گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
سياسية ، اخلاقية ، عقائدية
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ)
از خطبه های آن حضرت است
۱. أسباب هزيمة الكوفيّين
«وَ لَئِنْ أَمْهَلَ الظَّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ،»۱اگر خداوند ستمکار را مهلت دهد هرگز فرصت مؤاخذه او از دستش نمی رود،
«وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِیقِهِ، وَ بِمَوْضِعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِیقِهِ»۲و بر سر راه او در حالی که گلویش در دست قدرت اوست در کمین است.
«أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِی بِیَدِهِ،»۳بدانید به خدایی که جانم در دست قدرت اوست
«لَیَظْهَرَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ،»۴که ارتش معاویه بر شما پیروز خواهند شد،
«لَيْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَی بِالْحَقِّ مِنْكُمْ،»۵نه به خاطر اینکه از شما به حق شایسته ترند،
«وَ لكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ،»۶بلکه بدان خاطر که آنان در حرکت به سوی باطل زمامدارشان شتابانند،
«وَ إِبْطَائِکُمْ عَنْ حَقِّی»۷و شما در برابر حق من سست و کند هستید.
«وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأَمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا،»۸هرآینه ملل مختلف از ستمکاری زمامدارانشان در ترسند،
«وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی.»۹و من از ستم ملّتم بر خویش در وحشتم.
«اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا،»۱۰شما را برای پیکار با دشمن ترغیب کردم نرفتید،
«وَ أَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا،»۱۱به گوشتان خواندم نشنیدید،
«وَ دَعَوْتُکُم سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِیبُوا،»۱۲پنهان و آشکار دعوتتان نمودم اجابت نکردید،
«وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا،»۱۳شما را خیرخواهی کردم نپذیرفتید.
«أَشُهُودٌ کَغُیَّاب؟»۱۴آیا شما حاضران بسان غایبان هستید؟!
«وَ عَبِیدٌ کَأَرْبَاب!»۱۵و بردگان در قیافه اربابان؟!
«أَتْلُو عَلَيْكُمُ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا،»۱۶مصالحتان را بر شما می خوانم از آن فرار می کنید،
«وَ أَعِظُکُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا،»۱۷با موعظه های رسا شما را نصیحت می کنم از آن پراکنده می گردید،
«وَ أَحُثُّکُمْ عَلى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْیِ فَمَا آتِی عَلَى آخِرِ قَوْلِی حَتَّى أَرَاکُمْ مُتَفَرِّقِینَ أَیَادِیَ سَبَا.»۱۸و به جهاد با متجاوزان ترغیبتان می کنم هنوز حرفم به آخر نرسیده می بینم همچون قوم
سبا پراکنده می شوید!
«تَرْجِعُونَ إِلى مَجَالِسِکُمْ،»۱۹به جلسات خود بازگشته،
«وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِکُمْ.»۲۰یکدیگر را از پند و اندرزی که داده شده اید فریب می دهید و غافل می سازید.
«أُقَوِّمُکُمْ غُدْوَةً،»۲۱بامدادان شما را مستقیم می نمایم
«وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِیَّةً، کَظَهْرِ الْحَنِیَّةِ،»۲۲شامگاهان مانند کمان کژ به سویم باز می گردید.
«عَجَزَ الْمُقَوِّمُ،»۲۳اصلاح کننده عاجز شده
«وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ.»۲۴و شنونده غیرقابل انعطاف گشته.
«أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ،»۲۵ای کسانی که بدنهایتان حاضر،
«الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ،»۲۶و عقولتان از شما غایب،
«الُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ،»۲۷و خواسته هایتان گوناگون است،
«الْمُبْتَلَی بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ.»۲۸و زمامدارانتان گرفتار شمایند،
«صَاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللهُ»۲۹امیر شما خدا را اطاعت می کند
«وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ،»۳۰و شما از او نافرمانی می نمایید،
«وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ یَعْصِی اللهَ»۳۱اما امیر شامیان از خدا رویگردان است
«وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ.»۳۲و اهل شام از او فرمان می برند!
«لَوَدِدْتُ وَ اللهِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ صَارَفَنِی بِكُمْ»۳۳به خدا قسم دوست داشتم معاویه درباره شما و یارانش با من بیع صرف انجام می داد،
«صَرْفَ الدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ،»۳۴صرف دینار به درهم،
«فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةً مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِی رَجُلاً مِنْهُمْ!»۳۵ده نفر از شما را با یک نفر از یاران خودش با من عوض می کرد.
۲. نفسيّة اهل الكوفة
«يَا أَهْلَ الْکُوفَةِ،»۳۶ای اهل کوفه،
«مُنِيتُ مِنْكُمْ بِثَلاَث وَ اثْنَتَیْنِ:»۳۷من از جانب شما به سه چیز و دو چیز دچار شده ام:
«صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ،»۳۸گوش دارید ولی کرید،
«وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلاَمٍ،»۳۹گویایید امّا لالید،
«وَ عُمْیٌ ذَوُو أَبْصَارٍ،»۴۰چشم دارید لکن کورید؛
«لَا أَحْرَارُ صِدْق عِنْدَ اللِّقَاءِ،»۴۱نه هنگام جهاد آزادمردان راستین هستید،
«وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَة عِنْدَ الْبَلاَءِ!»۴۲نه وقت بلا و گرفتاری برادران مورد اعتماد!
«تَرِبَتْ أَیْدِیکُمْ!»۴۳دستتان تهی باد!
«يَا أَشْبَاهَ الْإِبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا!»۴۴ای کسانی که همچون شتران بدون ساربان هستید!
«كُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِب تَفَرَّقَتْ مِنْ آخَرَ،»۴۵که هرگاه از جانبی جمعشان کنند از طرف دیگر پراکنده می شوند.
«وَ اللهِ لَكَأَنِّي بِكُمْ فِيَما إِخَالُکُمْ:»۴۶به خدا قسم انگار می بینم
«أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَی،»۴۷اگر صحنه کارزار سخت شود،
«وَ حَمِیَ الضِّرَابُ،»۴۸و آتش پیکار شعلهور گردد،
«قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبي طَالِب انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا.»۴۹فرزند ابوطالب را همچون زنی که نوزاد خود را وقت زاییدن رها کند رها خواهید کرد.
«وَ إِنِّي لَعَلَى بَیِّنَة مِنْ رَبِّی،»۵۰حرکت من بر اساس حجّت روشن از جانب پروردگارم،
«وَ مِنْهَاج مِنْ نَبِیِّی،»۵۱و راه و روش پیامبرم است،
«وَ إِنِّي لَعَلَى الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً.»۵۲من بر مبنای راه حقّی که آن را از میان راههای گوناگون یافته ام قرار دارم.
۳. الدعوة إلى لزوم الطّاعة لاهل البيت (عليهمالسلام)
«انْظُرُوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ،»۵۳به اهل بیت پیامبرتان نظر کنید و ملتزم جهت الهی آنان باشید،
«وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ،»۵۴راه و روش آنها را پیروی نمایید،
«فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًی،»۵۵که آنان شما را از راه هدایت بیرون نمی برند،
«وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِي رَدًی،»۵۶و به گمراهی باز نمی گردانند.
«فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا،»۵۷اگر از چیزی بازایستادند شما هم بازایستید،
«وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا.»۶۰و اگر به جهتی حرکت کردند شما هم حرکت نمایید،
«وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا،»۶۱از آنان پیشی مجویید که گمراه می گردید،
«وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا.»۶۲و عقب نمانید که به هلاکت می رسید.
۴. صفات اصحاب النّبىّ (صلىاللهعليهوآلهوسلم)
«لَقَدْ رَأَیْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّد (صَلَّیاللّهُعَلَیهِوَآلِهِ)،»۶۳من یاران محمّد (صلىاللهعليهوآله) را دیده ام،
«فَمَا أَرَی أَحَداً یُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ!»۶۴کسی از شما را مانند آنان نمی بینم،
«لَقَدْ کَانُوا یُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً،»۶۵اصحاب آن حضرت ژولیده موی و غبارآلود بودند
«وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِیَاماً،»۶۶در حالی که شب را در سجده و قیام به صبح می رساندند،
«یُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ،»۶۷گاه پیشانی و گاه صورت در پیشگاه حق به زمین می نهادند،
«وَ یَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ!»۶۸از یاد معاد گویا بر روی شعله آتش ایستاده مضطرب و پریشان بودند،
«كَأَنَّ بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَی مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ!»۶۹پیشانی آنان از طول سجود مانند زانوی بز پینه داشت.
«إِذَا ذُکِرَ اللهُ هَمَلَتْ أَعْیُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُیُوبَهُمْ،»۷۰چون یاد خدا می شد دیدگانشان چنان اشک می ریخت که گریبانشان از گریه تر می شد،
«وَ مَادُوا كَمَا یَمِیدُ الشَّجَرُ یَوْمَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ،»۷۱و همچون درخت که روز تندباد می لرزد
«خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ!»۷۲از ترس عذاب و امید ثواب به خود می لرزیدند.