• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خطبه ۲۲۰ نهج البلاغه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.



اخلاقی


وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ)
از خطبه های‌ آن حضرت است

قالَهُ بَعْدَ تِلاوَتِهِ (اَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ)(۱)
که بعد از تلاوت آیه (اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ حَتّی‌ زُرْتُمُ الْمَقابِرَ) فرمود

۱. تحذير من الغفلة اخلاقي

«يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ۱
عجبا! چه هدف بسیار دوری‌،



«وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ۲
و چه زائران ناآگاهی‌،



«وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ۳
و چه کار بزرگ سهمگینی‌!



«لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّكِر (مذکّر)،»۴
جای‌ رفتگان را که نقطه پند و عبرت است ـ و چه پند و عبرتی‌! ـ خالی‌ دیدند،



«وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَکَان بَعِید۵
و به مردگان پوسیده در خاک که با آنان فاصله دوری‌ دارند به تفاخر برخاستند!



«أَفَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ یَفْخَرُونَ۶
آیا به قبور پدرانشان افتخار می‌ کنند،



«أَمْ بِعَدِیدِ الْهَلْکَی یَتَکَاثَرُونَ۷
یا به اضافه کردن عدد مردگانشان به خویش خود را بسیار می‌ شمارند؟



«یَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ،»۸
گوییا برگشت اجساد افتاده،



«وَ حَرَکَات سَکَنَتْ۹
و حرکات اجسام متوقف شده را می‌ خواهند.



«وَ لاََنْ یَکُونُوا عِبَراً،»۱۰
مردگان برای‌ اینان مایه پند باشند



«أَحَقُّ مِنْ أَنْ یَکُونُوا مُفْتَخَراً۱۱
سزاوارتر است تا وسیله افتخار به حساب آیند،



«وَ لاََنْ یَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّة،»۱۲
و با مشاهده این اجساد پوسیده به حریم تواضع درآیند



«أَحْجَی مِنْ أَنْ یَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّة۱۳
عاقلانه تر است تا آنان را عامل سربلندی‌ خود دانند!



«لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ،»۱۴
به مردگان با دیده ای‌ رَمَدآلود نگریستند،



«وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَة،»۱۵
و از این بابت در دریای‌ نادانی‌ افتادند.



«وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْكَ الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ، وَ الرَّبُوعِ الْخَالِیَةِ،»۱۶
اگر احوال مردگان را از عرصه های‌ آن دیار خراب و خانه های‌ خالی‌ از ساکنان بپرسند،



«لَقَالَتْ۱۷
در پاسخ گویند:



«ذَهَبُوا فِي الاَْرْضِ ضُلاَّلا،»۱۸
در لابلای‌ خاک رفتند و گم شدند،



«وَ ذَهَبْتُمْ فِي أَعْقَابِهِمْ جُهَّالا،»۱۹
و شما هم پس از آنان به میدان جهالت رفتید،



«تَطَؤُونَ فِي هَامِهِمْ،»۲۰
به فرق این مردگان قدم می‌ گذارید،



«وَ تَسْتَنْبِتُونَ فِي أَجْسَادِهِمْ،»۲۱
و روی‌ اجسادشان می‌ ایستید،



«وَ تَرْتَعُونَ فِيَما لَفَظُوا،»۲۲
و در آنچه دور انداخته اند می‌ چرخید،



«وَ تَسْکُنُونَ فِيَما خَرَّبُوا۲۳
درخانه هایی‌ که ویران کردند ساکن می‌ شوید،



«وَ إِنَّمَا الاَْیَّامُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ بَوَاک وَ نَوَائِحُ عَلَيْكُمْ.»۲۴
و روزگاری‌ که بین شما و آنان است بر شما گریه و نوحه سر می‌ دهد.



«أُولئِكُمْ سَلَفُ غَایَتِکُمْ،»۲۵
آنان پیش از شما به مرگ که پایان زندگی‌ شما هم هست شتافتند،



«وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِکُمْ۲۶
و زودتر از شما به قبر و برزخ رسیدند،

۲. تذكّر الماضين

«الَّذِينَ کَانَتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ الْعِزِّ،»۲۷
آنان که مقامهای‌ ارجمند،



«وَ حَلَبَاتُ (جلباب) الْفَخْرِ،»۲۸
و اسباب افتخار داشتند،



«مُلُوکاً وَ سُوَقاً»۲۹
عده ای‌ پادشاه و گروهی‌ رعیت بودند،



«سَلَکُوا فِي بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِیلا (طریقاً۳۰
راهی‌ را در درون برزخ پیمودند



«سُلِّطَتِ الاَْرْضُ عَلَيْهِمْ فِيهِ،»۳۱
که در آن راه زمین بر آنان مسلّط شد،



«فَأَکَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ،»۳۲
خاک گور گوشتشان را خورد،



«وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ۳۳
و خونشان را نوشید.



«فَأَصْبَحُوا فِي فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لاَ یَنْمُونَ،»۳۴
در شکاف قبورشان چنان بیجان شدند که برای‌ آنها رشدی‌ نیست،



«وَ ضِمَاراً لاَ یُوجَدُونَ۳۵
و غایبی‌ گشتند که امید یافتنشان نیست،



«لاَ یُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الاَْهْوَالِ،»۳۶
حوادث هول انگیز دنیا آنان را نمی‌ ترساند،



«وَ لاَ یَحْزُنُهُمْ تَنَکُّرُ الاَْحْوَالِ،»۳۷
و بدی‌ حالات غصه دارشان نمی‌ کند،



«وَ لاَ یَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ،»۳۸
از زلزله ها دچار اضطراب نمی‌ گردند،



«وَ لاَ یَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ۳۹
و به نعره رعدهای‌ سخت گوش نمی‌ دهند.



«غُیَّباً لاَ یُنْتَظَرُونَ،»۴۰
غایبانی‌ هستند که انتظارشان را نمی‌ کشند،



«وَ شُهُوداً لاَ یَحْضُرُونَ،»۴۱
و شاهدانی‌ هستند که حاضر نمی‌ گردند.



«وَ إِنَّمَا کَانُوا جَمِیعاً فَتَشَتَّتُوا،»۴۲
جمع بودند و پراکنده شدند،



«وَ آلاَفاً فَافْتَرَقُوا،»۴۳
الفت داشتند و متفرق شدند،



«وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ، وَ لاَ بُعْدِ مَحَلِّهِمْ،»۴۴
از درازی‌ مدّت و دوری‌ جایشان نیست



«عَمِیَتْ أَخْبَارُهُمْ،»۴۵
که اخبارشان از ما پوشیده،



«وَ صَمَّتْ دِیَارُهُمْ،»۴۶
و دیارشان خاموش است،



«وَ لكِنَّهُمْ سُقُوا کَأْساً»۴۷
بلکه جامی‌ به آنان نوشانده اند



«بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً،»۴۸
که گویاییشان را به لالی‌،



«وَ بِالسَّمْعِ صَمَماً،»۴۹
و شنواییشان را به کری‌،



«وَ بِالْحَرَکَاتِ سُکُوناً،»۵۰
و حرکتشان را به سکون تبدیل کرده است،




«فَكَأَنَّهُمْ فِي ارْتِجَالِ (ارتحال) الصِّفَةِ صَرْعَی سُبَات۵۱
اگر بی‌ درنگ وصفشان کنیم باید گفت: خوابی‌ عمیق به خاکشان افکنده است.


«جِیرَانٌ لاَ یَتَأَنَّسُونَ،»۵۲
مردگان همسایگانی‌ هستند که با هم انس ندارند،


«وَ أَحِبَّاءُ (أحياء) لاَ یَتَزَاوَرُونَ۵۳
و دوستانی‌ که به زیارت هم نمی‌ روند،


«بَلِیَتْ بَیْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ،»۵۴
در میانشان دستاویزهای‌ آشنایی‌ کهنه شده،


«وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الاِْخَاءِ،»۵۵
و اسباب برادری‌ قطع گشته.


«فَكُلُّهُمْ وَحِیدٌ وَ هُمْ جَمِیعٌ،»۵۶
همگی‌ با اینکه جمعند تنهایند،


«وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلاَّءُ،»۵۷
و با اینکه دوستند از هم دورند.


«لاَ یَتَعَارَفُونَ لِلَیْل صَبَاحاً، وَ لاَ لِنَهَار مَسَاءً۵۸
برای‌ شـب روزی‌ را، و بـرای‌ روز شـبی‌ را نمی‌ شناسنـد.


«أَيُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِيهِ کَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً،»۵۹
هر کدام از شب و روز که در آن به گور رفته اند برای‌ ایشان دائمی‌ است.


«شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا،»۶۰
خطرهای‌ آن خانه را سخت تر از آنچه می‌ ترسیدند دیدند،


«وَ رَأَوْا مِنْ آیَاتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا،»۶۱
و آثار آن سرای‌ را عظیم تر از آنچه تصور می‌ کردند مشاهده نمودند.


«فَكِلْتَا الْغَایَتَیْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَى مَبَاءَة،»۶۲
پس این دو مسافت (راه سعید و شقی‌) برای‌ آنان تا جایی‌ که باید فرود آیند به درازا کشید،


«فَاتَتْ مَبَالِغَ الْخَوْفِ (الفوت) وَ الرَّجَاءِ۶۳
و در این فاصله به نهایت بیم و امید رسید.


«فَلَوْ کَانُوا یَنْطِقُونَ بِهَا لَعَیُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَ مَا عَایَنُوا۶۴
اگر پس از مرگ به زبان می‌ آمدند از وصف آنچه مشاهده کردند و با آن روبرو شدند عاجز می‌ ماندند،


«وَ لَئِنْ عَمِیَتْ آثَارَهُمْ،»۶۵
و اگر آثارشان از بین رفته،


«وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ،»۶۶
و اخبارشان قطع شده،


«لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ،»۶۷
هر آینه دیده های‌ عبرت پذیر آنان را می‌ بیند،


«وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ،»۶۸
و گوش عقولْ اخبار آنها را می‌ شنود،


«وَ تَکَلَّمُوا مِنْ غَیْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ، فَقَالُوا۶۹
و بدون وسائل نطق بلکه با زبان حال می‌ گویند:
۳. احوال الموتى و الاعتبار بها
«کَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ،»۷۰
چهره های‌ خرم و زیبای‌ ما زشت شد،


«وَ خَوَتِالاَْجْسَامُ النَّوَاعِمُ،»۷۱
بدنهای‌ نرم و نازکمان از هم گسیخت،


«وَ لَبِسْنَا أَهْدَامَ الْبِلَی،»۷۲
لباسهای‌ کهنگی‌ و پوسیدگی‌ در بر کردیم،


«وَ تَکَاءَدَنَا ضِیقُ الْمَضْجَعِ،»۷۳
تنگی‌ قبر ما را به سختی‌ انداخت،


«وَ تَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ،»۷۴
وحشت را از یکدیگر ارث بردیم،


«وَ تَهَکَّمَتْ عَلَيْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ،»۷۵
خانه های‌ خاموش قبر بر ما فرو ریخت.


«فَانْمَحَتْ مَحَاسِنُ أَجْسَادِنَا،»۷۶
پس زیباییهای‌ انداممان را نابود نمود،


«وَ تَنَکَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا،»۷۷
و صورتهای‌ خوش آب و رنگمان زشت گردید،


«وَ طَالَتْ فِي مَسَاکِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا۷۸
و اقامتمان در این منازل وحشتزا طولانی‌ شد،


«وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ کَرْب فَرَجاً،»۷۹
نه از اندوه رهایی‌ داریم،


«وَ لاَ مِنْ ضِیق مُتَّسَعاً۸۰
و نه از تنـگی‌ فـراخی‌ یافتیـم.




«فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِکَ،»۸۱
اگر حال آنان را به قدرت عقل مجسّم کنی‌،


«أَوْ کُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَكَ،»۸۲
یا پرده از وضع آنان برای‌ تماشای‌ تو برداشته شود،


«وَ قَدِ ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ فَاسْتَکَّتْ،»۸۳
و ببینی‌ که گوششان از هجوم جانوران گزنده خورده شده و در نتیجه کر شده،


«وَ اکْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَابِ فَخَسَفَتْ،»۸۴
و دیدگانشان سرمه خاک کشیده شده و بر این حساب فرو رفته،


«وَ تَقَطَّعَتِ الاَْلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذِلاَقَتِهَا،»۸۵
و زبانهایشان پس از تندی‌ و تیزی‌ در دهانشان پاره پاره شده،


«وَ هَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِي صُدُورِهِمْ بَعْدَ یَقْظَتِهَا،»۸۶
و دلهایشان پس از بیداری‌ در سینه هایشان از حرکت افتاده،


«وَ عَاثَ فِي كُلِّ جَارِحَة مِنْهُمْ جَدِیدُ بِلًی سَمَّجَهَا،»۸۷
و در هر عضو آنان پوسیدگی‌ تازه ای‌ فساد به بار آورده که آن را زشت نموده،


«وَ سَهَّلَ طُرُقَ الاْفَةِ إِلَيْهَا،»۸۸
و راههای‌ آفت را به سوی‌ آن اعضا هموار کرده،


«مُسْتَسْلِمَات فَلاَ أَیْد تَدْفَعُ،»۸۹
اعضایی‌ که در برابر آفتها تسلیم شده اند، نه دستهایی‌ هست که به دفع آفات برخیزد،


«وَ لاَ قُلُوبٌ تَجْزَعُ۹۰
و نه دلهایی‌ که جزع و بی‌ تابی‌ کند،


«لَرَأَیْتَ أَشْجَانَ قُلُوب،»۹۱
(آری‌ اگر آنان را مجسم کنی‌) قلب های‌ پر غصه،


«وَ أَقْذَاءَعُیُون،»۹۲
و دیدگانی‌ پر خاشاک را ملاحظه می‌ کنی‌،


«لَهُمْ فِي كُلِّ فَظَاعَة صِفَةُ حَال لاَ تَنْتَقِلُ،»۹۳
که در هر شدت و سختی‌ وصف حالی‌ است که از بین نرود،


«وَ غَمْرَةٌ لاَ تَنْجَلِی۹۴
و بلایی‌ فراگیرنده است که برطرف نگردد.
۴. الاعتبار بالماضين

۴. الاعتبار بالماضين
«فَكَمْ أَکَلَتِ الاَْرْضُ مِنْ عَزِیزِ جَسَد، وَ أَنِیقِ لَوْن، کَانَ فِي الدُّنْیَا غَذِیَّ تَرَف، وَ رَبِیبَ شَرَف۹۵
چه بسیار است بدنهای‌ ارزنده و خوش آب و رنگ که تغذیه شده ناز و نعمت و پرورده شرف بوده ولی‌ زمین آن بدنها را خورد،


«یَتَعَلَّلُ بِالسُّرُورِ فِي سَاعَةِ حُزْنِهِ،»۹۶
بدنهایی‌ که در وقت اندوه و حزن خود را به اسباب شادی‌ و سرور مشغول می‌ کرد،


«وَ یَفْزَعُ إِلَى السَّلْوَةِ إِنْ مُصِیبَةٌ نَزَلَتْ بِهِ، ضَنّاً بِغَضَارَةِ عَیْشِهِ، وَ شَحَاحَةً بِلَهْوِهِ وَ لَعِبِهِ۹۷
و به هنگام رسیدن بلا و مصیبت برای‌ نگاهداری‌ خوشی‌ و لذت و از دست ندادن لهو و لعب خود را تسلّی‌ می‌ داد،


«فَبَیْنَا هُوَ یَضْحَکُ إِلَى الدُّنْیَا وَ تَضْحَکُ إِلَيْهِ فِي ظِلِّ عَیْش غَفُول،»۹۸
و در این میان که زیر سایه عیش و نوش پر از غفلت بود و او به دنیا و دنیا به او می‌ خندید


«إِذْ وَطِئَ الدَّهْرُ بِهِ حَسَکَهُ»۹۹
روزگار پایش را به خار گذاشت،


«وَ نَقَضَتِ الاَْیَّامُ قُوَاهُ،»۱۰۰
و زمانه قوایش را درهم شکست،


«وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ الْحُتُوفُ مِنْ کَثَب،»۱۰۱
و اسباب مرگ و هلاکت از جایی‌ نزدیک به او نظر افکند،


«فَخَالَطَهُ بَثٌّ لاَ یَعْرِفُهُ،»۱۰۲
غمی‌ که نمی‌ شناخت با او درآمیخت،


«فَخَالَطَهُ بَثٌّ لاَ یَعْرِفُهُ،»۱۰۲
غمی‌ که نمی‌ شناخت با او درآمیخت،



«وَ نَجِیُّ هَمٍّ مَا کَانَ یَجِدُهُ،»۱۰۳
و با اندوهی‌ پنهان همراز شد که پیش از آن او را نیافته بود،



«وَ تَوَلَّدَتْ فِيهِ فَتَرَاتُ عِلَل،»۱۰۴
و بیماریها وی‌ را به ضعف و سستی‌ نشاند



«آنَسَ مَا کَانَ بِصِحَّتِهِ۱۰۵
در حالی‌ که به بهبودی‌ خویش اطمینان داشت،



«فَفَزِعَ إِلَى مَا کَانَ عَوَّدَهُ الاَْطِبَّاءُ»۱۰۶
پس به آنچه طبیبان او را عادت داده بودند هراسان پناه برد



«مِنْ تَسْکِینِ الْحَارِّ بِالْقَارِّ،»۱۰۷
که عبارت بود از تسکین گرمی‌ به سردی‌،



«وَ تَحْرِیکِ الْبَارِدِ بِالْحَارِّ،»۱۰۸
و تحریک سردی‌ به گرمی‌،



«فَلَمْ یُطْفِئْ بِبَارِد إِلاَّ ثَوَّرَ حَرَارَةً،»۱۰۹
عامل سردی‌ نه اینکه گرمی‌ را برطرف نکرد بلکه به آن افزود،



«وَ لاَ حَرَّکَ بِحَارٍّ إِلاَّ هَیَّجَ بُرُودَةً،»۱۱۰
و داروی‌ گرم نه اینکه سردی‌ را علاج ننمود بلکه باعث هیجان آن شد،



«وَ لاَ اعْتَدَلَ بِمُمَازِج لِتِلْكَ الطَّبَائِعِ إِلاَّ أَمَدَّ مِنْهَا كُلَّ ذَاتِ دَاء۱۱۱
و دوای‌ مناسب مزاج نه اینکه بیمار را به اعتدال نیاورد بلکه موجب شدت مرض شد،



«حَتَّى فَتَرَ مُعَلِّلُهُ،»۱۱۲
تا طبیبش در کار خود سست و از درمان وی‌ ناامید گشت،



«وَ ذَهَلَ مُمَرِّضُهُ،»۱۱۳
و پرستارش او را فراموش نمود،



«وَ تَعَایَاأَهْلُهُ بِصِفَةِ دَائِهِ،»۱۱۴
و زن و فرزندش از بیان درد او ملول شده،



«وَ خَرِسُوا عَنْ جَوَابِ السَّائِلِینَ عَنْهُ،»۱۱۵
و در جواب پرسش کنندگان حالش درمانده گشتند،



«وَ تَنَازَعُوا دُونَهُ شَجِیَّ خَبَر یَکْتُمُونَهُ۱۱۶
و بالای‌ سر او از خبر اندوهباری‌ که کتمان می‌ نمودند به گفتگو نشستند:

۵. متاعب الموت

«فَقَائِلٌ یَقُولُ: هُوَ لِمَا بِهِ،»۱۱۷
یکی‌ می‌ گفت وضعش همین است که هست،



«وَ مُمَنٍّ لَهُمْ إِیَابَ عَافِیَتِهِ،»۱۱۸
دیگری‌ به بازگشت صحّت او امیدشان می‌ داد،



«وَ مُصَبِّرٌ لَهُمْ عَلَى فَقْدِهِ،»۱۱۹
و شخصی‌ دیگر بر مردن او تسلیتشان می‌ گفت،



«یُذَکِّرُهُمْ أَسَی الْمَاضِینَ مِنْ قَبْلِهِ۱۲۰
در حالی‌ که دنباله روی‌ بیمار را نسبت به گذشتگان به یادشان می‌ انداخت.



«فَبَیْنَا هُوَ كَذلِكَ عَلَى جَنَاح مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیَا،»۱۲۱
در این اثنا که او بر بال جدایی‌ از دنیا



«وَ تَرْکِ الاَْحِبَّةِ،»۱۲۲
و ترک دوستان سوار بود،



«إِذْ عَرَضَ لَهُ عَارِضٌ مِنْ غُصَصِهِ،»۱۲۳
ناگاه غصه ای‌ از غصه هایش به او هجوم کرد،



«فَتَحَیَّرَتْ نَوَافِذُ فِطْنَتِهِ،»۱۲۴
و اندیشه و ادراک نافذش سرگردان گشت،



«وَ یَبِسَتْ رُطُوبَةُ لِسَانِهِ۱۲۵
و رطوبت زبانش خشک شد.



«فَكَمْ مِنْ مُهِمٍّ مِنْ جَوَابِهِ عَرَفَهُ فَعَیَّ عَنْ رَدِّهِ،»۱۲۶
چه بسیار پاسخ هایی‌ که می‌ دانست ولی‌ قدرت جواب آن را نداشت،



«وَ دُعَاء مُؤْلِم بِقَلْبِهِ سَمِعَهُ فَتَصَامَّ عَنْهُ، مِنْ کَبِیر کَانَ یُعَظِّمُهُ، أَوْ صَغِیر کَانَ یَرْحَمُهُ۱۲۷
و چه بسیار سخن دردآوری‌ را از شخص بزرگی‌ که او را در زمان سلامتش احترام می‌ کرد یا کودکی‌ که به او ترحم می‌ نمود می‌ شنید ولی‌ خود را به کری‌ می‌ زد!



«وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَات»۱۲۸
آری‌ برای‌ مرگ دشواریهایی‌ است



«هِيَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَة،»۱۲۹
سخت تر از آنکه قابل وصف باشد،



«أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا۱۳۰
و سختی‌ هایی‌ است که عقـول از درک آن ناتـوان اسـت.



(۱) تکاثر/سوره۱۰۲، آیات۱-۲.    




جعبه ابزار