گمان تناقض در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن مجید معجزه جاوید
پیامبر اسلام برای تمامی اعصار و قرون است و یکی از موارد
اعجاز این کتاب آسمانی عدم
تناقض و
اختلاف در آنست.
مدتی است که در برخی از سایتهای معلوم الحال اینترنتی، مطلبی به عنوان «شصت مورد از دشواریها و
تناقضات قرآن» به
چشم میخورد. عدهای نیز ـ به شکل سازمان یافته ـ، این مطلب را به طور انبوه به
ایمیل کاربران ایرانی ارسال میکنند. شبکههای ماهوارهای خاصی نیز در جهت تضعیف
ایمان و باور مسلمانان، به
شبهه پراکنی در این باره مشغولند. ما در این نوشتار به بررسی توهماتی میپردازیم که عدهای
تصور میکنند با نشر آنها میتوانند، چیزی از وحیانی بودن،
قداست و
حقانیت «قرآن» بکاهند. هر ساله، با فرا رسیدن ماه مبارک
رمضان که
بهار قرآن است، موج جدیدی برای نشر این
اکاذیب و
توهمات ایجاد میشود.
آنها شبهاتی را نشر میدهند که بارها، توسط
علما و
قرآن پژوهان مورد بررسی قرار گرفتهاند. برخی از این
شبهات بسیار سطحی و نشان از کم اطلاعی طراحان آن نسبت به قرآن و
علوم قرآنی میباشد. برخی دیگر نیز تهمتهای ناروایی بیش نیست که قرآن از آن پیراسته است. غالب این شبهات نیز ترجمه ایست از سایتهای عرب زبان، و متعلق به برخی از
گروههای مسیحی تندرو. منشا این شبهات
افکار مستشرقانی است که میخواهند قرآن را تا حد کتب تحریف شده خود (کتب
یهود و
مسیحیت) پایین آورند.
ما در این نوشتار به بررسی توهماتی میپردازیم که عدهای تصور میکنند با نشر آنها میتوانند، چیزی از وحیانی بودن، قداست و حقانیت «قرآن» بکاهند.
خداوند در
سوره شوری به
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) میگوید: «اوحینا الیک قرآنا عربیا؛
ما قرآنی
فصیح و گویا را بر تو
وحی کردیم.» در
سوره نجم نیز گفته است: ، «وما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی؛ آنچه پیامبر به
مردم میگوید مطابق
وحی الهی است، نه از روی
هوا و هوس.»
به عبارتی، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) تنها مامور
ابلاغ فرمان الهی بوده و حق تصرف در آن را نداشته است. ایشان نه
حق تصرف در
آیات الاهی را داشته است و نه میتوانسته قصد چنین کاری کند. خداوند در
سوره حاقه با
لحن تهدیدآمیزی در مورد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) میگوید: «ولو تقول علینا بعض الاقاویل، لاخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الوتین؛
و اگر برخی سخنان را به ما ـ به
دروغ ـ نسبت می داد، حتما با
قدرت او را گرفتار میساختیم، سپس رگ قلبش را مسلما قطع می کردیم.»
از این
آیات آشکار میگردد که قرآن وحی
الهی است و پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) نقشی جز ابلاغ نداشته است. همین مطلب
سبب شده تا در قرآن هیچ گونه اختلاف و تناقضی راه نیابد، و کتابی باشد عاری از هرگونه باطل و کجی.
خداوند خود به این ویژگی قرآن در
سوره زمر اشاره کرده است و میگوید: «قرآنا عربیا غیر ذی عوج؛
این کتاب قرآنی است فصیح و خالی از هرگونه کجی و نادرستی». «لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه؛
هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید.»
این در حالی است که اگر قرآن توسط
بشر آورده میشد، عاری از اختلاف و
تناقض نبود. چون انسانها در طول زندگی در حال تکامل فکری هستند و افکارشان در معرض
تغییر و تبدیل است. مگر امکان دارد افکار شخصی در طول بیش از ۲۰ سال دچار تغییر و تحول نگردد. و سخنان او در طی این سالها عاری از اشتباه و تناقض باشد.
بنابراین ما هنگامی که در قرآن
تدبر میکنیم و آیات آن را عاری از اختلاف و تناقض مییابیم. همین نشان از اینست که قرآن وحی
الهی میباشد. خداوند به این
استدلال در
سوره نساء اشاره کرده است و میفرماید: «افلا یتدبرون القرءان و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا؛
آیا در معانی قرآن نمیاندیشید؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعا در آن اختلاف بسیاری مییافتند»
دو نکته در این
آیه نهفته است: ۱. اختلاف و تناقضی در قرآن کریم یافت نمیشود. ۲. قرآن کریم، وحی
الهی است.
در
احادیث معصومین (علیهمالسلام) نیز به عدم
اختلاف و
باطل و کجی در قرآن اشاره شده است:
۱-
امیرالمومنین (علیهالسّلام) فرمود: «علیکم بکتاب الله! فانه الحبل المتین... لا یعوج فیقام، و لا یزیغ فیستعتب؛
بر شما باد به
کتاب خدا، که آن ریسمان محکم است... کج نمیشود تا آن را راست کنند، و از حق
انحراف حاصل نمیکند تا از آن بخواهند که به حق باز گردد.»
۲-
امام سجاد (علیهالسّلام) میفرماید: «... و میزان قسط لا یحیف عن الحق لسانه، و نور هدی لا یطفا عن الشاهدین برهانه؛
قرآن ترازوی درستی است که زبانهاش از حق منحرف نمیشود، و
نور هدایتی است که فروغ آن از
چشم نگرندگان محو نمیگردد.»
۳-
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «هو قول الله و تنزیله، و هو الکتاب العزیز الذی لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه، تنزیل من حکیم حمید؛
قرآن گفته خدا و فرستاده او است، و کتاب عزیزی است که باطل از هیچ طرف به آن راه ندارد؛ نازل شدهای است از سوی خدای
حکیم حمید.» بنابراین، این کتاب
شک و شبههای در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است. «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین».
از آنجا که هر پیامبری برای
اثبات نبوت خویش معجزهای ارائه میکند، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) نیز قرآن را به عنوان
معجزهای الهی ارائه کرد. معجزهای که بر دلها اثر میگذاشت و اثر آن بر سران مشرکین مخفی نبود. از همان زمان بود که مخالفان ایشان سعی در مخفی کردن
حقیقت و ابطال اثر آیات قرآن در قلوب مردم داشتند. اما به سبب ناتوانی آنها و اقبال مردم به شنیدن آیات قرآن، سران مشرکین چارهای ندیدند تا شنیدن قرآن را
تحریم کرده و مردم و مسافران
مکه را از شنیدن آن منع کنند.
در این راستا، بخاطر ایجاد
هراس و دور کردن مردم از پیامبر (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) ، به ایشان اتهاماتی زدند. آنها حضرت را
مجنون،
کاهن،
شاعر،
کاذب و
افتراگو،
میخواندند. علاوه بر این، قرآن را
اسطوره و
افسانه،
«و اذا قیل لهم ما ذا انزل ربکم قالوا اساطیر الاولین؛و هنگامی که به آنها گفته شود: پروردگار شما چه نازل کرده است؟ میگویند: اینها افسانههای پیشینیان است. » مینامیدند.
در
عصر امامان (علیهمالسلام) نیز، در پی گسترش و ترویج
معارف قرآن، روند
تهمت و
دروغ نسبت به آن و تردید در وحیانی بودنش ادامه یافت. حتی باعث بروز شبهاتی در دل برخی از افراد گشت. پاسخ
ائمه (علیهمالسلام) و یارانشان به سوالاتی در مورد تناقضات قرآن، بیانگر مطرح بودن این موضوع در آن دوران است که به نمونههایی اشاره میکنیم:
در کتاب
التوحید شیخ صدوق در باب «الرد علی الثنویة و الزنادقة» نقل شده است که مردی محضر
امیرالمومنین (علیهالسّلام) آمد و عرض کرد: «انی قد شککت فی کتاب الله المنزل؛ من در کتاب
الهی به
شک افتادهام». وقتی حضرت از
علت آن پرسید، گفت: «لانی وجدت الکتاب یکذب بعضه بعضا فکیف لا اشک فیه؛ چون برخی آیات یکدیگر را
تکذیب میکنند، پس چگونه در آن
شک نکنم». حضرت فرمود: «ان کتاب الله لیصدق بعضه بعضا و لا یکذب بعضه بعضا و لکنک لم ترزق عقلا تنتفع به؛ فهات ما شککت فیه من کتاب الله عز و جل؛ آیات قرآن یکدیگر را
تصدیق میکنند؛ نه تکذیب! ولی
عقل تو به اندازهای نیست که بتوانی از آن بهرهمند شوی. پس آنچه را که در آن شک کردهای از کتاب خدای عزوجل بیاور. موارد شک خودت را بگو. تا پاسخ گویم، وی آیات زیادی را بیان کرد و
شبهات را برشمرد و
امام (علیهالسّلام) پاسخ لازم را داد. در این حدیث شبهات و آیات زیادی که موهم تناقضاند بیان شدهاند.
مردی خدمت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) آمد و گفت: «لو لا ما فی القرآن من الاختلاف و التناقض لدخلت فی دینکم: اگر در قرآن شما اختلاف و تناقض نبود، هر آینه من داخل در
دین شما میشدم». حضرت فرمود: آن موارد را بگو. همه را گفت و امام (علیهالسّلام) به آنها پاسخ داد. وقتی شبهاتش رفع گردید،
اسلام را پذیرفت. این حدیث از جامعترین احادیثی است که بسیاری از شبهات و آیات موهم تناقض را به همراه پاسخ در خود جای داده و مرحوم
طبرسی آن را در کتاب «
الاحتجاج علی اهل اللجاج» نقل کرده است.
از
اصبغ بن نباته نیز نقل شده است که امیرالمومنین (علیهالسّلام) بر
منبر کوفه پس از
حمد و
ثنای الهی فرمود: ای مردم، از من بپرسید زیرا در اطراف و جوانب من
علم بسیار است.... شخصی گفت: «یا امیرالمؤمنین وجدت کتاب الله ینقض بعضه بعضا؛ ای امیر المؤمنین، من بعضی آیات قرآن را ناقض هم یافته ام». امام (علیهالسّلام) فرمود: «کتاب الله یصدق بعضه بعضا و لا ینقض بعضه بعضا؛ آیات کتاب خدا همه اش تصدیق کننده هم است، نه ناقض و ردکننده هم!». هر چه به خاطرت میآید بپرس! گفت: ای امیر المؤمنین، در آیهای فرماید: «برب المشارق و المغارب»، و در دیگری فرموده: «رب المشرقین و رب المغربین» و در جای دیگر فرموده: «قال رب المشرق و المغرب»؟! فرمود: مادرت در عزایت باد! ای ابن کواء، این
مشرق است، این هم
مغرب، و اما آیه «رب المشرقین و رب المغربین» به تحقیق که مشرق زمستان بر حدی و مشرق تابستان نیز بر حدی است، آیا این را از دوری و نزدیکی
شمس در نمییابی؟ و اما آیه: «برب المشارق و المغارب» آن سیصد و شصت برج دارد، هر روز در برجی حاضر و از برجی دیگر غایب میشود، و فقط در سال دیگر در همان روز به همان
برج باز میگردد.
شخصی به
ابن عباس گفت: در قرآن مواردی هستند که با یکدیگر اختلاف دارند. ابن عباس از او پرسید: آیا در قرآن تردید داری؟ گفت: نه. سپس موارد اختلاف را شمرد و ابن عباس پاسخ داد. یکی از سوالات آن شخص مربوط به آیاتی بود که مقدار
روز قیامت را بیان کردهاند.
نقل شده است که زندیقی به خدمت
امام صادق (علیهالسّلام) آمد و از واژگان «
عرش» و «
کرسی» در آیات «الرحمن علی العرش استوی» و «وسع
کرسیه السماوات و الارض» سوال کرد و پاسخ مناسبی از امام صادق (علیهالسّلام) دریافت نمود.
ابن اسحاق کندی، فیلسوفی عراقی بود که در نیمه
قرن سوم هجری و همزمان با عصر
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) میزیست. او به توهم تناقض و اختلاف در آیات قرآن، مشغول جمع آوری آیاتی شد. وی آنها را به صورت رساله تدوین کرد. چون امام حسن عسکری (علیهالسّلام) توسط یکی از شاگردان او از این مطلب آگاه شد، فرمود: آیا نمیتوانید استادتان را از این کار منصرف کنید. در ادامه حضرت به یکی از شاگردان ابن اسحاق کندی فرمود: «برو و از استادت بپرس: آیا
امکان دارد روزی
خداوند بگوید که من از آیات قرآن، هدفی غیر از آنچه تو فهمیدی داشتم؟ چنانچه پذیرفت، بگو: پس چگونه مدعی تناقض بین آیات قرآن هستی؟». شاگرد در خدمت استاد، همین مطالب را بازگو کرد. او که از این
استدلال شگفت زده شده بود، آتشی افروخت و دست نوشتههایش را در آن افکند.
اینها همه نمونههایی هستند که از مطرح بودن بحث «تناقض در قرآن» در عصر معصومان پرده بر میدارند. این شبهات نیز معمولا از سوی
زنادقه مطرح میشدهاند و پس از آن، برخی از مسلمانان بخاطر عدم آگاهی از پاسخ آنها، این شبهات را در نزد ائمه (علیهمالسلام) بازگو میکردند و جواب مناسبی دریافت مینمودند.
امروزه سرمنشاء بسیاری از
شبهات قرآنی به خصوص در بحث تناقضات، آثار و افکار
مستشرقان است. گر چه بسیاری از مستشرقان، در
پژوهشهای قرآنی، هدفی جز مبارزه با آن را نداشتهاند، اما بسیاری از آنها پس از مطالعات و پژوهشهای عمیق به متعالی بودن آموزهها و آیات قرآن
اعتراف کردهاند.
گروهی از دانشمندان و قرآن پژوهان غیر مسلمان، مانند: ایزوتسوی ژاپنی، توماس کارلایل اسکاتلندی، و
جرجی زیدان مسیحی به این نتیجه رسیده اند که معارف قرآن آن قدر عالی و منطبق با آموزه های
الهی است که قطعا یک نوع پیوند با خدا دارد و به گونه ای مورد عنایت خداوند بوده است، و به همین خاطر سبب نجات مردم
جزیرة العرب و
سعادت میلیاردها انسان مسلمان در طول
تاریخ شده است. با این حال، آن ها نزول
وحی خداوند بر
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) و
وحی بودن آیات قرآن را نپذیرفته اند، از این رو قرآن را
کتاب آسمانی و
اسلام را آخرین
دین الهی ندانسته و به آن نگرویده اند.
اما بعضی از شرق شناسان غربی مانند پروفسور
هانری کربن فرانسوی، دکتر
موریس بوکای فرانسوی، جان دیوان پورت انگلیسی و شهید دکتر
ادوارد انیلی ایتالیایی، منشاء
قرآن کریم را وحی آشکار
الهی دانسته اند و معتقدند قرآن توسط
جبرئیل امین بر حضرت محمد (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) نازل شد. این گروه بعد از بررسی های علمی فراوان وقتی به این حقیقت که مصدر قرآن وحیانی است، دست یافتهاند، از دین سابق خود دست کشیده و دین اسلام را پذیرفته و مقالات علمی ارزنده ای در این زمینه تالیف کردهاند. اسامی حدود دویست نفر از آن ها در کتاب مستقلی جمع آوری و منتشر شده است.
مرحوم حسین عبداللهی خوروش نیز، زحمت زیادی را به شناسائی مستشرقان و دانشمندان غیر مسلمانی اختصاص داده است که تحقیقاتی را درباره اسلام و قرآن انجام داده بودند و حقانیت آن برای آن ها ثابت شده بود. ایشان توانست حدود دو هزار اسم را استخراج کند که در دو جلد منتشر شده است.
در هر صورت، برخی از مستشرقان با توجه به مطالعاتی که در زمینه اشکالات و تناقضات قرآنی داشتهاند، متونی بجای گذاشتهاند که در مقاله «مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن» نام این اشخاص ذکر شده است و عبارتند از:
۱- گلدزیهر؛ مذاهب التفسیر الاسلامی و العقیدة و الشریعة فی الاسلام.
۲- یوسف دره حداد.؛ دروس القرآنیه، القرآن و الکتاب، اطوار الدعوة القرآنیه.
۳- جرجس سال؛ مقالة فی الاسلام، که در جزء سوم با عنوان «اسرار عن القرآن» به اشکالات تناقضات قرآن پرداخته است.
۴- ونسینک؛ «دائرة المعارف الاسلامی» ضمن واژه «خطیة» و «رسول»؛ بول؛ در مقاله «صالح»؛ ماکدونالد در مدخل «
جن» نیز بعضی از اشکالات تناقضات قرآن را مطرح کردهاند.
۵- لوسیان کلیموفتش؛ المسلمون تحت الحکم الشیوعی.
دانشمندان اسلامی در جهت پاسخگویی به شبهات مطرح شده از سوی مغرضان و برخی از مستشرقان، به تدوین و تالیف آثار گرانبهایی پرداختهاند. حضرت آیتالله
محمد هادی معرفت در کتاب «
شبهات و ردود »
از برخی از این دانشمندان نام بردهاند. مهمترین اشخاصی که در زمینه شبهات و پاسخ به تناقضات قرآنی زحمت کشیدهاند عبارتند از:
۱- ابی علی محمد بن مستنیر بصری، متوفی ۲۰۶ هـ. ق، ادیب و از یاران امام صادق (علیهالسّلام) بوده است. او کتابی در مورد شبهات قرآنی، به
ترتیب سورهها به نام «الرد علی الملحدین فی تشابه القرآن» تالیف کرده است.
۲-
ابن قتیبه دینوری، متوفی ۲۷۲ هـ. ق، نیز کتاب «تاویل مشکل القرآن» را درباره رد شبهات قرآنی نگاشته است. این کتاب توسط محمد حسن بحری بیناباج ترجمه شده که بنیاد پژوهشهای اسلامی در
مشهد مقدس آن را به چاپ رسانده است.
۳-
سید شریف رضی، متوفی ۴۰۶، نیز از اشخاصی است که در این موضوع تالیفی داشته است. اثر گرانسنگ ایشان «
حقایق التاویل فی مشابه التنزیل» نام دارد.
۴-
قاضی عبد الجبار معتزلی نیز کتاب «تنزیه القرآن عن المطاعن» را نگاشته است.
۵- محمد الفاتح مرزوق نیز در این موضوع کتابی با عنوان «دفاع الاسلام ضد مطاعن التبشیر» دارد.
۶-
قطب راوندی در کتاب «
الخرائج و الجرائح» فصلی را به رد شبهات اختصاص داده است.
۷-
ابن شهر آشوب مازندرانی نیز رسالهای در پاسخ به ۱۲۰۰ شبهه پیرامون قرآن نوشته است.
۸- همچنین
جلال الدین سیوطی در کتاب «
الاتقان فی علوم القرآن» در باب چهل و هشتم به مساله تناقض پرداخته است. کتاب او با ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، توسط موسسه انتشاراتی امیرکبیر در تهران به چاپ رسیده است.
۹- علامه
محمد باقر مجلسی نیز در
بحار الانوار بحث مبسوطی درباره شبهات قرآنی دارد.
۱۰- شیخ جلیل یاسینف نیز کتاب «اضواء علی متشابهات القرآن» را نگاشته است. - احمد عمران نیز «القرآن و المسیحیة فی المیزان» را در پاسخ به اشکالات اسلام شناس و
قرآن شناس مسیحی لبنانی یوسف حداد مؤلف کتاب «القرآن و المسیحیه» نگاشته است.
۱۱- آیتالله محمد هادی معرفت نیز در کتاب «شبهات و ردود حول القرآن الکریم» بسیاری از شبهات قرآنی را بررسی کرده است. ایشان در مورد تناقضات قرآنی نیز بحث کاملی را ارائه کردهاند.
۱۲-
آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خویی نیز در جلد اول کتاب «
البیان فی تفسیر القرآن»، از عدم تناقض در قرآن سخن گفتهاند.
۱۳- محمد بن ابی بکر رازی نیز در رسالهای به بیش از ۱۲۰۰ پرسش درباره شبهات قرآنی پاسخ داده است.
۱۴- استاد خلیل یاسین کتابی به نام «اضواء علی متشابهات القرآن» نگاشته که در آن به ۱۶۰۰ پرسش پاسخ داده است.
۱۵-
آیتالله جعفر سبحانی، تالیفی شیوا درباره آیات مشکله نگاشته است.
۱۶- بسیاری از مفسران از جمله
آیتالله مکارم شیرازی و
علامه طباطبایی در ذیل
آیه ۸۲
سوره نساء به عدم اختلاف و تناقض در قرآن پرداختهاند.
۱۷- سید علیرضا صدر حسینی نیز در کتابی با عنوان «نقدی بر کتاب تولدی دیگر» به بررسی شبهات مطرح شده در مورد ادیان
الهی و قرآن که در کتاب «تولدی دیگر» مطرح شده، پرداخته است.
ما
مسلمانان معتقدیم که
آئین اسلام، برترین و کاملترین
آئین الهی است. پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) نیز
خاتم الانبیاء است و آخرین کتاب آسمانی را به عنوان
معجزه الهی برای
هدایت بشر آورده است. یکی از عواملی که سبب برتری دین مبین اسلام بر سایر ادیان شده است، سالم ماندن قرآن از
تحریف و دستبرد بشر است. کتابی که هیچ بشری حتی شخص پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) در معارف آن اعمال سلیقه نکرده است و همین امر، سبب شده تا این کتاب آسمانی از وجود اختلاف، تناقض، کجی و اباطیل در امان بماند.
باید توجه داشت که مغرضان و کسانی هستند که میخواهند برتری اسلام و قرآن را انکار کنند. یکی از ترفندهای آنان برای رسیدن به این هدف، ایجاد تشکیک در اعجاز قرآن است. آنها ادعای وجود اختلاف و تناقض در قرآن را، برای رسیدن به همین هدف ـ یعنی انکار
اعجاز قرآن ـ مطرح میکنند. علاوه براین، در جهت انکار اعجاز قرآن، شبهات دیگری ـ مثل؛
نبوغ پیامبر (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم)، اخذ قرآن از کتب
یهود و
مسیحیت، تاثیرپذیری قرآن از
فرهنگ زمانه و محیط اطراف، و مساله تجربه دینی ـ را نیز مطرح کردهاند که قرآن پژوهان به بررسی، نقد و رد آنها پرداختهاند.
آنچه از مسلمات محسوب میشود اینست که وجود هرگونه اختلاف و تناقض در آیات قرآن کریم توهمی بیش نیست. هر چند در نگاه ابتدایی که همراه با سطحی نگری و ظاهر بینی است؛ گویا ظواهر برخی از آیات با یکدیگر اختلاف دارند اما این نوع اختلاف که سر منشاء آن وجود آیات «
عام و خاص»، «
ناسخ و منسوخ» و آیات «
محکم و متشابه» است، به
سلامت قرآن خدشهای وارد نمیکند. لذا باید توجه داشت که یکی از عوامل پندار اختلاف و تناقض در قرآن، عدم آشنایی افراد با
مفاهیم و
علوم قرآنی است. البته اسباب و عوامل دیگری نیز وجود دارند که پژوهشگران قرآنی به آن اشاره کردهاند.
آیت الله محمد هادی معرفت و جلال الدین سیوطی به نقل از کتاب «البرهان فی علوم القرآن» زرکشی، اسباب و موجبات پندار تناقض را پنج مورد ذکر کردهاند. پژوهشگر ارجمند حسین طوسی نیز در پژوهشی تحت عنوان «بررسی شبهات تناقض در قرآن» از جهتی دیگر به بیان این مساله پرداخته، و به سه عامل دیگر اشاره کرده است.
بنابراین، موجبات
گمان اختلاف آیات قرآن با یکدیگر، یا به عبارتی عوامل پندار اختلاف و تناقض در قرآن عبارتند از:
۱. بیان حالتهای مختلف و تحولات یک موضوع، مثل آیاتی که
مراحل خلقت انسان را بیان میکنند.
۲. اختلاف دو یا چند
آیه در موضوع، مثل آیات سوال و عدم آن در
قیامت.
۳. تفاوت دو آیه در جهت فعل؛ مثل آنچه در آیه «فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» آمده است.
۴. اختلاف در
حقیقت و مجاز؛ مثل آنچه در آیه «و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری» میباشد.
۵. اختلاف به دو اعتبار.
۶. عدم آگاهی به قانون حکیمانه متشابهات و محکمات.
۷. موانع،
حجاب و آفات
شناخت.
۸. عدم آگاهی به
قوانین علم منطق.
شبهه: در دو آیه از قرآن آمده است که خداوند «احسن الخالقین» میباشد. این سخن بر این مطلب
دلالت دارد که خلق کنندگان دیگری وجود دارند که خداوند در بین آنها بهترین و برترین است. این در حالی است که در آیه ۶۲
سوره زمر آمده است که خداوند آفریدگار همه چیز است؛ «الله خالق کل شیء».
آیا بین این آیات تناقض نیست؟
پاسخ: لازم است در ابتدا با معنا و کاربرد «خلق» آشنا شویم. «
خلق» به معنای «
تقدیر و اندازه گیری» استعمال شده و کاربرد آن به دو گونه است:
۱- ایجاد چیزی از اجزائی که پیش از این وجود داشته است. مثل: خلق یک اثر هنری و هر آنچه که انسان به دست خود میسازد و قطعات و اجزائش را از
طبیعت پیرامون خود تهیه میکند. باید توجه داشت که انسان برای ساخت و خلق یک اثر نیازمند اجزاء آن است. او اجزاء و قطعات را مستقیم یا غیر مستقیم از طبیعت پیرامون خود تهیه میکند و بدون آن نمیتواند اثری را خلق کند یا شیئی را بسازد. به عبارتی انسان در این کار مستقل و بی نیاز از خداوند و آفریدههایش نیست.
خلق به این معنا، در قرآن به انسان نسبت داده شده است. در
سوره آل عمران آمده است که
حضرت عیسی (علیهالسّلام) به
قوم بنی اسرائیل گفت: «انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله؛
من از گل برای شما ـ چیزی ـ به شکل
پرنده میسازم، آنگاه در آن میدمم پس به
اذن خداوند پرندهای میشود». در
سوره مائده نیز خداوند با همین تعبیر ماجرا را نقل میکند و میگوید: «اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی؛
در آن هنگام که تو از گل صورتی همچون پرنده به اذن من خلق کردی».
در این آیات بیان شده که حضرت عیسی (علیهالسّلام) از گل که جزئی از
آفرینش الهی است، با اذن خداوند کبوتری را به پرواز در آورد.
۲- ایجاد مطلق یعنی ایجاد شیئی حتی از
عدم و
نیستی . این نوع خلق مختص خداوند است. هیچ کسی نمیتواند در این نوع خلقت با خداوند شراکت کند. به همین خاطر خداوند در
سوره حج به مشرکان میگوید: «ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا؛
کسانی را که خدا میپندارید، مگسی هم نمیتوانند خلق کنند». این آیه از سویی
شرک را محکوم میکند و از سوی دیگر،
خلقت استقلالی را نشانهای برای شناخت خداوند معرفی میکند زیرا فقط خداوند است که اینگونه خلق میکند.
منظور از خلق در آیات «لا
اله الا هو خالق کل شی ء فاعبدوه»
، «قل الله خالق کل شی ء»
و «ذلکم الله ربکم خالق کل شی ء»
همان خلقتی است که مختص خداوند است.
بنابراین، با توجه به آنچه گذشت، غیر از خداوند خالقهای دیگری هستند اما نیازمند و غیر مستقل میباشند. طبیعی که خداوند چون مستقل است از آنها برتر میباشد و خالق حقیقی اوست. پس این گفته که خداوند «
احسن الخالقین» است، صحیح میباشد.
شبهه: در آیه چهارم
سوره زمر آمده است که: «لو اراد الله ان یتخذ ولدا لاصطفی مما یخلق ما یشاء؛
اگر خدا
اراده کند تا فرزندی انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را میخواست بر میگزید». اما با این حال در آیه ۱۰۱
سوره انعام میگوید: «انی یکون له ولد و لم تکن له صاحبة؛
چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟! حال آنکه همسری نداشته است». چگونه قرآن در یک
آیه فرزند را برای خداوند ممکن، و در آیه دیگر آن را غیر ممکن میداند؟
پاسخ: در حقیقت آیه چهارم سوره زمر پاسخی است به سخن مشرکان که
فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند. نخست میگوید: «لو اراد الله ان یتخذ ولدا لاصطفی مما یخلق ما یشاء؛
اگر خدا میخواست فرزندی انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را می خواست، بر میگزید». پس از این میگوید: «سبحانه هو الله الواحد القهار؛
پاک و منزه است از این که فرزندی داشته باشد، او خداوند واحد قهار است».
در تفسیر جمله اول، مفسران تفسیرهای گوناگونی دارند:
۱- بعضی گفته اند: منظور این است که: اگر خدا می خواست فرزندی انتخاب کند، چرا دختران را برگزیند که به
زعم و پندار شما، انسان هائی کم ارزشاند؟ چرا پسران را برنگزیند؟ و این در حقیقت یک نوع
استدلال بر طبق ذهنیات طرف مقابل است، تا بی پایه بودن گفتار خودش را دریابد.
۲- بعضی دیگر گفته اند: منظور این است که: اگر خدا می خواست فرزندی داشته باشد، مخلوقاتی برتر و بهتر از فرشتگان می آفرید.
اما با توجه به این که: ارزش وجودی دختران در پیشگاه خدا از پسران کمتر نیست، و فرشتگان و یا حضرت عیسی (علیهالسّلام) که به
اعتقاد منحرفان فرزند خدایند، موجوداتی بسیار شریف و شایسته اند، هیچ یک از این دو تفسیر مناسب به نظر نمی رسد.
بهتر این است که گفته شود: آیه در صدد بیان این مطلب است که فرزند، لابد برای «کمک» یا «انس روحی» است، به فرض محال که خداوند نیاز به چنین چیزی داشت، لزومی نداشت فرزند داشته باشد، بلکه از میان مخلوقات خود کسانی را بر میگزید که این هدف را تامین کنند، چرا فرزند انتخاب کند؟ ولی از آنجا که او واحد و یگانه و
قاهر و
غالب بر همه چیز و
ازلی و
ابدی است، نه نیازی به کمک کسی دارد، و نه وحشتی در او
تصور می شود که از طریق
انس گرفتن با چیزی بر طرف گردد، و نه احتیاج به ادامه
نسل دارد. بنابراین، او منزه و پاک است از داشتن فرزند، خواه فرزند حقیقی باشد، و یا فرزند انتخابی.
خداوند بارها
عقیده و سخن کسانی را که میگفتند: «اتخذ الله ولدا؛ خداوند فرزندی برای خود انتخاب کرده است» رد کرده و میگوید: «سبحانه؛ پاک و منزه است او از این نسبتهای ناروا» چنانکه با همین تعبیر در آیه چهارم سوره زمر این پندار را رد میکند.
در نتیجه این آیه با آیه ۱۰۱ سوره انعام و آیات دیگری که فرزند داشتن خداوند را نفی میکنند، منافاتی ندارد.
شبهه: میگویند خداوند مکانی ندارد، ولی در آیه ۱۶
سوره ق گفته شده که از
رگ گردن به انسان نزدیکتر است. در آیه ۴
سوره حدید نیز آمده که در عرشی نشسته است که طبق آیه ۷
سوره هود، بر روی
آب روان است! بالاخره خداوند مکان دارد یا ندارد؟ اگر دارد، کجاست؟
پاسخ: آیاتی که در متن شبهه از آنان یاد شده است آیاتی متشابه هستند. در برخی از آیات سخن از
قرب خداوند به انسان، و
عرش و
کرسی شده است. همین امر سبب شده تا عدهای دچار اشتباه شوند. برای فهم معنای صحیح این آیات، به بررسی آنها میپردازیم:
۱- در سوره ق خداوند میگوید: «نحن اقرب
الیه من حبل الورید؛
ما به او ـ انسان ـ از رگ قلبش نیز نزدیکتریم». برخی «حبل الورید» را رگ گردن دانستهاند، ولی آیتالله مکارم شیرازی در
تفسیر نمونه و علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان آن را به معنای رگ قلب گرفتهاند. البته با هر یک از این معانی ذکر شده،
مفهوم آیه روشن است. در این آیه به صورت کنایی بیان شده است که خداوند بر تمام اعمال ما نظارهگر است و او از هر کسی به ما آگاهتر است، همانگونه که نزدیکترین دوستان از حال یکدیگر آگاهتراند.
این معنا با توجه به آیه پس از آن بسیار روشن است. قرآن ابتدا از
علم الهی به اعمال انسان خبر میدهد و پس از آن از دو فرشتهای یاد میکند که اعمال انسان را مینگارند و میگوید: «اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید؛
به خاطر بیاورید! هنگامی را که دو
فرشته سمت راست و چپ انسان که مراقب و ملازم او هستند، اعمال او را گرفته و ضبط میکنند»؛ بنابراین منظور از این آیه، بیان مساله علم
الهی به اعمال انسان است که با این تعبیر کنایی و اشاره به دو فرشته کاتب، دقت و خطا ناپذیری آن بیان شده است.
۲- در سوره حدید و
هود سخن از «عرش
الهی» به میان آمده است. گفته شده که خداوند: «ثم استوی علی العرش؛
بر عرش قرار گرفت». و «کان عرشه علی الماء؛
عرش او، بر آب قرار دارد».
در این آیات که از آیات متشابهاند از
کنایه استفاده شده است، و «عرش» کنایه از
قدرت و
حکومت است. عرش در لغت به معنی هر چیز مسقف، سقف و یا تخت پایه بلند میباشد. به
تخت پادشاهان و
سلاطین عرش گفته میشده است که حکایتگر قدرت و نفوذ سلطان میباشد. هر گاه
سلطنت و قدرت سلطانی از بین میرفت و شکست میخورد، میگفتند: «ثل عرشه ثل عرشه ثل عرشه ثل عرشه؛ او را از تخت سلطنت به زیر کشیدند». بنابراین معنای آیاتی که در آن از عرش استفاده شده روشن میشود.
اما اینکه منظور از «عرشه علی الماء» چیست؟ گفتهاند: به سرمنشاء
جهان هستی اشاره دارد. زیرا کلمه «ماء» به معنای «آب» است، اما گاهی به هر شیء مایع «ماء» گفته میشود، مانند
فلزات مایع و امثال آن. بنابراین در آغاز،
آفرینش جهان هستی به صورت مواد مذابی بود یا گازهای فوق العاده فشرده که شکل مواد مذاب و مایع را داشت سپس، در این توده آب گونه، حرکات شدید و انفجارات عظیمی رخ داد، و قسمت هائی از سطح آن پی در پی به خارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگی به انفصال و جدائی گرائید، و کواکب و سیارات و منظومهها، یکی بعد از دیگری تشکیل یافتند. بنابراین، جهان هستی و پایه تخت قدرت خدا، نخست بر این ماده عظیم آب گونه قرار داشت.
در برخی از آیات دیگر نیز سخن از «
کرسی الهی» به میان آمده است. در
آیة الکرسی گفته شده که؛ «وسع
کرسیه السموات و الارض؛
تخت او، آسمانها و زمین را در برگرفته ».
ار آنجا که به تختهای کوتاه «
کرسی» می گویند. همین معنا سبب شده است عدهای
تصور کنند که خداوند مکانی برای استقرار دارد. اما حقیقت اینست که
کرسی به معانی دیگری نیز بکار رفته است. از آنجا که استاد و
معلم به هنگام
تدریس و
تعلیم بر
کرسی مینشیند، گاهی کلمه
کرسی کنایه از «
علم» میباشد. و نظر به این که «
کرسی» تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است، گاهی به صورت کنایه از «حکومت»، «قدرت» و فرمانروائی بر منطقهای به کار میرود.
بنابراین،
کرسی در آیه «وسع
کرسیه السموات و الارض» یا به منطقه قلمرو
حکومت الهی یعنی آسمانها و زمین
دلالت میکند، و یا بر منطقه نفوذ علم
الهی یعنی جمیع آسمانها و زمین. در روایات متعددی نیز روی این معنی تکیه شده است از جمله «حفص بن غیاث» نقل میکند: از امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم: منظور از «وسع
کرسیه السموات و الارض» چیست؟ فرمود: «منظور علم او است».
شبهه: آیه ۱۴۵
سوره صافات درباره
حضرت یونس (علیهالسّلام) میفرماید: «ما او را در حالی که
مریض بود به ساحل افکندیم.» اما در آیه ۴۹
سوره قلم، میفرماید: «از شکم
ماهی بیرون نیافکندیم.» آیا این دو آیه نشانه ی تناقض گویی قرآن نیست؟
پاسخ: طبق بعضی از روایات، حضرت یونس چهل سال در میان قومش تبلیغ کرد اما سرانجام از
هدایت قومش ناامید گشت و آنان را
نفرین کرد و بر کشتی سوار شد تا آن سرزمین را ترک کند. در
دریا ماهی عظیمی سر راه را بر کشتی گرفت، دهان باز کرد، گوئی غذائی میطلبید، سرنشینان کشتی قرعه افکندند تا کسی را
طعام این ماهی کنند. قرعه به نام حضرت یونس (علیهالسّلام) درآمد!
طبق روایتی قرعه را سه بار تکرار کردند، و هر بار به نام حضرت یونس (علیهالسّلام) در آمد، ناچار یونس (علیهالسّلام) را گرفتند و در
دهان ماهی عظیم پرتاب کردند! قرآن با یک جمله کوتاه به این ماجرا اشاره کرده میگوید: «فساهم فکان من المدحضین؛
یونس با آنها قرعه افکند و مغلوب شد».
در ادامه ماجرا، قرآن میگوید: «فالتقمه الحوت و هو ملیم؛
ماهی عظیم او را بلعید در حالی که مستحق
ملامت بود».
ملامت حضرت یونس (علیهالسّلام) از این جهت بود که مرتکب
ترک اولی شد و بهتر بود قومش را ترک نمیکرد. اما سرانجام با
انابه و
تسبیح به درگاه
الهی از شکم ماهی نجات یافت. در آیه ۸۸
سوره انبیاء آمده: «فاستجبنا له و نجیناه من الغم؛
ما دعای او را
اجابت کردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم.»؛ اما خداوند میگوید: «فلو لا انه کان من المسبحین؛
اگر او از تسبیح کنندگان نبود...»، «للبث فی بطنه الی یوم یبعثون؛
مسلما تا روز قیامت، در شکم ماهی باقی میماند».
اکنون به اصل شبهه بر میگردیم. خداوند در آیه ۱۴۵ سوره صافات میگوید: «فنبذناه بالعراء و هو سقیم؛
سرانجام او را در سرزمینی خالی از
گیاه افکندیم در حالی که
بیمار بود». این آیه با آنچه در بالا گفتیم منافاتی ندارد.
در آیه ۴۹
سوره قلم نیز خداوند میگوید: «لو لا ان تدارکه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم؛
و اگر
رحمت پروردگارش به یاریش نیامده بود ـ از شکم ماهی ـ بیرون افکنده میشد در حالی که نکوهیده بود.» این آیه نیز با آیات بالا هیچ منافاتی ندارد. چراکه در این آیه نیز تصریح شده است که حضرت یونس (علیهالسّلام)
نجات یافت. اما اگر رحمت پروردگارش نبود، نجات مییافت در حالیکه ترک اولایش بخشیده نشده بود و مستحق
سرزنش بود؛ نه اینکه نجات نمییافت.
بنابراین این آیات هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند و اشکال کنندگان در معنای آیه ۴۹ سوره قلم دچار اشتباه فاحشی شدهاند.
شبهه: خداوند در
سوره فصلت آیات ۹ تا ۱۲ گفته است: در هشت
روز زمین و
آسمان را آفریده شد.
اما در آیه چهارم از
سوره سجده و هفت آیه دیگر در
قرآن کریم گفته شده که: «فی ستة ایام» یعنی زمین و آسمان در شش روز آفریده شده است.
چگونه میتوان بین این آیات جمع کرد؟
پاسخ: برای روشن شدن مساله، لازم است در معنای آیات مورد نظر دقت کنیم.
خداوند در سوره فصلت در بیان
مراحل آفرینش آسمان و زمین چنین میفرماید: «قل ا انکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له اندادا ذالک رب العالمین • و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعة ایام سواء للسائلین...• فقضاهن سبع سماوات فی یومین...؛
بگو: آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید
کافر میشوید و برای او همانندهایی قرار میدهید؟! او پروردگار جهانیان است. او برفراز زمین کوههای استواری قرار داد و برکاتی در آن نهاد و مواد غذایی آن را مقدر فرمود، ـ اینها همه در چهار روز بود ـ درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان. آنگاه آنها را بصورت
هفت آسمان در دو روز آفرید،...».
خداوند در آیات فوق به سه دوره زمانی اشاره کرده است:
۱- دوره آفرینش اولیه زمین در ۲روز؛ «فی یومین».
۲- دوره آفرینش اولیه زمین، به همراه گستراندن زمین در ۴روز؛ ۲روز آفرینش اولیه + ۲روز گستراندن آن؛ «فی اربعة ایام».
۳- دوره آفرینش آسمان در ۲روز؛ «فی یومین».
از آنجا که «دوره اولیه آفرینش زمین» یک مرتبه جدا، و یک مرتبه به ضمیمه «دوره گستراندن آن» محاسبه شده است، مقصود اینست که؛ آفرینش اولیه زمین در دو روز به طول انجامید و پس از آن در دو روز گسترش یافت، که جمعا مدت آفرینش کامل زمین چهار روز میشود. این مدت با محاسبه مدت آفرینش آسمان که دو روز میباشد، شش روز میشود. بنابراین، این آیه با آیات دیگری که مدت آفرینش آسمان و زمین را شش روز بیان کردهاند، هیچ تضادی ندارد. لازم به ذکر است که طبق آنچه علامه طباطبایی و حضرت آیتالله محمد هادی معرفت بیان کردهاند، «یوم» در این آیات به معنای «دوره» میباشد.
شبهه: در آیه ۲۹
سوره بقره گفته شده که آفرینش زمین قبل از آفرینش آسمان بوده است.
اما در
سوره نازعات آیات ۲۷ تا ۳۰ بیان شده که خلقت آسمان قبل از خلقت زمین بوده است.
آیا این آیات با یکدیگر تناقض ندارند؟
پاسخ: قرآن در رابطه با خلقت آسمان و زمین در سوره بقره میگوید: «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء؛
او ـ خداوند ـ کسی است که همه آنچه را در زمین وجود دارد، برای شما آفرید، سپس به آسمان پرداخت». در این آیه خلقت زمین قبل از خلقت آسمان بیان شده است.
اما به ادعای برخی، در سوره نازعات این مساله بر عکس بیان شده است. در آیه ۲۷ ابتدا به آفرینش آسمان اشاره کرده و میگوید: «السماء بناها»
و در ادامه میفرماید: «و الارض بعد ذالک دحاها؛
و زمین را بعد از آن گسترش داد».
با دقت در آیات سوره نازعات میبینیم که آنچه پس از آفرینش آسمان بیان شده است؛ گسترش زمین (
دحو الارض) میباشد، نه خلقت زمین. بنابراین خلقت زمین قبل از آفرینش آسمان بوده است و گسترش آن طبق این آیات پس از آفرینش آسمان. آیات نهم تا دوازدهم سوره فصلت نیز به آفرینش و گستراندن زمین در دو مرحله جداگانه دلالت دارند. بنابراین میان این آیات هیچ گونه تنافی و تضادی وجود ندارد.
شبهه: قرآن سر منشاء خلقت انسان را به صورتهای متفاوتی بیان کرده است. گاهی میگوید انسان از
خاک خلق شده است و گاهی میگوید از گل و یا از خون یا قطره آبی و... آفریده شده! بالاخره انسان از چه چیزی آفریده شده است؟ آیا بین این آیات اختلاف و تناقض نیست؟
پاسخ:
بدر الدین زرکشی در مقام بیان موجبات پندار اختلاف و تناقض در آیات قرآن میگوید: یکی از این موارد عبارتست از بیان حالتهای مختلف یک موضوع و مراحل رشد آن. به عنوان نمونه، قرآن از مراحل مختلف رشد انسان با تعابیر مختلفی یاد میکند. هر یک از تعابیر: «خلقه من تراب»
«من حما مسنون»
؛ «
را از گلی سیاه و بد بو آفریدیم». «من طین لازب»
؛ «از گلی چسبنده
[۸۸] ». و «من صلصال کالفخار»
؛ «انسان را از گلی خشکیدهای مانند سفال آفریدیم». اشاره به مرحلهای از آفرینش انسان دارد. بنابراین، بین آیات یاد شده تناقض و اختلافی نیست.
شبهه: عصای
حضرت موسی (علیهالسّلام) مار کوچکی شد، یا اژدهایی بزرگ؟! تعبیرهای متفاوتی از عصای حضرت موسی (علیهالسّلام) در قرآن آمده است. در جایی از آن به
اژدها تعبیر میکند و میگوید: «فاذا هی ثعبان مبین»
و در آیه دیگری میگوید که به شکل مار کوچکی درآمد «تهتز کانها جآن»
آیا این دو آیه متناقض نیستند؟
پاسخ: این دو آیه به هیچ عنوان با یکدیگر منافاتی ندارند، زیرا هر یک آز آنها مربوط به ماجرای جداگانهای است. یعنی عصای حضرت موسی (علیهالسّلام) در یک جا تبدیل به «ثعبان؛ اژدها» شد و در جای دیگری تبدیل به «جآن؛ مار کوچکی» گشت. آیه اولی مربوط به لحظه ارائه
معجزه در مقابل
فرعون و اطرافیانش میشود، ولی آیه بعدی مربوط به آغاز
بعثت و ماموریت ایشان میباشد.
شبهه: در قیامت، از انسان سوال میشود یا نمیشود؟ در سوره صافات آیه ۲۴ و
سوره اعراف آیه ۶ خبر از سوال در روز قیامت آمده،
اما در
سوره الرحمن گفته شده است که: «فیومئذ لا یسـل عن ذنبه انس و لا جآن؛
در آن روز هیچ کس از
انس و
جن، از گناهش سؤال نمیشود». چگونه میتوان بین این آیات جمع کرد؟
پاسخ: حضرت آیتالله محمد هادی معرفت به نقل از حلیمی در پاسخ به این اشکال فرموده: «مراد از آیه نخست این است که در قیامت از
توحید بازخواست و سؤال میشود و در آیه دوم اشاره میکند که از
تصدیق رسل سؤال میشود، ولی در آیه سوم که در نفی بازخواست ظهور دارد، مراد این است که از لوازم
اقرار به نبوتها در حوزه
احکام و
فروع دین در
قیامت سؤال نمیشود».
در ادامه آیتالله معرفت در مقام پاسخ به این سوال، به مراحل قیامت اشاره کرده و وضعیت و حال بندگان را در هر مرحله بازگو میکند.
در برخی از مراحل از سوال و جواب خبری نیست و در برخی از مراحل یا از بندگان سوال میشود و یا خود با یکدیگر گفتگو دارند. برای نمونه در نخستین رخداد قیامت که بسیار شدید و کوبنده است، همه مدهوش میشوند. قرآن در آیه دوم
سوره حج میگوید: «و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری؛
مردم را
مست میانگاری در حالی که آنان مست نیستند». در این مرحله انسانها از همه چیز بیخبرند. دوستان مجال جستجو و پرسش از یکدیگر ندارند.
خداوند در بیان مرحلهای دیگر از قیامت از حال مجرمان پرده برمی دارد؛ آنجا که ندا میرسد: «وقفوهم انهم مسـولون؛
آنان را باز دارید که باید پاسخگو باشند.» در آیات ۳۹ تا ۴۸
سوره مدثر نیز میفرماید:
اصحاب یمین در میان باغها از سرنوشت مجرمان میپرسند که چه چیز شما را در آتش انداخت؟ «ما سلککم فی سقر»
در
تفسیر نمونه نیز در پاسخ به این سوال گفته شده است که، در آن روز برای این سؤال نمیکنند که همه چیز در آن روز ـ
یوم البروز ـ آشکار است و در چهره انسانها همه چیز خوانده میشود. ممکن است
تصور شود، این مطلب با آیاتی که تصریح و تاکید بر مساله سؤال از بندگان در قیامت میکند،
تضاد دارد، مانند آیه ۲۴ صافات و آیات ۹۲ و ۹۳
سوره حجر؛«فو ربک لنسئلنهم اجمعین • عما کانوا یعملون؛
به پروردگارت
سوگند که از همه آنها سؤال میکنیم از کارهائی که انجام میدادند»؛ ولی با توجه به یک نکته، این مشکل حل میشود و آن این که؛ قیامت یک روز بسیار طولانی است، و انسان از مواقف و گذرگاههای متعددی باید بگذرد، و در هر صحنه و موقفی باید مدتی بایستد، طبق بعضی از
روایات، این مواقف پنجاه موقف است، در بعضی از این مواقف مطلقا سؤالی نمیشود، بلکه رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون، چنان که در آیه پس از «فیومئذ لا یسئل عن ذنبه انس و لا جآن»
میخوانیم: «یعرف المجرمون بسیماهم؛
مجرمان از چهره هایشان شناخته میشوند» و در بعضی از مواقف، مهر بر
دهان انسان گذارده میشود و اعضای بدن به
شهادت بر میخیزند.
در بعضی از این مواقف، از انسانها دقیقا پرسش میشود. و در بعضی دیگر، انسانها به
جدال و دفاع و مخاصمه برمی خیزند،
خلاصه هر صحنهای شرایطی دارد و هر صحنه، از صحنه دیگر خوفناک تر است.
بنابراین، در هر صورت بین این آیات تناقضی دیده نمیشود. و عدم توجه به اختلاف در موضوع و مواقف قیامت سبب شده تا چنین توهمی ایجاد شود.
شبهه: گناه کسی بر دوش دیگری هست یا نیست؟! عبارت «ولا تزر وازرة وزر اخری» در آیه ۱۶۴ سوره انعام، ۱۸ سوره فاطر، ۱۵ سوره اسراء، ۷ سوره زمر و آیه ۳۸ سوره نجم ذکر شده که جمعا پنج مرتبه در قرآن تکرار شده است.
منظور از این عبارت اینست که: هیچ گناهکاری گناه دیگری را بر دوش نمیکشد. با این حال در برخی از آیات دیگر خلاف این گفته مطالبی بیان شده است. به عنوان مثال در آیه ۲۵ سوره نحل گفته شده: «لیحملوا اوزارهم کاملة یوم القیامة و من اوزار الذین یضلونهم بغیر علم؛
آنها باید
روز قیامت، بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند؛ و همچنین سهمی از گناهان کسانی که بخاطر جهل، گمراهشان میسازند» همچنین در آیه ۱۳
سوره عنکبوت آمده است که: «و لیحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم؛
آنها ـ گناهکاران ـ بار سنگین خویش را و بارهای سنگین دیگری را اضافه بر بارهای سنگین خود بر دوش میکشند». مضاف براینکه آیات دسته اول با روایات «
سنت حسنة» و «
سنت سیئه» نیز سازگار نیستند. در این روایات بیان شده است که کسی که سنت حسنه یا سنت سیئهای را رواج دهد در
ثواب و
عقاب آن با دیگران که آن را انجام میدهند
شریک است. چگونه میتوان آیات دسته اول را با آیات و روایات یکدیگر جمع کرد؟
پاسخ: در ابتدا لازم است بدانیم که: «
وزر» به معنی سنگینی و بار سنگین و نیز به معنای
گناه آمده است، و از «وزر» بر وزن نظر گرفته شده که به معنی
پناهگاه در
کوه است، و گاه به معنی
مسئولیت نیز آمده است، چرا که آن هم یک بار سنگین معنوی بر دوش انسان محسوب میشود.
چنان که «وزیر» را از این نظر،
وزیر میگویند که بار سنگینی از ناحیه
امیر، یا مردم بر دوش او گذارده شده است. «موازره» نیز به معنی
معاونت است، چرا که هر کسی به هنگام معاونت، قسمتی از بار دیگری را بر دوش میکشد.اکنون یک سوال! آیا بار گناه کسی بر دوش شخص دیگری سنگینی میکند؟
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه داشت:
بار گناه هر کسی بر دوش خود اوست؛ بر عکس آنچه معروف است که میگویند: «
آتش که گرفت خشک و تر میسوزد»، هیچ انسانی به
جرم گناه دیگری
مؤاخذه نمیگردد. گفته شده که به هنگام
مجازات قوم لوط، خانواده با ایمانی در میانشان بود و خداوند آنها را
نجات داد. زیرا هیچ کس بخاطر گناه دیگران مجازات نمیشود. این یک قانون کلی میباشد، که آیات قرآن و بسیاری از
احادیث اهل بیت (علیهالسّلام) آن را تایید میکنند. آیات «ولا تزر وازرة وزر اخری»
، «کل نفس بما کسبت رهینة؛
هرکسی درگرو دستاورد خویش است» ، «لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت؛
آنچه نفس آدمی از خوبی به دست آورد، به سود او و آنچه از بدی به دست آورد، به زیان اوست» و «لکل امری منهم ما اکتسب من الاثم؛
بر هر مردى از آنها
کیفر گناهى است كه كسب كرده است.» بر بیانگر همین قانون هستند.
خداوند در قرآن میگوید: «ان تدع مثقلة الی حملها لایحمل منه شیء و لو کان ذا قربی؛
اگر فرد سنگین باری، دیگری را دعوت به حمل گناهانش کند، چیزی از گناه و مسئولیت او را حمل نخواهد کرد، هر چند از نزدیکان و بستگان او باشد.»؛ در حدیثی نیز آمده است که در قیامت
مادر و فرزندی را میآورند که هر دو بار سنگینی از گناه بر دوش دارند، مادر از
فرزند تقاضا میکند، در عوض آن همه زحمات که در دنیا برای تو کشیدم، مقداری از بار مسئولیت گناه مرا بر دوش گیر، فرزند به مادر میگوید: از من دور شو، که من از تو گرفتارترم»! گر چه این
حدیث، در تفاسیر مختلف گاهی از «
فضیل بن عیاض» و گاهی از «
ابن عباس» نقل شده، ولی بعید به نظر میرسد که آنها این سخن را از خود گفته باشند، ممکن است اصل حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) باشد.
رازی، حسین بن علی، تفسیر روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج۱۶، ص۱۰۱، شراکت سنت گذاران در اعمال پیروانشان؛ بی جهت و بدون ارتباط، عمل کسی برای دیگری ثبت نمیشود. اما هر کس «سنت حسنه»ای یا «سنت سیئه»ای را مرسوم کند؛ در
پاداش و کیفر عاملین به آن، شریک است. این سخن با آنچه در بالا گفتیم تضادی ندارد. چرا که «
سنت گذاران» در واقع از اجزای
علت تامه عملاند و شریک در فاعلیت آن. آنها چون از طریق «
تسبیب» در انجام آن عمل دخالت داشتهاند، در نتایج آن نیز شریکاند. چرا که پایه و اساس آن، به دست خودشان گذارده شده است. آنها به خاطر اقدام به گمراه ساختن دیگران، فاعل گناهانشان ـ و یا همچون فاعل ـ محسوب میشوند. بنابراین، در حقیقت این بار گناهان خودشان است که بر دوش میکشند. به تعبیر دیگر، «سبب» در اینجا در
حکم «
مباشر» (انجام دهنده کار) است.
از این رو در بسیاری از روایات اسلامی آمده است که اگر کسی
سنت خوبی بر جای نهد، پاداش تمام کسانی که به آن عمل میکنند را خواهد داشت. همچنین کسی که سنت بدی را بر جای نهد، گناه تمام کسانی که به آن عمل میکنند، برای او نوشته میشود. در این باره از
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) نقل شده است که فرمودند: «من سن سنة حسنة کان له اجر من عمل بها من غیر ان ینقص من اجورهم شیء و من سن سنة سیئة کان علیه وزر من عمل بها من غیر ان ینقص من اوزارهم شیء».
از
امام صادق (علیهالسّلام) نیز نقل شده است: «ایما عبد من عباد الله سن سنة هدی کان له اجر مثل اجر من عمل بذلک من غیر ان ینقص من اجورهم شی ء و ایما عبد من عباد الله سن سنة ضلال کان علیه مثل وزر من فعل ذلک من غیر ان ینقص من اوزارهم شی ء؛ بندهای از بندگان خدا که سنت نیکو و شایسته ای از خود بجای گذارد با پاداش کسی که بدان سنت عمل می کند برابر است، بی آنکه از پاداش عمل کنندگان به آن چیزی کم شود؛ و گناه هر بندهای از بندگان خدا که کار زشت و نکوهیدهای را
بدعت نهد، همان گناه کسی است که به آن بدعت عمل میکند، بی آنکه از بار گناه یکی از آنها کم گردد.»
با دقت در دو عبارت «من غیر ان ینقص من اجورهم شیء» و «من غیر ان ینقص من اوزارهم شیء» در دو حدیث فوق، در مییابیم که پاداش و عقاب سنت گذاران، چیزی از پاداش و عقاب عاملان کم نمیکند. یعنی عاملان پاداش و جزای عمل خود را میبینند و سنت گذاران نیز نتیجه عمل خود (سنت گذاری) را میگیرند. بنابراین در حقیقت، کسی عمل کس دیگری را به دوش نمیکشد بلکه هر شخصی نتیجه عملش را میبیند. بنابراین، تمام
آیات و
روایات ذکر شده میگویند: «هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد»، و هیچ گونه تناقضی در بین این آیات و روایات دیده نمیشود.
شبهه: با دشمنان خدا
دوست باشیم یا دشمن؟ خداوند در آیه ۲۲
سوره مجادله میفرماید: «لاتجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم؛
هیچ قومی را که
ایمان به خدا و
روز رستاخیز دارند نمییابی که با دشمنان خدا و پیامبرش دوستی کنند، هر چند پدران یا پسران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند».
با این حال در
آیه ۱۵
سوره لقمان سفارش شده است که اگر
پدر و
مادر تو
مشرک بودند، «صاحبهما فی الدنیا معروفا؛
با آن دو، در دنیا بطرز شایستهای رفتار کن». آیا این دو آیه با یکدیگر سازگارند؟
پاسخ: در ابتدا لازم به ذکر است که «یوادون» در آیه اول، از ماده «ود» میباشد. یکی از معانی بیان شده برای این واژه دوست داشتن است. اما به معنای آرزو داشتن نیز آمده است. در
لسان العرب گفته شده: «وددت الشی ء اود، و هو من الامنیة»، همچنین عبارت: «وددت لو کان کذا و لو انک فعلت کذا» چنین ترجمه شده است:
آرزو میکنم که چنان بود و یا چنین میکردی.
علاوه براین
راغب اصفهانی نیز همین معنا را ذکر کرده است.
در نتیجه میتوان گفت «ود» به معنای دوستی همراه با تمایل و آرزوی قلبی میباشد. به عنوان مثال شخصی کسی را دوست داشته باشد به گونهای که میل داشته باشد تا در
اخلاق، رفتار،
عقیده ، مقام و... به مانند او باشد.
بنابراین، در آیه ۲۲ سوره مجادله، «لاتجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله...»
بیان شده است که با دشمنان خدا و مشرکان نباید پیوند و دوستی قلبی داشت.
علت آن نیز مشخص است، زیرا سبب میشود تا ایمان و
عقیده شخص
مؤمن به خطر بیفتد. اما در آیه ۱۵ سوره لقمان، ابتدا توصیه شده است که هر گاه آن دو ـ
والدین مشرک ـ تلاش کنند که تو چیزی را شریک من قرار دهی،... از ایشان اطاعت مکن، «ان جاهداک علی ان تشرک بی... فلا تطعهما»
و پس از این گفته شده با آن دو، در دنیا بطرز شایستهای رفتار کن؛ «صاحبهما فی الدنیا معروفا». یعنی رفتار شایسته با پدر و مادر باید بگونهای باشد که سبب دگرگونی در عقاید شخص نگردد و محبت و دوستی آنها باید در حد خوش اخلاقی با آنها باشد نه تمایل قلبی به افکار باطلشان.
اگر خوب بنگریم میبینیم در سوره لقمان نیز خداوند به مودت و پیوند قلبی با پدر و مادر مشرک
امر نکرده است. بهمین خاطر لزوم
احترام به آنان را با عبارتی دیگر یعنی، (معروفا) بیان کرده است. در نتیجه هیچ گونه تضادی بین دو آیه دیده نمیشود و دو آیه کاملا با یکدیگر هماهنگ میباشند.
شبهه: خداوند به
مکه قسم میخورد یا نمیخورد؟! در آیه یکم
سوره بلد خداوند به
شهر مکه قسم نمیخورد و میگوید: «لا اقسم بهـذا البلد» اما در
سوره تین پس از
سوگند خوردن به
تین و
زیتون و
طور سینا به این شهر سوگند یاد میکند و میگوید: «و هـذا البلد الامین». چرا خداوند در یک آیه به شهر مکه سوگند یاد میکند اما در آیه دیگر چنین نمیکند؟
پاسخ: خداوند در سوره بلد میگوید: «لا اقسم بهـذا البلد»
علاوه براین، تعابیر مشابه دیگری نیز در قرآن آمده است که عبارتند از: «فلا اقسم بمواقع النجوم»
«فلا اقسم بما تبصرون»،
«فلا اقسم برب المشارق و المغارب»
«لا اقسم بیوم القیامة»
«و لا اقسم بالنفس اللوامة»
«فلا اقسم بالخنس»
و «فلا اقسم بالشفق».
معنای صحیح این آیات چیست؟ آیا در آیات خداوند سوگند یاد میکند یا خیر؟ آیا در این آیات حرف «لا» به معنای
نفی آمده است؟ برای
درک معنای صحیح این آیات لازم است بدانیم که بسیاری از مفسران واژهی «لا» در این آیات را «لای زائده» گرفتهاند که برای تاکید بکار میرود و معنای نفی ندارد. طبق این
تفسیر خداوند به آنچه در ادامه آمده است سوگند یاد کرده است.
البته برخی واژه «لا» در آیات فوق را به معنای نفی گرفتهاند و میگویند: منظور اینست که مورد قسم بزرگتر از آن است که به آن سوگند یاد شود. این هنگامی هست که گوینده میخواهد به اهمیت آنچه پس از آن میآورد تاکید کند، نه اینکه منظورش نفی حقیقی باشد. بلکه امکان دارد در مورد دیگری به همان مورد سوگند یاد کند.
بنابراین، طبق نظر اکثر مفسرین که «لا» را زائده گرفتهاند، اشکال از اساس وارد نیست و در هر دو سوره بلد و تین به مکه قسم یاد شده است.
و طبق نظر کسانی که لا را نافیة دانستهاند، باز هم اشکالی نمیباشد و آیات با یکدیگر تناقضی ندارند.
شبهه: خداوند
عذاب میکند یا نمیکند؟ در آیه ۳۳
سوره انفال خداوند در مورد
اعراب عصر پیامبر (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) میگوید: «وما کان الله لیعذبهم وانت فیهم وما کان الله معذبهم وهم یستغفرون؛
هیچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالی که تو در میان آنها هستی. همچنین خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالی که
استغفار کنند». در حالیکه در آیه پس از آن یعنی آیه ۳۴ سوره انفال خداوند سخن از عذاب آنها به میان میآورد و میگوید: «وما لهم الا یعذبهم الله وهم یصدون عن المسجد الحرام؛
چرا خداوند آنها را عذاب نکند و حال آن که مانع از رفتن مؤمنان به
مسجدالحرام میشوند». آیا این دو آیه با یکدیگر منافات ندارند؟
پاسخ: با دقت در این دو آیه در مییابیم که هیچ گونه تنافی بین آنها وجود ندارد، بلکه مکمل یکدیگرند. ماجرا از آنجا شروع شد که برخی از مشرکان گفتند: «اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم؛
خداوندا! اگر این ـ
آیات الهی ـ حقیقتی از سوی توست، بارانی از
سنگ از آسمان بر ما فرو ریز، یا عذاب دردناکی برای ما بفرست!» خداوند در پاسخ مشرکان در آیه ۳۳ سوره انفال فرمود: شما فعلا از عذاب من در امان هستید چون پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) در میان شما است. همچنین اگر
توبه و استغفار کنید و از خطاهای خود پشیمان شوید، باز هم از عذابم در امان خواهید ماند، سپس در ادامه در آیه۳۴ با اشاره به علت استحقاق و شایسته بودن عذاب برای مشرکان میفرماید: چرا خداوند آنها را عذاب نکند و حال آن که مانع از رفتن مؤمنان به مسجدالحرام میشوند.
بنابراین، خلاصه آنچه در این سه آیه بیان شده است چنین میباشد: مشرکان مستحق
عذاب الاهی هستند اما بخاطر حضور پیامبر (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) در
مکه عذاب نمیشوند. علاوه بر این اگر استغفار کنند نیز از عذاب در اماناند. همانطور که میبینید بین این آیات هیچ گونه ناسازگاری دیده نمیشود.
مرحوم
آیتالله محمد هادی معرفت به نقل از مرحوم
طبرسی در پاسخ به پندار وجود تنافی، به سه وجه دیگر اشاره کرده است:
۱- مراد از آیه ۲۳ که نفی عذاب میکند، عذاب از نوع براندازی و نابودسازی یک
قوم است، مانند آنچه در امتهای گذشته رخ میداد و مراد آیه ۲۴ که بر وقوع عذاب اشاره دارد، عذاب از نوع
اسارت و کشته شدن به دست مؤمنان است. چنان که در
روز بدر و نمونههای مشابه آن اتفاق افتاد یا مانند آنچه سرانجام در
یوم الفتح اتفاق افتاد.
۲- آیه ۲۳
عذاب دنیا را نفی میکند و آیه ۲۴
عذاب آخرت را
اثبات میکند و مراد از آیه ۲۴ این است که به چه دلیل خداوند آنها را در آخرت عذاب نکند.
۳- آیه ۲۳ گنهکاران را به استغفار
تشویق میکند و آنان را به
عذرخواهی از خداوند فرا میخواند و معنایش این است که اگر توبه کنند، در دنیا و آخرت عذاب نمیشوند، و گرنه عذاب میشوند و سپس با جمله «وهم یصدون عن المسجد الحرام» دلیل استحقاق عذابشان را که همان بستن راه مسجد الحرام است، بازگو میکند.
در
تفسیر نمونه نیز احتمالاتی از سوی مفسران در تفسیر این آیات نقل شده است:
۱- بعضی گفتهاند: منظور این است که بعضی از مشرکان بعد از گفتن جمله آیه ۲۲ از گفتار خود پشیمان شدهاند و عرضه داشتهاند: غفرانک ربنا: «خدایا ما را بر این گفتار ببخش»! و همین سبب شد که حتی بعد از خروج
پیامبراسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) از «مکه» گرفتار
بلا و نابودی نشوند.
۲- جمع دیگری گفتهاند: این جمله اشاره به باقیمانده مؤمنان در «مکه» است. زیرا پس از
هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) جمعی که قادر بر هجرت نبودند همچنان در «مکه» باقی ماندند و وجود آنها که پرتوی از وجود پیامبر (صلیاللهعلیهو
الهوسلّم) بود مانع از
نزول عذاب بر مشرکان «مکه» شد.
۳- این
احتمال نیز وجود دارد که این جمله،
مفهوم یک
جمله شرطیه را دارد، یعنی اگر آنها از کردار خود پشیمان شوند و به درگاه خدا روی آرند و استغفار کنند مجازات
الهی از آنها برداشته خواهد شد. در عین حال جمع میان این احتمالات در تفسیر آیه نیز بعید نیست، یعنی ممکن است آیه اشاره به همه اینها باشد.
با در نظر گرفتن این احتمالات عدم تنافی این آیات با یکدیگر واضح و روشن است.
شبهه: طول روزهای قیامت، هزار سال یا پنج هزار سال؟! خداوند در آیه ۵
سوره سجده، مدت هر روز از روزهای قیامت را معادل هزار سال دنیوی «الف سنة مما تعدون»
بیان میکند. اما در آیه ۴
سوره معارج مقدارش پنجاه هزار سال بیان شده است و میگوید: «مقداره خمسین الف سنة»
. بالاخره
روزهای قیامت معادل هزار سال دنیوی میباشد، یا پنجاه هزار سال؟ آیا این آیات مخالف یکدیگر نیستند؟ چگونه میتوان بین این آیات جمع کرد؟
پاسخ: در آیه ۵ سوره سجده آمده است: «یدبر الامر من السمآء الی الارض ثم یعرج
الیه فی یوم کان مقداره الف سنة مما تعدون؛
خداوند امور این
جهان را از آسمان به سوی زمین
تدبیر میکند، سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما میشمرید به سوی او بالا میرود.»
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش میگوید: «مراد از اموری که خداوند تدبیر میکند، امر و نهی است که بدان دستور داده و کارهایی است که بندگان انجام دادهاند. همه این امور در روز قیامت آشکار میگردد و مقدار آن روز نیز برابر با هزار سال از سالهای دنیاست».
اما اینکه مقدار بیان شده در این آیه با آنچه در آیه ۴ سوره معارج در مورد طول روز قیامت آمده است، چگونه قابل جمع میباشد؟ پاسخ این سؤال، در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) که
کلینی در
کافی و
شیخ طوسی در
امالی آن را نقل کردهاند، آمده است. حضرت (علیهالسّلام) فرمود: «ان فی القیامة خمسین موقفا، کل موقف مثل الف سنة مما تعدون، ثم تلا هذه الآیة فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة؛ در قیامت پنجاه موقف است که هر موقفی به اندازه یک هزار سال از سال هائی است که شما میشمرید، سپس این آیه را
تلاوت فرمود: در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است.»
البته این احتمال نیز وجود دارد که «عدد هزار» و «پنجاه هزار» در اینجا برای بیان کثرت و فزونی باشد، یعنی در قیامت موقف زیادی است که هر یک مدت زیادی طول میکشد. باید توجه داشت که آنچه گفته شد در مورد مجرمان، ظالمان و کافران است. زیرا در حدیثی از
ابو سعید خدری آمده است که بعد از نزول این آیه کسی عرض کرد: ای رسول خدا، چقدر آن روز طولانی است؟ فرمود: «و الذی نفس محمد بیده انه لیخف علی المؤمن حتی یکون اخف علیه من صلاة مکتوبة یصلیها فی الدنیا؛ قسم به کسی که جان محمد به دست او است! آن روز برای
مؤمن سبک و آسان میشود، آسان تر از یک
نماز واجب که در دنیا میخواند.»
شبهه: خدا و قرآن، هدایتگر همه انسانها یا بعضی از آنها؟ با توجه به برخی از آیات قرآن
هدایت شامل همه انسانها، و قرآن نیز کتاب هدایتگر برای همه مردم است. خداوند در آیه ۱۸۵
سوره بقره قرآن را کتاب هدایت برای همه مردم میداند و میگوید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرءان هدی للناس»
. اما برخی از آیات دیگر، هدایت را مختص مومنین،
متقین،
محسنین و... میدانند و قرآن نیز تنها هدایتگر این افراد است. به عنوان مثال در آیاتی گفته شده: «ذلک الـکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین»،
«هـذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین»،
«تلک ءایآت الکتاب الحکیم، هدی و رحمة للمحسنین»،
«و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین».
چگونه میتوان بین این آیات جمع کرد؟
پاسخ: «هدایت» در قرآن به دو معنی میباشد:
۱- «
هدایت تکوینی» که مربوط به تمام موجودات جهان میشود. قرآن از
زبان حضرت موسی (علیهالسّلام) می گوید: «ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی؛
پروردگار ما همان کسی است که همه چیز را آفرید و سپس آن را هدایت کرد.» این نوع از هدایت شامل همه موجودات میشود و در مورد
انسان، از آن به عنوان
هدایت فطری یاد میشود. در مباحث
خداشناسی نیز از توحید فطری به عنوان یکی از راههای
شناخت و کسب
معرفت نسبت به خداوند یاد میشود که نمونهای از هدایت فطری انسان است.
طبق آیات قرآن، دین و آموزههای آن فطری میباشد و
سرشت پاک انسان آن را تایید میکند. خداوند میفرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا؛
روی خود را متوجه آئین پاک و خالص پروردگار کن.» چرا که این فطرتی میباشد که خداوند انسانها را بر آن آفریده است؛ «فطرت الله التی فطر الناس علیها»
.
هدایت تکوینی و فطری در میان انسانها عمومی است و همه از آن بهره میبرند.
۲- «
هدایت تشریعی» که با ارسال پیامبران و کتب آسمانی از سوی خداوند برای هدایت انسان انجام می گیرد. در قرآن در مورد
پیامبران الهی می خوانیم: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا؛
آنها را راهنمایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت میکنند». این نوع از هدایت، عمومی است و شامل تمام انسانها میشود. یعنی پیامبران و
کتب آسمانی برای هدایت همه انسانها آمدهاند. همانطور که خداوند قرآن را کتاب هدایت برای همه مردم میداند و میگوید: «هدی للناس». با توجه به اینکه حرف «لام» در «للناس»
لام غایت است،
مفهوم آیه عبارت است از اینکه: هدف از نزول قرآن، هدایت تمام مردم است.
با این حال، آیا عاقبت همه مردم هدایت است؟ خیر، زیرا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به کمک ایمانشان آنها را هدایت می کند؛ «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم»
در حالیکه برخی از اشخاص، با ارتکاب گناهان،
فسق و ضعف ایمان، خود را از
هدایت الهی و قرآن بی بهره میکنند. به عبارت دیگر، برای هدایت علاوه بر «
فاعلیت فاعل»، «
قابلیت قابل» نیز
شرط است. هم در هدایت تکوینی و هم در هدایت تشریعی.
زمین شوره زار، هرگز سنبل بر نیارد. اگر چه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد، بلکه باید زمین آماده باشد تا از قطرات
باران بهره گیرد. سرزمین وجود انسانی نیز تا از
لجاجت و
عناد و
تعصب پاک نشود، بذر هدایت را نمی پذیرد.
لذا قرآن در برخی از آیات، به هدف ارسال پیامبران و نزول قرآن اشاره کرده است، که چیزی جز هدایت همه انسانها نیست و در آیاتی دیگر از عاقبت انسانها سخن گفته است، مثل آیه «و هدی و موعظة للمتقین». «لام» در این آیه و آیات مشابه آن، «لام عاقبت» میباشد؛
یعنی اینکه عاقبت کار اینست که متقین و... هدایت میشوند.
خلاصه اینکه، طبق آیات قرآن، هدایت دو نوع است: تکوینی و تشریعی. اولی همه موجودات را شامل میشود. دومی نیز همه انسانها را در برمی گیرد. اما برخی از انسانها بخاطر عدم قابلیت از این هدایت بهره نمیگیرند و عاقبتشان گمراهی است. کسانی که هدایت میشوند نیز عبارتند از: مسلمین، مومنین، متقین، محسنین و همه انسانهای صالح. بنابراین، آنچه در این آیات بیان شده روشن است. این آیات هیچ گونه تنافی و تضاد و تناقضی با یکدیگر ندارند.
۱. قران کریم
۲. نهج البلاغه شریف الرضی محمد بن حسین محقق/ مصحح للصبحی صالح هجرت قم چاپ اول ۱۴۱۴ ق.
۳. الصحیفه السجادیه علی بن الحسین علیهالسّلام امام چهارم دفتر نشر الهادی قم چاپ اول ۱۳۷۶ ش.
۴. التوحید ابن بابویه محمد بن علی محقق/ مصحح حسینی هاشم جامعه مدرسین ایران قم چاپ اول ۱۳۹۸ ق.
۵. الحیاه حکیمی محمدرضا و حکیمی محمد و حکیمی علی- ارام احمد مترجم احمد ارام دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران چاپ اول ۱۳۸۰ ش.
۶. الاحتجاج علی اهل اللجاج طبرسی احمد بن علی محقق/ مصحح خرسان محمد باقر نشر مرتضی مشهد چاپ اول ۱۴۰۳ ق.
۷. بحار الانوار مجلسی محمد باقر بن محمد تقی محقق/ مصحح جمعی از محققان دار احیاء التراث العربی بیروت چاپ دوم ۱۴۰۳ ق.
۸. مجله قران پژوهی خاورشناسان.
۹. الاتقان فی علوم القران عبد الرحمن بن ابی بکر جلال الدین السیوطی المحقق محمد ابو الفضل ابراهیم
الهییه المصریه العامه للکتاب الطبعه ۱۳۹۴ه/ ۱۹۷۴ م.
۱۰. شبهات و ردود حول القران محمد هادی معرفت موسسه التمهید قم چاپ اول ۱۴۲۳ ق/ ۲۰۰۲م.
۱۱. تفسیر نمونه مکارم شیرازی ناصر دار الکتب الاسلامیه تهران چاپ اول ۱۳۷۴ ش.
۱۲. لغات در تفسیر نمونه ناصر مکارم شیرازی امام علی بن ابی طالب علیهالسّلام قم چاپ اول ۱۳۸۷ ه. ش.
۱۳. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقران ابوالفتوح رازی حسین بن علی تحقیق محمد جعفر یاحقی- دکتر محمد مهدی ناصی بنیاد پژوهشهای اسلامی استان قدس رضوی مشهد ۱۴۰۸ ق.
۱۴. الجامع لاحکام القران قرطبی محمد بن احمد انتشارات ناصر خسرو تهران چاپ اول ۱۳۶۴ ش.
۱۵. تفسیر روح البیان حقی بروسوی اسماعیل دارالفکر بیروت بی تا.
۱۶. الکافی کلینی محمد بن یعقوب بن اسحاق محقق/ مصحح غفاری علی اکبر و اخوندی محمد دار الکتب الاسلامیه تهران چاپ چهارم ۱۴۰۷ ق.
۱۷. وسایل الشیعه شیخ حر عاملی محمد بن حسن موسسه ال البیت علیهمالسّلام قم چاپ اول ۱۴۰۹ ق.
۱۸. الجامع الصحیح المسمی صحیح مسلم مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری تحقیق محمد فواد عبد الباقی دار احیاء التراث العربی – بیروت بی تا.
۱۹. السنن الکبری وفی ذیله الجوهر النقی ابو بکر احمد بن الحسین بن علی البیهقی مجلس دایره المعارف النظامیه الکاینه حیدر اباد هند الطبعه الاولی ۱۳۴۴ ه.
۲۰. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ابن بابویه محمد بن علی دار الشریف الرضی قم چاپ دوم ۱۴۰۶ ق.
۲۱. تفسیر الصافی فیض کاشانی ملا محسن تحقیق حسین اعلمی انتشارات الصدر تهران چاپ دوم ۱۴۱۵ ق.
۲۲. تفسیر نور الثقلین عروسی حویزی عبد علی بن جمعه تحقیق سید هاشم رسولی محلات انتشارات اسماعیلیان قم چاپ چهارم ۱۴۱۵ ق.
۲۳. تفسیر قمی قمی علی بن ابراهیم تحقیق سید طیب موسوی جزایر دار الکتاب قم چاپ چهارم ۱۳۶۷ ش.
۲۴. مجمع البیان فی تفسیر القران طبرسی فضل بن حسن انتشارات ناصر خسرو تهران چاپ سوم ۱۳۷۲ ش.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر ایتاللهالعظمی مکارم شیرازی، برگرفته از مقاله «گمان تناقض در قرآن»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱/۲۹