• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ضلالت (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





ضَلالَت (به فتح ضاد و لام) و ضَلال (به فتح ضاد و لام) از واژگان قرآن کریم به معنای انحراف از حق است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: اِضلال (به کسر الف) به معنای منحرف کردن و گمراه نمودن، ضالّ (به فتح ضاد) به معنای منحرف از حق و گمراه، اَضلّ (به فتح الف) اسم تفضیل، تَضلیل (به فتح تاء) به معنای منحرف کردن و گمراه و ضایع نمودن‌ است.



ضلالت و ضَلال به معنی انحراف از حق است.
راغب اصفهانی گوید: «الضّلال: العدول عن الطّریق المستقیم و یضادّه الهدایة» قول الصحاح و قاموس المحیط و اقرب الموارد و النهایه نیز قول راغب اصفهانی است.
[۷] شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده ظلل.
[۸] ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر.
اینکه بعضی هلاکت، و گم شدن، و باطل و فضیحت را از معانی ضلال شمرده‌اند، اینها لازم معنای اوّلی است که همان انحراف باشد، در قرآن مجید نیز گاهی بکار رفته است، مثل‌ (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلَّا الضَّلالُ‌) (...بعد از حق، چه چيزى جز گمراهی وجود دارد؟!...) که می‌شود گفت به معنی باطل است و عبارت اخرای انحراف از حق می‌باشد و نظیر: (وَ قالُوا اَ اِذا ضَلَلْنا فِی الْاَرْضِ اَ اِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ) یعنی «زمانی که در زمین گم شدیم و پوسیدیم و خاک شدیم آیا در خلقت جدیدی خواهیم بود؟!» و نظیر: (اَ اِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً) (و گفتند: «آيا هنگامى كه ما، استخوان‌هاى پوسيده و پراكنده‌اى شديم، دگر بار با آفرينش تازه‌اى برانگيخته خواهيم شد؟!»)


(اِنِّی اَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی‌ ضَلالٍ‌ مُبِینٍ) «من تو را و قومت را در انحراف و گمراهی آشکار می‌بینم.» یعنی انحراف از راه حق.
معنی آن از مقابله با هدایت بهتر روشن می‌شود چنانکه فرموده: (قُلْ رَبِّی اَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی‌ وَ مَنْ هُوَ فِی‌ ضَلالٍ‌ مُبِینٍ) (...بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى‌داند چه كسى برنامه هدايت آورده، و چه كسى در گمراهى آشكار است.»)

۲.۱ - اضلال

اِضلال به معنای منحرف کردن و گمراه نمودن است.
(وَ اَضَلَ‌ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی‌) (فرعون قوم خود را گمراه ساخت؛ و هرگز هدايت نكرد!) (وَ اَضَلَّهُمُ‌ السَّامِرِیُّ) (...و سامری آنها را گمراه ساخت.) آن در قرآن به خدا و شیطان و دیگران نسبت داده شده است، مثل‌ (فَمَنْ یَهْدِی مَنْ‌ اَضَلَ‌ اللَّهُ) (...پس چه كسى مى‌تواند آنان را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟!..) و درباره شیطان فرموده: (وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ اَنْ‌ یُضِلَّهُمْ‌ ضَلالًا بَعِیداً) (...امّا شيطان مى‌خواهد آنان را در گمراهى دورى بيفكند.)

۲.۲ - ضالّ

ضالّ به معنای منحرف از حق و گمراه است.
(وَ اِذا رَاَوْهُمْ قالُوا اِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ‌) (و هنگامى كه آنها را مى‌ديدند مى‌گفتند: «به يقين اينها گمراهانند.») (وَ وَجَدَکَ‌ ضَالًّا فَهَدی‌) (و تو را گمشده يافت و هدايت كرد.)

۲.۳ - اضلّ

اَضلّ اسم تفضیل است. (اُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ اَضَلُ‌ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ) (...موقعيّت و جايگاه آنها، بدتر است؛ و از راه راست، گمراهترند.)

۲.۴ - تضلیل

تَضلیل به معنای منحرف کردن و گمراه و ضایع نمودن‌ است. (اَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی‌ تَضْلِیلٍ‌) «آیا حیله آنها، آنها را در انحراف و تباهی قرار نداد؟» یعنی آنها تدبیر ویرانی مکّه را کرده بودند خداوند تدبیرشان را تباه ساخت.
آنگاه که حیله کسی را تباه و منحرف کنند گویند: «ضَلَّلَ‌ کَیْدَهُ». مصدر در آیه به معنی مفعول است.


(فَاِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَاَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ اَنْ‌ تَضِلَ‌ اِحْداهُما فَتُذَکِّرَ اِحْداهُمَا الْاُخْری‌) ضلالت در این آیه به معنی نسیان است، به قرینه‌ «فَتُذَکِّرَ» و آن انحراف در یادآوری است. حمزه که یکی از قراء است «اِنْ تَضِلَّ» را شرطیّه خوانده ولی دیگران آن‌را به فتح الف خوانده‌اند و آن علت بودن دو نفر زن به جای یک مرد است یعنی: «اگر دو مرد نبود یک مرد و دو زن شاهد بگیرید تا در صورت نسیان یکی آن دیگری به وی تذکر دهد و یادآور شود.» از این آیه می‌شود بدست آورد که فراموشی در زنان بیشتر از مردان است؛ و نیز می‌شود: آن‌را شرط خواند و ضلال را به معنی انحراف دانست یعنی: «اگر یکی از ادای شهادت منحرف‌ گردید و فریفته شد دیگری او را متذکر گرداند و از خدا بترساند.» این برای آن است که احساسات در زن غلبه دارد، شاید او را گول زده و به ترک شهادت یا تغییر آن وا دارند. این معنی در صورت فتح الف نیز درست است.
لفظ ضلال در آیات با چهار وصف: مبین، بعید، قدیم، کبیر، توصیف شده است مثل‌:
(اِنِّی اَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی‌ ضَلالٍ‌ مُبِینٍ) (...به يقين تو و قومت را در گمراهى آشكارى مى‌بينم.)
(ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ‌ الْبَعِیدُ) (...و اين همان گمراهى دور و دراز است.)
(اِنَّکَ لَفِی‌ ضَلالِکَ‌ الْقَدِیمِ) (گفتند: «به خدا تو در همان گمراهى سابقت هستى!»)
(اِنْ اَنْتُمْ اِلَّا فِی‌ ضَلالٍ‌ کَبِیرٍ) (...و شما در گمراهى بزرگى هستيد.)
این وصف‌ها راجع به مطلب صدر آیات است و وصف بعید نوعا درباره شرک و کفر به قیامت و کفر به خدا بکار رفته مثل‌ (اِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی‌ ضَلالٍ‌ بَعِیدٍ) (...آگاه باشيد كسانى كه در قیامت القاى ترديد مى‌كنند، در گمراهى عميقى هستند.) (وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَ‌ ضَلالًا بَعِیداً) (...و هر كس براى خدا همتايى قرار دهد، در گمراهى‌ دورى افتاده است.) و نیز فرموده: (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَ‌ ضَلالًا بَعِیداً) (...كسى كه خدا و فرشتگان او و كتاب‌ها و پيامبرانش و روز واپسين را انكار كند، در گمراهى دورى افتاده است.) (اَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوی‌ • وَ وَجَدَکَ‌ ضَالًّا فَهَدی‌) (آيا او تو را یتیم نيافت و پناه داد؟! • و تو را گمشده يافت و هدايت كرد.) این دو آیه راجع به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، نظیر این قول موسی (علیه‌السّلام) است که در جواب اعتراض فرعون که گفت: یک نفر قبطی را کشته‌ای! فرمود: (فَعَلْتُها اِذاً وَ اَنَا مِنَ‌ الضَّالِّینَ‌) (من آن كار را انجام دادم در حالى‌كه از بى‌خبران بودم.)
باید دانست: مراد از ضلال پیوسته انحراف دینی و عملی یعنی کفر و معصیت نیست، بلکه ضلال اعم از این دو معنی است. پسران یعقوب می‌گفتند (لَیُوسُفُ وَ اَخُوهُ اَحَبُّ اِلی‌ اَبِینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّ اَبانا لَفِی‌ ضَلالٍ‌ مُبِینٍ) (...یوسف و برادرش بنیامین نزد پدر، از ما محبوبترند؛ در حالى‌كه ما مردان نيرومندى هستيم. مسلّماً پدر ما، در گمراهى آشكارى است.) منظورشان این بود: کثرت علاقه پدرمان نسبت به یوسف و برادرش با آنکه ما گروهی قوی و کار کن هستیم انحراف و مبالغه است. هکذا آنگاه که کاروان از مصر به سوی کنعان رهسپار شد و خیر پیدا شدن یوسف و نیز پیراهن وی را همراه داشت، حضرت یعقوب فرمود: اگر سفیهم نشمارید من بوی یوسف را احساس می‌کنم. گفتند: (تَاللَّهِ اِنَّکَ لَفِی‌ ضَلالِکَ‌ الْقَدِیمِ) یعنی «به خدا تو در مبالغه و انحراف دیرین خود هستی و همان فرط علاقه به یوسف به این خیال و این سخن سبب شده است.»
پیداست که ضلال در آیه به معنی کفر نیست، و بعید است که به معنی عصیان باشد، بلکه ظاهرا غرضشان مبالغه در حبّ یوسف و برادرش بود و به نظرشان چنان علاقه مورد نداشت که آنها جمعیّت نیرومندی بوده و کار یعقوب را اداره می‌کردند، و می‌بایست پدرشان آنها را بیشتر یا اقلا مثل یوسف و برادرش دوست بدارد.
علی هذا ضلالت در آیه‌ «وَ وَجَدَکَ‌ ضَالًّا فَهَدی‌» انحراف از نبوت است یعنی تو پیامبر نبودی و از پیامبری کنار بودی، خدا تو را هدایت کرد و رسالت داد. ضلالت پیغمبر نبودن و هدایت، رسالت دادن است مثل‌ (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْاِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ) (...تو پيش از اين نمى‌دانستى كتاب و ایمان چيست؛ و از محتواى قرآن آگاه نبودى ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس‌ از بندگان خويش‌ را بخواهيم هدايت مى‌كنيم...) ایضا مثل‌ (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما اَوْحَیْنا اِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ اِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ) (ما بهترين سرگذشت‌ها را به وسيله اين قرآن كه به تو وحی كرديم، براى تو شرح مى‌دهيم؛ و به يقين پيش از اين، از آن غافل بودى.) و نیز مثل آیه ۴۹ سوره هود: (تِلْکَ مِنْ اَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها اِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها اَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ.) (اى پيامبر! اينها از اخبار غيبى است كه به تو وحى مى‌كنيم؛ نه تو، و نه‌ قومت، اينها را پيش از اين نمى‌دانستيد...)
این آیات روشن می‌کنند که آن حضرت پیش از رسالت چیزی از نبوت خود نمی‌دانست و نسبت به آنها منحرف و کنار بود، تا خدا به آن آیات هدایتش فرمود و رسالت داد، وگرنه نمی‌شود گفت: نعوذ باللّه تو گمراه بودی، بدکار بودی خدا هدایت نمود.
امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان هفت قول درباره این آیه آورده؛ قول اول این است: خدا تو را ضالّ (و منحرف) یافت از نبوت و شریعتی که الآن داری، یعنی از اینها غافل بودی به آن دو هدایت فرمود و آن قول حسن، ضحاک، و جبائی است، آنگاه قسمتی از آیه شوری و یوسف را که در بالا نقل شد آورده است.
در الکشّاف گوید: معنای آن ضلال‌ (و انحراف) از علم شرایع و آنچه با شنیدن بدست می‌آید، است مثل‌ (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْاِیمانُ.)
بیضاوی گوید: تو را از علم حکمت‌ها و احکام ضالّ (و منحرف) یافت.
در تفسیر جلالین گفته: «وَ وَجَدَکَ‌ ضَالًّا عَمَّا اَنْتَ عَلَیْهِ الْآنَ مِنَ الشَّرِیعَةِ.» همچنین است قول جوامع الجامع و تفسیر ابن کثیر.
اقوال دیگری از قبیل اینکه آن حضرت در کودکی در شعاب مکه راه خود را گم کرد، و نظیر آن گفته‌اند ولی بسیار بعید است که چنین چیزهای سبک مراد باشد.
اما درباره موسی که به فرعون فرمود: «فَعَلْتُها اِذاً وَ اَنَا مِنَ‌ الضَّالِّینَ‌» به نظر می‌آید مراد عدم علم و ندانستن است یعنی: «من آنکار را کردم در حالی‌که نمی‌دانستم به قتل قبطی منجر خواهد شد.» و قتل خطایی واقع شد.
در سوره قصص پس از آنکه استغاثه سبطی نقل شده می‌فرماید: (فَوَکَزَهُ مُوسی‌ فَقَضی‌ عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ اِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌ‌ مُبِینٌ) یعنی: «موسی به او مشت زد و او را کشت. گفت: این منازعه که اینها می‌کردند از عمل شیطان است و او دشمن و اضلال‌گر آشکاری است.» از این کلمه روشن می‌شود که موسی از اینکه دفاع او از سبطی منجر به قتل قبطی شد، ناراحت بوده است لذا فرموده: این منازعه کار شیطان است که چنین گرفتاری‌ها به بار می‌آورد. در تفسیر المیزان از عیون اخبار الرضا نقل شده که حضرت به مامون فرمود: «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» یعنی: این اقتتال که میان این دو نفر واقع گردید. و اگر «هذا» به عمل موسی راجع باشد ظاهرا مراد آن است: انجامیدن دفاع به قتل از کار شیطان است که من می‌خواستم فقط از سبطی دفاع کنم نه اینکه قبطی را بکشم.
و اینکه در ذیل همان آیه آمده: (قالَ رَبِّ اِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی‌ فَغَفَرَ لَهُ) (سپس عرضه داشت: پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم؛ مرا بيامرز. خداوند او را آمرزيد، كه او آمرزنده مهربان است.) قهرا مراد آن است که خدایا من خودم را به زحمت‌ انداختن فرعونیان این کار را نادیده نخواهند گرفت برای من چاره‌ای کن و از کید آنها خلاصم نما. خداوند او را چاره کرد که به مدین گریخت و از فرعون خلاص شد، چنانکه در مقام امتنان فرموده: (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ..) (...و تو كسى از فرعونيان را كُشتى؛ امّا ما تو را از اندوه تعقيب فرعونيان نجات داديم...) و غفران به معنی پوشاندن است «غفر الشی‌ء: ستره» غفران ذنوب نیز بدان مناسبت است، لذا هیچ مانعی ندارد که بگوئیم: مراد موسی از ضلالت همان ندانستن عاقبت امر است یعنی: ‌ای فرعون من آنکار را کردم در حالی‌که نمی‌دانستم منجر به قتل خواهد شد و قتل خطائی بوده لذا عقوبتی بر من نیست. و چون از شما ترسیدم فرار کردم.
کار موسی گناه نبود لذا قرآن در مقام امتنان‌ «فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ» فرموده و در سوره قصص پیش از قصّه قتل قبطی آمده: (وَ لَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ اسْتَوی‌ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ) (و هنگامى كه موسى به رشد و كمال رسيد، حکمت و دانش به او داديم؛ و اين‌گونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم.) آنکه خدا چنین تعریفش کند، قتل عمد از وی سر نزند، و آنجا که به خدا عرض می‌کند: (وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَاَخافُ اَنْ یَقْتُلُونِ) (و آنان به اعتقاد خودشان بر گردن من گناهى دارند؛ مى‌ترسم مرا بكشند و اين رسالت به پايان نرسد!) به اعتبار عقیده فرعونیان است و یا به اعتبار معنای لغوی «ذنب» است که کار وخیم العاقبة باشد و امّا اینکه معصیت خدا باشد دلیلی نداریم، چنانکه در تفسیر المیزان فرموده است.


اضلال چنانکه در گذشته گفته شد، در آیات قرآن هم به خدا نسبت داده شده، هم به شیطان و هم به دیگران، باید دانست اضلال خدا روی چه شرایطی است و چگونه و برای کدام کسان است.
آیاتی داریم از این قبیل: (اَ تُرِیدُونَ اَنْ تَهْدُوا مَنْ‌ اَضَلَ‌ اللَّهُ) (...آيا شما مى‌خواهيد كسانى را كه خداوند بر اثر اعمال زشتشان گمراه كرده، هدايت كنيد؟!...)
(فَمَنْ یَهْدِی مَنْ‌ اَضَلَ‌ اللَّهُ) (...پس چه كسى مى‌تواند آنان را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟!...)
(وَ اَضَلَّهُ‌ اللَّهُ عَلی‌ عِلْمٍ) (...خداوند او را با آگاهى بر اين‌كه شايسته هدايت نيست گمراه ساخته...)
(اِنْ هِیَ اِلَّا فِتْنَتُکَ‌ تُضِلُ‌ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ..) (...اين، جز آزمایش تو، چيز ديگرى نيست؛ هر كس را بخواهى و سزاوار ببينى، به وسيله آن گمراه مى‌سازى؛ و هر كس را بخواهى، هدايت مى‌كنى...)
(وَ مَنْ‌ یُضْلِلِ‌ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ‌هادٍ) (...و هر كس را خدا گمراه كند، هدايت كننده‌اى براى او وجود نخواهد داشت.)
از این قبیل آیات در قرآن بسیار است. ولی در عین حال این اضلال عمومیّت ندارد و قرآن خود کسانی را که مورد اضلال خدایند در آیات دیگری بیان می‌کند از قبیل:
(وَ ما یُضِلُ‌ بِهِ اِلَّا الْفاسِقِینَ) (...ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى‌سازد!) (وَ یُضِلُ‌ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ) (...و ستمكاران را گمراه مى‌سازد، (و لطف خود را از آنها به سبب اعمالشان بر مى‌گيرد)؛ و خداوند هر چه را اراده كند و مصلحت باشد انجام مى‌دهد.) (کَذلِکَ‌ یُضِلُ‌ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ) (...اين‌گونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده‌اى را گمراه مى‌سازد.) (کَذلِکَ‌ یُضِلُ‌ اللَّهُ الْکافِرِینَ) (...اين‌گونه خداوند کافران را گمراه مى‌سازد.)
این آیات به خوبی روشن می‌کنند که خداوند هر کسی را اضلال نمی‌کند، بلکه مورد اضلال خداوندی فاسقان، ظالمان، مسرفان و کافران‌اند.
مخصوصا آیه اول که مفید حصر است، اما اینکه خدا چرا آنها را اضلال می‌کند، باید علت را در خود آن گروه‌ها جستجو کرد و با تدبر و دقّت روشن می‌شود که آنها با سوء اختیار خویش طریق ناحق را انتخاب می‌کنند، خداوند نیز اضلالشان می‌کند، به عبارت دیگر خداوند رویاننده است، هر که زهر بکارد آن‌را می‌رویاند و هر که شهد بکارد آن‌را. خداوند پیوسته به بندگان نیرو می‌دهد هر که در راه بد رود و هر که در راه خوب.
پس علت اضلال در خود گمراهان است که عبارت باشد از فسق، ظلم، اسراف و کفر. در صدر آیه‌ (کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ) هست: (وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّی اِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا کَذلِکَ...) این نشان می‌دهد که عدم تدبّر در آیات بیّنات یوسف و پیوسته ماندن در شکّ و منقطع دانستن وحی خدا، سبب اضلال شده است ما بعد آیه‌ (کَذلِکَ‌ یُضِلُ‌ اللَّهُ الْکافِرِینَ) اینطور آمده: (ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ.) یعنی علت اضلال خود پسندی و شرک بوده است.
این مطلب طوری است که خداوند در بعضی از آیات هدایت را به خودش نسبت می‌دهد و ضلالت را طور دیگر بیان می‌کند، مثل: (فَرِیقاً هَدی‌ وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ‌ الضَّلالَةُ) (جمعى را هدايت كرده؛ و جمعى كه شايستگى نداشته‌اند، گمراهى بر آنها مسلّم شده است...) (فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ‌ الضَّلالَةُ) (...خداوند گروهى از آنان را هدايت كرد؛ و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت...) یعنی کارشان و کفرشان ضلالت را بر آنها تثبیت کرد. در بعضی از آیات آمده: آنها خود ضلالت را خریدند و آن‌را بجای هدایت گرفتند: (اُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی‌) (آنان كسانى هستند كه گمراهى را با از دست دادن هدايت خريده‌اند...)
و به مضمون بعضی آیات، خدا هیچ قومی را اضلال کننده نبوده مگر پس از اتمام حجت و بیان واقعیت‌ (وَ ما کانَ اللَّهُ‌ لِیُضِلَ‌ قَوْماً بَعْدَ اِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ اِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ) (ممكن نيست خداوند قومى را، پس از آن‌كه آنها را هدايت كرد و ايمان آوردند گمراه و مجازات كند؛ مگر آن‌كه امورى را كه بايد از آن بپرهيزند، براى آنان بيان نمايد و آنها مخالفت كنند؛ زيرا خداوند به هر چيزى داناست.)
(صِراطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ‌) (راه كسانى كه به آنان نعمت دادى، نه كسانى كه مورد غضب واقع شده‌اند و نه گمراهان) این آیه مردم را به سه گروه نعمت دادگان، غضب شدگان، و گمراهان تقسیم می‌کند. گروه اول عبارت‌اند از انبیاء و صدّیقان و شهیدان و صالحان چنانکه در آیه دیگر هست‌ (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ..) (و كسانى كه خدا و پيامبر را اطاعت كنند، در روز رستاخیز، همنشين كسانى خواهند بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده؛ از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان...)
گفته‌اند: مغضوب علیهم عبارت‌اند از یهود، و ضالّین از نصاری، که این دو کلمه درباره آنها در قرآن بکار رفته است.
در تفسیر عیاشی دو حدیث از محمد بن مسلم و معاویة بن وهب از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل شده که مغضوب علیهم را به یهود و ضالّین را به نصاری تفسیر فرموده. در مجمع البیان روایت محمد بن مسلم را از تفسیر عیاشی نقل فرموده است.
ملاحظه آیات قرآن معنی این دو کلمه را اعم از یهود و نصاری نشان می‌دهد و هر یک در جای دیگری بکار می‌رود و قابل جمع هم هستند. در این صورت فرمایش امام (علیه‌السّلام) یا از باب تطبیق است و یا اینکه در این آیه فقط آن دو گروه مراد هستند. دقت در عقاید و اعمال یهود نشان می‌دهد که آنها واقعا مغضوب علیهم‌اند، و گرایش به رهبانیّت و ترک دنیا، مخالفت کلیسا که در گذشته‌ با علوم کرد، انحراف و ضلالت نصاری را بهتر نشان می‌دهد. در تفاسیر اهل سنت نیز روایاتی در تطبیق و یا مراد بودن یهود و نصاری نقل شده است، رجوع شود به تفسیر ابن کثیر و غیره.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۱۹۲-۲۰۰.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۹.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۵، ص۴۰۹.    
۴. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۹.    
۵. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۵، ص۱۷۴۸.    
۶. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۱۰۲۴.    
۷. شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده ظلل.
۸. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر.
۹. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۵، ص۱۷۴۸.    
۱۰. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۳، ص۹۸.    
۱۱. یونس/سوره۱۰، آیه۳۲.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۱۲.    
۱۳. سجده/سوره۳۲، آیه۱۰.    
۱۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۴۹.    
۱۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۸.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۶.    
۱۷. انعام/سوره۶، آیه۷۴.    
۱۸. قصص/سوره۲۸، آیه۸۵.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۹۶.    
۲۰. طه/سوره۲۰، آیه۷۹.    
۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۷.    
۲۲. طه/سوره۲۰، آیه۸۵.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۷.    
۲۴. روم/سوره۳۰، آیه۲۹.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۰۷.    
۲۶. نساء/سوره۴، آیه۶۰.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۸۸.    
۲۸. مطففین/سوره۸۳، آیه۳۲.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۸۸.    
۳۰. ضحی/سوره۹۳، آیه۷.    
۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۹۶.    
۳۲. مائده/سوره۵، آیه۶۰.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۸.    
۳۴. فیل/سوره۱۰۵، آیه۲.    
۳۵. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۳۶. انعام/سوره۶، آیه۷۴.    
۳۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳۷.    
۳۸. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۸.    
۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۷.    
۴۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۵.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۴۶.    
۴۲. ملک/سوره۶۷، آیه۹.    
۴۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۶۲.    
۴۴. شوری/سوره۴۲، آیه۱۸.    
۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۵.    
۴۶. نساء/سوره۴، آیه۱۱۶.    
۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۷.    
۴۸. نساء/سوره۴، آیه۱۳۶.    
۴۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۰.    
۵۰. ضحی/سوره۹۳، آیه۶ و ۷.    
۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۹۶.    
۵۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۰.    
۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۶۸.    
۵۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۸.    
۵۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۶.    
۵۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۵.    
۵۷. شوری/سوره۴۲، آیه۵۲.    
۵۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۹.    
۵۹. یوسف/سوره۱۲، آیه۳.    
۶۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۵.    
۶۱. هود/سوره۱۱، آیه۴۹.    
۶۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۲۷.    
۶۳. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۸۳.    
۶۴. زمخشری، الکشّاف، ج۴، ص۷۶۸.    
۶۵. بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج۵، ص۵۰۲.    
۶۶. سیوطی، جلال‌الدین، تفسیر جلالین، ج۱، ص۸۱۲.    
۶۷. شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۸۰۱.    
۶۸. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۵۵۹.    
۶۹. ابوالفتوح رازی، تفسیر روض الجنان، ج۲۰، ص۳۱۳.    
۷۰. کاشانی، ملا فتح‌الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج۱۰، ص۲۷۶.    
۷۱. قصص/سوره۲۸، آیه۱۵.    
۷۲. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۲.    
۷۳. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۹.    
۷۴. قصص/سوره۲۸، آیه۱۶.    
۷۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۷.    
۷۶. طه/سوره۲۰، آیه۴۰.    
۷۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۴.    
۷۸. قصص/سوره۲۸، آیه۱۴.    
۷۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۷.    
۸۰. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۴.    
۸۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۶۷.    
۸۲. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۵۹.    
۸۳. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۶۱.    
۸۴. نساء/سوره۴، آیه۸۸.    
۸۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۲.    
۸۶. روم/سوره۳۰، آیه۲۹.    
۸۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۰۷.    
۸۸. جاثیة/سوره۴۵، آیه۲۳.    
۸۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۵.    
۹۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۹.    
۹۱. رعد/سوره۱۳، آیه۳۳.    
۹۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۳.    
۹۳. بقره/سوره۲، آیه۲۶.    
۹۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵.    
۹۵. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۷.    
۹۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۹.    
۹۷. غافر/سوره۴۰، آیه۳۴.    
۹۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷۱.    
۹۹. غافر/سوره۴۰، آیه۷۴.    
۱۰۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷۵.    
۱۰۱. اعراف/سوره۷، آیه۳۰.    
۱۰۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۵۳.    
۱۰۳. نحل/سوره۱۶، آیه۳۶.    
۱۰۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۷۱.    
۱۰۵. بقره/سوره۲، آیه۱۶.    
۱۰۶. بقره/سوره۲، آیه۱۷۵.    
۱۰۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳.    
۱۰۸. توبه/سوره۹، آیه۱۱۵.    
۱۰۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۰۵.    
۱۱۰. فاتحه/سوره۱، آیه۷.    
۱۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱.    
۱۱۲. نساء/سوره۴، آیه۶۹.    
۱۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۸۹.    
۱۱۴. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۲.    
۱۱۵. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۴.    
۱۱۶. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۷۱.    
۱۱۷. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۲.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ضلل»، ج۴، ص۱۹۲-۲۰۰.    






جعبه ابزار