• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خطبه ۲۲۳ نهج البلاغه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.



سياسی، عقائدی


وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ)
از خطبه های‌ آن حضرت است
در بیزاری‌ از ظلم

۱. الامام على و اجتناب الظّلم

«وَاللهِ لاََنْ أَبِیتَ عَلَى حَسَکِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً،»۱
به خدا قسم اگر شب را به بیداری‌ به روی‌ خار سَعدان به روز آرم،



«أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلاَلِ مُصَفَّداً،»۲
و با قرار داشتن غُلها و بندها به بدنم روی‌ زمین کشیده شوم،



«أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَی اللهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ،»۳
پیش من محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را در قیامت ملاقات کنم در حالی‌ که به بعضی‌ از مردم ستم نموده،



«وَ غَاصِباً لِشَیْء مِنَ الْحُطَامِ،»۴
و چیزی‌ از مال بی‌ ارزش دنیا غصب کرده باشم!



«وَ کَیْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْس یُسْرِعُ إِلَى الْبِلَی قُفُولُهَا،»۵
چگونه به کسی‌ ستم کنم برای‌ وجودی‌ که به سرعت به سوی‌ کهنگی‌ و پوسیدگی‌ پیش می‌ رود،



«وَ یَطُولُ فِي الثَّرَی حُلُولُهَا؟!»۶
و اقامتش در زیر توده خاک طولانی‌ می‌ شود؟!

۲. عدالة الامام على (عليه‌السلام)

«وَاللهِ لَقَدْ رَأَیْتُ عَقِیلا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتََماحَنِی مِنْ بُرِّکُمْ صَاعاً،»۷
به خدا قسم عقیل را در اوج فقر دیدم که یک من گندم از بیت المال شما را از من درخواست داشت،



«وَ رَأَیْتُ صِبْیَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ، غُبْرَ الْأَلْوَانِ، مِنْ فَقْرِهِمْ،»۸
و کودکانش را از پریشانی‌ فقر با موهای‌ غبارآلود و رنگهای‌ تیره دیدم،



«كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ،»۹
که گویی‌ صورتشان را با نیل سیاه کرده بودند،



«وَ عَاوَدَنِی مُؤَکِّداً۱۰
عقیل به درخواستش اصرار،



«وَ کَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً،»۱۱
و سخنش را تکرار می‌ کرد،



«فَأَصْغَیْتُ إِلَيْهِ سَمْعِی،»۱۲
من به گفتارش توجه می‌ کردم،



«فَظَنَّ أَنِّي أَبِیعُهُ دِینِی،»۱۳
و او خیال می‌ کرد که دینم را به او فروخته،



«وَ أَتَّبِعُ قِیَادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی،»۱۴
و از راه و روشم دست برداشته و به خواسته اش تن می‌ دهم،



«فَأَحْمَیْتُ لَهُ حَدِیدَةً،»۱۵
در این اثنا آهن پاره ای‌ را گداخته



«ثُمَّ أَدْنَیْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ»۱۶
و به بدن او نزدیک کردم



«لِیَعْتَبِرَ بِهَا،»۱۷
تا مایه عبرتش شود،



«فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِي دَنَف مِنْ أَلَمِهَا،»۱۸
ناگهان چون ناله بیمار از حرارت آن آهن پاره ناله زد،



«وَ كَادَ أَنْ یَحْتَرِقَ مِنْ مِیسَمِهَا،»۱۹
و نزدیک بود از آن آهن گداخته بسوزد،



«فَقُلْتُ لَهُ: ثَکِلَتْکَ الثَّوَاکِلُ، يَا عَقِیلُ۲۰
به او گفتم: مادران داغدار بر تو بگریند ای‌ عقیل،



«أَتَئِنُّ مِنْ حَدِیدَة أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ،»۲۱
آیا تو در برابر آهن پاره ای‌ که انسانی‌ آن را به شوخی‌ و بازی‌ برافروخته ناله می‌ زنی‌،



«وَ تَجُرُّنِی إِلَى نَار سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ۲۲
ولی‌ مرا به جانب آتشی‌ که خداوند قهّار به جهت خشم خود افروخته می‌ کشانی‌؟!



«أَتَئِنُّ مِنَ الاَْذَی وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظًی؟!»۲۳
آیا تو از این درد اندک ناله بزنی‌، و من از آتش سوزنده جهنم ناله نزنم؟!



«وَ أَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَة فِي وِعَائِهَا،»۲۴
از سرگذشت عقیل عجیب تر برنامه شخصی‌ است که به تاریکی‌ شب با ارمغانی‌ در ظرف بسته،



«وَ مَعْجُونَة شَنِئْتُهَا،»۲۵
و حلوایی‌ که آن را خوش نداشتم و به آن بدبین بودم



«كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّة أَوْ قَیْئِهَا،»۲۶
به طوری‌ که انگار می‌ کردی‌ آن را با آب دهان یا استفراغ مار ساخته اند نزد من آمد،



«فَقُلْتُ: أَ صِلَةٌ، أَمْ زَکَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟»۲۷
به او گفتم: این صله است یا زکات یا صدقه؟



«فَذلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ۲۸
اینها که بر ما اهل بیت حرام است.



«فَقَالَ: لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ، وَ لكِنَّهَا هَدِیَّةٌ۲۹
گفت: نه این است و نه آن، بلکه هدیه است.



«فَقُلْتُ: هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ۳۰
گفتم: مادرت به عزایت بنشیند،



«أَعَنْ دِینِ اللهِ أَتَیْتَنِی لَتَخْدَعَنِی؟»۳۱
آمده ای‌ از راه دین خدا فریبم دهی‌؟!



«أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّة، أَمْ تَهْجُرُ؟»۳۲
یا دستگاه فکر و اندیشه ات به هم خورده، یا دیوانه ای‌ و یا بیهوده گویی‌؟!



«وَاللهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَکِهَا،»۳۳
به خدا قسم اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهای‌ آنهاست به من بدهند



«عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللهَ فِي نَمْلَة أَسْلُبُهَا جِلْبَ(۱) شَعِيرَة مَا فَعَلْتُهُ،»۳۴
خداوند را با ربودن پوست جوی‌ از دهان مورچه ای‌ معصیت کنم به چنین کاری‌ دست نمی‌ زنم!



«وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَة فِي فَمِ جَرَادَة تَقْضَمُهَا۳۵
و بی‌ شک دنیای‌ شما نزد من از برگی‌ که در دهان ملخی‌ است و آن را می‌ جود خوارتر است!



«مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیم یَفْنَی، وَ لَذَّة لَا تَبْقَی۳۶
علی‌ را با نعمتی‌ که از دست می‌ رود و لذّتی‌ که باقی‌ نمی‌ ماند چکار؟!



«نَعُوذُ بِاللهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَ قُبْحِ الزَّلَلِ،»۳۷
از خواب عقل، و زشتی‌ لغزش به خدا پناه می‌ بریم،



«وَ بِهِ نَسْتَعِینُ۳۸
و از او یاری‌ می‌ طلبیم.



(۱) در بعضی از نسخ «جُلْبَ» آمده است.




جعبه ابزار