تعلیم و تربیت کودکان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از مهمترین مسائل
تعلیم و
تربیت، شناخت عوامل و راههای مؤثر آن است، تا در پرتو آن
آموزش و تربیت بهدرستی و بهطور مطلوب تامین شود. برای موفقیت و دستیابی و
توفیق در امر
تعلیم و تربیت، شناسایی مراحل و دورههای آن مهم است که با توجّه به
سن کودک باید مورد توجّه قرار گیرد.
با فراگیری و اجرا نمودن توصیههای
اسلام در این زمینه تربیت و
تعلیم کودک بهتر صورت میگیرد و سبب شکلگیری صحیح شخصیت کودک، کسب
عزت نفس و
اعتماد به نفس در زندگی، سربلندی در
جامعه و رسیدن به
کمال مطلوب میشود.
هرچه تربیت با روشهای اسلامی از جمله: حفظ شخصیت کودک، همراه با
بازی و
سرگرمی،
محبت و شفقت، تربیت با
تشویق و ... باشد
والدین در تربیت فرزندان موفقتر خواهند بود.
تربیت در
لغت از ماده «ربا» به معنی «زاد و نما»؛ افزایش یافت، نمّو کرد، گرفته شده است.
در
لسان العرب، مینویسد: «ربا الشیئ یربو ربواً و رباءً: ای زاد و نما».
همچنین تربیت از کلمه «ربّ» به معنی مالک، سید و مربّی اشتقاق مییابد و اینگونه معنی میشود: انجام وظیفه کردن به شیوه نیکو و پسندیده.
«ربّ ولده و الصبی یربّه ربًا»،
یعنی کودکِ خود را نیکو تربیت کرد و برای او به نحو شایسته انجام وظیفه نمود.
تعلیم از واژه «
علم» اشتقاق یافته که به معنی ضدّ
جهل است و به معنی
معرفت و آگاهی نیز بهکار رفته است.
مقصود از تربیت کودک بهطور خاص آن است که مربّی، اعم از
پدر،
مادر،
معلّم و ...،
طفل را در بُعد روحی و اخلاقی
پرورش دهد، بهگونهای که
جسم و
جان و
عقل و
علم او افزایش یابد و در اینباره بهطوری انجام وظیفه نماید که آنچه بهمصلحت اوست از امور مربوط به
دین و دنیای وی، انجام پذیرد.
به عبارت دیگر،
معلّم با ادای کلمات، زمینه را برای فهم و درک فراگیر فراهم میکند. بدینترتیب از آنچه گفته شد، روشن گردید
تعلیم نیز نوعی تربیت بهشمار میآید.
فقیهان در معنای
تعلیم نیز همانند تربیت، اصطلاح خاصّی ندارند و مقصودشان از
تعلیم همان معنای لغوی است. دقّت در عبارات آنان که در خصوص
تعلیم ذکر نمودهاند، این مدّعا اثبات میگردد.
از مهمترین مسائل
تعلیم و تربیت، شناخت عوامل و راههای مؤثر آن است، تا در پرتو آن
آموزش و تربیت به درستی و بهطور مطلوب تامین شود. در احکام تربیتی اسلام به این مهم کاملاً توجّه شده و
پیشوایان دین در اینباره رعایت نکات دقیقی را توصیه کردهاند.
در
قرن اخیر، دانشمندان نیز در این زمینه کتابهای فراوانی نوشتهاند و در آن روشهای صحیح
تعلیم و تربیت و وظایف و رسالت اولیا و مربیان کودک را ارائه نمودهاند. بیتردید
ذکر دیدگاه و آموزههای اسلام در این خصوص حائز اهمیت است، زیرا از طرفی
والدین و اولیا کودکان اسباب و عوامل توفیق و کامیابی را شناسایی نموده و در سایه عمل به توصیهها و آداب و روشهای ارائه شده، به هدف والای خویش که
تربیت صحیح کودکان و آموزش
علوم مفید و مؤثر در زندگی آنهاست، دست خواهد یافت، و از سوی دیگر امکان مقایسه بین نظریات
اسلام در این زمینه و آنچه دانشمندان بیان نمودهاند، فراهم میگردد. در ذیل بخشی از آنچه در
آیات و
روایات بیان شده،
ذکر میگردد:
قدم اوّل در دستیابی و توفیق در امر
تعلیم و تربیت، شناسایی مراحل و دورههای آن است که با توجّه به
سن کودک باید مورد توجّه قرار گیرد.
در آیات و روایات، مراحل
تعلیم و تربیت به سه قسم تقسیم شده که عبارت است از:
بازی با سرشت کودک عجین است و یکی از نیازها و حقوق او بهشمار میرود، بازی بزرگترین سرگرمی کودک بهویژه در سالهای پیش از دبستان است.
کودک دلیل بازی کردن خود را نمیداند و توانایی ندارد برای آن علّتی بیان کند، ولی با این همه نمیتواند از بازی کردن دست بکشد، برخی از روانشناسان معتقدند: همانطور که کودک نیاز به
آب و
هوا دارد، نیاز به بازی و سرگرمی نیز دارد.
امروزه ثابت شده است کودکانی که بهاندازه و به درستی بازی نمیکنند، از رشد ذهنی مناسب بی بهرهاند و در بزرگی نیز منزوی و گوشهگیر میگردند.
خداوند نخستین دوره رشد انسان را با بازی توام نموده است تا در ضمن بازی بتواند کار بزرگترها را تقلید کند،
احساسات خود را بروز دهد و همچنین بیاموزد که چگونه عواطف و علایق خود را بهموقع ابراز یا مهار کند.
بازی علاوه بر توسعه ذهنی کودک، عقل اجتماعی او را نیز
رشد میدهد و این امکان را برای او فراهم میکند که با حلّ مشکلاتی که در طول بازی با آن مواجه میشود، خود را برای حلّ معضلات جدّی زندگی آینده، آماده سازد.
کودک بهوسیله بازیهای دسته جمعی، راه همزیستی مسالمتآمیز، همکاری و همیاری با دیگران و رعایت حقوق آنان، مراعات
نظم و قانون و دفاع از حق خود و مسئولیتپذیری در مقابل دیگران را میآموزد، او هر قدمی که در بازی برای حلّ مشکلات یا ایفای نقش مثبت برمیدارد، احساس خوشحالی میکند و نسبت به آینده بیشتر و بیشتر امیدوار میگردد.
در اسلام به این نیاز طبیعی توجّه شده و در قرآن آمده است: بدانید زندگی
دنیا فقط بازی و سرگرمی و تجمّلپرستی و
تفاخر در میان شما و افزونطلبی در اموال و فرزندان است.... «اِعلَمُوا اَنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرُ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الاَموالِ وَ الاَولادِ ...
».
در این آیه شریفه مراحل مختلف
عمر بشر و انگیزههای حاکم بر هر مرحله را پنج مرحله یعنی بازی و غفلت، سرگرمی، تجمّل، تفاخر و
تکاثر بیان شده و نخستین مرحله، دوران کودکی است که زندگی در هالهای از غفلت و بیخبری و بازی و سرگرمی فرو میرود.
همچنین در
روایات به رعایت این نیاز طبیعی در کودکان دستور داده شده، مانند اینکه
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: بگذار فرزندت تا هفت سال به بازی بپردازد، در هفت سال دوّم به تادیب و تربیت او همّت گمار و در هفت سال سوّم مراقب او باش، «دَعِ ابنَکَ یَلعَب سَبعَ سِنینَ وَ یُؤَدَّبُ سَبعَ سِنینَ وَ اَلزَمهُ نَفسَکَ سَبعَ سِنینَ».
اسلام علاوه بر اینکه، از واپس زدن این تمایل طبیعی کودکان نهی نمیکند، توصیه مینماید که پدران و مادران، امکانات لازم را برای بازی کردن کودکان فراهم کنند و در هر موقعیت و مقام اجتماعی که هستند وقتی را برای بازی با فرزندان خویش اختصاص دهند.
در روایت آمده است که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنچنان به بازی کودکان اهمیت میدادند که گهگاه به هنگاه
سجده،
نوه خردسالشان
امام حسین (علیهالسّلام) بر پشت آن حضرت مینشیند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنقدر سجده را طول میدهند که برخی از
صحابه نگران میشوند و بعد از
نماز در توضیح طولانی کردن سجده میفرمایند: فرزندم مرا سواری خود قرار داده بود، ناپسند شمردم قبل از آنکه احتیاجش برآورده شود او را با شتاب پایین بیاورم. «قالَ: لکِنَّ ابنِی ارتَحَلَنِی فَکَرِهتُ اَن اُعَجَّلَهُ حَتّی یَقضِیَ حَاجَتَهُ».
افزون بر این، در روایات توصیه شده، اگر کودکتان هم بازی ندارد و یا بازی با بعضی از کودکان تاثیر منفی میپذیرد، خود را به روش کودک در آورید و با او بازی کنید، از جمله
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرماید: «مَن کَانَ لَهُ وَلَدٌ صَبا».
اگر پدران و مادران به بازی فرزندان خود توجّه کنند با روحیات و احساسات آنها آشنا میشوند، زیرا
کودک از طریق بازی کردن به بیان احساسات خود میپردازد و ترسها و نگرانیهای خود را ابراز میکند و گاه برای بسیاری از مشکلات خود راه حل پیدا میکند.
البتّه در بازیهایی که
والدین حضور پیدا میکنند نباید اراده خود را به کودکان تحمیل نمایند، بلکه بهتر است اجازه دهند فرزندانشان آنان را همبازی تلقّی کنند. در روایات به این نکته ظریف تربیتی اشاره شده است، مانند اینکه، پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: هر کس که کودکی نزد اوست برای او کودک شود، یعنی رفتار کودکانه انجام دهد و خود را بهصورت همبازی او در آورد، «مَن کَانَ عِندَهُ صَبِیٌ فَلیَتَصَابَ لَهُ».
مقصود از آزادی کودک در این مرحله این نیست که والدینِ کودک او را برای هر نوع
بازی آزاد بگذارند، حتّی بازیهایی که برای
جسم و
روح او مضّر باشد؛ بلکه باید با ایجاد تنوّع و کنترل بازیها در جهت رشد جسمی و روحی کودک گام برداشته شود و از بازیهای خشن، مخرّب و آزار دهنده جلوگیری بهعمل آید.
به بیان دیگر، والدین باید در نوع بازی و اسباب آن توجّه و دقّت کافی داشته باشند و تهیه اسباب بازیها، هدفدار و منطبق با نیاز کودک و مناسب با ویژگیهای
رشد او باشد؛ بازی و اسباب آن باید ضمن سرگرم کردن کودک، دقّت،
تفکّر و روحیه او را تقویت کند و توان بدنی و فکری را افزایش دهد. اسباب بازیهایی که کودک بتواند در آن دخل و تصرّف نماید و نوعی
ابتکار و ابداع را موجب شود، بسیار مناسب است.
با آنکه بازی، نیاز و
حق کودک است و والدین باید به رعایت این حق پایبند باشند، ولی این بدان معنی نیست که کودک همیشه بازی کند، بلکه باید بهگونهای برنامهریزی شود که در دوره نوجوانی و جوانی بهتدریج وظایف و مسئولیتهای جدّیتر، جای بازی و سرگرمی را بگیرد، زیرا از دیدگاه صاحبنظران
علوم تربیتی، دوران بازی کودک، دوره کارآموزی موقّت کودکان و مقدمهای برای اشتغال بهکارهای جدّیتر است.
بدینجهت است که در
روایات، هفت سال دوّم عمر کودک را دوران
تعلیم و تربیت نامیدهاند، زیرا کودک در این سنین مفاهیم را درک میکند و خوب و بد،
نفع و
ضرر، و زشت و زیبا را میفهمد و بهطور جدّی آمادگی و استعداد برای
تعلیم و تربیت در او پیدا میشود، مربّی لایق باید از این موقعیت ممتاز بهره جوید و به تربیت صحیح کودک در زمینههای مختلف همّت گمارد.
در روایات بسیاری بر رعایت این نکته تاکید شده، مانند اینکه
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: کودک در هفت سال اوّل عمر به بازی سرگرم است، هفت سال دوّم به
تعلیم و آموزش، و هفت سال به شناخت احکام
حلال و
حرام. «قالَ: اَلغُلامُ یَلعَبُ سَبعَ سِنینَ وَ
یتَعَلَّمُ الکِتابَ سَبعَ سِنینَ وَ
یتَعَلَّمُ الحَلالَ وَ الحَرامَ سَبعَ سِنینَ».
و روایات دیگری نیز با عبارات مختلف وارد شده،
البتّه در بعضی از آنها دوره بازی و سرگرمی، شش سال
تعیین گردیده است.
این مرحله تقریباً از اوائل
بلوغ شروع میشود و در آن، نوجوان توان اظهار
استعداد خویش را دارد، بنابراین والدین باید با
مشورت و ایجاد زمینههای مناسب، او را در بروز استعدادهایش یاری نمایند.
زمان این مرحله، در روایات هفت سال سوّم عمر کودک تعیین شده است. از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرموده است: کودک، هفت سال اوّل عمر خویش آقا و آزاد است و در هفت سال دوّم، خدمتگذار است (بیچون و چرا از پدر و مادر اطاعت میکند) و در هفت سال بهمنزله وزیر با او رفتار میشود، در این موقعیت (تا سن بیست و یک سالگی) اگر رفتار و کردار او رضایتبخش بود، مقصود حاصل شده، در غیر این صورت شما (والدین) بهوظیفه خود عمل نمودهاید و در پیشگاه پروردگار متعال معذورید. «قالَ: اَلوَلَدُ سَیِدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ، فَاِن رَضِیتَ خَلائقَهُ لاِحدَی وَ عِشرِینَ سَنَةً وَ اِلاّ ضُرِبَ عَلی جَنبَیهِ فَقَد اَعذَرتَ اِلَی اللهِ».
نزدیک به همین مضمون از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)
نیز وارد شده، توضیح بیشتر در خصوص دو مرحله اخیر در مباحث بعدی خواهد آمد.
به طور اجمال میتوان گفت که مقصود از شخصیت، همان است که بهوسیله «من» و «تو» و «او» از آن یاد میکنیم، آنچه این الفاظ از آن حکایت میکنند، همان «شخص و شخصیت» است.
هر فردی در روابط خویش با مردم و در کارهای شخصی خود، دارای روش و سلیقهای است که سودمند و زیانبخش میباشد، این روشها سرچشمهای جز شخصیت انسان و روحیههای مخصوص او ندارد.
در حقیقت، منشا کارها و خُلق و خوهای مختلف، اعمّ از نیک و بد، همان «شخصی» است که گاه مسئول و سزاوار
کیفر شناخته میشود و گاه سزاوار پاداش؛ کارها و خُلق و خوهای مختلف شخص، منوط به راه و روشی است که وی در
زندگی برای خود برگزیده و به آنها عادت کرده است. پس شخصیت هر کسی عبارت است از «او» و رویهای که به آن
عادت کرده و کارآمدهایی که بدست آورده است، از همینجا تفاوت شخصیتها روشن میشود که میگوییم شخصیت دینی، شخصیت سیاسی، شخصیت
علمی، شخصیت اجتماعی و... عوامل بسیاری در پیریزی شخصیت کودک مؤثرند،
خانواده، مدرسه، محیط خارج و بسیاری از عوامل که در همین مثلث با او مربوط میشوند، شخصیت او را پیریزی میکنند.
برنامه زندگی و روشهای اخلاقی دوران عمر تمام انسانها عبارت از مجموعه تربیتهایی است که در دوران کودکی از پدران و مادران در محیط خانواده و از آموزگاران در محیط آموزشگاهها قرار گرفتهاند، هر خوب و بدی را که آنها در طفولیت بهکودکان آموختهاند در بزرگسالی از خود بروز میدهند و در عمل بهکار میبندند.
بهعبارت دیگر، وضع روحی و اخلاقی و کیفیت رفتار و گفتار مردم هر عصری محصول بذرهای تربیتی است که در ایام کودکی در مغز آنان افشانده شده است، خوبی و بدی، پاکی و ناپاکی، قوّت و ضعف فردا را باید در روش
تربیت کودکان امروز جستجو کرد.
شخصیت، استقلال اراده،
اعتماد به نفس، و همچنین زبونی، فرومایگی، عدم اعتماد به نفس، از صفاتی است که اساس آن در دامن
پدر و آغوش
مادر پیریزی میشود. پدران و مادران که علاقه دارند فرزند با شخصیتی پرورش دهند، لازم است از دوران کودکی به آن متوجّه باشند و این خوی پسندیده را از اوّل در آن احیا نمایند. طفلی که در خانواده سست و پست، بار آمده است، کودکی که پدر و مادر، با وی معامله یک
انسان نکرده و او را یک عضو محترم خانواده به حساب نیاوردهاند، در بزرگی نمیتوان از او توقّع
استقلال و شخصیت داشت، او خود را انسان لایق نمیداند و برای خویش شخصیتی نمیبیند، او یک موجود بدبختی است که از اوّل فرومایه و زبون بارآمده و مشکل است این خوی ناپسند را در خود تغییر دهد.
تربیت صحیح و پرورش صفات پسندیده در کودک تنها در پرتو برنامه صحیح
علمی و عملی میسر است، پدر و مادر باید آنرا بهگونهای مطلوب فرا گیرند و قدم به قدم دنبال کودک خود باشند و در عمل آنرا بهکار گیرند.
عوامل مختلفی در ایجاد و ارتقای شخصیت در کودک تاثیر دارد که مورد سفارش اسلام قرار گرفته است، در ادامه به مهمترین آنها میپردازیم.
تاثیر
اسم زیبا و با مفهوم بلند در احیای شخصیت کودک و تربیت وی به سوی
کمال غیرقابل انکار است. در
روایات آمده است: مردی دست کودک خود را گرفته به نزد
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورد و از حضرت سؤال کرد: حق این کودک بر من چیست؟ فرمودند: برایش اسم زیبا انتخاب کن و او را به نیکی
تربیت کن! و در جایگاه زیبا قرار ده. «قالَ: تُحَسَّنُ اسمَهُ وَ اَدَبَهُ وَ ضَعَهُ مِوضِعًا حَسَنًا».
در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرموده است: بیش از آنکه لقبهای زشت بر فرزندانتان غلبه پیدا کند، لقب و کنیههای خوب بر آنان بگذارید. «بَادِرُوا اَولادَکُم بالکُنی قَبلَ اَن تَغلِبَ عَلَیهِمُ الاَلقَاب».
اوّلین شرط تربیت صحیح و پرورش شخصیت و استقلال کودک آن است که پدران و مادران، فرزندان خود را بشناسند و ارزش حقیقی آنها را از نظر دور ندارند، باور کنند که طفل آنها، همانند یک برّه یا یک مرغ نیست که فقط غذایی بخورد و حرکتی کند و در جایی بخوابد، بلکه طفل آنها یک انسان واقعی است، ولی ضعیف و ناتوان. یک بشر حقیقی است و دارای ذخائر و سرمایههای بزرگ انسانی که باید بهتدریج استعدادهای درونیاش شکفته شوند و از قوّه به فعلیت بیایند.
یکی از سرمایههای فطری و ذخائر طبیعی که در باطن هر
انسان به قضای حکیمانه الهی ایجاد شده، غریزه
حبّ ذات است، هر انسانی قبل از هر چیز و هر کس، به خود علاقه دارد و بهطور فطری عاشق و شیفتهی خویشتن است و هیچچیز در نظر آدمی بهقدر خودش عزیز و محبوب نیست.
حبّ ذات یکی از بهترین و اساسیترین پایههای ثابت تربیت کودک است. غریزه حبّ ذاب در مزاج کودک، نیروی مهمّی است که اگر عاقلانه و بابرنامه صحیح رهبری شود و مورد استفاده قرار گیرد، منشا
خوشبختی و
سعادت است و اگر بهطور صحیح رهبری نشود بدبختیهای بسیاری بهبار میآورد.
یکی از راههای ارضای غریزه حبّ ذات، تکریم کودکان و توجّه بهشخصیت آنها است. طفلی که در خانواده به قدر کافی
احترام شود، روحیهای طبیعی و روانی معتدل خواهد داشت، از چنین کودکی میتوان توقّع
اخلاق پسندیده و رفتار عادلانه داشت. برعکس کودکی که از
پدر و
مادر، احترام و تکریم ندیده و در محیط خانواده خواهش طبیعی حبّ ذاتش ارضا نشده است، در خود احساس پستی و
حقارت میکند، روحی شکست خورده و روانی
افسرده دارد و بدون تردید این حالت درونی در خلال رفتار و گفتار کودک با وضع نامطلوبی آشکار میگردد.
چنین کودکی در معرض انحرافهای گوناگونی است و در راه زندگی با خطراتی مواجه میشود. احترام به شخصیت، نهتنها در محیط خانواده از ارکان اساسی تربیت کودک است، بلکه این سجیه انسانی از پایههای مهمّ زندگی اجتماعی و از وظایف دینی و
علمی همه مردم است.
در احکام تربیتی
اسلام نسبت به احترام به انسان، بهویژه به کودک تاکید فراوان شده است،
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ائمّه اطهار (علیهمالسّلام) در تمام دوران زندگی از این روش استفاده کردهاند و بدون مبالغه میتوان گفت، این خوی پسندیده از بزرگترین عوامل پیشرفت و موفقیت آنان به حساب میآید. همه ائمّه بهویژه شخص رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که بهعنوان مربّی
جامعه در بین مردم زندگی میکرد به تمام ظرافتها و نکات روانی مردم در راه احترام به آنها توجّه داشت و از کوچکترین وظیفهای در اینباره شانه خالی نمیکرد. از گفتار و کردار آن بزرگواران روایات بسیاری در تبیین این روش و اینکه احترام به کودک از مسئولیتهای خطیر والدین میباشد وارد شده است که میتوان آنها را به چند دسته تقسیم و برای هر کدام نمونههایی
ذکر کرد:
روایاتی است که بیانگر سیره عملی پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برخورد با مردم و احترام و تکریم شخصیت آنها میباشد. در این قسم از روایات آمده است: هرکس بر آن حضرت وارد میشد به او احترام میگذاشت و چه بسا عبای خود را بهجای فرش زیر پای او میگسترانید و بالشی که تکیه گاه خودش بود به او میداد، «رُبَّمَا بَسَطَ ثَوبَهُ وَ یُؤثِرُ الدَّاخِلَ بِالوَسَادَةِ الَّتِی تَحتَهُ».
در یکی از این احادیث میخوانیم: رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تنها در
مسجد نشسته بود، مردی وارد شد و به طرف پیامبر آمد، حضرت از جا حرکت کرد و به احترام او قدری عقب رفت، آن مرد عرض کرد، جا وسیع است چرا قدمی به عقب رفتید؟ فرمود: از حقوق
مسلمان برای واردین، حریم گرفتن و قدمی به عقب رفتن است. «قالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اِنَّ حَقَّ المُسلِمِ عَلَی المُسلِمِ اِذا رَآهُ یُریدُ الجُلُوسَ اِلَیهِ اَن یتَزَحزَحَ لَهُ».
هرگاه یکی از اصحاب به دیدن آن حضرت میآمد، به احترام او آنقدر مینشست تا آن مرد از مجلس خارج شود و چون کسی میخواست با او
مصافحه کند، به او دست میداد و دست خود را نمیکشید تا وقتی آن مرد دست خود را بکشد.
برای حفظ احترام تمام مردم، آن حضرت در مجالس عمومی نگاههای مودّت آمیزِ خود را بهطور مساوی متوجّه حاضرین مینمود. «کَانَ رَسُولُ اللهِ یَقسِمُ لَحَظاتِهِ بَینَ اَصحَابِهِ یَنظُرُ اِلی ذَا وَ یَنظُرُ اِلی ذَا بِالسَّوِیَّةِ».
آن حضرت اگر سواره بود، به دلیل احترام گذاردن بهدیگران، اجازه نمیداد کسی پیاده در رکابش راه برود، او را به تَرکِ خود سوار میکرد و اگر او از سوار شدن امتناع میورزید به او میفرمود شما جلو برو و در فلان مکان مرا ملاقات کن. «اَنَّ رَسُولَ اللهِ لا یَدَعُ اَحَدًا یَمشِی مَعَهُ اِذَا کَانَ رَاکِبًا حَتَّی یَحمِلَهُ مَعَهُ فَاِن اَبَی، قالَ تَقَدَّم اَمَامِی وَ اَدرِکنِی فِی المَکانِ الَّذِی تُرِیدُ».
روایاتی است مبنی بر
تشویق احترام به مردم و بیان پاداش آن، مانند آنکه پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: در امّت من بندهای از بندگان خدا نیست که نسبت به برادر دینی خود احترام و ملاطفت و
مهربانی داشته باشد، مگر اینکه خداوند خدمتگزاری از خدمتگزاران
بهشت به او عطا فرماید.
در روایت دیگری آمده است: کسی که برادر مسلمان خود را که بر او وارد شده است، تکریم و احترام نماید، در حقیقت
خداوند را احترام نموده است. «مَن اَتَاهُ اَخُوهُ المُسلِمُ فَاَکرَمَهُ فَاِنَّما اَکرَمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ»
و نیز روایات دیگری که در اینباره وارد شده است.
روایاتی است که در خصوص تکریم و احترام نسبت به کودکان وارد شده، مانند اینکه پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: به فرزندان خود احترام کنید و با آداب و روش پسندیده با آنها
معاشرت نمایید یا به روش و آداب پسندیده آنها را تربیت نمایید. «قالَ: اَکرِمُوا اَولادَکُم وَ اَحسِنُوا آدَابَهُم».
در این گفتار جامع و پُر مغز، پیامبر عالیقدر اسلام با جمله «اَحسِنُوا آدابَهُم» همه وظایفی که متوجّه خانواده و مدرسه و محیط و جامعه است بیان فرموده و چیزی فروگذار نشده است.
همچنین
امام صادق (علیهالسّلام) از آن حضرت نقل میکند که فرموده است: فرزندان خود را دوست بدارید و نسبت به آنها ترحّم نمایید و اگر چیزی به آنها
وعده دادید به وعده خود وفا کنید، آنها از مطالب خارج از خانواده چیزی نمیدانند، آنچه میدانند ایناستکه شما به آنها غذا و دیگر لوازم زندگی میدهید. «اَحِبُّوا الصَِّبیاَنَ وَارحَمُوهُم».
به همین مضمون از
امام کاظم (علیهالسّلام) نیز روایت شده و در ادامه میفرماید: خداوند به هیچچیز بهاندازهای که نسبت به
زنان و
کودکان اجحاف و بیاعتنایی شود،
غضب نمینماید.
روایاتی است که دلالت دارد با فرزندان در مسائل گوناگون خانوادگی
مشورت نمایید و با نظرخواهی در مباحث
علمی و اجتماعی، آنان را در اداره زندگی خود در آینده توانمند سازید.
روایاتی است که در آنها تاکید شده به کودکان خود
سلام کنید. در مباحث قبلی، روایاتی
مربوط به دسته اخیر،
ذکر شد و بعد از این نیز خواهد آمد.
مطلبی که لازم است اولیای
اطفال توجّه داشته باشند اینکه پیریزی شخصیت کودک زود شروع میشود، یعنی از همان هفتههای اوّل ولادت، و اوقات شیرخوارگی و ایامی که طفل در گهواره زندگی میکند، احساسات روانی او آغاز میگردد، موقعی که کودک حرف نمیزند، قدرت راه رفتن ندارد، نمیتواند با انگشتهای ناتوان خود چیزی را بگیرد و خلاصه مانند پاره گوشت متحرکی در گوشهای افتاده است، تندی و
خشونت و مهر و نوازش در روح او اثر میگذارد و نتایج مطبوع یا نامطبوع اعمال دیگران در وی منعکس میشود.
پدر و
مادر باید از همان زمان متوجّه کودک باشند و در راه پرورش روان و احیای شخصیت وی، بهوظایف تربیتی خویش عمل کنند.
امّ الفضل همسر
عباس بن عبدالمطلب،
دایه حضرت امام حسین (علیهالسّلام) میگوید: روزی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حسین (علیهالسّلام) را که در آن موقع شیرخوار بود از من گرفت و در آغوش کشید، کودک، لباس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تر کرد، من طفل را چنان به شدّت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جدا کردم که گریان شد، حضرت به من فرمود: لباس مرا آب پاک میکند، ولی چه چیز میتواند غبار کدورت و رنجش را از قلب فرزندم حسین (علیهالسّلام) برطرف نماید. «یا اُمُّ الفَضلِ! اِنَّ هذِهِ الاِراقَةَ المَاءُ یُطَهَّرُها فَاَی شَیءٍ یُزیِلُ هَذَا الغُبَارَ عَن قَلبِ الحُسَینِ (علیهالسّلام)
».
یکی از بهترین وسائل پرورش عواطف کودکان و تربیت آنها، نوازش و ابراز مهر و
محبّت نسبت به آنها است، همانگونه که کودک به
غذا،
آب،
هوا و
خواب نیازمند است، بهمحبّت و نوازش نیز محتاج است.
نوازش مطبوعترین غذای روان کودکان است، کودک از
بوسیدن، بوییدن، در آغوش پدر و مادر رفتن، خشنود و مسرور میگردد و لذّت میبرد.
محبّت ریشه اصلی و بنیاد
اخلاق نیک و مایه اساسی سجایا و ارزشهای انسانی است، محبّت خداوند به انسان و محبّت انسان به خدا و نیز محبّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امام (علیهالسّلام) به
امّت و محبّت امّت به پیامبر و امام و علاقه
مسلمین به یکدیگر، سرمایه اساسی
دین است و در
آیات و
روایات، بسیار مهم تلقی شده تا جاییکه
امام صادق (علیهالسّلام) در ضمن حدیثی فرموده است: آیا حقیقت دین، جز محبّت و دوستی، چیز دیگری است؟ «هَلِ الدَّینُ اِلاّ الحُبُّ».
تمام کوششهای
پیامبران الهی در
تبلیغ دین، و تمام فداکاریهای سربازان باایمان در میدانهای جنگ، و نیز تمام عبادتها و فداکاری مردان الهی، از یک منشا، نیرو میگیرد و آن حبّ است، حبّ به خدا و حبّ به دین خدا.
محبّت و نوازش
والدین به
کودک، به او
جرات و
شجاعت و
اعتماد به نفس میبخشد و روحیه او را در برابر مشکلات قوی میسازد، اکسیر محبّت، داروی بسیاری از دردها و بیماریهای روحی، و حتّی جسمی کودک است، او با محبّت، آرام و شاداب میشود و غنچه دلش شکوفا میگردد. کمبود یا فقدان محبّت زمینهساز بسیاری از بیماریهای روانی و جسمی کودک از قبیل بیاشتهایی، بیخوابی، شبادراری، تقلیدهای بیمورد، رفتارهای نامعقول، خوابهای آشفته، افسردگی روانی، عصبانیت، خشونت و... است.
در روایات اسلامی برای محبّت به کودکان تاکید فراوان شده است، مانند:
۱. رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ضمن خطبهای در بیان وظایف مردم در
ماه رمضان میفرماید: به بزرگسالان خود احترام کنید و نسبت به کودکان خود ترحّم و عطوفت داشته باشید. «قالَ: وَقَّرُوا کِبَارَکُم وَارحَمُوا صِغَارَکُم».
۲. و نیز فرموده است: کسی که به کودکان محبّت و شفقت نداشته باشد و بزرگسالان را احترام نکند، از ما نیست. «لَیسَ مِنّا مَن لَم یَرحَم صَغیِرَنا وَ لَم یُوَقِّر کَبِیرَنا».
۳. از وصایای
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به فرزندان هنگام شهادتش این بود که در خانواده خود به کودکان عطوف و
مهربان باشید و بزرگترها را احترام کنید.
۴. امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید، خداوند بعضی از مردان را به خاطر شدّت محبّت و دوستی نسبت به فرزندانش مورد لطف و رحمت خویش قرار میدهد. «اِنَّ اللهَ لَیرحَمُ العَبدَ لِشِدَّةِ حُبَّهِ لِوَلَدِهِ».
۵. همچنین آن حضرت نقل میکند:
موسی بن عمران (علیهالسّلام) به درگاه خدا عرض کرد، کدام اعمال نزد تو برتر است؟ فرمود: دوست داشتن کودکان، زیرا
فطرت آنان را بر
توحید و یگانگی خود آفریدم و اگر از
دنیا بروند با رحمتم آنان را داخل
بهشت مینمایم.
بیشک اگر پدر و مادر در برخورد با کودکان، صادقانه رفتار نمایند و
امانت،
عفّت،
سخاوت،
شجاعت و دیگر صفات پسندیده در کردار آنها بروز داشته باشد، بهدلیل اینکه کودکان بهویژه در سالهای اوّل عمر از
پدر و
مادر الگو میگیرند، این روش میتواند در تربیت بسیار مؤثر باشد. برعکس، اگر گفتار و کردارشان متفاوت باشد و صفات نکوهیده مانند
دروغگویی،
خیانت و
بخل از آنها دیده شود، این صفات بهتدریج در روح کودک رسوخ نموده، آثار شوم و زیانبار خواهد داشت.
روش ارائه الگو در تربیت مردم یکی از برنامههای مهم تربیتی اسلام است که از آن با واژه «
اُسوه» (اُسوه به معنی قدوة، مثل کسی که به او اقتداء میشود.
) یاد میشود.
قرآن کریم روی سرمشق و اسوه بودن پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگر
انبیاء (علیهمالسّلام) تکیه میکند و به مسلمانان توصیه میکند از برنامه عملی آنها سرمشق بگیرند و آنها را الگوی خود قرار دهید. از جمله میفرماید: برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی است. «لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ
» و در جای دیگر میفرماید: برای شما در زندگی
ابراهیم و کسانی که با او بودند سرمشق نیکویی وجود داشت، «قَد کَانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فِی اِبراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ
م.
همچنین رفتار پسندیده پیامبران، مانند
صداقت، پایبند بودن به وعدهها،
امانتداری،
شجاعت و عدم ترس از
دشمن و... را جهت سرمشق گرفتن مردم از آنها، بیان مینماید و میفرماید: در این کتاب از ابراهیم یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر خدا بود. «
وَاذکُر فِی الکِتَابِ اِبرَاهِیمَ اِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیّاً
».
و یا میفرماید: در
کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن که او در وعدههایش صادق و رسول و پیامبر بزرگی بود. «
وَاذکُر فِی الکِتَابِ اِسمَاعِیلَ اِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الوَعدِ وَ کَانَ رَسُولاً نَبِیّاً
».
به هرحال مساله
تعلیم و تربیت از طریق سرمشق بودن والدین برای کودکان، روشی است که هم تحلیلهای منطقی آن را تایید میکند و هم آیات قرآن.
در ادامه نمونههایی از
تعلیم و تربیت کودکان که در روایات به آنها سفارش شده است را بیان میکنیم:
دوست داشتن فرزند کافی نیست، بلکه آثار روانی و تربیتی این دوستی آنگاه ظهور مییابد که مهر و محبّت قلبی به عاطفه و صمیمیت در عمل و سخن گفتن مبدّل گردد، بنابراین لازم است در عمل بهگونهای رفتار شود که طفل این محبّت را با تمام وجود احساس کند و نیز در گفتار بشنود. در ادامه به بعضی از جلوههای محبّت والدین نسبت به کودک اشاره میشود:
از روشنترین جلوههای محبّت، این است که کودک در کنار
والدین بهویژه با مادر و در آغوش گرم وی زندگی کند. بیتردید ارضاع کامل تمایلات باطنی کودک و توجّه به تمام جهات شخصیت او، فقط در محیط
خانواده میسّر است و آغوش گرم و دامن پُرمهر مادران میتواند این وظیفه سنگین را بهعهده بگیرد.
آهنگ آرام بخش قلب مادر، از بزرگترین مواهب الهی است که انسان در دوران کودکی بدان نیاز شدید دارد و هیچ عاملی برای پرورش جسمی و عاطفی و روانی کودک بهتر و مؤثرتر از مادر نیست.
گاهی بچّه گریه میکند در حالی که نه دردمند است، نه گرسنه؛ گریه او برای نوازش است، او گرسنه مهر و محبّت است و برای غذای روانی خود گریه میکند، به محض اینکه مادر او را در آغوش میگیرد، به سینه میچسباند، دست نوازش بهسرش میکشد، آرام میشود.
در تجربیات اخیر
معلوم شده که صدای قلب مادر برای بچّه از هر آهنگ موزونی جذّاب و دلنشینتر است، موقعی که صورتش روی سینه مادر قرار میگیرد و صدای قلب مادر را میشنود، آرام میشود.
این هم یکی از شاهکارهای خلقت است که نهتنها
کودکان بهوجود مادر نیازمند هستند، بلکه
زنان نیز به وجود طفل نیاز مبرم دارند. هنگامی استعدادهای آنان به اوج کمال میرسد و میتوانند از زندگی خویش لذّت کامل ببرند که بر مسند مقدس مادری بنشینند و فرزند و یا فرزندانی، آنها را مادر صدا کنند.
دانشمندان معتقدند که اگر زنان از وظیفه اصلی و طبیعی خود باز بمانند و بخواهند مردانه زندگی کنند، ضمن اینکه «مرد» نخواهند شد، «زن» نیز نیستند و سرانجام به جنس سوّمی تبدیل میشوند که نه زن هستند و نه
مرد.
متاسفانه وضع زندگی کنونی بشر بهصورتی درآمده است که بسیاری از کودکان بهطور جبری و قهری از این موهبت بزرگ محروم شده، به پرورشگاهها و دایهها و پرستارها و مادربزرگها سپرده میشوند، ولی بهجهت نیاز مبرمی که مادر و کودک بهیکدیگر دارند، نهتنها کودکانِ بیمادر، آیندهای خطرناک و زندگی سرد و بیروح دارند، بلکه خطراتی قطعی، زنان و مادران دور از فرزند را نیز تهدید میکند.
به عقیده دانشمندان، سرطان پستان بیشتر در زنانی پدیدار میشود که یا بچّه ندارند یا
ازدواج نکردهاند، همچنین زنانی که بچّه داشتهاند، ولی خودشان او را شیر ندادهاند و نیز زنانی که کورتاژ کردهاند.
این مسائل سبب گردیده طرفداران
حقوق کودک بهفکر چارهجویی بیفتند و در
اعلامیه جهانی حقوق کودک تاکید کنند که کودک باید در کنار والدین خود زندگی کند. در اصل ششم این
اعلامیه آمده است که کودک خردسال جز در موارد استثنایی نباید از مادرش جدا شود، جامعه و مقامات دولتی در مورد اطفال بدون خانواده و مستمند، مراقبت و توجّه خاصی مبذول دارند.
امّا
اسلام در دستورات تربیتی خود بیش از سیزده
قرن قبل بر این مساله تاکید نموده و
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با
سیره عملی آنرا به پیروان خود آموخته است.
در روایات تاکید شده است که والدین، کودک را ببوسند و با این وسیله، محبّت خود را نسبت به او اظهار نمایند،
سیره پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز چنین بوده است؛
ابن عباس نقل میکند: در محضر پیامبر بودم، فرزندش
ابراهیم را بر ران راست خود نشانده بود و بر ران چپش
حسین بن علی (علیهالسّلام)، گاهی این را میبوسید و گاهی دیگری را، در این هنگام
جبرییل (علیهالسّلام) از طرف پروردگار
عالم به او
وحی آورد.
در روایت دیگری آمده است: روش آن حضرت چنین بود که
امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) را میبوسید، در یکی از روزها شخصی به نام «اقرع تمیمی» در مجلس نشسته بود به آن حضرت عرض کرد، من ده فرزند دارم و هیچ زمان آنها را نبوسیدهام، پیامبر به او نظر نموده، فرمود: کسی که به دیگران
رحم نمیکند، استحقاق اینکه به او رحم شود، ندارد. «مَن لا یَرحَم لا یُرحَم».
همچنین آن حضرت میفرماید: کسی که فرزند خود را ببوسد
خداوند به او پاداش
کار نیک میدهد و اگر او را شاد نماید در
روز قیامت او را شاد میگرداند. «مَن قَبَّلَ وَلَدَهُ کَتَبَ اللهُ (عَزَّوَجَلَّ) لَهُ حَسَنَةً وَ مَن فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللهُ یَومَ القِیامَةِ».
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: اولاد خود را زیاد ببوسید، زیرا در مقابل هر بوسه، درجهای از
درجات بهشت بهشما خواهند داد.
مفضل میگوید: بر
امام موسی کاظم (علیهالسّلام) وارد شدم، دیدم آن حضرت فرزند خود
علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) را در دامان خود نشانده و او را میبوسد و زبانش را میمکد و گاه بر شانهاش میگذارد و گاه او را در آغوش میگیرد و میگوید: پدرم فدای تو باد، چه بوی خوشی داری و چه اخلاق پاکیزهای و چه روشن و آشکار است فضل و دانش تو. «... وَ هُوَ یُقَبَّلُهُ وَ یَمَصُّ لِسانَهُ وَ یَضَعُهُ عَلَی عَاتِقِهِ وَ یَضُمُّهُ اِلَیهِ وَ یَقُولُ: بِابِی انتَ، ما اطیَبَ ریِحَکَ...».
و روایات بسیار دیگر که در اینباره وارد شده است.
یکی از مصادیق روشن
اظهار محبّت نسبت به کودکان، مسرور نمودن آنهاست. پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: اگر کسی وارد بازار شود و هدایایی را برای زن و فرزندان خود خریداری نماید و با اینکار آنها را مسرور نماید، گویا
هدیه برای گروهی نیازمند برده است و بهتر است ابتدا هدیه را به دختران خود بدهد قبل از پسران، زیرا اگر کسی دختر خود را خوشحال نماید، خداوند پاداش آزاد کردن بندهای از فرزندان
اسماعیل به او عطا میفرماید و اگر کسی فرزند خود را شادمان و مسرور نماید، پاداش
گریه از خوف خدا به او داده میشود و کسی که از
خوف خدا گریست،
خداوند او را به بهشتی که دارای نعمتهای بزرگ است، داخل نماید.
شاید بهدلیل اینکه آداب و رسوم غلط
جاهلیت در بین
مسلمانان صدر اسلام، مبنی بر
اهانت و
تحقیر دختران بهطور کامل محو نشده بود و یا به دلیل ضعف دختران نسبت به
پسران و یا بهجهت اینکه اگر دختران بهطور صحیح تربیت شوند آثار و برکات بیشتری نسبت به تربیت پسران در جامعه پیدا میشود، زیرا موجب میشود آنان نیز فرزندان خود را خوب تربیت کنند و در دستورات تربیتی
اسلام به
احسان و
محبّت نسبت به فرزندان دختر، تاکید بیشتری شده است.
روایت اخیر که
ذکر شد به اینجهت اشاره داشت. در روایت دیگر، پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: هرکس دو
خواهر و یا دو دختر داشته باشد و به آنان احسان کند من و او در
بهشت همانند این دو در کنار هم خواهیم بود و به دو انگشت سبابه و میانه خود اشاره کرد.
و نیز فرموده است: هرکس دختری داشته باشد و به بهترین روش، او را تربیت و
تعلیم نماید و از نعمتهایی که خداوند بر او ارزانی داشته بهرهمندش سازد، در برابر
آتش جهنم برای خود سپری فراهم کرده است.
و فرموده است: هرکس دختری داشته باشد و به او آزار نرساند و بیاحترامی نکند و پسرش را بر او مقدّم نداند، خداوند او را وارد بهشت میسازد. «مَن کانَ لَهُ اُنثًی فَلَم یُبدِهَا وَ لَم یُهِنَها وَ لَم یُؤثِر وُلدَهُ عَلَیهَا ادخَلَهُ اللهُ الجَنَّةَ».
نکته بسیار مهمّی که در پایان این بحث لازم است یادآوری شود، این است که هرچند
محبّت در
پرورش جان کودک همانند
غذا برای پرورش جسم او ضروری و لازم است ولی متولیان
تربیت کودک باید توجه داشته باشند اهمیت اندازهگیری صحیح در کمّ و کیف محبّت و طرز اعمال آن کمتر از اصل محبّت نیست.
هدف از تربیت صحیح این است که کودک برای زندگی توام با
سعادت و
خوشبختی ساخته شود، زندگی سراسر مبارزه و مشکلات است، در راه زندگی، محرومیتها و ناکامیها، شکستها و مصیبتها بسیار است. مربّی لایق کسی است که
جسم و
جان کودک را بهخوبی پرورش دهد و او را برای مبارزه و مقاومت در صحنهی پرفشار زندگی مجهز نماید. همانطور که بدن کودک بر اثر مراقبتهای بهداشتی و اندازهگیری در غذا و خواب، حرکت و
ورزش، نیرومند میشود، روان طفل نیز در پرتو بهداشت روحی و
تعالیم اخلاقی و اندازهگیری در اعمال مهر و محبّت، نیرومند بار میآید و در مقابل سختیها و محرومیتها در کمال قدرت، مقاومت میکند.
در برابر، اطفالی که بیش از اندازه مهر و محبّت میبینند،
پدر و
مادر، بیقید و شرط تسلیم آنها میشوند و به تمام خواستههای خوب و بد آنان، جامه عمل میپوشند و در نتیجه لوس و از خود راضی بار میآیند، روحی ضعیف و روانی زود رنج دارند، از دوران کودکی تا پایان
عمر در مقابل کوچکترین ناملایمی و خفیفترین ناکامیها آزرده خاطر و ناراحت میشوند و در نبردهای زندگی زود شکست میخورند.
گروه نازپرورده در تمام دوران حیات، ناکام و متاثرند و در مشکلات عادی زندگی با زبونی و ذلّت، عقبنشینی میکنند و چهبسا دست به
خودکشی میزنند.
نکته دیگر اینکه، لازم است در
محبّت والدین، نوع محبّت نسبت به
سن فرزند و جنسیت او مورد ملاحظه قرار گیرد، مثلاً گامبرداشتن پدر با فرزند نوجوانش شاید برتر از بوسیدن او باشد، چهبسا ابراز محبّتی که به سن او تناسب ندارد، نتیجه معکوس بدهد.
آیین مقدس اسلام در برنامههای تربیتی خود، اولیاء اطفال را از
زیادهروی در اعمال محبّت برحذر داشته است. از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده که فرمودهاند: بدترین پدران کسانی هستند که در نیکی و محبّت نسبت به فرزندان، از حدّ لازم تجاوز کنند و به زیادهروی و افراط بگرایند و بدترین فرزندان کسانی هستند که در اثر تقصیر و کوتاهی در انجام وظایف، پدر را از خود ناراضی نمایند. «شَرُّ الآباءِ مَن دَعاهُ البِرّ اِلَی الاِفراط وَ شَرُّ الاَبناءِ مَن دَعاهُ التَّقصیرِ اِلَی العُقوُقِ».
کودکانی که با این روشِ مذموم تربیت میشوند، لوس و از خودراضی بار میآیند و این خُلق ناپسند، بیماریهای خطرناک روانی و عوارضی بر جسم و جان آنان میگذارد و نتایج شوم آن در خلال گفتار و رفتارشان بهخوبی مشهود خواهد بود.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرماید:
خودپسندی بدترین حالت روانی است. «شَرُّ الاُمُورِ الرَّضا عَنِ النَّفسِ».
و نیز فرموده است: خودپسندی هرکس، دلیل نقص و کوتاهی
عقل اوست. «رِضاءُ العَبدِ عَن نَفسِهِ بُرهانُ سَخافَةِ عَقلِهِ».
همچنین در روایات تاکید شده است، برای جلوگیری از هرگونه سوء برداشت در ابراز محبّت نسبت بهکودکان، بین آنان
عدالت رعایت نمایید، از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرموده است: در بین فرزندانتان در
هدیه دادن، عدالت را مراعات کنید، همچنانکه دوست دارید نسبت بهشما در نیکی و لطف با عدالت رفتار شود. «اِعدِلُوا بَینَ اَولادِکُم فِی النُّحلِ کَما تُحِبُّونَ اَن یعدِلُوا فِی البَرَّ وَ اللُّطفِ».
انبیا و
اولیای الهی نیز در برنامههای تربیتی خود از این روش بهره گرفتهاند، به عنوان نمونه:
۱. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نقل میکند،
حضرت عیسی (علیهالسّلام) به یاران خود (
حواریون) گفت: من به شما نیازی دارم آنرا برآورده سازید، گفتند یا روحالله، هر حاجتی باشد برآورده خواهیم ساخت، عیسی (علیهالسّلام) بلند شد و دست و پایشان را شستشو داد. به ایشان عرض کردند، ما به انجام این عمل سزاوارتریم، جواب داد:
عالم و مربّی برای خدمت به مردم سزاوارتر است، من در مقابل شما
تواضع نمودم تا بعد از این نسبت به مردم تواضع داشته باشید. «فَقالَ: اِنَّ اَحَقَّ النّاسِ بِالخِدمَةِ
العَالِمُ، اِنَّما تَواضَعتُ هکَذا لَکَی ما تَتَواضَعُوا بَعدِی فِی النَّاسِ کَتَواضُعِی لَکُم».
۲. مردی از آشنایان
امام سجاد (علیهالسّلام) به درب منزل حضرت آمد و او را دشنام و ناسزا گفت، حضرت به او جواب نداد، وقتی آن مرد رفت، امام به افرادی که در جلسه حضور داشتند فرمود: شنیدید آنچه را این مرد درباره من گفت، دوست دارم همراه من بیایید تا بشنوید جواب مرا، گفتند: چنین خواهیم کرد و دوست داریم او را پاسخ دهی، ما نیز شرکت داشته باشیم. امام حرکت کرد و در راه حرکت به سوی او، این
آیه قرآن را
تلاوت میکرد: خداوند
کظم غیظ کنندگان و گذشت کنندگانِ نسبت به مردم را دوست دارد. «وَالکَاظِمینَ الغَیظَ وَ العَافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنِینَ
» تا آنکه به در منزل آن مرد رسیدند، اطرافیان او را صدا زدند او در حالیکه اطمینان داشت امام برای تلافی و پاسخ به ناسزا و
دشنام او به درب منزلش آمده، نزد آنان حاضر شد، در این هنگام با کمال
تعجّب، امام (علیهالسّلام) رو به آن مرد نموده و فرمود: ای برادر، شما به در منزل من آمدی و آنچه را که خواستی گفتی، اگر آنچه گفتی در من بوده، به درگاه خداوند متعال
استغفار مینمایم و اگر در من نبوده خداوند تو را ببخشد.
راوی میگوید: آن مرد پیشانی حضرت را بوسید و گفت: آنچه را گفتم در تو نیست و من خود به آن کلمات سزاوارترم.
۳. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در
وصیت خود به فرزندش
امام حسن (علیهالسّلام) میفرماید: از کسانی مباش که
امر به معروف میکنند، ولی خود بدان عمل نمینمایند،
نهی از منکر میکنند، ولی تارک منکر نیستند، درستکاران را دوست دارند ولی کردار شایسته ندارند. «لاتَکُن مِمَّن... یامُرُ بِالمَعرُوفِ وَ لا یاتَمِرُ، وَ یَنهَی وَ لا یَنتَهِی، یُحِبُّ الصّالِحینَ وَ لا یَعمَلُ بِعَمَلِهِم...».
به هرحال، مغز کودک مانند فیلم عکاسی از تمام گفتار و رفتار
پدر و
مادر و مربّیان خود عکسبرداری میکند و دیدهها و شنیدههای دوران کودکی، برنامه زندگانی فردای او خواهد بود، بهعنوان مثال، عهدشکنی با کودک علاوه بر تمام مفاسد، دارای اثر سوء تربیتی است، زیرا
خلف وعده،
طفل را جسور و پیمانشکن بار میآورد و او را به راه
دروغ و فریبکاری سوق میدهد.
و بهطور کلی، مطالب پسندیده یا ناپسندی را که
کودک از پدر و یا مادر یا
معلّم فرا میگیرد هرکدام به سهم خود شایان توجه است، گاهی طفل از دیدن یککار درست و یا نادرست و شنیدن یک سخن روا یا ناروا چنان متاثر میگردد و در روانش ریشه میدواند که تا پایان عمر فراموش نمیکند و نتایج خوب و بد آن در تمام طول عمرش به صور مختلف ظاهر میگردد و چهبسا مسیر زندگی وی را بهطور کلّی عوض میکند و او را به راه مخصوصی میکشاند.
با این توضیح روشن گردید، اسوه نیک قرار گرفتن والدین تا چهاندازه در
تربیت کودک مؤثر است، بهطوری که نتیجه آن در تمام عمر وی ظاهر میگردد.
آنچه که
انسان به آن خوی میگیرد و در وقت معین انجام میدهد، عادت نامیده میشود و جمع آن عادات است.
هر کار پسندیده یا ناپسند با تکرار، خوی و عادت قرار میگیرد، همانطور که انسان با تکرار گفتار صادقانه، به
صداقت و راستگویی
عادت میکند، با گفتار کذب و
دروغ نیز به
دروغگویی خوی میگیرد، بدانجهت گفتهاند: عادت طبع ثانوی انسان است. در روایات تاکید شده که خود را بهانجام کردار نیک عادت دهید.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرماید: عادت و خوی، بر رفتار هر انسانی
سلطه پیدا میکند و آنرا تحت تاثیر خود قرار میدهد. «لِلعادَةِ عَلی کُلَِّ اِنسانٍ سُلطانٌ».
همچنین فرموده است: نفس خود را بهکردار پسندیده و کریمانه عادت ده، و پرداخت
واجبات مالی خویش را بر نفس تحمیل کن، به
شرافت و بزرگیخواهی رسید و خانه
آخرت خود را آباد خواهی نمود و گویندگان نیک بسیار خواهی داشت. «قالَ: عَوَّد نَفسَکَ فِعلَ المَکارِمِ، وَ تَحَمُّلَ اَعباءِ المَغارِمِ، تَشرُف نَفسُکَ وَ تُعمَر آخِرَتُکَ وَ یَکثُر حامِدُوکَ».
استفاده از اینروش در تربیت کودکان از بهترین روشها است، زیرا روح و روان کودک، پاک و طاهر و خالی از هر عادت است و مستعد برای پذیرش رفتار و کردار پسندیده انسانی میباشد. بدانجهت بر اولیای آنها، اعم از پدر و مادر و
معلم و ... لازم است آنها را به رفتار نیک و صفات کریمانه انسانی عادت دهند.
چه زیباست کلام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در وصایای خود خطاب به فرزندش امام مجتبی (علیهالسّلام) که میفرماید: قلب و دل کودک، همانند زمینی بدون گیاه و آماده کشت و زرع است، هر نمونه بذر و گیاهی که در آن افشانده شود، میپذیرد. به همینجهت در کودکی به تربیت تو مبادرت نمودم، قبل از آنکه قلبت سخت شود و به امور دیگر مشغول گردد. «اِنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالاَرضِ الخَالِیةِ مَا اُلقِی فِیهَا مِن شَیءٍ قَبِلَتهُ...».
در
روایات تاکید شده که سزاوار است اولیا و دستاندرکاران تربیت کودکان، آنها را بهارزشها و خُلقیات پسندیده و صفات کریمانه، از قبیل
صداقت،
امانت،
ایثار و
فداکاری، کمک به ضعیفان، احترام نسبت به بزرگترها و ... عادت دهند. در ذیل به تعدادی از این صفات اشاره میشود:
یکی از صفات پسندیده که هماهنگ با سرشت بشر است، راستگویی است؛ هر انسانی بهطور فطری تمایل دارد راست بگوید و همچنین سخنانی را که از دیگران میشنود، صدق باشد. دروغ گفتن انحراف از مسیر مستقیمِ
فطرت و
خلقت است. از اینرو دروغ در نظر کلیه ملل و اقوام جهان و در
تعالیم تمام پیامبران الهی، عملی مذموم و ناپسند است.
دروغگو به انواع معاصی دست میزند و وقتی از او میپرسند، تکذیب میکند و خویشتن را پاک و منزّه معرفی و در واقع دروغگویی را بهمنزله پناهگاهی برای نجات از جرائم خویش میداند.
امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید: پدرم
علی بن حسین (علیهالسّلام) این جمله را خطاب به فرزندان خویش تکرار میکرد، از دروغ بزرگ و کوچک و شوخی و جدی بپرهیزید، زیرا اگر
مرد در موضوع کوچکی دروغ گفت، بهتدریج عادت میکند و در امور بزرگ نیز دروغ میگوید. «اِتَّقُوا الکَذِبَ الصَّغیرَ مِنهُ الکَبِیرَ فِی کُلَّ جِدًّ وَ هَزلٍ فَاِنَّ الرَّجُلَ اِذَا کَذَبَ فِی الصَّغیرِ اجتَرَاَ عَلَی الکَبیرِ».
محیط خانواده اوّلین جایگاهی است که میتواند
کودک را به صداقت و راستگویی و یا به کذب و دروغگویی عادت دهد، پدر و مادری که مواظب رفتار و کردار خود باشند و خلاف واقع از آنها سر نزند، فرزندان نیز این روش را میآموزند، و برعکس، اگر زندگی آنها آلوده به کذب باشد، بهیقین کودکان را به رفتار خلاف واقع عادت میدهند.
یکی دیگر از صفات پسندیده که در وجود انسان ریشه فطری دارد،
وفای به عهد است. کودک از موقعی که معنی
عهد و
پیمان را درک میکند، لزوم وفای به آنرا نیز بهطور فطری میفهمد، مربّیان لایق باید از این الهام طبیعی استفاده کنند و کودک را با وفای به عهد تربیت نمایند و این درک فطری را بهطوری در او پرورش دهند که از دوران کودکی، وفای به عهد را یکی از وظایف خود بشناسد و
خلف وعده را زشت بداند. در
اسلام وفای به عهد از علائم
ایمان است و اساس آن باید از دوران کودکی شروع شود.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: فرزندان خود را دوست بدارید و نسبت به آنها
رحم و شفقت داشته باشید و اگر به آنها وعده دادید وفا کنید، آنها در این پندارند که شما آنها را روزی میدهید. «قال (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اَحِبُّوا الصَِّبیاَنَ وَارحَمُوهُم وَ اِذا وَعَدتُمُوهُم شَیئًا فَفُوا لَهُم».
در روایت دیگری، همین مضمون از
امام کاظم (علیهالسّلام) نقل شده و اضافه شده است: خداوند نسبت به عدم رعایت حقوق زنان و کودکان
غضب خواهد نمود. «لَیسَ یغضَبُ لِشَیءٍ کَغَضَبِهِ لِلنَِّساءِ وَ الصَّبیاَنِ».
ادای امانت از صفات زیبای اخلاقی میباشد و سزاوار است
والدین با عمل و رفتار و تاکید نسبت به انجام آن، فرزندان خود را به آن عادت دهند.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) خطاب به فرزندش امام مجتبی (علیهالسّلام) میفرماید: در
امانت دیگران
خیانت مکن، هرچند نسبت به تو خیانت شده باشد. «وَ لا تَخُن مَنِ ائتَمَنَکَ وَ اِن خانَکَ».
حضرت لقمان (علیهالسّلام) در وصایای خود به فرزندش فرموده است: ای فرزندم، ادای امانت را پیشه خود قرار ده تا
دین و
دنیای تو سالم بماند و در زندگی امانتدار باش تا غنی و بینیاز گردی. «یا بُنَی اَدَّ الاَمانَةَ تَسلَم لَکَ دُنیاکَ وَ آخِرَتُکَ وَ کُن اَمِینًا تَکُن غَنِیاً».
زندگی، مجموعهای از خوشیها و ناخوشیها است و البتّه از آن گریزی نیست. در این میان برخی از این ناملایمات نسبت به گستره زمان آنچنان فراگیر بوده و همواره در طول حیات بشر استمرار یافته که گویی سرنوشت حتمی خیل عظیمی از انسانها با آن رقم خورده و هیچچیز و هیچکس قادر نیست آن را متحوّل و دگرگون سازد. از جمله اینکه، بشر در خلال زندگی هزاران ساله خود همواره شاهد
فقر و تنگدستی و
گرسنگی گروه زیادی از یک سو، و انباشتن ثروتهای بیحساب و سیری و
رفاه و
آسایش غیرمعقول اندکی از قشرهای خاصی از مردم، از سوی دیگر بوده است. افزایش روزافزون فاصله طبقاتی و اختلاف فاحش امکانات زندگی بین اقشار مختلف جوامع بشری در طول تاریخ استمرار یافته و با آنکه بسیاری از انسانها پیوسته و با همه توان به مقابله با این پدیده نامبارک برخاستهاند، هیچگاه در انهدام یا جلوگیری از
رشد و افزایش آن موفق نبودهاند. پیشرفتهای
علمی و صنعتی نیز نهتنها در اینباره کمکی ننموده، بلکه به مراتب بیش از پیش بدان دامن زده است، بهطوری که در عصر حاضر، شاهد بیشترین و خطرناکترین فاصله طبقاتی بین میلیونها انسان فقیر و نیازمند، و اقلیتی از دنیاپرستان
زیادهخواه و
اسرافگران هستیم.
اسلام از طریق توجه دادن مردم به
مالکیت مطلق
خداوند متعال و امانت شمردن دارایی آنان، ترغیب انسانها به هدف قرار دادن
عالم آخرت و پرهیز از
حبّ دنیا،
تحریم رباخواری، واجب ساختن پرداخت
خمس،
زکات، و
تشویق توانمندان به
انفاق بخشی از اموال خود به بینوایان، از راههای مختلف (
قرض الحسنه،
موقوفات و
صدقات) با این پدیده شوم به مبارزه برخواسته و در راه
اصلاح جامعه گام برداشته است.
در این میان، انفاق بهدلیل داوطلبانه بودن، نداشتن حدّ و مرز، دارا نبودن عنوان تحقیرآمیز و ترتّب پاداش بر آن بهتناسب
اخلاص انفاق کننده و مراعات کردن کرامت انسانی انفاق شونده، از امتیاز و اهمیت ویژهای برخوردار است.
بدانجهت سزاوار است والدینِ کودکان خود را به این خوی با ارزش اخلاقی و اجتماعی عادت دهند.
مرحوم
شیخ کلینی در
کافی نقل کرده است که
امام صادق (علیهالسّلام) به یکی از فرزندان خود به نام محمّد فرمود: ای فرزندم، چقدر از
مال برای تو باقی مانده؟ عرضه داشت: چهل
دینار، حضرت فرمود: از منزل خارج شو و آنرا در
راه خدا انفاق کن، جواب داد: غیر از این چهل دینار، چیزی نداریم، امام فرمود: برو انفاق کن،
خداوند جایگزین خواهد کرد، مگر نمیدانی برای هر چیز کلیدی است و کلید
رزق، انفاق مال در راه خداست، او رفت و بر طبق فرمایش پدرش انفاق نمود، بعد از ده روز چهل هزار دینار از جایی به آنان رسید، حضرت فرمود: ای فرزندم، ما در
راه خداوند چهل دینار انفاق نمودیم، ولی او چهل هزار دینار به ما عطا فرمود. «یا بُنَیَّ اَعطَینَا لِلّهِ اَربَعِینَ دِینَارًا فَاَعطَانَا اللهُ اَربَعَةَ آلافِ دِینَارٍ».
در بعضی از روایات توصیه شده است که
صدقه با دست
کودک انجام شود، هرچند کم باشد؛ مانند آنکه راوی میگوید، به
امام علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) عرض کردم دو نفر از فرزندانم از دنیا رفته و فقط یک کودک برایم باقی مانده، حضرت فرمود: از طرف او صدقه بده، و آنگاه که خواستم از حضور او خارج شوم، فرمود:
کودک خویش را امر کن با دست خود صدقه بدهد، هر چند کم و ناچیز باشد، زیرا هرچیز کم اگر با نیّت صادقانه برای خداوند انجام شود، در نزد او بزرگ میباشد. «قال: ... مُرَّ الصَّبِیِّ فَلیتَصَدَّق بِیدِهِ بِالکِسرَةِ وَ القَبضَةِ وَ الشَیءِ وَ اِن قَلَّ، فَاِنَّ کُلَّ شَیءٍ یُرَادُ بِهِ اللهُ وَ اِن قَلَّ بَعدَ اَن تَصدُقَ النِّیةُ فِیهِ عَظِیمٌ...»
عفّت در لغت به معنای خودداری است که بهطور شایع در خودداری از انجام کارهای
حرام و زشت بهکار میرود
و مقصود از آن در
علم اخلاق، صفت نفسانی است که در اثر مقابله و مجاهده در برابر حاکمیت
شهوات و تعدیل تمایلات جنسی از
افراط و
تفریط، پرهیز از
شکمپرستی و تربیت صحیح
شکم و شهوت به وجود میآید
و جایگاه
انسان را از
حیوان جدا میسازد.
شهوت شکم و نیروی جنسی را میتوان از نیرومندترین امیال و خواستههای نفسانی و سرآمد آنها بهحساب آورد، و همین امر بهطور طبیعی کنترل این دو کشش نیرومند را با دشواری بسیار زیاد همراه ساخته است. ملکه عفت به منزله سدّ محکمی در برابر طغیان امیال جنسی و
زیادهروی در شهوتپرستی، پلیدی اخلاقی و بیعفّتی است که در پرتو آن، زمینه دستیابی به سایر کمالات اخلاقی و
رشد و تعالی به مقام شامخ انسانی فراهم میگردد.
در
روایات معصومین (علیهمالسّلام) ارزش و اهمیت این صفت نیک و لزوم تحصیل آن، مورد تاکید فراوان قرار گرفته است.
امام باقر (علیهالسّلام) میفرمایند: خداوند به چیزی برتر از عفّت شکم و پاکدامنی
عبادت نشده است. «ما عُبِدَاللهُ بِشَیءٍ اَفضَلَ مِن عِفَّةِ بَطنٍ وَ فَرجٍ».
و نیز میفرمایند: به راستی برترین عبادت، عفّت شکم و پاکدامنی است. «اِنَّ اَفضَلَ العِبادَةِ عِفَّةُ البَطنِ وَ الفَرجِ».
اساس خوی پسندیده، مانند سایر ارزشهای انسانی، از ایام کودکی در روان طفل پیریزی میشود و لازم است پدران و مادران از فرصت استفاده کنند و این سجیه انسانی را قبل از ایام
بلوغ در ضمیر آنان بهوجود آورند.
رفتار و گفتار عفتآمیز پدران و مادران، شرایط مساعدی را که بهمنظور ایجاد ملکه عفّت در محیط
خانواده برای کودکان خویش ایجاد میکند، و بیتردید بهترین راه پرورش عفّت در روان فرزند است.
اسلام در
تعالیم تربیتی خود به این اصل مهم اخلاقی توجّه کامل نموده و برای اینکه فرزندان مسلمین با خوی پسندیده عفّت، بار آیند، به پدران و مادران دستورهای لازم را داده است. در ذیل نمونههایی از آن را
ذکر مینماییم.
مهمترین اصلی که در پرورش صحیح کودک باید مراعات شود، هماهنگی برنامههای تربیتی با قوانین طبیعت است،
پدر و
مادر باید پا به پای قوانین طبیعت اقدام و
طفل را بر اساس آن
تربیت نمایند، بهعنوان نمونه غذای مناسب با طبع کودک قبل از روییدن دندانها و پس از روییدن، متفاوت است، از اینرو لازم است مربّی در طرز تغذیه و مواد غذای کودک، از قانون خلقت پیروی کند و برنامه غذایی طفل را با موازین طبیعی و تکامل تدریجی وی منطبق نماید.
غریزه جنسی یکی از مهمترین امور فطری و غریزی کودک است، این غریزه در پرتو یک سلسله مقرّرات دقیق طبیعی، راه
رشد و
تکامل خود را میپیماید و تا رسیدن به ایام بلوغ، به تدریج مراحلی را طی میکند. برنامه طبیعت در چند سال قبل از بلوغ کودک مخفی ماندن تمایل جنسی است، بدینجهت لازم است برنامه تربیتی نیز با قوانین طبیعت هماهنگ باشد، و شرایط پرورش کودک را هماهنگ با مخفی نگهداشتن غریزه جنسی فراهم سازد.
اسلام،
کودکان ممیّز را از هرگونه عمل مهیجی که باعث تحریک تمایل جنسی شود، دور نگه داشته و پدران و مادران را به ایجاد محیط مساعد برای پنهان نگهداشتن تمایل جنسی آنان، مکلّف نموده است.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: بستر خواب پسربچّه با پسربچّه، و پسربچّه با دختربچّه، و دختربچّه با دختربچّه در صورتیکه در سن ده سالگی باشند، باید از هم جدا شود.
روایت دیگری، سن آنان را شش سال معین نموده است.
امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید: بایستی بستر خواب پسربچّه ده ساله را از زنها جدا کنید. «قالَ: یُفَرَّقُ بَینَ الصِّبیَانِ وَ النِّسَاءِ فِی المَضَاجِعِ اِذَا بَلَغُوا عَشرَ سِنینَ».
برخی از فقیهان فرمودهاند: در صورتیکه بیم تهییج
شهوت و مشکلات جنسی باشد، عمل به مضمون این
روایت،
واجب است و باید بستر کودکان جدا از یکدیگر و از
زنان باشد.
یکی دیگر از دستورهای تربیتی اسلام برای ایجاد عفّت و پاکدامنی در
کودکان، نهی از
آمیزش و هرگونه مناظر تحریک آمیز و مهیجِ جنسی پدر و مادر در حضور کودکان است.
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
قسم به خدا، اگر مردی با همسر خود آمیزش نماید و در اتاق، کودک بیداری، آن دو را در حال آمیزش ببیند، سخنان و همچنین صدای تنفّس آنها را بشنود، آن طفل هرگز رستگار نخواهد شد،
دختر باشد یا
پسر و سرانجام به
زنا آلوده میشود.
همچنین
جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند:
امام باقر (علیهالسّلام) به من فرمود: بپرهیز از آمیزش در جایی که
کودک ممیّزی تو را میبیند و آنچنان درک دارد که میتواند رفتار تو را برای دیگران توصیف نماید، جابر میگوید: عرض کردم یابن رسول الله، آیا این عمل صرفاً
کراهت دارد؟ حضرت فرمود: نه، (علاوه بر کراهت، آثار شوم عملی بر آن مترتب است)، اگر با این عمل خدا، به تو فرزندی دهد، در ارتکاب جرم و جنایت مشهور خواهد شد. «فَاِنَّکَ اِن رُزِقتَ وَلَدًا کانَ شُهرَةً
عَلَمًا فِی الفِسقِ وَ الفُجُورِ».
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: دختر بچّه شش ساله را، پسر بچّه نبوسد و همچنین زنها از
بوسیدن پسر بچّهای که سنّش از هفت سال تجاوز کرده است، خودداری کنند.
همین مضمون از
امام صادق و
امام رضا (علیهماالسلام) نیز روایت شده است.
همچنین امام صادق از جدّش
امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل میکند که فرموده، تماس بدنی
زن با دخترش که به سن شش سالگی رسیده باشد (در صورتیکه برهنه باشد و موجب تهییج شهوت گردد) نوعی زنا محسوب میگردد.
در روایت دیگری، پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: والدین نباید به
عورت فرزند خود نگاه کنند و فرزندان هم حق ندارند به عورت والدین نگاه کنند، و نیز فرموده است: خداوند کسی را که بدون پوشش مناسب در
حمام رود، و به او نگاه کنند یا او به دیگران نگاه کند،
لعنت و از
رحمت خود دور میکند.
بوسیدن، در آغوش گرفتن، روی زانو نشاندن، دستزدن به عورت طفل، نیز عواملی برای تهییج تمایل جنسی هستند، از اینرو برای مخفی ماندن و تحریک نشدن غریزه جنسی کودکان از شش سال به بالا
اسلام در برنامههای تربیتی خود، اولیای اطفال را از این اعمال برحذر داشته است.
افزون بر این، از مجموع روایاتی که
ذکر شد، معنی هم آهنگی برنامههای تربیتی اسلام با قانون حکیمانه آفرینش در موضوع بحث بهخوبی روشن شد، زیرا تجارب
علمی بر دانشمندان ثابت کرده است که آیین
فطرت و برنامه
خلقت چنین مقرّر داشته است که غریزه تمایل جنسی کودک در سنین قبل از
بلوغ، باید بدون تحریک و در پرده اختفا باشد و مانند
آتش در زیر
خاکستر پنهان بماند.
فرزند در دوران کودکی در کنار
پدر و
مادر بهسر میبرد و احساس میکند محدودیتی برای امیال و کارهای خود ندارد و چون انس و
الفت و وابستگی زیادی بین او و والدین است،
میل دارد بیاجازه به اتاق آنان برود، در حالیکه والدین در اتاق خود، گاه نیمه عریان و گاهی عریانند و مصلحت نیست کودک، آنها را در اینحالت ببینند، زیرا موجب تحریک و تهییج جنسی او میشود، بدانجهت، اسلام به والدین دستور داده است که فرزندان خود را عادت دهند که در اتاق خاص خود بخوابند و برای رفتن به اتاق آنها اجازه بگیرند.
طبیعی است که اینکار باید باملایمت صورت گیرد و والدین با تقویت احساس استقلال روانی و
عزّت نفس کودکان و تمرین دادن آنها به اینکار، پیش روند، به طوریکه پیش از آنکه به
سن بلوغ برسند، به الزامی بودن این امر پی ببرند.
دلیل این حکم، کلام خداوند متعال است که میفرمایند: غلامان و کودکان نابالغ شما در شبانه روز، سه موقع باید با اجازه قبلی به اتاق شما وارد شوند، قبل از
نماز صبح، و نیمه روز که جامههای خود را برای
استراحت از تن بیرون آوردهاید، و پس از
نماز عشاء که برای
خواب مهیا شدهاید، این سه وقت برای شما به منزله عورت و پوشش است، امّا در غیر این سه وقت، گناهی بر شما و آنها نیست (که بدون اجازه وارد شوند). «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لِیستَاذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَت اَیمَانُکُم وَ الَّذِینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبلِ صَلاةِ الفَجرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُم مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعدِ صَلاةِ العِشَاءِ ثَلاثُ عَورَاتٍ لَکُم ...
».
متاسفانه امروزه کمتر این ادب اسلامی رعایت میشود و با اینکه
قرآن بهصراحت آنرا در آیه فوق بیان کرده است، در نوشتهها و سخنرانیها و بیان احکام نیز پیرامون این حکم اسلامی و فلسفه آن بحث نمیشود و
معلوم نیست به چه دلیل این حکم قطعی قرآن مورد
غفلت و بیتوجهی قرار گرفته است.
برخلاف آنچه بعضی از سادهاندیشان فکر میکنند که کودکان از این مسائل سر در نمیآورند، ثابت شده که کودکان روی این مساله فوقالعاده حساسیت دارند و گاه سهلانگاری پدران و مادران و رویارویی کودکان با منظرههایی که نباید ببینند، سرچشمه انحرافات اخلاقی و گاه بیماریهای روانی شده است.
به هرحال، از ظاهر آیه مبارکه استفاده میشود، بر والدین واجب است فرزندان
ممیّز و غیربالغ خود که مسائل جنسی و کشف عورت را میفهمند، امر نمایند در اوقاتی که در آیه
ذکر شده، با اجازه قبلی در اتاق آنها وارد شوند،
البته بهنظر میرسد
ذکر اوقات سهگانه از باب مصداق باشد، بلکه این
حکم مربوط به هر زمانی است که
والدین در اتاق خواب خود، عریان یا نیمه عریان باشند.
ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا بر کودکان نیز واجب است این حکم را رعایت کنند؟ برخی از فقها قائل به
وجوب شدهاند،
و در توجیه این نظریه گفته شده، دلیل این حکم نسبت به
حدیث رفع قلم،
اخصّ است.
ولی دیدگاه مشهور در بین آنها، این است که خطاب در آیه، متوجه والدین
است و کودک مسئولیتی ندارد.
همچنین از آیه مورد بحث استفاده میشودکه اتاق خواب والدین، باید جدای از اتاقخواب فرزندان باشد، زیرا اجازه گرفتن برای ورود به اتاق پدر و مادر، همینمعنا را میفهماند.
علاوه بر آیهای که
ذکر شد، بعضی از
روایات نیز بر این ادب اسلامی (اجازه گرفتن برای ورود به اتاق پدر و مادر) دلالت دارد مانند آنکه،
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: غلامان و کودکان شما در شبانه روز سه وقت برای ورود به اتاق شما اجازه بگیرند، آنگاه آن حضرت سه موردی که در آیه آمده را
ذکر میفرماید، و کسی که به سن بلوغ رسیده باید موقع ورود به اتاق مادرش و خواهرش و خالهاش با اجازه وارد شود، و شما اجازه ورود به او ندهید، مگر اینکه با
سلام وارد شود، زیرا سلام
اطاعت از خداوند بزرگ است. و نیز دیگر روایاتی که در اینباره وارد شده است.
با مقایسه احکام تربیتی اسلام، از جمله این حکم که در جهت
عفّت و پاکدامنی کودکان صادر شده و آنچه در دنیای بهاصطلاح متمدّن امروز میگذرد که بسیاری از مردم آنها همانند حیوانات، بلکه زشتتر در جلوی چشم کودکان، خود را از نظر جنسی ارضاع مینمایند و در وسائل ارتباط جمعی، از آن تبلیغ میکنند و بهطور کلی در برخی از جوامع غربی دیگر عفاف، پاکدامنی، کنترل
غریزه جنسی و از این قبیل امور هیچ مفهوم و معنایی ندارد،
معلوم میشود اسلام به تعالی و تکامل کودکان با چه دقت و ظرافتی توجه داشته، و اگر والدین به
تربیت صحیح آنها همت گمارند، بیگمان در مسیر
سعادت و
خوشبختی قرار خواهند گرفت.
موعظه از ماده «وعظ» به معنی یادآوری امور نیک و پسندیده میباشد.
برخی دیگر آنرا به
وصیت به
تقوا و ترغیب و
تشویق به اطاعت از خدا و دوری از
معصیت، معنی نمودهاند.
و در
فارسی آنرا
پند و اندرز نامند.
انسان در تمام عمر بهویژه در سنین کودکی، نیازمند
موعظه و
نصیحت است، زیرا بهطور طبیعی در معرض
غفلت و
فراموشی از خود و آنچه به مصلحت اوست، میباشد. موعظه یکی از اساسیترین روشهای تربیتی است که انسان را به نیکیها یادآوری و به سوی آن سوق میدهد. در
قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که با مضامین مختلف، مردم را موعظه مینماید.
گاهی میفرماید: ای مردم
عالَم، «قرآن» که همه پند و اندرز و شفای دلهای شما و
هدایت و
رحمت بر
مؤمنان است، از جانب خدا برای هدایت و
سعادت شما آمد. «یَا اَیُّهَا النّاسُ قَد جاءَ تکُم مَوعِظَةٌ مِن رَبَّکُم وَ شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَ هُدًی وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِینَ
».
و در جای دیگر، بعد از بیان سرگذشت اقوامی که به دلیل
ظلم و
فساد هلاک شدند، میفرماید: بیتردید در سرگذشت پیشینیان
تذکّر و اندرزی است برای آنکس که
عقل دارد یا گوش فرا میدهد و حاضر است. «اِنَّ فِی ذلِکَ
لَذِکرَی لِمَن کَانَ لَهُ قَلبٌ اَو اَلقَی السَّمعَ وَ هُوَ شَهیدٌ
».
و نیز در خطاب به
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: پیوسته
تذکّر و اندرز ده، زیرا
تذکّر، مؤمنان را سود میبخشد. «وَ
ذَکِّر فَاِنَّ
الذِّکرَی تَنفَعُ المُؤمِنِینَ
».
همچنین
انبیاء و
اولیاء الهی در تربیت
امّت و فرزندان خویش از روش موعظه بهره گرفتهاند، در قرآن در مورد مواعظ
لقمان به فرزندش به تفصیل سخن به میان آمده و میفرماید: و یاد کن زمانی که لقمان به پسرش در حالیکه او را موعظه مینمود، گفت: ای فرزندم، چیزی را همتای خداوند قرار مده، زیرا بیگمان
شرک به خدا ستمی بزرگ است.
لقمان فرزندش را به مهمترین مسائل اعتقادی، یعنی
توحید موعظه میکند، زیرا اساس
تربیت و
رستگاری هر فرد به اعتقاد او به
یکتاپرستی و
اخلاص در عمل است. همچنین علت موعظه خود را دوری از شرک بیان نموده، زیرا شرک به خدا بزرگترین خطر در راه رستگاری انسانها است و نیز او را به مساله
معاد توجه میدهد و میفرماید: ای فرزندم، بدان که خداوند اعمال بد و خوب مردم را گرچه به مقدار خردلی در دل سنگی یا در طبقات آسمانها و یا در زمین پنهان باشد، همه را در
روز قیامت برای حساب میآورد، زیرا خداوند بر همه چیز
دانا و
توانا است.
ایمان انسان به روز قیامت و دریافت نتیجه اعمال خود از کوچک و بزرگ، از عوامل اساسی اصلاح و رستگاری فرد است که لقمان (علیهالسّلام) فرزندش را بدان موعظه مینماید.
وی در ادامه میگوید: ای فرزندم،
نماز را بپادار و
امر به معروف و
نهی از منکر کن و برای انجام اینکار از مردم نادان هرگونه آزار ببینی،
صبر پیشهکن که این صبر و تحمّل در راه تربیت و هدایت مردم، نشانهای از عزم ثابت مردمِ بلند همّت در امور
عالم است.
در این آیه فرزند خود را به نماز که برترین اعمال و ستون دین خدا و معراج مؤمن است، موعظه مینماید و نیز به امر به معروف و نهی از منکر که دو عامل اساسی در جهت جلوگیری از انحرافات اجتماعی است، گوشزد مینماید.
ائمّه معصومین (علیهمالسّلام) نیز در برنامههای تربیتی خود، برای هدایت فرزندان و دیگر افراد، از روش موعظه استفاده نمودهاند.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) خطاب به فرزندش
امام مجتبی (علیهالسّلام) میفرماید: ای فرزندم، من تو را به رعایت
تقوای الهی و مراعات اوامر او
وصیت میکنم، قلب خود را با
یاد خدا آباد کن و به ریسمان او چنگ زن و ارتباط خود را با او محکم کن، قلب خود را با موعظه زنده کن و
هوای نفس را با
زهد بکش و
دل را با
یقین قوی گردان و با
یاد مرگ خاضع گردان. «اَحیِ قَلبِکَ بِالمَوعِظَةِ وَ مَوتَهُ بِالزُّهدِ وَ قُوَّةَ بِالیَقِینِ وَ ذَلَّلهُ بِالمَوتِ...» .
موعظه آن حضرت خطاب به
امام حسین (علیهالسّلام) نیز قریب به این مضامین میباشد.
دانشمندان
علم اخلاق برای موعظه، آداب و شرایطی
ذکر نمودهاند، بهدلیل اینکه رعایت آن در تربیت کودکان مؤثر است، در ادامه بهمهمترین آنها اشاره خواهیم داشت:
لازم است موعظه در پنهان و دور از چشم دیگران صورت پذیرد، زیرا در حضور مردم چهبسا موجب
تحقیر شخصیت کودک شود، افزون بر این، اگر موعظه برای این است که کودک مرتکب اشتباه شده، مردم از عیب او مطلع میگردند و آثار منفی در برخواهد داشت.
امام عسکری (علیهالسّلام) میفرماید: کسی که برادر مؤمن خود را در پنهان موعظه کند او را شخصیت و وقار میبخشد و اگر در حضور دیگران انجام پذیرد، او را کوچک نموده است.
لازم است موعظه با گفتار نیک و دور از
خشونت و تندی و تحقیر انجام شود و با
اظهار محبت همراه باشد، در
قرآن آمده است: ای رسول ما، مردم را به
حکمت و
برهان و موعظه نیکو، به
راه خدا دعوت کن و با بهترین طریق با اهل جدل
مناظره کن. «اُدعُ اِلَی سَبِیلِ رَبَّکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جَادِلهُم بِالَّتِی هِیَ اَحسَنُ
».
از این آیه استفاده میشود، موعظه و اندرز در صورتی مؤثر میباشد که خالی از هرگونه خشونت، برتریجویی، تحقیر، تحریک حس
لجاجت و مانند آن باشد، چه بسیارند اندرزهایی که اثر معکوس میگذارند، مثل اینکه در حضور دیگران و توام با تحقیر انجام شود و یا از آن برتریجویی گوینده استشمام گردد.
بهتر است موعظه همراه با یادآوری
نعمتهای خداوند متعال صورت پذیرد، چنانکه روش قرآن اینگونه میباشد، مانند آنکه، خطاب به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: آیا خداوند تو را
یتیم نیافت و سپس پناه داد... حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن و سؤال کننده را از خود مران. «اَلَم یَجِدکَ یَتِیمًا فَآوی... فَاَمَّا الیَتِیمَ فَلا تَقهَر وَ اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر
خداوند ابتدا نعمتهای بزرگی که به پیغمبرش ارزانی داشته را گوشزد میکند، از جمله اینکه یتیم بودی، در شکم مادر بودی که پدرت
عبدالله از دنیا رفت و در آغوش جدّت
عبدالمطلب پرورش یافتی، شش ساله بودی که مادرت از دنیا رفت، امّا
عشق و
محبت تو را در قلب جدّت عبدالمطلب و عمویت
ابوطالب افزون ساختیم.
و بعد از
ذکر برخی نعمتهای دیگر میفرماید: حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن. گویی خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: تو هم خود یتیم بودی و رنج یتیمی را کشیدهای، اکنون از دل و جان مراقب یتیمان باش و روح تشنه آنها را با محبت، سیراب کن.
کردار ناپسند کودک با صراحت
ذکر نشود، زیرا این روش بهتدریج زشتیکار ناپسند را از بین میبرد و کودک را به انجام آن، جری میسازد. بنابراین اگر نیاز به نکوهش کودک بهجهت انجام کردار ناپسند باشد، شایسته است با
کنایه و اشاره بیان گردد و آثار منفی کارهای زشت، توضیح داده شود.
لازم است پدر و مادری که کودک خویش را موعظه و اندرز میدهند، خود به آنچه میگویند، عمل کنند. خداوند در قرآن کسانی که عملشان منطبق با گفتارشان نیست را
مذمّت نموده و میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی به زبان میگویید و در مقام عمل خلاف آنرا انجام میدهید. «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفعَلُونَ
». در این آیه، خداوند مؤمنینی را که گفتارشان مطابق عمل آنها نیست
توبیخ و سرزنش مینماید.
».
در روایات نیز به رعایت این شرط تاکید شده است.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرماید: از کسانی مباش که بسیار دیگران را موعظه میکند، ولی خود به گفتارش عمل نمینماید. «قالَ: لا تَکُن مِمَّن... یُبَالِغُ فِی المَوعِظَةِ وَ لا یَتَّعِظُ...».
و نیز فرموده است: کسی که خود را راهنمای دیگران میداند باید قبل از پرداختن به راهنمایی دیگران، به تربیت خویش بپردازد، و تربیت نسبت به دیگران با درون و سیرت انجام شود، قبل از آنکه در گفتارش ظاهر گردد.
و
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: دانشمندی که خود به گفتارش عمل ننماید، موعظه او در قلبها بیاثر است همانگونه که دانههای
باران بر سنگ سخت اثر ندارد. «اِنَّ
العَالِمَ اِذا لَم یعمَل
بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظَتُهُ عَنِ القُلُوبِ کَما یَزِلُّ المَطَرُ عَنِ الصَّفَا».
یکی از تمایلات فطری انسان که از دوران کودکی آشکار میشود و تا پایان عمر باقی است، میل به
ستایش و تحسین دیگران است. هر کودک و بزرگسالی انتظار دارد در مقابل موفقیتی که بدست میآورد، مورد تحسین و تمجید قرار گیرد و از اینکار بسیار مسرور و خشنود میگردد.
در سایه
تشویق و تحسین، استعدادهای درونی افراد به فعلیت میرسد و کمالات درونی مردم آشکار میگردد، گویی تشویق، به افراد نیروی تازهای میبخشد و راه تعالی و
تکامل را به روی آنان باز میکند.
تشویق از مهمترین روشهای تربیتی است که میتوان در تربیت کودکان از آن استفاده کرد. یکی از بزرگترین روانشناسان عصر حاضر «دکتر ماگدوگان» میگوید: تقریباً تمام اطفال بدون استثنا بیش از
تنبیه و
خشونت، به تشویق و برانگیختن حس
اعتماد به نفس احتیاج دارند، چه بسیاری از
اطفال بر اثر فقدان مشوّق و محرّک، از استعداد خلاّق خود بیخبر ماندهاند و فقط یک
تذکّر کوچک قادر به ظاهر کردن آن گشته است. قسمت عمدهای از آشفتگیهای فکری و عصبی اطفال، مولود رفتار خشونتباری است که برای سرزنش آنها اِعمال گردیده است و این بیماری عصبی اغلب تا آخر عمر هم، دست از سر انسان بر نخواهد داشت.
نیاز به تشویق، نیازی همیشگی است و این خطا است که برخی تصور کنند چون فرزندانشان بزرگ شدهاند، نیازی به تشویق ندارند، بلکه به جز
انبیا و اولیا و برگزیدگان الهی، همه افراد در همه مراحل زندگی نیازمند تشویق و تمجیدند.
در
تعالیم اسلام، از تشویق برای تربیت استفاده شده است.
اولیای دین، مردم را با این روش به انجام نیکیها و خوبیها، شادمان و دلگرم مینمودند. بهعنوان نمونه:
۱. خداوند
مؤمنین را برای
استقامت در مقابل
دشمن و
مبارزه جهت
پیروزی، مورد تشویق قرار میدهد و میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا ...؛
ای پیامبر، مؤمنان را تحریک و تشویق به
جنگ [
با دشمن
]
کن، هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر از دشمن غلبه میکنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که
کافر شدند، پیروز میگردند.»
۲. و همچنین میفرماید: آنها که
ایمان آوردند و
هجرت کردند و با اموال و جانشان در
راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظیم رسیدهاند، پروردگار، آنها را به رحمتی از ناحیه خویش و خشنودی و
باغهای بهشتی که در آن نعمتهای جاودانه دارند،
بشارت میدهد، همواره و تا ابد در این باغها
[
و در لابلای این نعمتها
]
خواهند بود، زیرا نزد خداوند پاداش عظیم است. «اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ بِاَموَالِهِم وَ اَنفُسِهِم اَعظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللهِ وَ اُولئِکَ هُمُ الفَائِزُونَ• یُبَشَّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَةٍ مِنهُ وَ رِضوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُم فِیهَا نَعِیمٌ مُقیمٌ• خَالِدِینَ فِیهَا اَبَداً اِنَّ اللهَ عِندَهُ اَجرٌ عَظِیمٌ
»
۳. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) درباره کارمندان عالی رتبه دولت در ضمن
تعالیم خود به
مالک اشتر، مینویسد: با تحسین و حقشناسی، خویشتن را با مامورین درستکار خود مرتبط کن، خدمات صادقانه آنان را به زبان بیاور و بهصراحت قدردانی نما، زیرا تحسین و حقشناسی مردان شجاع را در راه
نیکوکاری ترغیب میکند و مسامحهکاران را به خواست خداوند به جنبش و حرکت وا میدارد. «وَ واصِل
[
اوصل
]
فِی حُسنِ الثَّناءِ عَلَیهِم وَ تَعدیدِ مَا اَبلَی ذَوُو البَلاءِ مِنهُم فَاِنَّ کَثرَةَ
الذَِّکرِ لِحُسنِ اَفعَالِهِم تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرَّضُ النَّاکِلَ، اِن شَاءَ اللهُ».
۴.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرد عربی را دید که در
نماز خود
دعا میخواند و مضامین بسیار عالی و پرمعنایی را به پیشگاه الهی عرضه میکند، سخنان عمیق و پر مغز آن مرد که حاکی از مراتب
معرفت و کمال ایمانش بود در پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاثیر گذاشت. ایشان شخصی را بر او گمارد و دستور داد، وقتی مرد عرب از نماز فارغ شد او را به حضورش بیاورد، عرب را به محضر آن حضرت آورد، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قطعه طلایی را که به او هدیه داده بودند به وی عطا فرمود، سپس پرسید از کدام قبیلهای؟ آن مرد نام قبیله خود را گفت، حضرت فرمود: آیا میدانی این
طلا را برای چه به شما بخشیدم؟ عرض کرد: بهاعتبار
قرابت بین من و شما. حضرت فرمود: برای قرابت حقی است، ولی این طلا را از آنجهت به تو بخشیدم که در پیشگاه الهی او را به نیک و شایستگی ثنا گفتی. «اِنَّ لِلرَّحِمِِِ حَقًّا وَ لکِن وَهَبَت لَکَ الذَّهَبُ لِحُسنِ ثَنائُکَ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ».
۵.
امام مجتبی (علیهالسّلام) در حالیکه هفت ساله بود در مجلس جدّش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضور مییافت و هرگاه کلمات وحی که توسط
جبرییل بر آن حضرت خوانده میشد میشنید، آنها را حفظ میکرد و در منزل برای مادرش بیان میکرد. زمانی که پدرش به منزل میآمد، متوجه میشد آنچه بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) بدان آگاهی دارد، علت را جویا شد، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) جواب داد: فرزندت امام مجتبی از جدّش شنیده و آنها را برای من بازگو مینماید.
روزی آن حضرت هنگامی که امام مجتبی (علیهالسّلام)
وحی را شنیده و قصد داشت برای مادرش بیان کند، در منزل مخفی شد، امام مجتبی (علیهالسّلام) نتوانست کلمات وحی را بیان کند، مادرش تعجّب کرد، امام مجتبی (علیهالسّلام) عرضه داشت، تعجّب نکن مادر، انسان بزرگی کلام من را میشنود، بدانجهت نمیتوانم بیان نمایم. در این هنگام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) از جایی که مخفی شده بود، خارج شد و فرزند خود را بوسید و بهدلیل فهم بالای وی، او را مورد تشویق قرار داد.
۶. راوی نقل میکند،
ابوحنیفه (امام
مذهب حنفی از
اهلسنّت) بر
امام صادق (علیهالسّلام) وارد شد و به ایشان عرض کرد: فرزندت موسی (که در آن زمان کودک بود) را در حال نماز مشاهده کردم، مردم از جلو او عبور میکردند و آنها را نهی نمینمود، امام صادق (علیهالسّلام) دستور فرمود، فرزندش را آوردند و گفته ابوحنیفه را به وی منتقل نمود، ایشان جواب داد: ای پدر، این چنین است، زیرا آنکه من برای او نماز میخوانم از مردم به من نزدیکتر است، مگر نه این است که خداوند میفرماید: ما از رگ گردن او (انسان) به او نزدیکتریم، «وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَریدِ
» امام صادق (علیهالسّلام) کودک خود را به سینه چسبانید و مورد ملاطفت و تشویق قرار داد و فرمود: پسرم، پدر و مادرم فدای تو باد، ای کسی که اسرار الهی در تو به ودیعه گذارده شده است. «فَضَّمَهُ اَبُوعَبدِاللهِ اِلی نَفسِهِ، ثُمَّ قال: یا بُنَیَّ بِاَبِی اَنتَ وَ اُمَّی یا مُستَودَعَ الاَسرَارِ».
۱. تشویق عامل تقویت روحی کودک بهسوی
کمال میباشد و میتواند با اعتماد به نفس، کارهای خوب و مورد علاقه خود را دنبال کند.
۲. استعدادهای درونی کودک را
رشد و به شکوفایی سوق میدهد و زمینه یاس و نومیدی و بدبینی را از بین میبرد.
۳. کودک در پرتو تشویق میآموزد چگونه مشکلات و سختیها را بر خود هموار سازد تا به هدف مطلوب برسد.
۴. تشویق سبب میشود کودکان با نظری خوب و خوشبینانه، به
پدر و
مادر و دیگر اطرافیان بنگرند، و آنها را دوست و همدم و یار صمیمی خود تلّقی کنند، این ویژگی بهنوبه خود ثمرات بسیاری را در برخواهد داشت.
۵. گاه یک تشویق مناسب و حکیمانه، ممکن است مسیر زندگی کودکی را عوض کند و او را از بدی و انحرافات نجات بخشد.
۶. تشویق کودک برای انجام فعالیتهای مثبت، باعث انگیزش و تحرّک در دیگران خواهد شد و فضای رقابتی خوبی در بین آنها ایجاد خواهد نمود، بدانجهت بهتر است در حضور دیگران انجام پذیرد تا موجب تحرّک سازنده و پویایی آنها شود.
لازم است مربّی کودک، کردار پسندیده او را مورد تشویق قرار دهد، نه شخصیت او را، زیرا تشویق شخص، چهبسا موجب
عُجب و
خودخواهی گردد، افزون بر این، تشویق شخص اثری نسبت بهدیگر کودکان ندارد، برخلاف تشویق نسبت بهکردار و عمل که موجب رغبت دیگران میشود؛ خداوند، خُلق نیکوی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مورد تشویق قرار داده و میفرماید: «وَ اِنَّکَ لَعَلیَ خُلُقٍ عَظِیمٍ
».
تشویق باید بهاندازه لازم صورت پذیرد،
افراط و
مبالغه در آن، اثر آن را از بین میبرد.
در مقام تشویق نباید کودک با دیگر کودکان که مستحّق تشویق نیستند، مقایسه شود. این روش، تحقیر کودکی که با او مقایسه شده را در پی خواهد داشت.
اگر تشویق با انجام عملی صورت پذیرفته، باید آنچه
وعده داده شده، عملی گردد، زیرا
خلف وعده موجب سلب اعتماد کودک از مربّی خواهد شد.
از جمله روشهای تربیتی که ریشه در
فطرت انسان دارد و مورد علاقه شدید
اطفال نیز میباشد، تربیت با استفاده از قصّههای آموزنده است.
مربّی میتواند مطالب عالی و رفتار و کردار پسندیده و آنچه به مصلحت کودک و در جهت سعادت مادی و معنوی اوست، را در قالب
قصّه و بهصورت ساده و قابل فهم به او بیاموزد، بهویژه در عصر حاضر که با استفاده از وسائل سمعی و بصری و با زبان
هنر در قالب
فیلم و نمایشنامه و ...، قصّههای آموزنده گذشتگان میتواند در جهت تربیتی، تاثیرات شگرف در پیداشته باشد.
در
قرآن کریم که بهترین برنامه تربیتی است، برای ساختن
انسان و در جهت تکامل وی، از این روش استفاده شده، بهگونهای که حدود یک سوّم از
آیات قرآن را قصّههای انبیاء عظام مانند
نوح،
ابراهیم،
یوسف،
آدم و ... (علیهمالسّلام) تشکیل میدهد.
در خلال قصّه، کودک آنچه را سبب
گمراهی و
هلاکت اقوام گذشته گردیده، مطّلع میشود و از آن دوری میجوید و به آنچه موجب فلاح و رستگاری بعضی دیگر شده نیز آگاهی پیدا میکند و سعی میکند در خود ایجاد نماید.
یکی دیگر از روشهای تربیتی ایجاد مسابقههای مفید و سازنده در بین کودکان است، این روش موجب تحریک و ترغیب کودک به سوی فعل نیکی که مورد نظر مربّی است، میباشد.
در تاریخ آمده است،
امام حسن و
امام حسین (علیهماالسّلام) که در آن زمان کودک بودند، خط نوشتند و هر کدام مدّعی بود خط او از دیگری زیباتر است، به نزد مادرشان رفتند تا قضاوت کند که خط کدام یک زیباتر است، آن حضرت نخواست یکی از آنها آزرده خاطر شوند، پیشنهاد نمود به نزد پدرشان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بروند، آن جناب نیز مانند مادرشان آنها را به سوی جدّشان فرستاد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: من در اینباره قضاوتی ندارم تا از
جبرییل سؤال کنم ... بالاخره در آخر قضاوت به مادرشان واگذار شد و ایشان فرمود: من یک گردنبند دارم از جواهرات با دانههای معین و فرد، بند آن را پاره میکنم، هر یک از شما تعداد بیشتری از دانههای آن جمعآوری نمود، خطش زیباتر است، در این هنگام جبرییل از طرف خداوند ماموریت یافت دانههای گردنبند را زوج قرار دهد تا هر کدام بتواند بهاندازه دیگری جمعآوری نماید و در نتیجه هیچکدام آزرده خاطر نشوند.
انصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۵۰۳-۵۵۰، برگرفته از بخش «گفتار دوّم:حق تعلیم و تربیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱۰/۳۰.