ویژگیهای قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم دارای ویژگیهای منحصر به فرد فراوانی می باشد که ذیلا به بخشی از مهم ترین ویژگیهای
قرآن می پردازیم.
برخی از ویژگیهای بارز
قرآن به اختصار عبارتند از:
۱. جامعیت
قرآن؛ ۲.
جامعیت و اختصار؛ ۳. کتاب
اندیشه و عمل؛ ۴. پیوستگی مطالب
قرآن؛ ۵. جهانی بودن
قرآن؛ ۶.
جاذبه قرآن؛ ۷.
فصاحت و بلاغت قر آن؛ ۸. اظهار
عجز در برابر بلاغت و فصاحت
قرآن؛ ۹.
اختصار در
قرآن کریم؛ ۱۰. نمونههایی از آیات مختصر
قرآن کریم؛ ۱۱. گزیدههایی از
کلمات قصار قرآن؛ ۱۲. هنر
الفاظ در
قرآن؛ ۱۳.
ترکیب الفاظ
قرآن؛ ۱۴.
آهنگ آیات
قرآن؛ ۱۵. تازگی
قرآن؛ ۱۶.
نفوذ آیات
قرآن؛ ۱۷. تنوع در مطالب
قرآن؛ ۱۸. عدم
تناقض در
آیات قرآن؛ ۱۹. آهنگ
کلمات قرآن؛ ۲۰. نامحدود بودن
معارف قرآن؛ ۲۱.
اعجاز در کلمات
قرآن؛ ۲۲. نظام شگفت انگیز
حروف در
قرآن؛ ۲۳. تجسم حقایق در
قرآن؛ ۲۴.
صراحت و
قاطعیت قرآن؛ ۲۵. وسعت
معانی قرآن؛ ۲۶. نقش آفرینی
قرآن؛ ۲۷. رعایت تناسب؛ ۲۸.
حفظ قرآن؛ ۲۹. نمادهای
قرآن؛ ۳۰.
سهل و ممتنع بودن
قرآن؛ ۳۱. برخورد غیر مستقیم؛ ۳۲.
مقدمه و
ذوالمقدمه ؛ ۳۳.
حکم همراه با دلیل؛ ۳۴. صیانت
قرآن؛ ۳۵.
ابتکار و
استقلال؛ ۳۶. ابعاد ابتکاری
قرآن؛ ۳۷. اصل تنوع در
قرآن؛ ۳۸. پیراستگی از
عیبها؛ ۳۹. جهانی بودن
زبان قرآن؛ ۴۰. زیبایی
ظاهر و عمق معنا.
یکی از
معجزات قرآن، جامعیت است.
قرآن میفرماید:
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا
الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ»
«در این
قرآن، ما برای مردم از هر چیز نمونهای آوردیم (و همه
معارف در آن جمع است)».
این
قرآن با محتوای بسیار غنی و متنوع، آن هم از انسانی
درس نخوانده عجیب است. چرا که در این
کتاب آسمانی، هم دلائل عقلی در زمینه
عقائد، هم احکام متین و استوار بر اساس نیازمندیهای
بشر در همه زمینهها و هم بحثهای تاریخی که در نوع خود بی نظیر، هیجان انگیز، بیدارگر، تکان دهنده و خالی از هرگونه
خرافه است و هم مباحث اخلاقی که با دلهای آماده همان کار را میکند که
باران بهاری با زمینهای مرده میکند و هم مسائل علمی که در
قرآن مطرح شده،
پرده از روی حقایقی برمی دارد که حداقل در آن زمان برای هیچ دانشمندی شناخته نشده بود.
خلاصه
قرآن در هر وادی گام مینهد عالیترین نمونه را ارائه میدهد. آیا با توجه به این که معلومات
انسان محدود است، مخصوصا با توجه به این که
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در محیطی پرورش یافته بود که از همان علم و
دانش محدود بشری آن روز نیز خبری نبود، آیا وجود این همه محتوای متنوع در زمینههای توحیدی و اخلاقی و اجتماعی و نظامی و سیاسی دلیل بر این نیست که از
مغز انسان تراوش نکرده؛ بلکه از ناحیه خداست؟ اگر فرض کنیم تمام دانشمندان امروز و متخصصان علوم مختلف جمع شوند
دائرة المعارفی را تنظیم کنند و آن را در قالب بهترین عبارات بریزند ممکن است این مجموعه برای امروز
جامعیت داشته باشد اما مسلما برای پنجاه سال بعد نه تنها
ناقص و نارسا است؛ بلکه آثار کهنگی از آن میبارد، در حالی که
قرآن در هر عصر و زمانی که خوانده شود گویی برای همان عصر و زمان نازل شده و هیچ اثری از گذشت زمان در آن دیده نمیشود.
امام علی (علیهالسلام) در خطبه اول نهج البلاغه به چهارده نکته در مورد جامعیت
قرآن و ویژگیهای آن اشاره نموده است.
۱. جامعیت در
مخاطبانهر کتابی مخاطبان ویژهای دارد. بعضی از آثار، مخصوص زنان، مردان، جوانان و یا کودکان و... است. اما تنها کتابی که
مخاطب ویژه ندارد
قرآن است.
مخاطبان قرآن مردم هستند که در
قرآن با عناوین: بشر، انسان، ناس و
بنی آدم آمده است و برای همه زمانها و مکانها بدون توجه به
مرزها و
نژادها و زبانهای خاص نازل شده است.
۲. جامعیت و فراگیری همه قلمروهای زندگی.
قرآن کتاب هدایت است و همه قلمروهای زندگی انسان را مورد توجه قرار داده است اعم از فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، اقتصادی و....
۳. جامعیت و فراگیری نسبت به کتب و ادیان
قرآن میفرماید: خداوند
آیینی را برای شما
تشریع کرد که به
نوح توصیه کرده و آنچه را بر تو
وحی فرستادیم و به
ابراهیم و
موسی و
عیسی سفارش نمودیم که دین را برپا دارید و در آن
تفرقه ایجاد نکنید.
و خلاصه این که
آیین اسلام عصاره آیین همه
انبیاء (علیهمالسّلام) است.
۴. فراگیری
دنیا و
آخرتبسیاری از کتابهایی که نوشته شده است برای چگونه زیستن
زندگی مادی و دنیایی است و پارهای از کتابها نیز تنها زیستن اخروی را مورد توجه قرار داده است اما
قرآن آیین زیستن دو جهان است.
یکی از ویژگیهای
قرآن اختصار در عین جامعیت در بیان حقایق و معارف است، مثلا
آیه:
«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ»
«با آنها
مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکی ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان».
در عین کوتاهی، از جامعترین
آیات اخلاقی است. از
امام صادق (علیهالسّلام نقل شده است که فرمودند: «آیهای جامع تر در
مسایل اخلاقی از آیه فوق نیست».
بعضی از علمای
تفسیر در توضیح
حدیث فوق گفتهاند که: اصول
فضایل اخلاقی همچون
قوای انسانی در سه قسمت خلاصه میشود:
عقل،
غضب،
شهوت.
فضایل عقلی نامش
حکمت است که جمله «و أمُرْ بِالْعُرْفِ» بدان اشاره دارد و
فضائل نفسی که در برابر
طغیان شهوت قرار دارد
عفت نام دارد که از جمله «خُذِ الْعَفوِ» استفاده میشود و تسلّط بر نفس در برابر
قوه غضبیه،
شجاعت نام دارد که از جمله «و اَعْرِضْ عَنِ الجاهلین» استفاده میشود.
قرآن بر این
حقیقت تاکید دارد که این
کتاب تنها برای
تلاوت نیست؛ بلکه
هدف نهایی از آن ذکر و تدبر و
انذار است. در یک آیه میفرماید:
«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ»
«این کتابی که بر تو نازل کردیم کتاب مبارکی است تا
مؤمنان در آیاتش
تدبر کنند».
و در آیه دیگر میفرماید:
«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»
«این کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را به وسیله آن از
ظلمتها به سوی
نور خارج نمایی».
به این ترتیب باید
قرآن در متن زندگی
مسلمانان قرار گیرد و آن را
برنامه خویش قرار دهند و دستوراتش را عمل کنند. اما متاسفانه گروهی از مسلمانان فقط به
ظاهر قرآن میپردازند و به بعد عملی و اجرایی آن توجهی ندارند.
قرآن غالبا به مناسبتی از موضوعی به
موضوع دیگر منتقل میگردد، ای بسا یک رشته مطالب متنوع را به منظور
پند و اندرز و بیدار کردن
وجدانها و
فطرتها و راهنمایی عقلها، در یک
سوره متذکر میشود و همه را در کنار هم قرار میدهد و انسان گاهی تصور میکند که میان مطالب یک سوره پیوستگی کامل وجود ندارد، اما پس از دقت، روشن میشود که میان آنها یک نوع ارتباط و پیوستگی خاص وجود دارد که سبب شده همگی در کنار یکدیگر قرار گیرند.
مکاتب و
ادیان جهان را در یک دسته بندی کلی میتوان به دو گروه تقسیم نمود:
۱. آنهایی که مخاطب خویش را گروه،
ملت،
نژاد و طبقه خاصی میدانند.
۲. آنهایی که عموم انسانها را مورد توجه قرار داده و هدفشان
نجات همه انسانها است.
خداوند در
قرآن ملل مختلف جهان را بر آیین خویش دعوت کرده و میفرماید:
«اِنْ هُوَ اِلّا ذِکْری لِلعالَمین»
«لِیَکُونَ لِلعالَمینَ نَذیراً.»
«تمام حقایقی که در این کتاب آمده است برای همه انسانها است».
«إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ...»
«ما این
کتاب (آسمانی) را برای مردم به حق بر تو
نازل کردیم».
و از طرفی خطابهای
قرآن نیز مربوط به همه انسان هاست. نظیر:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ»
«ای مردم پروردگار خود را
پرستش کنید.»
یکی از ویژگیهای
قرآن جاذبه شگفت انگیز آن است به طوری که بسیاری از
مشرکین به خود اجازه نمیدادند که
قرآن را بشنوند؛ زیرا به تاثیر آن به خوبی آگاه بودند و میترسیدند که مبادا نفوذ معجزه آسای
قرآن دلهای آنان را
تسخیر کند.
ابن هشام میگوید: شدت
علاقه و جاذبه
قرآن به حدی بود که بسیاری از
کفار قریش، شبانه به طور ناشناس کنار
خانه خدا جمع شده و تا
سپیده صبح میماندند تا صدای
تلاوت قرآن را بشنوند و این وضع به طور متوالی تکرار میشد.
ارنست رنان فرانسوی میگوید: در
کتابخانه من هزاران جلد کتاب سیاسی، اجتماعی، ادبی و غیره وجود دارد که همه آنها را بیش از یک بار
مطالعه نکردهام و چه بسا کتابهایی که فقط زینت بخش کتابخانه من است ولی یک جلد کتاب که همیشه
جلب نظر میکند و هر وقت
خسته میشوم و میخواهم دریایی از
کمال به رویم باز شود آن را مطالعه میکنم و از مطالعه زیاد آن خسته نمیشوم کتاب
قرآن است.
در طول
تاریخ به حوادث
شگفت انگیز و مستندی برخورد میکنیم که بیانگر نفوذ عظیم
قرآن است. در اینجا به نمونهای از جاذبه شگفت انگیز
قرآن اشاره میشود.
سه نفر از سران قریش به نامهای «
ابوسفیان،
ابوجهل و
اخنس بن شریق» شبی از شبها برای شنیدن
آیات قرآن مخفیانه نزدیک خانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و این در حالی بود که حضرت
نماز میخواند و
قرآن تلاوت میکرد. هر کدام در گوشهای پنهان شدند؛ بی آنکه دیگری با خبر شود و تا صبح به
تلاوت قرآن گوش سپرده بودند. هنگام
طلوع فجر متفرق شدند؛ ولی به زودی در میان راه یکدیگر را دیدند و هر کدام دیگری را
سرزنش میکرد و میگفت: دیگر این کار را تکرار نکنید.
شب دیگر همین کار را تکرار کردند و
صبح روز بعد هنگامی که یکدیگر را مشاهده کردند همان سخنان و همان سرزنشها و قرارداد عدم تکرار چنین کار را مطرح کردند و به خانههای خود رفتند. اتفاقا شب سوم نیز همین مساله تکرار شد و روز بعد هنگامی که یکدیگر را
ملاقات کردند بعضی از آنها گفتند ما از این جا نمیرویم تا
عهد و پیمان ببندیم تا برای همیشه این کار را ترک کنیم، سرانجام
پیمان بستند و متفرق شدند. آری
جاذبه قرآن آن قدر زیاد بود که حتی دشمنان سرسخت اسلام در مقابل آن
زانو میزدند.
اکثر دانشمندان
ادبیات عرب، معتقدند که
فصاحت، صنعتی است مربوط به الفاظ و
بلاغت هنری که مربوط به معانی است و مرکز فصاحت
دهان و
دندان و
زبان میباشد؛ ولی مرکز بلاغت،
عقل و
نفس است.
قرآن از جهت فصاحت و تنظیم الفاظ، به حدی اعجاز آمیز است که
شبلی شمیل در ضمن
قصیده مفصلی که در عظمت فصاحت و بلاغت و حقایق
قرآن سروده است میگوید:
«ربُّ الْفَصاحَةِ مُصْطَفَی الْکَلِماتِ» یعنی «
قرآن؛ خدای فصاحت و برگزیدهترین کلمات است».
علامه
سید هبة الدین شهرستانی در کتاب
تنزیه التنزیل از
علامه شریف مدنی در کتاب
انوار الربیع نقل میکند: تنها برای آیه ۴۴
سوره هود «یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ» تا آخر آیه، سی نوع از صنایع
علم بدیع وجود دارد و این اعجاز
فصاحت قرآن را ثابت میکند. همین دانشمند در کتاب
سبع المثانی تنها برای
سوره حمد، هفتاد مزیت از
اسرار بلاغت را بیان کرده است.
مرحوم
شیخ طبرسی در کتاب
جوامع الجامع تنها برای
سوره کوثر شانزده نکته بدیعی را یادآور شده که برای بشر عادی
محال است بتواند در سورهای با این همه اختصار این همه
وجوه بلاغت را بگنجاند.
هشام بن حکم میگوید: چهار نفر از مشاهیر و فلاسفه مادی به نام
عبدالکریم ابن ابی العوجاء و ا
بوشاکر عبدالملک دیصانی و
عبدالله ابن مقفع و
عبدالملک بصری در
مکه و در کنار
خانه خدا اجتماع کرده و در خصوص مساله
حج،
پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و
تمسک مسلمانان به
شعائر دینی و فشارهایی که مسلمانان به برکت
ایمان بر خود هموار میکنند؛ فکر میکردند. تا بالاخره نظر آنها بر این شد که در مقام
معارضه با قرآن که اساس این دین است برآیند، و هر یک از آن چهار نفر متعهد شوند که یک قسمت از چهار قسمت
قرآن را بیاورند. آنها با خود میگفتند: وقتی که اساس یعنی
قرآن از بین رفت، تمام قوانین
دین اسلام موهون و سست خواهد گشت.
پس از آن، از یکدیگر جدا شدند و با هم قرار گذاشتند در سال آینده و در همین ایام گرد هم آیند و از کردههای خود یکدیگر را مطلع سازند و چون سال بعد،
موسم حج اجتماع کردند و
تعهد خود را از هم خواستند:
ابن ابی العوجاء معذرت خواست و گفت: چون من به آیه «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»
«اگر در
آسمان و
زمین معبودان دیگری غیر از
خدای واحد بوده باشد! امور آنها دچار
تباهی خواهد گشت» برخورد نمودم بلاغت و عظمت علمی آن به قدری مرا به
دهشت انداخت که از
تعرض به آیات دیگر منصرف شدم.
دیصانی نیز عذر خواست و گفت: آیه «یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ»
«ای مردم
مشرک و
کافر به این مثل گوش کنید (تا حقیقت حال خود را بدانید) آن بتهای جمادی که غیر از خدا
معبود خود میدانید و آنها را میخوانید اگر اجتماع کنند بر خلقت
مگسی! قادر نیستند و اگر مگسی (ناتوان) چیزی از آنها بگیرد قدرت بازگرفتن آن چیز را از مگس ندارند طالب و مطلوب (یعنی
عابد و معبود) هر دو ناچیز و ناتوانند». مرا متحیر ساخته و از کاری که در نظر داشتم منصرف کرد.
عبدالملک گفت: بلاغت و فصاحت این آیه: «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا»
«و چون برادران (
یوسف) از پذیرفتن خواهش خود
مایوس شدند با خود خلوت کردند»، مرا
مدهوش کرد و از تعقیب هدف منصرف گردیدم.
ابن مقفع گفت: تنها این آیه: «وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ...»
مرا از
اندیشه درباره سایر آیات
قرآن بازداشت.
کتاب پژوهشی در شیوههای اعجاز
قرآن بیست نکته ادبی در زمینه ی آیه فوق مطرح نموده است.
هشام بن حکم میگوید: در این موقع
امام صادق (علیهالسّلام) ازکنار آنها میگذشت و گویی میدانست آنها به چه امری مشغولند و برچه میاندیشند؛ این
آیه را تلاوت فرمود: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا
الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»
«بگو اگر
جن و انس جمع و بخواهند کتابی مثل
قرآن بیاورند نمیتوانند اگر چه یکدیگر را یاری دهند.»
قرآن کریم در مقایسه با سایر نوشتهها، آن چنان
ایجاز و اختصار را با مهارت و استادی رعایت کرده است که با آشنایی کمی به زبان و
ادبیات عرب؛ میتوان آن را فهمید و ایجاز مفید برای بیان مسائل مختلف و متنوع کار سادهای نیست بلکه بی نظیر است. علما ادب و بلاغت درباره تعریف ایجاز چنین میگویند: اداء معانی زیاد با الفاظ کم و گویا.
در
قرآن کریم آیات و جملاتی کوتاه و پرمحتوا میبینیم که مانند آنها را در سایر گفتهها و نوشتهها نمیبینیم.
در این جا به ذکر بعضی از آیات و جملاتی که مساله ایجاز و اختصار را مورد عنایت قرار داده است میپردازیم.
الف: «یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»
«ای
فرزندان آدم، خود را برای حضور در
مساجد به زینتهای متداول
آراسته سازید و بخورید و بیاشامید و
اسراف نورزید که خدای تعالی اسراف کنندگان را دوست ندارد.»
این آیه که اساس
جمله بندی آن را یک خطاب عمومی و سه امر اباحهای و یا ترغیبی و یک نهی الزامی و یک
جمله خبری تشکیل میدهد، در قسمت اول مردم را به آراستگی و
نظافت و مراعات
بهداشت در مجامع عمومی، مانند مساجد و محلهای
نیایش و
عبادت و جلسات طبیعی و غیر طبیعی را که حفظ
حیات مادی و سلامت
بدن را تامین میکند در طی دو
امر و یک
نهی (بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید) گوشزد میفرماید و در جمله اخیر با اشاره به حکم نهی، مردم را به
اخلاق اسلامی، یعنی
اعتدال در خوردن و آشامیدن آشنا میسازد.
ب: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ»
«این نامه
سلیمان است و آن چنین است، به نام خدای
بخشنده مهربان، بر من
برتری نورزید و با تسلیم شدن به طرف من آیید.»
قرآن کریم در این دو آیه که به اختصار گفتههای
ملکه سبا را نقل میکند، با آوردن دو جمله خبری و دو
جمله انشایی، هنر اختصار مفید را به حد کمال رسانیده است، و در ضمن این جملات، نویسنده نامه، عنوان نامه، آیین و
جهان بینی نویسنده،
معبود نویسنده، هدف از نامه، شیوه
نامه نگاری و غیر اینها را تفهیم نموده است.
همان طوری که درقرآن آیات، مختصر دارد، جملات مختصر و
کلمات قصار بسیاری نیز دارد که جدای از ابعاد محتوایی آن، پر از نکات ادبی است که بیان اسرار و نکات ادبی و محتوایی آن تالیف کتاب جداگانهای را میطلبد، اینک به ذکر بعضی از آن
جملات و کلمات قصار میپردازیم.
«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»
«آیا مردم را به خیر و
نیکی امر میکنید و خود را
فراموش میکنید؟».
«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»
«مرا یاد کنید، تا شما را
یاد کنم».
«عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ...»
«چه بسا چیزی که شما آن را نمیپسندید آن برای شما
خیر باشد و چه بسا چیزی که شما آن را دوست دارید و آن چیز برای شما بد باشد».
«... أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ...»
«به پیمان من
وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم».
«انْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ...»
«اگر خدا را کمک کنید، خدا شما را
کمک خواهد کرد».
«وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»
«در
بهشت آن چه را که دلها بخواهد و چشمها
لذت برد وجود دارد».
«... یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ...»
«
مشرکان، شما را با زبان خود خشنود میسازند؛ ولی در دل عقیدهای ندارند».
«إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»
«همانا نماز انسان را از
فحشاء و منکرات دور میکند».
«... ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ...»
«بر نیکوکاران راه (
مؤاخذه و تاوانی) نیست.»
یکی از ویژگیهای
قرآن بعد هنری الفاظ است که در این جا به چند نمونه از آنها اشاره میشود:
۱. همه آیات
سوره «مجادله» اسم جلاله دارد و در مقابل این سوره و سورههای
القمر،
الرحمن و
الواقعه جز در «
بسمله»
اسم جلاله درهیچ آیهای از آیات این سور به کار نرفته است.
نام جلاله در بزرگترین آیه
قرآن (۲۸۲
سوره بقره) شش بار آمده است که بیشترین تکرار «
الله» در یک آیه است و
سوره «انفطار» تنها سورهای که با «الله» ختم میشود.
۲. در ۱۳
آیه قرآن (در
سوره عبس ۲۷-۱۵)
حرف واو به کار نرفته است با این که کاربرد واو در
محاوره و
کتابت غیر قابل اجتناب است).
۳. چهار آیه پی در پی در
قرآن وجود دارد که در آنها
حرف «الف» به کار نرفته است و آن در
سوره مدثر آیه «۱۹-۲۲» است.
۴. در دو آیه تمامی
حروف الفبای قرآن به کار رفته است و آن عبارت است از ۲۹ «
سوره فتح» و ۱۵۴ «
سوره آل عمران».
۵. در یک آیه
قرآن ۴۷ مرتبه
حرف «نون» بدون احتساب نون مشدد در آن به کار رفته است و آن آیه ۳۱ «
سوره نور» است و در آیه ۶۱ همین سوره ۳۲
حرف میم به کار رفته است.
۶. در آیه «وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ»
که تا حرف میم کلمه الرَّحْمنُ
نقطه ندارد.
۷. یک
آیه در
قرآن از دو طرف خوانده میشود: «وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ»
الفاظ
قرآن و نحوه
ترکیب و جمله بندی آن به گونهای است که نمیتوان یک
کلمه از آن را تغییر داد و اهل فن تحت تاثیر این سبک زیبا قرار میگیرند.
برای آن که به قابل مقایسه نبودن ساختههای فکر بشر با
آیات الهی واقف شویم و از عظمت
قرآن در بعد هنری (
فصاحت،
بلاغت، جذابیت جلوههای ویژه و...) آگاه شویم به آن چه در ذیل میآید توجه کنید:
یکی از مسائل حیاتی در زندگی بشر، حل مشکل قتلها و
جنایتها است، ملل مختلف و مکتبهای گوناگون راه حلهای متفاوتی ارائه دادهاند؛
قرآن نیز از آن جا که
کتاب هدایت و
سازندگی است به این مساله توجه عمیق داشته و برای جلوگیری از این فاجعه چاره اندیشی کرده است.
قرآن علاوه بر طرق دیگری که برای پیش گیری از این جنایت قرار داده است با جعل
قانون قصاص، بهترین راه جلوگیری از این مشکل را ارائه داده است. این موضوع در آیات متعددی مطرح شده است. در سوره بقره چنین آمده است:
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»
«و برای شما در قصاص،
زندگی نهفته است. ای صاحبان اندیشه، بدان امید که
تقوی پیشه کنید.»
جمله (فی الْقِصاصِ حَیوةٌ) ضمن آن که از روح این
حکم اسلامی و
فلسفه آن سخن میگوید،
مشروعیت این حکم را نیز بیان میدارد، دانشمندان
عرب پیش از
نزول قرآن با نهایت دقت و جدیت تلاش کردند تا جملهای کوتاه ولی پرمحتوا و رسا در این زمینه بیاورند و عبارتی شعارگونه که از فوائد کیفر دادن مجرمین حکایت کند؛ ارائه دهند، جملات بسیار گوناگونی مطرح کردند تا سرانجام جمله: «اَلْقَتْلُ اَنْفی لِلْقَتْلِ» را به عنوان بهترین جملهای که میتواند این مفهوم را برساند پذیرفتند و به صورت
شاهکاری افتخار آفرین آن را به صورت
لوحهای نصب کردند. ولی با نزول
قرآن مجید جمله، فی «الْقِصاصِ حَیوةٌ» تمام شگفتیها و زیباییهای جمله مذکور
محو گشت و در برابر این عبارت
قرآنی رنگ باخت.
در
سورههای قرآن بسیاری از آیات با آیات دیگر هم وزن و هماهنگ است و این هماهنگی و هم وزنی در حروف، از مصادیق بارز
نظم و ساختار ویژه
قرآن است. برای اثبات این معنا سیر کوتاهی در سورهها داریم.
تمام آیات
سوره حمد با حروف نون و میم تمام میشود و این دو حرف «م ن» از نظر مخرج نزدیک به هم هستند، مضافا به این که در آخر آیات هفتگانه سوره حمد، توازنی عالی به شکل زیر مشاهده میشود:
عالمین، الرحیم، الدین، نستعین، مستقیم، ضالین.
اکثر آیات سوره بقره با حرف «نون» یا «میم» آمده است و یا با حرف دیگر قریب المخرجند.
آیات سوره آل عمران با حروف «راء» و «باء» ختم شده که
مخارج این حروف به هم نزدیکند. و
سوره نساء اکثر آیاتش با صدای «الف» و حرف منون منصوب ختم شده است مانند: رقیباً، غفوراً، معروفاً، حسیباً، مفروضاً، سدیداً، سعیراً و....
گذشته از مطابقت در حروف، وزن کلمات آنها نیز با هم هماهنگی دارند.
در آخر اکثر آیات
سوره اسراء،
کهف،
مریم، مانند سوره نساء با صدای «الف» و حرف منون منصوب ختم شده است مانند: رسولاً، صغیراً، تبذیراً، کفوراً، مشکوراً.
و سورههای
انعام،
اعراف،
انفال،
توبه،
یونس،
هود،
یوسف و
رعد با حرف «باء» و
سوره ابراهیم با حرف «دال» و
سوره حجر با حرف «ن» و اکثر آیات
سوره الرحمن با «نون» و سورههای
قدر،
عصر،
کوثر با «ر» و
قارعه با «ت» و
لیل با «ی» و
تین با «ن» و
ناس با «س» تمام شده است.
برای کسانی که به طور منظم
قرآن را
تلاوت میکنند؛ این مطلب جالب است که
قرآن را همیشه تازه مییابند و این همه تکرار برای آنها خسته کننده نیست و این درحالی است که اگر انسان یک کتابی را یک بار بخواند؛ دیگر رغبتی به خواندن مجدد آن ندارد و اگر به ناچار مجددا آن را بخواند برایش خسته کننده خواهد بود.
سرّ این که
قرآن همیشه تازگی خود را حفظ نموده در این است که هم از نظر
آهنگ، بسیار دلنشین است و هم از نظر
محتوی، بسیار متنوع و گسترده است. به طوری که هر کس به میزان درک علمی خود از آن بهره میبرد و هر بار که آیات
قرآن را میخواهد مطلب تازهای به دست میآورد اما نمیتواند به تمام
معانی قرآن دست یابد لذا
قرآن همواره برای او تازگی دارد.
مردی از
امام صادق (علیهالسّلام) پرسید: چه سرّی است که هر چند زمان بر
قرآن میگذرد بر تازگی
قرآن افزوده میشود؟ امام فرمود: برای این که
خداوند متعال قرآن را برای زمان خاص و مردم خاصی قرار نداده است؛ بلکه برای همه زمانها و تمام انسانها نازل نموده است. بدین جهت در هر زمان تازه ونزد هر
قومی پرطراوت و آموزنده است.
در
صدر اسلام آیات الهی در دلهای مسلمانان بسیار اثرگذار و نافذ بود و آثار آن سریع ظاهر میشد. یکی از یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نام «
ابو طلحه انصاری» در
مدینه نخلستانی بسیار زیبا داشت که همه از آن سخن میگفتند. در آن جا چشمهای بود که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن
آب میآشامید و
وضو میساخت. آن باغ در آمد خوبی برای صاحبش داشت. پس از نزول آیه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»
: «هرگز به حقیقت نیکوکاری نمیرسید مگر این که از آنچه دوست دارید
انفاق کنید» ابوطلحه خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و عرض کرد: میدانی که محبوبترین اموال من همین
باغ است. میخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیرهای برای آخرتم باشد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آفرین بر تو، این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح میدانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی.» ابوطلحه دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.
زبیده همسر
هارون الرشید،
قرآن بسیار گران قیمتی داشت که آن را با،
زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانی به آن داشت؛ روزی هنگام
تلاوت همان
قرآن به آیه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ...» رسید با خواندن آیه مذکور در فکر فرو رفت و با خود گفت: هیچ چیز مثل این
قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم. کسی را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و
جواهرات آن را فروخت و بهای آن را در بیابانهای
حجاز برای تهیه آب مورد نیاز
بادیه نشینان مصرف کرد.
مطالب
قرآن با تمام کتابهای بشری تفاوت اساسی دارد، زیرا در کتابهایی که به دست بشر تالیف شده است، معمولا یک یا چند
موضوع مورد بحث قرار میگیرد؛ ولی
قرآن مطالب مختلف اعتقادی، اجتماعی، عبادی، اقتصادی و سیاسی را به صورت متنوع در مقاطع مختلف بیان کرده و در واقع آیات
قرآن بسان
سفره گستردهای است که در آن انواع غذاها را میتوان دید و استفاده کرد و دیگران را نیز به این
مائده معنوی فرا خواند و یا همچون
عالم طبیعت است که دارای تنوع فوق العاده و مجموعهای روح نواز از اشیاء و رنگها و طعمها و پدیدههای مختلف است که هر کدام در جای خود نیکو است و بدین جهت
قرآن جاذبه خاصی دارد که همگان را به سوی خود جذب مینماید.
با وجود تنوع و گستردگی
قرآن در مطالب آن هرگز
تناقض و
اختلاف وجود ندارد. یک مؤلف هر اندازه در رشتهای مهارت داشته و متخصص باشد وقتی کتابی را تالیف کند با گذشت زمان حتما در مطالب کتابش از نظر سطح نوشتار و محتوای آن اختلاف به وجود میآید؛ ولی
قرآن تنها کتابی است که هرگز در آن اختلافی وجود ندارد، با این که در طول ۲۳ سال آن هم بر
پیامبر امی (درس نخوانده) نازل شده است؛ ولی سطح آیات و استحکام آن یکسان است؛ چه آیاتی که در ابتدای
بعثت نازل شده است و چه آیاتی که در
جنگ یا در
صلح و یا در مکه و یا در
مدینه ، یا در زمان قدرت و یا در زمان
غربت و بی کسی نازل شده است. و در این مورد
قرآن میفرماید:
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ
الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»
«آیا در
قرآن تدبر نمیکنند؟ اگر
قرآن از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف بسیاری مییافتند.»
یکی از ویژگیهای
قرآن آهنگ مخصوص لغات و کلمات
قرآن است که در نوع خود معجزه آسا است. مفسرین شواهد گوناگون و جالبی برای این موضوع ذکر کردهاند؛ از جمله این جریان است که برای
سید قطب مفسر معروف واقع شده، او میگوید:
«من از حوادثی که برای دیگران واقع شده است سخنی نمیگویم؛ تنها حادثهای را بیان میکنم که برای خودم اتفاق افتاده است: ما شش نفر
مسلمان بودیم که با یک کشتی مصری،
اقیانوس اطلس را به سوی
نیویورک میپیمودیم. مسافران کشتی ۱۲۰ زن و مرد بودند و کسی در میان مسافران جز ما مسلمان نبود.
روز جمعه به این فکر افتادیم که مراسم
نماز جمعه را در قلب
اقیانوس و بر
عرشه کشتی انجام دهیم. ما علاوه بر اقامه
فریضه مذهبی، مایل بودیم یک حماسه مذهبی در مقابل یک
مبلغ مسیحی که در داخل
کشتی نیز دست از برنامه تبلیغاتی خود برنمی داشت، بیافرینیم به خصوص که او حتی مایل بود ما را هم به
مسیحیت دعوت کند.
ناخدای کشتی که یک انگلیسی بود موافقت کرد که ما
نماز جماعت را در صحنه کشتی تشکیل دهیم و به کارکنان کشتی که همه از
مسلمانان آفریقا بودند نیز اجازه داده شد که با ما نماز جماعت بخوانند و آنها از این جریان بسیار خوشحال شدند. زیرا این نخستین باری بود که نماز جمعه بر روی کشتی انجام میگرفت!
(من) به خواندن
خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب این که مسافران غیر مسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام این
فریضه اسلامی بودند. پس از پایان
نماز گروه زیادی از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریک میگفتند؛ ولی در میان این گروه یک خانم
مسیحی بود که فوق العاده تحت تاثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدی که از چشمانش اشک سرازیر بود و قادر به کنترل خویش نبود. او به زبان انگلیسی ساده و آمیخته با تاثر شدید و
خضوع و خشوع خاصی سخن میگفت و از جمله سخنانش خطاب به مسلمانان داخل کشتی این بود: بگویید ببینم
کشیش شما با چه لحنی سخن میگفت، او فکر میکرد که حتما باید یک کشیش یا یک مرد
روحانی اقامه نماز کند، آن چنان که در نزد مسیحیان است؛ ولی ما به زودی به او فهماندیم که این برنامه اسلامی را هر مسلمان با ایمانی میتواند انجام دهد و سرانجام به او گفتیم که
عبادت ما با
لغت عربی بود؛ ولی او گفت: هر چند من یک کلمه از مطالب شما را نفهمیدم اما به وضوح میدیدم که این کلمات آهنگ عجیبی داشت، اما از همه اینها مهم تر، مطلبی که
فکر مرا، فوق العاده به خود جلب کرده بود این بود که در، لا به لای خطبه امام شما جملههایی وجود داشت که از بقیه جملات او ممتاز بود و دارای آهنگ فوق العاده مؤثر و عمیقی بود. آن چنان که لرزه بر اندام من انداخت، یقینا این جملهها مطالب دیگری بودند، فکر میکنم امام شما به هنگامی که این جملهها را ادا میکرد مملو از
روح القدس شده بود. ما کمی فکر کردیم، متوجه شدیم که این جملهها همان آیاتی از
قرآن بود که در بین
خطبه و نماز مطرح شده بود. این موضوع ما را تکان داد و متوجه این نکته ساخت که آهنگ مخصوص
قرآن آن چنان مؤثر است که حتی بانویی را که یک کلمه از
قرآن را نمیفهمید تحت تاثیر شدید خود قرار میدهد.
از آن جا که هر
اثر نمودی از صفات
مؤثر خود است؛
قرآن نیز نمودی از دریای بی کران
علم خداوند است.
همان طوری که
قرآن میفرماید:
«قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً»
«بگو اگر
دریا برای کلمات پروردگارم
مرکب شود پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان پذیرد قطعا دریا پایان مییابد؛ هر چند نظیرش را به کمک (آن) بیاوریم.»
و در آیه دیگری میفرماید:
«وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»
«و اگر آن چه در
زمین است از
درخت،
قلم باشد و دریا را هفت دریای دیگر به یاری آید؛ سخنان خدا پایان نپذیرد. قطعا خداست که شکست ناپذیر و
حکیم است.»
کلمات
قرآن حساب شده و دارای نظام خاصی است، در این جا به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم:
واژه
دنیا در
قرآن ۱۱۵ بار و واژه
آخرت نیز ۱۱۵ بار آمده است.
واژه
ساعت در
قرآن ۲۴ بار،
شبانه روز، نیز ۲۴ ساعت است.
واژه
سجده و مشتقات آن در
قرآن ۳۴ بار به کار رفته است،
نمازهای یومیه نیز ۳۴ سجده دارد.
واژه شهر (
ماه) ۱۲ بار به کار رفته است. تعداد
ماههای سال نیز ۱۲ ماه است.
واژه یوم (
روز)
قرآن ۳۶۵ بار به کار رفته است. روزهای
سال شمسی نیز ۳۶۵ روز است.
واژه
ابلیس، ۱۱ بار در
قرآن آمده است، واژه
استعاذه (پناه بردن به خدا از مکر او) نیز به همین تعداد آمده است.
واژه
حیات، ۷۱ بار، در
قرآن آمده است. واژه
موت، هم به همین تعداد آمده است.
واژه
اجر (
مزد) ۱۰۸ بار در
قرآن آمده است. واژه
فعل نیز ۱۰۸ بار آمده است.
واژه
شدت ۱۰۲ بار در
قرآن آمده است. واژه
صبر نیز ۱۰۲ بار آمده است.
حروف قرآن که در طی بیست و سه سال بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده است،
حساب بسیار دقیق و منظمی دارد و هر یک از
حروف الفبا با مجموع حروف هر
سوره دارای یک
نسبت ریاضی کاملا دقیقی است.
مثلا حرف «ق» در
سوره «ق» از تمام
سورههای قرآن به نسبت بیشتر است و یا حرف «ن» در
سوره «القلم» از تمام سورههای دیگر به نسبت بیشتر است و اگر مجموع حروف «المص» در آغاز
سوره اعراف را در نظر بگیریم از همه سورههای دیگر بیشتر است و چنین حسابی جز از طریق
اعجاز امکان ندارد.
از ویژگیهای
قرآن تجسم حقایق و
معارف است تا برای همگان قابل
درک باشد، مانند آیات زیر:
۱. «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی...»
ابراهیم (علیهالسّلام) گفت: «پروردگارا بر من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده میکنی؟ فرمود: مگر
ایمان نیاوردهای؟ گفت: چرا؛ ولی میخواهم دلم
آرامش یابد...» .
۲. «... فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ...»
«به
خوراک و
نوشیدنی خود بنگر (که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است) و به
درازگوش خود نگاه کن (چگونه متلاشی شده است)».
۳. «…وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ…»
«بهترین جامه (
لباس)
تقوا است».
۴. «... إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ...»
«به درستی که سستترین خانهها همان
خانه عنکبو ت است.»
و آیههای دیگری که از این شیوه برخوردار هستند.
قرآن در عین داشتن
لطافت در عبارات «
صراحت و
قاطعیت» فوق العادهای دارد.
دندان روی حرف گذاشتن و چند پهلو سخن گفتن (جز در موارد استثنایی که شرایط خاصی ایجاب میکند) نشانه عدم اعتماد گوینده به گفتههای خویش و یا
ترس و
وحشت او از
قضاوت شنوندگان است و در هر صورت از ضعف و ناتوانی گوینده حکایت میکند.
این معنی به خوبی در آ
یات قرآن مشهود است، در این جا به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم:
۱.
قرآن با بیان بسیار قاطع و صریحی تمام جهانیان را دعوت به
مبارزه و
مقابله به مثل نموده است، لحن
تحدی قرآن به قدری محکم و گویا است که هر شنوندهای را تحت تاثیر قرار میدهد. جالب این که
آیات تحدی منحصر به زمان و مکان خاصی نیست و تمام جهانیان را در سه مرحله به تحدی دعوت نموده است.
الف. آوردن مثل
قرآن:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا
الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»
«بگو اگر تمام جهانیان اجتماع کنند تا کتابی همانند
قرآن بیاورند نمیتوانند. گر چه نهایت همکاری را با هم داشته باشند.»
ب. ده سوره همانند سورههای
قرآن: در مرحله بعد
قرآن شرایط
تحدی را سبک تر ساخته و تنها به آوردن ده سوره همانند
سورههای قرآن قناعت کرده و میفرماید:
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بعشر سورٍ مثله مفتریاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»
«میگویند این آیات
افتراء و ساختگی است؛ بگو: اگر چنین است شما هم ده
سوره همانند آن را بیاورید و هر کس را میتوانید به
کمک خود دعوت کنید، اگر راست میگویید! »
ج. در مرحله سوم باز شرایط مبارزه را آسان تر میکند و میفرماید:
«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»
«اگر در کتابی که ما بر
بنده خود نازل کردیم تردیدی دارید لااقل یک سوره مانند آن را بیاورید».
۲.
قرآن در برابر
مشرکین میفرماید:
«کسانی را که غیر از خدا میخوانید هرگز نمیتوانند،
مگسی را بیافرینند، هر چند همگی برای این منظور اجتماع و همکاری کنند و اگر مگسی چیزی از آنها برباید نمیتوانند از آن باز پس بگیرند».
۳.
قرآن به بت پرستانی که برای فرار از
منطق کوبنده قرآن، پیروی از پدران و
نیاکان خود را بهتر میدانستند میفرماید:
«آیا پدران و نیاکان شما چیزی نمیدانستند و
گمراه بودند باید باز از آنها
تقلید کنید؟»
آیات و
کلمات قرآن، دارای معانی و حقایق بسیاری است و بعضی از آیات، معنای بیشتری را داراست.
علامه طباطبایی درباره آیه ۱۰۲
سوره بقره میفرماید:
این آیه «یک میلیون و دویست و شصت هزار احتمال دارد و این از
عجایب قرآن است که یک
آیه قرآن تحمل این همه احتمالات گوناگون را داشته باشد بدون این که کوچکترین لطمهای به
فصاحت و بلاغت وارد آید.»
«إِنَّ هذَا
الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»
«این
قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست
هدایت میکند».
«هدایت
قرآن بر اصول مسلم عقلی و
فطرت سلیم انسانی مبتنی است بدین جهت همگان را به تفکر و
تدبر در پدیدهها و آفریدهها و عبرتها فرا میخواند.
قرآن در طرح مفاهیم عقلی و بلند خود،
استعداد و شایستگی و
تکامل فکری جامعه را در نظر گرفته و دلائل عقلی و استدلالات فلسفی مربوط به یک موضوع را یک جا متذکر نمیشود؛ بلکه در هر مناسبتی سخن از یک
موضوع عقلی به میان میآورد.
بطور مثال برای وحدانیت
خالق جهان و
اثبات معاد و معارف دیگر
قرآن از دلائل و براهین مختلف استفاده نموده و در هر مقامی روی یک نکته تکیه کرده است. این ویژگی خاص به ما اجازه میدهد که بگوییم «
قرآن بسان یک
گلستان طبیعی، یک نظام خاص دارد».
قرآن از یک موضوع کلی و گسترده و یا در نقل
سرگذشت اقوام، فقط قسمتی را متذکر میشود و بقیه را به مناسبتهای دیگر میآورد، تا بهتر بتواند در مخاطبان خود اثر کند.
قرآن همیشه حافظان بسیاری داشته، صاحب کتاب
انیس الاعلام میگوید:
«مسیحیان
کتاب مقدس را نمیخوانند تا چه رسد به این که حفظ کنند» او میگوید: من به چشم خود پانصد
حافظ قرآن را دیدهام؛ ولی هرگز حافظ
انجیل ندیدهام.
یکی از علمای مسیحیت به نام
میخائیل مشاقّه از علمای
پروتستانت در خاتمه کتاب خودمیگوید: روزی از یکی از دانشمندان
مسیحی پرسیدم چند بار انجیل را مطالعه کردهای؟ گفت: من بعضی از مواقع مقداری خواندهام، و لکن در دوازده سالی که مشغول
خدمت شدهام هیچ نخواندهام.
فخر الاسلام میگوید: در
صدر اسلام بیش از صد هزار حافظ
قرآن بود و در تمام
اروپا هیچ حافظ انجیل وجود نداشته و ندارد.
قرآن دارای نمادها و درجاتی است و این نکته را میتوان از مفهوم «انزلنا و نزلنا» به دست آورد؛ زیرا
نزول و
انزال، به معنای فرستادن یا فرود آمدن یک شییء از مرتبه
عالی به مرتبه پایین تر است و در موردی که شیئی در مرتبهای خاص از وجود ظهور پیدا کند؛ باید کلمه
ابلاغ به کار برده شود، نه کلمه نزول و انزال و از روایات نیز
ذو مراتب بودن قرآن استفاده میشود.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
«آیاتُ الله علی اَربَعَة اَشْیاءٍ عَلَی الْعبارة وَ الاِشارَةِ و اللّطائِفِ وَ الحقایقِ فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللّطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء».
«آیات خدا بر چهار (مرتبه) استوار است: ۱. عبارات، ۲. اشارت، ۳. لطایف، ۴. حقایق، عبارات مخصوص
عوام و اشارات مخصوص
خواص است و لطائف برای
اولیاء و حقایق برای
انبیاء است.»
قرآن خود را کتابی
سهل و آسان معرفی کرده است و میفرماید:
«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا
الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ...»
«ما
قرآن را برای تذکر
آسان ساختیم».
این سهل و ساده بودن
قرآن به همان معناست که امروز میگویند: «
سهل و ممتنع» یعنی ضمن این که
قرآن از نظر عبارت ساده است در عین حال
ممتنع و سخت است و مانندش را نمیتوان ایجاد کرد.
یکی از ویژگیهای
قرآن برخورد غیر مستقیم با مخاطبان است.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
«انّ اللهَ بَعَثَ نَبیَّهُ بِایّاکَ اَعْنی وَ اسْمَعی یا جارَه»
«
خداوند پیامبرش را به شیوه (به تو میگویم که همسایه ات بشنود) مبعوث کرد.»
از این رو، آیات بسیاری به ظاهر، عام یا فرد خاصی مورد
خطاب قرار گرفته است. حال آنکه مقصود از عموم فرد خاص یا افراد دیگری غیر از
مخاطبین است. به عنوان مثال در
سوره «توبه» گروهی مورد اعتراض شدید واقع گشتهاند که چرا به
دنیا روی آوردهاند و از رفتن به
میدان جنگ خودداری میکنند. این عده با خطاب:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ»
«ای
مؤمنان چرا هنگامی که به شما گفته میشود
در راه خدا رهسپار (
جهاد) شوید، بر
زمین سنگینی میکنید؟ آیا زندگی دنیا را به جای
آخرت راضی شدهاید؟
مورد
توبیخ قرار گرفتهاند. حال آن که گروه خاصی مقصود است که همان
منافقین باشند و
قرآن نفرمود «یا ایها الذین نافقوا». این که در
آیه فوق به صورت مستقیم منافقان را خطاب قرار نداده و بر ادعای
ایمان آنها تکیه کرده است با خطاب (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) میخواهد روحیه ایمان را در آنها
تحریک نموده و از
نفاق و
دنیا طلبی دور نماید.
در «
سوره مائده»
حضرت عیسی (علیهالسّلام) مورد
بازپرسی و
محاکمه شدید خداوند قرار گرفته است که در واقع
تعریضی است به
اهل کتاب:
«وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ...»
«یاد کن هنگامی را که خداوند فرمود: ای عیسی آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را هم چون دو خدا به جای خدا بپرستید؟»
و یا
مؤمن آل یاسین با وجود آن که از
صدیقین بزرگ در تاریخ
انبیاء بوده خود را در موضع مشابه قومش قرار داده و از خود
انتقاد میکند و میفرماید:
«وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
«من چرا کسی را
پرستش نکنم که مرا آفریده، و همگی به سوی او بازگشت داده میشوید.»
در این آیه
عدول از
متکلم به
جمع مخاطب «وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» نشان میدهد که اصلا مصداق واقعی، قومش میباشند. این نحوه برخورد تاثیر بسزایی در کنار زدن حالت
عناد و جبهه گیری در افراد مخالف دارد و موضع
فروتنی و حق پذیری را در وجودشان تقویت مینماید.
در آیه دیگر
قرآن خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
«اگر
شرک ورزی، حتما عملت تباه میشود و مسلما از زیانکاران خواهی شد.» و طبیعی است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هرگز شرک نمیورزد و مراد مردم هستند.
فرق
معجزه قرآن با سایر
معجزات انبیاء در این جهت است که معجزات پیامبران
مقدمه بود، برای پذیرش
پیامهای الهی اما
قرآن تنها
معجزهای است که هم مقدمه است و هم ذو المقدمه یعنی هم معجزه است و هم مجموعهای از پیامها و
قوانین الهی.
یکی از ویژگیهای
قرآن این است که
احکام الهی را همراه با
دلیل بیان میکند. مثل این که اگر دعوت به
نماز میکند دلیلش را دوری از
فحشاء و
منکرات میداند و اگر دعوت به
روزه میکند؛ دلیلش را کسب
تقوی میداند اگر
شراب و
قمار را
تحریم کرده است دلیلش را ایجاد
عداوت و دشمنی توسط
شیطان میداند. اگر خبر از نابودی
قوم عاد و
ثمود و
فرعون میدهد دلیلش را فساد و طغیان آنها ذکر میکند. اگر از چهرههایی چون
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام)،
آسیه (علیهاالسّلام) ،
مریم (علیهاالسّلام) و... را به عظمت یاد میکند به دنبالش دلیل آن عظمت و
تجلیل را بیان میکند. البته می توان از سورههای
فجر،
نوح،
ممتحنه،
تحریم به نکته فوق رسید.
یکی از ویژگیهای
قرآن این است که کم و زیاد نشده است، زیرا خداوند درباره
قرآن این چنین وعده داده است که: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ «تحقیقا این
قرآن را ما نازل کردیم و حتما ما این
قرآن را
حفظ میکنیم». این آیه پیامهای فراوانی دارد. یکی از پیامهای روشن این آیه، همان
نزاهت قرآن از
تحریف است که همگان به این آیه
استدلال کردهاند. نه یک کلمه کم میشود و نه یک
کلمه زیاد.
این
مثل معروف که: «نه یک واو کم، نه یک واو زیاد»، برابر همان داستانی است که جناب
ابوذر و مانند ایشان نگذاشتند که در
قرآن یک واو کم و زیاد بشود.
آیتالله جوادی آملی میفرمود: اولین بار، ما این قصه را از مرحوم
علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه) شنیدیم و بعد در
کتب روایی هم یافتیم که وقتی
معاویه قصد کرد آن
تکاثر و ثروت اندوزی را برای درباریان خود تجویز کند و بگوید: سرمایه اندوزی و ثروتهای بادآورده را ما میتوانیم داشته باشیم و دیگران نمیتوانند داشته باشند، دستور داد تا در انجمنهای
قرائت قرآن واو این آیه را قرائت نکنند. آیه چنین است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ»
. «ای مؤمنان بدانید که بسیاری از
احبار و
راهبان، اموال مردم را به ناحق میخورند و (مردمان را) از راه خدا بازمی دارند، و کسانی که زر و سیم میاندوزند و آن را در راه خدا خرج نمیکنند، ایشان را به عذابی دردناک خبر ده»
که اگر واو حذف شود «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ» توضیح همان احبار و رهبان میشود، یعنی
عالمان یهود، سردمداران و سلاطین
یهود، حق جمع کردن
ثروت را ندارند، و آیه دلالت ندارد بر این که اگر یک مسلمانی بخواهد ثروت اندوز باشد، عیب دارد.
ابوذر (رضوان الله علیه) که در
شام تبعید بود
شمشیر را روی دوش گذاشت و گفت: لا أضَعُ السَّیْفَ مِنْ عاتِقی حَتّی تُوضَعُ الْواوْ فی مَکانِها «من این شمشیر را از دوشم پایین نمیآورم تا واو را در جای خود قرار دهم بعد معلوم شد که درباریان اموی طبق یک
توطئه شومی، قصد حذف آن واو را داشتند تا «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ» مخصوص احبار و رهبان بشود.»
ابوذر که
حافظ و حامی
قرآن بود، گفت: اگر دست به این «واو» بزنید من شمشیر میکشم. این واو باید باشد تا
جمله مستقل باشد. یعنی مسلمان و غیرمسلمان در یک
جامعه انسانی حق تکاثر و
ثروت اندوزی آنچنانی ندارد.
این آیه پیامش بین المللی است. نمیگوید یهودیها و مسیحیها حق ثروت اندوزی ندارند. میگوید انسان، نه «المؤمن» است، نه «
اهل کتاب». «و الذین» چه
مسلمان، چه
یهودی، چه
ترسا، چه
زرتشت و چه
لاییک هیچ کدام از این فرق پنجگانه حق ثروت اندوزی در جامعه انسانی را ندارد و ابوذر (رضوان الله تعالی علیه) با این شعار آمیخته با
شعور قرآنی، جلو تصرف خائنانه درباریان اموی را گرفت.
و نیز درباره این آیه: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ...»
خداوند در این آیه اعلام کرده است که از سه
طایفه راضی است و ایشان از خداوند
راضی هستند و برای ایشان باغهایی آماده کرده است که همیشه در آنجا خواهند ماند. دسته اول: پیشگامان نخستین از
مهاجران؛ دسته دوم: پیشگامان نخستین از
انصار؛ دسته سوم: کسانی که با نیکوکاری از آنان
پیروی کردند.
خلیفه دوم آیه فوق را چنین میخواند: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ...» یعنی «واو» قبل از «الَّذِینَ» را حذف میکرد و «انصار» را
عطف به «السَّابِقُونَ» مینمود که معنا چنین میشود: «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار که با نیکوکاری از ایشان تبعیت کردند». در نتیجه مقام مهاجرین بسیار برتر میگردد و انصار تابع مهاجرین شمرده میشوند و بدین وسیله معتقد بود، مقام مهاجرین قابل مقایسه با مقام انصار نیست.
و در اینجا بود که «ا
بی ابن کعب » به «
عمر بن خطاب» گفت: رسول خدا آیه را برای من با «واو» خواند و تو آن روزها در «مدینه» ابزار
دباغی میخریدی (کنایه از این که ما با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم و قرائت صحیح را میشنیدیم). عمر بدو گفت: درست میگویی! وقتی شما نزد ایشان بودید، ما غایب بودیم و وقتی شما فارغ البال در خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودید، ما مشغول کارهای خود بودیم، اگر میخواهی بگو، ما بودیم که مسلمانان را جا دادیم و کمک کردیم (یعنی بگو: ما انصار هستیم و بدین ترتیب
کنایهای هم به کعب زد)
و همچنین نقل شده است که عمر گفت: من فکر میکردم خداوند با این آیه، پیشگامان از مهاجرین را به مقامی رسانده است که هیچ کس را به آن مقام نرسیده است. به هر حال میبینیم که
صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چقدر دقت داشتند که حتی یک «واو» از
قران کریم کم و زیاد نشود و حتی به
خلیفه هم تذکر میدادند و از
تحریف کتاب خدا جلوگیری میکردند.
تقلید،
اقتباس،
نقل قول، الهام پذیری از آثار گذشته یک واقعیت در پدیدههای فرهنگی و هنری است و به همین انگیزه است که در
نقد و کاوش آثار ادبی و فرهنگی پیشینهها و عوامل مؤثر در پدیده را میکاوند، و میگویند: این نویسنده یا شاعر از کدام شاعر یا نویسنده الهام گرفته است. مثلا میگویند:
فردوسی از
دقیقی،
مولوی از
عطار،
حافظ از
ابن فارض،
علی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الهام گرفتهاند و ممکن است یک اثر از یک جهتی ابتکاری باشد لکن از جهات دیگر تقلیدی باشد.
لکن
قرآن در همه قلمروها ابتکاری است چه در سبک و
اسلوب و چه در نام
گذاری، و
تمثیلات و تعابیر و معارف و نمیتوان مانندی برای آن در نظر گرفت.
الف. ابتکار در سبک اسلوب
سبک قرآن ، آمیزشی است نه موضوعی یعنی همه مفاهیم و موضوعها به هم آمیخته است و این شیوه انحصاری
قرآن است. سبک
قرآن نه
نثر است و نه
نظم و نه
خطابه و نه
مقاله.
ب. ابتکار در نام
گذاریقرآن در تقسیم بندیهای اجزاء نامهای مخصوص به خود را دارد.
آیه، سوره،
حزب،
جزءج. ابتکار در عدم اقتباس
یکی از شیوههای ابتکاری
قرآن این است که به هیچ
شعر و مثل بشری استشهاد نکرده آنچه در
قرآن آمده تمثیلهای خدایی است که دریایی از حکمتها و معارف است.
یکی از ویژگیهای
قرآن تنوع در بیان است که
حلاوت و شیرینی خاصی به سخن میدهد و آن را جذاب میسازد… به همین دلیل سخنوران سعی دارند گفتار خود را با استخدام واژههای زیبا، متنوع و دلنشین سازند. در اینجا به نمونه از تنوعات
قرآن اشاره میشود.
«وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ...»
و یکسان نیستند
کور و بینا و نه تاریکیها و روشنایی و نه
سایه و سوزش گرما و یکسان نیستند مردگان و زندگان...
جالب این که در تشبیهات چهارگانه که در آیات فوق آمده است تعبیرات کاملا متفاوتی دیده میشود مثلا «اعمی» و «بصیر» و «ظل» و «حرور» به صورت
مفرد آمده در حالی که «احیاء» و «اموات»، هر دو به صورت
جمع است و «ظلمات» و «نور» یکی مفرد و دیگری به صورت جمع آمده است
از نظر محتوا نیز متنوع آمده است و چنین نیست که به صورت موضوعی بحث کند، بلکه شیوه
قرآن شیوه ترکیبی و
تلفیقی است که این سبک در اکثر
سورههای قرآن رعایت شده است.
یکی دیگر از جلوههای
اعجاز قرآن، پیراستگی از عیوب است. اما پدیدههای بشر دارای کاستیهای فراوان است. از آنجا که
انسان در مسیر تکامل است فرهیختگان از نویسندگان، شعرا و هنرمندان پیوسته آثار خود را مورد
تصحیح،
تردید، تغییر و
بازبینی قرار میدهند.
گاهی هنرمندان و نویسندگان، مکتب و
سبک کار خود را دگرگون میسازند. نویسنده بزرگ فرانسوی «
آناتول فرانس» گاهی هنگام
پیرایش، هفت بار یک جمله را تغییر میداده است.
تولستوی نویسنده روسی، کتاب «
جنگ و صلح» را ۲۰ بار
بازنویسی کرده است. شهید
دکتر پاک نژاد در مقدمه کتابش «
اولین دانشگاه و آخرین پیغمبر» نوشته است: «جلد اول این مجموعه را ۱۱ بار نوشتم و سیزده بار
پاک نویس کردم».
با این که
قرآن در طول ۲۳ سال فرود آمده است ولی سبک و شیوه مفاهیم
قرآن همگون و بدون
اختلاف بوده است.
یکی از ویژگیهای
قرآن، جهانی بودن
زبان قرآن است.
در فهم
معارف قرآن نه بهره مندی از
فرهنگی خاص شرط است و نه
تمدن ویژهای مانع است تا انسانها با داشتن آن
مدنیت مخصوص از مفاهیم
قرآنی محروم باشند و یگانه زبانی که عامل هماهنگی جهان گسترده بشری است، زبان
فطرت است که فرهنگ عمومی و مشترک همه انسانها در همه اعصار است و هر انسانی به آن آشنا و از آن بهره مند است و هیچ فردی نمیتواند بهانه
بیگانگی آن را در سر بپروراند.
مراد از زبان
قرآن لغت و
ادبیات نیست؛ زیرا روشن است که
معارف قرآن کریم در چهره لغت و ادبیات عربی بر انسانها نمودار گشته است و غیر عرب زبانان قبل از فراگیری زبان و
ادبیات عرب با
لغت قرآن نا آشنایند. مراد ما از زبان
قرآن و مردمی بودن آن، سخن گفتن به فرهنگ مشترک مردم است. انسانها اگر چه در لغت و ادبیات از یکدیگر بیگانهاند از فرهنگهای قومی و اقلیمی نیز با هم اشتراکی ندارند؛ اما در فرهنگ انسانی که همان فرهنگ فطرت پایدار و تغییرناپذیر است با هم مشترکند و
قرآن با همین فرهنگ با انسانها سخن میگوید.
مخاطب آن فطرت انسانها و
رسالت آن شکوفا کردن آرمانهای والای انسانهاست.
آثار ادباء و نویسندگان به دو دسته متمایز تقسیم میشوند: جمعی به زیبایی الفاظ اهمیت میدهند و در بند عمق معنا نیستند و گروهی به الفاظ توجهی ندارند و تمام قدرت خود را متوجه عمق معانی میکنند. البته در میان ا
هل قلم عدهای هم هستند که به هر دو قسمت توجه دارند ولی بسیار محدود هستند.
اما
قرآن این ویژگی بزرگ را دارد که الفاظ آن در نهایت
شیوایی و جمله بندیهای آن در نهایت
ظرافت و
زیبایی و معانی نیز با رعایت تمام ریزه کاریها و دقایق میباشند.
امام خمینی نیز برای
قرآن ویژگیهای برمیشمارد از جمله:
۱- جامعیت و جاودانگی
قرآن: بنابر نظر امام خمینی
قرآن دربردارنده همه دستورها و احکامی است که
بشر برای
سعادت و
کمال نیازمند آن است. این کتاب الهی جاودانه در همه عصرها و نسلها است، زیرا از ناحیه خداوندی است که محیط و عالم بر همه چیز و همه عصرها است و
قرآن دستور و قانونی برای همه زمانها فرستاده است.
ریشه این جاودانگی نیز از
جامعیت قرآن نشات میگیرد، زیرا اگر
قرآن در همه جهات جامعیت نداشته باشد، نمیتواند جاودانه باشد.
۲-
تحریف ناپذیری قرآن: به باور امام خمینی
قرآن از صدر اسلام تا به حال یک کلمه یا یک حرف از آن کم و زیاد نشده است.
۳-
اعجاز قرآن:
قرآن جامع نتایج و حقایق و دقایق
توحید است که عقول
اهل معرفت در آن حیران میماند و این اعجاز بزرگ این صحیفه نورانی است. از دیگر امور اعجاز
قرآن حسن ترکیب، لطف بیان، غایت،
فصاحت و
بلاغت و چگونگی دعوت آن است که هر یک جداگانه اعجاز فوق طاقت و خارق عادت است.
۴-
هدایت قرآن:
قرآن مجموعهای است که به صورتهای مختلف راههای سعادت بشری را بیان کرده است؛ گاهی صریح، گاهی با
کنایه و گاهی به صورت قصص و
حکایت میباشد.
بر همین اساس
قرآن کریم نشان دهنده راه وصول به مقامات اخروی و درجات عالی
و حبل ممدود میان آسمانی و زمین است.
۵- مرجع بودن
قرآن:
قرآن کریم
میزان و مرجع منابع دیگری چون
سنت به شمار میرود، از اینرو یک میزان در صحت و اعتبار
حدیث، عرضه آن به
قرآن است و حدیثی که مخالف آن است مردود است، همچنین میزان در
سعادت و شقاوت و اعوجاج و استقامت افراد،
قرآن است و کسی که
عقاید و
اعمال او با
قرآن منطبق باشد، اهل سعادت و بر
صراط مستقیم است و
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آنجا که خُلق او
قرآن است، خود میزان بوده و بر صراط مستقیم است.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ویژگیهای قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۴ • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی