گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
اخلاقی
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ)
از خطبه های آن حضرت است
قالَهُ بَعْدَ تِلاوَتِهِ (اَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ)(۱)
که بعد از تلاوت آیه (اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ) فرمود
۱. تحذير من الغفلة اخلاقي
«يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ!»۱عجبا! چه هدف بسیار دوری،
«وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ!»۲و چه زائران ناآگاهی،
«وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ!»۳و چه کار بزرگ سهمگینی!
«لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُذَّکِرٍ،»(۲)۴جای رفتگان را که نقطه پند و عبرت است ـ و چه پند و عبرتی! ـ خالی دیدند،
«وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَکَان بَعِید!»۵و به مردگان پوسیده در خاک که با آنان فاصله دوری دارند به تفاخر برخاستند!
«أَفَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ یَفْخَرُونَ!»۶آیا به قبور پدرانشان افتخار می کنند،
«أَمْ بِعَدِیدِ الْهَلْکَی یَتَکَاثَرُونَ!»۷یا به اضافه کردن عدد مردگانشان به خویش خود را بسیار می شمارند؟
«یَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ،»۸گوییا برگشت اجساد افتاده،
«وَ حَرَکَات سَکَنَتْ.»۹و حرکات اجسام متوقف شده را می خواهند.
«وَ لاََنْ یَکُونُوا عِبَراً،»۱۰مردگان برای اینان مایه پند باشند
«أَحَقُّ مِنْ أَنْ یَکُونُوا مُفْتَخَراً;»۱۱سزاوارتر است تا وسیله افتخار به حساب آیند،
«وَ لاََنْ یَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّة،»۱۲و با مشاهده این اجساد پوسیده به حریم تواضع درآیند
«أَحْجَی مِنْ أَنْ یَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّة!»۱۳عاقلانه تر است تا آنان را عامل سربلندی خود دانند!
«لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ،»۱۴به مردگان با دیده ای رَمَدآلود نگریستند،
«وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَة،»۱۵و از این بابت در دریای نادانی افتادند.
«وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْكَ الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ، وَ الرَّبُوعِ الْخَالِیَةِ،»۱۶اگر احوال مردگان را از عرصه های آن دیار خراب و خانه های خالی از ساکنان بپرسند،
«لَقَالَتْ:»۱۷در پاسخ گویند:
«ذَهَبُوا فِي الْأَرْضِ ضُلالَّاً،»۱۸در لابلای خاک رفتند و گم شدند،
«وَ ذَهَبْتُمْ فِي أَعْقَابِهِمْ جُهَّالَاً،»۱۹و شما هم پس از آنان به میدان جهالت رفتید،
«تَطَؤُونَ فِي هَامِهِمْ،»۲۰به فرق این مردگان قدم می گذارید،
«وَ تَسْتَنْبِتُونَ فِي أَجْسَادِهِمْ،»۲۱و روی اجسادشان می ایستید،
«وَ تَرْتَعُونَ فِيَما لَفَظُوا،»۲۲و در آنچه دور انداخته اند می چرخید،
«وَ تَسْکُنُونَ فِيَما خَرَّبُوا;»۲۳درخانه هایی که ویران کردند ساکن می شوید،
«وَ إِنَّمَا الْأَیَّامُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ بَوَاک وَ نَوَائِحُ عَلَيْكُمْ.»۲۴و روزگاری که بین شما و آنان است بر شما گریه و نوحه سر می دهد.
«أُولئِكُمْ سَلَفُ غَایَتِکُمْ،»۲۵آنان پیش از شما به مرگ که پایان زندگی شما هم هست شتافتند،
«وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِکُمْ.»۲۶و زودتر از شما به قبر و برزخ رسیدند،
۲. تذكّر الماضين
«الَّذِينَ کَانَتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ الْعِزِّ،»۲۷آنان که مقامهای ارجمند،
«وَ حَلَبَاتُ الْفَخْرِ،»۲۸و اسباب افتخار داشتند،
«مُلُوکاً وَ سُوَقاً»۲۹عده ای پادشاه و گروهی رعیت بودند،
«سَلَکُوا فِي بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِیلا»۳۰راهی را در درون برزخ پیمودند
«سُلِّطَتِ الْأَرْضُ عَلَيْهِمْ فِيهِ،»۳۱که در آن راه زمین بر آنان مسلّط شد،
«فَأَکَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ،»۳۲خاک گور گوشتشان را خورد،
«وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ;»۳۳و خونشان را نوشید.
«فَأَصْبَحُوا فِي فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لَا یَنْمُونَ،»۳۴در شکاف قبورشان چنان بیجان شدند که برای آنها رشدی نیست،
«وَ ضِمَاراً لَا یُوجَدُونَ;»۳۵و غایبی گشتند که امید یافتنشان نیست،
«لَا یُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الْأَهْوَالِ،»۳۶حوادث
هول انگیز دنیا آنان را نمی ترساند،
«وَ لَا یَحْزُنُهُمْ تَنَکُّرُ الْأَحْوَالِ،»۳۷و بدی حالات غصه دارشان نمی کند،
«وَ لَا یَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ،»۳۸از زلزله ها دچار اضطراب نمی گردند،
«وَ لَا یَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ.»۳۹و به نعره رعدهای سخت گوش نمی دهند.
«غُیَّباً لَا یُنْتَظَرُونَ،»۴۰غایبانی هستند که انتظارشان را نمی کشند،
«وَ شُهُوداً لَا یَحْضُرُونَ،»۴۱و شاهدانی هستند که حاضر نمی گردند.
«وَ إِنَّمَا کَانُوا جَمِیعاً فَتَشَتَّتُوا،»۴۲جمع بودند و پراکنده شدند،
«وَ آلاَفاً فَافْتَرَقُوا،»۴۳الفت داشتند و متفرق شدند،
«وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ، وَ لَا بُعْدِ مَحَلِّهِمْ،»۴۴از درازی مدّت و دوری جایشان نیست
«عَمِیَتْ أَخْبَارُهُمْ،»۴۵که اخبارشان از ما پوشیده،
«وَ صَمَّتْ دِیَارُهُمْ،»۴۶و دیارشان خاموش است،
«وَ لكِنَّهُمْ سُقُوا کَأْساً»۴۷بلکه جامی به آنان نوشانده اند
«بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً،»۴۸که گویاییشان را به لالی،
«وَ بِالسَّمْعِ صَمَماً،»۴۹و شنواییشان را به کری،
«وَ بِالْحَرَکَاتِ سُکُوناً،»۵۰و حرکتشان را به سکون تبدیل کرده است،
«فَكَأَنَّهُمْ فِي ارْتِجَالِ الصِّفَةِ صَرْعَی سُبَات.»۵۱اگر بی درنگ وصفشان کنیم باید گفت: خوابی عمیق به خاکشان افکنده است.
«جِیرَانٌ لَا یَتَأَنَّسُونَ،»۵۲مردگان همسایگانی هستند که با هم انس ندارند،
«وَ أَحِبَّاءُ لَا یَتَزَاوَرُونَ.»۵۳و دوستانی که به زیارت هم نمی روند،
«بَلِیَتْ بَیْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ،»۵۴در میانشان دستاویزهای آشنایی کهنه شده،
«وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ،»۵۵و اسباب برادری قطع گشته.
«فَكُلُّهُمْ وَحِیدٌ وَ هُمْ جَمِیعٌ،»۵۶همگی با اینکه جمعند تنهایند،
«وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلَّاءُ،»۵۷و با اینکه دوستند از هم دورند.
«لَا یَتَعَارَفُونَ لِلَیْل صَبَاحاً، وَ لَا لِنَهَار مَسَاءً.»۵۸برای شـب روزی را، و بـرای روز شـبی را نمی شناسنـد.
«أَيُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِيهِ کَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً،»۵۹هر کدام از شب و روز که در آن به گور رفته اند برای ایشان دائمی است.
«شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا،»۶۰خطرهای آن خانه را سخت تر از آنچه می ترسیدند دیدند،
«وَ رَأَوْا مِنْ آیَاتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا،»۶۱و آثار آن سرای را عظیم تر از آنچه تصور می کردند مشاهده نمودند.
«فَكِلْتَا الْغَایَتَیْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَى مَبَاءَة،»۶۲پس این دو مسافت (راه سعید و شقی) برای آنان تا جایی که باید فرود آیند به درازا کشید،
«فَاتَتْ مَبَالِغَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ.»۶۳و در این فاصله به نهایت بیم و امید رسید.
«فَلَوْ کَانُوا یَنْطِقُونَ بِهَا لَعَیُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَ مَا عَایَنُوا.»۶۴اگر پس از مرگ به زبان می آمدند از وصف آنچه مشاهده کردند و با آن روبرو شدند عاجز می ماندند،
«وَ لَئِنْ عَمِیَتْ آثَارَهُمْ،»۶۵و اگر آثارشان از بین رفته،
«وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ،»۶۶و اخبارشان قطع شده،
«لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ،»۶۷هر آینه دیده های عبرت پذیر آنان را می بیند،
«وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ،»۶۸و گوش عقولْ اخبار آنها را می شنود،
«وَ تَکَلَّمُوا مِنْ غَیْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ، فَقَالُوا:»۶۹و بدون وسائل نطق بلکه با زبان حال می گویند:
۳. احوال الموتى و الاعتبار بها
«کَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ،»۷۰چهره های خرم و زیبای ما زشت شد،
«وَ خَوَتِالْأَجْسَامُ النَّوَاعِمُ،»۷۱بدنهای نرم و نازکمان از هم گسیخت،
«وَ لَبِسْنَا أَهْدَامَ الْبِلَی،»۷۲لباسهای کهنگی و پوسیدگی در بر کردیم،
«وَ تَکَاءَدَنَا ضِیقُ الْمَضْجَعِ،»۷۳تنگی قبر ما را به سختی انداخت،
«وَ تَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ،»۷۴وحشت را از یکدیگر ارث بردیم،
«وَ تَهَکَّمَتْ عَلَيْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ،»۷۵خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخت.
«فَانْمَحَتْ مَحَاسِنُ أَجْسَادِنَا،»۷۶پس زیباییهای انداممان را نابود نمود،
«وَ تَنَکَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا،»۷۷و صورتهای خوش آب و رنگمان زشت گردید،
«وَ طَالَتْ فِي مَسَاکِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا;»۷۸و اقامتمان در این منازل وحشتزا طولانی شد،
«وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ کَرْب فَرَجاً،»۷۹نه از اندوه رهایی داریم،
«وَ لاَ مِنْ ضِیق مُتَّسَعاً!»۸۰و نه از تنـگی فـراخی یافتیـم.
«فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِکَ،»۸۱اگر حال آنان را به قدرت عقل مجسّم کنی،
«أَوْ کُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَكَ،»۸۲یا پرده از وضع آنان برای تماشای تو برداشته شود،
«وَ قَدِ ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ فَاسْتَکَّتْ،»۸۳و ببینی که گوششان از هجوم جانوران گزنده خورده شده و در نتیجه کر شده،
«وَ اکْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَابِ فَخَسَفَتْ،»۸۴و دیدگانشان سرمه خاک کشیده شده و بر این حساب فرو رفته،
«وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذِلَاقَتِهَا،»۸۵و زبانهایشان پس از تندی و تیزی در دهانشان پاره پاره شده،
«وَ هَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِي صُدُورِهِمْ بَعْدَ یَقْظَتِهَا،»۸۶و دلهایشان پس از بیداری در سینه هایشان از حرکت افتاده،
«وَ عَاثَ فِي كُلِّ جَارِحَة مِنْهُمْ جَدِیدُ بِلًی سَمَّجَهَا،»۸۷و در هر عضو آنان پوسیدگی تازه ای فساد به بار آورده که آن را زشت نموده،
«وَ سَهَّلَ طُرُقَ الْآفَةِ إِلَيْهَا،»۸۸و راههای آفت را به سوی آن اعضا هموار کرده،
«مُسْتَسْلِمَات فَلَا أَیْد تَدْفَعُ،»۸۹اعضایی که در برابر آفتها تسلیم شده اند، نه دستهایی هست که به دفع آفات برخیزد،
«وَ لَا قُلُوبٌ تَجْزَعُ.»۹۰و نه دلهایی که جزع و بی تابی کند،
«لَرَأَیْتَ أَشْجَانَ قُلُوبٍ،»۹۱(آری اگر آنان را مجسم کنی) قلب های پر غصه،
«وَ أَقْذَاءَ عُیُونٍ،»۹۲و دیدگانی پر خاشاک را ملاحظه می کنی،
«لَهُمْ فِي كُلِّ فَظَاعَة صِفَةُ حَال لاَ تَنْتَقِلُ،»۹۳که در هر شدت و سختی وصف حالی است که از بین نرود،
«وَ غَمْرَةٌ لَا تَنْجَلِی.»۹۴و بلایی فراگیرنده است که برطرف نگردد.
۴. الاعتبار بالماضين
«فَكَمْ أَکَلَتِ الْأَرْضُ مِنْ عَزِیزِ جَسَد، وَ أَنِیقِ لَوْن، کَانَ فِي الدُّنْیَا غَذِیَّ تَرَف، وَ رَبِیبَ شَرَف!»۹۵چه بسیار است بدنهای ارزنده و خوش آب و رنگ که تغذیه شده ناز و نعمت و پرورده شرف بوده ولی زمین آن بدنها را خورد،
«یَتَعَلَّلُ بِالسُّرُورِ فِي سَاعَةِ حُزْنِهِ،»۹۶بدنهایی که در وقت اندوه و حزن خود را به اسباب شادی و سرور مشغول می کرد،
«وَ یَفْزَعُ إِلَى السَّلْوَةِ إِنْ مُصِیبَةٌ نَزَلَتْ بِهِ، ضَنّاً بِغَضَارَةِ عَیْشِهِ، وَ شَحَاحَةً بِلَهْوِهِ وَ لَعِبِهِ!»۹۷و به هنگام رسیدن بلا و مصیبت برای نگاهداری خوشی و لذت و از دست ندادن لهو و لعب خود را تسلّی می داد،
«فَبَیْنَا هُوَ یَضْحَکُ إِلَى الدُّنْیَا وَ تَضْحَکُ إِلَيْهِ فِي ظِلِّ عَیْشٍ غَفُولٍ،»۹۸و در این میان که زیر سایه عیش و نوش پر از غفلت بود و او به دنیا و دنیا به او می خندید
«إِذْ وَطِئَ الدَّهْرُ بِهِ حَسَکَهُ»۹۹روزگار پایش را به خار گذاشت،
«وَ نَقَضَتِ الاَْیَّامُ قُوَاهُ،»۱۰۰و زمانه قوایش را درهم شکست،
«وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ الْحُتُوفُ مِنْ کَثَبٍ،»۱۰۱و اسباب مرگ و هلاکت از جایی نزدیک به او نظر افکند،
«فَخَالَطَهُ بَثٌّ لَا یَعْرِفُهُ،»۱۰۲غمی که نمی شناخت با او درآمیخت،
«فَخَالَطَهُ بَثٌّ لَا یَعْرِفُهُ،»۱۰۲غمی که نمی شناخت با او درآمیخت،
«وَ نَجِیُّ هَمٍّ مَا کَانَ یَجِدُهُ،»۱۰۳و با اندوهی پنهان همراز شد که پیش از آن او را نیافته بود،
«وَ تَوَلَّدَتْ فِيهِ فَتَرَاتُ عِلَلٍ،»۱۰۴و بیماریها وی را به ضعف و سستی نشاند
«آنَسَ مَا کَانَ بِصِحَّتِهِ.»۱۰۵در حالی که به بهبودی خویش اطمینان داشت،
«فَفَزِعَ إِلَى مَا کَانَ عَوَّدَهُ الْأَطِبَّاءُ»۱۰۶پس به آنچه طبیبان او را عادت داده بودند هراسان پناه برد
«مِنْ تَسْکِینِ الْحَارِّ بِالْقَارِّ،»۱۰۷که عبارت بود از تسکین گرمی به سردی،
«وَ تَحْرِیکِ الْبَارِدِ بِالْحَارِّ،»۱۰۸و تحریک سردی به گرمی،
«فَلَمْ یُطْفِئْ بِبَارِد إِلَّا ثَوَّرَ حَرَارَةً،»۱۰۹عامل سردی نه اینکه گرمی را برطرف نکرد بلکه به آن افزود،
«وَ لَا حَرَّکَ بِحَارٍّ إِلاَّ هَیَّجَ بُرُودَةً،»۱۱۰و داروی گرم نه اینکه سردی را علاج ننمود بلکه باعث هیجان آن شد،
«وَ لاَ اعْتَدَلَ بِمُمَازِج لِتِلْكَ الطَّبَائِعِ إِلَّا أَمَدَّ مِنْهَا كُلَّ ذَاتِ دَاء;»۱۱۱و دوای مناسب مزاج نه اینکه بیمار را به اعتدال نیاورد بلکه موجب شدت مرض شد،
«حَتَّى فَتَرَ مُعَلِّلُهُ،»۱۱۲تا طبیبش در کار خود سست و از درمان وی ناامید گشت،
«وَ ذَهَلَ مُمَرِّضُهُ،»۱۱۳و پرستارش او را فراموش نمود،
«وَ تَعَایَاأَهْلُهُ بِصِفَةِ دَائِهِ،»۱۱۴و زن و فرزندش از بیان درد او ملول شده،
«وَ خَرِسُوا عَنْ جَوَابِ السَّائِلِینَ عَنْهُ،»۱۱۵و در جواب پرسش کنندگان حالش درمانده گشتند،
«وَ تَنَازَعُوا دُونَهُ شَجِیَّ خَبَر یَکْتُمُونَهُ.»۱۱۶و بالای سر او از خبر اندوهباری که کتمان می نمودند به گفتگو نشستند:
۵. متاعب الموت
«فَقَائِلٌ یَقُولُ: هُوَ لِمَا بِهِ،»۱۱۷یکی می گفت وضعش همین است که هست،
«وَ مُمَنٍّ لَهُمْ إِیَابَ عَافِیَتِهِ،»۱۱۸دیگری به بازگشت صحّت او امیدشان می داد،
«وَ مُصَبِّرٌ لَهُمْ عَلَى فَقْدِهِ،»۱۱۹و شخصی دیگر بر مردن او تسلیتشان می گفت،
«یُذَکِّرُهُمْ أَسَی الْمَاضِینَ مِنْ قَبْلِهِ.»۱۲۰در حالی که دنباله روی بیمار را نسبت به گذشتگان به یادشان می انداخت.
«فَبَیْنَا هُوَ كَذلِكَ عَلَى جَنَاح مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیَا،»۱۲۱در این اثنا که او بر بال جدایی از دنیا
«وَ تَرْکِ الْأَحِبَّةِ،»۱۲۲و ترک دوستان سوار بود،
«إِذْ عَرَضَ لَهُ عَارِضٌ مِنْ غُصَصِهِ،»۱۲۳ناگاه غصه ای از غصه هایش به او هجوم کرد،
«فَتَحَیَّرَتْ نَوَافِذُ فِطْنَتِهِ،»۱۲۴و اندیشه و ادراک نافذش سرگردان گشت،
«وَ یَبِسَتْ رُطُوبَةُ لِسَانِهِ.»۱۲۵و رطوبت زبانش خشک شد.
«فَكَمْ مِنْ مُهِمٍّ مِنْ جَوَابِهِ عَرَفَهُ فَعَیَّ عَنْ رَدِّهِ،»۱۲۶چه بسیار پاسخ هایی که می دانست ولی قدرت جواب آن را نداشت،
«وَ دُعَاء مُؤْلِم بِقَلْبِهِ سَمِعَهُ فَتَصَامَّ عَنْهُ، مِنْ کَبِیر کَانَ یُعَظِّمُهُ، أَوْ صَغِیر کَانَ یَرْحَمُهُ!»۱۲۷و چه بسیار سخن دردآوری را از شخص بزرگی که او را در زمان سلامتش احترام می کرد یا کودکی که به او ترحم می نمود می شنید ولی خود را به کری می زد!
«وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَات»۱۲۸آری برای مرگ دشواریهایی است
«هِيَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَة،»۱۲۹سخت تر از آنکه قابل وصف باشد،
«أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا.»۱۳۰و سختی هایی است که عقـول از درک آن ناتـوان اسـت.
(۱)
تکاثر/سوره۱۰۲، آیات۱-۲. (۲) در بعضی نسخ
«لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّکِرٍ» آمده است.