شناخت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شناخت مجموع حالتها و فرآیندهای روانی مانند
تفکر،
استدلال،
درک و
تولید زبان، دریافت حواس پنجگانه،
آموزش، آگاهی،
احساسات و… میباشد.
شناخت
انسان از گذر ملاکهایی تقسیمپذیر است. یکی از این ملاکها، چگونگی
حصول است که شناخت را به چهار گونه تقسیم میکند:
شناختی است که انسان از پیرامون خود با حواس ظاهری
حاصل کند و آسانترین و عمومیترین گونه شناخت است.
شناختی است که حصول آن نیازمند آموزشها و اسبابی ویژه است. این گونه شناخت در دسترس همگان نیست و دارای ویژگیهایی از این قرار است:
۱. با
امور عینی هماهنگ است؛
۲. امور خارجی را توضیح میدهد؛
۳. از روش استدلالی بهرهمند است؛
۴. اصول و مفاهیم کلی را مطرح میکند و مشاهدات را طبقهبندی میسازد و
رابطه پدیدهها را بر میتاباند؛
۵. برآیند آن دانشی
نو به
انسان میدهد؛
۶. از گذر پژوهش
روشمند و
منظم حاصل میآید؛
۷.
کیفیت پدیدهها را به صورت
کمّی مشخص میسازد.
شناختی است که بر
تعقل و تحلیلهای عقلی استوار است و کمتر از حواس ظاهری و ابزار مادی
شناخت بهره میبرد. در شناخت فلسفی، هر چه
ذهن آدمی ورزیدهتر باشد،
نتیجه کوششهایش به
قطع و
یقین نزدیکتر است.
شناختی است که با
ابزار قلب و
شهود و
الهام پدید میآید وحقایقی را به ادارک انسان میآورد که با
حسّ و
عقل فراچنگ نمیآیند.
یکی دیگر از ملاکها، راه حصول است که شناخت را بر پنج گونه تقسیم میکند:
شناختی است که از گذر
ارتباط مستقیم با
شیء خارجی پدید میآید.
این گونه شناخت آن گاه پدید میآید که انسان در چیزی
نظر میکند و صورت شیئی دیگر را همزمان به
رؤیت میآورد و آن را باز میشناسد. این شناخت برای
نفسشناسی و
خداشناسی روی میدهد.
در اینجا مراد از «رؤیت» رؤیت باطنی است نه ظاهری.
شناسنده در این گونه شناخت، با
دقّت در
آثار و نشانههای شیء، به آن
علم پیدا میکند؛ مثلًا
اثری مکتوب از
دانشمندی را میخواند و به
اندیشه او راه مییابد؛ چنان که با
مطالعه کتاب قانون میتوان از اندیشه و
نبوغ بوعلی سینا در
طب آگاه شد.
شناختی است که در
سرشت انسان ریشه دارد و در حصول آن هیچ یک از ابزارها و
عوامل متعارف شناخت دخیل نیستند.
شناختی است که برخاسته از عوامل غیبیِ
وحی،
الهام و
اشراق است.
ملاک دیگر تقسیم شناخت، واقعنمایی است. بر این
اساس، شناخت بر گونههای زیر است:
شناختی است که احتمال تطبیق و عدم تطبیق آن با واقع برابر است.
شناختی است که احتمال
عدم واقعنماییاش بیشتر از واقعنمایی است.
شناختی است که
احتمال واقعنماییاش بیشتر از عدم واقعنمایی آن است.
شناختی است که به قطع و
یقین با واقع مطابق است و احتمال نادرستیاش نمیرود.
در تقسیمى دیگر، شناخت
انسان یا از راه
پژوهش و بررسى خود او فراهم مىآید كه آن را «شناخت اجتهادى» مىنامند و یا به پیروى از پژوهش و بررسى كسى دیگر پدید مىآید كه آن را «شناخت تقلیدى» مىگویند.
پژوهشکده تحقیقات اسلامی، کتاب فرهنگ شیعه، ۸۸-۹۰.