خشونت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خشونت عبارت است از اقدام علیه
جسم،
جان،
شرف، مال،
حقوق فطری، طبیعی، اجتماعی و معنوی فرد، افراد، هویتها و هنجارهای اجتماعی.
تعریف، سویهها و عوامل خشونت از زوایای گوناگون از نگاه
آیات قرآن مورد بررسی قرار گرفته است. نویسنده، پس از اشاره به پیشینه خشونت در گذشته و امروز، سویههای خشونت را از زاویه رفتار فردی، قلمرو اجتماع و قلمرو حکومت با استناد به آیات قرآن مورد بررسی قرار داده است. سپس به نقد و بررسی تعریفهای گوناگون از خشونت پرداخته و پس از تعریف دقیق آن به نافرمانی خداوند و اقدام علیه جسم، جان، شرف، مال، حقوق طبیعی، فطری و موضوعی خود، دیگران، هویتها، نهادهای اجتماعی و جوامع انسانی به معنی شناسی واژه «ظلم» به عنوان واژه کلیدی ترسیم کننده خشونت درنگره قرآنی اشاره کرده و فراخنای مفهومی
ظلم و خشونتهای فردی، خشونتهای خانوادگی، خشونتهای اجتماعی،
ربا خواری،
سرقت،
استهزاء،
غیبت،
دشنام،
طعن و... و خشونتهای حکومتی را به تفصیل با استفاده از آیات قرآن مورد بررسی قرار داده است.
عدالت و
ستم برروی هم معیار بازشناسی خشونت از غیر خشونت است، به این معنی که هر رفتار، گفتار و عملکردی که در قلمرو مفهومی ظلم و ستم قرار گیرد، عمل خشونتبار است، چنان که تمامی آن دسته از گفتارها و رفتارها و باورهایی که در چار چوب مفهومی عدالت بگنجد، خشونت به حساب نمیآید، هر چند که با شدت عمل،
زجر و رنج همراه باشد. از سوی دیگر، تمامی زمینهها و عواملی که در
تعامل و روابط انسانها با خود، دیگران، روابط
دولت،
ملت و یا روابط بین المللی باعث رویکرد و رفتار ستمگرانه و ظالمانه میشود، همان زمینهها و عوامل، اسباب رویکرد به خشونت نیز هستند.
پرخاشگری و خشونت در شمار آن دسته از پدیدههای اجتماعی است که به رغم
تنفر و بیزاری
بشر از آن، در تمامی ادوار تاریخ زندگی اجتماعی و تعامل افراد، گروهها، نهادها، ملتها و دولتها حضور ـ پردامنه یا محدود ـ داشته است.
روایت وحیانی از تاریخ خشونت، پیشینه آن را به زمانی بر میگرداند که نخستین و کوچکترین نهاد جامعه انسانی متشکل از
آدم و
حوا همسرش در
بهشت میزیستند و بر اثر خشونت و فریبکاری
ابلیس که بر آنها روا رفت از بهشت رانده شدند و
بذر کینه و دشمنی کاشته شده میان آدم و ابلیس، با
هبوط آن جمله به
زمین، به همراه آورده شد. قرآن از این رویداد چنین گزارش میکند:
«و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها رغدا حیث شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین• فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین
و گفتیم: ای آدم خود و همسرت در بهشت جای گیرید و هر چه خواهید و هرجا که خواهید از ثمرات آن به خوشی بخورید و به این درخت نزدیک مشوید؛ که در زمره ستمکاران درآیید! • پس شیطان آن دو را به
خطا وا داشت و از بهشتی که در آن بودند بیرون راند. گفتیم: پایین روید، برخی
دشمن برخی دیگر؛ و قرارگاه و جای برخورداری شما تا
روز قیامت در زمین باشد.»
در
عهد عتیق نیز، ماجرای خشونت، در بهشت و هبوط آدم از آن ـ با تفاوتهای چندی ـ با همین درون مایه گزارش شده است.
در پگاه استقرار
خانواده آدم در زمین، کانون نخستین نهاد اجتماعی بشری به
خون آلوده گشت و انسان
طعم تلخ خشونت
عریان را چشید؛ در نزاعی که میان دو تن از فرزندان آدم (
هابیل و
قابیل) درگرفت، یکی از آن دو با خشونت دیگری از پای درآمد و بدین ترتیب، فساد، خونریزی و خشونتی که
فرشتگان به هنگام
آفرینش انسان از آن سخن گفته بودند، جامه وجود بر تن کرد. عبور کاروان بشری از گردونههای
بدویت و
توحش و رسیدن به
مدنیت و
تکامل عقلانی و دانش اندوزی نه تنها از خشونت در روابط اجتماعی چیزی نکاست؛ که با پیشرفت دانش تجربی، گسترش
تکنولوژی و صنعت، ابزار و ادوات خشونت با قدرت تخریبی و ویرانگری در ابعاد گسترده به میدان آمد و نیروی خشونتگران را به اندازهای فزونی بخشید که حتی در
تصور انسان بدوی و غیرمتمدن نمیگنجید،
نازیسم،
استالینیسم،
صهیونیسم،
تروریسم و
لیبرالیسم؛ جلوههایی از خشونت امروزین است.
همزادی انسان و خشونت پرسشهایی را بر میتابد؛ از جمله اینکه آیا انسان ذاتا خشن و پرخاشگر است یا تنها در پاسخ به شرایط فکری، فرهنگی، تربیتی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خاص به خشونت روی میآورد؛ اگر شرایط ویژهای سبب رویکرد انسان به خشونت میشود آن شرایط چیست؛ به دیگر سخن؛ آیا انسانها خشونت را میآموزند و یا خشونتگر زاده میشوند؟
هرگاه خشونت عارض بر انسان و برآمده از متن شرایط بیرونی باشد، شناخت آن شرایط و بسترها بایسته مینماید؛ چه در غیر آن نمیتوان به بهبود روابط انسانها و پدیدآیی جامعه دور از خشونت
امیدوار بود؛ مگر اینکه بخشی از قلمرو دانشهای روان شناسی، جامعه شناسی و
علم سیاست را از همان اوان پیدایی و جدایی این شاخهها از سایر دانشهای بشری، آسیب شناختی خشونت به خود اختصاص داده و به پیشرفتهای چشمگیر نظری نیز نایل آمده است، اما آنچه که سوگمندانه ره به جایی نبرده است و
ضرورت بازکاویهای مجدد و دگرباره به ویژه از منظر منابع فرازمینی و وحیانی را سبب میشود، این واقعیت است که رهیافتهای دانش تجربی بشری نتوانسته است، آسیب خشونت را از پیکر اجتماع انسانی بزداید و یا دست کم در کاهش آن نقش مثبت و درخور اعتنا ایفا کند.
این کاستی را شاید بتوان با تحلیل و بررسی آسیب خشونت از نظرگاه دین و آموزههای دینی برطرف ساخت، زیرا که
معارف دینی حتی در تحلیل پدیدههای اجتماعی چون خشونت، به دلیل آنکه صبغه غالب آن هدایت گری و تعالی بخشیدن به انسان و جامعه انسانی است، راهبردهای عینی و عملی ارائه میدهد؛ با به کاربستن این راهکردها ـ به ویژه آنکه دچار تنگناهایی چونان قشر بینی، محدود اندیشی و یک سویه نگری در شناخت جهان، انسان و جامعه انسانی نیست ـ میتوان جامعه و روابط اجتماعی پالوده از خشونت و مبتنی بر مهر، مدارا و
محبت را پی نهاد و به نظاره نشست.
خشونت از زوایا و منظرهای مختلف، به انواع گوناگون و سویههای چندی تقسیم شدنی است؛ از یک منظر، خشونت در چهار بستر قابل تحقق است و در چهار حوزه مطالعاتی جای میگیرد.
قلمرو رفتار فردی به مثابه یک حالت روحی و روانی که فرد را به قانون ستیزی، هنجارشکنی، پرخاشگری و خشونت وادار میکند. به
عقیده برخی از روانکاوان، برتریطلبی، مهرخواهی و عزلتگزینی ـ که جملگی رفتارهای نابسامان و ناهنجار هستند ـ سازوکار کلی برای رفتارشناسی و طبقهبندی رفتاری آنان به شمار میرود. نمونه تاریخی و قرآنی این نوع خشونت را میتوان در اقدام یکی از فرزندان آدم به قتل برادرش و کشتن
حضرت موسی (علیهالسّلام) فردی از دشمنان خود را در کشور
مصر، پیش از
نبوت و پیامبری خویش، سراغ گرفت. این دو رویداد در آیات ۲۷
سوره مائده و ۱۵ و ۱۶
سوره قصص آمده است.
عهدهدار اصلی تبیین خاستگاهها، نمودها و برآیندهای این نوع خشونت، دانش روانشناختی است.
قلمرو اجتماع، گاه رفتارهای خشن جامعه را در سطح گسترده در برمی گیرد و روابط و تعامل اجتماعی در ساحت کردارها و گفتارها ـ تعامل گفتاری و شنیداری ـ را دچار چالش و تنش میسازد، در این فرض، این اشخاص و افراد روانپریش و خشن نیستند که کارهای خلاف
سنت،
عرف،
فرهنگ و
قوانین، مرتکب میشوند، بلکه دستهها، باندها و گروههایی تبهکار و خشونتگر شکل میگیرند که بیشتر سطوح تعامل و روابط اجتماعی را با اختلال رو به رو میکند و در مواردی بر اثر گسست فرهنگی و یا سیاسی و یا عواملی از این دست، شیرازه هم زیستی مسالمتجویانه، عقلانی و سامانمند ساکنان یک حوزه فرهنگی و یا سیاسی، دستخوش خشونت و بیقانونی میشود، که در این صورت از چنان حالتی با عنوان
بحران اجتماعی یاد میگردد.
وضعیت خشونتبار اجتماعی پیش گفته، ممکن است معطوف به روابط درون گروهی و طبقات اجتماعی باشد؛ چه، در جامعههای پیچیده گروههای مختلف اجتماعی ممکن است با یکدیگر در ستیزه باشند و هر یک بر آن باشند که ارزشها و هنجارهای خود را بر تمام جامعه گسترش دهند، نمونههایی از این قبیل موقعیتها را میتوان در ستیزههای میان طبقات اجتماعی، میان گروههای دینی و میان گروههای قومی یا میان ملیتها پیدا کرد».
عنوان کلی و شاخصه عام این ستیزهها جنگ داخلی است.خشونت اجتماعی و گروهی معطوف به درون در برخی مواقع جنبه سیاسی دارد و بازتاب رفتار، قوانین و عملکرد نهادها و هویتهای سیاسی به شمار میآید و به صورتهای آشوب؛ توطئه و انقلاب (جنگ درون کشوری) نمود مییابد:
آشوب خشونت سیاسی نسبتا خودجوش و غیرسازمان یافته همراه با
مشارکت مردمی قابل ملاحظه، شامل اعتصابات سیاسی خشونتبار، شورشها و درگیریهای سیاسی و شورشهای محلی.
توطئه خشونت سیاسی بسیار سازمان یافته، همراه با مشارکت محدود، شامل سوء قصدهای سیاسی سازمان یافته، تروریسم در مقیاس کوچک، جنگهای پارتیزانی در مقیاس کوچک،
کودتا و
طغیان.
انقلاب یا
جنگ درون کشوری خشونت سیاسی بسیار سازمان یافته همراه با مشارکت مردمی گسترده که به منظور سرنگونی
رژیم یا در هم شکستن دولت طراحی شده و همراه با خشونت گسترده باشد، شامل تروریسم و جنگهای پارتیزانی در مقیاس گسترده وجنگهای داخلی.
حیات اجتماعی و تاریخی
بنیاسرائیل به روایت قرآن و عهد عتیق، تصویر کامل و روشنی از جامعه خشونتگر و دچار بحران اجتماعی خشونت ارائه میدهد؛ چه در روابط و تعامل درون قومی و چه در تعامل آنان با سایر اقوام و گروههای اجتماعی که به نوعی با آنان در تماس بودهاند، زیرا آنان روزی به کشتار دسته جمعی یکدیگر میپرداختند و روزی پیامبرانشان را که داعیان
صلح و هم زیستی مداراجویانه، ر
فاه اجتماعی،
عدالت و یگانه پرستی بودند از دم تیغ میگذراندند و گاه از دستورات فرمانروایی که به درخواست خود آنان و گزینش و
انتخاب پیامبران ایشان، تعیین شده بود سرپیچی میکردند. «و قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا قالوا انی یکون له الملک علینا و نحن احق بالملک منه و لم یؤت سعة من المال قال ان الله اصطفیه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم و الله یؤتی ملکه من یشاء و الله واسع علیم»
و گاه حتی بر سر چشمه آبی که خداوند به
معجزه حضرت موسی (علیهالسّلام) برای آنان جاری ساخته بود به نزاع و جدال پرداخته، هر قومی (فرزندان مربوط به یک
برادر از دوازده برادر فرزندان
یعقوب) خواهان آبشخور جداگانه میگردیدند. «و اذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا قد علم کل اناس مشربهم کلوا و اشربوا من رزق الله و لاتعثوا فی الارض مفسدین؛
و (به یاد آورید) زمانی را که موسی برای قوم خویش آب طلبید، به او دستور دادیم: عصای خود را بر آن سنگ بزن! ناگاه دوازده
چشمه آب از آن جوشید، آن گونه که هر یک (از طوایف دوازده گانه بنیاسرائیل) چشمه مخصوص خود را میشناختند. و گفتیم: از روزیهای الهی بخورید و بیاشامید، و در زمین فساد نکنید.»
«و اذ اخذ میثاقکم لاتسفکون دمائکم و لاتخرجون انفسکم من دیارکم ثم اقررتم و انتم تشهدون • ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم و تخرجون فریقا منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالاثم و العدوان و ان یاتوکم اسری تفادوهم و هو محرم علیکم اخراجهم…؛
و هنگامی که از شما (بنیاسرائیل)
پیمان گرفتیم که
خون هم را نریزید و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید، پس شما اقرار کردید و بر این پیمان گواه بودید. • اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید و در این
گناه و تجاوز به یکدیگر کمک مینمایید؛ (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بستهاید) حال آنکه اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند
فدیه میدهید و آنان را آزاد میسازید، با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما
حرام بود.»
«…افکلما جائکم رسول بما لاتهوی انفسکم استکبرتم ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون؛
آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری، چیزی بر خلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او
تکبر کردید (و از
ایمان آوردن به او خودداری نمودید) پس عدهای را
تکذیب کرده، و جمعی را به
قتل رساندید؟!»
اینها بخشی از آیات بسیار قرآنی است که پرده از چهره خشن جامعه یهودی بر میگیرد، چنان که عهد عتیق نیز دراین باره میگوید:
«شهری را که از دشمن میگرفتند، زنان، مردان و کودکان و پیران کهنسال با
حیوانات آنجا را در یک نقطه جمع میکردند و آنها را از دم شمشیر میگذراندند و میکشتند».
خشونت اجتماعی در جامعه یهود چنان ریشهدار و ماندگار بوده است که به قول اندیشمند فرانسوی گوستاو لوبون «ملت یهود هیچ گاه از جنایات جدا نبوده است، آنها وقتی اسیران فراوانی را میگرفتند
بدن آنها را پاره پاره میکردند و جلوی سگها میریختند و مردم شهر از کوچک و بزرگ و
پیر و
جوان را سر میبریدند».
جامعه یهودی هنوز که هنوز است میتواند
سمبل جامعه خشن به شمار آید؛ چه هم اکنون در دنیای معاصر، صهیونیسم یهودی خشونتبارترین رفتار را نسبت به جوامع مذهبی و قومی
مسلمان و
عرب انجام میدهد.
فشار و
شکنجه نوکیشان و کسانی که به
آیین جدید پیامبران و رسولان الهی ایمان میآوردند، از سوی گروههای واپس گرا و بیشتر مرفه جوامع پیشین و نیز اخراج مسلمانان نوکیش از سرزمین آبایی و اجدادی ایشان از سوی مشرکان
قریش و
آزار و
اذیت ایشان به جرم مسلمانی از دیگر نمونههای خشونت گروهی و اجتماعی است که در قرآن کریم از آنها یاد شده است:
«و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوالله مالکم من الله من اله غیره قد جائتکم بینة من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیاءهم و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین • و لاتقعدوا بکل صراط توعدون و تصدون عن سبیل الله من آمن به و تبغونها عوجا و اذکروا اذ کنتم قلیلا فکثرکم و انظروا کیف کان عاقبة المفسدین • و ان کانت طائفة منکم آمنوا بالذی ارسلت به و طائفة لم یؤمنوا فاصبروا حتی یحکم الله بیننا و هو خیر الحاکمین • قال الملا الذین استکبروا من قومه لنخرجنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا او لتعودن فی ملتنا قال او لوکنا کارهین؛
و به سوی
مدین برادرشان
شعیب را فرستادیم، گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودی ندارید، دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق وزن و پیمانه را ادا کنید و از اموال مردم چیزی نکاهید، و در روی زمین، پس از آنکه (در پرتو
ایمان و دعوت
انبیا)
اصلاح نشده است، فساد نکنید، این برای شما بهتر است، اگر با ایمان هستید • و بر سر هر راه ننشینید که (مردم با ایمان را)
تهدید کنید و مؤمنان را از راه خدا باز دارید و (با القای
شبهات) آن را کج و معوج نشان دهید • و به خاطر بیاورید زمانی را که اندک بودید و او شما را فزونی داد و بنگرید سرانجام مفسدان چگونه بود • و اگر گروهی به آنچه من به آن فرستاده شدهام، ایمان آوردهاند و گروهی ا یمان نیاوردهاند،
صبر کنید تا خداوند میان ما
داوری کند که او بهترین داوران است • اشراف زورمند و متکبر از قوم او گفتند: ای شعیب! به
یقین، تو و کسانی را که به تو ایمان آوردهاند از
شهر و دیار خود بیرون خواهیم کرد؛ مگر اینکه به آیین ما بازگردید. گفت: آیا میخواهید ما را باز گردانید هرچند مایل نباشیم؟!»
«یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جائکم من الحق یخرجون الرسول و ایاکم ان تؤمنوا بالله ربکم…• ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداءا و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء و ودوا لو تکفرون؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنها اظهار محبت میکنید؛ در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده
کافر شدهاند و رسول الله و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شما است از شهر و دیارتان بیرون میرانند… • اگر آنها بر شما مسلط شوند، دشمنان تان خواهد بود و دست و زبان خود را به بدی نسبت به شما میگشایند و دوست دارند شما به
کفر بازگردید.»
این دو
آیه نمونهای از آیات قرآنی است که در آنها از برخورد خشونتآمیز جوامع پیشین و جامعه عرب جاهلی با گروههای مذهبی نوآیین و مسلمانان سخن رفته است.
علامه طباطبایی در
تفسیر فراز پایانی آیه دوم میگوید:
«بسط ید (دست گشایی) بیان کنایی از کشتن،
اسیر گرفتن و انواع شکنجه و
عذاب است. و بسط السن (زبان گشایی)
کنایه از
دشنام و
ناسزاگویی است».
قلمرو
حکومت، در این فرض اگر خاستگاه خشونت، رفتار وعلمکرد حکومت و نهادهای حکومتی و معطوف به درون جامعه سیاسی باشد،
استبداد و خودفرمانی، نامیده میشود. اگر حکومت به رفتار خودسرانه و غیرقانونی دست بزند و یا حکومت خودفرمان و فاقد قانون مدون وضعی و یا عرفی باشد و خشونتهای قانونی خواهد بود؛ آن گاه که نهاد قانون گذار غیرمستقل و در اختیار قوه مجریه به مثابه ابزاری در جهت فراگیرشدن سلطه
حاکمیت و
قدرت و در سمت مخالف با آزادی و تامین
حقوق مردم قرار داشته باشد و در نتیجه قوانین خشن
جعل گردد و یا اینکه نهادهای اجرا کننده قانون، در نحوه اجرای قانون خشونت به خرج دهند.
خشونت دولتی و روش استبدادی ـ فاشیستی حکومت
فرعون که در سورههای مختلف قرآن از آن سخن رفته است نمایی از گونه خشونت حکومتی و دولتی را بازمی تاباند:
«واذ نجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون ابناءکم و یستحیون نسائکم و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم؛
و (نیز به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم؛ هم ایشان که همواره شما را به بدترین صورت آزار میدادند: پسران شما را سر میبریدند و زنان شما را (برای کنیزی)
زنده نگه میداشتند. و در اینها
آزمایش بزرگی از سوی پروردگارتان برای شما بود.»
از منظر دیگر، خشونت به «خشونتهای متمدنانه، خشونتهایی که هدف آن خود دفاعی است، خشونتهای ناشی از میل تهاجم، خشونتهای ناشی از رقابت، خشونت ناشی از تلاش برای کسی بودن و جای پایی داشتن، خشونت ناشی از تلاش برای هماهنگی خود با یک
الگو، خشونت ناشی از سرکوب کردن چیزهایی در خود و آزاری که انسان ازاین طریق برخود وارد میکند، خشونت ناشی از بی رحمی و ستم برخورد، خشونت ناشی از تلاش برای عدم خشونت»
تقسیم میشود.
چنان که از منظر روایی و ناروایی، خشونت، به مشروع و غیرمشروع، بخشپذیر است.
در تبیین چیستی خشونت،
تعریف مورد وفاق وجود ندارد. این بدان سبب است که هر کسی از پایگاه فکری، فرهنگی و اجتماعی خاص به خشونت نگریسته است و یا در مقام تعریف، گونه و یا عرصه ویژهای از خشونت را در نظر داشته است و یا حتی آنان که خشونت در ساحت معین ـ خشونت اجتماعی ـ را به تعریف نشستهاند به دلیل هم زیستی خشونت با زور، قدرت و نیرو، چه بسا داد و ستدهای مفهومی میان آنها صورت پذیرفته است.
خشونت یعنی: استفاده از زور، قدرت یا نیرو؛
در تعریف خشونت گفته شده است، خشونت یعنی: «استفاده از زور»
و یا «سوء استفاده از قدرت»
با اینکه مفاهیم زور، قدرت و خشونت نسبت این همانی ندارند؛ هر چند که در بیشتر موارد خشونت با توسل به زور و قدرت همراه است، اما استفاده از هر زور و قدرتی را نمیتوان خشونت نامید، حتی در شکل نامشروع کاربرد قدرت؛ چه اینکه زور و قدرت ابزاری است که میتوان به وسیله آن به اهداف مشروع و نامشروع، خشن و غیرخشن دست یازید. چنان که هر خشونتی به کارگیری زور یا قدرت را به همراه ندارد، مانند اعمال خشونت از طریق ایجاد
ترس،
اضطراب،
وحشت و یا جیغ کشیدن و فریاد برآوردن و یا خشونتهایی که میتوان آنها را خشونتهای نرم افزاری نامید؛ همچون
بهتان، شایعه افکنی و…
تفکیک مفاهیم قدرت، زور و خشونت را میشود چنین تبیین کرد: «قدرت هرگز خاصیت فرد نیست، بلکه به گروه تعلق میگیرد و فقط تا زمانی که افراد گروه با هم باشند وجود خواهد داشت. وقتی میگوییم کسی صاحب قدرت است، مراد عملا این است که از طرف عدهای معین از مردم این قدرت به او
تفویض شده است که به نمایندگی آنها عمل کند. پس در حقیقت «قدرت از آن مردم است» و «بدون مردم یا گروه قدرت وجود نخواهد داشت».
اگر درباره شخص یا فرد، قدرتمند به کار برده میشود کاربرد مجازی و استعاری است؛ زیرا آنچه در واقع در این فرق متصور است آن است که این شخص نیرومند است؛ چه این نیرو است که بر چیز منفرد و موجود یگانه
دلالت میکند و خاصیت یک شیء و یا شخص است، نه قدرت که فرآیند جمع است.
چنان که زور در
اصطلاح فلسفه سیاسی بر انرژی که از جنبشهای جسمانی یا اجتماعی حاصل میگردد دلالت دارد.
حال آنکه خشونت، دست کم در پارهای از گونههای خود از یک سو تا حدی میتواند بدون تعداد پشتوانه جمعی بروز یابد، چون خشونت متکی به اسباب و ابزار است، بدون ابزار و ادوات، خشونت امکانپذیر نیست. از دیگر سوی خشونت، عمل، کنش و رفتار است با اینکه زور، چنان که پیشتر گفته شد، فرآیند است.
بدین ترتیب اگر بتوان مفهومی نزدیک با خشونت سراغ گرفت،
مفهوم نیرو بیش از سایر مفاهیم با خشونت نزدیک تر است. زیرا ادوات و ابزاری که برای خشونت لازم است و بدون آنها خشونت امکان ندارد، برای آن ساخته میشوند که نیروی طبیعی خشونتگرا را فزونی ببخشد. این کارکرد تا بدانجا پیش میرود که در فرجام ممکن است جایگزین نیروی طبیعی شود.
در تعریف دیگر، «هر حمله غیرقانونی به آزادیهایی که جامعه رسما یا ضمنا برای افراد خود قائل گردیده خشونت است».
مقصود از آزادی در این تعریف اگر تنها حق آزادی در جنبههای مختلف آن باشد، تعرض به سایر حقوق ـ حقوق فطری، طبیعی و… ـ خشونت شمرده نمیشود.
افزون بر این، ستمها، تبعیضها و محدودیتهایی که بر شهروندان از سوی دولتهای مستبد و خودفرمان که برنامه و نظام قانونی ندارند، روا داشته میشود، در این تعریف نمیگنجد و خشونت نیست.
همچنین عملکرد حکومت اکثریت و
دموکراسی بدون
قانون اساسی که در بیشتر موارد به لگدمال شدن حقوق اقلیتها به گونه هراسانگیز میشود نباید خشونت به حساب آید.
از سوم سو، این تعریف تنها مخالفت با هنجارها و قوانین مجعول را خشونت میشناسد؛ که برآیند آن اولا این است که خشونتهای قانونی، خشونت نباشد. دوم اینکه خشونت میبایست امر اعتباری باشد و فاقد حقیقت جداگانه، عینی و دارای موجودیت فراتر از اعتبار باشد، یا اینکه خشونتهای کیفری و حقوق جزا و اقدامات سرکوبگرانه برای افراد و اعمال مخل
امنیت افراد و یا جامعه از جانب حکومت را نمیتوان خشونت نامید. روا و مشروع بودن این اقدامات را نمیشود سبب آن دانست که هویت خشن و سرکوبگرانه آن را نادیده بینگاریم.
نکته دیگر اینکه اگر خشونت اقدام غیرقانونی بر خلاف آزادی باشد و
آزادی نیز چنان که گفته شده عبارت باشد از: وابسته نبودن به هیچ چیز دیگری مگر قوانین، این تعریف همراه با دور، و تهی از هرگونه
معرفت و آگاهی بخشی نسبت به شناخت خشونت خواهد بود؛ زیرا که برآیند تعریف چنین میشود: هرآنچه خلاف قانون است، خلاف قانون است.
در تعریفهای دیگری، خشونت یعنی: «هرگونه تهاجم فیزیکی بر هستی انسان که با انگیزه وارد آوردن آسیب، رنج و یا لطمه زدن همراه باشد».
و یا «کاربرد نیروی فیزیکی و یا تهدید ناشی از کاربرد نیروی فیزیکی که میتواند لطمات جسمی، معنوی، بر شخص یا اشخاص بگذارد».
این گروه از تعریفها هر چند از این نظر که بخشی از گونههای مختلف خشونت، چون خشونت فردی، گروهی، سیاسی، دولتی را پوشش میدهد در خور توجه است. اما محدود ساختن خشونت به تهاجم و یا کاربست نیروی فیزیکی چون خشونتهای روانی و معنوی را در بر نمیگیرد. از این رو نمیتوان این گروه از تعریفها را نیز تعریف جامع و نهایی خشونت به شمار آورد.
پارهای نیز با جداسازی جنبههای مختلف خشونت گفتهاند:
«از نظر شخصی و روانی، خشونت، تندخویی و منش سختگیرانه و یا بروز ناگهانی و انفجارگونه نیرویی است که صورت تهدید کننده، مخرب و گاه قتال به خود میگیرد.»
از جنبه اجتماعی، خشونت، به نابردباری مذهبی، «دگرناپذیری فکری» و یا «استفاده از زور و قدرت به شیوهای مخرب به وسیله نهادها یا هویات اجتماعی در راستای تحصیل غایات مورد نظر این نهادها» تعریف میشود.
چنان که در بعد سیاسی، خشونت، یعنی «عدم مماشات با رقبای سیاسی، قاطعیت و عدم چشم پوشی از خلاف و خطای متهمان و مجریان»، «نوعی رفتار سیاسی که حاوی عنصر اعمال ناشایست قدرت است».
«تعریف خشونت به: شیوههای خلاف نرم (norm) و خلاف طبع، دست بردن…»
نیز چنان که باید از عهده برنیامده است؛ چه اینکه گذشته از سرچشمههای اومانیستی این تعریف و تاثیرپذیری افزون آن از آرا و نظریات تربیتی فیلسوفان اجتماعی چون ژان ژاک روسو که میگویند بروز رفتار پرخاش جویانه در کودکان از هنگامی بروز میکند که حرکات جسمی آنان مقید شود، چه این محدودیت، باعث احساس محرومیت و حالت ناکافی در کودک میگردد که یکی از نمودهای آن رویکرد به خشونت است، پرسشها و کاستیهای فراروی این تعریف قرار دارد؛ از جمله اینکه:
۱. این تعریف بر پیش فرض
سرشت و
طبیعت پیشینی داشتن انسان استوار است. در همین فرض اگر طبع و
میل انسانی، چنان که برخی میگویند، اساسا به سوی زشتیها و پلیدیها و خشونتورزی باشد و یا وجه غالب طبیعت و سرشت انسانی چنین باشد، جلوگیری از شکوفایی چنین طبع را میتوان خشونت نامید؟
۲. به فرض آنکه انسانها در سرشت نخستین خویش دارای طبع خیرخواهانه باشند، اما بر اثر عوامل تربیتی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، کج روی و
انحراف، طبع دوم و ثانوی آنها گردیده باشد
حرکت و مشی بر وفق چنین طبع و هم آوایی با آن را میشود مداراجویی و مخالفت با آن را خشونت نامید؛ چون خلاف نرم و طبع و پسند چنان فرد یا جامعه است؟ گمان نمیرود کسانی که از تعریف پیش گفته دفاع کردهاند، جسارت پذیرش این فرآیند را داشته باشند.
اگر خواسته باشیم از انواع مختلف خشونت، تعریف یگانه ارائه دهیم، میشود با رعایت و در نظر داشت چند نکته به این منظور دست یافت:
یک. خشونت، خودگونهای از آسیبهای اجتماعی به شمار میرود، چنان که نوعی اختلال رفتاری در فرد به حساب میآید که گاه یک جامعه در تعامل و روابط شهروندان با یکدیگر و یا روابط دولت و ملت و یا روابط بین ملتها و دولتها، دچار آن میگردند، بدین ترتیب میباید در تعریف خشونت مفهوم و نمایی کلی از آسیب اجتماعی را لحاظ کرد، تا به
رهیافت درست و روشن تری نسبت به یکی از مصادیق آن نایل آییم.
دو. در تعریف و ارائه تصویر کلی از آسیب اجتماعی میشود گفت: هر چیزی که با
عرف و قراردادهای اجتماعی، مذهبی و هنجارهای یک جامعه هماهنگی نداشته باشد، آسیب اجتماعی شناخته میشود.
سه. با
الهام از
ماهیت و تعریف آسیب اجتماعی میتوان آنچه را در پی میآید، تعریف بهتر نسبت به سایر تعریفها برای خشونت دانست:
«اقدام علیه جسم، جان، شرف، مال، حقوق فطری، طبیعی، اجتماعی و معنوی فرد، افراد، هویتها و هنجارهای اجتماعی».
واژه اقدام در این تعریف شامل اقدام فیزیکی چون
قتل،
ضرب،
جرح،
غارت،
دزدی و نیز اقدامهای معنوی مانند تهدید،
توهین ، بهتان،
سخریه و… میگردد؛ چه این هر دو طیف، ازمصادیق اقدام علیه میباشد، چنان که این تعریف، گونههای متنوع خشونت فردی، گروهی، سیاسی، روانی، اقتصادی و فرهنگی را در قلمرو خویش جای میدهد.
این تعریف از خشونت را میتوان نزدیکترین تعریف خشونت با آموزههای قرآنی و نگرش دینی نسبت به خشونت دانست؛ چه قرآن، شمار وسیعی از رفتارها را در قلمرو خشونت قرار میدهد؛ رفتارهایی چون، قتل، ضرب و جرح، سرقت،
زنا،
رباخواری، تمسخر،
استهزا،
افترا و
غیبت، بخشی از رفتارهای خشونتآمیزی هستند که قرآن از آنها یاد کرده است. رهیافت به این نگره قرآنی از راه درنگ و تامل در فراخنای مفهومی واژه ظلم که واژه کلیدی در ترسیم و تبیین خشونت در نگره قرآنی میباشد، میسر میگردد.
ظلم در کاربرد لغوی به معنای ناقص کردن حق و گذاشتن شیء در غیر موضع آن (خلاف عدل) میباشد. این منظور در
لسان العرب میآید:
«الظلم: وضع الشیء فی غیر موضعه؛ ظلم گذاشتن چیزی در غیر محل آن است.».
او سپس میافزاید: اصل ظلم، جور و تجاوز از حد است.
در قرآن نیز ظلم به همین معنی به کار رفته است؛
راغب در
مفردات مینویسد:«ظلم، نزد اهل
لغت و شمار زیادی از علما گذاشتن چیزی در غیر محل آن است و به تجاوز از حق نیز ظلم گفته میشود.»
در نهایه آمده است:«اصل ظلم، ستم و تجاوز از حد است».
طبرسی در تفسیر آیه ۳۵
سوره بقره مینویسد:«اصل ظلم، کم کردن حق است و یک قول آن است که اصل ظلم، گذاشتن چیزی در غیر آن است.»
پیداست که برگشت هر دو معنی ـ بدان سان که صاحب
قاموس قرآن میگوید ـ به یک چیز است، چه گذاشتن شیء در غیر محل و موضع آن نیز، ضایع کردن حق و دادن آن به غیر صاحب حق است.
از سوی دیگر، ستاندن و یا کاستن حق بر پایه تمامی تعریفهای پیش گفته، خشونت به شمار میرود. بدین ترتیب هرجا که در قرآن، رفتار و گفتاری ظلم به حساب آمده باشد، بدین معنی است که چنان گفتار و رفتاری خشونت است. این قانون، واژگان هم خانواده و هم مفهوم با ظلم، مانند
تحدی و تجاوز را نیز در بر میگیرد.
در روایتی از
امام محمدباقر (علیهالسّلام) آمده است که همه روزه افرادی از مسلمانان در حالی که مجروح و مضروب بودند خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میآمدند و عرض حال میکردند، اما پیامبر آنها را به
صبر و تحمل دعوت میکرد، تا آن گاه که پس از
هجرت مسلمانان به مدینه این آیات نازل گردید و به مسلمانان جنگ با مشرکان را روا اعلام کرد.
«اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر • الذین اخرجوا من دیارهم بغیرحق الا ان یقولوا ربنا الله…؛
به کسانی که
جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه
جهاد داده شده است، چرا که مورد ستم قرار گرفتهاند و خدا بر یاری آنها توانا است. همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه میگفتند: پروردگار ما خدای یکتا است.» بیشتر قرآن پژوهان و مفسران، این آیه را نخستین دستور و
تشریع الهی و اسلامی درباره جهاد میدانند و این پس از مدتها رفتار بس خشن مشرکان
مکه با تازه مسلمانانی بود که به کیش نو پدید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگرویدند و تقصیری جز این نداشتند.
دو نکته را به صورت شفاف و روشن میتوان از این آیه استفاده کرد: نخست تساوی خشونت و ظلم؛ و دیگر اینکه کشتن درمقام
دفاع از حق خود خشونت به شمار نمیرود، زیرا که ظلم و ستم به حساب نمیآید.
از شواهد دیگری که به صورت کلی برابری دو مفهوم خشونت و ظلم را در
فرهنگ اسلامی و قرآنی گواهی میکند میتوان بدین گونه یاد کرد:
۱. سلب آزادی دیگران در هر عرصه از جمله در عرصه باور،
اندیشه، سنتهای دینی و مذهبی، خشونت است،
قرآن کریم با یاد کرد نمونهای از محدودیت و سلب آزادیهای مذهبی و دینی، عاملان آن را ستمکارترین افراد معرفی میکند
«و من اظلم ممن منع مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و سعی فی خرابها…؛
کیست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در
مساجد او جلوگیری کرده و تلاش در جهت ویرانی آنها نمود؟! »
فراخنای واژه مساجد در این آیه، چنان که برخی از قرآن پژوهان گفتهاند، تمامی عبادتگاههایی را که مردمان درحوزه سنتهای فرهنگی مختلف در آنها به تکریم باورهای دینی و برپایی شعایر دینی میپردازند شامل میگردد. بازداشتن مردمان از اقامه سنتهای دینی و مذهبی شان خشونت و ضد مداراست؛ چه آنکه مدارا یعنی: «عدم مداخله و ممانعت یا اجازه دادن از روی قصد و آگاهی به اعمال یا عقایدی که مورد پذیرش و پسند شخص نباشد. تحمل عقاید رقیب در عین باورمندی و پای بندی به حقانیت اعتقادات خود، سعه صدر علمی و گشودن فضای باز تعامل افکار، دیدگاهها، نظریهها و…» این خشونتگری و سلب حق آزادی در نگره قرآنی ستمگری است.
۲. از راههای
شناخت مفاهیم واژگان، شناخت مفاهیم
ضد و مقابل با آن مفاهیم است، مفاهیمی که نقطه مقابل خشونت قرار دارد و مخالف آن است عبارتند از مفاهیم مدارا، نرمی و ملایمت (لین). انسانهایی که اهل مدارا، ملایمت، لطف و نرمی درکردار و رفتار نباشند خشن به شمار میآیند. این تقابل در کاربردهای قرآنی نیز دیده میشود. در آیه ۱۵۹
سوره آل عمران آمده است:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک…؛
به (
برکت)
رحمت الهی در بر آنان (مردم) نرم و مهربان شدی؛ اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند…»
بر پایه این قانونمندی، قرآن کریم از پارهای رفتارهای مداراجویانه و مهربانانه یاد میکند، آن گاه کسانی را که چنین عملکردی ندارند ـ اهل
تسامح، مدارا و ملاطفت نیستند ـ، ستمکاران مینامد: «والذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش و اذا ما غضبوا هم یغفرون • و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوة و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون • و الذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون. و جزاؤ سیئة سیئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره علی الله انه لایحب الظالمین؛
کسانی که از گناهان بزرگ و اعمال زشت
اجتناب میورزند و هنگامی که خشمگین شوند
عفو میکنند. و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و
نماز را بر پا میدارند و کارهاشان به صورت
مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها
روزی دادهایم
انفاق میکنند • و کسانی که هرگاه ستمی به آنها رسد (تسلیم ظلم نمیشوند و) یاری میطلبند • کیفر بدی، مجازاتی است همانند آن، و هرکس عفو و
اصلاح کند،
پاداش او با خداست، خداوند ظالمان را دوست ندارد.» چنان که پیداست در این آیات، دستهای از روابط و تعامل شخص با خدا و سایر انسانها بر شمرده شده است.
در آن بخش از رفتارها و روابط که به تعامل اجتماعی بر میگردد، رفتارهایی مداراجویانه چونان تسامح، گذشت و صلح جویی ـ حتی در پاسخ به خشونت ـ مورد
ستایش و تایید قرار گرفته است و کسانی که به عوض تساهل، مدارا، بخشش و گذشت، خشونت میورزند ستمکار نامیده شدهاند.
نکته در خور تامل و شایان یاد این است که ظلم در کاربرد قرآنی گاه درباره رفتارها و باورهایی به کار رفته است که ارتباط پیدا و زودیاب با آنچه در تعریفهای معمول و رایج از خشونت در جامعه شناختی و روان شناختی آمده است ندارد، مانند مواردی که ظلم بر
شرک و
بتپرستی،
تکذیب پیامبران و
انکار آیات الهی به کار رفته است. این بدان جهت است که در نگرش قرآنی این موارد نیز خشونت است، اما خشونتی از نوع خودآزاری و خودسرکوبی؛ چه اینکه در جملگی این عرصهها انسان ستمگر و خشونتپیشه، حقوق فطری، نیازهای اصلی و اساسی را که ریشه در زیرینترین لایههای وجود او دارند، زیر پا مینهد و راه رشد، حرکت آزاد، تکاملی و بالنده را بر خود میبندد؛ زیرا در باور قرآنی و دینی، انسانها بر صبغه و سرشت خداجویی و کمال خواهی آفریده و زاده میشوند:
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم…؛
پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار گردان. این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده. دگرگونی در
آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار…»
در
حدیث نبوی آمده است: «کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه؛ هر زادهای بر سرشت توحید زاده است، پس والدین وی، او را یهودی، نصرانی یا مجوسی گردانند.».
از این رو هرگونه رفتار و عملکرد جوارحی و جوانحی که با این سرشت و تمایل فطری و حق طبیعی در
تعارض و ناسازگاری باشد و آن را تباه و نابود کند، ظلم، ستم و خشونت است؛ از نوع خشونت برخویشتن خویش.
سخن کریشنا مورتی درباره خشونت که «خشونت ناشی از سرکوب کردن چیزهایی در خود و آزاری که انسان در این طریق برخود وارد میکند؛ خشونت ناشی از بی رحمی و ستم»
را گونهای از انواع خشونت برشمرده، برابر همین تحلیل درخور فهم است.
علامه طباطبایی پس از آنکه ظلم را به مفهوم «خروج از جاده عدل» میداند،
میافزاید: «اگر چه
گمان بر این است که آنچه مردمان در وهله نخست از ظلم در مییابند، ستم اجتماعی و تجاوز به حقوق اجتماعی از راه سلب
امنیت جان، عرض یا مال فردی از افراد جامعه است، اما فهم عرفی به این مفهوم توسعه بخشیده نه تنها هرگونه رفتار غیرقانونی و سنتشکنی را ظلم میشمارد که هرگونه گناه و سرپیچی از فرمان مولوی را ستم بر خود میداند، بلکه نافرمانی خداوند سبحان را از آن رو که حق مشروع فرمان بری بر انسانها دارد و نیز مخالفت با تکالیف را ستم قلمداد میکند…»
بخشی از فرآیندهای علمی و تحقیقی این رهیافت را میتوان بدین گونه برشمرد:
۱. عدالت و ستم بر روی هم معیار بازشناسی خشونت از غیرخشونت است، به این معنی که هررفتار، گفتار و عملکردی که در قلمرو مفهومی ظلم و ستم قرار گیرد عمل خشونتبار است، چنان که تمامی آن دسته از گفتارها و رفتارها و باورهایی که در چارچوب مفهومی عدالت بگنجد خشونت به حساب نمیآید، هرچند که با شدت عمل،
ضلالت و زجر و رنج همراه باشد.
۲. تمامی زمینهها و عواملی که در تعامل و روابط انسانها با خود، دیگران، روابط دولت، ملت و یا
روابط بین المللی باعث رویکرد و رفتار ستمگرانه و ظالمانه میشود، همان زمینهها و عوامل، اسباب رویکرد به خشونت نیز هستند.
۳. خشونت عبارت است از: نافرمانی
خداوند و اقدام علیه
جسم،
جان،
شرف، مال،
حقوق طبیعی، فطری و موضوعی خود، دیگران، هویتها، نهادهای اجتماعی و جوامع انسانی.
و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند
طالوت را برای زمامداری شما
مبعوث (و
انتخاب) کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم و او
ثروت زیادی ندارد؟! گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و او را در
علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است، خداوند ملکش را به هر کس بخواهد میبخشد و
احسان خداوند وسیع است و (از لیاقت افراد برای منصبها) آگاه است.
اینک نمونهای از رفتارهایی که قرآن آنها را رفتار و یا گفتار ظالمانه و ستمگرانه و در نتیجه خشونت میشناسد، میآوریم:
بارزترین مصداق خشونتهای فردی در آیات قرآن قتل نفس است.
انسانی که به ناحق و بدون رواداشت مقررات و هنجارهای اجتماعی و دینی به
قتل میرسد مظلوم است و مورد خشونت، پس آنکه جان وی را ستانده است ظالم است و خشونتگر:
«ولاتقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلایسرف فی القتل انه کان منصورا؛
کسی که خدا کشتنش را
حرام کرده است مکشید؛ مگر به حق، و هر کسی که به ستم کشته میشود به خون خواه او قدرتی دادهایم، ولی در
انتقام از حد نگذرد که او پیروزمند است.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان، از توصیف قتل نفس به
تحریم خداوند (حرم الله) استفاده کرده است که چنین توصیفی اشاره دارد به حرمت قتل نفس در تمامی شرایع پیشین و وحیانی.
همین مطلب و نیز تساوی خشونت و ظلم با آنچه درباره داستان فرزندان
آدم در قرآن آمده نیز تایید میشود. قرآن در داستان فرزندان آدم از زبان فرزندی که بعدا به قتل رسید ـ هابیل ـ حکایت میکند که او پیش از آنکه به قتل برسد به برادرش ـ قابیل ـ گفت:
«… ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک انی اخاف الله رب العالمین • انی ارید ان تبوء باثمی و اثمک فتکون من اصحاب النار و ذلک جزاء الظالمین؛
من بر تو دست نگشایم که تو را بکشم، من ازخداوند که پروردگار جهانیان است میترسم • میخواهم که هم گناه مرا به گردن بگیری و هم گناه خود را تا از دوزخیان گردی که این است پاداش ستمکاران.»
در این آیه مبارکه نیز خشونتگری منتهی به قتل، ستمگری و قاتل خشونتگر، ستمکار توصیف شده و کیفریکسان اخروی برای آن دو (قاتل ـ ظالم) پیش بینی شده است.
در داستان حضرت موسی (علیهالسّلام) بدان گونه که در
سوره قصص آمده است؛ به هنگام
منازعه و درگیری یکی از پیروان موسی با فردی از مخالفان وی، موسی به طرفداری از پیرو خویش دخالت کرده و با ضربت مشتی مرد فرعونی را از پا در آورد. اما بی درنگ از این عمل خویش ابزار پشیمانی کرد و ارتکاب قتل را ظلم و ستم بر خویشتن نامید:
«قال رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی…؛
گفت: ای پروردگار من، من به خود
ستم کردم. مرا بیامرز! » در این مورد نیز خشونتی که به قتل میانجامد با عنوان ظلم توصیف شده و به جای کاربرد صفت قاتل، ظالم گفته شده است و این یعنی تساوی خشونت و ظلم.
گروهی از مسلمانان
صدر اسلام به انگیزه خداخواهی، معنویت گرایی و پرهیز از
دنیا برخی از خوردنیها و پوشیدنیهای لذیذ و زینتی را بر خود ناروا میشمردند و از
تمتع جنسی از همسرانشان دوری میکردند، در پی آن، آیه زیر نازل گردید:
«یا ایها الذین آمنو لاتحرموا طیبات ما احل الله لکم و لاتعتدوا ان الله لایحب المعتدین؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید، چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما
حلال کرده است حرام نکنید و از حد تجاوز ننمایید، زیرا خداوند متجاوزان را دوست ندارد.» خود محدود سازی در این آیه مبارکه، خشونت بر خویشتن نامیده شده است، زیرا که «تعدی» از مفاهیم هم خانواده با ظلم و ستمگری است وعمل ستمگرانه رفتار خشونتگرانه نیز میباشد.
خشونتهای خانوادگی از رایجترین انواع خشونت در جوامع قبیلهای و سنتی پیش از
اسلام در
شبه جزیره عربستان بوده است؛ با آمدن
دین اسلام، مقررات و قوانین ویژهای در این باره
تشریع و پس از تشکیل حکومت نبوی در
مدینه و سایر نقاط که در قلمرو حکومت اسلامی قرار گرفت به اجرا درآمد.
درآیات ۲۲۶ تا ۲۴۱ سوره بقره بخشی از مقررات و آیین زندگی خانوادگی اسلامی تبیین شده و شماری از سنتهای خشن و جاهلی پیش از اسلام درباره زنان (همچون به
ارث بردن زنان شوهر مرده، خودداری شوهران از پرداخت
مهر و معاش زنان مطلقه در مدت زمان
عده،
غصب اموال و دارایی آنها، خودداری از
طلاق و نگهداشت زنان در قید
نکاح و همسری به رغم تنفر و انزجار قلبی از ادامه زناشویی از سوی شوهر و…) مورد نکوهش قرار گرفته و مقررات جدید عاری از این خشونتها به مثابه جای گزین آن سنتهای خشن تشریع گردیده است.
در آیه ۲۳۰
از تضییع حقوق زن مطلقهای سخن میگوید که شوهرش در آخرین فرصتهای سرآمدن عده به زن خود رجوع میکند و طلاق را بر هم میزند؛ نه به این منظور که زندگی با او را از سر گیرد، بلکه به انگیزه رنج و آزار زن و جلوگیری از ازدواج دوباره او با دیگری بارها دست به این اقدام میزند، قرآن چنین کاری را ظلم و ستم مینامد:
«ولاتمسکوهن ضرارا لتعتدوا و من یفعل ذلک فقد ظلم نفسه…؛
برای آنکه به آنها (زنان مطلقه خود) زیان برسانید یا ستم بکنید، نگاهشان مدارید و هرکس چنین کند بر خویشتن ستم کرده است.»
زیاده بر یادکرد جداگانه و یکایک مواردی از خشونتهای خانوادگی، قرآن قانون و دستور کلی در این باره بیان میکند، مبنی براینکه قانونشکنی خود خشونت و ظلم است که باید از آن پرهیز کرد:
«تلک حدود الله و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون؛
اینها حدود (قوانین) الهی است، از آن تجاوز مکنید. آنان که از
حدود الهی بگذرند از ستمکاراناند.»
با توجه به اینکه در این مجموعه از آیات از یک سو دستهای از رفتارهای نابهنجار که در تمامی تعریفها از خشونت، کردار خشن به حساب میآیند یاد شده و از دیگر سو ارتکاب این رفتارها و نادیده انگاشتن قوانین جدید و الهی ستم معرفی کرده شده، میشود بدین نتیجه رسید که میان قانون شکنی (تعدی از حدود خداوند) که از مصادیق بارز خشونت میباشد با ظلم و ستم، نسبت این همانی برقرار است. «و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون» و این بدان معنی است که در نگاه قرآن، میان دو موضوع و مفهوم خشونت و ستمگری یگانگی ماهوی وجود دارد و شناخت یکی شناخت دیگری و تعریف یکی تعریف دیگری است.
رباخواری، سرقت، استهزا، غیبت و دشنام نمونههای خشونت اجتماعی در قرآن هستند.
رباخواری و بهره افزون گرفتن از بدهکاران که نوعی
اجحاف، تضییع حق مالی
بدهکار و تباه ساختن تدریجی زندگی اوست در نگرش قرآنی از زشتترین انواع خشونت به شمار آمده و جنگ با خدا توصیف شده است:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربوا ان کنتم مؤمنین • فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله و ان تبتم فلکم رءوس اموالکم لاتظلمون و لاتظلمون؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید، تقوای الهی پیشه کنید و آنچه از (مطالبات)
ربا باقی مانده است رها کنید اگر ایمان دارید • و اگر
توبه کنید سرمایههای شما از آن شما است (اصل سرمایه بدون سود) نه ستم میکنید و نه ستم بر شما وارد میشود.»
عمل رباخواری که گویی برای شفاف نمایاندن و ترسیم هر چه گویاتر زشتی و خشونتباری آن به مثابه جنگ با خدا توصیف شده است، عملکرد ظالمانه و ستمگرانه نیز به شمار میآید، چه خداوند فرموده است اگر رباخوار از کرده خود پشیمان گردد و از رباخواری دست بردارد، نه بر او و نه بر ربا دهنده ستم نخواهد شد،
مفهوم این بیان این است که در صورت استمرار این برنامه، رباخوار، هم زمان عمل خشونتبار جنگ با خدا را که ستمکاری نیز میباشد مرتکب میگردد. در چنین فرآیندی است که این همانی خشونت و ستمکاری در تعامل اجتماعی اقتصادی افراد وجامعه با یکدیگر صورت میبندد.
سرقت و دزدیدن مال دیگری هرگاه با ایجاد
رعب، وحشت و ترس و به صورت مسلحانه صورت پذیرد در تعریفهای رایج از خشونت میگنجد، اما از زاویه نگره قرآنی و دیانت اسلامی به هر شکلی که انجام شود عنوان خشونت و ستمگری را بر میتابد، در سوره مبارکه مائده پس از یاد کرد کیفر دنیوی راهکار توبه و بازگشت نموده شده است:
«فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه ان الله غفور رحیم؛
اما آن کس که پس از ستم کردن، توبه و جبران نماید، خداوند توبه او را میپذیرد، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»
یادکرد صفت ظلم به جای دزدی و نیز ظلم نامیدن سرقت، نشانگر آن است که عمل دزدی در حوزه مفهومی ظلم جای میگیرد و خشونت دزدی، ستمکاری نیز هست.
استهزا و به ریشختند گرفتن،
طعن و
عیبجویی، القاب و صفات و پساوندهای زشت افزودن به اسامی دیگران، که چه بسا از
تکبر و خودبرتربینی برمیخیزد و در بیشتر موارد بدون حضور و آگاهی طرف مقابل صورت میگیرد، از آن سبب که اقدام علیه
کرامت،
حیثیت و عرض انسانها بوده و موجب لطمات روحی و ویرانگریهای روانی فرد میگردد، خشونت است و انجام دهندگان این دست گفتارها ظالمان خشونتگرایند:
«یا ایها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیرا منهم و لانساء من نساء عسی ان یکن خیرا منهن و لاتلمزوا انفسکم و لاتنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظالمون؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز نهاده شود و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند.»
در آیه بعدی گونه دیگری از خشونت گفتاری، غیبت کردن، یاد شده و برای تردیدزدایی و آشکارساختن
هویت واقعی و خشن غیبت آن را به سبعیت، درندگی و خوردن گوشت انسان
مرده همانند کرده است. همانند ساختن
غیبت و خشونت گفتاری به دریدن تن و جسم انسان مرده، جز برای این نیست که زشتی، چندش آور بودن و خشونت هرچه بیشتر چنان عملی را به تصویر بکشد؛ چه طبع هر انسانی از دریدن و خوردن گوشت انسان مرده انزجار و
نفرت دارد:
«…ولایغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه…؛
و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! به
یقین همه شما از این
امر کراهت دارید.»
در روایتی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سیمای ملکوتی و معنوی (واقعی) خشونتهای گفتاری پیش گفته، بدین گونه ترسیم شده است:
«آن گاه که مرا به
معراج بردند به مردمانی گذشتم که چنگالهایی مسین داشتند و با آن چهرهها و سینه هاشان را چاک میزدند، از
جبرئیل پرسیدم: اینها کیانند؟ گفت: اینها کسانی هستند که گوشت مردم را میخوردند و
آبرو و حیثیت مردم را خدشه دار میساختند».
قرطبی در تفسیر خود با
الهام از نصوص قرآنی و روایی مربوط به این موضوع مینویسد:
«هر کس مسلمانی را سرزنش و یا عیبجویی کند و یا عرض و کرامت او را خدشه دار سازد، چنان است که گوشت او را زنده زنده بخورد و هر کس دیگری را غیبت کند، چنان است که گوشت مرده او را بخورد».
فخررازی در تفسیر آیه مبارکه مینویسد:
«این تشبیه اشاره دارد به اینکه آبروی انسان، همچون خوردن گوشت اوست و این از نوع
قیاس به ظاهر است، بدین معنی که منزلت عرض آدمی از گوشت او بالاتر است، پس اگر انسان خردمند خوردن گوشت کسی را نمیپسندد، فروریختن آبرو و حیثیت او را به طریق اولی نمیپسندد».
دشنام دادن، به کاربردن واژگان رکیک و نیشدار، نمونههای دیگری از خشونتهای گفتاری است که جز در هنگامی که شخص مورد خشونت قرار میگیرد، روا نیست:
«لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما • ان تبدوا خیرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان الله کان عفوا قدیرا؛
خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیهای دیگران را اظهار کند؛ مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است • اگر نیکیها را آشکار یا پنهان سازید و از بدیها گذشت نمایید، خداوند آمرزنده و تواناست.»
روابودن مقابله به مثل در برابر خشونت، تنها گزینه نیست، بلکه گزینه برتر، چنان که فراز پایانی آیه دوم بدان اشاره دارد،
عفو و گذشت است؛ آرایهای که خدای انسان نیز بدان آراسته است.
سیاست اصلی حکومت فرعون در استبداد، استکبار و سلب آزادیهای سیاسی اجتماعی، حقوق شهروندی و نادیده انگاشتن
حقوق انسانی و مقررات الهی در قرآن به روشنی ذکر شده و از مصادیق آشکار خشونتهای حکومتی محسوب میگردد.
حکومت فرعون از جمله حاکمیتهای استبدادی و فاشیستی است که در سورهها و آیات بسیار قرآن و به مناسبتهای مختلف از آن سخن به میان آمده است؛ از جمله در سوره مبارکه قصص که در آیات نخستین آن، شیوه حکومت فرعونی چنین توصیف شده است:
«ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم انه کان من المفسدین؛
فرعون در آن سرزمین برتری جست و مردمش را فرقه فرقه ساخت. فرقهای را زبون میداشت و پسران شان را میکشت و زنان شان را زنده میگذاشت؛ که او از تبهکاران بود.»
در آیه ۲۱ همین سوره به نقل از موسی (علیهالسّلام) چنین شیوه حکومتی و عملکرد خشن و مستبدانه را ظلم و ستم، و فرعون و دستگاه وی را ستمکاران (خشونتگران) معرفی میکند:
«فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین؛
ترسان و نگران از شهر بیرون شد، گفت: ای پروردگار من، مرا از ستمکاران رهایی بخش! »
چنان که بار دیگر درهمین سوره به حکایت از
حضرت شعیب (علیهالسّلام) حکومت فرعونی و شیوه جبارانه و خشن او را ستمکاری و دستگاه او را ستمکاران مینامد:
«قال لاتخف نجوت من القوم الظالمین؛
گفت: مترس، که از مردم ستمکار نجات یافتهای.»
در آیات ۳۸ تا ۴۰
همین سوره، داعیه خداوندگاری فرعون بر
رعیت و مردم،
استبداد،
استکبار و ستمکاری وی یاد شده و فرورفتن فرعون با خیل و حشم و لشکریانش در اعماق
رود نیل ، نمونهای از پایان شوم و عبرت آموز تمامی حاکمیتهای خشونتگر و خودکامه دانسته شده است:
«و قال فرعون یا ایها الملا ما علمت لکم من اله غیری… و استکبر هو و جنوده فی الارض بغیر الحق… فاخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم فانظر کیف کان عاقبة الظالمین؛
فرعون گفت: ای جمعیت اشراف! من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم … و سرانجام فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین استکبار کردند… ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم، اکنون بنگر پایان کار ظالمان چگونه بود.»
چنان که در
سوره انفال، حکومت فرعون و حاکمیتهای همانند آن را که تبعیض،
سلب آزادیهای سیاسی اجتماعی، حقوق شهروندی و نادیده انگاشتن
حقوق انسانی، حقوق و مقررات الهی، شیوه و سیاست اصلی حکومت آنان بوده است و با مردم چونان بندگان و بردگان رفتار کرده و از هیچ گونه برخورد خشن و غیرانسانی چون نسل کشی و بردهگیری ابا نمیورزیدهاند، در یک قاعده و حکم کلی، حکومتهای جور و ستمکار معرفی میکند:
«کداب آل فرعون و الذین من قبلهم کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم و اغرقنا آل فرعون و کل کانوا ظالمین؛
شبیه آل فرعون و کسانی که پیش از آنها بودند، آیات پروردگارشان را تکذیب کردند، ما هم به علت گناهان شان آنها را هلاک کردیم و خاندان فرعون را غرق کردیم و همه آنها ظالم و ستمگر بودند.»
آواره کردن گروهی مردمان یک سرزمین از زادبوم و سرزمین آبایی و اجدادی شان، چه به وسیله حکومتها و چه گروههای قومی، زبانی، مذهبی دیگر، بی گمان رفتار خشونتآمیز به شمار میرود. قرآن کریم این شیوه رفتاری را که از جمله نسبت به مسلمانان صدر اسلام (مهاجرین) روا رفته بود، عمل ستمکارانه مینامد، حال آنکه مقاومت و مبارزه تا سر حد کشته شدن و یا کشتن آواره کنندگان را نه تنها خشونت و ستمکاری که رفتار روا میشناسد.
عدالت، راهکار قرآن برای جلوگیری از خشونت:
با
الهام از متون و نصوص دینی و قرآنی میتوان گفت برای فرونشاندن
نزاع و خشونتهایی که هر از چندگاهی در جوامع انسانی رخ میدهد و برای استقرار
صلح و آشتی به جای خشونتگری و جنگ، سازوکاری جز تن دادن به قسط و عدالت (به مفهوم ستاندن حقوق ضایع شده و جبران زیان و خسارتهای وارد آمده از سوی متجاوز و آغاز کننده خشونت و در یک سخن، اعطای هر حقی به صاحب آن) نمیتوان جست که هم
عقلانیت و هم
عرف جوامع گوناگون انسانی بر روی آن توافق داشته باشند.
در قرآن کریم افزون بر یادکرد این واقعیت عرفی ـ عقلانی یادآور میشود که هر گاه یکی از دو طرف نزاع و خشونت به صلح و آشتی عادلانه تن در ندهد بر سایر افراد، گروهها و جوامع است که با طغیانگر به مبارزه و ستیز برخیزند و با اعمال فشار او را به پذیرش صلح و تن دادن به عدالت وادار کنند:
«و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امرالله فان فائت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا ان الله یحب المقسطین؛
و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند، آنها را آشتی دهید و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگرد، پس هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو، به عدالت صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشهگان را دوست میدارد.»
از این راهکار قرآنی میشود چنین نتیجه گرفت که اقدامهای سخت و شدید، هرگاه به منظور و ایجاد فرآیند ثبات،
آرامش و اجرای عدالت در جامعه باشد خشونت به شمار نمیرود، و این، یعنی رفتار و عملکرد عادلانه به هر صورت که تحقق یابد، خشونت نیست. سویه دیگر این فرآیند به طور طبیعی این خواهد بود که رفتار ظالمانه به هر شکل و شمایل و ابزاری که صورت گیرد، خشونت است.
آثار خشونت (قرآن)اجتناب از خشونت (قرآن)خشونت (قرآن)خشونت اصحاب اخدود (قرآن)خشونت با ابراهیم (قرآن)خشونت با انبیا (قرآن)خشونت با بنی اسرائیل (قرآن)خشونت با متکدی (قرآن)خشونت خانوادگی
دانشنامه موضوعی قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ماهیت و ابعاد خشونت در چشم انداز قرآن».