گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
سياسي ، عقائدي
وَ مِنْ كَلام لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ)
از سخنان آن حضرت است
فى مَعنى طَلحةَ و الزُّبيرِ
درباره طلحه و زبیر
۱ . معرفة طلحة والزّبير
«وَ اللّهِ ما اَنْکَرُوا عَلَىَّ مُنْکَراً»۱به خدا قسم نتوانستند گناهى را به من نسبت دهند
«وَ لَا جَعَلُوا بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ نَصَفاً،»۲و بین من و خودشان انصاف ندادند،
«وَ اِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ، وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ.»۳اینان حقّى را مى خواهد که خود ترک کردند، و خونى را مى طلبند که خود ریختند.
«فَاِنْ کُنْتُ شَریکَهُمْ فيهِ فَاِنَّ لَهُمْ نَصیبَهُمْ مِنْهُ،»۴اگر در ریختن آن خون همدستشان بودم آنان نیز نصیب داشتند
«وَ اِنْ کانُوا وَلُوهُ دُونی فَما الطَّلِبَةُ اِلَّا قِبَلَهُمْ،»۵و اگر من در کار نبودم و کار دست خودشان بود پس باید از خودشان خونخواهى کنند،
«وَ اِنَّ اَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُکْمُ عَلى اَنْفُسِهِمْ.»۶و نخستین عدل آنان در حکم این است که علیه خود حکم کنند.
«وَ اِنَّ مَعى لَبَصیرَتی،»۷قطعاً مرا در کار خود بصیرت است،
«ما لَبَسْتُ وَ لا لُبِسَ عَلَىَّ.»۸مسأله اى را بر کسى مشتبه نکرده و هیچ امرى هم بر من مشتبه نیست.
«وَ اِنَّها لَلْفِئَةُ الْباغِیَةُ»۹اینان همان قوم ستمکارند
«فيهَا الْحَمَأُ وَ الْحُمَةُ، وَ الشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ.»۱۰که در میانشان لجن و زهر عقرب و شبهه تاریک است.
«وَ اِنَّ الْأَمْرَ لَواضِحٌ، وَ قَدْ زاحَ الْباطِلُ عَنْ نِصابِهِ»۱۱و قطعاً حق روشن است، و باطل از ریشه برطرف شده
«وَ انْقَطَعَ لِسانُهُ عَنْ شَغَبِهِ.»۱۲و زبانش از تحریک بریده.
«وَ ايْمُ اللّهِ لْأَفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً اَنَا ماتِحُهُ،»۱۳به خدا قسم براى آنان حوضى را پر خواهم کرد که آب آن را خودم خواهم کشید،
«لَا یَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِیٍّ»۱۴آنان از آن حوض سیراب بیرون نشونـد
«وَ لَا یَعُبُّونَ بَعْدَهُ فى حَسْی.»۱۵و جاى دیگر هم آب نخواهند خـورد.
۲ . البيعة العديمة النظير
مِنْـهُ
از این سخن است
«فَاَقْبَلْتُمْ اِلَىَّ اِقْبالَ الْعُوذِ الْمَطَافیلِ عَلى اَوْلَادِها»۱۶براى بیعت با من مانند شترهاى ماده اى که به جانب بچه هاى خود روند روى آوردید،
«تَقُولُونَ: الْبَیْعَةَ الْبَیْعَةَ.»۱۷فریاد مى زدید:بیعت بیعت!
«قَبَضْتُ کَفّی فَبَسَطْتُمُوها،»۱۸دستم را بستم باز کردید،
«وَ نازَعْتُکُمْ یَدی فَجَذَبْتُمُوها.»۱۹دستم را عقب بردم کشیدید.
۳. الشكوى من طلحة و الزّبير
«اللّهُمَّ،»۲۰خدایا،
«اِنَّهُما قَطَعانی وَ ظَلَمانی،»۲۱طلحه و زبیر با من قطع رحم کردند و بر من ستم روا داشتند،
«وَ نَکَثا بَیْعَتی،»۲۲و بیعتم را شکستند،
«وَ اَلَبَّا النّاسَ عَلَىَّ.»۲۳و مردم را بر من شوراندند.
«فَاحْلُلْ ما عَقَدا»۲۴پس آنچه را ایشان بسته اند بگشا
«وَ لَا تُحْکِمْ لَهُما ما اَبْرَما،»۲۵و آنچه را تابیده اند محکم مکن،
«وَ اَرِهِمَا الْمَساءَةَ فيما اَمَّلا وَ عَمِلا»۲۶و براى آنان در آنچه آرزو کردند و به اجرا گذاشتند بدى ارائه کن
«وَ لَقَدِ اسْتَثَبْتُهُما قَبْلَ الْقِتالِ،»۲۷من پیش از جنگ توبه آنان را خواستم،
«وَ اسْتَأْنَیْتُ بِهِما اَمامَ الْوِقاعِ،»۲۸و پیش از حادثه انتظار بازگشتشان را کشیدم،
«فَغَمَطَا النِّعْمَةَ،»۲۹ولى آنان نعمت را خوار شمردند،
«وَ رَدَّا الْعافِیَةَ.»۳۰و عافیت را ردّ کردند.