حصر به معنى تنگى سينه است. مىگويند: (صداى) خواننده گرفت. يعنى در بيان مطلب ناتوان شد و نتوانست سخن بگويد و نيز حصر به معنى اقدام به پنهان كردن چيزى است و به معنى ناتوانى از انجام كار. احصار يعنى زندان كردن و محاصره يعنى احاطه كردن و ممانعت از خروج. حصار يعنى جدائى كه انسان در آن محصور است. حصر يعنى اثباتحکم براى آنچه گفته شده است و نفى حكم از جز آنچه گفته شده است. حصر عقلی يعنى محدود به دو حالت نفى و اثبات كه عقل تجاوز از آن را جايز نمىداند.
«حصر» در قضیه حملیه به معنای تعیین و بیان کمیت افراد موضوع کلی است. بیان کمیت با آوردن سور قضیه مانند «کل» و «بعض» صورت میگیرد و قضیه دارای سور را «قضیه محصوره» گویند.
اما در قضیه شرطیه، حصر و اهمال، ملاکی جدای از قضیه حملیه دارد و ارتباطی با حال اجزای قضیه (مقدم و تالی) ندارد، بلکه ملاک آن، حالت اتصال و انفصال است. «حصر» در شرطیات عبارت است از: حکم به تعمیم ثبوت اتصال و انفصال یا تخصیص آن، مانند: «کلما کانت الشمس طالعة فالنهار موجود» یا «دائما اما ان یکون العدد زوجا او فردا».