فضایل پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند متعال
در آیاتی از
قرآن کریم، با تایید برتری و فضیلت برخی از
انبیاء و همرتبه ندانستن آنها؛ به معیارهای
فضیلت پیامبر اسلام بر سایر انبیاء اشاره نموده و برتری نبی اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
در سه بخش فضیلت ایشان بر دیگر افراد
در ارتباط با
معبود،
در ارتباط با دیگر انسانها و برتریهای فردی و نفسانی ایشان تبیین میکند.
افعال اختیاری و کمالات اخلاقی
انسان با توجّه به متعلّقشان، بر سه دسته تقسیم شوند:
۱. افعال و کمالاتی که به رابطه انسان با خدا مربوط میشود و از آن به فضائل معنوی تعبیر میگردد؛
۲. افعال و کمالاتی که به شخصیت فردی و
نفس انسانی مربوط میشود و فضائل نفسانی نامیده میشوند؛
۳. افعال و کمالاتی که به رابطه انسان با سایر مخلوقات و انسانهای دیگر
در جامعه مربوط میشود و ناظر به فضائل اجتماعی انسان است.
مسئله روابط
انسان در تمام ابعاد به بهترین شکل
در قرآن توصیف شده به نحوی که با
فطرت الهی انسان مطابق بوده و همه فضائل روحی و روانی و اعمال و صفات نیک انسان را،
در عالیترین شکل بیان مینماید. خداوند متعال، پیامبران و فرستادگان الهی را بعنوان نمونههای عینی و شواهد ملموس
در فضائل به انسانها معرفی مینماید و
پیامبران الهی قبل از
نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به برخی از اوصاف اخلاقی خاصّ ستوده است؛ مثلا
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) را به
تسلیم خدا بودن،
مطیع خداوند،
حقگرایی،
شاکر نعمتهای الهی،
بسیار
راستگو،
خداترس و
بردبار،
و وفادار به
پیمان؛
حضرت نوح (علیهالسّلام) را به
بنده شاکر بودن؛
حضرت ادریس (علیهالسّلام) را به بسیار راستگو بودن؛
حضرت هود (علیهالسّلام) را به
ناصح (خیرخواه) و
امین بودن؛
حضرت اسماعیل (علیهالسّلام) را به
بردباری و صادق بودن
در وعدهها؛
حضرت یوسف (علیهالسّلام) را به
اخلاص در بندگی؛
حضرت ایوب (علیهالسّلام) را به صابر و اوّاب (
تواب، بسیار بازگردنده) بودن؛
حضرت موسی (علیهالسّلام) را به
مخلص بودن؛
حضرت داوود (علیهالسّلام) را به
اواب بودن؛
و
حضرت عیسی (علیهالسّلام) را به نیکی به مادرش
ستوده است؛ اما خداوند تبارک و تعالی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به دارا بودن همه اوصاف و کمالات مشترک و مختص دیگر پیامبران الهی ستوده و آن وجود مقدس را به
جامعیت در تمامی کمالات و داشتن خلق عظیم وصف نموده است: «واِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظیم».
و به عنوان نمونه و الگویی برای تمام انسانها
در همه ابعاد و
در همه اعصار و قرون معرفی میکند.
آیا پیامبران الهی
در یک رتبه و درجـهاند یا مـیان این فـرزانگان بیبدیل
جهان خلقت، تفاوت وجود دارد؟ با مراجعه به
عقل و
نقل، میتوان گفت: پیغمبران الهی
در مـقام و منزلتِ واحدی نیستند بلکه جایگاههای گوناگونی
در پیشگاه الهی دارند. فضیلت
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر انبیای عظام الهی به صراحت
در قرآن کریم بیان شده است،
خداوند سبحان
در آیاتی از
قرآن به صراحت از فضیلت بعضی از انبیاء بر بعضی دیگر
خبر داده و ایـن موضوع که بین انبیاء نحوهای از تفاضل و برتری وجود دارد را امری ثابت و به تشریح آن میپردازد؛
• «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض؛
این پیغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم.»
در این
آیه به نظر میرسد که مراد از کلمه «الرسل» همه پیامبران است، زیرا این کلمه به اصطلاح
جمع محلی به لام است و
دلالت بر عموم دارد و همه رسـولان خـدا را شامل میشود و از جمله «فضلنا بعضهم علی بعض» به روشنی فهمیده میشود که همه پیامبران با اینکه از نظر
نبوت و
رسالت همانند بودند ولی از نظر مقام یکسان نمیباشند؛ زیرا ماموریت آنها متفاوت بوده و با اینکه همه فـداکار بـودند باز هم درجه فداکاری آنها نیز با هم تفاوت دارد. لذا فرموده بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
• «لقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعض؛
و همانا ما بعضی از
انبیاء را بر بعضی دیگر برتری دادیم.»
در روایات هم به این موضوع تاکید شده است.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند: «سادة النّبیّین و المرسلین خمسة... و هم اولوالعزم من الرّسل... نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی جمیع الانبیاء؛ سیّد و سرور پیامبران و مرسلان... که پیامبران اولوالعزم هستند و
آسیاب خلقت بـه
برکت وجودشان میچرخد، پنج تناند:
نوح،
ابراهیم،
موسی،
عیسی و محمّد که درود و
سلام خدا بر او و آلش و تمامی پیامبران باد.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در روایتی میفرمایند: «انّ اللّه تعالی فضّل انبیائه المرسلین علی الملائکة المقرّبین و فضّلنی علی جـمیع الانـبیاء و المرسلین... ؛ خدای متعال،
پیامبران مرسل خویش را بر
فرشتگان مقرّبش برتری داد و مرا بر تمامی پیامبران و مرسلان...»
«بشارت» را میتوان بازگویی خبری که سـرور و شـادی
در بـردارد، معنا کرد.
بدیهی است که تنها
در صورتی شنونده از شنیدن خبری مسرور میشود که به حقیقت یا واقـعیتِ تـازهای که فاقد آن بوده یا مثل و مانند نداشته، دست پیدا کند. بر پایه بعضی از اخبار، پیغمبران الهـی هـمواره بـه آمدن حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مژده میدادند.
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: «لمتزل الانبیاء تبشّر بـمحمّد حـتّی بعث اللّه المسیح عیسی بن مریم (علیهالسّلام) فبشّر بمحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ پیغمبران همواره به آمـدن مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
مژده میدادند، تا آن که خداوند
حضرت مسیح،
عیسی بن مریم (علیهالسّلام) را مبعوث کرد، او به رسالت مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بشارت داد.»
قرآن مجید درباره این مژده حضرت عیسی (علیهالسّلام) میفرماید: «و اذ قال عیسی ابـن مـریم: یا بـنیاسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوراة و مبشّراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد... ؛
و هـنگامی که عـیسی بـن مریم گفت: ای فرزندان
اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما، تصدیقکننده کتـابی که پیش از من فرستاده شده، هستم و بشارتدهنده به رسولی که بعد از من میآید و نامش «
احمد» است...»
از این که تمامی پیامبران الهـی بـه تشریف فرمایی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بشارت دادهاند، مشخّص میشود که آن حضرت دارای ویژگی یا ویژگـیهای مـنحصر به فردی بوده که دیگران فاقد آن بودهاند. بـنابراین ایشـان از تـمامی انبیا و رسولانِ پیشین برتر بوده است.
آیتاللّه جوادی آملی در تفسیر آیه فوق میگوید: «بشارت
در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازهای بـرایامـّتش یا برای دیگران بیاورد. اگر پیغـمبر خـاتم
در سطح انـبیای گـذشته... سـخن گفته باشد... مجالی برای بشارت نـبود... از اینـکه... عیسای مسیح به قومش فرمود: «من... آمدن پیامبری را بشارت میدهم.» ، معلوم مـیشود که رسـول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از حضرت عیسی (علیهالسّلام)، افضل و
قـرآن از
انجیل، بالاتر... است، پس رسـول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر اساس تـبشیر حـضرت مسیح (علیهالسّلام)، همه مزایای علمی انبیای گذشته را که عیسای مسیح داشت و همه مزایای خـاصّه عـیسای مسیح را داراست.»
حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در حدیثی میفرمایند: «فضل
القرآن علی سائر الکلام کفضل اللّه جلّ جلاله علی خلقه؛ برتری
قرآن نسبت به دیگر سخنان، مانند برتری خداوند جلّ جلاله بر خلق اوست.»
این بـیان عرشی به طور آشکار، به فضیلت کلام اللّه مجید بر تمامی گفتهها و سخنان، حتّی گفتهها و سخنان انبیای پیشین که
در قالب وحی تجلّی نموده، تاکید کرده است و شـاید گـرانسنگترین
تعریف و توصیف از
قرآن مجید بـاشد؛ کتـابی که کسی توانایی آوردنش را ندارد، گرچه تمام انس و جن
در این زمینه با یکدیگر همکاری کنند؛
حتّی توانایی آوردن دو
سوره مانند
قرآن را ندارند.
بالاتر آنکه، حتّی یک سوره هـم نـمیتوانند بیاورند.
نظیر این ویژگیها دربـاره هـیچ
کتاب آسمانی دیده نشده است. از اینجا میتوان به طور قطعی،
حکم کرد که
قرآن مجید افضل از دیگر کتابهای آسمانی است و آورنده
قرآن نیز افضل از انبیای پیشین است.
امیر مـؤمنان (علیهالسّلام) دربـاره مـقام بـیبدیل و والای
قـرآن میفرماید: «خدای سبحان، کتابی آسمانی بر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرو فرستاد و آن، نوری است که خاموشی ندارد، و چراغی است که افروختگی آن زوالناپذیر است.
دلیل دیگر بر این ادعا که
قرآن بر سایر کـتب آسـمانی هـیمنه دارد و بیانگر رجحان کتاب مبین اسلام بر سایر کتب
ادیان است و
در نتیجه سیطره و فضیلت رسول اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر سـایر از آن استفاده میشود این آیه از
قرآن کریم میباشد که میفرماید: «و انزلنا علیک الکتاب بالحق مـصدقا لمـا بـین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه؛
ما این کتاب «
قرآن عظیم» را به حق بر تو فرستادیم که تصدیق بـه درسـتی و راستی همه کتبی که
در برابر اوست نموده و بر حقیقت کتب آسمانی پیشین
گواهی میدهد.» خداوند، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به عنوان
مهمین بر سایر رسولان و کـتاب او را مـهیمن بـر دیگر کتب آسمانی بیان میکند.»
«آنچه کـه از مـعنی مهیمنه بدست میآید این است که یک چیزی
سلطنت و تفوقی بر چیز دیگر داشته باشد و
در حـفظ و مـراقبت و اقـسام تصرفات
در آن، قدرت داشته باشد و این حال را
قرآن نسبت به کتابهای آسمانی پیـشین از خـود دارد.»
تفسیر نمونه نیز
در معنای «مهیمن» بر این اعتقاد است که «میهمن»
در اصل به معنی چیزی است که حافظ و شاهد و مـراقب و
امین و نگهداریکننده چیزی بوده باشد، از آنجا که
قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتابهای آسمانی پیـشین، مراقبت کـامل دارد و آنها را تکمیل میکند لفظ «میهمن» بر آن اطلاق شـده اسـت.
بنابراین،
قرآن مجید
در صدر کتابهای آسمانی قرار دارد، آورنده آن هم بـاید چـنین باشد؛ زیرا مـقام علمی و شخصیت معنوی هر پیغمبر
در کتاب آسمانی او تجلّی میکند، مقام
حضرت موسی (علیهالسّلام) در حدّ
تورات و مقام حـضرت مسیح (علیهالسّلام)
در حدّ انجیل جلوهگر شده است. انبیای پیشین نیز
در حـدّ کتـب و صـحف آسمانی خود ظهور کردهاند. وقتی سیطره و فضیلت
قرآن بر همه کتابهای انبیای پیشین ثابت گردد، سیطره واشـراف و فـضیلت رسول خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم بر سایر
اولیای الهی و انبیای عظام ثابت میگردد؛ چون پیغمبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در حـدّ
قرآن و نمونه اعلای آن است و
قرآن، «مُهَیْمِن» است، پس پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم «مُهَیْمِن» است. حال وقتی خداوند
قرآن را «مـیهمن» بر کتب انبیای پیشین قرار داده است که کتب آسمانی پیشین را تصدیق میکند و بر آنها سیطره و اشراف و نفوذ علمی دارد و مـانع از دسـت رفـتن آنها میشود و
تحریف آنها را تصحیح میکند و با توجه به اینکه کـمال عـلمی هر پیامبری کتاب آسمانی او را بروز میکند و کمال علمی پیغمبر اسلام نیز
در قرآن ظهور میکند پس ره آورد آسمانی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالاتر از کـتب انـبیای پیـشین است.
آری
قرآن اصول ثابت و لا متغیر کتابهای پیشین را حـفظ نـموده و فروعی را که تغییرپذیر است
نسخ و محو میکند و
در عین حال برنامه جامعتری را پیشنهاد میدهد همچنانکه خـود
قـرآن میفرماید: «انّ هذا
القرآن یهدی للّتـی هـی اقوم»
قرآن کریم وقتی مـیخواهد تـعبیر «
عبد» را نـسبت بـه انبیای الهی بـه غـیر از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به کار برد، آن را همراه نام آنان استعمال میکند؛ مثلا
در مورد
حضرت داوود (علیهالسّلام) میفرماید: «اصبر علی ما یقولون و اذکر عبدنا داوود ذا الا ید انّه اوّاب»
همانطور که پیداست
در این آیـه بـرای حضرت داوود عبد مطلق نیامده است بلکه عبد همراه با نام حضرت داوود آمده است و یا
در آیه دیگری همین تعبیر
در مورد
حضرت ایوب (علیهالسّلام) آمده است: «و اذکر عبدنا ایوب اذنادی ربّه...»
و
در آیه دیگری
در مورد حضرت ابراهیم و اسـحاق و یـعقوب (علیهالسّلام) نیز تعبیر عبد با اسامی آنها ذکر شده است آنجا که فرمود: «و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق یعقوب اولی الایدی و الابصار»
درحالیکه
قرآن پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بدون نام یاد میکند و تعبیر «عبد» را به صورت مطلق بکار میبرد: «تبارک الذی نزل الفرقان علی عـبده لیـکون للعالمین نذیرا»،
«سبحان الذی اسری بعبده لیلا»
و «الحمد اللّه الذی انزل علی عبده الکتاب»
چنانکه ملاحظه میشود
در این آیات منظور از «عبد» پیغمبر اسلام است. عبد، ناظر به مقام
وحدت اسـت، این کـلمه از عبداللّه نیز بالاتر است. زیرا عبودیت حاکی از هویت مطلقه است که بالاتر از مقام
الوهیت است.»
در آیات فوق و نظیر آنها، نه پیش از کلمه «عبد» نام مبارک پیامـبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برده شده و نه بعد از آن؛ بلکه خداوند آن را به صورت مطلق مطرح فرموده است! و این، گویای انصراف این واژه به کاملترین فرد آن است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد. این، خود فضیلت غیر قابل انکار و بـسیار والایی بـرای آن حضرت نسبت به دیگر پیامبران الهی است. خدای سبحان، بنده مطلق
در همه عصرها را رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میداند. از این رو،
حضرت آدم (علیهالسّلام) و پیامبران بعدی
در زیر لوای این عبد مطلق مـیباشند: «آدم و مـن دونه تحت لوائی یوم القیامة»
همه پیامـبران و مـعصومان (علیهالسّلام) تحت لوای عبدِ محض و عبدِ مطلق خداوند؛ یعنی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سیّد الاوّلین و الآخرین است؛ چنانکه میفرماید: «انا سیّد ولد آدم و لافخر، انا خـاتم النّبیّین وامـام المتّقین و رسول ربّ العـالمین»
و این سـیادتِ مطلق، تنها به برکتِ عبودیّتِ مطلق اوست و کسی به این مقام نایل میشود که از همه قیدها، رها و
آزاد شده باشد.
از دقت
در آیات و مطالب فوق چنین برمیآید که مقام پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در بین سایر انبیاء از لحاظ عبودیت نیز مـقام خـاصی است کـه خداوند او را عبد مطلق میداند
در حالی که درباره سایر انبیاء چنین مقامی از لحاظ عبودیت
در قرآن نیامده است وایـن خود یکی از فضیلتهای پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به سایر انبیاء است.
از آیات دیگری نیز افـضلیت رسـول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر سایر انبیاء اثبات میشود، مثلا آنجا که خداوند
پیمان و
میثاق از انبیاء بر
ایمان به رسـول اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرفته و میفرماید: «و اذا اخذ اللّه میثاق النبیین لما اتیتکم مـن کتاب و حکمه ثم جـاءکم رسـول مصدق لما معکم لیومنن و لتنصرنه قـال اءاقـررتم و اخذتم علی ذلکم اصری قالوا اقررنا فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین؛
چون خداوند از پیامبران پیمان تـبلیغ (دین تـوحید) گرفت آنگاه به شما کتاب و
حکمت بـخشید سـپس برای
هدایت شـما اهـل کتاب باز رسولی از جـانب خـدا آمد که گواهی به راستی کتاب و شریعت شما میداد تا به او ایمان آورده و از او یاری کـنید خداوند فـرمود: آیا به رسول و به آنچه
در کتاب آسـمانی او
قـرآن فرستادم،
اقرار داشـته و از پیـمان مـن پیروی خواهید کرد؟ همه گـفتند اقرار داریم خداوند فرمود شما گواه باشید و من هم با شما گواه خواهم بود.»
این آیه اشاره بـه یـک اصل کلی دارد که پیامبران پیشین و بـه دنـبال آنـها پیـروانشان بـا خدا پیمان بسته بـودند کـه
در برابر پیامبرانی که بعد از آنها، سر تسلیم فرود آورند و گذشته از ایمان آوردن به آنها
در یاری آنان برای پیـشبرد اهـدافشان از هـیچگونه کمکی فروگذار نکنند. آیه فوق هرچند که ظاهرا یـک مـسئله کـلی و عـمومی دربـارهاشـارات انبیای پیشین و پیمان آنها نسبت به پیامبران بعدی است اما مصداق بارز آن خاتم النبیین است.
در همین رابطه
فخر رازی در تفسیر خود از
حضرت علی (علیهالسّلام) نقل میکند: «هنگامی که خداوند آدم و سایر انـبیاء را آفرید از آنها
عهد و پیمان گرفت که هرگاه، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبعوث شد به او ایمان آورند و یاریش کنند.»
از آیات دیگری که فضیلت پیامبر اعـظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بـر سایر انبیاء بیان مـینماید، پیمان خداوند از
پیامبران اولوالعزم است که نام خاتم الانبیاء را قبل از آنها ذکر کرده است: «و اذا اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و اخذنا منهم میثاقا غلیظا؛
و یاد آر آنگاه که ما از پیـغمبران عـهد و میثاق گرفتیم و هم از تو و پیش از تو از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی فرزند مریم از همه پیمان محکم گرفتیم.»
این آیه
در ابتدا تمام پیامبران را
در مساله میثاق مطرح میکند و سپس از پنج نفر پیامبر اولوالعزم نام میبرد که
در آغاز آنـها شـخص پیامبر اسـلام است و این امر حاکی از شرافت و عظمتی که پیامبر دارد نام ایشان را قبل از چهار تن دیگر آمده است کـه بعد از او اسامی چهار تن از انبیاء اولوالعزم را به ترتیب زمان ظهور ذکـر شـده اسـت.
بنابراین با دقت
در این آیه مبارکه مشخص میشود که خداوند از همه پیامبران پیمان میگیرد اما به دلیل عـظمت و شـان این پنج نفر که صاحب شرایع و کتاب میباشند نام مبارک آنها را ذکر فرموده و مـعیار
در تـرتیب ذکـر نام آنها هم براساس تقدم و تاخر زمانی بوده است اما وقتی به نام مبارک ختمی مـرتبت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرسد با آنکه ایشان از همه آنها از لحاظ زمانی متاخر است ولی به علت عـظمت و شان و افضلیت
در بینایـن پنـج نفر
در ابتدا ذکر میشود.
یکی دیگر از مزایای اصلی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر سایر انبیاء خاتمیت اوست زیرا با توجه به اینکه اسلام پاسخگوی همه جوانب بشری
در همه شرایط و موقعیتهای مختلف تا
روز قیامت است و قانوناساسی این دین به نـام
قرآن کریم الی الابد زنده است و همه امتها را تا روز قیامت
مخاطب خود قرار داده است، بنابراین یکی از ویژگیهای مهم پیامبر اعظم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خاتم الانبیاء بودن است که با تبعیت ایشان، آخرین حلقه نبوت به پایان میرسد به گـونهای کـه
قرآن کریم و احادیث
متواتر به خوبی و به طور واضح این مطلب را بیان نموده است: «ما کان محمدّ ابا احدّ من رجالکم و لکن رسول اللّه و خاتم النبیین؛
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پدر هیچ یک از مردان شما نیست لیکن او رسول خدا و خـاتم الانـبیاء است.»
در زیارت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در روز غدیر آمده است: «السّلام علی محمّد رسولاللّه خـاتم النـّبیّین و سـیّد المرسلین... الخاتم لما سبق... ؛ سلام بر محمّد، رسـول خـدا، خاتم پیامبران و سرور رسولان... خاتم پیشینیان...»
در این
زیارت شریف و صدها روایت به موضوع
خاتمیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره شده است. از جمله،
حدیث منزلت اسـت که
شیعه و
سنّی به طور متواتر آن را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردهاند.
در حـدیث «منزلت»، پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امام علی (علیهالسّلام) فرمود: «اما ترضی انْ تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انـّه لا نـبیّ بـعدی؛ آیا راضی نیستی که نسبت به من، به منزله
هارون به مـوسی بـاشی، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟»
در تفسیر
المیزان آمده: «کلمه خاتم به فتحه تاء به معنی هر چیزی است که آن را مهر کنند مانند «طابع» و «قالب» که به معنای چیزی است با آن چیزی را طبع نموده یا قالب زنند و مراد بـه خـاتم النبیین بودن آن جناب این است که نبوت با او ختم شده و بعد از او دیگر نبوتی نخواهد آمد.»
پس خاتم یعنی؛ «مهر» که
در پایان نوشتهها قرار میگیرد، وقتی نویسنده هرآنچه که لازم است را بیان مینماید و مـقاصد خود را بـه عـنوان کرد، پایان نوشته خود را مهر مـیکند و خـتم آن را اعـلام میکند از اینرو خدای سبحان هم که با جهانیان سخن میگوید از راه فرستادن وحی برای هدایت انسانها برنامه دارد. لذا پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پیـامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ختم و صـحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مـهر کـرده است پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست لذا خداوند فرموده: رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
زیور همه انبیاء و خاتم آنان بوده و سلسله نبوت با آن حـضرت
مهر شـده و پایان پذیرفته است.
آنچه از آیـه فـوق
استنباط میشود این است که
قرآن خاتمیت پیغمبر اسلام را مسجل کرده لذا این مطلب بـیانگر آن اسـت که «افضلتر از پیامبر اسلام وجود نخواهد داشت چون اگر برتر از پیغمبر خاتم، انسانی تا روز قیامت ظهور کند قطعا پیـغمبر اسـلام پیغمبر خاتم نیست و اگر خدا انسانی بیافریند که علما و عملا اکمل و افضل از پیـغمبر اسـلام باشد هرگز آن انسان اکمل و افضل از این انـسان کـامل و فـاضل پیروی نمیکند و جزء
امت او نمیتواند باشد چـون اگـر انسانی کمال برتر داشت مطاع و متبوع خواهد بود و دیگران را نیز به مقام خـود و آن کمال برتر هدایت میکند و او بـاید شـاهد جهانیان و
اسوه امـتها بـاشد نه پیغمبر اسلام. لذا اگر تا روز قیامت انـسانی کـاملتر از پیغمبر اسلام بیاید دیگر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خاتم الانبیاء نیست و چون آن حضرت بـه طـور قطعی خاتم پیامبران است پس افضل از آن حـضرت وجود نخواهد یافت.»
آیات
قرآنی،
ولایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تثبیت کرده و از مؤمنان میخواهد که
اوامر و فرمانهای او را
اطاعت کنند: «انّما ولیکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذیـن یـقیمون الصلوهء و یؤتون الزکوة و هم راکعون»
این آیـه بـا کلمه «انما» که
در لغت عرب به معنی انحصار است، شروع شده و میفرماید:
ولی و سرپرست و متصرف
در امور شما سه کس است: خدا، پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند و اقامه نماز و اعطاء
زکات در حال
رکوع میکنند. شکی نیست که کلمه «ولی»
در آیـن آیـه به معنی
دوست و یا ناصر و یاور نیست زیرا ولایت به معنی دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که
نماز میخوانند و
در حال رکوع زکات میدهند بلکه یک حکم عمومی است که هـمه مـسلمانان را
در برمی گیرد، همه مـسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند حتی آنهایی که
در حال رکوع زکاتی بپردازند، آنها هم باید دوست و یاور یـکدیگر باشند.
از اینجا روشن میشود که منظور از «ولی»
در آیه فوق ولایـت بـه مـعنی سرپرستی و تصرف و رهبری مادی و معنوی است به خصوص اینکه این ولایت
در ردیف ولایت خدا قرار گرفته اسـت و مـصداق خارجی آن
در روایات حضرت علی و ائمه طاهرین (علیهالسّلام) بوده و ولایت آنان هم ردیف ولایت خدا و پیـامبر اعـظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذکر شـده است.
قرآن در آیه دیگری به ولایت قضائی پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره دارد و میفرماید: «فلا و ربک حتی یـحکموک فـیما شـجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما»
همانطور که
در آیه آمده، مشاهده مـیشود کـه نـشانههای ایمان واقعی پذیرفتن حکم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در موارد اختلاف و راضی بودن به آن و عدم احساس ناراحتی از آن و اجـرای آن
در مـقام عـمل و بطور کامل تسلیم حق بودن است و اظهار
عقیده در مواردی که حکم صریح از طرف خدا و پیامبرش دربـاره آن رسـیده باشد،
نفی میکند.
جامع این آیات این است که رسول خـدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز دارای چـنین ولایتی هست که امت را بسوی خدای تعالی سوق دهد و
در بین آنها
حکومت و فصل
خصومت کند و
در تمامی شئون آنها دخـالت نـماید و هـمین طور که بر مردم اطاعت خدای تعالی
واجب است اطاعت او نـیز بدون
قید و
شرط واجب است. پس برگشت
ولایت تشریعی خداوند عالم به این معنی که چون اطاعت خداوند
در امور تـشریعی واجـب اسـت و اطاعت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم اطاعت خدا است پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقدم و پیشوای آنان و
در نـتیجه ولایـت او همان ولایت خداوند خواهد بود.»
براساس این آیات معلوم میگردد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر مؤمنان ولایت و
اولویت و تقدم دارد وایـن ولایـت و تـقدم
در اموری است که معمولا افراد و اقوام به رئیس خود مراجعه میکنند یعنی امور اجتماعی کـه حـفظ و صیانت و اداره اجتماع و نظم، منوط به آن است. اموری نظیر بر قراری
نظم، احقاق حقوق افراد، جمعآوری
مالیات و اخـتصاص آن به مستحقان و سایر مصارف لازم، مجازات افراد خاطی و
جنگ و
صلح با بیگانگان.
قرآن کریم شخصیت پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را یک نـمونه و الگو برای پیروی عملی
در کلیه شئون فردی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای همه زمانها معرفی میکند و از آن به
اسوه حسنه تعبیر مینماید کـه تـعبیری مـنحصر به فرد بوده و
در مورد هیچ کدام از انبیای الهی نیامده است. تا انسانها بـا پیـروی و تاسی از آن به کمال رهنمون شوند: «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا للّه...»
آیه دلالت دارد بر اینکه «یکی از احـکام رسـالت رسـول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ایمان آوردن شما این است که به او تاسی کنید هم
در گفتارش و هم
در رفـتارش و شـما مـیبینید که او
در راه خدا چه مشقتهایی را تحمل میکند البته که تاسی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صفت حمیده و پاکیزهای اسـت کـه هـرکسی که
مؤمن نامیده میشود بدان متصف نمیشود بلکه کسانی به این صفت پسندیده متصف مـیشوند کـه متصف به حقیقت ایمان باشند و معلوم است که چنین کسانی امیدشان همه به خـداست و هـدف هـمتشان همه و همه خانه
آخرت است چون
دل در گروه خدا دادهاند و به زندگی آخرت اهمیت مـیدهند و
در نـتیجه
عمل صالح می کنند وبسیار به یاد خدا میباشند که نتیجه این توجه دائمـی تـاسی بـه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
اسوه
در اصل به معنای «آن حالتی است که انسان به هنگام پیروی از دیگری به خـود میگیرد و بـه تعبیر دیگر همان تاسی کردن و اقتدا نمودن است و
مفهوم آیه این اسـت کـه برای شـما
در پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاسی و پیروی خوبی است. میتوانید با اقتدا کردن به او خطوط خود را اصلاح و
در مسیر
صراط مستقیم قرار گـیرید.»
«دستور بـه اقتدای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای آن است که او صراط مستقیم است و متخلق به
اخلاق خداست و اقتدای بـه او پیـمودن صراط مستقیم است و فرمان اعتصام به ریسمان خدا برای این است که حبل خدا به
عصمت الهـی مـعتصم است.»
و این امری همیشگی است زیرا آیه مذکور «استقرار و استمرار
در گذشته را افاده مـیکند وایـن برای آن است که اشاره کند این وظیفه هـمیشه ثـابت اسـت و شما باید همیشه به پیامبر تاسیکنید.»
حضرت علی (علیهالسّلام) نیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نمونه کامل الگـوپذیری معرفی میکند و مـیفرماید: «از پیـامبر پاک و پاکیزهات پیروی کن زیرا راه درسـتش سـرمشقی است برای آن که بخواهد تاسی جوید و انتسابی است عالی برای کسی که بـخواهد مـنتسب گردد و محبوبترین بندگان نزد خـداوند کـسی اسـت که از پیامبرش سـرمشق گـیرد و قدم به جای قـدم او گـذارد.»
بدین ترتیب
قرآن با «ارائه یک نمونه جامع و کامل
در همه ابعاد، جمیع انسانها مامور میشوند که بـطور مـطلق به آن وجود گرامی اقتدا کـنند و کـسی که پا
در جـای پای او گـذارد از مـحبوبترین بندگان نزد خداوند است؛ «قـل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونی یحببکم اللّه.»
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هرچند
در سرزمین
حجاز و از میان جاهلان بیسواد
مکه به رسالت مبعوث شـد، امـا رسـالت او مختص به حجاز نبوده بلکه برای عموم جهانیان و منشا آثار فراوانی
در بخشهای گوناگونی جهان
آفرینش بـوده اسـت بطوری که خداوند متعال
در قرآن میفرماید: «قـل یا ایها النّاس انّی رسول اللّه الیکم جمیعا الذی له ملک السموات و الارض لا اله الاّ هو یـحیی و یـمیت فامنوا باللّه و رسوله النبی الذی یومن باللّه و کـلماته واتـبعوه لعـلکم تهتدون».
صاحب المیزان معتقد است: «از اوصاف پیغمبر گرامی بـدست مـیآید که نزد وی آن
دین کامل است که حیات طیب بشری را
در هر مکانی و
در هر زمـانی کـه فرض شود
تضمین میکند.»
در حدیثی از
امام مجتبی (علیهالسّلام) نقل شده اسـت: عدهای از
یهود نـزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و گفتند: ای محمد تو پیامبر به سوی چه کسی؟ به سوی
عرب یا
عجم یـا مـا؟» (انا سید ولد آدم و لا فـخر انا خاتم النبین و امام المتقین و رسـول ربّ العالمین،)
در پاسخ خداوند آیه فوق را نازل کرد و رسـالت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بـه تمام جهانیان با صـراحت اعلام نمود.
آیات دیگری نیز گواه جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام است مانند: «و اوحی الی هذا
القـرآن لا نـذرکم به و من بلغ؛
این
قرآن به من
وحی شـده تـا شما و تـمام کـسانی را کـه
قرآن به آنها مـیرسد انذار کنم.» آیه فـوق بـا ذکـر کلمه «و من بلغ» یعنی تمام کسانی کهایـن سـخن به آنـها مـیرسد، رسالت جـهانی
قـرآن و دعوت عمومی و همگانی آن را اعلام میدارد.
در این آیات و مانند آن
قرآن کریم به عنوان هدایت توده انسانها معرفی شده بدون اختصاص به مردم عصر یا مصر خاص.
آیات فراوانی
در قرآن بطور وضوح مـا را بـه خاتمیت رسالت و
دین اسلام بر تمامی ادیان رهنمون میکند: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحـق لیـظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون»
مسلم است غـلبه بـر هـمه ادیان زمانی حـاصل مـیشود که هیچ دینی تـا روز قـیامت
ناسخ دین اسلام نباشد و گرنه غلبهاش بر تمام ادیان انجام نمیگیرد و نیز دین اسلام بـاید نـاسخ همه ادیان باشد تا غلبه و ظهور بـر هـمه ادیان بـوجود آیـد و لازمـهاش آن است که دین پیـامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خاتم الادیان و پیامآورش هم خاتم الانبیاء باشد. از همین رو استاد
مرتضی مطهری میگوید: «ظهور دین اسلام با اعلام جـاودانگی آن و پایـان یافتن دفتر نبوت توام بوده است.»
قرآن اشاره صریح به کامل بودن دین اسلام دارد و ازایـن جـهت ختم نبوت پیامبر نیز از آن استفاده میشود که تداوم رسالت آن حضرت
در ولایت امام علی (علیهالسّلام) تجلی میکند: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
«مراد از تمامیت، رسیدن
شرایع آسمانی از مراحل نقص و ناتمامی به مرحله کـمال و مـصداقش دین محمدی است.»
درایـن بـاره
شهید مطهری میافزاید: «از نظر
قرآن سیر تکاملی
جهان و
انسان و اجتماع یک سیر هدایت شده و هدفدار است و بر روی خطی است که «صراط مستقیم» نامیده میشود و از لحاظ مبدا و مسیر و منتهی مشخص است. انسان و اجتماع متحول و مـتکامل اسـت ولی راه و خط سیر، مشخص و واحد و مستقیم است.»
با مراجعه به آیات
قرآنی دانسته میشود شئون و مناصب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منحصر
در تبلیغ و تبیین
احکام الهی و
قضاوت در میان مسلمین
نبوده بلکه
رهبر و مدیر اجـتماع مـسلمین بـوده و از «ولاء زعامت»
یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی از جانب خـداوند بـر مردم برخوردار بوده است.»
پیغمبر اکرم
در زمان
حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند..... آیه کریمه «اطیعو اللّه و اطـیعوا الرسـول و اولی الامر منکم»
و هچنین آیات اول
سوره مائده و
حدیث غدیر و عـموم آیه «انـما ولیکم اللّه» و عموم آیه «النبی اولی بالمومنین من انفسهم» ناظر بـر چنین ولایـتی است.
ولاء زعامتی پیامبر همانند ولاء
امامت و قضاوت مشروط به هیچ قید و شرطی نبوده بلکه امری بـسیط اسـت زیرا «همه شئون او
در مسیر توحید ناب اسـت، خواه
در مسائل ساده یا پیچیده، نازلترین مـسائل تـا عالیترین آن، پیروی بدون قید و شـرط از دسـتورهای حضرت، با توجه به آن اصل کلی و حاکم «من یطع الرسول فقد اطاع اللّه»،
برای آن است که هـرگز فرمـان خلاف
شرع صادر نمیکند.
منصب امـامت پیـامبر از منصب رسالت و نـبوت آن بـالاتر است
زیرا این دو منصب
در مـقام گـفتار و قول است اما اقتضای مقام امامت ریاست عامه الهی و رهبری و پیشوای مردم
در تمامی شـئون مـادی و معنوی است و آن جزء به دستور خـداوند و بـا تشکیل
حکومت اسلامی مـمکن نـمیباشد. پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علت شایستگی «تلک الرسـل فضلنا بعضهم الی بعض»
برخلاف سایر پیامبران اوالعزم از آغاز نبوتش دارای مقام امامت
بودند و «رسما» بر مردم حکومت میکرد و
سیاست اجتماع مـسلمین را
رهبری مینمود؛ به حکم آیه کریمه «خذ منامـوالهم صـدقه تطهرم و تـزکیهم بها»
از مـردم
مالیات میگرفت، شئون مالی و اقـتصادی اجـتماع اسلامی را اداره میکرد.»
پیامبر اساسیترین اقدام
در تشکیل حکومت و امت جهانی اسلامی را با
هجرت از مکه به مدینه عـینیت بـخشید و آن را بـرپایه
تعاون،
مشارکت،
مشورتو ایجاد قسط و عدل بر پایه
رحمت و حفظ مـنافع عـمومی
استوار سـاخت و بـر ایـن اساس
در تصمیم گیریهای سیاسی، نظامی، فرهنگی و... اصل مشورت را سرلوحه خود قرار دادند و احکام
خمس،
زکات و
صدقه را برای ایجاد عدالت اجتماعی به اجرا گذاشتند. از اینرو واقعیت تاریخی نیز حاکی از آن است که پیـامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از هجرت اتفاق و اتحادی به مرکزیت
مدینه النبی بوجود آورد که همواره برداشت و تفسیر مسلمین از این واقعه چنین بود که پیامبر
در کنار وظایف تبلیغی و ارشادی، زعامت سیاسی مسلمین که نشات گرفته از فرمان الهـی بـود را بر عهده دارند.
از جمله ویژگیها و اسامی پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شاهد بودن آن حضرت نسبت بـه انـبیای الهی است.
قـرآن کریم پیـامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را امام هـمه پیـامبران الهی و شاهد جهانیان و شهید شاهدان معرفی نموده است و میفرماید: «فکیف اذا جئنا من کل امّه بشهید و جئنا بـک عـلی هـولاء شهیدا؛
حال آنها چگونه خواهد بود آن روزی که از هر امّتی شاهد و
گواه و تـو را نیز بر آنان به عـنوان گـواه میآوریم؟»
علامه اربلی در اینباره میگوید: «از جمله اسامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «شاهد» است؛ چون آن حضرت
در روز قیامت گواهی میدهد که پیغمبران وظیفه تبلیغ خویش را نسبت به امّتهای خود انجام دادهاند.»
این آیه بیانگر این حقیقت است که پیامبر اسلام بر
بینش همه انبیاء سیطره داشته و به این امر گواهی میدهد و پیامبر اسلام نه تنها گواه امت خود است که گـواه انبیاء و امتهای آنان نیز هست.
با توجه به جهانی بودن رسالت پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برکات و ثـمرات رسالت او نسبت به دیگر پیامبران
در جامعه بشری گستردهتر و عمیقتر میباشد.
• «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از
باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به
عدالت کنند؛...»
در حقیقت این آیه به یکی از اهداف متعدد ارسال پیامبران اشاره میکند، و هدف از اعزام پیامبران الهی را اجرای
قسط و
عدل بیان کرده است؛ زیرا میدانیم انبیا اهداف متعددی را پیگیری میکردند، مانند
تعلیم و
تربیت،
شکستن غلها و زنجیرهای
اسارت،
تکمیل
ارزشهای اخلاقی (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) و...
و ...
در نهایت هدف دیگر اقامه قسط است که
در آیه مورد بحث به آن اشاره، شده است. نکته جالب
در جمله «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» این است که از خودجوشی مردم سخن میگوید، نمیفرماید: هدف این بوده که انبیاء انسانها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه میگوید: هدف این بوده که مردم مجری قسط و عدل باشند! آری مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجری عدالت گردند، و این راه را با پای خویش بپویند.
• «انما المومنون اخوه... ؛
مؤمنان برادر یکدیگرند؛ پس دو برادر خود را
صلح و
آشتی دهید...»
• «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرقوا... ؛
و همگی به ریسمان خدا (
قرآن و اسلام، و هر گونه وسیله
وحدت)، چنگ زنید، و پراکنده نشوید!...»
جمله «انما المومنون اخوه» که
در آیات فوق آمده است یکی از شعارهای اساسی و ریشهدار اسلامی است.
در این آیات بحث نهایی مسئله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه است. اگر سابقه دشمنی و عداوت پیشین عرب را درست دقت کنیم که چگونه کینههای ریشهدار
در طول سالهای متمادی
در دلهای آنها انباشته شده بود، و چگونه یک موضوع جزئی و ساده کافی بود آتش
جنگ خونینی
در میان آنها بیفروزد مخصوصا با توجه به اینکه مردم نادان و بیسواد و نیمهوحشی معمولا افرادی
لجوج و انعطاف ناپذیرند، و به آسانی حاضر به فراموش کردن کوچکترین مسائل گذشته نیستند،
در این صورت اهمیت این معجزه بزرگ اجتماعی یعنی اتحاد و اخوت بین مسلمانان آشکار میشود، و ثابت میگردد که از طرق عادی و معمولی امکانپذیر نبود که
در طی چند سال، از چنان
ملت پراکنده و کینهتوز و نادان و بیخبر، ملتی واحد و متحد و برادر بسازند. روی این اصل مهم اسلامی مسلمانان از هر
نژاد و هر
قبیله، و دارای هر
زبان و هر سن و سال، با یکدیگر احساس عمیق
برادری میکنند. اسلام تمام مسلمانها را
در حکم یک
خانواده میداند، و همه را
خواهر و
برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها
در لفظ و
در شعار که
در عمل و تعهدهای متقابل نیز همه خواهر و برادرند.
در احادیث فراوانی که از پیامبر و پیشوایان بزرگ اسلام به ما رسیده به اهمیت این موضوع با عبارات مختلفی اشاره شده است:
۱.
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام آمده است: «المسلم اخو المسلم، لا یظلمه، و لا یخذله، و لا یسلمه؛
مسلمان برادر مسلمان است، هرگز به او
ستم نمیکند، دست از یاریش بر نمیدارد، و او را
در برابر حوادث تنها نمیگذارد.»
۲.
در حدیث دیگری نقل شده است: «مثل الاخوین مثل الیدین یغسل احداهما الآخر؛ دو برادر دینی همانند دو دست اند که هر کدام دیگری را میشوید!.»
۳.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «المؤمن اخو المؤمن، کالجسد الواحد،... ؛ مؤمن برادر مؤمن است، و همگی به منزله اعضاء یک پیکرند،...»
۴.
در حدیث دیگری میخوانیم: «المؤمن اخو المؤمن عینه و دلیله ...؛
مؤمن برادر مؤمن است و به منزله
چشم او و راهنمای او است...»
امام خمینی مانند دیگراندیشمندان اسلامی شئونی برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذکر کرده است؛ از جمله: شئون باطنی، انباء و اخبار از اسما و صفات الهی، واحدیت غیبی و وساطت
در فیض الهی است. افزون بر اینکه آن حضرت به جهت جامعیت و احاطه بر همه عوالم، شان حفظ حدود الهی و بسط عدالت و منع از خروج از
اعتدال در هر نشئه را دارد و او عدل است، زیرا
در هر موطنی خروج از مقتضای طبیعت و نوعی تنازع قابلتصور است و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سبب ایجاد تعادل
در آن موطن است.
همچنین پیامبر دارای شئون ظاهری است که عبارت است از: شان نبوت و رسالت، شان سلطنت، ریاست و سیاست، شان قضاوت. از نظر امام خمینی وظیفه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شان رسالت، دریافت، حفظ و تبلیغ و تبیین احکام و دستورهای الهی برای امت است و از ناحیه خودش امر و نهی و حکمی ندارد، ولی
در شان حکومتی و قضاوت، افزون بر تبیین دستورهای الهی، اگر پیامبر با الفاظ خاصی مانند «قضی» یا «حکم» یا «امر» دستورهایی را صادر کند، اطاعت ایشان ازآنجهت واجب است که حاکم یا قاضی است؛ زیرا پیامبر
در این دستورها از طرف خداوند اذن دارد که خود
در جایگاه حاکم یا قاضی، طبق تشخیص و مقتضیات زمان و موضوع تصمیم بگیرد و حکم صادر کند.
امام خمینی از شان حکومتی پیامبر به سلطان از جانب خدا و رئیس بندگان خدا تعبیر کرده است.
از نگاه ایشان تمام عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در سیاست، اصلاح جامعه و تحقق عدالت صرف شد و هیچ روز از ایام زندگی ایشان از مسائل سیاسی خارج نبود. ایشان تاکید کرده است که پایه حکومت عادلانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر قوانین آسمانی استوار بود. پیامبر پس از سالها تلاش طاقتفرسا، با گفتارهای منطقی و الهی و سیره و روش عادلانه و اخلاق کریمانه خود، موفق به تشکیلات ریشهداری شد که پایه آن بر مبنای
توحید و عدالت استوار بود و ایشان تا آخرین روز زندگی از کوشش
در اجرای نظام توحید خودداری نکرد.
به باور امام خمینی مسجدالنبی، دارالحکومه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و ایشان قوای نظامی و انتظامی داشته است از همین رو مسجد کانون سیاستگذاریهای حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مجمع فضایل و خصلتهای نیکو بوده و
در عین
عبادت و
تهجد و
حمد و
تسبیح به درگاه
ذات احدیّت، اهل
استغفار و
توبه و
انابه و
تضرع بود و با همه پاکی و تقوایی کـه داشـت، اهل
خوف از خدا بود. قاطعیّت و
قدرت او همراه با
توکل بر خدا و
جهاد و
شجاعت او همراه با مدارا و مهربانی بود. تنها روایتگری که به زیبایی و به صورت جامع، زوایای مختلف آن شخصیّت الهی را به ما نـشان داده،
قرآن کریم است. زیباترین و جامعترین توصیف
قرآن مجید از آن دردانه هستی و آخرین فرستاده الهی این آیه است: «انّک لعلی خلق عظیم»
۱. توصیه خـدا به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـرای رعایت
تقوا:
• «... قل انّ هدی اللّه هـو الهـدی و امرنا لنسلم لربّ العالمین• و ان... و اتّقوه...؛
... بگو: «تنها
هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور دادیم که
تسلیم پروردگار عالمیان باشیم. • و (نیز به ما
فرمان داده شده به) اینکه:
نماز را برپا دارید! و از او بپرهیزید!...»
• «یایّها النّبیّ اتّق اللّه...؛
ای پیامبر!
تقوای الهی پیشه کن،»
۲. تثبیت روح تقوا
در پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بر اثر شایستگی وی برای آن:
• «... فانزل اللّه سکینته عـلی رسـوله و عـلی المؤمنین و الزمهم کـلمة التـّقوی و کانوا احقّ بها و اهلها...؛
… و (
در مقابل،) خداوند
آرامش و
سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به
حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز دانا است.»
۳. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در شمار تقواپیشگان مـورد حـمایت خدا:
• «و اصبر و ما صبرک الاّ باللّه و لا تحزن عـلیهم و لا تـک فـی ضـیق مـمّا یمکرون• انّ اللّه مع الّذیـناتـّقوا و الذین هم محسنون؛
صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههای آنها،
در تنگنا قرار مگیر! • خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردهاند، و کسانی که نیکوکارند.»
۴. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای تقوا و توصیهکننده دیگران به تقوا:
• «و اذ تقول للّذی انعم اللّه علیه... و اتّق اللّه...؛
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او
نعمت داده بود... به فرزندخواندهات «زید» میگفتی: «همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز!»...»
• «عبدا اذا صلّی• اوامـر باتّقوی؛
بندهای را به هنگامی که نماز میخواند (آیا مستحق
عذاب الهی نیست)؟! • یا مردم را به تقوا فرمان دهد (آیا
نهی کردن او سزاوار است)؟!» از آنجا که خداوند، درصدد تمجید و
ستایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است نمیشود تـوصیه آن حـضرت به تقوا، جدای از تقوای درونی خودش باشد.
۵. پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مظهر تقواپیشگی:
• «... فاصبر انّ العقبة للمتّقین؛
... بنا براین، صبر و
استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!»
• «و الذی جاء بـالصّدق و صـدّق بـه اولئک هـم المتقون؛
امّا کسی که سخن راست بیاورد و کسی که آن را
تصدیق کند، آنان پرهیزگارانند!»
عصمت و مصونیت پیامبر اسلام از هرگونه
گمراهی، انحراف،
خطا و
سهو در لحظات عمر و به خصوص
در دریافت و ابلاغ آیات و
احکام الهی مورد تایید و تاکید آیات
قرآن است.
منزّه و آراسته بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هـرگونه
شرک و
بتپرستی:
• «قل اغیر اللّه اتّخذ ولیّا فاطر السّماوات و الارض و هو یطعم و لا یطعم قل انّی امرت ان اکون اوّل من اسلم و لا تکوننّ من المشرکین؛
بگو: «آیا غیر خدا را ولیّ خود انتخاب کنم؟! (خدایی) که آفریننده آسمانها و زمین است؛ اوست که
روزی میدهد، و از کسی روزی نمیگیرد.» بگو: «من مامورم که نخستین
مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!» »
• «قلای شـیء اکبر شهادة قل اللّه شهید بـینی و بـینکم و اوحی الیّ هذا القرءان لانذرکم به و من بلغ ائنّکم لتشهدون انّ مع اللّه ءالهة اخری قل لا اشهد قل انّما هو اله وحد و انّنی بریء مـمّا تشرکون؛
بگو: «بالاترین گواهی،
گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست؛ و (بهترین
دلیل آن این است که) این
قرآن بر من
وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این
قرآن به آنها میرسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی میدهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهی نمیدهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرار میدهید، بیزارم!» »
• «قـل انّی نهیت ان اعبد الّذیـن تـدعون من دون اللّه قل لا اتّبع اهواءکم قد ضللت اذا و ما انا من المهتدین؛
بگو: «من از پرستش کسانی که غیر از خدا میخوانید، نهی شدهام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمیکنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شدهام؛ و از هدایت یافتگان نخواهم بود!» »
• «قل اندعوا من دون اللّه ما لا ینفعنا و لا یضرّنا و نردّعلی اعقابنا بعد اذ هدانا اللّه کالّذی استهوته الشّیاطین فی الارض حیران له اصحاب یدعونه الی الهدی ائتنا قـل ان هدی اللّه هو الهدی و امرنا لنسلم لربّ العالمین؛
بگو: «آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (و عبادت کنیم) که نه سودی به حال مال دارد، نه زیانی؛ و (به این ترتیب،) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟! همانند کسی که بر اثر وسوسههای
شیطان،
در روی
زمین راه را گم کرده، و سرگردان مانده است؛
در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت میکنند (و میگویند: ) به سوی ما بیا!» بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.»
• «انّی وجّهت وجهی للّذی فطر السموت و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین؛
من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من
در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم!»
• «اتّبع ما اوحی الیک من ربّک لا اله الاّ هو و اعرض عن المشرکین؛
از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن! هیچ معبودی جز او نیست! و از مشرکان، روی بگردان!»
• «قل انّنی هدئنی ربّی الی صراط مـستقیم دیـنا قیما مـلّة ابرهیم حنیفا و ما کان من المشرکین؛
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا (و ضامن
سعادت دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.»»
• «... فلا اعبد الذّین تعبدون مـن دون اللّه ولکن اعبد اللّه الذّی یتوفّئکم... • و ان اقم وجهک للدّین حنیفا و لا تکوننّ من المشرکین؛
بگو: «ای مردم! اگر
در عقیده من
شک دارید، من آنهایی را که جز خدا میپرستید، نمیپرستم! تنها خداوندی را پرستش میکنم که شما را میمیراند! و من مامورم که از مؤمنان باشم! • و (به من دستور داده شده که: ) روی خود را به آیینی متوجه ساز که از هر گونه
شرک، خالی است؛ و از مشرکان مباش.»
• «... و سبحان اللّه و مـا انـا مـن المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با
بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» »
• «... قل انّما امرت ان اعبد اللّه و لا اشرک به الیه ادعوا و الیه مئاب؛
کسانی که
کتاب آسمانی به آنان دادهایم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالاند؛ و بعضی از احزاب (و گروهها)، قسمتی از آن را انکار میکنند؛ بگو: «من مامورم که «اللَّه» را بپرستم؛ و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت میکنم؛ و بازگشت من بسوی اوست!»» و آیات دیگر مانند؛
۱. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون ستارهای هدایتگر، بدون کمترین انحراف و گمراهی:
• «و النّجم... • ما ضلّ صاحبکم و ما غوی؛
سوگند به
ستاره هنگامی که افول میکند، • که هرگز
دوست شما محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است،»
۲. پیراسته بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از گمراهی و فساد رای:
• «ما ضلّ صاحبکم و ما غوی؛
که هرگز دوست شما محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است،»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مبرّا و مصون از هرگونه
دروغ بستن به خدا:
• «و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل؛
اگر او سخنی دروغ بر ما میبست،»
مبرّا بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هرگونه
خیانت:
• «و ما کان لنبیّ ان یغلّ...؛
(
گمان کردید ممکن است پیامبر به شما خیانت کند؟!
در حالی که) ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند! …»
قسم الهی بر عصمت
در گـفتار پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و النّجم اذا هوی• و ما ینطق عن الهوی• ان هو الاّ وحی یوحی؛
سوگند به ستاره هنگامی که افول میکند، • و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! • آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مـصون از گرایش به عقاید کافران و
معصوم در مواضع دینی خود:
• «و ان کادوا لیفتنونک عن الّذی اوحینا الیک لتفتری علینا غـیره و اذا لاتّخذوک خلیلا• و لولا ان ثبّتنک لقد کدتّ ترکن الیهم شیئا قلیلا؛
نزدیک بود آنها تو را (با وسوسههای خود) از آنچه بر تو وحی کردهایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهی؛ و
در آن صورت، تو را به دوستی خود برمیگزینند! • و اگر ما تو را ثابت قدم نمیساختیم (و
در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی.»
مصون ماندن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از فراموشی
قرآن:
• «سنقرئک فـلا تنسی؛
ما بزودی (
قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد،»
راه نیافتن هیچگونه انحراف
در مشاهدات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «ما کذب الفؤاد ما رای• ما زاغ البصر و ما طغی؛
قلب (پاک او)
در آنچه دید هرگز دروغ نگفت. • چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیّت بود)!»
برخورداری پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
حکمت، زمینه مصونیّت آن حضرت از
کید دشمنان برای گمراه ساختن وی:
• «و لولا فضل اللّه علیک و رحـمته لهـمّت طائفة منهم ان یضلّوک و ما یضلّون... و انزل اللّه علیک... و الحکمة...؛
اگر
فضل و
رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند؛ اما جز خودشان را گمراه نمیکنند؛ و هیچ گونه زیانی به تو نمیرسانند. و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛ …» مقصود ایـن اسـت کـه با نزول کتاب و حکمت بر تـو از سـوی خداوند، دشمنان نخواهند توانست تو را گمراه کنند.
بر اساس آیات
قرآن، نبی مکرم اسلام از تهمتهای مشرکان مانند
کهانت و
شعر و
جنون مبرا و منزهاند.
مبرّا بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کهانت:
• «فذکّر فما انت بنعمت ربّک بکاهن و لا مجنون؛
پس تذکّر ده، که به
لطف پروردگارت تو
کاهن و
مجنون نیستی!»
• «انّه لقول رسول کریم• و لا بقول کاهن...؛
که این
قرآن گفتار رسول بزرگواری است، • و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکّر میشوید!»
پیـراسته بودن محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بافتههای شعری:
• «و ما علّمنه الشّعر و ما ینبغی له ان هو الاّ ذکر و قرءان مبین؛
ما هرگز
شعر به او (پیامبر) نیاموختیم، و شایسته او نیست (شاعر باشد)؛ این (کتاب آسمانی) فقط
ذکر و
قرآن مبین است!»
• «و یقولون ائنّا لتارکوا ءالهتنا لشاعر مجنون• بل جاء بالحقّ و صدّق المرسلین؛
و پیوسته میگفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟!» • چنین نیست، او حقّ را آورده و پیامبران پیشین را
تصدیق کرده است!»
• «ام یقولون شاعر نتربّص به ریب المنون• قل تربّصوا فانّی مـعکم مـن المتربّصین؛
بلکه آنها میگویند: «او شاعری است که ما انتظار مرگش را میکشیم!» • بگو: «انتظار بکشید که من هم با (شما انتظار میکشم شما انتظار
مرگ مرا، و من انتظار نابودی شما را با
عذاب الهی)!»»
• «انّه لقول رسول کریم• و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون؛
که این
قرآن گفتار رسول بزرگواری است، • و گفته شاعری نیست، امّا کمتر
ایمان میآورید.»
منزّه بودن محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هرگونه
جنون و
دیوانگی:
• «اولم یتفکّروا مـا بـصاحبهم من جنّة ان هو الاّ نذیر مبین؛
آیا فکر نکردند که همنشین آنها (پیامبر) هیچ گونه (اثری از) جنون ندارد؟! (پس چگونه چنین نسبت ناروایی به او میدهند؟! ) او فقط بیم دهنده آشکاری است (که مردم را متوجه وظایفشان میسازد).»
• «ام یقولون به جنّة بل جاءهم بالحقّ و اکثرهم للحقّ کارهون؛
یا میگویند او دیوانه است؟! ولی او حق را برای آنان آورده؛ امّا بیشترشان از حق
کراهت دارند (و گریزانند).»
• «افتری علی اللّه کذباام به جنّة بل الّذین لا یؤمنون بالاخرة فی العذاب و الضلل البعید؛
آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟!» (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند،
در عذاب و گمراهی دوری هستند (و نشانه گمراهی آنها همین انکار شدید است).»
• «... ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم مـن جـنّة ان هو الاّ نذیر لکم...؛.
... سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه جنونی ندارد؛ او فقط بیمدهنده شما
در برابر عذاب شدید (الهی) است!»
• «و یقولون ائنّا لتارکوا ءالهتنا لشاعر مجنون• بل جاء بالحقّ و صدّق المرسلین؛
و پیوسته میگفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟!» • چنین نیست، او حقّ را آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است!»
• «فـذکّر فما انت بنعمت ربّک بـکاهن و لا مجنون؛
پس تذکّر ده، که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی.»
• «مـا انـت بنعمة ربّک بمجنون؛
که به نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی.»
• «و ما صاحبکم بمجنون؛
و مصاحب شما (پیامبر)
دیوانه نیست!»
علم پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
غیب و اسرار عالم و ظهور و بروز این علم
در قالبهای متفاوتی مانند
علم لدنی، علم به
معارف قرآنی، علم به اعمال
امت، علم به
آئین ابراهیم، علم به
خیانت یهود و ... به خواست و
مشیت الهی بوده و به تصریح
قرآن نبی مکرم اسلام عالم به آن بخش از غیب بوده که متعلق
اراده الهی بوده است؛
در عین حال نبی اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از زمان وقوع برخی حوادث مانند
قیامت بیاطلاع هستند و علم ایشان محدود میباشد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخوردار از
علم لدنّی به واسطه تفضّلات الهی به آن حضرت:
• «... و علّمک ما لم تـکن تـعلم و کان فضل اللّه علیک عظیما...؛
اگر
فضل و
رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند؛ اما جز خودشان را گمراه نمیکنند؛ و هیچ گونه زیانی به تو نمیرسانند. و خداوند، کتاب و
حکمت بر تو نازل کرد؛ و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.»
۱.
تعلیم بـخشی از
علوم غیبی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کـنت تـعلمها انت و لا قومک من قبل هذا...؛
اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر)
وحی میکنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمیدانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!»
۲. تـعلیم غیب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به واسطه وحی:
• «تلک من انباء الغیب نوحیها الیـک مـا کنت تعلمها انت و لا قومک مـن قـبل هـذا فاصبر انّ العـقبة للمتّقین؛
اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی میکنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمیدانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!»
• «نـحن نقصّ علیک احسن القـصص بـما اوحینا الیک هذا القرءان و ان کنت من قبله لمن الغافلین؛
ما بهترین سرگذشتها را از طریق این
قرآن که به تو وحی کردیم بر تو بازگو میکنیم؛ و مسلّماً پیش از این، از آن خبر نداشتی!»
۳. آگاهی نداشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از همه اسـرار
جهان:
• «قل لو انّ عندی... • و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو...؛
بگو: «اگر آنچه درباره آن عجله دارید نزد من بود،... کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمیداند....»
• «قل لا اقول لکم عندی خزائن اللّه و لا اعلم الغیب...؛
بگو: «من نمیگویم خزائن خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بیاموزد،) از غیب آگاه نیستم!...»
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برترین راسـخان
در علم:
• «... و ما یعلم تاویله الاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم یقولون ءامنّا به کلّ من عند ربّنا و ما یـذّکّر الاّ اولوا الالباب؛
در حالی که
تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان
در علم، نمیدانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه
آیات قرآن در پرتو
علم و
دانش الهی) میگویند: «ما به همه آن
ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان
عقل، متذکر نمیشوند (و این حقیقت را درک نمیکنند).»
امام باقر (علیهالسّلام) درباره
آیه مزبور فرمودهاند:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـرترین راسـخان است.
آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اعـمال
امت حتّی پس از
رحلت خود:
• «انّا ارسلناک شاهدا...؛
به یقین ما تو را
گواه (بر اعمال آنها) و بشارتدهنده و بیمدهنده فرستادیم،» اگر منظور از «شاهدا» شهادت بر اعمال همه امّت
در صحنه
قیامت باشد، مطلب بالا استفاده میشود؛ زیرا
شهادت بـدون آگاهی و نظارت فاقد
اعتبار است.
تاکید خداوند بر شناخت منافقان توسط پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از آهنگ سخنشان:
• «... و لتعرفنّهم فی لحـن القول...؛.
... هر چند میتوانی آنها را از طرز سخنانشان بشناسی؛...»
۱. امکان تعلّق
مشیت الهی بر آگاه نساختن پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از برخی معارف و یـا مـحو آن از حـافظه ایشان:
• «سنقرئک فلا تنسی• الاّ ما شاء اللّه...؛
ما بزودی (
قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد، • مگر آنچه را خدا بخواهد،...»
۲. بقا و زوال علوم اعطایی خـدا بـه
بشر و حتّی دریافت وحی به وسیله پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، منوط به مشیّت خداوند:
• «... و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلا• و لئن شئنا لنذهبنّ بالّذی اوحـینا الیک...؛.
... و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است! • و اگر بخواهیم، آنچه را بر تو وحی فرستادهایم، از تو میگیریم؛...»
آگـاهی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
آیین ابراهیم (علیهالسّلام) به واسـطه وحی:
• «ثـمّ اوحینا الیک ان اتّبع ملّة ابرهیم حنیفا...؛
سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که ایمانی
خالص داشت و از مشرکان نبود پیروی کن!»
۱. آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خیانتهای یهودیان عصر خویش:
• «فبما نقضهم میثاقهم... یحرّفون الکلام عن مواضعه و نسوا حظّا ممّا ذکّروا به و لا تزال تطّلع علی خـائنة مـنهم الاّ قـلیلا منهم...؛
ولی بخاطر پیمانشکنی، آنها را از
رحمت خویش دور ساختیم؛ … سخنان (خدا) را از موردش
تحریف میکنند؛ و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند؛ و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی، مگر عده کمی از آنان؛ …»
۲. آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
محرمات وضع شده بر یـهود بـا وحی الهی:
• «و علی الّذینهادوا حرّمنا ما قصصنا علیک من قبل...؛
چیزهایی را که پیش از این برای تو شرح دادیم، بر
یهود حرام کردیم؛ ما به آنها
ستم نکردیم، اما آنها به خودشان
ظلم و ستم میکردند!»
آگاهی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مـاجرای
اصحاب کهف با وحی الهی:
• «سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم و یقولون خمسة سادسهم کلبهم رجما بالغیب و یـقولون سـبعة و ثـامنهم کلبهم قل ربّی اعلم بعدّتهم ما یعلمهم الاّ قلیل فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا و لا تـستفت فـیهم منهم احدا؛
گروهی خواهند گفت: «آنها سه
نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود!» و گروهی میگویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.» همه اینها سخنانی بیدلیل است و گروهی میگویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمی، تعداد آنها را نمیدانند. پس درباره آنان جز با
دلیل سخن مگو؛ و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن!»
آگـاهی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تـحقّق
حکومت بنی امیه:
• «و اذ قلنا لک انّ ربّک احـاط بـالنّاس و ما جعلنا الرّءیا الّتی ارینک الاّ فتنة للنّاس و الشجرة المـلعونة فـی القرءان و نخوّفهم فما یزیدهم الاّ طـغیانا کبیرا؛
(به یاد آور) زمانی را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد؛ (و از وضعشان کاملًا آگاه است.) و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای
آزمایش مردم بود؛ همچنین
شجره ملعونه را که
در قرآن ذکر کردهایم. ما آنها را بیم داده (و
انذار) میکنیم؛ اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آنها نمیافزاید!» از
حضرت علی (علیهالسّلام) روایت شده است که فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر
منبر بود که لحـظهای
خواب چشم او را ربود، پس
در خواب دید مردانی را که چون بوزینگان بر منبر آن حضرت میجهند و مردم را به روش گذشتگان (دوران
جاهلیت) باز میگردانند؛ پس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در حالی که نشسته بود به خود آمد و آثار
حزن در چـهرهاش نمایان شد؛ پس
جبرئیل این آیه را برای حضرت آورد «و ما جعلنا الرؤیا...» و «شجره ملعونه» یعنی بنی امیّه.
دعا بـرای زیاد شـدن
علم پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از تـوصیههای خداوند به آن حضرت:
• «... و قل ربّ زدنی علما؛
پس بلندمرتبه است خداوندی که سلطان حقّ است! پس نسبت به (
تلاوت)
قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!»
آگاهی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
فقر و نیازمندی
اصحاب صفه، از روی چهره آنان:
• «للفقراء الّذین احصروا فی سبیل اللّه لا یستطیعون ضربا فی الارض یحسبهم الجـاهل اغـنیاء من التّعفّف تعرفهم بسیمHهم لا یسئلون النّاس الحافا و ما تنفقوا من خیر فانّ اللّه بـه علیم؛
(انفاقِ شما، مخصوصاً باید) برای نیازمندانی باشد که
در راه خدا،
در تنگنا قرار گرفتهاند؛ (و توجّه به آیین خدا، آنها را از وطنهای خویش
آواره ساخته؛ و شرکت
در میدانِ جهاد، به آنها اجازه نمیدهد تا برای تامین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند؛ ) نمیتوانند مسافرتی کنند (و سرمایهای به دست آورند؛ ) و از شدّت خویشتنداری، افراد ناآگاه آنها را بینیاز میپندارند؛ امّا آنها را از چهرههایشان میشناسی؛ و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمیخواهند. (این است مشخّصات آنها! ) و هر چیز خوبی
در راه خدا
انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.»
آگـاهی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از برخی امور، از راه خواب:
• «اذ یریکهم اللّه فی منامک قلیلا...؛
در آن هنگام که خداوند تعداد آنها را
در خواب به تو کم نشان داد؛ و اگر فراوان نشان میداد، مسلّماً سست میشدید؛ و (درباره شروع
جنگ با آنها) کارتان به اختلاف میکشید؛ ولی خداوند (شما را از
شرّ اینها) سالم نگه داشت؛ خداوند به آنچه درون سینههاست، داناست.»
• «لقد صدق اللّه رسوله الرّءیا بالحقّ لتدخلنّ المسجد الحـرام ان شـاء اللّه ءامنین محلّقین رءوسکم و مقصّرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فـتحا قریبا؛
خداوند آنچه را به پیامبرش
در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد
مسجد الحرام میشوید
در نهایت
امنیّت و
در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کردهاید و از هیچ کس
ترس و وحشتی ندارید؛ ولی خداوند چیزهایی را میدانست که شما نمیدانستید (و
در این تاخیر حکمتی بود)؛ و قبل از آن،
فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است.»
۱. مـحدودیّت عـلم محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و من النّاس من یعجبک قوله فی الحیوة الدّنیا...؛
و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان،
در زندگی دنیا مایه اعجاب تو میشود؛ (
در ظاهر، اظهار
محبت شدید میکنند) و خدا را بر آنچه
در دل دارند گواه میگیرند. (این
در حالی است که) آنان، سرسختترین دشمنانند.»
۲. انتظار داشتن آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تمامی حقایق هستی، توقعی غیر اصولی و بیجا:
• «قل انّما انا بشر مثلکم یـوحی الیّ...؛
بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحی میشود...»
۳. تـظاهر و نفاق مـنافقان موجب ناشناخته ماندن برخی از آنان نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و ممّن حولکم من الاعراب منافقون و من اهـل المدینة مردوا علی النّفاق لا تعلمهم...؛
و از (میان) اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند؛ و از اهل
مدینه (نیز)، گروهی سخت به
نفاق پایبندند. تو آنها را نمیشناسی، ولی ما آنها را میشناسیم. …»
۴. عدم آگاهی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از
ملا اعلی و اختلاف
فرشتگان درباره
آدم:
• «ما کـان لی مـن عـلم بـالملا الاعـلی اذ یختصمون؛
من از ملا اعلی (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامی که (درباره
آفرینش آدم)
مخاصمه میکردند خبر ندارم!»
ناآگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
زمان وقـوع
قیامت:
• «یسئلونک عن الساعة ایّان مرسئها قل انّما علمها عند ربّی لا یجلّیها لوقتها الاّ هو ثقلت فی السّماوات و الارض لا تاتیکم الاّ بغتة یسئلونک کانّک حفیّ عنها قل انّما علمها عند اللّه ولکنّ اکثر النّاس لا یعلمون؛
درباره قیامت از تو سؤال میکنند، کی فرامیرسد؟! بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هیچ کس جز او (نمیتواند) وقت آن را آشکار سازد؛ (اما قیام قیامت، حتی)
در آسمانها و
زمین، سنگین (و بسیار پر اهمیت) است؛ و جز بطور ناگهانی، به سراغ شما نمیآید!» (باز) از تو سؤال میکنند، چنان که گویی تو از زمان وقوع آن با خبری! بگو: «علمش تنها نزد خداست؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.»
• «یسئلک النـّاس عـن السّاعة... و ما یدریک لعلّ السّاعة تکون قریبا؛
مردم از تو درباره (زمان قیام) قیامت
سؤال میکنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه میدانی شاید قیامت نزدیک باشد!»
• «اللّه الّذی انزل الکتب بالحقّ و المیزان و ما یدریک لعلّ السّاعة قریب؛
خداوند کسی است که کتاب را بحق نازل کرد و میزان (سنجش
حق و
باطل و خبر قیامت) را نیز؛ تو چه میدانی شاید ساعت (قیام قیامت) نزدیک باشد!»
• «و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صدقین• قل انّما العلم عند اللّه و انّما انا نذیر مبین؛
آنها میگویند: «اگر راست میگویید این
وعده قیامت چه زمانی است؟!» • بگو: «علم آن تنها نزد خداست؛ و من فقط بیمدهنده آشکاری هستم!»
• «قل ان ادری اقریب ما تـوعدونام یـجعل له ربّی امدا؛
بگو: «من نمیدانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا پروردگارم زمانی برای آن قرار میدهد؟!»
• «یسئلونک عن السّاعة ایّان مرسئها• فیم انت من ذکرئها• الی ربّک منتئها؛
و از تو درباره قیامت میپرسند که
در چه زمانی واقع میشود؟! • تو را با یادآوری این سخن چه کار؟! • نهایت آن به سوی پروردگار تو است (و هیچ کس جز خدا از زمانش آگاه نیست)!»
تصوّر نادرست مردم درباره آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در خصوص زمان برپایی قیامت:
• «... یسئلونک کانّک حفیّ عنها...؛
درباره قیامت از تو سؤال میکنند، که کی فرامیرسد... باز) از تو سؤال میکنند، چنان که گویی تو از زمان وقوع آن با خبری...»
۱. نـیازمند بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به راهنمایی خداوند
در پاسخ گفتن به پرسشهای مردم:
• «فـیم انـت مـن ذکراها؛
تو را با یادآوری این سخن چه کار؟!»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در شناخت
شب قدر نـیازمند فـراگیری از پروردگار:
• «و مـا ادرئک ما لیلة القدر• لیلة القدر خیر من الف شهر• تنزّل الملائکة و الرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر• سلام هی حتّی مـطلع الفجر؛
و تو چه میدانی شب قدر چیست؟! • شب قدر بهتر از هزار ماه است! • فرشتگان و «
روح»
در آن
شب به
اذن پروردگارشان برای (
تقدیر) هر کاری نازل میشوند. • شبی است سرشار از
سلامت (و
برکت و
رحمت) تا طلوع سپیده!»
۳. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در شناخت ستارگان، نیازمند آموزش خدا:
• «و ما ادراک ما الطّارق• النّجم الثّاقب؛
و تو نمیدانی کوبنده شب چیست! • همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکیهاست!»
۴. آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سرگذشت اقوام به
هلاکت رسیده و آبادیهای تخریب شده گذشته، با تعلیم خداوند:
• «ذلک من انباء القری نقصّه عـلیک مـنها قائم و حصید؛
این از اخبار شهرها و آبادیهاست که ما برای تو بازگو میکنیم؛ که بعضی (هنوز) برپا هستند، و بعضی درو شدهاند (و از میان رفتهاند)!»
براساس صریح آیات
قرآن، پیامبر اسلام؛ دارای قـدرتی محدود هستند و قدرت و اراده هـمه موجودات، حتّی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مقهور
حاکمیت اراده الهی است.
۱. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای قـدرتی محدود:
• «قـل انّی علی بیّنة من ربّی و کذّبتم به ما عندی ما تستعجلون بـه ان الحـکم الاّ للّه یقصّ الحقّ و هو خیر الفاصلین؛
بگو: «من دلیل روشنی از پروردگارم دارم؛ و شما آن را
تکذیب کردهاید! آنچه شما
در باره آن (از نزول
عذاب الهی) عجله دارید، به دستِ من نیست!
حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست! حق را از باطل جدا میکند، و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است.»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به اعلام محدود بودن قدرت او
در ارایه
معجزات درخـواستی مشرکان:
• «و قـالوا لن نؤمن لک حتّی تفجر لنا من الارض ینبوعا• او تکون لک جنّة مـن نخیل و عنب فتفجّر الانهار خلالها تفجیرا• او تسقط السّماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی باللّه و الملائکة قبیلا• او یکون لک بـیت مـن زخرف او ترقی فی السّماء و لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزّل علینا کتابا نـقرؤه قـل سبحان ربّی هل کنت الاّبشرا رسولا؛
و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم تا اینکه
چشمه جوشانی از این سرزمین (خشک و سوزان) برای ما خارج سازی... • یا باغی از
نخل و
انگور از آن تو باشد؛ و نهرها
در لابهلای آن جاری کنی... • یا قطعات (سنگهای) آسمان را آن چنان که میپنداری بر سر ما فرود آری؛ یا خداوند و فرشتگان را
در برابر ما بیاوری... • یا برای تو خانهای پر نقش و نگار از
طلا باشد؛ یا به
آسمان بالا روی؛ حتی اگر به آسمان روی، ایمان نمیآوریم مگر آنکه نامهای بر ما فرود آوری که آن را بخوانیم! «بگو: » منزه است پروردگارم (از این سخنان بیمعنی)! مگر من جز انسانی فرستاده خدا هستم؟!»
۳. توصیه الهی به
تفکر درباره مـحدوده
قدرت و وظـایف محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و معجزات وی:
• «قل لا اقول لکم عندی خزائن اللّه و لا اعلم الغیب و لا اقول لکـم انـّی ملک ان اتّبع الاّ ما یوحی الیّ... افلا تتفکّرون؛
بگو: «من نمیگویم خزاین خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بیاموزد،) از غیب آگاه نیستم! و به شما نمیگویم من فرشتهام؛ تنها از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم.» بگو: «آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمیاندیشید؟!»
قدرت و اراده هـمه موجودات، حتّی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مقهور
حاکمیت اراده الهی و برخوردار نبودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از قدرتی مستقل
در برابر خداوند:
• «یایّها الرّسـول لا یـحزنک الّذیـن یسارعون فی الکفر... و من یرد اللّه فتنته فلن تملک له من اللّه شیئا...؛
ای فرستاده (خدا)! آنها که
در مسیر کفر شتاب میکنند … (ولی) کسی را که خدا (بر اثر گناهان پی
در پی او) بخواهد مجازات کند، قادر به دفاع از او نیستی؛ …»
• «و لو تقوّل عـلینا بـعض الاقاویل• لاخذنا منه بالیمین• ثمّ لقطعنا منه الوتین• فما منکم من احد عنه حاجزین؛
اگر او سخنی
دروغ بر ما میبست، • ما او را با قدرت میگرفتیم، • سپس رگ قلبش را قطع میکردیم، • و هیچ کس از شما نمیتوانست از (مجازات) او مانع شود.»
• «قل انّی لا املک لکم ضرّا و لا رشـدا• قل انـّی لن یجیرنی من اللّه احد و لن اجد من دونه ملتحدا؛
بگو: «من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم!» • بگو: « (اگر من نیز بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا
در برابر او حمایت نمیکند و پناهگاهی جز او نمییابم؛»
توانایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برجلب
منفعت یا دفع
ضرر، منوط بـه مـشیّت خدا:
• «قـل لا املک لنفسی نفعا و لا ضرّا الاّ ما شاء اللّه...؛
بگو: «من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند؛) …»
• «قل لا املک لنفسی ضرّا و لا نفعا الاّ ما شـاء اللّه...؛
بگو: «من (حتّی) برای خودم زیان و سودی را
مالک نیستم، (تا چه رسد برای شما! ) مگر آنچه خدا بخواهد.»
۱. قادر نبودن محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در تـعیین زمـان تـحقّق
عذاب استیصال، مگر با مشیّت خداوند:
• «و یقولون متی هذا الوعد... • قل... لکل امه اجل اذا جاء اجلهم فلا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون؛
و میگویند: «اگر راست میگویی، این وعده (مجازات) کی خواهد بود؟» • بگو: (این مقدار میدانم که) برای هر قوم و ملّتی، سرآمدی است؛ هنگامی که
اجل آنها فرا رسد، (و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود،) نه ساعتی تاخیر میکنند، و نه پیشی میگیرند!»
۲. ناتوانی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از انـجام مـعجزهای خودسرانه:
• «... فـان استطعت ان تبتغی نفقا فی الارض او سلّما فی السّماء فتاتیهم بایة...؛.
چنانچه بتوانی نقبی
در زمین بزنی، یا نردبانی به
آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری!...»
۳. قادر نـبودن مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دفاع از مـجازات کـافران گنهپیشه:
• «یایّها الرّسـول... و مـن یـرد الله فتنته فلن تملک له من اللّه شیئا...؛
ای فرستاده (خدا)!... (ولی) کسی را که خدا (بر اثر گناهان پی
در پی او) بخواهد مجازات کند، قادر به دفاع از او نیستی؛...»
۴. ناتوانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در مـورد تـغییر
قضای الهی، بر نـجات مـحکومان به عذاب الهی:
• «افمن حقّ علیه کلمة العذاب افـانت تـنقذ مـن فی النّار؛
آیا تو میتوانی کسی را که فرمان عذاب درباره او قطعی شده رهایی بخشی؟! آیا تو میتوانی کسی را که
در درون
آتش است برگیری و نجات دهی؟!»
۵. شنواندن سخن حق به مردگان به وسـیله پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خارج از قدرت آن حضرت:
• «فـانّک لا تـسمع المـوتی و لا تسمع الصّمّ الدّعاء...؛
تو نمیتوانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند!»
۶. بـیرون آوردن کـافران حقگریز از گمراهی، خارج از حیطه قـدرت مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و ما انت بهاد العمی عن ضللتهم...؛
و (نیز) نمیتوانی نابینایان را از گمراهیشان
هدایت کنی؛...»
از آیات
قرآن کریم چنین برمیآید که نبی مکرم اسلام،
در سایه
ربوبیت الهی و تلاش
در جهت
عبودیت و
بندگی، با طی مراحل تکامل،
در اوج قلههای کمال اخلاقی و عقلانی به بالاترین مراتب
تقرب و مرحله قاب قوسین و ادنی رسیدند.
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، کاملترین و متعالیترین انسانها:
• «... وجئنا بک شهیدا علی هؤلاء...؛
و تو را گواه بر آنان قرار میدهیم!...»
مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در درجـات عـالیه کمال، با رسیدن بـه مقام خلق عظیم:
• «و انّک لعلی خلق عظیم؛
و تو
اخلاق عظیم و برجستهای داری!» اخلاق خوش محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یکی از دلایل
نبوت وی است؛ زیرا حضرت
در اخـلاق به قدری کامل شده بود که
در عصر او و اعصار نزدیک آن، کسی نبود که
در کمال و فضایل نزدیک به آن حضرت باشد. از همینرو، خداوند او را با آیه مزبور توصیف کرد.
۱. نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برخوردار از
عقل، قدرت،
کمال و استقامت:
• «ما انت بنعمة ربّک بمجنون؛
که به نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی، »
۲. شناخته شدن پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عقل و
درایت بین مردم،
در طول سالیان دراز زندگی
در بین آنان:
• «... ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جنّة...؛
بگو: «... سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه جنونی ندارد؛...»
۳. حقّانیّت سـخنان مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، گواه برخورداری آن حضرت از اندیشهای سالم:
• «ام لم یعرفوا رسولهم... • ام یقولون به جنّة بل جاءهم بالحقّ...؛
یا اینکه پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند)،... • یا میگویند او
دیوانه است؟! ولی او حق را برای آنان آورده؛...»
۴. مشاهده کمال عقلانی محمّد از سوی معاشران آن حضرت، دلیلی کافی بر مردود بودن ادّعای
جنون درباره آن حضرت:
• «و ما صاحبکم بمجنون؛
و مصاحب شما (پیامبر) دیوانه نیست!» واژه «صاحبکم» گویای مردود بودن
اتهام جنون است، زیرا مصاحبت روزمرّه کسانی کـه بـه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
تهمت جنون میزدند با آن حضرت، مایه شناخت وضعیّت فکری آن حضرت بوده و دستآویزی برای نسبت جنون باقی نمیگذارد.
۵. سـلامت عـقلانی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
ضامن دریافت صحیح
قرآن از
فرشته وحی و مصونیّت مرحله دریافت از
خطا و
تحریف:
• «انّه لقول رسول کریم• و ما صاحبکم بمجنون؛
که این (
قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است (
جبرئیل امین) • و مصاحب شما (پیامبر) دیوانه نیست!»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، واجد کمال تقرب به خدا و زمینهای برای دریافت وحی:
• «و هو بالافق الاعلی• ثمّ دنا فتدلّی• فکان قاب قوسین او ادنی؛
در حالی که
در افق اعلی قرار داشت! • سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد... • تا آنکه فاصله او (با پیامبر) بهاندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود؛ »
۱.
عبودیت مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مـنشا کـمال پیامبر و صلاحیت یافتن برای گرفتن وحی:
• «فاوحی الی عبده ما اوحی؛
در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود.»
۲.
ربوبیت الهـی منشاء کمال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مقتضی دعـوت دیگران به راه خدا:
• «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة...؛
با
حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و
مناظره کن! …»
۱. پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، انسانی تکاملپذیر و برخوردار از استعداد،
رشد و کمال:
• «و اعبد ربّک حتّی یاتیک الیقین؛
و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ) تو فرا رسد!» منظور از «الیقین»
در آیه،
مرگ یا یقین به خیر و شرّ است.
۲. مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، انسانی با کمال و بـرخوردار از اسـتعداد رسیدن به هدایتی والاتر:
• «... و اذکر ربّک اذا نسیت و قل عسی ان یهدین ربّی لاقرب من هذا رشدا؛
مگر اینکه خدا بخواهد! و هر گاه فراموش کردی، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور؛ و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشنتر از این هدایت کند!» »
بنابر آیات
قرآن، نبی مکرم اسلام با بهرهمندی از هدایت ویژه و خاص الهی به مسیر
صراط مستقیم هدایت شده و دیگران را نیز به این مسیر هدایت میکنند.
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بهرهمند از هدایت ویژه و خاص:
• «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایـمان ولکـن جعلنه نورا نهدی بـه مـن نشاء من عبادنا...؛
همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای
قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛...»
۲. برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هدایت خاصّه خداوند:
• «و وجدک ضالاّ فهدی• و امّا بنعمة ربّک فحدّث؛
و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، • و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن!»
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هدایت یافته به صراط مستقیم:
• «قل انّنی هدانی ربّی الی صـراط مـستقیم دینا قیما ملّة ابرهیم حنیفا و ما کان من المشرکین؛
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا (و
ضامن سعادت
دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.»»
• «... و یتمّ نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما؛.
... و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید؛»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هدایت یافته و هدایتکننده دیگران به
صراط مستقیم:
• «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کـنت تدری ما الکتاب و لا الایـمان ولکـن جعلنه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا و انّک لتهدی الی صراط مستقیم؛
همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای
قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.»
بـرخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هدایت استوار و پایدار الهی:
• «الیس اللّه بکاف عبده... • و من یهد اللّه فما له من مضلّ...؛
آیا خداوند برای (نجات و دفاع از) بندهاش کافی نیست؟!... • و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراهکنندهای نخواهد داشت...»
پیامبر گرامی اسلام، با
اعتماد و
توکل بر
خداوند متعال
در هیچ لحظهای از لحظات عمر پربرکتشان ترسی از
دشمن به دل راه نداده و
در مواقع مختلف مانند جنگها برخورد شجاعانهای با کافران داشتند. شجاعت
در ابلاغ احکام الهی یکی دیگر از ویژگیهای ممتاز نبی مکرم اسلام و زمینهساز
رسالت و نبوّت ایشان بوده است.
۱. اعلام شجاعانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مشرکان، برای بـهکارگیری تـمام توانشان
در برابر حضرت:
• «... قل ادعوا شرکاءکم ثـمّ کـیدون فلا تنظرون؛
…بگو: « (اکنون که چنین است،) بتهای خویش را که
شریک خدا قرار دادهاید (بر
ضد من) بخوانید، و برای من نقشه بکشید، و لحظهای مهلت ندهید، (تا بدانید کاری از آنها ساخته نیست)!»
۲. برخورد شجاعانه و قاطعانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کفرپیشگان، از اوصاف آن حضرت:
• «مـحمّد رسـول اللّه و الّذیـن معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم...؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ …»
۳. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مامور برخورد شجاعانه و قاطعانه با کفّار و منافقان با ملزم کردن آنان نسبت به
واجبات:
• «یایّها النّبیّ جهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم...؛
ای پیامبر! با کافران و منافقان
جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر!...» از
امام باقر (علیهالسّلام) درباره «جاهد الکفّار و المنافقین» روایت شده که مقصود، الزام آنان به انجام دادن
فرایض است.
۴. شجاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در بـرخورد بـا کفّار، با تهدید و هشدار به آنان:
• «و قل للّذین لا یؤمنون اعملوا علی مکانتکم انّا عاملون• و انتظروا انّا منتظرون؛
و به آنها که ایمان نمیآورند، بگو: «هر چه
در قدرت دارید، انجام دهید! ما هم انجام میدهیم! • و انتظار بکشید! ما هم منتظریم!»
۵. شجاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در برخورد با مـشرکان، با تـهدید و هـشدار به آنان:
• «و لئن سالتهم من خلق السّماوات و الارض لیقولنّ اللّه قـل افـرءیتم ما تدعون من دون اللّه ان ارادنی اللّه بضرّ هل هنّ کشفت ضرّه او ارادنی برحمة هل هـنّ ممسکت رحمته قل حسبیی اللّه علیه یتوکّل المتوکّلون• قل یا قوم اعملوا علی مکانتکم انّی عامل فسوف تعلمون؛
و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً میگویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا میخوانید
اندیشه میکنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل میکنند!» • بگو: «ای قوم من! شما هر چه
در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل میکنم؛ امّا بزودی خواهید دانست...»
بـرخورداری پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
شجاعت،
شهامت و
آرامش خـاصّ، هنگام
هجرت از
مکه به
مدینه،
در عین تنهایی و نداشتن یار و یاور و بـهرهمندی از امـداد خـاصّ الهی:
• «الاّ تنصروه فقد نصره اللّه اذ اخرجه الّذین کفروا ثـانی اثـنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تـحزن ان اللّه معنا...؛
اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد؛ (و
در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت؛ ) آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند،
در حالی که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت)؛
در آن هنگام که آن دو
در غار بودند، و او به همراه خود میگفت: «غم مخور، خدا با ماست!»...»
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مـامور بیان و
ابلاغ حکم جـواز
ازدواج بـا
همسر پسرخوانده، بدون هیچ
ترس و واهمه از حرف و حدیث مردم:
• «و اذ تقول للّذی انعم اللّه علیه و انعمت علیه امسک علیک زوجک و اتّق اللّه و تخفی فی نفسک ما اللّه مبدیه و تخشی النّاس و اللّه احقّ ان تخشئه فلمّا قضی زید منها وطـرا زوّجـنکها لکی لا یکون علی المؤمنین حرج فی ازوج ادعیائهم اذا قضوا منهنّ وطرا و کان امر اللّه مفعولا• ما کان علی النّبی من حرج فیما فرض اللّه له سنّة اللّه فی الّذین خلوا من قبل و کان امر اللّه قدرا مـقدورا• الّذین یـبلّغون رسالات اللّه و یـخشونه و لا یخشون احدا الاّ اللّه...؛
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او
نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی (به فرزند خواندهات «زید») میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی)؛ و
در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی
در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن
زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان
در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان هنگامی که
طلاق گیرند نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنی است (و
سنت غلط
تحریم این زنان باید شکسته شود). • هیچ گونه منعی بر پیامبر
در آنچه خدا بر او
واجب کرده نیست؛ این سنّت الهی
در مورد کسانی که پیش از این بودهاند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! • (پیامبران) پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی میکردند و (تنها) از او میترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند؛ و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداشدهنده اعمال آنها) است!»
۲. شجاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در بیان و ابلاغ احکام الهی، لازمه رسالت و نبوّت او:
• «ما کان علی النّبی من حرج فیما فرض اللّه له سـنّة اللّه فـی الّذین خلوا من قبل و کان امر اللّه قدرا مقدورا• الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون احدا الاّ اللّه...؛
هیچ گونه منعی بر پیامبر
در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست؛ این سنّت الهی
در مورد کسانی که پیش از این بودهاند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! • (پیامبران) پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی میکردند و (تنها) از او میترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند؛...»
۱. حضور شجاعانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در میدان نبرد احد،
در هنگام شکست و فرار مجاهدان از صحنه:
• «و لقد صدقکم اللّه وعـده اذ تحسّونهم باذنه حتّی اذا فشلتم و تنزعتم فی الامر و عصیتم من بعد مـا ارئکـم مـا تحبّون منکم من یرید الدّنیا و منکم من یرید الاخرة ثمّ صرفکم عنهم لیبتلیکم... • اذ تصعدون و لا تلوون علی احـد و الرسـول یدعوکم فی اخرئکم...؛
خداوند،
وعده خود را به شما، (
در باره
پیروزی بر
دشمن در احد،) تحقق بخشید؛
در آن هنگام (که
در آغاز
جنگ،) دشمنان را به فرمان او، به
قتل میرساندید؛ (و این پیروزی ادامه داشت) تا اینکه سست شدید؛ و (بر سر رهاکردن سنگرها،)
در کار خود به
نزاع پرداختید؛ و بعد از آن که آنچه را
دوست میداشتید (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانی کردید. بعضی از شما، خواهان دنیا بودند؛ و بعضی خواهان
آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت؛ (و پیروزی شما به شکست انجامید؛ ) تا شما را آزمایش کند.... • (به خاطر بیاورید) هنگامی را که از
کوه بالا میرفتید؛ و جمعی
در وسط
بیابان پراکنده شدند؛ و از شدت
وحشت،) به عقب ماندگان نگاه نمیکردید، و پیامبر از پشت سر، شما را صدا میزد....»
۲. لزوم اسوهپذیری از شجاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در میادین نبرد:
• «یحسبون الاحزاب لم یـذهبوا و ان یـات الاحزاب یودّوا لو انّهم بادون فـی الاعـراب یسئلون عن انبائکم و لو کانوا فیکم ما قتلوا الاّ قلیلا• لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الاخر و ذکر اللّه کثیرا؛
آنها
گمان میکنند هنوز لشکر
احزاب نرفتهاند؛ و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست میدارند
در میان
اعراب بادیهنشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند؛ و اگر
در میان شما باشند جزاندکی پیکار نمیکنند! • مسلّماً برای شما
در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که
امید به رحمت خدا و
روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.» معنای آیه (با توجّه به سیاق) این است که اگر شما اهل اسـوهپذیری باشید، بجا است که
در یاریرسانی و
صبر در میدان نبرد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اقتدا کـنید؛ همانگونه که او
در روز
احد به رغـم شـکسته شدن دندانهای جلوی او و زخمی شدن ابروهایش و کشته شدن عمویش مقاومت کرد.
۱. اتـّکای پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
ولایت خداوند و صالح و درستکار بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، سبب شجاعت و نترسیدنش از توان دشمنان:
• «... قل ادعوا شرکاءکم ثمّ کیدون فلا تنظرون• انّ ولیّی اللّه الّذی نزّل الکتب و هو یتولّی الصلحین؛
…بگو: « (اکنون که چنین است،) بتهای خویش را که شریک خدا قرار دادهاید (بر ضد من) بخوانید، و برای من نقشه بکشید، و لحظهای مهلت ندهید، (تا بدانید کاری از آنها ساخته نیست)! • ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستی میکند.»
۲. اعتماد و توکّل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر خداوند، عامل شجاعت آن حضرت
در برابر مشرکان و شجاعت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در تبیین پایداری و سازشناپذیری خود، بر سر مواضع خویش
در برابر مشرکان، حتّی
در صورت تنها ماندن:
• «ولئن سالتهم من خلق السّماوات و الارض لیقولنّ اللّه قل افرءیتم ما تدعون من دون اللّه ان ارادنی اللّه بضرّ هل هنّ کشفت ضرّه او ارادنـی بـرحمة هل هنّ ممسکت رحمته قل حسبی اللّه علیه یتوکّل المتوکّلون• قل یا قوم اعملوا علی مکانتکم انّی عمل فسوف تعلمون؛
و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً میگویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا میخوانید اندیشه میکنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل میکنند!» • بگو: «ای قوم من! شما هر چه
در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل میکنم؛ امّا بزودی خواهید دانست...»
راستگویی و
صداقت از مشخصههای بارز پیامبر اسلام است که مورد تاکید و تایید
قرآن میباشد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خواهان صداقت از خداوند، برای آغـاز و پایـان کار و سرنوشت خویش:
• «و قل ربّ ادخـلنی مـدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق...؛
و بگو: «پروردگارا! مرا (
در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!»
صداقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در رؤیت
جبرئیل و دیدن
آیات بزرگ الهی، مورد تصدیق خداوند:
• «ما کذب الفؤاد ما رای• افتمرونه علی ما یری• و لقد رءاه نزلة اخری؛
قلب (پاک او)
در آنچه دید هرگز
دروغ نگفت. • آیا با او درباره آنچه (با
چشم خود) دیده
مجادله میکنید؟! • و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد.»
اقرار مؤمنان
در غزوه احزاب به صداقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در وعده پیروزی:
• «و لمّا رءا المـؤمنون الاحـزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسـوله و صـدق اللّه و رسوله و مـا زادهـم الاّایـمانا و تسلیما؛
(امّا) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفتهاند!» و این موضوع جز بر
ایمان و تسلیم آنان نیفزود.»
۱. بریده نشدن رگ حیاتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
زنده ماندن آن حضرت پس از ادّعای نبوّت، نشانه صداقت ایشان
در رسالت:
• «و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل• ثمّ لقطعنا مـنه الوتین؛
اگر او سخنی دروغ بر ما میبست، • سپس رگ قلبش را قطع میکردیم،»
۲. نـشانههای صـداقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در تورات:
• «الم تر الی الّذین اوتوا نـصیبا مـن الکـتاب یـدعون الی کـتاب اللّه لیحکم بینهم ثمّ یتولّی فریق منهم و هم معرضون؛
آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب (آسمانی) داشتند، به سوی کتاب الهی دعوت شدند تا
در میان آنها
داوری کند، سپس گروهی از آنان، (با
علم و آگاهی،) روی میگردانند،
در حالی که (از قبول حق) اعراض دارند؟» مقصود از «الکتاب»، تورات است.
۱. پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دارای دلایل و برهانهای روشن، بر صداقت خود و موظّف به اعلام آن:
• «قل انّی نـهیت ان اعـبد الّذین تدعون من دون اللّه لمـّا جـاءنی البیّنت مـن ربّی...؛
بگو: «من
نهی شدهام از اینکه معبودهایی را که شما غیر از خدا میخوانید بپرستم، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم برای من آمده است؛....»
۲. همراه بودن دلیل روشن و شاهدی بـا پیـامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دلیل بر صـداقت آن حضرت:
• «افـمن کـان عـلی بـیّنة من ربّه و یـتلوه شـاهد منه و من قبله کتب موسی اماما و رحمة اولئک یؤمنون به و من یکفر به من الاحزاب فـالنّار موعده...؛
آیا آن کس که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد، و بدنبال آن، شاهدی از سوی او میباشد، و پیش از آن، کتاب
موسی که
پیشوا و
رحمت بود (گواهی بر آن میدهد، همچون کسی است که چنین نباشد)؟! آنها (حقطلبان و حقیقتجویان) به او (که دارای این ویژگیهاست،) ایمان میآورند! و هر کس از گروههای مختلف به او
کافر شود،
آتش وعدهگاه اوست!...» مقصود از «افـمن کـان علی بیّنة من ربّه» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسـت.
۳. تصدیق و گواهی اهل
ارتداد بر صـداقت و حـقانیّت رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آمدن نشانههای روشن برای آنها قبل از ارتداد:
• «کیف یهدی اللّه قوما کفروا بعد ایمانهم و شـهدوا ان الرّسول حقّ و جاءهم البیّنات...؛
چگونه خداوند جمعیّتی را هدایت میکند که بعد از
ایمان و گواهی به حقّانیّت رسول و آمدن نشانههای روشن برای آنها، کافر شدند؟! و خدا، جمعیّت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد!» طبق قـول عـدّهای از مفسّران،
آیه یاد شده دربـاره گروهی که از
اسلام برگشتند و... نازل شده است.
۱. گواهی مؤکد خداوند به صدق رسالت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انّک لرسول اللّه و اللّه یعلم انّک لرسوله و اللّه یشهد انّ المنافقین لکاذبون؛
هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند: «ما
شهادت میدهیم که یقیناً تو رسول خدایی!» خداوند میداند که تو
رسول او هستی، ولی خداوند شهادت میدهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند).»
۲.
سوگند خـداوند بـر صداقت و درستگویی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «فلا اقسم بما تبصرون• و ما لا تبصرون• انّه لقـول رسـول کریم؛
سوگند به آنچه میبینید، • و آنچه نمیبینید، • که این
قرآن گفتار رسول بزرگواری است.» مقصود از «رسول کریم»، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
۳. تـایید و تاکید خداوند بر صداقت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در نزول وحی بر او:
• «و النّجم اذا هـوی• ما ضـلّ صاحبکم و ما غوی• و ما ینطق عن الهوی• ان هو الاّ وحی یوحی؛
سوگند به ستاره هنگامی که افول میکند، • که هرگز
دوست شما محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، • و هرگز از روی
هوای نفس سخن نمیگوید! • آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!»
۴. تاکید خداوند بر درسـتی و صـداقت رؤیـای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در ورود به
مسجد الحرام:
• «لقد صدق اللّه رسوله الرّءیا بالحقّ لتدخلنّ المسجد الحـرام ان شـاء اللّه ءامنین محلّقین رئوسکم و مقصّرین لا تخافون...؛
خداوند آنچه را به پیامبرش
در عالم
خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام میشوید
در نهایت
امنیت و
در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کردهاید و از هیچ کس
ترس و وحشتی ندارید؛ ولی خداوند چیزهایی را میدانست که شما نمیدانستید (و
در این تاخیر حکمتی بود)؛ و قبل از آن، فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است.»
وحی و مشاهدات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در معراج، مورد تصدیق قلبی آن حضرت:
• «فاوحی الی عبده ما اوحی• ما کذب الفؤاد ما رای؛
در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود. • قلب (پاک او)
در آنچه دید هرگز
دروغ نگفت.»
۱. ملزم بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به رعایت
میانهروی در تبلیغ دیـن و ارتـباط با مردم:
• «خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین؛
(به هر حال) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکیها دعوت نما، و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن).»
در روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام) «
عفو» به وسـط تـفسیر شده است.
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف بـه ادای حـقوق خـویشاوندان و مسکینان و
در راهماندگان با رعایت
اعتدال و پرهیز از
تبذیر:
• «و ءات ذا القربی حقه و المساکین و ابن السبیل و لا تبذّر تـبذیرا؛
و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده
در راه را! و هرگز
اسراف و تبذیر مکن.»
• «و لا تـجعل یدک مغلولة الی عنقک و لا تبسطها کلّ البسط فتقعد ملوما محسورا؛
هرگز دستت را بر گردنت
زنجیر مکن، (و ترک
انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی!»
مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شخصیّتی برگزیده از جانب خداوند:
• «... و الّذی اوحینا الیک... اللّه یجتبی الیه مـن یشاء...؛
آیینی را برای شما
تشریع کرد که به
نوح توصیه کرده بود؛ … خداوند هر کس را بخواهد برمیگزیند، و کسی را که به سوی او بازگردد هدایت میکند.»
برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کرامت طـبع و بزرگواری:
• «مـا انـت بنعمة ربّک بمجنون؛
به
نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی.»
• «و انّک لعلی خلق عظیم؛
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!» از معانی «خلق عظیم» تخلّق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر طبع کریم است.
۱. بـرخوداری محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آگاهی و
بصیرت:
• «قل... ان اتّبع الاّ مـا یـوحی الی قل هل یستوی الا عمی و البصیر...؛
بگو: «من نمیگویم خزاین خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بیاموزد،) از
غیب آگاه نیستم! و به شما نمیگویم من فرشتهام؛ تنها از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم.» بگو: «آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمیاندیشید؟!» » آیه، درصدد بـیان ضـرورت ایمان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. بر اساس
مفهوم این آیه، چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـصیر و تابع وحی است باید به او ایـمان آورد.
۲. برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بصیرت،
در فراخوانی مردم به
توحید و نفی مظاهر
شرک:
• «قل هذه سبیلی ادعوا الی اللّه علی بـصیرة انـا و من اتّبعنی و سبحن اللّه و ما انـا مـن المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» »
برخورداری مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
بلاغت و رسایی
در کلام:
• «... و قل لهم فـی انـفسهم قولا بلیغا؛.
... و آنها را
اندرز ده! و با بیانی رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما!»
روشنی بیان و صراحت کامل و
فصاحت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در تبلیغ آیین توحیدی:
• «بل متّعت هولاء و ءاباءهم حتّی جـاءهم الحـقّ و رسـول مبین؛
ولی من این گروه و پدرانشان را از مواهب دنیا بهرهمند ساختم تا حق و فرستاده آشکار (الهی) به سراغشان آمد؛ »
دستور خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دربـاره رعایت
بهداشت و
نظافت لباس:
• «و ثیابک فطهّر؛
و لباست را پاک کن، » از
امام صادق (علیهالسّلام) نـقل شده است: «و ثیابک فطهّر» یعنی جامه خـود را کوتاه کن تا به زمین کشیده نشود و آلوده نگردد.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـهرهمند از
توفیقات الهی:
• «لقد تاب اللّه علی النّبیّ و المهجرین و الانـصار... ثمّ تـاب علیهم انّه بهم رءوف رحیم؛
مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و
انصار، که
در زمان
عسرت و شدّت (
در جنگ تبوک) از او پیروی کردند، نمود؛ بعد از آنکه نزدیک بود دلهای گروهی از آنها، از حقّ منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند)؛ سپس خدا
توبه آنها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و
رحیم است.»
• «و اصبر و ما صبرک الاّ باللّه و لا تحزن علیهم و لا تک فی ضیق ممّا یمکرون؛
صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههای آنها،
در تنگنا قرار مگیر!»
• «انّ ربّک یعلم انّک تقوم ادنـی مـن ثـلثی الّیل و نصفه و ثاثه و طائفة من الّذین معک و اللّه یقدّر الّیل و النـهار علم ان لن تحصوه فتاب علیکم...؛
پروردگارت میداند که تو و گروهی از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از
شب یا نصف یا ثلث آن را به پا میخیزند؛ خداوند شب و
روز را اندازهگیری میکند؛ او میداند که شما نمیتوانید مقدار آن را (به دقّت) اندازهگیری کنید (برای
عبادت کردن)، پس شما را بخشید؛...» جمله «فتاب علیکم» توفیق
توبه است.
• «سنقرئک فلا تنسی• و نیسّرک للیسری؛
ما بزودی (
قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد، • و ما تو را برای انجام هر کار خیر آماده میکنیم!» مقصود، توفیق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
وعده خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جهت اعطای حافظهای نـیرومند و فـراموش نـکردن وحی:
• «سنقرئک فلا تنسی؛
ما بزودی (
قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد.» حـذف مـفعول از فـعلهای «نقرا» و «لا تنسی» ممکن است برای افاده عموم باشد؛ یعنی تو را بر
قرائت توانا میسازیم و تو خواندههای خـویش را از یـاد نخواهی برد.
۱. برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
حکمت الهی:
• «ربّنا و ابعث فـیهم رسـولا منهم... و یعلّمهم الکتاب و الحکمة...؛
پروردگارا!
در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار، قادری)!» » برخی مقصود از حکمت را
سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانستهاند.
• «کما ارسلنا فیکم رسولا منکم... و یعلّمکم الکتاب و الحکمة...؛
همانگونه (که با تغییر
قبله،
نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولی از خودتان
در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمیدانستید، به شما یاد دهد.»
• «لقد منّ اللّه علی المؤمنین اذ بعث فـیهم رسـولا مـن انفسهم... و یعلّمهم الکتاب و الحکمة...؛
خداوند بر مؤمنان
منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که
در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن،
در گمراهی آشکاری بودند.»
• «ام یحسدون النّاس علی ما ءاتهم اللّه من فضله فقد ءاتـینا ءال ابـرهیم الکـتب و الحکمة...؛
یا اینکه نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش)، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده،
حسد میورزند؟ ما به
آل ابراهیم، (که
یهود از خاندان او هستند نیز،) کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی
در اختیار آنها (پیامبران
بنی اسرائیل) قرار دادیم.» مقصود از «النّاس» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمناناند. وقتی خداوند به اسلاف پیامبر (آل ابراهیم) کتاب و حکمت عطا کرده باشد، اعطای حـکمت بـه پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امر جدیدی نیست (و تعجّبی ندارد).
• «... و انزل اللّه علیک الکتاب و الحکمة...؛.
... و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛...»
• «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة...؛
با حکمت و
اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! …»
• «ذلک ممّا اوحـی الیـک ربـّک من الحکمة...؛
این (احکام)، از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده؛ و هرگز معبودی با خدا قرار مده، که
در جهنم افکنده میشوی،
در حالی که سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهی بود!»
• «و انّک لتلقّی القرءان من لدن حکیم علیم؛
به
یقین این
قرآن از سوی
حکیم و دانایی بر تو القا میشود.»
• «هو الّذی بعث فی الامّیّین رسولا... و یعلّمهم الکتب و الحکمة...؛
و کسی است که
در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را
تزکیه میکند و به آنان کتاب (
قرآن) و حکمت میآموزد …»
۲. حکمتآمیز بـودن کـلمات و سخنان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «یا نساء النّبیّ... • و اذکرن ما یتلی فی بـیوتکنّ مـن ءایـات اللّه و الحکمة...؛
ای
همسران پیامبر!... آنچه را
در خانههای شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده میشود یاد کنید؛...» مقصود از «الحکمة» طبق یک احتمال، چنانکه برخی مفسّران گفتهاند، سنّت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
۳. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مامور دعوت مردم به راه پروردگار،
در پرتو حکمت (
برهانهای عقلی و عملی):
• «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة...؛
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! …»
۱. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای اخلاقی بزرگوارانه و مورد
ستایش خداوند:
• «و انـّک لعـلی خلق عظیم؛
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!» با توجّه به این کـه خـداوند از
اخلاق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خـلق عظیم یاد کرده اسـت.
۲. خوشخلقی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مردم، باعث گرایش آنان به آن حضرت:
• «فـبما رحـمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القـلب لانـفضّوا مـن حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فـی الامـر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (
برکت)
رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر
خشن و
سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها
آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان
مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا
توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای زنـدگی زاهدانه:
• «یـا ایّها النّبیّ قل لازواجک ان کنتنّ تردن الحیوة الدّنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحا جـمیلا• و ان کـنتنّ تردن اللّه و رسوله و الدّار الاخرة فـانّ اللّه اعـدّ للمـحسنات منکنّ اجرا عظیما؛
ای پیامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگی
دنیا و
زرق و برق آن را میخواهید بیایید با هدیهای شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم! • و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را میخواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است.» مراد از «تردن الحیاة الدنیا و زینتها» سعه و
آسایش در زندگی و برخورداری از امکانات مالی بیشتر است و مقصود از «... تردن اللّه و رسوله...»
صبر بر سختی زنـدگی و کـمبودهای آن است؛ بنابراین میتوان از آیه، زندگی ساده و زاهدانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را فهمید.
قرآن، مایه
شرف و عظمت پیـامبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و قومش به دلیل لزوم تمسّک حضرت به آن:
• «فاستمسک بالّذی اوحی الیک انّک علی صراط مستقیم• و انّه لذکر لک و لقومک...؛
آنچه را بر تو
وحی شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیمی. • و این مایه یادآوری (و عظمت) تو و قوم تو است و بزودی سؤال خواهید شد.» ذکر
در آیه یاد شده به معنای شرف است.
۱. عزیز بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد خدا به رغم ذلیل دانستن او از سوی منافقان:
• «یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجنّ الاعزّ منها الاذلّ و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین ولکنّ المنفقین لا یعلمون؛
آنها میگویند: «اگر به
مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند!»
در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند!»
۲. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان همراه او، بـه دور از هـرگونه رسوایی و برخوردار از
عزت و
کرامت در قیامت:
• «... یوم لا یخزی اللّه النّبیّ و الّذین ءامنوا معه...؛
…
در آن روزی که خداوند پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردند خوار نمیکند؛ …»
۳. درک عزّتمندی خدا و محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان، بیرون از توان ذهنی منافقان
جاهل:
• «یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجنّ الاعزّ منها الاذلّ و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین ولکنّ المنافقین لا یعلمون؛
آنها میگویند: «اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند!»
در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند!»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای فهمی فراتر از فهم سـایر انسانها:
• «... و انزلنا الیک الذّکر لتـبیّن للنـّاس مـا نزّل الیهم...؛
(از آنها بپرسید که) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهاند! ) و ما این
ذکر (
قرآن) را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی؛ و شاید
اندیشه کنند!»
پیـامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، همچون
نور و چراغ فروزان برای
هدایت مردم:
• «یا اهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبیّن لکم کثیرا ممّا کنتم تخفون من الکتاب... قد جـاءکم مـن اللّه نور و کتاب مبین؛
ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان میکردید روشن میسازد، به سوی شما آمد؛ و از بسیاری از آن، (که فعلًا افشای آن مصلحت نیست،) صرف نظر مینماید. (آری،) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.»
• «یا ایّها النّبیّ انـّا ارسـلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا• و داعیا الی اللّه باذنه و سراجا منیرا؛
ای پیامبر! ما تو را
گواه فرستادیم و بشارتدهنده و انذارکننده! • و تو را دعوتکننده بسوی خدا به فرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنیبخش!»
۱. تـوصیه خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عبادت پروردگار، تا رسیدن به
یقین و
مرگ و عیان شدن حوادث:
• «و اعبد ربّک حتّی یاتیک الیقین؛
و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ) تو فرا رسد!» بنابراین که «یقین»
در آیه به معنای مرگ باشد، زیرا انسان بـا مـرگ، عینا
جهان دیگر را مشاهده خواهد کرد.
۲. یقین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آسمانی بودن
قرآن و
رسالت خویش و عدم تردید
در آن:
• «الحقّ من ربّک فلا تکوننّ من الممترین؛
این فرمان حکمِ حقی از طرف پروردگار توست، بنا بر این، هرگز از تردیدکنندگان
در آن مباش!»
• «الحقّ من ربّک فلا تکن من الممترین؛
اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو؛ بنا بر این، از تردید کنندگان مباش!»
• «... انه منزل من ربک بالحق فلا تکوننّ من الممترین؛.
... این کتاب، بحق از طرف پروردگارت نازل شده؛ بنا بر این از تردیدکنندگان مباش.»
• «کتاب انزل الیک فـلا یـکن فـی صدرک حرج منه...؛
این کتابی است که بر تو نازل شده؛ و نباید از ناحیه آن، ناراحتی
در سینه داشته باشی! …»
• «فان کنت فـی شـک مـمّا انزلنا الیک فسئل الّذین یقرءون الکتاب من قبلک لقد جاءک الحقّ من ربّک فلا تکوننّ من الممترین؛
و اگر
در آنچه بر تو نازل کردهایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است؛ بنا بر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش!»
مخاطب «فلا تکونن من الممترین» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است وایـنگونه خـطابات
در کـلام عرب رایج است، ولی آیه درصدد ردّ هرگونه ریب و شکی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
• «... فلا تک فی مریة مـنه انـّه الحـقّ من ربّک...؛
… پس، تردیدی
در آن نداشته باش که آن حق است از پروردگارت…»
خداوند متعال
در آیاتی از
قرآن مجید، از فضائل معنوی
پیامبر اسلام که به رابطه
انسان با خدا مربوط مىشود، خبر داده است؛ مانند
عبودیّت،
اطاعت،
اخلاص،
استغفار،
سجده،
رکوع،
شکر،
تسبیح،
تقرّب و .....
مسئله رابطه
انسان و
خداوند به صورت بسیار عالی
در قرآن توصیف شده و
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان نمونه و الگویی برای تمام انسانها
در همه اعصار و قرون معرفی شده است. فضائل معنوی پیامبر
در حقیقت بیانگر ارزشهای حاکم بر رابطه انسان با آفریدگار خویش است. از دیدگاه
قرآن، انسان آفریده خداوند است و نشان
بندگی او را از همان آغاز وجودش دارد. خدا هنگام
آفرینش انسان بر
ربوبیّت خود از فرزندان آدم
گواهی گرفته است: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا»
شاید بتوان گفت که مهمّترین جنبه
در رابطه پیامبر با خداوند، همین رابطه بندگی و عبودیت است.
اخلاص در همه امور و خصوصا
در عبادات «قل ان صـلاتی و نـسکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین»
و
تبلیغ دین «...قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الاّ ذکـری للعالمین»
نیز جزو فضیلتهایی است که
در رابطه انسان با خدای خود مجال ظهور مییابد و پیامبر اسلام
در اوج
خلوص، این فضیلت را از خداوند درخواست مینماید. «و قـل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجـعل لی مـن لدنـک سـلطنا نصیرا»
توکّل که نشان اعتماد فوقالعاده به
مشیّت الهی است، یکی دیگر از فضیلتهای پیامبر اسلام شمرده میشود که
در رابطه انسان با خدای خود ظهور و بروز مییابد: «قل لن یصیبنا الاّ ما کتب اللّه لنا هو مولانا و علی اللّه فلیتوکّل المؤمنون»
خشیت و
خداترسی نیز، از عناصر ارزشمند روحی است که
در ارتباط انسان با جلال و جبروت الهی ظهور مییابد: «من خشی الرحمن بالغیب و جاء بقلب منیب»
و نبی مکرم اسلام همواره و
در همه حال
در صبحگاهان و شامگاهان خداوند متعال را از روی
تضرع و
خوف یاد میکردند. «و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعا و خیفة...»
اطاعت،
تسبیح،
تقرّب،
استغفار،
حقانیّت،
سجده،
رکوع،
شکر،
تسلیم،
تهجّد و
انابه از دیگر فضائل معنوی نبی مکرم اسلام میباشند که
در قرآن به آنها اشاره شده است.
از دقت
در آیات
قرآن کریم چنین برمیآید که مقام
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در بین سایر
انبیاء از لحاظ
عبودیت، مـقام خـاصی است کـه
خداوند متعال
در قرآن، تعبیر عبد مطلق را درباره ایشان به کار میبرد؛
در حالی که درباره سایر انبیاء چنین تعبیری
در قرآن نیامده است و ایـن خود یکی از
فضیلتهای پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به سایر انبیاء است.
۱. عـبودیّت، عالیترین مـقام
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در اوج تقرّب بـه خداوند:
• «ثمّ دنـا فـتدلّی• فکان قـاب قـوسین او ادنـی• فاوحی الی عـبده ما اوحی؛
سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد... • تا آن که فاصله او (با
پیامبر) بهاندازه فاصله دو
کمان یا کمتر بود؛ •
در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش
وحی نمود.»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در عـین رفـعت مـقام و عروج به
معراج، عبد و بنده خدا:
• «سبحان الّذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الّذی برکنا حوله لنریه مـن ءایـتنا انّه هو السّمیع البصیر؛
پاک و منزّه است خدایی که بندهاش را
در یک
شب، از
مسجد الحرام به
مسجد الاقصی که گرداگردش را پربرکت ساختهایم؛ برد، تا برخی از
آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.»
مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، عبد خدا و دارای مقامی والا
در بندگی او:
• «... ممّا نزّلنا علی عبدنا... ؛
و اگر
در باره آنچه بر بنده خود (پیامبر) نازل کردهایم
شک و تردید دارید،...»
• «... ان کنتم ءامنتم باللّه و ما انزلنا علی عبدنا... ؛
... اگر به خدا و آنچه بر بنده خود
در روز جدایی
حق از
باطل، روز درگیری دو گروه (باایمان و بیایمان) نازل کردیم،
ایمان آوردهاید؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست!»
• «... انـزل عـلی عبده الکتاب... ؛
حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده برگزیدهاش نازل کرد، و هیچ گونه کژی
در آن قرار نداد...»
• «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا؛
زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که
قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.»
• «الیس اللّه بکاف عبده و یخوّفونک بـالّذین مـن دونـه و من یضلل اللّه فما له منهاد؛
آیا خداوند برای (
نجات و
دفاع از) بندهاش کافی نیست؟! امّا آنها تو را از غیر او میترسانند. و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایتکنندهای ندارد!»
• «هو الّذی ینزّل علی عبده ءایات بیّنات لیخرجکم من الظّلمات الی النّور و انّ اللّه بکم لرءوف رحیم؛
او کسی است که آیات روشنی بر بندهاش (محمد) نازل میکند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد؛ و خداوند نسبت به شما مهربان و
رحیم است.»
• «و انّه لمّا قام عبد اللّه یـدعوه کـادوا یکونون علیه لبدا؛
و اینکه هنگامی که بنده خدا؛ محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
عبادت برمیخاست و او را میخواند، گروهی پیرامون او به شدّت ازدحام میکردند!»»
• «عبدا اذا صلّی؛
بندهای را به هنگامی که
نماز میخواند (آیا مستحق
عذاب الهی نیست)؟!»
عبودیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، رمز شایستگی آن حضرت برای
معراج و مـشاهده آیـات مهم الهی:
• «سبحان الّذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الّذی برکنا حوله لنریه مـن ءایـتنا انّه هو السّمیع البصیر؛
پاک و منزّه است خدایی که بندهاش را
در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی که گرداگردش را پربرکت ساختهایم برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.»
۱. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، عبد و بنده مورد
تکریم خـدا، با ارسـال آیات آسمانی بـر او:
• «هو الّذی ینزّل علی عبده ءایات بیّنات... ؛
او کسی است که آیات روشنی بر بندهاش (محمد) نازل میکند...»
۲. نقش عبودیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در نایل شـدن آن حـضرت به مقام
رسالت و
نزول قرآن بر ایشان:
• «و ان کنتم فی ریب ممّا نـزّلنا عـلی عـبادنا فاتوا بسورة من مثله... ؛
و اگر
در باره آنچه بر بنده خود (پیامبر) نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک
سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را غیر خدا برای این کار، فرا خوانید اگر راست میگویید!»
• «و اعلموا انّما غنمتم من شیء فانّ للّه خمسه... ان کنتم ءامنتم باللّه و ما انـزلنا عـلی عـبدنا یوم الفرقان یوم التّقی الجمعان... ؛
بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید،
خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای
ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان
در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود
در روز جدایی حق از باطل، روز درگیری دو گروه (باایمان و بیایمان) نازل کردیم، ایمان آوردهاید؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست!»
• «... انـزل عـلی عبده الکتاب... ؛
حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده برگزیدهاش نازل کرد، و هیچ گونه کژی
در آن قرار نداد...»
• «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا؛
زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که
قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.»
• «فاوحی الی عـبده ما اوحی؛
در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود.»
• «هو الّذی ینزّل علی عبده ءایات بیّنات لیخرجکم من الظّلمات الی النّور و انّ اللّه بکم لرءوف رحیم؛
او کسی است که آیات روشنی بر بندهاش (محمد) نازل میکند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد؛ و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است.»
۱. عبودیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زمینه شایستگی وی برای
انذار مردم:
• «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا؛
زوالناپذیر و پربرکت است کسی که
قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.»
۲. عـبودیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد خداوند، صفتی بس مهم و ارزشمند برای وی:
• «سبحان الّذی اسری بعبده لیلا مـن المـسجد الحرام الی المسجد الاقصی الّذی برکنا حوله... ؛
پاک و منزّه است خدایی که بندهاش را
در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی که گرداگردش را پربرکت ساختهایم برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بنده بـرگزیده خدا، برای بهرهمندی از هدایت ویژه
قرآن:
• «... ولکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا... ؛
ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم
هدایت میکنیم...»
۱. عـبودیّت
ابراهیم (علیهالسّلام)، الگویی برای عبودیّت نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و اذکر عبدنا ابراهیم و اسحاق و یـعقوب اولی الایـدی و الابصار؛
و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها (ی نیرومند) و چشمها (ی بینا)!»
۲. عبودیّت
اسحاق (علیهالسّلام)، الگویی برای عـبودیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و اذکر عبدنا ابراهیم و اسحاق و یـعقوب اولی الایـدی و الابصار؛
و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستهای نیرومند و چشمهای بینا!»
۳. عبودیّت
یعقوب (علیهالسّلام)، توصیه سازندهای برای عبودیّت
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و اذکر عبدنا ابراهیم و اسحاق و یـعقوب اولی الایـدی و الابصار؛
و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستهای نیرومند و چشمهای بینا)!»
۱. نزول آیات تـاریخ پیـامبران به
امر خدا، وسیلهای برای تقویت روحیّه عبادی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «... فاعبده و اصطبر لعبادته... ؛
همان پروردگار آسمانها و
زمین، و آنچه میان آن دو قرار دارد! او را
پرستش کن؛ و
در راه عبادتش شکیبا باش! آیا مثل و مانندی برای او مییابی؟!» تاریخ پیامبرانی چون
عیسی، ابراهیم،
موسی،
اسماعیل و
ادریس (علیهالسّلام) قـبل از آیه مزبور ذکر شده است.
۲. بـهرهمندی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از
فضل و بخشش خاصّ خداوند به دلیل مقام بندگی و تقویت روحیّه پیامبر:
• «... ان ینزّل اللّه من فـضله عـلی مـن یـشاء مـن عباده... ؛
… و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خویش، بر هر کس از بندگانش بخواهد، آیات خود را نازل میکند؟! از این رو به خشمی بعد از خشمی (از سوی خدا) گرفتار شدند. و برای کافران مجازاتی خوارکننده است.»
واژه
اطاعت از ریشه «طـوع» (ضد کَرْه) به معنای فرمان بردن
همراه با
خضوع و رغبت است.
اطاعت به معنای پیروی شخص از
اوامر و
نواهی مولای خود بوده و بالاترین مرحله
در اطاعت، بندگی مطلق و تبعیت بیچون و چرا از فرمانهای مولا میباشد.
عبد به کسی گفته میشود که تعلق به مولی و صاحب خود دارد و ارادهاش تابع
اراده او است. عبودیت اوج تکامل یک انسان و نهایت قرب او به خداست به همین
دلیل است که خداوند غرض از
خلقت انسان را «عبودیت» معرفی مینماید. لذا پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به دلیل اطاعت محض از فرامین الهی به بالاترین مرحله اطاعت و بندگی که همان مقام عبودیت الهی است، نائل شدند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور پیروی از تعالیم
وحی:
• «یا ایّها النّبیّ اتّق اللّه و لا تطع الکافرین و المنافقین انّ اللّه کان علیما حکیما• و اتّبع ما یوحی الیک من ربـّک انّ اللّه کان بما تعملون خبیرا؛
ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و
حکیم است. • و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی میشود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور به اعلام اطاعت خود و پیروانش از پروردگار جهانیان:
• «قل انّ هـدی اللّه هو الهدی و امرنا لنسلم لربّ العالمین؛
بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور دادیم که
تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.»
اطاعت و پیروی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ابراهیم (علیهالسّلام) و
آیین وی:
• «انّ اولی النّاس بـابراهیم للّذیـناتـّبعوه و هذا النّبیّ... ؛
سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و (
در زمان و
عصر او، به مکتب او وفادار بودند؛ همچنین) این پیامبر و کسانی که (به او) ایمان آوردهاند (از همه سزاوارترند)؛ و خداوند،
ولی و سرپرست مؤمنان است.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به اطاعت و پیـروی از اسلام:
• «ثـمّ جـعلناک علی شریعة من الامر فاتّبعها و لا تتّبع اهواء الّذین لا یعلمون؛
سپس تو را بر
شریعت و آیین حقّی قرار دادیم؛ از آن پیروی کن و از هوسهای کسانی که آگاهی ندارند پیروی مکن!»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به پیـروی از راه انابهکنندگان:
• «و ان جـاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدّنیا معروفا واتـّبع سـبیل من اناب الیّ ثمّ الیّ مرجعکم فانبّئکم بما کنتم تعملون؛
و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو،
در دنیا به طرز شایستهای رفتار کن؛ و از راه کسانی پیروی کن که توبهکنان به سوی من آمدهاند؛ سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل میکردید آگاه میکنم.»
ماموریّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـه پیـروی از
جبرئیل در قرائت قرآن:
• «فاذا قراناه فاتّبع قرءانه؛
پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن!»
هشدار خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نسبت به اطاعت از
هوا و هوس یهود و
نصارا:
• «و لن ترضی عنک الیهود و لا النّصاری حتّی تتّبع ملّتهم قل انّ هدی اللّه هو الهدی ولئن اتّبعت اهواءهم بـعد الّذی جـاءک مـن العلم ما لک من اللّه من ولیّ و لا نصیر؛
هرگز یهود و
نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از آیین (
تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به تبعیت نکردن از کافران و منافقان:
• «فلا تطع الکافرین وجاهدهم به جهادا کبیرا؛
بنابراین از کافران اطاعت مکن، و بوسیله آن (
قرآن) با آنان
جهاد بزرگی بنما!»
• «یا ایّها النّبیّ اتّق اللّه و لا تطع الکافرین و المنافقین انّ اللّه کان علیما حکیما؛
ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است.»
• «و لا تطع الکافرین و المنافقین ودع اذاهم و تـوکّل عـلی اللّه و کفی باللّه وکیلا؛
و از کافران و منافقان اطاعت مکن، و به آزارهای آنها اعتنا منما، و بر خدا
توکّل کن، و همین بس که خدا حامی و مدافع (تو) است!»
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به پیروی نکردن از افراد گناهکار و ناسپاس:
• «فـاصبر لحـکم ربـّک و لا تطع منهم ءاثما او کفورا؛
پس
در (
تبلیغ و اجرای)
حکم پروردگارت شکیبا (و با
استقامت) باش، و از هیچ گنهکار یا کافری از آنان اطاعت مکن!»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به تبعیّت نکردن از افراد پست،
عیبجو، متجاوز، گناهکار، و بدنام:
• «و لا تطع کلّ حلاّف مهین• همّاز مشّاء بنمیم• منّاع للخیر معتد اثیم• عتلّ بعد ذلک زنیم؛
و از کسی که بسیار
سوگند یاد میکند و پست است اطاعت مکن، • کسی که بسیار عیبجوست و به
سخنچینی آمد و شد میکند، • و بسیار مانع کار
خیر، و متجاوز و گناهکار است؛ • علاوه بر اینها
کینهتوز و
پرخور و خشن و بدنام است!»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به پرهیز از پیروی افـراد غـافل و
هواپرست:
• «و اصبر نفسک مع الّذین یدعون ربّهم بالغدوة و العشیّ یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدّنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتّبع هوئه و کان امره فرطا؛
با کسانی باش که پروردگار خود را
صبح و عصر میخوانند، و تنها رضای او را میطلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از
هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف بـه پیروی نکردن از اکثریّت مردم:
• «و ان تطع اکثر من فی الارض یـضلّوک عـن سبیل اللّه ان یتّبعون الاّ الظّنّ و ان هم الاّ یخرصون؛
اگر از بیشتر کسانی که
در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند؛ (زیرا) آنها تنها از
گمان پیروی مینمایند، و تخمین و
حدس (واهی) میزنند.»
اطاعت کردن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مکذّبان، مورد
نهی خداوند:
• «فلا تطع المکذّبین؛
حال که چنین است از تکذیبکنندگان اطاعت مکن!»
• «ارءیت ان کذّب و تولّی• کلاّ لا تـطعه و اسـجد و اقترب؛
به من خبر ده اگر (این طغیانگر) حق را انکار کند و به آن پشت نماید (آیا مستحق مجازات الهی نیست)؟! • چنان نیست (که آن طغیانگر میپندارد)؛ هرگز او را اطاعت مکن، و
سجده نما و (به خدا) تقرّب جوی!»
یکی از امتیازات
انبیای الهی اخلاص است. آن بزرگواران هرگز انتظاری از احدی نداشتند، و
شعار همه این بود که: ما از شما مزدی نمیخواهیم،
پاداش ما تنها بر پروردگار جهانیان است. «ما اسئلکم علیه مِن اجر ان اجری الاّ علی ربّ العالمین»
پیامبر اسلام نیز انتظاری از مردم نداشت، جز آنکه با
اختیار خود راه خدا را انتخاب کنند: «قل ما اسئلکم علیه مِن اجر الاّ مَن شاء ان یتّخذ الی ربه سبیلاً»
و
در آیهای دیگر، پاداش رسالت پیامبر،
مودّت اهلبیت او شمرده شده است. خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی»
روشن است که دوستی اهلبیت
معصوم رمز تداوم راه خدا و انبیاست و پیروی از آنان به سود خود مردم است و اگر
در یک جا مزد رسالت، پیوند با اهلبیت و
در جای دیگر انتخاب راه خدا شمرده شده، به خاطر آن است که هرگز میان راه خدا و راه پیشوایان معصوم جدایی وجود ندارد، همان گونه که میان
کتاب خدا و
عترت، تا ابد پیوندی ناگسستنی است. «اِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی؛ اَهْلَ بَیْتِی وَ اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»
اخلاص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در تبلیغ و ابلاغ پیامهای الهی:
• «قل اتحاجّوننا فی اللّه و هو ربـّنا و ربـّکم و لنـا اعملنا و لکم اعمالکم و نحن له مخلصون؛
بگو: «آیا
در باره خداوند با ما
محاجه میکنید؟!
در حالی که او، پروردگار ما و شماست؛ و اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شماست؛ و ما او را با
اخلاص پرستش میکنیم، (و
موحد خالصیم).»»
• «... قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الاّ ذکـری للعالمین؛
آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن! (و) بگو: «
در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشی از شما نمیطلبم! این (رسالت)، چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست! (این وظیفه من است).»»
• «و ما اکثر النّاس و لو حرصت بمؤمنین• و ما تسئلهم علیه من اجر ان هو الاّ ذکر للعالمین؛
و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمیآورند! • و تو (هرگز) از آنها پاداشی نمیطلبی؛ آن نیست مگر تذکّری برای جهانیان!»
• «قل ما اسئلکم علیه من اجـر الاّ مـن شـاء ان یتّخذ الی ربّه سبیلا؛
بگو: «من
در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشی از شما نمیطلبم؛ مگر کسی که بخواهد راهی بسوی پروردگارش برگزیند (این پاداش من است.)»»
• «قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجری الاّ عـلی اللّه... ؛
بگو: «هر اجر و پاداشی از شما خواستهام برای خود شماست؛ اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز
گواه است!»»
• «قـل ما اسئلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلّفین؛
(ای پیامبر! ) بگو: «من برای دعوت
نبوّت هیچ پاداشی از شما نمیطلبم، و من از متکلّفین نیستم! (سخنانم روشن و همراه با دلیل است! )»»
• «ذلک الّذی یـبشّر اللّه عـباده الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات قل لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودّة فی القربی و من یقترف حـسنة نـزد له فیها حسنا انّ اللّه غفور شکور؛
این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که
ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند به آن نوید میدهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزاییم؛ چرا که خداوند
آمرزنده و سپاسگزار است.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به
اخلاص در عبادات و پرسـتش خداوند:
• «قـل انـّی نهیت ان اعبد الّذین تدعون من دون اللّه قل لا اتّبع اهواءکم... ؛
بگو: «من از پرستش کسانی که غیر از خدا میخوانید، نهی شدهام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمیکنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شدهام؛ و از هدایتیافتگان نخواهم بود!» »
• «قل انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین؛
بگو: «
نماز و تمام
عبادات من، و زندگی و
مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.»
• «قل یا ایّها النّاس ان کنتم فی شکّ من دینی فلا اعبد الّذین تعبدون مـن دون اللّه ولکـن اعـبد اللّه... ؛
بگو: «ای مردم! اگر
در عقیده من شک دارید، من آنهایی را که جز خدا میپرستید، نمیپرستم! تنها خداوندی را پرستش میکنم که شما را میمیراند! و من مامورم که از مؤمنان باشم!»
• «قل هذه سبیلی ادعوا الی اللّه علی بصیرة انا و من اتّبعنی و سبحان اللّه و ما انا من المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با
بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!»»
• «انّما امـرت ان اعـبد ربّ هذه البلدة الّذی حرّمها و له کلّ شیء... ؛
(بگو: ) من مامورم پروردگار این شهر (مقدّس
مکّه) را
عبادت کنم، همان کسی که این شهر را
حرمت بخشیده؛
در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مامورم که از مسلمین باشم؛»
• «انّا انزلنا الیک الکتاب بالحقّ فاعبد اللّه
مـخلصا له الدّیـن؛
ما این کتاب را به حقّ بر تو نازل کردیم؛ پس خدا را پرستش کن و
دین خود را برای او
خالص گردان!»
• «قل انـّی امرت ان اعبد اللّه
مخلصا له الدّین؛
بگو: «من مامورم که خدا را پرستش کنم
در حالی که دینم را برای او
خالص کرده باشم،»
• «قل اللّه اعبد
مخلصا له دینی؛
بگو: «من تنها خدا را میپرستم
در حالی که دینم را برای او
خالص میکنم.»
• «قل افغیر اللّه تامرونّی اعبد ایّها الجاهلون•... لئن اشرکت لیحبطنّ عـملک... • بـل اللّه فاعبد... ؛
بگو: «آیا به من دستور میدهید که غیر خدا را بپرستم ای جاهلان؟!» • به تو و همه پیامبران پیشین
وحی شده که اگر
مشرک شوی، تمام اعمالت تباه میشود... • بلکه تنها خداوند را عبادت کن...»
• «قـل انّی نهیت ان اعبد الّذین تدعون من دون اللّه... و امرت ان اسلم لربّ العالمین؛
بگو: «من نهی شدهام از اینکه معبودهایی را که شما غیر از خدا میخوانید بپرستم، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم برای من آمده است؛ و مامورم که تنها
در برابر پروردگار عالمیان تسلیم باشم!»»
• «قل انـّما ادعـوا ربّی و لا اشرک به احدا؛
بگو: «من تنها پروردگارم را میخوانم و هیچ کس را
شریک او قرار نمیدهم!» »
• «انّ ناشئة الّیل هی اشدّ وطا و اقوم قیلا؛
مسلّماً نماز و
عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامتتر است!» بر اساس روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام)، «اقوم قیلا»
تهجّد همراه با
اخلاص است.
• «و اذکر اسم ربّک و تبتّل الیه تبتیلا؛
و نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند!» «تبتّل» از ریشه «بتل» به معنای انقطاع کـامل از غـیر خدا و
اخلاص در عبادت است.
• «قل یا ایّها الکافرون• لا اعبد ما تعبدون• و لا انتم عابدون مـا اعبد• و لا انا عابد ما عبدتم• و لا انتم عابدون ما اعبد• لکم دینکم ولی دین؛
بگو: ای کافران! • آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! • و نه شما آنچه را من میپرستم میپرستید، • و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم، • و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید؛ • (حال که چنین است)
آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به
اخلاص در تمام امور:
• «فان حاجّوک فـقل اسـلمت وجـهی للّه و من اتّبعن و قل للّذین اوتوا الکتاب و الامـّیّین ءاسـلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولّوا فانّما علیک البلاغ و اللّه بصیر بالعباد؛
اگر با تو، به گفتگو و ستیز برخیزند، (با آنها
مجادله نکن! و) بگو: «من و پیروانم،
در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شدهایم.» و به آنها که اهل کتاب هستند (یهود و نصاری) و بیسوادان (مشرکان) بگو: «آیا شما هم تسلیم شدهاید؟» اگر (
در برابر فرمان و منطق حق، تسلیم شوند، هدایت مییابند؛ و اگر سرپیچی کنند، (نگران مباش! زیرا) بر تو، تنها
ابلاغ (رسالت) است؛ و خدا نسبت به (اعمال و عقاید) بندگان، بیناست.»
• «قل ان صـلاتی و نـسکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین؛
بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.»
• «و ان اقم وجهک للدّیـن حـنیفا و لا تکوننّ من المشرکین• و لا تدع من دون اللّه ما لا ینفعک و لا یضرّک فان فعلت فانّک اذا مـن الظّالمین؛
و (به من دستور داده شده که: ) روی خود را به آیینی متوجه ساز که از هر گونه
شرک، خالی است؛ و از مشرکان مباش! • و جز خدا، چیزی را که نه سودی به تو میرساند و نه زیانی، مخوان! که اگر چنین کنی، از ستمکاران خواهی بود!»
پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به اعلام عـبادت
خالصانه خود برای خدا:
• «قـل یـا ایّها النّاس ان کنتم فی شکّ مـن دیـنی فلا اعبد الّذین تعبدون من دون اللّه ولکن اعبد اللّه الّذی یتوفّاکم و امرت ان اکون من المؤمنین؛
بگو: «ای مردم! اگر
در عقیده من شک دارید، من آنهایی را که جز خدا میپرستید، نمیپرستم! تنها خداوندی را پرستش میکنم که شما را میمیراند! و من مامورم که از مؤمنان باشم!»
• «قـل هـذه سبیلی ادعوا الی اللّه علی بصیرة انـا و مـناتـّبعنی و سبحان اللّه و ما انـا مـن المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» »
• «و الّذین ءاتینهم الکتاب یـفرحون بـما انزل الیک و من الاحزاب من ینکر بعضه قل انّما امرت ان اعبد اللّه و لا اشرک به الیـه ادعـوا و الیه مئاب؛
کسانی که
کتاب آسمانی به آنان دادهایم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالند؛ و بعضی از
احزاب (و گروهها)، قسمتی از آن را انکار میکنند؛ بگو: «من مامورم که «اللَّه» را بپرستم؛ و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت میکنم؛ و بازگشت من بسوی اوست!» »
• «انّما امرت ان اعبد ربّ هـذه البـلدة الّذی حرّمها و له کـلّ شـیء وامـرت ان اکون من المسلمین؛
(بگو: ) من مامورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده؛
در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مامورم که از مسلمین باشم؛ »
• «قل افغیر اللّه تامرونّی اعبد ایـّها الجـاهلون• بل اللّه فاعبد و کن من الشّاکرین
بگو: «آیا به من دستور میدهید که غیر خدا را بپرستم ای جاهلان؟!» • بلکه تنها خداوند را عبادت کن و از شکرگزاران باش!»
• «قـل انّی نهیت ان اعبد الّذین تدعون من دون اللّه... و امرت ان اسلم لربّ العالمین؛
بگو: «من نهی شدهام از اینکه معبودهایی را که شما غیر از خدا میخوانید بپرستم، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم برای من آمده است؛ و مامورم که تنها
در برابر پروردگار عالمیان تسلیم باشم!»»
• «قـل انـّما ادعـوا ربـّی و لا اشرک به احدا؛
بگو: «من تنها پروردگارم را میخوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمیدهم!»»
• «قل یا ایّها الکافرون• لا اعبد ما تعبدون• و لا انا عابد ما عبدتم• لکم دینکم ولی دین؛
بگو: ای کافران! • آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! • و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم، • (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!.»
• «قل ان صـلاتی و نـسکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین؛
بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و
مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به درخواست
اخلاص از خداوند:
• «و قـل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجـعل لی مـن لدنـک سـلطنا نصیرا؛
و بگو: «پروردگارا! مرا (
در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با
صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!»»
خداوند متعال
در آیاتی از
قرآن کریم، انبیاء و
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را توصیه به
استغفار میکند.
در اینجا شبههای به ذهن میآید که آیا این امر به استغفار با اعتقاد به
معصومیت انبیاء منافات دارد؟
آیاتی که پیامبر را مامور به استغفار نموده و یا خود پیامبر
در مقام طلب
آمرزش از
گناه بر آمده، هیچ منافاتی با عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ندارد زیرا مامور شدن پیامبر به استغفار دلیل بر این نیست که او گناهی را مرتکب شده است بلکه پیامبر همانند سائر مکلفین
تکلیف دارد و تکلیف دلیل بر عصمت و عدم عصمت کسی نیست و لذا مامور شدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به استغفار هیچ محذوری ندارد چون استغفار هر کس به سبب حال خود آن کس میباشد و استغفار پیامبر برای درخواست ادامه مغفرت و تکمیل شکرگزاری است چون هر موجود امکانی و همه کمالاتش
در حدوث و بقا نیازمند
فیض الهی است و لذا اگر امداد الهی نمیبود
حضرت یوسف گرفتار
گناه میشد زیرا صدور گناه از معصوم
محال عادی است نه
محال عقلی، و با کمک خدا به گناه آلوده نشد.
استغفار و
توبه دارای مراتب و درجاتی متناسب با عاملان آن است. توبه گنهکاران از گناه است و توبه اهل سلوک از پرداختن به غیر خدا و توجه به غیر حق میباشد. توبه و استغفار
اولیای الهی و معصومان نیز مرتبهای بالاتر دارد. آنان چون مستغرق
در ذات جمیل الهیاند و توجه به مقام ربوبی که
کمال مطلق است؛ دارند، وقتی به خود و اعمال خویش مینگرند؛ با تمام عظمت و بزرگی آن اعمال، آنها را
در برابر عظمت بینهایت الهی بسیار کوچک و مایه سرافکندگی و شرمندگی میبینند.
از طرفی استغفار خود عبادتی مستقل است که الزاما نباید پس از انجام گناه صورت گیرد.
امام صادق (علیهالسّلام) در این زمینه میفرمایند که رسول خدا فرمودند: «خیر الدعاء الاستغفار؛ بهترین
دعا استغفار است.»
همچنین امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند: «کان رسول الله یتوب الی الله و یستغفر فی کل یوم و لیله مائه مره من غیر ذنب»؛ رسول خدا
در هر
شبانه روز صد مرتبه استغفار میکرد بدون آن که گناهی انجام داده باشد.
بنابراین یکی از بهترین شاخههای عبادت و بندگی خداوند، استغفار است که
تواضع انسان را
در برابر خدا میرساند و مایه طلب
رحمت و غفران از درگاه خداوند منان است.
فرمان خـدا بـه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، جهت استغفار برای خویشتن:
• «و استغفر اللّه انّ اللّه کان غفورا رحیما؛
و از خداوند، طلب آمرزش نما! که خداوند، آمرزنده و مهربان است.»
• «و قل ربّ اغفر و ارحم... ؛
و بگو: «پروردگارا! مرا ببخش و رحمت کن؛ و تو بهترین رحمکنندگانی!»
• «... و استغفر لذنبک و سبّح بحمد ربّک بالعشیّ و الابکار؛
پس (ای پیامبر! )
صبر و شکیبایی پیشه کن که
وعده خدا حقّ است، و برای گناهت
استغفار کن، و هر
صبح و
شام تسبیح و
حمد پروردگارت را بجا آور!»
• «... و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات... ؛
پس بدان که معبودی جز «
اللَّه» نیست؛ و برای
گناه خود و مردان و زنان باایمان استغفار کن! و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را میداند!»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به طلب آمرزش از خدا برای مؤمنان:
• «... فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (
برکت)
رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان
مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا
توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
• «... اولئک الّذین یؤمنون باللّه و رسوله فاذا استذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم و استغفر لهم اللّه... ؛
کسانی که از تو اجازه میگیرند، براستی به خدا و پیامبرش ایمان آوردهاند!
در این صورت، هر گاه برای بعضی کارهای مهمّ خود از تو اجازه بخواهند، به هر یک از آنان که میخواهی (و صلاح میبینی) اجازه ده، و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است!»
• «... و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات... ؛
و برای گناه خود و مردان و زنان باایمان استغفار کن! و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را میداند!»
• «یا ایّها النّبیّ اذا جاءک المؤمنات... و اسـتغفر لهـنّ اللّه انّ اللّه غفور رحیم؛
ای پیامبر! هنگامی که زنان
مؤمن نزد تو آیند و با تو
بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند،
دزدی و
زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند،
تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و
در هیچ کار شایستهای مخالفت فرمان تو نکنند، با آنها
بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است!»
استغفار محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای منافقان،
در صورت توبه آنان:
• «و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول اللّه لوّوا رءوسهم و رایتهم یصدّون و هم مستکبرون؛
هنگامی که به آنان گفته شود: «بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند!»، سرهای خود را (از روی
استهزا و
کبر و
غرور) تکان میدهند؛ و آنها را میبینی که از سخنان تو اعراض کرده و
تکبر میورزند!»
استغفار پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در روز قیامت:
• «... یـوم لا یـخزی اللّه النّبیّ و الّذین ءامنوا معه... یقولون ربّنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا... ؛
.
در آن روزی که خداوند
پیامبر و کسانی را که با او
ایمان آوردند خوار نمیکند؛ این
در حالی است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان
در حرکت است، و میگویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانایی!»»
اثر بـخشیدن استغفار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برای
آمرزش گناهکاران و خطاکاران پس از استغفار و توبه آنان:
• «الم تر الی الّذین یزعمون انّهم ءامنوا بما انزل الیک... •... و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجـدوا اللّه تـوّابا رحیما؛
… آیا ندیدی کسانی را که گمان میکنند به آنچه (از کتابهای آسمانی که) بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آوردهاند،....... • و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند؛ و از خدا طلب آمرزش میکردند؛ و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند.»
• «قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ انّما الهکم اله وحد فاستقیموا الیه و استغفروه و ویل للمشرکین؛
بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم؛ این حقیقت بر من وحی میشود که معبود شما معبودی یگانه است؛ پس تمام توجّه خویش را به او کنید و از وی آمرزش طلبید؛ وای بر مشرکان!»
• «... اولئک الّذین یؤمنون باللّه و رسوله فاذا استذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم و اسـتغفر لهـم اللّه انّ اللّه غفور رحیم؛
مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند و هنگامی که
در کار مهمّی با او باشند، بیاجازه او جایی نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند، براستی به خدا و پیامبرش ایمان آوردهاند!
در این صورت، هر گاه برای بعضی کارهای مهمّ خود از تو اجازه بخواهند، به هر یک از آنان که میخواهی (و صلاح میبینی) اجازه ده، و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است!»
• «و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول اللّه لوّوا رءوسهم و رایتهم یصدّون و هم مستکبرون؛
هنگامی که به آنان گفته شود: «بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند!»، سرهای خود را (از روی استهزا و کبر و غرور) تکان میدهند؛ و آنها را میبینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر میورزند!»
• «یا ایّها النّبیّ اذا جاءک المؤمنات... و اسـتغفر لهـنّ اللّه انّ اللّه غفور رحیم؛
ای پیامبر! هنگامی که
زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو
بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و
زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند،
تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و
در هیچ کار شایستهای مخالفت فرمان تو نکنند، با آنها بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است!»
بیاثر بودن استغفار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای منافقان:
• «استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهـم سـبعین مرّة فلن یغفر اللّه لهم ذلک بانّهم کفروا باللّه و رسوله و اللّه لا یهدی القوم الفاسقین؛
چه برای آنها استغفار کنی، و چه نکنی، (حتّی) اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی، هرگز خدا آنها را نمیآمرزد! چرا که خدا و پیامبرش را انکار کردند؛ و خداوند جمعیّت فاسقان را هدایت نمیکند!»
• «سواء علیهم استغفرت لهـم ام لم تـستغفر لهم لن یغفر اللّه لهم انّ اللّه لا یهدی القوم الفاسقین؛
برای آنها تفاوت نمیکند، خواه استغفار برایشان کنی یا نکنی، هرگز خداوند آنان را نمیبخشد؛ زیرا خداوند قوم فاسق را هدایت نمیکند!»
آیه، مربوط به «
عبد اللّه بن ابیّ»
منافق و اصحاب وی است.
ممنوعیّت استغفار محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای مشرکان،
در صورت
علم به دوزخی بودن آنان:
• «ما کـان للنّبیّ و الّذین ءامنوا ان یستغفروا للمشرکین... من بعد ما تبیّن لهم انّهم اصحاب الجحیم؛
برای پیامبر و مؤمنان، شایسته نبود که برای مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکانشان باشند؛ (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند!»
برای اثبات
حقانیت پیامبر، بطور
خلاصه سه راه وجود دارد؛ راه اول و مهمترین آنها «
معجزه» است؛ راه دوم خبر دادن پیامبر قبلی است که
نبوت او به وسیله معجزه ثابت شده است؛ راه سوم نیز قرائن و شواهد موجود است، یعنی از نحوه دعوت او، طریقه زندگی او، محتوای دعوت او، دستوراتی را که آورده و… میتوان فهمید او از جانب خدا سخن میگوید یا از جانب خویش.
در مورد نبی مکرم حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز هر سه نشانه وجود دارد، به علاوه خداوند
در جای جای
قرآن بر حقانیت ایشان
سوگند خورده و آن را تایید نموده است و انکار حقانیّت پیامبر اسلام را موجب گرفتار شدن به
عذاب جهنم دانسته است.
۱. قـسمهای الهی به ستارهها، شب و صبح، برای حقّانیّت
قرآن و پیـامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «فلا اقسم بالخنّس• الجوار الکنّس• و الّیل اذا عسعس• و الصّبح اذا تنفّس• انّه لقول رسول کـریم• ذی قـوّة عند ذی العرش مکین؛
سوگند به ستارگانی که بازمیگردند، • حرکت میکنند و از دیدهها پنهان میشوند، • و
قسم به شب، هنگامی که پشت کند و به آخر رسد، • و به صبح، هنگامی که تنفّس کند، • که این (
قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است (جبرئیل امین) • که صاحب
قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والایی دارد!»
۲. سوگند خـداوند بـه
قرآن حکیم، برای اثبات حقّانیّت رسالت پیـامبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و القـرءان الحـکیم• انّک لمن المرسلین؛
سوگند به
قرآن حکیم. • که تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستی،»
۳. سوگند خداوند بـه دیدنیها و نادیدنیها، برای اثبات حقّانیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «فلا اقسم بما تبصرون• و ما لا تبصرون• انّه لقـول رسـول کریم؛
» بنابر یک احـتمال، «رسول کـریم» پیامبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
۱. حقّانیّت
اسلام و
رسالت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «قل یـا ایّها النـّاس قـد جاءکم الحقّ من ربّکم فمن اهتدی فانّما یهتدی لنفسه و من ضلّ فانّما یضلّ عـلیها و مـا انا علیکم بوکیل؛
بگو: «ای مردم! حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده؛ هر کس (
در پرتو آن) هدایت یابد، برای خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد، به زیان خود گمراه میگردد؛ و من مامور (به اجبار) شما نیستم!»»
۲. تایید حقّانیّت و روشـنی راه پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سـوی خداوند:
• «فـتوکّل علی اللّه انـّک عـلی الحقّ المبین؛
پس بر خدا توکّل کن، که تو بر حقّ آشکار هستی!»
• «بل کذّبوا بالحقّ لمّا جاءهم فهم فی امر مریج؛
آنها حقّ را هنگامی که به سراغشان آمد
تکذیب کردند؛ از این رو پیوسته
در کار پراکنده خود متحیّرند!»
۳. اتمام
حجّت خداوند بر حقّانیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «انّا ارسلناک بالحقّ بشیرا و نذیرا و لا تسئل عن اصحاب الجحیم؛
ما تو را به حق، برای بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم؛ و تو مسئول (گمراهی) دوزخیان (پس از ابلاغ رسالت) نیستی!»
۴. تاکید خداوند بـر حـقّانیّت رسـالت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «ق و القرءان المجید• بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم فقال الکافرون هذا شـیء عـجیب• بل کذّبوا بالحقّ لمّا جاءهم فهم فی امر مریج؛
ق، سوگند به
قرآن مجید (که
قیامت و
رستاخیز حقّ است)! • آنها تعجّب کردند که پیامبری انذارگر از میان خودشان آمده؛ و کافران گفتند: «این چیز عجیبی است! • آنها حقّ را هنگامی که به سراغشان آمد تکذیب کردند؛ از این رو پیوسته
در کار پراکنده خود متحیّرند!»
۵.
تغییر قبله از
بیت المقدّس بـه
کعبه، اتمام حـجّتی از سـوی خدا جهت اثبات حقّانیّت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «سیقول السّفهاء من النّاس ما ولّاهم عن قبلتهم الّتی کانوا علیها... • و کذلک جعلناکم امّة وسطا لتکونوا شهداء عـلی النّاس و یکون الرّسول علیکم شهیدا و ما جعلنا القبلة الّتی کنت علیها الاّ لنعلم من یتّبع الرّسول ممّن ینقلب علی عقبیه و ان کانت لکبیرة الاّ علی الّذین هدی اللّه و ما کان اللّه لیضیع ایمنکم ان اللّه بـالنّاس لرءوف رحیم؛
به زودی سبک مغزان از مردم میگویند: «چه چیز آنها (مسلمانان) را، از قبلهای که بر آن بودند، بازگردانید؟!» بگو: «مشرق و مغرب، از آن خداست؛ خدا هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند.» • همانگونه (که
قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز،
امت میانهای قرار دادیم (
در حد
اعتدال، میان
افراط و
تفریط) تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر هم بر شما گواه است. و ما، آن قبلهای را که قبلا بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی میکنند، از آنها که به
جاهلیت بازمیگردند، مشخص شوند. و مسلماً این حکم، جز بر کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده، دشوار بود. (این را نیز بدانید که نمازهای شما
در برابر قبله سابق، صحیح بوده است؛) و خدا هرگز ایمان (
نماز) شما را ضایع نمیگرداند؛ زیرا خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است.» این آیه شریفه درباره تغییر قبله از بیت المـقدّس بـه سوی کـعبه است.
• «و من حیث خرجت فولّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره لئلاّ یکون للنّاس علیکم حجّة... ؛
و از هر جا خارج شدی، روی خود را به جانب مسجد الحرام کن! و هر جا بودید، روی خود را به سوی آن کنید! تا مردم، جز ظالمان (که دست از
لجاجت برنمیدارند،) دلیلی بر
ضدّ شما نداشته باشند؛ (زیرا از نشانههای پیامبر، که
در کتب آسمانی پیشین آمده، این است که او، به سوی دو قبله، نماز میخواند.) از آنها نترسید! و (تنها) از من بترسید! (این تغییر قبله، به خاطر آن بود که)
نعمت خود را بر شما تمام کنم، شاید هدایت شوید!»
۱.
شهادت علمای
اهل کتاب در عصر
بعثت بر حقّانیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و یـقول الّذیـن کفروا لست مرسلا قل کفی باللّه شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتب؛
آنها که کافر شدند میگویند: «تو پیامبر نیستی!» بگو: «کافی است که خداوند، و کسی که
علم کتاب (و آگاهی بر
قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!» » مراد از «من عنده علم الکتاب» علما اهل کتاباند.
۲. نقش مؤثّر اندیشه و خردمندی، نشانهای
در راهیابی به حقّانیّت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «... و اسـرّوا النـّجوی الّذیـن ظلموا هل هذا الاّ بشر مثلکم افتاتون السّحر... • بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر... • و ما ارسـلنا قـبلک الاّ رجالا نوحی الیهم فسئلوا اهل الذّکر ان کنتم لا تعلمون• لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکـرکم افـلا تعقلون؛
ستمگران پنهانی
نجوا کردند (و گفتند): «آیا جز این است که او بشری همانند شماست؟! آیا به سراغ
سحر میروید، با اینکه (
چشم دارید و) میبینید؟! • آنها گفتند: « (آنچه محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورده وحی نیست؛) بلکه خوابهایی آشفته است! اصلًا آن را به
دروغ به خدا بسته؛ نه، بلکه او یک شاعر است!... • ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی میکردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند، و از جنس
بشر! ) اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید. • ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکّر (و بیداری) شما
در آن است! آیا نمیفهمید؟!»
آیه شریفه مـیتواند پاسـخی باشد به درخواست بهانهجویانه مشرکان از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبنی بر آوردن معجزهای برای اثبات حقّانیّت خویش؛ یعنی اگر آنان تعقّل کنند خواهند فهمید که
قرآن معجزه پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. گفتنی اسـت تـاکید بر این حقیقت با «لام» قسم و حرف تحقیق «لقد» مؤیّد همین برداشت است.
۳. اطـمینان یـهودیان عصر بعثت به حقانیت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و انطباق علایم پیـامبر مـوجود
در کـتاب آسمانی آنان بر آن حضرت:
• «و اذا لقوا الّذین ءامنوا قالوا ءامنّا و اذا خلا بعضهم الی بعض قالوا اتحدّثونهم بـما فـتح اللّه علیکم لیحاجّوکم به عند ربّکم افلا تعقلون؛
و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، میگویند: «ایمان آوردهایم.» ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت میکنند، (بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده،) میگویند: «چرا مطالبی را که خداوند (
در باره صفات پیامبر اسلام) برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو میکنید تا (روز رستاخیز)
در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمیفهمید؟!»»
• «انّ الّذین یکتمون ما انزلنا من البیّنات و الهـدی مـن بعد ما بیّنّه للنّاس فی الکتاب اولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللّاعنون؛
کسانی که دلایل روشن، و وسیله هدایتی را که نازل کردهایم، بعد از آنکه
در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را
لعنت میکند؛ و همه لعنکنندگان نیز، آنها را
لعن میکنند؛»
۴. بیان حقایق کـتمان شـده از
تورات و
انجیل از سوی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نشانی بر حقّانیّت آن حضرت:
• «یا اهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبیّن لکم کثیرا ممّا کنتم تخفون مـن الکـتاب و یـعفوا عن کثیر قد جاءکم من اللّه نـور و کـتاب مبین؛
ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان میکردید روشن میسازد، به سوی شما آمد؛ و از بسیاری از آن، (که فعلًا افشای آن
مصلحت نیست،) صرف نظر مینماید. (آری،) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.»
۵. کـفرورزی، کافران عصر بعثت موجب انـکار هرگونه معجزه و نشانهای بر حقّانیّت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و لو نزّلنا علیک کـتابا فـی قرطاس فلمسوه بایدیهم لقال الّذین کفروا ان هـذا الاّ سـحر مبین؛
(حتّی) اگر ما نامهای روی صفحهای بر تو نازل کنیم، و (علاوه بر دیدن و خواندن،) آن را با دستهای خود لمس کنند، باز کافران میگویند: «این، چیزی جز یک
سحر آشکار نیست»!»
۱. انـکار حقّانیّت رسالت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در حکم
کفر به خداوند:
• «و اذا سمعوا ما انـزل الی الرّسـول تری اعینهم تفیض من الدّمـع مـمّا عـرفوا من الحقّ یـقولون ربـّنا ءامنّا فاکتبنا مع الشـاهدین• و مـا لنا لا نؤمن باللّه و ما جاءنا من الحقّ... • و الّذین کفروا و کذّبوا بایاتنا اولئک اصحاب الجحیم؛
و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را میبینی که (از شوق،)
اشک میریزد، بخاطر حقیقتی که دریافتهاند؛ آنها میگویند: «پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق،
در زمره یاران محمد) بنویس! • چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسیده است، ایمان نیاوریم،
در حالی که
آرزو داریم پروردگارمان ما را
در زمره صالحان قرار دهد؟!» • و کسانی که کافر شدند و آیات ما را
تکذیب کردند، همانها اهل دوزخند.»
۲. تلاش پیشوایان
بنیقریظه برای کـتمان حـقّانیّت رسالت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و اذا لقوا الّذین ءامنوا قالوا ءامنّا و اذا خلا بعضهم الی بعض قالوا اتحدّثونهم بـما فـتح اللّه علیکم لیحاجّوکم به عند ربّکم افلا تعقلون؛
و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، میگویند: «ایمان آوردهایم.» ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت میکنند، (بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده،) میگویند: «چرا مطالبی را که خداوند (
در باره صفات پیامبر اسلام) برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو میکنید تا (روز رستاخیز)
در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمیفهمید؟!»» بنابر قولی، آیه شریفه درباره
یهود بنیقریظه است.
۳.
انکار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، پس از آگـاهی به حقانیت آن حضرت، موجب گرفتار شدن به
عذاب جهنم:
• «و من یشاقق الرّسول من بعد ما تبیّن له الهـدی و یـتّبع غیر سبیل المؤمنین نولّه ما تولّی و نصله جهنّم و ساءت مصیرا؛
کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که میرود میبریم؛ و به
دوزخ داخل میکنیم؛ و جایگاه بدی دارد.»
۴. نازل نشدن
عذاب الهی به علت اهانتهای منافقان و یهودیان به آنـان، دلیل عـدم حـقانیت آن حضرت
در نظر آنان:
• «الم تر الی الّذین نهوا عن النّجوی ثمّ یعودون لمـا نـهوا عنه و یتنجون بالاثم و العدوان و معصیة الرّسول و اذا جاءوک حیّوک بما لم یحیّک به اللّه و یقولون فی انفسهم لو لا یعذّبنا اللّه بـما نقول... ؛
آیا ندیدی کسانی را که از نجوا (سخنان درگوشی) نهی شدند، سپس به کاری که از آن نهی شده بودند بازمیگردند و برای انجام
گناه و تعدّی و نافرمانی رسول خدا به نجوا میپردازند و هنگامی که نزد تو میآیند تو را تحیّتی (و خوشامدی) میگویند که خدا به تو نگفته است، و
در دل میگویند: «چرا خداوند ما را بخاطر گفتههایمان عذاب نمیکند؟!»
جهنم برای آنان کافی است، وارد آن میشوند، و چه بد فرجامی است!»
سجده در لغت به معنای تذلل و خوار شدن آمده است.
و سجده موجودات، اعم از
جمادات،
نباتات،
حیوانات، کرات آسمانی،
انسان و
جن و فرشتگان، به معنای
خضوع و تذلیل
در برابر عظمت خداوند متعال میباشند.
در شرع مقدس، سجده به معنای نهادن هفت موضع از بدن بر زمین و ذکر خداوند است؛ به نحوی که پیشانی بر
زمین باشد و چیزی بین
پیشانی و آنچه بر آن سجده میشود، حایل و فاصله نباشد. سجده
در برابر پروردگار جهان، امری است فطری و طبیعی.
فطرت اقتضا میکند که هر منعم از ولی نعمت خود سپاسگزار باشد و چون خدای سبحان خالق و ولی نعمت همه موجودات است باید همه موجودات
در برابر او
عبادت و اطاعت نمایند، به همین جهت خداوند متعال این تذلل و خضوع را برای ما بیان میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید! رکوع کنید و سجود به جا آورید..... «یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا...»
یکی از فضائل نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جا آوردن سجدههای طولانی و مداومت بر سجده خصوصا
در پاسی از
شب است که موجبات تقرب آن وجود مقدس به ساحت قدس الهی را فراهم نمود.
توصیه خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سجده و کرنش نمودن آن حضرت برای خداوند:
• «فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین؛
(برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش!»
• «و من الّیل فسبّحه و ادبر السّجود؛
و
در بخشی از شب او را تسبیح کن، و بعد از سجدهها!» طبق روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام)، مقصود از «ادبار السّجود»
نماز وتر در آخر شب است، که بیان میکند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بخشی از شب را به سجده سپری میکرد.
• «کلاّ لا تـطعه و اسـجد و اقترب؛
چنان نیست (که آن طغیانگر میپندارد)؛ هرگز او را اطاعت مکن، و سجده نما و (به خدا) تقرّب جوی!»
مداومت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر سجده کردن و
عبادت خداوند:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تراهم رکّعا سجّدا... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی...» بنابر قـولی «محمّد» مبتدا «رسول اللّه» تابع آن «و الّذین معه» عطف بر «محمّد» و «اشدّاء علی الکفّار» تا آخر خبر آن است.
۱. وصف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در تورات، به سجده کردن برای خداوند:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تراهم رکّعا سجّدا... سیماهم فی وجوهم من اثر السّجود ذلک مثلهم فی التّوراة... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی... نشانه آنها
در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان
در تورات و توصیف آنان
در انجیل است،...»
۲. وصـف پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در انجیل، به سجده کردن برای خداوند:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تراهم رکّعا سجّدا... سیماهم فی وجوهم من اثر السـّجود ذلک مـثلهم فی التّوراة و مثلهم فی الانجیل... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی... نشانه آنها
در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان
در تورات و توصیف آنان
در انجیل است،...» بنابر احتمالی، اوصاف ذکر شده برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
صحابه در هر دو کتاب تورات و انجیل آمده است.
۱. سجده برای خداوند
در پاسی از شـب، دارای اهـمّیّت بسزا برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و من الّیل فاسجد له و سبّحه لیلا طویلا؛
و
در شبانگاه برای او سجده کن، و مقداری طولانی از شب، او را تسبیح گوی!» از تقدیم «و من اللّیل...» استفاده میشود که سجده
در شب، اهمّیّت بیشتری دارد.
۲. اختصاص پاسی از شب برای سجده
در برابر خداوند از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نمودی از دنیاگریزی و آخرتاندیشی حضرت:
• «و من الّیل فاسجد له... • انّ هؤلاء یحبّون العاجلة و یـذرون وراءهـم یـوما ثقیلا؛
و
در شبانگاه برای او سجده کن، و مقداری طولانی از شب، او را تسبیح گوی! • آنها زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند،
در حالی که روز سختی را پشت سر خود رها میکنند!»
۳. نزول
قرآن بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مستلزم اختصاص دادن پاسی از شب برای سجده
در برابر خداوند به وسیله حضرت:
• «انّا نحن نزّلنا عـلیک القـرءان تنزیلا• فاصبر لحکم ربّک... • و من الّیل فاسجد له... ؛
مسلّماً ما
قرآن را بر تو نازل کردیم! • پس
در (تبلیغ و اجرای) حکم پروردگارت شکیبا باش... و
در شبانگاه برای او سجده کن، و مقداری طولانی از شب، او را تسبیح گوی!»
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مورد
لطف و عنایت خاصّ خداوند، همگام سجدههایش:
• «الّذی یراک حین تقوم• و تقلّبک فی السّاجدین؛
همان کسی که تو را به هنگامی که (برای عبادت) برمیخیزی میبیند؛ • و (نیز) حرکت تو را
در میان سجده کنندگان!»
۲. لطـف و عـنایت خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به هنگام سجدههایش، برخاسته از شنوایی و
علم او:
• «الّذی یراک حین تقوم• و تقلّبک فی السّاجدین• انّه هو السّمیع العلیم؛
همان کسی که تو را به هنگامی که (برای
عبادت) برمیخیزی میبیند؛ • و (نیز) حرکت تو را
در میان سجده کنندگان! • اوست خدای شنوا و دانا.»
۳. سجده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای خداوند، زمینهساز جلب حمایت الهی از آن حضرت
در برابر استهزاگران:
• «انّا کفیناک المستهزءین• الّذین یجعلون مع اللّه الها ءاخر فسوف یعلمون• و لقد نعلم انّک یـضیق صـدرک بما یقولون• فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین؛
ما
شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد؛ • همانها که معبود دیگری با خدا قرار دادند؛ امّا بزودی میفهمند! • ما میدانیم سینهات از آنچه آنها میگویند تنگ میشود (و تو را سخت ناراحت میکنند). • (برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش!»
سجده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در برابر خداوند، سبب تقرّب ایشان بـه درگاه الهی:
• «کلاّ لا تـطعه و اسـجد و اقترب؛
چنان نیست (که آن طغیانگر میپندارد)؛ هرگز او را اطاعت مکن، و سجده نما و (به خدا) تقرّب جوی!»
آشکار بودن علایم سجده
در چهره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بـینهم تـراهم رکّعا سجّدا یبتغون فضلا من اللّه و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السّجود... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال
رکوع و
سجود میبینی
در حالی که همواره
فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها
در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛...»
۱. سجده پیـامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای خداوند، راهی برای مقاومت
در برابر دشمنان کینهتوز:
• «انّا کفیناک المستهزءین• الّذین یجعلون مع اللّه الها ءاخر فسوف یعلمون• و لقد نعلم انّک یـضیق صـدرک بما یقولون• فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین؛
ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد؛ • همانها که معبود دیگری با خدا قرار دادند؛ امّا بزودی میفهمند! • ما میدانیم سینهات از آنچه آنها میگویند تنگ میشود (و تو را سخت ناراحت میکنند). • (برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش!»
• «... لنسفعا بالنّاصیة• ناصیة کاذبة خاطئة• فلیدع نادیة• سندع الزّبانیة• کلاّ لا تطعه و اسجد و اقترب؛
چنان نیست که او خیال میکند، اگر دست از کار خود برندارد، ناصیهاش (موی پیش سرش) را گرفته (و به سوی
عذاب میکشانیم)، • همان
ناصیه دروغگوی خطاکار را! • سپس هر که را میخواهد صدا بزند (تا یاریش کند)! • ما هم بزودی
ماموران دوزخ را صدا میزنیم (تا او را به
دوزخ افکنند)! • چنان نیست (که آن طغیانگر میپندارد)؛ هرگز او را اطاعت مکن، و سجده نما و (به خدا) تقرّب جوی.»
۲. توصیه خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبنی بر سجده نمودن آن حضرت
در پی دلتنگی از رفتار استهزاگران:
• «انّا کفینک المستهزءین• الّذین یجعلون مع اللّه الها ءاخر فسوف یعلمون• و لقد نعلم انّک یـضیق صـدرک بما یقولون• فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین؛
ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد؛ • همانها که معبود دیگری با خدا قرار دادند؛ امّا بزودی میفهمند! • ما میدانیم سینهات از آنچه آنها میگویند تنگ میشود (و تو را سخت ناراحت میکنند). • (برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش!»
رکوع نشانه
خضوع و
خشوع است و از صفات مؤمنان شمرده شده است، چنان که
قرآن کریم در توصیف مؤمنان میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا... ؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید رکوع کنید و سجود بجا آورید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید.»
حضرت امام صادق (علیهالسّلام) در رابطه با
فلسفه رکوع میفرماید:...
در رکوع ادب (عبودیت) و
در سجود قرب و نزدیک شدن (به معبود) است. و کسی که به نیکی ادب نگذارد؛ نمیتواند به خدا نزدیک شود. پس همانند کسی که قلبش برای خدا خاضع است، رکوع کن و تحت قدرت او ذلیل و بیمناک باش.
بر اساس آیات
قرآن رکوع برترین جلوه عبودیّت خداوند است و یکی از
فضائل پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، این بوده که ایشان بسیار رکوعگزار بودهاند.
۱. رکـوع بـسیار، از اوصـاف حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معه اشـدّاء عـلی الکـفّار رحـماء بـینهم تراهم رکّعا... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی...» بنابر احـتمالی، «محمّد» مبتدا، «رسول اللّه» تابع، بدل یا عطف بیان آن و «و الّذین معه» عطف بر «محمّد» و «اشدّاء...» خبر آن است.
بنابراین، اوصاف ذکر شده مربوط بـه پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اصحاب او است.
۲. رکـوع حـضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از اوصاف آن حضرت
در تورات و انجیل:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معهاشـدّاء عـلی الکـفّار رحـماء بـینهم تراهم رکّعا سـجّدا یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا سیماهم فی وجوهم من اثر السّجود ذلک مثلهم فی التّوراة و مثلهم فی الانـجیل... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها
در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان
در تورات و توصیف آنان
در انجیل است،...»
رکوع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای جلب
رضایت پروردگار:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معهاشـدّاء عـلی الکـفّار رحـماء بـینهم تراهم رکّعا سـجّدا یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها
در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛...»
رکوع و سـجود پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، عالیترین جلوه نیایش و عبودیّت
در برابر خداوند:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معهاشـدّاء عـلی الکـفّار رحـماء بـینهم تراهم رکّعا سـجّدا یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها
در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛...» ذکر رکـوع و سـجود از میان هـمه عـبادات، گویای بـرتری این دو حالت نسبت بـه سایر حالتها است.
اخلاص پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در رکوع:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معهاشـدّاء عـلی الکـفّار رحـماء بـینهم تراهم رکّعا سـجّدا یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها
در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛...»
دعـای پیـامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در حال رکـوع، برای جلب تفضّلات و نعمتهای الهی:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معهاشـدّاء عـلی الکـفّار رحـماء بـینهم تراهم رکّعا سـجّدا یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند...»
رکوع محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پیـروانش
در بـرابر خداوند، نمودی آشکار از عمل صالح:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معهاشـدّاء عـلی الکـفّار رحـماء بـینهم تراهم رکّعا سـجّدا یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند...»
• «... یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا... وعـد اللّه الّذیـن ءامنوا و عملوا الصّالحات... ؛
میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛... (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.»
۱. رکوع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در پیدارنده
مغفرت الهی برای حضرت:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معهاشـدّاء عـلی الکـفّار رحـماء بـینهم تراهم رکّعا سـجّدا یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا سیماهم فی وجوهم من اثر السّجود ذلک مثلهم فی التّوراة و مثلهم فی الانـجیل کـزرع اخـرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یـعجب الزّرّاع لیـغیظ بـهم الکـفّار وعـد اللّه الّذیـن ءامنوا و عملوا الصّالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها
در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان
در تورات و توصیف آنان
در انجیل است، همانند زراعتی که جوانههای خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و
رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامیدارد؛ این برای آن است که کافران را به
خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند
وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.»
۲. رکوع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، زمینهساز بهرهمندی آن حضرت از
پاداش بزرگ خداوند:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تراهم رکّعا سجّدا یـبتغون فضلا من اللّه و رضوانا... وعد اللّه الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را
در حال رکوع و سجود میبینی
در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛... (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.»
یکی از فضائل پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در ارتباط با خداوند متعال، مقام
بندگی و شکرگزاری ایشان
در برابر پروردگار بود، به حدی که حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این اصل را محور همه امور و سنگزیرین رشد و تعالی و
کمال میدانستند، عبادتشان به خاطر کسب
بهشت و
خوف از
دوزخ نبود، بلکه ذات پاک خدا را سزاوار آن میدانستند و به عنوان شکر
در برابر نعمتهایش، او را عبادت مینمودند، عبادتی پاک،
خالص، و تنها برای خدا.
امیرالمومنین (علیهالسلام) در حدیثی فرمود: «گروهی خدا را به خاطر میل به بهشت
پرستش میکنند و این عبادت تاجران است، و گروهی خدا را از روی ترس از
آتش دوزخ، عبادت میکنند، و این عیادت بردگان است، وگروهی خدا را به خاطر شکر نعمتهایش میپرستند و این عبادت آزادگان است.»
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن قدر برای نماز و
عبادت میایستاد که پاهایش ورم میکرد و آن قدر هنگام عبادت میگریست که بیحال میشد. شخصی به آن حضرت عرض کرد: «مگر نه این است که خداوند گناه گذشته و آیندۀ تو را بخشیده است، چرا خود را اینگونه زحمت میدهی؟» آنحضرت
در پاسخ فرمود: «افَلَا اَکُونُ عَبْداً شَکُوراً؛ آیا بندۀ سپاسگزار خدا نباشم؟»
شکر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به درگاه الهی، با
ابتهال و
تضرّع و راز و نیاز، مورد توصیه خداوند به آن حضرت:
• «الم نشرح لک صـدرک• و وضـعنا عـنک وزرک• الّذی انقض ظهرک• و رفعنا لک ذکرک• فانّ مع العسر یسرا• انّ مع العسر یسرا• فاذا فـرغت فـانصب• و الی ربـّک فارغب؛
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، • و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟! • همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی میکرد! • و آوازه تو را بلند ساختیم! • به
یقین با (هر) سختی آسانی است! • (آری) مسلّماً با (هر) سختی آسانی است، • پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز، • و به سوی پروردگارت توجّه کن!»
بهرهمندی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
نعمت کوثر، موجب و ودارسازنده آن حضرت، به شکر و سپاس به درگاه پروردگار:
• «انّا اعطیناک الکـوثر• فـصلّ لربّک و انحر؛
ما به تو کوثر (خیر و
برکت فراوان) عطا کردیم! • پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن!»
شکر و سپاسگزاری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به درگاه الهی، با اقامه نماز،
در بـرابر نـعمت کوثر:
• «انـّا اعطیناک الکوثر• فصلّ لربّک و انحر؛
ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم! • پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن!» خـداوند مـتعال، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به شکر
در برابر نعمت بزرگ (کوثر) امر فـرمود.
شکر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در برابر نعمتهای خداوند، با قربانی به درگاه پروردگار:
• «انـّا اعطیناک الکوثر• فصلّ لربّک و انحر؛
ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم! • پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن!»
شکر و سپاسگزاری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به درگاه پروردگار،
در پی بهرهمندی از امدادها و الطاف الهی:
• «الم نشرح لک صدرک• و وضعنا عنک وزرک• الّذی انقض ظهرک• و رفعنا لک ذکرک• فانّ مع العسر یسرا• انّ مع العسر یسرا• فاذا فرغت فانصب؛
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، • و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟! • همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی میکرد! • و آوازه تو را بلند ساختیم! • به یقین با (هر) سختی آسانی است! • (آری) مسلّماً با (هر) سختی آسانی است، • پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز، » «فاذا فرغت فانصب»، یعنی هرگاه از عبادتی مانند تبلیغ وحی فارغ شدی بـه عـبادت دیـگر بپرداز؛ جهت شکر نعمتهایی که بر تو شمردهایم.
تسبیح از سبّح گرفته شده است و سبّح حرکت سریع
در آب و هواست، گفته میشود: (سَبَحَ سَبْحاً و سباحةً) یعنی شنا کرد شنا کردنی. و برای حرکت ستارگان
در فلک و حرکت اسب و با سرعت به دنبال کاری رفتن،
استعاره شده است.
و
در اصطلاح، تسبیح، تنزیه خداوند متعال است و اصلش حرکت سریع
در عبادت خداوند است.
تسبیح، تنزیه خداوند از هر سوء است و تنزیه به معنای تبعید است.
حمد و تسبیح مخصوص انسان نیست و سایر موجودات و پدیدهها
در حال ستایش و تسبیح خداوند هستند. آسمانها و زمین،
رعد، کوهها و پرندگان خداوند را میستایند هر چند که آدمی متوجه تسبیح و تقدیس آنان نشود. یکی از امتیازات پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در رابطه با خداوند متعال تسبیح و تنزیه خداوند
در آغاز هر کار و تلاش و پس از انجام سجده یا به عبارتی پس از انجام
نمازهای واجب است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور تسبیح و تنزیه پروردگـار خـویش، همزمان با آغاز هر کار و تلاش:
• «و اصبر لحکم ربّک فانّک باعیننا و سبّح بحمد ربـّک حـین تقوم؛
در راه ابلاغ حکم پروردگارت
صبر و استقامت کن، چرا که تو
در حفاظت کامل ما قرار داری! و هنگامی که برمیخیزی پروردگارت را تسبیح و حمد گوی!» مقصود از «حـین تقوم»، بنابر یک احتمال، هنگام برخاستن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای تلاش است.
۱. توصیه خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برای تسبیح پروردگار، پس از سجدههای خود:
• «و من الّیل فسبّحه و ادبار السّجود؛
و
در بخشی از شب او را تسبیح کن، و بعد از سجدهها!»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف بـه تـسبیح و تنزیه خداوند:
• «قل... و سبحان اللّه و ما انا من المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» »
• «فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین؛
(برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش!»
• «... قل سبحان ربّی... ؛
… «بگو: » منزه است پروردگارم (از این سخنان بیمعنی)! …»
• «... و سبّح بـحمد ربـّک قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها و من ءانای الّیل فسبّح و اطراف النّهار... ؛
پس
در برابر آنچه میگویند، صبر کن! و پیش از
طلوع آفتاب، و قبل از
غروب آن؛ تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنین (برخی) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبیح گوی؛ باشد که (از الطاف الهی) خشنود شوی!»
• «و توکّل علی الحیّ الّذی لا یموت و سبّح بحمده... ؛
و توکّل کن بر آن زندهای که هرگز نمیمیرد؛ و تسبیح و حمد او را بجا آور؛ و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است!»
• «... و سبّح بحمد ربّک بالعشیّ و الابکار؛
پس (ای پیامبر! ) صبر و شکیبایی پیشه کن که
وعده خدا حق است، و برای گناهت
استغفار کن، و هر صبح و شام تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور!»
• «... و سـبّح بـحمد ربّک قبل طلوع الشّمس و قبل الغروب• و من الّیل فسبّحه و ادبار السّجود؛
در برابر آنچه آنها میگویند شکیبا باش، و پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور، • و
در بخشی از شب او را تسبیح کن، و بعد از سجدهها!»
• «... و سبّح بـحمد ربـّک حین تقوم• و من الّیل فسبّحه و ادبر النّجوم؛
در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن، چرا که تو
در حفاظت کامل ما قرار داری! و هنگامی که برمیخیزی پروردگارت را تسبیح و حمد گوی! • (همچنین) به هنگام شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان (و طلوع صبح)!»
• «فـسبّح بـاسم ربـّک العظیم؛
حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن (و او را پاک و منزّه بشمار)!»
• «فسبّح باسم ربّک العظیم؛
حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی!»
• «و من الّیل فاسجد له و سبّحه لیلا طویلا؛
و
در شبانگاه برای او سجده کن، و مقداری طولانی از شب، او را تسبیح گوی!»
• «سبّح اسم ربّک الاعلی؛
منزّه شمار نام پروردگار بلندمرتبهات را!»
• «فسبّح بحمد ربّک... ؛
پروردگارت را تسبیح و حمد کن و از او
آمرزش بخواه که او بسیار توبهپذیر است!»
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در بین همه تسلیمشوندگان
در برابر خداوند متعال، از جایگاه برتر و ویژهای برخورداراند به گونهای که تعبیر «اول المسلمین»
در قرآن درباره ایشان آمده است. نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تسلیم محض
در بـرابر پروردگار عالم بودند و مامور بودند تا تسلیم خود را
در بـرابر خداوند به مردم اعلام نمایند.
جایگاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در مـقام
تسلیم، برتر از همه تسلیمشوندگان
در برابر خدا:
• «... قل انّیامـرت ان اکـون اوّل من اسلم و لا تکوننّ من المشرکین؛
… بگو: «من مامورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!»»
• «لا شریک له و بذلک امرت و انا اوّل المسلمین؛
همتایی برای او نیست؛ و به همین مامور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم!»»
• «وامـرت لان اکـون اوّل المسلمین؛
و مامورم که نخستین مسلمان باشم!»
تسلیم هـمهجانبه
در بـرابر پروردگار، ماموریّت الهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «قل ءامنّا باللّه... و نحن له مسلمون؛
بگو: «به خدا ایمان آوردیم؛... و
در برابرِ (فرمان) او تسلیم هستیم.»»
• «قلاندعوا من دون اللّه ما لا ینفعنا و لا یضرّنا... وامـرنا لنسلم لربّ العالمین؛
بگو: «آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (و عبادت کنیم) که نه سودی به حال مال دارد، نه زیانی؛... و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.»
• «و ان اقم وجهک للدّیـن حـنیفا و لا تکوننّ من المشرکین؛
و (به من دستور داده شده که: ) روی خود را به آیینی متوجه ساز که از هر گونه
شرک، خالی است؛ و از مشرکان مباش!» «حنیف» مسلمانی اسـت که از دیگر ادیان به سوی حق گـرایش پیـدا مـیکند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور اعلان تسلیم خود
در بـرابر خدا:
• «فـان حاجّوک فقل اسلمت وجهی للّه... ؛
اگر با تو، به گفتگو و ستیز برخیزند، (با آنها مجادله نکن! و) بگو: «من و پیروانم،
در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شدهایم.»...»
• «... قل انّیامـرت ان اکـون اوّل من اسلم و لا تکوننّ من المشرکین؛
… بگو: «من مامورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!»»
• «انّما امرت ان اعبد ربّ هـذه البـلدة الّذی حرّمها و له کـلّ شـیء وامـرت ان اکون من المسلمین؛
(بگو: ) من مامورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده؛
در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مامورم که از مسلمین باشم؛»
سـبقت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
امّت خـویش،
در تـسلیم و
اطاعت حق:
• «قل اغیر اللّهاتـّخذ ولیـّا... قل انّیامـرت ان اکـون اوّل من اسلم... ؛
بگو: «آیا غیر خدا را ولیّ خود انتخاب کنم؟! … بگو: «من مامورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!» »
• «لا شریک له و بذلک امرت و انا اوّل المسلمین؛
همتایی برای او نیست؛ و به همین مامور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم!»»
• «وامـرت لان اکـون اوّل المسلمین؛
و مامورم که نخستین
مسلمان باشم!»
تقرّب مصدر باب تفعّل و از ریشه «ق ر ب» است. قُرب
در لغت خلاف بُعد
و به معنای نزدیکی است،
خواه مادی یا معنوی
قرآن کریم در آیات بسیاری با واژهها و تعبیرهایی گوناگون، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مقرّبترین انسان به درگاه الهی دانسته و سـجود و خـضوع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به پیشگاه الهی، را مایه تقرّب او به خداوند معرفی نموده است.
مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از مـقربان
در پیشگاه خداوند:
• «و هو بالافق الاعلی• ثمّ دنـا فـتدلّی• فکان قـاب قـوسین او ادنـی• فاوحی الی عـبده ما اوحی؛
در حالی که
در افق اعلی قرار داشت! • سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد... • تا آنکه فاصله او (با پیامبر) بهاندازه فاصله دو
کمان یا کمتر بود؛ •
در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود.»
• «و ان کنتم فی ریب ممّا نـزّلنا عـلی عـبدنا فاتوا بسورة من مثله... ؛
و اگر
در باره آنچه بر بنده خود (پیامبر) نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را غیر خدا برای این کار، فرا خوانید اگر راست میگویید!» اضافه «عبد» به ضمیر اسم جلاله، از نوع اضافه تشریفی است و دلالت بر تقرّب و عظمت رسول خـدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میکند.
• «... و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجـدوا اللّه تـوّابا رحیما؛
… و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند؛ و از خدا طلب آمرزش میکردند؛ و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند.» التفات از خطاب به غیبت، با گفتن «و استغفر لهم الرّسول» بیانگر شان و عظمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
• «و ما کان اللّه لیعذّبهم و انت فیهم... ؛
ولی (ای پیامبر! ) تا تو
در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار میکنند، خدا عذابشان نمیکند.»
• «... ان کنتم ءامنتم باللّه و ما انزلنا علی عبدنا... ؛
اگر به خدا و آنچه بر بنده خود
در روز جدایی حق از باطل، روز درگیری دو گروه (باایمان و بیایمان) نازل کردیم، ایمان آوردهاید؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست!»
• «سبحان الّذی اسری بعبده... ؛
پاک و منزّه است خدایی که بندهاش را
در یک شب، از
مسجد الحرام به
مسجد الاقصی که گرداگردش را پربرکت ساختهایم؛ برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.»
• «... ان فـضله کان علیک کبیرا؛
مگر
رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد،) که فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است!»
• «الحمد للّه الّذی انزل علی عبده الکتاب... ؛
حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده) اش نازل کرد، و هیچ گونه کژی
در آن قرار نداد...»
• «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده... ؛
زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که
قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.»
• «الیس اللّه بکاف عبده و یخوّفونک بـالّذین مـن دونـه و من یضلل اللّه فما له منهاد؛
آیا خداوند برای (نجات و دفاع از) بندهاش کافی نیست؟! امّا آنها تو را از غیر او میترسانند. و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایتکنندهای ندارد!»
• «هو الّذی ینزّل علی عبده ءایت بیّنات... ؛
او کسی است که آیات روشنی بر بندهاش (محمد) نازل میکند...»
سـجده و
خضوع محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به پیشگاه الهی، مایه
تقرّب او به خداوند:
• «کلاّ لا تـطعه و اسـجد و اقترب؛
چنان نیست (که آن طغیانگر میپندارد)؛ هرگز او را اطاعت مکن، وسجده نما و (به خدا) تقرّب جوی!»
مقام قرب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ نزد خدا،
در تشبیه به اندازه دو کمان:
• «ثمّ دنـا فـتدلّی• فکان قـاب قـوسین او ادنـی• فاوحی الی عـبده ما اوحی؛
سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد... • تا آنکه فاصله او (با پیامبر) بهاندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود؛ •
در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش
وحی نمود.»
توکل، به معنای اعتماد
قلب در تمام امور، بر خداوند است بطوری که فرد جمیع امور خویش را بر خداوند
حواله دهد، تنها به قدرت او وابسته باشد و تنها او را اساس عمل و تاثیر بداند. یکی دیگر از فضائل پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در ارتباط با خداوند متعال توکّل بر او
در همه کارها و امور است. بر اساس آیات
قرآنی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور به توکل بر خداوند متعال بودهاند.
توصیه اکید خدا به محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برای توکّل بر خدا
در کارها و امور:
• «... و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (
برکت)
رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و
سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان
مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
• «... فاعرض عنهم و توکّل علی اللّه... ؛
اعتنایی به آنها نکن! (و از نقشههای آنان
وحشت نداشته باش! ) و بر خدا توکّل کن!...»
• «و ان جنحوا للسّلم فـاجنح لهـا و تـوکّل علی اللّه... • یا ایّها النّبیّ حسبک اللّه و مـناتـّبعک مـن المؤمنین؛
و اگر تمایل به
صلح نشان دهند، تو نیز از
در صلح درآی؛ و بر خدا توکّل کن، که او شنوا و داناست! • ای پیامبر! خداوند و مؤمنانی که از تو پیروی میکنند، برای حمایت تو کافی است (؛ فقط بر آنها تکیه کن)!»
• «قل لن یصیبنا الاّ ما کتب اللّه لنا هو مولانا و علی اللّه فلیتوکّل المؤمنون؛
بگو: «هیچ حادثهای برای ما رخ نمیدهد، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرّر داشته است؛ او مولا (و سرپرست) ماست؛ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!» »
• «فان تولّوا فقل حسبی اللّه لا اله الاّ هو علیه توکّلت... ؛
اگر آنها (از حق) روی بگردانند، (نگران مباش! ) بگو: «خداوند مرا کفایت میکند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکّل کردم؛ و او صاحب
عرش بزرگ است!»»
• «... و الیه یرجع الامر کلّه فاعبده و تـوکّل علیه... ؛
و (آگاهی از)
غیب (و اسرار نهان) آسمانها و زمین، تنها از آن خداست؛ و همه کارها به سوی او بازمیگردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که میکنید، هرگز غافل نیست!»
• «... قل هو ربّی لا اله الاّ هو عـلیه تـوکّلت و الیـه متاب؛
… بگو: «او پروردگار من است! معبودی جز او نیست! بر او توکّل کردم؛ و بازگشتم بسوی اوست!»»
• «و توکّل علی الحیّ الّذی لا یموت... ؛
و توکّل کن بر آن زندهای که هرگز نمیمیرد؛ و تسبیح و حمد او را بجا آور؛ و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است!»
• «و انذر عـشیرتک الاقـربین• فان عصوک فقل انّی بریء ممّا تعملون• و توکّل علی العزیز الرّحیم؛
و خویشاوندان نزدیکت را
انذار کن! • اگر تو را نافرمانی کنند بگو: «من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم!» • و بر خداوند عزیز و
رحیم توکّل کن!»
• «فـتوکّل علی اللّه انـّک عـلی الحقّ المبین؛
پس بر خدا توکّل کن، که تو بر حقّ آشکار هستی!»
• «و توکّل علی اللّه و کفی باللّه وکیلا؛
و بر خدا توکّل کن، و همین بس که خداوند حافظ و مدافع (انسان) باشد!»
• «... و توکّل علی اللّه... ؛
. و بر خدا توکّل کن، و همین بس که خدا حامی و مدافع (تو) است!»
• «... قل حـسبی اللّه عـلیه یـتوکّل المتوکّلون؛
بگو: «خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل میکنند!»» «حسبی اللّه» بر معنای توکّل
دلالت دارد.
• «قل هو الرّحمان ءامنّا به و علیه توکّلنا... ؛
بگو: «او خداوند رحمان است، ما به او
ایمان آورده و بر او توکّل کردهایم؛ و بزودی میدانید چه کسی
در گمراهی آشکار است!»»
• «ربّ المشرق و المغرب لا اله الاّ هو فاتّخذه وکیلا؛
همان پروردگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست، او را نگاهبان و
وکیل خود انتخاب کن،»
توکّل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر خداوند، به دلیل
ربوبیّت او:
• «... قل هو ربّی لا اله الاّ هو عـلیه تـوکّلت و الیـه متاب؛
… بگو: «او پروردگار من است! معبودی جز او نیست! بر او توکّل کردم؛ و بازگشتم بسوی اوست!»»
• «... ذلکم اللّه ربّی علیه توکّلت و الیه انیب؛
در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست؛ این است خداوند، پروردگار من، بر او توکّل کردهام و به سوی او بازمیگردم!»
• «ربّ المشرق و المغرب لا اله الاّ هو فاتّخذه وکیلا؛
همان پروردگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست، او را نگاهبان و وکیل خود انتخاب کن،»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از خداپرستان
موحّد:
• «قل انّی نـهیت ان اعـبد الّذین تدعون من دون اللّه قـل لا اتّبع اهواءکم قد ضللت اذا و ما انا من المهتدین؛
بگو: «من از
پرستش کسانی که غیر از خدا میخوانید،
نهی شدهام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمیکنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شدهام؛ و از هدایتیافتگان نخواهم بود!»»
• «قلاندعوا من دون اللّه ما لا ینفعنا و لا یضرّنا... ؛
بگو: «آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (و عبادت کنیم) که نه سودی به حال مال دارد، نه زیانی؛...»
• «انّی وجّهت وجهی للّذی فطر السّماوات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین؛
از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن! هیچ معبودی جز او نیست! و از مشرکان، روی بگردان!»
• «قل انّنی هدانی ربّی الی صـراط مـستقیم دینا قیما ملّة ابرهیم حنیفا و ما کان من المشرکین• قل انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین• لا شریک له و بذلک امرت و انا اوّل المسلمین• قل اغیر اللّه ابغی ربّا و هو ربّ کلّ شیء... ؛
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا (و
ضامن سعادت دین و
دنیا)؛
آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.» • بگو: «
نماز و تمام عبادات من، و زندگی و
مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. • همتایی برای او نیست؛ و به همین مامور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم!» • بگو: «آیا غیر خدا، پروردگاری را بطلبم،
در حالی که او پروردگار همه چیز است؟!...»
• «فان تولّوا فقل حسبی اللّه لا اله الاّ هو علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم؛
اگر آنها (از حق) روی بگردانند، (نگران مباش! ) بگو: «خداوند مرا کفایت میکند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکّل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!»»
• «قـل یـا ایّها النّاس ان کنتم فی شکّ مـن دیـنی فلا اعبد الّذین تعبدون من دون اللّه ولکن اعبد اللّه الّذی یتوفّاکم و امرت ان اکون من المؤمنین• و ان اقم وجهک للدّین حنیفا و لا تکوننّ من المشرکین؛
بگو: «ای مردم! اگر
در عقیده من
شک دارید، من آنهایی را که جز خدا میپرستید، نمیپرستم! تنها خداوندی را پرستش میکنم که شما را میمیراند! و من مامورم که از مؤمنان باشم! • و (به من دستور داده شده که: ) روی خود را به آیینی متوجه ساز که از هر گونه
شرک، خالی است؛ و از مشرکان مباش!»
• «و الّذین ءاتینهم الکتاب یـفرحون بـما انزل الیک و من الاحزاب من ینکر بعضه قل انّما امرت ان اعبد اللّه و لا اشرک به الیـه ادعـوا و الیه مئاب؛
کسانی که کتاب آسمانی به آنان دادهایم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالند؛ و بعضی از احزاب (و گروهها)، قسمتی از آن را انکار میکنند؛ بگو: «من مامورم که «
اللَّه» را بپرستم؛ و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت میکنم؛ و بازگشت من بسوی اوست!»»
• «فلا تدع مع اللّه الها ءاخر فتکون من المعذّبین؛
(ای پیامبر!) هیچ معبودی را با خداوند مخوان، که از معذّبین خواهی بود!»
• «انّما امرت ان اعبد ربّ هـذه البـلدة الّذی حرّمها و له کـلّ شـیء وامـرت ان اکون من المسلمین؛
(بگو: ) من مامورم پروردگار این شهر (مقدّس
مکه) را
عبادت کنم، همان کسی که این شهر را
حرمت بخشیده؛
در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مامورم که از مسلمین باشم؛»
• «... وادع الی ربّک و لا تکوننّ من المشرکین• و لا تـدع مع اللّه الها ءاخر... ؛
و هرگز (آنها) تو را از آیات خداوند، بعد از آنکه بر تو نازل گشت، بازندارند! و بسوی پروردگارت دعوت کن، و هرگز از مشرکان مباش! • معبود دیگری را با خدا مخوان، که هیچ معبودی جز او نیست؛ همه چیز جز ذات (پاک) او فانی میشود؛ حاکمیت تنها از آن اوست؛ و همه بسوی او بازگردانده میشوید!»
• «قل افغیر اللّه تامرونّی اعبد ایـّها الجـاهلون• و لقد اوحی الیک و الی الّذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطنّ عملک و لتکوننّ من الخاسرین• بل اللّه فاعبد و کن من الشّاکرین؛
بگو: «آیا به من دستور میدهید که غیر خدا را بپرستمای جاهلان؟!» • به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه میشود و از زیانکاران خواهی بود! • بلکه تنها خداوند را عبادت کن و از شکرگزاران باش!»
• «قـل انّی نهیت ان اعبد الّذین تدعون من دون اللّه... و امرت ان اسلم لربّ العالمین؛
بگو: «من نهی شدهام از اینکه معبودهایی را که شما غیر از خدا میخوانید بپرستم، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم برای من آمده است؛ و مامورم که تنها
در برابر پروردگار عالمیان تسلیم باشم!»»
• «قـل انـّما ادعـوا ربـّی و لا اشرک به احدا• قل انّی لن یـجیرنی من اللّه احد و لن اجد من دونه ملتحدا؛
بگو: «من تنها پروردگارم را میخوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمیدهم!» • بگو: « (اگر من نیز بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا
در برابر او حمایت نمیکند و پناهگاهی جز او نمییابم؛ »
• «قل یا ایّها الکافرون• لا اعبد ما تعبدون• و لا انتم عابدون مـا اعبد• و لا انا عابد ما عبدتم• و لا انتم عابدون ما اعبد؛
بگو: ای کافران! • آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! • و نه شما آنچه را من میپرستم میپرستید، • و نه من هرگز آنچه را شما
پرستش کردهاید میپرستم، • و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور اعلام موضع سازشناپذیر عقیدتی و توحیدی خود به مردم:
• «قل انـّی امرت ان اعبد اللّه
مخلصا له الدّین؛
بگو: «من مامورم که خدا را
پرستش کنم
در حالی که دینم را برای او
خالص کرده باشم،»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از گواهان بر
توحید:
• «قل ایّ شیء اکبر شهادة قـل اللّه شـهید بینی و بینکم و اوحی الیّ هذا القرءان لانذرکم به و من بلغ اانّکم لتشهدون انّ مع اللّه آلهة اخری قل لا اشهد... ؛
بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند،
گواه میان من و شماست؛ و (بهترین دلیل آن این است که) این
قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این
قرآن به آنها میرسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی میدهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهی نمیدهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرار میدهید، بیزارم!»»
۱. ماموریّت دادن خداوند بـه پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برای یاد او همراه بـا
تضرّع:
• «و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعا وخـیفة... و لا تـکن مـن الغافلین؛
پروردگارت را
در دل خود، از روی
تضرع و
خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن؛ و از غافلان مباش!»
۲. تـضرّع به درگاه الهی و حـاجت خواستن از خداوند، مورد توصیه خداوند:
• «و الی ربّک فارغب؛
و به سوی پروردگارت توجّه کن.» گـفته شده
آیه مزبور، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به تضرّع به درگاه الهی دعوت کرده است.
۳. هشدار خداوند به محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره
غفلت از تضرّع بـه پیـشگاه الهی:
• «و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعا وخـیفة... و لا تـکن مـن الغافلین؛
پروردگارت را
در دل خود، از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن؛ و از غافلان مباش!»
۱.
انابه محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به درگاه خداوند:
• «... ذلکم اللّه ربّی علیه توکّلت و الیه انیب؛
در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست؛ این است خداوند، پروردگار من، بر او توکّل کردهام و به سوی او بازمیگردم!»
۲. توجّه به
ربوبیّت خداوند، زمینهساز انابه محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به درگاه الهی:
• «... ذلکم اللّه ربّی علیه توکّلت و الیه انیب؛
در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست؛ این است خداوند، پروردگار من، بر او توکّل کردهام و به سوی او بازمیگردم!»
۱.
تهجد و
شبزندهداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مورد توجه و آگاهی خداوند:
• «انّ ربّک یعلم انّک تقوم ادنی من ثلثی الّیل و نـصفه و ثلثه... ؛
پروردگارت میداند که تو و گروهی از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثلث آن را به پا میخیزند؛ …»
۲. بـیدار شـدن از
خواب در دل شب، برای تهجّد و
قرائت قرآن، توصیه خدا به محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «یا ایّها المـزّمّل• قم الّیـل الاّ قـلیلا• نصفه او انقص منه قلیلا• او زد علیه و رتّل القرءان ترتیلا؛
ای جامه به خود پیچیده! • شب را، جز کمی، بپاخیز! • نیمی از شب را، یا کمی از آن کم کن، • یا بر نصف آن بیفزا، و
قرآن را با دقّت و تامّل بخوان؛»
۱. یاد خدا با تـضرّع و
خوف، از فرمانهای خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعا و خیفة... ؛
پروردگارت را
در دل خود، از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن؛ و از غافلان مباش!»
۲. شایسته بودن خوف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خـدا، نه از مردم،
در ماجرای
ازدواج با همسر
پسرخوانده خود (زید):
• «و اذ تقول للّذی انعم اللّه علیه و انعمت علیه امسک علیک زوجک واتـّق اللّه و تـخفی فی نفسک ما اللّه مبدیه و تخشی النّاس و اللّه احقّ ان تخشئه فلمّا قضی زید منها وطـرا زوّجـنکها لکـی لا یکون علی المؤمنین حرج فی ازوج ادعیائهم اذا قضوا منهنّ وطرا و کان امر اللّه مفعولا؛
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او
نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی (به فرزند خواندهات «زید») میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی)؛ و
در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی
در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن
زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان
در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان هنگامی که
طلاق گیرند نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنی است (و
سنّت غلط
تحریم این زنان باید شکسته شود).»
خداوند متعال
در قرآن کریم از فضائل اجتماعی
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که
در ارتباط و تعامل ایشان با اعضای جامعه ظهور و بروز مییافت، مانند
حسن خلق،
صبوری،
عفو و گذشت،
مدارا و
مهربانی،
مشورت،
مسولیتپذیری،
امانتداری،
صداقت و بسیاری از فضائل دیگر خبر داده است.
گستردهترین ارتباط
انسان، ارتباط و تعامل با اعضای جامعه خویش است. مهمّترین
اصل حاکم بر
روابط اجتماعی، رعایت
عدل و پرهیز از
ستم است که مفاد آیات بسیاری
در این زمینه است. خداوند از انسان میخواهد
در رفتارش عدالت پیشه کند؛ زیرا به
تقوا نزدیکتر است: «اعدلوا هو اقرب للتقوی»
و نیز هرگاه سخن میگوید، به عدالت بگوید: «و اذ قلتم فاعدلوا و لو کان ذاقربی»
و خود
خداوند هم به عدل
امر میکند: «ان الله یامر بالعدل»
و
در مقابل از ستم نکوهش میکند و بر آن
وعده عذاب دردناک میدهد: «ان الظالمین لهم عذاب الیم»
حتّی از رعایت عدالت درباره دشمنان نیز
نهی نمیکند.
برخی از
اصول اخلاقی که به نحوی از اصل پیشگفته ریشه میگیرند، عبارتند از: حُسن و لزوم وفای به وعده و
ادای امانت: «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود»
؛ «ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها»
اصلاح روابط برادران دینی: «انما المومنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم»
و
عفو و گذشت: «و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین»
در چگونگی ارتباط انسان با جامعه پیرامون، محورهای متعددی
در گفتار و رفتار
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وجود دارد که
در ادامه به برخی آنها اشاره میکنیم.
بقای جامعه به
عدالت است
در جایی که عدالت نیست، انتظار پاکی و سلامت اجتماعی، انتظاری بیهوده است. روش و منش اسلام به عدالت است و با خاموش شدن عدالت، اسلام چون جراغی خواهد بود خاموش که با آن راه نمیتوان یافت و مردمان را به سامان نمیتوان رساند، زیرا این عدالت است که نگهدارنده
ملت است، امام علی (علیهالسّلام) میفرمایند: «العدل قوام الرعیّه»
و «بالعدل قامت السموات و الارض»
همه ارزشهای اجتماعی
در گرو عدالت است. اگر
در جامعه عدالت رنگ بازد، همه ارزشها رنگ میبازد. از دیدگاه
قرآن، عدالتپیشگان و دادگران محبوب خدا هستند و خداوند آنها را دوست دارد و کسی که دوست حق باشد، انوار عنایات حق بر روح و جانش جاری شده و صفات خدایی
در وجودش تجلّی پیدا میکند. خداوند
در این رابطه میفرماید: «و اقسطوا انّ اللّه یحبٌّ المقسطین؛
عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست میدارد.»
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان
خاتم الانبیاء و برترین پیامبران الهی از سوی خداوند متعال مامور شد که عدالت را
در جامعه بر پا دارد. خداوند متعال
در مورد این ماموریت میفرماید: «و قل ءامنت بما انزل اللّه من کتاب و امرت لا عدل بینکم؛
ای پیامبر بگو: به هر کتابی که خداوند نازل کرده است ایمان آوردهام، و مامور هستم که
در میان شما به عدالت رفتار کنم.» پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با هدف تکمیل و تقسیم
مکارم اخلاقی، اجرای عدالت را سرلوحه رسالت خویش قرار داد و مساوات و برابری و اخوّت را محقق ساخت، اما فقط به جنبه اخلاقی و
نصیحت و دعوت ایمانی بسنده نکرد، بلکه موجبات کینهها وحسدها و انتقامجوئیها، یعنی تبعیضات حقوقی را از بین برد و وحدت و یگانگی اجتماعی را
در جامعهای متوازن بوجود آورد. خداوند متعال به همه دینداران و مؤمنان دستور میدهد که باید عدالت را، هرچند به زیان خود و بستگانشان باشد، بر پای دارند، چنان که میفرماید: «یا ایهّا الذّین ءامنوا کونوا قوّامین بالقسط شهداء للّه و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر پای دارنده عدالت باشید، و برای خدا شهادت دهید، اگرچه به زیان شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد.»
این آیه به همه ایمان آورندگان میفرماید که علاقهها و وابستگیها شما را از مرز عدالت خارج نکند. خداوند متعال عدالت را از همه چیز به
تقوا، (که قانون تکامل انسان است)، نزدیک تر دانسته و مردم را از این
نهی میکند که بخاطر خشمها و خشنودیهای شخصی از آن دست بردارند، و چنین میفرماید: «... و لا یجرمنّکم شنآن قوم علی الّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوی... ؛
و هرگز دشمنی با قومی، شما را به بیعدالتی وادار نکند، به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.»
رعـایت عـدالت میان گـروههای مـختلف اهـل کتاب، برنامه الهی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «فلذلک فادع و استقم کما امرت و لاتتّبع اهواءهم و قل ءامنت بـما انـزل اللّه من کتاب و امرت لاعدل بینکم اللّه ربـّنا و ربـّکم لنا اعـمالنا و لکـم اعـمالکم لا حجّة بیننا و بینکم اللّه یجمع بیننا و الیـه المصیر؛
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آن چنان که مامور شدهای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مامورم
در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی
در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را
در یک جا جمع میکند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»»
عدل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در تـبلیغ و
در بـرخورد بـا مردم و روابط دینی آنان:
• «فلذلک فادع و استقم کما امرت و لاتتّبع اهواءهم و قل ءامنت بـما انـزل اللّه من کتاب و امرت لاعدل بینکم اللّه ربـّنا و ربـّکم لنا اعـمالنا و لکـم اعـمالکم لا حجّة بیننا و بینکم اللّه یجمع بیننا و الیـه المصیر؛
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آن چنان که مامور شدهای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مامورم
در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی
در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را
در یک جا جمع میکند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»»
تمکین نکردن منافقان صدر اسلام از احکام و فرمانهای خدا و محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به رغم
علم آنها به دور بودن آن احکام از ظلم و اجحاف:
• «و اذا دعوا الی اللّه و رسوله لیحکم بـینهم... • و ان یـکن لهم الحقّ یاتوا الیه مـذعنین• افی قـلوبهم مرض... ام یخافون ان یحیف اللّه علیهم و رسوله... ؛
و هنگامی که از آنان دعوت شود که بسوی خدا و پیامبرش بیایند تا
در میانشان داوری کند،... • ولی اگر حق داشته باشند (و داوری به نفع آنان شود) با سرعت و تسلیم بسوی او میآیند! • آیا
در دلهای آنان بیماری است، یا شکّ و تردید دارند، یا میترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آنها خودشان ستمگرند!»
۱. گمان به ناعادلانه بودن حکم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از نشانههای نفاق:
• «... ام یخافون ان یحیف اللّه علیهم و رسوله... ؛...
. ، یا میترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟!...» آیه درباره منافقان اسـت.
۲. گـمان به ناعادلانه بودن حکم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از نشانههای ستمگری:
• «... ام یخافون ان یحیف اللّه علیهم و رسوله بل اولئک هم الظّالمون؛.
... یا میترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟!...»
روا نداشتن هیچ نوع ظلم و ستمی از سوی خدا و محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در مقام حکم و داوری:
• «و اذا دعوا الی اللّه و رسـوله لیـحکم بینهم... •... ام یخافون ان یحیف اللّه علیهم و رسوله بل اولئک هم الظّالمون؛
و هنگامی که از آنان دعوت شود که بسوی خدا و پیامبرش بیایند تا
در میانشان داوری کند،... •... یا میترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آنها خودشان ستمگرند!»
خوشاخلاقی، عنصری کلیدی
در دینداری و عاملی مهم
در موفقیت
انسان است. شاید مهمترین ویژگی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اخلاق برتر اوست که
در قرآن نیز بدان اشاره شده است: «و انّک لعلی خلق عظیم؛
به راستی که تو دارای اخلاق عظیم هستی.»
قرآن کریم با
تمجید از نرمخویی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، تاکید میکند که اگر ایشان
تندخو میبود، مردم از اطرافش پراکنده میشدند. «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین»
خوشاخلاقی،
در سیره اجتماعی پیامبر اکرم، از جایگاه والایی برخوردار است؛ به گونهای که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هدف
رسالت خود را کامل کردن ویژگیهای والای اخلاقی (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)
دانسته است تا آنجا که فرموده است: «الاسلام حسن الخلق؛ اسلام همان اخلاق نیک است.»
آن حضرت
در برخی روایات نیز اخلاق نیک را نصف
دین دانستهاند.
اخلاق نیکو را میتوان کلید کسب دیگر
فضایل و
کمالات دانست. هر کس از این
موهبت الهی برخوردار باشد، به راحتی میتواند، پلههای ترقی و پیشرفت مادی و معنوی را طی کند. شاید به همین دلیل
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «
بنده خدا با
اخلاق نیک خود به بزرگترین درجات
آخرت و منزلگاهها و مراتب شریف میرسد...»
اخلاق نیک با رسالت و
شریعت ایشان درآمیخته چون که مؤمنترین افراد را خوشاخلاقترین آنها میداند: «اکمل المؤمنین ایماناً آحسنهم خلقاً»
و سنگینترین عمل را
در روز داوری، داشتن اخلاق نیک معرفی میکند.
انسان کسانی را به خود نزدیکتر میداند که اخلاقشان بهتر باشد: «دوست داشتنیترین شما برای من و نزدیکترین شما به من
در روز قیامت، خوشاخلاقترین و متواضعترین شماست.»
در برابر خوشاخلاقی،
بداخلاقی است که
روایات، به پیامدهای منفی آن اشاره کردهاند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمایند: «الخلق السیء یفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل؛ بداخلاقی عمل آدمی را فاسد میکند، همان سان که
سرکه عسل را.»
بداخلاقی از نگاه ایشان گناهی نابخشودنی است. (سوء الخلق ذنب لایفغر)
که ممکن است آدمی را به پستترین درجات
جهنم بکشاند. (ان العبد لیبلغ من سوء خلقه اسفل درک جهنم)
۱. برخورداری پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از حسنخلق و خوی والا:
• «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (
برکت)
رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و
مهربان) شدی! و اگر
خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها
آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان
مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا
توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را
دوست دارد.»
• «و انّک لعلی خلق عظیم؛
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!»
۲. حسنخـلق پیـامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آمیخته با
سرشت آن حضرت:
• «و انّک لعلی خلق عظیم؛
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!» «
خلق» ملکهای نفسانی است که افعال به آسانی بر اساس آن صادر میشود.
یا به تعبیر بعضی، «خلق» جایی گفته میشود که انجام دادن کاری به صورت عادت درآمـده بـاشد.
توصیه خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره رعایت حسن خلق با مؤمنان:
• «لا تمدّنّ عینیک الی مـا مـتّعنا به ازوجا منهم و لا تحزن علیهم واخفض جناحک للمؤمنین؛
(بنابراین) هرگز
چشم خود را به نعمتهای (مادّی)، که به گروههایی از آنها (
کفار) دادیم، میفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر!»
برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از منش و خلق و خوی والا، عاملی مهم
در جذب مردم به دین:
• «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دارای اخلاقی خوش و به دور از هـرگونه سـنگدلی و
خشونت:
• «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
خوشخلقی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از روشهای تـربیتی آن حضرت:
• «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
• «... وجادلهم بالّتی هی احسن... •... و لا تـک فـی ضـیق ممّا یمکرون؛...
و با آنها به روشی که نیکوتر است،
استدلال و
مناظره کن!... • و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههای آنها،
در تنگنا قرار مگیر!»
رحمت الهی، تنها سرچشمه و منشا نرمخویی و حسن خلق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مردم:
• «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
حسن خلق والای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، واکنش آن حضرت
در برابر تهمتها و افتراهای مخالفان:
• «ما انت بنعمة ربّک بمجنون• و انّک لعلی خلق عظیم؛
که به
نعمت پروردگارت تو
مجنون نیستی، • و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!»
در قرآن کریم
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شیوههای مختلفی امر به
صبر شده است؛ گاهی با تعبیراتی ساده و معمولی و گاهی نیز با تعبیر «وَ اصْطَبِر» که بمعنای صبری سنگین و پرزحمت است.
در آیات ابتدای
سوره مدثر که اولین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده، بعد از بیان مسایلی، میفرماید: «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِر؛
به خاطر خدا صبر پیشه کن.» همچنین
در مقابل همه بلاها، زخمزبانها، اهانتها، و سایر رنجها و مشقتهایی که نسبت به پیامبر روا داشته میشد، و آن بزرگوار همه آنها را تحمل میکرد، باز به مناسبتهای مختلف به آن حضرت سفارش میشد که باید صبر کنی و مقاومت داشته باشی!
در یکی از آیات به پیامبر سفارش شده که «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوت»
در آیه دیگری هم میفرماید: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ اُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»
نکته تربیتی قابل توجه
در این دو آیه این است که پیامبری که اشرف همه پیامبران وکاملترین انسان است، به او دستور داده میشود که سایر پیامبران را الگوی خود قرار بده. این امر حاکی از این است که بهترین راه برای تربیت یک انسان ارائه الگوست و الفاظ و مفاهیم؛ تاثیر الگوی صحیح و مقبول را ندارند.
در زمینه صبر هم به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امر شده که به دیگر پیامبران تاسی کن؛ «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ اُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل؛
صبر کن، همچنانکه پیامبران صاحب عزم مقاومت کردند». «
اولوا العزم» اصطلاحاً به پیامبران صاحب شریعت که پنج نفر بودند، گفته میشود؛ ولی ظاهراً
در این آیه منظور پیامبرانی است که
در عزمشان خیلی راسخ بودند و هیچ
غفلت و رکودی
در کارشان پیدا نشد.
صـبر
در ابلاغ رسالت، فرمان خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «یا ایّها المدّثر• قم فانذر• و لربّک فاصبر؛
ای جامه خواب به خود پیچیده (و
در بستر آرمیده)! • برخیز و انذار کن (و عالمیان را بیم ده)، • و بخاطر پروردگارت شکیبایی کن!»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور صبر و شکیبایی،
در برابر هر نوع سختی و رنج:
• «و لقد کذّبت رسل مـن قـبلک فصبروا علی ما کذّبوا و اوذوا حتّی اتاهم نصرنا و لا مبدّل لکلمات اللّه و لقد جاءک مـن نـبای المرسلین؛
پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند؛ و
در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند؛ و (
در این راه،)
آزار دیدند، تا هنگامی که یاری ما به آنها رسید. (تو نیز چنین باش! و این، یکی از
سنتهای الهی است) و هیچ چیز نمیتواند سنن خدا را تغییر دهد؛ و اخبار پیامبران به تو رسیده است.»
• «و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتّی یـحکم اللّه... ؛
و از آنچه بر تو
وحی میشود پیروی کن، و شکیبا باش (و استقامت نما)، تا خداوند فرمان (پیروزی) را صادر کند؛ و او بهترین حاکمان است!»
• «فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُون؛
پس
در برابر آنچه میگویند، صبر کن!...» صبری که
در این آیه مورد تاکید واقع شده، صبر
در برابر بدگوییها، فحاشیها، تهمتها، افترائات و اهانتها است. یعنی همه بدگوییها، تهمتها و اهانتها را نشنیده فرض کن، تحت تاثیر آنها قرار نگیر و کار خودت را انجام بده!
صبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نمودی از نـیکوکاری آن حضرت:
• «و اصبر فانّ اللّه لا یضیع اجر المحسنین؛
و شکیبایی کن، که خداوند
پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد!»
• «و اصبر و ما صبرک الاّ باللّه و لا تحزن علیهم و لا تـک فـی ضـیق ممّا یمکرون؛
صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به
توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههای آنها،
در تنگنا قرار مگیر!»
• «و اصبر و ما صبرک الاّ باللّه... • انّ اللّه مع الّذین اتّقوا و الّذین هـم محسنون؛
صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد!... • خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردهاند، و کسانی که نیکوکارند.»
۱. پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور به صـبر، همانند صـبر
انبیای اولوا العزم:
• «فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرّسل... ؛
پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند، …» بنابر احتمالی «من»
در «من الرّسل» برای تبعیض است، بنابراین «اولوا العزم» برخی از پیـامبران خـواهند بود.
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مـامور بـه صبر و داشتن عزم استوار:
• «فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرّسل... ؛
پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند، …» برخی مـفسّران گفتهاند: «من»
در «مـن الرّسل» برای بـیان اسـت، بنابراین هـمه پیامبران صاحب عـزم و اراده قوی بودهاند.
• «و اصبر و ما صبرک الاّ باللّه و لا تحزن علیهم و لا تـک فـی ضـیق ممّا یمکرون؛
صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههای آنها،
در تنگنا قرار مگیر!»
۱. صـبر پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نشانگر تقوای آن حضرت:
• «تلک مـن انباء الغیب نوحیها الیـک مـا کنت تعلمها انت و لا قومک مـن قـبل هذا فاصبر انّ العاقبة للمتّقین؛
اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی میکنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمیدانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!»
• «و اصبر و ما صبرک الاّ باللّه... • انّ اللّه مع الّذین اتّقوا...
صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد!... • خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردهاند،...»
۲. صبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در برابر سختیهای اقامه
نماز، جلوهای از تـقواپیشگی آن حضرت:
• «وامـر اهـلک بالصّلوة و اصطبر عـلیها... و العـقبة للتّقوی؛
خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمیخواهیم؛ (بلکه) ما به تو روزی میدهیم؛ و عاقبت نیک برای تقواست!»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور صـبر و پرهیز از شتاب
در مجازات کافران، از سوی خداوند:
• «و یوم یعرض الّذین کفروا علی النّار الیس هذا بـالحقّ... • فاصبر کـما صبر اولوا قوالعزم من الرّسل و لا تستعجل لهم... ؛
روزی را به یاد آور که کافران را بر آتش عرضه میدارند (و به آنها گفته میشود: ) آیا این حقّ نیست؟!... • پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند،...» «و لا تستعجل لهم»، یعنی
در درخواست عذاب برای آنان (کافران) شتاب نکن.
نظام
آفرینش بر جذب و دفع بنا نهاده شده است و یکی از اصول حاکم بر
عالم ماده و
طبیعت، قانون جاذبه و دافعه است. آدمیان نیز به گونهای
خلق شدهاند که حقایق و امور و اشیاء سازگار با خود را جذب و امور ناسازگار با خود را دفع میکنند.
دین اسلام نیز که برای
هدایت انسان
در همه اعصار نازل شده و هماهنگ با
فطرت و نظام تکوین است به این اصل اساسی عامل بقاء و
حیات انسان توجه کرده است از این رو
ایمان و دین را جز حبّ و بغض و دوستی و دشمنی ندانسته است که با دوستی حق و حق پرستان و دشمنی باطل و باطل پرستان آدمی میتواند حیات حقیقی و انسانی خود را حفظ کند.
در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) سؤال شد که آیا حبّ و بغض از ایمان است؟ حضرت
در پاسخ فرمود: هل الایمان الّا الحبّ و البغض؛ ایمان جز حبّ و بغض چیز دیگری نیست.»
در منابع دینی شیعی تبری به معنای بیزاری جستن و فاصله گرفتن از طاغوت، باطل، بتها، پیشوایان باطل و گمراه،
شرک و
بتپرستی، بیزاری از دشمنان
اولیاء الهی به کار میرود.
در قرآن کریم
در سورههای مختلف مشخّص کرده است که
برائت از شرک و بتپرستی و رهبران شرک و گمراهی و معبودهای آنان از مصادیق تبرّی است.
برائت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از شرک؛
• «... قل لا اشهد قـل انّما هـو اله وحـد و انـّنی بریء ممّا تشرکون؛...
بگو: «من هرگز چنین گواهی نمیدهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرار میدهید، بیزارم!»»
• «قـل انـّی نهیت ان اعبد الّذین تدعون من دون اللّه قل لا اتّبع اهواءکم قد ظلت اذا و ما انا من المهتدین؛
بگو: «من از پرستش کسانی که غیر از خدا میخوانید، نهی شدهام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمیکنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شدهام؛ و از هدایتیافتگان نخواهم بود!»»
• «قل یـا ایّها النـّاس ان کنتم فی شکّ من دینی فلا اعبد الّذین تعبدون من دون اللّه ولکن اعـبد اللّه الّذی یـتوفّاکم وامـرت ان اکون من المؤمنین؛
بگو: «ای مردم! اگر
در عقیده من شک دارید، من آنهایی را که جز خدا میپرستید، نمیپرستم! تنها خداوندی را پرستش میکنم که شما را میمیراند! و من مامورم که از مؤمنان باشم!»
• «قل... و سبحان اللّه و ما انا من المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!»»
• «و الّذین ءاتینهم الکتاب یـفرحون بـما انزل الیک و من الاحزاب من ینکر بعضه قل انّما امرت ان اعبد اللّه و لا اشرک به الیـه ادعـوا و الیه مئاب؛
کسانی که کتاب آسمانی به آنان دادهایم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالند؛ و بعضی از احزاب (و گروهها)، قسمتی از آن را انکار میکنند؛ بگو: «من مامورم که «اللَّه» را بپرستم؛ و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت میکنم؛ و بازگشت من بسوی اوست!»»
• «و قل الحمد للّه الّذی لم یتّخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ مـن الذّلّ و کـبّره تکبیرا؛
و بگو: «ستایش برای خداوندی است که نه فرزندی برای خود انتخاب کرده، و نه شریکی
در حکومت دارد، و نه بخاطر ضعف و ذلّت، (حامی و) سرپرستی برای اوست!» و او را بسیار بزرگ بشمار!»
• «و لا تدع مع اللّه الها ءاخر لا اله الاّ هو کلّ شیءهالک الاّ وجهه له الحکم و الیه ترجعون؛
معبود دیگری را با خدا مخوان، که هیچ معبودی جز او نیست؛ همه چیز جز ذات (پاک) او فانی میشود؛ حاکمیت تنها از آن اوست؛ و همه بسوی او بازگردانده میشوید!»
• «قل افغیر اللّه تامرونّی اعبدایـّها الجـاهلون• و لقد اوحی الیک و الی الّذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطنّ عملک و لتکوننّ من الخاسرین؛
بگو: «آیا به من دستور میدهید که غیر خدا را بپرستمای جاهلان؟!» • به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه میشود و از زیانکاران خواهی بود!»
• «قـل انّی نهیت ان اعبد الّذین تدعون من دون اللّه... و امرت ان اسلم لربّ العالمین؛
بگو: «من نهی شدهام از اینکه معبودهایی را که شما غیر از خدا میخوانید بپرستم، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم برای من آمده است؛ و مامورم که تنها
در برابر پروردگار عالمیان تسلیم باشم!»»
• «قـل انـّما ادعـوا ربـّی و لا اشرک به احدا؛
بگو: «من تنها پروردگارم را میخوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمیدهم!»»
• «قل یا ایّها الکافرون• لا اعبد ما تعبدون• و لا انتم عابدون مـا اعبد• و لا انا عابد ما عبدتم؛
بگو: ای کافران! • آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! • و نه شما آنچه را من میپرستم میپرستید، • و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم.»
۱. بیزاری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مشرکان:
• «براءة من اللّه و رسوله الی الّذیـن عـاهدتم من المشرکین• و اذن من اللّه و رسوله الی النّاس یوم الحجّ الاکبر انّ اللّه بریء مـن المـشرکین و رسـوله... ؛
(این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آنها عهد بستهاید! • و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم
در روز حج اکبر (روز عید قربان) که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند!...»
۲. بـیزاری مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از رفتار مشرکان:
• «و ان کذّبوک فقل لی عـملی و لکـم عـملکم انتم بریئون مـمّا اعـمل و انا بریء ممّا تعملون؛
و اگر تو را
تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام میدهید بیزارم!»»
• «فـان عـصوک فـقل انّی بریء ممّا تعملون؛
اگر تو را نافرمانی کنند بگو: «من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم!»»
تبرّی و بیزاری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از معبودان مشرکان:
• «قل ایّ شیء اکبر شهادة قـل اللّه شـهید بینی و بینکم و اوحی الیّ هذا القرءان لانذرکم به و من بلغ اانّکم لتشهدون انّ مع اللّه آلهة اخری قل لا اشهد قـل انّما هـو اله وحـد و انـّنی بریء ممّا تشرکون؛
بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست؛ و (بهترین دلیل آن این است که) این
قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این
قرآن به آنها میرسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی میدهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهی نمیدهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرار میدهید، بیزارم!»»
• «قل یا ایّها الکافرون• لا اعبد ما تعبدون• و لا انتم عابدون مـا اعبد• و لا انا عابد ما عبدتم• و لا انتم عابدون ما اعبد• لکم دینکم ولی دین؛
بگو: ای کافران! • آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! • و نه شما آنچه را من میپرستم میپرستید، • و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم، • و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید؛ • (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!.»
از میان دهها شخصیت روحانی و برگزیدگان شایسته الگوگیری،
قرآن کریم، دو تن را به گونه شفاف و صریح، به عنوان اسوه و الگوهای برتر معرفی کرده است یکی حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) «قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم...»
و دیگری محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا»
تامل
در معنا و شیوه بیانی این دو آیه مبارکه میرساند که از جمله تفاوتهای آن دو این است که اولا؛
در اسوه معرفی کردن حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) بر صبغه توحید گرای و اعلام بیزاری وی از نزدیکترین بستگان مشرک خود، تاکید بیشتر صورت گرفته است و دیگر آن که از آن حضرت با نام یاد شده، اما هنگام اسوه معرفی کردن پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان رسالت و برانگیختگی آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب خداوند تصریح شده است و اسوه بودن آن گرامی را مقید و محدود به جنبه معین از رفتارها و خصلتهای وی نکرده و این بدان معنا است که یکی از جنبههای رسالت پیامبر عظیم الشان اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
اسوه و الگو بودن آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای مردمان بوده است. چون رسالت ایشان، رسالت خاتم و جهان شمول است، خداوند او را برای همگان و
در تمامی ساحتها و عرصهها، الگوی برتر و سزامند اقتدا و پیروی میشناسد. بی آنکه ساحتی از ساحتهای زندگی وی
در این زمینه درخشندگی کمتر و یا بیشتری از سایر ساحتها داشته باشد.
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اسوه نیکو برای مسلمانان و آخرتطلبان:
• «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الاخر... ؛
مسلّماً برای شما
در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.»
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، الگویی شایسته
در صبر و شکیبایی:
• «فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرّسل... ؛
پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند، …»
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اسوهای برای امّت اسلام:
• «و کذلک جعلناکم امّة وسطا لتکونوا شهداء علی النّاس و یـکون الرّسول علیکم شهیدا... ؛
همانگونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانهای قرار دادیم (
در حد اعتدال، میان افراط و تفریط؛ ) تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر هم بر شما گواه است...» «شاهد»، چه به معنای شاهد اعمال و چه به معنای حجّت، ملاک و معیار و الگو بـودن پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میرساند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اسوهای برای جهاد
در راه خدا:
• «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الاخر... ؛
مسلّماً برای شما
در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.» با توجّه به سیاق آیات، که مربوط به غزوه احزاب است، معلوم میشود اسوه بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در جهاد است.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پروردگار دانسته و میفرماید: «اَدَّبَنی رَبّی فَاَحْسَنَ تادیبی؛ پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!»
ادب
در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر کس بهاندازهای میارزد که ادب دارد. عیار سنجش قیمت انسانی افراد، «ادب» آنان است. «سیره پیامبر»، یک کتاب ادب آموزی است. رفتار پیامبر، عالیترین نمونه اخلاقی و معاشرت است. رسول خدا با هر کس روبهرو میشد، سلام میداد، هم به کوچک، هم بزرگ.
وقتی با مردم دست میداد و مصافحه میکرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمیکشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.
هیچ خوراکی را مذمّت نمیکرد. به هیچ کس دشنام و ناسزا نمیگفت و سخن ناراحتکنندهای بر زبان نمیآورد و بدی را با بدی پاسخ نمیگفت. زیرانداز خود را به عنوان اکرام، زیر پای کسی که خدمتش میرسید پهن میکرد. از روز
بعثت تا دم مرگ، هرگز
در حال تکیه دادن غذا نخورد.
هدیه افراد را (هر چنداندک و ناچیز) قبول میکرد. بیشتر اوقات، رو به قبله مینشست. زانوهایش را پیش اشخاص، باز نمیکرد و بیرون نمیآورد. بر تندخویی غریبهها
در سؤال و درخواست و سخن صبر میکرد. هیچ کس را ملامت و سرزنش نمیکرد و
در پی کشف اسرار دیگران نبود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به رعایت ادب، به هنگام مناظره و استدلال با مخالفان:
• «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة وجادلهم بالّتی هی احسن... ؛
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایتیافتگان داناتر است.»
سفارش خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مبنی بر رعایت ادب و قدردانی از پرداختکنندگان زکات:
• «خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزکّیهم بها و صلّ علیهم... ؛
از اموال آنها صدقهای (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی! و (به هنگام گرفتن زکات) به آنها دعا کن؛ که دعای تو، مایه آرامش آنهاست؛ و خداوند شنوا و داناست!»
تعلیم ادب دریافت وحی به محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از جانب خدا:
• «... و لا تعجل بالقرءان من قبل ان یقضی الیک وحیه... ؛
پس بلندمرتبه است خداوندی که سلطان حقّ است! پس نسبت به (تلاوت)
قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!»»
• «لا تحرّک به لسانک لتجعل به• انّ علینا جمعه و قرءانه• فاذا قرانه فاتّبع قرءانه؛
زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن
[۹۰۴] حرکت مده، • چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست! • پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن.»
یکی از مفاهیم اخلاقی که
در قرآن و تعالیم اهلبیت بر آن تاکید شده است، شرح صدر میباشد. از آیات
قرآن برمیآید که شرح صدر ابزاری است که پیامبران الهی
در مسیر رسالت خویش از آن بهره میگرفتند و
در سایة این موهبت الهی، به تبلیغ دین و ارشاد مردم میپرداختند. بررسی آیات
قرآن نشان میدهد که ۴ عامل
در شرح صدر مؤثر است و آن را
در انسان تقویت مینماید:
۱. تدبر
در قرآن؛ «یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَی مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَی لِّلْمُؤْمِنِینَ»
۲.
ذکر؛ «اَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرمایند: «الذکر یشرح الصدر؛ ذکر جان را گشاده میگرداند.»
۳.
تسبیح و عبادت؛ «وَلَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ• فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ»
۴.
دعا و درخواست از خداوند؛ «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آیینه تمامنمای شرح صدر است. پیامبر
در پی سعه صدری که داشتند، کلام همه را با خوشرویی میشنید، تا جایی که برخی میگفتند پیامبر خوشباور است. «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم»
به علّت این گشادهرویی، مردم جرات پیدا میکردند حتی مسائل خصوصی خود را با پیامبر
در میان بگذارند و گاهی این مسئله موجب به هدر رفتن وقت ارزشمند پیامبر میشد. از این رو، خداوند حکم کرد مردم پیش از نجوا و دیدار خصوصی با پیامبر صدقه بدهند. پس از پی بردن مسلمانان به اهمیت نجوا با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حکم صدقه
نسخ میشود.
همچنین شرح صدر پیامبر موجب میشود که برخی از مسلمانان حتی بیدعوت به خانه پیامبر و غذا بخورند، سپس به صحبت بنشینند که پیامبر نیز حیا میکرد و چیزی نمیگفت. اما خداوند با صراحت این مساله را مطرح میکند: هنگامی که دعوت شدید داخل شوید و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید، این عمل پیامبر را ناراحت میکرد ولی او از شما شرم میکند، اما خداوند از (بیان) حق شرم ندارد...
۱. اعطای شرح صدر به پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از جانب خداوند:
• «الم نشرح لک صدرک؛
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، »
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شایسته بهرهمندی از شرح صدر، از سوی خداوند و نعمت بزرگ خداوند به آن حضرت:
• «الم نشرح لک صدرک؛
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، » لام
در «لک» یا برای تعلیل است یا برای انتفاع.
در صورت اوّل، مفاد آیه این است که آیا برای خودت بـه تـو شـرح صدر ندادیم، و این تعبیر دلالت دارد که شخصیّت حضرت، علّتی کافی برای عطای شـرح صـدر بود.
در صورت دوم، نشانه ارجمندی آن حضرت است که خداوند
در جهت منافع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نعمت شرح صـدر را
در اخـتیارش نـهاد.
۳. اعطای شرح صدر بـه پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ناحیه خداوند، مقتضی تلاش حـضرت
در عـبادت و بـندگی او:
• «الم نشرح لک صدرک• فاذا فرغت فانصب• و الی ربّک فارغب؛
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، • پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز، • و به سوی پروردگارت توجّه کن!»
۱. گوش فرادادن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سخنان گوناگون مردم، با شکیبایی و سعه صدر کامل:
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!»
۲. سوءاستفاده منافقان، از شرح صدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!»
۱. سوءاستفاده از شرح صدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مصداق اذیـّت و آزارسانی به آن حضرت:
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!»
۲. سوءاستفاده از شرح صدر و شکیبایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در گوش فرادادن به سـخنان مـردم، مـوجب عذابی دردناک:
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!»
۱. شرح صدر و شکیبایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در گوش فرادادن به سخنان مردم، رحمتی برای مؤمنان:
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم... ؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!»
۲. شرح صدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در گوش فـرادادن بـه سخنان مردم،
در جهت منافع و خیر و صلاح آنان:
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین... ؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!»
عفو و
گذشت از ویژگیهای نیکوکاران است و
در قرآن و روایات بر آن بسیار تاکید شده است؛ برای مثال
در قرآن میفرماید: «و جزاء سیئه سیئه مثلها فمن عفا و اصلح فاجره علی الله... ؛
و جزای بدی مانند آن بدی است، پس هر که درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر عهده خداست...» گذشت از خطا و بدی دیگران، از مهمترین و شاخصترین ویژگیهای انسانهای بزرگوار است رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هیچگاه بدی را با بدی پاسخ نمیداد، بلکه همواره میبخشید و از بدی افراد میگذشت. پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همواره مردم را به پیامدها و پاداشهای دنیوی و اخروی عفو و گذشت
بشارت میداد؛ برای مثال میفرمود: «العفو لایزید العبد الا عزاً فاعفوا یعزکم اللَّه؛ گذشت جز
عزت برای انسان نیفزاید، پس گذشت کنید تا خدا شما را
عزیز کند.»
و «
در روز محشر منادی ندا میدهد، کسی که پاداشش بر عهده خداست، برخیزد و وارد
بهشت شود.» میپرسند: «چه کسی پاداشش بر عهده خداست؟» میگوید: «کسانی که نسبت به مردم گذشت داشتند.»
و «هر کس به گاه
قدرت، گذشت کند، خداوند
در روز لغزش و لرزش گامها (روز قیامت) از خطاهای او میگذرد.»
دستور خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره پیشه ساختن عفو
در مورد خطاکاران:
• «خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین؛
(به هر حال) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکیها دعوت نما، و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن)!»
عـفو مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خطای مردم، نمودی از خلق خوش آن حضرت:
• «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
عفو خطاکاران فـراری احد،
تکلیف الهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور به مشورت،
عفو و
استغفار برای مردم و
توکّل بر خدا:
• «فبما رحمة مـن اللّه لنـت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) موظّف به چشمپوشی از خطای مراجعهکنندگان به
طاغوت برای
حکمیّت:
• «الم تر الی الّدین یـزعمون انّهم ءامنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطّاغوت و قـد امروا ان یکفروا به و یـرید الشـّیطان ان یضلّهم ضلالا بعیدا• و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل اللّه و الی الرّسول رایت المنافقین یصدّون عنک صدودا• اولئک الّذین یعلم اللّه ما فی قلوبهم فاعرض عنهم و عظهم و قل لهم فی انفسهم قولا بلیغا؛
آیا ندیدی کسانی را که
گمان میکنند به آنچه (از
کتابهای آسمانی که) بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آوردهاند، ولی میخواهند برای
داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت
کافر شوند. امّا
شیطان میخواهد آنان را گمراه کند، و به بیراهههای دور دستی بیفکند. • و هنگامی که به آنها گفته شود: «به سوی آنچه خداوند نازل کرده، و به سوی پیامبر بیایید»، منافقان را میبینی که (از قبول دعوت) تو، اعراض میکنند! • آنها کسانی هستند که خدا، آنچه را
در دل دارند، میداند. از (مجازات) آنان صرف نظر کن! و آنها را
اندرز ده! و با بیانی رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما!»
۱. چشمپوشی و گذشت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت بـه بـسیاری از خطاهای
اهل کتاب:
• «یاهل الکتاب قد جاءکم رسولنا... و یعفوا عن کثیر... ؛
ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان میکردید روشن میسازد، به سوی شما آمد؛ و از بسیاری از آن، (که فعلًا افشای آن
مصلحت نیست،) صرف نظر مینماید. (آری،) از طرف خدا،
نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.»
۲. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور عفو و گذشت از خطاهای
بنی اسرائیل و ترک هرگونه تعرّض بـه آنان:
• «و لقـد اخـذ اللّه میثاق بنی اسراءیل... •... و لا تزال تطّلع علی خائنة مـنهم الاّ قـلیلا منهم فاعف عنهم و اصفح... ؛
خدا از بنی اسرائیل
پیمان گرفت..... •... و هر
زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی، مگر عده کمی از آنان؛ ولی از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد!»
۳. چشمپوشی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از افشا و بیان حقایق مخفی شده بـه وسـیله اهل کتاب:
• «یاهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبیّن لکم کثیرا ممّا کنتم تخفون مـن الکـتاب و یـعفوا عن کثیر... ؛
ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان میکردید روشن میسازد، به سوی شما آمد؛ و از بسیاری از آن، (که فعلًا افشای آن مصلحت نیست،) صرف نظر مینماید. (آری،) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.»
۴. وجود گروهی متعهد
در مـیان بـنی اسرائیل، دلیل
امر الهی به عفو و مدارای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با همه آنان:
• «فبما نقضهم میثاقهم لعنّهم و جعلنا قلوبهم قسیة یـحرّفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظّا ممّا ذکّروا به و لا تزال تطّلع عـلی خـائنة مـنهم الاّ قلیلا منهم فاعف عنهم و اصفح انّ اللّه یحبّ المحسنین؛
ولی بخاطر
پیمانشکنی، آنها را از
رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان (خدا) را از موردش
تحریف میکنند؛ و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند؛ و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی، مگر عده کمی از آنان؛ ولی از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد!»
۵. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور عفو و گذشت از غیر خائنان بنی اسرائیل:
• «... و لا تزال تطّلع عـلی خـائنة مـنهم الاّ قلیلا منهم فاعف عنهم و اصفح انّ اللّه یحبّ المحسنین؛...
و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی، مگر عده کمی از آنان؛ ولی از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد!»
۱. گذشت و اغماض محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دشمنان و کافران، به
خیر و
صلاح آن حضرت و
در راستای
تربیت و
کمال وی:
• «... فاصفح الصّفح الجمیل• انّ ربّک هو الخـلّق العلیم؛
…پس، از آنها به طرز شایستهای صرف نظر کن (و آنها را بر نادانیهایشان
ملامت ننما)! • به
یقین، پروردگار تو، آفریننده آگاه است!» جمله «انّ ربّک...» به منزله
تعلیل برای «فاصفح» است، یعنیای پیامبر، گذشت کن، زیرا پروردگار تو مـیداند کـه چـه کاری به مصلحت و
در جهت تربیت و
رشد تو است.
۲. مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به عفو کـریمانه و گـذشت شـایسته، از کافران و مشرکان و نادیده گرفتن
اذیّت و
آزار آنان:
• «... فاصفح الصّفح الجمیل؛
ما آسمانها و
زمین و آنچه را میان آن دو است، جز بحق نیافریدیم؛ و ساعت موعود (
قیامت) قطعاً فرا خواهد رسید (و جزای هر کس به او میرسد)! پس، از آنها به طرز شایستهای صرف نظر کن (و آنها را بر نادانیهایشان ملامت ننما)!»
در شریعت اسلام، هیچکس
در جامعه بیمسئولیت
در نظر گرفته نشده است. هر کس بر اساس جایگاهی که
در جامعه دارد،
مسؤلیت خاصی برعهده دارد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در حجة الوداع،
در مقدمه سفارشات و بیانات مهم خود فرمود: «انی مسؤول و انکم مسؤولون... ؛ من مسئولم و شما نیز مسئولید...»
خطاب به
قاریان قرآن فرمود: «ای گروه قاریان از خدا
در مورد
کتاب خدا پروا کنید؛ چرا که هم من مسئولم و هم شما. از من
در مورد رساندن
رسالت الهی به مردم خواهند پرسید و از شما
در مورد کتاب خدا و
سنت من که بر دوش دارید.»
در فراز معروف دیگر،
مسئولیت را اعم از مسئولیتهای فردی یا اجتماعی دانسته، فرمود: «الا کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته... ؛ هان! که همه شما
در جامعه
شبان و نگاهبان یکدیگرید و همه نسبت به هم مسئولید؛ امیری که برمردم حاکم است، شبان و مسئول مردم است. هر کس شبان خانواده خود است و درباره آنها باید پاسخگو باشد.
زن مسئول و نگاهبان خانه
همسر و فرزندان اوست و باید درباره آنها پاسخگو باشد.»
ما باید با
در نظر گرفتن سفارشهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امامان، همواره آماده پذیرفتن مسئولیتهایی باشیم که
در جامعه برعهده ما گذاشته میشود. این کار هم
رضایت الهی را
در پی خواهد داشت و موجب
کمال معنوی و روحی آنها خواهد گردید و هم
در موفقیت اجتماعی آنها نقش به سزایی خواهد داشت. شانه خالی کردن از مسئولیت، از منظر اسلامی بسیار نکوهیده و منفور است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای
هدایت مردم، حتّی دشمنان سرکش احساس مسئولیّت میکرند؛
• «... بل هم قوم طاغون• فتولّ عنهم فما انـت بملوم؛
آیا یکدیگر را به آن سفارش میکردند (که همه چنین تهمتی بزنند)؟! نه، بلکه آنها قومی طغیانگرند. • حال که چنین است از آنها روی بگردان که هرگز
در خور ملامت نخواهی بود.»
۱. مسؤل نبودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در مورد
اجبار مسلمانان به هدایت:
• «لیس علیک هداهم ولکنّ اللّه یهدی من یشاء... ؛
هدایت آنها (بهطور اجبار،) بر تو نیست؛ (بنا بر این، ترک
انفاق به غیر مسلمانان، برای اجبار به
اسلام، صحیح نیست؛ ) ولی خداوند، هر که را بخواهد (و شایسته بداند)، هدایت میکند...»
۲. مسؤلیّت نداشتن محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در مورد سرنوشت کفّار:
• «لیقطع طرفا مـن الّذیـن کفروا او یکبتهم فینقلبوا خائبین• لیس لک من الامر شیء او یتوب علیهم او یعذّبهم فانّهم ظالمون؛
(این
وعده را که خدا به شما داده) برای این است که قسمتی از پیکر لشکر کافران را قطع کند؛ یا آنها را با
ذلّت برگرداند؛ تا مایوس و ناامید، (به وطن خود) بازگردند. • هیچ گونه اختیاری (
در باره عفو کافران، یا مؤمنان فراری از
جنگ) برای تو نیست؛ مگر اینکه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد، یا مجازات کند؛ زیرا آنها ستمگرند.»
۳. سـلب مـسئولیّت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در مورد هـدایت کـافران طغیانگر:
• «کـذلک ما اتی الّذین من قبلهم من رسول الاّ قالوا ساحر او مجنون• اتواصوا به بل هم قوم طاغون• فتولّ عنهم فما انـت بملوم؛
این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها بسوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او
ساحر است یا
دیوانه!» • آیا یکدیگر را به آن سفارش میکردند (که همه چنین تهمتی بزنند)؟! نه، بلکه آنها قومی طغیانگرند. • حال که چنین است از آنها روی بگردان که هرگز
در خور ملامت نخواهی بود.»
• «کتاب انزل الیک فلا یکن فی صدرک حرج منه لتنذر به و ذکری للمؤمنین؛
این کتابی است که بر تو نازل شده؛ و نباید از ناحیه آن، ناراحتی
در سینه داشته باشی! تا به وسیله آن، (مردم را از عواقب سوء عقاید و اعمال نادرستشان) بیم دهی؛ و تذکّری است برای مؤمنان.»
• «انّماامـرت ان اعـبد ربّ هذه البلدة الّذی حرّمها و له کلّ شیء... • و ان اتلوا القرءان فمن اهـتدی فـانّما یـهتدی لنفسه و من ضلّ فقل انّما انا من المنذرین
(بگو: ) من مامورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده؛
در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مامورم که از مسلمین باشم• و اینکه
قرآن را تلاوت کنم! هر کس هدایت شود بسود خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد (زیانش متوجّه خود اوست؛ ) بگو: «من فقط از انذارکنندگانم!»»
• «و من کفر فلا یحزنک کفره الینا مرجعهم فننبّئهم بما عملوا ان اللّه علیم بذات الصّدور؛
و کسی که کافر شود، کفر او تو را غمگین نسازد؛ بازگشت همه آنان به سوی ماست و ما آنها را از اعمالی که انجام دادهاند (و نتایج شوم آن) آگاه خواهیم ساخت؛ خداوند به آنچه درون سینههاست آگاه است.»
امانتداری پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زبانزد عام و خاص بوده و هست؛ حتی پیش از
بعثت نیز آن حضرت
در میان مردم
مکه، با
لقب «امین» مشهور بود؛ بدترین دشمنان ایشان نیز وی را فردی امین میشمردند و
در امانتداری او تردیدی نداشتند. هر کس حتی اگر نخ و سوزنی نزد آن حضرت به
امانت میگذاشت، ایشان آن را به وی باز میگرداند.
ایشان بر امانتداری تاکید میکرد و کسانی را که از این ویژگی بیبهره بودند، اساساً بیایمان میدانستند. (لا ایمان لمن لا امانة له)
از نظر ایشان یکی از مهمترین ملاکهای سنجش و ارزیابی انسانها امانتداری آنهاست؛ «لا تنظروا الی کثرة صلاتهم وصومهم، و کثرة الحج والمعروف،... ، ولکن انظروا الی صدق الحدیث واداء الامانة؛ به کثرت
نماز،
روزه،
حج و... آنها منگرید، بلکه به
راستگویی و امانتداری آنها بنگرید».
همچنین میفرمودند: «امانتداری موجب
غنی و
خیانت موجب
فقر است.»
امانتداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در جمعآوری و تـقسیم
غنایم:
• «و مـا کان لنبیّ ان یغلّ یات بما غلّ یوم القیامة... ؛
(گمان کردید ممکن است پیامبر به شما
خیانت کند؟!
در حالی که) ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند! و هر کس خیانت کند، روز
رستاخیز، آنچه را
در آن خیانت کرده، با خود (به صحنه
محشر) میآورد؛...»
در شان نزول آیه آوردهاند:
در غزوه بدر، قطیفه سرخی از غنایم گم شد. برخی گـفتند: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برداشته است، آیه مزبور نازل شد.
امانتداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در تبیین و ابلاغ
وحی به مردم:
• «و ما صاحبکم بمجنون• و ما هو علی الغیب بضنین؛
و مصاحب شما (پیامبر) دیوانه نیست! • و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته
بخل ندارد!» مقصود از «و ما هو عـلی الغـیب بضنین» نفی
اتهام از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به هرگونه خیانتی است.
از روشهای بسیار مؤثر
در جذب مردم و نفوذ
در قلوب آنان،
در کنار آنها زیستن و دوری نکردن از آنها و
محبت به آنهاست.
مردمدار کسی است که همواره
در کنار مردم باشد؛ با آنها خو بگیرد؛ با
آداب و
سنن آنها آشنا باشد و تا جایی که با
دین خدا
در تضاد نیست، آنها را رعایت کند و خود را
در غم و
شادی آنها
شریک بداند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با
حلم،
بردباری و نیکخواهی منحصر به فرد خود، همواره
در کنار مردم و از حال آنها با خبر بود و
در غم و شادی با آنها شریک بود؛
در تشییع جنازه شرکت میکرد و برای
عیادت مریض، حتی
در دورترین نقطه
مدینه، عازم خانه او میشد.
با مردم بسیار مانوس و مهربان بود و با کمال
تواضع و بزرگواری با آنها برخورد میکرد؛ هیچگاه خود را تافته جدا بافته نمیدانست و هرگز خودرا از مردم متمایز نمیدانست؛ نیازهایش را خود از
بازار تهیه میکرد و به دست خود به خانه میبرد. به همگان، کوچک تا بزرگ،
سلام میکرد و با
ثروتمند یا
فقیر هر دو
مصافحه میکرد و تا فرد مقابل دستش را نمیکشید، دست مبارک خود را از دستش جدا نمیساخت.
با اینکه آن حضرت از هر گونه تکلفی بیزار بودند و بین خود و دیگران هیچ امتیازی قائل نمیشدند، گاه برخی نیازمندان، مقهور شکوه شخصیت وی میشدند؛ از اینرو، پیامبر گاهی کسانی را که به هنگام برخورد با ایشان دچار
لکنت زبان میشدند، یا آثار تاثیرپذیری
در چهرههایشان مشاهده میشد،
در آغوش میگرفت و به آنها
محبت میکرد و کاری میکرد که از شکوه و ابهت ایشان، دچار
شتابزدگی و
عجله نشوند... همچنین هرگاه نیازمندی نزد ایشان میآمد، فوراً میفرمود: اشکالی ندارد، اشکالی ندارد
و بدین ترتیب کاری میکرد که وی هرگز احساس
شرمندگی نکند.
مردم
مدینه همیشه کودکان خود را نزد پیامبر میآوردند، تا برایشان از خدا خیر و
برکت بخواهد یا ایشان را
نامگذاری کند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز کودک را
در آغوش میگرفت و
در دامان خود مینشاند.
در این میان چه بسا کودک دامان آن حضرت را کثیف میکرد.
این حرکات، از بزرگترین پیامبر خدا، نشان دهنده رحمت ایشان و
شفقت و دلسوزی او نسبت به مردم است.
از جلوههای مردمداری،
مدارا با مردم
در مواردی است که با دین الهی مخالفتی نداشته باشد؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مدارا با مردم بسیار اهمیت میداد و میفرمود: «پروردگارم، مرا به مدارا با مردم
امر کرده؛ به همان سان که به ادای
واجبات.»
ایشان مدارا با مردم را نصف
ایمان و
رفق و آسانگیری با آنها را نصف
عیش میدانست.
و میفرمود: «خدا رفق و مدارا را
در همه کارها
دوست دارد و بر آن پاداشی میدهد که به سختگیری و عدم مدارا نمیدهد.» (ان اللَّه یحب الرفق و یعطی علیه ما لا یطی علی العنف)
یکی از دلایل برتری پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر سایر پیامبران و مردم، شدت مدارای ایشان با دشمنان
دین خدا بود.
و میفرمودند: «سه چیز است که اگر
در کسی نباشند، هیچ کاری از او به سرانجام نخواهد رسید:
تقوا و ورعی که وی را از ارتکاب گناهان الهی باز دارد؛ اخلاق نیکی که با آن با مردم مدارا کند و بردباریای که
جهالت نادانان را دفع کند.»
مهربانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مردم، از عوامل گرایش به آن حضرت:
• «... و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا مـن حولک فاعف عنهم و استغفر لهم... ؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
• «و انـّک لعـلی خلق عظیم؛
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!»
۱. وجـود
رافت و عـاطفه شدید
در پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) موجب تاثّر شدید آن حضرت نسبت به مؤمنان:
• «لقـد جـاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم؛
به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»
۲. گـذشت و عفو از خطای مردم و طلب آمرزش برای آنان، نمودی از مهربانی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «... و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا مـن حولک فاعف عنهم و استغفر لهم... ؛
به (برکت) رحمت الهی،
در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و
در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
۳. رفتار محبّتآمیز و با شفقت،
در عین برخورد قاطع و دلیرانه، شیوه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «قـل یـا قوم اعـملوا عـلی مکانتکم انّی عـامل فـسوف تعلمون؛
بگو: «ای قوم من! شما هر چه
در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل میکنم؛ امّا بزودی خواهید دانست...»
۱. سوء استفاده
منافقان از عـطوفت و
سعه صدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند،
عذاب دردناکی دارند!»
۲. برخورد عاطفی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مجرمان:
• «فان کـذّبوک فـقل ربّکم ذو رحمة و سعة و لا یردّ باسه عن القوم المجرمین؛
اگر تو را
تکذیب کنند (و این حقایق را نپذیرند)، به آنها بگو: «پروردگار شما، رحمت گستردهای دارد؛ اما مجازات او هم از مجرمان دفع شدنی نیست! (و اگر ادامه دهید
کیفر شما حتمی است)»
توصیه الهی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در گسترانیدن بالهای
مهر و عطوفت برای کسان و خویشاوندان
مؤمن خویش:
• «و انذر عشیرتک الاقربین• و اخفض جناحک لمناتـّبعک مـن المؤمنین؛
و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن! • و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی میکنند بگستر!»
مدارا و ملایمت مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به هنگام روبهرو شدن با گفتار ناشایست مخالفان:
• «قل ان ظللت فانّما اضلّ علی نفسی و ان اهتدیت فبما یوحی الیّ ربّی... ؛
بگو: «اگر من گمراه شوم، از ناحیه خود گمراه میشوم؛ و اگر هدایت یابم، به وسیله آنچه پروردگارم به من وحی میکند هدایت مییابم؛ او شنوای نزدیک است!»»
اصل
در سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، رافت و نرمش است. اما گاه نیز صلابت و قاطعیت بدون هیچ
تسامح و گذشت، ضروری است. اگر قاطعیت و سختگیری و به اصطلاح
خشونت نسبت به دشمنان و منافقان و متخلفان نباشد، طمع دشمنان نسبت به چنین ملتی تحریک میگردد و بزهکاری
در جامعه زیاد میشود، زیرا بزهکاران، احساس
امنیت کامل نموده و
در خلا خشونت قانونی، امنیت ملی جامعه را بر هم زده و باعث سلب
آسایش مردم میشوند،
عدالت تامین نشده و فساد و بیعدالتی فراگیر میشود. پس از باب رحمت به مردم، سختگیری و خشونت لازم میشود. از این رهگذر است که
شریعت اسلامی، دعوت به صلابت و قاطعیت و عدم
مداهنه فرمودند و برخی
احکام شاق و قاطع،
وضع کردند پس این قوانین نیز از باب رحمت به کل
امت تشریع گشته همانند جراحی عضوی فاسد که برای صحت بدن، ضروری است. باید دقت کرد که این قاطعیت و سختگیری و خشونت
در قانون اسلام که
در سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اولیای بزرگ و معصومین (علیهالسّلام) متجلی گردیده، نسبت به، مشرکین، منافقین و بزهکاران متخلف است.
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ماور به سختگیری و برخورد بدون
مسامحه و گذشت با کافران و منافقان:
• «یا ایّها النّبیّ جاهد الکـفّار و المـنافقین و اغـلظ علیهم و ماوئهم جهنّم و بئس المصیر؛
ای پیامبر! با کافران و منافقان
جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان
جهنم است؛ و چه بد سرنوشتی دارند!»
• «... جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم... ؛
ای پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است، و بد فرجامی است!»
۲. لزوم قاطعیّت و انعطافناپذیری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مـؤمنان
در مـقابل کافران:
• «محمّد رسول اللّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار... مثلهم فی التّوراة و مثلهم فی الانجیل کـزرع اخـرج شطده فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزّرّاع لیغیظ بهم الکفّار... ؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند
در برابر کفّار سرسخت و شدید، و
در میان خود مهربانند؛... این توصیف آنان
در تورات و توصیف آنان
در انجیل است، همانند زراعتی که جوانههای خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامیدارد؛ این برای آن است که کافران را به
خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و
اجر عظیمی داده است.»
• «فلا تطع المکذّبین• و دّوا لو تـدهن فیدهنون؛
حال که چنین است از تکذیبکنندگان اطاعت مکن! • آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا آنها (هم) نرمش نشان دهند (نرمشی توام با انحراف از مسیر حق)!»
۳. موضعگیری صریح و قاطع محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در بـرابر
مشرکان تکذیبکننده
رسالت:
• «و ان کذّبوک فقل لی عـملی و لکـم عـملکم انتم بریئون مـمّا اعـمل و انا بریء ممّا تعملون؛
و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام میدهید بیزارم!»»
قاطعیّت مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در رسالت:
• «افمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه و من قبله کتاب موسی اماما و رحمة اولئک یـؤمنون بـه و من یکفر به من الاحزاب فالنّار موعده فلا تک فی مـریة مـنه انّه الحقّ من ربّک... ؛
آیا آن کس که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد، و بدنبال آن، شاهدی از سوی او میباشد، و پیش از آن، کتاب
موسی که
پیشوا و رحمت بود (
گواهی بر آن میدهد، همچون کسی است که چنین نباشد)؟! آنها (حقطلبان و حقیقتجویان) به او (که دارای این ویژگیهاست،) ایمان میآورند! و هر کس از گروههای مختلف به او
کافر شود،
آتش وعدهگاه اوست! پس، تردیدی
در آن نداشته باش که آن حق است از پروردگارت! ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند!»
• «فلا تک فی مریة ممّا یعبد هؤلاء ما یعبدون الاّ کما یعبد ءاباؤهم مـن قـبل و انـّا لموفّوهم نصیبهم غیر منقوص؛
پس
شکّ و تردیدی (
در باطل بودن) معبودهایی که آنها میپرستند، به خود راه مده! آنها همانگونه این معبودها را پرستش میکنند که پدرانشان قبلًا میپرستیدند، و ما نصیب آنان را بیکم و کاست خواهیم داد!»
بر اساس آیات
قرآن کریم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مـوضعگیری قاطع
در برابر مخالفان بر عقاید توحیدی دین اسلام تاکید میکرند؛
• «براءة من اللّه و رسوله الی الّذیـن عـاهدتم من المشرکین• و اذن من اللّه و رسوله الی النّاس یوم الحجّ الاکبر انّ اللّه بریء مـن المـشرکین و رسـوله فان تبتم فهو خیر لکم و ان تولّیتم فاعلموا انّکم غیر معجزی اللّه و بشّر الّذین کفروا بعذاب الیـم• الاّ الّذیـن عاهدتم من المشرکین... ؛
(این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آنها
عهد بستهاید! • و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم
در روز
حج اکبر (روز
عید قربان) که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! با این حال، اگر
توبه کنید، برای شما بهتر است! و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمیتوانید خدا را ناتوان سازید (و از قلمرو قدرتش خارج شوید)! و کافران را به مجازات دردناک
بشارت ده! • مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید،...»
لزوم قاطعیّت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در برابر افراد
عیبجو و
سخنچین:
• «و لا تطع کلّ حلاّف مهین• همّاز مشّاء بنمیم• منّاع للخیر معتد اثیم• عتلّ بعد ذلک زنیم؛
و از کسی که بسیار
سوگند یاد میکند و پست است اطاعت مکن، • کسی که بسیار عیبجوست و به سخن چینی آمد و شد میکند، »
۱. قاطعیّت
در اعلام جدایی از مشرکان و نفی ارتباط با برنامههای عبادی آنان، وظیفهای الهی بر عهده محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «قل یا ایّها الکافرون• لا اعبد ما تعبدون• و لا انا عابد ما عبدتم؛
بگو: ای کافران! • آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! • و نه من هرگز آنچه را شما
پرستش کردهاید میپرستم.»
۲. وظیفه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در اعلام قاطع مواضع عقیدتی برنامه رسالت خویش
در برابر دشمنان و عقاید شرکآلودشان:
• «قل هذه سبیلی ادعـوا الی اللّه... و سبحان اللّه و ما انا من المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با
بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!»»
• «فاصدع بما تؤمر... ؛
آنچه را ماموریت داری، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روی گردان (و به آنها اعتنا نکن)!»
• «قل انّی امرت ان اعبد اللّه
مخلصا له الدّین؛
بگو: «من مامورم که خدا را پرستش کنم
در حالی که دینم را برای او
خالص کرده باشم.»
• «قل اللّه اعبد
مـخلصا له دینی؛
بگو: «من تنها خدا را میپرستم
در حالی که دینم را برای او
خالص میکنم.»
• «... قل انّیامـرت ان اکـون اوّل من اسلم... ؛
… بگو: «من مامورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!»»
• «قـل انّی نهیت ان اعبد الّذین تدعون من دون اللّه... و امرت ان اسلم لربّ العالمین؛
بگو: «من
نهی شدهام از اینکه معبودهایی را که شما غیر از خدا میخوانید بپرستم، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم برای من آمده است؛ و مامورم که تنها
در برابر پروردگار عالمیان
تسلیم باشم!»»
• «فلذلک فادع و استقم کما امرت و لاتتّبع اهواءهم و قل ءامنت بـما انـزل اللّه من کتاب و امرت لاعدل بینکم اللّه ربـّنا و ربـّکم لنا اعـمالنا و لکـم اعـمالکم لا حجّة بیننا و بینکم اللّه یجمع بیننا و الیـه المصیر؛
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این
آیین واحد الهی دعوت کن و آن چنان که مامور شدهای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مامورم
در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی
در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را
در یک جا جمع میکند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»»
• «قـل ان کان للرّحمان ولد فانا اوّل العابدین؛
بگو: «اگر برای
خداوند فرزندی بود، من نخستین پرستنده او بودم!»»
• «قل هو الرّحمان ءامنّا به و علیه توکّلنا... ؛
بگو: «او خداوند رحمان است، ما به او ایمان آورده و بر او توکّل کردهایم؛ و بزودی میدانید چه کسی
در گمراهی آشکار است!»»
۳. اعلام موضع قـاطع مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در برابر دشمنان، حتّی
در صورت تـنها ماندن:
• «قـل یـا قوم اعـملوا عـلی مکانتکم انّی عـامل فـسوف تعلمون؛
بگو: «ای
قوم من! شما هر چه
در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل میکنم؛ امّا بزودی خواهید دانست...»
راستگویی از فضایل بسیار مهم اخلاقی است که
در صورت همگانی شدن،
اعتماد افراد به یگدیگر مستحکم شده، جامعه انسانی به
امنیت خواهد رسید. خدای سبحان
در قرآن کریم، مؤمنان را پس از سفارش به
تقوای الهی، به وارد شدن
در زمره راستگویان فرا میخواند. «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راستگویی را
زینت گفتار میداند (زینة الحدیث الصدق)
و نزدیکترین افراد را به خود
در روز قیامت، راستگوترین آنها معرفی میکند. چنانکه گذشت، راستگویی را از مهمترین معیارهای سنجش و ارزیابی انسانها برمیشمرد. «لا تنظروا الی کثرة صلاتهم وصومهم، و کثرة الحج والمعروف،... ، ولکن انظروا الی صدق الحدیث واداء الامانة»
گواهی مؤکد خداوند به صدق رسالت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انّک لرسول اللّه و اللّه یعلم انّک لرسوله و اللّه یشهد انّ المنافقین لکاذبون؛
هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند: «ما
شهادت میدهیم که یقیناً تو رسول خدایی!» خداوند میداند که تو
رسول او هستی، ولی خداوند
شهادت میدهد که منافقان
دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند).»
سوگند خـداوند بـر صداقت و درستگویی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «فلا اقسم بما تبصرون• و ما لا تبصرون• انّه لقـول رسـول کریم؛
سوگند به آنچه میبینید، • و آنچه نمیبینید، • که این
قرآن گفتار رسول بزرگواری است.» مقصود از «رسول کریم»، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
تـایید و تاکید خداوند بر صداقت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
در نزول وحی بر او:
• «و النّجم اذا هـوی• ما ضـلّ صاحبکم و ما غوی• و ما ینطق عن الهوی• ان هو الاّ وحی یوحی؛
سوگند به ستاره هنگامی که افول میکند، • که هرگز
دوست شما محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، • و هرگز از روی
هوای نفس سخن نمیگوید! • آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!»
رحمت و رافت پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تجلی رحمت و رافت بیکران الهی است هر آنچه که از رحمت نبوی
در دنیا و
آخرت نصیب افراد میشود پرتوی از رحمت الهی است همه احکام حتی
جهاد و
حدود و
قصاص و سایر کیفر و
قوانین جزائی اسلام نیز برای جامعه بشری رحمت است و اگر رحمانیت خداوند اشاره به
لطف عام خداوند دارد که هم دوست و دشمن، مومن و کافر را شامل میشود، پیامبر اعظم هم که
در قرآن بعنوان رحمت برای عالمین معرفی شده هم برای مومن وهم غیر مومن رحمت است. از آیات مختلف
قرآن به خوبی استفاده میشود که
نبوت، رحمت و لطف خدا بر جهان
بشریت است و براستی چنین است. اگر
انبیا نبودند انسانها راه آخرت و دنیا را گم میکردند، لذا پیامبر اعظم هم مایه رحمت برای انسان هست. «وَ ما ارسلناکَ الا رحمه للعالمین»
و هم موجب رافت. لذا
در اوصاف پیامبر اعظم فرمود: «و بالمؤمنین رئوف رحیم؛
رسولی آمده که به مؤمنان رئوف و مهربان است.»
قابل توجه اینکه
در قرآن کریم هم رحمت بر پیامبر اطلاق شد و هم رحیم بودن یعنی پیامبر اعظم هم برای همه مردم اعم از کافر و مومن رحمت عامه است و هم برای مومنین رحمت خاصه و اگر
رحمانیت خداوند اشاره به لطف عام خدا دارد که حتی کافر و دشمنان دین را شامل میشود یعنی شما چگونه به خدایی که همه افراد حتی دشمنان و کفار را مشمول
لطف و رحمت قرار میدهد ایمان نمیآورید. این نهایت نادانی شماست. پیامبر اعظم هم که رحمت عامه برای جهانیان معرفی شده است معنایش این است. چگونه رسولی که برای همه جهانیان حتی دشمنان و کفار رحمت است به او ایمان نمیآورید. این نهایت بی خردی شماست.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، رحمت برای جهانیان:
• «لقـد جـاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم؛
به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»
در معنای «لقد جاءکم» آمده است: «لقد جاءکم ایّها النّاس...»
• «و ما ارسلناک الاّ رحمة للعالمین؛
ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.»
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، رحمتی برای مؤمنان:
• «و اذا جاءهم امر من الامـن او الخـوف اذاعوا به و لو ردّوه الی الرّسول و الی اولی الامر مـنهم لهـلمه الّذین یستنبطونه منهم و لو لا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتّبعتم الشّیطان الاّ قلیلا؛
و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق) آن را شایع میسازند؛
در حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان که قدرت تشخیص کافی دارند بازگردانند، از ریشههای مسائل آگاه خواهند شد. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی میکردید (و گمراه میشدید).» مراد از «رحمته» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی (علیهالسّلام) اسـت.
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!»
• «لقـد جـاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم؛
به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»
توجّه به خصلت والای رحمت و مهربانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، زمینهساز اجابت
در برابر دعوت آن حضرت:
• «لقـد جـاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم؛
به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!» از اوصاف ذکر شده
در آیه برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، تاکید برای گـرایش مـردم و اجـابت آنان
در برابر دعوت آن حضرت فهمیده میشود.
رویگردانی از پیامبر رحمت، دلسوز و مهربان، نشانه جهل و نادانی:
• «و اذا ما انزلت سورة نظر بعضهم الی بعض هل یرئکم من احد ثـمّ انـصرفوا صرف اللّه قلوبهم بانّهم قوم لا یفقهون• لقـد جـاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم؛
و هنگامی که سورهای نازل میشود، بعضی از آنها (منافقان) به یکدیگر نگاه میکنند و میگویند: «آیا کسی شما را میبیند؟ (اگر از حضور پیامبر بیرون رویم، کسی متوجّه ما نمیشود!)» سپس منصرف میشوند (و بیرون میروند)؛ خداوند دلهایشان را (از حق) منصرف ساخته؛ چرا که آنها، گروهی هستند که نمیفهمند (و بیدانشند)! • به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»
لطف و رحمت خاصّ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مؤمنان، نعمت مهمّ الهی به آنان:
• «لقـد جـاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم؛
به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!» آیه
در مقام امتنان است.
استقامت انسان، یعنی متعهّد بودن
در راه مستقیم
و ملازم بودن
در راه حق
خداوند
در قرآن میفرماید: «فَاستَقِم کَمَا اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَ لا تَطغَوا اِنَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصیرُ»
مراد از استقامت، همان ادای ماموریّت و رساندن آن و جلوگیری از منهیّات الهی است چنان که
در قرآن، مامور بدان شده بود.
مراد از استقامت آدمی
در یک کار، این است که از نفس خود بخواهد که درباره آن امر قیام کند و آن را اصلاح کند به طوری که دیگر فساد و نقص به آن راه نیابد و به حدّ کمال و تمامیّت خود برسد.
استقامت
در سیره پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در عرصهها و حوزههای مختلف، ظهور و بروز و نمود مییابد. از یک سو
در تبلیغ دین اسلام به قدری نمود دارد که خداوند
در آیات شریفه
قرآن کریم آن حضرت را مورد خطاب قرار داده است
از سوی دیگر، آن حضرت
در مقابل فشارهای شدید اقتصادی
در شعب ابیطالب، دشمنان را وادار به عقبنشینی کرده و صفحات زیبایی را
در تاریخ استقامت رقم زده است.
در حوزه نظامی علی رغم تمام کمبود امکانات، تاریخ شاهد غزوات بسیاری از پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده که
در سایه
صبر و استقامت و توکل به خداوند انجام شده است و
در حوزه سیاسی، استقامت آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در قبال تهدیدهای منافقان و مخالفان، بسیار درخور توجه است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مامور استقامت
در ابـلاغ دیـن و گسترش
توحید:
• «فاستقم کما امرت... ؛
پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمدهاند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند!»
• «قـل یـا قوم اعـملوا عـلی مکانتکم انّی عـامل فـسوف تعلمون؛
بگو: «ای قوم من! شما هر چه
در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل میکنم؛ امّا بزودی خواهید دانست...»
• «... و استقم کما امرت... ؛...
و آن چنان که مامور شدهای استقامت نما،...»
۱. استقامت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در برابر دشمنان، بر اثر
امداد الهی:
• «و لو لا ان ثبّتنک لقد کدتّ ترکن الیهم شیا قلیلا؛
و اگر ما تو را ثابت قدم نمیساختیم (و
در پرتو مقام
عصمت، مصون از انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی.»
۲. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به ثبات قدم و اسـتقامت
در بـرابر دشمنان:
• «قل یقوم اعملوا علی مکانتکم انّی عامل فسوف تعلمون من تکون له عقبة الدّار... ؛
بگو: «ای قوم من! هر کار
در قدرت دارید بکنید! من (هم به وظیفه خود) عمل میکنم؛ امّا بزودی خواهید دانست چه کسی سرانجام نیک خواهد داشت (و پیروزی با چه کسی است! امّا) به یقین، ظالمان رستگار نخواهند شد!»»
• «و لو لا ان ثبّتنک لقد کدتّ ترکن الیهم شیا قلیلا• اذا لاذقنک ضعف الحیوة و ضعف الممات ثمّ لا تجد لک علینا نصیرا؛
و اگر ما تو را ثابت قدم نمیساختیم (و
در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی. • اگر چنین میکردی، ما دو برابر مجازات (مشرکان)
در زندگی دنیا، و دو برابر (مجازات) آنها را بعد از
مرگ، به تو میچشاندیم؛ سپس
در برابر ما، یاوری برای خود نمییافتی!»
• «و قـال الّذیـن کفروا لو لا نزّل علیه القرءان جملة وحدة کذلک لنثبّت به فؤادک و رتّلنه ترتیلا؛
و کافران گفتند: «چرا
قرآن یک جا بر او نازل نمیشود؟!» این بخاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم، و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم.»
• «فلا تطع المکذّبین• و دّوا لو تدهن فیدهنون• و لا تطع کلّ حلاّف مهین؛
حال که چنین است از تکذیبکنندگان اطاعت مکن! • آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا آنها (هم) نرمش نشان دهند (نرمشی توام با انحراف از مسیر حق)! • و از کسی که بسیار سوگند یاد میکند و پست است اطاعت مکن، »
ترغیب و
تشویق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از ناحیه خـداوند، به استقامت
در اجرای رسالت، به رغم مخالفت با وی:
• «فان کذّبوک فقد کذّب رسل من قبلک... ؛
پس (اگر این بهانهجویان،) تو را تکذیب کنند، (چیز تازهای نیست؛ ) رسولان پیش از تو (نیز) تکذیب شدند؛ پیامبرانی که دلایل آشکار، و نوشتههای متین و محکم، و کتاب روشنیبخش آورده بودند.»
• «تلک من انباء الغیب نـوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا فاصبر انـّ العـقبة للمتّقین؛
اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی میکنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمیدانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!»
• «و کـذلک جعلنا لکلّ نبیّ عدوّا من المجرمین و کفی بربّکهادیا و نصیرا؛
(آری) این گونه برای هر پیامبری دشمنی از مجرمان قرار دادیم؛ امّا (برای تو) همین بس که پروردگارتهادی و یاور (تو) باشد!»
• «و ان یکذّبوک فقد کذّبت رسل من قبلک و الی اللّه تـرجع الامور؛
اگر تو را تکذیب کنند (غم مخور، موضوع تازهای نیست) پیامبران پیش از تو نیز تکذیب شدند؛ و همه کارها بسوی خدا بازمیگردد.»
• «و ان یکذّبوک فقد کذّب الّذین من قبلهم جاءتهم رسلهم بالبیّنات و بالزّبر و بالکتاب المنیر؛
اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست)؛ کسانی که پیش از آنان بودند (نیز پیامبران خود را) تکذیب کردند؛ آنها با دلایل روشن و کتابهای پند و
موعظه و کتب آسمانی روشنگر (مشتمل بر معارف و احکام) به سراغ آنان آمدند (امّا کوردلان ایمان نیاوردند).»
قرآن در آیاتی، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر راه مستقیم هدایت میداند. اینگونه آیات از سویی به آن حضرت آرامش و اطمینان میبخشد و از سوی دیگر به مؤمنان و غیر آنان این پیام را میدهد که
در حقانیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و راهی که بر آن است و به سوی آن دعوت میکند تردید نداشته باشند. این مساله برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقام مهمی است زیرا کاملاً مورد تایید خداوند قرار گرفته است.
• «یس• و
القرآن الحکیم• انک لمن المرسلین• علی صراط مستقیم؛
(ای سید رسولان) سوگند به
قرآن حکیم که تو قطعا از رسولان خدا هستی و بر راه راست قرار داری.» خداوند با تاکید و قسم اعلام میکند که تو پیامبری و بر راه مستقیم هدایت قرار داری. کاربرد تاکید درمحاورات، گاه برای از بین بردن
شک و تردید است که
در مخاطب وجود دارد و گاه برای از بین بردن شک از دیگران است و گاهی هم برای ازاله
غم واندوه از مخاطب است که نوعی
تسلیت و دلداری به حساب میآید.»
• «فاستمسک بالذی اوحی الیک انک علی صراط مستقیم؛
پس آنچه را بر تو وحی شده (
قرآن) محکم بگیر که تو بر راه مستقیم هستی.» این آیات و آیات دیگری که
در این مورد وارد شده، بر یکی از ابعاد شخصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دلالت دارند و آن مقام هدایت یافتگی و هدایتگری آن حضرت است.
بهترین گفتار از آن محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به جهت فراخواندن به سوی خدا:
• «و من احسن قولا ممّن دعا الی اللّه... انّنی من المسلمین؛
چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا میکند و عمل صالح انجام میدهد و میگوید: «من از مسلمانانم»؟!»
۱. اشتیاق شدید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـه هـدایت مردم، نشات یافته از رافت آن حضرت:
• «لقـد جـاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم؛
به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»
۲. اشـتیاق شـدید و سختکوشی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای هدایت گمراهان:
• «لیس علیک هداهم ولکنّ اللّه یهدی من یشاء... ؛
هدایت آنها (بهطور اجبار،) بر تو نیست؛ (بنا بر این، ترک
انفاق به غیر مسلمانان، برای
اجبار به
اسلام، صحیح نیست؛ ) ولی خداوند، هر که را بخواهد (و شایسته بداند)، هدایت میکند...»
• «... و قل للّذین اوتوا الکتاب... و ان تولّوا فانّما علیک البلاغ... ؛
… و به آنها که اهل کتاب هستند (
یهود و
نصاری) و بیسوادان (مشرکان) بگو: «آیا شما هم تسلیم شدهاید؟» اگر (
در برابر فرمان و منطق حق، تسلیم شوند، هدایت مییابند؛ و اگر سرپیچی کنند، (نگران مباش! زیرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است؛ …»
• «و ما اکثر النّاس و لو حرصت بمؤمنین؛
و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمیآورند!»
• «ان تحرص علی هداهم فانّ اللّه لا یهدی من یضلّ و ما لهم من ناصرین؛
هر قدر بر هدایت آنها حریص باشی، (سودی ندارد؛ چرا) که خداوند کسی را که گمراه ساخت، هدایت نمیکند؛ و آنها یاورانی نخواهند داشت!»
• «فلعلّک باخع نفسک عـلی ءاثـرهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا؛
گویی میخواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم واندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!»
• «و ما منع النّاس ان یؤمنوا اذ جاءهم الهدی... •... و ان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا ابدا؛
و چیزی مردم را بازنداشت از اینکه وقتی هدایت به سراغشان آمد ایمان... •... و از این رو اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمیشوند!»
• «لعـلّک بـاخع نفسک الاّ یکونوا مؤمنین؛
گویی میخواهی جان خود را از شدّتاندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمیآورند!»
• «و لا تحزن علیهم و لا تکن فی ضیق ممّا یمکرون؛
از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش، و سینهات از
توطئه آنان تنگ نشود!»
• «فتوکّل علی اللّه انّک علی الحـقّ المـبین• و ما انـت بهدی العمی عن ضلالتهم ان تسمع الاّ من یؤمن بایاتنا فهم مسلمون؛
پس بر خدا توکّل کن، که تو بر حقّ آشکار هستی! • و نیز نمیتوانی کوران را از گمراهیشان برهانی؛ تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و
در برابر حق تسلیماند.»
• «انّک لا تهدی من احببت ولکن اللّه یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین؛
تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!»
• «فان اعرضوا فما ارسـلناک عـلیهم حـفیظا ان علیک الاّ البلاغ... ؛
و اگر رویگردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مامور اجبارشان) قرار ندادهایم؛ وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است! …»
• «فتولّ عنهم فما انـت بملوم؛
حال که چنین است از آنها روی بگردان که هرگز
در خور ملامت نخواهی بود؛ »
• «فذکّر انـّما انـت مـذکّر• لست علیهم بمصیطر؛
پس
تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهای! • تو سلطهگر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی، »
۱. کوشش پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـرای هـدایت هـمگان، حتّی منافقان:
• «استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهـم سـبعین مرّة فلن یغفر اللّه لهم ذلک بانّهم کفروا باللّه و رسوله و اللّه لا یهدی القوم الفاسقین؛
چه برای آنها استغفار کنی، و چه نکنی، (حتّی) اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی، هرگز خدا آنها را نمیآمرزد! چرا که خدا و پیامبرش را انکار کردند؛ و خداوند جمعیّت فاسقان را هدایت نمیکند!»
۲. تمایل طبیعی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به هدایت تمامی انسانها، حتّی دنیاپرستان رویگردان از یاد خدا:
• «فاعرض عن من تولّی عن ذکرنا و لم یرد الاّ الحیوة الدّنیا• ذلک مبلغهم من العلم انّ ربـّک هـو اعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو اعلم بمن اهتدی؛
حال که چنین است از کسی که از یاد ما روی میگرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمیطلبد، اعراض کن! • این آخرین حدّ آگاهی آنهاست؛ پروردگار تو کسانی را که از راه او گمراه شدهاند بهتر میشناسد، و (همچنین) هدایتیافتگان را از همه بهتر میشناسد!»
۳. بهرهجویی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تمام روشهای موجود و وسایل ممکن برای هدایت مردم:
• «و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فـی الارض او سـلّما فی السّماء نتاتیهم بایة و لو شاء اللّه لجمعهم علی الهدی فلا تکوننّ من الجاهلین؛
و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی
در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمیآورند!) امّا اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش!»
۴. تمایل شدید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آوردن معجزات بـیشتر بـرای هـدایت مردم:
• «و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فـی الارض او سـلّما فی السّماء نتاتیهم بایة و لو شاء اللّه لجمعهم علی الهدی فلا تکوننّ من الجاهلین؛
و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی
در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمیآورند!) امّا اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش!»
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ستارهای هدایتگر و بدون کمترین انحراف و گمراهی:
• «و النـّجم اذا هوی• ما ضلّ صاحبکم و مـا غوی؛
سوگند به ستاره هنگامی که افول میکند، • که هرگز دوست شما (محمّد) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، »
در روایتی که عامه از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کـردهاند: «النّجم» به رسـول اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تفسیر شـده است که
در شب
معراج از
آسمان هفتم فرود آمد.
۲. وظـیفه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هموار سـاختن راه هـدایت و واگذاری حق انتخاب به خود مردم:
• «فلعلّک باخع نفسک علی ءاثرهم ان لم یؤمنوا بهذا الحـدیث اسـفا• انّا جعلنا ما علی الارض زینة لهـا لنـبلوهمایـّهم احسن عملا؛
گویی میخواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم واندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند! • ما آنچه را روی زمین است
زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل میکنند.» بیان فریبندگی
زمین و بستر
امتحان بـودن آن پس از بیان رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در مـحدوده انـذار و تـبشیر، مـیتواند گویای این مـطلب بـاشد که وظیفه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و رهبران دینی هدایت است و انتخاب با خود مردم میباشد.
خداوند، هدایتگر انسانها به راههای سلامت، امنیّت، صلح و
صراط مستقیم الهی به واسطه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
قرآن:
• «یاهل الکتاب قد جاءکم رسولنا... • یـهدی بـه اللّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام و یخرجهم من الظّلمات الی النّور باذنه و یهدیهم الی صـراط مستقیم؛
ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان میکردید روشن میسازد، به سوی شما آمد؛ • … خداوند به
برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند، به راههای سلامت، هدایت میکند؛ و به فرمان خود، از تاریکیها به سوی روشنایی میبرد؛ و آنها را به سوی راه راست، رهبری مینماید.» بنابر قـولی، مرجع ضـمیر «به» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
• «الر کتاب انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظّلمات الی النّور باذن ربّهم الی صـراط العـزیز الحمید؛
الر، (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیهای
شرک و
ظلم و
جهل به سوی روشنایی (ایمان و
عدل و آگاهی،) بفرمان پروردگارشان
در آوری، بسوی راه خداوند عزیز و حمید.»
• «... و ادع الی ربّک انّک لعلی هدی مستقیم؛...
بسوی پروردگارت دعوت کن، که بر هدایت مستقیم قرار داری (و راه راست همین است که تو میپویی).»
• «و انّک لتدعوهم الی صراط مستقیم؛
بطور
قطع و یقین، تو آنان را به راه راست دعوت میکنی.»
• «... ولکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا و انّک لتهدی الی صراط مستقیم؛...
ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.»
عدم هدایت گمراهان توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدون خواست خداوند:
• «یا ایّها الرّسول... و من یرد اللّه فـتنته فـلن تملک له من اللّه شیا اولئک الّذین لم یرد اللّه ان یطهّر قلوبهم... ؛
ای فرستاده (خدا)... (ولی) کسی را که خدا (بر اثر گناهان پی
در پی او) بخواهد مجازات کند، قادر به دفاع از او نیستی؛ آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک کند؛
در دنیا رسوایی، و
در آخرت مجازات بزرگی نصیبشان خواهد شد.»
• «و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فـی الارض او سـلّما فی السّماء نتاتیهم بایة و لو شاء اللّه لجمعهم علی الهدی فلا تکوننّ من الجاهلین• انّما یستجیب الّذین یسمعون و الموتی یبعثهم اللّه... ؛
و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی
در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمیآورند!) امّا اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش! • تنها کسانی (دعوت تو را) میپذیرند که گوش شنوا دارند؛ امّا مردگان (و آنها که روح انسانی را از دست دادهاند، ایمان نمیآورند؛ و) خدا آنها را (
در قیامت) برمیانگیزد؛ سپس به سوی او، بازمیگردند.»
• «ان تحرص علی هداهم فانّ اللّه لا یهدی من یضلّ و ما لهم من ناصرین؛
هر قدر بر هدایت آنها
حریص باشی، (سودی ندارد؛ چرا) که خداوند کسی را که گمراه ساخت، هدایت نمیکند؛ و آنها یاورانی نخواهند داشت!»
• «انّک لا تهدی من احببت ولکن اللّه یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین؛
تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!»
• «و ما یستوی الاحیاء و لا الاموت انّ اللّه یسمع من یشاء و ما انت بمسمع من فی القبور؛
و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد میرساند، و تو نمیتوانی سخن خود را به گوش آنان که
در گور خفتهاند برسانی!»
• «الیس اللّه بکاف عبده و یخوّفونک بالّذین من دونه و من یضلل اللّه فما له منهاد• و من یهد اللّه فما له مـن مـضلّ الیس اللّه بعزیز ذی انتقام؛
آیا خداوند برای (نجات و دفاع از) بندهاش کافی نیست؟! امّا آنها تو را از غیر او میترسانند. و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایتکنندهای ندارد! • و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراهکنندهای نخواهد داشت آیا خداوند توانا و دارای مجازات نیست؟»
• «قـل انّی لا املک لکم ضرّا و لا رشدا؛
بگو: «من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم!»»
۱. تنها افراد دارای روحیّه تسلیم، بهرهمند از هدایت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و ما انـت بهدی العمی عن ضلالتهم ان تسمع الاّ من یؤمن بایاتنا فهم مسلمون؛
و نیز نمیتوانی کوران را از گمراهیشان برهانی؛ تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و
در برابر حق تسلیماند!»
• «و مـا انـت بـهاد العمی عن ضلالتهم ان تسمع الاّ من یؤمن بایاتنا فهم مسلمون؛
و (نیز) نمیتوانی نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنی؛ تو تنها سخنت را به گوش کسانی میرسانی که ایمان به آیات ما میآورند و
در برابر حق تسلیماند!»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فقط هدایتکننده پاکدلان، با توفیق و یاری خداوند:
• «... و من یرد اللّه فـتنته فـلن تملک له من اللّه شیا اولئک الّذین لم یرد اللّه ان یطهّر قلوبهم... ؛...
. (ولی) کسی را که خدا (بر اثر گناهان پی
در پی او) بخواهد مجازات کند، قادر به دفاع از او نیستی؛ آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک کند؛
در دنیا رسوایی، و
در آخرت مجازات بزرگی نصیبشان خواهد شد.»
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وظیفهدار هدایت مردم به راه خدای عزّتمند، با تعالیم
قرآن:
• «الر کتاب انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظّلمات الی النّور باذن ربّهم الی صـراط العـزیز الحمید؛
الر، (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیهای شرک و ظلم و جهل، به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی،) بفرمان پروردگارشان
در آوری، بسوی راه خداوند
عزیز و
حمید.»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ، وظیفهدار هـدایت مردم به سوی نور و خارج کردن آنان از ظلمتها (گمراهیها)، با تعالیم
قرآن کریم:
• «الر کتاب انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظّلمات الی النّور باذن ربّهم الی صـراط العـزیز الحمید؛
الر، (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیهای شرک و ظلم و جهل، به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی،) بفرمان پروردگارشان
در آوری، بسوی راه خداوند عزیز و حمید.»
• «رسولا یتلوا علیکم ءایت اللّه مبیّنات لتخرج الّذیـن ءامـنوا و عملوا الصّالحات من الظّلمات الی النّور... ؛
رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت میکند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، از تاریکیها بسوی نور خارج سازد! و هر کس به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را
در باغهایی از
بهشت وارد سازد که از زیر (درختانش) نهرها جاری است، جاودانه
در آن میمانند، و خداوند روزی نیکویی برای او قرار داده است!»
بیاثر بودن تلاش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای هدایت کـردن فـاقدان زمـینه هدایتپذیری:
• «و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فـی الارض او سـلّما فی السّماء نتاتیهم بایة و لو شاء اللّه لجمعهم علی الهدی فلا تکوننّ من الجاهلین• انّما یستجیب الّذین یسمعون و الموتی یبعثهم اللّه... ؛
و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی
در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا
آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمیآورند!) امّا اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش! • تنها کسانی (دعوت تو را) میپذیرند که گوش شنوا دارند؛ امّا مردگان (و آنها که روح انسانی را از دست دادهاند، ایمان نمیآورند؛ و) خدا آنها را (
در قیامت) برمیانگیزد؛ سپس به سوی او، بازمیگردند.»
• «و منهم من یـنظر الیـک افانت تهدی العمی و لو کانوا لا یبصرون؛
و گروهی از آنان، به سوی تو مینگرند (امّا گویی هیچ نمیبینند)! آیا تو میتوانی نابینایان را هدایت کنی، هر چند نبینند؟!»
• «و ما انـت بهدی العمی عن ضلالتهم ان تسمع الاّ من یؤمن بایاتنا فهم مسلمون؛
و نیز نمیتوانی کوران را از گمراهیشان برهانی؛ تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و
در برابر حق تسلیماند!»
• «فانّک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصّمّ الدّعاء اذا ولّوا مدبرین• و مـا انـت بـهاد العمی عن ضلالتهم ان تسمع الاّ من یؤمن بایاتنا فهم مسلمون؛
تو نمیتوانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند! • و (نیز) نمیتوانی نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنی؛ تو تنها سخنت را به گوش کسانی میرسانی که ایمان به آیات ما میآورند و
در برابر حق تسلیماند!»
• «و ما یستوی الاحیاء و لا الاموت انّ اللّه یسمع من یشاء و ما انت بمسمع من فی القبور؛
و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد میرساند، و تو نمیتوانی سخن خود را به گوش آنان که
در گور خفتهاند برسانی!»
• «الیس اللّه بکاف عبده و یخوّفونک بالّذین من دونه و من یضلل اللّه فما له منهاد• و من یهد اللّه فما له مـن مـضلّ الیس اللّه بعزیز ذی انتقام؛
آیا خداوند برای (نجات و دفاع از) بندهاش کافی نیست؟! امّا آنها تو را از غیر او میترسانند. و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایتکنندهای ندارد! • و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراهکنندهای نخواهد داشت آیا خداوند توانا و دارای مجازات نیست؟»
• «افانت تسمع الصّمّ او تهدی العمی و من کان فی ضلال مبین؛
(ای پیامبر!) آیا تو میتوانی سخن خود را به گوش کران برسانی، یا کوران و کسانی را که
در گمراهی آشکاری هستند هدایت کنی؟!»
یکی از مهمترین اصول اجتماعی اسلام اصل شورا و مشاوره است که
در منابع اسلامی با دقت و اهمیت خاصی مطرح و
در سیره پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پیشوایان بزرگ اسلام جایگاه ویژهای دارد. پیامبر اسلام
مشورت را یکی از اسباب
حیات جامعه و ترک آن را یکی از اسباب
مرگ جامعه معرفی کرده است «اذا کان امرائکم خیارکم و اغنیاءکم سمحا ئکم و امرکم شوری بینکم فظهر الارض خیرلکم من بطنها و اذا کان امرائکم شرارکم و اغنیائکم بخلائکم و لم یکن امرکم شوری بینکم فبطن الارض خیرلکم من ظهرها».
روایات و احادیث اسلامی به عنوان دومین منبع دین، شورا و مشاوره را مورد تاکید قرار داده و از مسلمین خواسته است
در امور از استبداد رای و تک روی پرهیز نموده و با دیگران مشورت نمایند
در غیر این صورت رای او بی ارزش بوده و موجب هلاکت و نابودی میگردد.
امام علی (علیهالسّلام) میفرمایند: «لاتستبد برایک فمن استبد برایه هلک»
همچنین میفرمایند: «شاور ذوی العقول تامن الزّلل و الندم؛ با صاحبان خرد مشورت کن تا از لغزشها و پشیمانیها ایمن گردی.»
قرآن کریم
در آیاتی موضوع شورا را مطرح کرده است؛ از جمله
در آیه ۳۸
سوره شوری، هنگام بیان اوصاف برجسته مؤمنان میفرماید: «و الذین استجابوا لربّهم و اقاموا الصلوة و امرهم شوری بینهم؛
آنها کسانی هستند که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و
نماز را بر پای دارند و کارهایشان بین آنان با مشورت انجام میشود.»
خداوند متعال
در آیه ۱۵۹
سوره آل عمران به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور میدهد
در امور اجتماعی، با مسلمانان مشورت کند و آن را از رموز پیروزی و موفقیت آن حضرت میداند؛
• «... وشاورهم فی الامر... ؛
پس به
برکت رحمتی از جانب خداوند با آنها (
امت خود) نرمخو شدی، و اگر بد
خلق و سختدل بودی حتما از دورت پراکنده میشدند. پس، از آنها درگذر و برایشان
آمرزش طلب و
در کارها با آنان مشورت نما، و چون تصمیم گرفتی بر خدا
توکل کن، که بیتردید خداوند توکل کنندگان را دوست دارد.»
استحباب شورا
در مورد امور، از سوی مؤمنان:
• «والذین استجابوا لربهم واقاموا الصلوة وامرهم شوری بینهم...
و کسانی که پروردگارشان را (
در دعوت به
ایمان و عمل) اجابت کردهاند، و
نماز را برپا داشتهاند و کارشان
در میان خودشان به مشاوره برگزار میگردد، و از آنچه به آنها
روزی کردهایم
انفاق میکنند.»
تعبیر (وَ شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ) برای زنده کردن شخصیت مسلمانان و تجدید حیات فکری و روحی آنان است. این دستور بخاطر آن است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از آغاز
جنگ احد در چگونگی مواجهه با
دشمن با یاران خود مشورت کرد و نظر اکثریت بر این شد که اردوگاه، دامنه احد باشد و دیدیم که این نظر، محصول رضایت بخشی نداشت.
در اینجا این فکر به نظر بسیاری میرسید که
در آینده پیامبر نباید با کسی مشورت کند.
قرآن به این طرز تفکر پاسخ میگوید و دستور میدهد که باز هم با آنها مشورت کن هر چند نتیجه مشورت
در پارهای از موارد، سودمند نباشد زیرا از نظر کلی که بررسی کنیم منافع آن روی هم رفته به مراتب بیش از زیانهای آن است و اثری که
در آن برای پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصیت آنها وجود دارد از همه اینها بالاتر است.
پیامبر
در چه موضوعاتی با مردم مشورت میکرد؟ گرچه کلمه الامر
در شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ
مفهوم وسیعی دارد و همه کارها را شامل میشود ولی مسلم است که پیامبر هرگز
در احکام الهی با مردم مشورت نمیکرد بلکه
در آنها صرفا تابع
وحی بود. بنا بر این مورد مشورت، تنها طرز اجرای دستورات و نحوه پیاده کردن احکام الهی بود و به عبارت دیگر پیامبر
در قانونگذاری، هیچوقت مشورت نمیکرد و تنها
در طرز اجرای
قانون نظر مسلمانان را میخواست و لذا گاهی که پیامبر پیشنهادی را طرح میکرد مسلمانان نخست سؤال میکردند که آیا این یک حکم الهی است؟ و یک قانون است که قابل اظهار نظر نباشد و یا مربوط به چگونگی تطبیق قوانین میباشد اگر از قبیل دوم بود اظهار نظر میکردند و اگر از قبیل اول بود
تسلیم میشدند.
خداوند بزرگ
در قرآن کریم، خود را باوفاترین میشمارد و میفرماید: «و من اوفی بعهده من الله؛
چه کسی به پیمانش پای بندتر از خداست.» خداوند منان، کمترین احتمال پیمانشکنی را نسبت به خود قاطعانه مردود میشمارد؛ «فلن یخلف الله عهده؛
خداوند هرگز پیمانشکنی نمیکند.» آن گاه بندگان مؤمن خود را نیز به وفاداری و پایبندی به تعهداتشان فرا میخواند و از نقض عهد و بیوفایی بازمیدارد.
برجستهترین و زیباترین نمودهای وفاداری را میتوان
در میان پیامبران و رهبران الهی یافت. «و ارکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد»
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز که دارای عالیترین ملکات و فضائل اخلاقی بودند،
وفای به عهد را از شرایط اساسی ایمان دانسته (لادین لمن لا عهد له)
و میفرمایند: آن کس که به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید به وعدهای که میدهد وفا کند. (من کان یومن بالله من لم یرع عهوده...)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیمانهای زیادی با افراد و قبایل و طوایف گوناگون میبست که بعضی از آنها بسیار مهم و دارای تاثیرات بزرگی بودند؛ از جمله دو پیمان «عقبه» که شالوده
حکومت اسلامی را تشکیل دادند و بعدها تاثیری بزرگ بر جای نهادند. مورخان و مفسران میگویند: از جمله اموری که
در صدر اسلام سبب شد، گروههای زیادی، اسلام را پذیرا گردند، پایبند بودن مسلمین و خصوصا پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عهد و پیمانشان و مراعات سوگندهایشان بود.
وفای به عهد، از مهمترین اصول زندگی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. آن حضرت بر عمل به پیمان و عدم نقض آن، حتی
در صورتی که طرف پیمان، کافر یا دشمن انسان باشد، تاکید میکرد و هرگز هیچ پیمانی را زیر پا نمیگذاشت.
بستن پیمان نظامی با دشمنان جنگ افروز،
در قلمرو اختیارات
رهبر اسلام است؛
• «الذین عـهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مرة وهم لا یتقون؛
همان کسانی که با آنها پیمان بستی سپس هر بار عهد و پیمان خود را میشکنند و (از پیمانشکنی و خیانت،) پرهیز ندارند.»
در آیه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در جایگاه رهبر
مسلمانان مورد نظر است.
کافران پیمانهای نظامی خود با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مکرر شکستند؛
• «... الذین کفروا... • الذین عـهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مرة... ؛
به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که
کافر شدند و
ایمان نمیآورند. • همان کسانی که با آنها پیمان بستی سپس هر بار
عهد و پیمان خود را میشکنند و (از پیمانشکنی و
خیانت،) پرهیز ندارند.»
یهودیان نیز مکررا پیمان نظامی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میشکستند؛
• «الذین عـهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مرة... ؛
همان کسانی که با آنها پیمان بستی سپس هر بار عهد و پیمان خود را میشکنند و (از پیمانشکنی و خیانت) پرهیز ندارند.» بنا بر قولی، مقصود از نقض کنندگان عهد،
یهود بنی قریظهاند.
منظور از اینکه فرمود: کل مرة آن چند دفعهای است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با ایشان
معاهده بست، یعنی: یهودیان عهد خود را میشکنند
در هر دفعه که تو با ایشان عهد ببندی، و از خدا
در شکستن
عهد پروا ندارند، و یا از شما پروا نداشته و از شکستن عهد شما نمیترسند، و این خود دلیل بر این است که شکستن عهد از جانب یهودیان چند دفعه تکرار شده است.
آیاتی از
قرآن در باره پی آمدهای منفی پیمانشکنی است. یکی از آثار شکستن پیمان، قرار گرفتن انسان،
در زمره بدترین جنبندگان است.
• «ان شر الدواب عند الله... • الذین عـهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مرة... • فاما تثقفنهم فی الحرب فشرد بهم من خلفهم لعلهم یذکرون؛
به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که
کافر شدند و
ایمان نمیآورند. • همان کسانی که با آنها پیمان بستی سپس هر بار عهد و پیمان خود را میشکنند و (از پیمانشکنی و خیانت) پرهیز ندارند. • اگر آنها را
در (میدان) جنگ بیابی، آن چنان به آنها حمله کن که جمعیتهایی که پشت سر آنها هستند، پراکنده شوند شاید متذکر گردند (و
عبرت گیرند)!»
در این آیات به گروهی از دشمنان اسلام که
در طول
تاریخ پر ماجرای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ضربات سختی بر مسلمین وارد کردند و سرانجام نتیجه دردناک آن را چشیدند اشاره میکند. این گروه همان یهود
مدینه بودند که مکرر با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیمان میبستند و پیمان خویش را ناجوانمردانه میشکستند. این آیات روش محکمی را که پیامبر با این گروه پیمانشکن باید
در پیش گیرد بیان میکند، روشی که مایه
عبرت دیگران و رفع خطر این گروه گردد.
انسان موجودی اجتماعی است که به ارتباط،
دوستی و
محبت همنوعان خود احتیاج دارد. سلام کردن اولین مرحله برای ارتباط سالم بین دو انسان است که حاوی پیامهای متعددی از قبیل دوستی، صمیمیت، محبت،
تواضع،
دعای خیر، اطمینان دادن به طرف مقابل و... است. لفظ سلام یک واژه بسیار زیبا و پر معنا است که با آن برای مخاطب خود دعای خیر و آرزوی سلامتی داریم و
در عین حال به او به اطمینان میدهیم که از ناحیه ما هیچ ضرری متوجه او نخواهد شد.
در روایات وارده از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
سلام عامل افزایش دوستی و محبت دانسته شده است. (طَلَاقَةُ الْوَجْهِ بِالْبِشْرِ وَ الْعَطِیَّةِ وَ فِعْلُ الْبِرِّ وَ بَذْلُ التَّحِیَّةِ دَاعٍ اِلَی مَحَبَّةِ الْبَرِیَّةِ)
بر همین اساس
در اسلام به سلام کردن بسیار سفارش شده است و آن را امر مستحبی دانستهاند که از طرف خداوند متعال دارای پاداش بسیار است. بنابر، آنچه
در روایات آمده، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همواره
در سلام کردن از دیگران پیشی میگرفتند و هیچگاه کسی نتوانست
در سلام کردن بر آن حضرت سبقت بگیرد.
پیـامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به پیشی جستن
در سلام و
تحیت بر مؤمنان:
• «و اذا جـاءک الّذیـن یؤمنون بایاتنا فقل سـلام علیکم... ؛
هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو: «سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا میشود چرا که) او آمرزنده مهربان است.»»
• «قل الحمد للّه و سلام علی عـباده الّذیـن اصطفی... ؛
بگو: «حمد مخصوص خداست؛ و سلام بر بندگان برگزیدهاش!» آیا خداوند بهتر است یا بتهایی که همتای او قرار میدهند؟!»
فرستادن سلام و تـحیّت بـر رسولان الهی، رهنمود خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «قل الحمد للّه و سلام علی عـباده الّذیـن اصطفی... ؛
بگو: «حمد مخصوص خداست؛ و سلام بر بندگان برگزیدهاش!» آیا خداوند بهتر است یا بتهایی که همتای او قرار میدهند؟!»
میهاننوازی و آداب میهانداری از مهمترین مسائلی است که
در سیره و سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آن توجه بسیار شده است. ایشان میفرمود: «میهمان راهنمای بهشت است.»
ایشان میهمان را مایه آمرزش گناهان دانسته است: «میهمان به همراه روزی خود وارد خانه میشود و هنگامی که از خانه میزبان خارج میشود، همه گناهان آن خانه را با خود میبرد.»
ایشان خانه بیمیهمان را خانه بیفرشته معرفی میکند: «خانهای که میهمان
در آن پای نمینهد، فرشتهها
در آن گام نمینهند.»
ایشان افزون بر تاکید بر میهماننوازی، بر اجابت دعوت برادر مسلمان نیز بسیار تاکید کرده است: «من به حاضران و غایبان امتم سفارش میکنم که دعوت برادر مسلمان خود را بپذیرند؛ هرچند که با او پنج میل فاصله داشته باشند، چرا که پذیرش دعوت مسلمان بخشی از دین است.»
ایشان رد دعوت مسلمان و نیز پذیرش دعوت و عدم تناول غذای میزبان را نوعی
جفا میدانست.
اطعام محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مـؤمنان، به صـورت ولیمه
ازدواج با زینب:
• «یا ایّها الّذین ءامنوا لا تدخلوا بیوت النّبیّ الاّ ان یؤذن لکم الی طعام غیر نظرین انئه و لکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستانسین لحدیث... ؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید!
در خانههای پیامبر داخل نشوید مگر به شما برای صرف غذا اجازه داده شود،
در حالی که (قبل از موعد نیایید و)
در انتظار وقت غذا ننشینید؛ امّا هنگامی که دعوت شدید داخل شوید؛ و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید؛ این عمل، پیامبر را ناراحت مینماید، ولی از شما شرم میکند (و چیزی نمیگوید)؛ امّا خداوند از (بیان) حق شرم ندارد!...» با توجّه به شان نـزولی است که درباره آیه آمده است.
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرآمد بخشندگان بود. آن حضرت خود به مردم میفرمود: «هر کس از ما چیزی بخوهد، از آنچه
در اختیار داریم، دریغ نخواهیم کرد».
ابوسعید خدری میگوید: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسیار باحیا بود؛ هیچگاه از او چیزی نخواستند، مگر آنکه پاسخ مثبت داد.» (کان رسول اللَّه عینا، لا یسئل شیئا الا اعطاء) اگر زمانی چیزی نزد ایشان نبود، قول میداد که به زودی آن حاجت را برآورده سازد. روزی فردی خدمت ایشان رسید و تقاضای کمک کرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «اکنون چیزی ندارم، اما به حساب من خرید کن و وقتی چیزی به دستم رسید، بهای آن را میپردازم.»
عمر که شاهد ماجرا بود، به ایشان گفت: «ای پیامبر خدا! به او بخشش کردی،
در حالی که خدا آنچه
در توان تو نیست، بر تو
تکلیف نکرده است.» رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سخن او ناخشنود شد. یکی از
انصار که آنجا حاضر بود، گفت: «ای پیامبر خدا (هرچه میخواهی)
انفاق کن و از خدا درباره
فقر و نداری خود نترس.»
تبسّم در چهره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشهود شد و فرمود: «از سوی خدا به همین شیوه مامور شدهام.»
امام علی (علیهالسّلام) فرمود: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بخشندهترین مردم، و
در رفت و آمد و همراهی کریمترین مردم بود؛ به گونهای که هر کس با او رفت و آمد میکرد و او را میشناخت، محبتش
در قلبش میافتاد». (کان رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجود الناس کفا و اکرمهم عشرة من خالطه فعرفه احب.)
آن حضرت
در بخشش، هرگز به خود نمیاندیشید، از این رو، به دوست و دشمن، و به باادب و بیادب یکسان میبخشید. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «
سخاوت، درختی از
درختان بهشت است؛ هر کس که شاخهای از آن را بگیرد، نجات مییابد.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به
انفاق مال به
ذوی القربی و نیازمندان و
در راه ماندگان:
• «و ءات ذا القـربی حـقّه و المـساکین و ابن السّبیل... ؛
و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده
در راه را! و هرگز
اسراف و
تبذیر مکن، »
• «فات ذا القربی حقّه و المسکین و ابن السّبیل... ؛
پس حقّ نزدیکان و مسکینان و
در راهماندگان را ادا کن! این برای آنها که
رضای خدا را میطلبند بهتر است، و چنین کسانی رستگارانند.»
تواضع یکی از آداب و سنن پسندیده و از ویژگیهای انسان متخلّق به اخلاق نیک است. تواضع
در کتب لغت مصدر باب تفاعل از ماده «وضع یضع» و به معنای «تذلل و فروتنی» بیان شده است.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز که
در بندگی سرآمد روزگار بود،
در تواضع و
فروتنی نیز برترین نمونه تواضع با مردم زمانش به شمار میآمد، آن حضرت با آنکه والاترین مقام و مرتبه را نزد خدای متعال و مردم داشت؛ اما هرگز جز تواضع
در برخورد با مردم از او دیده نشد. میفرمود: «لا حسب الا بتواضع؛ شرافت خانوادگی جز به تواضع و فروتنی نیست.»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف بـه تـواضع و بـرخورد فروتنانه با مؤمنان:
• «و اذا جـاءک الّذیـن یؤمنون بایاتنا فقل سـلام علیکم... ؛
هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو: «سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا میشود چرا که) او آمرزنده مهربان است.»»
• «... واخفض جناحک للمؤمنین؛.
و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر!»
• «واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین؛
و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی میکنند بگستر!»
کتمان اسرار و
رازداری از بارزترین خصلتهای
خداوند متعال بوده و از صفات مؤمنین و نشانهای برای
عقل و
شعور و
معرفت و کمال هر انسانی است. رازداری نشانه ی امین بودن و
وفاداری یک شخص است و کسی که این اخلاق پسندیده را دارا باشد، جایگاه ویژهای
در بین مردم خواهد داشت و با حفظ موقعیت خود، آبرو و نوامیس دیگران را هم محترم به حساب خواهد آورد. نهی از
تجسس هم که
در قرآن کریم برآن تاکید شده است بر همین مطلب دلالت دارد. «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از گمان فراوان بپرهیزید زیرا پارهای از گمانها
در حد
گناه است و
در کارهای پنهانی یکدیگر جستجو مکنید.» این دستور حضرت حق است که
در کاری که برادر دینی به دلیل خصوصی انجام دادن و مخفی نگه داشتنش دوست ندارد کسی از آن باخبر گردد، تجسس و پیگیری کنند.
در روایات اسلامی نگه داشتن اسرار دیگران و رازداری نوعی حفظ
امانت شمرده شده و فاش کردن مطلب دیگران
خیانت در این امانت خواهد بود.
امام صادق (علیهالسّلام) در روایتی قابل تامل میفرمایند:
تقوای الهی پیشه کنید و امانت را به کسی که شما را
امین دانسته است، باز گردانید، زیرا حتّی اگر
قاتل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) (
ابن ملجم مرادی) امانتی را به من بسپرد هر آینه آن را به او بر میگردانم. (اِتَّقُوا اللّه، وَ عَلَیکُم بِاَداءِ الامانَةِ اِلی مَنِ ائتَمَنَکُم فَلَو اَنَّ قاتِلَ اَمیرِالمُؤمِنینَ (علیهالسّلام) ائتَمَنَنی عَلی اَمانَةٍ لاَدَّیتُها اِلَیهِ)
چشمپوشی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از بازگو کردن بـخشی از خـیانت افشاگری راز او به وسیله همسرش:
• «و اذ اسرّ النّبیّ الی بعض ازواجه حدیثا فلمّا نبّات به و اظهره اللّه علیه عرّف بعضه و اعرض عن بعض... ؛
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتی از آن را برای او بازگو کرد و از قسمت دیگر خودداری نمود؛ هنگامی که
پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسی تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت!»»
۱. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از آمـران بـه معروف:
• «الّذین یبتّبعون الرّسول النّبیّ الامـّیّ الّذی... یامرهم بالمعروف... ؛
همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «
امّی» پیروی میکنند؛ پیامبری که... آنها را به معروف دستور میدهد،...»
۲. امـر به معروف، از نشانههای ذکر شده برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در تورات و
انجیل:
• «الّذین یتّبعون الرّسول النّبیّ الامّیّ الّذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التـّوراة و الانـجیل یـامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر... ؛
همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی میکنند؛ پیامبری که صفاتش را،
در تورات و انجیلی که نزدشان است، مییابند؛ آنها را به معروف دستور میدهد، و از
منکر باز میدارد؛ اشیاء پاکیزه را برای آنها حلال میشمرد، و ناپاکیها را
تحریم میکند؛...»
۳.
امر به معروف، از وظایف پیـامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین؛
(به هر حال) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکیها دعوت نما، و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن)!»
در علم اخلاق،
خیرخواهی در مقابل
حسادت است. فرد خیرخواه خواهان بقای نعمتهای خدا برای مردم است و هیچ دوست ندارد که به آنها بدی برسد. رسول خدا همواره مردم را به خیرخواهی توصیه میکرد و میفرمودند: «ان اعظم الناس منزله عندالله یوم القیامه امشاهم فی ارضه بالنصیحه لخلقه؛
در روز قیامت بزرگترین منزلت و مقام از آن سانی است که بیشترین گامها را
در راه خیر برای مردم برداشته باشند.»
نیز میفرمودند: «انسان باید خیرخواه برادر مومنش باشد؛ همان سان که خیرخواه خودش است.» ایشان
در سخنی فرمودهاند: «من سعی فی حاجه لاخیه فلم ینصحه، فقد خان الله و رسوله؛ هرکس
در پی انجام کاری برای برادر مومنش باشد؛ ولی
در حق او خیرخواه نباشد به خدا و رسول خدا
خیانت کرده است.»
پیامبر اکرم هیچگاه از خیرخواهی مردم غافل نمیشد. از روی خیرخواهی برای مردم و هدایت آنها، خود را به زحمتهای طاقت فرسا میانداخت؛ به گونهای که خدای سبحان خطاب به ایشان فرمود: «فلعلک باخع نفسک علی ءاثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا»
(بیم آن میرود که اگرآنها به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را ازغم واندوه درپیگیری
[۱۱۸۰] شان تباه کنی!)
خـیرخواهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
در گوش فرادادن به سخنان مردم،
در جهت منافع آنان:
• «و مـنهم الّذیـن یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین ءامنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم؛
از آنها کسانی هستند که پیامبر را
آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند!»
خداوند
در مورد رویگردانی اهل کتاب و منافقین از دعوت حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که موجب غصه خوردن ایشان میگردید، میفرمایند: «یایها الرسول لا یحزنک الذین یسرعون فی الکفر؛
ای پیامبر! کسانی که
در کفر شتاب میکنند تو را غمگین نسازند.» این
آیه شریفه خاطر خطیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از آنچه از نامبردگان
در آیه مشاهده کرده است، تسلیت و دلخوشی میدهد و نامبردگان (منافقین) کسانی بودند که به سوی
کفر سرعت میگرفتند یعنی به سرعت راه میپیمودند و از افعال و اقوالشان موجبات
کفر یکی پس از دیگری مشاهده میشود پس این منافقین کافر و شتابگر
در کفرشان هستند. خدای (عزّوجلّ)
در تمام موارد آن حضرت را از
اندوه نهی کرده و از اینکه مردم از پذیرفتن دعوت حقه آن جناب اعراض میکردند و از قبول چیزی که مایه رشدشان بود و به سوی سبیل رشاد و رستگاری رهنمونشان میکرد استنکاف مینمودند دلگیر میشد، دلداریش داده و آن نکته را تعلیمش میداد که: مردم نمیتوانند خدای تعالی را
در ملکش به ستوه آورده و عاجز سازند، بلکه خدا بر کار خود مسلط و غالب است و همو است آن کسی که این اعراضکنندگان از پذیرفتن حق را به جرم فسقشان گمراه کرده و اگر دلهایشان از راه مستقیم متمایل به بیراهه است او چنین کرده (زیرا زمام دلها به دست او است) و با سلب توفیق و
استدراج رجس و پلیدی را هدف آنان قرار داده و درباره همینها است که فرموده: «و لا یحسبن الذین کفروا سبقوا انهم لا یعجزون؛
و کسانی که
کفر ورزیدند، نپندارند که از خدا پیشی گرفته و از چنگ او گریختند و او را شکست دادند نه، آنها نمیتوانند خدا را به تنگ بیاورند.»
دلجـویی خـداوند از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، با یادآوری نظارت همیشگی خداوند از قیام و راز و نیازهای شبانه وی:
• «فان عصوک فـقل انـّی بـریء ممّا تعملون• و توکّل علی العزیز الرّحیم• الّذی یـراک حـین تـقوم• و تـقلّبک فـی السّاجدین؛
اگر تو را نافرمانی کنند بگو: «من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم!» • و بر خداوند عزیز و رحیم توکّل کن! • همان کسی که تو را به هنگامی که (برای عبادت) برمیخیزی میبیند؛ • و (نیز) حرکت تو را
در میان سجده کنندگان!»
۱. مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دلسوز و نگران آینده ناگوار برای مشرکان:
• «... و ان تولّوا فانّی اخاف علیکم عذاب یوم کبیر؛
…و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم!»
۲. دلسوزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
رنج و گرفتاری
امت و مایه تاثر آن حضرت:
• «لقـد جـاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم؛
به
یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»
• «... واخفض جناحک للمؤمنین؛.
... و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر!»
مدیریت انسان و
رهبری جامعه انسانی، مهمترین و
در عین حال پیچیدهترین فرآیند فعالیت اجتماعی انسان است؛ زیرا گردش درست سامانه اجتماع بشری به این امر تاثیر گذار، گره خورده است. کسی میتواند مدیری کارآمد و خلّاق و شکوفا کننده استعدادها باشد که دارای سه ویژگی
تعهد و تخصص و
تجربه باشد و اگر مدیری فاقد هر یک از این ویژگیها باشد مدیر موفقی نخواهد بود.
در تعالیم اسلامی نیز به شرائط مدیر توجه خاص مبذول داشته و هم الگوهایی را معرفی کرده تا کسانی که میخواهند مدیریت جامعه را بر عهده بگیرند ضمن برخورداری از آن شرائط از الگوهای الهی پیروی نمایند. الگوهایی که اسلام به ما معرفی میکند تربیت شده الهی هستند تا به بهترین شکل ممکن به هدایت جامعه بپردازند.
آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از فـنون نـظامی و
قدرت مدیریّت ایشان
در عملیّات مـسلحانه عـلیه دشمنان دین:
• «و اذ غدوت من اهلک تبوّی المؤمنین مقعد للقتال... ؛
و (به یاد آور) زمانی را که صبحگاهان، از میان خانواده خود، جهت انتخاب اردوگاه جنگ برای مؤمنان، بیرون رفتی! و خداوند، شنوا و داناست (گفتگوهای مختلفی را که درباره طرح
جنگ گفته میشد، میشنید؛ واندیشههایی را که بعضی
در سر میپروراندند، میدانست).»
•
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «فضایل رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.