• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شَیْطان (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





شَیْطان (به فتح شین، سکون یاء) از واژگان قرآن کریم به معنای دور شده و متمرد است.
این کلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع (شیاطین) هیجده بار در قرآن مجید آمده است.
منظور از خطابات قرآن از شیطان، ابلیسی است که به حضرت آدم (علیه‌السلام) سجده نکرد.
در آیات قرآن و روایات به موضوعاتی همچون جنسیت شیطان، حدود تسلط شیطان، جنود و اولاد شیطان و حکایت تمرد شیطان از خداوند مطرح شده است.

فهرست مندرجات

۱ - معنای شَیْطان
۲ - کاربردها
       ۲.۱ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۲۰ سوره اعراف )
       ۲.۲ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۱۲۰ سوره نساء )
       ۲.۳ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۴۸ سوره انفال)
       ۲.۴ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۲۶۸ سوره بقره)
       ۲.۵ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۲۷۵ سوره بقره)
       ۲.۶ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۶۸ سوره انعام )
       ۲.۷ - الشَّيْطَانُ (آیه ۴۲ سوره یوسف)
       ۲.۸ - الشَّيْطَانُ (آیه ۶۳ سوره کهف)
       ۲.۹ - الشَّيْطَانِ (آیه ۲۰۱ سوره اعراف)
       ۲.۱۰ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۴۱ سوره ص)
       ۲.۱۱ - شَیْطاناً (آیه ۳۶ سوره زخرف)
       ۲.۱۲ - الشَّیاطِینَ‌ (آیه ۸۳ سوره مریم)
       ۲.۱۳ - شَیاطِینِهم (آیه ۱۴ سوره بقره)
       ۲.۱۴ - شَیاطِینَ‌ (آیه ۱۱۲ سوره انعام)
       ۲.۱۵ - شَیْطانٍ‌ (آیه ۱۷ سوره حجر)
       ۲.۱۶ - الشَّیاطِینُ‌ (آیه ۱۰۲ سوره بقره)
       ۲.۱۷ - الشَّیاطِینَ‌ (آیه ۱۲۱ سوره انعام )
       ۲.۱۸ - الشَّیاطِینِ‌ (آیه ۸۲ سوره انبیاء )
۳ - ملائکه یا جن‌ بودن شیطان
۴ - حدود تسلط شیطان‌
۵ - حکایت تمرد شیطان‌
۶ - علت تسلط به شیطان
۷ - جنود و اولاد شیطان‌
۸ - تعداد کاربردها
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


شَیْطان به معنای دور شده و متمرد است.
به عقیده طبرسی، راغب اصفهانی، ابن اثیر و دیگران نون شیطان اصل کلمه است و آن از شَطَنَ‌ یَشْطُنُ‌ می‌باشد.
شطن چنان‌که سه دانشمند فوق و جوهری گفته به معنی دور شدن است. «شَطَنَ‌ عَنْهُ: بَعُدَ»
علی هذا، شیطان به معنی دور شده از خیر است.
در مجمع البیان «البعید من الخیر» گفته است.
به قول بعضی نون آن زاید و اصل آن از شَاطَ یَشِیطُ است و آن به معنی هلاکت یا شدت غضب است.
محققین این قول را قبول ندارند، آن‌گاه آن‌ را شیطان معروف و به معنی هر متمرّد و طاغی گرفته‌اند، اعمّ از آن‌که از جنّ، انس یا جنبندگان باشد.
به نظر نگارنده: شیطان وصف است و اسم خاص نیست. آن روح شریر به مناسبت دوری از خیر و از رحمت حق‌تعالی وصف شیطان بر او اطلاق شده است.


به مواردی از شَیْطان که در قرآن به‌ کار رفته است، اشاره می‌شود:

۲.۱ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۲۰ سوره اعراف )

(فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ‌)
(سپس شيطان آن دو را وسوسه كرد.)


۲.۲ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۱۲۰ سوره نساء )

(یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ‌ الشَّیْطانُ‌ اِلَّا غُرُوراً)
(شيطان به آن‌ها وعده‌ها ى دروغين مى‌دهد؛ و به آرزوها، سرگرم مى‌سازد؛ در حالى كه جز فريب و نيرنگ، به آن‌ها وعده نمى‌دهد)


۲.۳ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۴۸ سوره انفال)

(وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ‌ الشَّیْطانُ‌ اَعْمالَهُمْ)
(و به يادآور هنگامى را كه شيطان، اعمال آن‌ها مشركان‌ را در نظرشان جلوه داد.)


۲.۴ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۲۶۸ سوره بقره)

(الشَّیْطانُ‌ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ)
(شيطان، شما را وعده فقر و تهيدستى مى‌دهد.)
آیات دیگر همه راجع به این مطلب‌اند و این قدرت از جانب خدا اعطا شده است ولی چند آیه هست که باید بررسی شوند. اول آیه ذیل:


۲.۵ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۲۷۵ سوره بقره)

(الَّذِینَ یَاْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ اِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ‌ الشَّیْطانُ‌ مِنَ الْمَسِّ)
(كسانى كه ربا مى‌خورند، در قيامت مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان، ديوانه شده و تعادل خود را از دست داده بر مى‌خيزند.)
تفسیر المنار شیطان را در آیه میکروب دانسته و به عقیده تفسیر المیزان، اشعار آیه به دخالت جنّ در بعضی از دیوانگان قطعی است.


۲.۶ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۶۸ سوره انعام )

(وَ اِمَّا یُنْسِیَنَّکَ‌ الشَّیْطانُ‌ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری‌ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ)
( و اگر شيطان تو را به فراموشى افكند، پس از ياد آورى با اين گروه ستمكار منشين.)
دوم آياتی كه نسيان را به شيطان نسبت می‌دهند مانند آیات بالا که به این موضوع اشاره دارد و آیاتی که در ادامه خواهد آمد. شاید این نسیان در اثر وسوسه‌های مخصوص باشد و شاید شیطان این تسلّط را نیز دارد.


۲.۷ - الشَّيْطَانُ (آیه ۴۲ سوره یوسف)

(فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ)
(ولى شيطان ياد او را نزد آقايش از خاطر وى برد.)


۲.۸ - الشَّيْطَانُ (آیه ۶۳ سوره کهف)

(وَ مَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا)
(و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد و ماهى به طرز شگفت‌آورى راه خود را در دريا پيش گرفت.)


۲.۹ - الشَّيْطَانِ (آیه ۲۰۱ سوره اعراف)

(إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ)
(هنگامى كه گرفتار وسوسه‌هاى شيطان شوند.)


۲.۱۰ - الشَّیْطانُ‌ (آیه ۴۱ سوره ص)

(اَنِّی مَسَّنِیَ‌ الشَّیْطانُ‌بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ)
( پروردگارا شيطان مرا به رنج و عذاب افكنده است.)
در آیه بالا که آیه سوم است و درباره «ایّوب» احتمال دادیم که شاید منظور وسوسه شیطان است که او را با القاء وسوسه رنج می‌داد نه اینکه شیطان سبب بیماری او بود.


۲.۱۱ - شَیْطاناً (آیه ۳۶ سوره زخرف)

(وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ‌ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ)
(و هر كس از ياد خداوند رحمان، روى‌گردان شود شيطانى را بر او مسلط مى‌سازيم كه همواره همنشين او خواهد بود.)


۲.۱۲ - الشَّیاطِینَ‌ (آیه ۸۳ سوره مریم)

(اَ لَمْ تَرَ اَنَّا اَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ‌ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ اَزًّا)
(آيا نديدى‌ كه ما شياطين را به سوى کافران فرستاديم تا آنان را شديداً تحريک كنند؟!)
در این دو آیه نیز تحریک شیطان و قرین بودنش به وسیله وسوسه است، با اضافه این‌که خداوند در صورت کوری از ذکر خدا و کفر به آیات شیطان را مسلّط می‌کند.


۲.۱۳ - شَیاطِینِهم (آیه ۱۴ سوره بقره)

(وَ اِذا خَلَوْا اِلی‌ شَیاطِینِهِمْ‌ قالُوا اِنَّا مَعَکُمْ)
(ولى هنگامى كه با شيطان‌ها و هم‌كيشان خود خلوت مى‌كنند.)


۲.۱۴ - شَیاطِینَ‌ (آیه ۱۱۲ سوره انعام)

(وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ‌ الْاِنْسِ وَ الْجِنِّ)
(اين گونه در برابر هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم.)
لفظ شیطان به انس نیز گفته می‌شود. به انسان‌های دور از حق و متمرّد، شیطان اطلاق می‌شود.


۲.۱۵ - شَیْطانٍ‌ (آیه ۱۷ سوره حجر)

(وَ حَفِظْنا‌ها مِنْ کُلِ‌ شَیْطانٍ‌ رَجِیمٍ)
(و آن را از هر شيطان رانده شده‌اى حفظ كرديم.)
درست است که در این‌گونه موارد شیاطین بدون الف و لام عهد است و در شیاطین معروف نیز بدون الف و لام آمده است، مانند آن‌چه در آیات بالا آمده است، در اینصورت شاید مراد از الشیطان یا الشیاطین انسان‌ها باشند. باید در این‌باره در آیات دقت بیشتر کرد.


۲.۱۶ - الشَّیاطِینُ‌ (آیه ۱۰۲ سوره بقره)

(وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ‌ عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ)
(و از آن‌چه شياطين در عصر سليمان بر مردم مى‌خواندند پيروى كردند.)


۲.۱۷ - الشَّیاطِینَ‌ (آیه ۱۲۱ سوره انعام )

(وَ اِنَ‌ الشَّیاطِینَ‌ لَیُوحُونَ اِلی‌ اَوْلِیائِهِمْ)
(و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى‌كنند.)
مثلا شاید مراد از شیطان در دو آیه بالا انسان‌های متمرد باشند. نگارنده این احتمال را نزدیک به یقین می‌داند.


۲.۱۸ - الشَّیاطِینِ‌ (آیه ۸۲ سوره انبیاء )

(وَ مِنَ‌ الشَّیاطِینِ‌ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ)
(و گروهى از شياطين را نيز مسخّرِ او قرار داديم، كه در دريا برايش غوّاصى مى‌كردند.)
مطالب دیگری درباره شیاطین و شیطان هست از قبیل رانده شدن از آسمان‌ها، کار کردن برای حضرت سلیمان و غیره مثل‌ آن .



شیطان از ملائکه است یا از جن؟
صریح آیه‌ (وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّهِ) آن‌است که شیطان از نوع جنّ است و روایاتی در این‌باره نقل شده است، از جمله در تفسیر عیاشی ذیل آیه ۳۴ سوره بقره از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل شده:
جمیل بن درّاج از آن حضرت پرسید: آیا ابلیس از ملائکه بود یا کاری از آسمان را عهده‌دار بود؟ فرمود: از ملائکه نبود و کاری از آسمان را مباشرت نداشت. از جنّ در میان ملائکه بود. فرشتگان چنان می‌دانستند که او از آن‌هاست. خدا می‌دانست که از آن‌ها نیست، چون به سجده مامور شد و او از آن سر بار زد.
در مجمع البیان ذیل آیه ۳۴ سوره بقره از شیخ مفید (رحمه‌اللّه) نقل شده که گوید: او از جنّ بود و از ملائکه نبود در این‌باره از ائمه هدی (علیهم‌السّلام) روایات متواتر نقل شده و این قول مذهب امامیه است.
از طرف دیگر ظهور استثناء در آیه‌ (وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلِیسَ) و آیات دیگر که این سیاق را دارند، آن است که او از ملائکه بود وگرنه دستور به او شامل نمی‌شد و جائی برای عتاب و طرد نداشت و حق داشت که بگوید خطاب شامل من نبود.
در خطبه ۱۹۰ نهج البلاغه صریحا او را ملک گفته است و آن چنین است‌. «كَلاَّ، مَا كَانَ اللهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْر أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً»
در مجمع البیان ذیل آیه فوق فرموده: شیخ طوسی ملک بودن او را اختیار فرموده و آن در ظاهر تفاسیر ما از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده و آن از ابن عباس و ابن مسعود و قتاده منقول است.
به نظر نگارنده جنّ و ملائکه از یک حقیقت‌اند و اختلاف صنفی و وصفی دارند؛ در این‌صورت اطلاق جنّ و ملک هر دو به او صادق است. این مطلب را المنار نیز گفته و قول راغب اصفهانی در ذیل نقل خواهد شد.
اگر گویی: درباره ملائکه این آیه هست: (بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) پس چطور شیطان نافرمانی کرد؟
گوییم: این سخن در «ملک» بررسی خواهد شد و اشکالی ندارد که صنف جنّ از ملائکه اهل گناه باشند. چنان‌که در سوره جنّ هست. راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن گوید: جنّ به دو وجه گفته می‌شود: یکی روحانیّین که از دیده پنهان‌اند، در این صورت ملائکه و شیاطین داخل در جنّ‌اند، هر ملک جنّ است ولی هر جنّ ملک نیست. ولی اگر ملک و جنّ از یک حقیقت نباشند ناچار باید گفت: او از جنّ بود نه از ملائک، زیرا آیه فوق الذکر در جنّ بودن او صریح و غیر قابل تاویل است.


در کیش ثنویت ایران قدیم اهریمن خالق مطلق بدی‌ها و شرور و آفات و موجودات زیان‌آور از قبیل مار، عقرب و غیره است، ممکن است بعضی خیال کنند: شیطان در قرآن و اسلام مرادف اهریمن در عقیده ایران باستان است. ولی این اشتباه محض است. شیطان و جنّ نقشی در کار خلقت ندارند.
خالق تمام اشیاء خداوند است و کسی جز خدا در کار خلقت و تدبیر آن استقلالی ندارد. قرآن در مقام ذمّ و ردّ چنین افکار باطل فرموده‌ است: (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی‌ عَمَّا یَصِفُونَ) همچنین فرمود: (وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ اِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ)
آن‌چه به شیطان و اعوان او داده شده از حول و قوه الهی است و آن‌ها مطلقا استقلالی ندارند، گرچه در علت تفویض قدرت وسوسه به آن‌ها سخن بسیار است.
حدود تسلّط شیطان و شیاطین فقط وسوسه قلبی و بهتر نمایاندن بدی‌ها و بالعکس است و جز این تسلّطی ندارند و در قرآن مجید هرچه در کار آن‌ها گفته شده برگشت همه بر این اصل است.
چنان‌که شیطان خود در روز قیامت به مردم خواهد گفت‌:
(ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ اِلَّا اَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی)
«من بر شما تسلّطی نداشتم جز آن‌که شما را خواندم و از من قبول کردید.»


حکایت عصیان این روح شریر در جا‌های متعدد از قرآن کریم نقل شده است. ما آن‌را از سوره اعراف نقل می‌کنیم: ‌«ای بشر ما شما را‌ اندازه گرفته و صورت دادیم، سپس به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید (و اعتراف نمائید که او لایق خلافة اللّه در زمین است). ملائکه سجده کردند (و اعتراف کرده خاضع شدند) مگر ابلیس که از ساجدان نبود.»
خدا فرمود: «ابلیس چه مانع شد تو را که سجده نکردی؟ گفت: من از او بهترم که مرا از آتش به خصوصی آفرید‌ه‌ای ولی او را از گل مخصوص (این استدلال از او بی‌جا و باطل بود که برتریّت در اثر استعداد و کار است و آدم استعداد خلافت خدائی داشت؛ نه او.)»
خدا فرمود: «از آنجا فرو شو تو را نرسد که در اینجا بزرگی کنی، برون شو که تو از حقیران هستی.»
گفت: «مرا تا روزی‌که از نو زنده‌ می‌شوند مهلت بده.» فرمود: «تو از مهلت شدگانی.»
(منظورش آن بود که مرا فعلا از بین مبر و گرفتار منما، خدا در جواب فرموده‌ (اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ) گویا منظور این است که وجود تو طوری است که نخواهی مرد، بلکه از زمره آنانی‌که از مردن مهلت دارند و شاید غرض آن است‌ که مهلت دادیم. شیطان چون این مهلت را فهمید) گفت: «پروردگارا در قبال اینکه مرا به فساد‌ انداختی برای کمین آن‌ها در راه راست تو خواهم نشست سپس از جلو و پشت سرشان و از راست و چپ به سوی آن‌ها خواهم آمد، طوری‌که بیشتر آن‌ها را بنده شکرگزار نخواهی یافت.»
خدا فرمود: «از اینجا مذموم و مطرود بیرون شو، هر که از مردم پیروی تو کند حتما حتما جهنم را از شما پر خواهم کرد.»
به نظر تفسیر المیزان این حکایت و اغفال شدن آدم حاکی از روابط واقعی میان نوع انسان، ملائکه و ابلیس است که به صورت امر، امتثال، طرد، رجم، سؤال و جواب آمده است. غرض تفسیر المیزان ظاهرا آن‌ است که امر و نهی و خطاب به ابلیس و گفتگوی او با خدا در بین نبوده، بلکه واقعیت به این صورت ذکر شده است.
در تفسیر المنار گوید: آن (خطاب خدا و جواب شیطان و عصیان و نهی آدم) بیان واقعی صفت طبیعت بشر و طبیعت شیطان و استعداد و کار‌های آن دو است.
سخن المنار و المیزان جواب اشکال بعضی مفسران است که گفته‌اند: خدا چگونه به ابلیس خطاب کرد؟! آیا به وسیله ملائکه بود یا مطالب را در لوح محفوظ می‌دید؟! و آیا این عرضه را داشت که خدا او را طرف سؤال و جواب قرار بدهد؟ (مشروح اشکال مفسران).


چرا این تسلط به شیطان داده شد؟
عالم ایجاد با همه وسعت و کثرت اجزاء، بهم دیگر مربوط و آخرش به اولش معطوف است. این ارتباط در حکمت الهی به طور ضرورت باید با تنافی و تضاد یا با کمال، نقص، وجدان، فقدان، رسیدن و حرمان باشد. اگر شرّ، فساد، رنج، فقدان، نقص، ضعف و امثال این‌ها در عالم نبود، برای خیر، صحت، راحت، وجدان، کمال و قدرت مصداقی نبود و چیزی از آن‌ها درک نمی‌شد. اگرشقاوت نبود سعادت یافت نمی‌شد، اگر معصیت نبود طاعتی محقق نمی‌گردید و اگر قبح و ذمّ نبود مدح و حسن پیدا نمی‌شد و هرگاه عقاب نمی‌بود ثواب حاصل نمی‌شد. اگر دنیا وجود نداشت آخرتی متکون نمی‌شد. اطاعت مثلا امتثال امر خداست، اگر عدم امتثال ممکن نبود فعل ضروری می‌شد و در آن صورت امر خدائی معنائی نداشت و تحصیل حاصل می‌شد و آنگاه برای طاعت معنائی نمی‌ماند و با عدم طاعت و عصیان، مدح، ذمّ و ثواب و عقاب باطل می‌گردید و سپس دین، شریعت و دعوت و آن‌گاه نبوّت، رسالت، اجتماع، مدنیّت و انسانیت سپس هر شی‌ء باطل می‌شد.
از اینجا روشن می‌شود که وجود شیطان داعی بر شرّ و معصیت از ارکان نظام عالم انسانی است که بر سنت اختیار جاری است. شیطان مثل حاشیه‌ای در کنار صراط مستقیم که باید انسان آن‌ را برود واقع شده است و معلوم است که استقامت صراط با حاشیه‌ای که خارج از اوست معین می‌شود.


شیطان در اضلال بشر تن‌ها نیست؛ بلکه اعوان و انصار دارد. قرآن فرموده: شیطان و دار و دسته‌اش شما را از محلی می‌بینند که شما آن‌ها را نمی‌بینید. (اِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ)
در جای دیگر فرموده: آیا او و ذرّیه‌اش را دوستان غیر از من می‌گیرید حال آن‌که آن‌ها به شما دشمن‌اند. (اَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ) (یسَ اَجْمَعُونَ) هکذا تمام آیاتی‌که نسبت اضلال و اغفال را به شیاطین می‌دهند.
در این‌صورت همان‌طور که ملک الموت اعوان و انصار دارد و یک‌جا آمده‌: (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ) در جای دیگر فرموده: (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ) و می‌دانیم که دیگران اعوان ملک الموت‌اند. همچنین شیطان نیز جنود و اعوان دارد و از عنوان‌ (جُنُودُ اِبْلِیسَ) به دست می‌آید که تمام ارواح شریره از ابلیس که رئیس آن‌هاست پیروی می‌کنند.
روایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) در این‌باره زیاد است. برای نمونه به سفینة البحار لفظ «بلس» و «شطن» رجوع شود. از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل شده: قسم به خدایی‌ که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به حق فرستاد. عفریت‌ها و ابلیس‌ها بر مؤمن بیشتر از زنبوران بر گوشت‌اند. مؤمن از کوه محکم‌تر است، کوه را با تبر می‌توان تراشید ولی مؤمن از دین خود کم نمی‌کند.


این کلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع (شیاطین) هیجده بار در قرآن مجید آمده است.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۳۲-۴۰.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۵۴.    
۳. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین تحقیق الحسینی، ج۶، ص۲۷۱.    
۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۲۰۸.    
۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۵۴.    
۶. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۴۷۵.    
۷. جوهری، ابونصر، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۵، ص۲۱۴۴.    
۸. جوهری، ابونصر، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیة، ج۵۵، ص۲۱۴۴.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۲۱.    
۱۰. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۴۷۵.    
۱۱. اعراف/سوره۷، آیه۲۰.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۵۲.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۹.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۴.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۳۹.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص ۳۴    
۱۷. نساء/سوره۴، آیه۱۲۰.    
۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۹۷.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص ۱۳۷.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۸۵.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۵۸.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۹۵.    
۲۳. انفال/سوره۸، آیه۴۸.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۳.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۲۲.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۹۷.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۳۴.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۷۷.    
۲۹. بقره/سوره۲، آیه۲۶۸.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۴۵    
۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۶۰۴.    
۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۳۹۳.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۵۹.    
۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۹۳.    
۳۵. بقره/سوره۲، آیه۲۷۵.    
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷.    
۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۶۵۰.    
۳۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۱۰.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۷۹.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۲۰۵.    
۴۱. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۱۲.    
۴۲. انعام/سوره۶، آیه۶۸.    
۴۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۳۵.    
۴۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۲۰۰.    
۴۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۱۴۰.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۱۳۷.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۸۱.    
۴۸. یوسف/سوره۱۲، آیه ۴۲    
۴۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۲۴۰.    
۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۲۴۵.    
۵۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۸۰.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۲۳.    
۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۰۴.    
۵۴. کهف/سوره۱۸، آیه ۶۳    
۵۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۳۰۱.    
۵۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۴۷۲.    
۵۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۳۴۰.    
۵۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۹۶.    
۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۳۶۳.    
۶۰. اعراف/سوره۷، آیه ۲۰۱.    
۶۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۷۶.    
۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۴۹۸.    
۶۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۸۱.    
۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۱۴۸.    
۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۱۷.    
۶۶. ص/سوره۳۸، آیه۴۱.    
۶۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۴۵۵.    
۶۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۱۷.    
۶۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۸.    
۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۱۱۱.    
۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۳۶۴.    
۷۲. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۶.    
۷۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۴۹۲.    
۷۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۱۵۰.    
۷۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۱۰۱.    
۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۴۵.    
۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۹، ص۱۸.    
۷۸. مریم/سوره۱۹، آیه۸۳.    
۷۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۳۱۱.    
۸۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۱۴۹.    
۸۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۰۹.    
۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۲۰۶.    
۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۵۱.    
۸۴. بقره/سوره۲، آیه۱۴.    
۸۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳.    
۸۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۳۲۲.    
۸۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۱۳.    
۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۹۲.    
۸۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۰۷.    
۹۰. انعام/سوره۶، آیه۱۱۲.    
۹۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۴۲    
۹۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۴۲.    
۹۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۲۱.    
۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۳۴.    
۹۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۱۳۹.    
۹۶. حجر/سوره۱۵، آیه۱۷.    
۹۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۳.    
۹۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۲۵.    
۹۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۳۸.    
۱۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۷۳.    
۱۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۰۷.    
۱۰۲. بقره/سوره۲، آیه۱۰۲.    
۱۰۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۶.    
۱۰۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۳۵۷.    
۱۰۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۳۳.    
۱۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۸۴.    
۱۰۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۲۷.    
۱۰۸. انعام/سوره۶، آیه۱۲۱.    
۱۰۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۴۳.    
۱۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۵۹.    
۱۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان،ج۷، ص۳۳۳.    
۱۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۵۲.    
۱۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۱۵۲.    
۱۱۴. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۲.    
۱۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۳۲۹.    
۱۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۴۳.    
۱۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۴۴۳.    
۱۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص ۱۵۳.    
۱۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۰۵.    
۱۲۰. کهف/سوره۱۸، آیه۵۰.    
۱۲۱. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۳۲۸.    
۱۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۶۲.    
۱۲۳. بقره/سوره۲، آیه۳۴.    
۱۲۴. سید رضی، محمد، نهج البلاغه، ت الحسون، ص،۲۸۷، خطبه۱۹۲.    
۱۲۵. عبده، محمد، نهج البلاغه - ط مطبعه الاستقامه، ج،۲، ص۱۶۲، خطبه۱۸۷.    
۱۲۶. صالح، صبحی، نهج البلاغه، ص۲۸۷، خطبه ۱۹۲.    
۱۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۶۲.    
۱۲۸. رشید رضا، محمد، المنار، ج۱، ص۲۲۱.    
۱۲۹. انبیاء/سوره۲۱، آیه۲۶ و ۲۷.    
۱۳۰. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۰۴.    
۱۳۱. انعام/سوره۶، آیه۱۰۰.    
۱۳۲. صافات/سوره۳۷، آیه۱۵۸.    
۱۳۳. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۲.    
۱۳۴. اعراف/سوره۷، آیه۱۱- ۱۸.    
۱۳۵. رشید رضا، محمد، المنار، ج۸، ص۳۰۲.    
۱۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۶.    
۱۳۷. اعراف/سوره۷، آیه۲۷.    
۱۳۸. کهف/سوره۱۸، آیه۵۰.    
۱۳۹. شعراء/سوره۲۶، آیه۹۴ و ۹۵.    
۱۴۰. سجده/سوره۳۲، آیه۱۱.    
۱۴۱. انعام/سوره۶، آیه۶۱.    
۱۴۲. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸.    
۱۴۳. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۴، ص۴۳۰.    
۱۴۴. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۱، ص۳۷۱.    
۱۴۵. اعراف/سوره۷، آیه۲۰.    
۱۴۶. نساء/سوره۴، آیه۱۲۰.    
۱۴۷. انفال/سوره۸، آیه۴۸.    
۱۴۸. بقره/سوره۲، آیه۲۶۸.    
۱۴۹. بقره/سوره۲، آیه۲۷۵.    
۱۵۰. انعام/سوره۶، آیه۶۸.    
۱۵۱. ص/سوره۳۸، آیه۴۱.    
۱۵۲. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۶.    
۱۵۳. مریم/سوره۱۹، آیه۸۳.    
۱۵۴. بقره/سوره۲، آیه۱۴.    
۱۵۵. انعام/سوره۶، آیه۱۱۲.    
۱۵۶. حجر/سوره۱۵، آیه۱۷.    
۱۵۷. بقره/سوره۲، آیه۱۰۲.    
۱۵۸. انعام/سوره۶، آیه۱۲۱.    
۱۵۹. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۲.    
۱۶۰. یوسف/سوره۱۲، آیه ۴۲    
۱۶۱. کهف/سوره۱۸، آیه ۶۳    
۱۶۲. اعراف/سوره۷، آیه ۲۰۱.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «شیطان»، ج۴، ص۳۲-۴۰.    






جعبه ابزار