نماز در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن مجید آیات زیادی درباره
نماز بیان شده و هر کدام از آنها بیانگر اهمیت و ارزش خاص و جایگاه رفیع این
عبادت مهم در پیشگاه
خداوند است و آیات مربوط به نماز هر کدام
تفسیر و پیام خاصی دارد. بعضی از آنها به اهمیت بعد معنوی و ملکوتی نماز پرداخته و برخی از آیات نماز را مایه آرامش دلها دانسته و تعدادی، نماز را عامل بازدارنده از زشتی و پلیدی معرفی نموده و بخشی دیگر نیز به بررسی نماز در ادیان گذشته و همراهی آن با عبادات دیگر از قبیل
حج،
جهاد،
زکات و
عدالت اجتماعی پرداخته است.
۱ ـ این مجموعه برگرفته از کتاب ارزشمند) تفسیر و پیام آیات نماز (نوشته جناب حجتالاسلام و المسلمین عباس عزیزی است که بااندکی تلخیص مورد استفاده قرار گرفته است.
۲ ـ تفسیر آیات نماز اقتباس شده از تفاسیر
مجمعالبیان،
المیزان و
نمونه میباشد.
۳ ـ محور اصلی مباحث این مجموعه
تفسیر نمونه است، چون این تفسیر از چهارده تفسیر دیگر استفاده کرده، و لذا اگر نکتهای در تفسیر نمونه بیان نشده بود از تفسیر المیزان و مجمعالبیان استفاده کردهایم تا از تکرار پرهیز شود.
امیدوارم بتوانیم از آیات نماز به خوبی استفاده کرده و باعث حرکت ما به سوی
کمال نماز شود.
خداوند در
قرآن کریم حق آباد کردن
مساجد را تنها بهمومنین عطا نموده است، آنجا که فرمود: «انّما یعمر مساجد الله من امن بالله و الیوم الاخر و اقام الصّلوة و آتی الزّکوة و لم یخش الاّ الله فعسی اولئک ان یکونوا من المهتدین؛
مساجد الهی را تنها کسی آباد میکند که ایمان به خدا و
روز قیامت آورده و نماز را بر پا دارد و زکات را بپردازد و از چیزی جز خدا نترسد، امید است چنین گروهی
هدایت یابند».
در
آیه بعد برای تکمیل این سخن شرایط آباد کنندگان مساجد و کانونهای پرستش و
عبادت را ذکر میکند و برای آنها پنج شرط مهم بیان میدارد.
میگوید: «انّما یعمر مساجد الله من امن بالله و الیوم الآخر؛ تنها کسانی مساجد خدا را آباد می
سازند که
ایمان به خدا و
روز رستاخیز دارند.»
این اشاره بهشرط اول و دوم است که جنبه اعتقادی و زیربنایی دارد و تا آن نباشد هیچ عمل پاک و شایسته و خالصی از
انسان سر نمی
زند بلکه اگر ظاهراً هم شایسته باشد در باطن آلوده به انواع غرضهای ناپاک خواهد بود.
بعد بهشرطهای سوم و چهارم اشاره کرده و میگوید: «و اقام الصّلوة و آتی الزّکوة؛ و
نماز را برپا دارد و
زکات را بدهد»
یعنی ایمانش به خدا و روز رستاخیز تنها در مرحله ادعا نباشد بلکه با اعمال پاکش آن را تأیید کند هم پیوندش با خدا محکم باشد و نماز را بهدرستی انجام دهد و هم پیوندش با خلق خدا، و زکات را بپردازد.
سرانجام بهآخرین شرط اشاره کرده، و میگوید: و جز از خدا نترسد. «وَ لَمْ یَخْشَ اِلَّا اللَّهَ» قلبش مملو از
عشق به خدا است و تنها احساس مسئولیت در برابر فرمان او میکند، بندگان ضعیف را کوچکتر از آن میشمرد که بتوانند در سرنوشت او و
جامعه او و آینده او و
پیروزی و پیشرفت او و بالاخره در آبادی کانون عبادت او، تاثیری داشته باشند.
درباره اهمیت بنای مسجد احادیث فراوانی از طرق
اهلبیت و
اهل سنت رسیده است که اهمیت فوقالعاده این کار را نشان میدهد.
از پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) چنین نقل شده که فرمود: من بنی مسجداً و لو کمفحص قطاةٍ بنی الله له بیتاً فی الجنّة؛ کسی که
مسجد بنا کند هر چند بهاندازه لانه مرغی بوده باشد
خداوند خانهای در بهشت برای او بنا خواهد ساخت.
ولی امروزه آنچه بیشتر اهمیّت دارد عمران و آبادی معنوی مساجد است و به تعبیر دیگر بیش از آنچه به ساختن مسجد اهمیّت میدهیم باید به ساختن افرادی که اهل مسجد و پاسداران مسجد و حافظان آنند اهمیت بدهیم. مسجد باید کانونی باشد برای هرگونه حرکت جنبش و
سازنده اسلامی در زمینه آگاهی و بیداری مردم و پاکسازی محیط و آماده ساختن مسلمانان برای
دفاع از میراثهای اسلام.
مخصوصاً باید توجه داشت مسجد مرکزی برای
جوانان با ایمان گردد نه اینکه تنها مرکز بازنشستگان و از کار افتادگان شود. مسجد باید کانونی برای فعالترین قشرهای اجتماع باشد نه مرکز افراد بیکاره و بیحال و خواب آلوده.
«انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر» از
سیاق کلام استفاده میشود این که
انحصار مستفاد از کلمه: (انما) از قبیل
قصر افراد (یعنی با حرف عطف (واو) آن را به ماقبل خود متصل نکرد.) است، تو گویی شخص توهم کرده که هم
مؤمنین حقّ دارند مساجد خدا را تعمیر کنند و هم مشرکین، لذا در این آیه حق مزبور را منحصر در مؤمنین کرده است، و لازمه این
حصر این است که مراد به جمله: (یعمر) انشاء حق و
جواز باشد، که آن را بهصورت
خبر تعبیر کرده، نه این که خبر بوده باشد، و این معنا پرواضح است.
و اگر جواز تعمیر مساجد و داشتن حق آن را مشروط کرده به داشتن ایمان، هم به خدا و هم به روز جزا، و به همین جهت آن را از
کفار که فاقد چنین ایمانی هستند
نفی کرده، و خلاصه اگر در این شرط اکتفا به ایمان به خدا تنهایی نکرده و ایمان به روز جزا را هم علاوه کرده است برای این بوده که مشرکین خدا را قبول داشتند، و تفاوتشان با مؤمنین صرف نظر از
شرک این بود که به روز جزاء ایمان نداشتند، لذا حق تعمیر مساجد و جواز آن را منحصر کرد به کسانی که دین آسمانی را پذیرفته باشند.
به این هم اکتفا نکرد، بلکه مساله نماز خواندن و زکات دادن و نترسیدن جز از خدا را هم علاوه کرد، و فرمود: «و اقام الصلوة و آتی الزکاة و لم یخش الا الله» برای این که مقام آیه
مقام بیان و معرفی کسانی است که بر خلاف کفّار از عملشان منتفع میشوند، و معلوم است کسی که تارک فروع دین آن هم نماز و زکات که دو
رکن از ارکان دینند بوده باشد او نیز به آیات خدا کافر است، و صرف ایمان به خدا و روز جزا فایدهای به حالش ندارد، هر چند در صورتی که به زبان منکر آنها نباشد در زمره
مسلمان محسوب میشود، وقتی
کافر است که به زبان انکار کند.
و اگر از میان فروع دین تنها نماز و زکات را اسم برد، برای این بود که نماز و زکات از آن ارکانی است که به هیچ وجه و در هیچ حالی از احوال ترکش
جایز نیست.
و از این اقتضای مقامی که گفتیم برمیآید که مراد به جمله: «و لم یخش الا الله» خشیت دینی است که همان عبادت است، نه
خشیّت و ترس طبیعی و غریزی، چه این رقم ترس را همه دارند، مگر اولیاء مقربین، مانند
انبیاء که
قرآن دربارهشان فرموده: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احداً الا الله؛
کسانی که رسالتهای خدا را ابلاغ نموده و از او میترسند، و از احدی جز خداوند نمیهراسند».
زینت نمازگزار و
آراستگی او از توصیههای
خداوند متعال در
قرآن کریم است که هنگام
نماز آراسته باشند. «یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کلّ مسجدٍ؛
ای فرزندان آدم هنگام رفتن به
مسجد خود را با
زینت آراسته سازید.» همچنین مورد توصیه
معصومان میباشد.
در آیه، نخست به همه فرزندان آدم بهعنوان یک قانون همیشگی که شامل تمام اعصار و قرون میشود دستور میدهد که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشید.
این جمله میتواند هم اشاره به (زینتهای جسمانی) باشد که شامل پوشیدن لباسهای مرتب و پاک و تمیز، شانه زدن موها و بهکار بردن
عطر و مانند آن میشود، و هم شامل زینتهای معنوی یعنی
صفات انسانی و
ملکات اخلاقی و پاکی نیت.
و اگر میبینیم در بعضی از روایات اسلامی تنها اشاره به لباس خوب یا شانه کردن موها شده و یا اگر میبینیم تنها سخن از مراسم
نماز عید و
نماز جمعه به میان آمده است دلیل بر انحصار نیست بلکه هدف بیان مصداقهای روشن است.
و همچنین اگر میبینیم که در بعضی دیگر از
روایات زینت به معنی رهبران و پیشوایان شایسته
تفسیر شده دلیل بر وسعت مفهوم آیه است که همه زینتهای ظاهری و باطنی را در برمیگیرد.
لذا در
اسلام استفاده کردن از زیباییهای طبیعت لباسهای زیبا و متناسب بهکار بردن انواع عطرها و امثال آن نه تنها مجاز شمرده شده بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است و روایات زیادی در این زمینه از پیشوایان مذهبی در کتب معتبر نقل شده است.
در
حدیث دیگری میخوانیم که یکی از زاهدان ریایی به نام
عباد بن کثیر با
امام صادق (علیهالسّلام) روبرو شد (در حالی که امام (علیهالسّلام) لباس بسیار ساده میپوشید) گفت: چرا چنین لباس جالبی بر تن تو است آیا بهتر نبود که لباسی کم اهمیتتر از این میپوشیدی امام فرمود: وای بر توای عباد! من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؛ چه کسی
حرام کرده است زینتهایی را که
خداوند برای بندگانش آفریده و روزیهای پاکیزه را؟...و روایات متعدد دیگر.
این تعبیر که خداوند زیبایی را دوست دارد و یا تعبیر به این که خداوند زیباییها را آفریده همگی اشاره به این حقیقت است که اگر استفاده از هرگونه زیبایی ممنوع بود خداوند هرگز اینها را نمیآفرید آفرینش زیباییها در
جهان هستی خود دلیل بر این است که خالق زیباییها آن را دوست دارد.
در
مجمع البیان آمده: ای اولاد آدم لباسهای نو و زیبای خود را در نماز جمعه و نماز عید بپوشید این معنی از
امام باقر (علیهالسّلام) است.
روایت شده که
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) هر وقت به نماز برمیخاست بهترین لباسهای خود را میپوشید علت را جویا شدند فرمود: «انّ الله جمیلٌ و یحبُّ الجمال فاتجملّ لربّی و هو یقول خذوا زینتکم عند کلِّ مسجدٍ؛ خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد من برای خدایم خود را میآرایم او میگوید زینت خود را نزد هر نمازی به تن کنید دوست دارم که بهترین لباسم را بپوشم.»
آیات بعد به توضیح چگونگی نیکوکار بودن آنها پرداخته، سه وصف را از میان اوصاف آنها بیان میکند.
نخست این که: آنها کمی از
شبها را میخوابیدند. «کانوا قلیلاً من اللیل ما یهجعون».
(یهجعون) از ماده (هجوع) به معنی
خواب شبانه است.
بعضی گفتهاند منظور این است که آنها اکثر
شب را بیدار بودند و کمی از
شب را میخوابیدند، و بهاصطلاح همواره
شب
زندهدار بودند.
ولی از آنجا که این حکم بهصورت یک دستور عمومی برای پرهیزکاران و محسنین بعید به نظر میرسد این تفسیر مناسب نیست، بلکه منظور این است که آنها کمتر اتّفاق میافتاد تمام
شب را بخوابند، و به تعبیر دیگر (لیل) (
شب) بهصورت
جنس و عموم در نظر گرفته شده.
بنابراین همه
شب بخشی را بیدار بودند و به
عبادت و
نماز شب میپرداختند و
شبهایی را که تماماً در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها به کلّی فوت شود کم بوده است.
این تفسیر در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) نیز نقل شده است.
دومین وصف آنها را چنین بیان میکند: آنها پیوسته در سحرگاهان
استغفار میکردند «و بالاسحار هم یستغفرون».
در آخر
شب که چشم غافلان در خواب است، و محیط از هر نظر آرام، قال و غوغای زندگی مادّی فرونشسته، و عواملی که فکر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است برمیخیزند، و به درگاه خدا میروند، در پیشگاه معبود به راز و نیاز میپردازند،
نماز میخوانند، و مخصوصاً از
گناهان خود استغفار میکنند.
بسیاری معتقدند که منظور از استغفار در اینجا همان نماز
شب است، از این جهت که قنوت نماز وتر مشتمل بر استغفار است.
(اسحار) جمع (
سحر) (بر وزن بشر) در اصل به معنی پوشیده و پنهان بودن است، و چون در ساعات آخر
شب پوشیدگی خاصّی بر همه چیز حاکم است (سحر) نامیده شده.
واژه (سحر) (بر وزن شعر) نیز به چیزی گفته میشود که چهره حقائق را میپوشاند و یا اسرار آن از دیگران پوشیده است.
در روایتی در تفسیر (
درّ المنثور) آمده است که
پیغمبر گرامی اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) فرمود: ان آخر اللیل فی التهجد احب الی من اوله، لان الله یقول و بالاسحار هم یستغفرون؛ آخر
شب برای
تهجد (نماز
شب) نزد من محبوبتر است از آغاز آن، زیرا
خداوند میفرماید: پرهیزکاران در سحرگاهان استغفار میکنند.
و در حدیث دیگری از
امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم: کانوا یستغفرون الله فی الوتر سبعین مرة فی السحر؛ نیکوکاران بهشتی در نماز وتر به هنگام سحر هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش میکردند.
و در درّ المنثور است که
ابن مردویه از
انس روایت کرده که گفت: رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) فرمود: برای
شب
زنده
داری و نماز
شب آخر
شب را بیشتر از اوّل
شب دوست دارم چون خدای تعالی فرموده: «و بالاسحار هم یستغفرون».
و در همان کتاب است که ابن مردویه از ابن عمر از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) روایت کرده که در پاسخ کسی که از معنای جمله «و بالاسحار هم یستغفرون» پرسید، فرمود: یعنی نماز میخوانند.
شاید تفسیر استغفار به نماز از این جهت است که استغفار جزئی از نماز
شب یعنی
نماز وتر است، همچنان که در آیه: «و
قرآن الفجر ان
قرآن الفجر کان مشهوداً»
منظور از
قرآن فجر همان نماز است.
«فاصبر علی ما یقولون و سبّح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب، و من اللیل فسبحه و ادبار السجود؛
در برابر آنچه میگویند شکیبا باش، و
تسبیح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پیش از
غروب بجا آور و در بخشی از
شب او را تسبیح کن و بعد از سجدهها.»
در این آیه
خداوند پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) را مورد خطاب قرار داده میگوید در برابر آنچه آنها میگویند شکیبا باش. چرا که تنها با نیروی
صبر و استقامت میتوان بر این مشکلات پیروز شد و توطئههای
دشمن را در هم شکست و نسبتهای ناروای آنها را در مسیر حق تحمل کرد. و از آنجا که صبر و استقامت نیاز به پشتوانهای دارد، و بهترین پشتوانه
یاد خدا و ارتباط با مبدا علم و قدرت جهان آفرین است. در دنبال این دستور میافزاید: و تسبیح و
حمد پروردگارت را قبل از
طلوع آفتاب و پیش از غروب آن بهجا آور. و همچنین در قسمتی از
شب او را تسبیح کن و بعد از سجدهها. این یاد مداوم و تسبیح مستمر همچون قطرههای حیاتبخش باران بر سرزمین قلب و جان تو میریزد و آن را سیراب میکند. دائماً به تو
نشاط و حیات میبخشد و به
استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت میکند.
(قبل طلوع الشمس) اشاره به
نماز صبح است زیرا آخر وقت آن طلوع آفتاب میباشد.
(قبل غروب الشمس) اشاره به
نماز ظهر و
عصر است چرا که آخر وقت هر دو
غروب آفتاب است.
(و من اللیل)
نماز مغرب و
عشاء را بیان میکند.
(ادبار السجود) نظر به
نافلههای مغرب دارد که بعد از
مغرب بجا آورده میشود.
جمله (لعلک ترضی) نشان میدهد که این
عبادات و تسبیحات نقش مهمی در آرامش فکر و رضایت خاطر آدمی دارد، و به او در برابر حوادث سخت نیرو و توان میبخشد.
این نکته نیز قابل توجه است که در آیه ۴۹ سوره طور چنین آمده است: «و من اللیل فسبحه و ادبار النجوم؛
برخی از
شب را تسبیح خدا کن و به هنگام پشت کردن ستارگان.»
در حدیث آمده است که
علی (علیهالسّلام) فرمود: (ادبار السجود) دو رکعت نافلهای است که بعد از مغرب میخوانند (توجه داشته باشید نافله مغرب چهار رکعت است که در اینجا فقط به دو رکعت آن اشاره شده) و (ادبار النجوم) دو رکعت نافله صبح است که قبل از نماز صبح و به هنگام غروب ستارگان بجا میآورند.
در روایتی نیز آمده است که منظور از (ادبار السجود) همان
نماز وتر است که در آخر
شب انجام میشود.
خداوند متعال در
قرآن کریم دستور به تسبیح شبانه میدهد آنجا که میفرماید: «و من اللیل فاسجد له و سبّحه لیلاً طویلاً؛
و در شبانگاه برای او
سجده کن، و مقداری طولانی از
شب، او را تسبیح گوی.»
تا در سایه آن (
ذکر) و این (سجده) و (تسبیح) نیروی لازم و قدرت معنوی و پشتوانه کافی برای مبارزه با مشکلات این راه را فراهم سازی.
(لیلاً طویلاً) اشاره به این است که مقدار زیادی از
شب را تسبیح خدا کن، در حدیثی از
امام علی بن موسیالرضا (علیهالسّلام) در تفسیر آن آمده که در پاسخ این سئوال که منظور از این تسبیح چیست؟ فرمود: منظور نماز
شب است. ولی بعید نیست که این تفسیر نیز از قبیل بیان مصداق روشن باشد چرا که نماز
شب در تقویت روح ایمان، و
تهذیب نفوس، و
زنده نگهداشتن
اراده انسان در طریق
اطاعت خدا، تاثیر فوق العادهای دارد.
همچنین خداوند نماز
شب را از ویژگیهاب عباد الرحمان معرفی نموده است. «والذین یبیتون لربّهم سجّداً و قیاماً؛
کسانی که
شب را برای پروردگارشان در حال سجده و قیام بیتوته میکنند.»
در آیه فوق به ویژگی آنها که عبادت خالصانه پروردگار میکنند پرداخته میگوید آنها کسانی هستند که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام میکنند.
در ظلمت
شب که چشم غافلان در خواب است و جایی برای
تظاهر و
ریا وجود ندارد خواب خوش را بر خود حرام کرد و به
ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت او میپردازند.
پاسی از
شب را به
مناجات با محبوب میگذرانند و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن میکنند.
گرچه جمله (یبیتون) دلیل بر این است که آنها
شب را با سجود و قیام به صبح میآورند ولی معلوم است که منظور بخش قابل ملاحظهای از
شب است و یا اگر تمام
شب باشد در بعضی از مواقع چنین است.
ضمناً تقدیم
سجود بر قیام به خاطر اهمیت آن است هر چند در موقع نماز عملاً
قیام مقدم بر سجود است.
مراد به این بیتوته در
شب در حال سجده و حال ایستاده این است که
شب را به عبادت خدا به آخر میرسانند که یکی از مصادیق عبادتشان همان نماز است که هم افتادن به خاک جزء آن است و هم به پا ایستادن.
خداوند پیامبر را به اقامه نماز
شب دعوت میکند «و من اللیل فتهجّد به نافلةً لک عسی ان یبعثک ربّک مقاماً محموداً؛
پاسی از
شب را از خواب برخیز و
قرآن (و
نماز) بخوان، این یک وظیفه اضافی برای توست تا پروردگارت تو را به مقامی درخور ستایش برانگیزد.»
بعد از ذکر نمازهای فریضه پنجگانه این چنین اضافه میکند پاسی از
شب را از خواب برخیز و
قرآن بخوان «و من اللیل فتهجد به». «
تهجد» از مادهی «هجود» در اصل چنانکه
راغب در
مفردات میگوید به معنی خواب است، ولی هنگامی که به
باب تفعل میرود معنی از بین بردن خواب و انتقال به حالت بیداری آمده است،
ضمیر در «تهجد به» به
قرآن برمیگردد یعنی قسمتی از
شب را بیدار باش و
قرآن بخوان، ولی این کلمه بعداً در لسان اهل شرع به معنی
نماز شب به کار رفته است و متهجد به کسی میگویند که نماز
شب میخواند.)
مفسران معروف اسلامی این تعبیر را اشاره به
نافله شب که در فضیلت آن روایات بیشماری وارد شده است دانستهاند، هر چند آیه صراحت در این مسئله ندارد ولی با قرائن مختلفی که در دست است این تفسیر روشن به نظر میرسد.
سپس میگوید: این یک برنامه اضافی است، علاوه بر نمازهای فریضه برای تو (نافلة لک) بسیاری این جمله را دلیل بر آن دانستهاند که نماز
شب بر
پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) واجب بوده است، زیرا (نافله) به معنی (زیاده) است، اشاره به اینکه این فریضه اضافی مربوط به تو است.
نماز
شب یک عبادت بزرگ روحانی است.
غوغای زندگی روزانه از جهات مختلف، توجه
انسان را به خود جلب میکند و فکر آدمی را به وادیهای گوناگون میکشاند، بهطوری که جمعیت خاطر و
حضور قلب کامل در آن بسیار مشکل است، اما در دل
شب و به هنگام
سحر و فرونشستن غوغای زندگی مادی و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب، حالت توجه و نشاط خاصی به انسان دست میدهد که بینظیر است.
آری در این محیط آرام و دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توام با حضور قلب، توجهی به انسان دست میدهد که فوق العاده روحپرور و تکاملآفرین است.
به همین دلیل دوستان خدا همیشه از عبادتهای آخر
شب برای تصفیه روح و حیات قلب و
تقویت اراده و تکمیل اخلاص نیرو میگرفتهاند.
در آغاز
اسلام نیز پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) با استفاده از همین برنامه روحانی مسلمانان را پرورش داد و شخصیت آنها را آن قدر بالا برد که گویی آن انسان سابق نیستند، یعنی از آنها انسانهای تازهای آفرید مصمم، شجاع، با ایمان، پاک و با اخلاص و شاید مقام محمود که در آیات فوق بهعنوان نتیجه نافله
شب آمده است اشاره به همین حقیقت نیز باشد.
خداوند در
قرآن کریم نماز
شب را از نشانههای بهشتیان معرفی نموده است. میفرماید: «کانوا قلیلاً من اللّیل ما یهجعون و بالاسحار هم یستغفرون؛
آنها (پرهیزکاران) کمی از
شبها را میخوابیدند و در سحرگاهان
استغفار میکردند.»
این آیات بار دیگر اهمیت
شب
زنده
داری و نماز
شب و
تلاوت قرآن را در آن هنگامی که غافلان در خوابند گوشزد میکند و چنانکه قبلاً نیز اشاره کردهایم عبادت در
شب، مخصوصاً در سحرگاهان و نزدیک
طلوع فجر، اثر فوقالعادهای در صفای روح و تهذیب نفوس و تربیت معنوی
انسان و پاکی قلب و بیداری دل و
تقویت ایمان و اراده و تحکیم پایههای
تقوی در دل و جان انسان دارد که حتّی با یک مرتبه
آزمایش انسان آثار آن را بهروشنی در خود احساس میکند. و به همین دلیل علاوه بر آیات
قرآن در
روایات اسلامی نیز تاکید فراوان روی آن شده است.
از جمله در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم: انّ من روح الله تعالی ثلاثة: التّهجد باللّیل و افطار الصّائم و لقاء الاخوان؛ سه چیز از عنایات مخصوص الهی است: عبادت شبانه (نماز
شب) و
افطار دادن به روزهداران و ملاقات برادران
مسلمان.
و در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم که در تفسیر آیه: «ان الحسنات یذهبن السیئات؛ کارهای نیک اثر کارهای بد را از بین میبرد.»
و فرمود: صلاة اللیل تذهب بذنوب النهار؛ نماز
شب گناهان روز را از بین میبرد.
بررسی روایاتی که در منابع اسلام در فضیلت نماز
شب وارد شده نیز روشنگر همین حقیقت است؛ بهعنوان نمونه:
۱ ـ پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید: خیرکم من اطاب الکلام و اطعم الّطعام و صلَّی باللیل و الناس نیام؛ بهترین شما کسانی هستند که در سخن گفتن مؤدبند گرسنگان را سیر میکنند و در
شب در آن هنگام که مردم خوابند نماز میخوانند.
۲ ـ امیر مؤمنان
علی (علیهالسّلام) میفرماید: قیام اللیل مصحّحة للبدن و مرضاة للّرب عزّوجلّ و تعرّض للرّحمة و تمسک باخلاق النبیّین؛ قیام
شب موجب صحت جسم و خشنودی پروردگار و در معرض رحمت او قرار گرفتن و تمسک به اخلاق پیامبران است.
۳ ـ
امام صادق (علیهالسّلام) به یکی از یارانش فرمود: لاتدع قیام اللّیل فانّ المغبون من حرم قیام اللّیل؛ دست از قیام
شب برمدار، مغبون کسی است که از قیام و عبادت
شب محروم گردد.
۴ ـ رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید: من صلّی باللّیل حسن وجهه بالّنهار؛ کسی که نماز
شب بخواند صورت (و سیرتش) در روز نیکو خواهد بود.
حتی در بعضی از روایات میخوانیم که این عبادت بهقدری اهمیت دارد که جز پاکان و نیکان موفق به آن نمیشوند.
خداوند در
قرآن کریم زمان اقامه
نماز شب و
شبزندهداری را بیان نموده است آنجا که میفرماید: «انّ ربّک یعلم انّک تقوم ادنی من ثلثی اللّیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الّذین معک و الله یقدّر اللّیل و النّهار؛
پروردگارت میداند که تو و گروهی از کسانی که با تو هستند نزدیک دو سوم از
شب یا نصف یا ثلث آن را بپا میخیزید و خداوند
شب و روز رااندازهگیری میکند.»
اشاره به همان دستوری است که در آغاز
سوره به پیامبر داده شده تنها چیزی که در اینجا اضافه دارد این است که گروهی از
مؤمنان نیز در این
عبادت شبانه، پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) را همراهی میکردند.
البته نماز
شب آداب فراوانی دارد ولی بد نیست سادهترین صورت آن را در اینجا بیاوریم تا عاشقان این عمل روحانی بتوانند بهره بیشتر گیرند، نماز
شب بهطور کاملاً ساده یازده
رکعت است که به ترتیب ذیل به سه بخش تقسیم میشود.
الف ـ چهار نماز دو رکعتی که مجموعاً هشت رکعت میشود و نامش
نافله شب است.
ب ـ یک نماز دو رکعتی که نامش نافله (
شفع) است.
ج ـ نماز یک رکعتی که نامش نافله (
وتر) است و طرز انجام این نمازها درست همانند
نماز صبح میباشد، ولی
اذان و
اقامه ندارند و
قنوت وتر را هر چه طولانیتر کنند بهتر است. (جمعی از فقهاء احتیاط کردهاند که در نماز شفع قنوت نخوانند و یا به قصد رجاء بخوانند.)
خداوند در
قرآن کریم نیمه شب را بهترین زمان برای
عبادت و راز و نیاز معرفی میکند آنجا که میفرماید: «تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربّهم خوفاً و طمعاً و ممّا رزقناهم ینفقون؛
پهلوهایشان از بسترها در دل
شب دور میشود (به پا میخیزند و رو به درگاه خدا میآورند) پروردگار خود را با
بیم و
امید میخوانند، و از آنچه به آنها روزی دادهایم
انفاق میکنند.»
در این آیه به یکی از صفات
مؤمنین اشاره کرده میگوید: پهلوهایشان از بسترها در دل
شب دور میشود به پا میخیزند و رو به درگاه خدا میآورند و به راز و نیاز با او میپردازند».
«تتجافی» از مادّه «جفا» در اصل به معنی برداشتن و دور ساختن است «جنوب» جمع «جنب» به معنی پهلو است و «مضاجع» جمع «مضجع» به معنی بستر است، و دور شدن پهلو از بستر کنایه از برخاستن از خواب و پرداختن به عبادت پروردگار در دل
شب است.
خداوند در
قرآن کریم، پیامبر را در برابر دشمنیها و کارشکنیهای مشرکان توصیه به صبر و شکیبایی، اقامه نماز
شب و نماز
نافله صبح نموده است آنجا که میفرماید: «و اصبر لحکم ربّک فانّک باعیننا و سبّح بحمد ربّک حین تقوم، و من اللّیل فَسَبِّحهُ و ادبار النّجوم؛
در طریق ابلاغ حکم پروردگارت
صبر و
استقامت کن چرا که تو در حفاظت کامل ما قرار دادی و هنگامی که برمیخیزی پروردگارت را
تسبیح و
حمد گوی و (همچنین) به هنگام
شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان و
طلوع صبح.»
ولی بهگونهای که از بعضی روایات استفاده میشود جمعی از مسلمانان در نگهداشتن حساب (ثلث) و (نصف) و (دو ثلث) گرفتار اشکال و دردسر میشدند (چرا که وسیله سنجش زمان در آن عصر وجود نداشت) و به همین جهت ناچار
احتیاط میکردند و این امر سبب میشد که گاه تمام
شب را بیدار بمانند، و مشغول عبادت باشند تا آنجا که پاهای آنها به خاطر قیام شبانه ورم کرد. لذا خداوند این حکم را بر آنها تخفیف داد و فرمود: «علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقرءوا ما تیسر من
القرآن؛ او میداند که شما نمیتوانید مقدار مزبور را دقیقاًاندازهگیری کنید به همین جهت شما را بخشید اکنون آن مقداری که از
قرآن برای شما میسر است
تلاوت کنید.»
این احتمال نیز وجود دارد که وقتی حکم وجوب برداشته شود گناهی صورت نمیپذیرد و در نتیجه همچون
آمرزش الهی خواهد بود. در این که منظور از جمله «فاقرؤوا ما تیسر من
القرآن؛ آن چه از
قرآن برای شما میسر است بخوانید.» چیست؟ گفتگو بسیار است: جمعی آن را به نماز
شب تفسیر کردهاند که در لابلای آن حتماً آیات
قرآن خوانده میشود و بعضی گفتهاند منظور همان تلاوت
قرآن است هر چند در اثناء نماز نباشد سپس بعضی مقدار آن را به پنجاه آیه و بعضی به یکصد
آیه و بعضی دویست آیه تفسیر کردهاند ولی هیچ یک از این اعداد دلیل خاصی ندارد، بلکه مفهوم آیه این است که هر مقداری که انسان بهزحمت نمیافتد از
قرآن بخواند.
ولی حق این است که ظاهراً امر در جمله (فاقرءوا...)
وجوب است چنانکه در
اصول فقه بیان شده مگر اینکه گفته شود این امر به
قرینه (
اجماع فقهاء بر عدم وجوب) یک
امر استحبابی است و نتیجه این میشود که در آغاز
اسلام به خاطر وجود شرایطی این تلاوت و عبادت شبانه واجب بوده و بعد هم از نظر مقدار و هم از نظر حکم تخفیف داده شده و بهصورت یک حکم استحبابی آن هم به مقدار میسور در آمده است ولی بههرحال وجوب نماز
شب بر پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) تا آخر عمر ثابت ماند (به قرینه سایر آیات
قرآن و روایات).
در این آیه
پیامبر را در مقابل این همه کارشکنیها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت میکند، میفرماید: (در طریق ابلاغ حکم پروردگارت صبر و شکیبایی و استقامت کن.
اگر تو را
کاهن و
مجنون و شاعر میخوانند صبر کن و اگر
آیات قرآن را افتراهایی میپندارند که به خدا بسته شده است شکیبایی نما و اگر در برابر این همه براهین منطقی باز به
لجاج و
عناد ادامه میدهند استقامت به خرج ده، مبادا دلسرد و یا ضعیف و ناتوان شوی.
و از آنجا که
راز و نیاز با خدا و نیایش و
عبادت او و تسبیح و تقدیس ذات پاک او، به انسان
آرامش و نیرو میبخشد به دنبال دستور صبر میفرماید: «و سبح به حمد ربک حین تقوم؛ هنگامی که برمیخیزی تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور.»
هنگامی که در
سحرگاه برای عبادت و نماز
شب برمیخیزی و هنگامی که از خواب برای ادای
نماز واجب برمیخیزی و هنگامی که از هر مجلس و محفلی برمیخیزی، حمد و تسبیح او کن.
مفسران در این آیه تفسیرهای گوناگونی دارند ولی جمع میان همه اینها نیز ممکن است، چه در سحرگاه برای نماز
شب، و چه بعد از خواب برای ادای فریضه، و چه بعد از قیام از هر مجلس باشد. آری روح و جانت را به تسبیح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به
ذکر او خشبو کن، از یاد او مدد بگیر و برای مبارزه با کار شکنیهای
دشمن آماده شو. انّه کفّارة المجلس. این تسبیح و حمد کفاره مجلس است!
«و من اللّیل فسبّحه و ادبار النّجوم؛ همچنین در
شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان و طلوع صبح.»
بسیاری از مفسران جمله (و من اللّیل فسبحه) را به (نماز
شب) تفسیر کردهاند، (و ادبار النجوم) را به دو رکعت
نافله صبح که در آغاز
طلوع فجر و به هنگام پنهان شدن ستارگان در نور صبح انجام میشود.
بههرحال عبادت و تسبیح و حمد خدا در دل
شب و در آغاز طلوع فجر لطف و صفای دیگری دارد و از
تظاهر و
ریا دورتر است و آمادگی روحی برای آن بیشتر میباشد چرا که کارهای مشغول کننده زندگی روزانه تعطیل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشیده، قال و غوغا فرونشسته و در حقیقت همزمان با وقتی است که پیامبر به
معراج رفت و در مقام (قاب قوسین) در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خدای خود به راز و نیاز پرداخت.
و به همین دلیل در آیات مورد بحث روی این دو وقت تکیه شده است.
و در حدیثی از پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) میخوانیم: رکعتا الفجر خیر من الدّنیا و ما فیها؛ دو رکعت نافله صبح برای تو بهتر است از دنیا و آنچه در دنیاست.
خداوند در
قرآن کریم حالت
خوف و
رجا را از ویژگیهای
شب
زندهداران بیان میکند آنجا که میفرماید: «امّن هو قانت انآء اللّیل ساجداً و قآئماً یحذر الاخرة و یرجوا رحمة ربّه؛
آیا چنین کسی با ارزش است یا کسی که در ساعات
شب به عبادت مشغول است و در حال
سجده و قیام، از
عذاب آخرت میترسد، و به رحمت پروردگارش امیدوار است.»
این آیه از روش مقایسه که روش شناخته شده
قرآن برای تفهیم مسائل مختلف است استفاده میکند.
آن انسان
مشرک و فراموش کار و متلون و
گمراه و گمراه کننده کجا و این انسان بیدار دل و نورانی و باصفا که در دل
شب که چشم غافلان در خواب است پیشانی بر درگاه دوست گذارده و با خوف و رجاء او را میخواند کجا؟
آنها نه به هنگام
نعمت از
مجازات و
کیفر او خود را در امان میدانند و نه به هنگام بلا از رحمتش قطع امید میکنند
این دو عامل همواره وجود آنان را در حرکتی مداوم توام با هوشیاری و احتیاط بهسوی دوست میبرد.
قانت از ماده (قنوت) به معنی ملازمت اطاعت توام با خضوع است.
آناء جمع (انا) (بر وزن صدا و فنا) به معنی ساعت و مقداری از وقت است.
تکیه روی ساعت
شب به خاطر آن است که در آن ساعات
حضور قلب بیشتر و آلودگی به
ریا از هر زمان کمتر است.
مقدم داشتن (ساجداً) بر (قائما) به خاطر آن است که
سجده مرحله بالاتری از عبادت است و مطلق بودن رحمت و مقید نشدن آن به
آخرت دلیل بر وسعت
رحمت الهی و شمول آن نسبت به
دنیا و آخرت است.
در حدیثی که در
علل الشرایع از
امام باقر (علیهالسّلام) و همچنین در کتاب
کافی از آن حضرت نقل شده میخوانیم: که آیه فوق «امن هو قانت اناء اللیل» به نماز
شب تفسیر شده است.
تعبیر به (قانت اناء اللیل) که بهصورت
اسم فاعل آمده با توجه به مطلق بودن کلمه (اللیل) دلیل بر تداوم و استمرار
عبودیت و
خضوع آنها در پیشگاه خدا است، چرا که اگر عمل مداوم نباشد تاثیر آن ناچیز است.
خداوند متعال در باب اهمیت
نماز میفرماید: «فان خفتم فرجالاً او رکباناً فاذا امنتم فاذکروا الله کما علّمکم مالم تکونوا تعلمون؛
و اگر (به خاطر
جنگ یا خطر دیگری) بترسید نماز را در حال سواره و یا پیاده انجام دهید، امّا به هنگامی که
امنیت خود را باز یافتید خدا را یاد کنید نماز را به صورت معمولی بخوانید آنچنان که به شما تعلیم داد چیزهایی را که نمیدانستید.»
رجال در اینجا جمع (راجل) به معنی پیاده است و (رکبان) جمع (راکب) به معنی سواره است، یعنی شما به هنگام
ترس از دشمن در میدان نبرد یا مانند آن میتوانید نماز را در حالتی که پیاده یا سواره، در حال حرکت و فعالیّت هستید انجام دهید.
در این آیه تاکید شده است که حتّی در سختترین شرائط همانند صحنه جنگ نباید نماز را ترک کنید با این تفاوت که اگر در معرض خطر قرار گرفته باشید، بسیاری از شرائط نماز همچون رو به قبله بودن، و انجام
رکوع و
سجود به طور متعارف، و امثال آن ساقط میگردد، و میتوانید رکوع و سجود را با ایماء و اشاره بجا آورید.
چنانکه نقل شده است که
امیرالمؤمنان (علیهالسّلام) در بعضی از جنگها دستور میداد تا هنگام جنگ با ایماء و اشاره نماز بخوانند.
و نیز در حدیث دیگری وارد شده است که: «ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صلّی یوم الاحزاب ایمائاً،
پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
جنگ احزاب با اشاره نماز خواند.
و نیز
امام کاظم (علیهالسّلام) در پاسخ این سؤال که اگر شخصی گرفتار حیوان درندهای شود و نتواند کوچکترین حرکتی به خود دهد، وقت نماز هم تنگ شده باشد چه وظیفهای دارد؟ فرمود: با همان وضعی که دارد باید نماز بخواند گرچه پشت به
قبله باشد.
ممکن است کسانی تصور کنند که اصرار و تاکید درباره نماز، تا این حدّ یک نوع سختگیری محسوب میشود و شاید انسان را از وظایف خطیری که برای
دفاع از خود در چنین لحظات دارد غافل سازد.
در حالی که این یک اشتباه بزرگ است معمولاً انسان در این حالات بیش از هر چیز نیازمند به تقویت روحیه دارد، و اگر
ترس و وحشت و ضعف روحیه بر او غلبه کند شکست او تقریباً قطعی خواهد بود، چه عملی بهتر از نماز و پیوند با خدایی که فرمانش در تمام
جهان هستی نافذ است و همه چیز در برابر اراده او سهل و آسان است، میتواند روحیه سربازان مجاهد یا کسانی که مواجه با خطری شدهاند، تقویت کند؟ گذشته از شواهد فراوانی که در مجاهدات
مسلمین صدر اوّل دیده میشود، در اخبار مربوط به جنگ چهارم
مسلمانان با صهیونیستها که در
رمضان امسال (۱۳۹۳ هجری قمری) روی داد میخوانیم که توجّه سربازان اسلام به نماز و مبانی
اسلام، اثر فوق العادهای در تقویت روحی آنها و پیروزی بر دشمن داشت.
«فاذا امنتم فاذکرو الله کما علمکم مالم تکونوا تعلمون.» این قسمت از آیه خاطر نشان میسازد، که خواندن نماز بهصورت
نماز خوف و در حال راه رفتن و سواره، مخصوص حالت ترس و خوف است، امّا هنگامی که
امنیت باز گردد و آرامش حاصل شود باید نماز را به همان صورت عادی خواند، «فاذا امنتم فاذکرو الله».
سپس اضافه میکند که خداوند، بسیاری از چیزها که نمیدانستید به شما تعلیم کرد، و از جمله طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف. روشن است که شکرانه این تعلیم همان است که بر طبق آن عمل شود، و هر دستوری در جای خود انجام گردد. «کما علمکم مالم تکونوا تعلمون».
در تفسیر المیزان آمده: اگر ترس ندارید بر نمازها محافظت کنید و اگر ترس دارید به هر اندازهای میتوانید پیاده یا سواره، ایستاده یا در حال حرکت و این همان نماز خوف است.
حرف فاء در جمله فاذا امنتم... برای
تفریع است، یعنی محافظت بر نمازها بهکلی ساقط نمیشود چنانچه ترسی ندارید و محافظت برایتان امکان دارد
واجب است آن را رعایت کنید و چنانچه برایتان دشوار است به هراندازهای امکان دارد محافظت کنید و اگر ترستان مرتفع شد و مجدداً ایمن شدید
وجوب برمیگردد و باید یاد خدا کنید.
خدا را یاد کنید یادی که همانند نمازی باشد که در حال امن بر شما واجب است و آن را در ضمن سایر دستورات دینی به شما تعلیم داده است.
ـ در همین کتاب از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده که فرمود: هرگاه در سرزمین خوفناکی بودی و بیم درنده یا راهزنی داشتی نماز را در همان حالی که بر مرکب سواری میگزاری.
از
امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده که فرمود: کسی که از راهزنانی میترسد نماز را روی مرکب با اشاره بگذارد.
روایت شده که
علی (علیهالسّلام) در
لیلة الهریر (در
جنگ صفین شبی که تا صبح نبرد ادامه داشت به نام (لیلة الهریر) نامیده شده است) پنج نماز را با اشاره خواند و بعضی گفتهاند که با
تکبیر خواند.
و نیز نقل شده است که
رسول اکرم در روز احزاب نماز را با اشاره بهجا آورد.
خداوند درباره
نماز خوف در
قرآن میفرمابد: «و اذا کنت فیهم فاقمت لهم الصّلوة فلتقم طائفة منهم معک و لیاخذوا اسلحتهم فاذا سجدوا فلیکونوا من ورائکم و لتات طائفة اخری لم یصلّوا فلیصلّوا معک و لیاخذوا حذرهم و اسلحتهم ودّ الّذین کفروا لو تغفلون عن اسلحتکم و امتعتکم فیمیلون علیکم میلةً واحدةً و لا جناح علیکم ان کان بکم اذیً من مطر او کنتم مرضی ان تضعوا اسلحتکم و خذوا حذرکم انّ الله اعدّ للکافرین عذاباً مهیناً؛
و هنگامی که در میان آنها باشی و در میدان جنگ برای آنها نماز برپا کنی باید دستهای از آنها با تو (به نماز) برخیزند و باید سلاحهای خود را با خود برگیرند و هنگامی که
سجده کردند (و نماز را به پایان رسانیدند) باید به پشت سر شما (به میدان نبرد) بروند و آن دسته دیگر که نماز نخواندهاند و مشغول پیکار بودهاند بیایند و با تو نماز بخوانند و باید آنها وسایل دفاعی و سلاحهای خود را با خود (در حال نماز) حمل کنند زیرا کافران دوست دارند که شما از سلاحها و متاعهای خود غافل شوید و یک مرتبه به شما هجوم کنند. و اگر از باران ناراحت هستید و یا بیمار (و مجروح) باشید مانعی ندارد که سلاحهای خود را بر زمین بگذارید ولی وسایل دفاعی (مانند
زره و
خود) را با خود بردارید. خداوند برای کافران عذاب خوارکنندهای فراهم ساخته است»
هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با عدهای از مسلمانان به عزم
مکه وارد سرزمین (
حدیبیه) شدند و جریان به گوش
قریش رسید
خالد بن ولید به سرپرستی یک گروه دویست نفری برای جلوگیری از پیروی
مسلمانان بهسوی مکه در کوههای نزدیک مکه مستقر شد هنگام ظهر
بلال اذان گفت و
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مسلمانان
نماز ظهر را به جماعت ادا کردند خالد از مشاهده این صحنه در فکر فرورفت و به نفرات خود گفت در موقع
نماز عصر که در نظر آنها بسیار پرارزش است و حتی از نور چشمان خود آن را گرامیتر میدارند باید از فرصت استفاده کرد و با یک حمله برقآسا و غافلگیرانه در حال نماز کار مسلمانان را یکسره ساخت در این هنگام آیه فوق نازل شد و دستور نماز خوف را که از هر حمله غافلگیرانهای جلوگیری میکند به مسلمانان داد و این خود یکی از نکات
اعجاز قرآن است که قبل از اقدام دشمن، نقشههای آنها را نقش بر آب کرد و لذا گفته میشود خالد بن ولید با مشاهده این صحنه
ایمان آورد و
مسلمان شد.
در آیه فوق درباره کیفیت نماز خوف توضیح زیادی به چشم نمیخورد و این روش
قرآن است که کلیات را بیان کرده و شرح آن را به (
سنت) واگذار میکند. طریقه نماز خوف آنچنان که از سنت استفاده میشود این است که نمازهای چهار رکعتی تبدیل به دو رکعت میشود گروه اول یک رکعت را با امام میخوانند و امام پس از اتمام یک رکعت توقف میکند و آن گروه یک رکعت دیگر را به تنهایی انجام میدهند و به جبهه جنگ باز میگردند سپس گروه دوم جای آنها را میگیرند و یک رکعت نماز خود را با امام و رکعت دوم را بهطور فرادی انجام میدهند.
در تعقیب آیات مربوط به
جهاد این آیه کیفیت نماز خوف را که به هنگام جنگ باید خوانده شود به مسلمانان تعلیم میدهد، آیه خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: هنگامی که در میان آنها هستی و برای آنها
نماز جماعت برپا می
داری باید مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند نخست عدهای با حمل اسلحه با تو به نماز بایستند. سپس هنگامی که این گروه سجده کردند (و رکعت اول نماز آنها تمام شد، تو در جای خود توقف میکنی) و آنها با سرعت رکعت دوم را تمام نموده و به میدان نبرد بازمیگردند و در برابر دشمن میایستند) و گروه دوم که نماز نخواندهاند جای گروه اول را میگیرند و با تو نماز میگزارند. «فاذا سجدوا فلیکونوا من ورائکم و لتات طائفة اخری لم یصلوا فلیصلوا معک».
گروه دوم نیز باید وسائل دفاعی و
اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمین نگذارند. «و لیاخذوا حذرهم و اسلحتهم».
این طرز نماز گزاردن برای این است که
دشمن شما را غافلگیر نکند زیرا دشمن همواره در کمین است که از فرصت استفاده کند و دوست میدارد که شما از سلاح و متاع خود غافل شوید و یکباره به شما حملهور شود. «ود الذین کفروا لو تغفلون عن اسلحتکم و امتعتکم فیمیلون علیکم میلة واحدة.» ولی از آنجا که ممکن است ضرورتهایی پیش بیاید که حمل سلاح و وسائل دفاعی هر دو با هم به هنگام نماز مشکل باشد و یا به خاطر ضعف و بیماری و جراحاتی که در میدان جنگ بر افراد وارد میشود حمل سلاح و وسائل دفاعی تولید زحمت کند، در پایان آیه چنین دستور میدهد: «و لا جناح علیکم ان کان بکم اذی من مطر او کنتم مرضیان تضعوا اسلحتکم؛ و گناهی بر شما نیست اگر از باران ناراحت باشید و یا بیمار شوید که در این حال سلاح خود را بر زمین بگذارید.»
ولی در هر صورت از همراه داشتن وسائل محافظتی و ایمنی (مانند زره و خود و امثال آن) غفلت نکنید و حتی در حال عذر حتماً آنها را با خود داشته باشید که اگر احیاناً دشمن حمله کند بتوانید تا رسیدن کمک خود را حفظ کنید (و خذوا حذرکم). شما این دستورات را بهکار ببندید و مطمئن باشید پیروزی با شما است زیرا خداوند برای
کافران مجازات خوارکنندهای آماده کرده است. «ان الله اعد للکافرین عذاباً مهیناً»
روشن است که منظور از بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان مسلمانان برای به پا داشتن این نماز خوف این نیست که انجام این نماز مشروط به شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است بلکه منظور وجود
امام و پیشوائی برای انجام جماعت در میان سربازان و مجاهدان است و لذا
علی (علیهالسّلام) و
امام حسین (علیهالسّلام) نیز نماز خوف بهجای آوردند و حتی جمعی از فرماندهان لشکرهای اسلامی همانند حذیفه این برنامه اسلامی را به هنگام لزوم انجام دادند.
در آیه به گروه اول دستور میدهد که اسلحه را به هنگام
نماز خوف داشته باشند ولی به گروه دوم میگوید وسائل دفاعی (مانند زره) و اسلحه را هیچ کدام به زمین نگذارند. ممکن است تفاوت این دو گروه به خاطر آن باشد که به هنگام انجام نماز توسط دسته اول دشمن هنوز کاملاً آگاه از برنامه نیست و لذا احتمال حمله ضعیفتر است ولی در مورد دسته دوم که دشمن متوجه انجام مراسم نماز میشود احتمال هجوم بیشتر است.
منظور از حفظ امتعه این است که علاوه بر حفظ خویش باید مراقب وسایل دیگر جنگی و وسایل سفر و مواد غذائی و حیواناتی که برای تغذیه همراه دارید نیز باشید.
میدانیم که نماز جماعت در
اسلام واجب نیست ولی از مستحبات فوق العاده مؤکد است و آیه فوق یکی از نشانههای
زنده تاکید این برنامه اسلامی است که حتی در میدان جنگ برای انجام آن از روش نماز خوف استفاده میشود این موضوع هم اهمیت (اصل نماز) و هم اهمیت جماعت را میرساند و مطمئناً تاثیر روانی خاصی هم در مجاهدان از نظر هماهنگی در هدف و هم در دشمنان از نظر مشاهده اهتمام مسلمانان به وظائف خود حتی در میدان جنگ دارد.
خداوند در
قرآن به حکم
نماز مسافر اشاره کرده میفرماید: در مسافرت نماز را کوتاه کنید. «و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناحان تقصروا من الصّلوة ان خفتمان یفتنکم الّذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً؛
و هنگامی که
سفر کنید گناهی بر شما نیست که
نماز را کوتاه کنید اگر از فتنه (و خطر) کافران بترسید، زیرا
کافران برای شما دشمن آشکاری هستند.»
در این آیه به مساله نماز مسافر اشاره کرده میفرماید: در مسافرت نماز را کوتاه کنید. همچنین از سفر تعبیر به ضرب فی الارض شده است زیرا مسافر زمین را به هنگام سفر با پای خود میکوبد.
در این جا سؤالی پیش میآید و آن این که در آیه فوق مسافر
نماز قصر مشروط به
ترس از خطر دشمن شده است، در حالی که در مباحث فقهی میخوانیم نماز قصر یک حکم عمومی است و تفاوتی در آن میان سفرهای خوفناک یا امن و امان نمیباشد، روایات متعددی که از طرق
شیعه و
اهل تسنن در زمینهی نماز قصر وارد شده است نیز این عمومیت را تأیید میکند.
با توجه به تفسیر آیه در روایات فراوان اسلامی نماز مسافر اختصاصی به حالت ترس ندارد و بر همین دلیل
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در مسافرتهای خود و حتی در
مراسم حج (در سرزمین
منی) نماز شکسته میخواند.
ضمناً باید توجه داشت که شرایط نماز مسافر، مانند شرایط و خصوصیات سایر
احکام اسلامی در
قرآن نیامده است بلکه در
سنت به آن اشاره شده است.
از جمله این که نماز قصر در سفرهای کمتر از هشت
فرسخ نیست زیرا در آن زمان مسافر در یک روز معمولاً هشت فرسخ راه را طی میکرد.
و نیز افرادی که همیشه در سفرند و یا سفر جزء برنامهی زندگانی آنها شده است از این حکم مستثنا هستند زیرا مسافرت برای آنها جنبهی عادی دارد نه جنبه فوق العاده.
و نیز کسانی که سفرشان
سفر معصیت است مشمول این قانون نمیباشند زیرا این حکم یک نوع تخفیف الهی است و کسانی که در راه
گناه سفر میکنند نمیتوانند مشمول آن باشند.
نیز مسافر تا به
حد ترخص نرسد (نقطهای که صدای اذان شهر را نشنود و یا دیوارهای
شهر را نبیند) نباید نماز قصر بخواند زیرا هنوز از قلمرو شهر بیرون نرفته و عنوان مسافر به خود نگرفته است و همچنین احکام دیگری که در کتب فقهی مشروحاً آمده و احادیث مربوط به آن را محدثان در کتب حدیث ذکر کردهاند.
«و اذا راوا تجارةً او لهوا انفضّوا الیها و ترکوک قائماًَ قل ما عند الله خیرٌ من اللّهو و من التّجارة و الله خیر الرّازقین؛
هنگامی که
تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده میشوند و بهسوی آن میروند و تو را ایستاده به حال خود رها میکنند. بگو آنچه نزد خدا است از
لهو و تجارت بهتر است و
خداوند بهترین روزی دهندگان است. »
در
شان نزول این آیات یا خصوص آیه «و اذا راوا تجارة» روایات مختلفی نقل شده که همه آنها از این معنی خبر میدهد که در یکی از سالها که مردم مدینه گرفتار
خشکسالی و گرسنگی و افزایش نرخ اجناس شده بودند (
دحیه) با کاروانی از
شام فرا رسید و با خود مواد غذایی آورده بود در حالی که
روز جمعه بود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشغول خطبه نماز جمعه بود، طبق معمول برای اعلام ورود کاروان
طبل زدند و حتی بعضی دیگر
آلات موسیقی را نواختند مردم با سرعت خود را به
بازار رساندند در این هنگام مسلمانانی که در مسجد برای نماز اجتماع کرده بودند خطبه را رها کرده و برای تأمین نیازهای خود بهسوی بازار شتافتند تنها دوازده مرد و یک زن در
مسجد باقی ماندند (آیه نازل شد و آنها را سخت
مذمّت کرد) پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اگر این گروه اندک هم میرفتند از آسمان سنگ بر آنها میبارید.
در این آیه بحث کسانی که پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به هنگام نماز جمعه رها کردند و برای خرید از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شدیداً مورد
ملامت قرار داده است.
تعبیر به لهو اشاره به
طبل و سایر
آلات لهوی است که به هنگام ورود قافله تازهای به مدینه میزدند که هم نوعی اخبار و اعلام بود و هم وسیلهای برای سرگرمی و تبلیغ کالا، همانگونه که در دنیای امروز نیز در فروشگاههایی که به سبک غرب است نیز نمونه آن دیده میشود.
تعبیر به (انفضوا) به معنی پراکنده شدن و انصراف از
نماز جماعت و روی آوردن به کاروان است که درشان نزول گفته شد هنگامی که کاروان (دحیه) وارد مدینه شد (و او هنوز
اسلام را اختیار نکرده بود) با صدای
طبل و سایر آلات لهو مردم را به بازار فرا خواند مردم مدینه حتی مسلمانانی که در مسجد مشغول استماع خطبه نماز جمعه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند بهسوی او شتافتند و تنها سیزده نفر و به روایتی کمتر در
مسجد باقی ماندند.
ضمیر در (الیها) به تجارت باز میگردد یعنی بهسوی مال التجاره شتافتند، این به خاطر آن است که لهو هدف اصلی آنها نبود بلکه مقدمهای بود برای اعلام ورود کاروان و یا سرگرمی و تبلیغ کالا در کنار آن.
تعبیر به (قائماً) نشان میدهد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایستاده خطبه نماز جمعه میخواند چنانکه در حدیثی از (
جابر بن سمره) نقل شده که میگوید: (هرگز
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در حال
خطبه نشسته ندیدم و هر کس بگوید نشسته خطبه میخواند تکذیبش کنید.
و نیز روایت شده که از (
عبدالله بن مسعود) پرسیدند: آیا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایستاده خطبه میخواند؟ گفت: مگر نشنیدهای که خداوند میگوید: «و ترکوک قائماً؛ تو را در حالی که ایستاده بودی رها کردند. »
در تفسیر (
درالمنثور) آمده است که اولین کسی که نشسته خطبه نماز جمعه خواند
معاویه بود!.
«یآ ایّها الّذین آمنوآ اذا نودی للصّلوة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! هنگامی که برای نماز روز جمعه
اذان گفته میشود بهسوی ذکر خدا بشتابید، و
خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر میدانستید.»
در آیات گذشته بحثهای فشردهای پیرامون
توحید و
نبوت و
معاد و نیز
مذهب یهود دنیاپرست آمده بود آیات مورد بحث به گفتگو پیرامون یکی از مهمترین وظایف اسلامی که در تقویت پایههای ایمان تأثیر فوق العاده دارد و از یک نظر هدف اصلی
سوره را تشکیل میدهد، یعنی نماز جمعه و بعضی از
احکام آن میپردازد.
نخست همه
مسلمانان را مخاطب قرار داده میفرماید: (ای کسانی که ایمان آوردهاید هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته میشود بهسوی ذکر خدا (
خطبه و
نماز) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید این برای شما بهتر است اگر میدانستید
(نودی) از ماده (نداء) به معنی بانگ برآوردن است و در اینجا به معنی
اذان است زیرا در
اسلام ندایی برای نماز جز اذان نداریم چنانکه در آیه ۵۸ سورهی مائده نیز میخوانیم: «و اذ نادیتم الی الصلوة اتخذوها هزواً و لعباً ذلک بانهم قوم لا یعقلون؛ هنگامی که مردم را بهسوی نماز میخوانید (و اذان میگویید) آن را به مسخره و بازی میگیرند این به خاطر آن است که آنها قومی هستند بیعقل.»
به این ترتیب هنگامی که صدای اذان نماز جمعه بلند میشود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوی نماز که مهمترین یاد خدا است بشتابند.
جمله (ذلکم خیر لکم ...) اشاره به این است که اقامه نماز جمعه و ترک کسب و کار در این موقع منافع مهمی برای مسلمانان در بر دارد اگر درست پیرامون آن بیندیشند وگرنه خداوند از همگان بینیاز و بر همه مشفق است.
اما این که چرا روز (
جمعه) را به این نام نامیدهاند؟ به خاطر اجتماع مردم در این روز برای نماز است و این مساله تاریخچهای دارد که در بحث خواهد آمد.
قابل توجه این که در بعضی از
روایات اسلامی در مورد نمازهای روزانه آمده است: اذا اقیمت الصلوة فلا تاتوها و انتم تسعون و اتوها و انتم تمشون و علیکم السکینة؛ هنگامی که نماز (
نمازهای یومیه) برپا شود برای شرکت در نماز ندوید و با
آرامش گام بردارید.
ولی در مورد نماز جمعه آیه فوق میگوید: فاسعوا (بشتابید) و این دلیل بر اهمیت فوق العاده نماز جمعه است.
نکتهها:
در بعضی از روایات اسلامی آمده است که مسلمانان
مدینه پیش از آن که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
هجرت کند با یکدیگر
صحبت کردند و گفتند:
یهود در یک روز هفته اجتماع میکنند (روز شنبه) و
نصاری نیز روزی برای اجتماع دارند (یکشنبه) خوب است ما هم روزی قرار دهیم و در آن روز جمع شویم و
ذکر خدا گوئیم و
شکر او را بهجا آوریم، آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان (یوم العروبه) نامیده میشد، برای این هدف برگزیدند، و به سراغ (
اسعد بن زراره) (یکی از بزرگان مدینه) رفتند، او نماز را بهصورت جماعت با آنها بهجا آورد و به آنها
اندرز داد و آن روز، (روز جمعه) نامیده شد زیرا روز اجتماع مسلمین بود.
اسعد دستور داد گوسفندی را
ذبح کردند و نهار و شام همگی از همان یک گوسفند بود چرا که تعداد مسلمانان در آن روز بسیار کم بود ...
و این نخستین نماز جمعهای بود که در اسلام تشکیل شد.
اما اولین جمعهای که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اصحابش تشکیل دادند هنگامی بود که به مدینه هجرت کرد و وارد مدینه شد و آن روز، روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر بود حضرت چهار روز در (
قبا) ماندند و
مسجد قبا را بنیان نهادند سپس روز جمعه بهسوی مدینه حرکت کردند (فاصله میان قبا و مدینه بسیار کم است و امروز قبا یکی از محلههای داخل مدینه است) و به هنگام نماز جمعه به محله بنی سالم رسیدند و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشتند و این اولین جمعهای بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
اسلام بجا آوردند. خطبهای هم در این نماز جمعه خواندند که اولین خطبه حضرت در مدینه بود.
بهترین دلیل بر اهمیت این
فریضه بزرگ اسلامی قبل از هر چیز آیات همین سوره است که به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور میدهد بهمحض شنیدن اذان جمعه به سوی آن بشتابند و هرگونه کسب و کار و برنامه مزاحم را ترک گویند تا آنجا که اگر در سالی که مردم گرفتار کمبود مواد غذایی هستند کاروانی بیابد و نیازهای آنها را با خود داشته باشد به سراغ آن نروند و برنامه نماز جمعه را ادامه دهند.
در احادیث اسلامی نیز تاکیدهای فراوانی در این زمینه وارد شده است از جمله: در خطبهای که موافق و مخالفان را از پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردهاند آمده: انّ الله تعالی فرض علیکم الجمعة فمن ترکها فی حیاتی او بعد موتی استخفافاً بها او جحوداً لها فلا جمع الله شمله، و لا بارک له فی امره، الاّ و لا صلوة له، الا و لا زکوة له، الا و لا حجّ له، الا و لا صوم له، الا و لا برّله حتی یتوب؛ خداوند نماز جمعه را بر شما
واجب کرده هر کس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روی استخفاف یا انکار ترک کند
خداوند او را پریشان میکند و بهکار او
برکت نمیدهد، بدانید نماز او قبول نمیشود، بدانید
زکات او قبول نمیشود، بدانید
حج او قبول نمیشود، بدانید اعمال نیک او قبول نخواهد شد تا از این کار
توبه کند. !
کسی خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد، عرض کرد یا رسول الله! من بارها آماده حج شدهام اما توفیق نصیبم نشده فرمود: علیک بالجمعة فانّها حجّ المساکین؛ بر تو باد به نماز جمعه که حج مستمندان است. (اشاره به این که بسیاری از برکات کنگره عظیم اسلامی حج در اجتماع نماز جمعه وجود دارد).
نماز جمعه قبل از هر چیز یک عبادت بزرگ دست جمعی است و اثر عمومی
عبادات را که تلطیف روح و جان و شستن دل از آلودگیهای
گناه و زدودن زنگار
معصیت از
قلب میباشد در بر دارد به خصوص این که مقدمتاً دو خطبه دارد که مشتمل بر انواع مواعظ و اندرزها و امر به
تقوی و پرهیزگاری است.
و اما از نظر اجتماعی و سیاسی یک کنگره عظیم هفتگی است که بعد از کنگره سالانه حج، بزرگترین کنگره اسلامی میباشد و به همین دلیل در روایتی که قبلاً از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردیم آمده بود که جمعه حج کسانی است که قادر به شرکت در مراسم حج نیستند.
در حقیقت اسلام به سه اجتماع بزرگ اهمیت میدهد: اجتماعات روزانه که در
نماز جماعت حاصل میشود؛ اجتماعی هفتگی که در مراسم نماز جمعه است؛ و اجتماع حج که در کنار
خانه خدا هر سال یک بار انجام میگیرد، نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است بهخصوص این که یکی از برنامههای خطیب در
خطبه نماز جمعه ذکر مسائل مهم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است و به این ترتیب این اجتماع عظیم و پرشکوه میتواند منشاء برکات زیر شود:
الف: آگاهی بخشیدن به مردم در زمینه معارف اسلام و رویدادهای مهم اجتماعی و سیاسی.
ب: ایجاد همبستگی و
انسجام هر چه بیشتر در میان صفوف مسلمین بهگونهای که دشمنان را به وحشت افکند و پشت آنها را بلرزاند.
ج: تجدید روح دینی و
نشاط معنوی برای توده مردم
مسلمان.
د: جلب همکاری برای حل مشکلات عمومی.
به همین دلیل همیشه دشمنان اسلام از یک نماز جمعه جامع الشرایط که دستورهای اسلامی دقیقاً در آن رعایت شود بیم داشتهاند.
و نیز به همین دلیل نماز جمعه همیشه بهعنوان یک اهرم نیرومند سیاسی در دست حکومتها بوده است منتها حکومتهای عدل همچون حکومت پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن بهترین بهرهبرداریها را به نفع اسلام و حکومتهای جور همانند
بنیامیه از آن سوء استفاده برای تحکیم پایههای قدرت خود میکردند.
اما با نهایت تأسف این مراسم عبادی ـ سیاسی که میتواند مبداء حرکت عظیمی در جوامع اسلامی گردد به خاطر نفوذ حکومتهای فاسد در آن در بعضی کشورهای اسلامی چنان بیروح و بیرمق شده است که عملاً هیچ اثر مثبتی از آن گرفته نمیشود و شکل یک برنامه تشریفاتی به خود گرفته و بهراستی این از سرمایههای عظیمی است که برای از دست رفتن آن باید گریه کرد.
مهمترین نماز جمعه سال نماز جمعهای است که قبل از رفتن به
عرفات در
مکه انجام میگیرد که تمام حجاج خانه خدا از سراسر جهان در آن شرکت دارند که نماینده واقعی تمام قشرهای مسلمین در کره زمین هستند، سزاوار است که برای تهیه خطبه چنین نماز حساسی عده زیادی از دانشمندان هفتهها و ماهها مطالعه کنند و محصول آن را در آن روز حساس و خطبه تاریخی بر مسلمانان عرضه نمایند و مسلماً میتوانند به برکت آن آگاهی زیادی به جامعهی اسلامی داده و مشکلات مهمی را حل کنند.
نماز جمعه (با وجود شرایط لازم) بر مردان بالغ و سالم که قدرت بر شرکت در نماز را دارند
واجب است و بر مسافران و پیرمردان واجب نیست هر چند حضور در نماز جمعه برای مسافر
جایز است، همچنین زنها نیز میتوانند در نماز جمعه شرکت کنند هر چند بر آنها واجب نیست
کمترین عددی که نماز جمعه با آن منعقد میشود پنج نفر از مردان است.
نماز جمعه دو
رکعت است و جای
نماز ظهر را میگیرد و دو خطبهای که قبل از نماز جمعه خوانده میشود در حقیقت بهجای دو رکعت دیگر محسوب میشود.
نماز جمعه همانند
نماز صبح است و
مستحب است
حمد و
سوره را در آن بلند بخوانند و نیز مستحب است
سوره جمعه را در رکعت اول و
سوره منافقین را در رکعت دوم قرائت کنند.
در نماز جمعه دو
قنوت مستحب است یکی قبل از
رکوع رکعت اول و دیگر بعد از رکوع رکعت دوم.
خواندن دو خطبه قبل از نماز جمعه واجب است همان گونه که ایستادن خطیب به هنگام ایراد خطبه نیز واجب میباشد، شخصی که خطبه میخواند حتماً باید همان
امام جمعه باشد.
خطیب باید صدای خود را چنان بلند کند که مردم صدای او را بشنوند تا محتوای خطبه به گوش همگان برسد.
به هنگام ایراد خطبه باید خاموش بود و به سخنان خطیب گوش داد و رو به روی خطیب نشست.
شایسته است خطیب مردی
فصیح و
بلیغ و آگاه به اوضاع و احوال مسلمین و باخبر از
مصالح جامعه اسلامی و شجاع و صریح اللهجه و قاطع در اظهار حق باشد. اعمال و رفتار او سبب تأثیر و نفوذ کلامش گردد و زندگی او مردم را به
یاد خدا بیندازد.
شایسته است پاکیزهترین لباس را بپوشد و خود را خوشبو کند و با وقار و سکینه گام بردارد و هنگامی که بر فراز منبر جای گرفت بر مردم
سلام کند و رو به روی آنان بایستد و بر
شمشیر یا
کمان یا
عصا تکیه کند، نخست بر منبر بنشیند تا اذان تمام شود و بعد از فراغت از اذان شروع به خطبه کند.
محتوای خطبه نخست
حمد خدا و درود بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است (
احتیاط این است که این قسمت به
زبان عربی باشد ولی بقیه به زبان مستمعین خوانده میشود) سپس مردم را به
تقوای الهی توصیه کند و یکی از سوره کوتاه
قرآن را بخواند و این امر را در هر دو خطبه رعایت کندو در خطبه دوم بعد از درود بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
دعا بر ائمه مسلمین کند و برای
مؤمنین و مؤمنات
استغفار نماید.
و شایسته است در ضمن خطبه مسائل مهمی که با
دین و دنیای مسلمین ارتباط دارد مطرح کند و آنچه مورد نیاز مسلمین در داخل و خارج کشورهای اسلامی و در داخل و خارج آن منطقه میباشد مورد بحث قرار دهد و مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و دینی را با در نظر گرفتن اولویتها مطرح نماید، به مردم آگاهی بخشد و آنها را از توطئههای دشمنان باخبر بسازد، برنامههای کوتاه مدت و دراز مدت برای حفظ جامعه اسلامی و خنثی کردن نقشههای مخالفان به آنها گوشزد کند.
خلاصه، خطیب باید بسیار هوشیار و بیدار و اهل فکر و مطالعه در مسائل اسلامی باشد و از موقعیت این مراسم بزرگ حداکثر استفاده را برای پیشبرد اهداف اسلام و مسلمین بنماید. (البته در خصوصیات و جزئیات احکام نماز جمعه و خطبهها اختلافات جزئی در فتاوای فقها میباشد و آنچه در بالا ذکر شد عصارهای از فتاوای مختلف است.)
در حدیثی از
امام علی بن موسیالرضا (علیهالسّلام) میخوانیم: انّما جعلتِ الخطبة یوم الجمعة لانَّ الجمعة مشهدُ عامٍِ، فاراد ان یکون للامیر سببٌ الی موعظتهم، و ترغیبهم فی الطّاعة، و ترهیبهم من المعصیة و توقیفهم علی ما اراد من مصلحة دینهم و دنیاهم، و یخبرهم بما ورد علیهم من الافاق من الاهوال الّتی لهم فیها المضرّة و المنفعة ... و انّما جعلت خطبتین لیکون واحدةٌ للثّناءِ علیَ الله و التّمجید و التّقدیس لله عزّوجلّ و الاخری للحوائج و الاعذار و الانذار و الدُّعاءِ و لما یرید ان یعلّمهم من امرهِ و نهیه ما فیه الصّلاح و الفساد؛ خطبه، برای این در روز جمعه
تشریع شده است که نماز جمعه یک برنامه عمومی است، خداوند میخواهد به امیر مسلمین امکان دهد تا مردم را
موعظه کند، به
اطاعت ترغیب نماید و از
معصیت الهی بترساند و از آنچه مصلحت دین و دنیایشان است آگاه سازد، و اخبار و حوادث مهمی که از نقاط مختلف به او میرسد و در سود و زیان و سرنوشت آنها مؤثر است به اطلاعشان برساند ... و دو خطبه قرار داده شده تا در یکی حمد و ثنا و تمجید و تقدیس الهی کنند و در دیگری نیازها و هشدارها و دعاها را قرار دهند و اوامر و نواهی و دستوراتی که به اصلاح و فساد جامعه اسلامی مرتبط است به آنها اعلام دارند.
در این که
امام جمعه مانند هر
امام جماعت دیگر باید عادل باشد تردیدی نیست ولی سخن در این است که شرایطی افزون بر این دارد یا نه؟
جمعی معتقدند این نماز از وظایف
امام معصوم (علیهالسّلام) یا نماینده خاص او است و به تعبیر دیگر مربوط به
زمان حضور امام معصوم (علیهالسّلام) است.
در حالی که بسیاری از محققین معتقدند که این شرط
وجوب عینی نماز جمعه است، ولی برای
وجوب تخییری این شرط لازم نیست و در
زمان غیبت نیز میتوان نماز جمعه را برپا داشت و جانشین نماز ظهر میشود و حق همین است، بلکه هرگاه
حکومت اسلامی با شرایط آن از طرف
نایب عام امام (علیهالسّلام) تشکیل گردد احتیاط این است که امام جمعه منصوب از طرف او باشد و مسلمانان در نماز جمعه شرکت کنند.
در این زمینه و در مسائل دیگر مربوط به نماز جمعه سخن بسیار است که ذکر همه آنها از حوصله یک بحث تفسیری خارج و باید آنها را در کتب فقه و حدیث جستجو کرد.
خداوند در
قرآن توصیه به
نماز جماعت میکند «و اقیموا الصّلوة و اتوا الزّکوة و ارکعوا مع الرّاکعین؛
نماز را برپا دارید و زکات بدهید و رکوع کنید با رکوع کنندگان.»
قرآن دستور دیگری برای
یهود صادر میکند که
نماز را به پا دارند و
زکات را بدهند، تا هماهنگی بین
مسلمانان و آنها ایجاد گردد، همان طور که روش پیامبران میباشد که مردم را به دین واحد دعوت میکردند.
قرآن نیز میخواهد با این دستور تشتت و اختلاف را از میان آنان بردارد، و همه را بهسوی
وحدت دعوت کند.
این عبادت اشاره به نماز جماعت، که روح اجتماع نماز به عالیترین صورت در آن جلوهگر است نیز میباشد.
نماز را با ارکان و حدود و شرایط آن که
پیامبر اسلام بیان کرده انجام دهید.
و ارکعوا مع الراکعون در جواب این که چرا در میان همه افعال نماز فقط رکوع نام برده شده است سه وجه گفتهاند:
۱ ـ چون خطاب متوجّه یهود است و آنان در نمازشان
رکوع نداشتند لذا رکوع که مخصوص نماز مسلمین است ذکر شده تا معلوم گردد که
امر، به اقامه نماز اسلامی است.
۲ ـ منظور از رکوع، همان نمازی است که برای تأکید با تعبیر لفظ، دوباره بیان شده است و چون رکوع، اوّلین جزئی است از نماز که دیده میشود و برای دیگران معلوم میگردد که شخص در حال نماز است، از این جهت در مقام تعبیر، بهجای نماز گفته شده است. و ممکن است در همین وجه علاوه بر جنبه تاکید
قرینه و بیانی باشد بر این که مقصود از نماز، همان نماز معلوم شرعی است که رکوع دارد نه آن نمازی که خود آنها داشتند.
۳ ـ ذکر رکوع با راکعان برای تشویق و وادار کردن مردم به نماز جماعت است.
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید: کسی که چهل روز نماز خود را با جماعت ـ با درک
تکبیر اوّل نماز ـ انجام دهد خداوند دو برائت را برای او مقرّر میسازد: ۱ ـ برائت (و دوری) از
آتش دوزخ، ۲ ـ برائت از
نفاق۱ ـ نشر
اسلام بهسوی جامعه، ۲ ـ توفیق اجباری، ۳ ـ آشنایی مسلمین با هم دیگر، ۴ ـ ایجاد فضای
مودت در جامعه (خانه،
مسجد، مدرسه و اداره).
خداوند در
قرآن کریم سخن از مخالفت
ابلیس از
سجده بر آدم می گوید «و اذ قلنا للملئکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین؛
و هنگامی که به
فرشتگان گفتیم برای آدم
سجده و
خضوع کنید، همگی سجده کردند جز
شیطان که سرباز زده و
تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانی و تکبر) از کافران شد.»
مساله سجده برای آدم در سورههای مختلف
قرآن آمده است، مانند
سوره اعراف، آیه ۱۱
و
حجر: ۳۰
و
اسراء: ۶۱
و
کهف: ۵۰
و
طه: ۱۱۶.
وضع آیات راجع به این موضوع نشان میدهد که این مرحله (سجده بر آدم) بر مرحله نخستین از آیات مورد بحث (مسئله اعلام خلافت زمین و گفتگوهای فرشتگان با خدا) مقدّم است، زیرا در سوره (حجر) میخوانیم: «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین؛ هنگامی که
آفرینش او را پایان دادم و جان در او دمیدم، به خاطر او سجده کنید.» اینجا است که روشن میشود، مسئله سجده بر او قبل از آزمایش ملائکه است. گواه دیگر بر این موضوع این است که اگر دستور سجده بعد از روشن شدن مقام آدم بود، افتخاری برای ملائکه محسوب نمیشد، زیرا در آن زمان مقام آدم بر همه آشکار شده بود. (مفسر معروف «
آلوسی» نیز اشاره به این معنی کرده است.)
و از همین جا میتوان به شرافت و بزرگی این انسان پی برد که درجه بزرگی او آنچنان است که پس از تکمیل خلقت وی تمام فرشتگان دستور مییابند در برابر او خضوع کنند.
راستی هم کسی که لیاقت سرپرستی زمین را داشته و از علوم و اسرار آفرینش مطلّع باشد شایسته هر نوع احترام است.
ما در برابر انسانی که چند فرمول بیشتر بلد نیست چه اندازه کرنش میکنیم چه رسد به اوّلین انسان آن هم با آن معلومات سرشار.
فرشتگان هنگام
خلقت آدم، شاهد و ناظر بودند ابلیس یکی از افراد بنیالجان، (مخلوق قبل از آدم در این جهان) نیز جزو این گروه، آن منظره را مشاهده میکرد.
و شاهد بر این که او از طائفه فرشتگان نبود آیه ۵۰ سوره کهف است، آنجا که میفرماید: «فسجدوا الا ابلیس کان من الجن؛
جز ابلیس (که از طایفه (جن) بود) همه سجده کردند.»
پس از تکمیل خلقت آدم و بخشیدن حیات به او تمام فرشتگان و حضّار آن صحنه مأمور سجده و خضوع در برابر این موجود، (و گل سرسبد موجودات)، گردیدند.
فرشتگان همه در برابر او به سجده افتادند، ولی در این میان ابلیس سر باز زد و از سجده کردن امتناع ورزید، خود را بالاتر از این موجود خاکی دانست، که بخواهد در برابر او سر تعظیم فرود آورد،
قرآن در ذیل این آیه اشاره میکند ابلیس جزو
کافران بود، زیرا او به دستورات حضرت حقّ گردن نمینهاد، و برای آن ارزشی قائل نبود، در اینجا نیز زیر بار فرمان نرفت.
شکّی نیست که سجده به معنی
پرستش مخصوص خدا است، و غیر از خدا هیچ معبودی در جهان نیست، و معنی
توحید (الله) (توحید عبادت) همین است که غیر خدا را پرستش نکنیم.
بنابراین جای تردید باقی نمیماند که فرشتگان برای آدم سجده پرستش نکردند بلکه سجده برای خدا به خاطر آفرینش چنین موجودی بود و یا این که، سجده برای آدم به معنی خضوع در مقابل آدم بوده است نه پرستش.
و نظیر این بحث در سجده پدر و مادر و برادران
یوسف (علیهالسّلام) در برابر او نیز خواهد آمد.
در
احتجاج از
حضرت موسی بن جعفر (علیهالسّلام) از پدران گرامیش (علیهمالسّلام) نقل شده که: یک مرد یهودی از
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در
معجزات پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مقابل
معجزات انبیاء (علیهمالسّلام) سئوال کرد و گفت: خدا ملائکه را برای آدم به سجده کردن وادار نمود، آیا درباره (محمّد) چیزی از این قبیل انجام داد؟ علی (علیهالسّلام) فرمود: صحیح است، امّا خداوند ملائکه را به سجده کردن آدم وادار کرد نه بهعنوان عبادت تا غیر از خداوند عزّوجلّ یعنی آدم را عبادت کرده باشند، بلکه بهعنوان اعتراف به برتری او و رحمتی از جانب
خدا برای آدم بود، امّا خدا به محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالاتر از این داد، (چه این که) خداوند جل و علا در جبروتش بر او درود فرستاد و تمام ملائکه نیز درود فرستادند و عموم مؤمنان متعبدند که درود بر او بفرستند، پس ای یهودی این (
کرامت از کرامت آدم) بیشتر است!
در
تفسیر قمی نقل شده است که: خدا آدم را آفرید سپس چهل سال تصویر (مجسمه) آدم باقی ماند و شیطان از کنار آن عبور میکرد و میگفت برای مطلب مهمّی آفریده شدهای (یا برای چه مطلبی آفریده شدهای؟) سپس عالم مراد امام است فرمود: شیطان گفت: اگر خدا به من دستور دهد برای این سجده کنم سرپیچی خواهم کرد، تا آنجا که میفرماید: سپس خداوند متعال به ملائکه فرمود: برای آدم سجده کنید، همگی سجده کردند ولی ابلیس آن حسدی را که در دل داشت ظاهر ساخت و از سجده کردن امتناع ورزید.
در
تفسیر این
کلام خدا «فبدت لهما سوآتهما» فرمود: عورت آن دو (
آدم و
حواء) دیده نمیشد بعداً آشکار شد و فرمود: درختی که آدم از خوردن آن ممنوع گردید (
سنبله) بود (ظاهراً اشاره به خوشه گندم است).
این آیات، مقام و عظمت و جلالی را که خدا به آدم داده بیان میکند که به یاد بیاورای محمّد «اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم؛ وقتی که ما به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید،» ظاهر آیه نشان میدهد که امر خدا متوجّه همه ملائکه حتّی
جبرئیل و
میکائیل بوده است. آیات دیگر چون «فسجد الملائکة کلهم اجمعون الّا ابلیس»
در همه ملائکه سجده کردند جز ابلیس همین مطلب را تأیید میکند که امر متوجّه همه بوده است. بعضی دیگر معتقدند: مخاطب این امر گروهی از
ملائکه بودند که شیطان از آنها بود.
سؤالی در اینجا پیش میآید که آیا ترک سجده
کفر است و چطور در
قرآن کفر شمرده شده است؟ در پاسخ باید گفت: کفر ابلیس نه تنها به علت ترک سجده بود بلکه سجده نکردن چیزهای دیگری را نیز همراه داشت از این قرار:
۱ ـ او معتقد شد که خدا او را امر بهکاری بیهوده کرده است و در این سجده هیچ فایده و مصلحتی نیست.
۲ ـ او از سجده خودداری کرد روی
تکبّر و سرپیچی از فرمان و الآن نیز اگر کسی نماز نخواند و
سجده نکند روی این تمرّد و سرپیچی مسلماً کافر شمرده میشود.
۳ ـ او سجده نکرد و پیامبر خدا را مسخره و
استهزاء نمود که کاشف از کفر او بود.
از سه قسمت این آیه ضمناً میتوان استفاده کرد که
جبر باطل است. اوّلاً فرمود (ابی) یعنی سرپیچی کرد که معنایش این است میتوانست ولی ثانیاً میفرماید: (فسجدوا الا) که از آن فهمیده میشود سجده کار ملائکه بود، ثالثاً ملائکه را به امتثال فرمان خدا و سجده به آدم مدح و ستایش و
ابلیس را به ترک آن سرزنش مینماید و مدح و ذم همیشه درباره افعال اختیاری است امّا معتقدین به جبر میگویند او سجده نکرد زیرا برای این کار خلق نشده بود و توانایی بر آن را نداشت.
خداوند در
قرآن کریم نماز منافقان این گونه معرفی میکند که از روی کسالت است. «و لا یاتون الصّلوة الاّ و هم کسالی؛
و منافقان نماز نمیخوانند مگر با کسالت و بیحالی.»
پس از ذکر عدم قبول انفاقهای مالی آنها به وضع
عبادات آنان اشاره کرده میگوید: آنها
نماز را بجا نمیآورند مگر از روی کسالت و با ناراحتی و سنگینی «و لا یاتون الصلوة الا و هم کسالی.»
این آیه همان نپذیرفتن انفاق منافقین را به بیانی مفصلتر تعلیل میکند و به عبارت دیگر بهمنزله شرح و توضیح
فسق ایشان است و در آن کفر به
خدا و
رسول او، و کسالت و بیمیلی به نماز خواندن، و کراهت در
انفاق از ارکان
نفاق آنان شمرده شده.
۱ ـ منافقین هرگاه به نماز میایستند بیحالند.
۲ ـ سستی و
نشاط نداشتن در نماز و مقدّمات آن از صفات
منافقان است.
۳ ـ ضرورت برپایی نماز با میل و نشاط و پرهیز از کسالت و خمودی در انجام آن.
۴ ـ
ریاکاری در نماز و
عبادت، از صفات منافقان و نشانه نفاق است.
خداوند در
قرآن درباره سرسختی کفار درباره اقامه نماز میفرماید: «و اذ قیل لهم ارکعوا لا یرکعون؛
و هنگامی که به آنها گفته شود
رکوع کنید رکوع نمیکنند.»
یکی از صفات نکوهیده منکرین این است که به آنان گفته میشود رکوع کنید نمیپذیرند.
کفّار همان طوری که مکلّف به
اصول دیانت میباشند مکلّف به
فروع نیز میباشند زیرا که ظاهراً این آیه درباره کفّار و منکرین پیمبران و آیات الهی فرود آمده.
یکی از عوامل و بدبختی و آلودگی آنان
غرور و
تکبر است که به آنها گفته میشود در برابر پروردگار رکوع کنید رکوع نمیکنند.
بسیاری از مفسران گفتهاند که این آیه درباره
قبیله ثقیف نازل شد که
پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) به آنها فرمود: نماز بخوانید. آنها گفتند: ما هرگز در برابر کسی خم نمیشویم، این برای ما عیب است. رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) فرمود: «لا خیر فی دین لیس فیه رکوع و لا سجود؛ دینی که در آن رکوع و
سجود نباشد ارزشی ندارد.»
آنها نه فقط از رکوع و سجود ابا داشتند بلکه این روح غرور و
نخوت در تمامی افکار و زندگیشان منعکس بود، نه در برابر خدا
تسلیم بودند، و نه در برابر دستورات پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) نه حقوق مردم را به رسمیّت میشناختند و نه تواضعی در برابر خالق و
فروتنی در برابر خلق داشتند. در حقیقت این دو عامل (غرور و
شهوت پرستی) از مهمترین عوامل
جرم و
گناه و
کفر و
ظلم و طغیان است.
مراد از رکوع، نماز خواندن است و شاید به اعتبار آن باشد که
نماز مشتمل بر رکوع است.
امّا این که وجه اتصال این به ماقبلش چیست؟ به نظر ما وجهش این است که زمینه گفتار در سابق زمینه
تهدید تکذیبگران روز فصل بود، و در این مقام بود که آثار سوء این تکذیبشان را بیان کند، در آیه مورد بحث هم همین مطلب را تمام نموده میفرماید: اینان خدا را وقتی که ایشان را به
عبادت خود میخواند عبادت نمیکنند، چون منکر روز جزایند و با انکار
روز جزاء عبادت معنا ندارد.
هر چه در برابر خداوند بیشتر خم شوید قدرت برخورد با
شیطان و شیطان صفتان را بیشتر خواهیم داشت،
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: رکوع و سجود طولانی ابلیس را عصبانی میکند.
خداوند به فرشتگان میگوید ببینید بندگان من چگونه مرا تعظیم میکنند و در مقابل من رکوع میکنند من نیز او را بزرگ خواهم کرد و به او عزّت و عظمت میبخشم.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: رکوع و سجود طولانی در طولانی شدن عمر مؤثر است.
خداوند در قران کریم پیامبر را از اقامه
نماز میت بر منافقان
نهی نموده است. «و لا تصلّ علی احد منهم مات ابداً و لا تقم علی قبره انّهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون؛
ای
محمّد بر هیچ یک از آنها که بمیرد نماز نخوان و بر کنار قبرش (برای
دعا و
طلب آمرزش) نایست، چرا که آنها به خدا و رسولش
کافر شدند و در حالی که
فاسق بودند از دنیا رفتند.»
این آیه نهی میکند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از این که نماز میّت بخواند برای کسی که
منافق بوده باشد و از این که کنار قبر منافقی بایستد.
کسی که به خاطر احاطه و استیلای کفر در دلش فاقد
ایمان به خدا گشته دیگر راهی بهسوی نجات ندارد، و نیز برمیآید
استغفار جهت منافقین و هم چنین نماز خواندن بر جنازههای ایشان و ایستادن کنار قبور ایشان و طلب مغفرت کردن لغو و بینتیجه است.
در این آیه اشاره است به این که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر جنازه مؤمنین نماز میخوانده و در کنار قبور ایشان میایستاده و طلب مغفرت و دعا میکرده است.
پس از آن که منافقان با تخلّف صریح از شرکت در میدان
جهاد پردهها را دریدند و کارشان بر ملا شد، خداوند به پیامبرش دستور میدهد روش صریحتر و محکمتری در برابر آنها اتّخاذ کند تا برای همیشه فکر نفاق و منافقگری از مغزهای دیگران برچیده شود و منافقان نیز بدانند در جامعه اسلامی محلّی برای آنها وجود نخواهد داشت، لذا میفرماید: بر هیچ یک از آنها (منافقان) که از دنیا میروند نماز نگزار و هیچگاه در کنار قبر او برای طلب آمرزش و استغفار نایست.
در حقیقت این یک نوع مبارزه منفی و در عین حال مؤثر در برابر گروه منافقان است، زیرا به جهاتی، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیتوانست رسماً دستور
قتل آنها و پاکسازی محیط جامعه اسلامی را از این طریق صادر کند ولی مبارزات منفی به حدّ کافی در بیاعتبار ساختن آنان و انزوا و طردشان از جامعه اسلامی، اثر گذارد.
زیرا میدانیم که یک فرد
مؤمن راستین، هم در حال حیات و هم پس از
مرگ محترم است، به همین دلیل، در برنامههای اسلامی دستور
غسل و
کفن و نماز و
دفن او داده شده است که با احترام هر چه بیشتر با تشریفات خاصی، او را به خاک بسپارند و حتّی پس از دفن در کنار قبر او بیایند و برای گناهان و لغزشهای احتمالی او از خداوند طلب بخشش کنند.
عدم انجام این مراسم درباره یک فرد به معنی طرد او از جامعه اسلامی است و اگر این طرد کننده شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده باشد، ضربهای سخت و سنگین به حیثیت چنین فرد مطرودی وارد خواهد آمد، در حقیقت این یک برنامه مبارزه حساب شده در برابر گروه منافقان در آن زمان بود که امروز هم مسلمانان باید از روشهای مشابه آن استفاده کنند.
صاحب المیزان میفرماید: نقل میکنند بعد از آنکه
عبدالله ابن ابی از دنیا رفت پسرش عبدالله نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد در خواست نمود تا پیراهنش را بدهد و او پدرش را در آن کفن کند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم پیراهن خود را داد، بار دیگر آمد در خواست کرد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر جنازه پدرش نماز بگذارد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخاست تا برود
عمر بن خطاب برخاست و لباس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را گرفت و گفت یا رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواهی بر عبدالله بن ابی نماز بگذاری با این که خداوند تو را از نماز گزاردن بر منافقین
نهی کرده؟ حضرت فرمود: پروردگار من اختیار این امر را به خود من واگذار نمود و فرمود استغفار بکنی یا استغفار نکنی اگر هفتاد بار هم استغفار کنی خداوند ایشان را نخواهد آمرزید و من از هفتاد بار هم بیشتر استغفار میکنم، و هر چه گفت آخر او منافق است، حضرت توجّه نفرمود و بر جنازه او نماز گزارد و خداوند این آیه را نازل فرمود (و لا تصل...) و از آن به بعد دیگر بر منافقین نماز نگذارد.
از بعضی دیگر از روایات بر میآید که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تصمیم داشت نماز بر او بگذارد
جبرئیل نازل شد و این آیه را بر او خواند و او را از این کار بازداشت.
ولی آنچه جای انکار نیست این است که از لحن آیه چنین برمیآید که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از نزول این آیه بر منافقان نماز میگزارد، و برکنار قبر آنها توقف میکرد، چرا که آنها ظاهراً
مسلمان بودند ولی پس از نزول این آیه بهطور قطع این برنامه برای همیشه تعطیل شد.
در ایام جهاد مقدّس، جوانی
وصیّت کرد که اگر من
شهید شدم مرا دفن نکنید مگر آن دو دستهای که با هم قهرند آشتی کنند و این
جوان از خون مقدّس خودش به نفع
اصلاح ذات البین استفاده کرد، در حالی که میتوانست بگوید اگر شهید شدم راضی نیستم فلان شخص یا گروه به
تشییع جنازه من بیاید و بدین وسیله آتش فتنه را بیشتر و کینهها را عمیقتر نماید.
«ارایت الّذی ینهی، عبداً اذا صلّی؛
به من خبر دهید آیا کسی که نهی میکند بندهای را که مشغول نماز است آیا مستحق
عذاب نیست.»
قسمتی از کارهای طغیانگران مغرور، ممانعت آنها از سلوک راه حق و پیمودن طریق هدایت و
تقوی، پرداخته میافزاید به من خبر ده آیا کسی که
نهی میکند بندهای را به هنگامی که نماز میخواند، آیا چنین کسی مستحق عذاب و
کیفر الهی نیست.
در
احادیث آمده است
ابوجهل، از اطرافیان خود سؤال کرد آیا
محمّد در میان شما نیز (برای
سجده) صورت به خاک میگذارد؟ گفتند: آری. گفت: سوگند به آنچه ما به آن سوگند یاد میکنیم، اگر او را در چنین حالی ببینم با پای خود گردن او را له میکنم. به او گفتند: ببین او در آنجا مشغول نماز خواندن است.
ابوجهل حرکت کرد تا گردن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را زیر پای خود بفشارد ولی هنگامی که نزدیک آمد عقب نشینی کرده و با دستش گویی چیزی را از خود دور کرد. به او گفتند: این چه وضعی است در تو میبینیم؟ گفت: ناگهان میان خودم و او خندقی از آتش دیدم و منظره وحشتناک و همچنین بال و پرهایی مشاهده کردم.
در اینجا پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: قسم به کسی که جانم در دست او است اگر به من نزدیک شده بود
فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه میکردند و عضو عضو او را میربودند. اینجا بود که آیه فوق نازل شد.
در آیه آمده اگر این شخص طغیانگر که رهروان راه حق را از نماز و
هدایت و تقوی باز میدارد اگر تکذیب حق کند و از آن روی گرداند چه سرنوشت دردناکی خواهد داشت.
در تفسیر المیزان آمده: مرا خبر ده از کسی که
نهی میکرد بندهای را که نماز میخواند و خدا را
عبادت میکرد، و با این حال شخص نمازگزار را از نماز نهی میکند و یا این که میداند خدا میبیند آیا جز
عذاب استحقاقی جز این دارد.
از
سیاق برمیآید نمازگزار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده نه مردم.
خداوند در باره انسانی که منکر معاد است میفرماید: «فلا صدّق و لا صلّی؛ او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند.»
این
انسان منکر به
معاد هرگز
ایمان نیاورد و
آیات خدا را
تصدیق نکرد و برای او نماز نگزارد «فلا صدّق و لا صلّی».
منظور از جمله فلا صدّق عدم تصدیق
قیامت و حساب و
جزا و آیات الهی و
توحید و
نبوّت پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) است، ولی بعضی آن را اشاره به ترک
انفاق و (
صدقه) از ناحیه کافران دانستهاند به
قرینه ذکر آن در کنار نماز.
صاحب المیزان میفرماید: مراد به این که فرمود: نه تصدیق کرد و نه نماز خواند، تصدیق دعوت حقّهای است که
قرآن کریم متضمن است و مراد به نماز نخواندن این است که توجّه
بندگی و
عبادت که همان
نماز و عمود دین است به خدای تعالی نکرد.
در آیه بعد در همین سوره میافزاید: سپس او به سوی
خانواده خود بازگشت، در حالی که متکبرانه راه میرفت «ثم ذهب الی اهله یتمطی».
«فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلوة و اتّبعوا الشّهوات فسوف یلقون غیّاً؛
امّا بعد از آنها فرزندان ناشایستهای روی کار آمدند که نماز را ضایع کردند و پیروی از
شهوات نمودند و به زودی (
مجازات)
گمراهی خود را خواهند دید.»
سپس از گروهی که از مکتب انسانساز انبیاء جدا شدند و پیروانی ناخلف از آب درآمدند سخن میگوید و قسمتی از اعمال زشت آنها را برمیشمرد و میگوید: بعد از آنها فرزندان ناشایستهای روی کار آمدند که نماز را ضایع کردند، و از شهوات پیروی نمودند که به زودی مجازات گمراهی خود را خواهند دید «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلوة و اتّبعوا الشّهوات فسوف یلقون غیّاً».
(خلف) بر وزن برف به معنی فرزندان ناصالح و به اصطلاح (ناخلف) است در حالی که (خلف) (بر وزن صرف) به معنی فرزند صالح است.
این جمله ممکن است اشاره به گروهی از
بنیاسرائیل باشد که در طریق گمراهی گام نهاده، خدا را فراموش کردند، پیروی از شهوات را بر
ذکر خدا ترجیح دادند جهان را پر از
فساد نمودند و سرانجام به نتیجهی اعمال سوء خود در دنیا رسیدند و در
آخرت نیز خواهند رسید.
در این که منظور از (اضاعة صلاْة) در اینجا ترک نماز است و یا تاخیر از وقت آن، و یا انجام دادن اعمالی که نماز را در جامعه ضایع کند؟ مفسران احتمالهای مختلفی دادهاند، ولی معنی اخیر، صحیحتر به نظر میرسد. چرا از میان تمام عبادات روی نماز در اینجا انگشت گذارده شده؟ شاید دلیل آن باشد که، نماز چنان که میدانیم سدّی است در میان انسان و
گناهان، هنگامی که این سدّ شکسته شد غوطهور شدن در شهوات، نتیجه قطعی آن است.
و به تعبیر دیگر همان گونه که
پیامبران، ارتقاء مقام خود را از
یاد خدا شروع کردند و به هنگامی که
آیات خدا بر آنها خوانده میشد به خاک میافتادند و گریه میکردند این پیروان ناخلف سقوط و انحرافشان از فراموش کردن یاد خدا شروع شد.
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده: و تعطیهم طرف الهدایا من الله لمواقیت الصلوة الّتی کانوا یصلون فیها فی الدّنیا؛ در ایامی جالب و نخبه از سوی خداوند بزرگ در اوقاتی که در این دنیا نماز میخواندند به آنها در
بهشت میرسد.
صاحب المیزان میفرماید: معنای جمله (فخلف من بعدهم خلف)، این است که به جای آنان که خدا انعامشان کرده بود، و طریقهشان خضوع و خشوع برای خدای تعالی بوده همواره با
عبادت متوجّه او میشدند، قومی آمدند و قائم مقام ایشان شدند، که آنچه را از آنان گرفتند یعنی نماز و توجه عبادی به سوی خدای سبحان را ضایع کردند و در آن سهل انگاری نموده، بلکه به کلی از آن اعراض نمودند و در عوض شهوات را پیروی کردند، و در نتیجه همان شهوات انسان را از مجاهده در راه خدا و توجه به او مانع گردید.
از همین جا روشن میشود که مراد به ضایع کردن نماز فاسد کردن آن است، به این که در آن سهلانگاری و بیاعتنایی کنند، و در نتیجه کار به جایی برسد که آن را بازیچه قرار دهند، و در آن دخل و تصرّف نمایند و سرانجام بعد از قبولش به کلّی ترکش کنند، و ضایعش گذارند.
پس این که بعضیها گفتهاند: مراد به ضایع کردن نماز ترک آن است خیلی حرف صحیحی نیست، چون ترک به کلّی را ضایع کردن نمیگویند. و عنایت در آیه شریفه متعلّق به این نکته است که دین الهی از آن طبقه صالح منتقل به این طبقه که خلف و ناخلف آنها بودند گردید، و حق جانشینی آنان را درباره این اداء نکردند، و آن چه را ارث برده بودند ضایع گذاردند در حالی که تنها رکن
عبودیّت بود، و در عوض شهوات را که سدّ راه حقّ است پیروی نمودند.
از
ابی سعید خدری روایت کردهاند که گفت: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میخواند (فخلف من بعدهم خلف) و میفرمود بعد از شصت سال این خلف خواهد آمد (اضاعوا الصّلوة...) آنگاه خلفی پدید میآید که
قرآن میخوانند امّا این
قرآن از گلویشان تجاوز نمیکند، سه طائفه
قرآن میخوانند هم
مؤمن و هم
منافق و هم فاجر.
مرحوم طبرسی میفرماید: پس از آنها
یهودیان به وجود آمدند که مردمی نابخرد و زشت رفتار هستند.
مجاهد و
قتاده گویند: مقصود دستهای از همین
امّت است.
اضاعوا الصّلوة.
محمّد بن کعب گوید: یعنی نماز را ترک کردند.
ابن مسعود و ابراهیم و
عمر بن عبدالعزیز و
ضحاک گویند: یعنی نماز را به تاخیر انداختند. از
امام صادق (علیهالسّلام) نیز همین طور روایت شده است.
«و اتّبعوا الشّهوات؛ و در راه حرام، شهوات خود دنبال کردند.»
وهب گوید: یعنی، پس از آنها مردمی آمدند که قهوه مینوشیدند و قمار بازی میکردند و دنبال شهوت و لذّت بودند و وظایف خود را ترک و نمازها را تضییع کردند.
خداوند در
قرآن به بیان
مجازات کسانی که روی گرداندن از
یاد خدا باشند پرداخته است. «و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشةً ضنکاً و نحشره یوم القیامة اعمی؛
هر کسی از یاد من روی گردان شود زندگی تنگ و سختی خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.»
کسانی که از یاد خدا روی میگردانند دو مجازات در آیه فوق تعیین شده:۱ ـ یکی تنگی معیشت در این جهان، ۲ ـ دیگری نابینایی در جهان دیگر.
گاه میشود درهای زندگی به روی
انسان به کلّی بسته میشود، و دست به هر کاری می
زند با درهای بسته روبهرو میگردد، و گاهی به عکس به هر جا روی میآورد خود را در برابر درهای گشوده میبیند، مقدّمات هر کار فراهم است و بنبست و گرهی در برابر او نیست، از این حال تعبیر به وسعت زندگی و از اولی به ضیق یا تنگی معیشت تعبیر میشود، منظور از (معیشت ضنک) که در آیات بالا آمده نیز همین است. («ضنک» به معنی سختی و تنگی است، این کلمه همیشه بهصورت
مفرد به کار میرود و
تثنیه و
جمع و
مؤنت ندارد.)
گاهی تنگی معیشت به خاطر این نیست که درآمد کمی دارد، ای بسا
پول و درآمدش هنگفت است، ولی
بخل و
حرص و
آز زندگی را بر او تنگ میکند نه تنها میل ندارد در خانهاش باز باشد و دیگران از زندگی او استفاده کنند، بلکه گویی نمیخواهد آن را به روی خویش بگشاید، به فرموده
علی (علیهالسّلام) همچون فقیران زندگی میکند و همانند اغنیاء و ثروتمندان حساب پس میدهد.
راستی چرا انسان گرفتار این تنگناها میشود،
قرآن میگوید: عامل اصلیش اعراض از یاد حقّ است.
یاد خدا مایه آرامش جان، و
تقوا و
شهامت است و فراموش کردن او مایه
اضطراب و
ترس و نگرانی است.
هنگامی که انسان مسؤولیتهایش را به دنبال فراموش کردن یاد خدا به فراموشی بسپارد، غرق در شهوات و حرص و
طمع میگردد، پیداست، که نصیب او معیشت ضنک خواهد بود، نه قناعتی که جان او را پر کند، نه توجّه به
معنویت که به او غنای روحی دهد، و نه اخلاقی که او را در برابر طغیان شهوات باز دارد.
اصولاً تنگی زندگی بیشتر به خاطر کمبودهای معنوی و نبودن غنای روحی است، به خاطر عدم اطمینان به آینده و ترس از نابودن شدن امکانات موجود، و وابستگی بیش از حدّ به جهان مادّه است، و آن کس که
ایمان به خدا دارد و دل به ذات پاک او بسته، از همه این نگرانیها در امان است.
البتّه تا اینجا سخن از فرد بود، هنگامی که به جامعههایی که از یاد خدا روی گرداندهاند وارد شویم، مسئله از این وحشتناکتر خواهد بود، جوامعی که علیرغم پیشرفت شگفتانگیز صنعت و علیرغم فراهم بودن همه وسایل زندگی در اضطراب و نگرانی شدید به سر میبرند، در تنگنای عجیبی گرفتارند و خود را محبوس و
زندانی میبینند.
جالب این که در
روایات اسلامی میخوانیم که از
امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدند: منظور از آیه (من اعرض ذکری فان له معیشة ضنکا) چیست؟ فرمود: (اعراض از
ولایت امیر مؤمنان (علیهالسّلام) است).
آری آن کس که الگوی خود را از زندگی علی (علیهالسّلام) بگیرد همان ابر مردی که تمام دنیا در نظرش از یک برگ درخت کمارزشتر بود آن چنان به خدا دل ببندد که
جهان در نظرش کوچک گردد، او هر کس باشد، زندگی گشاده و وسیعی خواهد داشت، امّا آنها که این الگوها را فراموش کنند در هر شرایط گرفتار معیشت ضنک هستند.
صاحب المیزان میفرماید: کسی که از ذکر من اعراض کند معیشتی ضنک یعنی تنگ دارد، برای این است که کسی که خدا را فراموش کند، و با او قطع رابطه نماید دیگر چیزی غیر
دنیا نمیماند که وی به آن دل ببندد، و آن را مطلوب یگانه خود قرار دهد، در نتیجه همه کوششهای خود را منحصر در آن کند، و فقط به اصلاح زندگی دنیایش بپردازد، و روز به روز آن را توسعه بیشتری داده به تمتع از آن سرگرم شود و این معیشت او را آرام نمیکند، چه کم باشد و چه زیاد، برای این که هر چه از آن به دست آورد به آن حدّ قانع نگشته، و به آن راضی نمیشود، و دائماً چشم به زیادتر از آن میدوزد، بدون این که این حرص و تشنگیش به جایی منتهی شود، پس چنین کسی دائماً در
فقر و تنگی بسر میبرد، و همیشه دلش علاقهمند به چیزیست که ندارد، صرف نظر از
غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسی که از نزول آفات، و روی آوردن ناملایمات، و فرا رسیدن
مرگ، و بیماری دارد، صرف نظر از اضطرابی که از شرّ حسودان و کید دشمنان دارد، پس او علی الدوام در میان آرزوهای برآورده نشده، و ترس از فراق آنچه برآورده شده بسر میبرد.
«و اعبد ربّک حتّی یاتیک الیقین؛
و پروردگارت را
عبادت کن تا یقین (
مرگ) فرا رسد.»
دستور به
پیامبر میدهد که دست از عبادت پروردگارت در تمام عمر برمدار و همواره او را بندگی کن تا یقین فرا رسد «اعبد ربک حتی یاتیک الیقین.» معروف و مشهور در میان مفسران این است که منظور از (یقین) در اینجا مرگ است و به این جهت مرگ، یقین نامیده شده که یک امر مسلم است، در هر چیز
شک کند در مرگ نمیتواند تردید به خود راه دهد. و یا اینکه به هنگام مرگ پردهها کنار میرود و حقایق در برابر چشم آشکار میشود و حالت یقین برای او پیدا میگردد. در
سوره مدثر از قول دوزخیان میخوانیم: «و کنا نکذب بیوم الدین حتی اتانا الیقین؛
ما همواره
روز رستاخیز را تکذیب میکردیم تا اینکه یقین (مرگ ما) فرا رسید.»
از اینجا روشن میشود که آن چه از بعضی از
صوفیه نقل شده که آیه فوق را دستاویزی برای ترک عبادت قرار دادهاند و گفتهاند آیه میگوید: عبادت کن تا زمانی که یقین فرا رسد، بنابراین بعد از حصول یقین نیازی به عبادت نیست! گفتار بیاساس و بیپایهای است، چرا که اوّلاً: به شهادت بعضی از
آیات قرآن که در بالا اشاره کردیم یقین به معنی مرگ است، که هم برای
مؤمنان و هم برای
دوزخیان، برای همه خواهد بود.
ثانیاً: مخاطب به این سخن، پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) است، و مقام یقین پیامبر و همه محرز است آیا کسی میتواند ادعا کند که دارای مقام یقین از نظر
ایمان نبوده است و ثالثاً: تواریخ
متواتر نشان میدهد که پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترک نگفت و
علی (علیهالسّلام) در محراب عبادت کشته شد، و همچنین سایر امامان.
«و من یعش عن ذکر الرّحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرین؛
هر کس از
یاد خدا رویگردان شود
شیطان را به سراغ او میفرستیم و همواره قرین او باشد.»
از آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیاپرستانی بود که همه چیز را بر معیارهای مادی ارزیابی میکنند، در آیات مورد بحث یکی از آثار مرگبار دلبستگی به
دنیا که بیگانگی از خدا است سخن میگوید.
میفرماید: هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطانی را به سراغ او میفرستیم، و همواره با او قرین خواهد بود! «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین»
آری
غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دلباختگی به زرق و برق آن، موجب میشود که شیطانی بر انسان مسلط گردد و همواره قرین او باشد، و رشتهای در گردنش افکنده، (میبرد هر جا که خاطر خواه او است).
بدیهی است جای این ندارد که کسی تصور
جبر از این آیه کند، چرا که این نتیجه اعمالی است که خود آنها انجام دادهاند بارها گفتهایم اعمال انسان مخصوصاً غرق شدن در لذات دنیا و آلوده شدن به انواع
گناهان، نخستین تاثیرش این است که پرده بر
قلب و چشم و گوش انسان میافتد او را از خدا بیگانه میکند و شیاطین را بر او مسلط میسازد و تا آنجا ادامه مییابد که گاهی راه بازگشت به روی او بسته میشود چرا که شیاطین و افکار شیطانی از هر سو او را احاطه میکنند و این نتیجه عمل خود انسان است هر چند نسبت آن به
خداوند نیز به عنوان (سبب الاسباب) بودن صحیح میباشد این همان چیزی است که در آیات دیگر
قرآن بهعنوان (تزیین شیطان) «فزین لهم الشیطان اعمالهم»
یا ولایت شیطان «فهو ولیهم الیوم»
تعبیر شده است.
قابل توجه این که کلمه (نقیض) با توجه به مفهوم لغوی آن هم دلالت بر استیلاء شیاطین دارد و هم قرین بودن آنها، در عین حال جمله «هو له قرین» بعد از آن آمده تا این معنی را تاکید کند که شیاطین از این گونه افراد هرگز جدا نمیشوند.
تعبیر به (
رحمان) اشاره لطیفی است به این که آنها چگونه از خدایی که رحمت عامش همگان را فرا گرفته روی گردان میشوند، و از یاد او غافل میگردند؟
آیا چنین کسانی جز این سرنوشتی میتوانند داشته باشند که همنشین شیاطین، و محکوم فرمان آنها گردند.
بعضی از مفسران احتمال دادهاند که (شیاطین) در اینجا معنی وسیعی دارد که حتی شیاطین انس را شامل میشود و آن را اشاره به (رؤسا و سردمداران ضلالت) دانستهاند که مستولی و مسلط بر غافلان از یاد خدا میشوند و با آنها قرین هستند و این توسعه بعید نیست.
«فی جنّات یتسآءلون عن المجرمین ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین؛
آنها در باغهای بهشتند و سؤال میکنند از مجرمان، چه چیز شما را به
دوزخ فرستاد؟ میگویند: ما از نمازگزاران نبودیم.»
سپس به گوشهای از شرح حال (
اصحاب الیمین) و گروه مقابل آنها پرداخته میافزاید: آنها در باغهای پر
نعمت و با عظمت بهشتند در حالی که سؤال میکنند... «فی جنات یتسائلون». میگویند: چه چیز شما را به دوزخ فرستاده؟ «ما سلککم فی سقر».
از این آیات به خوبی استفاده میشود که رابطه میان
بهشتیان و
دوزخیان به کلی قطع نمیگردد بهشتیان میتوانند از عالم خود وضع دوزخیان را مشاهده کنند و با آنها به گفتگو پردازند. اکنون ببینیم مجرمان در پاسخ این سؤال (
اصحاب الیمین) چه میگویند؟ آنها به چهار
گناه بزرگ خویش در این رابطه اعتراف میکنند:
نخست این که میگویند: ما از نمازگزاران نبودیم «قالوا لم نک من المصلّین.»
اگر نماز میخواندیم نماز ما را به یاد خدا میانداخت و
نهی از
فحشاء و منکر میکرد و ما را به
صراط مستقیم الهی دعوت مینمود.
به هر حال از این آیات به خوبی استفاده میشود که اولاً کفار همان گونه که مکلف به
اصول دین هستند به
فروع دین نیز مکلفند و نیز نشان میدهد این امور چهارگانه یعنی
نماز و
زکات و (ترک مجالس اهل باطل و (ایمان به
قیامت) اهمیت و نقش فوقالعادهای در
هدایت و تربیت انسان دارد و به این ترتیب جهنم جای نمازگزاران واقعی و زکات دهندگان و تارکان باطل و مؤمنان به قیامت نیست.
البته نماز از آنجا که عبادت خدا است بدون
ایمان به او میسر نیست بنابراین ذکر آن رمزی است برای ایمان و اعتقاد به خداوند و
تسلیم در برابر فرمان او و میتوان گفت این امور چهارگانه از
توحید شروع میشود و به
معاد پایان میپذیرد و ارتباط انسان را با (خالق) و (خلق) و (خویشتن) در بر میگیرد.
«فویل للمصلین الّذین هم عن صلاتهم ساهون؛
پس وای بر نمازگزاران آنهایی که در نمازشان سهلانگارند.»
در این سوره نخست
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مخاطب قرار داده و اثرات شوم انکار
روز جزا را در اعمال منکران بازگو میکند.
در سومین وصف این گروه، میفرماید: (وای بر نمازگزاران) «فویل للمصلین» همان نمازگزارانی که
نماز خود را بهدست فراموشی میسپرند. «الذین هم عن صلاتهم ساهون.»
۱ ـ نه ارزشی برای آن قائلند ۲ ـ و نه به اوقاتش اهمیتی میدهند ۳ ـ و نه ارکان و شرایط و آدابش را رعایت میکنند.
ساهون از ماده (
سهو) در اصل به معنی خطائی که از روی
غفلت سرزند، خواه در فراهم کردن مقدماتش مقصر باشد یا نه، البته در صورت اوّل معذور نیست، و در صورت دوّم معذور است، ولی در اینجا منظور سهو توام با
تقصیر است.
باید توجه داشت که نمیفرماید در نمازشان سهو میکنند چون سهو در نماز به هر حال برای هر کس واقع میشود، بلکه میفرماید: از اصل نماز سهو میکنند و کل آن را بهدست فراموشی میسپرند.
روشن است این مطلب اگر یک یا چند بار اتفاق بیفتد ممکن است از
قصور باشد، اما کسی که پیوسته نماز را فراموش میکند و آن را بهدست فراموشی میسپارد، پیدا است که برای آن اهمیتی قائل نیست و یا اصلاً به آن
ایمان ندارد و اگر گهگاه نماز میخواند از ترس زبان مردم و مانند آن است.
در این که منظور از (ساهون) در اینجا چیست؟ علاوه بر آنچه در بالا گفتیم تفسیرهای دیگری نیز کردهاند، از جمله این که منظور تاخیر انداختن نماز از
وقت فضیلت است.
و یا این که منظور اشاره به منافقانی است که نه برای نماز ثوابی معتقد بودند و نه برای ترک آن عقاب.
البته جمع میان این معانی ممکن است هر چند تفسیر اول مناسبتر به نظر میرسد.
به هر حال وقتی فراموش کنندگان نماز شایسته ویل هستند آنها که به کلی ترک نماز گفته و تارک الصلوة هستند چه حالی خواهند داشت؟!
مجموعهای از
صفات رذیله که در هر کس باشد نشانه بیایمانی و
پستی و حقارت او است آمده، و قابل توجه این که همه آنها را فرع بر تکذیب دین، یعنی جزا یا روز جزا قرار داده است.
تحقیر یتیمان، ترک اطعام گرسنگان، غفلت از نماز،
ریاکاری، و عدم همکاری با مردم حتی در دادن وسائل کوچک زندگی این مجموعه را تشکیل میدهد.
و به این ترتیب افراد بخیل و خودخواه و متظاهری را منعکس میکند که نه پیوندی با (خلق) دارند و نه رابطهای با (خالق) افرادی که نور ایمان و احساس مسؤولیت در وجودشان نیست نه به
پاداش الهی میاندیشند و نه از
عذاب او بیمناکاند.
صاحب المیزان میفرماید: آنهایی که از نمازشان غافلاند اهتمامی به امر نماز ندارند و از فوت شدنش نگران نیستند چه این که به کلّی فوت شود و چه این که بعضی از اوقات فوت گردد و چه این که وقت فضیلتش از دست برود و چه این که ارکان و شرایطش و احکام و مسائلش را ندانسته نمازی
باطل بخواند. نماز و سهلانگاری
در آیه شریفه تکذیبگر روز جزا به چنین نمازگزارانی تطبیق شده چون حرف (فاء) که بر سر جمله آمده میفهماند جمله مزبور نتیجه تکذیب روز جزاء است و میرساند چنین نمازگزارانی خالی از
نفاق نیستند چون تکذیب روز جزاء تنها به این نیست که به کلّی آن را منکر شود، کسی هم که تظاهر به ایمان میکند و نماز مسلمانان را میخواند امّا طوری میخواند که عملاً نشان میدهد باکی از روز جزاء ندارد او نیز روز جزاء را تکذیب کرده.
در
تفسیر قمی در ذیل آیه شریفه «ارایت الذی یکذّب بالدّین» آمده، که این آیه درباره
ابی جهل و
کفّار قریش نازل شده و در ذیل آیه شریفه: «الذین عن صلاتهم ساهون» آمده که منظور از این جمله کسانی است که به کلّی نماز را ترک کنند، زیرا اگر صرف سهو آدمی را مستوجب ویل سازد، باید همه مستوجب باشند، چون هر انسانی و مسلمانی در نمازش سهو میکند،
امام صادق (علیهالسّلام) در ذیل این آیه فرموده: منظور تاخیر نماز از اوّل وقت و بدون عذر است.
و در کتاب
خصال از
علی (علیهالسّلام) آمده که در ضمن حدیث چهارصد فرمود: هیچ عملی نزد خدا محبوبتر از نماز نیست، پس زنهار هیچ کاری از کارهای دنیا شما را از نماز در اوّل وقتش باز ندارد، برای این که خدای عزّوجلّ اقوامی را به همین جرم مذّمت نموده فرمود: «الذین هم عن صلاتهم ساهون» یعنی کسانی که از در غفلت نسبت به امر نماز و اوقات آن سهلانگاری میکنند.
در کافی به سند خود از
محمّد بن فضیل روایت کرده که گفت: از سخن خداوند عزّوجلّ پرسیدم، که میفرماید «الذین هم عن صلاتهم ساهون» فرمود: کسی است که حقّ نماز را ضایع کند. و این مضامین در روایاتی دیگر نیز آمده.
و در
درّ منثور است که
ابن جریر، و
ابن ابی حاتم، و
بیهقی در کتاب سنن خود، از علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) روایت کردهاند که در
تفسیر «الّذین هم یراؤون» فرمود: یعنی با نماز خود ریاء میکنند.
علی (علیهالسّلام) و
ابن عباس میگویند: مراد از این آیه
منافقین هستند، آنهایی که امید ثواب ندارند اگر نماز خواندند و اگر هم نخواندند ترس عقاب ندارند، پس ایشانند که از نماز غافلاند تا وقت آن بگذرد، آنها هرگاه با مؤمنین باشند از روی
ریا و
تظاهر میخوانند و اگر تنها و با غیر مؤمنین باشند نمیخوانند و این قول خدا است «الذین هم یراؤن».
عیاشی به استادش از یونس به عمّار از حضرت ابی عبدالله (علیهالسّلام) روایت نموده، گوید: از آن حضرت پرسیدم از قول خدا «الذین هم عن صلوتهم ساهون» آیا آن
وسوسه شیطان است؟ فرمود: نه هر کس این حالت را پیدا میکند و لیکن ساهون افرادی هستند که
غفلت از آن میکنند و آن را در اوّل وقت انجام نمیدهند.
و از ابن اسامه،
زید شحام روایت کرده که گفت از حضرت ابی عبدالله (علیهالسّلام) از قول خدا «الذین هم عن صلوتهم ساهون» پرسیدم؟ فرمود: آن شرک نماز و سستی و تکاهل در نماز است.
علاّمه مجلسی در
بحار از
جامع الاخبار از
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین روایت میکند که فرمود: نماز عمود دین است کسی که عمداً نماز را ترک کند دینش را خراب نموده و کسی که نماز را در وقت خود بجا نیاورد داخل میگردد در ویل و
ویل یک وادی است در
جهنّم چنانچه فرمود «ویل للمصلین الذینهم عن صلوتهم ساهون» و
روز قیامت اوّل چیزی که از بنده سؤال میشود نماز است اگر نماز تمام آورده باشد که هیچ و گرنه میاندازند وی را در جهنّم.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آن کس که نماز را سبک شمارد در کنار
حوض کوثر، روز قیامت (به خدا قسم) با من ملاقات نخواهد کرد.
«و الّذین یؤمنون بالآخرة یؤمنون به وهم علی صلاتهم یحافظون؛
آنها که به آخرت ایمان دارند به آن ایمان میآورند و مراقب نمازهای خویش میباشند.»
در این آیه میگوید کسانی که به
روز رستاخیز و حساب و پاداش اعمال
ایمان دارند به این کتاب ایمان خواهند آورد و مراقب نمازهای خود خواهند بود.
خصوصیترین اوصاف این
مؤمنین را بیان نموده و آن این است که در امر نماز و عباداتی که در آن خدا را ذکر میکنند محافظت و مراقبت دارند، و این صفت همان است که در
سوره مؤمنون در خاتمه صفات مؤمنین ذکر کرده.
«و الّذین هم علی صلواتهم یحافظون.»
و از این که در همان
سوره اوّلین صفت مؤمنین را
خشوع است فرمود: «و الّذین هم فی صلوتهم خاشعون.»
استفاده میشود که مراد از محافظت هم در آن سوره و هم این آیه همان خشوع در نماز و
تذلل و تاثر باطنی از عظمت پروردگار در موقع ایستادن در مقام
عبودیّت او است گو این که دیگران محافظت را به مراقبت در اوقات نماز تفسیر کردهاند.
«فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین؛
برای دفع ناراحتی آنان پروردگارت را
تسبیح و حمد گو و از
سجده کنندگان باش.»
به عنوان دلداری و تقویت هر چه بیشتر روحیه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اضافه میکند ما میدانیم که سخنان آنها سینه تو را تنگ و ناراحت میسازد. «لقد نعلم انّک یضیق صدرک بما یقولون.»
روح لطیف تو و
قلب حساست، نمیتواند این همه
بدگویی و سخنان کفر آمیز را تحمل کند و به همین دلیل ناراحت میشوی.
ولی ناراحت مباش برای زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان به تسبیح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات پاکش سجده کن «فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین»
چرا که این تسبیح خداوند اولاً اثرات بد گفتار آنها را از دلهای مشتاقان میزداید و از آن گذشته به تو نیرو و توان میبخشد نور و صفا میدهد روشنایی و جلا میآفریند پیوندت را با خدا محکم میکند ارادهات را نیرومند میسازد و به تو قدرت تحمل بیشتر و جهاد پیگیرتر و قدم راسختر میکند.
لذا در
روایات از
ابن عباس میخوانیم: هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غمگین به نماز برمیخاست (آثار این
حزن واندوه را در نماز از دل میشست.)
تاثیر توجه به خدا در قدرت روح در زندگی انسان همیشه مشکلاتی بوده و هست و این طبیعت زندگی
دنیا است و هر قدر انسان بزرگتر باشد این مشکلات بزرگتر است و از این رو میتوان به عظمت مشکلاتی که پیامبر در آن دعوت بزرگش با آن روبرو بود پی برد.
ولی میبینیم
خداوند به پیامبرش دستور میدهد که برای کسب نیرو و
سعه صدر بیشتر در برابر انبوه این مشکلات به تسبیح پروردگار و
نیایش و سجده بر آستانش روی آورد این نشان میدهد که
عبادت اثر عمیقی در تقویت روح و
ایمان و
اراده آدمی دارد.
از روایات مختلف نیز استفاده میشود که پیشوایان بزرگ هنگامی که با بحرانها و مشکلات عظیم روبرو میشدند به در خانه خدا میرفتند و در پرتو عبادتش
آرامش و نیرو مییافتند.
میدانیم انسان موجودی است که بالاترین استعداد
تکامل را دارد از نقطه عدم آغاز به حرکت کرده و بهسوی بینهایت همچنان پیش میرود و هرگز چرخ تکامل او (هرگاه در مسیر باشد) متوقف نخواهد شد.
از طرفی میدانیم عبادت مکتب عالی
تربیت استاندیشه انسان را بیدار و
فکر او را متوجه بینهایت میسازد گرد و غبار
گناه و
غفلت را از دل و جان میشوید صفات عالی انسانی را در وجود او پرورش میدهد، روح ایمان را تقویت و آگاهی و مسؤولیت به انسان میبخشد.
و به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظهای در زندگی از این مکتب بزرگ تربیتی بینیاز گردد و آنها که فکر میکنند انسان ممکن است بهجایی برسد که نیازی به عبادت نداشته باشد یا تکامل انسان را محدود پنداشتهاند و یا مفهوم عبادت را درک نکردهاند.
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان در این زمینه بیانی دارد که فشرده و خلاصه آن را ذیلاً میآوریم: همه موجودات این جهان بهسوی تکامل میروند، و نوع انسان تکاملش در دل اجتماع صورت میگیرد، به همین دلیل ذاتاً اجتماعی آفریده شده است.
مراد از ساجدین چیست؟ خدای سبحان به پیامبر گرامی خود سفارش میفرماید که او را تسبیح و
حمد گوید و سجده و عبادت کند و یا این مراسم را ادامه دهد و این سفارش را متفرع بر تنگی حوصله از زخم زبانهای کفّار نمود معلوم میشود که تسبیح و حمد خدا و سجده و عبادات در ازالهاندوه و سبک کردن مصیبت اثر دارد.
مراد به ساجدین در آیه نمازگزاران است. و دستور به نماز خواندن است نه تنها سجده و اگر نماز را سجده نامید به خاطر این است که سجده افضل اجزاء نماز است و مقصود از
تسبیح و
تحمید، زبانی گفتن سبحانالله و الحمدالله و امثال آن است.
در
دُر المنثور است که
ابن مردویه و
دیلمی از
ابی الدرداء روایت کرده که گفت، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود به من دستور نرسیده که تاجر باشم و مال جمع کنم و یا به بسیاری مال افتخار نمایم بلکه به من
وحی شده که پروردگارت را به حمد تسبیح کن و از ساجدان باش و پروردگارت را عبادت کن تا تو را یقین آید.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم بر طبق دستور پروردگارش
صبر کرد تا آن جا که شکنجههای سختی از دشمن بدید و نسبتهای ناروایی از ایشان شنیده و در آخر دیگر کاسه صبرش لبریز شد خدای تعالی فرمود: «و لقد نعلم آنک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین».
خداوند در
قرآن کریم عبادت را عامل نجات
یونس میداند.
«فلو لا انّه کان من المسبّحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون؛
و اگر او از تسبیح کنندگان نبود تا
روز قیامت در شکم ماهی میماند.»
او در سایهِ
تسبیح پروردگار مشغول عفو خاصش شد. در این جا راه نجات مؤمنان را از غم واندوه و گرفتاری و مشکلات همان راهی معرفی میکند که یونس (علیهالسّلام) پیموده و آن
اعتراف به خطا در پیشگاه حق، و
تسبیح و
تنزیه و
توبه و بازگشت به سوی او است.
تسبیح یونس این بود که میگفت «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»
آیه دلالت دارد بر این که صرفاً تسبیح او باعث نجاتش شده و لازمه این گفتار آن است که یونس گرفتار شکم ماهی نشده باشد مگر به خاطر همین که خدا را منزه بدارد از آن معنائی که عملش حکایت از آن میکرد و در نتیجه از آن گرفتاری که عملش آن شده بود نجات یافته به ساحت
عافیت و نجات قدم بگذارد.
از این بیان روشن میشود که عنایت کلام همه در این است که بفهماند تسبیح او در شکم ماهی مایه نجاتش شد.
«فسبحان الله حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السّموات و الارض و عشیّاً و حین تظهرون؛
منزه است
خداوند به هنگامی که شام میکنید و
صبح میکنید. و حمد و ستایش مخصوص اوست در
آسمان و
زمین، و تسبیح و تنزیه برای اوست به هنگام
عصر و هنگامی که
ظهر میکنید.»
از این که خداوند برای تسبیح اوقات مذکور را مخصوصاً یاد نموده برای آن است که اوقات تجدید نعمت پروردگار بوده و نعمتی چون روز تمام گشته و با
غروب آفتاب شب که زمان آسایش است سر رسیده و بر اساس وقتی که مؤمنین از دنیا فارق شده و در
آخرت وارد
بهشت پروردگار میشوند به هنگام این انتقال حمد پروردگار و تسبیح او مینمایند «و آخر دعواهم ان الحمد لله ربّ العالمین.»
و بعضی گویند آیه مذکور دلالت بر اوقات
نمازهای پنجگانه دارد زیرا «حین تمسون» بر
نماز مغرب و
عشاء «حین تصبحون» بر
نماز صبح و عشاء بر
نماز عصر و «حین تظهرون» بر
نماز ظهر دلالت مینماید.
و البتّه این
تفسیر بهتر و با اوقات نماز که وقت ذکر است مناسبتر به نظر میرسد.
و حمد و ستایش مخصوص ذات پاک او است در آسمان و زمین، و منزّه است به هنگام عصر، و هنگامی که وارد ظهر میشوید «و له الحمد فی السموات و الارض و عشیاًَ و حین تظهرون.»
به این ترتیب در این دو آیه چهار وقت برای تسبیح پروردگار بیان شده: آغاز
شب «حین تمسون»؛ طلوع صبح «و حین تصبحون»؛ عصرگاهان «و عشیا.» و بههنگام
زوال و ظهر «و حین تظهرون.» (توجّه داشته باشید که «عشیاً» و «حین تظهرون»
عطف بر «حین تمسون» است و به موضوع تسبیح باز میگردد.)
امّا حمد از نظر مکان تعمیم یافته و پهنه آسمان و زمین را شامل شده است.
ذکر این چهار وقت در آیات فوق ممکن است
کنایه از دوام و همیشگی تسبیح باشد، چنان که در فارسی میگوییم هر صبح و شام از فلان کس مراقبت کن (یعنی همیشه و در هر زمان).
این احتمال نیز از ناحیه بعضی از مفسران اظهار شده است که اوقات چهارگانه فوق اشاره به وقتهای نماز است، ولی این سؤال را پاسخ نگفتهاند که چرا بهجای پنج وقت تنها از چهار وقت سخن گفته است (و از وقت عشا سخنی به میان نیامده).
ولی ممکن است پاسخ داده شود که چون
وقت نماز مغرب و عشاء نسبتاً به هم نزدیک است، و فاصله میان آن دو در حدود یک الی یک ساعت و نیم میباشد هر دو یکجا آمده است، در حالی که فاصله
وقت فضیلت ظهر و عصر نسبتاً زیاد و چند ساعت است.
امّا اگر تسبیح و حمد را به معنی وسیع کلمه در آیات فوق بگیریم محدود به نمازهای پنجگانه نخواهد شد، هر چند این نمازها از مصداقهای روشن آن است.
در تفسیر المیزان آمده: از این حمد و تسبیح چند نکته بهدست میآید: اوّل این که تسبیح و تحمید در آیه شریفه انشائی، و از ناحیه خود خدای تعالی است، نه این که بخواهد
خبر دهد از تسبیح تحمید دیگران، و یا برای دیگران
انشاء کرده باشد، تا معنا «قولوا سبحانالله، و قولوا الحمدلله؛ خدا را تسبیح و تحمید کنید» باشد.
و این اوّلین بار نیست که خدا خود را تسبیح و تحمید گفته، بلکه در کلام مجیدش مکرر آمده.
نکته دوم این که مراد به تسبیح و تحمید معنای مطلق آن است، نه نمازهای واجب روزانه، که بیشتر مفسرین که کلمه (بگوییم) را در
تقدیر گرفتهاند پنداشتهاند و گفتهاند معنای آیه این است که بگویید «سبحانالله و الحمدالله».
صبح و عصر مخصوص تسبیح و سماوات و ارض و ظهر و
شب مخصوص حمد شود. بلکه همه این اوقات مخصوص تسبیح، و همه مکانهای مخصوص حمد است.
«و الّذین هم علی صلواتهم، یحافظون، اولئک هم الوارثون؛
و آنها که از نمازها مواظبت مینمایند، آنها وارثانند.»
در این آیه یکی از ویژگی مؤمنان را که محافظت بر نمازها است بیان کرده میگوید: آنها کسانی هستند که در حفظ نمازهای خویش میکوشند «و الذین هم علی صلواتهم یحافظون».
جالب این که: نخستین ویژگی مؤمنان را
خشوع در
نماز و آخرین صفت آنها را محافظت بر نماز شمرده است، از نماز شروع میشود و به نماز ختم میگردد چرا که نماز مهمترین رابطه
خلق و
خالق است.
نماز برترین مکتب عالی تربیت است.
نماز وسیله بیداری روح و جان و بیمه کننده انسان در برابر
گناهان است.
خلاصه نماز هرگاه با آدابش انجام گیرد زمینه مطمئن برای همه خوبیها و نیکیها خواهد بود.
«و الذین هم علی صلواتهم یحافظون» صلوات جمع صلاة (نماز) است و اگر فرموده: نماز را محافظت میکنند، خود
قرینه این است که مراد محافظت بر عدد آن است، پس مؤمنین محافظت دارند که یکی از نمازهایشان فوت نشود و دائماً مراقب آنند، حقّ ایمان هم همین است که مؤمنین را به چنین مراقبتی بخواند.
و به همین جهت کلمه صلوة را در اینجا
جمع آورد و در جمله: «فی صلوتهم خاشعون»
مفرد برای این که خشوع در جنس نماز، و به طور مساوی شامل همه است دیگر لازم نیست که آن را جمع بیاورند.
«و اذا نادیتم الی الصّلوة اتّخذوها هزواً و لعباً ذلک بانّهم قوم لا یعقلون؛
اینان وقتی شما
اذان نماز میگویید آن را وسیله تفریح خود گرفته بازیچهاش میپندارند، و این برای این است که مردمی بیخردند.»
صاحب المیزان میفرماید: مراد به «نادیتم» اذانی است که در
اسلام قبل از هر نماز واجب یومیه
تشریع شده است.
نقل شده که جمعی از
یهود و بعضی از
نصاری صدای مؤذن را که میشنیدند و یا قیام
مسلمانان را به نماز میدیدند شروع به مسخره و استهزاء میکردند.
قرآن مسلمانان را از طرح
دوستی با این گونه افراد بر حذر داشت.
۱ ـ هر گاه صدای مؤذن برای نماز بلند میشد خنده میکردند.
۲ ـ منظور از مسخره کردن متنفر ساختن مردم از نماز.
۳ ـ نمازگزاران را مورد
استهزاء قرار میدادند.
۴ ـ نمازگزاران را جاهل و سبک عقل میخواندند.
۵ ـ اذان
شعار بزرگ اسلام است.
۶ ـ هر ملتی در هر عصر و زمانی برای برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظایف فردی و اجتماعی شعاری داشته است و این موضوع در دنیای امروز به صورت گستردهتری دیده میشود.
۷ ـ در
ادیان الهی نیز برای اعلان وقت عبادت یا تجمّع پیروان خود به علایم و نشانههای خاصی برمیخوریم یهود آواز کرنا و زرتشتیان روشن کردن آتش در بلندیها و مسیحیان نوای ناقوس را برگزیده بودند.
۸ ـ اذان وسیله دعوت عمومی در مجامع اسلامی مترقّی شد. چون تمسخر کنندگان نماز و اذان و یا دیگر شعایر دینی باید طرد شوند و نباید با آنان روابط
دوستی برقرار کرد معلوم میشود تمسخر نماز و اذان و دیگر شعایر، از گناهان بزرگ است.
۹ ـ اذان در صدر اسلام، اذان اعلامی بود یعنی با آن نه تنها وقت نماز اعلام میشد بلکه برای تجمّع مسلمانان در کارهای بزرگ و عمومی اسلامی مثل جنگ و
جهاد و... هم استفاده میشد.
۱۰ ـ
اذان مقدمهای برای معراج مؤمن به سوی خدا میشود.
۱۱ ـ مؤذن با اذانش، خود و دیگران را در
دنیا و
آخرت مشمول
رحمت الهی میکند.
۱۲ ـ
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: همانا مؤذن مادامی که اذان میگوید همانند شهیدی است که در خون خود غوطهور است، اذان آوای بلند
توحید است.
۱۳ ـ اذان شعاری است که با نام الله، شروع میشود و با نام
الله پایان میپذیرد.
۱۴ ـ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اذانگویان در
روز رستاخیز از دیگران بهاندازه یک سر و گردن بلندترند.
۱۵ ـ صدای اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهای اسلامی طنینافکن میشود مانند ندای آزادی و نسیم حیات بخش
استقلال و عظمت، گوشهای مسلمانان راستین را نوازش میدهد و صدای اذان بر جان بدخواهان رعشه و
اضطراب میافکند.
۱۶ ـ اذان یکی از رموز بقای اسلام است.
۱۷ ـ اذان از طریق
وحی به پیامبر تعلیم داده شد.
۱۸ ـ
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید هنگامی که
جبرئیل اذان را آورد سر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر دامان
علی (علیهالسّلام) بود جبرئیل اذان و
اقامه را به پیامبر تعلیم داد هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سر خود را برداشت از علی سؤال کرد آیا صدای اذان جبرئیل را شنیدی؟ عرض کرد: آری، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بار دیگر پرسید آیا آن را به خاطر سپردی؟ گفت: آری، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: بلال را که صدای رسایی داشت حاضر کن و اذان و اقامه را به او تعلیم بده. علی (علیهالسّلام) بلال را حاضر کرد و اذان و اقامه را به او تعلیم داد.
۱۹ ـ تمسخر اذان، نماز و دیگر شعایر دینی از
گناهان بزرگ. چون تمسخر کنندگان نماز و اذان و یا دیگر
شعایر دینی باید طرد شوند و نباید با آنان روابط دوستی برقرار کرد معلوم میشود تمسخر نماز و اذان و دیگر شعایر، از گناهان بزرگ است
۲۰ـ نماز و اذان از ارکان اساسی دین و شعایر مقدس آن است.
۲۱ ـ اعتراف صریح یکی از رجال معروف انگلستان است که در برابر جمعی از
مسیحیان چنین اظهار میداشت تا هنگامی که نام
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ماذنهها بلند و
کعبه پابرجاست و
قرآن رهنما و پیشوای مسلمانان است امکان ندارد پایههای سیاست ما در سرزمینهای اسلامی استوار و برقرار گردد.
بدیهی است همان طور که باطن اذان و محتویات آن زیبا است باید کاری کرد که به صورت زیبا و صدای خوب ادا شود نه اینکه حسن باطن به خاطر نامطلوبی ظاهر آن پایمال گردد.
«و من حیث خرجت فولّ وجهک شطر المسجد الحرام و انّه للحقّ من ربّک و ما الله به غافل عمّا تعملون؛
از هر کجا (و از هر شهر و نقطهای) خارج شدی (به هنگام نماز) روی خود را بهجانب
مسجدالحرام کن. این فرمان دستور حقی است از طرف پروردگار تو، و
خداوند از کردار شما غافل نیست.»
در آیه فوق
تغییر قبله و لزوم و توجه به
کعبه تکرار شده و بهعنوان یک فرمان مذکور و یک امر حق از طرف پروردگار معرفی گردیده است و در آیه بعدش برای سومین بار روی این مسئله تکیه شده است.
این تاکیدات پی در پی همگی حاکی از این حقیقت است که مسئله تغییر قبله و
نسخ این حکم در میان
مسلمانان گران و سنگین و در میان دشمنان لجوج دستاویزی برای سمپاشی بود.
۱ ـ تغییر قبله موجب کوتاه شدن زبان مخالفان
۲ ـ تغییر قبله یک نوع تربیت و تکامل نعمت پروردگار بود.
۳ ـ تغییر قبله سبب شد که مسلمانان با انضباط اسلامی آشنا شوند و از
تقلید و
تعصب دور گردند و
هدایت یابند.
۴ ـ تغییر قبله همزمان با تشکیل
حکومت اسلامی بعد از
هجرت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) بود.
۵ ـ تغییر قبله و نماز خواندن به سوی مسجدالحرام، زمینه اتمام نعمت خدا بر مؤمنان.
۶ ـ تغییر قبله باعث شد که مسلمانان متوجه قدیمیترین خانه توحید شدند و به این ترتیب یک مرحله تکامل و تربیت تحقق یافت.
قبله بودن مسجدالحرام و یا کعبه جلوهای از ربوبیت الهی.
کفایت جهت قبله به هنگام نماز.
نظارت دقیق و همه جانبه خداوند نسبت به اعمال انسان.
تهدید خداوند نسبت به متخلّفین از پیروی پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) در مورد قبله.
تعیین مسجدالحرام و یا کعبه بهعنوان قبله، حق و از جانب پروردگار است.
مسلمانان هر جا که باشند هنگام اقامه نماز باید مسجدالحرام و یا کعبه را قبله قرار دهند.
تغییر قبله از
مسجد الاقصی به مسجدالحرام از نقاط عطف تاریخ صدر اسلام است.
تغییر قبله و نماز خواندن به سوی مسجدالحرام زمینه هدایت مؤمنان.
خانه کعبه که در
مکه معظمه میباشد قبله است و باید روبروی آن نماز خواند ولی کسی که دور است اگر طوری بایستد که بگویند رو به قبله نماز میخواند کافی است.
کارهای دیگری مانند سر بریدن حیوانات باید رو به قبله انجام گیرد.
مسلمانان باید در
عبادت رو به کعبه کنند حتی در کارهایی همچون خواب، خوراک، هنگام وضو گرفتن و...
«انّ المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصّلاة قاموا کسالی یراؤون النّاس و لا یذکرون الله الاّ قلیلاً؛
منافقان میخواهند خدا را
فریب دهند، در حالی که او آنها را فریب میدهد و هنگامی که به نماز برمیخیزند با کسالت برمیخیزند و در برابر مردم
ریا میکنند و خدا را جز اندکی یاد نمینمایند.»
۱ ـ آنها برای رسیدن به اهداف شوم خود از راه
خدعه و نیرنگ وارد میشوند و حتی میخواهند: به خدا خدعه و نیرنگ زنند در حالی که در همان لحظات که در صدد چنین کاری هستند در یک نوع خدعه واقع شدهاند زیرا برای بهدست آوردن سرمایههای ناچیزی سرمایههای بزرگ وجود خود را از دست میدهند.
۲ ـ آنها از خدا دورند و از
راز و نیاز با او لذت نمیبرند و به همین دلیل: «و اذ اقاموا الی الصلوة قاموا کسالی؛ هنگامی که به نماز برخیزند سر تا پای آنها غرق کسالت و بیحالی است.»
۳ ـ آنها چون به خدا و وعدههای بزرگ او ایمان ندارند اگر
عبادت یا عمل نیکی انجام دهند آن نیز از روی
ریا است نه به خاطر خدا. «یراؤون الناس»
۴ ـ آنها اگر ذکری هم بگویند و یادی از خدا کنند از صمیم دل و از روی آگاهی و بیداری نیست و اگر هم باشد بسیار کم است.
«و لا یذکرون الله الا قلیلا»
۵ ـ آنها افراد سرگردان و بیهدف و فاقد برنامه و مسیر مشخصاند نه جزو مؤمنانند و نه در صف
کافران.!
«فاقیموا الصّلوة انّ الصّلوة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً؛
نماز ا برپا دارید که راستی نماز وظیفه ثابت و معینی است برای مؤمنان.» سرّ این همه سفارش و دقت را درباره نماز چنین بیان میدارد. زیرا نماز وظیفه ثابت و لایتغیری برای مؤمنان است.
کلمه (موقوت) از ماده وقت است بنابراین معنی آیه چنین است که اگر ملاحظه میکنید حتی در میدان جنگ
مسلمانان باید این وظیفه اسلامی را انجام دهند به خاطر آن است که نماز اوقات معینی دارد که نمیتوان از آن تخلف کرد.
ولی در روایات متعددی که در ذیل آیه وارد شده است موقوتاً به معنی ثابتاً و واجباً
تفسیر شده است که البته آن هم با مفهوم آیه سازگار است و نتیجه آن با معنی اول تقریباً یکی است.
سؤال: بعضی میگویند ما منکر فلسفه و اهمیت نماز و اثرات تربیتی آن نیستیم اما چه لزومی دارد که در اوقات معینی انجام شود آیا بهتر نیست که مردم آزاد گذارده شوند و هر کس به هنگام فرصت و آمادگی روحی این وظیفه را انجام دهد؟
پاسخ: تجربه نشان داده که اگر مسائل تربیتی تحت انضباط و شرایط معین قرار نگیرد عدهای آن را بهدست فراموشی میسپارند و اساس آن به کلّی متزلزل میگردد این گونه مسائل حتماً باید در اوقات معین و تحت انضباط دقیق قرار گیرد تا هیچ کس عذر و بهانهای برای ترک کردن آن نداشته باشد بهخصوص این که انجام این عبادات در وقت معین مخصوصاً بهصورت دسته جمعی دارای شکوه و تاثیر و عظمت خاصی است که قابل انکار نمیباشد و در حقیقت یک کلاس بزرگ انسانسازی تشکیل میدهد.
«یا ایّها الّذین آمنوا لا تقربوا الصّلوة و انتم سکاری حتّی تعلموا ما تقولون؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه میگوئید.»
تحریم نماز در حال
مستی، یعنی افراد مست نمیتوانند مشغول اداء فریضه نماز شوند و نماز آنها در این حال
باطل است فلسفه آن هم روشن است زیرا نماز گفتگوی بنده و راز و نیاز او با خدا است و باید در نهایت هوشیاری انجام گردد و افراد مست از این مرحله دور و بیگانهاند.
اصولاً برای ریشهکن ساختن یک مفسده اجتماعی و اخلاقی که محیط بهطور عمیق به آن آلوده شده است راهی بهتر از این روش نیست که افراد را تدریجاً آماده کنند و سپس حکم نهایی اعلام گردد، ضمناً باید توجه داشت آیه فوق به هیچ وجه
دلالت بر اجازه نوشیدن
خمر ندارد بلکه تنها درباره مستی در حال نماز سخن گفته، و در مورد غیر نماز سکوت اختیار کرده تا مرحله نهایی حکم فرا رسد.
البته با توجه به این که اوقات پنجگانه نماز مخصوصاً در آن زمان که معمولاً در پنج وقت انجام میشد فاصله چندانی با هم ندارند، خواندن نماز در حال هوشیاری، لازمهاش این است که در فاصله این اوقات از نوشیدن مایعات مست کننده بهکلی صرف نظر شود زیرا غالباً مستی آن تا موقع نماز ادامه مییابد و حالت هوشیاری پیدا نمیشود بنابراین حکم آیه فوق شبیه یک
تحریم همیشگی و مستمر است.
این موضوع نیز لازم به یادآوری است که در
روایات متعددی که در کتب شیعه و
اهل تسنن وارد شده آیه فوق به (مستی خواب) تفسیر شده یعنی در حالی که هنوز کاملاً بیدار نشدهاید شروع به نماز نکنید تا بدانید چه میگویید.
ولی چنین به نظر میرسد که این تفسیر از مفهوم (حتی تعلموا ما تقولون) استفاده شده است اگر چه در معنی سکاری داخل نباشد.
به عبارت دیگر از جمله (تا بدانید چه میگویید) استفاده میشود نماز خواندن در هر حالی که انسان از هوشیاری کامل برخوردار نباشد ممنوع است، خواه حالت مستی باشد یا باقیمانده حالت خواب.
ضمناً از این جمله نیز میتوان استفاده کرد که بهتر است در حال کسالت و کمی توجه نیز انسان نماز نخواند زیرا حالت فوق بهصورت ضعیف در او وجود دارد و شاید به همین جهت است که در روایتی از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود: در حالتی که کسل هستید یا چرتآلود یا سنگین، مشغول نماز نشوید زیرا خداوند مؤمنان را از نماز خواندن در حال مستی
نهی کرده است.
اهل معرفت گویند باب عبادات مطلقا باب ثنای معبود است، منتها هر یک از آنها ثنای حق است به نعتی از نعوت و اسمی از اسماء مگر نماز که ثنای حق است به جمیع اسماء و صفات.»
و «ثنای معبود از فطریاتی است که جمیع سلسله بشر بر آن مخمّرند و
فطرت حکم به لزوم آن میکند، و خاضع برای کامل و مطلق و جمیل مطلق و منعم مطلق و عظیم مطلق است. و چون کیفیت ثنای ذات مقدس را احدی نمیتواند کشف کند، زیرا که آن فرع معرفت به ذات و صفات و کیفیت (ارتباط) غیب به شهادت و شهادت به غیب است و این از برای کسی میسور نیست جز از طریق وحی و الهام الهی، از این جهت عبادات مطلقا توقیفی است و موظف از جانب حق است و احدی از پیش خود حق ندارد تشریعی کند و عبادتی بتراشد. و آنچه از تواضع و احترامات در پیشگاه بزرگان و سلاطین معمول و متداول است، در آن پیشگاه مقدس ارجی و قیمتی ندارد. پس انسان باید گوش و چشم را باز کند و از طریق وحی و
رسالت کیفیت عبادت و عبودیت را اخذ کند و خود در آن تصرفی نکند.»
از همین جهت است که: نیت
و اخلاص در نیت
واجب شمرده شده است تا آدمی در حار نمازگزاردن بداند و ملتف باشد که چه میکند و در چه ساحت مقدسی ایستاده است. و «
نیّت عبارت است از قصد انجام کار. و در نیّت، تقرّب به خدای متعال و فرمانبری امر او معتبر است. و در نیّت، به زبان آوردن لازم نیست، زیرا نیّت کاری است مربوط به قلب، چنان که در نیّت، اخطار قلبی - یعنی آوردن عمل در فکر و حاضر کردن آن در خاطر - واجب نیست که در فکر و خزانه خیال خود، این معنی را مرتّب نماید که مثلاً، فلان نماز را جهت فرمانبری امر خدا میخوانم، بلکه وجود داعی و محرّک (انگیزه) کفایت میکند. و داعی آن است که انسان اجمالاً ارادهای داشته باشد که او را به صدور فعل وادار کند و این اراده و خواست قلبی ناشی از خواستههای درونی او است به گونهای که به واسطه داشتن این
داعی از اینکه
ساهی (اشتباه کار) یا
غافل (بیتوجه) باشد خارج شده و کار او - همانند سایر کارهای ارادی و اختیاری - جزء کارهای فاعل مختار به شمار میآید و (در اینجا) انگیزه و وادار کننده انسان به عمل، امتثال امر خداوند و مانند آن میباشد.»
بنابراین از شخص مست که هوش و اراده و اختیار از کفاش رفته و در وادی غفلت افتاده است و نه نیتی در کار او است و نه اخلاصی، نمازی که عبادت و صحیح باشد بر نیاید؛ چه رسد به قبولی نماز و جهات کمال آن مثل حضور قلب.
امام خمینی در
تحریرالوسیله در این خصوص مینویسد: «سزاوار است که نمازگزار در سرتاسر نماز - چه در افعال و چه در اقوال - حضور قلب داشته باشد؛ زیرا که برای عبد آن مقداری از نماز او، نماز محسوب میشود که در آن، با حضور قلب باشد. و حضور قلب یعنی کاملًا به نماز و آنچه را که در آن میگوید توجه داشته باشد و به حضرت معبود جلّ جلاله کاملاً متوجه باشد و بخواهد که عظمت و جلال وهیبت او را درک کند و قلب خود را از غیر او خالی نماید، به همین جهت خود را در پیشگاه سلطان سلاطین و بزرگ بزرگان میبیند که او را خطاب کرده و با او مناجات مینماید، پس وقتی که چنین حالتی را در خود بیابد در دل او هیبتی میافتد که او را میهراساند، سپس خود را در ادای حق خدای تعالی مقصّر میبیند و در نتیجه خوف او در دلش قرار میگیرد و پس از آن به رحمت واسعه حق مینگرد و امیدوار به پاداش نیک او میشود. و در نتیجه حالتی بین خوف و رجاء برایش پیدا میشود و این صفت «کاملین» است و این حالت بر حسب درجات عبادت کنندگان، درجات گوناگون و مراتب بیشماری دارد. و برای نمازگزار سزاوار است که دارای خضوع و خشوع و سکون و وقار بوده و با هیاتی نیکو قبل از نماز عطر زده و مسواک نموده و شانه
بزند و سزاوار است مانند کسی که با نماز وداع میکند نماز بخواند (گویا آخرین نمازش میباشد و بعد از آن خواهد مرد)، پس توبه و انابه و استغفارش را تجدید نماید و سزاوار است در پیشگاه پروردگارش مانند عبد ذلیلی که در مقابل مولایش میایستد، بایستد و سزاوار است در گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین؛ «تنها تو را میپرستیم و فقط از تو کمک میجوییم» راستگو باشد و مبادا این جمله را بگوید در حالی که هوای نفس خویش را میپرستد و از غیر مولایش کمک میجوید و سزاوار است که کوشش کند تا موانع قبول نماز را از خود دور نماید مانند خودپسندی و
حسد و
تکبر و
غیبت و ندادن
زکات و سایر حقوق واجب که مانع قبول نماز میباشند.»
«حافظوا علی الصّلوات و الصّلوة الوسطی و قوموا لله قانتین؛
در انجام همه نمازها و نماز میانی (ظهر) کوشش و مواظبت کنید، در حال
عبادت و خضوعکنان برای
خدا به پا خیزید.»
جمعی از
منافقان گرمی هوا را بهانه برای ایجاد تفرقه در صفوف
مسلمین قرار داده بودند و در
نماز جماعت شرکت نمیکردند و به دنبال آنها نیز بعضی دیگر از شرکت در جماعت خودداری کرده بودند و جماعت مسلمین تقلیل یافته بود پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این امر بسیار ناراحت شد و آنها را تهدید به مجازات شدید کرد
زید بن ثابت نیز نقل میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در گرمای فوقالعاده نیمروز
نماز ظهر را با جماعت میگذارد و این کار برای یاران او بسیار سنگین بود که آیه فوق نازل شد و اهمیت نماز ظهر را بهخصوص بیان کرد.
بر نمازهای واجب در اوقات و ارکان آنها مداومت کنید.
نماز وسیلهای است که انسان را با آفریدگار جهان مربوط میسازد و در صورتی که با شرایط صحیح انجام گیرد دل را لبریز از عشق و
محبت خدا میکند.
در پرتو نماز انسان بهتر میتواند خود را از
گناهان و آلودگیها و نافرمانی پروردگار حفظ کند، لذا این آیه تاکید میکند که مسلمانان در به پا داشتن این فریضه بزرگ کوشا باشند و آن را با
خشوع و خضوع و توجه کامل را بجا آورند مخصوصاً روی نماز وسطی تکیه کرده به محافظت آن دستور خاص میدهد.
تاکید این آیه بر نماز شاید سرش این باشد که مبادا امور دنیوی و طبیعی که مهم آنها همان امر
ازدواج است شما را از
یاد خدا غافل گرداند این است که میفرماید: بر حفظ تمامی
نمازهای پنجگانه و بالخصوص نمازی که در وسط نمازهای پنجگانه واقع است بکوشید.
امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید: و القنوت، هو الدعاء فی الصّلوه فی حال قیام. قنوت، دعا در نماز، در حال قیام است.
نمازگزار را امر به مداومت و
استقامت و ایستادگی و پایداری بر تمام نمازها میکند که جداً بایستی مراعات نمازها را بنماید.
«فاصبر علی ما یقولون و سبّح بحمد ربّک قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها و من انآیء اللّیل فسّبح و اطراف النّهار لعلّک ترضی؛
بنابراین در برابر آنچه آنها گویند صبر کن و قبل از
طلوع آفتاب و پیش از
غروب آن و همچنین در اثناء
شب و اطراف روز
تسبیح حمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوی.»
روی سخن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کرده میگوید: اکنون که بنا نیست این بدکاران فوراً
مجازات شوند و تو در برابر آن چه آنها میگویند صابر و شکیبا باشد.
برای تقویت روحیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تسلی خاطر او دستور راز و نیاز با خدا و نماز و تسبیح را میدهد و میگوید قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن همچنین در اثناء
شب و اطراف روز تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور تا راضی و خشنود شوی و قلب تو در برابر سخنان دردآور آنها ناراحت نشود.
در واقع نتیجه حمد و تسبیح پروردگار شکیبایی در مقابل گفته آنهاست چرا که این حمد و تسبیح و نمازهای
شب و روز پیوند
انسان را با خدا آن چنان محکم میکند که به هیچ چیزی جز او نمیاندیشد، از حوادث سخت نمیهراسد و با داشتن چنین تکیهگاه محکمی از دشمنان واهمه نمیکند و به این ترتیب
آرامش و اطمینان روح و جان او را فرا میگیرد.
نماز و
ذکر خدا بهشرطی مایه آرامش است که با
حضور قلب و آداب کامل انجام گیرد.
«و ما کان الله لیضیع ایمانکم؛
خدا
ایمان شما را ضایع نمیکند.»
از این جمله استفاده میشود که
محال است خداوند دستوری دهد و عملی بر طبق آن انجام یابد و سپس آن را ضایع گرداند چه این که انجام عمل مزبور در آن زمان فایده و فلسفه و مصلحتی داشت و چنین عملی هرگز ضایع شدنی نخواهد بود اگر چه در زمان بعد
مصلحت ایجاب نمود که حکم تازهای صادر نماید.
نمازهای خوانده شده بهسوی
بیت المقدس (قبل از
تغییر قبله) مورد پذیرش خداوند بوده است.
مراد از ایمان به مناسبت
قبله و تغییر آن نماز میباشد که از باب اطلاق سبب بهجای مسبّب است چون اقامه نماز مؤمنان به سوی بیت المقدس مسبّب از ایمان آنان بوده است.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «ما کان الله لیضیع ایمانکم.»
منظور نماز است.
موضوع بحث اهتمام
کتاب و
سنت است به نماز و محتوا و مطالب نماز اگر بهواژه دیگری غیر از (صلوة) که بیانگر معنای نماز است توجه کنیم معلوم خواهد شد که نماز چقدر بار معنوی دارد.
در آیه فوق آمده است: «ما کان الله لیضیع ایمانکم» اگر قبله شما از بیت المقدس بهجانب
کعبه تغییر یافت گمان نکنید نمازهای قبلی شما از اعتبار افتاده است.
میبینیم که در این آیه از نماز به ایمان تعبیر کرده است.
«یا ایّها الّذین آمنوا اذا قمتم الی الصّلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین و ان کنتم جنباً فاطّهّروا و ان کنتم مرضی او علی سفر او جاء احد منکم من الغائط او لمستم النّساء فلم تجدوا مآءً فتیمّموا صعیداً طیّباً فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهّرکم و لیتمّ نعمته علیکم لعلّکم تشکرون؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید هنگامی که برای نماز بپا خاستید
صورت و دستها را تا
آرنج بشویید و
سر و پاها را تا مفصل (یا برآمدگی پشت پا)
مسح کنید و اگر
جنب باشید خود را بشویید (
غسل کنید) و اگر بیمار یا
مسافر باشید یا یکی از شما از محل پستی آمده (قضای حاجت کرده) یا با زنان تماس گرفته باشید (
آمیزش جنسی کردهاید) و آب (برای غسل یا
وضو) نیابید با خاک پاکی
تیمم کنید و از آن بر صورت (پیشانی) و دستها بکشید، خداوند نمیخواهد مشکلی برای شما ایجاد کند بلکه میخواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید شاید
شکر او را بجا آورید.»
در این آیه به (طیبات روح) و آنچه باعث پاکیزگی جان انسان میگردد اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظهای از احکام وضو و غسل و تیمّم که موجب صفای روح است تشریح گردیده، نخست خطاب به افراد باایمان کرده، احکام وضو را به این ترتیب بیان میکند:
ای کسانی که ایمان آوردهاید هنگامی که برای نماز به پا خاستید صورت و دستهای خود را تا آرنج بشوئید و قسمتی از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگی روی پا) مسح کنید.
شک نیست که وضو دارای دو فایده روشن است: فایده بهداشتی و فایده اخلاقی و معنوی، از نظر بهداشتی شستن صورت و دستها آن هم پنج بار و یا لااقل سه بار در شبانهروز اثر قابل ملاحظهای در نظافت بدن دارد مسح کردن بر سر و روی پاها که شرط آن رسیدن آب به موها یا پوست تن است سبب میشود که این اعضا را نیز پاکیزه بداریم و همان طور که در فلسفه غسل اشاره خواهیم کرد تماس آب با پوست بدن اثر خاصی در تعادل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک دارد.
و از نظر اخلاقی و معنوی چون با
قصد قربت و برای خدا انجام میشود اثر تربیتی دارد مخصوصاً چون مفهوم کنایی آن این است که از فرق تا قدم در راه
اطاعت تو گام برمیدارم مؤید این فلسفه اخلاقی و معنوی است.
در روایتی از
امام علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) میخوانیم: «انما امر بالوضوء و بدء به لان یکون العبد طاهراً اذا قام بین یدی الجبار، عند مناجاته ایاه، مطیعاً له فیما امره، نقیاً من الادناس و النجاسة، مع ما فیه من ذهاب الکسل، و طرد النعاس و تزکیة الفؤاد للقیام بین یدی الجبار؛ برای این دستور وضو داده شده و آغاز
عبادت با آن است که بندگان هنگامی که در پیشگاه خدا میایستند و با او مناجات میکنند پاک باشند و دستورات او را بکار بندند از آلودگیها و نجاستها برکنار شوند علاوه بر این وضو سبب میشود که آثار
خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب برای قیام در پیشگاه خدا نور و صفا یابد.»
از توضیحاتی که درباره
فلسفه غسل خواهیم گفت نیز
فلسفه وضو روشنتر میشود.
بعضی میپرسند: چرا
اسلام دستور میدهد که به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشویند در حالی که فقط عضو معینی آلوده میشود و آیا میان
بول کردن و خارج شدن
منی تفاوتی هست که در یکی فقط محل را باید شست و در دیگری تمام بدن را؟
این سؤال یک پاسخ اجمالی دارد و یک پاسخ مشروح:
پاسخ اجمالی آن این است که خارج شدن منی از انسان یک عمل موضعی نیست (مانند
بول و سایر زوائد) به دلیل اینکه اثر آن در تمام بدن آشکار میگردد و تمام سلولهای بدن به دنبال خروج آن در یک حالت سستی مخصوص فرو میروند و این خود نشانه تاثیر آن روی تمام اجزاء بدن است.
توضیح این که: طبق تحقیقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتی وجود دارد که تمام فعالیتهای بدن را کنترل میکندکند (اعصاب سمپاتیک) و (اعصاب پاراسمپاتیک) این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاهها و جهازات داخلی و خارجی گستردهاند وظیفه اعصاب سمپاتیک (تند کردن) و به فعالیت واداشتن دستگاههای مختلف بدن است و وظیفه اعصاب (پاراسمپاتیک) (کند کردن) فعالیت آنهاست در واقع یکی نقش (گاز) اتومبیل و دیگری نقش (ترمز) را دارد و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتی دستگاههای بدن بهطور متعادل کار میکند.
گاهی جریانهایی در بدن رخ میدهد که این تعادل را به هم می
زند، از جمله این جریانها مسئله (ارگاسم) (اوج لذّت جنسی) است که معمولاً مقارن خروج منی صورت میگیرد.
در این موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتیک (اعصاب ترمز کننده) بر اعصاب سمپاتیک (اعصاب محرک) پیشی میگیرد و تعادل به شکل منفی به هم میخورد.
این موضوع نیز ثابت شده است که از جمله اموری که میتواند اعصاب سمپاتیک را بکار وادارد و تعادل از دست رفته را تامین کند تماس آب با بدن است و از آن جا که تاثیر (ارگاسم) روی تمام اعضای بدن بهطور محسوس دیده میشود و تعادل این دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم میخورد دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسی یا خروج منی تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیات بخش آن تعادل کامل در میان آن دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد. و اینکه میبینیم در خبری از امام علی بن موسیالرضا (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود: ان الجنابة خارجة من کل جسده فلذلک وجب علیه تطهیر جسده کله؛
جنابت از تمام بدن بیرون میآید و لذا باید تمام بدن را شست» گویا اشاره به همین موضوع است.
البته فایده غسل منحصر به این نیست بلکه غسل کردن علاوه بر این یک نوع عبادت و پرستش نیز میباشد که اثرات اخلاقی آن قابل انکار نیست و به همین دلیل اگر بدن را بدون
نیّت و
قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشویند غسل صحیح نیست در حقیقت به هنگام خروج منی یا آمیزش جنسی هم روح متاثر میشود و هم جسم. روح به سوی شهوات مادی کشیده میشود و جسم به سوی سستی و رکود
غسل جنابت که هم شستشوی جسم است و هم به علت اینکه بهقصد قربت انجام مییابد شستشوی جان است، اثر دوگانهای در آن واحد روی جسم و روح میگذارد تا
روح را به سوی خدا و
معنویت سوق میدهد و جسم را بهسوی
پاکی و
نشاط و فعالیت.
از همه اینها گذشته وجوب غسل جنابت یک الزام اسلامی برای پاک نگهداشتن بدن و رعایت بهداشت در طول زندگی است زیرا بسیارند کسانی که از
نظافت خود غافل میشوند ولی این حکم اسلامی آنها را وادار میکند که در فواصل مختلفی خود را شستشو دهند و بدن را پاک نگاه دارند این موضوع اختصاصی به مردم اعصار گذشته ندارد در عصر و زمان ما نیز بسیارند کسانی که به علل مختلفی از نظافت و بهداشت بدن غافلاند. (البته این حکم بهصورت یک قانون کلی و عمومی است حتی کسی را که تازه بدن خود را شسته، شامل میشود). .. مجموعه جهات سه گانه فوق روشن میسازد که چرا باید به هنگام خروج منی (در خواب یا بیداری) و همچنین آمیزش جنسی (اگر چه منی خارج نشود) غسل کرد و تمام بدن را شست.
در پایان آیه برای اینکه روشن شود هیچ گونه سختگیری در دستورات گذشته در کار نبوده بلکه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهی
تشریع شده است، میفرماید:
«ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون.» خداوند نمیخواهد شما را به زحمت بیفکند، بلکه میخواهد شما را پاکیزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند تا سپاس نعمتهای او را بگویید.
در حقیقت جملههای فوق بار دیگر این واقعیت را تاکید میکند که تمام دستورهای الهی و برنامههای اسلامی به خاطر مردم و برای حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هیچ وجه هدف دیگری در کار نبوده است خداوند میخواهد با این دستورها هم طهارت معنوی و هم جسمانی برای مردم فراهم شود.
ضمناً باید توجه داشت که جمله «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج؛ خداوند نمیخواهد
تکلیف طاقتفرسایی بر دوش شما بگذارد» گرچه در ذیل احکام مربوط به غسل و وضو و تیمم ذکر شد اما یک قانون کلی را بیان میکند، که
احکام الهی در هیچ مورد بهصورت تکلیف شاق و طاقتفرسا نیست بنابراین اگر مشاهده کنیم که پارهای از تکالیف در مورد بعضی از اشخاص صورت مشقتباری به خود بگیرد و غیر قابل تحمل میشود آن حکم در مورد آنها (به دلیل همین آیه) استثناء میخورد و ساقط میشود مثلاً اگر روزه برای افرادی همچون پیر مردان و پیر زنان ناتوان و امثال آنها مشقتبار گردد به دلیل همین آیه روزه بر آنها واجب نیست.
البته نباید فراموش کرد که پارهای از دستورات ذاتاً مشکل است و باید به خاطر مصالح مهمی که در آن است مشکلات را تحمل کرد همانند حکم
جهاد با دشمنان حق.
بسیاری میپرسند دست زدن به روی
خاک و به پیشانی و پشت دستها کشیدن چه فایدهای میتواند داشته باشد؟ به خصوص اینکه میدانیم بسیاری از خاکها آلودهاند و ناقل میکروبها.
در پاسخ این گونه ایرادها باید به دو نکته توجه داشت:
تیمّم یکی از عبادات است، و روح عبادت به معنی واقعی کلمه در آن منعکس میباشد زیرا انسان
پیشانی خود را که شریفترین عضو بدن است با دستی که بر خاک زده لمس میکند تا فروتنی و
تواضع خود را در پیشگاه او آشکار سازد یعنی پیشانی من و همچنین دستهای من در برابر تو تا آخرین حد خاضع و متواضعند، و به دنبال این کار متوجه نماز و یا سایر عباداتی که مشروط به وضو و غسل است میشود و به این ترتیب «در پرورش روح تواضع و عبودیت و شکرگزاری بندگان اثر میگذارد.
امروز ثابت شده که خاک به خاطر داشتن باکتریهای فراوان میتواند آلودگیها را از بین ببرد این باکتریها که کار آنها تجزیه کردن مواد آلی و از بین بردن انواع عفونتها است معمولاً در سطح زمین و اعماق کم که از هوا و نور آفتاب بهتر میتوانند استفاده کنند فراوانند به همین دلیل هنگامی که لاشههای حیوانات و یا بدن انسان پس از مردن زیر خاک دفن میشود و همچنین مواد آلوده گوناگونی که روی زمینها میباشد در مدت نسبتاً کوتاهی تجزیه شده و بر اثر حمله باکتریها کانون عفونت از هم متلاشی میگردد مسلم است اگر این خاصیت در خاک نبود کره زمین در مدت کوتاهی مبدل به یک کانون عفونت میشد اصولاً خاک خاصیتی شبیه مواد «آنتی بیوتیک» دارد و تاثیر آن در کشتن میکروبها فوق العاده زیاد است.
بنابراین خاک پاک نه تنها آلوده نیست بلکه از بین برنده آلودگیها است و میتواند از این نظر تا حدودی جانشین آب شود، با این تفاوت که آب حلاّل است، یعنی میکروبها را حل کرده و با خود میبرد ولی خاک میکربکش است. اما باید توجه داشت که خاک تیمم کاملاّ پاک باشد همان طور که
قرآن در تعبیر جالب خود میگوید: (طیباً).
قابل توجه این که تعبیر به (صعید) که از ماده (صعود) گرفته شده اشاره به این است که بهتر است خاکهای سطح زمین برای این کار انتخاب شود همان خاکهایی که در معرض تابش
آفتاب و مملوّ از هوا و باکتریهای میکروبکش است اگر چنین خاکی طیب و پاکیزه نیز بود تیمم با آن اثرات فوق را دارد بدون اینکه کمترین زیانی داشته باشد.
«اقم الصّلوة لدلوک الشّمس الی غسق اللّیل و قران الفجر انّ قران الفجر کان مشهوداً؛
نماز را از
زوال خورشید تا نهایت تاریکی
شب (
نیمه شب) برپادار، و همچنین
قرآن فجر (
نماز صبح) را، چرا که
قرآن فجر مورد مشاهده (فرشتگان
شب و روز) است.»
در آیات مورد بحث به مسئله نماز و توجه به خدا و نیایش میپردازد که عامل مؤثری برای مبارزه با شرک است و وسیلهای برای طرد هر گونه
وسوسه شیطانی از دل و جان آدمی.
آری نماز است که انسان را به
یاد خدا میاندازد گرد و غبار
گناه را از دل و جانش میشوید و وسوسههای شیطانی را طرد میکند.
نخست میگوید: نماز را برپادار به هنگام زوال آفتاب تا نیمه
شب و همچنین
قرآن فجر (نماز صبح) را، چرا که این نماز مورد توجه
فرشتگان شب و
روز است. اقم الصلوة لدلوک الشمس الی غسق اللیل و
قرآن الفجر ان
قرآن الفجر کان مشهوداً (دلوک شمس) به معنی زوال آفتاب از دائره
نصف النهار است که وقت ظهر میباشد، و در اصل از ماده (دلک) به معنی مالیدن گرفته شده چرا که انسان در آن موقع بر اثر شدت تابش آفتاب چشم خود را میمالد و یا از دلک به معنی متمایل شدن است چرا که خورشید در این موقع از دائره نصف النهار به سمت
مغرب متمایل میشود و یا اینکه انسان دست خود را در مقابل آفتاب حایل میکند، گوئی نور آن را از چشم خود کنار می
زند و متمایل میسازد.
به هر حال در روایتی که از منابع
اهلبیت (علیهمالسّلام) به ما رسیده (دلوک) به همین معنی زوال خورشید تفسیر شده است در روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم که (
عبید بن زراره) از تفسیر همین آیه از امام (علیهالسّلام) سؤال کرد امام فرمود: (
خداوند) چهار نماز بر
مسلمانان واجب کرده است که آغاز آن وقت زوال شمس (ظهر) و پایان آن نیمه
شب است.
و امّا (غسق اللیل) با توجه به اینکه غسق شدن ظلمت است، و تاریکی
شب در نیمه
شب از هر وقت متراکمتر میباشد این کلمه روی هم رفته (نیمه
شب) را میرساند.
(
قرآن) به معنی چیزی است که قرائت میشود و (
قرآن فجر) روی هم رفته اشاره به نماز فجر است.
به همین دلیل آیه فوق از آیاتی است که اشاره اجمالی به وقت
نمازهای پنجگانه میکند و با انضمام به سایر آیات
قرآن در زمینه
وقت نماز و روایات فراوانی که در این رابطه وارد شده، وقت نمازهای پنجگانه دقیقاً مشخص میشود.
البتّه توجه به این نکته لازم است که بعضی از آیات
قرآن تنها اشاره به یک نماز کرده، مانند «حافظوا علی الصلوات و الصلوة الوسطی».
که نماز وسطی طبق تفسیر صحیح همان
نماز ظهر است.
و گاهی اشاره به وقت سه نماز از نمازهای پنجگانه کرده، مانند «و اقم الصلوة طرفی النهار و زلفاً من اللیل»
که (طرف النهار) اشاره به
نماز صبح و مغرب و (زلفاً من اللیل) اشاره به
نماز عشا است.
به هر حال جای تردید نیست که جزئیات اوقات نمازهای پنجگانه در این آیات بیان نشده، بلکه مانند بسیاری دیگر از احکام اسلامی تنها به کلیات
قناعت شده و شرح آن در
سنت پیامبر صلّیاللهعلیهوآله) و امامان راستین آمده است.
نکته دیگری که در اینجا باقی میماند این است که آیه فوق میگوید: «ان
قرآن الفجر کان مشهوداً، نماز صبح مورد مشاهده است». اکنون این سؤال پیش میآید که مشاهده چه کسانی؟
روایاتی که در
تفسیر این آیه به ما رسیده میگوید: مشهود
ملائکه شب و روز است، زیرا در آغاز صبح فرشتگان
شب که مراقب بندگان خدایند جای خود را به فرشتگان روز میدهند، و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام میگیرد هر دو گروه آن را مشاهده کرده و بر آن گواهی میدهند.
این روایات را
دانشمندان شیعه و اهل تسنن هر دو نقل کردهاند.
«فاذا قضیتم الصّلوة فاذکروا الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبکم فاذا اطماننتم فاقیموا الصّلوة انّ الصّلوة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً؛
و هنگامی که نماز را به پایان رسانیدید خدا را یاد کنید در حال ایستادن و نشستن و به هنگامی که به پهلو خوابیدهاید، و هر گاه
آرامش یافتید (و حالت خواب زایل گشت، نماز را بهصورت معمول، انجام دهید، زیرا نماز وظیفه ثابت و معینی برای
مؤمنان است.»
به دنبال دستور
نماز خوف در آیه گذشته و لزوم بپا داشتن نماز حتی در حال
جنگ در این آیه میفرماید: «فاذا قضیتم الصلوة فاذکروا الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبکم» پس از اتمام نماز
یاد خدا را فراموش نکنید و در حال ایستادن و نشستن و زمانی که بر پهلو خوابیدهاید به یاد خدا باشید و از او کمک بجوئید. منظور از یاد خدا در حال قیام و قعود و بر پهلو خوابیدن ممکن است همان حالات استراحت در فاصلههایی که در میدان جنگ واقع میشود باشد و نیز ممکن است به معنی حالات مختلف جنگی که سربازان گاهی در حال ایستادن و زمانی نشستن و زمانی به پهلو خوابیدن سلاحهای مختلف جنگی از جمله وسیله تیراندازی را به کار میبرند، بوده باشد. آیه فوق در حقیقت اشاره به یک دستور مهم اسلامی است که معنی نماز خواندن در اوقات معین این نیست که در سایر حالات انسان از خدا غافل بماند بلکه نماز یک دستور انضباطی است که روح توجه به پروردگار را در
انسان زنده میکند و میتواند در فواصل نمازها خدا را به خاطر داشته باشد خواه در میدان جنگ باشد و خواه در غیر میدان جنگ.
آیه فوق در روایات متعددی به کیفیت نماز گزاردن بیماران تفسیر شده که اگر بتوانند ایستاده و اگر نتوانستند نشسته و اگر باز نتوانند به پهلو بخوابند و نماز را بهجا آورند این تفسیر در حقیقت یک نوع
تعمیم و توسعه در معنی آیه است اگر چه آیه مخصوص به این مورد نیست.
سپس
قرآن میگوید: دستور
نماز خوف یک دستور استثنایی است و بهمجرد این که حالت
خوف زایل گشت، باید نماز را به همان طرز عادی انجام دهید.
«فاذا اطماننتم فاقیموا الصلوة» و در پایان سرّ این همه سفارش و دقت را درباره نماز چنین بیان میدارد: زیرا نماز وظیفه ثابت و لا یتغیری برای مؤمنان است.
«ان الصلوة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً.» کلمه (موقوت) از ماده (وقت) است بنابراین معنی آیه چنین است که اگر ملاحظه میکنید در میدان جنگ مسلمانان باید این وظیفه اسلامی را انجام دهند به خاطر آن است که نماز اوقات معینی دارد که نمیتوان از آنها تخلف کرد ولی در روایات متعددی که در ذیل آیه وارد شده است (موقوتاً) به معنی ثابت و
واجب تفسیر شده است که البته آن هم با مفهوم آیه سازگار است و نتیجه آن با معنی اول تقریباً یکی است.
«والعصر»
به عصر سوگند.»
در ابتدای این سوره با
قسم تازهای روبرو میشویم، میفرماید: (به عصر سوگند)، (و العصر).
واژه (
عصر) در اصل به معنی (فشردن) است و سپس به وقت عصر اطلاق شده، به خاطر اینکه برنامهها و کارهای روزانه در آن پیچیده و فشرده میشود.
سپس این واژه به معنی مطلق (
زمان) و دوران تاریخ بشر یا بخشی از زمان مانند عصر ظهور اسلام و قیام پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) و امثال آن استعمال شده است، لذا در
تفسیر این سوگند مفسران احتمالات زیادی دادهاند: بعضی آن را ناظر به (
نماز عصر) شمردهاند به خاطر اهمیت ویژهای که در میان نمازها دارد زیرا آنها (صلاة وسطی) را که در
قرآن روی آن تاکید خاصی به عمل آورده نماز عصر میدانند.
«و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعاً و خیفةً و دون الجهر من القول بالغدوّ و الآصال و لا تکن من الغافلین؛
پروردگارت را در دل خود از روی
تضرع و
خوف و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان مباش.»
در این آیه به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور میدهد (و البته یک حکم عمومی است اگر چه روی سخن در آن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شده همانند بسیاری دیگر از تعبیرات
قرآن).
«و اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفة؛ پروردگارت را در دل خود از روی تضرع و خوف یاد کن.» سپس اضافه میکند: «و دون الجهر من القول. و آهسته و آرام نام او را بر زبان بیاور و این کار را همواره صبحگاهان و شامگاهان تکرار کن، «بالغدو و الاصال.» (آصال) جمع (اصیل) به معنی نزدیک
غروب و شامگاه است. و هرگز از غافلان و بیخبران از یاد خدا مباش. «و لا تکن من الغافلین»
یاد خدا در همه حال و در هر روز و در صبحگاهان و شامگاهان مایه بیداری دلها و کنار رفتن ابرهای تاریک
غفلت از دل آدمی است، یاد خدا همچون باران بهاری است که چون بر دل ببارد گلهای بیداری، توجه، احساس مسؤولیت، روشن بینی و هر گونه عمل مثبت و
سازندهای را میرویاند.
«و استعینوا بالصّبر و الصّلوة و انّها لکبیرة الاّ علی الخاشعین؛
در زندگی از
صبر و
نماز کمک گیرید هر چند نماز کار مشکلی است مگر برای فروتنها.»
برای پیشرفت و پیروزی بر مشکلات دو پایه اساسی لازم است، که یکی در درون وجود میبایست باشد و آن ورزیدگی خاصّ انسان است، و دیگری تکیهگاه نیرومندی که هر آن از آن مدد گرفته شود و خیلی روشن است که هنگام بروز سختیها انسان احتیاج به نیروی بیشتری دارد و باید با اتکاء به نیروی بزرگتر و مبدء لایزالی خود را تقویت کند تا به کمک او قادر به حل مشکلات باشد.
در این
آیه همان طور که مشاهده میشود به این دو اصل اساسی اشاره شده که میبایست از این دو نیرو استعانت جست.
یکی (صبر) که در روایات فراوانی از آن تعبیر به (
روزه) شده که در پرتو آن ورزیدگی مخصوص و چیرگی بر خواستههای درون به وجود میآید و دیگری نماز که وسیله ارتباط انسان با
خدا است که در هر آن از او مدد بگیرد. در حقیقت نماز وسیله ارتباطی، با آن تکیهگاه نیرومند میباشد.
استعانت از نماز و صبر برای چه کسانی ممکن است؟
استعانت از نماز و صبر برای پیروزی بر خواستهها و امیال و
شهوات، برای کسانی ممکن است که از پروردگار میترسند و میدانند بازاء از دست دادن مقامهای ظاهری مقامی بالاتر در انتظار آنان است، آنها که میدانند پس از
مرگ به لقای پروردگار بزرگ میرسند و از نعمتهای بیپایان او بهرهمند میگردند پیروزی بر امیال و خواستهها با تکیه بر نماز و صبر برای آنها آسان میباشد ولی بر کسانی که چنین عقیدهای ندارند، بسیار سخت و مشکل خواهد بود.
استعانت یعنی، مدد جستن و آن در جایی است که انسان بهتنهایی نتواند از عهده مشکلات و حوادث برآید، و چون در واقع مددکاری جز خدا نیست.
بنابراین مدد و کمک در برابر مشکلات عبارت است از ثبات و مقاومت و اتصال و توجّه به ذات قدس پروردگار، و این همان، صبر و نماز است.
و در حقیقت این دو بهترین وسیله برای این موضوعند، زیرا صبر و شکیبایی هر مشکل عظیمی را کوچک میسازد، و توجّه به خدا و پناه بردن به او روح ایمان را در انسان بیدار میکند و او را متوجّه میسازد که تکیهگاهی دارد بس مستحکم و وسیلهای دارد ناگسستنی.
از نماز و صبر کمک بگیرید
کسانی که این
خطاب را متوجّه
یهود میدانند میگویند عشق به مقام نمیگذاشت که علماء یهود
اسلام آورند زیرا میترسیدند با قبول اسلام و پیروی از پیامبر اکرم ریاست و آقایی را از دست بدهند، خداوند آنان را
امر میکند که برای وفاء به عهدی که در
کتاب تورات با شما بستم درباره
اطاعت و پیروی از من و ترک گناهان و معاصی و
تسلیم در مقابل فرمان و قبول فرستادهام
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: در همه این امور از صبر و نماز کمک بگیرید یعنی صبر بر زندگی مختصری که ناچارید برای تامین آن از مردم پول بگیرید.
در نماز عباراتی خوانده میشود که انسان را متوجّه جهان معنوی کرده و از
خودخواهی و
دنیا پرستی باز میدارد همان طور که
قرآن میفرماید: نماز انسان را از زشتیها باز میدارد.
و از طرفی با
تواضع در نماز، عشق به ریاست کنار میرود، بنابراین کمک خوبی در راه وفای به عهد اللهی است.
امّا آن دستهای که
مسلمانان را طرف خطاب این آیات میدانند میگوید: منظور آیات این است که برای رسیدن به آنچه پیروان رسول اکرم را
وعده دادهایم و نیز بر سختیها و مشکلات عمل به احکام و وظیفه از صبر بر طاعتها و بازداری نفس از
گناهان و نیز از نماز کمک بگیرید زیرا نمازگزار با توجّه به معانی آیاتی که در نماز میخواند قهراً از مواعظش پند گرفته و به امر و فرمانش تن میدهد و از گناهان خود را باز میدارد.
در
تفسیر عیاشی از ابی الحسن
حضرت موسی بن جعفر (علیهالسّلام) در مورد این آیه نقل شده که فرمود: صبر عبارت است از روزه، هنگامی که شدّتی به انسان برسد یا حادثهای برای او رخ دهد باید روزه بگیرد زیرا خدا میفرماید: و استعینوا بالصبر و الصلوة و انها لکبیرة الا علی الخاشعین. و خاشع کسی است که در نماز خود ذلیل و کوچک در پیشگاه خداوند بوده و متوجّه نماز باشد. منظور خداوند از صبر و صلوة رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است.
مفسران در تفسیر این آیه نقل کردهاند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر گاه با امر مشکلی روبرو میشد که باعث همّ و غمّ وی میگردید از نماز و روزه مدد میگرفت.
در
کافی، از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود: هنگامی که موضوع وحشتناکی علی (علیهالسّلام) را به وحشت میانداخت مشغول نماز میشد سپس این آیه را
تلاوت میکرد (و استعینوا بالصبر و الصلوة).
و نیز از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که میفرماید: هنگامی که با غمی از غمهای دنیا روبرو شدید
وضو گیرید و به
مسجد رفته نماز بخوانید و در حال نماز
دعا کنید زیرا
خداوند دستور داده است که (و استعینوا بالصبر و الصلوة) از نماز و صبر استعانت بجویید. (بدیهی است که توجّه به نماز و
راز و نیاز با پروردگار نیروی معنوی تازهای در انسان ایجاد میکند و او را در مقابله با مشکلات نیرو میبخشد).
امام سجّاد (علیهالسّلام) در دعای سحر ماه رمضان که نامش
دعای ابوحمزه ثمالی است در ضمن مناجاتهای خود فلسفه سنگین نماز را تحلیل میکند و میگوید خدایا چرا هنگام نماز من
نشاط ندارم؟ شاید مرا از درگاه خود راندهای، شاید به خاطر یاوهگوییها توفیقم کم شده، شاید مرا صادق نمیدانی، شاید رفیق بد در من اثر گذاشته و... به هر حال سنگینی نماز علامت خطر است.
و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الاّ الله و بالوالدین احساناً و ذی القربی و الیتامی و المساکین و قولوا للنّاس حسناً و اقیموا الصّلوة و اتوا الزّکوة ثمّ تولّیتم الاّ قلیلاً منکم و انتم معرضون؛
و یاد آرید هنگامی را که از بنیاسرائیل عهد گرفتیم که جز خدا نپرستید و نیکی کنید درباره
پدر و
مادر و خویشان و
یتیمان و
فقیران و به زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز بهپای دارید و زکات مال خود بدهید پس شما
عهد شکسته و روی گردانیدید جز چند نفری و شمایید که از حکم و عهد خدا برگشتید.»
طبق صریح
قرآن در این پیمانی که بنیاسرائیل خود شاهد آن بودند و به آن اقرار کردهاند این مطالب آمده است.
۱ ـ بهجز
خداوند یعنی (الله) را پرستش نکنند و سر تعظیم در برابر هیچ بتی فرود نیاورند.
۲ ـ نسبت به پدر و مادر
احسان و نیکی روا دارند.
۳ ـ نسبت به خویشاوندان و بستگان و ایتام و فقراء و محرومان نیز به نیکی رفتار نمایند.
۴ ـ رفتار اجتماعی خویش را نیک گردانند و با سخنان نیکو با مردم روبرو گردند؛ آن چنان با مردم سخن گویند که دوست دارند دیگران با آنها چنین
صحبت کنند.
۵ ـ نماز (توجّه به خدا در همه حال) را مراعات نمایند.
۶ ـ در زکات (اداء حقّ محرومان اجتماع) کوتاهی روا ندارند.
۷ ـ خون یکدیگر را نریزند و بر ضدّ هم
جنگ و خونریزی به راه نیندازند.
۸ ـ کسی را از خانه و وطن خود آواره نگردانند.
۹ ـ چنانچه کسی در ضمن جنگ از
بنیاسرائیل اسیر شد همه برای آزادی او کمک کنند (یعنی فدیه دهند و او را آزاد
سازند).
ولی چنان که در این آیات میخوانیم آنها از مواد این عهدنامه روی برتافتند و بهجز تعداد کمی از آنان از خداپرستی و نیکی به پدر و مادر و نیکی به بستگان و ایتام و فقراء و از گفتار نیک با مردم سر پیچیدند، خدا را فراموش کردند و نماز را کنار گذاشتند و حقّ محرومان را نادیده گرفتند.
در عصر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، یکی از بانوان مسلمان روزها
روزه میگرفت و
شبها با نماز و سایر
عبادات به سر میآورد ولی
بداخلاق بود و با نیش زبانش همسایگان را میآزرد. شخصی به محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و از آن بانو تعریف کرد که با نماز و روزه سر و کار دارد ولی یک عیب دارد و آن این که بداخلاق است و با نیش زبانش، همسایگان را میآزارد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: لا خیر فیها هی من اهل النّار، در چنین زنی خیری نیست، او
اهل دوزخ است.
یعنی با این که او بر
گناه خود ادامه میدهد نماز و عبادات او، بیخاصّیت و بیخیر است.
پس بداخلاقی مانع کمال نماز میشود.
«فان تابوا و اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة فاخوانکم فی الدّین؛
هرگاه
توبه کنند و نماز را برپا دارند و
زکات را بپردازند برادر دینی شما هستند.»
اگر
مشرکان توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند، برادر دینی شما هستند.
اگر توبه کنند وظیفه اسلامی نماز و زکات را انجام دهند مزاحمشان نشوید، در این آیه میفرماید: برادر دینی شما هستند، یعنی هیچگونه تفاوتی با سایر
مسلمانان از نظر احترام و
محبّت نخواهند داشت، همان گونه که میان برادران تفاوتی نیست.
در این آیه شرایط برادر ایمانی شدن را میشمارد: ۱ ـ
توبه کننده باشد، ۲ ـ اقامه نماز کند، ۳ ـ زکات مال خود را پراخت کند.
نماز شرط برادری و
اخوت اسلامی است.
مرادش از توبه به دلالت سیاق این است که به سوی
ایمان به خدا و آیات او برگردند و به همین جهت بهصرف توبه اکتفا نکرده و مساله بهپاداشتن نماز را که روشنترین مظاهر
عبادت خداست و هم چنین زکات دادن را که قویترین ارکان جامعه دینی است به آن اضافه کرد و این دو را بهعنوان نمونه و اشاره به همه وظایف دینی که در تمامیّت ایمان به
آیات خدا دخالت دارند ذکر نمود.
اگر این سه را رعایت کنند با سایر مؤمنین در حقوقی که
اسلام آن را معتبر دانسته مساوی خواهند بود. و اگر در این آیه و در آیه (انما المؤمنون اخوة) مؤمنان برادران یکدیگرند، مسئله تساوی در حقوق را به برادری تعبیر کرده برای این است که دو برادر دو شاخه هستند که از یک تنه جدا و منشعب شدهاند و این دو در همه شئون مربوط به اجتماع،
خانواده و در قرابتی که با اقربا و فامیل دارند مساوی هستند.
و چون برای این اخوت
احکام و آثاری شرعی است لذا قانون اسلام آن را یک سنخ برادری حقیقی میانه افراد مسلمین معتبر کرده است که عیناً مانند برادری طبیعی آثاری عقلی و دینی بر آن مترتب میشود بنابراین اگر
قرآن این معنا را برادری نامیده این نامیدنش به طور مجاز و استعاره نبوده است بلکه یک نحوه برادری جدّی است همچنان که
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) به طوری که نقل شده است فرموده: مردم با ایمان نسبت به هم برادرند، پستترین ایشان با عهد و
ذمه ایشان سعی میکند و همگی آنان علیه دشمنان خود دست واحدی هستند.
اگر توبه کردند و نماز بپا داشتند و زکات دادند در این صورت برادران دینی شما هستند و با انها مانند سایر برادران مؤمن خود رفتار کنید.
توبه یعنی اگر از
شرک و
بتپرستی پشیمان شدند و تصمیم گرفتند تا دیگر بدان باز نگردند و اسلام را بپذیرند.
«یا ایّها الّذین امنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة انّ الله مع الصّابرین؛
ای افراد با ایمان از
صبر و
استقامت و از نماز (در برابر حوادث سخت زندگی) کمک بگیرید. (همانا) خداوند با صابران است.»
در این آیه به دو اصل توصیه شده نخست مسالهی خودیاری و اتکا به نفس که بهعنوان صبر از آن یاد گردیده و دیگر اتکاء به
خداوند که با نماز به آن اشاره شده است.
نماز یکی از بزرگترین عبادتی است که
قرآن به آن دعوت میکند.
هنگامی که
علی (علیهالسّلام) با مشکلی برخورد میکرد به نماز برمیخاست و پس از نماز به دنبال حل مشکل به راه میافتاد و آیه را
قرائت میفرمود.
تکیه گاه درونی انسان صبر و تکیه گاه برونی
نماز است.
یکی از رازها و فوائد نماز این است که موجب استواری و استقامت نمازگزار در برابر سختیها و ناگواریها میگردد.
ممکن است برای بعضی این موضوع تعجبآور باشد در حالی که چنین نیست زیرا به هنگام حوادث سخت و مشکلات طاقتفرسا که
انسان نیروی خود را برای مقابله با آنها ناچیز میبیند نیازمند به تکیهگاهی است که از هر جهت نامحدود و بیانتها است نماز او را با چنین مبدئی مربوط میکند و با اتکاء بر او میتواند با روحی مطمئن و آرام امواج سهمگین مشکلات را در هم بشکند.
صبر از عالیترین صفات و ملکات انسانی است.
قرآن کراراً آن را ستایش کرده و تقریباً در هفتاد مورد به صبر ترغیب نموده است.
و در هر مورد از
قرآن که خداوند وصایا و سفارشهایی میکند نماز اولین و مهمترین آنهاست. خدا همراه صابران است.
بهوسیله نماز نیز که متضمن یادآوری از خدا و
خشوع در برابر او تلاوت
قرآن که بر وعده ثواب و
عذاب و
هدایت مشتمل است کمک بجوئید البته نماز که دارای این اوصاف است انسان را به
حسنات میخواند و از
سیئات باز میدارد.
این آیه دلالت دارد بر اینکه
تشریع نماز لطفی است از جانب خداوند به بندگان خود که به آن وسیله بر انجام سایر
عبادات توفیق حاصل کنند چنانکه فرمود انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر (یعنی نماز از عمل قبیح و ناپسند انسان را باز میدارد.
«قد افلح المؤمنون، الّذین هم فی صلاتهم خاشعون؛
مؤمنان رستگار شدند، آنهایی که در نمازشان با
خشوع هستند»
یکی از صفات برجسته مؤمنان ویژگیهای مؤمنان را در عباراتی کوتاه،
زنده و پرمحتوا تشریح میکند و جالب این که نخست به سرنوشت لذتبخش و پرافتخار مؤمنان (پیش از بیان صفات آنها) اشاره مینماید تا شعلههای شوق و
عشق را در دلها برای رسیدن به این افتخار بزرگ
زنده کند. میفرماید: (مؤمنان رستگار شدند) و به هدف نهایی خود در تمام ابعاد رسیدند (قد افلح المؤمنون).
(افلح) از ماده (فلح و فلاح) در اصل به معنی شکافتن و بریدن است سپس بر هر نوع پیروزی و رسیدن به مقصد و خوشبختی اطلاق شده است. در حقیقت افراد پیروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه برمیدارند و راه خود را به سوی مقصد میشکافند و پیش میروند. البته فلاح و
رستگاری معنی وسیعی دارد که هم پیروزیهای مادی را شامل میشود و هم معنوی را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.
پیروزی و رستگاری دنیوی در آن است که
انسان آزاد و سربلند، عزیز و بینیاز زندگی کند و این امور جز در سایه
ایمان امکانپذیر نیست و رستگاری آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار در میان نعمتهای جاویدان در کنار دوستان شایسته و پاک و در کمال عزت و سربلندی به سر برد.
(راغب) در (مفردات) ضمن تشریح این معنی میگوید: فلاح دنیوی در سه چیز خلاصه میشود: بقاء و
غنا و
عزت و فلاح اخروی در چهار چیز: بقاء بلا فنا، و غنا بلا فقر، و عز بلا ذل و علم بلا جهل:
(بقای بدون
فنا، بینیازی بدون
فقر،
عزت بدون
ذلت، و
علم خالی از
جهل).
سپس به بیان این صفات پرداخته و قبل از هر چیز انگشت روی نماز میگذارد و میگوید: (آنها کسانی هستند که در نمازشان خاشعاند، الذین هم فی صلاتهم خاشعون)
(خاشعون) از ماده (خشوع) به معنی حالت
تواضع و ادب جسمی و روحی است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمی در انسان پیدا میشود و آثارش در بدن ظاهر میگردد. در اینجا
قرآن (اقامه صلوه) (خواندن نماز) را نشانه مؤمنان نمیشمارد بلکه خشوع در نماز را از ویژگیهای آنان میشمارد، اشاره به این که نماز آنها الفاظ و حرکاتی بیروح و فاقد معنی نیست بلکه به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار در آنها پیدا میشود که از غیر او جدا میگردند و به او میپیوندند چنان غرق حالت
تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار میشوند که بر تمام ذرات وجودشان اثر میگذارد خود را ذرهای میبینند در برابر وجودی بیپایان و قطرهای در برابر اقیانوسی بیکران.
لحظات این نماز هر کدام برای او درسی است از
خودسازی و تربیت انسانی و وسیلهای است برای تهذیب روح و جان. در حدیثی میخوانیم که
پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) مردی را دید که در حال نماز با ریش خود بازی میکند فرمود: اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه!: (اگر او در قلبش خشوع بود اعضای بدنش نیز خاشع میشد).
اشاره به اینکه خشوع یک حالت درونی است که در برون اثر میگذارد. پیشوایان بزرگ اسلام آن چنان خشوعی در حالت نماز داشتند که به کلی از ماسویالله بیگانه میشدند تا آنجا که در حدیثی میخوانیم: پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) گاه به هنگام نماز به
آسمان نظر میکرد اما هنگامی که آیه فوق نازل شد دیگر سر بر نمیداشت و دائماً به
زمین نگاه میکرد.
اگر
رکوع و
سجود و
قرائت و
تسبیح را جسم نماز بدانیم
حضور قلب و توجه درونی به حقیقت نماز و کسی که با او راز و نیاز میکنیم روح نماز است. خشوع نیز در واقع چیزی جز حضور قلب توام با تواضع و
ادب و
احترام نیست و به این ترتیب روشن میشود که مؤمنان تنها به نماز به عنوان یک کالبد بیروح نمینگرند بلکه تمامی توجه آنها به باطن و حقیقت نماز است.
بسیارند کسانی که اشتیاق فراوان به حضور قلب و
خشوع و خضوع در نمازها دارند اما هر چه میکوشند توفیق آن را نمییابند. برای تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز و سایر عبادات، امور ذیل را دقیقاً توصیه میکنیم:
۱ ـ به دست آوردن آن چنان معرفتی که
دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند تا هیچ کار دنیوی نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.
۲ ـ توجه به کارهای پراکنده و مختلف معمولاً مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان، توفیق پیدا کند که مشغلههای مشوش و پراکنده را کم کند به حضور قلب در عبادات خود کمک کرده است.
۳ ـ انتخاب محل و مکان نماز و سایر
عبادات نیز در این امر اثر دارد به همین دلیل نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهایی که ذهن انسان را به خود مشغول میدارد
مکروه است و همچنین در برابر درهای باز و محل عبور و مرور مردم در مقابل آیینه و عکس و مانند اینها، به همین دلیل معابد مسلمین هر قدر سادهتر و خالی از زرق و برق تشریفات باشد بهتر است چرا که به حضور قلب کمک میکند.
۴ ـ پرهیز از
گناه نیز عامل مؤثری است زیرا گناه
قلب را از خدا دور میسازد و از حضور قلب میکاهد.
۵- آشنایی به معنی نماز و فلسفه افعال و اذکار آن عامل مؤثر دیگری است.
۶ ـ انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن چه در مقدمات و چه در اصل نماز نیز کمک مؤثری به این امر میکند.
۷ ـ از همه اینها گذشته این کار مانند هر کار دیگر نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار و پیگیری دارد بسیار میشود که در آغاز انسان در تمام نماز یک لحظه کوتاه قدرت تمرکز فکر پیدا میکند اما با ادامه این کار و پیگیری و تداوم آن چنان قدرت نفس پیدا میکند که میتواند به هنگام نماز دریچههای فکر خود را بر غیر معبود مطلقاً ببندد. (دقت کنید).
کلمه خشوع به معنای تاثر خاصی است که به افراد مقهور دست میدهد، افرادی که در برابر سلطانی قاهر قرار گرفتهاند، به طوری که همه توجّه وی معطوف او گشته، از هر جای دیگر قطع میشود و ظاهراً این حالت، حالتی است درونی، که به نوعی عنایت به اعضاء و جوارح نیز نسبت داده میشود.
و نیز کلام خدای تعالی که میفرماید: «و خشعت الاصوات للرحمن؛
که خشوع را به صوت نسبت داده است.»
و خشوع به این معنا جامع همه آن معانی است که در تفسیر این کلمه و این آیه گفتهاند:
الف: خشوع به معنای
ترس و بیحرکت شدن اعضاء از ترس است.
ب: و یا گفتهاند: افتادن پلکها و
خفض جناح و تواضع است.
ج: و یا گفتهاند: سر به زیرانداختن است.
د: و یا گفتهاند: خشوع آن است که به این سو و آن سو ننگری.
ه: و یا گفتهاند: آن است که مقام طرف را بزرگ بداری و همه اهتمام خود را در بزرگداشت او جمع وجود کنی.
و: و یا گفتهاند: خشوع عبارت از
تذلل است.
ز:
صاحب مجمعالبیان میگوید: مؤمنان کسانی هستند که در نماز خود متواضعاند و نماز را با
فروتنی اداء میکنند و چشم خود را از محل سجده برنمیدارند و به سمت راست و چپ توجّه نمیکنند.
در روایت است که پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) مردی را دید که در حال نماز با ریش خود بازی میکرد، فرمود: اگر دلش خاشع بود اعضای بدنش نیز خاشع بودند.
از این روایت استفاده میشود که خشوع در نماز هم به قلب است و هم به اعضاء.
خشوع قلب این است که از همه چیز اعراض کند و تنها متوجّه پرستش و
نیایش خدا باشد.
خشوع در اعضاء این است که چشم را فرو نهد و توجّه به کسی و چیزی نکند و از کارهای بیهوده خودداری کند.
ابن عباس میگوید: معنی خشوع این است که افرادی که در سمت راست و چپ او قرار دارند نشناسد.
در روایت است که پیامبر خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در حال نماز چشم را متوجّه آسمان میکرد همین که این آیه نازل شد، سر را پایینانداخت و دیده را بر زمین دوخت.
در
تفسیر المیزان بیان شده: در
تفسیر قمی در ذیل آیه (الذّین هم فی صلاتهم خاشعون) میگوید امام فرمود: خشوع در نماز این است که چشم به زیر بیندازی و همه توجّهت به نماز باشد.
از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) روایت شده که همین معنا را افاده میکند، و عبارت آن این است که فرمود: به خدا پناه ببرید از خشوع نفاق. پرسیدند: خشوع نفاق چیست؟ فرمود: این که ظاهر بدن خاشع دیده شود ولی در
قلب خشوعی نباشد.
«الّذین هم علی صلاتهم دائمون و الّذین فی اموالهم حقّ معلوم للسّائل و المحروم و الّذین یصدّقون به یوم الدّین. و الّذین هم من عذاب ربّهم مشفقون و الّذین هم لفروجهم حافظون و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون و الّذین هم بشهاداتهم قائمون و الّذین هم علی صلاتهم یحافظون اولئک فی جنّات مکرمون؛
نمازگزاران نمازها را پیوسته بهجا میآورند. در اموالشان حق معلومی است برای تقاضا کنندگان و محرومان، و به
روز جزا ایمان دارند و از
عذاب پروردگارشان بیمناکند و دامان خویش را از بیعفتی حفظ میکنند. و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت میکنند، و قیام به ادای شهادت حق مینمایند. و برای نماز خود مراقبت دارد. این افراد در باغهای بهشتی گرامیند.»
امّا آثاری که در آیات سوره مبارکه
معارج به عنوان آثار نماز ذکر شده است.
نمازگزار را در این سوره معرفی کرده و در حقیقت
اسرار نماز را بیان کرد و خاصیت نماز را تشریح فرمود.
۱ ـ «الّذین هم علی صلاتهم دائمون؛ نمازگزاران به طور پیوسته بر نماز مداومت دارند.»
این که کلمه (صلاة) را به
ضمیر (هم) اضافه کرده دلالت دارد بر این که بر خواندن نمازشان هر چه بوده مداومت داشتهاند، نه این که دائماً در نماز بودهاند.
و ستودن آنان به مداومت در نماز اشاره است به این که اثر هر عملی با مداومت در آن کامل میشود.
این نخستین ویژگی نمازگزاران است که ارتباط مستمر با پروردگار متعال دارند و این ارتباط از طریق نماز تامین میگردد.
نمازی که انسان را از
فحشاء و
منکر باز میدارد، نمازی که روح و جان انسان را پرورش میدهد و او را همواره به
یاد خدا میاندازد و این توجه مستمر مانع از
غفلت و غرور و فرو رفتن در دریای
شهوات و اسارت در چنگال
شیطان و
هوای نفس میشود.
بدیهی است منظور از مداومت بر نماز این نیست که همیشه در حال نماز باشد بلکه منظور این است که در اوقات معین نماز را انجام میدهند.
اصولاً هر کار خیری آنگاه در انسان اثر مثبت میگذارد که تداوم داشته باشد،
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در حدیثی میفرماید: انّ احبّ الاعمال الی الله مادام و ان قلّ؛ محبوبترین اعمال نزد خدا چیزی است که مداومت داشته باشد هر چند کم باشد.
به اعتبار دیگر
امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید: آیه فوق درباره
نماز نافله است و انجام نوافل سبب تکمیل نواقص نمازهای واجب است و نیز فرمود خداوند بزرگ میفرماید گاهی
بنده من به واسطه انجام نوافل به تدریج به من نزدیک میشود تا آن جا که او را دوست دارم، چشم و گوش و زبان و دستش را در اختیار خویش قرار میدهم اگر مرا بخواند جواب گویم و اگر حاجت طلبید عطا کنم.
در حدیثی از امام باقر (علیهالسّلام) آمد که منظور این است که هرگاه انسان چیزی از نوافل را بر خود فرض میکند همواره به آن ادامه دهد.
در حدیث دیگر از
امام صادق (علیهالسّلام) آمده این آیه فوق منظور به نافله است و آیه «و الذین هم علی صلاتهم یحافظون» ناظر به
نماز فریضه است.
این تفاوت ممکن است از اینجا باشد که تعبیر به محافظت مناسب نمازهای واجب است که دقیقاًَ آنها را باید در وقتهای معین انجام داد اما تعبیر به تداوم مناسب نمازهای مستحب است، چرا که انسان میتواند آنها را انجام دهد و گاه ترک کند.
«و الّذین فی اموالهم حقّ معلوم للسّائل و المحروم؛ و آنها که در اموالشان حق معلومی است برای تقاضا کنندگان و محرومان.»
بعد از ذکر نماز که بهترین اعمال و بهترین حالات
مؤمنان است به دومین ویژگی آنها پرداخته میفرماید آنها کسانی هستند که حق معلومی از اموالشان را برای محرومین قرار دادهاند.
پیامها و نکتهها:
بعد از ارتباط با خالق، ارتباط با مخلوق را بیان میکند.
هم پیوند با
خدا و هم پیوند با مردم باید قوی باشد.
نمازگزار کسی است که آنچه در اختیار اوست به خود اختصاص نمیدهد.
منظور سخن از
مال حلال است نه
مال حرام، اگر کسی از مال حرام بخشش کرد طرفی نمیبندد، آن کسی که از راه حلال به دست آورد مالک آن میشود.
نمازگزار کسی است که مال او حساب شده است و دیگران در مال او سهمی دارند.
دیگران دو قسمند، عدهای سائلند که روی سؤال دارد و عدهای روی سؤال هم ندارند یا دسترسی ندارند.
نمازگزار کسی است که اموال او مورد تعلق حق دیگران قرار میگیرد.
این حق معلوم راجع به
زکات و افعال زکات فقهی نیست، این درباره
انفاق و
ایثار واجب نیست، چون در
مکه هنوز حکم زکات فقهی نیامده بود بلکه در مورد رسیدگی به امور پابرهنگان و محرومان و گرسنگان،
وحی رسیده بود.
بنابراین حق معلوم چیزی غیر از
زکات است که انسان بر خود لازم میشمرد که به نیازمندان بدهد.
تفاوت میان (سائل) و (محروم) این است که سائل کسی است که حاجت خود را میگوید و تقاضا میکند و محروم کسی است که
شرم و
حیاء مانع تقاضای اوست. و در حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) آمده است، محروم کسی است که زحمت در کسب و کار کشد ولی زندگی او پیچیده شده است این حدیث نیز مناسب همان تفسیری است که ذکر شده زیرا چنین اشخاص کمتر روی سؤال دارند.
به هر حال انجام این کار اثر اجتماعی دارد و با
فقر و محرومیت مبارزه میکند و از سوی دیگر اثر اخلاقی روی کسانی که به آن عمل میکنند میگذارد و قلب و جانشان را از
حرص و
بخل و
دنیا پرستی میشوید.
نمازگزار واقعی دستگیری و حمایت مالی از فقر و تنگدستان و محرومان جامعه میکنند.
حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که وقتی از تفسیر این آیه سؤال کردند که آیا این چیزی غیر از زکات است فرمود: آری این درباره کسی است که خداوند
ثروت و مالی به او میبخشد و او به مقدار هزار یا دو هزار یا سه هزار یا بیشتر و کمتر از آن جدا کرده و با آن
صله رحم میکند و مشقّت از قوم خود برمیدارد.
«و الّذین یصدقون به یوم الدین» سومین ویژگی نمازگزاران: کسانی هستند که به
روز جزا ایمان دارند.
مراد به تصدیق یوم الدین این است که مصلین (نمازگزاران) علاوه بر تصدیق قلبی روز جزا عملاً هم آن را تصدیق میکنند. به این معنا سیره زندگانی نمازگزاران سیره کسی است که معتقد است هر عملی که انجام دهد به زودی در مورد بازخواست و بر طبق آن جزا داده میشود حال، چه این که عملی
خیر باشد و چه
شر، اگر خیر باشد جزای خیرش میدهند و اگر شر باشد جزای شرش میدهند.
و تعبیر به جمله (یصدقون) دلالت دارد بر این که تصدیقشان استمرار هم دارد و دائماً مراقبند در هر عملی که میخواهند انجام دهند خدا را فراموش نکنند. اگر او آن عمل را خواسته انجامش دهند. و اگر نخواسته ترکش کنند.
(یصدقون)
فعل مضارع است دلالت بر
استمرار دارد، آنها پیوسته توجه دارند که بعضی از مفسران آن را به معنی تصدیق عملی یعنی انجام وظائف و ترک محرمات تفسیر کرده ولی حساب و کتاب و جزائی در کار است.
ظاهر آیه
مطلق است هم تصدیق علمی و هم عملی را شامل میشود.
نمازگزار هنگامی که در نماز میگوید (مالک یوم الّدین) غرق دریای تفکر میگردد و مالک آن جهان را با آن قدرت عظیم در نظر میگیرد و با چنین تجسمی با یک دنیا علاقه و شور میگوید مالک یوم الدین. نمازگزار اگر به جمله (مالک یوم الدین) اعتقاد قلبی داشته باشد که روزی آن را مشاهده کرده و به خاطر اعمال نیک به
بهشت رفته و به واسطه اعمال زشت به
جهنم میرود و عذاب میبیند دیگر مرتکب
گناه و
رذایل اخلاقی نمیشود.
بنابراین اگر یک آن تامل نموده و احساس کند که در محشر قیامت و در پیشگاه الهی ایستاده است از اعمال گذشته خود شرمنده شده و اگر میخواست در آینده نیز گناهی مرتکب شود از آن پشیمان میشود و همین جمله نمازگزار را از رذایل اخلاقی حفظ میکند.
همه مشکلات و خطاها بر اثر فراموشی
معاد است، وقتی
قرآن علت تبهکاری را میشمارد میفرماید: «لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب» چون روز حساب را فراموش کردند تن به
گناه دادند، نمازگزار قیامت را فراموش نمیکند و آن را باور دارد.
«و الّذین هم من عذاب ربّهم مشفقون؛ اینها از عذاب خدای سبحان هراسناکند.»
ویژگی چهارم (نمازگزاران): کسانی هستند که از عذاب پروردگارشان بیمناکند. نماز آن است که انسان را از قیامت هراسناک کند.
نماز آن است که انسان را به یاد معاد وادارد. یاد معاد هم مانع انجام گناه میشود. هر کس در شبانه روز در نمازهای واجب ده بار به یاد قیامت بیفتد مواظب کردار خود میشود.
چهارم از اهل نجات کسانی میباشند که از عذاب پروردگارش ترسناکند زیرا در اثر ایمان به
مبدا و معاد و یقین به عالم جزا از عذاب پروردگار که به
کیفر مخالفت اوامر الهی و دستورات نبوی مستحق گردیدهاند مطمئن نیستند و همیشه در دل ترسناکند نمیدانند مورد
عفو و
رحمت الهی واقع میگردند یا مورد غضب و سخط او واقعند.
در آیه میفرماید: (انّ عذاب ربهم غیر مامون) چه کسی در امان است که گرفتار عذاب خدا نشود مگر انسان برگه ایمنی دریافت کرده است.
علی (علیهالسّلام) میفرماید: آن چنان از خدا خائف باش که اگر تمام
حسنات مردم روی زمین را بیاوری احتمال بده از تو نپذیرد و آن چنان به او امیدوار باش که اگر تمام گناهان اهل زمین را داشته باشی احتمال بده تو را بیامرزد.
«و الذین هم لفروجهم حافظون؛ آنها که دامان خویش را از بیعفتی حفظ میکنند.»
پنجم از اوصاف مؤمنان راستین این است که بر حلال خود اکتفا مینمایند و خود را آلوده به
زنا یا
لواط و غیر آن نمیکنند و آنچه به نظر عقل و شرع رکیک مینماید خودداری میکنند.
بدون شک
غریزه جنسی از غرایز سرکش انسان بوده و سر چشمه بسیاری از گناهان است تا آنجا که بعضی معتقدند در تمام پروندههای مهم جنایی اثری از این غریزه دیده میشود لذا کنترل و حفظ حدود آن از نشانههای مهم
تقوی است.
بعد از ذکر نماز و کمک به نیازمندان و ایمان به روز قیامت و ترس از
عذاب الهی کنترل این غریزه سفارش شده است.
قطعاً به وسیله نماز میتوان کنترل غریزه نمود و دامن را از بیعفتی و گناه حفظ کرد.
نماز عامل بازدارنده از گناهان و
شهوات است اگر نماز انسان را از زشتیها و منکرات باز ندارد قطعاً بداند نماز واقعی بهجا نیاورده است. باید دامان نمازگزار از هر گونه بیعفتی پاک باشد همان طور که
لباس نمازگزار باید طاهر باشد روحش هم باید طاهر باشد.
«و الّذین هم لاماناتهم راعون؛ آنها که امانتهای خود را رعایت میکنند.»
ششمین ویژگی مؤمنان این است که هر گاه
ودیعه یا امانتی نزد آنها سپرده شود حفظ کرده و نگاه میدارند تا به صاحبش برسانند.
این آیه رعایت
امانت را یکی دیگر از اوصاف برجسته نمازگزاران حقیقی بیان میکند.
امانت در این آیه به طور
مطلق آمده است.
امانت، معنی وسیعی دارد که نه تنها امانتهای مادی مردم را از هر نوع دربر میگیرد بلکه امانتهای الهی و پیامبران و
پیشوایان معصوم همه را شامل میشود. هر یک از نعمتهای الهی امانتی از امانات او هستند پستهای اجتماعی و مخصوصاً مقام
حکومت از مهمترین امانت است.
انواع امانتها که مردم به یکدیگر
اعتماد نموده و هر یک به دیگری میسپارد از قبیل
مال و جان و
عرض، شخص امین رعایت آن را نمود، در حفظش میکوشد و به آن
خیانت نمیکند.
در حدیثی امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: لا تنظروا الی طول رکوع الرّجلّ و سجوده فانّ ذلک شیء اعتاده فلو ترکه استوحش لذلک و لکن انظروا الی صدق حدیثه و اداء امانته؛
برای تشخیص ایمان یک فرد تنها به
رکوع و
سجود طولانی او نگاه نکنید و به صرف آن حکم ننمایید زیرا اطاله رکوع و سجود چیزی است که وی به آن عادت کرده و برای او یک امر عادی شده است و نه عبادی، به طوری که اگر مورد اعتیاد خود را ترک کند وحشت و نگرانی پیدا میکند برای تحقیق ایمان وی به
راستگویی او در گفتار و به درستی عملش در کردار و در امانتداریش بنگرید (که اگر راستگو و امین بود میتوان در مورد اسلام راستین او نظر مثبت داد و اگر نه او مبتلا به اسلام سنتی است نه بهرهمند از اسلام صحیح و ایمان کامل)
«و الّذین... و عهدهم راعون؛ آنها به عهد خود وفا میکنند.»
هفتم: از اوصاف برجسته نمازگزاران این است که
عهد را رعایت میکنند.
عهد نیز مفهوم وسیعی دارد که هم عهدهای مردمی را شامل میشود و هم عهدها و پیمانهای الهی را.
زیرا عهد هر گونه التزام و تعهدی است که انسان نسبت به دیگری میدهد و بدون شک کسی که ایمان به خدا و پیامبر او میآورد با این ایمان تعهدات وسیعی را پذیرفته است.
ظاهراً مراد به کلمه (عهد) در آیه مورد بحث قراردادهای زبانی و عملی است که انسان با غیر میبندد که خلاف عمل را انجام ندهد و یا فلان امر را رعایت و حفظ کند و بدون مجوز آن قرار داد را نقض ننماید.
بعضی از مفسرین گفتهاند مراد به عهد تنها این نیست بلکه تمامی قرارهایی است که انسان ملتزم به آن باشد حتی ایمان بنده خدا، به خدا هم عهدی است که او با پروردگارش بسته و قرار گذاشته آنچه خدا تکلیفش میکند
اطاعت نماید.
برخی از بزرگان رسالههایی نوشتهاند به نام رساله عهد یکی از اینها نوشته
ابن سینا که تعهدات خود را در آن رساله بیان میکند اینان عهد میکنند که زبان جز به ذکر حق باز نکنند و در مجالس
گناه شرکت نکنند عهد میکنند در محافلی که سودی ندارد حضور پیدا نکنند در این عهدنامهها مواد عهدی بین خود و خدای را توضیح میدهند مؤمن با خدای خود عهدی دارد و خدا آن قدر نزدیک است که مؤمن میتواند با او عهد ببندد.
بسیاری از روابط اجتماعی و خطرهای نظام اقتصادی و مسائل سیاسی همگی بر محور عهد و پیمانها دور می
زند که اگر تزلزلی در آنها پیدا شود و سرمایه اعتماد از بین برود بهزودی نظام اجتماعی فرو میریزد و هرج و مرج وحشتناکی بر آن حاکم میشود و به همین دلیل در آیات
قرآن تاکید فراوانی روی مساله وفای به عهد شده است.
«و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا؛
به عهد خود وفا کنید که البته عهد مورد باز خواست قرار خواهد گرفت»
علی (علیهالسّلام) میفرماید: به راستی که برای دینداران علامات و نشانههایی است که بدانها شناخته میشوند: ۱ ـ
راستگویی ۲ ـ
اداء به امانت ۳ ـ
وفاء به عهد ۴ ـ
صله رحم از خویشان ۵ ـ دلسوزی به ناتوان ۶ ـ
خوش اخلاقی و بلندی طبع ۷ ـ پیرو علم و دانش و اموری که او را به خدا نزدیک گرداند.
امید است که هر نمازگزاری دارای این نشانهها باشد.
«الّذین هم بشهاداتهم قائمون؛ آنها (مؤمنان) که برای ادای شهادت حق قیام میکنند.»
هشتم: از خصوصیات نمازگزاران این است که در آنجایی که بایستی
شهادت به حق بدهند کتمان شهادت نمیکنند.
معنای شهادت معروف است و قائم بودن به شهادت به معنای این است که از تحمل و اداء آنچه تحمل کرده استنکاف نورزد. اولاً وقتی او را شاهد میگیرند شهادت را تحمل کند و ثانیاً وقتی برای اداء شهادت دعوت میشود استنکاف نورزد. و بدون هیچ کم و زیادی آنچه دیده بگوید و
آیات قرآن در این باره بسیار است.
اقامه شهادت عادلانه و ترک کتمان آن یکی از مهمترین پایههای اقامه
عدالت در جامعه بشری است.
آنها که میگویند چرا ما به شهادت و گواهی دادن بر ضد این و آن
عداوت اینها را بخریم و دردسر برای خود بیافرینیم افرادی بیاعتنا به حقوق انسانی و فاقد روح اجتماعی و غیر متعهد نسبت به اجرای عدالتند.
قرآن در آیات متعددی مسلمانان را دعوت به ادای شهادت حق کرده و کتمان را
گناه شمرده است.
در
فقه اسلامی نیز شهادت اهمیت خاصی دارد و پایه اثبات بسیاری از حقوق فردی و اجتماعی شمرده شده و احکام ویژهای دارد.
«و الّذین هم علی صلاتهم یحافظون؛ و آنها که بر نماز مراقبت دارند.»
نهمین وصف مصلّین محافظت بر نماز است.
منظور از محافظت بر صلات این است که صفات کمال نماز را رعایت کند و آن طور که شرع دستور داده نماز بخواند.
مفسّرین گفتهاند محافظت بر نماز، غیر مداومت بر آن است چون دوام مربوط به خود نماز و جرم عمل است و اما محافظت مربوط به کیفیت آن است پس آیه «و الذین هم علی صلاتهم یحافظونن» بعد از آیه «الذین هم علی صلاتهم دائمون» تکرار یک مطلب نیست.
(صلوة)
اسم جنس و شامل میگردد نمازهای پنجگانه
فریضه را.
مصلین کسانی هستند که مواظب نماز خویشتنند و همه اوقات نماز را حفظ میکنند.
نماز در اینجا اشاره به
نماز واجب و در آیه گذشته اشاره به
نماز نافله است.
نخستین وصف، اشاره به تداوم نماز بود اما در اینجا (نهمین وصف) از حفظ آداب و شرایط ارکان و خصوصیات آن است، آدابی که هم ظاهر نماز را از آنچه مایه
فساد است حفظ میکند و هم روح نماز را که
حضور قلب است تقویت مینماید.
و هم موانع اخلاقی را که سد راه
قبول آن است از بین میبرد. بنابراین هرگز تکرار محسوب نمیشود.
این آغاز و پایان (آیه نماز) نشان میدهد که در میان تمام این اوصاف توجه به نماز برترین و مهمترین آنها است، چرا چنین نباشد در حالی که نماز مکتب عالی تربیت و مهمترین وسیله
تهذیب نفوس و پاکسازی جامعه است.
زراره از ابی جعفر محمدباقر (علیهالسّلام) چنین روایت کرده: نماز فریضه است کسی که نماز را در وقت انجام دهد در صورتی که عارف باشد به حقیقت آن و چیزی بر نماز ترجیح ندهد خداوند وی را از عذاب تبرئه میگرداند و کسی که نماز را در غیر وقت بخواند و چیزی بر نماز ترجیح دهد اگر خدا بخواهد او را میآمرزد و اگر نخواهد وی را عذاب میکند.
پاداش نمازگزارانی که دارای این اوصافند.
اولئک فی جنّات مکرمون، همه این افراد (نمازگزاران) در باغهای بهشتی گرامیاند.
در پایان
پاداش صاحبان این اوصاف را بیان میکند و میفرماید: کسانی که دارای این صفاتند در باغهای بهشتی جای دارند و از هر نظر گرامی داشته میشوند.
چرا گرامی نباشند در حالی که میهمانهای خدا هستند و خداوند قادر و رحمان تمام وسایل پذیرایی را برای آنها فراهم ساخته است و در حقیقت این دو تعبیر (جنات ـ مکرمون) اشاره به نعمتهای مادی و معنوی است که شامل حال این گروه است.
امام خمینی برای هر یک از اجزا و شرایط نماز اسرار و آدابی بیان کرده است، از جمله:
۱- طهارت: امام خمینی سرّ طهارت اعضای ظاهری را اظهار و اعلام تطهیر باطن از نجاسات درونی و نشاندهنده طهارت روحی و قلبی میداند.
در نگاه ایشان نمازگزار با وضو و غسل درواقع تطهیر قلب و باطن خود را از ناپاکیهای معنوی در محضر خداوند به نمایش میگذارد.
۲- پوشش: در هنگام پوشیدن لباس باید به این نکته توجه کرد که خداوند عیبها و گناهان را پوشانده است؛ پس باید با حقتعالی به صدق و اخلاص معامله کرد و ظاهر خود را با لباس طاعت و باطن خود را با خوف و رهبت زینت داد.
۳- مکان: مرتبه قوای ظاهر و باطنی نفس که محل آنها ارض تربیت انسان است. این مکان سجدهگاه لشکریان رحمان است که فرد باید آنها را پاکیزه نگه دارد چنانکه نشئه غیبی که محل آن بدن برزخی است و آن نشئه در مرتبه قلب واقع میشود و باید آن را از تصرفات شیطان محفوظ داشت ازاینرو قلب نمازگزار باید از تصرفات
شیطان و
نفس خالی باشد و این سر اباحه مکان است تا زمانی که اعضا و قلب در تصرف شیطان یا نفس است، عبادت در این مکان غصبی خواهد بود و عبادت حقتعالی در آن واقع نمیشود.
۴- وقت: به اعتقاد امام خمینی وقت همان زمان حضور در بارگاه الهی است و زمانی است که خداوند بنده ضعیف را به مناجات با خود دعوت میکند. توجه به این نکته موجب خوف و خشیت قلب میشود.
۵- استقبال: توجه قلب به قلب حقیقی و توجه نکردن به جهات متفرق و کثرات، سرّ روبهقبله بودن است و لازم است سالک توجه خود را به قبله حقیقی معطوف کند.
۶- اذان و اقامه: ادب اذان و اقامه این است که سالک باید در تمام بخشهای اذان و اقامه به قلب خود عظمت محضر و حضور را بفهماند و ذلت و عجز خود را در نظر آورد تا خوف و خشیت برای او حاصل شود.
۷- قنوت: امام خمینی قنوت را دست شستن و بریدن از غیر حقتعالی شمرده است و رویآوردن تام به عز
ربوبیت و درخواست از غنی مطلق با دست تهی هست ادب قنوت این است که در این حال که خداوند باب مناجات را برای بنده بازکرده است، دعای او مشتمل بر تنزیه و تسبیح و خلوت با محبوب است.
«انّ الانسان خلق هلوعاً، اذا مسّه الشّرّ جزوعاً، و اذا مسّه الخیر منوعاً، الاّ المصلّین؛ انسان حریص و کمطاقت آفریده شد هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکند، و هنگامی که خوبی به او برسد مانع دیگران میشود، مگر نمازگزاران.»
بعد از ذکر گوشهای از عذابهای
قیامت به ذکر اوصاف افراد بیایمان و در مقابل آنها مؤمنان راستین میپردازد تا معلوم شود چرا گروهی اهل عذابند و گروهی اهل نجات.
نخست میفرماید: انسان
حریص و کمطاقت آفریده شده است «انّ الانسان خلق هلوعاً».
هنگامی که بدی به او برسد بسیار جزع و بیتابی میکند «اذامسّه الشّرّ جزوعاً».
هنگامی که خوبی به او رسد از دیگران دریغ میدارد «و اذامسّه الخیر منوعاً».
جمعی از مفسران لغت (هلوع) را به معنی حریص و جمعی به معنی کمطاقت
تفسیر کردهاند بنابر تفسیر اول در اینجا به سه نکته منفی اخلاقی در وجود اینگونه انسانها اشاره شده حرص و
جزع و
بخل بنابر تفسیر دوم به دو نکته جزع و بخل زیرا آیه دوم و سوم تفسیری است برای معنی (هلوع).
این احتمال نیز وجود دارد که در معنی در این واژه جمع باشد، چرا که این دو وصف لازم و ملزوم یکدیگرند، آدمهای حریص غالباً بخیلاند، و در برابر حوادث کم تحمل و عکس آن نیز صادق است.
در این آیه اشاره به سه نکته منفی اخلاقی اشاره شد.
«ان الانسان خلق هلوعا» انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است. کلمه (هلوع) صفتی است که از ماده (هاء ـ لام ـ عین) و
مصدر (هلع) به فتحهاء و لام که به معنای شدت حرص است اشتقاق شده است.
هلوع کسی است که هنگام برخورد با ناملایمات بسیار جزع میکند و چون به خیری میرسد از انفاق به دیگران خودداری میکند.
در اینجا سؤال یا سؤالهایی مطرح میشود که اگر خداوند انسان را برای
سعادت و
کمال آفریده چگونه در طبیعت او شر و بدی قرار داده است، و انگهی آیا ممکن است خداوند چیزی را با صفتی بیافریند و سپس آفرینش خود را مذمت کند؟
و از همه اینها گذشته
قرآن در آیه ۴
سوره تین صریحاً میگوید: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»
ما
انسان را با بهترین صورت و ساختمان آفریدیم، مسلماً منظور این نیست که ظاهر انسان خوب و باطنش زشت و بد است بلکه کل
خلقت انسان به صورت احسن تقویم است و همچنین آیات دیگری که مقام والای انسان را میستایند این آیات با آیه مورد بحث چگونه سازگار است.
پاسخ همه این سؤالات با توجه به یک نکته روشن میشود و آن این است که
خداوند نیروها و غرایز و صفاتی در انسان آفریده است که اینها بالقوه وسیله تکامل و ترقی و سعادت او محسوب میشوند، بنابراین صفات و غرایز مزبور ذاتاً بد نیست، بلکه وسیلهای است، امّا هنگامی که همین صفات در مسیر انحرافی قرار گیرد و از آن سوء استفاده شود مایه نکبت و بدبختی و
شر و
فساد خواهد بود.
فیالمثل، همین حرص نیرویی است که به انسان اجازه نمیدهد به زودی از تلاش و کوشش باز ایستد. و با رسیدن به نعمتی سیر شود این یک عطش سوزان است که بر وجود انسان مسلّط است. اگر حرص در
علم در مسیر تحصیل علم و دانش به کار افتد و انسان حریص در علم و یا به تعبیر دیگر تشنه و عاشق بیقرار علم باشد مسلماً مایه کمال او است، اما اگر آن در مسیر مادیات به کار افتد مایه شر و بدبختی و
بخل میگردد.
به تعبیر دیگر این صفت شاخهای از
حبّ ذات است و میدانیم حبّ ذات چیزی است که انسان را به سوی کمال میفرستد اما اگر در مسیر انحرافی واقع شود به سوی انحصار طلبی و بخل و
حسد و مانند آن پیش میرود.
حرص در اصل یک مایه فطری و یک سرمایه الهی در وجود تمام انسانها است. اگر وجود انسان خالی از حرص بود، بدون تردید دنبال هیچ برنامهای نمیرفت و برای جلب هیچ خیری و دفع هیچ شری قدم برنمیداشت.
در این آیه اوصاف ایمان آورندگان را بیان میکند.
چگونه دل با یاد خدا آرام میگیرد
همیشه
اضطراب و نگرانی یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسانها بوده و هست و عوارض ناشی از آن در زندگی فردی و اجتماعی کاملاً محسوس است.
همیشه
آرامش یکی از گمشدههای مهم بشر بود و به هر
دری می
زند تا آن را پیدا کند و اگر تلاش و کوشش انسانها را در طول تاریخ برای پیدا کردن آرامش از طرق صحیح و کاذب جمع آوری کنیم خود کتاب بسیار قطوری را تشکیل میدهد.
آرامش و دلهره نقش بسیار مهمی در سلامت و بیماری فرد و جامعه و
سعادت و بدبختی انسانها دارد و چیزی نیست که بتوان از آن به آسانی گذشت و به همین دلیل تاکنون کتابهای زیادی نوشته شده که موضوع آنها فقط نگرانی و راه مبارزه با آن و طرز به دست آوردن آرامش است.
تاریخ بشر مملوّ است از صحنههای غم انگیزی که انسان برای تحصیل آرامش به هر چیز دستانداخته و در هر وادی گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است.
ولی
قرآن با یک جمله کوتاه و پر مغز مطمئنترین و نزدیکترین راه را نشان داده و میگوید «بدانید که یاد خدا آرامشبخش دلها است.
از ظاهر
سیاق برمیآید که صدر آیه بیان ذیل آیه قبل است، یعنی بیان جمله در «من اناب» است و میفهماند
انابه همان ایمان و اطمینان قلب است با ذکر خدا البته این از ناحیه عبد است که او را آماده و مستعد میسازد برای اینکه مشمول عنایت و عطیه الهیه گردد.
همچنان که
فسق و اعراض از حق در طرف
ضلالت خود زمینه را آماده برای اضلال خدایی میکند. و لذا میبینیم فرمود (و ما یضل به الا الفاسقین) و با آن گمراه نمیکند مگر تبهکاران را.
و نیز فرمودند: «فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا یهدی القوم الفاسقین» به سوی
باطل میل کردند خداوند هم دلهایشان را گریزان از حق و متمایل به باطل کرد و خدا مردم تبهکار را
هدایت نمیکند.
و ایمان به خدا به صرف این نیست که انسان بداند و درک کند که خدا حق است زیرا مجرد دانستن و درک کردن ملازم با ایمان نیست، بلکه با
استکبار و انکار هم میسازد همچنان که خودش فرمود: «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم» آن را انکار کردند در حالی که دلهایشان بدان
یقین داشت. و چون میدانیم ایمان با انکار نمیسازد. پس نتیجه میگیریم ایمان صرف
ادراک نیست بلکه عبارت است از پذیرایی و قبول مخصوصی از ناحیه
نفس نسبت به آنچه درک کرده، قبولی که باعث شود نفس در برابر آن ادراک و آثاری را که اقتضاء دارد تسلیم شود و علامت دانستن چنین قبولی این است که سایر قوا و جوارح آدمی نیز آن را قبول کند. مانند خود نفس در برابرش تسلیم شود.
اینجاست که میبینیم بسیاری از اشخاص با علم و درک زشتی و پلیدی عملی مع ذلک به آن عمل اعتیاد دارند و نمیتوانند خود را از آن باز دارند برای همین است که قبح آن را تنها درک کردهاند ولی ایمان به آن ندارند و در نتیجه تسلیم درک خود نشدند.
و بعضی دیگر را میبینیم که علاوه بر درک، تسلیم هم شدهاند و بعد از تسلیم توانستهاند بدون درنگ دست از آن کار بردارند و این همان ایمان است. در آیه مورد بحث آن را ایمان و اطمینان قلب نامیده و آن عبارت از این است که آدمی خود را در قبول امر مقبول در امنیت ببیند و قلبش با آن تسکین و آرامش یابد و آن امر در قلبش راه پیدا کند و در آن جایگزین شود بدون اینکه قلب مضطرب و یا روی گردان شود.
از همین جا معلوم میشود که جمله «و تطمئن قلوبهم به ذکر الله» عطف تفسیری بر جمله: و آمنوا است و در نتیجه میفهماند که ایمان به خدا ملازم با اطمینان قلب به وسیله یاد خدا است.
بنابراین هر وقت که دل آدمی به یاد خدا بیفتد اولین اثری که از خود نشان میدهد این است که ملتفت مقصودها و تقصیرها و گناهان خود گشته، آن چنان متاثر شود که عکس العملش در جوارح لرزهاندام باشد دومین اثرش این است که متوجه پروردگارش میشود که هدف نهائی
فطرت اوست و در نتیجه خاطرش سکونت یافته و به یاد او دلش آرامش مییابد.
ذکر خدا چیست و چگونه است.
ذکر گاهی به معنی یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است،
ذکر دو گونه است. ذکر قلبی و ذکر زبانی
و هر یک از آنها دو گونه است یا پس از فراموشی است و یا بدون فراموشی و به هر حال منظور در آیه فوق از ذکر خدا که مایه آرامش دلها است تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و مکرّر
تسبیح و
تهلیل و
تکبیر گوید بلکه منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهیش و حاضر و ناظر بودنش گردد و این توجه مبدا حرکت و فعالیت در وجود او به سوی جهاد و تلاش و نیکیها گردد و میان او و
گناه، سد مستحکمی ایجاد کند این است حقیقت ذکر که آن همه آثار و برکات در
روایات اسلامی برای آن بیان شده است.
آن چنان که نوشدارو مایه راحتی و آرامش مار گزیده است همان طور که مار گزیده به نوشدارو و رکون و اعتماد نموده خود را به آن میرساند و پس از به کار بردن آن احساس نشاط، سلامتی و عافیت میکند، نفس نیز از یاد خدا این احساس را مینماید.
پس هر قلبی به طوری که
جمع محلّی به الف و لام (القلوب) افاده میکند با ذکر خدا اطمینان مییابد و قلق و اضطرابش تسکین پیدا میکند آری این معنا حکمی است عمومی که هیچ قلبی از آن مستثنا نیست مگر اینکه کار قلب به جائی برسد که در اثر از دست دادن
بصیرت و رشدش دیگر نتوان آن را قلب نامید البته چنین قلبی از ذکر خدا گریزان و از
نعمت و طمانینه و سکون محروم خواهد بود.
همچنان که فرمود: «فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب آلتی فی الصدور؛ دیدگان کور نمیشود و لکن دلها که در سینههاست کور میگردد.»
و نیز فرمود: «لهم قلوب لا یفقهون بها؛ قلب دارند و لکن با آن نمیفهمند.»
و نیز فرمود: «نسوا الله فنسیهم؛ خدا را فراموش کردند خدا هم ایشان را فراموش کرد.»
دلها جز به یاد خدا به غیر دیگری اطمینان نمییابد. تنها به یاد او دلها آرامش میباید. و اگر دلی به یاد غیر او آرامش یابد دلی است که از حقیقت حال خود غافل است اگر متوجه وضع خود بشود بدون درنگ دچار رعشه و اضطراب میگردد.
صاحب مجمعالبیان برای ذکر معنائی کرد که برگشتش به ذکر لفظی است او گفته است خداوند تعالی یک جا ذکر را مایه اطمینان قلب دانسته و در جایی دیگر باعث وجل و ترس قلب خوانده این بدان جهت است که مقصود از ذکر در اولی به یاد آوردن ثوابها و نعمتهای اوست که به شمار نمیآید و منّتهای او که کسی را یارای تلافی آن نیست آدمی وقتی به یاد نعمتهای او میافتد دلش آرام میگیرد و مقصود از ذکر در آنجا که باعث
ترس و اضطراب قلب میشود به یاد آوردن
عقاب خدا و
انتقام اوست که به یاد هر که بیاید آرامش را از او سلب میکند.
ذکر یک مصداقش نماز است.
علی (علیهالسّلام) فرمود: یاد خدا بودن باعث سرور و
شادی هر پرهیزگار و لذت بردن هر شخص درستکاری است.
در
حدیث میخوانیم که از وصایایی که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) فرمود این بود: ای علی سه کار است که این
امت طاقت آن را ندارند (و از همه کس ساخته نیست) ۱ ـ
مواسات با برادران دینی در مال ۲ ـ و حق مردم را از خویشتن دادن، ۳ ـ و یاد خدا در هر حال ولی یاد خدا (تنها) سبحانالله و الحمدالله و لا اله الا الله و اللهاکبر نیست بلکه یاد خدا آن است که هنگامی که انسان در برابر حرامی قرار میگیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید.
در حدیث دیگری میخوانیم علی (علیهالسّلام) فرمود: ذکر دو گونه است یاد خدا کردن به هنگام
مصیبت (و
شکیبائی و
استقامت ورزیدن) و از آن برتر آن است که خدا را در برابر محرمات یاد کند و میان او و
حرام سدی ایجاد نماید.
«رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصّلوة و ایتاء الزّکوة یخافون یوماً تتقلّب فیه القلوب و الابصار؛
مردانی که نه
تجارت و نه
معامله آنها را از
یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند».
ذکر این نکته نیز لازم است که در این آیه هم (تجارت) آمده است و هم (
بیع) با این که به نظر میرسد هر دو یک معنی داشته باشد، ولی ممکن است تفاوت این دو از این نظر باشد که تجارت اشاره به یک کار مستمر و مداوم است. ولی بیع برای یک مرحله و به صورت گذرا است.
آنها پیوسته از
روز قیامت و دادگاه عدل پروردگار که از شدّت وحشتش دلها و چشمها در آن دگرگون میشود بیمناکند (توجّه داشته باشید جمله (یخافون) دارد
خوف و ترسی که آنان را به انجام مسؤولیتها و رسالتها وادار میکند).
در
حدیث دیگری نقل شده که درباره این گروه از مردان الهی که پاسدار
وحی و هدایتند فرمود: «هم التجار الذین لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله اذا دخل مواقیت الصلوة وا الی الله حقّه فیها» آنها تاجرانی هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا غافل نمیسازد، هنگامی که
وقت نماز داخل میشود حقّ آن را اداء میکنند.
مراد به اقامه نماز و ایتاء زکات آوردن همه اعمال صالحه است که خدای تعالی بندگان را بدانها مامور کرده، که در زندگی دنیایشان انجام دهند، اقامه نماز وظایف
عبودیّت برای خدا سبحان را ممثل میکند، و ایتاء زکات وظایف او را نسبت به خلق ممثل میسازد، چون نماز و زکات هر یک در باب خود رکنی هستند.
در این خانهها مردمی که تجارت و بیع، آنها را از یاد خدا و
اقامه نماز و دادن زکات، یا پاک ساختن عمل، باز نمیدارد، صبح و شام خدا را
تسبیح میکنند. گفتهاند: مقصود از تسبیح کردن، نماز خواندن است، زیرا هر تسبیحی در
قرآن نماز است. برخی گفتهاند: مقصود از تسبیح کردن، تنزیه و پاک شمردن خداست، در ذات و افعالش از همه نقایص.
از
امام صادق و پدرش(علیهماالسّلام) روایت است که: اینها مردمی هستند که وقت نماز تجارت را ترک کرده، به نماز روی میآورند و اجر آنها از کسی که تجارت کند، بزرگتر است.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند: «من ذکر الله عزّوجلّ فی الاسواق غفر الله له به عدد اهلها»
کسی که در
بازار به یاد خدا باشد، خداوند به عدد اهل بازار او را مشمول
غفران و بخشش خود قرار میدهد. و همچنین آن حضرت فرمودند: «من قال فی السّوق اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله کتب الله له الف حسنة»
کسی که در بازار ذکرش
شهادتین باشد خداوند برای او هزار حسنه مینویسد.
باید گفت که اهل بازار اگر همواره به یاد خدا باشند، از خطاها و لغزشها و گناهان و صفات رذیله محفوظ میمانند، زیرا لحظهای جدایی از خداوند باعث میشود تا به خود یا دیگری ظلم کنند.
بنابراین، اگر بخواهیم در کسب و تجارت دچار مفاسد دنیوی از قبیل
ریا و اجحاف و بیانصافی و
احتکار، و
دروغ نشویم و به طور کلّی از محرمات کسب و تجارت به دور باشیم، باید همواره یاد خدا را در قلوب خود
زنده نگاه داریم. برای رسیدن به این عمل مهمّ، راههایی وجود دارد که بهترین آن، اقامه نماز است. از امام صادق (علیهالسّلام) «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصّلوة و ایتاء الزّکوة»
مردانی که نه تجارت و نه معامله آنها را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند سؤال شد که چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: آنها تاجرانی هستند که هر گاه وقت نماز فرا میرسد کار را رها کرده و به سراغ نماز میروند. اصولاً
فلسفه نماز برای یاد خداست و در
قرآن آمده است: «اقم الصّلوة لذکری»
نماز را برپا دارید تا به یاد من باشید.
و نماز است که انسان را از
فحشاء و منکرات باز میدارد: «انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر».
«و اذکروا الله کثیرا لعلّکم تفلحون؛
خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار شوید.»
شکّ نیست که منظور از
یاد خدا تنها ذکر لفظی نیست، بلکه خدا را در درون جان حاضر دیدن و به یاد
علم و
قدرت بیپایان و
رحمت وسیعش بودن است. این توجّه به خدا روحیه سرباز مجاهد را تقویت میکند و در پرتو آن احساس مینماید که در میدان مبارزه تنها نیست. تکیهگاه نیرومندی دارد که هیچ قدرتی در برابر آن مقاومت نمیکند و اگر هم کشته شود به بزرگترین
سعادت، یعنی سعادت
شهادت رسیده است و در جوار رحمت حقّ رستگار خواهد بود، خلاصه یاد خدا به او نیرو و
آرامش و قوّت و قدرت و پایمردی میبخشد.
به علاوه یاد و عشق خدا، عشق زن و فرزند و مال و مقام را از دل بیرون میراند و توجّه به خدا آنها را که باعث سستی در امر مبارزه و
جهاد میشود از خاطر میبرد.
در
المیزان آمده: ذکر خدا در جمله «و اذکرو الله کثیرا» به معنای یاد خدا در دل و در زبان است چه این هر دو قسم ذکر است و معلوم است که آن چیزی که مقاصد آدمی را از یکدیگر مشخص و جدا میکند آن حالات درونی و قلبی انسان است.
ذکر را مقیّد به (کثیر) کرد برای این بود که در میدانهای جنگ هر لحظه صحنههایی که انسان را به دوستی زندگی فانی و شیرینی زخارف دنیوی وادار ساخته و
شیطان هم با القاء
وسوسه خود آن را تایید کند تکرار میشود و لذا فرمود: خدا را زیاد یاد کنید تا بدین وسیله روح
تقوی در دلها هر لحظه تجدید و
زندهتر شود.
«محمّد رسول الله و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تریهم رکّعاً سجّداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناًُ سیماهِهِم فی وجوهم من اثر السّجود؛
محمّد فرستاده خدا است و کسانی که با او هستند در برابر
کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال
رکوع و
سجود میبینی، آنها همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است.»
اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افکار و اعمال آنها (یارانش) را طی پنج صفت بیان کند.
۱ ـ کسانی که با او هستند در برابر
کفار شدید و محکم هستند.
۲ ـ در میان خود رحیم و مهربانند.
۳ ـ پیوسته در حال رکوع و سجود میبینی و همواره به
عبادت خدا مشغولند.
این تعبیر عبادت و
بندگی خدا را که با دو رکن اصلیش رکوع و سجود ترسیم شده به عنوان حالت دائمی و همیشگی آنها ذکر میکند.
عبادتی که رمز
تسلیم در برابر فرمان حقّ و نفی کبر و
خودخواهی و
غرور از وجود انسان است.
۴ ـ چهارمین توصیف که از نیّت پاک و خالص آنها بحث میکند، میفرماید آنها همواره
فضل خدا و رضای او را میطلبند.
نه برای
تظاهر و
ریا قدم برمیدارند و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند بلکه چشمشان تنها به
رضا و فضل او دوخته شده و انگیزه حرکت آنها در تمام زندگی همین است و بس.
در پنجمین توصیف، از ظاهر آراسته و نورانی آنها بحث کرده میگوید نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است.
در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) نیز آمده است که در تفسیر این جمله فرمود: (السهر فی الصّلاة) منظور بیدار ماندن در
شب برای نماز خواندن است (که آثارش در روز در چهره آنها نمایان است).
مراد به این که فرمود مؤمنین را راکع و ساجد میبینی این است که مؤمنین نماز میخوانند و کلمه (تراهم)
استمرار را میرساند و حاصل معنای جمله این است که مؤمنین مستمر در خواندن نمازند.
سجده آنان برای خدا و
تذلل و تختع برای او است و این سجده در چهره آنان اثری گذاشته و آن اثر سیمای
خشوع برای خداست که هر کس ایشان را ببیند با آن سیماء ایشان را میشناسد و قریب به این معنا روایتی است که امام صادق (علیهالسّلام) درباره آن فرموده: (منظور
شب زندهداری به نماز است).
بعضی از مفسرین گفتهاند مراد از سیما اثر خاکی است که در پیشانی دارند چون مؤمنین همواره بر
خاک سجده میکنند نه بر فرش و جامه.
بعضی دیگر گفتهاند مراد سیمای مؤمنین در
روز قیامت است که محل سجده آنان در آن روز مانند چراغ میدرخشد و نور میدهد.
«کلاّ لا تطعه و اسجد و اقترب؛
چنان نیست (که آن طغیانگر میپندارد) هرگز او را
اطاعت مکن، و
سجده نما و (به خدا)
تقرب جوی.»
به دنبال بحثی که در آیات گذشته پیرامون طغیانگران کافر و مزاحمت آنها نسبت به
پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) و نمازگزاران آمده بود، در این آیات آنها را زیر رگبار شدیدترین تهدیدها گرفته میفرماید: چنان نیست که او میپندارد (گمان میکند میتوان پا بر گردن پیغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از این برنامه الهی باز دارد).
در روایتی از
ابن عباس آمده است که روزی
ابوجهل نزد رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) آمد در حالی که حضرت نزدیک
مقام ابراهیم مشغول نماز بود، صدا زد مگر من تو را از این کار
نهی نکردم؟ حضرت (صلّیاللهعلیهوآله) بر او بانگ زد و او را از خود راند.
ابوجهل گفت: ای محمّد! بر من بانگ میزنی، و مرا میرانی؟ تو نمیدانی
قوم و
عشیره من در این سرزمین از همه بیشتر است.
در آخرین آیه این سوره که آیه سجده است میفرماید: (چنان نیست که او میپندارد و اصرار بر ترک سجده تو دارد).
(هرگز او را اطاعت مکن و به درگاه پروردگارت سجده کن و به او تقرب جوی: لا تطعه و اسجد و اقترب).
ابوجهلها کوچکتر از آنند که بتوانند مانع سجده تو شوند، و یا در راه پیشرفت آئینت سنگ بیندازند و مانع ایجاد کنند، تو با
توکّل بر پروردگار و نیایش و عبادت و سجده، در این مسیر گام بردار و هر روز به خدای خود نزدیک و نزدیکتر شو. ضمناً از این آیه به خوبی استفاده میشود که (سجده) باعث قرب انسان در درگاه است، و لذا در حدیثی از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) میخوانیم که فرمود: (اقرب ما یکون العبد من الله اذا کان ساجدا) نزدیکترین حالت بنده به خداوند زمانی است که در سجده باشد.
البته میدانیم طبق روایات
اهل بیت عصمت (علیهمالسّلام) چهار سجده
واجب در
قرآن داریم (
الم سجده) و (
فصلت) و (
النجم) و در اینجا (
سوره علق) و بقیه سجدههای
قرآن مستحب است.
در
المیزان آمده:
امام رضا (علیهالسّلام) فرمود: نزدیکترین حال بنده به خدا حالت سجده او است.
(اقترب) امر از مصدر اقتراب است، که به معنای تقرّب به خدای تعالی است.
«انّما یرید الشّیطان ان یوقع بینکم العداوةً و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکر الله و عن الصّلوة فهل انتم منتهون؛
شیطان میخواهد در میان شما به وسیله
شراب و
قمار عداوت ایجاد کند و شما را از
ذکر خدا و از نماز باز دارد، آیا (با این همه زیان و فساد و با این
نهی اکید) خودداری خواهیدکرد؟»
در این آیه اشاره به پارهای از زیانهای آشکار شراب و قمار پرداخته، نخست میگوید: شیطان میخواهد از طریق شراب و قمار در میان شما تخم عداوت و
دشمنی بپاشد و از نماز و ذکر خدا باز دارد «انما یرید الشیطان...» .
در پایان این آیه به عنوان یک
استفهام تقریری، میگوید: آیا شما خودداری خواهید کرد «فهل انتم منتهون».
یعنی پس از این همه تاکید باز جای بهانه جویی یا شکّ و تردید در مورد ترک این دو گناه بزرگ باقی مانده است.
در
المیزان آمده: جز این نیست که شیطان میخواهد به وسیله شراب و قمار بین شما عداوت و
خشم بیندازد و شما را از ذکر خدا و از
نماز باز دارد.
شیطان از دعوت به این گونه عملیات جز شرّ شما را نمیخواهد و لذا گفتهاند
رجس از عملیات شیطانی است.
معنی رجس بودن شراب و امثال آن این است که ساختن و یا مثلاً خوردن آن کار آدمی را به وسوسههای شیطانی و گمراهیش میکشاند و بس، و حال آن که از روایات زیادی استفاده میشود که شیطان خودش به صورت آدمی مجسم شده و طرز تهیّه شراب را به انسانها یاد داده است.
قمار بازی نتیجهای جز کینه و عداوت ندارد.
شیطان میخواهد از این راه شما را از یاد خداوند باز دارد تا شکر نعمتهای او را بجای نیاورید.
و شیطان میخواهد از این راه شما را از نماز که پایه محکم دین است غافل گرداند.
«فهل انتم منتهون» جمله سؤالی و معنای آن امر است یعنی خدا را
اطاعت کنید و
نهی او را زیر پا نگذارید.
بدیهی است که خداوند از این افعال منع و مذّمت کرده هر گاه زشتی عملی ثابت باشد، سپس از مخاطب سؤال کنند که (آیا ترک خواهی کرد) وظیفه او اقرار به ترک است گویی به او گفته میشود: آیا بعد از آن که زشتی این کارها ثابت شده باز هم آنها را انجام میدهی.
این جمله برای منع از انجام کاری، رساتر است، یعنی: نهی را اطاعت کنید و شراب ننوشید.
نماز را جدای از ذکر خدا اسم برده با این که نماز هم ذکر خداست. استفاده میشود که چون نماز فرد کامل از ذکر است خدای تعالی اهتمام بیشتری به
امر آن دارد و در
روایت صحیح از
رسول الله (صلّیاللهعلیهوآله) وارد است که فرمود: نماز ستون دین است و همچنین در آیات بسیار زیادی از
قرآن کریم به این معنی اشاره شده است،
و این که در آیه مورد بحث
ذکر را بر نماز مقدّم داشته برای این بوده است که تنها و تنها مقصود از دعوت الهی آن بوده است، آری ذکر خداست که خمیر مایه سعادت دنیا و
آخرت و روح
زنده هر پیکره ایست از
عبادات.
رجس بودن آن را به وسیله کلمه (انّما)
حصر نموده و فرموده «انما یرید الشیطان...» یعنی این عملیات جز این نخواهد بود که هر وقت واقع شوند، رجس و پلید و عمل شیطانند و شیطان هم جز این که به وسیله این اعمال بین شما عداوت و
بغض بیندازد و شما را از نماز و یاد خدا غافل سازد غرض دیگری ندارد.
مفاسد عمومی آنها یعنی عداوت و بغضاء انصراف از نماز و ذکر خدا است.
ابن عباس گوید: منظور
سعد بن ابی وقاص و مردی از
انصار است که با یکدیگر
عهد برادری بسته بودند. مردی انصاری، سعد را به مهمانی دعوت کرد و سفره طعام و شراب گستردند و چندان خوردند که مست شدند. در این وقت بر یکدیگر
فخر فروشی کردند و کار به
جنگ و زد و خورد کشید. مرد انصاری قطعه استخوانی برداشت و چنان بر بینی سعد کوبید که بینیش را در هم شکست، خداوند متعال این آیه را درباره آنان نازل کرد. یعنی: شیطان میخواهد شما را اغوا کند و به شراب خوردن وادارد تا عنان عقل را از کف شما بگیرد و به کارهایی وادارد که در حال عادی انجام نمیدهید.
۱ ـ شیطان وسایل بسیاری دارد که میتواند برای ایجاد خصومت و دشمنی و گمراهی افراد عالم و همچنین بازداشتن آنها از طریق هدایت و
ایمان مورد استفاده قرار دهد.
۲ ـ تمام کارهای بد و زشت و ناروا همه از تحریکات شیطان است چون از عاملین اصلی
فساد و تباهکاریها و باز دارنده خیر و سعادت بشر است و نقشههای او در این مسیر از یک راه و دو راه نیست، گاهی مسایلی را طرح ریزی میکند که کمتر به فکرآدمی خطور میکند.
شیطان برای رسیدن به مقاصد خود از وسایلی گمراه کننده استفاده میکند.
حرام بودن آن وسایل گمراه کننده به خاطر آن است که میان شما کینه و دشمنی ایجاد کند و شما را از یاد خداوند و نماز باز دارد.
اهداف شیطان در این آیه یکی رابطه مردمی را بین انسانها و یکی رابطه الهی را با خدا قطع میکند.
۳ ـ
محبّت را تبدیل به قهر میکند.
۴ ـ
تولی را
تبری و تبری را تولی میکند.
۵ ـ عمل شیطان سد راه بندگان خداست.
۶ ـ رابطه الهی، ذکر و نماز، نیایش و
عبادت است.
۷ ـ همان طور که شیطان برای
اقامه نماز سدها مهیّا نموده ما هم برای اقامه نماز در جامعه زمینهها و وسایل خوبی را مهیّا کنیم.
۸ ـ اگر در جامعه بین جوانان قمار بازی و غیره رواج پیدا کند همین مساله باعث جدایی آنها از نماز میشود.
۹ ـ
تهاجم فرهنگی الآن در جامعه ما یک نوع عمل شیطانی بوده که از افکار پلید
آمریکا است و اگر در بین جوان رواج پیدا کند، معنوّیت از بین آنها رخت برمیبندد.
۱۰ ـ شراب مانع نماز است.
۱۱ ـ سستی در مقابل این موانع انسان را از فیض با عظمت الهی باز داشته و از رحمت حضرت حق محروم میسازد.
«قدا فلح من تزکّی، و ذکر اسم ربّه فصلّی؛
مسلماً رستگار میشود کسی که خود را
تزکیه کند، و نام پروردگارش را به یاد آورد و نماز بخواند.»
و در آیات مورد بحث به نجات اهل ایمان و عوامل این نجات اشاره میکند نخست میفرماید (مسلماً رستگار میشود کسی که خود را تزکیه کند). «قد افلح من تزکی» و نام پروردگارش را به یاد آورد و به دنبال آن
نماز بخواند، «و ذکر اسم ربه فصلی»
به این ترتیب عامل فلاح و رستگاری و پیروزی و نجات را سه چیز میشمرد: (تزکیه) و (ذکر نام خداوند) و سپس (به جا آوردن نماز)
در این که منظور از (تزکیه) چیست تفسیرهای گوناگونی ذکر کردهاند.
نخست این که منظور پاکسازی روح از
شرک است به قرینه آیات قبل و نیز به قرینه این که مهمترین پاکسازی همان پاکسازی از شرک است.
منظور پاکسازی دل از
رذایل اخلاقی و انجام اعمال صالح است.
رستگار شد کسی که نفس خود را از فجور و اعمال زشت پاک کرد و به زینت
تقوی بیاراست.
کلمه: (تزکی) به معنای در پی پاک شدن است. و در اینجا منظور پاک شدن از لوث تعلقات مادی دنیوی است که آدمی را از امر
آخرت منصرف و مشغول میکند به دلیل این که دنبالش فرموده: «بل تؤثرون الحیاة الدنیا... » و نیز منظور از تزکی برگشتن به خدایتعالی و
توبه کردن است.
چون یکی از وسایلی که دل انسان را از فرو رفتگی در مادیات حفظ میکند توبه است و نیز
انفاق در راه خدا است که باز دل را از لوث تعلقات مالی پاک میکند و حتی اگر دستور دادهاند قبل از نماز
وضو بگیریم و وضو گرفتن را هم تطهّر خواندهاند در حقیقت خواستهاند
طهارت از آلودگیهایی که صورت و دست و پای انسان در اشتغال به امور دنیا به خود میگیرد مجسم و ممثل کرده باشند. «و ذکر اسم ربه فصلی»
ظاهراً مراد به ذکر نام خدا ذکر زبانی و مراد به صلات همان نماز معمولی و توجه خاص عبودی است که در
اسلام تشریع شده است.
و این دو آیه به حسب ظاهر مدلولی که دارند نسبت به همه مصادیق طهارت که برایتان شمردیم عمومیت دارد ولی از نظر
روایات وارده از ائمه
اهلبیت (علیهمالسّلام) تنها درباره
زکات فطره نماز عید نازل شده روایات وارده از طرق
اهل سنت هم همین را میگوید.
«و اقم الصّلوة طرفی النّهار و زلفاً من الّیل انّ الحسنات یذهبن السّیئات ذلک ذکری للذّاکرین و اصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین؛
نماز را در دو طرف
روز و اوایل
شب برپادار، چرا که
حسنات،
سیئات (و آثار آنها را) برطرف میسازد، این تذکری است برای آنها که اهل تذکرند و شکیبائی کن که
خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد.»
در این آیات، انگشت روی دو دستور از مهمترین دستورات اسلامی که در واقع روح ایمان و پایه اسلام است گذارده شده: نخست فرمان به
اقامه نماز داده میگوید: نماز را در دو طرف روز و در اوایل
شب برپادار
سپس برای اهمیت نماز روزانه خصوصاً و همه
عبادات و
طاعات و حسنات عموماً چنین میگوید: (حسنات، سیئات را از میان میبرد). «ان الحسنات یذهبن السیئات». و این تذکر و یادآوری است برای آنها که توجه دارند. «ذلک ذکری للذاکرین». آیه فوق همانند قسمتی دیگر از آیات
قرآن تاثیر اعمال نیک را در از میان بردن آثار سوء اعمال بد بیان میکند، در
سوره نساء آیه ۳۱ میخوانیم: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم،
اگر از
گناهان بزرگ دوری کنید گناهان کوچک شما را میپوشانیم.»
و در آیه ۷ عنکبوت میخوانیم: «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات لنکفرن عنهم سیئاتهم؛
کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنان را میپوشانیم.»
و به این ترتیب اثر خنثی کننده
گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکند.
از نظر روانی نیز شک نیست که هر گناه و عمل زشتی یک نوع تاریکی در
روح و روان انسان ایجاد میکند که اگر ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده به صورت وحشتناکی انسان را مسخ میکند.
ولی کار نیک که از انگیزه الهی سرچشمه گرفته به روح آدمی لطافتی میبخشد که آثار گناه را میتواند از آن بشوید و آن تیرگیها را به روشنایی مبدّل سازد.
اما از آنجا که جمله فوق «ان الحسنات یذهبن السیئآت» بلافاصله بعد از دستور نماز ذکر شده یکی از مصداقهای روش آن نمازهای روزانه است و اگر میبینیم در روایات تنها
تفسیر به نمازهای روزانه شده دلیل بر انحصار نیست بلکه همان گونه که بارها گفتهایم بیان یک
مصداق روشن قطعی است.
در روایات متعددی که ذیل آیات فوق از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه
معصومین (علیهمالسّلام) نقل شده تعبیراتی دیده میشود که از اهمیت فوقالعاده نماز در
مکتب اسلام پرده برمیدارد.
نماز
انسان را در برابر گناه بیمه میکند و نیز نماز زنگار گناه را از آیینه دل میزداید.
نماز جوانههای ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر میرویاند.
نماز
اراده را قوی و
قلب را پاک و روح را تطهیر میکند.
نماز در صورتی که به صورت جسم بیروح نباشد مکتب عالی تربیت است. به هر حال جای تردید نیست که هر گاه نماز با شرایطش انجام شود انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم میسازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو میدهد.
چند داستان زیبا در المیزان
۱ ـ و در مجمع البیان از
واحدی و او به سند خود از
حماد بن سلمه از
علی بن زید از ابی عثمان روایت کرده که گفت: من با
سلمان در زیر درختی بودیم سلمان شاخه خشکی از درخت گرفت و به شدت تکانش داد تا برگهایش ریخت آنگاه گفت: ای ابا عثمان آیا نمیپرسی چرا چنین کاری کردم؟ گفتم: چرا چنین کردی؟ گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم در روزی که من با آن جناب زیر درختی بودیم همین عمل را انجام داد شاخه خشکی گرفت و به شدت تکان داد تا برگهایش ریخت و فرمود: سلمان نپرسیدی چرا چنین کردم عرض کردم چرا چنین کردی؟ فرمود مسلمان وقتی
وضو میگیرد، و نیکو وضو میگیرد و نمازهای پنجگانهاش را به جای میآورد گناهانش مانند این برگها میریزد آن وقت این آیه را تلاوت فرمود: «و اقم الصلاة...»
۲ ـ و نیز در همان کتاب به سند خود از حارث از
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) آورده که فرمود: ما در
مسجد در خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم و منتظر بودیم تا
وقت نماز شود، مردی برخاست و عرض کرد یا رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من به گناهی رسیدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از وی روی برگردانید (و به نماز ایستاد) دوباره پس از آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز را به پایان رسانید برخاست و همان حرف را تکرار کرد حضرت فرمود: آیا با ما نماز خواندی؟ و برای آن به نیکوئی
طهارت نگرفتی؟ گفت: چرا، فرمود: همان
کفاره گناه توست.
۳ ـ و در
تفسیر عیاشی از
ابی حمزه ثمالی روایت کرده که گفت: من از یکی از آن دو بزرگوار (
امام باقر و
امام صادق (علیهالسّلام) ) شنیدم که میفرمود: علی (علیهالسّلام) رو به مردم کرد و فرمود کدام
آیه از
قرآن کریم برای شما امیدوار کنندهتر است؟ بعضی گفتند: آیه: «انّ الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء»
فرمود: این امیدوار کننده هست، ولی آن طور که باید باشد نیست، بعضی دیگر عرض کردند آیه: «یا عبادی الّذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله»
فرمود: این هم خوبست ولی آن نیست. بعضی دیگر عرض کردند آیه: «و الّذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم»
فرمود: این هم خوب است ولی آن نیست.
مردم همه سکوت کردند حضرت فرمود: چرا سکوت کردید بگویید ببینم مسلمانها؟ عرض کردند نه به خدا سوگند ما آیه دیگری به نظرمان نمیرسد، فرمود: من از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: امیدوار کنندهترین آیات کتاب خدا آیه: «اقم الصّلاة طرفی النّهار و زلفاً من اللیل»
است و فرمود: ای علی به آن خدایی که مرا به حق مبعوث کرده و بشیر و نذیرم قرار داده یکی از شما که برمیخیزد برای وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش میریزد. و وقتی به روی خود و به قلب خود متوجه
خدا میشود از نمازش کنار نمیرود مگر آنکه از گناهانش چیزی نمیماند و مانند روزی که متولد شده پاک میشود و اگر بین هر دو نماز گناهی بکند نماز بعدی پاکش میکند آنگاه نمازهای پنجگانه را شمرد.
علی (علیهالسّلام) از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که فرمود: انّما منزلة الصّلوات الخمس لامّتی کنهر جار علی باب احدکم فما یظن احدکم لو کان فی جسده درن ثمّ اغتسل فی ذلک النّهر خمس مرّات کان یبقی فی جسده درن فکذلک و الله الصّلوات الخمس لامّتی.
نمازهای پنجگانه برای
امت من همچون یک نهر آب جاری است که بر در خانه یکی از شما باشد، آیا گمان میکنید اگر کثافتی در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل کند آیا چیزی از آن بر جسد او خواهد ماند (مسلماً نه) همچنین است به خدا سوگند نمازهای پنجگانه برای امت من.
«و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون؛
من
جن و
انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند. (و از این طریق
تکامل یابند و به من نزدیک شوند.)
از مهمترین سؤالاتی که هر کس از خود میکند این است که ما برای چه آفریده شدهایم؟ و
هدف آفرینش انسانها و آمدن به این
جهان چیست؟
آیات فوق به این سؤال مهم و همگانی با تعبیرات فشرده و پر محتوائی پاسخ میگوید؛ میفرماید: من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند. «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»
آیات مورد بحث تنها روی مساله
عبودیت و بندگی تکیه میکند، و با صراحت تمام آن را به عنوان هدف نهایی آفرینش جن و انس معرّفی مینماید.
هدف اصلی همان (عبودیت) است که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده، و مساله (
علم و دانش) و (امتحان و
آزمایش) اهدافی هستند که در مسیر عبودیت قرار میگیرند، و (رحمت واسعه خداوند) نتیجه این عبودیت است.
به این ترتیب روشن میشود که ما همه برای عبادت پروردگار آفریده شدهایم، اما مهم این است که بدانیم حقیقت «
عبادت» چیست؟
آیا تنها انجام مراسمی مانند
رکوع و
سجود و قیام و قعود و
نماز و
روزه منظور است؟ یا حقیقتی است ماورای اینها؟ هر چند عبادات رسمی نیز همگی واجد اهمیتند.
برای یافتن پاسخ این سؤال باید روی واژه (عبد) و (عبودیت) تکیه کرد و به تحلیل آنها پرداخت.
(عبد) از نظر لغت عرب به انسانی میگویند که سر تا پا تعلق به
مولا و
صاحب خود دارد، ارادهاش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالک چیزی نیست، و در
اطاعت او هرگز سستی به خود راه نمیدهد. و به تعبیر دیگر (عبودیت) اظهار آخرین درجه
خضوع در برابر معبود است، و به همین دلیل تنها کسی میتواند معبود باشد که نهایت
انعام و اکرام را کرده است و او کسی جز خدا نیست. بنابراین عبودیت نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خدا است. عبودیت نهایت
تسلیم در برابر ذات پاک او است.
عبودیت اطاعت بیقید و شرط و فرمانبرداری در تمام زمینههاست و بالاخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی
کمال مطلق نیندیشد جز در راه او گام برندارد، و هر چه غیر او است فراموش کند حتی خویشتن را!
در حدیث دیگری از
امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم که
امام حسین (علیهالسّلام) در برابر اصحابش آمد و چنین فرمود: ان الله عزوجل ما خلق العباد الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه؛ خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامی که او را بشناسند عبادتش میکنند، و هنگامی که بندگی او کنند از بندگی غیر او بینیاز میشوند.
لذا در حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم که وقتی از تفسیر این آیه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» از آن حضرت سؤال کردند، فرمود: خلقهم للعبادة: آنها را برای عبودیت آفریده است.
«الّذین امنوا تطمئنّ قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئنّ القلوب؛
آنها کسانی هستند که
ایمان آوردهاند و دلهایشان به
یاد خدا مطمئن و (آرام) است آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مییابد.»
«و اقم الصّلوة انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر؛
نماز را برپا دار، زیرا نماز انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد و یاد خدا بسیار بزرگتر است.»
بعد از بیان این دستور که در حقیقت جنبه
آموزش دارد، به دستور دوم میپردازد که شاخه اصلی پرورش است، میگوید: «و نماز را برپا دارید. «و اقم الصلوة».
سپس به فلسفه بزرگ نماز پرداخته میگوید: (زیرا نماز انسان را از زشتیها و
منکرات باز میدارد)، «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر». فرق میان «فحشاء» و «منکر» در یک عبارت کوتاه میتوان گفت: «فحشاء» اشاره به گناهان بزرگ پنهانی، و «منکر» گناهان بزرگ آشکار است، و یا فحشاء گناهانی است که بر اثر غلبه قوای شهویه، و منکر بر اثر غلبه قوه غضبیه صورت میگیرد.
طبیعت نماز از آنجا که
انسان را به یاد نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به
مبدء و
معاد میاندازد دارای اثر بازدارندگی از
فحشاء و
منکر است.
انسانی که به نماز میایستد،
تکبیر میگوید، خدا را از همه چیز برتر و بالاتر میشمرد، به یاد نعمتهای او میافتد،
حمد و سپاس او میگوید، او را به رحمانیّت و رحیمیّت میستاید، به یاد روز جزای او میافتد، اعتراف به
بندگی او میکند، از او یاری میجوید
صراط مستقیم از او میطلبد، و از راه کسانی که غضب بر آنها شده و گمراهان به خدا پناه میبرد (مضمون سوره حمد).
بدون شکّ در قلب و روح چنین انسانی جنبشی به سوی حقّ و حرکتی به سوی پاکی و جهشی به سوی
تقوا پیدا میشود.
برای خدا (
رکوع) میکند، ودر پیشگاه او پیشانی بر خاک مینهد، غرق در عظمت او میشود و خودخواهیها و خود برتربینیها را فراموش میکند.
شهادت به یگانگی او میدهد گواهی به
رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدهد.
بر پیامبرش درود میفرستد و دست به درگاه خدای برمیدارد که در زمره بندگان صالح او قرار گیرد (
تشهد و
سلام).
همه این امور موجی از معنویت در وجود او ایجاد میکند، موجی که سد نیرومندی در برابر
گناه محسوب میشود. این عمل چند بار در شبانه روز تکرار میگردد، هنگامی که
صبح از خواب برمیخیزد در یاد او غرق میشود.
در وسط روز هنگامی که غرق زندگی مادّی شده ناگهان صدای
تکبیر مؤذن را میشنود، برنامه خود را قطع کرده، به درگاه او میشتابد، و حتّی در پایان
روز و آغاز
شب پیش از آن که به بستر استراحت رود با او
راز و نیاز میکند و دل را مرکز انوار او میسازد.
از این گذشته به هنگامی که آماده مقدّمات نماز میشود خود را شستشو میدهد پاک میکند،
حرام و
غصب را از خود دور میسازد و به بارگاه دوست میرود، همه این امور تاثیر بازدارنده در برابر خط فحشاء و منکرات دارد.
منتها هر نمازی به همان اندازه که از شرایط کمال و روح عبادت برخوردار است
نهی از فحشا و منکر میکند، گاه نهی کلّی و جامع و گاه نهی جزئی و محدود.
ممکن نیست کسی نماز بخواند و هیچگونه اثری در او نبخشد هر چند نمازش صوری باشد هر چند آلوده گناه باشد، البتّه این گونه نماز تاثیرش کم است، این گونه افراد اگر همان نماز را نمیخواندند از این هم آلودهتر بودند.
روشنتر بگوییم: نهی از فحشاء و منکر سلسله مراتب و درجات زیادی دارد و هر نمازی به نسبت رعایت شرایط دارای بعضی از این درجات است.
در
تفسیر نمونه آمده: مهمترین فلسفه و آثار نماز بازدارندگی از زشتیها و گناهان است.
منظور از (نهی نماز) هم
نهی تشریعی است، یعنی
صحت و کمال نماز مشروط به ترک گناهان است و هم
نهی تکوینی، یعنی نماز ذاتاً اثر بازدارندگی از گناهان دارد. فحشاء اشاره به گناهان بزرگ پنهانی است.
منکر اشاره به گناهان بزرگ و آشکار است.
میگویند فحشاء گناهانی است که بر اثر غلبه
قوای شهویه دامنگیر انسان میشود.
ولی منکر، یعنی گناهانی که بر اثر غلبه
قوه غضبیّه صورت میگیرد.
ابن عباس گوید: نماز پاسداری است که شخص را از
معصیت خدا دور میسازد، پس هر که را نماز از
معصیت دور ننماید معلوم میشود که آن را با کهولت و بیاعتنایی انجام داده و برای ساختن خود استفاده نکرده و بیشتر از خدا دور میگردد.
کسی که نمازش او را از فحشاء و منکر دور نسازد پس نمازش در حقیقت نماز نیست.
از
ابن مسعود و او از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت نمود. کسی که مطیع نماز نباشد نمازش کامل نیست و
اطاعت از نماز همان دوری از فحشاء و منکر است مقصود روایت این است که نماز وقتی شخص را از معصیتها دور ندارد و نمازگزار از
گناهان دوری نکند پس نماز او متصف به صفتی که خداوند فرمود: «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر» نمیباشد.
ولی ممکن است اگر
توبه کند و از معصیت، نفس خویش را باز دارد نمازش مفید باشد.
سیاق آیات شاهد بر این است که مراد به این بازداری، بازداری طبیعت نماز از فحشاء و منکر است، البته بازداریش هم به نحو
اقتضاء است نه
علیّت تامه، که هر کس نماز خواند دیگر نتواند گناه کند.
چطور نماز از فحشاء و منکرات نهی میکند؟ در جواب میگوییم این عمل به خصوص که انسان آن را در هر روز پنج بار بهجا بیاورد و همه عمر ادامه دهد و مخصوصاً اگر آن را همه روزه در جامعهای صالح به جا بیاورد و افراد آن جامعه نیز مانند او همه روزه بهجا بیاورند و مثل او نسبت به آن اهتمام بورزند طبعاً با
گناهان کبیره سازش ندارند.
آری، توجه به خدا از در بندگی، آن هم در چنین محیط و از چنین افراد، طبیعتاً باید انسان را از هر معصیتی کبیره و هر عملی که ذوق دینی آن را شنیع میداند از قبیل
قتل نفس،
تجاوز به جانها، مال ایتام و
زنا و
لواط باز بدارد بلکه نه تنها از ارتکاب آنها، بلکه حتی از تلقین آن نیز جلوگیری میکند. برای اینکه نماز مشتمل است بر
ذکر خدا، و این ذکر، اولاً ایمان به وحدانیّت خدای تعالی و
رسالت و جزاء روز قیامت را به نمازگزار تلقین میکند و به او میگوید: که خدای خود را با
اخلاص در عبادت مخاطب قرار داده، از او استعانت بنما و درخواست کن، که تو را به سوی صراط مستقیم هدایت نموده، از
ضلالت و غضبش پناه دهد.
و ثانیاً او را وادار میکند به این که با روح و بدن خود متوجه عظمت و کبریایی خدا شده، پروردگار خود را با زبان، حمد و ثنا و
تسبیح و
تکبیر یاد آورد، و در آخر بر خود و هم مسلکان خود و بر همه بندگان صالح سلام بفرستد.
علاوه بر این که او را وادار میکند از
حدث (که نوعی آلودگی روحی است) و از
خبث یعنی آلودگی بدن و جامعه خود را پاک کند و نیز از این که لباس و مکان نمازش غصبی باشد بپرهیزد و رو به سوی خانه پروردگارش بایستد.
پس اگر انسان مدتی کوتاه بر نماز خود پایداری کند و در انجام آن تا حدّی نیّت صادق داشته باشد، این ادامه در مدت کوتاه به طور مسلّم باعث میشود که ملکه پرهیز از فحشاء و منکر در او پیدا شود، (مثال) به طوری که اگر فرضاً آدمی شخصی را موکّل بر خود کند که دائماً ناظر بر احوالش باشد و او را آن چنان تربیت کند که این
ملکه در او پیدا شود و به زیور ادب عبوّدیت آراسته گردد، قطعاً تربیت او مؤثرتر از تربیت نماز نیست و به بیش از آن مقدار که نماز به
ریاضت وادارش میکند وادار نخواهد کرد.
اشکال در اینجا لازم است اشکالی که به آیه شریفه شده، و جوابش را خاطر نشان سازیم بعضی بر این آیه اشکال کردهاند که این آیه میفرماید: نماز از فحشاء و منکرات نهی میکند و حال آنکه ما بسیاری از نمازگزاران را میبینیم که از ارتکاب گناهان بزرگ پروایی ندارند، چرا نماز آنان را از فحشاء و منکرات بازشان نمیدارد.
جواب
هر نمازی به همان اندازه که از شرایط کمال و روح عبادت برخوردار است نهی از فحشا و منکر میکند گاه نهی کلی و جامع و گاه نهی جزئی و محدود.
ممکن نیست کسی نماز بخواند و هیچ گونه اثری در او نبخشد هر چند نمازش صوری باشد، هر چند آلوده به گناه باشد، البته این گونه نماز تاثیرش کم است، این گونه افراد اگر همان نماز را نمیخواندند از این هم آلودهتر بودند.
روشنتر بگوییم: نهی از فحشاء و منکر سلسله مراتب و درجات زیادی دارد و هر نمازی به نسبت رعایت شرایط دارای بعضی از این درجات است.
آنچه از سیاق برمیآید این است که اگر دستور دادهاند به این که مردم نماز بخوانند برای این بوده که نماز آنان را از
فسق و
فجور باز میدارد و این تعلیل میفهماند که نماز عملی است عبادی، که به جا آوردنشان صفتی در روح آدمی پدید میآورد، که آن صفت به اصطلاح معروف پلیسی است غیبی، و صاحبش را از فحشاء و منکرات باز میدارد و در نتیجه جان و دلش از قذارتهای گناهان و آلودگیهایی که از اعمال زشت پیدا میشود پاک میماند.
مقصود از نماز چیست؟ پس معلوم میشود مقصود از نماز رسیدن به آن صفت است، (یعنی صفت باز
داری از گناه) چیزی که هست در جواب از آن اشکال میگوییم: پیدایش این صفت اثر طبیعی نماز هست و لکن به نحو
اقتضاء، نه به نحو
علیت، پس این که در جواب دومی گفتند در بعضی افراد اثر دارد صحیح نیست، بلکه در همه اثر دارد و لکن به نحو اقتضاء.
پس حق در جواب همان است که گفتیم: بازداری از گناه اثر طبیعی نماز است، چون نماز توجه خاصی است از بنده به سوی خدای سبحان، لکن این اثر تنها به مقدار اقتضاء است، نه
علیت تامه، تا تخلف نپذیرد و نمازگزار دیگر نتواند گناه کند، نه، بلکه اثرش به مقدار اقتضاء است، یعنی اگر مانع و یا مزاحمی در بین نباشد اثر خود را میبخشد و نمازگزار را از فحشاء باز میدارد ولی اگر مانعی یا مزاحمی جلو اثر آن را گرفت دیگر اثر نمیکند و در نتیجه نمازگزار آن کاری که انتظارش را از او ندارند میکند، خلاصه یاد خدا و موانعی که از اثر او جلوگیری میکنند مانند دو کفه ترازو هستند، هر وقت کفه یاد خدا چربید نمازگزار گناه نمیکند و هر جا کفه آن موانع چربید کفه
یاد خدا ضعیف میشود و نمازگزار از حقیقت یاد خدا منصرف میگردد و گناه را مرتکب میشود و اگر خواننده عزیز بخواهد این معنا را لمس کند باید حالا بعضی از افراد که نام مسلمان دارند و در عین حال نماز نمیخوانند در نظر بگیرد که اگر رفتار آنها را زیر نظر قرار دهد میبیند: که به خاطر نخواندن نماز،
روزه را هم میخورد، و
حج هم نمیرود، و زکات هم نمیدهد و بالاخره سایر واجبات را هم ترک میکند و هیچ فرقی بین
پاک و
نجس و
حلال و
حرام نمیگذارد و خلاصه در راه زندگی همچنان پیش میرود، هر چه پیش آید خوش آید و هیچ چیزی را در راه خود مانع پیشرفت خود نمیبیند، نه
ظلم، نه
زنا، نه
ربا، نه
دروغ، و نه هیچ چیز دیگری.
آن وقت اگر حال چنین شخصی را با حال کسی دیگر مقایسه کنی که نماز میخواند، و در نمازش به حدّاقل آن یعنی آن مقداری که تکلیف از گردنش ساقط شود اکتفا میکند خواهی دید که او از بسیاری کارها که بینماز از آن پروا نداشت پروا دارد. و اگر حال این نمازگزار را با حال کسی مقایسه کنی که در نمازش اهتمام بیشتری دارد، خواهی دید که از گناهان بیشتری پروا دارد و به همین قیاس هر چه نماز کاملتر باشد خودداری از فحشاء و منکرات بیشتر خواهد بود.
بالاترین ذکر و انواع ذکر «و لذکر الله اکبر»
نامیدن نماز به ذکر برای این است که نماز هم مشتمل است بر ذکر زبانی از
تهلیل و
حمد و
تسبیح و هم به اعتباری دیگر مصداقی است از مصادیق ذکر چون روی هم آن عبودیت بنده، خدای را مجسم میسازد، و لذا خدایتعالی نماز را ذکر الله نامیده فرمود «اذا نودی للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله؛ چون
روز جمعه به سوی نماز ندا میشود، بشتابید به سوی ذکر الله.» و هم به اعتباری دیگر امری است که ذکر بر آن مترتب میشود، ترتّب
غایت بر
صاحب غایت، یعنی نتیجه نماز یاد خدا است، همچنان که آیه «و اقم الصّلوة لذکری»، نماز بپا دار برای یاد من به آن اشاره میکند.
جمله «و لذکر الله اکبر» اثر دیگری از نماز بیان میکند، و آن اثر، بزرگتر از اثر قلبی است.
پس فرمود: نماز بگذار تا تو را از فحشاء و منکر باز بدارد، بلکه آنچه عاید تو میکند بیش از این حرفها است، چون مهمتر از نهی از فحشاء و منکر این است که تو را به یاد خدا میاندازد و این مهمتر است، برای اینکه ذکر خدا بزرگترین خیری است که ممکن است به انسان برسد و چون ذکر خدا شامل همه خیرات است و نهی از فحشاء و منکرات نسبت به آن فایدهای جزئی است.
یاد خدا مایه حیات قلوب و آرامش دلها است و هیچ چیز به پایه آن نمیرسد «الا به ذکر الله تطمئن القلوب، آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان دلها است.»
اصولاً روح همه عبادات چه نماز و چه غیر آن ذکر خدا است،
اقوال نماز،
افعال نماز،
مقدمات نماز،
تعقیبات نماز، همه و همه در واقع، یاد خدا را در دل انسان
زنده میکند.
در
مجمعالبیان آمده: مهمترین چیزی که انسان را از فحشا و گناهان باز میدارد یاد پروردگار و همیشه به یاد دستورات او از
امر و نهی و ثوابها و عقابها بودن است و این بهترین لطف و چیزی است که انسان را همیشه به یاد خداوند واداشته و از گناهان دور مینماید.
انس بن مالک از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرده که فرمود: کسی که نمازش او را از فحشاء و منکر باز ندارد جز دورتر شدن از خدا اثری برایش ندارد.
انس روایت کرده که جوانی از انصار نمازهای خود را با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواند.
و در عین حال مرتکب فحشاء هم میشد این خبر به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید فرمود: نماز او روزی او را از فحشاء باز خواهد داشت.
روایت شده که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اطلاع داده شد که فلانی روزها نماز میخواند و
شبها مشغول دزدی است حضرت پاسخ فرمود: نماز او را باز خواهد داشت.
از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت نمودهاند کسی که دوست دارد بداند که نمازش
قبول خداوند گردیده یا خیر، بنگرد تا چه مقدار نماز او را از بدیها و گناهان دور داشته به هماناندازه قبول شده است.
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده نماز نیست نماز کسی که نماز خود را
اطاعت نمیکند و اطاعت نماز این است که از فحشاء و منکر دست بردارد.
در
تفسیر نور الثقلین از مجمعالبیان نقل کرده که گفته
اصحاب ما
امامیه از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کردهاند که فرمود منظور از ذکر الله یاد خدا است. در هنگام برخورد به
حلال و
حرام او (یعنی در برابر حلالش
شکر گفتن و از حرامش پرهیز کردن).
از
معاذ بن جبل روایت کرده که گفت: من از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسیدم کدامیک از اعمال محبوبترین عمل نزد خداست؟ فرمود: اینکه بمیری در حالی که زبانت از ذکر خدای عزّوجل تر باشد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به معاذ فرمود: ای معاذ! سابقین کسانی هستند که
شبها را با ذکر خدا
زنده میدارند و کسی که دوست دارد در باغهای بهشت گردش کند، زیاد ذکر خدای عزوجل بگوید.
در حدیثی از (
معاذ بن جبل) چنین آمده است: هیچ یک از اعمال آدمی برای نجات او از
عذاب الهی برتر از ذکر الله نیست، از او پرسیدند حتی
جهاد در راه خدا، گفت: آری زیرا خداوند میفرماید: «و لذکر الله اکبر»
ده تاثیر نماز در تربیت فرد و جامعه
گر چه نماز چیزی نیست که فلسفهاش بر کسی مخفی باشد، ولی دقت در متون آیات و روایات اسلامی ما را به ریزهکاریهای بیشتری در این زمینه رهنمون میگردد:
روح و اساس و هدف و پایه و مقدّمه و نتیجه و بالاخره فلسفه نماز همان یاد خدا است، همان «ذکر الله» است که در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است.
البتّه ذکری که مقدمهی
فکر، و فکری که انگیزهی عمل بوده باشد، چنان که در حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) آمده است که در تفسیر جمله، «و لذکر الله اکبر» فرمود: ذکر الله عند ما احلّ و حرّم، یاد خدا کردن به هنگام انجام حلال و حرام؛ یعنی به یاد خدا بیفتد به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد.
نماز وسیله شستشوی از گناهان و
مغفرت و آمرزش الهی است چرا که خواهناخواه نماز انسان را دعوت به
توبه و اصلاح گذشته میکند، لذا در حدیثی میخوانیم: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از یاران خود سؤال کرد: (لو کان علی باب دار احدکم نهر و اغتسل فی کل یوم منه خمس مرآت اکان یبقی فی جسده من الدّرن شیء؟ قلت لا، قال: فانّ مثل الصّلوة کمثل النّهر الجاری کلّما صلّی کفرت ما بینهما من الذنوب، اگر بر در خانه یکی از شما نهری از آب صاف و پاکیزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آیا چیزی از آلودگی و کثافت در بدن او میماند؟)
در پاسخ عرض کردند: نه، فرمود: (نماز درست همانند این آب جاری است، هر زمان که انسان نمازی میخواند گناهانی که در میان دو نماز انجام شده است از میان میرود).
و به این ترتیب جراحاتی که بر روح و جان انسان از
گناه مینشیند، با مرهم نماز التیام مییابد و زنگارهایی که بر قلب مینشیند زدوده میشود.
نماز سدّی در برابر گناهان آینده است، چرا که روح ایمان را در انسان تقویت میکند، و نهال تقوی را در دل پرورش میدهد، و میدانیم (ایمان) و (تقوی) نیرومندترین سدّ در برابر گناه است، و این همان چیزی است که در آیه فوق به عنوان نهی از فحشاء و منکر بیان شده است، و همان است که در احادیث متعددی میخوانیم: افراد گناهکاری بودند که شرح حال آنها را برای پیشوایان اسلام بیان کردند فرمودند: غم مخورید، نماز آنها را اصلاح میکند و کرد.
نماز، غفلت زدا است، بزرگترین مصیبت برای رهروان راه حقّ آن است که
هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگی مادّی و لذائذ زود گذر گردند، امّا نماز به حکم این که در فواصل مختلف، و در هر شبانه روز پنج بار انجام میشود، مرتباً به انسان اخطار میکند، هشدار میدهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد، موقعیّت او را در جهان به او گوشزد میکند و این نعمت بزرگی است که انسان وسیلهای در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه قویّاً به او بیدار باش گوید.
نماز
خودبینی و
کبر را در هم میشکند، چرا که انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر
رکعت دو بار پیشانی بر خاک در برابر خدا میگذارد، خود را ذرّه کوچکی در برابر عظمت او میبیند، بلکه صفری در برابر بینهایت.
پردههای
غرور و
خودخواهی را کنار می
زند، تکبر و برتریجویی را در هم میکوبد.
به همین دلیل
علی (علیهالسّلام) در آن حدیث معروفی که فلسفههای عبادات اسلامی در آن منعکس شده است بعد از ایمان، نخستین عبادت را که نماز است با همین هدف تبیین میکند میفرماید: (فرض الله الایمان تطهیرا من الشّرک و الصّلوة تنزیهاً عن الکبر... خداوند ایمان را برای پاکسازی انسانها از شرک واجب کرده است و نماز را برای پاکسازی از کبر).
نماز وسیله پرورش، فضایل اخلاق و
تکامل معنوی انسان است، چرا که انسان را از جهان محدود مادّه و چهار دیوار
عالم طبیعت بیرون میبرد، به ملکوت آسمانها دعوت میکند، و با
فرشتگان همصدا و همراز میسازد، خود را بدون نیاز به هیچ واسطه در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
تکرار این عمل در شبانه روز آن هم با تکیه روی
صفات خدا، رحمانیّت و رحیمیّت و عظمت او مخصوصاً با کمک گرفتن از سورههای مختلف
قرآن بعد از
حمد که بهترین دعوت کننده به سوی نیکیها و پاکیها است اثر قابل ملاحظهای در پرورش
فضائل اخلاقی در وجود انسان دارد.
لذا در حدیثی از امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم که در فلسفه نماز فرمود: (الصّلوة قربان کلّ تقیٍ، نماز وسیله
تقرّب هر پرهیزکاری به خدا است).
نماز به سایر اعمال انسان ارزش و روح میدهد - چرا که نماز روح اخلاص را
زنده میکند، زیرا نماز مجموعهای است از نیّت خالص و گفتار پاک و اعمال خالصانه، تکرار این مجموع در شبانه روز بذر سایر اعمال نیک را در جان انسان میپاشد و روح اخلاص را تقویت میکند.
لذا در حدیث معروفی میخوانیم که امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام) در وصایای خود بعد از آن که فرق مبارکش با شمشیر
ابن ملجم جنایتکار شکافته شد فرمود: (الله الله فی الصّلوة فانّها عمود دینکم، خدا را، خدا را درباره نماز، چرا که ستون دین شما است).
میدانیم هنگامی که عمود خیمه در هم بشکند یا سقوط کند هر قدر طنابها و میخهای اطراف محکم باشد اثری ندارد، همچنین هنگامی که ارتباط بندگان با خدا از طریق نماز از میان برود اعمال دیگر اثر خود را از دست خواهد داد.
در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم: (اوّل ما یحاسب به العبد الصّلوة فان قبلت قبل سائر عمله، و ان ردّت ردّ علیه سائر عمله، نخستین چیزی که در
قیامت از بندگان حساب میشود نماز است اگر مقبول افتاد سایر اعمالشان قبول میشود، و اگر مردود شد سایر اعمال نیز مردود میشود)!
شاید دلیل این سخن آن باشد که نماز رمز ارتباط خلق و خالق است، اگر به طور صحیح انجام گردد
قصد قربت و
اخلاص که وسیله قبولی سایر اعمال است در او
زنده میشود، وگرنه بقیّه اعمال او مشوب و آلوده میگردد و از درجه اعتبار ساقط میشود.
نماز قطع نظر از محتوای خودش با توجّه به شرایط صحّت دعوت به پاکسازی زندگی میکند، چرا که میدانیم
مکان نمازگزار،
لباس نمازگزار، فرشی که بر آن نماز میخواند، آبی که با آن
وضو میگیرد و
غسل میکند، محلی که در آن غسل و وضو انجام میشود باید از هر گونه
غصب و تجاوز به حقوق دیگران پاک باشد کسی که آلوده به تجاوز و
ظلم، ربا، غصب،
کم فروشی،
رشوهخواری و کسب اموال حرام باشد چگونه میتواند مقدّمات نماز را فراهم سازد؟ بنابراین تکرار نماز در پنج نوبت در شبانه روز خود دعوتی است به رعایت حقوق دیگران.
نماز علاوه بر شرایط صحّت شرایط قبول، یا به تعبیر دیگر شرایط کمال دارد که رعایت آنها نیز یک عامل مؤثر دیگر برای ترک بسیاری از گناهان است.
در کتب فقهی و منابع حدیث، امور زیادی به عنوان موانع قبول نماز ذکر شده است از جمله مسئله
شرب خمر است که در روایات آمده: «لا تقبل صلوة شارب الخَمر اربعین یوماً الاّ ان یتوب: » «نماز شرابخوار تا چهل روز مقبول نخواهد شد مگر این که
توبه کند».
و در روایات متعددی میخوانیم: «از جمله کسانی که نماز آنها قبول نخواهد شد پیشوای ستمگر است».
و در بعضی از روایات دیگر تصریح شده است که نماز کسی که
زکات نمیپردازد قبول نخواهد شد، و همچنین روایات دیگری که میگوید: خوردن غذای حرام یا عجب و خودبینی از موانع قبول نماز است، پیدا است که فراهم کردن این شرایط قبولی تا چه حدّ
سازنده است؟
نماز روح
انضباط را در انسان تقویت میکند، چرا که دقیقاً باید در اوقات معینی انجام گیرد که تاخیر و تقدیم آن هر دو موجب بطلان نماز است، همچنین آداب و احکام دیگر در مورد
نیّت و
قیام و قعود و
رکوع و
سجود و مانند آن که رعایت آنها، پذیرش انضباط را در برنامههای زندگی کاملاً آسان میسازد.
همه اینها فوایدی است که در نماز، قطع نظر از مسئله جماعت وجود دارد و اگر ویژگی
جماعت را بر آن بیفزاییم ـ که روح نماز همان جماعت است - برکات بیشمار دیگری دارد که اینجا جای شرح آن نیست، به علاوه کم و بیش همه از آن آگاهیم.
در زمینه فلسفه و اسرار نماز حدیث جامعی از
امام علی بن موسیالرضا (علیهالسّلام) نقل شده. امام در پاسخ نامهای که از فلسفه نماز در آن سؤال شده بود چنین فرمود: علت تشریع نماز این است که توجه و
اقرار به
ربوبیّت پروردگار است، و مبارزه با
شرک و
بتپرستی، و قیام در پیشگاه پروردگار در نهایت
خضوع و نهایت
تواضع، و
اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش از معاصی گذشته، و نهادن پیشانی بر زمین همه روز برای تعظیم پروردگار.
«الّذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و الصّابرین علی ما اصابهم و المقیمی الصّلوة و ممّا رزقناهم ینفقون؛
همانها که وقتی نام
خدا برده میشود دلهایشان مملو از
خوف پروردگار میگردد و آنها که در برابر مصائبی که به آنان میرسد شکیبا و استوارند و آنها که نماز برپا میدارند و از آنچه روزیشان دادیم
انفاق میکنند.»
در آیه صفات (مخبتین، تواضع کنندگان) را در چهار قسمت که دو قسمت جنبه معنوی و روانی دارد و دو قسمت جنبه جسمانی توضیح میدهد:
نخست میگوید: آنها کسانی هستند که وقتی نام خدا برده میشود دلهایشان مملو از خوف پروردگار میگردد «الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم».
نه این که از غضب او بیجهت بترسند، و نه این که در رحمت او شکّ و تردید داشته باشند، بلکه این ترس به خاطر مسئولیتهایی است که بر دوش داشتند و شاید در انجام آن کوتاهی کردهاند. این ترس به خاطر درک مقام با عظمت خدا است که انسان در مقابل عظمتش خائف میگردد.
دیگر این که (آنها در برابر حوادث دردناکی که در زندگیشان رخ میدهد
صبر و شکیبایی پیش میگیرند)، «و الصابرین علی ما اصابهم».
عظمت حادثه هر قدر زیاد و ناراحتی آن هر قدر سنگین باشد در برابر آن زانو نمیزنند، خونسردی خود را از دست نمیدهند، از میدان فرار نمیکنند، مایوس نمیشوند، لب به
کفران نمیگشایند و خلاصه ایستادگی میکنند و پیش میروند و پیروز میشوند.
سوم و چهارم این که (آنها نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند)، «والمقیمی الصلوة ومما رزقناهم ینفقون.»
از یک سو ارتباطشان با خالق جهان محکم است و از سوی دیگر پیوندشان با خلق خدا مستحکم.
و از این توضیح به خوبی روشن میشود که مساله
اخبات و
تسلیم و
تواضع که اوصاف ویژه مؤمنان است تنها جنبه درونی ندارد بلکه باید آثار آن در همه اعمال ظاهر و آشکار شود.
«تلک ایات الکتاب الحکیم هدیً و رحمةً للمحسنین الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم بالاخرة هم یوقنون؛
این آیات کتاب حکیم است (آیاتی پر محتوا و استوار) مایه
هدایت و رحمت برای نیکوکاران است. همانها که نماز را برپا میدارند،
زکات را ادا میکنند، و به
آخرت یقین دارند.»
در این آیه سه وصف محسنان را بیان میکند: آنها کسانی هستند که نماز را برپا میدارند، زکات را ادا میکنند، و به آخرت یقین دارند.
پیوند آنها با
خالق از طریق نماز و با خلق خدا از طریق زکات، قطعی است و یقین آنها به دادگاه
قیامت انگیزه نیرومندی است برای پرهیز از
گناه و برای انجام وظایف.
آنگاه محسنان را توصیف و معرفی نموده به کسانی که نماز میخوانند، و زکات میدهند، که دو رکن مهمّ عملند، و به کسانی که دارای ایمان به آخرتند. و معلوم است که یقین به آخرت مستلزم یقین به
توحید و
رسالت و همه شرایط و مراحل
تقوی نیز هست.
«و اقیموا الصّلوة و اتوا الزّکوة و ما تقدّموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله انّ الله بما تعملون بصیر؛
نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید و (با این دو وسیله
روح و جسم اجتماع خود را نیرومند سازید، و بدانید) هر کار خیری برای خود (در سرای
آخرت) از پیش میفرستید، آن را نزد
خداوند خواهید یافت، خداوند به اعمال شما آگاه است.»
در این آیه دو دستور به
مؤمنان داده میشود یکی (نماز) که در انجام آن ارتباط محکمی بین آنان و خداوند ایجاد میشود، و دیگری (
زکات) که با ادای آن همبستگیهای اجتماعی محکمی به وجود میآید، و این هردو برای پیروزی بر
دشمن لازم میباشد، چه این که پیروزی در پرتو ارادههای نیرومند و ایمان قوی و
اتحاد همبستگیهای ملتها صورت میپذیرد.
جمله دیگری در آیه اضافه شده و آن این است که مؤمنان هر گونه عمل نیکی انجام دهند، اجر و
پاداش آن از بین نمیرود و نزد خداوند برای آنان ذخیره خواهد بود این خود در استحکام ایمان آنان اثری بسزا دارد. در پایان آیه آمده است که: خداوند به تمام اعمال شما
بصیر است، یعنی به طور دقیق میداند کدام عمل را به خاطر او انجام دادهاید و کدام یک را برای غیر او.
به پای دارید نماز را، بپردازید زکات را، چون خداوند مؤمنین را فرمان داد که از
کفار صرف نظر نموده و بگذرند و تحمل این معنی با شدّت دشمنی
یهود و دیگران نسبت به
مسلمین مشکل به نظر میرسید از این رو آنان را دستور داد که در برابر این مشکل از
نماز و
روزه استمداد کنند و کمک بجویند زیرا که آنها، علاوه بر
ثواب و پاداشی که در برابر آنها مقرّر گردیده مسلمین را درراه رسیدن به فضیلت صبر و
بردباری کمک مینمایند همان طور که خداوند در جای دیگر فرمود: «واستعینوا بالصبر و الصّلوة».
آنچه را که به نفع خودشان از
خیر و نیکی است از پیش بفرستید. منظور از خیر فرمانبرداری و نیکی کردن و کردار شایسته است و مییابید آن را نزد خدا.
برخی گفتهاند معنای آن این است که مییابید آن خیر را در نزد خدا محفوظ و ثبت شده برای پاداش و جزاء دادن.
و این جمله دلالت دارد بر این که پاداش فرمانبرداریها و اعمال نیک کم نمیشود و از بین نمیرود.
خداوند اعمال شما را میبیند و چیزی از اعمال شما بر او پوشیده نیست و در آتیه پاداش نیکیها و
کیفر زشتکاریهای شما را خواهد داد. پس هنگام ارتکاب اعمال، خویشتن را نسبت به
جزا و پاداش و کیفر متیقّن ببینید و بدانید کسی متصدی این کار خواهد شد که هیچ عملی از دیده بصیرت او پوشیده نیست.
«وان اقیموا الصّلوة و اتّقوه و هو الّذی الیه تحشرون؛
(و نیز به ما فرمان داده شده به) این که نماز را برپا دارید و از او بپرهیزید و تنها او است که به سویش محشور خواهید شد.»
در این آیه دستور داده شده که نماز را برپا دارید و
تقوا را پیشه کنید.
به ما گفتهاند در برابر پروردگار عالمیان
تسلیم شده و نماز به پای داشته از او بپرهیزید با ذکر کلمه (و اتقوه) تمامی
عبادات و عملیات دین را خلاصه کرد و تنها از میان آنها نماز را اسم برد برای آن اهمیّتی که داشته و عنایتی که
خداوند در امر آن دارد چه اهتمام
قرآن شریف نسبت به نماز جای هیچ تردید نیست.
«و اقیموا الصّلوة و اتوا الزّکوة و اطعیوا الرّسول لعلکم ترحمون؛
و نماز را برپا دارید و
زکات را بدهید و رسول (خدا) را
اطاعت کنید تا مشمول رحمت (او) شوید.»
در آیه گذشته (در همین سوره) وعده
خلافت روی زمین به مؤمنان صالح داده شده بود و این دو آیه مردم را برای فراهم کردن مقدمات این
حکومت بسیج میکند، در ضمن نفی موانع بزرگ را نیز خودش تضمین مینماید، در حقیقت یکی از این دو آیه در صدد بیان مقتضی است و آیه دوم نفی موانع.
نخست میگوید: و اقیموا الصلوة؛ نماز را برپا دارید. همان نمازی که رمز پیوند
خلق با
خالق است، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمین میکند، و میان آنها و
فحشاء و
منکر حایل میشود.
«و اتوا الزکاة؛ و زکات را ادا کنید».
وظایف و عبادتهایی که برای بندگانش
تشریع کرده و اگر از میان همه وظایف تنها نماز و
زکات را یادآوری کرد، برای این بود که این دو تکلیف در میان تکالیف راجعه به خدا و خلق به منزله رکن است.
نمازگزار مشمول
رحمت الهی قرار میگیرد.
«ربّنا انّی اسکنت من ذرّیّتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرّم ربّنا لیقیموا الصّلوة فاجعل افئدةً من النّاس تهوی الیهم و ارزقهم من الثّمرات لعلّهم یشکرون؛
پروردگارا من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآب و علفی در کنار خانهای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپای دارند تو قلبهای گروهی از مردم را متوجّه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده شاید آنان
شکر تو را بجای آورند.»
در این آیه گوشهای از دعاها و خواستههای
ابراهیم بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان میکند. تا سرمشق و الگویی برای آنها که میخواهند از نعمتهای الهی بهترین بهره را بگیرند.
و چنین
دعا و نیایش خود را بیان میکند: ای پروردگارا من بعضی از فرزندانم را در سرزمین فاقد هر گونه زراعت و آب و گیاه نزد خانهای که حرم تو است گذاشتم تا نماز را برپای دارند.
مراد ابراهیم (علیهالسّلام) از ذریّهاش همان
اسماعیل و فرزندانی است که از وی پدید میآیند، نه اسماعیل به تنهایی برای این که دنبالش گفته است «ربّنا لیقیموا الصّلوة» پروردگارا تا نماز به پای بدارند، و اگر اسماعیل به تنهایی مقصود بود نمیبایست لفظ جمع بکار برد.
و این که گفته است: «ربنا لیقیموا الصلاة» منظورش بیان غرض خود از اسکان اسماعیل و مادرش میباشد که به انضمام جمله قبلیش «بواد غیر ذی زرع»، و جملهای که دنبال آن آورده و گفت «فاجعل افئدة من النّاس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات» این معنا را افاده میکند: که اگر در میان نقاط مختلف زمین نقطهای غیر قابل کشت و خالی از امتعه و زندگی، یعنی آب گوارا و روئیدنیهای سبز و خرم و درختان زیبا، و هوای معتدل، و خالی از مردم را اختیار کرد برای این بوده که ذریّهاش در عبادت خدا خالص باشند و شواغل دنیا دلهایشان را مشغول نسازد.
«الم تر الی الّذین قیل لهم کفّوا ایدیکم و اقیموا الصّلوة و آتوا الزّکوة؛
آیا ندیدی کسانی را که (در
مکّه) به آنها گفته شد (فعلاً) دست از
جهاد بدارید و نماز برپا کنید و زکات بپردازید.»
نخستین سؤالی که پیش میآید این است که چرا از میان تمام دستورهای اسلامی تنها مسئله نماز و زکات ذکر شده است، در حالی که دستورهای اسلامی منحصر به اینها نیست.
پاسخ سؤال این است که «نماز» رمز پیوند با خدا و «زکات» رمز پیوند با خلق خدا است، بنابراین منظور این است که به مسلمانان دستور داده شد با برقراری پیوند محکم با خداوند و پیوند محکم با بندگان خدا، جسم و جان خود و اجتماع خویش را آماده برای جهاد کنند، و به اصطلاح
خودسازی نمایند، و مسلماً هر گونه جهادی بدون آمادگیهای روحی و جسمی افراد و بدون پیوندهای محکم اجتماعی محکوم به شکست خواهد بود.
مسلمان در پرتو نماز و نیایش با خدا
ایمان خود را محکم و روحیه خویش را پرورش میدهد و آماده هر گونه
فداکاری و ازخودگذشتگی میشود، و به وسیله زکات شکافهای اجتماعی پر میگردد، و از نظر تهیّه نفرات آزموده و ابزار جنگی که زکات یک پشتوانه اقتصادی برای تهیه آنها میباشد بهبود مییابد، و به هنگام صدور فرمان جهاد آمادگی کافی برای مبارزهی با
دشمن خواهند داشت
«انّ الذّین امنوا و عملوا الصّالحات و اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة لهم اجرهم عند ربّهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛
کسانی که ایمان آوردند و
عمل صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند مزدشان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین میشوند.»
در برابر رباخواران ناسپاس و گناهکار، کسانی که در پرتو ایمان،
خودپرستی را ترک گفته و عواطف فطری خود را
زنده کرده و علاوه بر ارتباط با پروردگار و برپاداشتن نماز، به کمک و حمایت نیازمندان میشتابند و از این راه از تراکم
ثروت و به وجود آمدن اختلافات طبقاتی و به دنبال آن هزار گونه
جنایت جلوگیری میکنند
پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتیجه عمل نیک خود بهرهمند میشوند. طبیعی است دیگر عوامل اضطراب و دلهره برای این دسته به وجود نمیآید خطری که در راه سرمایهداران مفت خوار بود و
لعن و نفرینهایی که به دنبال آن نثار میشد برای این دسته نیست.
بالاخره از
آرامش کامل برخوردار بوده، هیچگونه
اضطراب و غمی نخواهد داشت.
علّت این که عمل صالح، نماز، زکات، را با هم ذکر کرده این نیست که هر کدام از اینها اگر تنها باشد پاداش ندارد زیرا اگر چنین باشد این آیه سبب کم ارزش کردن آنها میگردد، بلکه مقصود از یکجا ذکر کردن آنها این است که بیشتر ترغیب به آنها شده و باعث اهمیّت و عظمت آنها گردد و یا منظور این است که بفهماند اگر تمام اینها با هم انجام شوند پاداش آنها خیلی زیادتر است.
«و اوحینا الی موسی و اخیه ان تبوّءا لقومکما بمصر بیوتا و اجعلوا بیوتکم قبلة و اقیموا الصّلوة و بشّر المؤمنین؛
و به
موسی و برادرش
وحی کردیم که برای قوم خود خانههایی در سرزمین
مصر انتخاب کنید، و خانههایتان را مقابل یکدیگر و متمرکز قرار دهید و نماز را برپا دارید و به مؤمنان
بشارت ده (که سرانجام پیروز میشوند). »
از مجموع این آیه استفاده میشود که
بنیاسرائیل در آن زمان به صورت گروهی پراکنده، شکست خورده، وابسته و طفیلی، و آلوده و ترسان بودند، نه خانهای از خود داشتند و نه اجتماع و تمرکزی نه برنامه
سازنده معنوی داشتند و نه شهامت و
شجاعت لازم برای یک
انقلاب کوبنده.
موسی و برادرش
هارون ماموریت یافتند که برای بازسازی اجتماع بنیاسرائیل مخصوصاً از نظر روحی برنامهای را در چند ماده پیاده کنند:
۱ ـ نخست به امر خانهسازی و جدا کردن مسکن خویش از فرعونیان همّت بگمارند این کار چند فایده داشت:
۲ ـ خانههایشان را مقابل یکدیگر و نزدیک به هم
بسازند زیرا قبله در اصل به معنی (حالت تقابل) میباشد و اطلاق کلمه قبله بر آنچه امروز معروف است در حقیقت معنی دومی برای این کلمه است.
این کار کمک مؤثری به تمرکز و اجتماع بنیاسرائیل میکرد و میتوانستند مسائل اجتماعی را به طور عمومی مورد بررسی قرار دهند و به عنوان انجام مراسم مذهبی دور هم جمع شوند و برای
آزادی خویش نقشههای لازم را طرح نمایند.
۳ ـ توجه به
عبادت و مخصوصاً نماز که انسان را از بندگی بندگان جدا و به خالق همه قدرتها پیوند میدهد
قلب و روح او را از آلودگی
گناه میشوید و حس اتکای به نفس را در آنان
زنده میکند و با تکیه بر قدرت پروردگار روح تازهای به کالبد انسان میدمد.
۴ ـ به موسی به عنوان یک
رهبر دستور میدهد که دست درون زوایای روح بنیاسرائیل بیفکند و زبالههای
ترس و وحشت را که یادگار سالیان دراز
بردگی و ذلّت بوده است بیرون بکشد و از طریق (بشارت دادن به مؤمنان) به
فتح و پیروزی نهایی و لطف و رحمت پروردگار اراده آنها را قوی و شهامت و شجاعت را در آنها پرورش دهد.
«لکن الرّاسخون فی العلم منهم و المؤمنون یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و المقیمین الصّلوة و المؤتون الزّکوة و المؤمنون بالله و الیوم الآخر اولئک سنؤتیهم اجراً عظیماً؛
ولی آن دسته از آنها که راسخ در علمند و آنها که
ایمان دارند به تمام آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان میآوردند و آنها که نماز را برپا میدارند و آنان که زکات میدهند و آنها که به خدا و
روز قیامت ایمان آوردهاند به زودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد.»
در این آیه افراد با ایمان و پاکدامن
یهود را مورد ستایش قرار داده و پاداش بزرگی به آنها نوید میدهد.
وجود دانشمندان و مؤمنان واقعی در میان یهودیان.
نقش ایمان واقعی به
ادیان گذشته در پذیرش
قرآن و دیگر کتب آسمانی.
یهودیان به پا دارنده نماز و پرداخت کننده زکات، به
قرآن و دیگر کتب آسمانی ایمان میآورند.
مؤمنان به خدا، قیامت و
قرآن، به پا دارندگان نماز و پرداخت کننده زکات از پاداش بزرگ الهی برخوردار خواهد شد.
اهمیت والای نماز و زکات و عنایت ویژه الهی نسبت به اقامه کنندگان نماز. منصوب آوردن (مقیمین) به تقدیر در مدح و اخص برای تاکید بیشتر اهمیت نماز و عنایت خاص خداوند به اقامه کنندگان آن.
«التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الامرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشّر المؤمنین؛
مؤمنان کسانی هستند که توبه کنندگان و عبادت کنندگان و سپاس گویان و سیاحت کنندگان و رکوع کنندگان و سجده آوران و آمران به معروف و نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهای) الهی و
بشارت بده مؤمنان را.»
در این آیه مورد بحث مؤمنان را که فروشندگان جان و مال به خدا هستند با نه صفت بارز معرفی میکند.
۱ ـ آنها توبه کارانند و دل و جان خود را به وسیله آب
توبه از آلودگی
گناه شستشو میدهند. (التائبون).
۲ ـ آنها عبادت کارانند و در پرتو
راز و نیاز با خدا و پرستش ذات پاک او
خودسازی میکنند. (العابدون).
۳ ـ آنها در برابر نعمتهای مادی و معنوی پروردگار سپاس میگویند (الحامدون).
۴ ـ آنها از یک کانون عبادت و
پرستش به کانون دیگری رفت و آمد دارند (السائحون).
و به این ترتیب برنامههای خودسازی آنان در پرتو عبادت در محیط محدودی خلاصه نمیشود و به افق خاصی تعلق ندارد بلکه همه جا کانون عبودیت پروردگار و خودسازی و تربیت برای آنها است و هر کجا درسی در این زمینه باشد طالب آنند.
۵ ـ آنها که در برابر عظمت خدا
رکوع میکنند. (الراکعون).
۶ ـ آنها که سر بر آستانش میسایند و
سجده میآورند. (الساجدون).
۷ ـ آنها که مردم را به نیکیها دعوت میکنند (الامرون بالمعروف)
۸ ـ آنها که تنها به وظیفه دعوت به نیکی قناعت نمیکنند بلکه با هر گونه
فساد و منکری میجنگند. (و الناهون عن المنکر)
۹ ـ و آنها که پس از ادای رسالت
امر به معروف و نهی از منکر، به آخرین و مهمترین وظیفه اجتماعی خود یعنی حفظ حدود الهی، و اجرای قوانین او، و اقامه حق و
عدالت قیام میکنند. (و الحافظون لحدود الله)
پس از ذکر این صفات نه گانه، خداوند بار دیگر چنین مؤمنان راستین و تربیتیافتگان مکتب ایمان و عمل را تشویق میکند، و به پیامبرش میگوید (این مؤمنان را بشارت ده) (و بشر المؤمنین).
و از آنجا که متعلق بشارت ذکر نشده و یا به تعبیر دیگر بشارت به طور مطلق آمده است، مفهوم وسیعی را میفهماند که هر خیر و سعادتی را در بر میگیرد، یعنی آنها را به هر خیر و هر سعادت و هر گونه افتخار بشارت ده.
توجه به این نکته نیز لازم است که قسمتی از این صفات نه گانه (شش صفت اول) مربوط به جنبههای خودسازی و تربیتی افراد است، و قسمت دیگری (دو صفت هفتم و هشتم) به وظائف حساس اجتماعی و پاکسازی محیط جامعه اشاره میکند، و آخرین صفت حکایت از مسؤولیتهای همگانی در مورد تشکیل حکومت صالح و شرکت فعالانه در مسائل مثبت سیاسی دارد.
«قل لعبادی الّذین امنوا یقیموا الصّلوة و ینفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانیة؛
به بندگان من که ایمان آوردهاند بگو: نماز را برپا دارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم در پنهان و آشکار
انفاق کنند.»
در آیه فوق بحث سخن از برنامه بندگان راستین و نعمتهای بیانتهای او است که بر مردم نازل شده.
در این آیه در تنظیم برنامه مؤمنان راستین به مسئله (صلوة) (نماز) و انفاق برخورد میکنیم که در نظر ابتدایی ممکن است این سؤال را ایجاد کند که چگونه از میان آن همه برنامههای عملی اسلام انگشت تنها روی این دو نقطه گذارده شده است.
علّتش این است که
اسلام ابعاد مختلفی دارد که میتوان آنها را در سه قسمت خلاصه کرد: رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خلق خدا و رابطه انسان با خودش که قسمت سوم در حقیقت نتیجهای است برای قسمت اوّل و دوم، و دو برنامه فوق (صلوة و انفاق) هرکدام رمزی است به یکی از دو بعد اوّل و دوم.
صاحب المیزان میفرماید: جمله «یقیموا الصّلاة و ینفقوا» بیان
سبیل الله و راه خدا است و در معرفی راه خدا تنها به این دو اکتفا کرده چون سایر وظایف و دستورات است شرعی که هر یک بهنوبه خودشان از شئون حیات نبوی را اصلاح میکند عدّهای از قبیل نماز میان بنده و پروردگار او را، و عدّهای نظیر انفاق میان بنده با بندگان دیگر را اصلاح مینماید همه از آن دو رکن منشعب میشوند.
در
مجمعالبیان آمده که
ابن عباس گوید: مقصود این است که
پیامبر به
اصحاب خود بگوید مقصود مؤمنان است یعنیای محمّد به بندگان من که به
توحید و
عدل ایمان دارند بگو: که
نمازهای پنجگانه را در وقت خود بجای آورند زیرا نماز پایدار نمیماند جز این که آنها نماز را به پای دارند.
آیه به دو رکن از ارکان ایمان اشاره میکند: یکی نمازهای پنجگانه است و دیگری انفاق که
اطلاق آن شامل میگردد.
نماز مظهری است برای هر گونه رابطه با خدا چرا که این رابطه در نماز از هر عمل دیگری بهتر مشخص میشود و انفاق از آنچه خدا روزی داده با توجّه به مفهوم وسیعش که هر گونه نعمت مادی و معنوی را شامل میشود رمزی است برای پیوند با خلق.
«و الّذین صبروا ابتغآء وجه ربّهم و اقاموا الصّلواة و انفقوا ممّا رزقنهم سرّاً و علانیةً و یدرؤن بالحسنة السّیّئة اولئک لهم عقبی الدّار؛
و آنها به خاطر ذات (پاک) پروردگارشان
شکیبایی میکنند، و نماز را برپا میدارند، و از آنچه به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار انفاق میکنند، و با
حسنات،
سیئات را از میان میبرند، پایان نیک سرای دیگر از آن آنهاست.»
ششمین برنامه آنها این است که آنها نماز را برپا میدارند «و اقاموا الصلوة». گرچه اقامه نماز یکی از مصادیق وفاء به عهد الله، و حتی مصداق
زندهای برای حفظ پیوندهای الهی و از یک نظر از مصادیق صبر و استقامت است ولی از آنجا که این مفاهیم کلی پارهای از مصداقهای بسیار مهم دارد که در
سرنوشت انسان فوقالعاده مؤثر است در این جمله و جملههای بعد روی آنها انگشت گذاشته شده است. در مجمعالبیان آمده که ابن عباس گوید: مقصود این است که پیامبر به
اصحاب خود بگوید مقصود مؤمنان است یعنیای محمّد به بندگان من که به چه چیز مهمتر از این که انسان هر صبح و شام رابطه و پیوند خود را با خدا تجدید کند، با او به
راز و نیاز برخیزد و به یاد عظمت او و مسؤولیتهای خویش بیفتد و در پرتو این کار، گرد و غبار و زنگار
گناه را از دل و جان بشوید و با پیوستن قطره وجود خود به اقیانوس بیکران هستی حق مایه بگیرد آری نماز همه این برکات آثار را دارد.
«و ما امروآ الاّ لیعبدوا الله مخلصین له الدّین حنفاء و یقیموا الصّلوة و یؤتوا لزّکوة و ذلک دین القیمّة؛
در حالی که به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را
پرستش کنند با کمال اخلاص، و از
شرک به
توحید بازگردند، نماز را برپا دارند، و زکات را ادا کنند، و این است آئین مستقیم و صحیح و پایدار.»
اهل کتاب و بهتبع آنها مشرکان را مورد
ملامت قرار داده میگوید: چرا در این آیین جدید اختلاف کردند، بعضی
مؤمن و بعضی
کافر شدند در حالی که در این
آیین دستوری به آنها داده نشده است جز اینکه خدا را پرستش کنند، و عبادت او را از عبادت غیر او خالص
سازند، و از هرگونه شرک بازگردند و متمایل به توحید شوند. نماز را برپا دارند و زکات را ادا کنند
سپس میافزاید: و این است آیین مستقیم و پایدار «و ذلک دین القیمة».
در این که منظور از «و ما امروا» در اینجا چیست؟ جمعی گفتهاند منظور این است که اهل کتاب در آیین خودشان مساله توحید و نماز و زکات وجود داشته و اینها مسائلی است ثابت، ولی آنها به دستورات نیز وفادار نماندهاند. دیگر اینکه در آیین اسلام دستوری جز توحید خالص و نماز و زکات و مانند آن نیامده، و اینها اموری هستند شناخته شده چرا از قبول آن سرباز میزنند و در پذیرش آن اختلاف میکنند.
معنی دوم نزدیکتر به نظر میرسد، زیرا به دنبال آیه قبل که سخن از اختلاف آنها در پذیرش آیین جدید میگفت مناسب همین است که (امروا) ناظر به آیین جدید باشد.
از این گذشته معنی اول تنها درباره اهل کتاب صادق است و مشرکان را شامل نمیشود در حالی که معنی دوّم همگان را شامل میشود.
منظور از
دین که باید آن را برای خدا خالص کنند به عقیده بعضی از مفسران همان (عبادت) است، و جمله «الا لیعبدوا الله» که قبل از آن ذکر شده نیز همین معنی را تایید میکند.
ولی این احتمال وجود دارد که منظور مجموعه دین و
شریعت باشد، یعنی آنها مامور شده بودند که خدا را پرستش کنند و دین و آیین خود را در تمام جهات خالص گردانند این معنی با گستردگی مفهوم (دین) سازگارتر است و جمله بعد «و ذلک دین القیمة» که دین را به معنی وسیع مطرح کرده همین معنی را تایید میکند.
جمله «و ذلک دین القیمة» اشاره به آن است که این اصول یعنی توحید خالص و نماز توجه به خالق و زکات (توجه به خلق) از اصول ثابت و پا بر جای همه ادیان است. بلکه میتوان گفت اینها در متن
فطرت آدمی قرار دارد.
«الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم بالاخرة هم یوقنون؛
همان کسانی که نماز را برپا میدارند و زکات را ادا میکنند و به آخرت یقین دارند.»
در آیه فوق اقامه نماز که یکی از صفات مؤمنان بوده بیان شده و به این ترتیب، هم اعتقاد آنها به
مبدا و
معاد محکم است و هم پیوندشان با خدا و خلق. بنابراین اوصاف فوق اشارهای به اعتقاد کامل و برنامه عملی جامع آنهاست. در اینجا این سؤال پیش میآید که اگر این گروه از مؤمنان هم از نظر مبانی اعتقادی و هم عملی راه مستقیم را برگزیدهاند دیگر چه نیازی است که
قرآن برای
هدایت آنها بیاید. ولی با توجه به اینکه هدایت دارای مراحل مختلف است که هر مرحله مقدمهای است برای مرحلهی بالاتر، پاسخ این سؤال روشن میشود.
بهعلاوه تداوم هدایت خود مسئلهی مهمی است و همان چیزی است که ما
شب و روز در نمازهای خود با گفتن «اهدنا الصراط المستقیم» از خدا میخواهیم که ما را در این مسیر ثابت دارد و تداوم بخشد که بیلطف او این تداوم ممکن نیست.
صاحب المیزان میفرماید: مقصود از ذکر نماز و زکات ذکر نمونهای از اعمال صالحه است و اگر از میان اعمال صالحه این دو را نام برد، چون این دو هر یک در باب خود رکن هستند.
نماز در عبادتهای راجع به خدای تعالی و زکات در آنچه راجع مردم است، و از نظری دیگر نماز در اعمال بدنی و زکات در اعمال مالی.
اهمیت خاص اقامه نماز و انفاق در میان عبادات است. تلاش مؤمنان، برای برپایی نماز در جامعه است.
اهمیت خاص
یقین به
آخرت و نقش مهم در آن در
تقوا.
اعمال صالحه وقتی در جای خود قرار میگیرد که توام با یقین به آخرت باشد زیرا عمل هر قدر هم صالح باشد با تکذیب آخرت اثرش خنثی و اجرش حبط میشود.
«و الذّین یمسّکون بالکتاب و اقاموا الصّلوة انّا لا نضیع اجر المصلحین؛
و آنها که به کتاب (خدا) تمسّک جویند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگی خواهند داشت زیرا) ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد.»
و این که میبینیم از میان فرمانهای خدا مخصوصاً روی نماز تکیه شده است به خاطر آن است که نماز واقعی پیوند انسان را با خدا چنان محکم میکند که در برابر هر کار و هر برنامه او را حاضر و ناظر و مراقب اعمال خویش میبیند و این همان است که در آیات دیگر از آن تعبیر به تاثیر نماز در دعوت به
امر به معروف و نهی از منکر شده است و ارتباط این موضوع با اصلاح جامعه انسانی روشنتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.
و اگر از میان همه اجزاء دین تنها اقامه نماز را ذکر کرد برای شرافتی بود که نماز بر سایر اجزاء دین دارد، چون نماز
رکن دین است، به وسیله نماز
یاد خدا و
خضوع در برابر او که جان همه شرایع دینی است حفظ میشود.
«قل امر ربّی بالقسط و اقیموا وجوهکم عند کلّ مسجد و ادعوه مخلصین له الدّین کما بداکم تعودون؛
بگوای رسول ما پروردگار من شما را به عدل و درستی امر کرده و نیز فرموده که در هر عبادت روی به حضرت او آرید و خدا را از سر
اخلاص بخوانید که چنانچه شما را در اول بیافرید دیگر بار به سویش باز آیید.»
در این آیه به اصول دستورات پروردگار در زمینه وظایف عملی در یک جمله کوتاه اشاره شده و سپس
اصول عقاید دینی یعنی مبدا و معاد را به طور فشرده بیان میکند نخست میگوید: (ای پیامبر به آنان بگو پروردگار من به
عدالت دستور داده است) «قل امر ربی بالقسط». و میدانیم عدالت مفهوم وسیعی دارد که همه اعمال نیک را دربر میگیرد زیرا حقیقت عدالت آن است که هر چیز را در مورد خود بهکار برند و بهجای خود نهند.
گرچه میان عدالت و
قسط تفاوتی وجود دارد (عدالت) به این گفته میشود که انسان حق هر کس را بپردازد و نقطه مقابلش آن است که
ظلم و ستم کند و حقوق افراد را از آنها دریغ دارد ولی (قسط) مفهومش آن است که حق کسی را به دیگری ندهد و به تعبیر دیگر
تبعیض روا ندارد و نقطه مقابلش آن است که حق کسی را به دیگری دهد.
ولی مفهوم وسیع این دو کلمه مخصوصاً به هنگامی که جدا از یکدیگر استعمال میشوند تقریباً مساوی است و به معنی رعایت اعتدال در همه چیز و همه کار و هر چیز را به جای خویش قرار دادن میباشد. سپس دستور به
یکتاپرستی و مبارزه با هر گونه شرک داده میفرماید: توجّه قلب خویش را در هر عبادتی به او کنید و از ذات پاک او به سوی دیگر منحرف نشوید «و اقیموا وجوهکم عند کل مسجد» او را بخوانید و دین و آیین خود را خالص و مخصوص او قرار دهید «و ادعوه مخلصین له الدین» پس از تحکیم پایه توحید توجّه به مساله معاد و رستاخیز کرده میگوید: همان گونه که شما را در آغاز آفرید دگربار در
قیامت باز میگردید «کما بداکم تعودون»
مفسران در تفسیر آیه «اقیموا وجوهکم عند کل مسجد» تفسیرهای گوناگونی ذکر کردهاند. گاهی گفتهاند منظور از آنان توجّه به
قبله به هنگام نماز است و گاهی گفتهاند منظور شرکت در
مساجد به هنگام نمازهای روزانه است و گاهی نیز احتمال دادهاند که هدف از آن
حضور قلب و نیّت خالص به هنگام عبادت میباشد.
این جمله بهحسب ظاهر معطوف است به چیزی که
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) باید به مردم برساند برای این که جمله: پروردگار من امر به
میانهروی کرده در حقیقت بهمنزله این است که بفرماید: میانهرو باشید و بنابراین تقدیر این در جمله چنین است باید میانهرو باشید و روی خود را متوجّه هر مسجد کنید.
وجه هر چیز آن قسمتی است که با آن با چیزهای دیگر روبرو میشود، و اقامه وجه در هنگام عبادت در یک انسان کامل عبارت از این است که خود را طوری سازد و آن چنان حواس خود را تمرکز دهد که امر به
عبادت قائم به او شود و او بتواند آن امر را بهطور کامل و شایسته و بدون هیچ نقصی امتثال کند.
پس برگشت اقامه وجه در هنگام عبادت به این است که انسان در این موقع دلش چنان مشغول
خدا باشد که از هر چیز دیگری منقطع شود.
بنابراین جمله «و اقیموا وجوهکم عند کلّ مسجد» بهضمیمه «و ادعو مخلصین له الدّین» این معنا را افاده میکند که بر هر عابد واجب است در عبادت خود توجّه را از غیر عبادت و در بندگی برای خدا توجّه را از غیر خدا منقطع سازد، یکی از چیزهایی که غیر خداست همان عبادت اوست، پس عابد نباید به عبادت خود توجّه کند زیرا عبادت توجّه است نه متوجّه الیه، و توجّه به عبادت معنای عبادت و توجّه به خدا بودن آن را از بین میبرد.
«انّما المؤمنون الّذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایماناً و علی ربّهم یتوکّلون الّذین یقیمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤمنون حقّاً لهم درجات عند ربّهم و مغفرة و رزق کریم؛
مؤمنان کسانی هستند که هرگاه
خدا نزد آنها یاد شود دلهای آنها میترسد و هرگاه
آیات خدا بر آنها
تلاوت شود ایمانشان بیشتر میگردد و بر پروردگار خود
توکل میکنند، آنان که نماز را بپا میدارند و از آنچه به آنها دادهایم
انفاق میکنند و مؤمنان حقیقی آنها هستند، برای آنان درجات (فوق العادهای) نزد پروردگارشان است و برای آنها
آمرزش و روزی بینقص و عیب است.»
در این آیات خداوند به پنج قسمت از صفات برجسته مؤمنان اشاره کرده که سه قسمت آن جنبه روحانی و معنوی و باطنی دارد و دو قسمت آن جنبه علمی و خارجی سه قسمت اول عبارتند از احساس مسئولیت و تکامل ایمان و
توکل و دو قسمت دیگر عبارتند از: (ارتباط با خدا) و (ارتباط و پیوند با خلق خدا).
نخست میگوید: مؤمنان تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهای آنها به خاطر احساس مسئولیت در پیشگاهش ترسان میگردد
«انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم.»
پس از ذکر این سه قسمت از صفات روحانی و نفسانی مؤمنان راستین میگوید: آنها در پرتو احساس مسئولیت و درک عظمت پروردگار و همچنین ایمان فزاینده و بلندنگری توکل از نظر عمل دارای دو پیوند محکماند. پیوند و رابطه نیرومندی با خدا و پیوند و رابطه نیرومندی با بندگان خدا. آنها کسانی هستند که نماز را (که مظهر رابطه با خداست) برپا میدارند و از آنچه به آنها
روزی دادهایم در راه بندگان خدا انفاق میکنند.
«الذین یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون.»
تعبیر به اقامه نماز (بهجای خواندن نماز) اشاره به این است که نه تنها خودشان نماز میخوانند بلکه کاری میکنند که این رابطه محکم با پروردگار همچنان و در همه جا برپا باشد و تعبیر مما رزقناهم (از آنچه به آنها روزی دادهایم) تعبیر وسیعی است که تمام سرمایههای مادی و معنوی را در بر میگیرد. آنها نه تنها از اموالشان بلکه از
علم و دانششان از هوش و فکرشان از موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبی که در اختیار دارند در راه بندگان خدا مضایقه نمیکنند.
«انّ الّذین عند ربّک لا یستکبرون عن عبادته و یسبّحونه و له یسجدون؛
آنها که (در مقام قرب) نزد پروردگار تواند هیچگاه از عبادتش
تکبر نمیورزند و او را تسبیح میگویند و برایش سجده میکنند.»
این آیه اشاره دارد به این که نه تنها شما باید در همه حال به
یاد خدا باشید،
فرشتگان مقرب پروردگار و آنها که در مقام قرب نزد پروردگار تواند هیچگاه از عبادت او تکبر نمیورزند و همواره
تسبیح او میگویند و ذات پاکش را از آنچه شایسته مقام او نیست منزه میشمارند و در پیشگاه او
سجده مینمایند «ان الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون».
کلمه (عند ربک) آنها که نزد پروردگار تواند به معنی قرب مکانی نیست زیرا خداوند مکانی ندارد بلکه اشاره به قرب مقامی است یعنی آنها با آن همه موقعیت و مقام باز در بندگی و یاد خدا و سجده و تسبیح کوتاهی ندارند شما هم باید کوتاهی نکنید. به هنگام تلاوت آیه فوق سجده کردن مستحب است ولی بعضی از
اهل تسنن مانند پیروان
ابو حنیفه آن را واجب میشمارند.
«و اذکر اسم ربّک و تبتّل الیه تبتیلاً؛
نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند.»
بعد از دستور قیام عبادت شبانه و اشاره اجمالی به آثار عمیق آن به
ذکر پنج دستور که مکمل آن است پرداخته میفرماید: (نام پروردگارت را یاد کن) (و اذکر اسم ربک) مسلم است منظور تنها ذکر نام نیست، بلکه توجه به معنی است چراکه یاد لفظی مقدمه یاد قلبی است و ذکر قلبی روح و جان را صفا میبخشد و نهال معرفت و
تقوا را در دل آبیاری میکند. تعبیر به (رب) اشاره به این است که هرگاه نام مقدس او را میبری توجه به نعمتهای بیپایان و تربیت مستمر او نسبت به خویش داشته باش.
یکی از مفسران برای ذکر پروردگار مراحلی بیان کرده: مرحله اول ذکر نام او است که در آیه موردبحث به آن اشاره شده. در مرحله بعد نوبت به یادآوری ذات پاک او در
قلب میرسد که در آیه (۲۰۵)
سوره اعراف ذکرشده است. «و اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفة؛
پروردگارت را در دل خود از روی
تضرع و
خوف یاد کن.»
سرانجام مرحله سوم فرامیرسد در این مرحله از
مقام ربوبیت خداوند فراتر میرود و به مقام مجموعه
صفات جمال و
جلال خدا که در (الله) جمع است میرسد. چنانکه در آیه ۴۱
سوره احزاب میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را بسیار یاد کنید.»
و به این ترتیب این ذکر همچنان ادامه مییابد و مرحله به مرحله
تکامل پیدا میکند و
صاحب آن را با خود به اوج کمال میرساند.
در دستور دوم میفرماید: (دل به خدا ببند و از غیر او قطع امید کن و خالصانه به عبادتش برخیز) «و تبتل الیه تبتیلا».
معنی تبتل: از ماده بتل (بر وزن حتم) در اصل به معنی انقطاع است به هر حال (تبتل) آن است که انسان با تمام قلبش متوجه به خدا گردد و از ما سوی الله منقطع شود، و اعمالش را فقط به خاطر او بجا آورد و غرق در
اخلاص گردد.
در بعضی از روایات از
ائمه معصومین نقل شده که تبتل به معنی بلند کردن دست در نماز است ولی روشن است که این در حقیقت بیان یکی از مظاهر اخلاص و انقطاع الی الله میباشد.
به هر حال آن یاد پروردگار و این اخلاص سرمایه عظیم مردان خدا در برنامه سنگین هدایت خلق است.
ذکر و یاد پروردگار را به دو قسم کرده یکی درون دل و یکی به زبان و آهسته آنگاه هر دو قسم را مورد امر قرار داده.
و امّا ذکر به صدای بلند را مورد امر قرار نداده بلکه از آن
اعراض کرده و این نه به خاطر ذکر نبودن آن است، بلکه به خاطر این است که چنین ذکر گفتنی با ادب عبودیّت منافات دارد، دلیل این معنا روایتی است که از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شده که در بعضی از جنگهایش با اصحابش طی مسافت میکرد تا رسیدند به بیابانی هولناک و اتفاقاً آن
شب شبی تاریک بود. یکی از اصحابش به صدای بلند
تکبیر میگفت، حضرت فرمود: آن کسی را که شما میخوانید نه دور است و نه غایب ناگفته نماند که این روایت نقل به معنا شده.
تضرع از ضراعت و به معنای
تملّق توام با نوعی
خشوع و
خضوع است، و خیفه یک نوع مخصوصی از ترسیدن را گویند، و مراد به آن آن نوعی است که با ساحت مقدّس باریتعالی مناسب است، بنابراین در معنای تضرع میل و رغبت به نزدیک شدن به شخص متضرع الیه خوابیده، و در معنای خیفه پرهیز و ترس و میل به دور شدن از آن شخص خوابیده پس مقتضای این که ذکر را توصیف کرد به دو وصف تضرع و
خیفه این است که آدمی در ذکر گفتنش حالت آن شخصی را داشته باشد که چیزی را هم دوست دارد و به این خاطر نزدیکش میرود و هم از آن میترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور میشود، و خدای سبحان هر چند خیر محض است، و شرّی در او نیست، و اگر شرّی به ما میرسد از ناحیه خود ما است، و لکن خدای تعالی ذوالجلال الاکرام است هم
اسماء جمال را دارد که ما و هر چیزی را به
تقرّب به درگاهش دعوت نموده و به سویش جذب میکند، و هم دارای
اسماء جلال است که قاهر بر هر چیز است، و هر چیزی را از او دفع و دور میکند، پس ذکر شایسته او که دارای همه
اسماء حسنی است به همین است که مطابق با مقتضای همه اسماءش بوده باشد چه اسماء جمالیه او و چه اسماء جلالیه او (نه این که تنها بر طبق اسماء جمالیهاش باشد) و این صورت نمیگیرد مگر این که تضرعاً وخیفة رغباً و رهباً باشد.
با این بیان روشن میشود آن ذکر مطلوبی که در این آیه به آن امر شده عبارت است از این که انسان ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه به یاد پروردگارش باشد، و اگر احیاناً
غفلت و نسیانی دست داد مجدداً مبادرت به ذکر نموده و نگذارد که غفلت در دلش مستقر گردد، و در آیه بعدی نیز دلالت بر این معنا هست، و بهزودی خواهد آمد.
پس آنچه که از آیه استفاده میشد استمرار بر ذکر خدا در دل است در حالت تضرع و خیفه ساعت به ساعت و ذکر به زبان در صبح و شام.
«یا ایّها الّذین امنوا اذکرا الله ذکراً کثیراً• و سبّحوه بکرةً و اصیلاً؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را
تسبیح نمایید.»
سخن از وظایف سنگین پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مقام تبلیغ رسالت بود، در آیات مورد بحث برای فراهم آوردن زمینه این تبلیغ و گسترش دامنه آن در تمام محیط بخشی از وظایف
مؤمنان را بیان میکند.
روی سخن را به همه آنها کرده چنین میگوید: (ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را فراوان یاد کنید.) و صبح و شام او را تسبیح و
تنزیه نمایید.
آری چون عوامل غفلت در زندگی مادی بسیار فراوان و تیرهای وسوسه شیاطین از هر سو به طرف انسان پرتاب میگردد برای مبارزه با آن راهی جز (
ذکر کثیر) نیست. (ذکر کثیر) به معنی واقعی کلمه یعنی (توجّه با تمام وجود به خداوند) نهتنها با زبان و لقلقه لسان. ذکر کثیری که در همه اعمال انسان پرتو افکن باشد و نور و روشنایی بر آنها بپاشد
به این ترتیب
قرآن همه مؤمنان را در این آیه موظف میکند که در همه حال به یاد خدا باشید. ۱ ـ به هنگام عبادت یاد او کنید و
حضور قلب و اخلاص داشته باشید. ۲ ـ به هنگام حضور صحنههای
گناه یاد او کنید و چشم بپوشید و یا اگر لغزشی روی داد
توبه کنید و به راه حق باز گردید.
۳ ـ و هنگام
نعمت یاد او کنید و شکرگزار باشید. ۴ ـ و به هنگام بلا و
مصیبت یاد او کنید و صبور و شکیبا باشید. خلاصه یاد او را که در هر صحنهای از صحنههای زندگی انگیزه واکنش مناسب و الهی است، فراموش ننمایید.
در حدیثی که در
صحیح ترمذی و
مسند احمد از
ابو سعید خدری از پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده چنین میخوانیم: که از آن حضرت پرسیدند: (ای العباد افضل درجة عند الله یوم القیامة) کدام یک از بندگان در
روز قیامت مقامشان از همه برتر است.
فرمود: «الذاکرون الله کثیراً؛ آنها که خدا را بسیار یاد میکنند.»
ابو سعید میگوید: عرض کردم یا رسول الله! و من الغازی فی سبیل الله؟ آیا چنین کسانی حتی از جنگجویان راه خدا والا مقامترند؟
فرمود: لو ضرب بسیفه فی الکفار و المشرکین حتی ینکسر و یختصب دماً لکان الذاکرون الله افضل درجة منه! (اگر با شمشیرش آنقدر بر پیکر
کفار و
مشرکین بزند که شمشیرش بشکند و با خون رنگین شود آنها که یاد خدا بسیار میکنند از او برترند!
چرا که جهاد خالصانه نیز بدون ذکر کثیر خداوند ممکن نیست و از این جا معلوم میشود که ذکر کثیر معنی وسیعی دارد و اگر در بعضی از روایات به
تسبیح حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) (۳۴ مرتبه اللهاکبر، ۳۳ مرتبه الحمدالله لله و ۳۳ مرتبه سبحانالله) و در کلمات بعضی از مفسران به ذکر
صفات علیا و اسماء حسنی و تنزیه پروردگار از آنچه شایسته او نیست یا مانند آن تفسیر شده همه از قبیل بیان ذکر مصداق روشن است. نه محدود ساختن مفهوم آیه به خصوص این مصادیق است.
همان گونه که از
سیاق آیات به خوبی برمیآید منظور از تسبیح خداوند در هر صبح و شام همان دوام تسبیح است و ذکر خصوص این دو وقت به عنوان آغاز و پایان روز میباشد و این که بعضی آن را به
نماز صبح و عصر یا مانند آن تفسیر کردهاند باز از قبیل ذکر مصداق است.
به این ترتیب ذکر کثیر خداوند و تسبیح او هر صبح و شام جز به تداوم توجّه به پروردگار و
تنزیه و تقدیس مداوم او از هر عیب و نقص حاصل نمیگردد. و میدانیم که یاد خدا برای روح و جان انسان همچون غذا و آب است برای بدن. در آیه ۲۸
سوره رعد آمده است. «الا بذکر الله تطمئن القلوب؛
آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد! »
آرامش و اطمینان دل نیز نتیجهاش همان است که در آیات ۲۷-۳۰
فجر آمده است: «یا ایّتها النّفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیةً مرضیّةً فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی؛
ای نفس مطمئن و آرام! به سوی پروردگارت باز گرد، در حالی که هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو خشنود است سپس در زمره بندگانم درآی و در بهشتم وارد شو! »
هنگامی که نام خدا برده میشود یک دنیا عظمت،
قدرت،
علم، و
حکمت در قلب انسان متجلی میگردد. چرا که او دارای اسماء حسنی و صفات علیا و
صاحب تمام کمالات و منزه از هر گونه عیب و نقص است. توجه مداوم به چنین حقیقتی که دارای چنان اوصافی است:
۱ ـ روح انسان را به نیکیها و پاکیها سوق میدهد.
۲ ـ از بدیها و زشتیها پیراسته میدارد و به تعبیر دیگر بازتاب صفات او در جان انسان تجلی میکند.
۳ ـ توجه به چنین معبود بزرگی موجب احساس حضور دائم در پیشگاه او است و با این احساس فاصله انسان از
گناه و آلودگی بسیار زیاد میشود یاد او یاد آوری مراقبت او است، یاد حساب و جزای او است یاد دادگاه عدل او و
بهشت و
دوزخ او است و چنین یادی است که جان را صفا و دل را نور و
حیات میبخشد.
در روایات اسلامی آمده است که هر چیزاندازهای دارد جز یاد خدا که هیچ حد و مرزی برای آن نیست!
امام صادق (علیهالسّلام) طبق روایتی که در
اصول کافی آمده میفرماید: (ما من شییء الاّ و له حَدّ ینتهی الیه الاّ الذّکر فلیس له حدّ ینتهی الیه: هر چیز حدی دارد که وقتی به آن رسد پایان میپذیرد جز ذکر خدا که حدی که با آن پایان گیرد ندارد.
سپس میافزاید: (فرض الله عزّوجلّ الفرائض فمن اداهنّ فهو حدّهنّ، و شهر رمضان فمن صامه فهو حَدُّهُ و الحجّ فمن حجّ حدّه الاّ الذّکر، فانّ الله (عزّوجلّ) لم یرض منه بالقلیل و لم یجعل له حدّاً ینتهی الیه، ثمّ تلا: یا ایّها الّذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً و سبحوه بکرة و اصیلاً) خداوند
نمازهای فریضه را
واجب کرده است، هر کس آنها را ادا کند حد آن تامین شده،
ماه مبارک رمضان را هر کس
روزه بگیرد حدش انجام گردیده و
حج را هر کس یک بار به جا آورد همان حد آن است جز ذکر الله که خداوند به مقدار قلیل آن راضی نشده و برای کثیر آن نیز حدی قائل نگردیده سپس به عنوان شاهد این سخن آیه «یا ایّها الّذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً...» را تلاوت فرمود.
امام صادق (علیهالسّلام) در ذیل همین روایت از پدرش
امام باقر (علیهالسّلام) نقل میکند که او کثیر الذکر بود هر وقت با او راه میرفتم ذکر خدا میگفت و به هنگام غذا خوردن نیز به ذکر خدا مشغول بود حتی هنگامی که با مردم سخن میگفت از ذکر خدا غافل نمیشد... و سرانجام با این جمله پرمعنی حدیث فوق پایان میگیرد: (و البیت الّذی یقرا فیه
القرآن، و یذکر الله عزّوجلّ فیه تکثر برکته، و تحضره الملائکة، و تهجر منه الشّیاطین، و یُضیء لاهل السّماء کما یضیء الکوکب
الدّرّیّ لاهل الارض) خانهای که در آن
تلاوت قرآن شود و یاد خدا گردد برکتش افزون خواهد شد
فرشتگان در آن حضور مییابند و
شیاطین از آن فرار میکنند و برای اهل آسمانها میدرخشند همان گونه که ستاره درخشان برای اهل زمین. (اما به عکس خانهای که در آن تلاوت
قرآن و
ذکر خدا نیست برکاتش کم خواهد بود فرشتگان از آن هجرت میکنند و شیاطین در آن حضور دائم دارند).
این موضوع به قدری اهمیت دارد که در حدیثی یاد خدا معادل تمام خیر دنیا و آخرت شمرده شده است.
چنانکه از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده: من اعطی لساناً ذاکراً فقد اعطی خیر الدنیا و الاخرة؛ آن کس که خدا زبانی به او داده که به ذکر پروردگار مشغول است خیر دنیا و آخرت به او داده شده است.
روایات در اهمیت یاد خدا آن قدر زیاد است و سخن را با حدیث کوتاه و پرمعنی دیگری از امام صادق (علیهالسّلام) پایان میدهیم آن جا که فرمود: من اکثر ذکر الله عزّوجلّ اظلّه الله فی جنّته؛ هر کس بسیار یاد خدا کند خدا او را در سایه لطف خود در بهشت برین جای خواهد داد.
صاحب المیزان میفرماید: کلمه ذکر در مقابل
نسیان (فراموشی) به معنای به یاد داشتن است و آن عبارت است از این که آدمی نیروی ادراک خود را متوجّه یاد شده کند، حالا یا به این که نام آن را ببرد و یا صفات او را به زبان جاری کند خلاصه چیزی به زبان بگوید که حکایت از آن مذکور کند، این یکی از مصادیق ذکر است (وگرنه مصداق مهم تر از آن این است که در قلب به یاد او باشی).
کلمه
تسبیح به معنای منزّه داشتن است و این کلمه نیز مانند کلمه ذکر بستگی به لفظ ندارد هر چند تسبیح به لفظ یعنی گفتن سبحان الله، که آن هم یکی از مصادیق تسبیح است (وگرنه تسبیح در دل از آن مهمتر است).
«... و لکنّ البرّ من امن بالله و الیوم الآخر و الملائکة و الکتاب و النبیّین... و اقام الصّلوة...؛
بلکه
نیکی (و نیکوکار) کسانی هستند که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آوردهاند... و نماز را برپا میدارند....»
آیه فوق از جهت جامعیّت صفات مردم نیکوکار قابل دقّت است و به تمام اصول اعتقادی و عبادی و اجتماعی اشاره کرده زیرا به شش موضوع مهم و اساسی توجه شده و آنها عبارتاند از:
ایمان،
انفاق، نماز،
زکات،
وفاداری به عهد و
صبر و بردباری.
توجه به آیه شریفه میرساند که
اسلام تا چهاندازه نظر جامع و وسیع دارد.
سومین اصلی که آیه به آن اشاره فرموده و از صفات مردان نیکوکار شمرده نماز است، آنان نماز را با تمام شرایط و حدود، با کمال اخلاص و مواظبت انجام میدهند.
روشن است که چنین نمازهایی در پرورش روح آنان چه تاثیری دارد.
یکی از اعمال آنها را توجه به نماز که یک حکم عبادی است قرار داده که درباره آن فرمود: «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر».
«والمؤمنون والمؤمنات بَعضُهُم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله انّ الله عزیز حکیم؛
مردان و زنان با ایمان ولی و یار و یاور یکدیگرند امر به معروف و نهی از منکر میکنند و نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند و خدا و رسولش را
اطاعت مینمایند خداوند به زودی آنها را مورد رحمت خویش قرار میدهد.»
در این آیه علائم و نشانههای مردان و زنان با ایمان بیان میشود پنج فضیلت نیکو، از اعمال حسنه آنها را میشمرد. ۱ ـ آنها مردم را به نیکیها دعوت میکنند. ۲ ـ مردم را از زشتیها و بدیها و منکرات باز میدارند. ۳ ـ نماز را برپا میدارند. ۴ ـ در راه خدا انفاق میکنند. ۵ ـ اطاعت از فرمان خدا و پیامبر او میکنند.
مردان و زنان نماز را برپا میدارند و به یاد خدا و با ذکر او دل را روشن و
عقل را بیدار و آگاه نگه میدارند.
مداومت بر خواندن نماز داشته باشد.
صلات و زکات پس از ایمان دور کنند و به منزله دو ستوناند که ایمان بدون این دو رکن پایدار نخواهد گردید.
پنجمین صفت مردان و زنان با ایمان این است که زکات میدهند. (یوتون الزکاة) آنها بر خلاف منافقان که افرادی ممسک و بخیل هستند بخشی از اموال خویش را در راه خدا و حمایت خلق خدا و به بازسازی جامعه انفاق مینمایند، و زکات اموال خویش را میپردازند.
نماز و زکات دو رکن وثیق در
شریعت اسلام است.
اما نماز رکن عبادات غیرمالی است که رابطه میان خدا و خلق است. و زکات رابطهای است که در معاملات، میان خود مردم برقرار است.
«الّذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصّلوة و ممّا رزقنا هم ینفقون؛
پرهیزکاران آنهایی هستند که به غیب ایمان میآورند و نماز برپا میدارند و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند».
خداوند پنج صفت اساسی برای افراد متقی و پرهیزکار بیان فرمود.
۱ ـ ایمان به
غیب، ۲ ـ ارتباط با خدا (اقامه نماز) ۳ ـ ارتباط با انسانها (انفاق) ۴ ـ ایمان به تمام
پیامبران خدا، ۵ ـ ایمان به
رستاخیز.
این چنین انسانی به وراء طبیعت راه یافته و به خداوند بزرگ ایمان دارد دیگر نمیبایست در برابر بتها و در برابر انسانهایی همانند خودش و جبّاران و ستمگران سر خضوع و تعظیم فرود آورد.
او تنها در برابر خداوند سر تعظیم خم میکند و
تسلیم آفریننده یگانه است.
او بالاتر رفته و احساس میکند از مرتبه مخلوقات دیگر گذشته و ارزش این معنی را پیدا کرده که با آفریننده بزرگ جهان، با خداوند ازلی و ابدی ارتباط گیرد و با او سخن بگوید.
در این حال میباید که زندگی هدفی بالاتر از خورد و خواب و لذات این جهان داشته باشد، اقامه نماز خود مهمترین عامل تربیتی انسان است.
کسی که شبانهروز لااقل پنج بار در برابر ذات مقدس حضرت حق قرار میگیرد و ارزش سخن گفتن با او را پیدا میکند، تصورات او، افکار او، کردار و رفتار او همه خدایی میشود و چیزی بر خلاف
خواست خدا انجام نمیدهد. مشروط بر این که
راز و نیاز و نماز او به درگاه پروردگار از جان و دل سر چشمه بگیرد و با تمام قلب رو به درگاه پاک او آورد.
یقیمون یعنی انجام میدهند نماز را با حدود و شرایط، یا مداومت داشتن بر آن، یا آن را برپا میکنند. نماز را با شرایط و خصوصیات به جا میآورند و اقامه هر چیز تعطیل نکردن آن است.
به پا داشتن نماز آن است که حق نماز ادا شود، یعنی نماز به صورت یک پیکر بیروح انجام نگردد، بلکه نمازی باشد که واقعاً بنده را متوجه خالق و آفریننده خویش سازد.
منظور از اقامه نماز، احتمالاً تلاش برای برپاداشتن آن در میان جامعه است.
ایمان به
غیب،
وحی،
قیامت، اقامه نماز و انفاق زمینههای بهرهمندی از هدایت
قرآن.
تنها آنان که
مؤمن به غیب، برپادارنده نماز، انفاق کننده و معتقد به وحی و قیامت هستند، رستگارند.
نماز در
قرآن به عنوان عامل پیوند خلق با خالق و برقرار ارتباط معنوی با خدا عنوان شده است.
«انّ الّذین یتلون کتاب الله و اقاموا الصّلوة و انفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانیةً یرجون تجارةً لن تبور؛
کسانی که کتاب الهی را تلاوت میکنند و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم پنهان و آشکار انفاق میکنند
تجارت پرسودی را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست.»
از آنجا که در آیات گذشته به مقام
خوف و خشیّت عالمان اشاره شده بود.
در آیه مورد بحث به مقام
امید و رجا آنها اشاره میکند چرا که گفتیم:
تنها به وسیله دو بال است که انسان میتواند به اوج آسمان سعادت پرواز کنند، و مسیر تکامل را طی نماید، نخست میفرماید:
۱ ـ کسانی که کتاب الهی را تلاوت میکنند.
۲ ـ و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم در پنهان و آشکار انفاق میکنند.
عملی که از یک سو انسان را به خدا پیوند دهد مظهر آن نماز است.
با توجّه به آنچه در این
آیه و آیه پیشین آمد. چنین نتیجه میگیریم که علمای راستین دارای این صفاتاند.
از نظر روحی قلبشان مملوّ از خشیّت و
ترس آمیخته با عظمت خداست.
از نظر گفتار زبانشان به تلاوت آیات خدا مشغول است.
از نظر عمل روحی و جسمی نماز میخوانند و او را عبادت میکنند.
از نظر عمل مالی از آنچه دارند در آشکار و پنهان انفاق مینمایند.
آنها که نماز را برپا میدارند و انفاق در راه خدا میکنند امید و علاقه به سرای دیگر دارند، چرا که نیکیها را قبل از خود فرستادهاند و مایلند به آن ملحق شوند.
تلاوت کتاب به معنای خواندن
قرآن است، که خدای سبحان آن را ستوده. و اقامه نماز به معنای برپاداشتن آن و محافظت در ترک نشدن آن است.
در آیه بعد آمده که آنها این اعمال صالح را انجام میدهند، خداوند هم اجر و پاداش کامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها میافزاید که او آمرزنده و شکور است.
آنها که کتاب خدا را تلاوت میکنند و نماز را به استمرار انجام میدهند هر چه انجام میدهند به این منظور میکنند که خدا پاداشهایشان را به طور کامل بدهد و چیزی از ثواب اعمال از ایشان فوت نشود.
خداوند
پاداش نمازگزاران را هم در این دنیا و هم در آن دنیا میدهد.
«و الّذین استجابوا لربّهم و اقاموا الصّلواة و اَمرهم شوری بینهم و ممّا رزقناهم ینفقون؛ و کسانی که دعوت پروردگار خود را اجابت نموده و نماز بپا میدارند و امورشان در بینشان به
مشورت نهاده میشود، و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق میکند.»
«و اقاموا الصّلوة» اگر بعد از آن در بین همه
تکالیف الهی نام نماز را برد و فرمود و نماز بپا میدارند از باب ذکر
خاص بعد از
عام است به خاطر اهمیت و شرافتی که در خصوص فرد نامبرده هست.
مرحوم
طبرسی میفرماید: نماز را در اوقات خود مرتب با شرایطش میخوانند.
ولی از آنجا که در میان اوامر الهی مسائل بسیار مهمی وجود دارد، که بالخصوص باید انگشت روی آن گذاشت چند موضوع مهم را به دنبال آن یادآور میشود که مهمترین آنها نماز است، نمازی که ستون دین، پیوند خلق و خالق مربی نفوس، معراج مؤمن، و نهی کننده از فحشا و منکر است.
و نیز از اوصاف دیگر مؤمنین و آنهایی که به پروردگار خود اتّکا دارند این است که اینها
امر پروردگار خود را اجابت نموده و نماز را که مامور به آن گردیدهاند بهپای میدارند و در امر نماز جهات ظاهری آن را از اجزاء و شرایط و نیز راجع به جهات باطنی آن از
خلوص و توجه و
حضور قلب و باقی اموری که باعث قبولی اعمال میگردد با کمال جدیت مراعات نموده و
استقامت مینمایند.
«انّا اعطیناک الکوثر فصلّ لربّک و انحر؛ به خاطر شکرانه عطایای ما برای پروردگارت نماز بخوان و
قربانی کن.»
نخست خداوند میفرماید: ما به تو
کوثر عطا کردیم.
این نعمت عظیم و خیر فراوان شکرانه عظیم لازم دارد، هر چند شکر مخلوق هرگز حق نعمت خالق را ادا نمیکند، بلکه توفیق شکرگزاری خود
نعمت دیگری است از ناحیه او لذا میفرماید: اکنون چنین است فقط برای پروردگارت نماز بخوان، قربانی کن.
بخشنده نعمت او است، بنابراین نماز و عبادت و قربانی که آن هم نوعی عبادت است برای غیر او معنی ندارد.
عبادت خدا به صورت نماز باشد یا قربانی کردن
این در برابر اعمال مشرکان است که برای بتها
سجده و قربانی میکردند در حالی که نعمتهای خود را از خدا میدانستند و به هر حال تعبیر لربک دلیل روشنی است بر مساله لزوم
قصد قربت در عبادات.
امر نماز متفرع بر جمله «انا اعطیناک الکوثر» شده از باب شکر نعمت است و چنین معنی میدهد حال که ما بر تو
منت نهادیم و خیر کثیرت دادیم این نعمت بزرگ را با نماز شکرگزاری کن.
«یا ایّها الّذین امنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربّکم و افعلوا الخیر لعلّکم تفلحون؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید
رکوع کنید و
سجود بجا آورید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید.»
ابتدا آیه خطاب به افراد با
ایمان است یک سلسله دستورات کلی و جامع را که حافظ دین و دنیا و پیروزی آنها در تمام صحنهها است برای مؤمنین بیان میکند.
نخست به چهار دستور مهم اشاره کرده میگوید: ای کسانی که ایمان آوردهاید ۱ ـ رکوع کنید ۲ ـ سجده بجا آورید ۳ ـ پروردگارتان را
عبادت کنید ۴ ـ کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید.
بیان دو رکن رکوع و سجود از میان تمام ارکان نماز به خاطر اهمیت فوق العاده آنها در این عبادت بزرگ است. شرط رستگار شدن با انجام نماز است. (پیام)
امر به رکوع و سجود در آیه امر به نماز است. شرط ایمان ادای نماز است.
اقامه نماز در میان
عبادات اهمیّت خاص دارد.
ایمان آورندگان به ابعاد اعتقادی و عمل کنندگان به احکام عبادی فردی است. لزوم پیوستگی اعمال با اقامه نماز.
دستور
عبودیّت به طور
مطلق که بعد از این دو بیان شده هر گونه عبادت و بندگی خدا را شامل میشود.
امر به رکوع و سجود در این آیه امر به نماز است و مقتضای این که رکوع و سجود را در مقابل عبادت قرار داده این است که مراد از جمله «اعبدوا ربکم» امر به سایر عبادات تشریع شده در دین به غیر نماز باشد مانند
حج و روزه.
تعبیر به (ربکم) (پروردگار شما) در حقیقت اشارهای است به شایستگی او برای عبودیّت و عدم شایستگی غیر او، زیرا تنها مالک و
صاحب و تربیت کننده او است. نماز خود یک نوع عبادت محسوب میشود.
دستور به فعل خیر است، هر گونه کار نیکی را بدون هیچ قید و شرط شامل میشود. و اینکه از (
ابن عباس) نقل شده که منظور
صله رحم و
مکارم اخلاق است.
تنها به ادای
واجبات اکتفا نکنید بلکه به کارهایی از قبیل فریادرسی درماندگان و کمک به ضعیفان و
نیکی به پدر و مادر نیز بپردازید تا رستگار و سعادتمند شوید.
رکوع نشانه
ادب است و سجود نشانه
قرب به خدا و تا ادب را خوب انجام ندهید آماده قرب نمیشوید. رکوع راهی برای توبه و
استغفار و عذرخواهی به درگاه خداوند است.
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: من اتمّ رکوعه و سجوده لم تدخله وحشة فی القبر؛ کسی که رکوع و سجود خود را کامل انجام دهد از
وحشت قبر در امان است.
«فاقیموا الصّلواة و اتوا الزّکوة و اعتصموا بالله هو مولیکم فنعم المولی و نعم النّصیر؛
پس نماز بگذارید و زکات بدهید و به خدا توسل جویید اوست مولای شما، چه مولای خوب و چه یار و یاور شایستهای.»
در
تفسیر المیزان آمده: در این آیه سه امتیاز برای مؤمنین شمرده است. ۱ ـ نماز را برپا دارید. ۲ ـ زکات را ادا کنید. ۳ ـ به آیین حق و ذیل عنایت پروردگار تمسّک جویید.
واجب است بر شما که نماز را بپا دارید و زکات بدهید.
این دو، اشاره است به
واجبات عبادی و
مالی. و در همه احوال متمسّک به خدا شوید. یعنی به آنچه امر میکند مؤتمر شده از آنچه نهی میکند منتهی گردید، و در هیچ حالی از او قطع رابطه مکنید.
او
مولا و سرپرست شما است و بنده را سزاوار نیست، که از مولای خود ببرد، و آدمی را شایسته نمیباشد که با این که از هر جهت ضعیف است، از یاور خود قطع کند. کلمه مولا دو معنا دارد. یکی سرپرست و آقا، و یکی هم یاور.
جمله (فنعم المولی و نعم النصیر) مدح خدای تعالی، و هم دلخوش ساختن نفوس مؤمنین و تقویت دلهای آنان است، برای این که مولا و یاور ایشان خدایی است که غیر او نه مولایی هست و نه یاوری.
نماز و زکات دو فریضهاند که خداوند شما را به انجام آنها موظف کرده است. اکثر مواقع نماز کنار زکات آمده است.
عبدالله بن عمر از پیامبر گرامی اسلام روایت کرده که نماز جز به پرداخت زکات قبول نمیشود.
«وجعلناهم ائمّةً یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصّلوةِ و ایتاءَ الزّکوةِ و کانوا لنا عابدین؛
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به دستور ما
هدایت میکنند و به آنان
وحی فرستادیم تا کارهای نیک انجام دهند و نماز را برپا دارند و
زکات بدهند و آنان همگی عبادت کننده ما بودند.»
سومین و چهارمین موهبت و ویژگی آنها این است که ما به آنها انجام کار خیر را وحی کردیم، و همچنین برپا داشتن نماز و ادای زکات.
این وحی میتواند
وحی تشریعی بوده باشد یعنی ما انواع کارهای خیر و ادای نماز و اعطای زکات را در برنامههای دینی آنها گنجانیدیم و نیز میتواند
وحی تکوینی باشد یعنی به آنها توفیق و توان جاذبه معنوی برای انجام این امور بخشیدیم. البته هیچ یک از این امور جنبه اجباری و اضطراری ندارد بلکه تنها آمادگیها و زمینهها است که بدون
اراده و خواست خود آنها هرگز به نتیجه نمیرسد.
ذکر اقامه صلات و اداء زکات بعد از فعل خیر است؛ به خاطر اهمیت این دو برنامه است که نخست بطور عام در جمله «اوحینا الیهم فعل الخیرات» بعد به طور خاص بیان شده است.
فعل خیرات را که از انواع عبادات (نماز و زکات) است وحی کردیم.
در تفسیر
مجمعالبیان آمده:
ابن عباس گوید: یعنی برنامههای
نبوّت و به پا داشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم.
انجام کارهای نیک و نماز و زکات را به آنان وحی کردیم.
صاحب المیزان میگوید: ائمه موید به
روحالقدس، و روح الطهارة و موید به قوتی ربانی هستند که ایشان را به فعل خیرات و اقامه نماز و دادن زکات (انفاق مالی مخصوص به هر شریعتی) دعوت میکند.
«الّذین ان مکّنّا هم فی الارض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبة الاُمور؛
یاران خدا کسانی هستند که هرگاه در
زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا میدارند و زکات را ادا میکنند و
امر به معروف و نهی از منکر مینمایند و پایان همه امور از آن خداست.»
این آیه خطاب به یاران خدا است که در آیه قبل وعده یاری به آنها داده شده است و مقام و اوصاف مؤمنین را بیان میکند.
آنها هرگز پس از پیروزی، همچون خودکامگان و جباران به عیش و نوش و
لهو و لعب نمیپردازند و در
غرور و
مستی فرو نمیروند؛ بلکه پیروزیها و موفقیتها را نردبانی برای ساختن خویش و جامعه قرار میدهند. آنها پس از قدرت یافتن، تبدیل به یک
طاغوت جدید نمیشوند، ارتباطشان با خدا محکم و با خلق خدا نیز مستحکم است؛ چرا که نماز سمبل پیوند با خالق است و زکات، رمزی برای پیوند با خلق، و امر به معروف و نهی از منکر پایههای اساسی ساختن یک جامعه سالم محسوب میشود.
همین چهار صفت برای معرفی این افراد کافی است، و در سایه آن سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگیهای یک جامعه با ایمان و پیشرفته فراهم است.
مؤمنان تنها قبل از
پیروزی به در خانه خدا نمیروند بلکه بعد از پیروزی هم به مقتضای «الّذین ان مکنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوة...» رابطه خود را با او همچنان محکم میدارند و پیروزی بر
دشمن را وسیلهای برای نشر
حق و
عدالت و
فضیلت قرار میدهند.
در بعضی از روایات اسلامی آیه فوق به
حضرت مهدی (علیهالسّلام) و یارانش یا
آل محمد به طور عموم تفسیر شده است. چنانکه از حدیثی از امام باقر (علیهالسّلام) میخوانیم که در تفسیر آیه «الّذین ان مکنّاهم فی الارض» فرمود: این آیه تا آخر از آن آل محمد و مهدی و یاران او است.
خداوند
شرق و
غرب زمین را در سیطره
حکومت آنها قرار میدهد آیینش را آشکار میسازد و به وسیله مهدی (علیهالسّلام) و یارانش
بدعت و
باطل را نابود میکند آن چنان که تبهکاران
حق را نابود کرده بودند و آن چنان میشود که بر صفحه زمین اثری از
ظلم دیده نمیشود چرا که آنها امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
این احادیث بیان کننده مصداقهای روشن و آشکار است و مانع عمومیت مفهوم آیه نیست بنابراین مفهوم گسترده آیه، همه افراد با ایمان و مجاهد و مبارز را شامل میشود.
یکی از صفات مؤمنین این است که اگر در زمین تمکنی پیدا کنند و در انتخاب هر قسم زندگی که بخواهند به آنها آزادی داده شود، و در میان همه انواع و انحاء زندگی، یک زندگی صالح را اختیار میکنند و جامعهای صالح بوجود میآورند که در آن جامعه نماز به پا داشته میشود و زکات داده میشود، و امر به معروف و نهی از منکر انجام میشود.
اگر از میان همه جهات عبادت، نماز را و از میان همه جهات مالی، زکات را نام برده بدین جهت است که این دو در باب خود، عمده آن باب هستند.
زجاج گوید این آیه وصف کسانی است که خدا را یاری کنند.
و لله عاقبة الامور عاقبت کارها به دست خدا است، این جمله نظیر «الی الله ترجع الامور» است، یعنی هر ملکی و حکومتی و قدرتی باطل میشود جز ملک و حکومت و قدرت حق و سرانجام همه امور به دست خدا میافتد.
اهمیت
حکومت اسلامی و احیاء نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر
در
تفسیر المیزان آمده: مراد به تمکین آنان در زمین این است که ایشان را در زمین نیرومند کند به طوری که هر کاری را بخواهند، بتوانند انجام دهند و هیچ مانعی یا مزاحمی نتواند سد راه آنان شود.
در صورت داشتن قدرت و اختیار، اجتماعی صالح به وجود میآورند.
مراد به مؤمنین، عموم مؤمنین آن روز بلکه عامه مسلمین تا
روز قیامت است. عالیترین جامعهای که در
تاریخ اسلام تشکیل یافت جامعهای بود که در عهد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن جامعه نماز به پا شد.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقالات «نماز در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۴/۱۸. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.
•
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر) ،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی