گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
(وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوَیٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا ۚ وَ کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ )۱۴و هنگامى که (موسى) به رشد و کمال رسید، حکمت و دانش به او دادیم; و این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم.
(وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَیٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَ هَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ )۱۵او به هنگامى که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد; ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند; یکى از پیروان او بود (و از بنى اسرائیل)، و دیگرى از دشمنانش; آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود; موسى مشت محکمى بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مُرد); موسى گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه کننده اى آشکار است.»
(قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ )۱۶(سپس) عرضه داشت: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم; مرا بیامرز.» خداوند او را آمرزید، که او آمرزنده مهربان است.
(قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ )۱۷گفت: «پروردگارا! به شکرانه نعمتى که به من دادى، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.»
(فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفًا یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ ۚ قَالَ لَهُ مُوسَیٰ إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ )۱۸موسى در شهر ترسان شد و هر لحظه در انتظار حادثه (و خبرى) بود; ناگهان دید همان کسى که دیروز از او یارى طلبیده بود فریاد مى زند و از او کمک مى خواهد; موسى به او گفت: «تو آشکارا انسان (ماجراجو و) گمراهى هستى.»
(فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ یَا مُوسَیٰ أَتُرِیدُ أَن تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ ۖ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّارًا فِی الْأَرْضِ وَ مَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ )۱۹و هنگامى که (موسى) خواست با کسى که دشمن هر دوى آنها بود درگیر شود (و با قدرت مانع او گردد، فریاد او بلند شد،) گفت: «اى موسى! مى خواهى مرا بکشى همان گونه که دیروز انسانى را کُشتى؟! تو فقط مى خواهى ستمگرى در روى زمین باشى، و نمى خواهى از مصلحان باشى!»
(وَ جَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَیٰ قَالَ یَا مُوسَیٰ إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ )۲۰(در این هنگام) مردى با شتاب از دورترین نقطه شهر [
= مرکز فرعونیان ] آمد و گفت: «اى موسى! اطرافیان فرعون براى کشتن تو به مشورت نشسته اند; فوراً (از شهر) خارج شو، که من از خیرخواهان توام.»
(فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ ۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ )۲۱موسى از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى; (به پیشگاه خدا) عرضه داشت: «پروردگارا! مرا از این قوم ستمکار رهایى بخش.»