رَبْع (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رَبْع (به فتح راء و سکون باء) از
واژگان نهج البلاغه به معنی توقف، انتظار و
تجسّس است.
این واژه دارای مشتقاتی است که در
نهج البلاغه به کار رفته است، مانند:
اَرْبَع - اَرْبَعَه (به همزه مفتوح و سکون راءو فتح باء و عین) از اسماء عددند به معنای چهار؛
رابِع (به کسره باء) به معنای چهارم؛
رَبیع (به فتح راء) نیز به معنای بهار؛
رَبْع (به فتح راء و سکون باء) به معنای خانه و منزل و مسکن که جمع آن
رُبوع (به ضم راء) و
رُباع (به ضم راء) و... آید.
این ماده سه بار به صیغه جمع در نهج البلاغه آمده است.
از این ماده موارد زیادی در «نهج البلاغه» در معانی مختلفی به کار رفته است.
رَبْع بر وزن عقل به معنی توقف، انتظار و تجسّس است.
رَبْع به معنای خانه و منزل و مسکن که جمع آن
رُبوع و
رُباع و... آید نیز به کار رفته است.
اَرْبَع - اَرْبَعَه از اسماء عددند یعنی چهار و
رابِع یعنی چهارم.
رَبیع نیز به معنای بهار است.
گویند: «
تَرَبَّعَ بهِ الامرُ: اقام.»
برخی از مواردی که در «نهج البلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
امام (صلواتاللهعلیه) درباره بهرهمند شدن از نعمت
رسالت فرموده:
«فَاَصْبَحوا فی نِعْمَتِها غَرِقینَ... قَدْ تَرَبَّعَتِ الاُْمورُ بِهِمْ فی ظِلِّ سُلْطان قاهِر وَ آوَتْهُمُ الْحالُ اِلَی کَنَفِ عِزّ غالِب.» یعنی «در نعمت رسالت غرق شدند، کارها آنها را در سایه سلطان قدرتمندی پایدار کرد و حال و وضع، آنها را به حمایت
عزّت غالبی آورد.»
آنگاه که اطلاع یافت
ابن عباس فرماندار
بصره به
بنیتمیم خشونت میکند به وی نوشت:
«فَارْبَعْ اَبا الْعَبّاسِ، رَحِمَکَ اللهُ، فیَما جَرَی عَلَی یَدِکَ وَ لِسانِکَ مِنْ خَیْر وَ شَرّ! فَاِنّا شَریکانِ فی ذلِکَ.» «ای ابا العباس
رحمت خدا بر تو باد، توقّف و دقّت کن در آنچه از
خیر و
شرّ بر زبان و دست تو جاری میشود ما هر دو در اینها شریک هستیم.»
مورد دیگری در «ذرع» گذشت که به
معاویه نوشته بود:
«تَرْبَعُ اَیُّها الاِْنْسانُ» درباره تاراج
بیت المال در حکومت
عثمان فرموده:
«وَ قامَ مَعَهُ بَنو اَبیهِ یَخْضَمونَ مالَ اللهِ خَضْمَ الاِْبِل نِبْتَةَ الرَّبیعِ.» «اقوام پدری او مال
خدا را با همه دهان میخوردند چنانکه شتر علف بهاری را.»
درباره
عبرت از گذشتگان فرموده:
«وَ لَوِ اسْتَنْطَقوا عَنْهُمْ عَرَصاتِ تِلْکَ الدّیارِ الْخاویَةِ وَ الْرُّبوعِ الْخالیَةِ، لَقالَتْ: ذَهَبوا فی الاَْرْضِ ضُلاّلاً.» «اگر از حال آنها از ساحتهای آن دیار خراب و مساکن خالی پرسیده شود، گویند: رفتند و در زمین گم شدند.»
و در زبان حال
مردگان فرموده:
«فَقالوا: کَلَحَتِ الْوُجوهُ النَّواضِرُ... وَ تَهَکَّمَتْ عَلَیْنا الرُّبوعُ الصُّموتُ فانْمَحَتْ مَحاسِنُ اَجْسادِنا وَ تَنَکَّرَتْ مَعارِفُ صُوَرِنا.» «گفتند: چهرههای تازهمان بد منظر گردید... خانههای ساکت (قبرها) ما را مسخره کردند، زیباییهای بدنمان محو شد، شناختههای قیافهمان ناشناخته گردید.»
از این ماده موارد زیادی در «نهج البلاغه» در معانی مختلفی به کار رفته است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «رَبْع»، ج۱، ص۴۲۸-۴۲۹.