گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
عقائدية ، علمية
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ)
از خطبه های آن حضرت است
فِى التَّوْحيدِ.
در توحید حق.
وَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخُطبَةُ مِنْ اُصُول الْعِلْمِ ما لاتَجْمَعُهُ خُطْبَةٌ غَيْرُها.
و این خطبه از اصول علمی چیزها دارد که دیگر خطبه ها ندارد.
۱ . معرفة اللّه
«مَا وَحَّدَهُ مَنْ کَیَّفَهُ،»۱آن که برای او چگونگی معین کرد یگانه اش ندانسته،
«وَ لَا حَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ،»۲و کسی که او را به چیزی مثل زد به حقیقتش دست نیافته،
«وَ لَا إِيَّاهُ عَنَی مَنْ شَبَّهَهُ،»۳و هر کس او را به دایره تشبیه کشید حضرتش را در نظر نگرفته،
«وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ.»۴و هر که به او اشاره نموده و به اندیشه اش تصور کند قصد او ننموده است.
«كُلُّ مَعْرُوف بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ،»۵هر آنچه به ذاتش شناخته شود مخلوق است،
«وَ كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ.»۶و آنچه به دیگری باشد معلول است.
«فَاعِلٌ لَا بِاضْطِرَابِ آلَةٍ،»۷انجام دهنده است بدون به کار بردن ابزار،
«مُقَدِّرٌ لَا بِجَوْلِ فِکْرَةٍ،»۸تقدیرکننده است بدون جولان اندیشه،
«غَنِیٌّ لَا بِاسْتِفَادَةٍ.»۹بی نیاز است نه به تحصیل اسباب.
«لَا تَصْحَبُهُ الاَْوْقَاتُ،»۱۰اوقات با او همراه نیست،
«وَ لاَ تَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ;»۱۱و ابزار و وسائل او را یاری ندهند.
«سَبَقَ الْأَوْقَاتَ کَوْنُهُ، وَ الْعَدَمَ وَجُودُهُ، وَ الْإِبْتِدَاءَ أَزَلُهُ.»۱۲هستیش بر زمانها، وجودش بر نیستی، و ازلیتش بر ابتدا پیشی گرفته.
«بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ،»۱۳با به وجود آوردن حواسّ معلوم است که منزّه از حواس است،
«وَ بِمُضَادَّتِهِ بَیْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ،»۱۴و از آفریدن اشیاء متضاد پیداست که ضدّی ندارد،
«وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَیْنَ الْأَشْیَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِینَ لَهُ.»۱۵و با ایجاد مقارنت بین اشیاء واضح است که او را قرینی نیست.
«ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ، وَ الْوُضُوحَ بِالْبُهْمَةِ، وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَلِ، وَ الْحَرُورَ بِالصَّرَدِ.»۱۶نور را با ظلمت، سپیدی را سیاهی، خشکی را با رطوبت، گرمی را با سردی مخالف و ضدّ هم قرار داد.
«مُؤَلِّفٌ بَیْنَ مُتَعَادِیَاتِهَا،»۱۷بین پراکنده ها الفت برقرار کرد،
«مُقَارِنٌ بَیْنَ مُتَبَایِنَاتِهَا،»۱۸اضداد را با یکدیگر قرین نمود،
«مُقَرِّبٌ بَیْنَ مُتَبَاعِدَاتِهَا،»۱۹دورها را با هم نزدیک ساخت،
«مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَدَانِیَاتِهَا.»۲۰و نزدیک ها را از هم دور کرد.
«لَا یُشْمَلُ بِحَدٍّ،»۲۱حدّی شامل او نیست،
«وَ لَا یُحْسَبُ بِعَدٍّ،»۲۲و به شماره محسوب نشود.
«وَ إِنَّمَا تَحُدُّ الْأَدَوَاتُ أَنْفُسَهَا،»۲۳ابزار و آلات جز مانند خود را به حدود نیاورند،
«وَ تُشِیرُ الاْلاَتُ إِلَى نَظَائِرِهَا.»۲۴و این وسائل جز به نظایر خود اشارت ننمایند.
«مَنَعَتْهَا «مُنْذُ» الْقِدْمَةَ، وَ حَمَتْهَا «قَدُ» الْأَزَلِیَّةَ، وَ جَنَّبَتْهَا «لَوْلَا» التَّکْمِلَةَ!»۲۵اینکه بی خبران گویند از چه زمانی به وجود آمد (مُنْذُ)، و به تحقیق به وجود آمد (قَدْ)، و اگر چنین بود نقصی نداشت (لَوْلَا) با قدیم بودن و ازلی بودن و کامل بودنش ناسازگار است (که قدیم و ازلی و کامل بودن از صفات خداوند است نه مخلوقات).
«بِهَا تَجَلَّی صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ;»۲۶آفریننده با خود آفریده ها بر آنان در عرصه عقول تجلّی کرد،
«وَ بِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُیُونِ،»۲۷و با دیدنی بودن مخلوقات قطعی است که آفریننده را نتوان دید. (زیرا که شبیه هیچ آفریده ای نیست.)
«وَ لَا یَجْرِی رعَلَيْهِ السُّکُونُ وَ الْحَرَکَةُ،»۲۸نظام حرکت و سکون بر او جاری نمی باشد،
«وَ کَیْفَ یَجْرِی عَلَيْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ،»۲۹و چگونه براو جاری باشد آنچه که او جاری کرده؟
«وَ یَعُودُ فِيهِ مَا هُوَ أَبْدَاهُ،»۳۰و چسان صفتی را که در مخلوقی آفریده به آفریننده بازگردد؟
«وَ یَحْدُثُ فِيهِ مَا هُوَ أَحْدَثَهُ!»۳۱یا آنچه را حادث کرده در خود او حادث شود؟!
«إِذاً لَتَفَاوَتَتْ ذَاتُهُ،»۳۲در این صورت در ذات او دگرگونی پدید آید،
«وَ لَتَجَزَّأَ کُنْهُهُ،»۳۳و کُنه ذاتش تجزیه شود،
«وَ لَإِمْتَنَعَ مِنَ الْأَزَلِ مَعْنَاهُ،»۳۴و ازلی بودنش ممتنع گردد،
«وَ لَکَانَ لَهُ وَرَاءٌ إِذْ وُجِدَ لَهُ أَمَامٌ،»۳۵و چون پیش رویی برایش فرض شود پشت سری هم خواهد داشت،
«وَ لَالْتَمَسَ التَّمَامَ إِذْ لَزِمَهُ النُّقْصَانُ.»۳۶و بر این اساس خواهان تمام شدن شود زیرا وجودش ملازم با نقصان شده،
«وَ إِذاً لَقَامَتْ آیَةُ الْمَصْنُوعِ فِيهِ،»۳۷و در این وقت نشانه مخلوق در او پیدا گردد،
«وَ لَتَحَوَّلَ دَلِیلاً بَعْدَ أَنْ کَانَ مَدْلُولاَ عَلَيْهِ،»۳۸و دلیل بر هستی صانعی خواهد شد بعد از آنکه همه موجودات دلیل بر هستی اویند،
«وَ خَرَجَ بِسُلْطَانِ الْإِمْتِنَاعِ مِنْ أَنْ یُؤَثِّرَ فِيهِ مَا یُؤثِّرُ فِي غَیْرِهِ.»۳۹و به سلطنت مسلّطش بر تمام موجودات محال است آنچه در غیرش اثر می گذارد در او اثر بگذارد. (پس از دایره اثرپذیری خارج و از نقص و عیب پاک است.)
«الَّذِي لَا یَحُولُ وَ لَا یَزُولُ،»۴۰خدایی است که تغییر حال نمی دهد و از میان نمی رود،
«وَ لَا یَجُوزُ عَلَيْهِ الْأُفُولُ.»۴۱و پنهان گشتن بر او روا نیست.
۲. صفات اللّه تعالى
«لَمْ یَلِدْ فَیَکُونَ مَوْلُوداً،»۴۲چیزی را نزاده تا خود مولود باشد،
«وَ لَمْ یُولَدْ فَیَصِیرَ مَحْدُوداً.»۴۳و زاییده نشده تا محدود گردد.
«جَلَّ عَنِ اتِّخَاذِ الْأَبْنَاءِ،»۴۴برتر است از داشتن فرزندان،
«وَ طَهُرَ عَنْ مُلاَمَسَةِ النِّسَاءِ.»۴۵و پاک است از آمیزش با زنان.
«لَا تَنَالُهُ الْأُوْهَامُ فَتُقَدِّرَهُ،»۴۶اندیشه ها او را درنیابند تا اندازه اش گیرند،
«وَ لَا تَتَوَهَّمُهُ الْفِطَنُ فَتُصَوِّرَهُ،»۴۷و زیرکی ها او را به وهم درنیاورند تا تصوّرش نمایند،
«وَ لَا تُدْرِکُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ،»۴۸و حواس او را درک نکنند تا احساسش نمایند،
«وَ لَا تَلْمِسُهُ الْأَیْدِی فَتَمَسَّهُ.»۴۹و دستها لمسش نکنند تا به او دسترسی یابند.
«وَ لَا یَتَغَیَّرُ بِحَالٍ،»۵۰به حالی تغییر نکند،
«وَ لَا یَتَبَدَّلُ فِي الْأَحْوَالِ.»۵۱و در احوال دگرگون نگردد،
«وَ لَا تُبْلِیهِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامُ،»۵۲و او را شبها و روزها کهنه نکنند،
«وَ لَا یُغَیِّرُهُ الضِّیَاءُ وَ الظَّلاَمُ.»۵۳و روشنی و تاریکی تغییرش ندهند.
«وَ لَا یُوصَفُ بِشَیْءٍ مِنَ الْأَجْزَاءِ، وَ لَا بِالْجَوَارِحِ وَ الْأَعْضَاءِ، وَ لاَ بِعَرَضٍ مِنَ الْأَعْرَاضِ، وَ لَا بِالْغَیْرِیَّةِ وَ الْأَبْعَاضِ.»۵۴به چیزی از اجزاء و اندام و اعضاء و عَرَضی از اعراض، و بودن چیزی غیر ذاتش با او، و داشتن ابعاض توصیف نشود.
«وَ لَا یُقَالُ: لَهُ حَدٌّ وَ لَا نِهَایَةٌ، وَ لَا انْقِطَاعٌ وَ لَا غَایَةٌ;»۵۵برای او حدّ و نهایت، و انقطاع و انتها گفته نمی شود،
«وَ لَا أَنَّ الْأَشْیَاءَ تَحْوِیهِ فَتُقِلَّهُ أَوْ تُهْوِیَهُ،»۵۶اشیاء را بر او احاطه نیست تا پایین و بالایش برند،
«أَوْ أَنَّ شَیْئاً یَحْمِلُهُ فَیُمِیلَهُ أَوْ یُعَدِّلَهُ.»۵۷و چیزی قدرت حملش را ندارد تا بتواند متمایل یا راستش بدارد.
«لَيْسَ فِي الْأَشْیَاءِ بِوَالِجٍ،»۵۸در اشیاء داخل نیست،
«وَ لَا عَنْهَا بِخَارِجٍ.»۵۹و از آنها خارج نمی باشد.
«یُخْبِرُ لَا بِلِسَانٍ وَ لَهَوَاتٍ،»۶۰خبر می دهد ولی نه به زبان بزرگ و زبان کوچک،
«وَ یَسْمَعُ لَا بِخُرُوقٍ وَ أَدَوَاتٍ.»۶۱و می شنود نه با شکافهای گوش و ابزار شنوایی،
«یَقُولُ وَ لَا یَلْفِظُ،»۶۲می گوید نه با تلفّظ،
«وَ یَحْفَظُ وَ لَا یَتَحَفَّظُ،»۶۳حفظ می کند نه با قدرت حافظه،
«وَ یُرِیدُ وَ لَا یُضْمِرُ.»۶۴اراده می نماید نه با خطور در خاطره،
«یُحِبُّ وَ یَرْضَی مِنْ غَیْرِ رِقَّةٍ،»۶۵دوست دارد و
خشنود می گردد نه از رقّت دل،
«وَ یُبْغِضُ وَ یَغْضَبُ مِنْ غَیْرِ مَشَقَّةٍ.»۶۶دشمن دارد و خشم می کند ولی بی مشقّت و اندوه.
«یَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ: کُنْ فَیَکُونُ،»۶۷چون بخواهد کسی را به وجود آورد می گوید باش پس بی درنگ به وجود می آید.
«لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ،»۶۸نه به آوازی که گوشها را بکوبد،
«وَ لَا بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ;»۶۹و نه به صدایی که شنیده شود،
«وَ إِنَّمَا کَلاَمُهُ سُبْحانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ.»۷۰بلکه کلامش همان فعلی است که آن را ایجاد کرده.
۳. معرفة قدرة اللّه
«لَمْ یَکُنْ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ کَائِناً،»۷۱و مانند آن فعل پیش از آن نبوده،
«وَ لَوْ کَانَ قَدِیماً لَکَانَ إِلهاً ثَانِیاً.»۷۲و اگر آن فعل قدیم بود هرآینه خدای دوم بود.
«لَا یُقَالُ: کَانَ بَعْدَ أَنْ لَمْ یَکُنْ،»۷۳گفته نمی شود: بود شد پس از آنکه نبود،
«فَتَجْرِیَ عَلَيْهِ الصِّفَاتُ الْمَحْدَثَاتُ،»۷۴تا صفاتی که پدیده اند بر او جریان یابد،
«وَ لَا یَکُونُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ فَصْلٌ،»۷۵و در این حال میان به وجودآمده ها و حضرت او فرقی نخواهد ماند،
«وَ لَا لَهُ عَلَيْهَا فَضْلٌ،»۷۶و برای او بر موجودات برتری نخواهد بود،
«فَیَسْتَوِیَ الصَّانِعُ وَ الْمَصْنُوعُ،»۷۷در نتیجه خالق و مخلوق مساوی گردند،
«وَ یَتَکَافَأَ الْمُبْتَدَعُ وَ الْبَدِیعُ.»۷۸و پدیدآورنده و پدیدشده یکی شوند.
«خَلَقَ الْخَلاَئِقَ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَیْرِهِ،»۷۹موجودات را بدون نمونه ای که از غیر او به جای مانده باشد پدید آورد،
«وَ لَمْ یَسْتَعِنْ عَلَى خَلْقِهَا بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ.»۸۰و از احدی از مخلوق خود در آفرینش آنها یاری نجست.
«وَ أَنْشَأَ الْأَرْضَ فَأَمْسَکَهَا مِنْ غَیْرِ اشْتِغَالٍ،»۸۱زمین را پدید آورد و بدون اینکه از کار دیگر باز ماند آن را نگاه داشت،
«وَ أَرْسَاهَا عَلَى غَیْرِ قَرَارٍ،»۸۲و استوارش مود نه بر جای آرام (بلکه بر امواج آب)،
«وَ أَقَامَهَا بِغَیْرِ قَوَائِمَ،»۸۳بدون پایه ها برپایش داشت،
«وَ رَفَعَهَا بِغَیْرِ دَعَائِمَ،»۸۴و منهای ستونهایش برافراشت،
«وَ حَصَّنَهَا مِنَ الْأَوَدِ وَ الْإِعْوِجَاجِ،»۸۵و آن را از تمایل و کژی نگه داشت،
«وَ مَنَعَهَا مِنَ التَّهَافُتِ وَ الْإِنْفِرَاجِ.»۸۶و از افتادن و شکافته شدن حفظ کرد.
«أَرْسَی أَوْتَادَهَا،»۸۷میخهایش را (که کوههایند) استوار نمود،
«وَ ضَرَبَ أَسْدَادَهَا،»۸۸و سدهایش را برقرار کرد،
«وَ اسْتَفَاضَ عُیُونَهَا،»۸۹چشمه هایش را روان ساخت،
«وَ خَدَّ أَوْدِیَتَهَا;»۹۰و رودهایش را شکافت.
«فَلَمْ یَهِنْ مَا بَنَاهُ،»۹۱آنچه را بنا کرد سست نشد،
«وَ لَا ضَعُفَ مَا قَوَّاهُ.»۹۲و آنچه را قوی نمود ضعیف نگشت.
«هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ،»۹۳به سلطنت و بزرگیش بر زمین غالب است،
«وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ،»۹۴و به علم و معرفتش به کیفیت آن آگاه است،
«وَ الْعَالِی عَلَى كُلِّ شَیْءٍ مِنْهَا بِجَلاَلِهِ وَ عِزَّتِهِ.»۹۵و به جلال و عزّتش بر هر چیز آن برتر است.
«لَا یُعْجِزُهُ شَیْءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ،»۹۶چیزی از آن را که بخواهد عاجزش ننماید،
«وَ لَا یَمْتَنِعُ عَلَيْهِ فَیَغْلِبَهُ،»۹۷و از او سر نپیچد تا بر حضرتش غالب آید،
«وَ لَا یَفُوتُهُ السَّرِیعُ مِنْهَا فَیَسْبِقَهُ،»۹۸شتاب کننده ای از دستش نرود تا بر جنابش پیشی جوید،
«وَ لَا یَحْتَاجُ إِلَى ذِي مَال فَیَرْزُقَهُ.»۹۹به دولتمندی نیازش نیفتد تا او را روزی دهد.
«خَضَعَتِ الْأَشْیَاءُ لَهُ،»۱۰۰تمام موجودات برای او فروتنند،
«وَ ذَلَّتْ مُسْتَکِینَةً لِعَظَمَتِهِ،»۱۰۱و در برابر عظمتش ذلیل و خاکسارند،
«لَا تَسْتَطِیعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَى غَیْرِهِفَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ،»۱۰۲قدرت گریز از سلطنتش را به سوی دیگر ندارند تا از سود و زیانش در امان مانند.
«وَ لَا کُفؤَ لَهُ فَیُکَافِئَهُ،»۱۰۳اورا مانند نیست تا با حضرتش برابری کند،
«وَ لَا نَظِيرَ لَهُ فَیُسَاوِیَهُ.»۱۰۴و شبیهی نیست تا با او مساوی باشد.
«هُوَ الْمُفْنِی لَهَا بَعْدَ وُجُودِهَا،»۱۰۵اوست که موجودات را پس از بودن نابود می کند،
«حَتَّى یَصِیرَ مَوْجُودُهَا کَمَفْقُودِهَا.»۱۰۶آنچنان که موجودش چون معدومش گردد.
۴. ذكر المعاد و بعث الخلائق
«وَ لَيْسَ فَنَاءُ الدُّنْیَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إِنْشَائِهَا وَ اخْتِرَاعِهَا.»۱۰۷و فنای دنیا بعد از وجود آن شگفت تر از ایجاد و اختراعش نیست،
«وَ کَیْفَ وَ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ حَیَوَانِهَا مِنْ طَیْرِهَا وَ بَهَائِمِهَا،»۱۰۸چگونه شگفت تر باشد در صورتی که اگر تمام جانداران هستی از پرندگان و چهارپایان،
«وَ مَا کَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَ سَائِمِهَا،»۱۰۹و آنچه را که در شب به آغل خود باز می گردانند و آنچه که در مراتع و دشت ها می چرند،
«وَ أَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَ أَجْنَاسِهَا،»۱۱۰و از هر صنف و جنس صاحب حیاتی،
«وَ مُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَ أَکْیَاسِهَا،»۱۱۱از هوشمند و بیهوش،
«عَلَى إِحْدَاثِ بَعُوضَة،»۱۱۲برای آفریدن پشه ای جمع شوند
«مَا قَدَرَتْ عَلَى إِحْدَاثِهَا،»۱۱۳قدرت ساختنش را ندارند،
«وَ لَا عَرَفَتْ کَیْفَ السَّبِیلُ إِلَى إِیجادِهَا،»۱۱۴و راه ایجاد آن را نشناسند،
«وَ لَتَحَیَّرَتْ عُقُولُهَا فِي عِلْمِ ذلِكَ وَ تَاهَتْ،»۱۱۵و در دانش این مسأله عقولشان حیران و سرگردان ماند،
«وَ عَجِزَتْ قُوَاهَا وَ تَنَاهَتْ،»۱۱۶و نیروهایشان ته کشد و به عجز و ناتوانی نشینند،
«وَ رَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِیرَةً،»۱۱۷و زبون و خسته بازگردد
«عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ،»۱۱۸و معلومشان شود که مغلوب و مقهورند،
«مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا،»۱۱۹و طاقـت و تـوان ایجـاد یک پشـه ،
«مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنَائِهَا!»۱۲۰و از بیـن بـردن آن را ندارنـد.
«وَ إِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ،»۱۲۱و همانا خدای سبحان،
«یَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْیَا»۱۲۲پس از نابود شدن جهان،
«وَحْدَهُ لَا شَیْءَ مَعَهُ.»۱۲۳تنها و یگانه ماند و چیز دیگری با او نخواهد بود،
«كَمَا کَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا،»۱۲۴همان طور که پیش از آفرینش آنها چنین بود
«كَذلِكَ یَکُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا،»۱۲۵پس از فنای آنها نیز چنین خواهد بود،
«بِلَا وَقْت وَ لَا مَکَان، وَ لَا حِین وَ لَا زَمَان.»۱۲۶در آن موقعیت خیمه وقت و مکان، و هنگام و زمان برچیده می شود.
«عُدِمَتْ عِنْدَ ذلِكَ الْآجَالُ وَ الْأُوْقَاتُ، وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ.»۱۲۷مدت ها و وقت ها، و سالها و ساعتها معدوم می گردد،
«فَلَا شَیْءَ إِلَّا اللهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِي إِلَيْهِ مَصِیرُ جَمِیعِ الْأُمُورِ.»۱۲۸و جزی خدای واحد قهّار که بازگشت همه امور به اوست چیزی باقی نمی ماند.
«بِلَا قُدْرَة مِنْهَا کَانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا،»۱۲۹موجودات را به وقت آفرینش آنها قدرتی نبود،
«وَ بِغَیْرِ امْتِنَاع مِنْهَا کَانَ فَنَاؤُهَا،»۱۳۰و به هنگام فنا شدن هم مقاومتی نشان نمی دهند،
«وَ لَوْ قَدَرَتْ عَلَى الْإِمْتِنَاعِ لَدَامَ بَقَاؤُهَا.»۱۳۱چراکه اگرقدرت امتناع از فناشدن داشتند هستی آنها تداوم داشت.
«لَمْ یَتَکَاءَدْهُ صُنْعُ شَیْء مِنْهَا إِذْ صَنَعَهُ،»۱۳۲ایجاد هیچ یک از موجودات به وقت آفریدن برای او دشوار نبود،
«وَ لَمْ یَؤُدْهُ مِنْهَا خَلْقُ مَا خَلَقَهُ وَ بَرَأَهُ،»۱۳۳و آفریدن آنچه را به وجود آورد حضرتش را خسته نکرد.
«وَ لَمْ یُکَوِّنْهَا لِتَشْدِیدِ سُلْطَانٍ،»۱۳۴موجودات را برای قدرت بخشیدن به سلطنتش نیافرید،
«وَ لَا لِخَوْف مِنْ زَوَالٍ وَ نُقْصَانٍ،»۱۳۵و از ترس زوال و نقصان به وجود نیاورد،
«وَ لَا لِلاِْسْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدٍّ مُکَاثِرٍ،»۱۳۶و برای یاری جستن از آنها در برابر همتای معارض خلق نکرد،
«وَ لَا لِلاِْحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِرٍ،»۱۳۷و برای دوری گزیدن از هجوم دشمن مهاجم،
«وَ لَا لِلاِْزْدِیَادِ بِهَا فِي مُلْکِهِ،»۱۳۸و به خاطر بسط در حکومت،
«وَ لَا لِمُکَاثَرَةِ شَرِیک فِي شِرْکِهِ،»۱۳۹و به علّت چیره شدن بر شریک در شرکتش،
«وَ لَا لِوَحْشَة کَانَتْ مِنْهُ،»۱۴۰و برای وحشت از تنهایی
«فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَأْنِسَ إِلَيْهَا.»۱۴۱و انس گرفتن با آنها به عرصه هستی نیاورد.
«ثُمَّ هُوَ یُفْنِیهَا بَعْدَ تَکْوِینِهَا،»۱۴۲باز هم خداست که کائنات را پس از ساختن نابود می کند،
«لَا لِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي تَصْرِیفِهَا وَ تَدْبِیرِهَا،»۱۴۳نه به خاطر ملالت وخستگی ازکارگردانی و تدبیر امور آنها،
«وَ لَا لِرَاحَة وَاصِلَة إِلَيْهِ،»۱۴۴و نه برای اینکه به استراحت بپردازد،
«وَ لَا لِثِقَلِ شِیْءٍ مِنْهَا عَلَيْهِ.»۱۴۵و نه به علت اینکه چیزی از آن بر او سنگینی داشته.
«لَا یُمِلُّهُ طُولُ بِقَائِهَا فَیَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا،»۱۴۶طول بقاء موجودات او را خسته نمی کند تا در نابود کردنشان علجه داشته باشد،
«وَ لكِنَّهُ سُبْحانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ،»۱۴۷بلکه خدای سبحان با لطفش همه را اداره کرده،
«وَ أَمْسَکَهَا بِأَمْرِهِ،»۱۴۸و به امرش نگاه داشته،
«وَ أَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ.»۱۴۹و به قدرتش استوار نموده،
«ثُمَّ یُعِیدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ»۱۵۰سپس همه آنها را بعد از فانی شدن بازمی گرداند
«مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إِلَيْهَا،»۱۵۱بدون اینکه او را به آنان نیازی باشد،
«وَ لَا اسْتِعَانَةٍ بِشَیْءٍ مِنْهَا عَلَيْهَا،»۱۵۲یا از آنان کمک بخواهد،
«وَ لَا لْإِنْصِرَاف مِنْ حَالِ وَحْشَةٍ إِلَى حَالِاسْتِئْنَاسٍ،»۱۵۳یا از ترس تنهایی با آنان انس بگیرد،
«وَ لَا مِنْ حَالِ جَهْلٍ وَ عَمًی إِلَى حَالِ عِلْمٍ وَ الِْتمَاسٍ،»۱۵۴یا از حالت جهل و کوری به علم و درخواست بینش بازآید،
«وَ لَا مِنْ فَقْرٍ وَ حَاجَةٍ إِلَى غِنًی وَ کَثْرَةٍ،»۱۵۵یا از فقر و نیاز به ثروت و دارایی برسد،
«وَ لَا مِنْ ذُلٍّ وَضَعَة إِلَى عِزٍّ وَ قُدْرَةٍ.»۱۵۶و یا از خواری و ناتوانی به عزّت و توانایی دست یابد.