• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صفحه ۲۳۷ قرآن کریم سوره یوسف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا
برروی هر کلمه‌ای کلیک کنید، معنا و تفسیر آن را می‌بینید.



(فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ)۱۵
هنگامى که او را با خود بردند، و به اتفاق تصمیم گرفتند وى را در مخفى گاه چاه قرار دهند، و (مقصد خود را عملى ساختند;) به او وحى فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان با خبر خواهى ساخت; در حالى که آنها نمى دانند.



(وَ جَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ)۱۶
(برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند.



(قَالُوا یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ ۖ وَ مَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَ لَوْ کُنَّا صَادِقِینَ)۱۷
گفتند: «اى پدر! ما رفتیم تا مشغول مسابقه شویم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم; و گرگ او را خورد! و (مى دانیم) تو هرگز سخن ما را باور نخواهى کرد، هر چند راستگو باشیم.»



(وَ جَاءُوا عَلَیٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ ۚ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِیلٌ ۖ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَیٰ مَا تَصِفُونَ)۱۸
و پیراهن او را با خونى دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند; گفت: «نفس (سرکش) شما این کار (زشت) را برایتان زینت داده; من صبر جمیل خواهم داشت (و شکیبایى خالى از ناسپاسى); و در برابر آنچه مى گویید، از خداوند یارى مى طلبم.»



(وَ جَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَیٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ یَا بُشْرَیٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ وَ أَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ)۱۹
و (در همین حال) کاروانى فرا رسید; و مأمور آب را فرستادند (تا آب بیاورد); او دلو خود را (در چاه) افکند; (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى!)» و او را بعنوان کالایى (از دیگران) مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مى دادند، آگاه بود.



(وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ)۲۰
و (سرانجام) او را به بهایى اندک، به چند درهم فروختند; و نسبت به (فروختن) او، بى رغبت بودند (; چرا که مى ترسیدند رازشان فاش شود).



(وَ قَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَیٰ أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَ کَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَیٰ أَمْرِهِ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)۲۱
و آن کس از (مردم) مصر که او را خرید [عزیز مصر] ، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار، شاید براى ما سودمند باشد; و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم.» و اینچنین یوسف را درآن سرزمین، جایگاه (ویژه اى) دادیم. (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم; و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم; خداوند بر کارش توانا و پیروز است، ولى بیشتر مردم نمى دانند.



(وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا ۚ وَ کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ)۲۲
و هنگامى که به بلوغ و رشد رسید، ما حکم (پیامبرى) و «علم» به او دادیم; و اینچنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم!




جعبه ابزار