• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شیطان (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





شَیْطان از واژگان قرآن کریم و به معنای دور شده و متمرد است. این کلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع (شیاطین) هیجده بار در قرآن مجید آمده است. منظور از خطابات قرآن از شیطان، ابلیسی است که به حضرت آدم (علیه‌السلام) سجده نکرد. در آیات قرآن و روایات به موضوعاتی همچون جنسیت شیطان، حدود تسلط شیطان‌، جنود و اولاد شیطان‌ و حکایت تمرد شیطان‌ از خداوند مطرح شده است.



شَیْطان به معنای دور شده و متمرد است. این کلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع (شیاطین) هیجده بار در قرآن مجید آمده است
[۳] عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس، ماده شیطان.
و بررسی در آن از چند جهت لازم است.
به عقیده طبرسی و راغب اصفهانی و ابن اثیر و دیگران نون شیطان اصل کلمه است و آن از شَطَنَ‌ یَشْطُنُ‌ می‌باشد. شطن چنانکه سه دانشمند فوق و جوهری گفته به معنی دور شدن است. «شَطَنَ‌ عَنْهُ: بَعُدَ» علی هذا، شیطان به معنی دور شده از خیر است، چنانکه در مجمع البیان «البعید من الخیر» گفته است. به قول بعضی نون آن زاید و اصل آن از شَاطَ یَشِیطُ است و آن به معنی هلاکت یا شدت غضب است، ولی محققین این قول را قبول ندارند، آنگاه آن‌را شیطان معروف و به معنی هر متمرّد و طاغی گرفته‌اند، اعمّ از آنکه از جنّ باشد یا انس یا جنبندگان.
به نظر نگارنده: شیطان وصف است نه اسم خاص آن روح شریر، و به مناسبت دوری از خیر و از رحمت حق‌تعالی وصف شیطان بر او اطلاق شده است.


شیطان از ملائکه است یا از جن؟
صریح آیه‌ (وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّهِ) آنست که شیطان از نوع جنّ است و روایاتی در این‌باره نقل شده است، از جمله در تفسیر عیاشی ذیل آیه ۳۴ سوره بقره از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل شده:
جمیل بن درّاج از آن حضرت پرسید: آیا ابلیس از ملائکه بود یا کاری از آسمان را عهده‌دار بود؟ فرمود: از ملائکه نبود و کاری از آسمان را مباشرت نداشت. از جنّ بود در میان ملائکه. فرشتگان چنان می‌دانستند که او از آن‌هاست. خدا می‌دانست که از آن‌ها نیست، چون به سجده مامور شد از او واقع شد آنچه واقع شد.
در مجمع البیان ذیل آیه ۳۴ سوره بقره از شیخ مفید (رحمه‌اللّه) نقل شده که گوید: او از جنّ بود و از ملائکه نبود در این‌باره از ائمه هدی (علیهم‌السّلام) روایات متواتر نقل شده و این قول مذهب امامیه است.
از طرف دیگر ظهور استثناء در آیه‌ (وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلِیسَ...) و آیات دیگر که این سیاق را دارند، آن است که او از ملائکه بود وگرنه دستور به او شامل نمی‌شد و جائی برای عتاب و طرد نداشت و حق داشت که بگوید خطاب شامل من نبود.
در خطبه ۱۹۰ نهج البلاغه صریحا او را ملک گفته است و آن چنین است‌ ««کَلَّا مَا کَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِاَمْرٍ اَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَکاً»».
در مجمع البیان ذیل آیه فوق فرموده: شیخ طوسی ملک بودن او را اختیار فرموده و آن در ظاهر تفاسیر ما از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده، و آن از ابن عباس و ابن مسعود و قتاده منقول است.
به نظر نگارنده جنّ و ملائکه از یک حقیقت‌اند و اختلاف صنفی و وصفی دارند؛ در این‌صورت اطلاق جنّ و ملک هر دو به او صادق است. این مطلب را المنار نیز گفته و قول راغب اصفهانی در ذیل نقل خواهد شد.
اگر گوئی: درباره ملائکه هست‌ (بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ. لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) پس چطور شیطان نافرمانی کرد؟
گوئیم: این سخن در «ملک» بررسی خواهد شد و اشکالی ندارد که صنف جنّ از ملائکه اهل گناه باشند. چنانکه در سوره جنّ هست. راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن گوید: جنّ به دو وجه گفته می‌شود: یکی روحانیّین که از دیده پنهان‌اند، در این صورت ملائکه و شیاطین داخل در جنّ‌اند، هر ملک جنّ است ولی هر جنّ ملک نیست. ولی اگر ملک و جنّ از یک حقیقت نباشند ناچار باید گفت: او از جنّ بود نه از ملائک، زیرا آیه فوق الذکر در جنّ بودن او صریح و غیر قابل تاویل است.


در کیش ثنویت ایران قدیم اهریمن خالق مطلق بدی‌ها و شرور و آفات و موجودات زیان‌آور از قبیل مار، عقرب و غیره است، ممکن است بعضی خیال کنند: شیطان در قرآن و اسلام مرادف اهریمن در عقیده ایران باستان است. ولی این اشتباه محض است. شیطان و جنّ نقشی در کار خلقت ندارند.
خالق تمام اشیاء خداوند است و کسی جز خدا در کار خلقت و تدبیر آن استقلالی ندارد. قرآن در مقام ذمّ و ردّ چنین افکار باطل فرموده‌ (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی‌ عَمَّا یَصِفُونَ) ایضا فرموده‌ (وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ اِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ)
آنچه به شیطان و اعوان او داده شده از حول و قوه الهی است و آن‌ها مطلقا استقلالی ندارند، گرچه در علت تفویض قدرت وسوسه به آن‌ها سخن بسیار است.
حدود تسلّط شیطان و شیاطین فقط وسوسه قلبی و بهتر نمایاندن بدی‌ها و بالعکس است و جز این تسلّطی ندارند و در قرآن مجید هرچه در کار آن‌ها گفته شده برگشت همه بر این اصل است.
چنانکه شیطان خود در روز قیامت به مردم خواهد گفت‌ (ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ اِلَّا اَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی...) یعنی «من بر شما تسلّطی نداشتم جز آنکه شما را خواندم و از من قبول کردید.»
و آیات‌ (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ‌...) (یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ‌ الشَّیْطانُ‌ اِلَّا غُرُوراً) (وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ‌ الشَّیْطانُ‌ اَعْمالَهُمْ) (الشَّیْطانُ‌ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ...) و آیات دیگر همه راجع به این مطلب‌اند، و این قدرت از جانب خدا اعطا شده ولی چند آیه هست که باید بررسی شوند.
اول آیه‌ (الَّذِینَ یَاْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ اِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ‌ الشَّیْطانُ‌ مِنَ الْمَسِّ) تفسیر المنار شیطان را در آیه میکروب دانسته و به عقیده تفسیر المیزان، اشعار آیه به دخالت جنّ در بعضی از دیوانگان قطعی است.
دوم آیاتی‌که نسیان را به شیطان نسبت می‌دهند نحو (وَ اِمَّا یُنْسِیَنَّکَ‌ الشَّیْطانُ‌ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری‌ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ) ایضا آیه ۴۲ سوره یوسف، ۶۳ سوره کهف، ۲۰۱ سوره اعراف. شاید این نسیان در اثر وسوسه‌های مخصوص باشد و شاید شیطان این تسلّط را نیز دارد.
سوم آیه‌ (اَنِّی مَسَّنِیَ‌ الشَّیْطانُ‌ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ) در «ایّوب» احتمال دادیم که شاید منظور وسوسه شیطان است که او را با القاء وسوسه رنج می‌داد نه اینکه شیطان سبب بیماری او بود.
چهارم‌ (وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ‌ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ) و آیه‌ (اَ لَمْ تَرَ اَنَّا اَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ‌ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ اَزًّا) در این دو آیه نیز تحریک شیطان و قرین بودنش به وسیله وسوسه است، با اضافه اینکه خداوند در صورت کوری از ذکر خدا و کفر به آیات شیطان را مسلّط می‌کند.


حکایت عصیان این روح شریر در جا‌های متعدد از قرآن کریم نقل شده است. ما آن‌را از سوره اعراف نقل می‌کنیم: ‌«ای بشر ما شما را‌ اندازه گرفته و صورت دادیم، سپس به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید (و اعتراف نمائید که او لایق خلافة اللّه در زمین است). ملائکه سجده کردند (و اعتراف کرده خاضع شدند) مگر ابلیس که از ساجدان نبود.»
خدا فرمود: «ابلیس چه مانع شد تو را که سجده نکردی؟ گفت: من از او بهترم که مرا از آتش به خصوصی آفرید‌ه‌ای ولی او را از گل مخصوص (این استدلال از او بی‌جا و باطل بود که برتریّت در اثر استعداد و کار است و آدم استعداد خلافت خدائی داشت نه او).»
خدا فرمود: «از آنجا فرو شو تو را نرسد که در اینجا بزرگی کنی، برون شو که تو از حقیران هستی.»
گفت: «مرا تا روزی‌که از نو زنده‌ می‌شوند مهلت بده.» فرمود: «تو از مهلت شدگانی.» (منظورش آن بود که مرا فعلا از بین مبر و گرفتار منما، خدا در جواب فرموده‌ «اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» گویا منظور اینست که وجود تو طوری است که نخواهی مرد، بلکه از زمره آنانی‌که از مردن مهلت دارند و شاید غرض آنست‌که مهلت دادیم. شیطان چون این مهلت را فهمید) گفت: «پروردگارا در قبال اینکه مرا به فساد‌ انداختی برای کمین آن‌ها در راه راست تو خواهم نشست سپس از جلو و پشت سرشان و از راست و چپ به سوی آن‌ها خواهم آمد، طوری‌که بیشتر آن‌ها را بنده شکرگزار نخواهی یافت.»
خدا فرمود: «از اینجا مذموم و مطرود بیرون شو هر که از مردم پیروی تو کند حتما حتما جهنم را از شما پر خواهم کرد.»
به نظر تفسیر المیزان این حکایت و اغفال شدن آدم حاکی از روابط واقعی میان نوع انسان و ملائکه و ابلیس است که به صورت امر، امتثال، طرد، رجم، سؤال و جواب آمده است. غرض تفسیر المیزان ظاهرا آنست که امر و نهی و خطاب به ابلیس و گفتگوی او با خدا در بین نبوده، بلکه واقعیت به این صورت ذکر شده است.
در تفسیر المنار گوید: آن (خطاب خدا و جواب شیطان و عصیان و نهی آدم) بیان واقعی صفت طبیعت بشر و طبیعت شیطان و استعداد و کار‌های آن دو است.
سخن المنار و المیزان جواب اشکال بعضی مفسران است که گفته‌اند: خدا چگونه به ابلیس خطاب کرد؟! آیا به وسیله ملائکه بود یا مطالب را در لوح محفوظ می‌دید؟! و آیا این عرضه را داشت که خدا او را طرف سؤال و جواب قرار بدهد؟ (مشروح اشکال مفسران).
چرا این تسلط به شیطان داده شد؟
عالم ایجاد با همه وسعت و کثرت اجزاء، بهم دیگر مربوط و آخرش به اولش معطوف است. این ارتباط در حکمت الهی به طور ضرورت باید با تنافی و تضاد یا با کمال و نقص و وجدان و فقدان و رسیدن و حرمان باشد. اگر شرّ، فساد، رنج، فقدان، نقص، ضعف و امثال این‌ها در عالم نبود، برای خیر، صحت، راحت، وجدان، کمال و قدرت مصداقی نبود و چیزی از آن‌ها درک نمی‌شد. اگر شقاوت نبود سعادت یافت نمی‌شد، اگر معصیت نبود طاعتی محقق نمی‌گردید و اگر قبح و ذمّ نبود مدح و حسن پیدا نمی‌شد و هرگاه عقاب نمی‌بود ثواب حاصل نمی‌شد. و اگر دنیا وجود نداشت آخرتی متکون نمی‌شد. اطاعت مثلا امتثال امر خداست، اگر عدم امتثال ممکن نبود فعل ضروری می‌شد و در آن صورت امر خدائی معنائی نداشت و تحصیل حاصل می‌شد. و آنگاه برای طاعت معنائی نمی‌ماند و با عدم طاعت و عصیان، مدح و ذمّ و ثواب و عقاب باطل می‌گردید و سپس دین، شریعت و دعوت و آنگاه نبوّت و رسالت و اجتماع و مدنیّت و انسانیت سپس هر شی‌ء باطل می‌شد.
از اینجا روشن می‌شود که وجود شیطان داعی بر شرّ و معصیت از ارکان نظام عالم انسانی است که بر سنت اختیار جاری است. شیطان مثل حاشیه‌ای در کنار صراط مستقیم که باید انسان آن‌را برود واقع شده است و معلوم است که استقامت صراط با حاشیه‌ای که خارج از اوست معین می‌شود.


شیطان در اضلال بشر تن‌ها نیست بلکه اعوان و انصار دارد. قرآن فرموده: شیطان و دار و دسته‌اش شما را از محلی می‌بینند که شما آن‌ها را نمی‌بینید. (اِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ) و در جای دیگر فرموده: آیا او و ذرّیه‌اش را دوستان غیر از من می‌گیرید حال آنکه آن‌ها به شما دشمن‌اند. (اَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ) (یسَ اَجْمَعُونَ) هکذا تمام آیاتی‌که نسبت اضلال و اغفال را به شیاطین می‌دهند.
در اینصورت همانطور که ملک الموت اعوان و انصار دارد و یک‌جا آمده‌، (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ) و در جای دیگر فرموده‌ (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ) و می‌دانیم که دیگران اعوان ملک الموت‌اند. همچنین شیطان نیز جنود و اعوان دارد و از عنوان‌ «جُنُودُ اِبْلِیسَ» به دست می‌آید که تمام ارواح شریره از ابلیس که رئیس آن‌هاست پیروی می‌کنند.
روایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) در این‌باره زیاد است. برای نمونه به سفینة البحار لفظ «بلس» و «شطن» رجوع شود. از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل شده: قسم به خدائی‌که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به حق فرستاد. عفریت‌ها و ابلیس‌ها بر مؤمن بیشتر از زنبوران بر گوشت‌اند. مؤمن از کوه محکم‌تر است، کوه را با تبر می‌توان تراشید ولی مؤمن از دین خود کم نمی‌کند.
لفظ شیطان به انس نیز گفته می‌شود. به انسان‌های دور از حق و متمرّد، شیطان اطلاق می‌شود. در قرآن کریم نیز یافته است، مثل‌ (وَ اِذا خَلَوْا اِلی‌ شَیاطِینِهِمْ‌ قالُوا اِنَّا مَعَکُمْ) ایضا (وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ‌ الْاِنْسِ وَ الْجِنِّ)
درست است که در اینگونه موارد شیاطین بدون الف و لام عهد است و در شیاطین معروف نیز بدون الف و لام آمده است، مثل‌ (وَ حَفِظْنا‌ها مِنْ کُلِ‌ شَیْطانٍ‌ رَجِیمٍ) و مثل‌ (نُقَیِّضْ لَهُ‌ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ) در اینصورت شاید مراد از الشیطان یا الشیاطین انسان‌ها باشند، باید در این‌باره در آیات دقت بیشتر کرد.
مثلا شاید مراد از (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ‌ عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ...) (وَ اِنَ‌ الشَّیاطِینَ‌ لَیُوحُونَ اِلی‌ اَوْلِیائِهِمْ...) انسان‌های متمرد باشند. نگارنده این احتمال را نزدیک به یقین می‌داند.


مطالب دیگری درباره شیاطین و شیطان هست از قبیل رانده شدن از آسمان‌ها، کار کردن برای حضرت سلیمان و غیره مثل‌ (وَ مِنَ‌ الشَّیاطِینِ‌ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ...)


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۳۲-۴۰.    
۲. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین تحقیق الحسینی، ج۶، ص۲۷۱.    
۳. عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس، ماده شیطان.
۴. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۲۰۸.    
۵. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۵۴.    
۶. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۴۷۵.    
۷. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۵، ص۲۱۴۴.    
۸. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۴۲۱.    
۹. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۴۷۵.    
۱۰. کهف/سوره۱۸، آیه۵۰.    
۱۱. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۳۲۸.    
۱۲. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۶۲.    
۱۳. بقره/سوره۲، آیه۳۴.    
۱۴. نهج البلاغه، سید شریف رضی، خطبه ۱۹۲، ص۲۸۷.    
۱۵. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۶۲.    
۱۶. رشید رضا، محمد، المنار، ج۱، ص۲۲۱.    
۱۷. انبیاء/سوره۲۱، آیه۲۶ و ۲۷.    
۱۸. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۲۰۴.    
۱۹. انعام/سوره۶، آیه۱۰۰.    
۲۰. صافات/سوره۳۷، آیه۱۵۸.    
۲۱. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۲.    
۲۲. اعراف/سوره۷، آیه۲۰.    
۲۳. نساء/سوره۴، آیه۱۲۰.    
۲۴. انفال/سوره۸، آیه۴۸.    
۲۵. بقره/سوره۲، آیه۲۶۸.    
۲۶. بقره/سوره۲، آیه۲۷۵.    
۲۷. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۱۲.    
۲۸. انعام/سوره۶، آیه۶۸.    
۲۹. ص/سوره۳۸، آیه۴۱.    
۳۰. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۶.    
۳۱. مریم/سوره۱۹، آیه۸۳.    
۳۲. اعراف/سوره۷، آیه۱۱- ۱۸.    
۳۳. رشید رضا، محمد، المنار، ج۸، ص۳۰۲.    
۳۴. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۶-۳۷.    
۳۵. اعراف/سوره۷، آیه۲۷.    
۳۶. کهف/سوره۱۸، آیه۵۰.    
۳۷. شعراء/سوره۲۶، آیه۹۴ و ۹۵.    
۳۸. سجده/سوره۳۲، آیه۱۱.    
۳۹. انعام/سوره۶، آیه۶۱.    
۴۰. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸.    
۴۱. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۴، ص۴۳۰.    
۴۲. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۱، ص۳۷۱.    
۴۳. بقره/سوره۲، آیه۱۴.    
۴۴. انعام/سوره۶، آیه۱۱۲.    
۴۵. حجر/سوره۱۵، آیه۱۷.    
۴۶. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۶.    
۴۷. بقره/سوره۲، آیه۱۰۲.    
۴۸. انعام/سوره۶، آیه۱۲۱.    
۴۹. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۲.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «شیطان»، ج۴، ص۳۲-۴۰.    


رده‌های این صفحه : شیطان | مفردات قرآن




جعبه ابزار