• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفسیر بلاغ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تفسیر بلاغ، نوشته آیت‌الله سید ابوالفضل میرمحمدی زرند ساوجی، روش مؤلف در این کتاب به این صورت است که ابتدا آیه یا آیاتی از قرآن را ذکر کرده و سپس تفسیر آن را ذیل عنوان (خلاصه تفسیر) بیان می‌کند. بعد از آن تحت عنوان «معنانی الفاظ» به توضیح لغوی و نکات لازم می‌پردازد.

فهرست مندرجات

۱ - معرفی اجمالی
       ۱.۱ - همراه انقلاب اسلامی
       ۱.۲ - مسئولیت‌های علمی و دینی
       ۱.۳ - تالیفات مولف
۲ - قرآن و کیفیت نزول آن
۳ - آیات مربوط به نزول قرآن توسط جبرائیل
       ۳.۱ - آیه اول و دوم
       ۳.۲ - آیه سوم
۴ - نام‌های متعدد جبرئیل
۵ - تاییدیه یا شاهد دیگر
۶ - از جانب خدا بودن الفاظ قرآن
       ۶.۱ - مراد آیات مذکوره
       ۶.۲ - اثبات بودن الفاظ قرآن از خدا
              ۶.۲.۱ - دسته اول آیات
              ۶.۲.۲ - دسته دوم آیات
              ۶.۲.۳ - دسته سوم آیات
       ۶.۳ - اغراض این دسته آیات
۷ - چند مؤید دیگر
۸ - اعجاز قرآن
۹ - اثبات معجزات پیامبران
       ۹.۱ - آیه اول
       ۹.۲ - آیه دوم
       ۹.۳ - آیه سوم
       ۹.۴ - آیات چهارم و پنجم
       ۹.۵ - آیات ششم و هفتم
       ۹.۶ - سایر آیات
۱۰ - فرق بین آیات و بینات
       ۱۰.۱ - تایید دیگر
۱۱ - دو نوع از معجزه
       ۱۱.۱ - نوع اول
       ۱۱.۲ - نوع دوم معجزه
۱۲ - اعجاز به حسب لغت
۱۳ - اعجاز به حسب اصطلاح
۱۴ - تعریف جامع
۱۵ - اعجاز قرآن
۱۶ - دلیل اعجاز قرآن
       ۱۶.۱ - آیات مربوط به تحدی
       ۱۶.۲ - بهترین دلیل بر اعجاز قرآن
       ۱۶.۳ - قول جاحظ درباره نزول قرآن
۱۷ - جهات اعجاز قرآن
       ۱۷.۱ - قائلین بر فصیح بودن قرآن
       ۱۷.۲ - قول عده‌ای دیگر از علما
       ۱۷.۳ - ردیه بر قول صرفه
              ۱۷.۳.۱ - آیات مربوط به عجز
       ۱۷.۴ - دلایل قائلین به صرفه
              ۱۷.۴.۱ - دلیل اول و جواب
              ۱۷.۴.۲ - دلیل دوم و جواب
۱۸ - مختار مولف درباره اعجاز قرآن
       ۱۸.۱ - اعجاز در سور کوچک
       ۱۸.۲ - اعجاز پیشگویی قرآن
       ۱۸.۳ - اعجاز در عدم اختلاف آیات
       ۱۸.۴ - اتحاد نسق و اسلوب
       ۱۸.۵ - خلاصه بر اعجاز پیامبر
۱۹ - حجیت قرآن موجود
۲۰ - دلایل عدم تحریف قرآن
       ۲۰.۱ - دلیل اول
       ۲۰.۲ - دلیل دوم
       ۲۰.۳ - دلیل سوم
       ۲۰.۴ - دلایل چهارم و پنجم
۲۱ - دلایل حجّیت قرآن و قرآنیت آن
۲۲ - روایات موجود در وسائل
       ۲۲.۱ - وجوب تعلیم قرآن
       ۲۲.۲ - وجوب اکرام قرآن
       ۲۲.۳ - استحباب تفکر و حفظ قرآن
       ۲۲.۴ - استحباب قرائت قرآن برای جوان
              ۲۲.۴.۱ - استحباب وضو و استعاذه
       ۲۲.۵ - استحباب قرائت قرآن در مکه
       ۲۲.۶ - استحباب قرائت از روی قرآن
       ۲۲.۷ - سایر ابواب مربوط به حجیت قرآن
       ۲۲.۸ - قرائت قرآن در روایات عامه
۲۳ - وجوب عرضه روایات بر قرآن
       ۲۳.۱ - زوایات اول و دوم و سوم
       ۲۳.۲ - صحت قرائت قرآن حاضر
۲۴ - نتیجه
۲۵ - پانویس
۲۶ - منبع


آیت‌الله سیدابوالفضل میرمحمدی سال ۱۳۰۲ش در زاویه‌ زرند ـ‌از توابع شهرستان ساوه‌ـ به دنیا آمد. وی در ۱۸ سالگی جهت تحصیل معارف دینی وارد حوزه مقدس علمیه قم شد. حضور در حلقه‌ درس پرفیض بزرگان و سرآمدان فقاهت و اخلاق به منظور توامان نمودن علم و عمل و نیز پشت‌کار و جدیت، ایشان را به درجه اجتهاد نایل ساخت. از جمله اساتید نام‌دار ایشان در دوره‌ خارج فقه حضرات آیات عظام: بروجردی، حجت کوه کمره‌ای، امام خمینی، به ویژه سید محمد محقق داماد (به مدت پانزده سال) و نیز در دوره‌ سطح حضرات آیات معظم: شهاب‌الدین مرعشی نجفی، سیدحسین قاضی و علامه سید محمد حسین طباطبایی (رحمهم‌الله) اجمعین بوده‌اند.
ایشان در کنار تحقیق و پژوهش، سوابق ممتدی نیز در تدریس حوزه و دانشگاه دارند؛ از جمله: بیش از ۲۰ سال تدریس سطوح عالیه حوزه، بیش از ۱۰ سال تدریس فقه و علوم قرآنی در مقطع دکتری و کارشناسی ارشد در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران و همچنین استاد راهنمای رساله‌های متعدد در دوره دکتری در دانشگاه و حوزه.

۱.۱ - همراه انقلاب اسلامی

آیت‌الله میرمحمدی از سال‌های نخستین نهضت امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) همواره به عنوان یک روحانی با سیل خروشان ملت همراه بود و همگام با سایر فضلا و روحانیون، با امضای اعلامیه علیه رژیم ستم‌شاهی و حمایت از امام (رحمة‌الله‌علیه)، در پیش‌برد انقلاب اسلامی تلاش نموده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به جهت همراهی با نظام با خدمت در مشاغل هم اثرگذار بوده و هستند، از جمله: عضو هیات عفو حضرت امام (رحمة‌الله‌علیه) در بدو پیروزی انقلاب، همکاری مؤثر با آیت‌الله شهید دکتر بهشتی در هیات تهیه و تدوین لوایح قضایی از جمله لایحه حدود، دیات و قصاص، رئیس شعبه دوم دیوان عالی کشور (قائم مقام ریاست عالی دیوان و مسئول وحدت رویه قضایی)، عضو شورای عالی قضایی (با تایید مراتب اجتهاد توسط امام راحل و انتخاب قضات دیوان عالی کشور)، رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران (به مدت یازده سال)، مسئول گزینش علمی قضات در حوزه علمیه قم (به مدت بیست سال)، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری.

۱.۲ - مسئولیت‌های علمی و دینی

خوشبختانه مسئولیت‌های متعدد و وقت‌گیر، ایشان را از انجام وظایف علمی و دینی باز نداشت؛ چنان که علاقه و احساس نیاز به رونق تفسیر قرآن کریم در حوزه علمیه که سبب شده بود آیت‌الله میرمحمدی با همکاری چند تن از دوستان فاضل خود به پایه‌گذاری مباحث تفسیر در حوزه بپردازند، تداوم یافت و بلکه به بار نشست؛ جلسه غنی و مستمری که با حضور بزرگانی از حوزه علمیه قم چون حضرات آیات سید مهدی روحانی، علی احمدی میانجی، موسوی اردبیلی، آذری قمی، سید اسماعیل موسوی زنجانی، احمد پایانی، حقی و... تشکیل می‌شد و امروز با سابقه بیش از ۶۰ سال و حضور اعضای جدید، کهن‌ترین جلسه مباحثه تفسیر قرآن کریم در حوزه علمیه قم محسوب می‌گردد. ایشان از دیرباز در جلسه بحث وزین روزانه فقهی با حضور حضرات آیات معظم شبیری زنجانی، روحانی، احمدی میانجی، احمدی آذری قمی، سید جلال‌الدین طاهری اصفهانی و... شرکت داشت. این جلسه نیز اکنون نیز با حضور برخی از اعاظم حوزه چون حضرات آیات سید محسن خرازی، سید علی محقق داماد، سید حسن طاهری خرم‌آبادی، رضا استادی و... ادامه دارد.

۱.۳ - تالیفات مولف

در عرصه تالیفات نیز آیت‌الله میرمحمدی کوشا بوده‌اند و آثاری آفریده‌اند؛ از قبیل: بحوث فی تاریخ القرآن وعلومه، ثلاث دراسات فی الفقه والمشتبه، تاریخ و علوم قرآن، هل یجوز التعزیر بالحبس او بالمال، زندان و زندانی در اسلام و مقالات متعدد در موضوعات فقه، علوم قرآنی، قضا و گزینش. اما شاید بتوان مهم‌ترین اثر استاد را تفیسر ارزشمند بلاغ به شمار آورد که در چهار مجلد به صورتی نفیس به همت «شرکت چاپ و نشر بین‌الملل» چاپ شده و در دسترس دانشوران قرار گرفته است. گفتنی است که ایشان در آغاز مجلد اول به عنوان دیباچه و درآمدی بر تفسیر کلامالله مجید، مباحث چندگانه‌ای مطرح کرده‌اند که در ذیل مواردی از آنها مرور می‌شود.


خداوند متعال در کتاب آسمانی خود با صراحت می‌فرماید که من با بندگانم فقط به سه طریق تکلم می‌کنم و سخن می‌گویم: در آنجا که می‌فرماید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیاً او من وراء حجاب، او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حکیم: هیچ‌یک از افراد بشر را یارای آن نیست که با خدا تکلم کند، مگر به وحی و الهام یا از پس پرده و حجاب یا رسولی را (از فرشتگان) بفرستد تا به امر خدا به او وحی کند و البته او خدایی دانا و بلندمرتبه است.»
آنچه در این بحث مورد نظر است، همان وحی قرآنی است که در ضمن کدام‌یک از اقسام سه‌گانه به پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل شده است؟ طبیعی است قرآن شریف که از وحی‌های مهم الهی و معجزه‌ دایمی رسول اسلام است، مورد هر سه احتمال مذکور است و به ناچار تعیین یکی از این سه اقسام، به دلیل و برهان نیاز دارد و ما طبق ادله آینده اثبات خواهیم کرد که تمام قرآن مجید به وسیله جبرئیل (علیه‌السلام) به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل شده؛ یعنی از طریق سوم (که در این آیه آمده) بوده است.


و اینک آیاتی از قرآن مجید که شاهد بر مدعای فوق است:

۳.۱ - آیه اول و دوم

«و انه لتنزیل رب‌العالمین نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین: مسلما قرآن از طرف پروردگار عالم نازل شده و روح‌الامین (جبرئیل) آن را فرود آورده و بر قلب تو نازل کرده است تا مردم را بترسانی و آن با زبان عربی روشن و فصیح نازل شده است.» از این آیات شریف استفاده می‌شود که قرآن را جبرئیل نازل کرده و فرود آورده است و به حسب ظاهر این آیات، تمام آن را نازل کرده نه مقداری از آن را.
«قل نزله روح‌القدس من ربک بالحق لِیثبت الذین آمنوا و هدی و بُشری للمسلمین: بگو قرآن را روح‌القدس (جبرئیل) از طرف پروردگار به حقیقت و راستی نازل کرده تا مومنان را ثابت قدم گرداند و برای آنان هدایت و بشارت باشد.»

۳.۲ - آیه سوم

«قل من کان عدواً لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله مصدقا لما بین یدیه وهدی و بُشری للمومنین: بگو‌ ای پیغمبر، کسی که با جبرئیل دشمن باشد (در حقیقت با خدا دشمن است) پس همانا اوست که قرآن را بر قلب تو فرود آورد تا تصدیق‌کننده سایر کتب آسمانی باشد و برای مومنین هدایت و بشارت گردد.» از این دو آیه شریفه استفاده می‌شود که جبرئیل، قرآن را نازل کرده و به حسب ظاهر هم استفاده می‌شود که تمام قرآن را فروده آورده، نه قسمتی از آن را، چنانچه خواهد آمد.


در این آیات شریفه از واسطه نزول، تعبیرات مختلفی شده است، مانند: «روح‌الامین»، «روح‌القدس» و «جبرئیل»؛ ولی هر سه نام به یک شخص ناظر است که همان جبرئیل است؛ زیرا اولاً در نزول قرآن شریف، واسطه‌ای به غیر از جبرئیل نیست و ثانیاً در بعضی از آیات، مانند آیه «قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک» از واسطه به نام جبرئیل یاد شده است؛ پس هر گاه مراد از واسطه در آیات دیگر غیر از جبرئیل باشد، با این آیه شریفه تنافی پیدا خواهد کرد، مگر اینکه گفته شود به این جهت واسطه را متعدد می‌دانیم که قسمتی از قرآن مجید را جبرئیل آورده و قسمتی از آن را مثلا روح‌الامین، ولی همان‌طور که پیداست، ظاهر ضمیرهای منصوب در «نزله» در این آیات اشاره به تمام قرآن است نه قسمتی از آن.


آیاتی که پس از آیه شریفه «و انه لتنزیل رب‌العالمین» دیده می‌شود، شاهد خوبی است که جبرئیل (علیه‌السلام) در کل قرآن واسطه بوده است، زیرا در این آیات شریفه، صفت‌هایی را برای کتابی که روح‌الامین آن را آورده، می‌بینیم که به قسمتی از قرآن اختصاص ندارد، بلکه اوصافی است برای کل قرآن و اینک آن آیات: «و انه لتنزیل رب‌العالمین نزل به الروح‌الامین علی قلبک لتکون من‌المنذرین بلسان عربی مبین و...: این قرآن به حقیقت نازل شده پروردگار جهانیان است که آن را روح‌الامین (جبرئیل) بر قلب تو فرود آورده تا خلق را بترسانی و آن با زبان عربی واضح نازل شده و هر آینه در کتاب پیشینیان مذکور بوده است؛ آیا این خود برهان روشنی بر کافران نیست که علمای بنی‌اسرائیل از آن آگاه‌اند؟! و اگر این قرآن را بر بعضی از مردم عجم نازل می‌کردیم و رسول خدا بر آنان (عرب‌ها) تلاوت می‌کرد (از روی تعصب) به آن ایمان نمی‌آوردند؟!»
مطلبی که اختیار شد (جبرئیل (علیه‌السلام) در نزول تمام قرآن واسطه بود) مطلبی است که عامه و اهل سنت نیز آن را منع نکرده و توافق نشان داده‌اند؛ زیرا تصریح کرده‌اند که سند روایت ابن عباس صحیح است و روایت را سیوطی از حاکم و ابن شیبه از طریق حسان بن حریث از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می‌کند که قرآن از ذکر (لوح محفوظ) جدا گشته و در خانه شرف و عزت که در آسمان دنیا قرار دارد، گذاشته شد و جبرئیل به تدریج آن را نازل کرد.


در اینکه قرآن کریم معجزه‌ جاوید پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) است، اشکال و خلافی نیست و در اثبات اعجاز آن، از مردم خواسته شده که چنانچه شک دارند، همانند قرآن را بیاورند، حتی به مانند یک سوره از سوره‌های آن را و با اینکه مخالفان، از انس و جن، درصدد بودند که مانند قرآن را بیاورند، موفق نشده و نخواهند شد؛ چنانچه از قرآن کریم استفاده می‌شود؛ مانند آیات:
۱ـ «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا: ‌ای پیغمبر، بگو: هرگاه انس و جن متفق شوند که مانند این قرآن، کتابی بیاورند هرگز نتوانند، گرچه پشتیبان همدیگر باشند.»
۲ـ «ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعو من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین...: آیا کافران می‌گویند: این قرآن، ساخته توست که به خدا نسبت داده‌ای؟! بگو: شما هم با کمک هر کسی که بخواهید به غیر از خدا، ده سوره مثل آن بیاورید، اگر راستگو هستید، پس هرگاه کافران جواب ندادند، پس یقین بدانید که این قرآن، به علم خدا نازل شده است.»
۳ـ «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین: اگر شما نسبت به آنچه بر بنده خود فرو فرستادیم در شک هستید، پس شما هم یک سوره به مانند آن بیاورید و بخوانید آنها را که حاضرند (به غیر از خدا) اگر راستگو هستید.»

۶.۱ - مراد آیات مذکوره

در این آیات شریفه استدلال شده هرگاه کسی مثل پیغمبری که همگی اعتراف دارید نزد احدی درس نخوانده و علمی فرا نگرفته است، چنین کتابی بیاورد، پس شما‌ای فصحا و بلغای عرب، اولی هستید که مانند آن را ـ‌اگرچه یک سوره از آن باشد‌ـ بیاورید و آیا عجز آنها دلیل براین نیست که قرآن کریم از طرف خداست و هیچ بشری قدرت آوردن نظیر آن را ندارد؟
و اما مسیلمه کذاب و امثال او که قصد کردند با قرآن معارضه کنند و مانند آن را بنویسند، طبق آنچه در تواریخ مذکور است، با آوردن جملاتی مبتذل و مسخره خود را رسوا کردند. با این حال اعجاز قرآن دلیل قطعی نیست بر این که الفاظ قرآن کریم حتما از خداوند است، بلکه می‌توان گفت: این اعجاز، مانند سایر معجزات پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به یاری خدا و به مباشرت رسولش انجام گرفته است؛ زیرا هرگاه مانند پیغمبری که نزد احدی درس نخوانده چنین الفاظی را تنظیم کند و قالبی برای معانی قرآن که از خدای خود دریافت کرده بسازد، جداً اعجاز است که آن حضرت با قدرت خداوندی، دست به چنین کاری زده‌اند. پس آنچه در بعضی از کتاب‌ها دیده می‌شود که اگر الفاظ قرآن از خدا نباشد، دیگر نمی‌توان قرآن را معجزه دانست، صحیح نیست.

۶.۲ - اثبات بودن الفاظ قرآن از خدا

بنابراین ادله‌ای را بیان می‌کنیم که اثبات می‌کنند همان‌طور که معانی شریفه قرآنی از خداوند است، الفاظ آن نیز از اوست. الفاظ قرآن شریف که دارای فصاحت و بلاغت مخصوصی است، مانند معانی آن، از خداوند متعال است که برای معانی قرآنی خود اختیار و تنظیم فرموده است و آیاتی از قرآن شریف بر این مطلب، خوب دلالت دارند که عبارتند از:

۶.۲.۱ - دسته اول آیات

دسته‌ای از آیات دلالت دارند بر اینکه قرآن کریم را خداوند متعال نازل کرده است و معلوم است که قرآن، اسم معانی و الفاظ مخصوص است نه فقط معانی و از این جهت هرگاه کسی ترجمه فارسی قرآن را بخواند، نمی‌گویند که او قرآن خوانده است، از جمله این آیات موارد زیر است؟
۱ـ «و اوحی الی هذا القرآن لاُنذرکم به و من بلغ: این قرآن به من وحی شده تا با آن شما و هر کس را که خبر آن به او رسد، بترسانم.»
۲ـ «ما انزلنا علیک القرآن لتشقی: ‌ای رسول، ما قرآن را بر تو نازل کردیم که خویشتن را به رنج افکنی.»
۲ـ «و انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم: تو (ای رسول) این قرآن را از جانب خدای دانای حکیم دریافت می‌کنی.»
۴ـ «انا نحن نزلنا علیک القرآن تنزیلا: محققا ما این قرآن را بر تو فرو فرستادیم، فرستادنی.»
۵ـ «و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث...: ما این قرآن راجزء جزء فرستادیم تا به مردم به تدریج قرائت کنی.»

۶.۲.۲ - دسته دوم آیات

گروهی از آیات قرآنی صریح‌اند در اینکه کتاب که همان قرآن کریم باشد از جانب خداست و در واقع کتاب از آن اوست نه از غیر او و بدیهی است وقتی کتابی را به کسی نسبت می‌دهند، علاوه بر اینکه معانی از اوست، الفاظ آن نیز از او باشد؛ مثلاً وقتی می‌گویند کتاب رسائل از شیخ انصاری است، که الفاظ کتاب هم از او باشد و هرگاه الفاظ عربی آن را به فارسی ترجمه کنند یا شاگرد او مطالب را از خود شیخ خود گرفته و با قلم خود نوشته و به صورت کتابی درآورده باشد، در این صورت نباید اسم کتاب را رسائل گفت، بلکه اسم دیگری دارد که به مترجم نسبت داده می‌شود یا اینکه در صورت دوم، کتاب را به نام شاگرد می‌دادند که تقریرات استادش را جمع‌آوری کرده است. بعضی از این آیات راکه عدد آن از ۴۰ تجاوز می‌کند، برای مثال ذکر می‌کنیم:
۱ـ «و لما جاءهم کتاب من عندالله مصدق لما معهم...: زمانی که کتابی از نزد خدا برای آنان آمده با این که کتاب آنان را تصدیق می‌کرد...»
۲ـ «و انزل الله علیک الکتاب والحکمه و علمک ما لم نکن تعلم: خدا به تو این کتاب و حکمت را عطا کرد و آنچه را نمی‌دانستی، به تو آموخت.»
۳ـ «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین: همانا برای شما از جانب خدا نور و کتابی بس آشکار آمد.»
۴ـ «الرکتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر: الر، این قرآن کتابی است محکم که از جانب خدای حکیم و آگاه برتو به طور روشن بیان گردیده است.»
۵ـ «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدی ورحمه و بشری للمسلمین: ما این کتاب را به تو فرستادیم تا بیان کننده هرچیز و برای مسلمین، هدایت و بشارت باشد.»

۶.۲.۳ - دسته سوم آیات

گروهی از آیات قرآنی دلالت دارند بر اینکه قرآن شریف، قبل از آنکه به دست پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) برسد، صلاحیت داشته که الفاظ آن تلفظ بشود تا مفهوم قرائت، صادق آید؛ زیرا قرائت بر حسب مفهوم عرفی معلوم و معنای لغوی آن بنابر بعضی از کتب لغت عبارت است از: تلفظ به حروف و کلمات، چنانچه تلاوت نیز به همین معنی است. و این آیات عبارتند از:
۱ـ «انّ علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه: به طور حتم ما قرآن راجمع‌ می‌کنیم (تا از بین نرود) و برتو می‌خوانیم و هرگاه ما قرآن را قرائت کردیم، تو در دنبال آن، قرائت و تلاوت بنما.»
۲ـ «و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا: این قرآن را جزء به جزء کردیم و به تو فرستادیم تا تو هم به تدریج برای مردم بخوانی.»
۳ـ «اقرا باسم ربک الذی خلق: ‌ای پیغمبر، قرآن را با نام پروردگارت بخوان که آفرید.»
۴ـ «قل لو شاء الله ما تلوته علیکم ولا ادرکم به...: بگو هرگاه خدا می‌خواست، من این قرآن را برای شما تلاوت نمی‌کردم و شما را به آن آگاه نمی‌ساختم.»
۵ـ «واتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق: بخوان بر آنان به راستی حکایت دو پسر آدم را.»

۶.۳ - اغراض این دسته آیات

این آیات شریفه تعدادی از آیات قرآنی است و دلالت دارند بر اینکه قرآن نام معانی و الفاظ قرآن است نه فقط معنا و بر قرآن شریف، قبل از وصول به رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) «کتاب» اطلاق شده و معلوم است «کتاب» نام الفاظ و معانی قرآن است نه فقط معنا، و قرآن شریف پیش از آنکه به دست پیغمبر اسلام برسد، مجموعه‌ای بوده قابل قرائت و پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) مامور شده که آن را بر مردم قرائت کند و در واقع، کار رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) انشاد قرآن است نه انشای آن. بنابراین، الفاظ قرآن از خداوند است، همان‌طور که معانی آن از اوست.
علاوه بر آیات مذکور، روایاتی نیز دلالت دارند بر اینکه الفاظ قرآن از خداوند است که یک روایت در این باره ذکر می‌شود: از عیاشی نقل شده که زراره می‌گوید: از امام باقر (علیه‌السلام) از قرآن سؤال کردم. فرمود: «قرآن نه خالق است و نه مخلوق، بلکه کلام خالق است.» (یعنی مانند سایر مخلوقات نیست که نسبت نزدیکی مثل کلام، به خدا ندارند). این حدیث شریف، با صراحت دلالت دارد که قرآن کلام خداست و چون کلام عبارت است از تعدادی الفاظ که محتوی معانی باشد، پس در نتیجه از حدیث استفاده می‌شود که الفاظ قرآن از خداست.


علاوه بر دلایل گذشته، بی‌تناسب نیست در اثبات مطلب به چند مؤید اشاره کنیم که عبارتند از:
۱. بعضی از محققان گفته‌اند که کلمات و خطبات پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) محفوظ و معلوم است و دارای اسلوب خاصی است و هیچ شباهتی به اسلوب قرآن ندارد، پس هرگاه قرآن شریف از انشای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) باشد، بایستی کلمات و خطبه‌های پیغمبر نیز شبیه اسلوب‌های قرآنی باشد و می‌بینیم چنین نیست و از احدی هم نقل نشده که چنین ادعایی کرده باشد (گرچه معاند باشد) و نتیجه بگیرد که قرآن کریم از کلمات و منشآت پیغمبر می‌باشد.
۲. طبق نقل بعضی از کتاب‌ها، کلمه «قل» (بگو) در قرآن کریم بیش از ۳۰۰ مرتبه تکرار شده است تا مردم بدانند که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) هیچ دخالتی در وحی ندارد جز ابلاغ آن و باید آنچه را که به ابلاغ آن مامور شده به مردم برساند، بدون کوچک‌ترین تغییری در لفظ یا در معنی.
۳. در آیات زیادی دیده می‌شود که به قرآن شریف، کتاب اطلاق شده است و این اطلاق، اشاره است بر اینکه الفاظ قرآن، نوشته و مکتوب بوده است. بنابراین الفاظ قرآن همان الفاظ کتابی است که قبلاً مکتوب شده است و اما اطلاق کتاب بر معانی مجرده بدون الفاظ، اطلاق حقیقی نیست و بدون دلیل و قرینه نباید کلمات را به آن حمل کرد و از جمله آن آیات، این آیه شریفه است: «انه لقرآن کریم فی‌کتاب مکنون: به تحقیق، این قرآن، قرآنی است گرامی و سودمند که در لوح و کتاب محفوظ خدا جای دارد.»
۴. در بحث ترتیب آیات گفته شده که ترتیب سوره‌ها به اختیار پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نبوده است، بلکه جبرئیل (علیه‌السلام) با امر خداوند محل آیات را تعیین می‌کرد و او بود که هر وقت آیه‌ای را بر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل می‌نمود، عرض می‌کرد: این آیه را پس از فلان آیه در فلان سوره قرار بده، پس خداوندی که به احدی اختیار ترتیب آیات نداده، چگونه اختیار الفاظ و نظم آنها را برای معانی قرآنی به دیگری می‌دهد؟


بدیهی است که انبیای خدا باید دارای معجزه باشند تا پیغمبری خود را به وسیله آن ثابت کنند؛ زیرا مردم به محض این که ببینند کسی ادعای پیغمبری می‌کند، ادعا را از او قبول نمی‌کنند مگر این که معجزه‌ای از او ببینند و این مطلب بر تمام انبیا حتی آنان که مانند پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) معروف به صدق و امانت باشد، جاری است، زیرا نبوت، مقامی است بس والا و شانی است که طبعا مورد طمع انسان‌ها قرار می‌گیرد و چون در شخص معروف به صدق، پس از آنکه در مقام برآمد که ادعای پیغمبری کند، امکان کذب و خلاف می‌رود، بنابراین سرّ کلام محققان که گفته‌اند در قبول نبوت هر پیغمبری معجزه لازم است، معلوم می‌شود که با تعبیرهای مختلف بیان کرده‌اند که به ‌اندکی از آنها اشاره می‌شود: «و طریق معرفة صدقه ظهور المعجز علی یده: راه شناختن نبوت، معجزه‌ای است که باید از شخص مدعی صادر شود.» یا این که گفته‌اند: «و طریق التصدیق بالنبوة و الایمان بها ینحصر بالمعجز الذی یقیمه النبی شاهدا لدعواه: راه تصدیق و ایمان به هر نبوتی منحصر است در معجزه که مدعی نبوت برای اثبات ادعا آن را می‌آورد.»


آیاتی چند در اثبات معجزات انبیا (علیهم‌السلام) آورده می‌شود:

۹.۱ - آیه اول

«و ما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته: از آیه شریفه استفاده می‌شود که هر پیغمبری دارای آیه‌ای است که خدای تعالی آن را محکم ساخته است که هرگاه شیطان بخواهد در آنان و اقوالشان وسوسه ایجاد کند، خدای تعالی آن وسوسه را از بین می‌برد.» و چون از جمله آرزوهای انبیا تثبیت نبوت خودشان است و طبعاً شیطان‌ها وسوسه ایجاد خواهند کرد، در این هنگام خدای مهربان آن وسوسه‌ها را نسخ و آیات خود را مستحکم می‌کند تا به مردم باور آید و وسوسه‌ها زدوده شود.

۹.۲ - آیه دوم

«بل قالو اصغاث احلام، بل افتراه بل هو شاعر فلیاتنا بآیه کما ارسل الاولون» از آیه شریفه استفاده می‌شود که انبیای سابق همگی دارای آیه‌ای بودند که به وسیله آن ادعای خود را ثابت می‌کردند، و الا کفار نمی‌توانستند بگویند تو هم‌ ای محمد، آیه‌ای مانند آنها بیاور.

۳.۲ - آیه سوم

در آیات زیادی از قرآن خدای تعالی برای گروهی از انبیا‌ آیاتی را به عنوان و نام آن پیغمبر بیان فرموده است، مانند آیه شریفه «و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من‌الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و...: رسولی برای بنی‌اسرائیل مبعوث شد و اظهار کرد: من برای شما از گل صورت پرنده‌ای می‌سازم، سپس در او می‌دمم، پس پرنده زنده‌ای به اذن خدا می‌شود».

۹.۴ - آیات چهارم و پنجم

و آیه شریفه «و الی ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جائتکم بینه من ربکم هذه ناقة الله لکم آیه...: ما صالح را برای قوم ثمود فرستادیم و به قومش گفت: الله را عبادت کنید و برای شما جز او خدایی نیست و از طرف پروردگار، حجت برای شما تمام شد و این شتر که مخلوق خداست، آیه و نشانه خداست.
و آیه شریفه «و لسلیمن الریح غدوها شهر و رواحها شهر و اسلنا له عین القطر: ما باد را در اختیار سلیمان قرار دادیم که در صبح راه یک ماهه را طی می‌کرد و در عصر نیز همین‌طور و معدن مس را برای او (مانند آب) سیلان دادیم.»

۹.۵ - آیات ششم و هفتم

و آیه شریفه «الم یاتکم نبا الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم لا یعلمهم الا الله جائتهم رسلهم بالبینات: آیا خبرهای سابقین به تو نرسیده، خبر قوم نوح، عاد، ثمود و آنان که بعدها آمدند که جز خدا نمی‌داند و پیامبرانی بر آنها مبعوث شد که همگی دارای مدرک و حجّت بودند.»
و آیه شریفه «قلنا یا نارکونی بردا و سلاما علی ابراهیم: به آتش (که برای سوزانیدن ابراهیم شعله‌ور بود) گفتیم: برای ابراهیم سرد و سالم و بی‌اذیت باش»؛ چنان هم شد و برهان قاطعی برای آن حضرت گشت.

۹.۶ - سایر آیات

و آیات دیگری در قرآن شریف که همگی دلالت دارند بر اینکه خدای تعالی برای انبیا معجزه‌ای که پیغمبری او را اثبات کند اعطا فرموده است و به اینکه فردی از آنان در نزد مردم معروف به صدق و امانت بوده اکتفا نکرده است و نیز به اخبار پیغمبر سابق بر پیغمبری لاحق قناعت نفرموده‌است، زیرا بسا افرادی هستند که به دین یا نبوت آن پیغمبر گذشته معتقد نمی‌باشند تا برای آنان اخبار پیغمبر سابق حجت باشد.


«آیه» در لغت به معنای علامت و نشانه و «بینه» به معنای دلیل واضح آمده‌است. در قرآن شریف این دو کلمه در مقام اثبات نبوت به معنای معجزه و خارق‌العاده استعمال شده است و اما برهان در مقام اثبات اموری است غیر رسالت و نبوت، چه امور اعتقادی باشد چه احکام و چه غیر آن، چنانچه در قصه ابراهیم آن حضرت بر غروب ستاره‌ها و ماه و خورشید احتجاج می‌کند که آنها خدا نیستند و قرآن از قول ابراهیم نقل می‌کند: «انی وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض...: به تحقیق رو به کسی می‌آورم که خالق آسمان‌ها و زمین است.» پس خدای متعال از این احتجاج به حجت تعییر آورده و می‌فرماید: «و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه...: اینها حجت ماست که به ابراهیم عطا کردیم تا با آنها بر قومش احتجاج کند.»

۱۰.۱ - تایید دیگر

اینکه با امت خود در اختلاف بودند و امت منکر نبوت آنان شده و اظهار می‌کردند: «ان انتم الا بشر مثلنا: شما هم مانند ما بشر هستید (و نبی باید از جنس ملک باشد). » پس در این مقام خداوند فرموده‌ است: «ما به انبیا آیات دادیم» یعنی چیزی که در اثبات نبوت نافع است به آنان داده‌ایم؛ بنابراین آیات وسیله‌ای است که در مقام انکار نبوت اعمال می‌شود.


ما وقتی معجزه را می‌بینیم، دو نوع تصور می‌کنیم: نوع اول معجزه‌ای است از نوع چیزهایی که در عصری شایع و رایج بوده است و مردم در آن نبوغ و تخصص پیدا کرده بودند. نوع دوم معجزه‌ای است که از نظر بقا و توقیت تابع ادیان بوده که اگر دینی موقت و مخصوص به زمانی بوده، معجزه هم موقت و مخصوص همان می‌باشد و اگر دینی باشد ابدی و همیشگی طبعاً معجزه هم باید ابدی باشد.

۱۱.۱ - نوع اول

اگر به زمان حضرت موسی (علیه‌السلام) نظر بیفکنیم، خواهیم دید که در آن عصر، سحر شایع بود و رواج داشت، بنابراین معجزه موسی (علیه‌السلام) مناسب با همین قسم کارها بوده است، مانند عصایی که معجزه آن حضرت در اوایل بود و هر وقت آن را به قصد اعجاز می‌افکند، اژدها و مار می‌شد و در قصه ساحران فرعون که قرآن شریف آن را نقل می‌کند آن حضرت عصای خود را پرتاب کرد و اژدهایی شد که تمامی ادوات ساحران را فرو برد که دیگر از آنها اثری باقی نماند؛ در نتیجه این کار موسی (علیه‌السلام) همه ساحران به سجده افتادند و گفتند: «آمنا برب العالمین: ما به پروردگار خود ایمان آوردیم.»
اما مهم‌ترین معجزه عیسی (علیه‌السلام) زنده کردن مردگان و شفای بیماران بود، برای اینکه در آن عصر مردم در علم طب مهارت زیادی پیدا کرده بودند و می‌گویند: فلسطین و سوریه از مستعمرات یونان بود و سکنه زیادی داشت و علم طب نیز در آنها رواج زیادی داشت. بعضی از علما می‌گویند: در دو فصل ۱۳ و ۱۴ از تورات فعلی، تفصیلات طولانی درباره تطهیر و معالجه زخم و برص و ترک‌های پوست بدن وارد شده است.
پس حکمت الهی اقتضا می‌کرد معجزه‌ای مسانخ این علم‌ها را به حضرت عیسی (علیه‌السلام) اعطا فرماید که برص‌داران و کوران و شب‌کوران را شفا دهد، چنانچه روایتی از امام‌ هادی (علیه‌السلام) نقل شده که خداوند عیسی (علیه‌السلام) را در زمانی مبعوث کرد که مردم به مرض‌های مزمن مبتلا و به طبیب محتاج بودند، پس خداوند از نزد خود چیزی عطا فرمود که مانند آن در بین آنها نبود و مردگان را زنده کرد و برص‌دار و شب‌کور را سالم کرد و همه آنها به اذن خدا بود و به وسیله آن حجت را بر آنان تمام کرد و برای پیغمبر آخرالزمان نیز همین سنت الهی جاری شد و معجزه مهم آن حضرت مسانخ با علم و هنر آن زمان بود، در آن زمان فصاحت و بلاغت و ادب عربی بسیار رواج داشت و مردم در آنها نبوغ و امتیازی داشتند و مجالس و محافل و مراسم‌ها برای مسابقه و مفاخره در این هنر تشکیل می‌شد.
و بعضی دیگر می‌نویسند: در ‌آن زمان، اعتبار و مقام هر شخص منوط به مقدار بهره‌ای بود که از این هنر داشت و روی همین اصل بود که بعضی از شعرا، اشعار قدیم خود را با آب طلا می‌نوشتند و درپارچه محکمی قرار می‌دادند و در خانه خدا نصب می‌کردند که تعداد آنها هفت قصیده بوده و هر یک از آنها به مطلای فلان نامیده می‌شد و در روایتی که قبلاً از امام‌ هادی (علیه‌السلام) نقل شده آمده است: خداوند در عصری، محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را مبعوث فرمود که در بین مردم خطب و کلامشعر) رایج بود، پس خدای تعالی از موعظه‌ و حکمت‌های خود نازل فرمود تا اقوال آنها را باطل و حجت را بر آنان تمام کرد. با توجه به مطالب فوق، معجزه پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را در این زمینه و میدان ادب و فصاحت، منفرد و ممتاز می‌بینیم. پس قرآن شریف با بیان و فصاحت و بلاغت خود معجزه دایمی اسلام است و حجتی است قاطع بر اهل فن و دانشمندان ماهر در ادب و با گواهی همین اهل فن بر سایرین نیز حجت است.

۱۱.۲ - نوع دوم معجزه

پس آن بر حسب اختلاف ادیان متفاوت است؛ پس دینی که موقت بوده، معجزه آن نیز موقت و دینی که دایمی است، معجزه آن هم دایمی است و همین است معجزه موسی که امری بود مشاهد و مخصوص به مشاهدان و حاضران در آن زمان یا مختصری بعد از آن که بشود با خبر متواتر، آن معجزه به آنان برسد. و معجزه پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) که امری بوده عقلی و باقی همین است و مادامی که دین اسلام باقی و همیشگی است، معجزه آن حضرت نیز جاودان و دایمی است و برای همین بعضی از محققان در مقام احتجاج با افرادی از یهود می‌گویند: هرگاه دین موسی دایمی می‌بود، نبایستی معجزه او مشاهده باشد که مخصوص مشاهدان و حاضران بوده باشد، پس چون مشاهده است طبعاً برای آیندگان باید با خبر متواتر واصل بشود، ولی چنین نیست، زیرا در تواتر، شرط است که در تمام ازمنه، راویان آن به قدری زیاد باشد که چون اجتماعشان بر کذب ممتنع است ناچار موجب یقین می‌شود. اما در نقل خبر معجزه موسی چنین نیست. پس به جهت دین شما یهود مورد تصدیق قرار گیرد و چه امتیازی بر سایر ادیان که معتقدان به آن‌ها نیز حقانیت آن را نقل می‌کنند، دارد و چرا دین آن‌ها مورد تصدیق قرار نگیرد؟ آن مرد یهودی جواب می‌دهد که معجزه موسی نزد یهود و نصاری و مسلمانان ثابت است و اما معجزه غیریهود چون نزد همه ثابت نیست، محتاج به اثبات است.
سپس مسلمان در دفع این کلام می‌گوید: معجزات موسی نیز در نزد دیگران ثابت نیست، مگر به اخبار پیغمبرشان، هرگاه اخبار آن پیغمبران مورد قبول قرار گیرد پس اخبار آنان به پیغمبری خود، اولی به قبول است تا اخبار دیگر. اما قرآن مجید که معجزه پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) است باید اعجازش در همه زمان‌ها موجود و باقی باشد تا حجت گردد بر جمیع مردم در هر زمان، چنانچه می‌بینیم که آوردن نظیر یک سوره از سوره‌های قرآن را تا حال از کسی ندیده و نشنیده‌ایم.


در لغت برای کلمه «معجزه» معانی عدیده‌ای ذکر شده است که عبارت است از:
۱ـ فوت، چنانچه گفته می‌شود: «اعجزه الشیء» یعنی فلان چیز از او فوت شد.
۲ـ ایجاد عجز، چنانچه می‌گویند: «اعجز فلان فلانا» یعنی او را عاجز کرد.
۳ـ یافتن عجز، چنانچه می‌گویند: «اعجز فلان فلانا» یعنی او را عاجز یافت.


اما در معنای اصطلاحی آن، تعریف‌های متعددی دیده می‌شود، چنانچه خواجه نصیر طوسی در تجرید‌الاعتقاد می‌نویسد: معجزه اثبات اموری است که معتاد نباشد یا نفی چیزی است که معتاد است، در صورتی که خارق‌العاده باشد و با ادعا نیز مطابقت کند. آیت‌الله خویی (رحمه‌الله) می‌نویسد: معجزه آن است که مدعی منصبی است از مناصب الهی آن را بیاورد که خرق عادت باشد و دیگران از آوردن آن عاجز باشند که گواه باشد بر مدعای او. سیوطی می‌نویسد: معجزه امری است خارق عادت که در مقام محاجّه آورده می‌شود که دیگران از آوردن آن عاجز باشند. علامه طباطبایی می‌نویسد: معجزه عبارت از امری است خارق عادت که دلالت کند ماوراء طبیعی در طبیعت و امور مادی تصرف کرده است و این به آن معنی نیست که معجزه مبطل امر عقلی و ضروری است.


بعید نیست همه این تعریف‌ها به یک چیز اشاره باشد و آن این است که گفته شود: معجزه امری خارق عادت است نه منافی حکم عقل، پس جمع بین نقیضین ممکن نیست ولو به اعجاز، اما خلاف عادت ممکن است مثلاً درختی که باید به حسب عادت چند ماه دیگر میوه دهد با اعجاز فعلاً میوه دهد، برای اینکه آن شرایطی که پس از چند ماه حاصل می‌شد با اعجاز فوراً حاصل می‌شود و این همان معنای خارق عادت است و نیز در معجزه شرط است که موافق با ادعا باشد. پس آنچه از مسیلمه نقل شده که او به چاهی آب دهان‌ انداخت به ادعای اینکه آب آن زیاد گردد، لیکن در اثر آب دهان، آب چاه به کلی خشک شد معجزه نیست و نیز شرط است که شخص دیگری نیز با او معاوضه نکند به‌طوری که بتواند کاری را که اولی به‌عنوان معجزه آورده او هم بیاورد، چنانچه قبلاً گفتیم که در نظر اعجاز قرآن با اینکه خود به معارضه دعوت کرده و آوردن یک سوره را از مردم خواسته است تا حال احدی نتوانسته نظیر آن را بیاورد.


قرآن مجید بی‌شک معجزه‌ای است خارق عادت و برای هیچ بشری ممکن نشده و ممکن نیست که مثل آن را بیاورد، حتی یک سوره از سوره‌های آن را نتوانسته‌اند بیاورند و در آن اختلافی نیست، گرچه در وجه و جهت اعجاز اختلاف کرده‌اند. اما از غیر مسلمانان، اشخاصی هستند که اعجاز قرآن را منکر شده‌اند و گاهی هم به چیزهایی که موجب رسوایی آنها شده است استدلال کرده‌اند، چنانچه در قرآن کریم مشاهده می‌شود: «و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر، لسان الذی یلحدون الیه اعجمی، و هذا لسان عربی مبین: به تحقیق ما می‌دانیم که آنها می‌گویند محمد را بشری تعلیم می‌کند و حال اینکه زبان کسی که تعلیم را به او نسبت می‌دهند اعجمی است (نه عربی) و این قرآن زبان عربی روشنی است (از شخص اعجمی چنین کلامی (عربی) صادر نمی‌شود).»
پس جهل اینان موجب شد که چنین نسبتی دهند و قرآن شریف را که جامع فصاحت و بلاغت است به کسی نسبت دهند که اعجمی است و عربیت را خوب نمی‌داند و نیز به همین سبب است که بعضی از مستشرقان ادعا کرده‌اند که قرآن ساخته فکر محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) است، حتی یکی از آن‌ها که آزاداندیش و از دانشمندان بنام به شمار می‌رود، اظهار کرده است که نتیجه درس و بحث من منجر شد که بگویم تمام قرآن، وحی نیست، بلکه خواب‌هایی است کوتاه و مثال و داستان‌هایی است که از روی اراده و عمد ساخته شده و احادیثی است در اصول عقاید.
بسیار عجیب است از کسی که اهل معرفت و دقت در ادبیات عرب و نیز صاحب ذوق سلیم و انصاف باشد، چنین حرفی بزند و قرآن را ساخته محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بداند با اینکه آن حضرت امّی بوده و نزد کسی درس نخوانده و دایماً از مردم خواسته است که مثل آن را یا مثل ده سوره آن را بیاورند، بلکه حتی یک سوره مانند قرآن را از مردم مطالبه کرده است، با این حال نتوانستند نظیر آن را بیاورند؛ با اینکه در میان آنان خبره‌های فن ادب و دانشمندان بنام بوده است و در این مدت از تاریخ، از آنها شنیده نشده است که مانند آن را ادعا کرده باشند و حتی آیا این مستشرق از کسی شنیده است که مانند یک سوره از سوره‌های قرآن را تالیف کرده باشد؟ و این نیست مگر از روی تجاهل به این حقیقت یا جهل به آن. و خداوند متعال در کتاب خود می‌فرماید: «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم و ما یجحد بایاتنا الا الظالمون: بلکه این قرآن آیات و علامات روشنی است در سینه‌های کسانی که به آنان علم داده شده است و آیات ما را انکار نکند، مگر گروه ظالم و ستمکار.»
نقل می‌کنند: گروهی از مستشرقان متاخر اظهار کرده‌اند که پس از بحث و تحقیق از قرآن و محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به اینجا رسیدیم که او دارای فطرت سلیم و صحیح و عقل کامل بوده است و این گروه در پایان گفته‌اند: پس از مطالعه در سیره پیغمبر اسلام دریافتیم که خود حضرت به پیغمبری خود یقین داشته است و آن حضرت هرچه می‌گفته که از جمله آنها ادعای پیغمبری باشد، راست و صدق است تا اینکه می‌گوید: مطلب به طوری بر این گروه مستشرق روشن شده که حقیقتی را چنین با کمال صراحت اعلان نمایند که هرگاه نسخه‌ای از قرآن را در صحرایی بیفکنند و کسی هم از اسم و فرستنده آن اطلاعی نداشته باشد، پس از مطالعه در آن نسخه می‌فهمد که آن کلامالله است و جز آن نمی‌تواند باشد.


دلیل عمده بر اعجاز قرآن شریف همان تحدّی و مطالبه نظیر آن است که با قاطعیت از مردم عرب و غیر عرب خواسته است: چنانچه شک دارند نظیر و مانند آن را بیاورند؛ چنانچه می‌فرماید:

۱۶.۱ - آیات مربوط به تحدی

۱. ‌ام یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین: آیا می‌گویند (محمد) به خدا، افترا می‌بندد (و می‌گوید این قرآن کلام خداست با اینکه کلام خودش است) پس بگو شما هم ده سوره از آن را بسازید و بیاورید و از غیر خدا هرکه را می‌توانید کمک بخواهید، اگر راست می‌گویید.
۲. و ان کنتم فی ریب مما نزّلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداء کم من دون الله ان کنتم صادقین: اگر شما در قرآنی که به پیغمبر نازل کرده‌ایم در شک هستید، پس مانند یک سوره‌اش را بیاورید و از یاران خود استمداد کنید، اگر راست می‌گویید.
۳. ‌ام یقولون افتریه قل فاتوا بسوره مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین: آیا می‌گویند (محمد) قرآن را خود ساخته و به خدا نسبت داده است؟ پس بگو (شما هم که مثل من عربید) مانند یک سوره آن را بیاورید و یاران خود را به غیر از خدا برای همکاری دعوت کنید.

۱۶.۲ - بهترین دلیل بر اعجاز قرآن

پس با اینکه آنها دارای فصاحت و بلاغت بودند و خطبای نامی در میان آنان بود و با اینکه این مطالبه از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به وقت و زمانی موقت نبود و به گروه خاصی منحصر نمی‌شد و نیز مکرراً به آنان پیشنهاد می‌شد و آنها بر حسب گواهی تاریخ چقدر در ابطال قرآن حریص بودند و با نهایت کوشش می‌خواستند این نور خدا را خاموش کنند و آن را مخفی نگه دارند، با همه اینها نتوانستند یک سوره مثل قرآن را بیاورند. پس اگر آنان قدرت آوردن داشتند هرگز ساکت نمی‌نشستند و شکی نیست که این کار برای آنها به مراتب راحت‌تر بود از اینکه در ابطال امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به جنگ‌ها متوسل شوند و بزرگان و فرزندانشان را از دست بدهند. و این خود بهترین دلیل است که آنها از معارضه عاجز بودند و مقصود از معجزه همین است و بس و دلیل است بر اینکه قرآن مجید از طرف خداست، چنانچه خود می‌فرماید: «و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لاریب فیه من رب العالمین: چنین نیست که قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده باشند، بلکه کتابی است از جانب خدا، شاهد و تصدیق‌کننده کتاب‌هایی است که در نزد شماست و کتاب الهی را به تفصیل بیان می‌کند و بی‌شک از جانب پروردگار جهانیان است.» بنابراین، آنچه باعث شد که آنها ایمان نیاورند همان عصبیت‌های آنها بود که سد راه هدایت آنها شد.

۱۶.۳ - قول جاحظ درباره نزول قرآن

جاحظ می‌گوید: خداوند پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را در زمانی مبعوث فرمود که غالب عرب، شاعر و خطیب و دارای لغت محکم و قدرت زیادی بودند. پس وقتی که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) آنها را به طور عموم به توحید و رسالت دعوت کرد و حجّت را بر آنها تمام نمود و عذر و شبهه آنان را برطرف فرمود، آنچه باعث شد که آنها باز انکار کنند جز هوا و عصبیت چیزی نبود و آنها را واداشت تا با شمشیرهای خود جنگ‌ها را به پا دارند... چنانچه خداوند می‌فرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا: آنها آیات را انکار کردند با اینکه در دل یقین داشتند و این به خاطر ظلم و برتری طلبی آنان است.» و نیز می‌فرماید: «کلا انه کان لایاتنا عنیدا: او با آیات و نشانه‌های ما عناد دارد.»
[۳۸] روزنامه اطلاعات شنبه۲۳مهر ۱۳۹۰ - ۱۷ذی القعده ۱۴۳۲ شماره۲۵۱۵۲.



هر مسلمانی که معتقد به اعجاز قرآن است، می‌خواهد بداند قرآن شریف درچه جهت اعجاز دارد؟ پس قسمتی از اقوال علما و محققان را بیان می‌کنیم و آنچه به نظر بهتر آید نیز تذکر می‌دهیم:

۱۷.۱ - قائلین بر فصیح بودن قرآن

بعضی معتقدند که جهت اعجاز قرآن، همانا فصاحت و بلاغت این کتاب شریف است. بعضی دیگر معتقدند که اسلوب و روش آن، اعجاز است و عده‌ای دیگر می‌گویند: اعجاز قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت و اسلوب، محتوای آن است، چه احکام آن باشد و چه اخلاق و سیاست آن و نیز اخبار غیبی آن در خارج هم محقق شده است و در واقع وجه اعجاز، مجموع همه اینهاست. اقوال دیگری نیز دیده می‌شود که درجای خود ذکر کرده‌اند. یا اینکه اعجاز قرآن از جهت صرفه است، یعنی خدا مانع می‌شود از اینکه نظیر قرآن را بیاورند با اینکه قادرند و به این قول عده‌ای قائل شده‌اند.

۱۷.۲ - قول عده‌ای دیگر از علما

و اما حق مطلب آن است که بعضی از اساتید نوشته‌اند: علما درباره اعجاز قرآن بحث زیادی کرده‌اند و بسیار هم اطاله کلام نموده‌اند و هر یک از آنان خیال کرده آنچه را که در طلبش بوده به آن رسیده است؛ ولی هیهات که چنین باشد، قرآنی که عقل و قریحه‌ها را عاجز کرده، به طریق اولی زبان و بیان‌ها را عاجز می‌کند. علما آنچه از ظاهر قرآن و لفظ آن به ذهنشان تبادر می‌کند، می‌فهمند و ممکن نیست که جمیع معانی و اسرار آن را کسی بداند و به آنها احاطه پیدا کند؛ بنابراین هر عالمی که از اسرار قرآن، سخنی را اظهار می‌کند در واقع اظهار چیزی است که از ظاهر قرآن فهمیده است، نه اعجاز قرآن برحسب واقع و حقیقت.
یکی از محققان فقط به نقل اقوال اکتفا کرده است، بدون اینکه چیزی از آن را اختیار کند؛ او می‌گوید: بعضی می‌گویند اعجاز قرآن برای فصاحت آن است یا برای اسلوب و فصاحت آن است و دیگری می‌گوید برای صرفه، منع و عجز قهری خداوندی است که آنان را گرفته است و در آخر می‌گوید: همه این اقوال محتمل است و ممکن است.
شیخ قوشچی در شرح این عبارت می‌نویسد: «جمهور و بزرگان علما اتفاق دارند در اینکه اعجاز قرآن برای این است که قرآن شریف در مرتبه عالیه فصاحت و درجه بالای بلاغت قرار دارد و مراد از فصاحت در کلام، اعم از فصاحت و بلاغت است و این استعمال در بین عرب‌زبانان شایع است.»
بعضی می‌گویند: اعجاز قرآن برای نظم و اسلوب عجیب آن است و برخلاف رسومی است که ادبای عرب در خطابه و رساله‌ها آورده‌اند.
قاضی باقلانی و امام‌الحرمین می‌گویند: اعجاز قرآن در فصاحت و اسلوب آن است؛ اما نظام و عده‌ای از معتزله و سید مرتضی قایل‌اند که اعجاز قرآن بر این است که خداوند آنها را از آوردن مثل قرآن عاجز کرده است و این معنی را در اصطلاح، صرفه می‌گویند.

۱۷.۳ - ردیه بر قول صرفه

ولی به‌نظر می‌رسد قول به صرفه، قولی است ضعیف؛ زیرا موارد زیادی از قرآن را می‌بینیم که دلالت دارند بر اینکه عجز مردم برای خصوصیتی است که در قرآن کریم می‌باشد؛ یعنی همان فصاحت و بلاغت و اسلوب و سایر آنچه از امتیازات قرآنی است و ما تعدادی از آن موارد را ذکر می‌کنیم:

۱۷.۳.۱ - آیات مربوط به عجز

۱. اولم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب یتلی عیلهم: آیا اینان را این معجزه (قرآنی که نازل کردیم) کفایت نکرد که چنین کتاب بزرگ را ما بر تو فرستادیم و تو بر آنها تلاوت کردی؟
این ‌آیه شریفه چون در جواب سؤال آنهاست که می‌گفتند: چرا آیه به ما نازل نمی‌شود؟ دلالت دارد بر اینکه قرآن، خود، آیه است خصوصاً با قرینه جمله «یتلی علیهم» که استفاده می‌شود. آنچه آیه است امری است قابل تلاوت نه صرفه که غیرقابل تلاوت است.
۲. و اذا قیل لهم ماذا انزل ربکم قالوا اساطیر الاولین: هرگاه از ‌آنان سؤال شود: پروردگارتان چه نازل کرد؟ در پاسخ گویند: تمام آنچه نازل شده همان نوشته و داستان‌های سابقین است.
و در جای دیگر می‌گوید: فقال ان هذا الا سحر یؤثر: قرآن جز سحر، چیز دیگری نیست. از این دو آیه شریفه استفاده می‌شود که عبارات و اسلوب قرآن مورد اعجاب آنان واقع شده که گاهی گفته‌اند قرآن سحر است و گاهی اساطیر و نوشته‌های سابقین. پس هرگاه عجز آنها مستند به تعجیز خدا بود، نباید بگویند قرآن سحر است، بلکه باید بگویند محمد ما را سحر کرده که با اینکه قدرت به معارضه قرآن داریم، نمی‌توانیم نظیر آن را بیاوریم.
۳. فالم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله: اگر تو را اجابت نکردند و نتوانستند نظیر قرآن شریف را بیاورند، پس بدانید همانا قرآن، نازل شده خداست (و اوست که می‌تواند چنین قرآنی را نازل کند نه دیگران).
بنابراین، سبب اعجاز از ناحیه خود قرآن و خصوصیتی است که در آن است نه آنکه به دلیل تعجیز خدا باشد که قایلین به صرفه می‌گویند: مثل قرآن مانند قصه موسی (علیه‌السلام) و ساحرین است که نتوانستند مانند کار موسی را انجام دهند و چون آن کار، فوق‌العاده و کار خدایی بود، کشف کردند که موسی (علیه‌السلام) حق و از ناحیه خداست.

۱۷.۴ - دلایل قائلین به صرفه

پس باتوجه به مطالب فوق، قول آنان که اعجاز قرآن را از جهت صرفه نمی‌دانند، صحیح به نظر می‌رسد و نیز مطالبی را در رد قول به صرفه در محل خود ذکر کرده‌اند که چون ما آیات سابقه را در رد آنها کافی می‌دانیم، متعرض آنها نشدیم. به علاوه، دلیل‌های قائلین به صرفه، بسیار ضعیف است و قابل اعتماد نیست و آن عبارت از دو دلیل است:

۱۷.۴.۱ - دلیل اول و جواب

فصحای عرب همان‌طور که همه می‌دانند، عالم به مفردات قرآن‌اند و نیز بعضی از جملات قرآنی مانند «الحمدلله رب العالمین» را به خوبی می‌دانند؛ پس طبعاً به سوره‌ای که مرکب از این مفردات و جملات است، قادر و عالم خواهند شد. پس هرگاه با این حال نتوانند، حتماً از ناحیه خدا مصروف و ممنوع‌اند.
در جواب این استدلال گفته شده است: حکم سوره و جملات با مفردات متفاوت است و ملازمه‌ای بین مفردات و سوره نیست و کسی که توانایی مفردات قرآن را داشته باشد ممکن است از جمله‌بندی‌های آنها به‌طور فصیح متعذر باشد.

۱۷.۴.۲ - دلیل دوم و جواب

صحابه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) پس از آن حضرت، وقتی که به جمع قرآن مشغول شدند، در بعضی از آیات قرآنی توقف می‌کردند تا اشخاص موثق، گواهی به قرآنی بودن آن بدهند، بلکه ابن مسعود برای همیشه مردد بود که سوره حمد و معوذتین («قل اعوذ»‌ها) جزء قرآن‌اند یا خیر. پس اگر اعجاز قرآن در الفاظ آن بود، نباید در آنها توقف کنند؛ پس الفاظ قرآن با سایر الفاظ فصحا فرق ندارد.
در جواب این استدلال نیز گفته شده است: اولاً قرآن کریم در عصر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) جمع‌آوری شد، نه پس از آن حضرت؛ پس قول به اینکه قرآن بعداً جمع‌آوری شده خالی از حقیقت است. ثانیاً اعجاز قرآن چیزی نیست که برای همیشه روشن باشد تا الفاظ قرآن را از غیر آن تشخیص دهند.


مختار ما در این بحث، اموری است که در ذیل خلاصه می‌شود:

۱۸.۱ - اعجاز در سور کوچک

اعجاز قرآن باید در تمام سوره‌های قرآن دیده شود، حتی در سوره کوچک؛ زیرا خداوند متعال برای یک سوره مطالبه معارضه و آوردن مثل آن را کرده است؛ پس نمی‌توانیم بگوییم: وجه اعجاز قرآن اخبار به غیب آن است، زیرا اخبار به غیب در تمام سوره‌های قرآن نیست و نیز نمی‌توان گفت که وجه اعجاز، همان حکایات و داستان‌هایی است که از سابقین به میان آمده است، یا برای اخلاق و مکارم حسنه‌ای است که در آن ذکر شده، یا برای این است که از رذایل نهی کرده است و امثال اینها از چیزهایی است که در تمام سوره‌های قرآن نیست؛ بنابراین وجه اعجاز قرآن باید چیزی باشد که در تمام سوره‌ها مشاهده شود و آن جز فصاحت و بلاغت و حسن اسلوب آن نیست؛ اینهاست که فصحای عرب را به عجز کشانیده است که حتی یک سوره کوچک را نتوانستند بیاورند و این معنا منافاتی ندارد با اینکه قرآن کریم از ناحیه‌های دیگر نیز معجزه باشد، مانند اخبار به غیب یا سیر عجیبی که در جهان، از خلقت آدم تا مبعث رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نموده است با آنکه آن حضرت اُمّی بود و قدرت خواندن و نوشتن نداشت و همه معاصران آن حضرت می‌دانستند که پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) از کتاب‌های سابقین اطلاعی نداشته است.

۱۸.۲ - اعجاز پیشگویی قرآن

پیشگویی‌های عجیب قرآن شریف که در خارج هم به وقوع پیوسته، خود دلیل اعجاز قرآن است. این دو مورد که برای اعجاز قرآن ذکر شد، شامل تمام سوره‌های قرآن نمی‌شود؛ زیرا در تمام سوره‌ها خبرهای غیبی یا اخبار سابقین ذکر نشده است. اما آنچه ما اختیار کردیم (که نظر قرآن شریف در تحدی و معارضه به مثل، همان فصاحت و بلاغت و اسلوب خاص قرآن است) شامل تمام سوره‌ها می‌باشد و از آیه شریفه «افلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیرا: آیا در قرآن، تدبر و تامل نمی‌کنند که اگر از ناحیه غیر خدا بود، حتما در آن اختلاف زیادی می‌یافتند».

۱۸.۳ - اعجاز در عدم اختلاف آیات

به خوبی پیداست که تدبر در کلمات و اسلوب قرآن شریف، هرگاه خوب تامل شود، خواهیم دید هیچ‌گونه اختلافی در آیات قرآنی نیست و‌ اندک تفاوتی در سوره‌ها دیده نمی‌شود، بلکه هرچه از آیات قرآن که به صورت بهترین نظم و تالیف دیده می‌شود، متضمن معناهای صحیحی است که در قالب الفاظ فصیح قرار گرفته است و تفاوتی بین آنها نیست، چه آیاتی که در توحید ذات و چه آیاتی که در توحید صفات نازل شده است و نیز تفاوتی بین آیاتی که در اخلاق حسنه وارد و آیاتی که درباره نهی از بدی‌ها و کارهای زشت دیده می‌شود نیست. آیات مبین حلال با آیات مبین حرام و آیات حاکی از داستان‌ها با آیات غیر آن هیچ تفاوتی ندارند؛ پس با توجه به این مطلب، بدیهی است هر شخص متامل و منصفی حکم خواهد کرد که قرآن ساخته بشر نیست، بلکه از جانب خالق بشر است.
یادآور می‌شویم که درک این مطالب خارج از قدرت بشر که در کتاب خدا دیده می‌شود، محتاج به تخصص و نبوغ در علم معانی و بیان و علم بدیع نیست، بلکه کسی که از اهل علم باشد و هرچند از علمای معانی و بیان نباشد و نبوغ هم در او دیده نشود، می‌تواند این اعجاز را بفهمد. بلی، کسی که بخواهد از محاسن و فضایل ادبی و غیرادبی قرآن مجید، مفصل اطلاع یابد، ناچار باید به کتاب‌هایی مانند «دلائل الاعجاز»، تالیف شیخ عبدالقاهر جرجانی که در اعجاز قرآن نوشته‌ است، مراجعه و دقت کند. شیخ در اول کتابش مطالبی دارد که حاصلش این است: هرگاه کسی بخواهد از مزایای عظیم و برتری‌های روشن و اوصاف عجیبه قرآن مطلع گردد، به کتابی که ما تالیف کرده‌ایم، مراجعه نماید.

۱۸.۴ - اتحاد نسق و اسلوب

این اتحاد نسق و اسلوب و این اعجاز حیرت‌آور و فصاحت روشن، مختص به قرآن مجید است؛ زیرا قرآن است که بین اول و آخر و بین کلمات و آیات آن اختلافی نیست؛ اما آنچه از بشر صادر می‌شود، چه در خطبه‌ها و چه در مدح‌ها و ذم‌ها دارای تفاوت و اختلاف زیادی است، بلکه این اختلاف در خطبه و شعر واحد نیز دیده می‌شود و بالاتر اینکه مدحی که یک شاعر در موضوع شراب کرده با مدحی که درباره باغات کرده متفاوت است و نیز مدح و ذمی که از شاعر واحد سرزده به یک اسلوب و محتوا نیست، زیرا قدرت بشری محدود است و چه بسا یارای موضوعات زیادی را ندارد و نوشته او در نظم و اسلوب مختلف است.

۱۸.۵ - خلاصه بر اعجاز پیامبر

از گفته‌های ما روشن شد که هر پیغمبری در اثبات مدعای خود به معجزه احتیاج دارد و قرآن مجید اهم و بالاترین معجزه پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) است. قرآن کریم از مخالفان خواسته چنانچه در قرآن شک دارند فقط یک سوره مانند آن بیاورند که با سوره‌های قرآن در فصاحت و بلاغت و اسلوب متحد باشد. معجزه بودن قرآن کریم منافاتی ندارد که برای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) معجزه‌های دیگری نیز باشد و هرکسی که دارای دانش است، اگر در قرآن تدبر کند، اجمالاً خواهد فهمید که قرآن مصنوع بشر نیست، بلکه مصنوع خالق بشر است، گرچه در آداب و علوم عربی که در فصاحت و بلاغت نوشته شده مهارت و تخصص نداشته باشد.


بدون شک تمام قرآن‌های موجود و مطبوع در عصر ما در همه جا و در بین تمام طوایف مسلمانان یکسان است و کوچک‌ترین تفاوت در کلمات، بلکه در حروف آن نیست. شاید در هر سال میلیون‌ها نسخه از قرآن در بلاد اهل تسنن به طبع می‌رسد و مسلمانان شیعه از همان قرآن‌ها به سبب حسن خط و طبع آنها تهیه کرده و در بلاد خود تلاوت می‌کنند و بسیاری از حجاج بیت‌الله شریف، بهترین هدیه و سوغاتی خود را قرآنی قرار می‌دهند که از حرمین شریفین خریده باشند و به دوستان صمیمی خود اهدا می‌کنند و آنان نیز می‌پذیرند و تشکر می‌کنند بدون اینکه اشکال بگیرند که قرآن اهدا شده از بلاد اهل‌ تسنن خریده شده است. و نیز قرآنی که در ایران به طبع می‌رسد، با قرآن مصری مقابله می‌شود و در اول آن می‌نویسند: این قرآن شریف با قرآن سلطانی (یعنی قرآنی که در عصر سلطان سلیم عثمانی پس از آنکه مصر را فتح کرد، نوشته شده و گروهی به عنوان تحقیق آن را تصحیح کرده‌اند) مقابله شده است. گمان نمی‌رود کسی شبهه کند به اینکه قرآن سنی غیر از قرآن شیعی است و به قول اشخاصی استناد کند که در زمان‌های بسیار سابق گفته‌اند که قرآن شیعه‌ها با قرآن سنی‌ها فرق دارد! خدا را شکر که عصر آنان منقضی شد و سال‌ها بر آن گذشت و خوشبختانه دیگر چنین قولی دیده نمی‌شود حتی از ناحیه افرادی که کلام قدما را به عنوان اینکه قدما هستند می‌ستودند، گرچه در واقع برخلاف آن ملموس بود.
اشکالی نیست که آنچه در این قرآن‌های مطبوع است، قرآن است و واجب‌العمل و دیده نشده کسی از علمای اسلام به آن اعتراض کند یا شک داشته باشد، چه در عصر حاضر و چه در اعصار گذشته و در شهرهای مختلف، حتی آنان که گفته‌اند این قرآن تمام آنچه بر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شده نیست، تصریح کرده‌اند که این قرآن موجود واجب‌الاتباع است و لازم است بر آن اعتماد شود و مخالف آن در هیچ وقت جایز نیست. از شیخ مفید، حکایت شده که آنچه در بین جلدین قرآن موجود است، همه آن کلام خداست و نازل شده اوست تا اینکه می‌گوید: «به اسناد صحیح از ائمه معصوم (علیهم‌السّلام) ما روایت شده که این قرآن را تلاوت کنیم و از آن تجاوز نکنیم.»


دلایل عدم تحریف قرآن زیاد است که اجمالاً متعرض آنها می‌شویم و نیز باید بگوییم اینها نیز خالی از اشکال نیست و ناچار باید در پی ادّله‌ای که قابل مناقشه نباشد، رفت و بحمدالله دارای چنین ادله‌ای هستیم که از جمله آنها عبارت است از:

۲۰.۱ - دلیل اول

آیه شریفه «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون: البته ما قرآن را بر تو نازل کردیم و آن را نگه خواهیم داشت.»
و چون مراد از «ذکر» در این آیه قرآن است، خداوند متعال وعده حفظ قرآن را داده است و مقصود از حفظ، همان حفظ از آسیب‌های تحریف و زیاده و نقص است. هرگاه خدای نکرده به قرآن زیان یا نقصانی رسیده باشد، خدای متعال به وعده خود عمل نکرده است.

۲۰.۲ - دلیل دوم

آیه شریفه «ان الذین کفروا بالذکر لما جاءهم و انه لکتاب عزیز لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید: همانا کافران به این قرآن که برای آنان آمده، کفر ورزیدند و به حقیقت این قرآن صاحب عزت است و هرگز بطلان نه از پیش و نه از پس به آن حادث نشود و آن فرستاده خداوند حکیم و ستوده صفات است.»

۲۰.۳ - دلیل سوم

اخبار زیادی دلالت دارند بر اینکه قرآن موجود، تمام وحی‌های قرآن است که به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شده است بدون کوچک‌ترین نقص و تحریف که عبارتند از:
طایفه اول: احادیثی که در بیان ثواب درباره قرائت سوره‌های قرآنی وارد شده که کاشف‌اند از اینکه در سوره‌های قرآنی تحریفی واقع نشده است؛ زیرا ثواب بر قرائت سوره‌های محرف بی‌معنی است.
طایفه دوم: اخباری که دلالت دارند بر اینکه اخبار وارده را به قرآن عرضه کنید مطلقاً یا در صورت تعارض آنها با همدیگر و چون عرضه بر کتاب محرف بلاوجه است، کشف می‌شود که در قرآن کریم تحریفی واقع نشده است.
طایفه سوم: اخباری که دلالت دارند بر اینکه واجب است تمسک و عمل به قرآن، چنانچه در قول پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌بینیم که فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی...: من در میان شما دو چیز سنگین باقی می‌گذارم: یکی کتاب خداست و دیگری عترت و اهل‌بیتم...» و کسی در سند این اخبار خدشه وارد نکرده است. پس هرگاه ـ‌نعوذبالله‌ـ در قرآن تحریف و تغییری می‌شد، تمسک به آن چه معنی داشت؟!

۲۰.۴ - دلایل چهارم و پنجم

از جمله استدلالات، این است که: هرگاه از قرآن شریف چیزی ساقط شده باشد، دیگر اطمینانی بر آن باقی نمی‌ماند.
اهتمام پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امت مسلمان در حفظ قرآن در عصر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نیز در زمان‌های متاخر و ضبط آن عادتاً مانع از حصول خلل و نقص در قرآن مجید می‌شود. البته این ادلّه که برای عدم تحریف قرآن ذکر شد، خالی از مناقشه نیست؛ ولی خوشبختانه این بحث بحثی است علمی صرف‌ و کوچک‌ترین اثر عملی بر آن بار نیست، زیرا همه به حجیت و قرآنیت قرآن موجود قائل‌اند؛ بنابراین جایی برای بسط کلام در این بحث نیست و بهتر آن است که قرآنیت این قرآن موجود را مورد بحث قرار دهیم و برای اثبات آن به ذکر ادلّه قاطع بپردازیم.


عمده دلیلی که در عنوان مذکور می‌توان ذکر کرد، عبارت است از سیره قطعی و عملی مسلمانان که از عصر جمع قرآن تا زمان ما موجود است که احدی در آن شک نکرده و به وسوسه نیفتاده است و امامان معصوم (علیهم‌السّلام) ما همیشه برای مطلب خود به قرآن استدلال می‌کردند و نیز طریق استدلال به قرآن را به یاران خود می‌آموختند؛ چنانچه از امام باقر (علیه‌السلام)، روایت شده که در جواب سؤال زراره: «از کجا فهمیده‌اید که مسح بعض سر و بعض پا در وضو کافی است؟» فرمود: «لمکان الباء» یعنی به خاطر حرف «با» که در آیه مسح سر و پا آمده است.
و همین‌طور مسلمانان همیشه این قرآن موجود را با همین سوره‌ها و آیه‌ها قرائت می‌کردند و به خدا تقرب می‌جستند و امر پیغمبر خود را که می‌فرمود: کسی که فلان سوره را بخواند، فلان ثواب و حسنات برای اوست، امتثال می‌کردند و نیز مسلمین اوصافی را که خداوند متعال برای قرآن ذکر فرموده است به اینکه احکام قرآن دارای اعجاز است و اختلافی در آیات آن نیست و آن در اعلی درجه فصاحت و بلاغت است در همین قرآن موجود می‌یافتند.
و نیز همین قرآن موجود را مورد احترام و اکرام قرار می‌دادند و آن را بی‌وضو لمس نمی‌کردند، حتی نسبت به آیاتی که ادعا شده حکم آن منسوخ شده است و آثار دیگری که مسلمانان بر این قرآن موجود مترتب می‌کردند که هر مسلمان منصف و سالم‌الفطره درک می‌کرد که این آثار همان قرآن نازل شده است که بر این قرآن موجود بار می‌کردند. این بیان اجمالی دلیلی بود که ذکر شد و اما تفصیل آن به مقدار فرصت و مجال چنین است:


روایات بسیار زیادی در موضوعات مختلف در ابواب متفرق وارد شده است که ما فقط به عناوینی که صاحب وسائل (ابواب قرائةالقرآن) درباره قرآن شریف یادآور شده است، اکتفا می‌کنیم که خلاصه آن عبارت است از:

۲۲.۱ - وجوب تعلیم قرآن

در این باب از امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کند که به سعد فرمود: «قرآن را یاد بگیرید؛ زیرا قرآن در روز قیامت در بهترین صورت می‌آید که مورد توجه مردم قرار می‌گیرد.»

۲۲.۲ - وجوب اکرام قرآن

در این باب از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: «وقتی که همه مردم و انسان‌ها در روز قیامت حشر و جمع می‌گردند، شخصی در زیباترین صورت جلوه‌گر می‌شود و پس از آنکه مؤمنین به آن نگاه کردند، اظهار می‌کنند: این از ماست.»

۲۲.۳ - استحباب تفکر و حفظ قرآن

امام صادق (علیه‌السلام) در ضمن حدیثی می‌فرماید: «این قرآن، روشن‌گر و فروغ هدایت و چراغ ظلمت است.»
امام صادق (علیه‌السلام) در ضمن حدیثی می‌فرماید: «حافظان قرآن در صورت عمل به آن، با سفیران نیکوکار خدا محشور و مصاحب‌اند.»

۲۲.۴ - استحباب قرائت قرآن برای جوان

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «کسی که در جوانی قرآن تلاوت کند و مؤمن باشد، در گوشت و خون او مخلوط و ممتزج می‌گردد.»
باب عدم جواز ترک قرآن که موجب نسیان می‌شود: یعقوب بن‌ الاحمر می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: من در سابق قرآن تلاوت می‌کردم؛ ولی از یادم رفته است و از خداوند خواسته‌ام که تعلیمم فرماید و مثل اینکه حضرت از این کلام من فزع و وحشت فرمود و اظهار کردند: «خداوند تو را و ما را به یادگرفتن قرآن موفق فرماید.»

۲۲.۴.۱ - استحباب وضو و استعاذه

از محمد بن فضیل از موسی بن جعفر (علیه‌السلام) نقل می‌کند که: امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) فرمود: «وضو به قصد نماز بگیر و قرآن را تلاوت کن.»
از حلبی نقل می‌کند که می‌گوید از آن حضرت سؤال کردم: آیا استعاذه بکنم در هر وقتی که سوره‌ای را تلاوت می‌کنم؟ فرمود: «بلی و از شیطان رجیم به خدا پناه ببر و استعاذه بنما» و مثل اینکه امام (علیه‌السلام) با این کلام خود به آیه شریفه «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم...» استناد فرموده است؛ یعنی: «وقتی که بخواهی قرآن را قرائت کنی، از شر شیطان رجیم به خدا پناه ببر.» و نیز در حدیث آمده است: «کسی که به آداب و تربیت خدا مؤدب شود، به رستگاری دائم می‌رسد.»

۲۲.۵ - استحباب قرائت قرآن در مکه

ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کند: «هرکسی قرآن را در مکه ختم کند، از جمعه به جمعه یا کمتر یا بیشتر و در روز جمعه ختم نماید، خداوند برای او ثوابی فلان و فلان می‌نویسد.»

۲۲.۶ - استحباب قرائت از روی قرآن

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: «کسی که قرآن را از روی آن تلاوت کند و از چشمش بهره برد، برای والدینش گرچه کافر هم باشند، تخفیفی حاصل می‌شود.»

۲۲.۷ - سایر ابواب مربوط به حجیت قرآن

ابوابی دیگر نیز مشاهده می‌شود که مجموع آنها به باب می‌رسد و دلالت دارد بر اینکه آنچه در بین دو جلد از قرآن شریف موجود است، قطعاً قرآن است و واجب است عمل به آن و احترام آن و نیز واجب است بهره‌مندی و فروغ‌گیری از آن.

۲۲.۸ - قرائت قرآن در روایات عامه

و اضافه می‌شود بر آن، آنچه در کتاب‌های اهل تسنن دیده می‌شود، چه در صحاح شش‌گانه و چه در غیر آن از کتاب‌های خود که احادیث را وارد کرده‌اند و اعم از آنچه در فضایل قرآن و با تحریض به قرائت آن یا احترام و تعظیم آن آمده است، مانند آنچه بخاری از عثمان بن عفان نقل می‌کند که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: «برترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و تعلیم نماید.» و معلوم است نظر و هدف عثمان از نقل این حدیث، تحریک مردم بر قرائت این قرآن موجود بوده که ابوبکر آن را از قرآن‌هایی که در عصر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) جمع شده بود، نوشت و دستور استنساخ آن را داد.


و نیز اخبار زیادی وارد شده که: «احادیث را باید به قرآن مجید عرضه کرد و آنچه از آنها موافق قرآن باشد گرفت، و الا باید رد کرد» و به تعبیر بعضی از روایات، آنها را باید به دیوار زد. فیض در کتاب وافی در این خصوص بابی منعقد کرده و در آن احادیث زیادی آورده است که تعدادی از آن عبارتند از:

۲۳.۱ - زوایات اول و دوم و سوم

کلینی با سند خود از امام صادق (علیه‌السلام) روایتی نقل کرده که پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: «هر حقی دارای حقیقتی و در هر راستی نوری است؛ پس آنچه را از احادیث که موافق قرآن است، بگیرید و آنچه را که مخالف آن است، طرد یا رد کنید.»
کلینی نیز با سند خود از ابن یعفور نقل کرده، می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم: احادیثی برای ما نقل می‌شود که مضمون آنها باهم مختلف‌اند و بعضی از آنها را شخص موثق و برخی دیگر را شخص غیرموثق نقل می‌کند. فرمود: «هر وقت حدیثی برای شما نقل شد، اگر از کتاب خدا برای آن شاهدی پیدا کردید یا از پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) مؤیدی برای آن رسیده باشد، آن را قبول کنید؛ والا آن را رد نمایید.»
کلینی در کتاب کافی از ایوب بن حر نقل می‌کند: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم: «تمام اشیا به کتاب و سنت برمی‌گردد و هر حدیثی که موافق کتاب نباشد، ساخته و پرداخته است.»

۲۳.۲ - صحت قرائت قرآن حاضر

و نیز از احادیث موجود در عصر ما و عصر امام‌ صادق (علیه‌السلام) همان کتاب خداست که معیار صدق و کذب احادیث با تطبیق و عرضه بر آن است، به اضافه احادیث دیگری که متضمن این است: امامان (علیهم‌السّلام) بعضی از روات را مامور کردند تا قرآن را همان‌طور که مردم قرائت می‌کنند، بخوانند و در این اخبار تعبیرات دیگری را می‌بینیم، مانند جمله «اقرا کما یقرا الناس» یا جمله «اقرؤا کما تعلمتم» یا جمله دیگری که در جواب راوی عرضه کرده بود: «من حروفی را از قرآن می‌شنوم که در بین مردم دیده نمی‌شود و آنان چنین تلاوت نمی‌کنند.» می‌فرماید: «اقرؤا کما علمتم» که همه دلالت می‌کنند بر اینکه لازم است قرآنی را که در بین مردم شایع و معروف است، تلاوت کرد و غیر آن را ترک نمود.


با توجه به مطالب گذشته می‌توانیم بگوییم: قرآن موجود، حجت قاطع خداست و باطل به آن راه نیافته و نخواهد یافت و قرآن است که میزان حق و باطل در احادیث است که با عرضه به آن صحیح از مجعول تشخیص داده می‌شود، بدون کوچک‌ترین شک و تردید.
[۴۷] روزنامه اطلاعات یکشنبه، ۲۴مهر ۱۳۹۰ - ۱۸، ذی القعده ۱۴۳۲، شماره ۲۵۱۵۳.



۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۹۲-۱۹۵.    
۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۸.    
۳. هود/سوره۱۱، آیه۱۳.    
۴. بقره/سوره۲، آیه۲۳.    
۵. انعام/سوره۶، آیه۱۹.    
۶. طه/سوره۲۰، آیه۲.    
۷. نمل/سوره۲۷، آیه۶.    
۸. انسان/سوره۷۶، آیه۲۳.    
۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۶.    
۱۰. بقره/سوره۲، آیه۸۹.    
۱۱. نساء/سوره۴، آیه۱۱۳.    
۱۲. مائده/سوره۵، آیه۱۵.    
۱۳. هود/سوره۱۱، آیه۱.    
۱۴. نحل/سوره۱۶، آیه۸۹.    
۱۵. قیامة/سوره۷۵، آیه۱۷-۱۸.    
۱۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۶.    
۱۷. علق/سوره۹۶، آیه۱.    
۱۸. یونس/سوره۱۰، آیه۱۶.    
۱۹. مائده/سوره۵، آیه۲۷.    
۲۰. واقعه/سوره۵۶، آیه۷۷.    
۲۱. حج/سوره۲۲، آیه۵۲.    
۲۲. انبیاء/سوره۲۱، آیه۵۵.    
۲۳. آل‌عمران/سوره۳، آیه۴۵.    
۲۴. اعراف/سوره۷، آیه۷۳.    
۲۵. سبا/سوره۳۴، آیه۱۲.    
۲۶. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۹.    
۲۷. انبیاء/سوره۲۱، آیه۶۹.    
۲۸. انعام/سوره۶، آیه۷۹.    
۲۹. انعام/سوره۶، آیه۸۳.    
۳۰. یس/سوره۳۶، آیه۱۵.    
۳۱. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴۹.    
۳۲. هود/سوره۱۱، آیه۱۳.    
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۲۳.    
۳۴. یونس/سوره۱۰، آیه۳۸.    
۳۵. یونس/سوره۱۰، آیه۳۷.    
۳۶. نمل/سوره۲۷، آیه۱۴.    
۳۷. مدثر/سوره۷۴، آیه۱۶.    
۳۸. روزنامه اطلاعات شنبه۲۳مهر ۱۳۹۰ - ۱۷ذی القعده ۱۴۳۲ شماره۲۵۱۵۲.
۳۹. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۵۱.    
۴۰. نحل/سوره۱۶، آیه۲۴.    
۴۱. مدثر/سوره۷۴، آیه۲۴.    
۴۲. هود/سوره۱۱، آیه۱۴.    
۴۳. نساء/سوره۴، آیه۸۲.    
۴۴. حجر/سوره۱۵، آیه۹.    
۴۵. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۲.    
۴۶. نحل/سوره۱۶، آیه۹۸.    
۴۷. روزنامه اطلاعات یکشنبه، ۲۴مهر ۱۳۹۰ - ۱۸، ذی القعده ۱۴۳۲، شماره ۲۵۱۵۳.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «درنگی در تفسیر بلاغ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۰۱.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «درنگی در تفسیر بلاغ ۲»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۰۱.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار