رسائل ابن سینا ( استانبول)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«رسائل ابن سینا»، مجموعه ای است مشتمل بر بیست
و سه رساله از
ابن سینا، به
زبان عربی که جامعه
استانبول ترکیه آنها را جمع آوری
و منتشر نموده است. هدف این بوده که آثار علمی مفید
و کم یاب به آسانی در دست رس علما
و فضلا قرار گیرد به امید برآورده شدن نیاز علمیای که احساس می شده است.
مجموعه مزبور، بعد از مقدمه کوتاهی از ناشر، رساله های زیر را به ترتیب در بر گرفته است:
عیون الحکمه،
الحدود،
حی بن یقظان،
هدیه الرئیس للامیر (فی القوی النفسانیه)،
الفعل و الانفعال،
اسباب الرعد،
سر القدر،
العرشیه (فی التوحید)،
السعاده و ذکر الحجج علی جوهریه النفس،
الحث علی الذکر،
الموسیقی،
ماهیه الصلاه، تفسیر سوره التوحید، تفسیر سوره الفلق، تفسیر سوره الناس، سبب اجابه الدعاء
و کیفیه الزیاره، الشفاء من خوف الموت،
القضاء و القدر (مناظره الشیخ مع
قدری)،
العشق،
الطیر، الاجوبه عن مسائل ابی الریحان البیرونی، عله قیام الارض وسط السماء،
رساله بعض الافاضل الی علماء مدینه السلام.
برای روشن شدن محتوای این مجموعه، لازم است به معرفی، ساختار
و گزارش اجمالی از محتوای تک تک رساله های آن بپردازیم:
«عیون الحکمه»، کتابی است موجز، به قلم ابن سینا، به زبان عربی
و در مورد اقسام سه گانه
حکمت نظری. این کتاب، گاهی با نام «الموجز» یاد می شود. کتاب، یک نگاه اجمالی به سه بخش
منطقیات و طبیعیات و الهیات دارد
و مناسب است که مبنایی برای تدریس یا محوری برای کتابهای مفصل واقع شود چنان که
فخر رازی شرحی بر آن نوشته است. بخش اول کتاب، منطقیات است با نه فصل؛ بخش دوم، طبیعیات است با شانزده فصل
و بخش سوم،
الهیات است با پنج فصل.
مطالبی که در بخش منطقیات، بررسی شده اند، عبارتند از:
تعریف لفظ
مفرد و مرکب؛
کلی و جزیی و اقسام کلی (
کلی ذاتی و کلی عرضی)؛
کلیات خمس (
نوع،
فصل،
جنس،
عرض خاص و عرض عام)؛
مقولات عشر؛
کلی متواطی و مشکک
و لفظ
مشترک؛
اسم؛
کلمه؛
قول؛ قول جازم یا همان
قضیه؛ اقسام گوناگون قضیه؛ جهات سه گانه
قضایا (
وجوب،
امکان و امتناع)؛
عکس؛
قیاس؛ اقسام قیاس (
اقترانی و استثنایی)؛ اشکال سه گانه قیاس اقترانی؛ شرایط منتج بودن هر یک از اشکال؛ اقسام قیاس استثنایی (متصل
و منفصل)؛
قیاس خلف؛
استقراء؛
تمثیل؛
ضمیر؛
صناعات خمس (
برهان،
جدل،
مغالطه،
خطابه و شعر)؛ مواد تشکیل دهنده هر یک از صناعات
و فایده هر کدام از آنها.
مطالبی که در بخش طبیعیات مطرح گردیده اند، عبارتند از:
حکمت (استکمال النفس الانسانیه بتصور الامور
و التصدیق بالحقائق النظریه
و العملیه علی
قدر الطاقه البشریه)
و اقسام آن (۱. عملی که خود بر سه گونه است: حکمت مدنیه، حکمت منزلیه
و حکمت خلقیه
و منشا هر سه
شریعت الهی می باشد. ۲. نظری که این نیز بر سه گونه می باشد: حکمت طبیعی، حکمت ریاضی
و حکمت
الهی)؛ اصول موضوعه ای که تقدیمشان بر علم طبیعی لازم است؛ متناهی بودن
ابعاد؛
جهت؛ جسم بسیط
و مرکب؛ نفی خلا؛ نفی
جوهر فرد؛
زمان؛ مبادی
حرکت؛ مسائل سماء
و عالم؛ آثار علویه؛
نبات؛
حیوان؛ قوای باطنیه (
حس مشترک،
خیال،
وهم، متخیله
و حافظه)؛ قوای محرکه حیوانی؛
انسان که
نفس ناطقه از ویژگی های وی است
و نطق به توسط آن صورت می گیرد.
مطالبی که در بخش
الهیات بررسی شده اند، عبارتند از: موضوع
الهیات که
موجود مطلق است
و در این علم از اعراض ذاتیه آن بحث می شود؛ جوهر
و اقسام چهارگانه آن (
ماهیت بدون
ماده، ماده بدون
صورت، صورت در ماده، مرکب از ماده
و صورت)؛ احکام
هیولا و صورت؛
اثبات قوا؛ احکام علل
و معلولات؛ وجود
و انقسام آن به
جوهر و عرض.
این رساله، توسط ابن سینا، به زبان عربی
و در باره تعریف پاره ای از امور
و در پاسخ به درخواست عده ای از شاگردان تالیف شده است. تالیف آن قبل از
شفاء و دیگر آثار وی می باشد. این رساله بعد از مقدمه ای کوتاه، بی آنکه دارای باب بندی
و فصل بندی مرسوم باشد، به تعریف هفتاد
و دو چیز پرداخته است.
مؤلف، پس از مقدمه، اقدام به بیان تقسیمات
حدود کرده است. وی حدود حقیقی را دال بر
ماهیت شی ء که کمال ذاتی وجود شی ء است می داند که یا
بالفعل است یا
بالقوه؛ مثلا لفظ حساس در تعریف
حیوان اشاره دارد به اینکه حیوان موجودی است دارای نفس
و متغذی، در حالی که اگر این لفظ در کنار حیوان قرار نمی گرفت، فقط بر شی ء دارای حس
دلالت می کرد. او، کلامی را از
حکما نقل می کند که تحدید را متشکل از
جنس عالی و فصل سافل می دانند، مانند الانسان جوهر ناطق مائت. به عقیده مؤلف، در واقع طلب تحدید، طلب معرفت چیزی با چیز دیگر است. وی در ادامه توضیحاتی راجع به
حد تام و حد ناقص بیان نموده
و حد الحد را طبق بیان حکیم در کتاب طوبیقا، به قولی که دلالت بر ماهیت شی ء دارد
و از جنس قریب شی ء
و فصل آن تشکیل یافته است، تعریف می نماید. مؤلف، سپس
رسم تام و رسم مطلق را به این صورت تعریف می کند: رسم تام، قولی است مرکب از جنس
و اعراض لازمه شی ء
و رسم مطلق، قولی است که معرفی می کند شی ء را معرفی غیر ذاتی لکن خاص می باشد. مؤلف، در ذیل عنوان «فصل» که تنها فصل رساله هم هست، در مورد باری تعالی می گوید: «
الله الباری عزّوجلّ لا حد له
و لا رسم»
و علت آن را جنس، فصل، ترکیب
و عوارض نداشتن او می داند
و... در ادامه به تعریف
عقل می پردازد
و آن را
اسم مشترک بین چند معنا می داند
و می گوید: یکی از معانی عقل، قوه ای است که با آن تمییز بین امور قبیحه
و حسنه حاصل میشود
و... سپس عقل را از نظر حکما دال بر هشت معنا می داند که عبارتند از:
عقل نظری،
عقل عملی،
عقل حیوانی،
عقل بالملکه،
عقل بالفعل،
عقل مستفاد،
عقل فعال و عقلی که در کتاب برهان بیان شده
و بین آن عقل
و بین
علم فرق نهاده می شود. بعد از بیان حد عقل، وارد بیان حد
نفس گردیده
و آن را به یک لحاظ مشترک بین
انسان و حیوان
و گیاه و به یک لحاظ مشترک بین انسان
و ملائکه می داند. نفس، به معنای اول عبارت است از: «کمال جسم طبیعی آلی ذی حیاه بالقوه»
و به معنی دوم عبارت است از: «انه جوهر غیر جسم هو کمال الجسم محرک له بالاختیار عن مبدا نطقی...» .
خلاصه اموری که در این رساله مورد تعریف
و توضیح واقع شدهاند، عبارتند از:
حد،
رسم،
عقل،
نفس،
صورت،
هیولی،
موضوع،
ماده،
عنصر، اسطقس،
رکن،
طبیعت، طبع،
جسم،
جوهر،
عرض،
ملک،
فلک،
کوکب،
شمس،
قمر،
جن،
نار،
هوا،
آب،
زمین،
عالم،
حرکت،
دهر،
زمان،
آن،
نهایت، آنچه نهایت ندارد،
نقطه،
خط،
سطح،
بعد،
مکان،
خلا، ملا،
عدم،
سکون،
سرعت،
بطء، اعتماد
و میل، خفت، ثقل،
حرارت،
برودت،
رطوبت، یبوست خشن، املس، صلب، لین، رخو، هش، مشف، تخلخل، اجتماع، متماسان،
متداخل، متصل،
اتحاد، تتالی، توالی،
علت،
معلول،
ابداع،
خلق،
احداث و قدم.
«حی بن یقظان» یکی از آثار تمثیلی- عرفانی شیخ الرئیس است که در پاسخ به درخواست دوستان خود، به زبان عربی تالیف نموده است. طبق آنچه مشهور است، این داستان عرفانی را بو علی در
قلعه فردجان نوشت
و در آن شرح حال پیری از اهالی «
بیت المقدس»، به نام حی
پسر یقظان آمده است. رساله، فاقد هر گونه باب بندی
و فصل بندی است. شیوه بیان داستان بدین گونه است که مؤلف، خود را در میان جمعی از دوستان فرض می کند که در ضمن گردش
و تفریح با قهرمان داستان برخورد نموده اند
و پرسشهایی از وی کرده اند
و او به پاسخ پرداخته است.
مراد از حی بن یقظان،
عقل فعال است که صوفی
زاهد را در وصول به حق یاوری می کند. حی بن یقظان به
وصیت پدر به گردش در بلاد مبادرت جسته
و یقظان مفتاح همه علوم را به وی داده بود. حی، از سیاحت های بسیار خود در
گیتی و دیدن شگفتی های عالم سخن می گوید؛ نخست از چشمه ای عجیب نظیر
چشمه حیات که در داستان
اسکندر وجود دارد
و هر کس از این چشمه بنوشد از بیابان های سخت
و کوه های بلند می تواند بگذرد سخن به میان می آورد. این چمشه، در آن سوی ظلمات
و در بیابانی روشن
و نورانی واقع است که اشاره ای است به
فلسفه در آن سوی
جهل. در ادامه از دو قسمت عالم ماده
و عالم معنی
و طی مراحل
و وصول به حق، به طریق رمز سخن رفته
و این بحث با بیانی شیرین به وصف واجب الوجود ختم شده است. البته باید گفت ابن سینا تنها نویسنده این داستان مشهور نیست
و داستان از تفصیل بیشتری برخوردار است؛ برای مثال این داستان، شرح زندگی یقظان
و فرزند اوست که یقظان در نهان با
خواهر یکی از سلاطین
ازدواج می کند
و هنگامی که فرزندی از این پیوند به وجود می آید،
زن و شوهر از بیم
برادر، نوزاد را در
تابوتی نهاده
و به جزیره ای می برند
و رها می کنند
و در آن جا ماده
آهویی که بچه اش را
عقاب ربوده است، به
پرورش او می پردازد، لکن آنچه بو علی بدان توجه دارد، بدون این توضیحات است؛ وی فقط به نکات فلسفی آن پرداخته است. این داستان توسط افرادی مانند
ابن طفیل به صورت کاملا ادبی
و با روح درآمده که مورد توجه دانشمندان غربی در طول
قرنها قرار گرفته است.
رساله «هدیه الرئیس للامیر» به قلم ابن سیناست که آن را به امیر،
نوح بن منصور سامانی، اهدا نموده است. این رساله در مورد قوای نفسانی
و به زبان عربی می باشد. کتاب، مشتمل بر ده فصل
و یک مقدمه می باشد.
مؤلف، در مقدمه، مسائلی را در مورد نفس
و آثار بزرگان در باره
نفس مطرح نموده
و هدف نهایی از این مباحث را رسیدن به این خطاب مشهور که «من عرف نفسه فقد عرف ربه»
میداند. او خود اشاره ای به فصول ده گانه
و موضوع آنها که به ترتیب ذیل است، کرده
و وارد مباحث می شود:
۱. فصل اول، در اثبات قوای نفسانی: ابن سینا لزوم اثبات قوای نفسانی را بیان کرده
و مهمترین خواص آنها را تحریک
و ادراک می داند. وی اضافه می کند که ما باید علت
و سبب حرکت اجسام را که نفوس
و قوای نفسانی هستند، شرح دهیم. او
حرکت مستقیم را از
حرکت مستدیر جدا کرده
و برای هر یک سببی
و غرضی معرفی می کند. حرکتی که اجسام متولده از
عناصر اربعه دارند، حرکتی قسری است که همین سرآغاز توضیحی است در مورد حرکات طبیعیه
و حرکات نفسانیه.
۲. فصل دوم به دنبال بیان تقسیمات قوای نفسانی می باشد.
نفس نباتی،
نفس حیوانی و نفس ناطقه، نفوسی هستند که در این بخش یکی پس از دیگری مورد بررسی واقع گردیده اند. تحدید نفس کلیه نیز بخش دوم این فصل است که در آن، ترکیب اجسام طبیعی از صورت
و هیولی؛ یعنی ماده را مطرح کرده است
و مثال
شمشیر را برای آن می آورد که بریدن شمشیر از حدت
و شکنندگی اش از
حدید آن ناشی می شود. وی، این را برای جدایی ناپذیر بودن صورت از هیولی مطرح می کند. جایگاه نفس در میان موجودات
و کمال اول بودنش به خاطر مبدئیتش برای صادر شدن از مبدا
و کمال اول بودنش، برای اجسام طبیعی نه صناعی
و آن هم طبیعیای که دارای حیات بالقوه بوده
و مصدر افعال حیوانی می باشد، از مباحثی است که در این فصل مطرح شده است.
۳. فصل سوم، در عدم تشکیل قوای نفسانی از امتزاج عناصر اربعه است.
۴. فصل چهارم، اختصاص به توضیحاتی در مورد قوه نباتی دارد؛ وی
تغذیه، نمو
و تولید مثل را به عنوان افعال نفس نباتی مطرح می کند. به عقیده او قوای نباتی سه تا می باشد: مغذیه، مولده
و منمیه که اولی مانند مبدا
و دومی به منزله
غایت و سومی به منزله واسطه میان غایت
و مبدا است.
۵. فصل پنجم، در مورد قوای
حیوانی و ذکر نیاز به هر یک از آنهاست. بو علی، هر حیوان حساسی را متحرک بالاراده
و هر حیوان متحرک بالاراده ای را
حساس می داند. اینکه
حواس پنج گانه حیوانی در چه مراحلی از حیاتشان مفید
و مؤثر است، بخش دیگر مباحث شیخ الرئیس را در باب قوای حیوانی در بر می گیرد؛ برای مثال
قوه لامسه حیوان، از قرار گرفتن او در مکان غیر ملایم جلوگیری می کند
و قوه شامه، او را به سمت غذای مناسب طبعش هدایت می نماید. هم آهنگی قوا با یک دیگر، تاثیر
غضب و شهوت در آنها در کنار
وهم و خیال و درک و ذکر، اهم مسائلی هستند که در ادامه فصل پنجم مطرح گردیده اند.
۶. فصل ششم، در تفصیل حواس پنج گانه
و کیفیت ادراک آنها
و بیان اختلافی که در کیفیت دیدن وجود دارد است. در اولین مسئله، آرای فلاسفه را در مورد قوه ی بصر مورد نقد
و بررسی قرار داده است. اینکه کدام یک از قوای متصوره، مدرکه، متخیله
و ذاکره متصدی امر
رؤیت هستند، عنوان دیگر مسئله این فصل است، سپس قوای لامسه، شامه، ذایقه
و سامعه یکی پس از دیگری مورد مداقه واقع شده است.
۷. فصل هفتم، در مورد حواس باطنی
و قوه محرکه بدن است که حس مشترکه یا قوه متصوره از جمله آنها می باشد. یکی از مطالبی که مؤلف در این فصل از آن سخن گفته، این است که قوه متخیله هر گاه مورد استعمال قوه ی متوهمه قرار گیرد، متخیله نامیده می شود
و هر گاه قوه ناطقه آن را به کار ببرد، قوه ی مفکره خوانده می شود. مؤلف، سرچشمه همه اینها را
قلب میداند
و...
۸. فصل هشتم، در باره
نفس انسانی از آغاز تا رسیدن به
کمال می باشد. مؤلف، بحث خود را در این باره چنین آغاز می کند: بی تردید تمایز
انسان از سایر حیوانات، به برکت قوه ای است که توانایی تصور
معقولات با آن حاصل می شود. این قوه را نفس نطقیه یا عقل هیولانی می خوانند. این قوه تنها در انسان وجود دارد
و ذاتا واجد هیچ یک از صور معقولات نیست
و... مرتبه نفس نطقیه در
انبیا به حدی است که برای شناخت حقایق، به
قیاس و تامل نیاز ندارد، چرا که
الهام و وحی او را کافی است؛ این ویژگی نفس، تقدیس
و خود نفس به اعتبار این ویژگی، روح مقدس نامیده می شود.
۹. فصل نهم، مشتمل بر پنج برهان برای اثبات
جوهریت نفس و بی نیازی آن در قوام خویش از
بدن، می باشد.
۱۰. فصل دهم، در اثبات جوهر عقلی مجردی است که نسبتش با نفوس انسانی همچون نسبت
نور با حس بینایی است... جوهر عقلی، در کودکان، خالی از هر صورت عقلیه ای است
و بعدها
معقولات بدیهیه در آن بدون تعلم حاصل می گردد. حصول این معقولات یا از طریق حس
و تجربه است
و یا از طریق
فیض الهی... در ادامه توضیحاتی در بیان کیفیت بقای نفس بعد از
موت و... ارائه شده است.
رساله ی «الفعل
و الانفعال»، از ابن سینا، به زبان عربی
و در موضوع
تاثیر و تاثر اشیاء است.
در این رساله، بو علی افعال
و انفعالات را به حسب تفاوت امور عقلیه نفسانیه
و جسمانیه متفاوت می داند
و میگوید: هر چقدر شی ء اقوا
و اتم از غیرش باشد تاثیری که از آن صادر می گردد، آشکارتر
و ملموس تر خواهد بود. وی اقسام
فعل و انفعال را بدین صورت ذکر کرده است: نفسانی در نفسانی، نفسانی در جسمانی، جسمانی در نفسانی
و جسمانی در جسمانی. اولی مانند تاثیر عقول مفارقه در یک دیگر است
و... مؤلف،
وحی و کرامات را دخل در تاثیر نفسانی در نفسانی می داند، زیرا حقیقت وحی القایی خفی از امری عقلی به اذن
الهی در نفوس بشریه می باشد که اگر در حال بیداری باشد، وحی
و اگر در حال خواب باشد، نفث در روع نامیده می شود. او برخی از
آیات و معجزات را از قبیل تاثیر نفسانی در نفسانی
و بعضی دیگر را از قبیل تاثیر نفسانی در جسمانی می داند. مؤلف، به مناسبت در این جا راجع به
نبوت و جایگاه نبی بحثی را مطرح می کند که در میان آثار وی موقعیت ویژه ای دارد. وی منامات
و الهامات را نیز از جمله تاثیرات امور نفسانی در نفسانی می داند
و در توضیح آن رؤیاهای صادقه
و غیر صادقه را از هم دیگر جدا کرده
و علتش را بیان می نماید. مؤلف، قسمی از
سحر را از قبیل تاثیر نفسانی در نفسانی
و قسمی دیگر را از قبیل تاثیر جسمانی در نفسانی می داند
و سحر ساحران
فرعون را که در آیه «سحروا اعین الناس
و استرهبوهم
و جاءوا بسحر عظیم» «مردم را چشم بندی کردند
و ترساندند؛
و سحر عظیمی پدید آوردند.»
به آن اشاره شده است، از قبیل قسم اول می شمارد. وی، انواع
طلسمات و نیرنجات را از قبیل تاثیر جسمانی در جسمانی به حساب آورده
و در ذیل این قسمت تاثیر اجسام معدنیه را نیز توضیح داده است.
رساله «اسباب الرعد» از بو علی، به زبان عربی
و در موضوع چگونگی پیدایش
رعد و برق و صاعقه است.
دراین رساله، هفت سبب برای رعد شمرده شده که ازجمله آنهاست برخورد دو
ابر با یک دیگر، دخول
باد در جوف ابر
و... در ادامه برای برق چهار علت ذکر شده است که از جمله آنها
اصطکاک و سایش ابرها با یک دیگر می باشد، نظیر برخورد دو
سنگ چخماق با یک دیگر... مطالب دیگری که بررسی شده اند، عبارتند از: ذکر اسباب رعد بدون برق، ذکر اسباب برق بدون رعد، ذکر اسباب سبقت گرفتن برق بر رعد
و ذکر اسباب صاعقه.
رساله «سر
القدر» از
ابوعلی سینا است که به زبان عربی
و در پاسخ به سؤال در باره این کلام
صوفیه که گفته اند: «من عرف سر
القدر فقد الحد»، نوشته شده است. رساله، بسیار کوتاه
و فاقد هر گونه باب بندی
و فصل بندی است.
مؤلف، بعد از اینکه این مسئله را اندکی دشوار می داند
و اصل آن را پاره ای از
روایات منقول از
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم
و امیر المؤمنین علیهالسّلام می خواند، می گوید: درک سر
القدر مبتنی بر مقدماتی است که نظام عالم، حدیث
ثواب و عقاب، اثبات
معاد برای نفوس از آن جمله می باشد. وی مسئله
قدر را در ضمن توضیح این مقدمات روشن می سازد
و از جمله نکاتی را که خاطرنشان می کند این است که
خیرات در عالم اصل
و مقصود می باشند
و شرور اموری عدمی
و غیر مقصود.
«العرشیه» از بو علی است که به زبان عربی
و در مورد حقایق علم
توحید نوشته شده است. هدف، اجابت درخواست یکی از منسوبین در زمینه تالیف رساله ای مشتمل بر آنچه باید محققانه در مورد
خدا و صفات
و افعال وی به آن
اعتقاد داشت، بوده است. رساله، در قالب یک مقدمه کوتاه
و دوازده عنوان، تنظیم شده است.
مقدمه، در باره انگیزه تالیف رساله است. مطالبی که در رساله، بررسی شده اند، عبارتند از: اثبات
واجب الوجود،
وحدانیت واجب، نفی علل از واجب، توضیح پاره ای از صفات واجب از قبیل
علم،
حیات،
اراده و... ، توضیح در مورد صدور افعال از واجب
و توضیح در مورد
قضا و قدر واجب. مؤلف، در اثبات واجب الوجود می گوید:
موجود، یا برای وجود خود دارای سببی است یا برای وجود خود سبب ندارد؛ اگر برای وجودش سبب باشد، میشود
ممکن الوجود و اگر سبب نداشته باشد واجب الوجود خواهد بود... در اصل دوم نیز استحاله اثنینیت (دو بودن) واجب را مطرح کرده
و با برهان ذاتی
و عرضی که اگر بیش از یک واجب باشد، یکی از آن دو عرضی خواهد بود
و معلول، این مطلب را به
اثبات می رساند. سومین اصل رساله در نفی علل از واجب است؛ ابن سینا در این اصل به دنبال نفی علل اربعه؛ یعنی
علت فاعلی،
علت غایی،
علت مادی و علت صوری از واجب الوجود می باشد. وی برای نفی هر کدام از این علل براهینی را مطرح می کند. مؤلف، در مورد صفات واجب میگوید: وقتی ثابت شد که خداوند واجب الوجود
و از هر جهتی واحد
و منزه از علل است
و سببی نداشته
و صفاتش زاید بر ذاتش نیست
و موصوف به صفات مدح
و کمال است، لازم است که بگوییم پس او
عالم،
حی،
مرید،
قادر،
متکلم،
بصیر،
سمیع و دارنده دیگر صفات حسنی می باشد. سپس صفات مذکور را تک تک مورد شرح
و بررسی
و اثبات قرار می دهد. نخست علم واجب به ذات خود
و وحدت علم
و عالمیت
و معلومیتش
و همین طور علمش به جمیع ممکنات ومعلولات را مطرح نموده
و به توضیح آن می پردازد. دومین صفت، حیات است که عارضی نبودن حیات را برای واجب عنوان کرده
و در این زمینه توضیحاتی را بیان می نماید. اراده،
قدرت، سمع، بصر، تکلم دیگر صفات مطرح شده در این رساله هستند. شیخ الرئیس، فصلی جداگانه را برای صدور افعال از واجب الوجود مطرح می کند
و فعل واجب را از آثار کمال او می شمارد
و این فعل او را واحد می داند
و میگوید: اثنینیت فعل دال بر اثنینیت فاعل می باشد، فلذا محال است از واحد، فعلی غیر واحد صادر شود. آخرین فصل رساله در باره
قضا و قدر است. بو علی این مسئله مهم کلامی را به طور مختصر در بخش پایانی این رساله آورده تا مبحث توحید را با آن تکمیل سازد. وی قضای واجب را، علمش به معلومات، مبدعات
و مکوناتش می داند
و قدر را ایجاب اسباب برای مسببات می شمارد. او معتقد است که با بیان این
سبب و مسببها
و تفصیلشان، اثبات
حکمت الهی در موجودات ظاهر می گردد. عدم وجود شر در عالم به طور مطلق
و اضافه تمام خیرات به واجب، طبق آیه شریفه «بیدک الخیر انک علی کل شیء
قدیر»
و آیه «یرید الله بکم الیسر
و لا یرید بکم العسر»،
مباحث دیگری است که ابن سینا در بخش
قضا و قدر به آنها پرداخته است. وی این رساله را با
حمد الهی و صلوات بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم
و خاندان طاهرینش
و اصحاب اخیارش به پایان می برد.
«رساله فی السعاده
و الحجج العشره علی ان النفس الانسانیه جوهر»، رساله ای است که بو علی آن را به زبان عربی، خطاب به بعضی دوستان خود، در باره
نفس و عاقبت آن نوشته است. رساله، در قالب پانزده عنوان تنظیم شده است.
رساله، حاوی ده
برهان در اثبات جوهریت نفس انسانی، یک مقدمه در باره طریق
سعادت بشر
و... است. ابن سینا، سعادت را بقای سرمدی در عالم ابدی
و در جوار کسی که خلق
و امر به دست اوست می داند. طریق رسیدن به این سعادت، بعد از شناخت آن چیزی است که هر انسانی باید به دنبال آن باشد.
لذات دنیوی
و ریاست چند روزه در دنیا
و امور زودگذر بی اهمیت را به عنوان رهزنان طریق سعادت حقیقی می داند که با ظاهری زیبا
انسان را از
حقیقت باز می دارند. وی سعادت واقعی را فقط در
آخرت، قابل دست رسی می داند
و رسیدن به چنین مطلوبی را در این دنیا با توجه به محدودیتهای آن غیر ممکن
و دست نایافتنی می خواند. ایشان، قبل از ورود در بیان براهین نفس، نصیحتی دارد که انسان را به سوی سعادت واقعی اخروی رهنمون می گرداند
و برای اثبات این موضوع که با توجه به جوهریت نفس
و اصل
و ریشه آن فقط در آخرت میتواند به لذایذ واقعی
و درخور شان برسد، این حجت ها را اقامه می کند.
۱.
حجت اول، توضیحی است در باره نفس ناطقه انسان که وجه تمایز وی با سایر موجودات می باشد
و در تمام انسانها، اعم از صغیر
و کبیر وجود دارد. مؤلف، میگوید: عرض به هیچ وجه تحمل چنین قوه ای را با ویژگیهای خاصش نداشته
و این کار تنها از
جوهر ساخته است که این خود دلیلی بر جوهریت نفس می باشد.
۲. حجت دوم، عدم امکان وقوع حکمت در اجسام است که نتیجه اش جوهریت محل
حکمت که نفس است می باشد.
۳. در حجت سوم به
امتناع ادراک
متضادین،
متقابلین و... توسط جسم پرداخته
و از آن برای تجوهر نفس بهره می گیرد.
۴. حجت چهارم نیز مانند حجت دوم در عدم امکان قبول حکمت توسط جسم است، زیرا اگر قرار باشد جسم پذیرای حکمت باشد، باید از آن منفعل گردد که محال است.
۵. پنجمین حجت برای جوهریت نفس این است که اگر نفس، جسمانی باشد، باید در سنین پیری به سستی گراییده
و کارآیی لازم را نداشته باشد در حالی که مسئله، بر عکس است
و در دوران کهولت سن، عقل قوی تر
و قوه تمییز بهتر از دوران قوت
و جوانی می باشد.
۶. حجت ششم را اختصاص به ترکیبی بودن جسم داده
و می گوید: جسم، مرکب از قوای مختلف است که ضعف
و مرض یکی در بقیه نیز تاثیر می گذارد
و اگر نفس نیز جسمانی بود، باید ضعف
و مرض یکی از قوا در آن هم تاثیر می گذاشت در حالی که چنین نمی باشد. حجت هفتم، هشتم، نهم
و دهم را نیز به همین ترتیب بیان می دارد تا به قوت هر چه تمام تر جوهریت نفس را ثابت نماید.
فسادناپذیر بودن نفس، عنوان فصل دیگری است که شیخ الرئیس بعد از اقامه حجج ده گانه به آن پرداخته است. در فصلی دیگر در باره
اجرام علویه و دارای نفس ناطقه بودنشان، سخن گفته، ضمن ارائه تعریفی از
حرکت قسریه،
حرکت طبیعیه و حرکت نفسیه و ضمن رد دو حرکت اول از حرکات فلکیه، تنها راه
حرکت آنها را حرکت نفسیه می داند. شیخ الرئیس در سرفصل بعد، به وضعیت نفس بعد از مفارقت از
بدن پرداخته
و نظریه دانشمندانی چون
اسکندر افرودیسی،
ارسطاطالیس،
اماثامطیوس را مطرح کرده
و نهایتا نظر اماثامطیوس را پذیرفته
و با شرح
و توضیح آن، اقدام به بیان سرنوشت غایی نفوس می نماید. آخرین فصل، در مورد راه های وصول به سعادت اخروی است که با تقسیم قوا به قوه عرافه
و قوه فعاله
و نیز تقسیم به عقلیه
و مدبره که غضبیه
و شهویه نیز از آنها ناشی می گردد، همراه است. ضمن تبیین جایگاه
و حدود هر یک از این قوا
و اینکه هر کدام از آنها در چه موضعی به درد می خورند، بیان می کند که چگونه می توان با استفاده صحیح
و به جا از آنها، از شقاوت عظمایی که با مفارقت
ملائکه در
دنیا و اعراضشان حاصل می شود، دوری جست
و به فوز عظمای سعادت در آخرت نایل گشت.
«رساله فی الحث علی الذکر» رساله کوتاهی است به زبان عربی، از شیخ الرئیس در موضوع ذکر
و اهمیت آن. رساله، فاقد هر گونه فصل بندی
و باب بندی است.
مؤلف، در مورد ارزش
ذکر و نیاز
روح و روان انسان به آن برای دوری از
نسیان و غفلت و دیگر آثار آن سخن گفته است
و آیه شریفه (
و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
و ان الله لمع المحسنین)
را در حق اهل ذکر دانسته، می گوید: ذکر، با تاثیری که در تمام
قلب و جان انسان می گذارد، وی را مشمول آیه مزبور می سازد.
«رساله فی الموسیقی»، رساله ای است از ابن سینا، به زبان عربی
و در مورد
موسیقی. رساله، فاقد هر گونه باب بندی
و فصل بندی است.
شیخ الرئیس، در آغاز این رساله
صناعت موسیقی را مشتمل بر دو جزء می داند که یکی از آنها تالیف نام دارد که موضوعش
نغمه بوده
و ناظر به حال اتفاق
و تنافر می باشد. جزء دوم نیز ایقاعات است که موضوعش زمان های فاصله شده در بین نغمات
و نقراتی که بعضی به بعض دیگر منتقل می شود، می باشد. وی، در ادامه به تعریف نغمه می پردازد
و می گوید: اصوات، بعضی ثقیله
و برخی حاده هستند که این در مقایسه بعضی با بعضی دیگر نمایان می گردد
و هر کدام از حده
و ثقل، اسبابی دارند. چگونگی پیدایش نغمات گوناگون با توجه به طول وتر
آلت موسیقی یا رخوت آن یا گشاد بودن یا تنگ بودن سوراخ های
نی و... از جمله مطالبی است که در ادامه بررسی شده اند.
«الکشف عن ماهیه الصلاه» توسط شیخ الرئیس، به زبان عربی
و در پاسخ به درخواست یکی از دوستانش که از وی درخواست تالیف رساله ای در سر
نماز و بیان حقیقت
ظاهر و باطن آن نموده است، تالیف شده که در ضمن رسائل ابن سینا به چاپ رسیده است. کتاب، مشتمل بر یک مقدمه
و سه فصل است.
فصل اول، در ماهیت
صلاه و فصل دوم، در انقسام صلاه به ظاهر
و باطن است
و فصل سوم، در این است که هر یک از دو قسم مزبور، بر کدام صنف از اصناف مردم
واجب می باشد. مؤلف، فصل اول را با مقدمه ای آغاز می کند
و در آن، مرتبه
خلقت حیوان را بعد از
جمادات و نباتات یادآوری کرده
و اراده
خداوند را برای به
کمال رساندن
انسان بیان می دارد
و میگوید: انسان، همان عالم اکبر است
و شرف انسان نیز به فعلش می باشد؛ اگر عملش موافق عمل
شیطان باشد، موجب هلاکت وی خواهد بود. مؤلف، سپس توضیحی در باره قوای انسانی
و برتری قوه عقل بر سایر قوا
و همین طور در خدمت عقل بودن سایر قوا ارائه می نماید. وی اعتقاد دارد هر کدام از قوا دارای ماموریت خاصی هستند که فعل اشرف آنها؛ یعنی نفس ناطقه تامل در صنایع
و تفکر در بدایع می باشد
و توجهش نیز به عالم اعلی است
و... بو علی بعد از بیان مقدمه مزبور، نماز را به عنوان وسیله ای برای تشبه نفس ناطقه انسانی به اجرام فلکیه
و تعبد دائم برای حق مطلق، جهت طلب ثواب سرمدی، معرفی می کند
و کلام رسول الله صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم را که فرمود: «الصلاه عمود الدین»،
ناظر به همین میداند، زیرا دین تصفیه نفس انسانی از کدورات شیطانی
و هواجس بشریه می باشد... فصل دوم، در تقسیم نماز به نماز ظاهری
و نماز باطنی است. مؤلف، نمازهای عادی را که دارای مقدمات
و ارکان، اعم از
رکوع،
سجود،
استقبال قبله،
طهارت لباس
و بدن
و... می باشد، نماز ظاهری می داند
و میگوید: برای افتراق انسان از حیوان
و برای رسیدن به عرفان لازم است. قسم دوم که نماز باطنی است مشاهده حق با
قلب صاف
و نفس مجرده مطهره می باشد. این قسم از نماز برای مناجات با پروردگار لازم می باشد، زیرا مناجات با خدایی که مبرای از
زمان و مکان است با اعضای ظاهری ممکن نمی باشد، فلذا نمی شود با رکوع
و سجود یا با گفتن
و صحبت کردن
و ذکر، با حضرت حق
مناجات کرد، پس نماز واقعی که امری درونی
و باطنی است برای این منظور، لازم
و ضروری بوده
و حدیث شریف «المصلی یناجی ربه»،
ناظر به این قسم از نمازها می باشد. مؤلف، فصل سوم رساله را به
وجوب هر دو قسم این نمازها اختصاص داده است. وی می گوید: انسانها از لحاظ تاثیر قوای روحی متفاوتند؛ هر کسی که قوای طبیعی
و حیوانی بر وی غلبه کند،
عاشق بدن خواهد بود
و تربیت
و صحت
و خور
و خواب و جلب منفعت
و دفع مفسده از آن مهمترین کارش خواهد بود
و در نتیجه چنین شخصی در زمره حیوانات
و غافل از یاد خدا
و جاهل از حق خواهد بود، اما کسی که قوای روحانیه اش غالب
و مسلط بر
هوای نفس و مجرد از مشاغل دنیوی باشد، نماز برای وی وجوبی شدید خواهد داشت کما اینکه بر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم شدیدترین وجوب را داشت، زیرا در شبی که از جسم خود مجرد شد
و هیچ اثری از آثار حیوانیه شهوانیه در وی نماند، به خدا عرض کرد: پروردگار لذتی غریب از این شب برایم حاصل شد؛ کاری کن که این حال مداومت داشته باشد
و خداوند وی را امر به نماز کرد. ابن سینا می گوید: این
مقدار توضیح را در باره نماز کافی می دانم، زیرا با این
مقدار توضیح مشخص شد که نماز ظاهری
و جسمانی برای چه کسانی واجب است
و نماز باطنی
و روحانی برای چه افرادی.
رساله «تفسیر سوره توحید»، برگرفته از بیانات ابن سیناست که به زبان عربی نوشته شده است. رساله، پس از مقدمه ای کوتاه، بدون هر گونه باب بندی
و فصل بندی، وارد اصل موضوع می شود
و در پایان، مطالبی را تحت عنوان «خاتمه لهذ التفسیر» بیان می نماید.
نویسنده مقدمه در این رساله بعد از بیان خطبه ای وارد تبیین جایگاه
قرآن می شود
و می گوید: با اینکه عقل، باب نقل می باشد، ولی در عین حال کمال عقول
و در نهایت هدایت ما، در پرتو کتاب منزل بر
نبی مرسل، میسر می باشد. وی، مسئله
توحید را غایت تمام اهداف
و مقاصد می داند که در هیچ کجا بمانند
سوره اخلاص به آن پرداخته نشده است. بو علی، در تفسیر این
سوره، ابتدا توضیحی در مورد «قل هو الله احد»
می دهد
و «هو» را هویت مطلقه ای می داند که هویتش از خودش می باشد
و در ادامه می گوید: از آن جایی که از هویت الهیه، به خاطر جلالت
و عظمتش، نمی توان تعبیر کرد، به همین جهت بعد از کلمه هو به بیان «
الله» پرداخته است. وی «احد» را مبالغه در
وحدت می داند
و می گوید: مبالغه تامه در وحدت، مگر زمانی که واحدیت به گونهای باشد که کامل تر از آن
و شدیدتر از آن ممکن نباشد، صحیح نخواهد بود. در مورد آیه «الله الصمد»،
می گوید: برای معنای
صمد دو تفسیر می باشد: یکی به معنی کسی که جوف ندارد
و دیگری به معنی سید که بنا بر تفسیر اول، معنی سلبی خواهد داشت
و بنا بر تفسیر دوم معنای اضافی؛ یعنی او نسبت به همگان سید است. در تفسیر آیه «لم یلد
و لم یولد»،
گفته شده: وقتی مشخص شد که همه موجودات مستند به واجبند
و محتاج به او
و او معطی وجود به جمیع موجودات است، مشخص می شود که صدور مثل از وی
ممتنع می باشد، زیرا هر چیزی که مثلش از آن متولد گردد، ماهیتش مشترک بین خود
و مثلش خواهد بود. اما تولد از غیر نیز فقط برای ماده می باشد. نهایتا نتیجه این می شود که «لم یلد» لانه «لم یولد». بو علی، در مورد آیه «
و لم یکن له کفوا احد»
می گوید: وقتی مشخص گردید که واجب نه متولد از غیر است نه مثلش از او متولد شده است، معلوم میشود که هیچ کفوی ندارد که در قوه وجود با او مساوی باشد. مؤلف، در خاتمه، به تبیین کلی حقایق این سوره می پردازد.
«تفسیر
سوره فلق» رساله ای است که شیخ الرئیس آن را به زبان عربی نوشته است. رساله، فاقد هر گونه باب بندی
و فصل بندی است.
نویسنده مقدمه، ضمن
حمد خدا
و صلوات بر
محمد و آل محمد با تمجیدی بلند از بو علی، مطالب مؤلف را در این زمینه آورده است
و از آن جا که ابن سینا بدون هیچ مقدمه ای وارد تفسیر اولین
آیه سوره فلق (حتی بدون بسم الله الرحمن الرحیم) شده است، این احتمال را تقویت می کند که بو علی این سوره
و امثال آن را با هم تفسیر کرده
و بعدا به صورت رساله های جداگانه در آمده است. در تفسیر «قل اعوذ برب الفلق»
گفته شده: «رب الفلق»؛ یعنی فالق ظلمت عدم با وجود
و این از لوازم خیریت محضه فائضه خداوند است. بو علی می گوید: اولین وجود صادر از
خداوند قضای اوست که هیچ شری در آن وجود ندارد. «من شر ما خلق»،
مراد شری است که در ناحیه
خلق و تقدیر وجود دارد، زیرا
شر از اجسام دارای
تقدیر ناشی می شود
و... ابن سینا، در پاسخ به اینکه چرا گفته شده رب الفلق، نه
اله الفلق
و...؟ نکته ظریفی را بیان می کند که بازگشتش به مربوبیت تمام
جهان هستی
و در نتیجه نیاز همیشگی آن به
رب است. «من شر غاسق اذا وقب»
به این صورت
تفسیر شده است که مستعیذ، نفس جزئیه انسان جزیی است که از شرور لازمه در اشیای دارای
تقدیر و واقع در صقع
قدر،
استعاذه می جوید. «من شر النفاثات فی العقد»
اشاره ای است به قوه ی نباتیه موکل تدبیر بدن
و نشو
و نمای آن... پس نفاثات همان قوای نباتیه می باشد که نفث آن، سبب زیادت جوهر شی ء در
مقدار از جمیع جهات آن؛ یعنی طول، عرض
و عمق میگردد. «
و من شر حاسد اذا حسد»
به معنی نزاع حاصل بین بدن
و قوای کلی آن
و بین نفس است... ابن سینا می گوید: بین نفس
و بدن، نزاع دیگری نیز هست
و آن، همان
حسدی است که بین
آدم و ابلیس ایجاد شد...
«تفسیر سوره الناس» رساله ای است به زبان عربی، برگرفته از بیانات ابن سینا. رساله، بسیار کوتاه
و فاقد هر گونه باب بندی
و فصل بندی است.
بو علی، در تفسیرقل اعوذ بر ب الناس
آیه اول، میگوید: منظور از ربوبیت، تربیت است
و تربیت عبارت است از تسویه ی مزاج
و مراد از این قول خداوند که می فرماید: «فاذا سویته»،
همین می باشد. این، اولین نعمت
الهی بر انسان است، که در مرحله بعدی تربیت به واسطه قهر
و غلبه می باشد... «من شر الوسواس الخناس»:
قوهای که وسوسه را ایجاد می کند، قوه متخیله است، البته در صورتی که نفس حیوانی آن را به کار گیرد. «الذی یوسوس فی صدور الناس»،
بیان گر معنای
خناس است که همان قوه ی متخیله می باشد
و باعث ایجاد وسوسه در سینه ها می شود
و این بدان جهت است که ثابت شد متعلق اول برای نفس انسانی قلب می باشد
و به واسطه آن، قوا در سایر اعضا پراکنده می شود، پس تاثیر
وسوسه، اول در سینه خواهد بود. «من الجنه
و الناس»:
جن، عبارت است از استتار
و انس، عبارت است از استئناس. بنا بر این امور مستتر همان حواس باطن
و امور مستانسه همان حواس ظاهرند.
«سبب اجابه الدعاء
و کیفیه الزیاره
و حقیقتها
و تاثیرها»، رساله ای است به زبان عربی، مشتمل بر پاسخ ابن سینا به پرسش
ابو سعید بن ابی الخیر، در مورد سبب اجابت
دعا و... رساله، بسیار کوتاه است. با متن سؤال ابو سعید، آغاز گردیده
و پاسخ بو علی، پس از آن ذکر شده است.
بو علی، نخست، اشاره ای بسیار اجمالی
و کوتاه به مقدماتی که دانستنشان برای
استنتاج مطالب مورد سؤال، لازم است، می کند، آن گاه با تعبیرات خاص فلسفی، ذات پاک خداوند را مؤثر در همه موجودات می داند
و احاطه علمی وی را سبب پیدایش آنها می خواند
و سلسله عللی را که در طول یک دیگرند
و چگونگی تاثیر آنها را بیان میکند... در ادامه در باره
زیارت می گوید: نفوس زائران، از نفوسی که مورد زیارت قرار می گیرند، در راه جلب خیر
و دفع زیان، درخواست یاری می نمایند
و چون نفوس زیارت شدگان، مشابه با عقول (
فرشتگان مقرب)
و مجاور با آنها شده اند، تاثیر عظیمی در نفوس زائران به حسب اختلاف حالات جسمانی
و نفسانی آنها، می گذارند...
رساله «الشفاء من خوف الموت
و معالجه داء الاغتمام به» از بو علی
و به زبان عربی است. رساله، کوتاه
و فاقد هر گونه باب بندی
و فصل بندی است.
شیخ الرئیس، مدعی است بزرگترین خوفی که به انسان می رسد، خوف از مرگ است. این خوف
عمومیت قابل توجهی نیز بین همه انسانها دارد
و علت آن،
جهل نسبت به حقیقت
مرگ است؛ به این معنا که
خیال می کنند مرگ انحلال ذات
و بطلان نفس است که البته اینها ظنون باطله ای بیش نیستند
و هیچ حقیقتی ندارند. مرگ چیزی بیشتر از ترک بدن، توسط نفس نیست
و نفس نیز خود
جوهر غیر جسمانی است که قابل
فساد نمی باشد. وقتی این جوهر از بدن مفارقت کرد، به
سعادت تامه ای می رسد که راهی برای فنا در آن نخواهد بود، زیرا جوهر، فانی نگردیده
و ذاتش باطل نمی شود
و آنچه فانی می شود اعراض، خواص، نسب
و اضافات آن می باشد. تقسیم مرگ، به
مرگ ارادی و مرگ طبیعی، توسط حکما
و همین طور تقسیم
حیات، به حیات ارادی
و حیات طبیعی، موضوع دیگر بحث بو علی در این رساله است. او مفهوم مرگ ارادی را کشتن شهوات
و ترک تعرض بدانها می داند
و حیات ارادی را سعی
و تلاش انسان در زندگی دنیوی، برای
خوردن و آشامیدن و شهوت رانی می خواند. وقتی جوهر شریف
الهی از جوهر کثیف جسمانی خلاصی یافت، به عالم اعلی صعود کرده
و به جوار پروردگار عالمیان بار می یابد. ابن سینا خائف از مرگ را خائف از
عدل و حکمت الهی، بلکه خائف از جود
و عطایش می داند...
«رساله
القضاء و القدر» از بو علی
و به زبان عربی است
و زمان تالیف آن را سال چهار صد
و چهارده تخمین زده اند. این رساله، حاصل مناظره ای با یکی از اهل
قدر که منکر
قدر می باشد، است.
میر داماد در کتاب قبسات،
خواجه نصیر الدین طوسی در
شرح اشارت و سید احمد علوی در کتاب خود، به این رساله، استناد کرده اند
و آن را در ردیف کتب معتبر
و قابل استناد به حساب آورده اند، اما بعد از آنها
و در دوره های بعدی چنین عنایتی به این اثر ارزش مند به چشم نمی خورد. رساله، فاقد هر گونه باب بندی
و فصل بندی
و دارای عباراتی مغلق است.
واژه اهل
قدر، در دو جا مورد استفاده
متکلمین قرار گرفته است: یکی در مورد
جبریون که قائل به
قضا و قدر الهی و عدم اختیار
انسان می باشند. دیگری در مورد
معتزله و منکران
قدر می باشد؛ یعنی کسانی که به
قدرت انسان قائلند
و او را صاحب
قدرت و اختیار در اعمال خود می دانند. ابن سینا، در این مناظره، در پی به کرسی نشاندن نظریه «لا جبر
و لا تفویض بل امر بین امرین»
است که روایات
و احادیث نیز ما را به آن مسیر رهنمون گشته اند، فلذا در بعضی از قسمتهای این مناظره، اشاره به سخافت قول
اشاعره که در مقابل معتزله بوده اند، اشاره می کند تا ضمن محکوم کردن طرف مناظره، از دیدگاه مقابل آنان نیز تبری بجوید. بو علی، می گوید: مصدر هر فعلی طاعت
شوق است، بلکه هر اراده
و اختیاری، حادث
و دارای آغاز است
و هر چه چنین باشد سببی دارد، آن گاه این استدلال را تا آن جا ادامه می دهد که واجب الوجود شدن اراده، پیش از موجود شدنش، به اثبات برسد. در ادامه رساله، حدود اراده انسان را تبیین کرده
و آن شخصی معتزلی را که
انسان را موجودی با اراده مطلق می پندارد، به طریق مستقیم راهنمایی می کند.
رساله «العشق» توسط بو علی، برای تبیین وجود
عشق در تمام موجودات، به زبان عربی، نوشته شده است. رساله، در هفت فصل تنظیم شده است.
۱. فصل اول، در باره سریان عشق در تمام هویات می باشد. ابن سینا می گوید: از آن جایی که تمام هویات مدبره طبعا دنبال
کمال خود که همان خیریت هویت خود که منبعث از هویت خیر محض است، می باشند
و از نقص خاص که شریت هیولائیه
و عدمیه است نفرت دارند، فلذا برای هر یک از این موجودات مدبره، شوقی طبیعی
و عشقی غریزی می باشد که همان سبب وجودشان است. اما اینکه خیر بالذات
معشوق است
و خود آن
خیر عاشق خیر است، موضوع بحث دیگر مؤلف در این قسمت است که خالی نبودن موجودات از عشق نتیجه این مباحث ابن سینا می باشد.
۲. فصل دوم، در باره عشق در بسائط غیر زنده می باشد. ابن سینا ابتدا اقسام سه گانه بسائط غیر زنده را بیان می کند تا قرین عشق بودن تک تک آنها را که سبب وجودشان می باشد، بیان کند، هم چنین نفرتی که این موجودات از
عدم مطلق دارند را در وجودشان ظاهر میداند.
۳. فصل سوم در وجود عشق در
صور نباتیه یا همان نفوس نباتیه است که در هر سه قسم قوه ی تغذیه، تنمیه
و تولید مثل، وجود عشق را متذکر می گردد.
۴. در فصل چهارم راجع به وجود عشق در
نفوس حیوانیه سخن گفته
و وجود عشق غریزی را در قوا
و نفوس حیوانیه، انکارناپذیر می داند
و... ابن سینا در این قسمت عشق را در نفوس حیوانی به اختیاری
و طبیعی تقسیم می کند که مشخصا بعضی از کارهای آنها، مربوط به عشق طبیعی
و بعضی دیگر مربوط به عشق اختیاری می باشد.
۵. فصل پنجم، در عشق ظرفاء
و جوانان به صورتهای زیبا است که با چهار مقدمه شروع می شود، بعد علاقه به زیبایی را مطلبی عقلی
و عاقلانه می داند
و می گوید: اگر چنین عشقی شهوی باشد، باعث تنزل انسان گشته
و مضر به قوه نطقیه خواهد بود، اما اگر عقلی باشد، به خاطر تاثیرش از مؤثر اول
و معشوق محض، باعث رفعت
و زیادی در خیریت خواهد بود... در ادامه اضافه می کند که عشق به صورت، سه اثر در پی دارد که عبارتند از: ۱. حب معانقه. ۲. حب تقبیل. ۳. حب مباضعه که این سومی خاص عشق حیوانی می باشد
و تنها در
همسر و کنیز جایز بوده
و در غیر آن مستحسن نمی باشد.
۶. فصل ششم در ذکر عشق نفوس الهیه می باشد. شیخ الرئیس بعد از یادآوری وجود عشق در تمام موجودات، در پی اثبات بالذات بودن خیریت محض
علت اولی می باشد... در ادامه توضیح میدهد که علت اولی فی ذاتها خیر است
و نسبت به سایر موجودات نیز خیر می باشد، چون سبب اول برای قوام
و بقایشان است... هر کس خیر محض را
درک کند، بی دریغ عاشقش می گردد، پس طبیعتا خیر محض، معشوق نفوس متالهه خواهد بود... نفوس بشریه
و ملکیه، عاشق علت اولی که خیر مطلق است هستند، زیرا خیر مطلق سبب وجود این جواهر شریفه
و کمالاتشان میباشد... در ادامه، سلسله معشوقات که خیر محض در راس آن قرار دارد، به طور خلاصه بیان شده است.
۷. در هفتمین فصل، ابن سینا می گوید: می خواهیم در این فصل توضیح دهیم که هر یک از موجودات عشق غریزی به
خیر محض دارند
و خیر مطلق نیز بر عاشق خود
تجلی می کند الا اینکه قبول تجلی از طرف عشاق متفاوت می باشد. وی خیر محض را بالذات متجلی
و ظاهر برای تمام موجودات می داند
و می گوید: اگر این چنین نبود
و ذاتش محتجب از موجودات بود
و غیر متجلی بر آنان، شناخته نمی شد
و راهی برای نیل به سوی او وجود نداشت، بله تنها علت محجوب بودنش عدم پذیرش تجلی از ناحیه ی بعضی ذوات است
و حجاب نیز عبارت است از قصور
و ضعف
و نقص همان ذوات. دو طرفه بودن عشق بین خیر محض
و نفوس متالهه که حدیث قدسی «ان العبد اذا کان کذا
و کذا عشقنی
و عشقته»،
آخرین مطلبی است که مؤلف در این رساله بدان پرداخته است.
رساله «الطیر» از جمله آثار عرفانی- اخلاقی بو علی است که به زبان عربی
و در موضوع گرفتار شدن
روح آدمی به دام جسم، در این دامگه خاکی
و چگونگی رهایی از آن، نوشته شده است. حکما، ادبا
و عرفا توجهی شایان به این رساله نموده اند، چنان که
شهاب الدین سهروردی آن را به
فارسی ترجمه کرده
و عطار نیشابوریمنطق الطیر را در شرح آن سروده است. رساله، فاقد باب بندی
و فصل بندی است، ولی با قلمی ادیبانه
و در قالب تمثیل، تنظیم شده است.
بو علی، در آغاز رساله از یاران خود خواهش می کند که ماجرای دردناک وی را بشنوند
و اندکی از بار غم او را بر دوش گیرند، سپس پندهایی را با زبان تشبیه
و استعاره بیان می کند، مانند: «همچون
عقرب سلاح خویش را در پشت گیرید که
شیطان همواره از پشت به انسان حمله ور می شود. دل به لانه مبندید که
پرندگان همواره در لانه هاشان
شکار می شوند...» ، آن گاه ماجرای خود را چنین شرح می دهد: من
و دستهای از پرندگان با خیالی آسوده پرواز می کردیم که صدایی از پایین از لابه لای علف زارها ما را فراخواند
و ما که دشتی خرم را در زیر پای خویش دیدیم، بی هیچ گمان سویی فرود آمدیم، ولی دیری نگذشت که دریافتیم اسیر دام شده ایم. مدتها در دام ماندیم
و با آن خو گرفتیم، تا اینکه من روزی پرندگانی را در آسمان مشاهده کردم که
شاد و آزاد پرواز می کردند، آنها را صدا زدم که به من نزدیک شوند...
و از آنها راه رهایی را جویا شدم
و آنها به من آموختند
و من رها شدم، اما هنوز بقایایی از دام بر پایم بود، چنان که بر پای آن پرندگان نیز بود
و بر باز کردن آن توانایی نداشتند... با آنها همراه شدم، از کوههای بلند
و سرسبز گذشتیم
و به بارگاه پادشاهی دادگستر
و صاحب کمال بار یافتیم
و قصه خود را با او بازگفتیم
و از او خواستیم تا بقایای دام را از پای ما بگشاید؛ او گفت: تنها، کسانی که آن را بسته اند، می توانند بگشایند؛ من فرستاده ای را نزد آنها می فرستم که بقایای دام را از پای شما بردارند
و شما را خوشنود نمایند...
رساله «الاجوبه عن مسائل البیرونی» توسط ابن سینا، به زبان عربی،
و در پاسخ به پرسشهای
ابو ریحان بیرونی در باره برخی از مسائل طبیعی
و به اصطلاح امروزی،
فیزیکی، نوشته شده است. رساله، مشتمل بر هجده پرسش
و پاسخ است.
پرسشهایی که ابو ریحان مطرح نموده در حقیقت اعتراضات وی به پاره ای از نظریات
ارسطو است
و ابو علی با پاسخ های خود به دفاع از آن نظریات پرداخته است مطالبی که در این کتاب به گونه پرسش
و پاسخ بررسی شده اند عبارتند از: خفیف
و ثقیل نبودن
فلک؛ معنای
ثبات و دوام فلک (مراد بی نیازی فلک از
علت فاعلی نیست بلکه مقصود آن است که آفریننده در هیچ برهه ای آفریدن را تعطیل نفرموده است)؛ جهات شش گانه؛ جزیی که قابل تقسیم نیست
و تقسیم جسم به اجزای نامحدود به صورت بالقوه؛ امکان
و عدم امکان جهانی دیگر بیرون از این جهان با طبیعتی دیگر؛ درستی
و نادرستی این سخن که گفته شده
شکل بیضی و عدسی در حرکت دوری خود به جایی خالی نیازمندند ولی کره به چنین جایی نیاز ندارد.
رساله «قیام الارض وسط السماء»، پاسخی است از شیخ الرئیس به سؤال
ابی حسین احمد سهلی، در مورد علت ماندن
کره زمین در وسط
آسمان. این رساله به زبان عربی است. رساله، در ده فصل تنظیم شده است.
مؤلف، بعد از بیان مقدمه ای کوتاه، در فصل اول از تناهی
جهات، سخن به میان می آورد
و می گوید: مراد ما از جهت، چیزی است که ماخذ
حرکت یا اشاره به سوی آن است... سپس می گوید: محال است که جهت، معدوم باشد، زیرا اشاره به معدوم، ممکن نمی باشد. در فصل دوم، می گوید: جهت یافت نمی شود
و تصور نمی گردد مگر اینکه جسمی محیط بر اجسام
و فضا، موجود باشد. در فصل سوم به دنبال اثبات مکان طبیعی برای اجسام می باشد
و می گوید:
جسم، یافت نمی شود مگر اینکه برایش جا
و مکانی است که می توان بدان اشاره کرد. در فصل چهارم می گوید:
حرکت مستقیم برای جسم، به گونه مطلق طبیعی نمی باشد. در فصل پنجم می گوید: هر حرکت طبیعی، مستقیم
و متناهی است، زیرا مبدا آن قوه ای است جسمانی
و چنین قوه ای متناهی می باشد. در فصل ششم، می گوید: هر جسمی که در جایگاه طبیعی خود قرار گرفته باشد، از آن جا به گونه طبیعی حرکت نخواهد کرد. در فصل هفتم، به رفع تعجب از قیام زمین در وسط آسمان
و امکان قیام اجسام سنگین
و حیوانات بر روی آن در همه جوانب، پرداخته است. در فصل هشتم علت تعجب
و انکار
نفس را نسبت به قیام زمین در وسط آسمان
و قیام حیوانات از هر طرف بر روی آن، بیان نموده است. در فصل نهم وجوب وسط بودن جایگاه طبیعی زمین را به اثبات رسانده است
و در دهمین فصل به نقل اقوال علما
و دانشمندان در مورد
زمین و حرکت یا
سکون آن
و... پرداخته است؛ به عنوان نمونه
فیثاغورث می گوید: زمین، حرکتی دائمی
و دایره ای (چرخشی) دارد.
«رساله بعض الافاضل الی علماء مدینه السلام فی مقولات شیخ الرئیس»، رساله ای است منسوب به ابن سینا، به زبان عربی
و در موضوع وجود کلی طبیعی. مؤلف، در این رساله به نقد نظریه دانشمندی همدانی در باره وجود خارجی
کلی طبیعی و پاره ای از مسائل دیگر پرداخته
و آن را برای دانشمندان
بغداد ارسال نموده تا در مورد آن اظهار نظر نمایند. رساله، فاقد هر گونه باب بندی
و فصل بندی است.
مؤلف، در مقدمه، از دانشمندان بغدادی می خواهد که در باره اختلاف نظر وی با دانشمند همدانی، اظهار نظر نموده
و مشخص نمایند که کدام یک از آن دو بر حق یا بر باطل یا دچار غفلت
و قصورند. در ادامه، نظریات دانشمند همدانی را نقل می کند
و به نقد آنها می پردازد؛ به عنوان نمونه، خلاصه یکی از نظریات وی چنین است: در
جهان هستی، انسانیت واحدی وجود دارد که عینا مقارن با عوارضی است که زید قائم به آنهاست؛ این انسانیت واحد همراه با این عوارض، غیر از همین انسانیت است همراه با عوارض دیگر. این موجود واحد خود تغییرناپذیر است
و زمانی که زید می میرد، تنها عوارض مخصوص به زید، از آن موجود واحد جدا می گردد... صورتی که در
آینه نقش می بندد، عینا همان صورتی است که در چهره زید آشکار می باشد؛ نه چیزی دیگر مثل آن... در برابر وی، مؤلف، می فرماید: انسانیت واحد، کثیر است؛ نه ذاتی واحد
و این کثرت به اعتبار اضافات گوناگون نیست، بلکه ذات انسانیتی که مقارن با خواص زید است غیر از ذات انسانیتی است که همراه با خواص عمرو می باشد...
ناشر «رسائل ابن سینا»، در پایان مجموعه مزبور، تحت عنوان «استدراک» توضیح داده که بعد از چاپ مجموعه، به نسخه ای دیگر از رساله «الاجوبه عن مسائل البیرونی» برخورد نموده
و متوجه شده که این نسخه، مشتمل بر مطالبی است که در نسخه مورد استفاده وی وجود نداشته است، لذا برخی از آن مطالب را تحت عنوان «اعتراضات ابی ریحان علی اجوبه ابن سینا» در قالب هفده مسئله
و تحت عنوان «جوابات ابی سعید احمد بن علی عن الاعتراضات التی اعترض بها محمد بن احمد البیرونی علی حجه الحق ابی علی الحسین بن عبدالله بن سینا فی جواباته عن مسائله» در قالب هجده مسئله، به آخر مجموعه مزبور افزوده است.
نرم افزار حکیم بوعلی سینا، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.