استعاذه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
استعاذه پناه بردن به
خدا را گویند.
استعاذه مصدر باب استفعال و از ریشه «عـوـذ» به معنای پناه بردن، درخواست کمک
و چنگ زدن (
اعتصام) آمده است.
«عُوذه» از همین ریشه، به چیزی گفته میشود که به وسیله آن از چیزی پناه برده شود.
مفسران، بر حسب کاربرد این واژه و مشتقاتش، تعابیر چندی را در توضیح آن ذکر کردهاند؛ مانند: اعتصام به
خدا برای درخواست نجات،
خضوع و خاکساری برای خدا جهت کسب
توفیق و رها نشدن به حال خود
، اتصال به حضرت
حق برای حفظ از
شرّ هر اهل شرّی
، پناه بردن به خدا و
توجه به او
، درخواست دفع شرّ به وسیله شخص پایینتر از بالاتر با خضوع و
فروتنی،
حرز گرفتن
و خود را در
حیازت چیزی برای حفظ از بدی قرار دادن.
برخی نیز استعاذه را لطفی دانستهاند که جلو تأثیر
وسوسههای شیطان را میگیرد.
استعاذه در اصطلاح
قاریان به زبان آوردن عبارتهایی مانند «أعوذُ باللّهِ من الشّیطنِ الرَّجیم» است.
در آیهای، به استعاذه هنگام
تلاوت قرآن امر شده است:«فَاِذا قَرَأتَ القُرءانَ فَاستَعِذ بِاللّه».
درباره
وجوب یا
استحباب استعاذه
و وقت آنکه پیش از
تلاوت است یا پس از تلاوت
نیز در بلند یا آهسته گفتن استعاذه، بین مفسران اختلاف است.
فقها نیز استعاذه را در رکعت اول
نماز، قبل از خواندن
حمد،
مستحب دانستهاند.
گفته شده:
قاری قرآن، هنگام اشتغال به تلاوت، باید حالت استعاذه داشته باشد
و گفتن الفاظی خاص سبب ایجاد این حالت در نفس قاری میشود؛ نه اینکه خود آن استعاذه باشد، مگر
مجازاً به آن استعاذه گفته شود.
امام خمینی در بیان حقیقت استعاذه معتقد است، استعاذه حالت و کیفیت نفسانی است که از علم کامل برهانی به مقام
توحید و
ایمان به این مقام حاصل میشود؛ یعنی
سالک پس از آنکه از طریق عقل و نقل فهمید که استقلال، تاثیر و بلکه اصل تاثیر، منحصر در ذات مقدس الهی است، هنگامی که این اعتقاد در قلب حاصل شد و قلب به آن ایمان آورد، این حالت
انقطاع و التجاء حاصل میشود و چون سالک،
شیطان را قاطع طریق انسانیت و دشمن خود دانست، حالت اضطراری حاصل میشود، این حالت قلبی حقیقت استعاذه است.
امام خمینی معتقد است در نماز که
صراط مستقیم انسانیت است، بدون استعاذه، وصول به حق تعالی حاصل نمیشود.
امام خمینی پناه بردن و استعاذه را یکی از راههای دوری از شیطان میداند؛ زیرا تا وقتی که انسان در پناه حق نباشد، از
خدعه و فریب شیطان در امان نخواهد بود؛ از این رو اولین مرتبه استعاذه،
خلوص است و آنچه موجب خروج از سلطنت شیطان میشود، همین خالص شدن
روح و باطن قلب است. پس از این مرتبه، نوبت به تصفیه باطن و توجه قلب به
توحید فعلی است که سالک باید مؤثری غیر از حق تعالی در عالم مشاهده نکند و قلب را آماده تجلیات الهی کند.
استعاذه در قرآن:
مشتقات استعاذه و واژهها یا عبارتهای مرتبط با آن در
قرآن به سه شکل آمدهاست:
۱. پناه بردن به
خدا:
مانند: «أعوذ»
،«استعذ»
، «أعیذ»
، «عذت»
، «معاذ»
، «
تذکّر»
، «ملجأ»
، «ملتحد»
، «موئل»
و «
توکّل».
۲. پناه بردن
ممدوح به غیر خدا:
مانند: «أوی»
و «فأووا».
۳. پناه بردن
مذموم به غیر خدا:
مانند: «ملجأ»
، «یعوذون»
، «ءاوی».
اینگونه پناه بردن به غیر
خدا که به
فرمان او نبوده، بلکه در مقابل پناه بردن به
خداوند است، ازنظر
قرآن مذموم است و برای چنین افرادی پناه حقیقی وجود ندارد، چنانکه
پسر نوح(علیه السلام)هنگام آمدن
عذاب، به پدرش گفت: به کوهی پناه میبرم تا مرا از غرق شدن برهاند: «قالَسَـاوی اِلی جَبَل یَعصِمُنی مِنَ الماءِ».
و
نوح(علیه السلام) پاسخ داد: کسی را که
رحمت الهی نجاتش ندهد در این روز هیچ پناهی ندارد: «قالَ لا عاصِمَ الیَومَ مِن اَمرِ اللّهِ اِلاّ مَن رَحِم».
گروهی از انسانها در
مسافرت چون به درّهای وارد میشدند
یا در سفرهای شبانه
، برای حفظ خویش به
جنیان پناهمیبردند.
قرآن نتیجه این پناه بردن را افزایش
رَهَق (
گناه،
ترس،
شرّ،
ذلّت و
ضعف)
دانستهاست: «واَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الاِنسِ یَعوذونَ بِرِجال مِنَالجِنِّ فَزادوهُم رَهَقـا».
در معنای هر یک از واژههای مربوط به پناهبردن، خصوصیتی وجود دارد که آنها را از واژه استعاذه متمایز میسازد؛ مثلا با توجّه به موارد کاربرد قرآنی، شاید بتوان چنین
استنباط کرد که غالباً «مأوا» در مورد پناه بردن به چیز مادّی بهکارمیرود و «ملجأ» پناه بردن از
مصیبتِ واقع شده است و «موئل» پناه بردن همراه با رهایی است و «التحاد» در جایی بهکار میرود که
انسان از کسی که
میل به او داشته، رویگردان شود و به دیگری پناهبرد.
اهمیت و آثار استعاذه:
قرآن،
دشمن انسان را به روشنی به وی معرفی کرده، ضمن تبیین خطرات پنهان و آشکار وی برای
انسان به او میآموزد که جهت
مصون ماندن از این خطرات، باید به
خداوند پناه برد.
البته اصل پناه بردن به قدرتی برتر هنگام مواجهه با خطر،
امری فطری و
غریزی بوده و در
سرشت آدمی ریشه دارد.
سفارش به استعاذه در موقعیتهای حساس، چون
تلاوت قرآن و برای رهایی از خطرات جانی و
اخلاقی و توجه به پناهجویی
انبیا و
اولیای الهی و نقل آنها، حاکی از اهمیت و تأثیر استعاذه است.
تعابیری چون «أعوذ باللّه»، «أستعیذ باللّه» و «معاذ اللّه» افزون بر
دعا،
ذکر نیز هست و
بنده را متوجه
خدا میکند و
توجه به خدا
وسوسه شیطان را بیاثر یا کماثر میکند، زیرا
شیطان بر
مؤمنانی که به خداوند پناه برده و بر او
توکل میکنند سلطهای ندارد:«فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطـنٌ عَلَی الَّذینَ ءامَنوا وعَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلون».
برخی از
مفسران آیه دوم را به منزله
تعلیل برای امر «فَاستَعِذ» در آیه نخست دانسته
و نتیجه گرفتهاند که استعاذه نوعی توکّل است.
زمخشری به دلیل عطف آیه «فَاِذا قَرَاتَ القُرءَانَ...» با فاء به «
عمل صالح» در آیه قبل، استعاذه را از مصادیق عمل صالح دانسته است.
جمله شرطیه «و اِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَالشَّیطـنِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللّهِ» در آیه ۲۰۰ سوره اعراف
بر جلوگیری استعاذه از تأثیر
وسوسه شیطان صحّه میگذارد.
آیه «اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طـئِفٌ مِنَ الشَّیطـن»
به منزله تعلیل برای امر «فَاستَعِذ» بوده و نشان میدهد که پناه بردن به خدا هنگام وسوسه شیطان، راه پارسایان است و خدا آنان را کفایت و کید شیطان را از ایشان دفع میکند.
از آیه «من شرّ الوسواس الخنّاس»
برمیآید که خداوند از استعاذه کننده
مراقبت و او را از
شرّ شیطانها کفایت میکند، زیرا اگر چنین نبود، خداوند وی را به استعاذه فرانمیخواند.
از دیگر آثار استعاذه مصون ماندن از خطر
متکبران، دور ماندن از درخواستهای نابجا
، نجات از آلوده شدن دامن به
گناه، پرهیز از
ظلم، مصون ماندن از
شرّ موجودات
شرورو خطرات دیگر
است.
خویشتنداری
یوسف(علیه السلام) از
گناه در حساسترین موقعیت
لغزش، با
ذکر «معاذ اللّه» حاکی از تأثیر استعاذه است: «قالَ معاذَ اللّهِ...».
استعاذه
موسی(علیه السلام)بهصورت جمله خبری و با صیغه ماضی: «و إنّی عذتُ بربّی و ربّکم»
، نشان میدهد که تأثیر استعاذه نزد حضرت قطعی بود و آن به امنیتی اشاره دارد که
خداوند پیش از آمدن موسی به سوی
فرعونیان برای او ایجاد کرده است.
نزول دو
سوره «
ناس» و «
فلق» درباره استعاذه که به «
معوّذَتَیْن» شهرت یافتهاند
و
پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره آنها فرموده است «مثل آن دو را ندیدهام»
مؤیّدی بر جایگاه مهم و تأثیر استعاذه است.
اثربخشی استعاذه، افزون بر اینکه از
آثار دینی استفاده میشود امری
تجربه شده نیز هست.
ارکان استعاذه:
هر استعاذهای ۴
رکن دارد:
۱.کسی که پناه میبرد (
مستعیذ، پناهنده).
۲.کسی یا چیزی که به آن پناه برده میشود (مستعاذٌ به، پناهگاه).
۳. چیزی که از آن پناه برده میشود (مستعاذٌ منه).
۴.
هدف و مقصدی که برای به دست آوردن آن پناه برده میشود (مستعاذٌله).
امام خمینی برای استعاذه چهار رکن قائل است: رکن اول «مستعیذ» و آن حقیقت انسانی است که از اول منزل سلوک الی الله تا منتهی سلوک است. و تا انسان در بیت نفس خود قرار دارد و به سفر روحانی اشتغال پیدا نکرده، به حقیقت استعاذه متصف نمیشود.
رکن دوم «مستعاذ منه» است و آن
ابلیس لعین و شیطان رجیم است.
رکن سوم «مستعاذ به» است که همان اسماء الهی،
کلمات الله و مقام
ربوبیت است. در این مقام به مقام مالک الناس از شر تصرفات شیطانی به مقام سلطنت الهی پناه میبرد.
رکن چهارم «مستعاذ له» است؛ یعنی غایت استعاذه، که همان رسیدن به کمال سعادت مطلق است.
۱. مستعیذ (پناهنده):
پناهنده باید به
خداوند و
قدرت او
عقیده راسخ داشته باشد، زیرا این باور که
خدا پناهگاهی مطمئن است،
شرط لازم برای استعاذه است، چنانکه در
صدر اسلام شمار اندکی از
مسلمانان از
غزوه تبوک سر باززدند و در پی آن، چنان عرصه بر آنان تنگ شد که
یقین کردند هیچ پناهی جز خدا وجود ندارد: «ظَنّوا اَن لا مَلجَاَ مِنَ اللّهِ اِلاّ اِلَیه».
قرآن از انسانهای بزرگی نام میبرد که به خداوند پناه بردهاند.
نوح(علیه السلام) در ماجرای طوفان از خداوند خواست تا پسرش را از غرقشدن برهاند.
خداوند در پاسخ وی فرمود: پسر تو از اهل تو نیست.
نوح(علیه السلام)گفت: «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ اَن اَسـَلَکَ ما لَیسَ لی بِهِ عِلمٌ =
پروردگارا! به تو پناهمیبرم از اینکه چیزی را درخواست کنم که از(درستی)آن آگاهی ندارم».
موسی(علیه السلام) هنگام رویارویی با
قوم فرعون از
رجم آنان به خدا پناه برد و گفت: «واِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم اَن تَرجُمون».
یوسف(علیه السلام) نیز درخواست کامجویی
همسر عزیز مصر را با گفتن «معاذالله» ردّ کرد.
وی در ماجرای پیشنهاد گروگانگیری یکی از برادرانش به جای
بنیامین، با گفتن همین جمله، از پذیرش پیشنهاد آنان خودداری کرد: «قال معاذ اللّه».
گفتنی است که برخی استعاذه
انبیا را به دلیل
عصمت آنان، از باب
ادب و
تواضعدانستهاند.
همسر عمران نیز هنگام زادن
مریم(علیها السلام) به خداوند گفت: من، مریم و ذریهاش را از )
شر(
شیطان ِ رانده شده به پناه تو میسپرم: «اِنّی اُعیذُهابِکَ وذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم».
آنگاه که
جبرئیل در شمایل بشر بر مریم(علیها السلام)
تمثّل یافت مریم(علیها السلام) به او گفت: «اِنّی اَعوذُ بِالرَّحمـنِ مِنکَ اِن کُنتَ تَقیـّا = من، به (خدای)
رحمان، پناه میبرم اگر تو پرواداری».
۲. مستعاذٌ به (پناهگاه):
از دیدگاه
قرآن، تنها
خداوند است که باید به او پناه برد: «ولَن تَجِدَ مِن دونِهِ مُلتَحَدا»
، «...لَن یَجِدوا مِن دونِهِ مَوئِلا».
در برخی از آیاتی که درباره پناه بردن به خداست اسم جامع «
اللّه» مطرح شده: «مَعاذَ الله»
، «فَاستَعِذ بِاللّهِ»
، «أَعوذُ بِاللّهِ».
در برخی دیگر صفت
رحمانیت خدا ذکر شده است: «إنّیِ أَعوذُ بِالرَّحمنِ»
و در برخی صفتِ «ملک النّاس»
و در جایی صفت
الوهیت: «إِلهِ النّاسِ»
و گاه صفتِ «ربّالنّاس»
آمده است.
درباره ذکر
صفات سهگانه «ربّ»، «مَلِک» و «إله» در
سوره ناس گفته شده:
انسان بهطور طبیعی برای
دفع شر از خود به کسی پناه میبرد که توانایی دفع آن را داشته باشد و آنکس یا
مربی و
مدبّر انسان است یا صاحب قدرت فائقی کهحکمی نافذ دارد؛ مانند
پادشاهی از پادشاهان، یا
اله و
معبود وی است، و
خداوند، هر سه صفت را داراست و راز اینکه صفت ربّ بر آن دو مقدم شده نزدیکتر بودن مربّی انسان است و ولایت پادشاه اعمّ از ولایت مربی است و اله ولیی است که انسان از روی
اخلاص به او
توجه میکند؛ نه بهلحاظ
طبع مادّی.
عطف نشدن و مستقل ذکر گردیدن هریک از این صفات، برای بیان استقلال
علیت هرکدام از آنهاست.
خداوند به استعاذهکنندگان
وعده داده است که پاسخگوی استعاذه آنان است و از خواست قلبی ایشان آگاهی دارد.
در برخی
آیات قرآن نیز از پناه بردن
مؤمنان به غیر خداوند یاد، یا به آن دستور داده شده است؛ مانند پناه بردن
اصحاب کهف به غار به فرمان خداوند: «اِذ اَوَی الفِتیَةُ»
، «فَأوُا اِلَی الکَهفِ»و «فأووا».
این گونه پناه بردن چون با اجازه و دستور خداوند بوده، بیاشکال، بلکه در حقیقت پناه بردن به خداست و با
توحید در استعاذه منافاتی ندارد.
۳. مستعاذٌ منه (اموری که باید از آنها پناهبرد):
بیشترین محور
آیات استعاذه اموری است که باید از آنها به خدا پناه برد و از
خداوند برای
غلبه برآنها
استمدادکرد.
۱.
شیطان:
در قرآن دو دسته
آیات درباره استعاذه از شیطان وجود دارد:
دسته نخست، آیاتی که از شیطان بدون اشاره به اعمال وی سخن گفته است؛ مانند: «اِنّی اُعیذُها بِکَ وذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم»
، «فَاِذا قَرَأتَ القُرءانَ فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم».
در اینگونه آیات، روشن بودن شرّ و
وسوسه گری شیطان، علت طرح نشدن آن و عدم ذکر کارهای زشت
شیطان برای عمومیت بخشیدن به آنهاست، بهگونهای که شامل همه شرها بشود!
چنانکه در آیهای از
قرآن، سفارششده از شر همه
مخلوقات به خدا پناه بردهشود.
با این حال، در آیاتی به پناه بردن از خصوص شیطان به خدا، امر شده که حاکی از اهمیت توجه به خطر وسوسههای شیطان است.
دسته دوم، آیاتی است که در آنها شر رسانی شیطان بازگو و از آن استعاذه شده یا به استعاذه سفارش گردیده است:
الف. به
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمان داده شده که از وسوسههای شیاطین به خدا پناه ببرد: «وقُل رَبِّ اَعوذُ بِکَ مِن هَمَزتِ الشَّیـطین».
«هَمْز» در لغت به معنای اشاره
، و در آیه، مقصود
وسوسه واغواگری است.
در روایتی از
پیامبر(صلی الله علیه وآله) هَمْز شیطان به «موته» (
جنون) معنا شده است.
همز در
تفاسیر به «خَنِق» یعنی فشردن گلو برای قطع نفس
، «نَزْغ»
، دمیدن
،
دعوت به
باطل و
گناهو هرچه از
وسوسه شیطان که در
قلب واقع شود
معنا شده است.
از قرارگرفتن
آیه در سیاق
آیات مربوط به
مشرکان بهدست میآید که ابتلای مشرکان به
شرک و
تکذیب از
همز شیطان است
و صیغه جمع «هَمَزات» مفید تکرار
وسوسه یا تنوع آن یا تعدد
شیاطین وسوسهگر است.
خداوند، در پی سفارش به استعاذه، به پیامبر فرمان میدهدکه از حضور شیاطین به خدا پناهببرد: «واَعوذُ بِکَ رَبِّ اَن یَحضُرون».
منظور از حاضر شدن شیاطین بازداشتن آنها از
طاعت یا حضور هنگام
نماز یا
تلاوت قرآن یا در همه احوال و مواقع است.
ب. در دو آیه امر شده است که انسان از
نزغ شیطان به خدا پناه ببرد: «واِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطـنِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیم».
«نَزْغ» در لغت داخل شدن در چیزی برای
فاسد کردن آن است
و برخی آن را
افساد دانستهاند.
به غضب انداختن
، تحریک
قلب، رسیدن عوارضی از شیطان و بازداشتن از آنچه خدا به آن فرمانداده
، ابتدای وسوسه
، به حرکت درآوردن و
گمراهکردن که بیشتر در حال
غضب رخ میدهد، و کمترین وسوسهای را که از ناحیه شیطان صورتمیگیرد نیز از معانی نَزْغ برشمردهاند.
برخی با توجه به سیاق آیات، معنای آیه را برحذربودن از غضب و
انتقام، با استعاذه به خدا دانستهاند که هرگاه
شیطان بخواهد شما را در برابر اعمال
جاهلان و سوء رفتارشان، به غضب و انتقام
تحریک کند به خدا پناهببرید.
ج. هرگاه وسوسهای از شیطان به
پرهیزگاران برسد آنان
خدا را یاد کرده،
بصیرت مییابند: «اِنَّالَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طـئِفٌ مِنَ الشَّیطـنِ تَذَکَّروا فَاِذا هُم مُبصِرون ».
«طائف» به کسی گفته میشود که دراطراف چیزی میگردد تا آن را شکار کند.
«مسّ» دستگذاشتن بر چیزی و کنایه از اصابت یا کمترین حد اصابت است.
برخی، «طائف» را شیطانی که در اطراف قلب میگردد تا وارد آن شود و برخی وسوسه شیطان
و برخی نیز غضب دانستهاند
که انسان باید در آن حال به یاد خدا باشد.
در
آیه یاد شده، به صراحت از استعاذه سخن به میان نیامده؛ ولی به قرینه مسّ
شیطان و ذکر آن پس از امر به استعاذه در آیه پیشین، مقصود از «تَذَکَّروا»
متنبه شدن و در نتیجه پناه بردن به خدا از وسوسه شیطان است که همان مفاد استعاذه است، ازاینرو،
مفسران، آیه را تأکید بر استعاذه دانستهاند.
برخی نیز آیه را به منزله
تعلیل برای امر به استعاذه دانسته و استعاذه را نوعی
تذکر معرفی کردهاند.
د. به
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) دستور داده شده از وسوسهگر نهانی (
جنّ یا
انسان) که در سینههای مردمان
وسوسه میکند، به
پروردگار پناه برد: «قُلاَعوذُ بِرَبِّ النّاس... مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاس اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاس مِنَ الجِنَّةِ والنّاس».
وسوسه،
اندیشه بد و پست و اصل آن از «
وسواس» به معنای صدای نهفته و آرام است.
آوردن
صفت وسواس به جای نام
شیطان برای
مبالغه در کار اوست، بدین ترتیب گویا شیطان، خودِ وسوسه است، افزون بر این، میتوان مضافی مانند «ذی» را در تقدیر گرفت.
۲.
متکبّران:
آنگاه که
فرعون موسی(علیه السلام)را به
قتل تهدید کرد: «ذَرونِی أقْتُل موسی» موسی گفت: از هر متکبری به
پروردگار پناه میبرم: «اِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّر لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِساب».
منظور از
متکبر کسی است که نسبت به
اقرار به
الوهیت خدا و
اطاعت از او تکبّر ورزد.
۳. خطر:
حضرت موسی هنگام دعوت فرعون و قومش، از
رجم آنان به خداوند پناه برد: «واِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم اَن تَرجُمون».
برای رجم، مصادیقی ذکر شده است: رجم به قول، یعنی
اتهام سحر،
سنگسارکردن، کشتن،
بدگویی، زدن و
اذیت کردن.
جمله «اَن تَرجُمون» همه موارد یاد شده را دربرمیگیرد.
۴. جهالت:
در دو
آیه از
جهالت به
خدا پناه برده شده است:
نوح(علیه السلام)وقتی پسرش را در ماجرای طوفان در حال غرق شدن دید از خداوند مدد خواست...: «رَبِّ اِنَّ ابنی مِن اَهلی واِنَّ وعدَکَ الحَقُّ».
خداوند پاسخ داد که او از
خانواده تو نیست.
نوح از اینکه درخواست جاهلانهای داشته باشد به خدا پناه برد: «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ اَن اَسـَلَکَ ما لَیسَ لی بِهِ عِلمٌ».
موسی(علیه السلام) نیز در ماجرای
ذبح گاو
بنی اسرائیل و رهنمودهای وحیانیاش به آنان و
متهم شدن به
استهزای قوم خود گفت: به خدا پناه میبرم که از
جهالتپیشگان باشم: «اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَکونَ مِنَ الجـهِلین».
به قرینه سیاق آیه، مقصود از
جاهلان استهزاکنندگان هستند و تعبیر از آنان به جاهلان از آنروست که استهزا از
جهل برمیخیزد.
۵. آلودگی دامن:
زمانی که
جبرئیل در خلوت
مریم بهصورت انسانی متعادل برای او
متمثل شد مریم از او به خداوند
رحمان پناه برد: «اِنّی اَعوذُ بِالرَّحمـنِ مِنکَ اِن کُنتَ تَقیـّا».
یوسف(علیه السلام) آن هنگام که
همسر عزیز مصر در خلوتگاه از او کام خواست به خدا پناه برد: «ورودَتهُ الَّتی هُوَ فی بَیتِها عَن نَفسِهِ وغَلَّقَتِ الاَبوبَ وقالَت هَیتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّی اَحسَنَ مَثوایَ».
۶. ظلم:
هنگامی که
برادران یوسف(علیه السلام) از وی خواستند که به جای
بنیامین یکی دیگر از برادران را به گروگان گیرد
یوسف گفت: پناه بر خدا که جز کسی را بازداشت کنیم که کالایمان را نزد او یافتهایم که در این صورت
ستمکار خواهیم بود: «مَعاذَ اللّهِ اَن نَأخُذَ اِلاّ مَن وجَدنا مَتـعَنا عِندَهُ اِنّا اِذًا لَظــلِمون».
۷. موجودات شرور:
شر، هر نوع بدی را در برمیگیرد. برخی شر را شامل
شرور دنیا و
آخرت، انسان و
جنّ و
شیاطین، درندگان و گزندگان، آتش، آب، غذاهای زیانبار،
قحطی و
بیماری برشمردهاند.
در
قرآن، یک بار (بهصورت
مطلق) به استعاذه از شرّ اینگونه موجودات سفارش شده است: «مِن شَرِّ مَا خَلَق».
«مَا خَلَقَ» شامل همه
آفریدگان میشود و «شرّ»، آنها را به مخلوقاتی مقیّد میکند که
منشأ شرّ باشند.
در آیاتی نیز مصادیقی برای شرور بیان شده است که باید از آنها به خدا پناه برد:
الف. تاریکی فراگیر:
در آیه ۳
سوره فلقبه پناه بردن از شرّ
تاریکی به
پروردگار فرمان داده شدهاست: «مِن شَرِّ غَاسِق إِذا وَقَب».
تعبیر «غاسِق اِذا وَقَب» در
تفاسیر و
روایات، به
شب هنگامی که با تاریکیاش داخل شود،
غروب ثریا یا
ستارهای دیگر، غروب
ماه،
کسوف ماه، نیش زدن مارهای سیاه
و هر مهاجم شروری
،
تفسیر شده است؛ امّا بیشتر
مفسران آن را بر معنای نخست حمل کردهاند.
در این صورت ذکر آن به دلیل اقدام
فاسق به
فسق و
فجور و اقدام حشرات و درندگان به آزار و
اذیت به هنگام شب است.
برخی نسبت دادن شر به شب را به این سبب دانستهاند که با تاریکی خود به شریر برای انجام دادن شر کمک میکند، پس شرّ در شب، بیشتر از
روز اتفاق میافتد.
ذکر شب پس از «مَا خَلَقَ» را نیز از باب ذکر
خاص پس از
عام و برای اهمیت دادن به آن معرفی کردهاند.
برخی نیز به عکس، نکره آوردن آن را برای
دلالت بر عموم دانستهاند.
ب. جادوگران:
در ادامه
سوره فلق فرمان داده شده از
شرّ دمندگان در گرهها به پروردگار پناه برده شو:«ومِن شَرِّ النَّفّـثـتِ فِی العُقَد».
«
نفث» در لغت، دمیدن است
و منظور از آن، دمیدن در رُقیهها و گرههاست.
و مقصود از «نفّاثات» زنانی است که برای
جادو کردن، در گرههای بند میدمند.
گفته شده: آنان زنانی هستند که
قلب مردان را به
دوستی خود میربایند
یا زنانی که تصمیم مردان را تغییر داده و آنان را به
رأی خود باز میگردانند.
از این
آیه، تأثیر
سحر استفاده میشود
؛ اما برخی، تأثیر آن را نپذیرفته و گفتهاند: لزوم پناهبردن به خدا از شر
ساحران، برای این است که آنان این
توهم را ایجاد میکنند که قدرت دارند انسان را بیمار کنند یا
شفا بخشند یا قادر به انجام کارهای
خیر و شرّند.
یا اینکه مقصود از استعاذه از زنان جادوگر را استعاذه از جادوگری و گناه جادوی آنان، استعاذه از
فتنهای که با آن مردم را
فریبمیدهند و استعاذه از شری که آن را
خداوند هنگام جادوی آنان ایجاد میکند دانستهاند.
ج. حسودان:
در آیه پایانی سوره فلق فرمان داده شده از شر
حسود، زمانی که
حسد میورزد به پروردگار پناه برده شود: «و مِن شَرِّ حاسِد اِذا حَسَد».
مقصود از قید «إذا حَسَد» این است که به حسد خویش ترتیب اثر داده، طبق آن عمل کند.
گفته شده: آیه، پناه بردن از نفس حسود و
چشم زخم وی را بیان میکند.
برخی،
یهود را مصداق
حاسدبرشمردهاند.
۸. عناد کافران:
خداوند به پیامبرش دستور داده است که در برابر
جدال و
عناد بیدلیل
کافران درباره
آیات خدا، به خدا پناه ببرد، زیرا در دلشان جز
کبر نیست: «اِنَّ الَّذینَ یُجـدِلونَ فی ءایـتِ اللّهِ بِغَیرِ سُلطـن اَتـهُم اِن فی صُدورِهِم اِلاّ کِبرٌ ما هُم بِبــلِغیهِ فاستَعِذ بِاللّه».
بنابراین، استعاذه در آیه، به معنای پناه بردن به خدا از جدال و عناد کافراناست.
یادآور میشویم که یکی از مصادیق مستعاذٌ منه، خداوند است
که مراد از آن، پناهبردن از
کیفر خدا به
عفو او و از
خشم خدا به
رضای اوست.
مراتب استعاذه:
استعاذه دارای دومرتبه است:
۱. استعاذه زبانی:
اولین مرتبه استعاذه، گفتن الفاظی خاص با زبان است.
قرآن برای استعاذه عبارتهایی را از
اولیای الهی نقل کرده است.
از
موسی(علیه السلام) «اَعوذُ بِاللّهِ...»
، از
نوح(علیه السلام) «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ...»
و از
مریم(علیها السلام) «اِنِّی اَعوذ بِالرّحمنِ...»
و از
یوسف(علیه السلام) «معاذاللّه».
چنانکه به
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز فرمان داده شده که الفاظی را بر زبان جاری سازد.
در اینکه با چهعبارتی باید استعاذه کرد میان
مفسران اختلاف است؛ آنان عبارتهایی را مانند: «أعوذ باللّه من الشّیطن الرّجیم»، «أستعیذ باللّه...»، «معاذاللّه»، «أعوذ باللّه السّمیع العلیم...» و «أللّهمّ إنّی أعوذ...» ذکرکردهاند.
۲. استعاذه قلبی:
مرتبه بالای استعاذه، پناه بردن قلبی به خداست و گفتار زبانیِ صرف، بدون
معرفت قلبی بیفایده است
، چنانکه یاد دارو، شفابخش نیست.
عبارت «اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلِیم» پس از فرمان استعاذه در آیه ۳۶
سوره فصلتاشاره دارد که استعاذه زبانی وقتی مؤثر است که حقیقت آن در
قلب جای گیرد؛ گویا خداوند فرموده است: با
زبان استعاذه را بگو، من
شنوا هستم و در قلب و اندیشهات متوجه آن باش، من از نهانت خبر دارم.
برخی گفتهاند: تمامیت استعاذه به این است که
بنده بداند از جلب منفعت و دفع
ضرر عاجز است و خداوند بر آن قدرت دارد و در قلب بخواهد که خداوند او را پناه دهد و با زبان آن را بطلبد.
عدهای نیز حقیقت استعاذه را مرتبه قلبی آن دانسته و گفتهاند: استعاذه کیفیتی نفسانی است که از
علم کامل برهانی و
ایمان به مقام
توحید فعلی حق حاصل میشود.
استعاذه یادآوری نعمتهای بزرگ
خدا و ذکر شدّت
کیفر اوست و این دو، بنده را به دوری از
هوای نفس و رویکرد به
شریعت فرا میخوانند.
بر اساس این نظر، گفتار زبانی، فقط بیانگر حقیقت استعاذه محسوب شده
و اشاره به حالتی است که انسان در مواجهه با شرور مییابد و در گفتار و
عقیده و عمل از آنها میگریزد.
برخی نیز حقیقت استعاذه را دارای سه مرتبه دانستهاند:
الف. استعاذه در مقام
توحید فعلی.
ب.استعاذه در مقام
توحید صفاتی.
ج. استعاذه در مقام
توحید ذات، و احتمال دادهاند که
دعای منسوب به
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله):«أعوذ بعفوک من عقابک و أعوذ برضاک من سخطک و أعوذبک منک» به این سه مقام اشاره داشته باشد.
•
دانشنامه موضوعی قرآن • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.