صفحه 43 قرآن کریم سوره بقره
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صفحه قبل
..........
صفحه ۴۳
..........
صفحه بعد
سوره بقره
(
اللَّهُ
وَلِیُّ
الَّذِینَ
آمَنُوا
یُخْرِجُهُم
مِّنَ
الظُّلُمَاتِ
إِلَی
النُّورِ
ۖ
وَ
الَّذِینَ
کَفَرُوا
أَوْلِیَاؤُهُمُ
الطَّاغُوتُ
یُخْرِجُونَهُم
مِّنَ
النُّورِ
إِلَی
الظُّلُمَاتِ
ۗ
أُولَٰئِکَ
أَصْحَابُ
النَّارِ
ۖ هُمْ
فِیهَا
خَالِدُونَ
)
(۲۵۷)
خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده اند; آنها را از ظلمتها خارج ساخته، به سوى نور مى برد. ولى کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند; که آنها را از نور خارج ساخته، به سوى ظلمتها مى برند; آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود.
(
أَ
لَمْ
تَرَ
إِلَی
الَّذِی
حَاجَّ
إِبْرَاهِیمَ
فِی
رَبِّهِ
أَنْ
آتَاهُ
اللَّهُ
الْمُلْکَ
إِذْ
قَالَ
إِبْرَاهِیمُ
رَبِّیَ
الَّذِی
یُحْیِی
وَ
یُمِیتُ
قَالَ
أَنَا
أُحْیِی
وَ
أُمِیتُ
ۖ
قَالَ
إِبْرَاهِیمُ
فَإِنَّ
اللَّهَ
یَأْتِی
بِالشَّمْسِ
مِنَ
الْمَشْرِقِ
فَأْتِ
بِهَا
مِنَ
الْمَغْرِبِ
فَبُهِتَ
الَّذِی
کَفَرَ
ۗ
وَ
اللَّهُ
لَا
یَهْدِی
الْقَوْمَ
الظَّالِمِینَ
)
(۲۵۸)
آیا ندیدى (و آگاهى ندارى از) کسى
[
نمرود
]
که بر اثر (غرور ناشى از) حکومتى که خدا به او داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد؟ و هنگامى که ابراهیم گفت: «خداى من آن کسى است که زنده مى کند و مى میراند.» گفت: «من نیز زنده مى کنم و مى میرانم.» (و دستور داد دو زندانى را حاضر کردند، فرمان آزادى یکى و قتل دیگرى را داد.) ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از مشرق مى آورد; (اگر راست مى گویى) تو آن را از مغرب بیاور!» به این صورت، آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، گروه ستمکاران را هدایت نمى کند.
(
أَوْ
کَالَّذِی
مَرَّ
عَلَیٰ
قَرْیَةٍ
وَ
هِيَ
خَاوِیَةٌ
عَلَیٰ
عُرُوشِهَا
قَالَ
أَنَّیٰ
یُحْیِی
هَٰذِهِ
اللَّهُ
بَعْدَ
مَوْتِهَا
ۖ
فَأَمَاتَهُ
اللَّهُ
مِائَةَ
عَامٍ
ثُمَّ
بَعَثَهُ
ۖ
قَالَ
کَمْ
لَبِثْتَ
ۖ
قَالَ
لَبِثْتُ
یَوْمًا
أَوْ
بَعْضَ
یَوْمٍ
ۖ
قَالَ
بَل
لَّبِثْتَ
مِائَةَ
عَامٍ
فَانظُرْ
إِلَیٰ
طَعَامِکَ
وَ
شَرَابِکَ
لَمْ
یَتَسَنَّهْ
ۖ
وَ
انظُرْ
إِلَیٰ
حِمَارِکَ
وَ
لِنَجْعَلَکَ
آیَةً
لِّلنَّاسِ
ۖ
وَ
انظُرْ
إِلَی
الْعِظَامِ
کَیْفَ
نُنشِزُهَا
ثُمَّ
نَکْسُوهَا
لَحْمًا
ۚ
فَلَمَّا
تَبَیَّنَ
لَهُ
قَالَ
أَعْلَمُ
أَنَّ
اللَّهَ
عَلَیٰ
کُلِّ
شَیْءٍ
قَدِیرٌ
)
(۲۵۹)
یا همانند کسى که از کنار یک آبادى (ویران شده) عبور کرد، در حالى که دیوارهاى آن، به روى سقفهایش فرو ریخته بود، (و اهل آن همگى مرده بودند، او با خود) گفت: «چگونه خدا این ها را پس از مرگ، زنده مى کند؟!» (دراین هنگام،) خدا او را یکصد سال میراند; سپس زنده کرد; و به او گفت: «چه قدر درنگ کردى؟» گفت: «یک روز; یا بخشى از یک روز.» فرمود: «بلکه یکصد سال درنگ کردى! نگاه کن به غذا و نوشیدنى خود، که هیچ گونه تغییرى نیافته است! (پس بدان خدا بر همه چیز قادر است). ولى به درازگوش خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشى شده!، آنچه مى بینى، هم براى اطمینان خاطر توست، و هم) براى این که تو را نشانه اى براى مردم (در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوانها (ى مرکب سوارى خود) نگاه کن که چگونه آنها را برپا ساخته، به هم پیوند مى دهیم، سپس گوشت بر آنها مى پوشانیم!» هنگامى که (این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: «مى دانم خدا بر هر چیزى تواناست.»
صفحه قبل
..........
صفحه ۴۳
..........
صفحه بعد
درج مطلب
درباره ما
صفحه نخست
اشتراکگذاری
ایتا
تلگرام
واتساپ
آخرین مطالب اضافه شده
بحث
مقاله
مدرسه فقاهت
کتابخانه
ویکی پرسش
جعبهابزار
صفحه تصادفی
فهرست الفبایی
راهنمای ویکیفقه
راهنمای تصویری
ورود به سامانه / ایجاد حساب کاربری
العربیة
|
اردو
|
Türkçe
آخرین مطالب اضافه شده
بحث
مقاله
پیشرفته
نمایش تاریخچه
ویرایش
خواندن
صفحه نخست
درج مطلب
آخرین مطالب اضافه شده
اشتراکگذاری
ایتا
تلگرام
واتساپ
مدرسه فقاهت
کتابخانه
ویکی پرسش
جعبهابزار
صفحه تصادفی
فهرست الفبایی
راهنمای ویکیفقه
راهنمای تصویری