رُوح (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رُوح (به ضم راء) از
واژگان نهج البلاغه به معنای يک حقيقت مستقّل و غير مادى است.
این کلمه پانزده بار به طور مفرد و جمع در
نهج البلاغه آمده است.
رُوح يک حقيقت مستقّل و غير مادى است كه در وجود هر يک از انسانها قرار دارد و به وقت خواب و بيدارى از بدن خارج و به بدن داخل مىشود و در وقت مرگ از بدن بيرون رفته و در جهان مىماند و در قيامت بعد از رویيدن بدنها، باز به بدن بر مىگردد، عينيّت در دنيا و آخرت بسته به بقاء روح است و چاره ديگرى ندارد، وجود روح مستقل در بدن از ضروريّات اسلام است.
شواهدی كه ذيلا در نهج البلاغه نقل مىشود همه حاكى از استقلال روح در بدن است. به برخی از این موارد اشاره میشود:
امام علی (علیهالسلام) درباره
مرگ فرموده:
«ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ الْتياطاً بِهِ، فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَما قُبِضَ سَمْعُهُ، وَ خَرَجَتِ الرّوحُ مِنْ جَسَدِهِ، فَصارَ جيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ، قَدْ أوْ حَشوا مِنْ جانِبِهِ، وَ تَباعَدوا مِنْ قُرْبِهِ» یعنی: «سپس مرگ چسبيدن به او را زياد كرد، پس چشمش گرفته شد مانند گوشش و روح از بدنش خارج شد و در ميان خانوادهاش به صورت جيفهاى در آمد كه از او مىترسند و از او دور مىشوند.»
(شرحهای خطبه:
) اين جمله صريح است كه روح يک موجود مستقلى است و به وقت مرگ از بدن خارج مىشود.
درباره
ملک الموت فرموده:
«أَمْ هَلْ تَراهُ إِذَا تَوَفّى أَحَداً؟ بَلْ كَيْفَ يَتَوفَّى الْجَنينَ في بَطْنِ أُمِّهِ؟! أَيَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوارِحِها؟ أَمِ الرّوحُ أَجابَتْهُ بَإِذْنِ رَبِّها؟» یعنی: «آيا او را مىبينى وقتى كه كسى را قبض روح مىكند، بلكه چطور جنين را در شكم مادرش قبض روح مىكند، آيا از بعضى اعضاء مادر وارد بچه مىشود و يا روح را مىخواند و روح با اجازه حق او را اجابت مىكند.»
(شرحهای خطبه:
) اين جمله نيز در خروج روح از بدن صريح است.
درباره حتمى بودن مرگ فرموده است:
«فَسُبْحانَ مَنْ... وأَى عَلى نَفْسِهِ أَلاّ يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمّا أَوْلَجَ فيهِ الرّوحَ، إِلاّ وَ جَعَلَ الْحِمامَ مَوْعِدَهُ، وَ الْفَناءَ غايَتَهُ» یعنی: «پاک و منزّه است خدایی كه بر خود وعده كرده كه حركت نكند موجودى از آنچه روح را در آن داخل كرده مگر آنكه مرگ را وعده او و
فنا را عاقبت او قرار داده است.»
(شرحهای خطبه:
) اين سخن صريح است در اينكه روح يک شىء خارجى است و به بدن داخل مىشود.
درباره
حضرت آدم (علیهالسلام) فرموده:
خداوند اوّل گل او را سرشت
«ثُمَّ نَفَخَ فيها مِنْ روحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْساناً» یعنی: «آنگاه از روح خود در او دميد به صورت انسان درآمد.»
(شرحهای خطبه:
) اين كلام صريح است در اينكه روح از آثار ماده نيست، بلكه يک شىء خارجى است و از جانب خدا افاضه مىشود.
درباره امامان (صلواتاللهعليهم) فرموده است:
«وَ صَحِبوا الدُّنْيا بِأَبْدان أَرْواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالْـمَحَلِّ الاَْعْلى، أُولئِكَ خُلَفاءُ اللهِ في أَرْضِهِ، وَ الدُّعاةُ إِلى دينِهِ، آهِ آهِ شَوْقاً إِلى رؤْيَتِهِمْ!» یعنی: (در دنيا با بدنهايى زندگى مىكنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوند دارد. آنها خلفاى الهى در زمين هستند و دعوت كنندگان به دين خدا. آه، آه، چقدر اشتياق ديدار آنها را دارم. اى
کمیل (همين قدر كافى است) هر وقت مىخواهى باز گرد!)
(شرحهای حکمت:
) اين كلام صريح است در اينكه: ارواح غير از ابدان است.
درباره آدمى بعد از مرگ فرموده:
«وَ صارَتِ الاَْجْسادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِها، وَ الْعِظامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِها، وَ الاَْرْواحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبائِها» يعنى: «اجساد آنها بعد از طراوت و پر گوشت شدن، هلاک گرديدند و استخوانها بعد از نيرومندى پوسيده شدند و ارواح در گرو سنگينیهاى اعمال قرار گرفتند.»
(شرحهای خطبه:
) «شحب» یعنی هلاک شدن. معلوم مىشود كه ارواح بعد از خارج شدن از ابدان، مستقّلا زندگى مىكنند و در زير بار سنگين گناهانند.
در مذمت يارانش فرموده:
«ما لي أَراكُمْ أَشْباحاً بِلا أَرْواح، وَ أَرْواحاً بِلا أَشْباح» یعنی: (چرا شما را پيكرهايى بىروح و روحهايى بى پيكر مىبينم؟)
(شرحهای خطبه:
)
ابن ابی الحدید گويد: يعنى: اشخاص بدون روح و عقل، امّا ارواح بلا اشباح، شايد منظور از آن، سبگى و ترس باشد و ممكن است مراد نقص آنها باشد زيرا روح بدون بدن از عمل كردن ناقص است.
ابن میثم فرموده: در «ارواح بلا اشباح» چند وجه گفتهاند: اول يعنى آنكه عقل و فهم دارد، قدرتى براى جنگ ندارد و او مانند روحى است كه بدن ندارد، دوم: اينكه: از هر دو جمله كنايه آورده از عدم قيام به جنگ، مانند عدم قيام بدن بدون روح و بالعكن سوّم: يعنى شما طورى هستيد كه اگر در خوف شديد عقلتان مىپرد مانند بدون بلاروح مىشويد و اگر در امن و امان باشيد فرصت را از دست مىدهيد، گويا فقط روح هستيد و تعلق به بدن نداريد.
این کلمه پانزده بار به طور مفرد و جمع در نهج البلاغه آمده است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «روح»، ج۱، ص۴۷۶-۴۷۸.