نَصْر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نَصْر (به فتح نون و سکون صاد) و
نُصْرت (به ضم نون و سکون صاد) از
واژگان قرآن کریم به معنای
یاری است و چون با «عَلَی» و «مِنْ» به
مفعول دوّم
متعدی شود معنای
نجات، خلاص کردن و
غلبه میدهد. این واژه دارای مشتقاتی است که در
آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:
اِنْتِصار (به کسر الف و تاء و سکون نون) به معنای
انتقام در صورتی که با «مِن» متعدی شود؛
تَناصُر (به فتح تاء و ضم صاد) به معنای یاری کردن یکدیگر؛
اِسْتِنْصار (به کسر الف و تاء و سکون سین و نون) به معنای طلب یاری؛
ناصِر (به کسر صاد) به معنای یاری کننده؛ و
نَصیر (به فتح نون) به معنای ناصر یعنی یاری کننده و
صفت مشبهه میباشد.
نَصْر:
یاری است؛ «نَصَرَ المظلوم نَصْراً: اعانه».
نُصْرت نیز مانند نَصْر است و به قول
قاموس نصور نیز
مصدر است.
نَصْر چون با «عَلَی» و «مِنْ» به مفعول دوّم متعدی شود معنای
نجات، خلاص کردن و
غلبه میدهد. در
اقرب الموارد آمده: «نَصَرَ فلانا علی عدوّه و منه: نجّاه منه و خلّصه و اعانه و قوّاه علیه».
(اَلا اِنَ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ) «آگاه باشید که یاری
خدا نزدیک است».
(وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ) یعنی: «ما را بر قوم
کافر پیروز گردان و از آنها خلاصمان کن».
علی هذا نَصْر در آیاتی مثل
(وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ اِنْ طَرَدْتُهُمْ) به معنی نجات و خلاص است، یعنی: «ای قوم چه کسی مرا از
عذاب خدا
نجات میدهد اگر آنها را طرد کنم».
اِنْتِصار:
انتقام است در صورتی که با «مِن» متعدی شود، «انْتَصَرَ منه: انتقم»، چنانکه در
صحاح و اقرب و قاموس گفته است.
در
مفردات آن را طلب نصر گفته؛
در اقرب آن را در صورت تعدیه به «علی» گفته است.
(وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَاُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ) «و آنکه بعد از مظلوم بودن انتقام بکشد راهی بر او نیست».
(هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ اَوْ یَنْتَصِرُونَ) «آیا شما را
یاری میکنند و یا انتقام میکشید؟».
(فَدَعا رَبَّهُ اَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ) «
نوح (علیهالسّلام) خدایش را خواند که من مغلوبم، از دشمنانم انتقام بکش (و مرا یاری کن)».
(یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ) «بر شما شعلهای از
آتش و
دود فرستاده شود و دفع آن نتوانید». شاید
نحاس فلز مذاب باشد.
تَناصُر: بین الاثنین است یعنی، یاری کردن یکدیگر.
(ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ) «چه شده یکدیگر را یاری نمیکنید؟».
اِسْتِنْصار: طلب یاری است.
(فَاِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْاَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ...) «آنگاه آنکه دیروز از او کمک خواست او را به یاری میطلبید».
ناصِر: یاری کننده است.
جمع آن در
قرآن مجید ناصرون و انصار است.
(فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ) (و براى او هيچ
نیرو و ياورى نيست).
(وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ) (و
یاوری و
شفاعتکنندهای ندارند).
(وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ اَنْصارٍ) «
ستمگران را یارانی نیست».
در آیات
(وَ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ...) (پيشگامان نخستين از
مهاجرین و
انصار، ...)
و
(لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ) (به يقين خداوند
رحمت خود را شامل حال
پیامبر و مهاجران و انصار نمود...)
مراد از انصار اهل مدینهاند که
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را یاری کردند، جانب اسمیّت بر وصفیّت آن غلبه یافته و در مقابل مهاجرین قرار گرفته است.
نَصیر: به معنی
ناصر است.
به چند محل که مراجعه شد، مبالغه بودن آن بدست نیامد، لابد
صفت مشبهه میباشد.
(وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ) «شما را جز خدا نه سرپرستی است و نه یاری».
یاری خدا به مردم روشن و آشکار است و یاری مردم به خدا آنست که
دین خدا را یاری کنند و رواج بدهند.
(وَ لَیَنْصُرَنَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ اِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ • الَّذِینَ اِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْاَرْضِ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ اَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْاُمُورِ) «حتما حتما خدا یاری میکند کسی را که خدا را یاری کند، خدا توانا و
عزیز است، یاران خدا کسانیاند که اگر در زمین به آنها
قدرت دهیم
نماز برپا میدارند،
زکوة میدهند،
امر به معروف و نهی از منکر میکنند و آخر کارها برای خدا است».
پس یاران خدا را دانستیم، خوشا به حالشان، از اینجا معنی
آیات زیر روشن میشود:
(یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا اَنْصارَ اللَّهِ...) و
(قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ اَنْصارُ اللَّهِ...) (اى كسانى كه
ایمان آوردهايد! ياوران خدا باشيد همانگونه كه
عیسی بن مریم به
حواریون گفت: «كيست كه ياور من به سوى خدا براى
تبلیغ آيين او گردد؟!» حواريون گفتند: «ما ياوران خداييم»).
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "نصر"، ج۷، ص۷۲.