خشونت خانوادگی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خشونت خانوادگی در میان دیگر
بحرانها از اهمیت بیشتری برخوردار است و خاستگاه بسیاری از دیگر
بحرانها قرار میگیرد. برای نمونه
بحران طلاق، فرار دختران،
اعتیاد و... ریشه در خشونت خانوادگی دارد. ۳۴% دختران فراری عامل فرار خویش را
خشونت والدین میدانند و ۹۰% این گروه مورد سوء استفاده جنسی قرار میگیرند.
در این نوشتار خشونت خانوادگی به عنوان یکی از
بحرانهای خانوادگی به بحث و بررسی گذاشته شده است. نویسنده پس از آنکه خشونت خانوادگی در
ایران را گزارش میکند. از تعریف
خشونت و پیشینه آن، خشونت خانوادگی دریک خانواده هستهای، خشونت گرایان و قربانیان و نیز انواع خشونت همچون خشونت جسمی، روحی و روانی و مالی با توجه به
آیات وحی سخن میگوید.
حسادت، باورهای ناروا، مشکلات اقتصادی،
بیماری، بدآموزی،
بدگمانی،
کبر و
خودبینی،
حب دنیا،
شهوت، خستگی، از عوامل اصلی خشونت در آیات وحی معرفی شدهاند.
والدین در مدیریت
خشم باید نیکو رفتاری کنند. روحیه اعضای خانواده زا بشناسند، از قربانی خشونت حمایت کنند و با خشونت گر برخورد کنند و ایجاد مهر و
محبت در میان اعضای خانواده نمایند.
تغییر وضعیت جسمی، سکوت، گوش دادن به سخنان خشونت گرا، توجه به آثار خشونت و وضو گرفتن از راههای کنترل خشم شناخته میشود. از سویی دیگر حکومتها با وضع برخی قوانین و مقررات میتوانند در راستای کنترال خشم قدم بردارند.
نهاد خانواده در چند دهه گذشته به شدت گرفتار
بحران شده است. خانوادههای بسیاری در آمریکا و اروپا سالها دست به گریبان
بحران هستند.
طلاق، مشکلات روحی و روانی افراد خانواده، بد رفتاری افراد خانواده با یکدیگر، ازدواج گریزی، زندگی مجردی، افزایش سن
ازدواج، خشونت، بی وفایی به زندگی
زناشویی و... در شمار
بحرانهایی است که بنیان خانواده را تهدید جدی میکند تا آن جا که پاپ بندیکت شانزدهم رهبر جدید کاتولیکهای جهان درباره
بحران خانواده هشدار میدهد:
«ژان پل دوم در بسیاری از مناسبتها به
بحران خانواده و سهم این
بحران در ضرر جدی به
تمدن ما اشاره کرده بود، من نیز به نوبه خود نسبت به
بحرانی که خانواده این عصر در آن گرفتار شده هشدار میدهم.»
بحران خانواده به عنوان یکی از دستاوردهای زندگی صنعتی به سرعت از مرز آمریکا و اروپا گذشت و خانواده آسیایی و آفریقایی را گرفتار خود ساخت. در آغاز خانواده آسیایی و آفریقایی مقاومت و پایداری بسیاری در برابر این
طوفان از خود نشان داد اما شدت این طوفان به اندازهای شدید و سهمگین بود که شماری از خانوادهها تاب تحمل خویش را از دست دادند و گرفتار
بحران شدند.
موج
بحران در کوتاهترین زمان از شرق آسیا به غرب آسیا رسید و خانواده ایرانی خسارت سنگینی دید. طلاق در خانواده ایرانی رو به فزونی نهاد، اعضای خانواده گرفتار مشکلات عظیم و نگرانیهای بسیار شدند، جوانان از ازدواج گریزان گشتند و روابط آزاد
دختر و
پسر که چندی است در میان بخش عمدهای از خانوادهها رسوخ کرده است، انگیزه تشکیل خانواده را از دختران و پسران
ستانده است.
در ایران نیز نشانههایی از سرایت
بحران خانواده به چشم میخورد و خانوادهها با
بحرانهایی مواجه شدهاند.
بر اساس آمار و اطلاعات موجود طلاق در سنوات گذشته سیر صعودی یافته است. میزان طلاق در فروردین ۸۲ نسبت به مدت مشابه سال قبل ۲۰% رشد یافته است و این میزان در شهر
تهران نسبت به دیگر شهرهای کشور رشد بیشتری نشان میدهد تا آن جا که بر اساس آمار ۲۵% ازدواجها در این شهر به جدایی میانجامد.
و این در حالی است که در گذشته نه چندان دور طلاق امری ناپسند شناخته میشد و
زن و
شوهر خویشتن داری و وفاداری بیشتری از خویش نسبت به حفظ کانون خانواده نشان میدادند.
آمار و ارقام یاد شده تنها نشان از شکل قانونی و رسمی طلاق دارد در صورتی که شکل دیگری از طلاق که در جامعه ایرانی به وفور دیده میشود و از آن به
طلاق عاطفی یاد میکنند، همچون طلاق رسمی رو به افزایش است.
این شکل از طلاق هر چند بنیان خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی را از میان نمیبرد، اما خانواده را چنان بی روح و تهی میسازد که عواقب طلاق رسمی را در پی دارد. بر اساس تحقیقات انجام گرفته در حدود ۳۸% زن و شوهرها در خانواده ایرانی طلاق عاطفی دارند و به سمت خاموشی پیش میروند.
اگر این آمار را به طلاق قانونی و شرعی بیفزائیم بیش از نیمی از خانوادههای ایرانی به گونهای مشکل دارند.
بحران دیگری که در ایران اسلامی کیان خانواده را به مخاطره افکنده است، افزایش سن ازدواج دختران و پسران است. بر اساس برخی آمارها سن ازدواج پسران به ۳۰ سال و دختران به ۲۵ سال رسیده است. این در حالی است که در گذشته میانگین سن ازدواج بسیار کمتر از این بود.
بحران اعتیاد نیز
بحران دیگری است که بنیان خانواده ایرانی را به لرزه افکنده است و در موارد بسیاری این نهاد اجتماعی را به نابودی کشانده است. دبیر کل
ستاد مبارزه با
مواد مخدر ریاست جمهوری، معتادان کشور را چهار میلیون نفر میداند و آمار این
ستاد را قطعی میخواند. وزارت بهداشت آمار معتادان در سال ۱۳۸۰ را سه میلیون و هفتصد هزار نفر اعلام کرد و مرکز جرایم و مواد مخدر
سازمان ملل جمعیت معتادان ایران را سه میلیون نفر خواند. از این تعداد معتاد بر اساس آمار و ارقام موجود در سال ۹۳: ۱ ۷۸-۷۷% معتادان مرد هستند و ۹: ۶ درصد معتادان را زنان تشکیل میدهند و در میان معتادان مرد، ۴۱% متاهل و بقیه مجرد هستند.
بنابراین اگر بر اساس آمار و اطلاعات یاد شده آمار معتادان ایران دست کم سه میلیون نفر باشند و دست کم ۴۰% این عده مردان متاهل باشند، در این صورت حدود یک میلیون و دویست هزار خانواده با
بحران اعتیاد درگیر خواهند بود.
یکی دیگر از
بحرانهای خانوادگی در خانواده ایرانی
بحران خشونت خانوادگی است. این
بحران در سالیان گذشته رو به فزونی نهاده است به گونهای که ۲۵% قتلها از نوع خانوادگی است.
و از مجموع قتلهایی که در اوایل سال ۱۳۸۵ اتفاق افتاده است ۶۰% قتلها از نوع خانوادگی بوده است.
هر سال ۵۳% زنان خشونت خانوادگی را تجربه میکنند
و ۶۶% خانوادههای ایرانی دست کم یک بار خشونت خانوادگی را تجربه کردهاند.
خشونت خانوادگی در میان دیگر
بحرانها از اهمیت بیشتری برخوردار است و خاستگاه بسیاری از دیگر
بحرانها قرار میگیرد. برای نمونه
بحران طلاق، فرار دختران، اعتیاد و... ریشه در خشونت خانوادگی دارد. ۳۴% دختران فراری عامل فرار خویش را
خشونت والدین میدانند و ۹۰% این گروه مورد سوء استفاده جنسی قرار میگیرند.
بنابراین شایسته است در این نوشتار خشونت خانوادگی را به عنوان یکی از عوامل
بحران خانواده به بحث و بررسی نشینیم و انواع خشونت در
قرآن و نقش قرآن در کاهش یا زدایش این
بحران را بحث و بررسی کنیم.
صاحب نظران بسیاری خشونت را به تعریف نشستهاند. برای نمونه گلز و استراوس در تعریف خشونت میگویند:
«خشونت رفتاری با قصد و نیت آشکار (یا رفتاری با قصد و نیت پوشیده اما قابل درک) جهت وارد کردن آسیب بدنی به فرد دیگر است. این تعریف که تنها
خشونت بدنی را مد نظر قرار داده است از نگاه شماری از صاحب نظران جامع نیست و شایسته است تعریفی جامع برای خشونت آورده شد به این جهت مگارزی از خشونت به عنوان شکل افراطی رفتار پرخاشگرانه نام میبرد که احتمالا باعث آسیب مشخص به فرد قربانی میشود.»
در ماده اول قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره رفع خشونت علیه زنان میخوانیم:
«اصطلاح خشونت علیه زنان به معنای هر عمل خشونت آمیزی میباشد که مبتنی بر اختلاف جنسیت بوده و منجر به صدمه یا رنج بدنی، جسمی، روحی برای زنان گردد و یا احتمال منجر شدن به این آسیبها و رنجها وجود داشته باشد. از جمله تهدید به این گونه اعمال، زورگویی، محروم سازی خود سرانه آزادی، خواه در محیط عمومی روی بدهد خواه در زندگی خصوصی.»
خشونت از دیدگاه
روانشناسی یعنی ناتوانی در کنترل خشم و در کلیترین مفهوم آن، حالتی است که فرد از نظر جسمی و روانی در حد تعادل قرار ندارد. بنابراین
تعادل عامل اصلی ضد خشونت و عامل سلامت است.
در نگاه گروهی دیگر خشم واکنشی هیجانی به منظور برقراری تعادل است و از قوه همواستازیس انسان نشات میگیرد. بر این اساس خشم نه مخرب خواهد بود و نه سازنده.
خشونت خانوادگی عمری به درازی خانواده دارد. در اولین خانواده بشری خشونت خانوادگی به اشکال مختلف آن بروز و ظهور پیدا کرد. در این خانواده که
آدم و
حوا به عنوان والدین شناخته میشوند و
هابیل و
قابیل به عنوان فرزندان، خشونت میان فرزندان رخ میدهد و قابیل، هابیل را میکشد:
«فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین؛
نفس سرکش کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد. او را کشت و از زیانکاران شد.»
بر اساس آیات وحی خشونت خانوادگی در دیگر خانوادهها نیز ادامه یافت و برخی اعضای خانواده خشونت گرا و شماری دیگر قربانی خشونت شدند. در خانواده
یعقوب (علیهالسّلام) شماری از فرزندان خشونت گرا هستند و بر برادر کوچک خویش خشونت میکنند. این گروه که در آغاز از بدترین شکل خشونت علیه
برادر خویش سخن میگفتند، در نهایت با پیشنهاد یکی دیگر از برادران به افکندن
یوسف در چاه رضایت دادند و برادر خویش را به چاه افکندند:
«اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم و تکونوا من بعده قوما صالحین. قال قائل منهم لا تقتلوا یوسف و القوه فی غیابت الجب یلتقطه بعض السیارة ان کنتم فاعلین؛
یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دور دستی بیفکنید تا توجه
پدر فقط به شما باشد و بعد از آن (از
گناه خود
توبه میکنید؛ و) افراد صالحی خواهید بود! » یکی از آنها گفت: یوسف را نکشید! و اگر میخواهید کاری انجام دهید، او را در نهانگاه
چاه بیفکنید، تا بعضی از قافلهها او را بگیرند.»
در قصه
موسی (علیهالسّلام) نیز شکل خفیف تری از خشونت دیده میشود. حضرت موسی (علیهالسّلام) وقتی از میعادگاه بازگشت و امت خویش را
گوساله پرست دید بر برادر خود خشم گرفت و سر او را با عصبانیت به سوی خویش کشاند:
«و لما رجع موسی الی قومه غضبان اسفا قال بئسما خلفتمونی من بعدی اعجلتم امر ربکم و القی الالواح و اخذ براس اخیه یجره الیه قال ابنام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی فلا تشمت بی الاعداء و لاتجعلنی مع القوم الظالمین؛
و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی
قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانی برایم بودید (و
آیین مرا ضایع کردید) آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدت میعاد او) عجله نمودید و (زود
قضاوت کردید؟!) سپس
الواح را افکند و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوی خود کشید؛ او گفت: فرزند مادرم این گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند، و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند! و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!»
در خانواده
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) وقتی هاجر بچه دار شد ساره بر ایشان خشونت کرد و خواهان
هجرت او شد.
خشونت بسته به نوع خانواده صورتهای گوناگونی مییابد. هر چه خانواده بزرگتر باشد و از افراد بیشتری تشکیل شده باشد، خشونت گرایان و قربانیان خشونت تنوع بیشتری مییابند. برای نمونه در یک
خانواده گسترده افراد خشونت گرا بسیار بیشتر از دیگر اشکال خانواده است چنان که قربانی خشونت در این نوع خانواده از دیگر انواع خانواده بیشتر است.
در خانواده گسترده
پدربزرگ،
مادر بزرگ، پدر،
مادر،
عمو، زن عمو، پسرعمو و دختر عمو و... یا خشونت گرا هستند یا قربانی خشونت. بنابراین وجود افراد بیشتر در یک خانواده تنوع خشونت خانوادگی را بیشتر میکند. اما در یک خانواده هستهای که از یک پدر و مادر و یک یا چند فرزند تشکیل میشود خشونت گرا و قربانی خشونت تنوع چندانی نخواهد داشت.
در این خانواده خشونت گاه میان والدین رخ میدهد و گاه میان والدین و فرزندان و در مواردی میان فرزندان.
در شکل اول، مردان بیشترین میزان خشونت را بر همسران خویش دارند و از جهت کمیت در خور مقایسه با زنان نیستند، اما در خشونت منجر به
قتل، زنان از مردان پیشی گرفتهاند؛ به گونهای که زنان متهم به قتل
همسر ۶% زندانیان زن در استان گلستان را تشکیل میدهند و مردان متهم به قتل همسر ۲% کل زندانیان هستند. در میان زندانیان زن استان خوزستان نیز ۹% متهم به قتل همسر هستند و این رقم در مورد مردان زندانی از ۵% بالاتر نمیرود و در استان تهران نیز ۲۱% زندانیان زن متهم به قتل همسر هستند و این در حالی است که در ۱۸% زندانیان مرد متهم به همسرکشی هستند.
این در حالی است که در گذشته همسرکشی جرمی مردانه قلمداد میشد و زنان، ناتوان از همسرکشی نشان داده میشدند. برای نمونه تا چندی پیش در آمریکا هر روز ده زن توسط همسران خود کشته میشدند و ۷۴% این تعداد زنانی بودند که همسران خود را ترک کرده و درخواست طلاق داده بودند یا از خشونت همسر خویش شکایت داشتند.
چنان که در روسیه نیز سالیانه ۱۴۰۰۰ زن توسط همسران یا یکی از افراد خانواده خود کشته میشدند. به گونهای که در سال ۱۹۹۵ نیمی از زنان کشته شده توسط شوهران خود به قتل رسیده بودند. و در فرانسه هر ماه شش زن قربانی خشونت خانوادگی میشوند.
در شکل دوم نیز پدران بیشترین خشونت را بر فرزندان دارند و خشونت ایشان بسیار سخت تر و شدیدتر از مادران است تا آن جا که پدران بیشترین قتل خانوادگی را در میان اعضای خانواده مرتکب میشوند. تحقیقات نشان میدهد که پدران با ۴۸: ۵% درصد بیشترین خشونت را بر علیه فرزندان دارند و مادران با ۲۸: ۳% درصد پس از پدران قرار دارند و دیگر اعضای خانواده مانند: برادر،
خواهر، پدربزرگ، مادر بزرگ نیز از دیگر کودک آزاران هستند. دختران در میان فرزندان بیشتر از پسران قربانی خشونت میشوند تا آن که بر اساس آمارها ۷۰% فرزند کشیها، دخترکشی و ۳۰% بقیه پسرکشی است.
قتل دختران بیشتر از نوع قتلهای ناموسی است و قتل پسران بیشتر از
جنون خشونت گرا نشات میگیرد. بر اساس تخمینهای سالانه سازمان ملل متحد سالانه به طور متوسط بین ۱۳۳ تا ۲۷۵ میلیون
کودک در جهان قربانی خشونت خانوادگی میشوند
و بر اساس برخی گزارشها ۹۰% کودکانی که قربانی خشونت میشوند در محیط خانواده خشونت میبینند.
و در شکل سوم فرزندان بزرگتر و به خصوص پسران بیشتر از دیگر اعضای خانواده خشونت به خرج میدهند. این گروه گاه بر خواهر و برادر خود خشونت میکنند و گاه والدین خویش را قربانی خشونت میسازند و تحقیقات انجام گرفته حکایت از آن دارد که خشونت پسران از دختران بیشتر است.
در
آیات وحی هر سه شکل یاد شده وجود دارد. برخی آیات از خشونت میان والدین حکایت دارد، شماری دیگر از خشونت میان والدین و فرزندان میگوید و تعدادی نیز از خشونت فرزندان بر یکدیگر و بر والدین.
در آیات وحی هر دو شکل خشونت والدین بر یکدیگر وجود دارد. در خانواده
نوح و
لوط (علیهماالسلام) زن خانواده خشونت میکند و در خانواده
فرعون مرد خانواده خشونت گرا است. در خانواده لوط و نوح (علیهماالسلام) نوع خشونت روحی و روانی است و همسر نوح (علیهالسّلام) با مجنون خواندن آن حضرت و همسر لوط (علیهالسلام) با خبر دادن آمدن مهمانان لوط به قوم لوط همسران خویش را آزار میدهند و در خانواده فرعون خشونت، جسمی و روحی و روانی است و
آسیه همسر فرعون قربانی هر دو شکل خشونت میشود و در
عصر جاهلی برخی مردان بر زنان خانواده خویش خشونت داشتند به این امید که
ارث ایشان را در اختیار گیرند و قسمتی از مال ایشان را تصاحب کنند:
«ضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح و امرات لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا؛
خداوند برای کسانی که
کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو پیامبر سودی به حالشان نداشت.»
«اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین؛
در آن هنگام که گفت: پروردگارا خانهای برای من نزد خودت در
بهشت ساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»
فخر رازی در تفسیر
آیه نخست مینویسد:
«فامراة نوح قالت قومه انه لمجنون و امراه لوط کانت تدل علی نزول ضیف ابراهیم»
همو در تفسیر آیه دوم میگوید:
«فرعون همسر خویش را از آن جهت که
ایمان آورده بود
شکنجه بسیار میداد. از
ابوهریره روایت شده که فرعون او را به چهار میخ کشید و روبروی
آفتاب قرار داد و سنگی عظیم بر وی قرار داده بود.»
این شکل از خشونت در عصر جاهلی رواج بسیار داشت و والدین و به خصوص مرد خانواده بیشترین خشونت را علیه فرزندان خویش داشت.
فقر و
تهیدستی عرب جاهلی وجدان و عواطف او را نسبت به فرزندان از میان میبرد و او که خویشتن را روزی دهنده فرزندان میپنداشت و فرزند را عامل فقر و ناداری میشناخت با کشتن فرزندان گناهی عظیم انجام میداد:
«و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق نحن نرزقهم و ایاکم و ان قتلهم کان خطا کبیرا؛
و فرزندانتان را از
ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزی میدهیم؛ مسلما کشتن آنها گناه بزرگی است.»
در عصر جاهلی پدران، خشونت اقتصادی بر دختران خویش داشتند و ایشان را سهمی از ارث نمیدادند فخر رازی در تفسیر آیه شریفه «یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین»
مینویسد:
«اعلم ان اهل الجاهلیه کانوا یتوارثون بشیئین: احدهما: النسب و الآخر العهد، اما النسب فهم ما کانوا یورثون الصغار و لا الاناث»
«بدان که
عرب در
جاهلیت با دو عامل از همدیگر ارث میبردند: یکی نسب و دیگر پیمان. اما در نسب کودکان و زنان را ارث نمیدادند.»
نشانههایی از وجود این نوع خشونت نیز در آیات وحی دیده میشود. برای نمونه در
قصه نوح (علیهالسّلام) فرزند آن حضرت بر پدر خشونت روحی و روانی دارد، به
پند و
اندرز پدر وقعی نمینهد و آن گاه که حضرت نوح (علیهالسّلام) به او میگوید: «ارکب معنا» او در پاسخ پدر میگوید: «سآوی الی جبل یعصمنی من الماء»
و در قصه یعقوب (علیهالسّلام) نیز فرزندان پدر را گمراه میخوانند و با افکندن حضرت یوسف (علیهالسّلام) به چاه بر پدر خویش خشونت میکنند؛ به گونهای که آن حضرت بینایی خویش را از دست میدهد و فرزندان نگران حال پدر میشوند:
«و ابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم. قالوا تالله تفتئوا تذکر یوسف حتی تکون حرضا او تکون من الهالکین؛
و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو میبرد (و هرگز
کفران نمیکرد) گفتند: «به خدا تو آن قدر یاد یوسف میکنی تا در آستانه
مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی! »
«ان ابانا لفی ضلال مبین؛
مسلما پدر ما در
گمراهی آشکاری است.»
این شکل از خشونت چنان که پیش از این گفته آمد، در داستان آدم (علیهالسّلام) و یوسف (علیهالسّلام) رخ داده است. در داستان آدم (علیهالسلام)، هابیل قربانی خشونت شد و برادرش قابیل بر او خشونت کرد:
«فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین؛
نفس سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ (سرانجام) او را کشت؛ و از زیانکاران شد.»
و در داستان یوسف (علیهالسّلام) نیز گروهی از برادران بر یوسف (علیهالسّلام) خشونت میکنند و او را پس از
اذیت و آزار به چاه میافکنند:
«فلما ذهبوا به و اجمعوا ان یجعلوه فی غیابت الجب؛
هنگامی که او را با خود بردند و تصمیم گرفتند وی را در مخفی گاه چاه قرار دهند.»
خشونت خانوادگی شکلهای متفاوتی دارد.
در این خشونت
جسم قربانی آسیب میبیند.
خشونت جسمی خود به دو نوع تقسیم میشود:
الف: خشونتی که به مرگ خشونت دیده میانجامد.
ب: خشونتی که قربانی خشونت را مجروح و یا مصدوم میسازد و یا خشونت دیده احساس درد میکند، هر چند این درد خفیف باشد.
نظر داشت آیات وحی نشان از وقوع خشونت خانوادگی آن هم از نوع جسمی آن در خانواده آدم (علیهالسلام)، یوسف (علیهالسّلام) و... دارد. در خانواده آدم (علیهالسّلام)
قابیل بر برادر خود خشونت جسمی داشت و این خشونت به قتل
هابیل انجامید. در خانواده فرعون نیز، آسیه همسر فرعون قربانی خشونت جسمی همسر خود شد تا آن جا که آسیه از شدت خشونتهای فرعون آرزوی
شهادت داشت: «و نجنی من فرعون»
خشونت خانوادگی در عصر جاهلی نیز به شدیدترین شکل آن وجود داشت و عرب جاهلی بر زن و فرزندان خود خشونت میکرد: «و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق»
در این شکل، قربانی خشونت از جهت
روح و
روان اذیت و آزار میشود. بر اساس این نوع از خشونت اگر همسر و فرزندان از دیدار آشنایان و اقوام بازداشته شوند و یا ارتباطات ایشان محدود گردد، ایشان قربانی خشونت روحی و روانی شدهاند.
خشونت روحی و روانی نیز در شماری از
آیات قرآن آمده است. برای نمونه در خانواده نوح (علیهالسّلام) و یوسف (علیهالسّلام)، حضرت نوح (علیهالسّلام) و یوسف (علیهالسّلام) قربانی خشونت روحی و روانی گشتند. برادران یوسف (علیهالسّلام) وقتی در
مصر توقیف شدند و یوسف (علیهالسّلام)
پیمانه را از بار برادرش
بنیامین بیرون آورد، آنها غافل از آن که مخاطب ایشان یوسف (علیهالسّلام) است، بنیامین را مانند یوسف دزد خواندند و با این سخن یوسف (علیهالسّلام) را بسیار آزار دادند، اما یوسف (علیهالسّلام) ناراحتی خود را پنهان داشت:
«قالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل فاسرها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم؛
برادران گفتند: «اگر او دزدی کند، (جای
تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او
دزدی کرد! یوسف (سخت ناراحت شد و) این (ناراحتی) را در درون خود پنهان داشت، و برای آنها آشکار نکرد.»
در خانواده
ابراهیم (علیهالسّلام) نیز ابراهیم و
هاجر قربانی خشونت روحی و روانی
ساره قرار گرفتند و به خواست ساره ابراهیم (علیهالسّلام) هاجر را در سرزمینی بی آب و علف ساکن ساخت.
«ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم؛
پروردگارا من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانهای که
حرم توست ساکن ساختم.»
در خانواده لوط و نوح (علیهماالسلام) نیز خشونت روحی و روانی وجود داشت و آن دو پیامبر الهی قربانی خشونت روحی و روانی همسران خویش بودند.
سرپرست خانواده در برابر تمام اعضای خانواده مسؤول است و باید تمام نیازهای ایشان را تامین کند. پدر موظف است
خوراک،
پوشاک،
مسکن،
آموزش،
بهداشت و دیگر نیازمندیهای خانواده خود را برآورده سازد و در غیر این صورت پدر خشونت گرا شناخته میشود و فرزندان و همسر او قربانی خشونت خواهند بود.
در
عصر جاهلیت رسم بر آن بود که وقتی مرد خانواده از
دنیا میرفت عضوی از خانواده، همسر آن مرد را به عقد خویش در میآورد و برای او
مهریه تعیین نمیکرد و
نفقه او را نیز نمیپرداخت:
«یا ایها الذین آمنوا لایحل لکم ان ترثوا النساء کرها؛
ای کسانی که
ایمان آوردید! برای شما
حلال نیست که از زنان، از روی
اکراه (و ایجاد ناراحتی برای آنها،) ارث ببرید!»
در انتخاب انواع خشونت، خشونت گرایان بیشتر از دیگران متاثر میشوند و نوع خشونت را از دیگران میآموزند. هر گاه پدر یا همسر خانواده خشونت جسمی داشته باشد، فرزندان نیز از این شکل خشونت در برخورد با سایر اعضاء بهره میبرند و اگر پدر و مادر با یکدیگر خشونت لفظی داشته باشند فرزندان نیز از این نوع خشونت در برخورد با یکدیگر و والدین سود میبرند.
عوامل خشونت از دریچههای گوناگونی به بحث و بررسی گذاشته شده است. برخی با نگاه روان شناختی این پدیده را مورد کنکاش قرار میدهند. شماری دیگر از جهت اجتماعی به بحث درباره عوامل خشونت میپردازند و جرم شناسان نیز از دریچه دانش خویش به عوامل خشونت مینگرند.
دریچه دیگری که میتواند راهگشای پژوهشگر باشد، دریچه وحی است. با یاری گرفتن از آیات وحی و نظرداشت موارد خشونت خانوادگی میتوان عواملی را به عنوان عوامل خشونت خانوادگی معرفی کرد.
برخی از عوامل خشونت در قرآن عبارتند از:
یکی از عوامل مهم خشونت،
حسد است. برای نمونه در داستان آدم (علیهالسلام)، حسد قابیل عامل اصلی قتل هابیل بود. قابیل از دو جهت بر هابیل
حسادت میکرد. جهت اول زیبایی همسر هابیل بود و جهت دوم پذیرش قربانی هابیل.
تفسیرگر برجسته
اهل سنت در تفسیر آیه شریفه «واتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما»
دو نظریه برای خشونت قابیل بر هابیل میآورد:
«نظریه اول: هابیل که گله دار بود یک
گوسفند چاق
قربانی کرد و قابیل
که کشاورز بود یک دسته از محصولات نامرغوب خود را در راه خدا قربانی کرد. قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی قابیل رد شد. در نتیجه قابیل بر هابیل حسد کرد و نقشه قتل او را کشید.
نظریه دوم:
حوا (علیهاالسّلام) در هر
زایمان یک
پسر به دنیا میآورد و یک دختر. وقتی دختران و پسران به سن
ازدواج میرسیدند، پسر یک زایمان با
دختر زایمان دیگر ازدواج میکرد. بر اساس این سنت هابیل با همزاد قابیل و قابیل با همزاد هابیل ازدواج کرد. قابیل که ناگزیر از ازدواج با همزاد هابیل شده بود از آن جهت که همسر هابیل زیباتر بود بر هابیل حسد ورزید و پایان این حسد به قتل هابیل انجامید.»
در هر دو نظریه یاد شده عامل خشونت بر هابیل حسد قابیل است.
در قصه یوسف (علیهالسّلام) نیز آن چه برادران آن حضرت را به خشونت علیه برادر سوق داد، حسد برادران به موقعیت برتر یوسف (علیهالسّلام) و محبت بیشتر پدر بر آن حضرت بود:
«اذ قالوا لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا و نحن عصبة ان ابانا لفی ضلال مبین. اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم؛
هنگامی که گفتند: یوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم! مسلما پدر ما در گمراهی آشکاری است! یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد.»
برادران یوسف از آن جهت یعقوب (علیهالسّلام) را گمراه میخواندند که آن حضرت یوسف و بنامین را که از همسر دیگر ایشان بود بسیار دوست میداشت و از
عدل و
مساوت بیرون رفته بود. آن حضرت یوسف و بنیامین را که ضعیف بودند و توان خدمت نداشتند بر برادران یوسف که قوی و پرتوان بود برتری میداد و محبت بسیار بر ایشان داشت.
در قصه ابراهیم (علیهالسّلام) نیز حسادت ساره عامل اصلی خشونت او بر ابراهیم (علیهالسّلام) و هاجر بود. ساره که سالها نابارور بود و به همین جهت هاجر را به ابراهیم (علیهالسّلام) بخشیده بود، وقتی هاجر را صاحب فرزند دید بر او حسادت کرد و ابراهیم (علیهالسّلام) را ناگزیر ساخت هاجر و فرزندش را به سرزمین
مکه ببرد.
یکی دیگر از عوامل خشونت خانوادگی باورها و اعتقادات نادرست خشونت گرا است. برای نمونه خشونت عرب جاهلی علیه زنان، کشتن دختران، مبادله کردن دختران و زنان، ازدواج با مادر خوانده و دریافت مهریه دختر و به ارث بردن ایشان، از آن جهت بود که عرب جاهلی زن را فرومایه، پست و حقیر میشناخت،
توان او را در تامین مخارج خویش باور نداشت و او را سربار دیگر اعضای خانواده میدانست.
«یا ایها الذین آمنوا لایحل لکم ان ترثوا النساء کرها و لاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ماءتیتموهن الا ان یاتین بفاحشة مبینة»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست که از زنان، از روی
اکراه ارث ببرید. آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آن چه را به آنها دادهاید،
تملک کنید مگر این که آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند.»
واحدی در سبب نزول
آیه شریفه مینویسد:
«در عصر جاهلی و صدر
اسلام رسم اهل
مدینه این بود که پس از
فوت سرپرست خانواده، فرزند او یا نزدیکان وی لباسی روی نامادری میانداخت و از اولویت نسبت به نامادری خویش برخوردار میشد و حق ازدواج از نامادری را میگرفت و چون این اولولیت بدون تعیین مهریه صورت میگرفت و از آن سو به نامادری نفقه پرداخت نمیشد. نامادری ناگزیر از پرداخت
فدیه از
ما ترک میت میشد و یا ناگزیر بود هم چنان در تملک باقی بماند تا از دنیا برود.»
«للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون مما قل منه او کثر نصیبا مفروضا؛
برای مردان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای میگذارند، سهمی است؛ و برای زنان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان میگذارند سهمی؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد؛ این سهمی است تعیین شده و پرداختنی.»
سبب نزول این آیه شریفه نشان از
خشونت عرب جاهلی بر زنان دارد. در سبب نزول آیه میخوانیم:
«در عصر جاهلی رسم چنان بود که ارث به زنان و کودکان صغیر تعلق نمیگرفت و تنها مردان کبیر از ارث برخوردار میشدند.»
در
داستان نوح (علیهالسّلام) نیز باورهای نادرست
کنعان او را به مسیری کشاند که با پدر به گونهای سخن بگوید که امروزه از آن به عنوان
خشونت روحی و روانی یاد میشود:
«سآوی الی جبل یعصمنی من الماء»
در خانواده نوح و لوط (علیهماالسلام) نیز وجود خشونت خانوادگی که در قرآن از آن به
خیانت یاد شده است، بیشتر از آن جهت بود که همسر نوح و لوط (علیهماالسلام) کافر بودند و دین نوح و لوط را بر نمیتافتند:
«ضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح و امرات لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا؛
خداوند برای کسانی که
کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو پیامبر سودی به حالشان نداشت.»
چنان که در خانواده فرعون نیز خشونت فرعون بر آسیه از آن جهت بود که فرعون دین آسیه را بر نمیتابید و خویش را رو در روی او میدید و چون منافع و قدرت خویش را در خطر دید، به خشونت پناه برد و نهایت همسر خود رابه شهادت رسانید.
باورهای ناروا در میان خانوادههای
مسلمان نیز به عنوان یکی از عوامل اصلی و کلیدی خشونت خانوادگی است. برای نمونه برداشتهای غلط از
قیمومیت مرد و
جواز خشونت
مرد بر
زن و عدم قصاص پدر، از عوامل برخی خشونتهای خانوادگی خوانده میشود و خشونت گران به دلایل زیر استناد میکنند:
«الرجال قوامون علی النساء... و اللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلاتبغوا علیهن سبیلا؛
مردان سرپرست و نگهبان زنانند... آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان
بیم دارید پند و اندرز دهید! و در بستر از آنها دوری نمایید و آنها را
تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند راهی برای
تعدی بر آنها نجویید.»
«فاضربوهن ضربا غیر مبرح؛
ایشان را آهسته بزنید.»
«اذا قتل الاب ابنه عمدا لم یقتل به؛
هر گاه پدر، فرزند خویش را به عمد از میان ببرد به جهت
قتل فرزند
قصاص نمیگردد.»
فقر یکی از عوامل مهم و اساسی خشونت خانوادگی است. بسیاری از خشونتها به خصوص خشونت مالی نتیجه ناتوانی سرپرست خانوار از تامین هزینههای زندگی است. سرافکندی سرپرست خانوار در برابر خانواده و مشکلات روحی و روانی بسیاری که از این سرافکندی سر باز میکند، گاه به اندازهای شدت پیدا میکند که سرپرست خانوار به خشونت میپردازد و با خشونت خویش را تسکین میدهد. بر این اساس اعضای خانواده به اندک بهانه به شدت قربانی خشونت پدر یا مادر میشوند یا یکدیگر را مورد خشونت قرار میدهند. دخترفروشی رواج مییابد، برای کاهش بار اقتصادی خانواده دختران نوجوان را به عقد پیران در آستانه مرگ در میآیند و پسران تحت فشار شدید قرار میگیرند و زن خانواده وادار به کسب درآمد میشود.
مدیر کل
کمیته امداد امام در سال ۱۳۷۷ اعلام کرد:
«مردم مناطق شمال خراسان به علت فقر شدید مالی دختران نوجوان خود را با ده هزار تومان میفروشند.
دخترفروشی در دیگر استانهای کشور مانند استان سیستان و بلوچستان و خوزستان نیز به علت
فقر مادی وجود دارد.»
این مقام آگاه افزود:
«برخی از خانوادهها نیز به علت فقر مادی دختران نوجوان خود را به عقد مردان مسن در میآورند.»
هر چند فقر و خشونت خانوادگی لازم و ملزوم یکدیگر نیستند، اما پیش از اسلام وقتی عرب جاهلی خویش را ناتوان از تامین مخارج خانواده میدید به خشونت پناه میبرد و فرزندانی که توان کار و کسب نداشتند از میان میبرد و یا ایشان را به دیگران میفروخت:
«و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق نحن نرزقهم و ایاکم ان قتلهم کان خطا کبیرا؛
و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزی میدهیم؛ مسلما کشتن آنها گناه بزرگی است.»
«و لا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و ایاهم»
فخر رازی نویسنده برجسته اهل سنت در تفسیر آیه شریفه «و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا»
یکی از عوامل این گونه خشونتها را
فقر اقتصادی میداند: «و تارة خوفا من الفقر و الفاقه و لزوم النفقه».
یکی از عوامل مهم خشونتهای خانوادگی، بیماری خشونت گرا است و در این بیماران روانی بیش از بیماران جسمی خشونت میکنند.
بر اساس آمار سازمان جهانی بهداشت ۱% مردم جهان
بیماری روانی شدید دارند و بین ۱۵-۵% از بیماری روانی خفیف رنج میبرند. همین سازمان ادعا کرد یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر از
ایرانیان مبتلا به بیماریهای شدید روحی هستند اما یک مقام آگاه وزارت بهداشت ۰: ۶ درصد جمعیت کشور را بیمار روانی شدید میخواند. از این تعداد حدود ۸۵۰۰۰ نفر بیماری روانی شدید دارند که تنها ۵۲۰۰ نفر در مراکز شبانه روزی بهزیستی نگهداری میشوند و نزدیک ۸۰۰۰۰ نفر بقیه در محیط خانواده نگهداری میشوند.
بنابراین دست کم ۸۰۰۰۰ خانواده به شکل مستقیم در معرض خشونت این افراد میباشند و بدترین شکل خشونت را میبینند. آمار و ارقام نشان میدهد که در میان خشونت گرایان، گروهی که از بیماری روانی رنج میبرند به بدترین شکل به اعضای خانواده خشونت میکنند و به نظر میرسد یک نوع رابطه عمیق میان نوع خشونت و بیماری خشونت گرا وجود دارد.
بر این اساس وقتی آن عرب جاهلی با دستان خویش
قبر دختر خود را میکند و دختر او گرد و غبار از چهره پدر میزداید و رهایی خویش را میطلبد و پدر به التماس و درخواست او وقعی نمینهد و با
سنگدلی تمام او را زنده به گور میسازد، این پدر مسلما از یک بیماری روانی مزمن رنج میبرد.
بیماری جسمی نیز چونان بیماری روحی عامل برخی از خشونتها میشود. درد شدید، بیمار جسمی را کم حوصله و ناشکیبا میکند؛ به گونهای که این نوع از بیماران به سرعت خشمگین میشوند و افراد خانواده را مورد خشونت قرا میدهند.
برای نمونه
ایوب (علیهالسّلام) که به شدت از بیماری رنج میبرد، ناملایمات بسیاری از مردم دیده بود، از رنج و آزار و اذیت مردم به ستوه آمده بود و به
صحرا پناه برده بود. وقتی همسرش سخن
شیطان را برای او نقل کرد، به شدت به خشم آمد و همسرش را به خشونت جسمی
تهدید کرد:
«فحلف بالله لئن عافاه الله لیجلدنها مائة جلدة»
و پس از بهبودی به عهد خویش وفادار ماند و همسر خویش را
تازیانه زد:
«و خذ بیدک ضعثا فاضرب به و لا تحنث انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب»
یکی دیگر از عوامل مهم خشونت خانوادگی بدآموزی افراد بزرگتر به خصوص
والدین است. وقتی والدین با خشونت جسمی و روحی و روانی، خواسته خود را بر قربانی خشونت تحمیل میکنند و او را ناگزیر از پذیرش خواست خود میکنند، دیگر افراد خانواده نیز با الگوگیری از والدین به خشونت در خانواده میپردازند و با خشونت، خواست خود را بر دیگر اعضا تحمیل میکنند و گاه دامنه خشونت به گونهای وسعت مییابد که پدر و مادر خود قربانی خشونت فرزندان میشوند.
بر اساس آمار ۶۱% همسر کشیها در حضور فرزندان صورت میگیرد و اعضای خانواده ناظر بسیاری از خشونتهای خانوادگی یا تمامی این خشونتها هستند. بنابراین بسیار طبیعی است که در حدود ۴۰% خشونت گرایان از وجود خشونت در خانواده پدری خود میگویند و خویش را متاثر از محیط خانواده پدری میدانند.
فیلمها، مطبوعات، کتب، دوستان و... از دیگر وسایل بروز و گسترش خشونت در محیط خانواده خوانده میشوند. فیلمهای سینمایی و تلویزیونی به خصوص آن گروه از فیلمها که اکشن، حادثهای، پلیسی و... نامیده میشوند بیشترین تاثیر را در گسترش خشونت در خانواده دارد تا آن جا که گروهی از نظریه پردازان یادگیری اجتماعی، بخشی از خشونتهای خانوادگی را به دیدن فیلمهای وحشتناک و خشن ارتباط میدهند.
مطالعات هوسر و بلومر نشان میدهد که بخشی از مشکلات خانوادگی ناشی از فیلمهای حادثهای است و تقریبا ۵۰% از خشونتها در محیط خانواده بازتاب فیلمهای حادثهای و پلیسی و... است. به باور این گروه اثرات غیرمستقیم این گونه فیلمها بسیار زیانبار از اثرات مستقیم است، چه این که این نوع فیلمها مخاطبان خویش را بسیار تحریک میکنند و فکر ارتکاب
جرم را در وجود ایشان میافکند.
در
عصر جاهلی نیز انواع خشونت در خانواده را عرب جاهلی از پدران خویش میآموخت. به همین جهت در جای جای
قرآن این گروه خویش را پیرو پدران خود میدانستند و درسهای ایشان را در محیط خانواده پیاده میکردند.
یکی دیگر از عوامل خشونت خانوادگی بدبینی افراد خانواده نسبت به یکدیگر است. بر این اساس بسیاری از خشونتهای جسمی، روحی و روانی و قتلهای ناموسی در شهرهای جنوبی کشور نتیجه بد گمانی
پدر،
برادر،
شوهر و حتی خویشاوندان درجه دوم است.
برخی ادعا دارند که پژوهشها نشان از آن دارد که ۹۰% مردانی که همسران خویش را میکشند از روی
بدگمانی اقدام به
قتل میکنند.
در آیات وحی نیز نشانههایی از وجود بدگمانی در خشونت روحی و روانی وجود دارد. برای نمونه در داستان
یوسف (علیهالسّلام) آن گاه که
قدح از بار
بنیامین بیرون کشیده شد، برادران در محضر یوسف (علیهالسّلام) از روی
بدبینی بنیامین و یوسف را دزد خواندند و یوسف و بنامین را آزار روحی و کلامی دادند:
«قالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل فاسرها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم؛
برادران (گفتند: اگر او
دزدی کند، (جای تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدی کرد! یوسف (سخت ناراحت شد، و) این (ناراحتی) را در درون خود پنهان داشت، و برای آنها آشکار نکرد.»
در قصه
موسی (علیهالسّلام) نیز خشم موسی بر هارون از آن جهت بود که موسی (علیهالسّلام) تصور کرد که
هارون در مسؤولیت خود کوتاهی کرده است؛ چه اینکه وقتی موسی سر هارون را با خشم به سوی خویش کشید هارون در جواب گفت:
«قال ابنام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی فلاتشمت بی الاعداء و لا تجعلنی مع القوم الظالمین؛
او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند! و مرا با گروه ستمکاران قرار مده! »
این جواب نشان میدهد که دست کم هارون نگران برخورد سخت موسی (علیهالسّلام) بود به این جهت «ابن ام» گفت تا نسبت خود را یادآور شود و از خشم موسی بکاهد و «واستضعفونی و کادوا یقتلوننی» میگوید تا نشان دهد که تمام سعی و تلاش خود را برای جلوگیری از
گوساله پرستی قوم انجام داده است و «فلا تشمت بی الاعداء و لاتجعلنی مع القوم الظالمین» میگوید از آن جهت که میترسد موسی نتواند خشم خویش را کنترل کند. افزون بر این سخن موسی (علیهالسّلام)، «رب اغفرلی» نیز نشان میدهد که آن حضرت از این که با تصور خاصی بر هارون
خشم کرده است و او را مورد
خشونت قرار داده پشیمان شده است و طلب
آمرزش میکند نه از آن جهت که بر هارون خشم کرده است چه این که خشم امری طبیعی است چنان که طلب آمرزش برای هارون «و لاخی» نیز نشان میدهد که موسی (علیهالسّلام) عذر هارون را به صورت کامل نپذیرفته است و احتمال میدهد که او در انجام وظیفه خویش کوتاهی کرده است و تمام سعی خویش را برای جلوگیری از انحراف قوم به کار نگرفته است.
در
عصر نزول وحی نیز برخی از مردان از روی بدبینی همسر و دختر خویش را قربانی خشونت روحی و کلامی قرار میدادند و ایشان را
هرزه میخواندند.
کبر و
خودبینی یکی دیگر از عوامل بروز خشونت خانوادگی است. انسانهای متکبر بیش از دیگر افراد به خشونت میپردازند و بیشتر از دیگران به اذیت و آزار اعضای خانواده اقدام میکنند. روحیه این افراد به گونهای است که مخالفت دیگران را بر نمیتابند و به شدت مخالفان را سرکوب میکنند و بر ایشان خشونت میکنند.
حضرت عیسی (علیهالسّلام) در این باره میگوید: کبر، خودکامگی، خوار شمردن دیگران خاستگاه
غضب است.
برای این عامل خشونت، میتوان از داستان
نوح (علیهالسّلام) بهره گرفت. در این داستان کنعان خشونت گفتاری بر پدر دارد و عامل این خشونت کبر و خودبینی اوست: «قال سآوی الی جبل یعصمنی من الماء»
یکی دیگر از عوامل خشونت خانوادگی، دنیادوستی و دنیاپرستی خشونت گرا است. علاقه مفرط خشونت گرا به مادیات گاه او را از کمک به اعضای خانواده و تامین مخارج و نیازمندیهای ایشان باز میدارد. چه بسیارند پدرانی که با
ثروت بسیار از کمک به فرزندان خودداری میکنند و حاضر نیستند نیازهای مادی ایشان را تامین کنند و چه بسیارند زنانی که مطالبات بسیار دارند و شوهران خویش را با درخواستهای بسیار خود شرمنده میکنند و خشونت کلامی بسیار بر ایشان دارند.
این عامل خشونت نیز در برخی
آیات قرآن آمده است. برای نمونه در خانواده
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همسران آن حضرت بی توجه به موقعیت آن حضرت مطالبات بسیار مادی داشتند و با این خواستهای ناحق و ناشایست پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را آزرده میساختند تا آن جا که در این باره آیه شریفه زیر فرود آمد:
«یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا؛
ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را میخواهید بیاید با هدیهای شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویی رها سازم!»
تمایلات جنسی شدید یکی دیگر از عوامل خشونت خانوادگی است. بر اساس آمار و ارقام بخشی از خشونتهای خانوادگی از تمایلات جنسی خشونت گرا نشات میگیرد. هر چند آمار خشونتهای جنسی در خانواده ایرانی بسیار کم است و در میان زن و شوهر خشونت جنسی بسیار ناچیز است، اما این نوع خشونت میان پدر و دختر یا برادر و خواهر در خور توجه است؛ به گونهای که معاون اول دادستان کل کشور از افزایش
روابط نامشروع میان محارم خبر میدهد: «متاسفانه ما هم آماری داریم که از افزایش جرایم این چنینی و روابط نامشروع بین
محارم خبر میدهد.»
رئیس انجمن آسیبهای رفتاری نیز میگوید: هم اکنون چهار هزار پرونده در خصوص تجاوز برادر به خواهر و هزار و دویست پرونده در خصوص تجاوز پدر به دختر در دست بررسی دارم.»
در آیات وحی نیز نمونههایی از خشونت خانوادگی و از نوع جنسی آن که از
شهوت خشونت گر مایه میگیرد، وجود دارد. برای نمونه در صدر اسلام برخی از مردان مسلمان با
نامادری خویش ازدواج میکردند. برای نمونه
حسن بن ابی قیس،
اسود بن خلف،
صفوان بن
امیه بن خلف، و
منصور بن ماذن با نامادری خود روابط نامشروع برقرار کردند و بر این اساس آیه شریفه زیر در
تحریم این نوع روابط فرود آمد:
«و لا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء الا ما قد سلف انه کان فاحشة و مقتا و ساء سبیلا؛
با زنانی که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند هرگز ازدواج نکنید! مگر آن چه در گذشته (پیش از نزول این
حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملی زشت و تنفرآور و راه نادرستی است.»
یکی دیگر از عوامل خشونت خانوادگی خستگی مفرط خشونت گرا است. دکتر ورا پیفر مینویسد:
«نوع دیگر عصبانیت ناشی از خستگی یا آزردگی مفرط است. ممکن است در مدتی بسیار طولانی با مشکلی خاص کلنجار بروید و با همه وجود از آن خسته شده باشید، یا با
عقل و
فکر خود نتوانید کاری برای حل آن انجام دهید.»
برخی خشونت را امری ناپسند دانسته و خشم خود را فرو میخورند. گروهی دیگر به سرعت خشونت نشان میدهند و با دیگران به زد و خورد میپردازند یا دیگران را قربانی خشونت روحی یا کلامی خود قرار میدهند و شماری دیگر راه میانه را انتخاب کرده و خشم خود را کنترل میکنند.
گروه اول با فروخوردن خشم خویش و تکرار بسیار این عمل بسیار آسیب پذیر و آسیب رسان خواهند شد و با کوچکترین حادثه از کوره در میروند و کنترل خود را به کلی از دست میدهند به گونهای که کنترل ایشان دشوارتر از گروه دوم میشود.
دکتر هاریت گلدهورلرنر در این باره میگوید:
«این فرو خوردن خشم و مدارا کردن با اعضای خانواده هر چند در کوتاه مدت کارساز است اما به ختم مشکلات نمیانجامد و از جایی دیگر سر میزند. ممکن است با همسر و یا با فرزندانمان اشکالاتی بروز کند یا در روابط با دیگران دچار مشکل شویم.»
و دکتر ورا پیفر فروخوری خشم را که از دوران کودکی بر فرزندان تحمیل میشود ناپسند میشناسد و آن را سبب فرسایش و تضعیف
اعتماد به نفس معرفی میکند.
به باور پیفر آنان که خشم خویش را فرو میخورند و از خشم خود به صورت سازنده استفاده نمیبرند، کوهی از خشم میشوند و این خشم ممکن است در زمان و مکانی کاملا نامناسب منفجر گردد و یا این که به
افسردگی و بیماری ختم گردد.
باید از خشم استفاده سازنده شود و هنگام ناراحتی با فردی که از ناحیه او ناراحتی پیدا شده است، سخن گفته شود و مؤدبانه با او برخورد گردد و خشم فرو خورده نشود. اگر به طور سازنده از خشم سود نبرید روی هم انباشته میشود و با یک اشاره ی انگشت منفجر میشود.
گروه دوم نیز جو
خانواده را بسیار ملتهب میکنند و تحمل محیط خانوادگی را برای دیگران سخت و دشوار میسازند و در این میان تنها گروه سوم بر
رفتار و
کردار خود کنترل دارند و میتوانند خشونت خود را کنترل کنند و محیط خانوادگی را آلوده خشونت نکنند.
بر این اساس تمامی افراد خانواده ناگزیر از کنترل و مدیریت خشم هستند و نهادهای اجتماعی نیز ناگزیر از حمایت از خانواده و قربانیان خشونت است.
یک خانواده هستهای از والدین و فرزندان تشکیل شده است. بنابراین در مدیریت خشم، هر یک از این افراد وظایفی را بر دوش دارند چنان که نهادهای اجتماعی و دینی نیز وظایفی بر دوش دارند.
والدین در کنترل خشونت خانوادگی وظایفی دارند که به برخی از آنان اشاره میشود.
یکی از وظایف مهم والدین نیکو رفتاری با یکدیگر و یا دست کم نمایش نیکو رفتاری و دوری از هر گونه رفتار خشونت آمیز در حضور
فرزندان است. ناسازگاری
والدین با یکدیگر هر چند طبیعی است و نمک زندگی خوانده میشود، اما این نمک نباید در منظر دیگر اعضای خانواده پاشیده شود. خشونت والدین که بیشتر خشونت مرد علیه زن است تا زن علیه مرد، به دیگر اعضای خانواده نیز سرایت میکند؛ به گونهای که پسران خانواده نسبت به دختران خشونت میکنند و فرزندان بزرگتر به فرزندان کوچکتر
ستم میکنند و این شیوه به مرور یک رویه میشود و به مراحل حادتر کشیده میشود تا آن جا که در برخی خانوادهها شدیدترین شکل خشونت به ظهور میرسد و پدر کشی و فرزند کشی نمایان میگردد.
بر اساس آمار درصد قابل توجهی از خشونت گرایان شاهد خشونت خانوادگی بودهاند و گروه عمدهای از ایشان خشونت دیده هستند. دکتر خوشابی میگوید: ۳۴% والدین کودک آزار، خود در کودکی قربانی خشونت قرار گرفتهاند.»
در قصه ابراهیم (علیهالسّلام) زیباترین شکل نیکورفتاری دیده میشود. ابراهیم (علیهالسّلام) با
ساره که
نازا بود بسیار نیکورفتار بود و هیچ گاه مشکلات و ناتوانی او را به رخ نمیکشید. ساره نیز سپاس گذار رفتار نیکوی ابراهیم بود و گویا به همین جهت
کنیز خویش (
هاجر) را به آن حضرت بخشید.
وظیفه دوم والدین، شناخت مشکلات و زمینههای بروز خشونت میان افراد و مدیریت آنها است. در یک خانواده هستهای که امروزه رایجترین شکل زندگی خانوادگی است و نوشتار پیش رو نیز ناظر به این نوع خانواده سامان یافته است، فرزندان در سنین مختلف سنی قرار دارند: برخی کودک، شماری نوجوان و عدهای جوان هستند. بنابراین هر یک از اعضاء ویژگیهای خاصی دارد که این ویژگیها گاه با خصوصیات دیگران در ناسازگاری قرار میگیرد و برای دیگران مشکلات خاصی میآفریند و بستر مناسبی برای خشونت فراهم میآورد. این خصوصیات اگر از سوی والدین
هدایت و
مدیریت نشود، درگیری میان اعضای خانواده قطعی خواهد بود.
پدر و مادری که ویژگیها و خصوصیات
نوجوان و
جوان خویش را نمیشناسند و انزواطلبی، خستگی و ملالت، ناسازگاری، عواطف شدید، یاری نرساندن به دیگران، زود رنجی،
قهر و... فرزند خود را دشمنی و ناسازگاری با خود میبیند، به سرعت به رودررویی با
فرزند کشیده میشود و به گمان خود برای اصلاح فرزند به خشونت پناه میبرند؛ غافل از آن که این خشونت تیغ دو دمی است که والدین و فرزندان را قربانی خواهد ساخت و فضای خانواده را چنان سرد و بی روح میسازد که تحمل آن برای تمامی اعضاء ناممکن میگردد. در این شرایط دختران که
کمبود محبت را بیشتر از پسران احساس میکنند به دام فریبکارانی میافتند که به
دروغ و
نیرنگ، ابراز محبت و
عشق و
علاقه میکنند و وقتی خانواده را مخالف یافتند اقدام به فرار از خانه میکنند و پسران نیز مانند دختران به دوستان ناباب و ناسالم پناه میبرند.
بر اساس این اصل
شعیب (علیهالسّلام) که ویژگیها و خواستههای دختران خویش را به خوبی میشناخت وقتی پیشنهاد استخدام
موسی (علیهالسّلام) را از طرف صفورا شنید:
«قالت احداهما یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوی الامین»
و علاقه مندی صفورا به موسی را دریافت در برابر صفورا موضع گیری نکرد و بر او خشونت نکرد بلکه به خواست او تن داد و به موسی (علیهالسّلام) گفت:
«قال انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین علی ان تاجرنی ثمانی حجج؛
(شعیب) گفت: من میخواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی».
یکی از وظایف مهم والدین حمایت از خشونت دیده است. فرزندانی که قربانی خشونت میشوند، از لحاظ روحی و عاطفی بسیار صدمه پذیر خواهند شد و زندگی خانوادگی و اجتماعی موفقی نخواهند داشت، این گروه به سرعت در برابر مشکلات سرفرود میآورند و دیگر آزاری پیشه میکنند. بنابراین یکی از وظایف مهم والدین جبران کمبودهایی است که خشونت دیده در وجود خود احساس میکند.
در قصه یوسف (علیهالسّلام) حمایت پدر از فرزند خشونت دیده پیش از خشونت و پس از آن به روشنی دیده میشود. یعقوب (علیهالسّلام) در مرحله نخست با رفتن یوسف (علیهالسّلام) همراه برادران مخالفت کرد و برادران یوسف را اهل
هوا و هوس خواند:
«قال انی لیحزننی ان تذهبوا به و اخاف ان یاکله الذئب»
«قال بل سولت لکم انفسکم امرا»
پس از خشونت برادران بر یوسف (علیهالسّلام) نیز همیشه پدر حامی یوسف (علیهالسّلام) بود و برادران او را مذمت میکرد و بی اعتمادی خویش را به ایشان اعلام میداشت.
وظیفه دیگر پدر و مادر برخورد منطقی با خشونت گر است. والدین در مواجهه با خشونت خانوادگی چند گزینه پیش رو دارند: گزینه نخست آنکه والدین، خشونت گر را قربانی
خشونت جسمی خویش قرار دهند. گزینه دوم آن که در برابر خشونت گر
سکوت اختیار کنند و خشونت دیده و خشونت گرا را آزاد گذارند. گزینه سوم آن است که خشونت دیده را
تشویق و
ترغیب به ایستادگی در برابر خشونت گر کنند. گزینه چهارم با خشونت گر خشونت گفتاری داشته باشند و او را تهدید به خشونت کنند. گزینه پنجم این است که عوامل خشونت را شناسایی کنند و از این طریق خشونت گرا را درمان کنند. گزینه ششم آن که والدین تلفیقی از گزینهها را مد نظر قرار دهند و با انواع خشونت گر شکلهای متفاوتی از خشونت داشته باشند و عوامل خشونت را از وجود ایشان پاک کنند.
از میان گزینههای یاد شده گزینه نخست به هیچ روی پیشنهاد نمیشود؛ چه این که این گزینه خشونت خانوادگی را تشدید میکند و محیط خانواده را مملو از
کینه و دشمنی میسازد.
گزینه دوم نیز خشونت بیشتر را در پی خواهد داشت و خشونت گر را هر روز جری تر از روز قبل میکند.
گزینه سوم نیز مناسب نیست و خشونت بیشتری بر قربانی خشونت وارد میکند؛ چه این که خشونت دیدگان در اکثر موارد از خشونت گران ضعیف تر هستند و توان ایستادگی در برابر خشونت گر را ندارند.
گزینه چهارم هر چند در مواردی جواب میدهد و گروهی از خشونت گرایان را از خشونت باز میدارد، اما بسیاری از خشونت گرایان به این درمانها پاسخ نمیدهند.
گزینه پنجم بسیار مناسب است، اما همه خشونت گرایان را از خشونت باز نمیدارد.
گزینه ششم بهترین گزینه است و خشونت خانوادگی را از میان میبرد و یا دست کم بسیار کاهش میدهد.
پنجمین وظیفه والدین ایجاد
مهر و
محبت میان اعضای خانواده است. اگر پدر و مادر بتوانند میان فرزندان دوستی و محبت برقرار کنند و آن را نهادینه سازند خشونت در محیط خانواده به کمترین میزان آن خواهد رسید، اما هیچ گاه از میان نخواهد رفت؛ چه این که عوامل بسیاری در گرایش فرزندان به خشونت گرایی دخیل است و برخی از این عوامل از حوزه مدیریت پدر و مادر و خانواده بیرون است و پدر و مادر نمیتوانند تلاش موفقی در جهت زدودن این عوامل داشته باشند. برای نمونه خشونت گرایی میان دوستان مدرسهای یا میان معلمان و دانش آموزان میتواند همان تاثیر خشونت گرایی میان پدر و مادر را داشته باشد و دانش آموز را به خشونت گرایی رهنمون سازد. وقتی این دانش آموز آموزه خویش را به محیط خانواده میبرد والدین نمیتوانند نسبت به این عامل فعالیت در خوری داشته باشند.
کنترل خشم که همان
حلم و
بردباری است، در
آیات وحی بسیار توصیه شده است و مخاطبان قرآن به خویشتن داری و نیکورفتاری با دیگران فرا خوانده شدهاند:
«و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین؛
و خشم خود را فرو میبرند و از خطای مردم در میگذرند و
خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
«و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم؛
عفو کنند و چشم بپوشند آیا دوست نمیدارید خداوند شما را ببخشد.»
«ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم. و ما یلقاها الا الذین صبروا و ما یلقاها الا ذو حظ عظیم؛
بدی را با
نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است! اما جز کسانی که دارای
صبر و استقامتند به آن مقام نمیرسند و جز کسانی که بهره عظیمی (از
ایمان و
تقوا) دارند به آن نایل نمیگردند.
در سخنان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز
مسلمانان به مدیریت
خشم دعوت شدهاند:
«اشدکم من ملک نفسه عند الغضب؛
پرتوانترین شما کسی است که به هنگام
غضب نفس خود را کنترل کند.»
اما پرسش اساسی در باب مدیریت خشم این است که چگونه فردی که به خشم آمده است، خشم خود را کنترل کند و دیگران را مورد
آزار و
اذیت قرار ندهد؟
راههای گوناگونی برای هدایت خشم و رسیدن به حلم و بردباری وجود دارد. برخی از این روشها عبارتند از:
یکی از روشهای مهم کنترل خشم، تغییر وضعیت است. در
روایت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم:
«اذا غضب احدکم و هو قائم فلیجلس فان ذهب عنه الغضب و الا فلیضطجع»
و
امام باقر (علیهالسلام) میفرماید:
«ان الرجل لیغضب فما یرضی ابدا حتی یدخل النار، فایما رجل غضب علی قوم و هو قائم فلیجلس من فوره ذلک، فانه یذهب عنه رجز الشیطان، و ایما رجل غضب علی ذی رحم فلیدن منه فلیمسه فان الرحم اذا مست سکنت؛
هر گاه مردی غضب کند هیچ گاه راضی نمیشود تا این که داخل
آتش شود. پس هر مردی که بر قومی غضب کند در حالی که ایستاده است پس به سرعت بنشیند چه این که نشستن
رجز شیطان را از او دور میکند و هر گاه غضب کند بر خویشاوندی پس به آن خویشاوند نزدیک شود و او را لمس کند زیرا مس خویشاوند غضب را فرو مینشاند.»
و در روایت دیگری میخوانیم:
«هر زمان مردی غضب کرد پس اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته است
بایستد و هر گاه مردی بر خویشاوند خود غضب کرد، پس بهترین کار آن است که به خویشاوند خود نزدیک شود و او را در آغوش گیرد؛ چه این که هر گاه خویشاوندی خویشاوندی را در آغوش گیرد آرامش مییابد.»
در
روایات یاد شده تغییر وضعیت جسمانی مورد توجه قرار گرفته است که طبیعتا این تغییر وضعیت تغییر وضعیت روحی را به دنبال خواهد داشت. اما بر اساس آیات
قصه موسی (علیهالسلام) تغییر وضعیت روحی نیز نمیتواند خشونت را از میان ببرد یا از شدت آن بکاهد. وقتی موسی (علیهالسّلام) با غضب
سر و
ریش هارون را میگیرد، هارون با گفتن «یا ابن ام» نسبت خود را با موسی یاد میکند و احساسات موسی (علیهالسلام) را تحریک میکند به این امید که موسی از خشونت دست بردارد یا خشونت بیشتر نکند.
علامه طباطبایی در این باره مینویسد:
«و هی کلمة استرحام و استرآف قالها لاسکات غضب موسی».
در دانش پزشکی نیز این رهنمود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
اهل بیت (علیهمالسّلام) به روشنی یاد شده است.
یکی دیگر از راههای کنترل خشم سکوت است.
ابن عباس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند که آن حضرت فرمود:
«اذا غضبت فاسکت و اذا غضبت فاسکت و اذا غضبت فاسکت؛
هر گاه غضب کردی
سکوت کن و هر گاه غضب کردی سکوت کن و هر گاه غضب کردی سکوت کن.»
دکتر پیفر از روان شناسان باتجربه در این باره مینویسد:
«اگر خیلی عصبانی هستید چیزی نگویید تا آرام گیرید. اگر آرام باشید شما را بیشتر جدی میگیرند. طوری رفتار نکنید که دیگران حربهای علیه شما به دست آورند و به گفته هایتان برچسب غیرمنطقی، احساسی یا هیجانی بزنند. این امر فقط خشم شما را بیشتر میکند. داد زدن اوضاع را بهتر نمیکند.»
عناد و
لجبازی با فردی که غضبناک است و بی توجهی به خواستهها و سخنان وی او را ناگزیر از برخورد خشونت آمیز میکند. بنابراین شنیدن سخنان فرد خشمگین و مجاب ساختن او از بهترین راههای کنترل خشم است.
بر این اساس هارون در برابر خشم موسی (علیهالسلام) خویش را پاسخگو نشان داد و با برانگیختن احساسات موسی و یادآوری نسبت خویش با موسی خشم وی را فرو کاست:
«قال یبنؤم لاتاخذ بلحیتی و لابراسی انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل و لم ترقب قولی؛
(هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! (=ای برادر!) ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان
بنی اسرائیل تفرقه انداختی، و سفارش مرا به کار نبستی!»
مشاجره و جر و بحث با فرد خشمگین جز افزودن خشم نتیجهای نخواهد داشت. بنابراین یکی از راههای مدیریت خشم ترک مشاجره با این گونه افراد است.
یکی دیگر از راههای کنترل خشم توجه به پیامدهای خشونت گری است. فرد خشمگین با خشونت بر دیگران خود را در معرض انواع آسیبهای جسمی و روحی قرار میدهد: خود را به
هلاکت میافکند، زشتیها و پلیدیهای خود را آشکار میسازد، ایمان خویش را فاسد میکند، بر عقل خویش کنترل ندارد و به سایر زشتیها و پلیدیها کشیده میشود.
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
«الغضب مفتاح كل شر؛
خشم و غضب کلید همه شرور است.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«الغضب یفسد الایمان کما یفسد الخل العسل؛
غضب ایمان را
فاسد میکند همان گونه که
سرکه عسل را تباه میسازد.»
و
امام باقر (علیهالسلام) میفرماید:
«ان هذا الغضب جمرة من الشیطان توقد فی قلب ابن آدم، و ان احدکم اذا غضب احمرت عیناه و انتفخت اوداجه و دخل الشیطان فیه فاذا خاف احدکم ذلک من نفسه فلیلزم الارض فان رجز الشیطان لیذهب عنه عند ذلک؛
غضب پاره آتشی است از
شیطان که در
باطن فرزند آدم است، و هر گاه یکی از شما غضب کند چشمهایش سرخ میگردد و رگهای گردنش باد میکند و شیطان در وجودش وارد میشود. پس هر زمان کسی از شما از این حالت خویش بترسد به زمین بچسبد زیرا
وسوسه شیطان در آن زمان از وی دور میگردد.»
«من لم یملک غضبه لم یملک عقله؛
هر کسی غضب خویش را مالک نیست عقل خویش را نیز مالک نمیباشد.»
وضو گرفتن یکی از راههای کنترل خشم است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
«ان الغضب من الشیطان، و ان الشیطان خلق من النار، و انما تطفا النار بالماء، فاذا غضب احدکم فلیتوضا.»
دوش گرفتن و شنا کردن نیز به حکم این روایت که آب خشونت را کنترل میکند، چون وضو گرفتن است.
یکی از وظایف مهم حکومتها وضع قوانین و مقررات در راستای حمایت از قربانیان خشونت و برخورد قانونی با خشونت گرایان است. در این راستا قانون گذاران و حقوقدانان میتوانند از
حقوق کیفری اسلام و دیگر قوانینی که ناظر به خشونت روحی و روانی و اقتصادی و... سود ببرند.
برای نمونه در مورد خشونت جسمی میتوان از آیاتی که دلالت بر
قصاص جانی و دریافت
دیه دارد بهره گرفت و خشونت گر را ناگزیر از تن دادن به قصاص یا پرداخت دیه به
مجنی علیه کرد:
«یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الانثی بالانثی؛
ای افرادی که ایمان آوردهاید!
حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است:
آزاد در برابر آزاد، و
برده در برابر برده، و
زن در برابر زن.»
«و من قتل مؤمنا خطا فتحریر رقبة مؤمنة و دیة مسلمة الی اهله
کسی که مؤمنی را از روی
خطا به قتل رساند، باید یک برده
مؤمن را آزاد کند و خون بهایی به کسان او بپردازد.»
در مورد خشونت جسمی بر فرزند نیز هر چند برخی روایات دلالت بر عدم قصاص
پدر دارد، اما
مجازات دیگری چون
تبعید،
زندان،
تعزیر و... پدران را از خشونت بر فرزندان باز میدارد.
در مورد خشونت روحی و روانی نیز میتوان از برخی روایات و آیات سود گرفت و خشونت گر را مجازات کرد. برای نمونه
قذف نوعی خشونت روحی و روانی است و فردی که چنین خشونتی دارد باید هشتاد
تازیانه بخورد:
«و الذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة؛
و کسانی که زنان پاکدامن را متهم میکنند سپس چهار شاهد (بر مدعای خود) نمیآورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید.»
در مورد خشونت اقتصادی نیز قانون گذار میتواند از روایات سود ببرد و خشونت گر را ناگزیر از انجام وظیفه خود کند. برای نمونه مردی که
نفقه همسر خویش را نمیدهد، یک خشونت گر است و
قاضی میتواند با تهدید او را ناگزیر از پرداخت نفقه کند و اگر
تهدید نتیجه نداد او را ناگزیر از پرداخت نفقه کند.
خشونت
دانشنامه موضوعی قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «خشونت خانوادگی».