معجزه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معجزه نشانهای از
خداوند است که آن را جز به
پیامبران و فرستادگان و حجتهای خود نمیدهد، تا به وسیلهی آن، راستگویی (مدّعیان ارتباط با خدا) از
دروغگویی (مدّعیان دروغین) شناخته شود. در این که حقیقت معجزه چیست حرف و حدیث های فراوانی مطرح شده است و جای بحثهای فراوان دیگری نیز هست.
امام صادق (علیهالسّلام) در تعریف معجزه میفرماید: «و المعجزه علامهٌ لله لا یعطیها إلا انبیاءهُ و رُسُلَهُ و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب؛ «معجزه» نشانهای از
خداوند است که آن را جز به
پیامبران و فرستادگان و
حجتهای خود نمیدهد، تا به وسیلهی آن، راستگویی (مدّعیان ارتباط با خدا) از
دروغگویی (مدّعیان دروغین) شناخته شود.»
در توضیح این
حدیث شریف باید دانست که معجزه
چنان که از لفظش پیدا است ـ یعنی عاجز کننده و آن کار خارق العادهای است که
نوع بشر، حتی نوابغ در تمام
زمانها از آوردن آن
عاجز باشند، و اساساً معجزه فراتر از نیروی بشر است و پیامبران به
اراده و
مشیت خدا، برای
اثبات درستی
ادعای رسالت خویش، انجام می دهند و
دعوت به «مقابله به مثل» (
تحدی) نیز مینمایند.
امام خمینی حقیقت معجزه را منوط به سه امر میداند:
۱- خاصیتی در
نفس پدید میآید که اجسام، نزد نفس
خضوع دارند و نفس در آنها تصرف میکند و میتواند صورت و حقیقت آنها را تغییر دهد.
۲- نفس پاک فیض را از عالم بالا میگیرد.
۳-
قوه متخیله نفس پاک قدرت مییابد به
عالم مثال متصل شود و از آنجا اطلاعاتی بگیرد.
به اعتقاد امام خمینی هرچند این سه امر، حقیقت معجزه را تشکیل میدهد، لکن حقیقت و ماهیت معجزه، از قدرت مطلق الهی بهره میبرد و
قدرت خداوند را آشکار میسازد و با اذن الهی تحقق مییابد تا بدین وسیله ارتباط با
وحی و
رسالت پیامبر از ناحیه
خداوند اثبات شود.
امام خمینی معجزه را خلاف قانون
علیت نمیداند و معتقد است معجزات و
کرامات و اطلاع بر
غیب در پیشرفتهای علمی جهان امروز ممکن است، چنانکه در علم امروز با (
خواب مغناطیسی) بعضی از آثار غیرطبیعی آنها مانند غیبگویی، اثبات شده است.
به اعتقاد امام، معجزه دلیل صدق بر مدعای مقام
نبوت است که
بشر را به طرف هدایت دعوت میکند و برخلاف
سحر و
شعبده و
جادو که مردم را گمراه میکند و تعلیم آنها
حرام میباشد. به باور امام خمینی معجزه با هدف بسط
ربوبیت حق صورت میگیرد نه با قصد اظهار و نمایش قدرت شخصی، زیرا معجزه از یک واقعیت و غرض الهی سرچشمه میگیرد.
امام خمینی معجزه را دو قسم
قولی و
فعلی میداند. معجزات قولی نظیر
قرآن است که حقایق الهی را با بیان فصیح بازگو میکند و معجزات فعلی مانند
شق القمر است که عملی خارج از توان بشر میباشد.
اثبات معجزه فعلی از طریق مشاهده حسی و روایات متواتر است، اما معجزه قولی با دلیل عقلی قابل اثبات است.
قرآن کریم از این واژه به «
آیت»، یعنی نشانه و علامت، و نیز به «
بینه» تعبیر کرده است و در
روایات (از جمله روایت فوق) و
فرهنگ متکلمان (از آن نظر که این نشانه، ناتوانی سایر افراد را آشکار میسازد) به «معجزه» تعبیر شده است.
قرآن کریم
نقل میکند که مردم هر زمان، از پیامبران زمان خویش تقاضای «آیت» و «معجزه» میکردند و آنها نیز به درخواستهایی که
معقول و منطقی و در راستای حقیقت جویی بود، پاسخ مثبت می دادند، ولی اگر درخواستها از سوی مردمی
بهانهجو بود و به جهت دشمنی و
مبارزه و
معارضه باپیامبران صورت می گرفت، چون پیامبران برای اثبات رسالت خویش به مقدار لازم، معجزه آورده بودند، به خواستهی آنها پاسخ نمیدادند.
قرآن کریم معجزههای زیادی را برای پیامبران
نقل کرده است؛ مانند:
زنده کردن مرده،
علاج بیماران
صعب العلاج و علاج
کور مادرزاد، سخن گفتن در گهواره،
تبدیل عصا به اژدها، خبر دادن از نهان و
آینده و....
از آنچه گفته شد، می توان چهار
رکن اساسی برای معجزه بیان کرد:
۱. کاری
خارق العاده است که از حدود توانایی نوع
بشر خارج بوده و هیچ کس ـ هر چند
نابغه باشد ـ نمی تواند به اتکای نیروی انسانی، همانند آن را بیاورد؛
۲. این کار خارق العاده، تنها با
اذن و
مشیت الهی صورت می گیرد؛
۳. همراه با ادعای پیامبری است؛ یعنی آورنده آن، به عنوان یک
سند زنده، آن را برای اثبات
رسالت انجام دهد؛
۴. همراه با «
تحدی» است؛ یعنی فراخواندن به
معارضه و
مقابله به مثل؛ به این ترتیب که از تمام انسانها
دعوت کند که اگر می توانند و
قدرت دارند، مانند آن را بیاورند.
بنابراین، اگر یکی از موارد یاد شده در کار نباشد، نمی توان آن را معجزه نامید.
معجزه دارای امتیازها و ویژگیهایی است که در سایر کارهای خارق العاده وجود ندارد. این ویژگیها عبارت است از:
۱.
سحر و
جادو و مانند آن، اموری فرا گرفتنی هستند و انجام آن ها به
آموزش و
تمرین و
ریاضت نیاز دارد
ولی معجزه، بدون آموزش و تمرین، آورده می شود؛ برای مثال،
حضرت مسیح- علیه السلام - در گهواره با سخن گفتن خود،
اعجاز میکند، بدون آن که آموزش و
تربیت در این زمینه دخالتی داشته باشد.
۲. ساحران و مرتاضان و مانند آن ها، در هر شرایطی از
زمان و
مکان و با هر ابزاری، بر انجام کارهای خود توانایی ندارند و قدرت آنها به امور معینی محدود است؛ لذا برای همهی افراد، همان کارهای معین را
تکرار می کنند، ولی معجزههای پیامبران، هیچ یک از این
قیدها و شروط را ندارد؛ چرا که به نیروی
لا یزال و نامحدود الهی وابسته است؛ از این رو، گاه
مردم امر بیسابقهای را از
پیامبر می خواستند و او به اذن
خداوند، آن راـ بر طبق خواستههای آنها ـ انجام می داد.
۳. ساحر و جادوگر ادعای پیامبری ندارد؛ اما پیامبر همزمان با ارائهی معجزه، به پیامبری خویش
تصریح می کند.( و یا
امام ـ با تعمیم در
مفهوم معجزه ـ
اظهار میکند که
وصی و خلیفه پیامبر است.)
۴. سحر و جادو با نیروی قوی تر و بالاتر از نوع خود، قابل معارضه و شکست پذیر است، ولی معجزه را نمیتوان شکست داد و با آن مقابله کرد.
۵. صاحبان سحر و جادو در بیشتر موارد به دنبال
دنیا و منافع خود هستند و یا
اخلاق فاسدی دارند که نشان می دهد آنچه انجام می دهند، معجزه نیست، ولی معجزه تنها از کسانی صادر میشود که جلوه گاه ویژگی های
نیک و اخلاق پسندیده هستند و دارای
هدف عالی تربیتی و انسانی میباشند.
۶. معجزه
پیغمبران، بر خلاف سحر و جادو، همراه با تحدی است؛ یعنی دعوت به مقابله و معارضه و
اعلان به مردم که اگر میتوانند، مانند آن را بیاورند.(البته لازم نیست که تحدی به
صراحت اعلام شود، بلکه اگر کیفیت آوردن معجزه به گونهای باشد که همگان تحدی را از آن بفهمند، کفایت می کند.)
فیلسوفان
دین و متکلّمان درباره
دلالت یا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، نظریات متفاوتی دارند. برخی از این اندیشمندان رابطه منطقی بین معجزه و
اثبات وجود خدا را، پذیرفتهاند. برخی دیگر تنها
یقین روانشناختی از
مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و
منکر رابطه منطقی بین این دو شدهاند و کسانی نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمیپذیرند.
عالمان
مسلمان در مباحث کلامی، معمولاً رابطه منطقی بین معجزه و اثبات وجود خدا را نمیپذیرند. آنها از معجزه برای اثبات
نبوت خاصه بهره میبرند؛ یعنی پس از اثبات وجود خدا و
ضرورت بعثت پیامبران و
نبوت عامه، برای اثبات پیامبریِ افراد معینی، از معجزه
مدد میگیرند.
به دلیل نقش معجزه در اثبات
نبوت، در
کلام اسلامی،
تعریف دیگری دارد. تعریفی که به نظر، کامل میآید این است که معجزه، کاری فوق
طاقت بشری است و با
عنایت ویژه خداوند، به دست مدعی نبوّت، برای اثبات
صدق مدعای خویش انجام میگیرد و مطابق با مدعای مدعی نبوّت و همراه با تحدّی است.
اما بحث،پیرامون برهان معجزه برای اثبات وجود خداوند است.
از میان دانشمندان اسلامی، تنها شخصی که از طریق معجزات و
کرامات، بر وجود خداوند، دلیل آورده است،
ملا محمد مهدی نراقی است. ایشان دو
تقریر از
برهان معجزه ارائه دادهاند:
معجزات و کرامتهای
انبیا و
اولیا، یکی از دلایل اثبات وجود خدا است؛ زیرا
عقل، حکم میکند که
امور غریبهای که از پیامبران و امامان صادر شده است؛ مانند اژدها شدن عصا، زنده کردن مردگان، برگردانیدن
خورشید و شقّ شدن
ماه،
تسبیح نمودن سنگ ریزه، جاری شدن
آب از میان انگشتان و مانند اینها از معجزهها و کرامتها است و از انسان عادی صادر نمیشود؛ پس باید
صانع حکیمی باشد که صدور این گونه امور به سبب قدرت کامله و
حکمت شامله او باشد. وی در این تقریر، تنها به معجزات و کرامتهای پیامبران و اولیا
تمسک کرده است؛ یعنی امور خارق عادتی که با ادعای نبوت و امامت همراه باشد و اگر دلالت معجزات بر صدق دعوی نبوت و
امامت تمام باشد، میتوان با واسطه، به وجود خدا پی برد.
وی در این تقریر با بیان مقدمهای، به اثبات وجود خدا از راه معجزات و خوارق عادات میپردازد: «همه مردم از
فرقههای متخالف و طوایف
متباین، هرگاه در ورطهای بیفتند و در
مهلکهای واقع شوند، به نحوی که
مضطر شوند و
دست ایشان از همه جا کوتاه شود، بیفکر و
اختیار از روی
الجاء و
اضطرار، پناه به کسی میبرند که صانع ایشان است. وی سپس در بیان این مطلب، به برهان معجزه و خوارق عادت تمسک میجوید. با این بیان که وقتی دست بندگان از تمام
اسباب و وسایل و همه امور و علایق کوتاه شود و همه امیدها، ناامید گردد، بدون تأمل و بیاندیشه و تخیل، به صانع حقیقی و مسبب الاسباب خود پناه میبرند، از این رو، در آن لحظه، هر
دعایی میکنند
مستجاب میشود؛ زیرا در آن هنگام، خدای خود را شناختهاند و برایشان یقین حاصل شده است و
معرفت با یقین، البته سبب
استجابت دعوات میشود و این معنا برای همه مردم حاصل است. این تقریر در نهایت به اثبات وجود خدا از طریق
تجربههای خارق عادتی میانجامد که درک آن برای همگان ممکن است.
معجزه در
الهیات مسیحی، تعریفی متفاوت با معجزه در کلام اسلامی دارد. تعاریف متعددی از معجزه در الهیات مسیحی یافت میشود. یک
نظریه شایع، معجزات را به عنوان وقفه در
نظم طبیعی حوادث در
جهان مادی میبیند که این وقفهها را خدا یا موجود فوق العاده توانایی ایجاد میکند.
۱)
دیوید هیوم در فصل دهم از کتاب پژوهشی درباره فاهمه بشری، در تعریف معجزه میگوید: «معجزه را ممکن است دقیقاً به نوعی
تخلف از یک قانون
طبیعی از جانب
اراده خاص الهی یا مداخله عاملی
نامرئی تعریف کرد.»
۲)
توماس آکویناس نیز در کتاب کلیاتی در مخالفت با
کفار مینویسد: آن چیزهایی را به درستی میتوان معجزه نامید که به واسطه قدرت الهی، جدا از نظم عمومی
حاکم بر موجودات، انجام گرفته باشد.
۳) در کتاب عقل و اعتقاد دینی نیز معجزه، نتیجه نوعی
تصرف الهی دانسته شده است.
در مجموع میتوان گفت که بطور کلی متألهین مسیحی، تمام رخدادهای غیر عادی که در اثر دعا و نظیر آن حاصل میشود، امدادهای
غیبی که در زندگی افراد پدید میآید، یا
ظهور بعضی حوادث غیر قابل
کنترل و پیش بینی که به حل برخی معضلات فردی و اجتماعی منجر میشود و یا بروز برخی بارقههای ذهنی که بعضی مشکلات علمی را به صورت ناگهانی بر طرف میکند، همه را جزء معجزات محسوب میکنند.
الهیون مسیحی، معجزه به این معنی را به عنوان مقدمهای بر اثبات خدا مطرح میکنند. به این بیان که این نوع معجزات و خوارق عادات وجود دارد، و این گونه حوادث مبدأ و
علت مادی و طبیعی ندارند، پس ناگزیر برای آنها علت و مبدئی غیر مادی وجود دارد.
این
برهان در میان غربیان جایگاه ویژهای دارد و نه تنها یکی از براهین اثبات وجود خدا است، بلکه به عنوان یکی از فراگیرترین و عام پسندترین برهانها شناخته میگردد.
هاسپرز در
تبیین برهان مبتنی بر معجزه و خوارق عادت، تصریح میکند: «هر چند اختلافات زیادی وجود دارد که کدام حادثه معجزهآمیز است و کدام معجزهآمیز نیست، ولی با وجود این، همگان اتفاق
نظر دارند که در طول تاریخ، معجزات زیادی در زمانهای مختلف اتفاق افتاده است. بنابراین، شما چگونه میتوانید علت یک معجزه را به طریقی غیر از اینکه بگوییم خدا در
مسیر طبیعی حوادث
مداخله کرده و باعث شده است که این امر معجزه آمیز، اتفاق بیفتد تبیین کنید؟ بنابراین، وقوع معجزات اثبات میکند که خدا وجود دارد.»
هاسپرز معتقد است که تنها و تنها اگر معجزه به معنای مداخله خدا در مسیر طبیعی حوادث باشد، بهطور منطقی مستلزم وجود خداست. مداخله خدا در واقع، بهطور منطقی مستلزم وجود خدایی است که بتواند در مسیر طبیعی حوادث مداخله کند.
نقد؛ ظاهراً وی
غافل است از اینکه معنای این جملهاش این میشود که اگر خداوند دخالت کند پس وجود دارد. که این
قضیه،
توتولوژی (این همانی) آشکار است.
آگوستین قدیس، یکی از
آبای پیشین
کلیسا، دلالت معجزات بر خداوند متعال را میپذیرد، اما ارزش معرفتی معجزات و
حدوث جهان را در دلالت بر وجود خدا یکسان میانگارد؛
یعنی به همان اندازه که حدوث
عالم، دلالت بر وجود خدا دارد، معجزات نیز به همان اندازه وجود خداوند را ثابت میکند.
هیوم در بحث از دین وحیانی، وقوع معجزه را به عنوان یک پدیده گزارش شده در
تاریخ، به روش
استدلال علّی میسنجد و در امکان اثبات وقوع معجزه در تاریخ
تردید میافکند.
او با طرح اشکالاتی، در صدد رد دلالت معجزه در اثبات وجود خداوند است:
اشکال اول: معجزهای را نمیتوان یافت که افراد کافی و واجد شرایط، آن را
تصدیق کرده باشند و آن معجزه به طور
علنی در ناحیه مشهوری از جهان رخ داده باشد تا
اعتراف به آن اجتناب ناپذیر باشد.
اشکال دوم: انسان در طبیعت خود، گرایش بسیار زیادی به امور عجیب و غریب دارد. اگر
روح دین با این گرایش در هم آمیزد،
عقل سلیم به پایان میرسد.
اشکال سوم: واقعیت این است که خبرهای فوق طبیعی و اعجازآمیز بیشتر میان ملتهای
جاهل و
وحشی مشاهده میشوند. همین واقعیت، تردیدی جدی و قوی بر ضد آنها به وجود میآورد.
اشکال چهارم: به دلیل
تعارض ادیان مختلف، معجزههایی که برای اثبات حقانیت هر یک از آنها ادعا شدهاند، یکدیگر را
تضعیف و
باطل میکنند.
نقد برهان هیوم از این قرار است:
اولاً: به نظر نمیرسد که این نتیجهگیری
هیوم با برخی از گفتههای دیگرش کاملاً سازگاری داشته باشد. او در آثار خود هرگونه ارتباط ضروری را بین علت و
معلول نفی میکند، بنابراین چگونه میتواند تا این حد مطمئن باشد که حوادث معین نقل شده هرگز نمیتوانست اتفاق افتد؟
ثانیاً: هیوم برخی مسائل واضح را نادیده میگیرد. این ادعا که در تاریخ،
شهادت تعدادی کافی از افراد، برای وقوع معجزات ثبت نشده است، ادعایی مخدوش است. از سویی دیگر آیا کاملاً واضح است که هر کسی که خبر از از وقوع معجزه داده است تحت تأثیر عشقش به امور شگفت انگیز بوده است؟ و آیا واقعاً شواهدی وجود دارد بر اینکه
متدینان در امر معجزه نمیتوانند
صواب را از
خطا تشخیص دهند و اینکه همواره تحت تأثیر علاقه خود
قصد دارند که از
اعتقاد دینی خود
دفاع کنند؟
هنری تیسن، متکلم مسیحی، در مقام دفاع از دلالت منطقی معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین مینویسد: این ادعا (افرادی که معجزه را ندیده اند همواره در آن
شک می کنند) بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانی کنونی خود قرار دهد. او در بیان مورد
نقض این ادعا میگوید ما با اینکه وجود یخبندانهای شدید روی
زمین را ندیدهایم، با گفته زمینشناسان آن را قبول داریم.
جان هیک در
فلسفه دین، برای اثبات وجود خدا از طریق براهین مربوط به رخدادها و تجربههای خاص، نه تنها به معجزات و
اجابت دعا تمسک میکند، بلکه به نمونههای دیگری مانند
خواب و
رؤیا، ندای
وجدان، تجربهها و شور و
خلسههای عرفانی نیز
استشهاد میکند. وی مینویسد: برخی رخدادهای خاص مانند معجزهها و اجابت دعا، از نوعی که بسیاری از افراد خود شاهد آن بودهاند، وجود خداوند را ثابت میکند.
با این وجود وی بر این
باور است که مشاهده این گونه حوادث انسان را به سوی اعتقاد به وجود خدا
سوق میدهد، ولی منطقی بودن این رابطه را نمیپذیرد. وی
دلیل انکار رابطه منطقی را تردید افرادی می داند که معجزه را مشاهده نکرده اند، به نقل ناقلان نیز
اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیری مادی از آن ارائه دادهاند.
همانگونه که گذشت، متکلمان مسیحی از معجزه به عنوان راهی برای اثبات وجود خداوند بهره میگیرند. اما این دلیل ایشان دارای اشکالاتی است که آن را از برهانی بودن خارج میکند. استاد
جوادی آملی به براهین معجزه و خوارق عادت، چندین اشکال مطرح میکنند:
۱) نخست اینکه اگر بازگشت این براهین به براهینی مانند
برهان وجوب و امکان نباشد، هرگز
صلاحیت اثبات
واجب را نخواهند داشت.
۲) دوم اینکه، کسانی که رخدادهای غیرعادی را نیازموده باشند و تجربههای مربوط به این حوادث به صورت یقینی به آنها منتقل نشده باشد، میتوانند در اصل وقایع یاد شده تردید کنند.
۳) سوم اینکه بر فرض پذیرش حوادث یاد شده،
استناد آنها به واجب و اثبات خداوند محل تردید است؛ زیرا استناد به واجب، وقتی
تام خواهد بود که اولاً:
اصل علیت مورد اذعان باشد و معلول بودن حوادث یاد شده
محرز باشد؛ ثانیاً: تمام راههای طبیعی و غیرطبیعی که میتواند به ایجاد آنها بینجامد، تصویر گردد و ثالثاً:
علیت همه راههای تصویر شده به استثنای
علیت واجب تعالی
ابطال شود.
ایشان دلالت منطقی معجزه را فقط برای اثبات نبوت خاصه، تام میدانند؛ البته پس از پذیرش بسیاری از
اصول موضوعه. ایشان میفرمایند: معجزه به لحاظ منطقی، تنها پس از اثبات یا پذیرش بسیاری از اصول موضوعه، مانند وجود واجب، ضرورت وجود
نبی و
معرفت دینی برای راهنمایی و هدایت انسانها، بر نبوت پیامبری خاص که داعیه نبوت دارد، دلالت مینماید. بر اساس این اصول، معجزه هرگز مخالف علیت یا ناسازگار با قوانین ساری در
هستی نبوده، بلکه خود به عنوان یک
قانون و
سنت ضروری عمل مینماید. اگر معجزه، خارق اصل علیت باشد، به
جواز صدفه و اتفاق،
حکم خواهد شد که در این صورت، با ورود اتفاق به عالم، راه استدلال و برهان بر اصل وجود خداوند نیز
مسدود خواهد شد.
خلاصه این که: در مغرب زمین وقتی برای اثبات خداوند، برهان معجزه را
طرح میکنند،
اعجاز را فی حدّ نفسه و با صرف نظر از پیوند آن با دعوتهای الهی، حد وسط
قیاس قرار میدهند و اینگونه به اثبات خدا میپردازند که: امور خارق العاده که گاه و بیگاه در زندگی انسانها رخ میدهد یا به دست
مردان بزرگ صورت میپذیرد، نمیتواند
بعد مادّی داشته باشد و
قهراً میبایست آنها را به یک
مبدأ غیبی و امر
ماورای طبیعی مستند دانست. ولی این بیان، مسأله را به گونههای قرار میدهد که به
احساس وجود خدا میانجامد، نه اثبات آن.
•
سایت اندیشه قم •
سایت پژوهه • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.