گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
اخلاقي ، سياسي ، عقائدي
وَ مِنْ كِتاب لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ)
از نامه های آن حضرت است
اِلى عُثْمانَ بْنِ حُنَيْف الْأَنْصارِىِّ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى الْبَصْرَةِ، وَ قَدْ بَلَغَهُ اَنَّهُ دُعِىَ اِلى وَليمَةِ قَوْم مِنْ اَهْلِها فَمَضى اِلَيْها.
به عثمان بن حُنَیف انصاری، کارگزارش در بصره، وقتی به حضرت خبر رسید او را به مهمانی دعوت کرده اند و او به آنجا رفته.
۱. الولاة و البساطة في المعيشة
«أَمَّا بَعْدُ،»۱اما بعد،
«یَابْنَ حُنَیْف!»۲ای پسر حنیف،
«فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلا مِنْ فِتْیَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَة»۳به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده
«فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا»۴و تو هم به آن مهمانی شتافته ای،
«تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ، وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ.»۵با غذاهای رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام که به سویت آورده می شده پذیراییت کرده اند.
«وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْم،»۶خیال نمی کردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول کنی که
«عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ،»۷محتاجشان را به جفا می رانند،
«وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ.»۸و توانگرشان را به مهمانی می خوانند!
«فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ،»۹به لقمه ای که بر آن دندان می گذاری دقت کن،
«فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ،»۱۰لقمه ای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن،
«وَ مَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.»۱۱و آنچه را می دانی از راه های حلال به دست آمده بخور.
۲. الامام النموذج الكامل للزهد
«أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم إِمَاماً،»۱۲معلومت باد که هر مأمومی را امامی است
«یَقْتَدِی بِهِ»۱۳که به او اقتدا می کند،
«وَ یَسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ;»۱۴و از نور علمش بهره می گیرد.
«أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ.»۱۵آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده.
«أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذلِكَ،»۱۶معلومتان باد که شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید،
«وَ لكِنْ أَعِینُونِی بِوَرَع وَ اجْتِهَاد، وَ عِفَّة وَ سَدَاد.»۱۷ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت، و پاکدامنی و درستی یاری کنید.
«فَوَاللهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً،»۱۸به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته،
«وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً،»۱۹و از غنائم فراوان آن ذخیره ای برنداشته،
«وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً،»(۱)۲۰و عوض این جامه کهنه ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده ام!
«بَلَى کَانَتْ فِي أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ،»۲۱آری از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود،
«فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْم،»۲۲که گروهی از اینکه در دست ما باشد بر آن بخل ورزیدند،
«وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْم آخَرِینَ،»۲۳و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتیم،
«وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ.»۲۴و خداوند نیکوترین حاکم است.
«وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَک وَ غَیْرِ فَدَک؟»۲۵مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟
«وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَد جَدَثٌ»۲۶که در فردا جای شخص در گور است،
«تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا،»۲۷که آثار آدمی در تاریکی آن از بین می رود،
«وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا،»۲۸و اخبارش پنهان می گردد،
«وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِي فُسْحَتِهَا،»۲۹گودالی که اگر به گشادگی آن بیفزایند،
«وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا،»۳۰و دستهای گورکن به وسیع کردن آن اقدام نماید
«لاََضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ،»۳۱باز هم سنگ و کلوخ زمین آن را به هم فشارد،
«وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ!»۳۲و خاک روی هم انباشته رخنه هایش را ببندد!
«وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی»۳۳این است نفس من که آن را به پرهیزکاری ریاضت می دهم
«لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْاَکْبَرِ،»۳۴تا با امنیت وارد روز خوف اکبر گردد،
«وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ.»۳۵و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند.
«وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ، إِلَى مُصَفَّی هذَا الْعَسَلِ، وَ لُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَ نَسَائِجِ هذَا الْقَزِّ.»۳۶اگر می خواستم هر آینه می توانستم به عسل مصفّا، و مغز این گندم، و بافته های ابریشم راه برم،
«وَلكِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ،»۳۷اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه کند،
«وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیُّرِ الْاَطْعِمَةِ»۳۸و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید
«وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الَْیمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ،»۳۹در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست،
«وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ»۴۰و سیری شکم را به یاد نداشته باشد
«أَوْ أَبَیْتَ مِبْطَاناً»۴۱یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم
«وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی»۴۲در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه،
«وَ أَکْبَادٌ حَرَّی،»۴۳و جگرهایی سوزان باشد،
«أَوْ أَکُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ:»۴۴یا چنان باشم که گوینده ای گفته:
«وَ حَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَة••• وَ حَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ!»۴۵«این درد و ننگ تو را بس که با شکم سیربخوابی، و دراطراف تو شکم هایی باشد که پوستی را برای خوردن آرزو کنند.»
«أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ: هذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ؟!»۴۶آیا به این قناعت کنم که به من امیرمؤمنان گفته شود،
«وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِي مَکَارِهِ الدَّهْرِ،»۴۷ولی در سختی های روزگار با آنان شریک نباشم،
«أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَیْشِ!»۴۸یا در تلخی های زندگی الگویشان محسوب نشوم؟!
«فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ،»۴۹آفریده نشدم تا خوردن غذاهای پاکیزه مرا سرگرم کند
«کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ،»۵۰به مانند حیوان به آخور بسته
«هَمُّهَا عَلَفُهَا،»۵۱که همه اندیشه اش علف خوردن است،
«أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا،»۵۲یا چهارپای رها شده که کارش به هم زدن خاکروبه هاست،
«تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا،»۵۳از علف های آن شکم را پر می کند،
«وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا،»۵۴و از منظور صاحبش از سیر کردن او بی خبر می باشد;
«أَوْ أُتْرَکَ سُدًی،»۵۵هیهات از اینکه رهایم ساخته،
«أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً،»۵۶یا بیکار و بیهوده ام گذاشته باشند،
«أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ،»۵۷یا کشاننده عنان گمراهی باشم،
«أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ!»۵۸یا در حیرت و سرگردانی بیراهه روم.
«وَ كَأَنِّي بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ:»۵۹انگار گوینده ای از شما می گوید:
««إِذَا کَانَ هذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِب،»۶۰«اگر خوراک فرزند ابی طالب این است
«فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ، وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ!»»۶۱پس ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع می گردد!»
«أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً،»۶۲بدانید درختان
بیابانی چوبشان سخت تر،
«وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً،»۶۳و درختان سرسبز پوستشان نازک تر،
«وَ النَّابِتَاتِ العِذْيَةَ أَقْوَی وَقُوداً،»۶۴و گیاهان صحرایی آتششان قوی تر،
«وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.»۶۵و خاموشی آنها دیرتر است.
«وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ کَالصِّنْوِ مِنَ الصِّنْوِ،»۶۶من و رسول خدا همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رُسته،
«وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ.»۶۷و چون ساعد و بازو می باشیم.
«وَاللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا،»۶۸به خدا قسم اگر عرب در جنگ بامن همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم،
«وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا.»۶۹و اگر فرصت ها دست دهد شتابان بدان سو (شام) می روم،
«وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ، وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ،»۷۰و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود وارونه، و سرنگون کالبد (معاویه) پاک نمایم،
«حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِیدِ.»۷۱تا سنگریزه ها از میان دانه های درو شده بیرون رود.
وَ مِنْ هذَا الْكِتابِ، وَ هُوَ آخِرُهُ
و از این نامه است که پایان آن است.
۳. الامام و الدنيا
«إِلَيْكَ عَنِّي يَا دُنْیَا،»۷۲ای دنیا، از من فاصله بگیر،
«فَحَبْلُکِ عَلَى غَارِبِکِ،»۷۳که مهارت را بر گردنت انداختم،
«قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِکِ،»۷۴از چنگالت بیرون جَستم،
«وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِکِ،»۷۵از دامهایت فرار کردم،
«وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِکِ.»۷۶و از رفتن در لغزشگاههایت دوری گزیدم.
«أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِکِ!»۷۷کجایند گذشتگانی که به بازیهایت آنان را فریفتی؟!
«أَيْنَ الاُْمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِکِ!»۷۸کجایند ملّتهایی که با زر و زیورت آنان را مغرور نمودی؟!
«فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ،»۷۹اینک اینان گروگانهای قبور
«وَ مَضَامِینُ اللُّحُودِ.»۸۰و فرورفته در لابلای لحدهایند.
«وَاللهِ لَوْ کُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیّاً،»۸۱به خدا قسم ای دنیا اگر موجودی قابل دیدن،
«وَ قَالَباً حِسِّیّاً،»۸۲و جسمی سزاوار لمس بودی،
«لَاَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللهِ فِي عِبَاد غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِی،»۸۳حدود خدا را بر تو جاری می ساختم در رابطه بابندگانی که به آرزوها فریبشان دادی،
«وَ أُمَم أَلْقَیْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِی،»۸۴و ملتهایی که در پرتگاههای هلاکت انداختی،
«وَ مُلُوک أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ،»۸۵و پادشاهانی که تسلیم نابودی کردی
«وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ،»۸۶و به سرچشمه های بلا واردنمودی،
«إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ!»۸۷به جایی که در ورود و خروجش امنیت نباشد.
«هَیْهَاتَ!»۸۸هیهات!
«مَنْ وَطِئَ دَحْضَکِ زَلِقَ،»۸۹هر کس گام در لغزشگاه هایت نهد بلغزد،
«وَ مَنْ رَکِبَ لُجَجَکِ غَرِقَ،»۹۰و هرکه سوار آبهای متراکمت گردد غرق شود،
«وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِکِ وُفِّقَ،»۹۱و آن که از دامهای تو به یک سو رود موفق گردد،
«وَ السَّالِمُ مِنْكِ لَا یُبَالِی إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ،»۹۲و کسی که از فتنه های تو سالم است باکی ندارد که گرفتار تنگی زندگی باشد،
«وَ الدُّنْیَا عِنْدَهُ کَیَوْم حَانَ انْسِلَاخُهُ.»۹۳و دنیا نزد او مانند روزی است که لحظه پایانش فرا رسیده.
«اُعْزُبِی عَنِّي!»۹۴از من دور شو،
«فَوَاللهِ لَا أَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّینِی،»۹۵به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خواری نشانی،
«وَ لَا أَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِینِی.»۹۶عنان به دستت نگذارم تا هر کجا خواهی ببری.
«وَ ايْمُ اللهِ»۹۷قسم به خداوند،
«ـ یَمِیناً أَسْتَثْنِی فِيهَا بِمَشِیئَةِ اللهِ ـ»۹۸قسمی که فقط اراده حق را از آن استثنا می کنم،
«لَاَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیَاضَةً»۹۹آنچنان نفس خویش را به ریاضت وادارم
«تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً،»۱۰۰که به یک قرص نان زمانی که برای خوردن یابد شاد شود،
«وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً;»۱۰۱و به جای خورش به نمک قناعت کند،
«وَ لَاَدَعَنَّ مُقْلَتِی کَعَیْنِ مَاء، نَضَبَ مَعِینُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا.»۱۰۲و کاسه چشمم را در گریه های شب و روز قرار دهم تا چون چشمه ای که آبش فرو رفته اشکی در آن نماند.
«أَتَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْیِهَا فَتَبْرُکَ»۱۰۳آیا به همان گونه که حیوان چرنده شکمش را با چریدن پر کند و بخوابد،
«وَ تَشْبَعُ الرَّبِیضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ،»۱۰۴و رمه گوسپند که از علف سیر می شود و به جانب خوابگاهش می رود،
«وَ یَأْکُلُ عَلِیٌّ مِنْ زَادِهِ فَیَهْجَعَ؟!»۱۰۵علی هم از توشه خود بخورد و بخوابد؟!
«قَرَّتْ إِذاً عَیْنُهُ إِذَا اقْتَدَی بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِیمَةِ الْهَامِلَةِ، وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِیَّةِ!»۱۰۶چشمش روشن که پس از سالیانی دراز به چهارپایانِ رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا کند!
«طُوبَی لِنَفْس أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا،»۱۰۷خوشا به حال کسی که واجبات پروردگارش را به جا آورده،
«وَ عَرَکَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا،»۱۰۸و مشکلات را تحمل نموده،
«وَ هَجَرَتْ فِي اللَّیْلِ غُمْضَهَا،»۱۰۹و در شب از خواب خوش دوری کرده،
«حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْکَرَی عَلَيْهَا،»۱۱۰تا وقتی که خواب بر او چیره شود،
«افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا،»۱۱۱زمین را فرش خود گرفته،
«وَ تَوَسَّدَتْ کَفَّهَا،»۱۱۲و دست را بالش زیر سر کند،
«فِي مَعْشَر أَسْهَرَ عُیُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ،»۱۱۳در میان جمعیتی که ترس از قیامت دیده هایشان را بیدار گذاشته،
«وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ،»۱۱۴و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده،
«وَ هَمْهَمَتْ بِذِکْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ،»۱۱۵و لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته و آرام گویاست،
«وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ.»۱۱۶و گناهانشان به کثرت استغفار از بین رفته،
(أُولئِکَ حِزْبُ اللهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(۲)۱۱۷«اینان حـزب خـدایند، و بدانید که حـزب خـدا رستگارانند.»
«فَاتَّقِ اللهَ يَا بْنَ حُنَیْف،»۱۱۸پسر حنیف! از خدا پروا کن،
«وَ لْتَکْفُفْ أَقْرَاصُکَ،»۱۱۹و قرص های نان خودت تو را بس باشد،
«لِیَکُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُکَ.»۱۲۰تا این روش موجب خلاصی ات از آتش جهنم گردد.
(۱) در بعضی از نسخه های نهج البلاغه عبارت
«وَ لاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَهِيَ فِي عَیْنِی أَوْهَی وَ أَهْوَنُ مِنْ عَفْصَة مَقِرَة.» در ادامه آمده است.
(۲)
مجادله/سوره۵۸، آیه۲۲.