• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ایمان (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




ایمان‌ از واژگان بکار رفته در قرآن کریم به معنای تسلیم توام با اطمینان خاطر است. مفسران ایمان را به معنای تصدیق و اعتقاد گرفته‌اند اما به نظر می‌رسد معنای تسلیم با توجه با آیات قرآن صحیح باشد. اما معنای اطمینان خاطر به جهت این است که ایمان از ماده امن بوده بنابرین شخص با ایمان کسی است که به حق تسلیم باشد و نسبت به تسلیمش اطمینان خاطر داشته باشد.



ایمان‌ به معنای تسلیم توام با اطمینان خاطر است.


اگر گویند: چرا بر خلاف اهل تفسیر ایمان را تسلیم معنی می‌کنید با آنکه طبرسی فرموده ازهری می‌گوید: علماء اتفاق دارند بر اینکه ایمان به معنی تصدیق است المیزان آن را استقرار اعتقاد در قلب معنی کرده و راغب تصدیق توام با اطمینان خاطر گفته است.
گوئیم قرآن مجید ایمان به معنی اعتقاد را تایید نمی‌کند بلکه بهترین معنای آن همان تسلیم است زیرا می‌بینیم آنان را که اعتقاد دارند ولی تسلیم عقیده خویش نیستند کافر می‌شمارد.


در اینجا به چند مورد مثال قرآنی در اینکه ایمان به معنای تسلیم است چون قرآن آنهایی را که اعتقاد دارند ولی تسلیم اعتقاد خود نیستند، کافر می‌شمارد، می‌آوریم:

۳.۱ - درباره فرعون و قومش

در باره فرعون و قوم او آمده: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا) فرعونیان در باطن و نفس خویش عقیده داشتند که آیات موسی از قبیل عصا و غیره از جانب خداست ولی‌ در ظاهر تسلیم نشدند و اقرار نکردند نظیر این آیه قول موسی (علیه‌السّلام) است به فرعون که فرمود: (لَقَدْ عَلِمْتَ ما اَنْزَلَ هؤُلاءِ اِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ) فرعون یقین داشت که آیات از جانب خداست ولی تسلیم نبود.

۳.۲ - درباره شیطان

شیطان به خدا عقیده داشت می‌گفت: (خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ...) می‌گفت: (رَبِّ بِما اَغْوَیْتَنِی) خدا را خالق خود می‌دانست و او را «رب» خطاب می‌کرد. به معاد نیز عقیده داشت لذا می‌گفت: تا روز قیامت مهلتم ده: (اَنْظِرْنِی اِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ). ایضا به انبیاء معتقد بود و می‌دانست به عباد مخلصین راهی ندارد و آنها را نتواند فریفت‌ (اِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ) با همه اینها درباره‌اش فرموده‌ (اَبی‌ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ)

۳.۳ - درباره اهل کتاب

بسیاری از اهل کتاب به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) عقیده داشتند و می‌دانستند که او پیغمبر است و حتی او را مانند پسران خود می‌شناختند ولی حق را کتمان می‌کردند و به عقیده خویش تسلیم نبودند. (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ وَ اِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) آیه ۲۰ سوره انعام نیز همین است ولی ذیل آن چنین می‌باشد: (الَّذِینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌)

۳.۴ - نتیجه‌گیری

پس ایمان به معنی اعتقاد و تصدیق نیست و گرنه می‌بایست این اشخاص مؤمن باشند بلکه ایمان به معنی تسلیم است. مؤمن کسی است که به حق تسلیم باشد و آن قهرا با عمل توام است و بدون آن مصداق ندارد.
وانگهی در آیاتی نظیر (اِنَّ الَّذِینَ‌ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَ‌ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ...) و نظیر: (ذلِکَ بِاَنَّهُمْ‌ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ)
چطور می‌شود گفت: آنها چندین بار اعتقاد پیدا کرده و سپس کافر شده‌اند بلکه آنها تسلیم شده و بعدا از تسلیم بیرون رفته‌اند.
خلاصه سخن آنکه: ایمان پس از اعتقاد است، شخص اگر پس از اعتقاد به عقیده‌اش تسلیم شد مؤمن است و گرنه منافق یا کافر می‌باشد، از طرف دیگر هر قدر اعتقاد قوی باشد تسلیم محکم خواهد بود، شدت و ضعف ایمان و دارای مراتب بودنش از این روشن می‌شود.
در آیاتی نظیر (وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ...)
به نظر ما منظور همان عدم تسلیم است یعنی: به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند تسلیم شونده نبودند.


اگر گویند: چرا در معنی ایمان اطمینان خاطر را قید کردید؟ گوئیم: آن برای ملاحظه اصل مادّه است که ایمان بالاخره از امن مشتق است پس مؤمن آن است که به حق تسلیم شود و قلبش در آن تسلیم مطمئن و آرام و بی‌اضطراب باشد (اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‌ الَّذِینَ‌ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا) اصل ریب چنانکه در اقرب الموارد گوید: قلق و اضطراب قلب است.
[۱۹] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.

(اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ اَ اَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌) (لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی‌ اَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌) در اینگونه آیات آیا منظور عدم قدرت ایمان است یعنی آنها دیگر قدرت تسلیم ندارند و نمی‌توانند به حق تسلیم شوند و قابلیّت تسلیم از بین رفته است و یا منظور آنست که قدرت دارند ولی با عنادی که دارند تسلیم نخواهند شد؟
می‌شود گفت: فرض دوم مراد است یعنی قدرت دارند و اگر بخواهند می‌توانند ولی چون نخواهند خواست خدا در مقام اخبار می‌فرماید که تسلیم نخواهند شد. و نیز می‌شود گفت در اثر استکبار و عناد طوری قلوبشان از حق اعراض کرده که دیگر توجّه به حقّ و قدرت ایمان از آنها سلب شده است. در این صورت نمی‌شود گفت: که با عدم قدرت تکلیف ساقط است که عدم قدرت نتیجه اعمال اختیاری آنهاست. آنها از اوّل اعراض کرده‌اند خداوند بر اعراضشان افزوده‌ (یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ اَنِّی رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُمْ فَلَمَّا زاغُوا اَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ) می‌بینیم که بنی‌اسرائیل با علم آنکه موسی رسول خداست اذیتش می‌کردند و چون از حق میل و اعراض کردند خداوند قلوبشان را از حق کنار کرد.
هکذا: (ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ...) بنا بر آنکه دعا نباشد. علی هذا این عدم قدرت مسقط تکلیف نیست که خود سبب آن را فراهم آورده‌اند.
ناگفته نماند: ملاحظه‌ (خَتَمَ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلی‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلی‌ اَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ) که بعد از آیه‌ (اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا...) واقع شده و ملاحظه‌ (اِنَّا جَعَلْنا فِی اَعْناقِهِمْ اَغْلالًا... فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ) بعد از آیه‌ (لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ...) نشان می‌دهد که بمسلوب القدرة بودن نزدیک‌اند و به نظر نگارنده قدرت به کلی از آنها سلب نشده است.
ایضا: اینگونه اشخاص از روی عناد کافرند نه از روی جهل و گر نه جاهل پس از علم ایمان آوردنش سهل است.
مراد از «کفر» در مقابل ایمان در آیاتی نظیر (وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ‌ آمَنَ‌ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ...) کفر از روی علم است که همان استکبار و عدم تسلیم باشد و الّا کفر از روی جهل حساب دیگری دارد، و خلاصه: پس از وضوح حقّ هر که به آن تسلیم شود مؤمن و هر که آن را کتمان کند و تسلیم نشود کافر است این ایمان و کفر است که سبب بهشت و جهنّم می‌گردد. و سر و کار قرآن مجید با این ایمان و کفر است.
در آیاتی که خدا از مردم ایمان می‌خواهد نظیر (آمِنُوا کَما آمَنَ‌ النَّاسُ) (آمِنُوا بِما اَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً) به نظر نگارنده مراد آن نیست که: عقیده پیدا کنید و معتقد باشید که آن بسته به استدلال و مشاهده براهین است، بلکه مقصود آن است که: به خدا و به حق تسلیم شوید. ایضا در آیاتی که خطاب‌ (یا اَیُّهَا الَّذِینَ‌ آمَنُوا) آمده منظور آن نیست که: ‌ای باور کنندگان خدا و حق، بلکه‌ای تسلیم شوندگان. ولی می‌دانیم که تسلیم بعد از علم و عقیده است.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۱، ص۱۲۴.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۹۱.    
۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۲۰.    
۴. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۵.    
۵. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۹۱.    
۶. نمل/سوره۲۷، آیه۱۴.    
۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۲.    
۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۲.    
۹. حجر/سوره۱۵، آیه۳۹.    
۱۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۴.    
۱۱. حجر/سوره۱۵، آیه۴۰.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۳۴.    
۱۳. بقره/سوره۲، آیه۱۴۶.    
۱۴. انعام/سوره۶، آیه۲۰.    
۱۵. نساء/سوره۴، آیه۱۳۷.    
۱۶. منافقون/سوره۶۳، آیه۳.    
۱۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۰۱.    
۱۸. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۵.    
۱۹. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۲۰. بقره/سوره۲، آیه۶.    
۲۱. یس/سوره۳۶، آیه۷.    
۲۲. صف/سوره۶۱، آیه۵.    
۲۳. توبه/سوره۹، آیه۱۲۷.    
۲۴. بقره/سوره۲، آیه۲۵۳.    
۲۵. بقره/سوره۲، آیه۱۳.    
۲۶. بقره/سوره۲، آیه۴۱.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ایمان»، ج۱، ص۱۲۴.    






جعبه ابزار