گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
عقائدية ، علمية
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ)
از خطبه های آن حضرت است
يَذْكُرُ فيها عَجيبَ خِلْقَةِ الطّاووسِ
که در آن از شگفتی های آفرینش طاووس سخن می گوید
۱. عجائب في خلقة الطّيور
«ابْتَدَعَهُمْ خَلْقاً عَجِیباً،»۱موجوادت را آفرید آفریدنی عجیب،
«مِنْ حَیَوَان وَ مَوَات،»۲از جانداران و بی جان،
«وَ سَاکِن وَ ذِي حَرَکَات;»۳و آرام و متحرک،
«وَ أَقَامَ مِنْ شَوَاهِدِ الْبَیِّنَاتِ عَلَى لَطِیفِ صَنْعَتِهِ، وَ عَظِیمِ قُدْرَتِهِ،»۴و بر لطافت صنعش و عظمت قدرتش شواهدی آشکار اقامه کرد،
«مَا انْقَادَتْ لَهُ الْعُقُولُ»۵که عقلها در برابر آن سر فرود آوردند
«مُعْتَرِفَةً بِهِ،»۶در حالی که به وجود او اعتراف نموده
«وَ مُسَلِّمَةً لَهُ،»۷و تسلیم فرمان او شدند.
«وَ نَعَقَتْ فِي أَسْمَاعِنَا دَلَائِلُهُ عَلَى وَحْدَانِیَّتِهِ،»۸و دلایل او بر توحیدش در گوشهای ما فریاد می زند،
«وَ مَا ذَرَأَ مِنْ مُخْتَلِفِ صُوَرِ الاَْطْیَارِ»۹و نیز آنچه از پرندگان گوناگون به وجود آورده،
«الَّتِي أَسْکَنَهَا أَخَادِیدَ الاَْرْضِ،»۱۰پرندگانی که آنها را در رخنه های زمین
«وَ خُرُوقَ فِجَاجِهَا،»۱۱و شکافهای بین دو کوه،
«وَ رَوَاسِیَ أَعْلَامِهَا،»۱۲و قله کوههای بلند جای داده،
«مِنْ ذَاتِ أَجْنِحَة مُخْتَلِفَة،»۱۳همانها که دارای بالهای گوناگون،
«وَ هَیْئَات مُتَبَایِنَة،»۱۴و شکل های مختلف،
«مُصَرَّفَة فِي زِمَامِ التَّسْخِیرِ،»۱۵و در مهار تسخیر حضرت اویند،
«وَ مُرَفْرِفَة بِأَجْنِحَتِهَا فِي مَخَارِقِ الْجَوِّ الْمُنْفَسِحِ، وَ الْفَضَاءِ الْمُنْفَرِجِ.»۱۶و با بالهای خود در شکافهای هوای باز، و فضای گشاده پرواز می کنند.
«کَوَّنَهَا بَعْدَ إِذْ لَمْ تَکُنْ فِي عَجَائِبِ صُوَرٍ ظَاهِرَةٍ،»۱۷آنها را در صورتهای شگفت آور پس از آنکه وجود نداشتند به وجود آورد،
«وَ رَکَّبَهَا فِي حِقَاقِ مَفَاصِلَ مُحْتَجِبَة.»۱۸و با استخوانهای قوی مفصل ها که از نظر پنهان است ترکیب کرد و به هم پیوست،
«وَ مَنَعَ بَعْضَهَا بِعَبَالَةِ خَلْقِهِ أَنْ یَسْمُوَ فِي الْهَوَاءِ خُفُوفاً،»۱۹بعضی از پرندگان را به خاطر سنگینی جثّه از اینکه به راحتی در فضای بالا پرواز کنند بازداشت،
«وَ جَعَلَهُ یَدِفُّ دَفِیفاً،»۲۰و چنان مقرّر فرمود که بتوانند در نزدیکی زمین به پرواز درآیند.
«وَ نَسَقَهَا عَلَى اخْتِلَافِهَا فِي الْأَصَابِیغِ بِلَطِیفِ قُدْرَتِهِ، وَ دَقِیقِ صَنْعَتِهِ.»۲۱پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش به رنگهای گوناگون درآورد.
«فَمِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي قَالَبِ لَوْن لَا یَشُوبُهُ غَیْرُ لَوْنِ مَا غُمِسَ فِيهِ;»۲۲برخی از آنها سراسر در یک رنگ که رنگ دیگری با آن آمیخته نیست درآمده اند،
«وَ مِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي لَوْنِ صِبْغ قَدْ طُوِّقَ بِخِلَافِ مَا صُبِغَ بِهِ.»۲۳و دسته ای دیگر در رنگ دیگری فرو رفته اند به جز گردنشان که طوقی از غیر آن رنگ دارند.
۲. عجائب في خلقة الطاووس
«وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُوسُ»۲۴از عجیب ترین مرغان طاووس است
«الَّذِي أَقَامَهُ فِي أَحْکَمِ تَعْدِیل،»۲۵که آن را در استوارترین شکل ایجاد کرد،
«وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِي أَحْسَنِ تَنْضِید،»۲۶و رنگهایش را در نیکوترین مرحله نظام داد،
«بِجَنَاح أَشْرَجَ قَصَبَهُ،»۲۷با بالی که قلمهای آن را به هم پیوست،
«وَ ذَنَب أَطَالَ مَسْحَبَهُ.»۲۸و دُمی که آن را دراز و کشیده گردانید.
«إِذَا دَرَجَ إِلَى الاُْنْثَی نَشَرَهُ مِنْ طَیِّهِ،»۲۹چون به جانب طاووس ماده رود آن را باز کند،
«وَ سَمَا بِهِ مُطِلَّا عَلَى رَأْسِهِ»۳۰به طوری که بر سرش سایه اندازد،
«كَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِیٍّ عَنَجَهُ نُوتِیُّهُ.»۳۱گویی بادبان کشتی ای است از منطقه دارین که کشتیبان آن را از جای خود می گرداند.
«یَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ،»۳۲به رنگش می نازد،
«وَ یَمِیسُ بِزَیَفَانِهِ.»۳۳و به نازش می خرامد.
«یُفْضِی کَإِفْضَاءِ الدِّیَکَةِ،»۳۴چون خروس با ماده اش مباشرت می کند،
«وَ یَؤُرُّ بِمَلَاقِحِهِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَابِ.»۳۵و برای جفت گیری همچون شتران نر پر از شهوتی که برای جفت گیری آمده اند با آلات تناسلی خود به او نزدیک می گردد.
«أُحِیلُکَ مِنْ ذلِكَ عَلَى مُعَایَنَة،»۳۶تو را در این زمینه به دیدن وضع طاووس حواله می دهم،
«لَا كَمَنْ یُحِیلُ عَلَى ضَعِیفٍ إِسْنَادُهُ.»۳۷نه مانند کسی که اثبات مطلبی را به سندی ضعیف احاله می دهد.
«وَ لَوْ کَانَ کَزَعْمِ مَنْ یَزْعُمُ»۳۸واگرآنچه دیگران خیال می کنند که
«أَنَّهُ یُلْقِحُ بِدَمْعَة تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ،»۳۹آمیزش طاووس به آن است که اشکی از چشمهایش سرازیرمی شود
«فَتَقِفُ فِي ضَفَّتَیْ جُفُونِهِ،»۴۰و در اطراف پلکهایش جمع می گردد
«وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذلِكَ،»۴۱و ماده آن اشک را به منقار برمی دارد و می خورد،
«ثُمَّ تَبِیضُ»۴۲سپس تخم گذاری می کند،
«لَا مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ سِوَی الدَّمْعِ الْمُنْبَجِسِ.»۴۳و نطفه نر بجز اشک بیرون آمده از چشم او نیست،
«لَمَا کَانَ ذلِكَ بِأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَابِ!»۴۴این خیال بی پایه شگفت آورتر از این نمی باشد که مردم بر این گمانند که آمیزش کلاغ با قرار دادن منقار در منقار است.
«تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِیَ مِنْ فِضَّةٍ،»۴۵انگار می کنی قلم های بال طاووس میله های چنگکی است ساخته شده از نقره،
«وَ مَا أُنْبِتَ عَلَيْهَا مِنْ عَجِیبِ داراتِهِ»۴۶و آنچه از دایره های عجیب (
زرد و سبز) بر بالها روییده
«وَ شُمُوسِهِ خَالِصَ الْعِقْیَانِ»۴۷گردنبندهای
طلای ناب
«وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ.»۴۸و پاره های زبرجد است.
«فَإِنْ شَبَّهْتَهُ بِمَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ قُلْتَ:»۴۹اگر بالش را به آنچه از زمین می روید تشبیه کنی می گویی:
«جَنِیٌّ جُنِیَ مِنْ زَهْرَةِ كُلِّ رَبِیعٍ،»۵۰دسته گلی است که از شکوفه های بهاران چیده شده.
«وَ إِنْ ضَاهَیْتَهُ بِالْمَلَابِسِ»۵۱و اگر آن را به جامه ها مثل بزنی
«فَهُوَ کَمَوْشِیِّ الْحُلَلِ»۵۲همچون حلّه هایی است پر از نقش و نگار،
«أَوْ کَمُونِقِ عَصْبِ الْیَمَنِ.»۵۳و یا جامه های خوش منظر یمنی.
«وَ إِنْ شَاکَلْتَهُ بِالْحُلِیِّ»۵۴و اگر آن را به زینت و زیور تشبیه کنی
«فَهُوَ کَفُصُوص ذَاتِ أَلْوَان،»۵۵مانند نگین های رنگارنگی است
«قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَیْنِ الْمُکَلَّلِ.»۵۶که میان نقره مرصّع به جواهر قرار داده شده.
۳. اختيال الطّاووس
«یَمْشِی مَشْیَ الْمَرِحِ الْمُخْتَالِ،»۵۷به مانند متکبّر دلشاد راه می رود،
«وَ یَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ جَنَاحَیْهِ،»۵۸و هر زمان دُم و بال خود را می نگرد
«فَیُقَهْقِهُ ضَاحِکاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ، وَ أَصَابِیغِ وِشَاحِهِ;»۵۹از زیبایی پیراهن پر از نقش و نگارش و حمایل مرصعش به قهقهه می خندد،
«فَإِذَا رَمَی بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ»۶۰و هر گاه به پاهای خود چشم می اندازد
«زَقَا مُعْوِلا بِصَوْت یَکَادُ یُبِینُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ،»۶۱آنچنان فریاد می کشد که معلوم می شود دادخواهی می کند،
«وَ یَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ،»۶۲و به دردی واقعی گواهی می دهد،
«لاَِنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ کَقَوَائِمِ الدِّیَکَةِ الْخِلَاسِیَّةِ.»۶۳زیرا پایش مانند پای خروس دورگه باریک و تیره است،
«وَ قَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِیصِیَةٌ خَفِیَّةٌ.»۶۴و از ساق استخوان پایش خاری پنهان برآمده.
۴. عجائب في ألوان الطاووس
«وَ لَهُ فِي مَوْضِعِ الْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ.»۶۵در جای تاج خود کاکلی سبز و مزیّن به نقش دارد.
«وَ مَخْرَجُ عُنُقِهِ کَالاِْبْرِیقِ،»۶۶محل برآمدن گردنش مانند لوله ابریق کشیده و بلند است.
«وَ مَغْرَزُهَا إِلَى حَيْثُ بَطْنُهُ کَصِبْغِ الْوَسِمَةِ الْیَمَانِیَّةِ،»۶۷جای فرورفتگی گردن تا شکمش چون رنگ نیل یمنی سبز سیر است،
«أَوْ کَحَرِیرَة مُلْبَسَة مِرْآةً ذَاتَ صِقَال،»۶۸یا چون قطعه دیبایی است که آینه صاف و درخشنده ای بر روی آن نشانده باشند،
«وَ كَأَنَّهُ مُتَلَفِّحٌ بِمِعْجَر أَسْحَمَ;»۶۹گویا چادری سیاه به خود پیچیده،
«إِلَّا أَنَّهُ یُخَیَّلُ لِکَثْرَةِ مَائِهِ، وَ شِدَّةِ بَرِیقِهِ، أَنَّ الْخُضْرَةَ النَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ.»۷۰و از برّاقی گمان می رود که رنگ سبز خوش نمایی با آن درآمیخته است.
«وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ کَمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فِي لَوْنِ الاُْقْحُوَانِ، أَبْیَضُ یَقَقٌ،»۷۱در شکاف گوشش خطّی است مانند سر قلم و سپید سپید چون گل بابونه،
«فَهُوَ بِبَیَاضِهِ فِي سَوَادِ مَا هُنَالِكَ یَأْتَلِقُ.»۷۲که این سپیدی در میان رنگ سیاه اطرافش می درخشد،
«وَ قَلَّ صِبْغٌ إِلَّا وَ قَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْط،»۷۳کمتر رنگی است که نمونه آن در این حیوان به کار گرفته نشده،
«وَ عَلَاهُ بِکَثْرَةِ صِقَالِهِ وَ بَرِیقِهِ، وَ بَصِیصِ دِیبَاجِهِ وَ رَوْنَقِهِ.»۷۴و به خاطر صیقلی و برّاقی زیاد و درخشش و حسنش آن رنگ را بهتر جلوه داده،
«فَهُوَ کَالْأَزَاهِیرِ الْمَبْثُوثَةِ،»۷۵و به مانند شکوفه های پراکنده است
«لَمْ تُرَبِّهَا أَمْطَارُ رَبِیع، وَ لَاشُمُوسُ قَیْظ.»۷۶که بارانهای بهاری و آفتاب با حرارت، هنوز آن را نپروریده.
«وَ قَدْ یَنْحَسِرُ مِنْ رِیشِهِ،»۷۷گاهی از پر خود بیرون می آید،
«وَ یَعْرَی مِنْ لِبَاسِهِ،»۷۸و از پیراهنش برهنه می گردد،
«فَیَسْقُطُ تَتْرَی،»۷۹پرها پشت سر هم می ریزند،
«وَ یَنْبُتُ تِبَاعاً،»۸۰دوباره پی درپی می رویند،
«فَیَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ انْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الْأَغْصَانِ،»۸۱مانند برگ درختان که در پاییز فرو می ریزند،
«ثُمَّ یَتَلَاحَقُ نَامِیاً»۸۲سپس رشد کرده به هم می پیوندند
«حَتَّى یَعُودَ کَهَیْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ،»۸۳تا بار دیگر به صورت اوّل بازگردند.
«لَا یُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ،»۸۴پر جدید در رنگ آمیزی مانند دفعه اول است،
«وَ لَا یَقَعُ لَوْنٌ فِي غَیْرِ مَکَانِهِ!»۸۵و هر رنگی در جای سابقش قرار می گیرد.
«وَ إِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ»۸۶چون به دقّت در مویی از موهای پر طاووس نظر کنی
«أَرَتْکَ حُمْرَةً وَرْدِیَّةً، وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِیَّةً، وَ أَحْیَاناً صُفْرَةً عَسْجَدِیَّةً.»۸۸یک بار سرخ رنگ، و بار دیگر سبز زبرجدی، و مرتبه دیگر
زرد طلایی نشان می دهد.
۵. عجز الانسان عن إدراك الحقائق
«فَکَیْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ، أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ،»۸۹پس چگونه فکرهای ژرف بین، و عقول باذوق خلقت عجیب این حیوان را درک کند،
«أَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِینَ!»۹۰و چسان توصیف وصف کنندگان وصفش را به نظم آورد،
«وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تُدْرِکَهُ،»۹۱با آنکه کوچکترین اجزایش اندیشه های ژرف بین را از درک عاجز نموده
«وَ الْأَلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ؟!»۹۲و زبان وصف کنندگان را ناتوان کرده است؟!
«فَسُبْحَانَ الَّذِي بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْق جَلَّاهُ لِلْعُیُونِ،»۹۳پاک است خداوندی که عقلها را از توصیف مخلوقی چون طاووس مبهوت و مقهور نموده با اینکه آن را چنان در برابر چشمها جلا داده که
«فَأَدْرَکَتْهُ مَحْدُوداً مُکَوَّناً،»۹۴آن را محدود به حد معیّن
«وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً;»۹۵وپدیدآمده و بااندام ترکیب یافته و رنگ آمیزی شده درک کرده اند،
«وَ أَعْجَزَ الْأَلْسُنَ عَنْ تَلْخِیصِ صِفَتِهِ،»۹۶وزبانها را ازبیان کیفیت آن درناتوانی نشانده،
«وَ قَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِیَةِ نَعْتِهِ!»۹۷و آنها را از شرح وصف این حیوان به عرصه عجز کشیده!
۶. عجائب في خلقة الحشرات
«وَ سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ»۹۸پاک است خداوندی که پاهای موران و پشه های کوچک را استوار کرد
«إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِیتَانِ وَ الْفَیَلَةِ!»۹۹تا برسد به بزرگتر از آنها از ماهیان دریا و پیلان عظیم الجثّه،
«وَ وَأَی عَلَى نَفْسِهِ»۱۰۰و بر خود لازم نموده
«أَلَّا یَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ،»۱۰۱که هیچ جسمی که جان در آن دمیده جنبش ننماید
«إِلَّا وَ جَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ،»۱۰۲مگر آنکه مرگ را وعده گاه
«وَ الْفَنَاءَ غَایَتَهُ.»۱۰۳و فنا را پایان کارش قرار دهد.
۷. خصائص الجنّة
مِنْها فى صِفَةِ الْجَنَّةِ
از این خطبه است در وصف بهشت
«فَلَوْ رَمَیْتَ بِبَصَرِ قَلْبِکَ نَحْوَ مَا یُوصَفُ لَكَ مِنْهَا»۱۰۴آنچه که از بهشت برای تو وصف می شود اگر با چشم دل بنگری،
«لَعَزَفَتْ نَفْسُکَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْیَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا، وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا،»۱۰۵به شگفتی هایی که در دنیا پدید شده از شهوات و خوشیها و آرایش هایی که نظر را جلب می کند بی رغبت گردی،
«وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِکْرِ فِي اصْطِفَاقِ أَشْجَار غُیِّبَتْ عُرُوقُهَا فِي کُثْبَانِ الْمِسْکِ عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا،»۱۰۶و اندیشه ات در میان درختانی که شاخه هایشان به هم می خورد و ریشه هایشان در دل تپه هایی از مشک بر کنار جویهای بهشت پنهان شده سرگردان می گردد،
«وَ فِي تَعْلِیقِ کَبَائِسِ اللُّؤْلُؤِ الرَّطْبِ»۱۰۷و فکرت در خوشه هایی از مروارید تر
«فِي عَسَالِیجِهَا وَ أَفْنَانِهَا،»۱۰۸در شاخه های کوچک و بزرگ آن درختان،
«وَ طُلُوعِ تِلْكَ الِّثمَارِ مُخْتَلِفَةً فِي غُلُفِ أَکْمَامِهَا.»۱۰۹و همچنین پدید آمدن میوه های گوناگون که از غلاف های خود سر برون آورده حیران می شود،
«تُجْنَی مِنْ غَیْرِ تَکَلُّف»۱۱۰که آن میوه ها بدون زحمت و رنج چیده می شوند
«فَتَأْتِی عَلَى مُنْیَةِ مُجْتَنِیهَا،»۱۱۱و بر اساس میل چیننده به دست می آیند،
«وَ یُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِي أَفْنِیَةِ قُصُورِهَا بِالْأَعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ، وَ الْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ.»۱۱۲و عسل های پاک و شراب صافی در قصرهای ساکنان بهشت به گردش ی آورند تا هر که بخواهد بهره مند گردد.
«قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْکَرَامَةُ تَتََمادَی بِهِمْ»۱۱۳بهشتیان مردمی هستند که کرامت الهی به دنبال هم به آنان می رسد
«حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرَارِ،»۱۱۴تا گاهی که در خانه جاودانی فرود آمدند،
«وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الْأَسْفَارِ.»۱۱۵و از رنج نقل و انتقال سفرها ایمن شدند.
«فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَکَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إِلَى مَا یَهْجُمُ عَلَيْكَ مِنْ تِلْكَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ،»۱۱۶ای شنونده گر دل به آنچه که در بهشت از این مناظر شگفت انگیز به تو روی می آورد مشغول کنی
«لَزَهِقَتْ نَفْسُکَ شَوْقاً إِلَيْهَا،»۱۱۷روحت به تماشای آن از شوق برآید،
«وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِی هذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالاً بِهَا.»۱۱۸و الان از این مجلس من برای هرچه زودتر رسیدن به آنها به همسایگی اهل قبور خواهی رفت.
«جَعَلَنَا اللهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ یَسْعَی بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْأَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ.»۱۱۹خداوند به رحمت خویش ما و شما را از آن کسانی قرار دهد که از عمق دل و جان برای رسیدن به منازل نیکوکاران سعی و تلاش می نمایند.
تَفسيرُ بَعْضِ ما فى هذِهِ الْخُطْبَةِ مِنَ الْغَريبِ
تفسیر لغات نامأنوس این خطبه
قَوْلُهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ): «وَ يَؤُرُّ بِمَلاقِحِةِ» الْأَرُّ كِنايَةٌ عَنِ النِّكاح ِ، يُقالُ: اَرَّ الرَّجُلُ الْمَرْاَةَ يَؤُرُّها» اِذا نَكَحَها.
گفتار آن حضرت «یؤرّ بملاقحه» کلمه «ارّ» کنایه از نزدیکی است، عرب گوید: «ارّ الرجل المرأة یؤرّها» آن گاه که مرد با زن نزدیکی کند.
وَ قَوْلُهُ: «كَاَنَّهُ قِلْعُ دارِىٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ» الْقِلْعُ: شِراعُ السَّفينَةِ،
و «کأنّه قلع داریّ عنجه نوتیّه» «قِلْع» بادبان کشتی است،
وَ دارِىٌّ: مَنْسُوبٌ اِلى دارينَ، وَ هِىَ بَلْدَةٌ عَلَى الْبَحْرِ يُجْلَبُ مِنْها الطِّيبُ.
و «داریّ» منسوب به دارین شهری است در ساحل دریا که از آنجا عطر می آورند.
وَ «عَنَجَهُ» اَىْ عَطَفَهُ. يُقالُ: عَنَجْتُ النّاقَةَ ـ كَنَصَرْتُ ـ اَعْنُجُها عَنْجاً اِذا عَطَفْتَها.
«عنجه» یعنی آن را بازگرداند، گفته می شود: «عنجت الناقة ـ کنصرت ـ اعنجها عنجاً» وقتی که سر شتر را برگردانی.
وَالنُّوتِىُّ: الْمَلاّحُ.
و «نوتیّ» به معنی کشتیبان است.
وَ قَوْلُهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ): «ضَفَّتَىْ جُفُونِهِ» اَرادَ جانِبَىْ جُفُونِهِ.
و «ضفّتی جفونه» دو طرف پلک دیده طاووس را منظور فرموده.
وَالضَّفَّتانِ: الْجانِبانِ.
لغت ضفّتان به معنی هر دو جانب است.
وَ قَوْلُهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ): «وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ» الْفِلَذُ: جَمْعُ فِلْذَة، وَ هِىَ الْقِطْعَةُ.
و فرمایش حضرت «فلذ الزبرجد» فِلَذ جمع فِلذة به معنای قطعه و تکه است.
وَ الْكِبائِسُ جَمْعُ الْكِباسَةِ وَ هِىَ الْعِذْقُ.
«کبائس» جمع کِباسه به معنی خوشه است.
وَ الْعَساليجُ: الْغُصُونُ، واحِـدُها عُسْلُـوجٌ.
«عسالیج» به معنی شاخه هاست، و مفردش «عُسلوج» است.