کمال مطلق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کمال مطلق که یکی از صفات خداست به این معناست که خدای متعال موجودی است که کامل تر از آن نمیتوان فرض کرد.
به عبارت دیگر هر وصف کمالی را که بتوان فرض کرد چنین موجودی آن
وصف را داراست. با توجه به این نکته میتوان گفت با یک مفهوم شناسی میتوان هر وصف کمالی را که مستلزم نقص نباشد به
خداوند نسبت داد؛ یعنی فقط کافی است از نظر مفهومی، نشان دهیم که فلان وصف از اوصاف کمالیه است و آنگاه خواهیم توانست آن را به خداوند نسبت دهیم.
کامل مطلق موجودی نیست که صرفا کمالش از سایر موجودات بیشتر است بلکه موجودی است که کامل تر از آن قابل فرض نیست. به عبارت دیگر موجود کامل مطلق موجودی است که فرض کامل تر از آن فرض متناقض است.
صفت فوق در کتب
قدماء تحت عنوان «واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات» مورد بحث قرار گرفته است.
استدلالهای متعددی برای اثبات
صفت فوق در کتب
فلاسفه اسلامی قدیم و جدید اقامه شده است که برخی از آنها مبتنی بر مبانی
ابن سینا ، برخی مبتنی بر مبانی حکمت اشراق و
شیخ اشراق و برخی دیگر مبتنی بر مبانی
حکمت متعالیه میباشند.
یکی از استدلالهایی که صفت کمال مطلق خداوند را بر مبانی حکمت متعالیه اثبات کرده است به روش منطقی از این قرار است:
۱. اگر وصفی، از موصوفهای خود جدایی ناپذیر باشد -چنانچه موجودی باشد که بتواند آن وصف را داشته باشد- ضرورتا آن موجود وصف مزبور را دارد.
۲. رابط بودن، وصف جدایی ناپذیر موجودات رابط است.
۳. گر موجودی بتواند رابط باشد آن موجود ضرورتا رابط است و به عبارتی
امکان رابط بودن مساوی ضرورت رابط بودن است. (اثبات این مقدمه خواهد آمد).
۴. اگر موجودی باشد که کامل تر از آن را بتوان فرض کرد (کامل مطلق نباشد) آن موجود میتواند رابط باشد.
۵. پس اگر موجودی کامل مطلق نباشد آن موجود ضرورتا رابط است.
۶. پس هر موجودی که رابط نباشد آن موجود ضرورتا کامل مطلق است.
۷. هر موجود یا مستقل است یا رابط.
۸. پس اگر موجود مستقلی وجود داشته باشد آن موجود ضرورتا کامل مطلق است.
۹. موجود مستقل وجود دارد (براساس ادله اثبات وجود خدا)
۱۰. موجود مستقل، کامل مطلق است.
امام خمینی برای وجود دو قسم قائل است یکی وجود مستقل و دیگری غیرمستقل. وجود الهی، تنها وجود مستقل هستی است و سایر موجودات همگی غیرمستقل و عین ربطاند.
ایشان معتقدند وجود غیرمستقل، وجود ربطی و ظلی است که محتاج علتی است که آن
علت موجود بالاستقلال بود که همه موجودات ظلی قائم به قیومیت او میباشند.
به اعتقاد امام خمینی آثار وجودات امکانی، برخلاف وجود واجب، غیرمستقل است؛ زیرا که فعل و اثر یک وجود، تابع خصوصیات آن وجود است. امام خمینی معتقد است در نظام طولی، افعال هر یک از مراتب پایینتر را میتوان حقیقتاً به بالاتر نسبت داد، چرا که غیر از مرتبه واجبالوجود، همه مراتب وجود غیرمستقل هستند و در عین آنکه حقیقتاً آثار به آنها منسوب است به علل آنها نیز مستندند.
پس ممکنات و از جمله انسان تمام هویت وجودی او مؤثر است؛ ولی چون وجودش غیر استقلالی است تاثیرش نیز غیر استقلالی است، پس درعینحال که انسان حقیقه مؤثر است، مؤثر حقیقی استقلالی نیست و درعینحال که مؤثر استقلالی نیست مؤثر حقیقی است
(وَمَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَی) پس آنچه یک ممکن انجام میدهد در عین استناد حقیقی به او، به علتالعلل نیز حقیقتاً مستند است.
بنابراین رابطه تمام موجودات نسبت به حقتعالی،
رابطه اشراقی است و هیچ وجودی استقلال نداشته و همه عین ربطاند. امام خمینی در نظر نهایی خویش دایره بحث را از محدوده موجودات امکانی گسترش میدهد و تنها وجود واجب تعالی را وجود مستقل و غیر واجب تعالی را وجود رابط بلکه
عین ربط میداند.
الف) رابطه
علیت بین علت و معلول یک رابطه ذاتی و تغییرناپذیر است و وجود معلول وابستگی ذاتی به وجود علت هستی بخش دارد و محال است که علت و معلول جابه جا شوند.
ب) از سوی دیگر ملاک معلولیت ضعف وجودی معلول است.
ج) پس هرگاه بتوان موجود کامل تر و قوی تری را فرض کرد به گونهای که موجود ضعیف تر شعاعی از وجود آن به حساب آید این فرض،
ضرورت خواهد داشت.
د) از آنجا که طبق مبانی حکمت متعالیه وجود به مستقل و رابط تقسیم میشود و وجود مستقل همان واجب الوجود بالذات و خدای متعال است، اگر موجود مستقل کامل مطلق نباشد
امکان دارد که رابط باشد و از انجا که رابطه علیت و معلولیت یک رابطه ذاتی و تغییرناپذیر است اگر موجودی امکان معلولیت و ربط بودن را داشته باشد پس ضرورتا وجود رابط خواهد بود. پس وجود مستقل باید موجودی باشد که به هیچ وجه نتوان کامل تر از آن را فرض کرد. پس اگر وجود مستقل موجود باشد (که طبق ادله اثبات وجود خدا وجود دارد) باید آن وجود، کامل مطلق باشد؛ یعنی به گونهای باشد که هیچ موجودی کامل از آن نه وجود داشته باشد و نه میتوان کامل تر از آن را فرض کرد.
از اثبات"کمال مطلق" برای خداوند میتوان سایر اوصاف ذاتی خداوند را نیز بدست آورد. ما در
حقیقت با اثبات اینکه خداوند کامل مطلق است این ویژگی اصلی را برای خداوند اثبات کردهایم که او همه کمالات وجودی مفروض را دارد و هیچ نقص و کمبودی ندارد. بنابراین میتوان گفت هر مفهومی که بر نوعی نقص
دلالت داشته باشد یکی از اوصاف ذاتی سلبی برای خداوند است. همچنین تمام مفاهیمی که نشان دهنده نوعی دارایی وجودی هستند و به اصطلاح بر نوعی کمال دلالت دارند و هیچ نقصی را نشان نمیدهند به صورت اوصاف ذاتی ثبوتی بر خداوند قابل
اطلاق خواهند بود.
به عبارت دیگر، طبق بیان فوق ما برای نفی اوصاف ذاتی سلبی از خداوند، نیازی به براهین جداگانه نداریم بلکه کافی است با دقت در مفاهیم آنها نشان دهیم که بر نوعی نقص دلالت میکنند و همچنین برا ی اثبات اوصاف ذاتی ثبوتی برای خداوند نیازی به براهین جداگانه نداریم بلکه کافی است با دقت در مفاهیم آنها، نشان دهیم که بر نوعی کمال دلالت دارند و بر هیچ نقصی دلالت نمیکنند. به عبارت روشن تر، این اوصاف در حقیقت مصادیقی از وصف کمال مطلق هستند حتی با این بیان به وسیله وصف کمال مطلق میتوان برخی از اوصاف فعلی خداوند را نیز که ا ز اوصاف ذاتی او نشات میگیرند اثبات کرد.
بنابراین اوصافی مانند توحید واجب، قاعده بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها، دوام فیض خداوند و امثال آن را میتوان از لوازم کمال مطلق دانست.
البته برای هرکدام از صفات فوق نیز استدلالهایی از این دست شده است بعضی کوشیدهاند با استفاده از وصف کمال مطلق، سایر اوصاف خدا را اثبات کنند. به عنوان مثال
صدرالمتالهین وحدانیت خدا،
فیاضیت مطلق خدا و دوام فیض خدا
را با استفاده از همین صفت کمال مطلق خدا اثبات کرده است. همچنین او کوشیده است تا "قاعده بسیط الحقیقة کل الاشیاء" را به وسیله وصف کمال مطلق به اثبات برساند.
از دیگر فروعات کمال مطلق واجب نفی جسمیت و نفی هرگونه ترکیب از ذات
خداوند است.
زیرا هر گونه ترکیبی مستلزم نقص است؛ همان طور که جسم بودن نیز مستلزم نیاز است که با کامل مطلق ناسازگار است. مراد از جسمانی، هر موجودی است که به نحوی با جسم مرتبط باشد که این هم مستلزم حاجت و نقص بوده که ساحت کامل مطلق از آن مبراست.
این برهان همچنین هر چیز که مستلزم جسمیت و ترکیب در
ذات خداوند باشد را از خدا نفی میکند.
شبههای که از دیرباز مطرح است این است که اگر خداوند موجودی کامل مطلق است پس چرا این شرور را در عالم ایجاد کرده است؛ زیرا کامل مطلق موجودی است که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر خواه مطلق است.
از آنجا که خدا عالم مطلق است پس از وجود شرور در عالم آگاه است.
قدرت او ایجاب میکند که بتواند مانع به وجود آمدن این شرور شود و از طرفی خیر خواه مطلق است و این
صفت ایجاب میکند که عالم را به گونهای خلق کند که فاقد این شرور باشد. با این وجود چرا خداوند شرور را در عالم ایجاد کرده است؟
پاسخ این شبهه در بحث جداگانهای تحت عنوان"مساله شر" مطرح شده است و اجمال آن این است که شرور دو قسماند:
الف. شر اخلاقی: عبارت است از شری که عوامل انسانی در آنها دخالت دارد مانند:
قتل ، دزدی و...
ب. شر طبیعی: عبارتست از شری که عوامل انسانی در آنها دخالت ندارد مانند:
سیل ،
زلزله و...
در پاسخ به شرور اخلاقی، پاسخ اصلی این است که این شرور لازمه اختیار انسانی است. به این معنا که خداوند
اراده کرده است که
انسان با
اختیار خود به بالاترین درجات کمال برسد و این خود بالاترین کمال است. هر چند لازمه این کمال آن است که خداوند مانع افعال اختیاری انسان نشود. حتی برخی از متکلمان مسیحی مانند" الوین پلنپتنگا "نیز این جواب را به نحو شایسته پذیرفته و تبیین نموده است.
اما نسبت به شرور طبیعی از طرف متفکران
مسلمان و متفکران غیر مسلمان پاسخهای گوناگونی داده شده است. یکی از مهمترین پاسخها این است که این شرور اندک، لازمه آفرینش
جهان مادی هستند. اگر بخواهیم این همه خیر در عالم وجود داشته باشد لاجرم در کنار این خیرات کثیره، یک سری شرور اندک نیز باید موجود باشد که از
تزاحم عوامل طبیعی با یکدیگر حاصل میشوند و البته این شرور نسبی بوده و در مقایسه با خیرات کثیره، بسیار اندکاند.
یعنی در برابر شرور طبیعی باید گفت: در برابر خداوند دو را متصور و ممکن است:
۱. عالم را
خلق نکند.
۲. عالم را خلق کند. (همراه این
شرور اندک)
چنان که گذشت عدم خلق خداوند با فیاضیت او منافات دارد. چون خدایی را که فلاسفه و
متکلمان اثبات میکنند فیاض علی الاطلاق است و معقول نیست که به خاطر شروری اندک، فیض خود (که شامل این همه خیر در عالم است) را دریغ کند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «کمال مطلق». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.