• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خطبه ۱۸۶ نهج البلاغه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.



عقائدية ، علمية


وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ)
از خطبه های‌ آن حضرت است

فِى التَّوْحيدِ.
در توحید حق.

وَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخُطبَةُ مِنْ اُصُول الْعِلْمِ ما لاتَجْمَعُهُ خُطْبَةٌ غَيْرُها.
و این خطبه از اصول علمی‌ چیزها دارد که دیگر خطبه ها ندارد.

۱ . معرفة اللّه

«مَا وَحَّدَهُ مَنْ کَیَّفَهُ،»۱
آن که برای‌ او چگونگی‌ معین کرد یگانه اش ندانسته،



«وَ لاَ حَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ،»۲
و کسی‌ که او را به چیزی‌ مثل زد به حقیقتش دست نیافته،



«وَ لاَ إِيَّاهُ عَنَی مَنْ شَبَّهَهُ،»۳
و هر کس او را به دایره تشبیه کشید حضرتش را در نظر نگرفته،



«وَ لاَ صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ۴
و هر که به او اشاره نموده و به اندیشه اش تصور کند قصد او ننموده است.



«كُلُّ مَعْرُوف بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ،»۵
هر آنچه به ذاتش شناخته شود مخلوق است،



«وَ كُلُّ قَائِم فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ۶
و آنچه به دیگری‌ باشد معلول است.



«فَاعِلٌ لاَ بِاضْطِرَابِ آلَة،»۷
انجام دهنده است بدون به کار بردن ابزار،



«مُقَدِّرٌ لاَ بِجَوْلِ فِکْرَة،»۸
تقدیرکننده است بدون جولان اندیشه،



«غَنِیٌّ لاَ بِاسْتِفَادَة۹
بی‌ نیاز است نه به تحصیل اسباب.



«لاَ تَصْحَبُهُ الاَْوْقَاتُ،»۱۰
اوقات با او همراه نیست،



«وَ لاَ تَرْفِدُهُ الاَْدَوَاتُ۱۱
و ابزار و وسائل او را یاری‌ ندهند.



«سَبَقَ الاَْوْقَاتَ کَوْنُهُ، وَ الْعَدَمَ وَجُودُهُ، وَ الاِْبْتِدَاءَ أَزَلُهُ۱۲
هستیش بر زمانها، وجودش بر نیستی‌، و ازلیتش بر ابتدا پیشی‌ گرفته.



«بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لاَ مَشْعَرَ لَهُ،»۱۳
با به وجود آوردن حواسّ معلوم است که منزّه از حواس است،



«وَ بِمُضَادَّتِهِ بَیْنَ الاُْمُورِ عُرِفَ أَنْ لاَ ضِدَّ لَهُ،»۱۴
و از آفریدن اشیاء متضاد پیداست که ضدّی‌ ندارد،



«وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَیْنَ الاَْشْیَاءِ عُرِفَ أَنْ لاَ قَرِینَ لَهُ.»۱۵
و با ایجاد مقارنت بین اشیاء واضح است که او را قرینی‌ نیست.



«ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ، وَ الْوُضُوحَ بِالْبُهْمَةِ، وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَلِ، وَ الْحَرُورَ (الجرور) بِالصَّرَدِ۱۶
نور را با ظلمت، سپیدی‌ را سیاهی، خشکی‌ را با رطوبت، گرمی‌ را با سردی‌ مخالف و ضدّ هم قرار داد.



«مُؤَلِّفٌ بَیْنَ مُتَعَادِیَاتِهَا،»۱۷
بین پراکنده ها الفت برقرار کرد،



«مُقَارِنٌ (مقارب) بَیْنَ مُتَبَایِنَاتِهَا،»۱۸
اضداد را با یکدیگر قرین نمود،



«مُقَرِّبٌ بَیْنَ مُتَبَاعِدَاتِهَا،»۱۹
دورها را با هم نزدیک ساخت،



«مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَدَانِیَاتِهَا۲۰
و نزدیک ها را از هم دور کرد.



«لاَ یُشْمَلُ بِحَدٍّ،»۲۱
حدّی‌ شامل او نیست،



«وَ لاَ یُحْسَبُ بِعَدٍّ،»۲۲
و به شماره محسوب نشود.



«وَ إِنَّمَا تَحُدُّ الاَْدَوَاتُ أَنْفُسَهَا،»۲۳
ابزار و آلات جز مانند خود را به حدود نیاورند،



«وَ تُشِيرُ الاْلاَتُ إِلَى نَظَائِرِهَا.»۲۴
و این وسائل جز به نظایر خود اشارت ننمایند.



«مَنَعَتْهَا«مُنْذُ» الْقِدْمَةَ، وَ حَمَتْهَا «قَدُ» الاَْزَلِیَّةَ، وَ جَنَّبَتْهَا«لَوْلاَ» التَّکْمِلَةَ۲۵
اینکه بی‌ خبران گویند از چه زمانی‌ به وجود آمد (مُنْذُ)، و به تحقیق به وجود آمد (قَدْ)، و اگر چنین بود نقصی‌ نداشت (لولا) با قدیم بودن و ازلی‌ بودن و کامل بودنش ناسازگار است (که قدیم و ازلی‌ و کامل بودن از صفات خداوند است نه مخلوقات).



«بِهَا تَجَلَّی صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ۲۶
آفریننده با خود آفریده ها بر آنان در عرصه عقول تجلّی‌ کرد،



«وَ بِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُیُونِ،»۲۷
و با دیدنی‌ بودن مخلوقات قطعی‌ است که آفریننده را نتوان دید. (زیرا که شبیه هیچ آفریده ای‌ نیست.)



«وَ لاَ یَجْرِی عَلَيْهِ السُّکُونُ وَ الْحَرَکَةُ،»۲۸
نظام حرکت و سکون بر او جاری‌ نمی‌ باشد،



«وَ كَيْفَ یَجْرِی عَلَيْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ،»۲۹
و چگونه براو جاری‌ باشد آنچه که او جاری‌ کرده؟



«وَ یَعُودُ فِيهِ مَا هُوَ أَبْدَاهُ،»۳۰
و چسان صفتی‌ را که در مخلوقی‌ آفریده به آفریننده بازگردد؟



«وَ یَحْدُثُ فِيهِ مَا هُوَ أَحْدَثَهُ۳۱
یا آنچه را حادث کرده در خود او حادث شود؟!



«إِذاً لَتَفَاوَتَتْ ذَاتُهُ،»۳۲
در این صورت در ذات او دگرگونی‌ پدید آید،



«وَ لَتَجَزَّأَ کُنْهُهُ،»۳۳
و کُنه ذاتش تجزیه شود،



«وَ لاَمْتَنَعَ مِنَ الاَْزَلِ مَعْنَاهُ،»۳۴
و ازلی‌ بودنش ممتنع گردد،



«وَ لَکَانَ لَهُ وَرَاءٌ إِذْ وُجِدَ لَهُ أَمَامٌ،»۳۵
و چون پیش رویی‌ برایش فرض شود پشت سری‌ هم خواهد داشت،



«وَ لاَلَْتمَسَ الَّتمَامَ إِذْ لَزِمَهُ النُّقْصَانُ۳۶
و بر این اساس خواهان تمام شدن شود زیرا وجودش ملازم با نقصان شده،



«وَ إِذاً لَقَامَتْ آیَةُ الْمَصْنُوعِ فِيهِ،»۳۷
و در این وقت نشانه مخلوق در او پیدا گردد،



«وَ لَتَحَوَّلَ دَلِیلا بَعْدَ أَنْ کَانَ مَدْلُولا عَلَيْهِ،»۳۸
و دلیل بر هستی‌ صانعی‌ خواهد شد بعد از آنکه همه موجودات دلیل بر هستی‌ اویند،



«وَ خَرَجَ بِسُلْطَانِ الاِْمْتِنَاعِ مِنْ أَنْ یُؤَثِّرَ فِيهِ مَا یُؤثِّرُ فِي غَیْرِهِ۳۹
و به سلطنت مسلّطش بر تمام موجودات محال است آنچه در غیرش اثر می‌ گذارد در او اثر بگذارد. (پس از دایره اثرپذیری‌ خارج و از نقص و عیب پاک است.)



«الَّذِي لاَ یَحُولُ وَ لاَ یَزُولُ،»۴۰
خدایی‌ است که تغییر حال نمی‌ دهد و از میان نمی‌ رود،



«وَ لاَ یَجُوزُ عَلَيْهِ الاُْفُولُ۴۱
و پنهان گشتن بر او روا نیست.

۲. صفات اللّه تعالى

«لَمْ یَلِدْ فَیَکُونَ (فیصیر) مَوْلُوداً،»۴۲
چیزی‌ را نزاده تا خود مولود باشد،



«وَ لَمْ یُولَدْ فَیَصِیرَ مَحْدُوداً۴۳
و زاییده نشده تا محدود گردد.



«جَلَّ عَنِ اتِّخَاذِ الاَْبْنَاءِ،»۴۴
برتر است از داشتن فرزندان،



«وَ طَهُرَ عَنْ مُلاَمَسَةِ النِّسَاءِ۴۵
و پاک است از آمیزش با زنان.



«لاَ تَنَالُهُ الاَْوْهَامُ فَتُقَدِّرَهُ،»۴۶
اندیشه ها او را درنیابند تا اندازه اش گیرند،



«وَ لاَ تَتَوَهَّمُهُ الْفِطَنُ فَتُصَوِّرَهُ،»۴۷
و زیرکی‌ ها او را به وهم درنیاورند تا تصوّرش نمایند،



«وَ لاَ تُدْرِکُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ،»۴۸
و حواس او را درک نکنند تا احساسش نمایند،



«وَ لاَ تَلْمِسُهُ الاَْیْدِی فَتَمَسَّهُ۴۹
و دستها لمسش نکنند تا به او دسترسی‌ یابند.



«وَ لاَ یَتَغَیَّرُ بِحَال،»۵۰
به حالی‌ تغییر نکند،



«وَ لاَ یَتَبَدَّلُ فِي الاَْحْوَالِ۵۱
و در احوال دگرگون نگردد،



«وَ لاَ تُبْلِیهِ اللَّیَالِی وَ الاَْیَّامُ،»۵۲
و او را شبها و روزها کهنه نکنند،



«وَ لاَ یُغَیِّرُهُ الضِّیَاءُ وَ الظَّلاَمُ۵۳
و روشنی‌ و تاریکی‌ تغییرش ندهند.



«وَ لاَ یُوصَفُ بِشَیْء مِنَ الاَْجْزَاءِ، وَ لاَ بِالْجَوَارِحِ وَ الاَْعْضَاءِ، وَ لاَ بِعَرَض مِنَ الاَْعْرَاضِ، وَ لاَ بِالْغَیْرِیَّةِ وَ الاَْبْعَاضِ۵۴
به چیزی‌ از اجزاء و اندام و اعضاء و عَرَضی‌ از اعراض، و بودن چیزی‌ غیر ذاتش با او، و داشتن ابعاض توصیف نشود.



«وَ لاَ یُقَالُ: لَهُ حَدٌّ وَ لاَ نِهَایَةٌ، وَ لاَ انْقِطَاعٌ وَ لاَ غَایَةٌ۵۵
برای‌ او حدّ و نهایت، و انقطاع و انتها گفته نمی‌ شود،



«وَ لاَ أَنَّ الاَْشْیَاءَ تَحْوِیهِ فَتُقِلَّهُ أَوْ تُهْوِیَهُ،»۵۶
اشیاء را بر او احاطه نیست تا پایین و بالایش برند،



«أَوْ أَنَّ شَیْئاً یَحْمِلُهُ فَیُمِیلَهُ أَوْ یُعَدِّلَهُ۵۷
و چیزی‌ قدرت حملش را ندارد تا بتواند متمایل یا راستش بدارد.



«لَيْسَ فِي الاَْشْیَاءِ بِوَالِج،»۵۸
در اشیاء داخل نیست،



«وَ لاَ عَنْهَا بِخَارِج۵۹
و از آنها خارج نمی‌ باشد.



«یُخْبِرُ لاَ بِلِسَان وَ لَهَوَات،»۶۰
خبر می‌ دهد ولی‌ نه به زبان بزرگ و زبان کوچک،



«وَ یَسْمَعُ لاَ بِخُرُوق وَ أَدَوَات۶۱
و می‌ شنود نه با شکافهای‌ گوش و ابزار شنوایی‌،



«یَقُولُ وَ لاَ یَلْفِظُ،»۶۲
می‌ گوید نه با تلفّظ،



«وَ یَحْفَظُ وَ لاَ یَتَحَفَّظُ،»۶۳
حفظ می‌ کند نه با قدرت حافظه،



«وَ یُرِیدُ وَ لاَ یُضْمِرُ۶۴
اراده می‌ نماید نه با خطور در خاطره،



«یُحِبُّ وَ یَرْضَی مِنْ غَیْرِ رِقَّة،»۶۵
دوست دارد و خشنود می‌ گردد نه از رقّت دل،



«وَ یُبْغِضُ وَ یَغْضَبُ مِنْ غَیْرِ مَشَقَّة۶۶
دشمن دارد و خشم می‌ کند ولی‌ بی‌ مشقّت و اندوه.



«یَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ: کُنْ فَیَکُونُ،»۶۷
چون بخواهد کسی‌ را به وجود آورد می‌ گوید باش پس بی‌ درنگ به وجود می‌ آید.



«لاَ بِصَوْت یَقْرَعُ،»۶۸
نه به آوازی‌ که گوشها را بکوبد،



«وَ لاَ بِنِدَاء یُسْمَعُ۶۹
و نه به صدایی‌ که شنیده شود،



«وَ إِنَّمَا کَلاَمُهُ سُبْحانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ۷۰
بلکه کلامش همان فعلی‌ است که آن را ایجاد کرده.

۳. معرفة قدرة اللّه

«لَمْ یَکُنْ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ کَائِناً،»۷۱
و مانند آن فعل پیش از آن نبوده،



«وَ لَوْ کَانَ قَدِیماً لَکَانَ إِلهاً ثَانِیاً۷۲
و اگر آن فعل قدیم بود هرآینه خدای‌ دوم بود.



«لاَ یُقَالُ: کَانَ بَعْدَ أَنْ لَمْ یَکُنْ،»۷۳
گفته نمی‌ شود: بود شد پس از آنکه نبود،



«فَتَجْرِیَ عَلَيْهِ الصِّفَاتُ الُْمحْدَثَاتُ،»۷۴
تا صفاتی‌ که پدیده اند بر او جریان یابد،



«وَ لاَ یَکُونُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ فَصْلٌ،»۷۵
و در این حال میان به وجودآمده ها و حضرت او فرقی‌ نخواهد ماند،



«وَ لاَ لَهُ عَلَيْهَا فَضْلٌ،»۷۶
و برای‌ او بر موجودات برتری‌ نخواهد بود،



«فَیَسْتَوِیَ الصَّانِعُ وَ الْمَصْنُوعُ،»۷۷
در نتیجه خالق و مخلوق مساوی‌ گردند،



«وَ یَتَکَافَأَ الْمُبْتَدَعُ وَ الْبَدِیعُ۷۸
و پدیدآورنده و پدیدشده یکی‌ شوند.



«خَلَقَ الْخَلاَئِقَ عَلَى غَیْرِ مِثَال خَلاَ مِنْ غَیْرِهِ،»۷۹
موجودات را بدون نمونه ای‌ که از غیر او به جای‌ مانده باشد پدید آورد،



«وَ لَمْ یَسْتَعِنْ عَلَى خَلْقِهَا بِأَحَد مِنْ خَلْقِهِ۸۰
و از احدی‌ از مخلوق خود در آفرینش آنها یاری‌ نجست.



«وَ أَنْشَأَ الاَْرْضَ فَأَمْسَکَهَا مِنْ غَیْرِ اشْتِغَال،»۸۱
زمین را پدید آورد و بدون اینکه از کار دیگر باز ماند آن را نگاه داشت،



«وَ أَرْسَاهَا عَلَى غَیْرِ قَرَار،»۸۲
و استوارش مود نه بر جای‌ آرام (بلکه بر امواج آب)،



«وَ أَقَامَهَا بِغَیْرِ قَوَائِمَ،»۸۳
بدون پایه ها برپایش داشت،



«وَ رَفَعَهَا بِغَیْرِ دَعَائِمَ،»۸۴
و منهای‌ ستونهایش برافراشت،



«وَ حَصَّنَهَا مِنَ الاَْوَدِ وَ الاِْعْوِجَاجِ،»۸۵
و آن را از تمایل و کژی‌ نگه داشت،



«وَ مَنَعَهَا مِنَ التَّهَافُتِ وَ الاِْنْفِرَاجِ۸۶
و از افتادن و شکافته شدن حفظ کرد.



«أَرْسَی أَوْتَادَهَا،»۸۷
میخهایش را (که کوههایند) استوار نمود،



«وَ ضَرَبَ أَسْدَادَهَا،»۸۸
و سدهایش را برقرار کرد،



«وَ اسْتَفَاضَ عُیُونَهَا،»۸۹
چشمه هایش را روان ساخت،



«وَ خَدَّ أَوْدِیَتَهَا۹۰
و رودهایش را شکافت.



«فَلَمْ یَهِنْ مَا بَنَاهُ،»۹۱
آنچه را بنا کرد سست نشد،



«وَ لاَ ضَعُفَ مَا قَوَّاهُ۹۲
و آنچه را قوی‌ نمود ضعیف نگشت.



«هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ،»۹۳
به سلطنت و بزرگیش بر زمین غالب است،



«وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ،»۹۴
و به علم و معرفتش به کیفیت آن آگاه است،



«وَ الْعَالِی عَلَى كُلِّ شَیْء مِنْهَا بِجَلاَلِهِ وَ عِزَّتِهِ۹۵
و به جلال و عزّتش بر هر چیز آن برتر است.



«لاَ یُعْجِزُهُ شَیْءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ،»۹۶
چیزی‌ از آن را که بخواهد عاجزش ننماید،



«وَ لاَ یَمْتَنِعُ عَلَيْهِ فَیَغْلِبَهُ،»۹۷
و از او سر نپیچد تا بر حضرتش غالب آید،



«وَ لاَ یَفُوتُهُ السَّرِیعُ مِنْهَا فَیَسْبِقَهُ،»۹۸
شتاب کننده ای‌ از دستش نرود تا بر جنابش پیشی‌ جوید،



«وَ لاَ یَحْتَاجُ إِلَى ذِي مَال فَیَرْزُقَهُ۹۹
به دولتمندی‌ نیازش نیفتد تا او را روزی‌ دهد.



«خَضَعَتِ الاَْشْیَاءُ لَهُ،»۱۰۰
تمام موجودات برای‌ او فروتنند،



«وَ ذَلَّتْ مُسْتَکِینَةً لِعَظَمَتِهِ،»۱۰۱
و در برابر عظمتش ذلیل و خاکسارند،



«لاَ تَسْتَطِیعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَى غَیْرِهِفَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ،»۱۰۲
قدرت گریز از سلطنتش را به سوی‌ دیگر ندارند تا از سود و زیانش در امان مانند.



«وَ لاَ کُفؤَ لَهُ فَیُکَافِئَهُ،»۱۰۳
اورا مانند نیست تا با حضرتش برابری‌ کند،



«وَ لاَ نَظِيرَ لَهُ فَیُسَاوِیَهُ۱۰۴
و شبیهی‌ نیست تا با او مساوی‌ باشد.



«هُوَ الْمُفْنِی لَهَا بَعْدَ وُجُودِهَا،»۱۰۵
اوست که موجودات را پس از بودن نابود می‌ کند،



«حَتَّى یَصِیرَ مَوْجُودُهَا کَمَفْقُودِهَا۱۰۶
آنچنان که موجودش چون معدومش گردد.

۴. ذكر المعاد و بعث الخلائق

«وَ لَيْسَ فَنَاءُ الدُّنْیَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إِنْشَائِهَا وَ اخْتِرَاعِهَا۱۰۷
و فنای‌ دنیا بعد از وجود آن شگفت تر از ایجاد و اختراعش نیست،



«وَ كَيْفَ وَ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ حَیَوَانِهَا مِنْ طَیْرِهَا وَ بَهَائِمِهَا،»۱۰۸
چگونه شگفت تر باشد در صورتی‌ که اگر تمام جانداران هستی‌ از پرندگان و چهارپایان،



«وَ مَا کَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَ سَائِمِهَا،»۱۰۹
و آنچه را که در شب به آغل خود باز می‌ گردانند و آنچه که در مراتع و دشت ها می‌ چرند،



«وَ أَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَ أَجْنَاسِهَا،»۱۱۰
و از هر صنف و جنس صاحب حیاتی‌،



«وَ مُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَ أَکْیَاسِهَا،»۱۱۱
از هوشمند و بیهوش،



«عَلَى إِحْدَاثِ بَعُوضَة،»۱۱۲
برای‌ آفریدن پشه ای‌ جمع شوند



«مَا قَدَرَتْ عَلَى إِحْدَاثِهَا،»۱۱۳
قدرت ساختنش را ندارند،



«وَ لاَ عَرَفَتْ كَيْفَ السَّبِیلُ إِلَى إِیجادِهَا،»۱۱۴
و راه ایجاد آن را نشناسند،



«وَ لَتَحَیَّرَتْ عُقُولُهَا فِي عِلْمِ ذلِكَ وَ تَاهَتْ،»۱۱۵
و در دانش این مسأله عقولشان حیران و سرگردان ماند،



«وَ عَجِزَتْ قُوَاهَا وَ تَنَاهَتْ،»۱۱۶
و نیروهایشان ته کشد و به عجز و ناتوانی‌ نشینند،



«وَ رَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِیرَةً،»۱۱۷
و زبون و خسته بازگردد



«عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ،»۱۱۸
و معلومشان شود که مغلوب و مقهورند،



«مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا،»۱۱۹
و طاقـت و تـوان ایجـاد یک پشـه ،



«مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنَائِهَا۱۲۰
و از بیـن بـردن آن را ندارنـد.



«وَ إِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ،»۱۲۱
و همانا خدای‌ سبحان،



«یَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْیَا»۱۲۲
پس از نابود شدن جهان،



«وَحْدَهُ لاَ شَیْءَ مَعَهُ.»۱۲۳
تنها و یگانه ماند و چیز دیگری‌ با او نخواهد بود،



«كَمَا کَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا،»۱۲۴
همان طور که پیش از آفرینش آنها چنین بود



«كَذلِكَ یَکُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا،»۱۲۵
پس از فنای‌ آنها نیز چنین خواهد بود،



«بِلاَ وَقْت وَ لاَ مَکَان، وَ لاَ حِین وَ لاَ زَمَان۱۲۶
در آن موقعیت خیمه وقت و مکان، و هنگام و زمان برچیده می‌ شود.



«عُدِمَتْ عِنْدَ ذلِكَ الاْجَالُ وَ الاَْوْقَاتُ، وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ۱۲۷
مدت ها و وقت ها، و سالها و ساعتها معدوم می‌ گردد،



«فَلاَ شَیْءَ إِلاَّ اللهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِي إِلَيْهِ مَصِیرُ جَمِیعِ الاُْمُورِ۱۲۸
و جزی‌ خدای‌ واحد قهّار که بازگشت همه امور به اوست چیزی‌ باقی‌ نمی‌ ماند.



«بِلاَ قُدْرَة مِنْهَا کَانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا،»۱۲۹
موجودات را به وقت آفرینش آنها قدرتی‌ نبود،



«وَ بِغَیْرِ امْتِنَاع مِنْهَا کَانَ فَنَاؤُهَا،»۱۳۰
و به هنگام فنا شدن هم مقاومتی‌ نشان نمی‌ دهند،



«وَ لَوْ قَدَرَتْ عَلَى الاِْمْتِنَاعِ لَدَامَ بَقَاؤُهَا۱۳۱
چراکه اگرقدرت امتناع از فناشدن داشتند هستی‌ آنها تداوم داشت.



«لَمْ یَتَکَاءَدْهُ صُنْعُ شَیْء مِنْهَا إِذْ صَنَعَهُ،»۱۳۲
ایجاد هیچ یک از موجودات به وقت آفریدن برای‌ او دشوار نبود،



«وَ لَمْ یَؤُدْهُ مِنْهَا خَلْقُ مَا خَلَقَهُ وَ بَرَأَهُ،»۱۳۳
و آفریدن آنچه را به وجود آورد حضرتش را خسته نکرد.



«وَ لَمْ یُکَوِّنْهَا لِتَشْدِیدِ سُلْطَان،»۱۳۴
موجودات را برای‌ قدرت بخشیدن به سلطنتش نیافرید،



«وَ لاَ لِخَوْف مِنْ زَوَال وَ نُقْصَان،»۱۳۵
و از ترس زوال و نقصان به وجود نیاورد،



«وَ لاَ لِلاِْسْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدٍّ مُکَاثِر،»۱۳۶
و برای‌ یاری‌ جستن از آنها در برابر همتای‌ معارض خلق نکرد،



«وَ لاَ لِلاِْحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِر،»۱۳۷
و برای‌ دوری‌ گزیدن از هجوم دشمن مهاجم،



«وَ لاَ لِلاِْزْدِیَادِ بِهَا فِي مُلْکِهِ،»۱۳۸
و به خاطر بسط در حکومت،



«وَ لاَ لِمُکَاثَرَةِ شَرِیک فِي شِرْکِهِ،»۱۳۹
و به علّت چیره شدن بر شریک در شرکتش،



«وَ لاَ لِوَحْشَة کَانَتْ مِنْهُ،»۱۴۰
و برای‌ وحشت از تنهایی‌



«فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَأْنِسَ إِلَيْهَا.»۱۴۱
و انس گرفتن با آنها به عرصه هستی‌ نیاورد.



«ثُمَّ هُوَ یُفْنِیهَا بَعْدَ تَکْوِینِهَا،»۱۴۲
باز هم خداست که کائنات را پس از ساختن نابود می‌ کند،



«لاَ لِسَأَم دَخَلَ عَلَيْهِ فِي تَصْرِیفِهَا وَ تَدْبِیرِهَا،»۱۴۳
نه به خاطر ملالت وخستگی‌ ازکارگردانی‌ و تدبیر امور آنها،



«وَ لاَ لِرَاحَة وَاصِلَة إِلَيْهِ،»۱۴۴
و نه برای‌ اینکه به استراحت بپردازد،



«وَ لاَ لِثِقَلِ شِیْء مِنْهَا عَلَيْهِ.»۱۴۵
و نه به علت اینکه چیزی‌ از آن بر او سنگینی‌ داشته.



«لاَ یُمِلُّهُ طُولُ بِقَائِهَا فَیَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا،»۱۴۶
طول بقاء موجودات او را خسته نمی‌ کند تا در نابود کردنشان علجه داشته باشد،



«وَ لكِنَّهُ سُبْحانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ،»۱۴۷
بلکه خدای‌ سبحان با لطفش همه را اداره کرده،



«وَ أَمْسَکَهَا بِأَمْرِهِ،»۱۴۸
و به امرش نگاه داشته،



«وَ أَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ۱۴۹
و به قدرتش استوار نموده،



«ثُمَّ یُعِیدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ»۱۵۰
سپس همه آنها را بعد از فانی‌ شدن بازمی‌ گرداند



«مِنْ غَيْرِ حَاجَة مِنْهُ إِلَيْهَا،»۱۵۱
بدون اینکه او را به آنان نیازی‌ باشد،



«وَ لاَ اسْتِعَانَة بِشَیْء مِنْهَا عَلَيْهَا،»۱۵۲
یا از آنان کمک بخواهد،



«وَ لاَ لاِنْصِرَاف مِنْ حَالِ وَحْشَة إِلَى حَالِاسْتِئْنَاس،»۱۵۳
یا از ترس تنهایی‌ با آنان انس بگیرد،



«وَ لاَ مِنْ حَالِ جَهْل وَ عَمًی إِلَى حَالِ عِلْم وَ الِْتمَاس،»۱۵۴
یا از حالت جهل و کوری‌ به علم و درخواست بینش بازآید،



«وَ لاَ مِنْ فَقْر وَ حَاجَة إِلَى غِنًی وَ کَثْرَة،»۱۵۵
یا از فقر و نیاز به ثروت و دارایی‌ برسد،



«وَ لاَ مِنْ ذُلٍّ وَضَعَة إِلَى عِزٍّ وَ قُدْرَة۱۵۶
و یا از خواری‌ و ناتوانی‌ به عزّت و توانایی‌ دست یابد.




جعبه ابزار