گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
سياسي ، عقائدي
وَ مِنْ كِتاب لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ)
از نامه های آن حضرت است
اِلى اَخيهِ عَقيلِ بْنِ اَبى طالِب فى ذِكْرِ جَيْش اَنْفَذَهُ اِلى بَعْضِ الاَْعْداءِ، هُوَ جَوابُ كِتاب كَتَبَهُ اِلَيْهِ عَقيلٌ.
به برادرش عقیل بن ابی طالب درباره لشگری که به سوی برخی دشمنان فرستاده بود، و ایـن نـامـه پاسـخ نـامـه عقیـل اسـت.
۱. الاستعداد العسكري عند الامام (عليهالسلام)
«فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَیْشاً کَثیفاً مِنَ الْمُسْلِمِینَ،»۱لشگری انبوه از مسلمانان را به جانب آن دشمن روانه کردم،
«فَلَمَّا بَلَغَهُ ذلِكَ شَمَّرَ هَارِباً،»۲چون باخبر شد به سرعت گریخت،
«وَ نَکَصَ نَادِماً،»۳و با پشیمانی بازگشت،
«فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِیقِ،»۴در بعضی از جادّه ها به او رسیدند
«وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلاِْیَابِ،»۵و این زمانی بود که خورشید در مرز غروب قرار داشت،
«فَاقْتَتَلُوا شَیْئاً کَلاَ وَ لاَ،»۶لحظاتی چند بین آنان جنگ درگرفت،
«فَمَا کَانَ إِلاَّ کَمَوْقِفِ سَاعَة»۷دشمن جز به اندازه ساعتی درنگ نداشت
«حَتَّى نَجَا جَرِیضاً»۸تا اینکه با غم و غصّه رهایی یافت
«بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالُْمخَنَّقِ،»۹پس از آنکه دچار تنگنا شده بود،
«وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهُ غَیْرُ الرَّمَقِ،»۱۰و از او جز رمقی باقی نبود،
«فَلاَْياً بِلاَْی مَا نَجَا.»۱۱در نتیجه با چه مشکلی از مهلکه به در رفت!
«فَدَعْ عَنْكَ قُرَیْشاً وَ تَرْکَاضَهُمْ فِي الضَّلاَلِ،»۱۲یاوه گوییِ قریش را با این تاخت و تاز شدیدشان در گمراهی،
«وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ،»۱۳و جولانشان در دشمنی،
«وَ جِمَاحَهُمْ فِى التِّیهِ،»۱۴و سرکشی کردنشان را در گمراهی رها کن،
«فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِی»۱۵که اینان در جنگ با من همدست شدند
«کَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللهِ (صَلَّیاللّهُعَلَیْهِوَآلِهِ) قَبْلِی!»۱۶چنانکه پیش از من در جنگ با پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) همدست گشتند!
«فَجَزَتْ قُرَیْشاً عَنِّي الْجَوَازِی!»۱۷جزادهندگان از جانب من جزای قریش را بدهند،
«فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی،»۱۸که آنان با من قطع رحم کردند،
«وَ سَلَبُونِی سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّی.»۱۹و حکومت فرزند مادرم (پیامبر) را از من ربودند.
۲. اعلام المواقف الصّارمة في الحرب
«وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْیِی فِي الْقِتَالِ،»۲۰اما نظرم را درباره جنگ پرسیدی،
«فَإِنَّ رَأْیِی قِتَالُ الُْمحِلِّینَ حَتَّى أَلْقَی اللهَ;»۲۱نظرم جنگ با کسانی است که پیمان شکستند تا جایی که خدا را ملاقات نمایم،
«لاَ یَزِیدُنِی کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً،»۲۲بسیاریِ جمعیت در پیرامونم باعث عزّتم نگردد،
«وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً،»۲۳و متفرق شدن از اطرافم موجب وحشتم نشود.
«وَ لاَ تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِیکَ ـ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ ـ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً،»۲۴گمان مبر که پسر پدرت اگرچه مردم او را رها کنند به زاری و فروتنی افتد،
«وَ لاَ مُقِرّاً لِلضَّیْمِ وَاهِناً،»۲۵یا از روی سستی تن به ستم دهد،
«وَ لاَ سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ،»۲۶یا زمام امورش را به دست کشاننده ای بسپارد،
«وَ لاَ وَطِیءَ الظَّهْرِ لِلرَّاکِبِ الْمُتَقَعِّدِ،»۲۷یا پشت زندگیش را برای سواری این و آن خم کند،
«وَ لكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيم:»۲۸بلکه فرزند پدرت چنان است که شاعر بنی سلیم گفته:
«فَإِنْ تَسْأَلِینِی كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي ••• صَبُورٌ عَلَى رَیْبِ الزَّمَانِ صَلِیبُ»۲۹«اگر از من سؤال کنی که در چه حالی؟ جواب می دهم: در برابر حوادث زمانه صبور و استوارم»
«یَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَی بِي کَآبَةٌ••• فَیَشْمَتَ عَاد أَوْ یُسَاءَ حَبِیبُ»۳۰«بر من دشوار است که مرا محزون بینند، تا دشمن به شماتت خیزد یا دوست اندوهگین گردد.»