خلقت انسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در خلقت انسان،
غایت حکیمانهای که
خداوند در مسیر
خلقت عالم در نظر گرفته،
تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهرهمندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.
در آغاز
خداوند نوع انسان اولیه را
خلق کرد و سپس
نسل وی را از
نطفه همان انسان قرار داد. تا بدینسان، مراحل حیات آدمی پس از خلق ادامه یابد. این بیان، جوابی است دینی در رد عقاید
داروین و کسانی که اجداد انسان اولیه را موجودات تک سلولی و یا از نسل
میمون می پندارند.
در نظرگاه اسلامی، نوع
انسان دو گونه
آفرینش داشته است:
یکی آفرینش از گِل و بدون
پدر و
مادر. این گونه آفرینش ویژه
آدم (علیهالسلام) و
حوّا است که خداوند آنان را از گِل آفرید. این گونه از آفرینش، تنها یک بار رخ داده است.
دوم، آفرینش از یک پدر و یک مادر که نسل انسان پس از آدم (علیهالسلام) و حوّا را شامل میشود. همه انسانها از نسل آدم (علیهالسلام) و حوّایند که بر اثر
ازدواج یک
مرد و یک
زن پدید آمدهاند.
گونه دوم از آفرینش همواره ادامه دارد و یکی از نشانههای نعمتهای الهی و از پایههای تکامل بشر است. بنابراین، اصل انسان از گِل و نسل او از آب است.
قرآن درباره گونه نخست آفرینش به صراحت میفرماید که آفرینش انسان از گِل آغاز شده است.
و درباره گونه دوم میفرماید که خداوند نژاد انسان را از ماء مهین یعنی قطره ناچیز آب آفریده است.
قرآن کریم، از عنصر نخستین آفرینش انسان با چند تعبیر یاد میکند. گاه آن را «
طین» میخواند به معنای گِل، و گاه «
تراب» به معنای خاک،
و گاه «
حَماء مَسنُون» به معنای گِل بدبو و نیز «صلصال» به معنای گِل خشکیده.
این تعابیر گوناگون حاکی از مراحل گوناگون آفرینش انساناند و تناقضی میان آنها نیست؛ بدین معنا که خداوند، خاک را برای آفرینش انسان برگزید و سپس آن را به گِل مبدّل ساخت و آنگاه گِل بویناک و سیاه و سپس خشک شد و خداوند از آن انسان را آفرید.
خداوند از
روح خویش در کالبدش دمید و به فرشتگان فرمان داد بر او
سجده کنند.
قرآن کریم آفرینش انسان به گونه دوم را دارای چند مرحله میداند: نطفه،
عَلَقه،
مُضْغه، استخوان و دمیده شدن روح.
تفسیرهای قرآن کریم، گفتهاند که مراد از «آفرینش نو» عبارت از دمیدهشدن روح در کالبد جنین انسانی است که چهار ماه پس از انعقاد نطفه انجام میپذیرد.
در
روایات آمده است که نطفه چهل روز در رحم میماند و آن گاه به صورت عَلَقه درمیآید و چهل روز بعد به صورت مُضغه. پس از چهار ماه، خداوند دو
فرشته را به خلق کودک مأمور میسازد.
برخی عمر بشر را هفت هزار سال تخمین زدهاند. اگرچه گاه بقایایی از استخوانهای انسان کشف میشود که قدمت آن به صدها هزار سال پیش میرسد، امّا ممکن است از آنِ انسان کنونی نباشند و به نسلی که پیش از آدم و حوّا میزیستهاند مربوط شوند.
شمار جمعیت فعلی انسانها نظریه هفت هزار سال را تأیید میکند؛ زیرا اگر نسل انسان را از آدم و حوّا بدانیم، با توجّه به
مرگ و میرهای طبیعی و نیز ناشی از جنگها و بیماریها، شمار انسانها به قدری میرسد که امروز هست. این نظریه بر آن است که استخوانهای کشفشده نیز به احتمال، از آنِ نوعی هستند که پیش از آدم و حوّا میزیسته است.
درباره عمر موجودات دیگر، در قرآن کریم نشانههایی روشن یافته میشوند که نشان میدهند برخی از آنها پیش از انسان وجود داشتهاند.
به عنوان مثال، قرآن میفرماید که ما
امانت را بر آسمانها و
زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از حمل آن سر برتافتند و هراسیدند؛ ولی انسان آن را بر دوش گرفت.
این
آیه تصریح دارد که آسمانها و زمین و کوهها پیش از انسان وجود داشتهاند.
این نظریه بر آن است که نسل انسان به نوعی
حیوان شبیه میمون برمیگردد که در قرنهای متمادی تطوّر و تکامل یافته و به انسان امروزی رسیده است.
اسلام این نظریه را نمیپذیرد و بر آن است که نسل انسان از آدم (علیهالسلام) و حوّا است.
در این جا مسئلهای مطرح میشود و آن، اینکه آیا فرزندان آدم (علیهالسلام) و حوّا با یکدیگر ازدواج کردهاند؛ در حالی که ازدواج برادران و خواهران در
ادیان الهی حرام است؟ بدین مسئله پاسخهایی دادهاند. از جمله آنکه حرمت ازدواج
برادر با
خواهر، از
احکام تشریعی است نه
تکوینی و این گونه احکام پیرو مصالح و مفاسدند.
حکم تشریعی تغییرپذیر است؛ امّا حکم تکوینی به هیچ روی تغییر نمیپذیرد. از این رو، میتوان گفت که ازدواج برادر با خواهر در زمان حضرت آدم (علیهالسلام) مفسده نداشته و بلکه برای بقای نسل آدم (علیهالسلام)
مصلحت نیز داشته است. در زمان شرایع بعدی بود که چنین ازدواجی با مفسده مواجه شد و حرام گشت. پاسخهای دیگری نیز بدین مسئله دادهاند؛ از جمله آنکه خداوند، فرشتگان یا جنّیانی را به ازدواج فرزندان آدم درآورد.
اینکه آیا انسان کاملترین آفریده خداوند است یا نه، جای بررسی دارد که در ادامه به این بحث میپزداریم.
از قرآن برمیآید که انسان از لحاظ ساختمان بدنی سرآمد آفریدگان نیست؛ چنان که میفرماید، آفرینش آسمانها و زمین، شکوهمندتر از آفرینش مردم است.
انسان از این لحاظ بر بسیاری از آفریدگان برتری دارد. قرآن میفرماید، ما اولاد آدم را گرامی داشته و آنان را بر شماری بسیار از آفریدگان برتری دادهایم.
از این تعبیر برمیآید که انسان، هر چند از سرمایه معنوی ارزشمندی مانند اختیار و حسن تکلیف بهرهمند است، شریفترین آفریده خداوند نیست.
با این حال، او از گذر
عبودیت و
تقرّب به خداوند میتواند بر همه آفریدگان مجرّد و مادّی برتری یابد.
قرآن کریم، از
علم و
یقین به عنوان برترین هدف آفرینش یاد میکند. در واقع پیداکردن علم و یقین و رسیدن به
معرفت، هدف نهایی آفرینش انسان است. پیش از آن، عبادت جای دارد که هدف ابتدایی است. چنان که قرآن میفرماید، ما
جنّ و
انس را تنها برای
عبادت آفریدیم.
و در جایی دیگر میفرماید، خداوند را عبادت کن تا به یقین برسی.
بدین سان، انسان از گذر عبادت، به یقین میرسد که هدف نهایی آفرینش او است. یقین، عبارت است از معرفت به
ذات و
صفات خداوند متعال.
به اعتقاد
امام خمینی قرآن کریم هدف آفرینش انسان را عبودیت و پرستش خداوند معرفی کرده است و با استناد به روایتی تاکید میکند غایت و هدف انسان، خداوند است و خداوند او را برای قرب به خود آفریده است و قلب او را منزلگاه خود قرار داده است.
در حقیقت هدف انسان تقرب به ذات حقتعالی است و راهکارهای مختلف عبادی و سلوکی برای رسیدن به آن هدف است.
به اعتقاد امام خمینی یکی از اساسیترین اهداف انسان رسیدن به فنا در ذات الهی است.
از سوی دیگر، از دیدگاه ایشان، برخی از اهداف برای انسان، اهداف میانه به شمار میرود، مانند رسیدن انسان به کمالات اخلاقی است، چنانکه دعوت
خاتم الانبیاء (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای اتمام و اکمال مکارم اخلاق بوده است.
همچنان که رسیدن به نعمتهای
بهشت نیز غایت و اهداف میانه انسان است. هدف نهایی انسان رسیدن به
جنت ذات و لقای الهی است.
امام خمینی تاکید دارند برای رسیدن به این غایت، تلاش فراوان لازم است و باید انسان با التزام علمی و عملی برای رسیدن به این غایت که هدف اصلی خلقت اوست همواره بکوشد.
ایشان با تفاوت نهادن میان مکتبهای مادی و معنوی، معتقد است هدف مکتبهای مادی تامین نیازهای طبیعی و مادی انسان است و به معنویات توجه ندارند؛ اما مکتبهای الهی هدفشان پرورش انسانهای الهی است.
به اعتقاد امام خمینی انسان بذر
عالم غیب است که در عالم طبیعت کاشته شده و سرآغاز سیر تکاملی او از اینجاست. ازاینرو اگر انسان از اشتغالات طبیعی خود بکاهد، میتواند به هدف خود یعنی مراتب بالاتر و کمال تجرد دست یابد و مجردات برزخی را مشاهده کند و با انصراف از
عالم برزخ میتواند به عالم عقل یابد و با آن متحد شوند و بلکه بالاتر رفته به مقام فنای فی الله برسد که همان لقاءالله است.
علت و فلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات تعريف شده است. این دو ماهيتي جداي از هم ندارند. بايد ديد كه هدف خداوند از آفرينش همه موجودات چيست تا آنگاه فلسفه آفرينش انسان و هدف اصلي آن براي ما روشن گردد.
حکمت و فلسفه آفرینش انسان و رهایی از
پوچگرایی در این عالم، بر اساس
آیات و روایاتی که موضوع آنها حکمت و فلسفه آفرینش انسان است، به سه دسته تقسیم میشوند: دسته اول، آیات و روایاتی که تاکید میکنند؛ خلقت انسان، بیهوده و
عبث نیست: بلکه دارای هدف و حکمت است. آیه شریفه میفرماید:
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون؛ آیا گمان بردهاید که شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟! »
دسته دوم، نصوصی است که دلالت دارند بر اینکه آفرینش انسان، سودی برای آفریدگار ندارد. به بیان دیگر این فلسفه و حکمت آفرینش به انگیزه و نیاز فاعل بر نمیگردد بلکه به نیاز مخلوق و حسن فعلی او بر میگردد.
امام علی (علیهالسّلام) میفرماید: «لمتخلق الخلق لوحشه، و لااستعملتهم لمنفعه؛ آفریدهها را برای تنهایی و وحشت نیافریدی، و برای سودی هم آنها را به کار نگرفتی.»
دسته سوم، آیات و روایاتی که حکمت آفرینش انسان را بیان کردهاند که با تامل در آنها میتوان گفت که آفرینش انسان، دارای پنج حکمت است که عبارتند از:
قرآن کریم درباره هدف و حکمت نهایی آفرینش جهان در
سوره طلاق آیه۲۱ میفرماید: خداوند، کسی است که
هفت آسمان را آفرید و از زمین هم همانند آنها را. فرمان، از میان آنها پدید میآید، تا بدانید که خداوند بر هر چیزی توانا است و به راستی علم وی هر چیزی را در برگرفته است.
تامل در آیه شریفه نشان میدهد که از نگاه قرآن، فلسفه آفرینش انسان و جهان
خداشناسی است. چنان که
امام حسین (علیهالسّلام) میفرماید: «ما خلق الله العباد الا لیعرفوه: خداوند بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند.» بدیهی است که
شناخت خداوند متعال، در گام نخست، تنها از راه بکارگیری اندیشه و
عقل، میسر است. این حکمت، در
حدیث قدسی معروف نیز بدین صورت آمده است؛ «کنت کنزاً مخفیاً، فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لکی اعرف؛ من گنج پنهان بودم و دوست داشتم که شناخته شوم. پس بندگان را آفریدم تاشناخته شوم.»
حکمت دیگر خلقت انسان،
ابتلا و
آزمایش است.
«الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا؛ او کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدامتان بهترین کردار را دارید.»
یقیناً آزمایش خداوند متعال به منظور آگاهی یافتن نیست، بلکه حکمت آن شکوفاکردن استعدادهای انسان است. چنانکه از
امام علی (علیهالسّلام) روایات شده است: «بدانید که خداوند متعال، از آفریدهها کاملا پرده برداشته است، نه اینکه از آنچه آنها پنهان کردهاند، از محفوظات رازهایشان و پنهان شدههای درونشان، بیخبر باشد. آری، برای اینکه بیازماید آنها را تا اینکه کدامشان بهترین
کردار را دارند تا به این وسیله
ثواب،
پاداش و
عقاب کیفرش باشد.»
شاید همین معنا مقصود باشد از آنچه در برخی روایات آمده که وقتی
حضرت داود (علیهالسّلام) از خداوند پرسید که: «یا رب لماذا خلقت الخلق؟ پروردگارا! چرا آفریدهها را پدید آوردی؟ چنین پاسخ آمد: «لما هم علیه» برای آنچه آنان برآنند (برای قابلیتهایی که دارند).
یعنی هدف آفرینش آنها این است که استعدادهایی که شخصیت آنها براساس آن شکل گرفته، شکوفا گردد و به منصه ظهور رسد.
تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسانها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمیگردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد.
خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمالرسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجادکردن است. هر وجودی،
خیر است و لازمه
فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطاکردن او است.
خداوند در قرآن می فرماید: «و ما کان عطاء ربک محظورا.»؛
«عطای پروردگارت منع نشده است.» هر چیزی که اقتضای
وجود و
هستی داشته یا امکان وجودداشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند
بخل در وجود و هستیدادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.
جهان هستی با تمام نظم و زیباییهایش نمودی از
لطف، مهربانی، علم،
قدرت و حکمت خداست؛ بهطوری که بدون آفرینش،
صفات جمال و
جلال خدا مخفی و پنهان میماند. هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمیشود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همانگونه که نمیتواند
نور باشد، اما روشنایی نداشته باشد و
رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد.
بنابراین، از همینجا میتوان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است. خداوند
فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشاندهنده و نتیجه صفات خداوند است.
از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوهگر جلال و جمال خداست. خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "
فضل" و "
جود" بینهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است. لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کاملترین آفرینش باشد.
در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ زیرا عدمخلقت آن موجود، ناشی از عدماطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر
ضعف و ناتوانی از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بینهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند، ناشی از عدم"فضل" و "جود" و بخشندگی است و خدا از بخل، منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگی او بینهایت است.
پس جهانی که خدا خلق میکند، باید کاملترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت میکند. هدف نهایی تک تک موجودات و مجموعه عالم هستی، اعم از
دنیا و
آخرت، همین است.
در حقیقت،
غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست. خداوند چون خداست، میآفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ زیرا وجود بهتر و ارزشمندتر از عدم است. خداوند این فیض را از عام دریغ نمینماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدفمندی است.
همچنین مسیری معین برای موجودات آن تعبیه شده است. سرانجامی دقیق و محاسبهای کامل در برابر رفتارها و کنشهای اختیاری موجودات مختار، در نظر گرفته شده است.
بر این اساس، آخرت و
معاد هم، ضرورت وجود مییابد؛ چون به شکوه بیش از پیش این مجموعه و عادلانهبودن ساختار عالم کمک میکند. این امر همخوان با روح جاودانگی طلب انسان است و بستر رسیدن به کمالات وجودی انسان را که برترین مخلوق خداوند است، مهیا میسازد. البته این موضوع از منظر غایت فاعل و هدفی است که علت ایجاد عالم در آفرینش دارد. در کنار این امر، این عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعی دارای هدف و مقصدی است که در مسیر حرکت خود در نهایت به آن منتهی میگردد.
در پايان، براي
درک حقيقت هدف خداوند تذكر اين نكته ضروري است كه بدانیم ما دو هدف داریم: یکی هدف فعل و دیگری هدف فاعل. بین این دو تفاوت وجود دارد. مثلا صنعتگری موتوری را می سازد که قادر به حرکت با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت است. هدف این موتور که فعل صنعتگر است، رسیدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلی سازنده موتور، نشاندادن توانمندی خود یا رسیدن به
شهرت و مانند آن است.
با این توضیح باید گفت که: فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضای ذات و صفاتش، این عالم هم مسیر و مقصدی را در پیش دارد که هدف آن به شمار می رود. اين هدف، تکامل انسان و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست. در آیات قرآن، آزمایش
و عبادت
به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است.
در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای او تعریف شده است.
از این امر میتوان نتیجه گرفت که غایت حکیمانهای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهرهمندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.
• پژوهشکده تحقیقات اسلامی، کتاب فرهنگ شيعه، ص۴۱-۴۴.
•
سایت مرکز ملی پاسخگویی •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فلسفه خلقت انسان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۲۷. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.