• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اخوان الصفا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اِخْوانُ الصَّفا، نام مؤلفان نوشته‌هایی که به رسائل اخوان الصفا و خُلّان الوفا مشهور شده است. بی‌گمان اخوان در دوران خود انسان‌هایی ویژه بوده‌اند، با ساختار عقلی و عاطفی خاص و آرمان‌گرا، که امید و آرزوی ساختن جهان انسانی بهتری را، در سر و دل می‌پرورانده‌اند؛ و در شمار آنگونه انسان‌هایی بوده‌اند که یکباره از این جهان دل برکنده، از آن وی برتافته، به جهانی دیگر روی‌آور بوده‌اند. از ویژگی‌های اخوان، نهفتن اسرار ویژه از نااهلان است، چنانکه از عیسی (علیه‌السّلام) نقل می‌شود: حکمت را به نااهلان نباید داد، زیرا به آن ستم می‌شود و از اهل آن نباید دریغ داشت، زیرا به ایشان ستم می‌شود. اخوان بارها به همکاری در راه پیروزی دین و جست‌وجوی معاش دنیایی تأکید، و برادران را به از خودگذشتگی، فداکاری و حتى جانبازی تشویق می‌کنند. اخوان همچنین سفارش می‌کنند که برادران باید با هیچ دانشی ستیزه نکنند، کتابی را کنار ننهند و به هیچ مذهبی تعصب نورزند؛ زیرا عقیده و مذهب اخوان همۀ مذاهب و همۀ دانش‌ها را در بر دارد و نگرشی در همۀ موجودات حسی و عقلی، ظاهری و باطنی، و آشکار و نهان است، چون همه از سرچشمه‌ای یگانه و علتی یگانه و جهانی یگانه برخاسته‌اند و همۀ جواهر، اجناس و انواع گوناگون و جزئیات ناهمگون را نیز در خود نهفته‌اند. دانش‌های اخوان از ۴ منبع گرفته شده است: نخست نوشته‌های حکیمان و فیلسوفان، دوم کتابهایی که پیامبران آورده‌اند، سوم کتابهایی دربارۀ طبیعت، چهارم کتابهای الٰهی که در دست فرشتگانی است که کردار انسانها را می‌سنجند و جواهر نفوس و انواع و جزئیات آنها را در بر دارند. اخوان بی‌شک شیعه مذهب بوده‌ و تشیع خود را هرگز پنهان نمی‌دارند، و در تفضیل خاندان پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)، ایشان را «گنجوران دانش خدا و وارثان دانش پیامبران» می‌شمارند و در پیوند برادران، محبت به پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و اهل بیت او و نیز ولایت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) را دلیل می‌آورند ولایت و خلافت بزرگ را شایستۀ پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و ولایت ویژه را شایستۀ اهل بیت (علیهم‌السّلام) می‌شمارند و در چندجا نیز به واقعۀ کربلا اشاره می‌کنند.

فهرست مندرجات

۱ - وجه نامگذاری
۲ - نظرها و پژوهش‌ها
       ۲.۱ - پژوهشگران غربی
              ۲.۱.۱ - گوستاو فلوگل
              ۲.۱.۲ - کازانووا
              ۲.۱.۳ - فریدریش دیتریسی
       ۲.۲ - برجسته‌ترین پژوهش‌های قرن
۳ - مؤلفان رسائل
       ۳.۱ - گزارش ابوحیان توحیدی
       ۳.۲ - گزارش ابوسلیمان سجستانی
       ۳.۳ - گزارش قفطی
       ۳.۴ - گزارش بیهقی
       ۳.۵ - گزارش شهرزوری
       ۳.۶ - گزارش ابن‌ ندیم
       ۳.۷ - گزارش ابن عبری
       ۳.۸ - گزارش مقری
              ۳.۸.۱ - ارزیابی گزارش‌ها
       ۳.۹ - گزارش قاضی عبدالجبار همدانی
       ۳.۱۰ - گزارش اسماعیلیان
       ۳.۱۱ - گزارش فاطمیان
       ۳.۱۲ - گزارش مادلونگ و قرمطیان
       ۳.۱۳ - ابن ندیم و شهرستانی
۴ - تاریخ تألیف
       ۴.۱ - گستردگی زمان تألیف
       ۴.۲ - گزارش قاضی عبدالجبار
۵ - چاپ‌ها
       ۵.۱ - رسالة الجامعه
              ۵.۱.۱ - جانشین رسائل دیگر
۶ - ترجمه‌ها
۷ - ساختار
       ۷.۱ - ریاضی
       ۷.۲ - جسمانی طبیعی
       ۷.۳ - نفسانی عقلی
       ۷.۴ - قانون‌های الٰهی و شریعت‌های دینی
              ۷.۴.۱ - هدف اخوان
              ۷.۴.۲ - ویژگی‌ها
۸ - ویژگی‌های اخوان
       ۸.۱ - برکندگی از دنیا و روی‌آوری به آخرت
       ۸.۲ - مجالس علمی در خلوت
       ۸.۳ - همکاری در راه دین و معاش
       ۸.۴ - تاکید بر مباحثات علمی
       ۸.۵ - عدم تعصب مذهبی
       ۸.۶ - منبع دانش‌های اخوان
       ۸.۷ - مذهب تشیع
       ۸.۸ - انتقاد از خلفای اموی و عباسی
       ۸.۹ - انتقاد از فرقه‌های ادیان
       ۸.۱۰ - انتقاد از برخی شیعیان
       ۸.۱۱ - علت بروز اختلاف در میان مسلمانان
       ۸.۱۲ - فرق میان دین و شریعت
       ۸.۱۳ - عقل‌گرایی
       ۸.۱۴ - دلبستگی به فلسفه و حکمت
              ۸.۱۴.۱ - تعریف فلسفه
              ۸.۱۴.۲ - انتقاد از متفلسف
              ۸.۱۴.۳ - خصلت‌های اصلی فیلسوف
       ۸.۱۵ - ظاهر و باطن شریعت
       ۸.۱۶ - عبادت شرعی و عبادت فلسفی
       ۸.۱۷ - عیدهای ویژه
       ۸.۱۸ - قربانی شرعی و فلسفی
۹ - اخوان الصفا و اسماعیلیان
       ۹.۱ - ایوانف
       ۹.۲ - هانری کربن
       ۹.۳ - مارکه
       ۹.۴ - اشترن
       ۹.۵ - نصر
       ۹.۶ - ناصرخسرو
       ۹.۷ - رد تالیف امام احمد بن عبدالله
              ۹.۷.۱ - قاضی عبدالجبار
       ۹.۸ - رد نظر مارکه
       ۹.۹ - انتقاد از مسبعه
       ۹.۱۰ - انتساب توسط مؤلفان اسماعیلی
       ۹.۱۱ - نکته‌های پرسش‌انگیز
       ۹.۱۲ - نتون
۱۰ - جهان‌بینی تلفیقی
       ۱۰.۱ - عناصر بنیادی
       ۱۰.۲ - عرفان و معرفت
       ۱۰.۳ - صابئان حران
       ۱۰.۴ - دانش سریانیان و مصریان
              ۱۰.۴.۱ - گزارش در الفهرست
       ۱۰.۵ - نظر شدر
       ۱۰.۶ - تأکید بر خودشناسی
       ۱۰.۷ - خداشناسی
       ۱۰.۸ - تن زندان روح
       ۱۰.۹ - نفس جوهری آسمانی
       ۱۰.۱۰ - نتیجه اعمال
۱۱ - منابع رسائل
       ۱۱.۱ - افلاطون
       ۱۱.۲ - سقراط
       ۱۱.۳ - ارسطو
       ۱۱.۴ - فیثاغورس
       ۱۱.۵ - بطلمیوس
       ۱۱.۶ - اقلیدس
       ۱۱.۷ - نیکوماخس
       ۱۱.۸ - هرمس
              ۱۱.۸.۱ - کراتر
       ۱۱.۹ - اسطماخس
       ۱۱.۱۰ - سرالاسرار
       ۱۱.۱۱ - الخواص
       ۱۱.۱۲ - اثولوجیا
۱۲ - دانش‌های اخوان الصفا
       ۱۲.۱ - تاکید بر علم‌آموزی
       ۱۲.۲ - نتیجه علم‌آموزی
       ۱۲.۳ - موضوع رسائل
       ۱۲.۴ - دانش‌های فلسفی
              ۱۲.۴.۱ - نوآوری اخوان
              ۱۲.۴.۲ - برترین دانش‌ها
       ۱۲.۵ - دانش‌های الهی
              ۱۲.۵.۱ - شناخت پروردگار
              ۱۲.۵.۲ - دانش روحانیات
              ۱۲.۵.۳ - علم نفسانیات
              ۱۲.۵.۴ - دانش سیاست
              ۱۲.۵.۵ - علم معاد
       ۱۲.۶ - دانش اعداد
       ۱۲.۷ - علم احکام نجوم
              ۱۲.۷.۱ - خلیفگان خدا
              ۱۲.۷.۲ - آگاهی از غیب
       ۱۲.۸ - سحر و جادو و طلسمات
۱۳ - خداشناسی اخوان الصفا
       ۱۳.۱ - برترین و ارجمندترین شناخت‌ها
              ۱۳.۱.۱ - واحد
              ۱۳.۱.۲ - ابداع
              ۱۳.۱.۳ - واسطه در ابداع
              ۱۳.۱.۴ - علم خدا
       ۱۳.۲ - مراتب فیض و آفرینش جهان
       ۱۳.۳ - انگیزه آفرینش
       ۱۳.۴ - تطبیق اعداد بر مراتب فیض
       ۱۳.۵ - چهارگانه‌ها
       ۱۳.۶ - شکل کروی اجسام
       ۱۳.۷ - تعریف طبیعت
       ۱۳.۸ - نغمات افلاک و کواکب
۱۴ - انسان‌شناسی اخوان الصفا
       ۱۴.۱ - عالم کبیر و عالم صغیر
              ۱۴.۱.۱ - تاریخچه نظریه
              ۱۴.۱.۲ - نظریه نزد اخوان
       ۱۴.۲ - صورت انسان
       ۱۴.۳ - ماهیت نفس
       ۱۴.۴ - انسان جزئی و مطلق
       ۱۴.۵ - مراتب انسانیت
       ۱۴.۶ - پرستاری نفس
       ۱۴.۷ - بعث و قیامت
       ۱۴.۸ - دلیل تعلق نفس به پیکر
       ۱۴.۹ - نفوس جزئی در آخرت
       ۱۴.۱۰ - نیروهای نفس
       ۱۴.۱۱ - وسایل شناخت
              ۱۴.۱۱.۱ - اهمیت و جایگاه عقل
              ۱۴.۱۱.۲ - عقل غریزی و عقل مکتسب
۱۵ - امامت
       ۱۵.۱ - خلافت
       ۱۵.۲ - پیامبری
       ۱۵.۳ - ولایت
       ۱۵.۴ - حجت خدا بر خلق
       ۱۵.۵ - امام حاضر
       ۱۵.۶ - انسان‌های کامل
       ۱۵.۷ - مدینه فاضله
۱۶ - موسیقی نزد اخوان الصفا
       ۱۶.۱ - موسیقی روحانی
       ۱۶.۲ - قدرت تأثیر موسیقی
       ۱۶.۳ - موسیقی مذهبی
       ۱۶.۴ - نغمات افلاک و کواکب
       ۱۶.۵ - نسب فاضله
       ۱۶.۶ - مربعات
       ۱۶.۷ - پیوند شعر و موسیقی
       ۱۶.۸ - دیدگاه فلسفی
       ۱۶.۹ - سازها
              ۱۶.۹.۱ - عود
       ۱۶.۱۰ - تأثیر فرهنگ و هنر ایران
              ۱۶.۱۰.۱ - لحن ماخوری
۱۷ - فهرست منابع
۱۸ - پانویس
۱۹ - منبع


در تاریخ فرهنگ اسلامی، پدیدۀ اخوان‌الصفا پدیده‌ای یگانه است. پیش از همه، این پرسش به میان می‌آید که چرا نویسندگانِ رسائل خود را «برادران صفا و دوستان وفا» نامیده‌اند؟ در این نوشته‌ها، در چندین‌جا، پس از عبارت اخوان‌الصفا و خلان الوفا، اینگونه عبارات دیده می‌شود: اهل العدل و ابناء الحمد، ابناءالحمد و ارباب الحقائق و اصحاب المعانی. از سوی دیگر، اخوان خودشان را کسانی می‌شمارند که «ذهنهایشان صافی شده است... و همانندی به خدا به اندازۀ توانایی انسان» برایشان دست داده است. اما روشن‌ترین دلیل این نام‌گذاری در آنجا دیده می‌شود که گفته‌اند: کسانی که به دانشهای برتر و هنرهای برجسته دست یابند و به مرتبه‌ای برسند که در کار معیشت دنیایی، از دیگران بی‌نیاز شوند، درست خواهد بود که ایشان را اخوان‌الصفا بنامیم؛ این نام به حقیقت و نه مجازاً سزاوار ایشان است. کسی به صفای نفس راه ندارد، مگر پس از آنکه به آرامش درون در دین و دنیا هر دو دست یابد و هرکس چنین نباشد، از اهل صفا نیست.
اخوان در جای دیگری، پس از نقل گفتۀ منسوب به ارسطو دربارۀ دایره‌های چهارگانۀ زیر آسمان، می‌گویند که حکیمان را دربارۀ این گفته اشاره‌های پنهانی و رازهای دقیقی است که کسی از آنها آگاهی ندارد و نمی‌تواند به آنها عمل کند، مگر اخوان صفایی که ذهنهایشان صافی شده است و به پالایش آنچه از این طبایع چهارگانه بدان نیازمندند، دست یافته‌اند و برخی را با برخی در هم آمیخته‌اند و برای ایشان همانندی به خدا (تشبّه به الٰه)، به اندازۀ توانایی انسان حاصل شده است. و به سعادت بقای در دنیا از راه آرامش درون رسیده‌اند. همچنین در رسائل اخوان، اشارات رمزآمیزی یافت می‌شود که مفهوم اخوان‌الصفا را از دایرۀ گروه معینی فراتر می‌برد و به آن خصلت جهانی و تاریخی ـ انسانی می‌بخشد، چنانکه گویی اخوان‌الصفا از آغاز پیدایش انسان در جهان، گاه پنهان و گاه آشکار بوده‌اند و نیز در همۀ دورانها هستند. در جایی گفته می‌شود که «ما گروه اخوان‌الصفا، یاران وفادار و دوستان بزرگوار، در غار پدرمان آدم (علیه‌السّلام)، دیرزمانی خفته بودیم و دگرگونیهای زمان و رویدادهای دوران بر ما می‌گذشت، تا پس از پراکندگی در سرزمینها، هنگام میعادمان در کشورصاحب قانون بزرگ (= ناموس اکبر، یعنی اسلام) فرا رسید و شهر روحانیمان را برافراشته در هوا دیدیم، یعنی همان شهری که پدرمان آدم و همسر او و نسل او، در پی فریب خوردن از دشمن ملعونشان، ابلیس، از آن بیرون رانده شدند».
باز در جای دیگری، اخوان با اشاره به آنچه پس از رحلت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) ــ و پیش از آن ــ و به‌ویژه واقعۀ کربلا روی داد، می‌افزایند که «این سبب پنهان شدن برادران صفا و یاران وفا شد، تا هنگامی که خدا قیام نخستین، دومین و سومین ایشان را، در اوقاتی که شایستۀ قیام ایشان است، اجازه دهد، هنگامی که از غارشان بیرون آیند و از خوابشان بیدار شوند». بنابراین، گفتۀ گلدسپهر
[۱۲] .Goldziher، I.، «Über die Bennenug der Ichwān al-Safā»، Der Islam، ۱۹۱۰، vol. I، p۲۲ff
[۱۳] .Goldziher، I.، «Über die Bennenug der Ichwān al-Safā»، Der Islam، ۱۹۱۰، vol. I، p۲۵-۲۶
درست نمی‌نماید که اخوان نام خود را از داستان «کبوتر طوقدار» در کلیله و دمنه گرفته باشند. بدین‌سان شاید درست باشد اگر بگوییم که اخوان این نام‌گذاری بر خود را از صوفیان گرفته‌اند، زیرا در بسیاری جاها، منش، رفتار و کردار صوفیان راستین را می‌ستایند و چنانکه خواهیم دشد، اخوان از برجسته‌ترین «گنوستیکها» (عارفان) اسلامیند.
توجه‌برانگیز است که اخوان، کسانی را که منکر بقای روح و روز رستاخیزند، در برابر خود می‌نهند و می‌گویند که کتابهایشان را برای آنان ننوشته‌اند، زیرا آنان از اخوان نیستند، بلکه «برادران تیرگی و تیره‌بختی»، یاران شیطان و سپاهیان اویند.
[۱۴] الرسالة الجامعة، ص۳۳۱.



دربارۀ نویسندگان رسائل از دیرباز گفته‌ها و نظرها گوناگون بوده، و هنوز این مسأله در پردۀ ابهام است و به‌رغم پژوهشهای بسیاری که در صد و اندی سال گذشته در این‌باره شده است، همچنان آشفتگی چشمگیری در میان پژوهشگران یافت می‌شود.

۲.۱ - پژوهشگران غربی

در اینجا نخست به مهم‌ترین کارها و پژوهشهایی که تاکنون دربارۀ رسائل از سوی پژوهشگران غربی انجام گرفته است، اشاره می‌شود: توجه به اخوان‌الصفا و پژوهش دربارۀ آنان و رسائلشان، از سدۀ ۱۹م آغاز شد.

۲.۱.۱ - گوستاو فلوگل

در کنار برخی بررسی‌های ناقص، به علت نداشتن دسترسی به مجموعۀ رسائل اخوان و منابع تاریخی دست اول دربارۀ آنان، گوستاو فلوگل خاورشناس آلمانی، برای نخستین‌بار در ۱۸۵۹م در مقاله‌ای با عنوان «دربارۀ محتوا و مؤلف دائرةالمعارف عربی، رسائل اخوان‌الصفا و خلان الوفا» به پژوهشی همه‌سویه در این زمینه پرداخت که تا آن زمان کامل‌ترین پژوهش به‌شمار می‌رفت. وی پس از ذکر عنوان‌های ۵۱ رساله به بحث دربارۀ محتوای آنها و نیز خود اخوان و سازمان گروه ایشان می‌پردازد و به منابع فلسفۀ آنان اشاره می‌کند.
[۱۵] .Flügel، G.، «Über Inhalt und Verfasser der arabischen Encyclopädie...»، ZDMG، ۱۸۵۹، vol. XIII، p۱-۴۳


۲.۱.۲ - کازانووا

در ۱۸۹۸م کازانووا، خاورشناس فرانسوی، در مقاله‌ای با عنوان «یادداشتی دربارۀ یک دست‌نوشتۀ فرقۀ حشّاشین» با اشاره به بخشهایی از رسالۀ جامعه کوشید که پیوند اخوان‌الصفا و اسماعیلیان را ثابت کند.
[۱۶] .Casanova، P.، «Notice sur un manuscrit de la secte des Assassins»، JA، ۱۸۹۸، vol. XI، p۱۵۱-۱۵۹
همو در ۱۹۱۵م، بار دیگر به اخوان‌الصفا پرداخت و در مقاله‌ای با عنوان «یک تاریخ نجومی در رسائل اخوان‌الصفا» کوشید بر پایۀ محاسبۀ نجومی دربارۀ قران مشتری و زحل ــ که در یکی از رسائل اخوان به آن اشاره می‌شود ــ تاریخ تقریبی تألیف رسائل را تعیین کند و نیز بار دیگر انتساب اخوان را به اسماعیلیان و انتظار ظهور فاطمیان مصر را از سوی ایشان اثبات نماید.
[۱۷] .Casanova، P.، «Une date astronomique dans les Épîtres des Ikhwân aŞ-Safâ»، JA، ۱۹۱۵، vol. V، p۵-۱۷


۲.۱.۳ - فریدریش دیتریسی

در این میان کاری بنیادی و برجسته دربارۀ اخوان و رسائل ایشان از سوی خاورشناس نامدار آلمانی فریدریش دیتریسی انجام گرفت. وی طی بیست و اندی سال به گردآوری دست‌نوشته‌ها و نشر و ترجمۀ آلمانی رسائل اخوان پرداخت و نتیجۀ پژوهشهای خود را در مقدمه‌هایی بر آنها گنجانید.
در میان سالهای ۱۸۵۸-۱۸۷۲م دیتریسی مجموعه‌ای را با عنوان «فلسفۀ عربها در سدۀ ۱۰م از روی نوشته‌های اخوان‌الصفا» در ۱۶ جلد منتشر کرد. وی همچنین فصل بلندی از رسائل را با عنوان «مجادلۀ میان انسان و حیوان» به آلمانی ترجمه، و در ۱۸۷۹م متن عربی آن را نیز منتشر کرد. سپس دیتریسی گزیده‌هایی از رسائل را با عنوان «گزیدۀ رسائل اخوان‌الصفاء که برای نخستین‌بار از دست‌نوشته‌های عربی منتشر شده است» در ۱۸۸۶م انتشار داد.

۲.۲ - برجسته‌ترین پژوهش‌های قرن

در اینجا به برجسته‌ترین پژوهش‌هایی که در قرن کنونی دربارۀ اخوان و رسائل ایشان انجام گرفته است، اشاره می‌شود:
۱. مقالۀ حسین همدانی، «رسائل اخوان‌الصفا در ادبیات دعوت اسماعیلی طیّبی».
۲. مقالۀ اشترن، «تألیف رسائل اخوان‌الصفا».
۳. مقالۀ عبداللطیف طیباوی، «اخوان‌الصفا و رسائل ایشان، یک بازنگری انتقادی از یک قرن و نیم پژوهش».
۴. مقالۀ اشترن، «اطلاع تازه‌ای دربارۀ مؤلفان رسائل اخوان‌الصفا».
۵. مقالۀ عباس همدانی، «یک منبع فاطمی متقدم دربارۀ زمان و تألیف رسائل اخوان الصفا».


چنانکه اشاره شد، یکی از مسائل مهم دربارۀ رسائل، هویت نویسندگان آنهاست. آیا این نوشته‌ها محصول کار یک، یا چند تن بوده است؟ آیا اخوان از قرمطیان، یا اسماعیلیان بوده‌اند، یا دست کم با ایشان گونه‌ای پیوند داشته‌اند، یا گروهی از اندیشمندان و روشنفکرانی بوده‌اند که دل‌آزرده و بیزار از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوران خلافت عباسیان در سدۀ ۴ق، این هدف را داشته‌اند که با تألیف رسائل و انتشار دادن دانشها و هنرهای آن زمان، در میان گروههای معینی در جامعۀ اسلامی دوران خود، زمینه‌های ذهنی را برای دگرگونی بنیادی در جهان‌بینی دینی، سیاسی و اجتماعی ایشان آماده کنند؟ اینها پرسشهایی است که تاکنون بسیاری از پژوهشگران را به خود مشغول داشته است. گزارشهای منابع تاریخی نیز در این‌باره آمیخته به آشفتگی و ابهام است. در اینجا باید نخست بر این منابع مروری کرد:

۳.۱ - گزارش ابوحیان توحیدی

نخستین منبع تاریخی دربارۀ نویسندگان رسائل گزارشی است از ابوحیان توحیدی (د ح ۴۱۴ق/ ۱۰۲۳م). وی در کتابش الامتاع و المؤانسه گزارش می‌دهد که در ۳۷۳ق/ ۹۸۳م در مجلسی در حضور ابن سعدان (د ۳۷۵ق/ ۹۸۵م) وزیر با کالیجار صمصام‌الدوله بویه، ابن سعدان از وی دربارۀ زید بن رفاعه و عقاید و اندیشه‌های او می‌پرسد، هرچند خود ابن سعدان با او پیش از آن آشنایی دیرین داشته است. ابوحیان در پاسخ وزیر، پس از ستایش از هوش و آگاهی گستردۀ زید بن رفاعه از دانشهای گوناگون، می‌گوید که او زمانی دراز را در بصره گذرانده، و در آنجا با چند تن آشنا شده بوده است که دانشها و هنرهای گوناگون داشته‌اند، مانند: ابوسلیمان محمد بن معشر بستی (یا بیستی) مشهور به مقدسی، ابوالحسن علی بن هارون زنجانی، ابواحمد مهرجانی، عوفی و دیگران، ابوحیان سپس آلوده شده، و تنها راه پالودن آن فلسفه است؛ بدین معنی که اگر فلسفۀ یونانی و شریعت عربی به هم آمیخته شود، کمال دست می‌دهد. ایشان با این هدف، ۵۰ رساله در همۀ بخشهای فلسفه، از علمی و عملی آن، فراهم آوردند و آنها را رسائل اخوان‌الصفا و خلان الوفا عنوان دادند، اما نامهای خود را پنهان داشتند، و نوشته‌هایشان را در میان کتاب فروشان پراکندند. ابوحیان می‌گوید که خود وی برخی از آن رسائل را خوانده است و به رغم ستایشی که پیش از آن از نویسندگان آنها کرده بود، از محتوای کلی آنها اینگونه انتقاد می‌کند که «درستی در آنها به سبب چیرگی نادرستی بر آنها، غرق شده است». ابوحیان همچنین می‌گوید که وی برخی از آن رسائل را نزد استاد خود ابوسلیمان سجستانی برده، و او نیز پس از خواندن آنها، شدیداً از آنها انتقاد کرده، و کوشش نویسندگان آنها را بی‌ثمر خوانده است.

۳.۲ - گزارش ابوسلیمان سجستانی

در کتاب صوان الحکمه ابوسلیمان سجستانی نیز به ۵۱ رسالۀ اخوان‌الصفا اشاره می‌شود و ابوسلیمان مقدسی، نویسندۀ آنها معرفی می‌گردد و نیز گفته‌هایی از وی نقل می‌شود که متن آنها را در یکی از رسائل اخوان می‌توان دید.
[۱۹] ابوسلیمان سجستانی، محمد، صوان‌ الحکمة، ص۳۶۱-۳۶۴.


۳.۳ - گزارش قفطی

منبع دیگری که در آن از اخوان و رسائل ایشان سخن رفته است، تاریخ‌ الحکماء قفطی (د ۶۴۶ق/ ۱۲۴۸م) است. وی نیز پس از اشاره به ۵۱ مقالۀ ایشان ــ که ۵۰ مقالۀ آن دربارۀ ۵۰ گونه از حکمت، و مقالۀ پنجاه و یکم جامع همۀ آنها به اختصار است ــ می‌افزاید که چون نویسندگان آنها، نامهایشان را پنهان می‌داشته‌اند، دربارۀ نویسندگان آنها اختلاف نظر بوده، و به حدس و گمان دربارۀ ایشان نظر داده می‌شده است؛ گروهی رسائل را اثر یکی از ائمه از نسل علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) می‌دانسته‌اند (ادعای اسماعیلیان)، اما دربارۀ آن امام و نام وی اختلاف دارند؛ گروهی دیگر آنها را نوشتۀ بعضی از معتزلیان دورۀ نخست می‌شمرده‌اند. قفطی می‌افزاید که خود وی نیز در این‌باره دچار سرگشتگی بوده، تا به گزارش ابوحیان توحیدی برخورده است و سپس متن گزاش ابوحیان را نقل می‌کند.
[۲۱] قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکماء، ص۸۲-۸۸.


۳.۴ - گزارش بیهقی

علی بن زید بیهقی (د ۵۶۵ق/ ۱۱۷۰م) در تتمة صوان الحکمة از ابوسلیمان مقدسی، ابوالحسن علی بن هارون زنجانی (زهرون ریحانی)، ابواحمد نهر جوری، عوفی و زید بن رفاعه نام می‌برد و می‌افزاید که «الفاظ» کتاب از مقدسی است.
[۲۲] بیهقی، علی، تتمة صوان الحکمة، ص۳۵-۳۶.


۳.۵ - گزارش شهرزوری

در کنار منابع نامبرده شده، منابع دیگری نیز از اخوان و رسائل ایشان نام می‌برند: شهرزوری در تاریخ الحکماء از محمد بن مشعر (معشر) بستی، مشهور به مقدسی، ابوالحسن علی بن زهرون (هارون) زنجانی، ابواحمد نهرجوری، عوفی و زید بن رفاعه نام برده است. وی نیز «الفاظ» کتاب را از مقدسی می‌داند. جملۀ آخر وی دربارۀ رسائل همان است که در صوان الحکمه آمده است، تنها افزوده‌ای که دارد، دربارۀ عوفی است که وی را ابوالحسن علی بن اساس عوفی و یکی از اخوان‌الصفا می‌نامد و گفته‌هایی از وی نقل می‌کند.
[۲۳] شهرزوری، محمد، نزهة الارواح، ص۳۰۳.


۳.۶ - گزارش ابن‌ ندیم

در اینجا شایستۀ اشاره است که ابن‌ ندیم در الفهرست از کسی به نام «عوقی» نام می‌برد و می‌گوید که وی «از اهل بصره و در زمان ماست»، اما جای نام کاملش و کتابهایش را خالی می‌گذارد؛ آیا احتمال ندارد که «عوقی» محرف همان «عوفی» باشد (که فلوگل در توضیحات خود بر الفهرست نیز آورده است
[۲۵] .Flügel، G.، introd. Al-Fehrest (vide: PB، Ebn-e Nadīm)، p۱۲۱
)؟ آنچه این احتمال را تقویت می‌کند، این است که ابن ندیم وی را اهل بصره و معاصر خود می‌شمارد (یعنی وی در ۳۷۷ق که تاریخ تألیف الفهرست است، زنده بوده است)، و ابوحیان در ۳۷۳ق، در میان مؤلفان رسائل ــ در بصره ــ از عوفی نام می‌برد.

۳.۷ - گزارش ابن عبری

ابن عبری (د ۶۸۵ق/ ۱۲۸۶م) در تاریخ مختصر الدول
[۲۶] ابن عبری، گریگوریوس، تاریخ مختصرالدول، ص۱۷۷.
به نقل از ابوحیان، به اخوان و رسائل ایشان اشاره می‌کند، اما بر آنچه ابوحیان و سپس قفطی آورده‌اند، چیزی نمی‌افزاید.

۳.۸ - گزارش مقری

از سوی دیگر، مقری (د ۱۰۴۱ق/ ۱۶۳۱م) در نفح الطیب، گزارش می‌دهد که ریاضی‌دان اندلسی ابوالحکم عمربن عبدالرحمان کرمانی (د ۴۶۲ق/ ۱۰۷۰م) به شهر حرّان، مرکز صابئان رفته، و از آنجا نسخه‌هایی از رسائل اخوان را به اسپانیا آورده بوده است؛ اما گایانگوس، مترجم نفح الطیب به انگلیسی، می‌گوید که مسلمة بن احمد مجریطی (د ۳۹۵ق/ ۱۰۰۵م) کسی است که رسائل را به اسپانیا آورده بوده است.
[۲۸] .Gayangos، P. D.، Muhammadan Dynasties in Spain، London، ۱۸۴۰-۱۸۴۶، I/p۴۲۷-۴۲۹
وی استنباط خود را برپایۀ گزارش حاجی خلیفه در کشف الظنون می‌نهد که ‌رسائل را نوشتۀ مجریطی دانسته است.

۳.۸.۱ - ارزیابی گزارش‌ها

در اینجا باید اشاره شود که ارزیابی این گزارشها، در میان پژوهشگران پرسشهایی را برانگیخته است. وداد قاضی دربارۀ صوان الحکمه و مؤلف مفروض آن، ابوسلیمان سجستانی و نیز ابوحیان توحیدی، پرسشهایی را مطرح کرده، و در اصالت آن تردید کرده است.
[۳۰] .Qāḍī، W.، «Kitāb Siwan al-Ḥikma...»، Der Islam، ۱۹۸۱، vol. L. VIII، no. ۱، p۸۷-۱۱۹
عباس همدانی در مقالۀ پژوهشگرانه و انتقادی خود با عنوان «ابوحیان توحیدی و اخوان‌الصفا»، گزارش و اظهارنظر ابوحیان را «پر از گودال دام» می‌خواند.
[۳۱] .Hamdani، A.، «Abū Ḥayyān al-Tawḥīdī and the Brethren of Purity»، International Journal of Middle East Studies، Cambridge، ۱۹۷۹، vol. IX، no. ۳، p۳۵۲
همین پژوهشگر در مقاله‌ای دیگر پس از اشاره به مقالۀ پیشین خود، می‌گوید که «داستان ابوحیان درست نیست و هدف آن بیشتر ثابت کردن زندقۀ زید بن رفاعه است، تا بیان نامهای درست مؤلفان رسائل».
[۳۲] Hamdani، A.، «An Early Fāŧimid Source on the Time and Authorship of the Rasāʾil Ihwān al-Safāʾ»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. ۱، p۶۹
اما اخیراً نویسنده‌ای دیگر تا بدانجا پیش رفته است که می‌گوید: شکی نیست که ابوحیان در عین حال از داعیان جماعت اخوان‌الصفا بوده است و به نظر دیتریسی استناد می‌کند که دربارۀ گزارش قفطی گفته است که ابوحیان آشکارا هوادار فیلسوفان بوده، جز اینکه نمی‌توانسته است به وابستگی به ایشان تصریح کند و لازم می‌دیده است که برای جبران ستایش از اخوان‌الصفا، نکوهشی همراه کند تا به دست اهل سنت نیفتد؛
[۳۳] عوا، عادل، حقیقة اخوان الصفا، ص۳۸۱.
در حالی که اشترن، در دو مقاله‌ای که از آنها نام رده شد، گزارش ابوحیان را به‌طورکلی می‌پذیرد.

۳.۹ - گزارش قاضی عبدالجبار همدانی

گذشته از اینها، در منبع مهم دیگری، نامهای کسانی آمده است که در گزارش ابوحیان نویسندگان رسائل خوانده شده‌اند. قاضی عبدالجبار همدانی (د ۴۱۵ق/ ۱۰۲۴م) در کتاب مهم خود تثبیت دلائل النبوه بیشتر آن نام‌ها را می‌آورد، بی‌آنکه به تألیف رسائل از سوی آنان اشاره کند. وی دربارۀ ابوالحسن علی بن هارون زنجانی که وی را منسوب به قرمطیان، یا اسماعیلیان می‌کند، می‌گوید: «ما به این قاضی زنجانی اشاره کردیم، زیرا در میان ایشان بزرگ است و از پیروان وی زیدبن رفاعۀ کاتب، ابواحمد نهر جوری، عوقی و ابومحمد بن ابی بغل کاتب منجمند؛ ایشان همه در بصره، و دیگران در جاهای دیگر غیر از بصره زنده‌اند». چنانکه دیده می‌شود، قاضی عبدالجبار نام ابوسلیمان مقدسی را در این میان نمی‌آورد، در حالی که وی در آن زمان مشهور بوده است و ابوحیان در نوشته‌هایش بارها از او نام می‌برد. وی در جای دیگری از کتابش، دربارۀ قاضی زنجانی می‌گوید: «یاران قاضی زنجانی، خود را در پردۀ تشیع پنهان می‌کنند و دشمن پیامبرند»؛ اما دربارۀ ابومحمد بن ابی‌البغل که تا آن زمان شناخته شده نبود، (دربارۀ بنی ابی‌البغل که از شیعیان بوده‌اند،
[۳۶] اخبار القرامطه، ص۱۷۹-۱۸۰.
) در بخش یکم همان کتاب قاضی عبدالجبار، آگاهی بیشتری یافت می‌شود. وی می‌نویسد: قومی از کاتبان و کارگزاران سلطان، معروف به بنی ابی‌البغل، ادعا می‌کنند که از مسلمانان و از شیعیانند، درحالی‌که به قرمطیان گرایش دارند و به صنعت ستاره‌شناسی می‌پردازند و بازماندگانشان در بصره‌اند. از ایشان ابومحمد بن ابی‌البغل است و خلق و صنعتش این است و تا این زمان که ۳۸۵ق باشد، زنده است. این آگاهی که تاکنون پژوهشگران آن را نیافته بودند، بسیار مهم است، زیرا نشان می‌دهد که بیشتر کسانی که مؤلفان رسائل معرفی شده‌اند، در ۳۸۵ق هنوز زنده بوده‌اند و این امر، چنانکه بعداً خواهد آمد، به حدود تاریخی تألیف رسائل پرتوی تازه می‌افکند.
دربارۀ یکایک کسانی که ابوحیان از ایشان همچون نویسندگان رسائل نام می‌برد، آگاهی اندکی در دست است. غیر از آنچه قاضی عبدالجبار دربارۀ قاضی زنجانی گزارش می‌دهد، ابوحیان نیز، در جای دیگری از الامتاع از وی نام می‌برد و او را «صاحبُ المذهب» می‌نامد و سپس داستانی از او نقل می‌کند که با اندکی اختلاف، در یکی از رسائل اخوان دیده می‌شود. عنوان «صاحب المذهب» ابهام‌آمیز است. آیا احتمالاً اشاره به قرمطیان یا اسماعیلیان است. یا اشاره به مشرب و عقاید اخوان‌الصفاست؟ اشاره به قرمطیان یا اسماعیلیان نمی‌تواند باشد، زیرا دلیلی ندارد که ابوحیان به «مذهب» ایشان تصریح نکند. آیا ابوحیان با قاضی زنجانی دوستی داشته، و پنهانکاری می‌کرده است؟ (پیوند اخوان با اسماعیلیان در همین مقاله بررسی خواهد شد). دربارۀ زید بن رفاعه نیز گزارش‌های گاه متناقضی در دست است. ابن‌حجر عسقلانی (د ۸۵۲ق/ ۱۴۴۸م) وی را ابوالخیر زید بن رفاعه هاشمی می‌نامد و می‌افزاید که به جعل حدیث و آمیختن فلسفه به آن معروف است.
[۴۱] .Aligarh، A. A.، «Zaid b. Rifāʿa and his Abridgment of Ibn as-Sikkīt’s Işāḥ al-Manṭiq»، ZDMG، ۱۹۳۶، vol. XC، p۲۰۱-۲۰۸


۳.۱۰ - گزارش اسماعیلیان

از سوی دیگر، اسماعیلیان و سخنگویان آنان، ادعا کرده‌اند که اخوان وابسته به مراحل نخستین جنبش اسماعیلیان ــ و حتى قرمطیان ــ بوده‌اند و رسائل خود را به قصد تبلیغ اعتقادات و هدفهای سیاسی ایشان و انتشار آنها در میان گروههای فرهیختۀ آن زمان و جلب و جذب آنان به سوی جنبش اسماعیلیان و به‌ویژه به هواداری از نهضت فاطمیان نوشته‌اند. چنانکه خواهیم دید، این نظریه هم‌اکنون نیز در میان پژوهشگران هواداران و مدافعانی دارد. یکی از نخستین منابع اسماعیلیان که در آن از رسائل نام برده می‌شود، «رسالة الاصول و الاحکام» نوشتۀ داعی اسماعیلی حاتم بن عمران بن زهر (د ۴۹۷ق/ ۱۱۰۴م) است.
[۴۲] ابن زهره، حاتم، «رسالة الاصول و الاحکام»، خمس رسائل اسماعیلیة، ص۱۲۱.
در این گزارش آمده است که چون محمد بن اسماعیل درگذشت، پسرش عبدالله به امامت رسید و وی نخستین کسی بود که خود را از مخالفان در دوران عباسیان، پنهان داشت، زیرا در ان زمان گمراهی به جایی رسیده بود که گفته می‌شد، امام از فرزندان محمد بن اسماعیل، عبدالله بن میمون قدّاح (د پس از ۲۶۱ق/ ۸۷۵م) است و بعضی گمان می‌برند که وی (یعنی امام) عبدالله بن سعید بن حسین، یا عبدالله بن مبارک، یا عبدالله بن حمدان است. این کسان با داعیان دیگر گرد آمدند و نوشته‌های بلندی در دانشها و هنرهای گوناگون تألیف کردند که ۵۲ رساله است.
[۴۳] تامر، عارف، «حقیقة اخوان الصفاء و خلان الوفاء»، ص۱۳۷-۱۳۸.


۳.۱۱ - گزارش فاطمیان

در میان سخنگویان فاطمیان، نخستین گزارش دربارۀ رسائل اخوان از داعی ج عفر بن منصور الیمن در دست است که شاهد دوران پیش از جنبش فاطمیان و هم‌عصر با نخستین خلفای فاطمی بوده است. این گزارش را هشتمین داعی طیبی فاطمی یمن، حسین بن علی بن محمد ابن ولید (د ۶۶۷ق/ ۱۲۶۹م) در «رسالة الوحیدة فی تثبیت ارکان العقیده» گنجانده است. طبق این گزارش امام احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل، آن رسائل را انشا کرده است.
[۴۴] حسین بن علی، «فصل من رسالة الوحیدة فی تثبیت ارکان العقیدة»، در «یک منبع متقدم فاطمی»، ص۷۴-۷۵.
[۴۵] .Hamdani، A.، «An Early Fāŧimid Source on the Time and Authorship of the Rasāʾil Ihwān al-Safāʾ»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. ۱، p۷۳-۷۴
دو سده پس از آن، داعی عمادالدین ادریس (د ۸۷۲ق/ ۱۴۶۷م) همین نظر را با تفصیل بیشتری تکرار، و از آن دفاع می‌کند. وی می‌گوید: مأمون خلیفۀ عباسی می‌کوشید که شریعت اسلام را باطل کند و به همگان نشان دهد که آنچه پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) آورده، بی‌پایه است. در چنین اوضاعی امام احمد (التقی) برای انتشار دادن دانشهای ظاهری و باطنی رسائل را تصنیف کرد و در آنها دانشهای چهارگانۀ فلسفه را آشکار ساخت و بدین‌سان خواست پایه‌های شریعت را استوار سازد.
[۴۶] ادریس بن حسن، عمادالدین، زهر المعانی، ص۲۱۱-۲۱۲.
وی در کتاب دیگرش، همین مسأله را دنبال می‌کند و می‌گوید که در زمان مأمون که می‌کوشید شریعت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را دگرگون سازد و انسانها را به فلسفه و دانش یونانیان بازگرداند، اما احمد بن عبدالله رسائل اخوان‌الصفا را تألیف کرد و در آنها دانشها و معارف الٰهی، فلسفی و شرعی را گرد آورد. وی سپس فهرست رسائل را می‌آورد.
[۴۷] ادریس بن حسن، عمادالدین، عیون‌ الاخبار، ج۴، ص۳۶۷بب.


۳.۱۲ - گزارش مادلونگ و قرمطیان

از سوی دیگر، بعضی از پژوهشگران، رسائل را اثر گروهی از قرمطیان می‌شمارند. مادلونگ معتقد است که این نوشته‌ها را باید کوششی تلقی کرد برای اتحاد دوبارۀ اسماعیلیان غیرفاطمی، بر پایۀ اصول اعتقادی به منظور دفع تهاجم ایدئولوژیک فاطمیان، زیرا نویسندگان آنها صریحاً تأکید می‌کنند که اخلاف امام هفتم «از مقام خود ساقط شده‌اند». ایشان می‌خواهند از این راه ادعای فاطمیان را بر امامت رد کنند و از آنجا که مؤلفان رسائل در بصره می‌زیسته‌اند ــ که در آن زمان عملاً قلمرو فعالیت قرمطیان بحرین بوده است ــ بنابراین «دائرةالمعارف» بایستی دست‌کم مورد تصدیق ضمنی قرمطیان بوده باشد، اگر نگوییم که درواقع به تشویق یا دستور ایشان تألیف شده بوده است.
[۴۸] .EI۲، IV/p۶۶۳


۳.۱۳ - ابن ندیم و شهرستانی

در اینجا باید اشاره کرد که نه ابن‌ندیم در الفهرست ــ که آن را در ۳۷۷ق تألیف کرده است ــ از رسائل یا مؤلفان آنها نام می‌برد و نه شهرستانی (د ۵۴۸ق/ ۱۱۵۳م) در الملل و النحل. این امر به‌ویژه دربارۀ ابن ندیم توجه‌انگیز است، زیرا وی معاصر نویسندگان رسائل بوده، و از سوی دیگر فصلی را در کتابش به مذهب اسماعیلیه اختصاص داده است؛ اما شهرستانی تنها در یک‌جا از ابوسلیمان محمد بن معشر مقدسی، در شمار فیلسوفان متأخر، نام می‌برد.


چنانکه اشاره شد، یکی از مسائلی که تاکنون پژوهشگران در آن اختلاف نظر داشته‌اند، تاریخ تألیف رسائل است. بعضی این تاریخ را میان سالهای ۲۶۰-۲۹۷ق/ ۸۷۴-۹۱۰م می‌دانند.
[۵۱] .Hamdani، A.، «An Early Fāŧimid Source on the Time and Authorship of the Rasāʾil Ihwān al-Safāʾ»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. ۱، p۷۳-۷۴
به نظر همدانی تألیف این رسائل درست پیش از استقرار خلافت فاطمیان در ۲۹۷ق کامل شده است؛ درحالی‌که در آثار نخستین داعیان فاطمی به آنها اشاره نمی‌شود و این نکته به‌ویژه دربارۀ حمیدالدین کرمانی (د پس از ۴۱۱ق/ ۱۰۲۰م) صادق است. دیتریسی با توجه به شواهدی، تاریخ تألیف رسائل را میان سال‌های ۳۵۰-۳۷۵ق/ ۹۶۱-۹۸۵م قرار می‌دهد.
[۵۲] .Dieterici، F.، Die Philosophie der Araber in Xen Jahrhundert N. C. aus den Schriften der Lauteren Bruder، Leipzig، ۱۸۵۸-۱۸۹۱، p۱۴۲ff
اخیراً مارکه، پایان تألیف رسائل را میان سالهای ۳۵۰-۳۷۰ق/ ۹۶۱-۹۸۰م، یعنی پیش از تسخیر مصر از سوی فاطمیان در ۳۵۸ق/ ۹۶۹م می‌داند،
[۵۳] .EI۲، III/p۱۰۷۲
هرچند که وی در نوشتۀ دیگری، با پیروی از منابع اسماعیلیان، آغاز تألیف رسائل را به یکی از امامان اسماعیلی نسبت می‌دهد.
[۵۴] .Marquet، Y.، La Philosophie des Ihwān al-Safāʾ، Alger، ۱۹۷۵، p۸


۴.۱ - گستردگی زمان تألیف

اکنون باتوجه به دامنۀ گستردۀ رسائل باید گفت که تألیف آنها، حتی از سوی چند تن ــ تا چه رسد به یک تن ــ در زمانی کوتاه ممکن نبوده، و دست کم چند سالی طول کشیده است. شواهدی در رسائل نیز یافت می‌شود که می‌تواند به تعیین تاریخ تقریبی تألیف آنها یاری دهد. بارزترین شاهد، شعری است از متنبی (د ۳۵۴ق/ ۹۶۵م) که در رسائل نقل می‌شود، و شاعر آن را در ۳۴۹ق/ ۹۶۰م در مدح کافور فرمانروای مصر ساخته، و برایش خوانده است. این تاریخ نشانگر آن است که دست‌کم برخی از رسائل پس از آن تاریخ تألیف شده است و ۲۴ سال بعد از آن تاریخ، یعنی در ۳۷۳ق، ابوحیان توحیدی برخی از آنها را برای مطالعه به استادش می‌دهد. از سوی دیگر مجریطی (د ۳۹۵ق/ ۱۰۰۵م) در غایة الحکیم که بنا بر گفتۀ خودش در مقدمه کتاب، آن را میان سالهای ۳۴۳-۳۴۸ق/ ۹۵۴-۹۵۹م تألیف کرده بوده است،
[۵۸] مجریطی، ابومسلمه، غایة الحکیم، ص۲.
بارها از رسائل نام می‌برد و پاره‌هایی از متن آنها را نقل می‌کند. چنانکه دیدیم، مجریطی کسی است که برای نخستین‌بار، رسائل اخوان را با خود به اندلس آورده بود. در این میان، این نکته باید روشن شود که آیا گزارش ابوحیان دربارۀ رسائل و مؤلفان آنها درست است، یا نه. با وجود همۀ تردیدهایی که دربارۀ این گزارش شده است، دور می‌نماید که ابوحیان گزارشی دروغین داده باشد، زیرا در همان زمان بوده‌اند کسانی که آن مردان را می‌شناخته‌اند و حتماً رسائل را نیز خوانده بوده‌اند، چنانکه ابوسلیمان منطقی سجستانی شمار آنها را ذکر کرده، و یکی از مؤلفان آنها را نام برده است. اما از سوی دیگر این پرسش به میان می‌آید که چرا منابع مستقل بعدی از رسائل نام نمی‌برند، تنها غزالی (د ۵۰۵ق/ ۱۱۱۱م) به «صاحب کتاب اخوان‌ الصفا» اشاره، و از محتوای آن انتقاد می‌کند. از سوی دیگر می‌دانیم که نسخه‌هایی از آنها تا ۵۵۵ق در دسترس بوده است، زیرا در آن زمان المستنجد بالله خلیفۀ عباسی فرمان داد که کتابهای فلسفی و از آن میان شفای ابن‌سینا و رسائل اخوان‌الصفا سوزانده شود.

۴.۲ - گزارش قاضی عبدالجبار

نکتۀ دیگری که باید روشن شود. گزارش قاضی عبدالجبار است که وی در آن چند تن از کسانی را نام می‌برد که ابوحیان ایشان را مؤلفان رسائل به‌شمار می‌آورد. آیا می‌توان میان گزارش‌ها گونه‌ای هماهنگی برقرار کرد؟ چرا قاضی عبدالجبار به رسائل و تألیف آنها از سوی آن مردان اشاره نمی‌کند، در حالی که ایشان را در شمار قرمطیان یا اسماعیلیان می‌آورد و نیز خود وی هم‌عصر ابوحیان بوده است، آیا نوشتۀ ابوحیان در دسترس وی نبوده است، یا وی آن را خوانده، و عمداً از انتساب رسائل به ان گروه دریغ داشته است؟ اینها نکاتی است که به پژوهش بیشتری نیاز دارد.


نخستین چاپ کامل مجموعۀ رسائل در ۴ جلد در ۱۳۰۳-۱۳۰۶ق به کوشش نورالدین بن جیواخان در بمبئی منتر شد. این چاپ هرچند انتقادی نیست، ولی کم و بیش متن قابل اعتمادی است. در ۱۳۰۶ق، شیخ‌علی یوسف، بخش یا جلد اول رسائل را در قاهره منتشر ساخت. در ۱۳۴۷ق/ ۱۹۲۸م چاپ دیگری از رسائل، در ۴ جلد با دو مقدمه از احمد زکی پاشا و طه حسین در قاهره منتشر شد. این متن نیز به هیچ روی انتقادی نیست، تنها از لحاظ تقسیم مطالب در بندها و اندکی نقطه‌گذاری بر چاپ هند مزیت دارد. سرانجام در ۱۹۵۷م مجموعۀ رسائل در ۴ جلد، در بیروت منتشر شد. این چاپ هرچند در سنجش با دو چاپ دیگر مزایایی دارد، اما آن را نیز نمی‌توان متنی انتقادی به‌شمار آورد.

۵.۱ - رسالة الجامعه

رسالة الجامعه که در رسائل بارها به آن اشاره می‌شود، تا ۱۹۴۷م که جمیل صلبیا آن را رد دو جلد در دمشق منتشر کرد، ناشناخته مانده بود. متأسفانه وی مؤلف این رساله را ابومسلمۀ مجریطی می‌شمارد و جای شگفتی است که به متن رسائل ــ که در آنها بارها به این رساله اشاره می‌شود ــ توجه نداشته است. دست‌نوشته‌هایی که ویراستار از آنها بهره گرفته، یا بی‌تاریخ است، یا به سده‌های ۱۱ و ۱۳ق بازمی‌گردد. تازه‌ترین چاپ الرسالةالجامعه، به کوشش مصطفی غالب، در ۱۹۸۴م، شامل هر دو بخش، در بیروت منتشر شده است. وی تألیف آن را به احمدبن عبدالله مستور نسبت می‌دهد. دست‌نوشته‌های این متن نیز به سالهای ۱۲۳۸ و ۱۳۲۸ق بازمی‌گردد.
[۶۳] غالب، مصطفى، مقدمه بر الرسالة الجامعة، ص۱۳-۱۴.
در اینجا باید افزود که از این رساله دست‌نوشته‌ای کهن در کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به شمارۀ ۱۷۰۰ وجود دارد که تاریخ کتابت آن ۶۸۴ق/ ۱۲۸۵م است و تاکنون کهن‌ترین دست‌نوشته‌ای است که شناخته شده است. این دست‌نوشته در قطع ۵/ ۱۷×۲۶ سانتی‌متر، ۹۵ برگ را در بر می‌گیرد و در هر صفحه ۲۹ سطر دارد. متن این دست‌نوشته، در مقایسه با دو متن چاپی آن، از نظر فصل‌بندی و نیز مطالب، اختلافهای چشمگیری دارد و در جای جای آن افزوده‌هایی یافت می‌شود که در متنهای چاپی نیست، درحالی‌که گاه‌گاه در متن‌های چاپی نیز افزوده‌هایی هست که در این دست‌نوشته نیست؛ همچنین ترکیب عبارات و جملات، با متنهای چاپی آن همانند نیست و پیداست که نسخه‌نویسان بعدی عمداً متن آن را دستکاری کرده‌اند.

۵.۱.۱ - جانشین رسائل دیگر

دربارۀ این رساله باید خاطرنشان شود که خود اخوان، آن را هدف نهایی از همۀ نوشته‌های خود می‌شمارند که در آن، آنچه در رسائل دیگر از راه اقناع شرح داده‌اند، با برهان قاطع روشن می‌شود.
[۶۴] الرسالة الجامعة، ص۶۵.
[۶۵] الرسالة الجامعة، ص۹۱.
در رسائل نیز در چندین جای دیگر به آن اشاره می‌کنند. در یک‌جا به‌ویژه گفته می‌شود که آنچه در ۵۱ رساله آمده است، در رسالۀ یگانۀ دیگری خلاصه شده که الجامعه نامیده می‌شود و بیرون از رسائل دیگر است و در آن، بیانِ آنچه در رساله‌های دیگر گفته شده، به‌ویژه‌ترین شکل ممکن آورده شده است و آن رساله جانشین رسائل دیگر است. اخوان سپس سفارش می‌کنند که بهتر است الرسالةالجامعه پس از ۵۱ رسالۀ دیگر خوانده شود. در حالی که در این رساله آن نویدهایی که دربارۀ آن داده شده است، دیده نمی‌شود. از آن جهش‌های اندیشه‌ای و شهامت‌های عاطفی و عقلی که از ویژگی‌های بسیاری از موضوعات رسائل است، در این رساله نشان اندکی می‌توان یافت، به‌ویژه که در آن دستکاری هم شده است.
در ۱۹۷۰م، عارف تامر، در بیروت، متنی را با عنوان جامعة الجامعة منتشر کرد. وی در مقدمه‌اش بر آن می‌گوید که این متن زبدۀ رسائل اخوان است.
[۷۰] تامر، عارف، مقدمه بر جامعة الجامعة، ص۶۱.
این متن را می‌توان برگرفته‌هایی از رسائل دانست که کسی بعدها آن را برهم نهاده است و از هیچ مزیتی برخوردار نیست.
از سوی دیگر، فصل بلندی از بخش دوم رسائل نیز که دربارۀ گفت‌وگوهای جانوران و انسان است، در ۱۹۷۷م به کوشش فاروق سعد، با عنوان رسالة تداعی الحیوانات علی‌الانسان منتشر شده است.


گذشته از گزیده‌هایی که دیتریسی، از متن رسائل به آلمانی ترجمه کرده بود، بخشهای دیگری از آنها نیز به زبانهای اروپایی ترجمه و منتشر شده است. از آن میان رسالۀ ۳۲ دربارۀ نفس و عقل است که پژوهشگر آلمانی دیوالد با عنوان «فلسفه و دانش عربی در دائرةالمعارف، کتاب اخوان‌الصفا (ج ۳)» در ۱۹۷۵م (ویسبادن) منتشر کرده است. مترجم با مقدمه، پژوهشها، توضیحات و ملاحظات خود براهمیت و ارزش ترجمه افزوده است.
رسالۀ ۵ از جلد یکم دربارۀ موسیقی را شیلواه با عنوان «رسالۀ اخوان‌الصفا دربارۀ موسیقی» به فرانسوی ترجمه، و در «مجلۀ مطالعات اسلامی»، منتشر کرده است.
رسالۀ یکم از جلد یکم، «فی العدد» را نیز گولدشتاین، با عنوان «رساله‌ای دربارۀ تئوری عدد» به انگلیسی ترجمه، و منتشر کرده است.
رسالۀ هشتم از جلد کرد، «در صنایع عملی و هدف از آنها» را لوئیس با عنوان «رساله‌ای در صنایع دستی» به انگلیسی ترجمه، و منتشر کرده است.
بروکلمان از ترجمۀ فارسی رسائل با عنوان مجمل‌الحکمه نام می‌برد که ۲۱ دست‌نوشته از سدۀ ۷ تا ۱۴ق از آن موجود است و نیز دوبار در بمبئی (۱۳۰۹ و ۱۳۱۲ق) ــ نه در تهران، چنانکه وی گفته است ــ به چاپ سنگی منتشر شده است.
[۷۵] .GAL، S، I/p۳۸۰

بنابر پژوهش ایرج افشار و محمدتقی دانش‌پژوه، این اثر ترجمۀ متنی عربی است که مؤلفی گمنام آن را به شکل گزیده‌هایی از رسائل گرد آورده، و آن را مجمل‌الحکمه نامیده است و سپس کس دیگری آن را به فارسی برگردانده است. نام مترجم در یک دست‌نوشته محمد بن حسن طوسی و در جای دیگری سراج‌الدین ارموی آمده است.
[۷۶] افشار، ایرج، مقدمۀ مجمل الحکمة.



متن‌هایی که اکنون از رسائل در دست است، ۵۲ رساله را در بر می‌گیرد، در حالی که در چند جا، اخوان به ۵۱ رساله اشاره می‌کنند، از سوی دیگر، در آغاز رسالۀ ۵۲ در متنهای کنونی با عنوان «در ماهیت سحر و جادو»، تنها به ۵۰ رساله پیش از آن اشاره شده است. در آغاز فهرست رسائل نیز، اخوان به ۵۲ رساله اشاره می‌کنند.
[۸۲] .Marquet، Y.، «Les Épîtrees des Ikhwān as-Safāʾ oeuvre ismaīlienne»، Studia Islamica، Paris، ۱۹۸۵، vol. LXI، p۱۰-۱۶
رسائل شامل ۴ بخش عمده است و هر بخشی چندین رساله و هر رساله چندین فصل را در بر می‌گیرد. این بخشها، چنانکه در فهرست آمده، بدین ترتیب است:

۷.۱ - ریاضی

الف ـ رسائل ریاضی (۱۴ رساله)
۱. عدد، ۲. هندسه، ۳. ستاره‌شناسی، ۴. موسیقی، ۵. جغرافیا، ۶. نسبتهای عددی و هندسی، ۷. صنایع علمی نظری و انواع آنها، ۸. صنایع (هنرهای) عملی و حرفه‌ای، ۹. اختلاف اخلاق و علتهای آن، ۱۰. در مدخل منطق (ایساغوجی)، ۱۱. دربارۀ مقولات دهگانه (قاطیغوریاس)، ۱۲. در کتاب العبارۀ ارسطو (پری هرمنیاس)، ۱۳. تحلیلهای نخستین (انولوطیقا الاولى)، ۱۴. تحلیلهای پسین (انولوطیقا الثانیه).

۷.۲ - جسمانی طبیعی

ب ـ رسائل جسمانی طبیعی (۱۷ رساله)
۱. در هیولی و صورت، ۲. دربارۀ آسمان و گیتی، ۳. پیدایش و تباهی (کون و فساد)، ۴. آثار جوّی (آثار علوی)، ۵. چگونگی پیدایش کانها (معادن)، ۶. ماهیت طبیعت، ۷. گونه‌های گیاهان، ۸. انواع جانوران، ۹. ترکیب پیکر انسان، ۱۰. دربارۀ حس و محسوس، ۱۱. دربارۀ تکوین نطفه، ۱۲. دربارۀ گفتۀ فیلسوفان که انسان جهانی کوچک است، ۱۳. در چگونگی پیوستن نفوس جزئی به پیکرهای انسانها، ۱۴. توانایی انسان در شناختها، ۱۵. ماهیت مرگ و زندگی، ۱۶. ماهیت لذتها و دردهای جسمی و روحی، ۱۷. علتهای اختلاف زبانها.

۷.۳ - نفسانی عقلی

ج ـ رسائل نفسانی عقلی (۱۰ رساله)
۱. مبادی عقلی طبق عقاید فیثاغورسیان، ۲. مبادی عقلی طبق عقاید اخوان‌الصفا، ۳. دربارۀ گفتۀ فیلسوفان که جهان انسانی بزرگ است، ۴. دربارۀ عقل و معقول، ۵. در دورها و کَورها و اختلاف قرنها و دورانها، ۶. در ماهیت عشق، ۷. در ماهیت رستاخیز و صور اسرافیل، ۸. کمیت انواع حرکتها و چگونگی اختلاف آنها و... ، ۹. دربارۀ علتها و معلولها، ۱۰. دربارۀ حدها و رسمها.

۷.۴ - قانون‌های الٰهی و شریعت‌های دینی

د ـ رسائل قانون‌های الٰهی و شریعت‌های دینی (۱۱ رساله)
۱. در عقاید و مذاهب، ۲. ماهیت راه به سوی خدا و چگونگی رسیدن به او، ۳. دربارۀ اعتقاد اخوان‌الصفا، ۴. دربارۀ چگونگی معاشرت اخوان‌الصفا و همکاری و مودت میان ایشان، ۵. در ماهیت ایمان و خصال مؤمنان، ۶. دربارۀ ماهیت قانون الٰهی و وضع شرعی، ۷. چگونگی دعوت به سوی خدا، ۸. چگونگی کردار روحانیان، جن و فرشتگان مقرب و شیطانها، ۹. در انواع سیاستها، ۱۰. چگونگی نظم‌ و ترتیب کل جهان، ۱۱. در ماهیت سحر و افسون و طلسمات و...

۷.۴.۱ - هدف اخوان

چنانکه پیداست، اخوان در رسائل خود کوشیده‌اند که خوانندگان گزیده‌ای را با همۀ بخشهای دانش‌ها و هنرهای نظری و عملی دوران خودشان آشنا کنند و هدفشان از این کوشش‌ها «راهنمایی گمراهان و ارشاد سرگشتگان و بیدار کردن غافلان» بوده است. در جای دیگری گفته می‌شود که هدف ایشان بیشتر راهنمایی برادرانشان به سوی صلاح کارهای دینی و دنیایی و نیز آشنا کردن آنان با هنرهای علمی و عملی و یاری دادن به مبتدیان برای آشنا شدن با شناختها و دانشها و پرورش آموزندگان است. سپس می‌افزایند که ایشان در این زمینه‌ها ادعایی ندارند، بلکه آنچه از دانشها به آنان رسیده است، به برادرانشان منتقل کرده‌اند وگرنه خود نیز به همۀ کلیات دانشها احاطه ندارند و آنچه از مقدمات دانش‌ها در رسائل آورده‌اند، یا خود به آنها پی برده‌اند، همه برگرفته از کتاب‌های حکیمان و پیشینیان در هنرهای علمی است و آنچه مربوط به دانشهای حقیقی و اسرار قانونهای الٰهی است، از جانشینان پیامبران و یاران و پیروان ایشان گرفته‌اند، در حالی که خود به بسیاری از هنرها نپرداخته‌اند و به بسیاری از دانشها و شناخت کنه آنها نرسیده‌اند.

۷.۴.۲ - ویژگی‌ها

از ویژگی‌های رسائل، تکرار مطالب در آنهاست، چنانکه گاه در یک رساله و فصل‌های آن، یک مطلب ــ و گاه کم و بیش با همان عبارات ــ تکرار می‌شود. زبان رسائل نثری روان و ساده، و غالباً بی‌پیرایه‌های فنی است، چنانکه می‌توان رسائل گاه به ابیاتی از شاعران عرب استناد می‌شود و در دو جا نیز ابیاتی فارسی نقل شده، و این نشانۀ آن است که برخی از نویسندگان رسائل با زبان فارسی نیز آشنا بوده‌اند. شعرهای فارسی در رسائل، نمونه‌ای از اشعار فارسی سده‌های ۳ و ۴ق، و احتمالاً از کسانی مانند شهید بلخی یا ابوشکور بلخی است. اخوان معمولاً ضمیر جمع «ما» به کار می‌برند، اما در چندجا از رسائل ضمیر مفرد نیز به کار برده شده است.


پیش از پرداختن به ویژگی‌های اخوان، لازم است که نخست دربارۀ «پدیدۀ اخوان‌الصفا» ــ آنگونه که در رسائل ایشان منعکس شده است ــ و بی‌توجه به وابستگی‌های مفروض آنان سخن گفته شود. بی‌گمان اخوان در دوران خود انسان‌هایی ویژه بوده‌اند، انسانهایی با ساختار عقلی و عاطفی خاصی که آنان را در هر زمینه از دیگران، در آن دوران، ممتاز می‌کرده است.

۸.۱ - برکندگی از دنیا و روی‌آوری به آخرت

اخوان پیش از هرچیز انسانهایی آرمان‌گرا بوده‌اند که امید و آرزوی ساختن جهان انسانی دیگری را، نه همانند جهان دورانشان، در سر و دل می‌پرورانده‌اند؛ یا شاید بهتر باشد که بگوییم، ایشان در شمار آنگونه انسانهایی بوده‌اند که یکباره از این جهان دل برکنده، از آن وی برتافته، به جهانی دیگر روی‌آور بوده‌اند. اخوان مانند گنوستیکهای سده‌های ۲ و ۳م، خود را در این جهان، بیگانه می‌شمرده‌اند؛ زندگی روی زمین را آموزشگاه و پرورشگاهی برای آماده ساختن روح برای پیوستن به جهان زندگی جاویدانی می‌دانسته‌اند که پیش از پیوستن به پیکر انسانی، به آنجا تعلق داشته است و باید بار دیگر، از دیار غربت به سرزمین آشنایان و خویشاوندان بازگردد. از دیگر ویژگیهای اخوان، پنهانکاری و نهفتن اسرار ویژه از نااهلان است؛ آنان می‌گویند که رازهایشان را نه به سبب ترس از قدرت فرمانرایان روی زمین، یا احتراز از هیاهوی عوام، پنهان می‌دارند، بلکه علت این پنهانکاری حفظ مواهبی است که خدا به ایشان داده است؛ چنانکه از عیسی (علیه‌السّلام) نقل می‌شود که گفته است: حکمت را به نااهلان نباید داد، زیرا به آن ستم می‌شود و از اهل آن نباید دریغ داشت، زیرا به ایشان ستم می‌شود.

۸.۲ - مجالس علمی در خلوت

از سوی دیگر، اخوان، برادرانشان را به گردهمایی‌های پنهانی دعوت می‌کنند. ایشان مجالسی دارند که در خلوت در آنها گرد می‌آیند و دربارۀ دانش‌ها و رازها گفت‌وگو، و دربارۀ امور نهفته بحث می‌کنند و از رویدادها، دگرگونی‌های دوران و تغییرات شریعت‌ها و انتقال کشورداری و دولت‌ها از امتی به امت دیگر، از خاندانی به خاندان دیگر، سخن می‌گویند. اخوان همچنین برادرانشان را به همکاری و یارگیری تشویق می‌کنند، زیرا دوستی اخوان‌ الصفا گونه‌ای خویشاوندی است؛ هریک از ایشان برای دیگری زندگی می‌کند، از آن‌رو که خود را یک روح می‌دانند که در پیکرهای پراکنده جای دارد. به یکدیگر، بی‌منت نیکی می‌کنند و آن را نیکی به خود می‌شمارند. سپس سفارش می‌کنند که هرگاه یکی به چنین برادری برخورد، وی را بر همۀ دوستان، خویشاوندان، فرزندان و همسران خود برتری دهد؛ زیرا آنان همه او را برای سودی که از او به ایشان می‌رسد، دوست می‌دارند، اما آن برادر او را با خود یکی، و همچون یک روح در دو تن می‌انگارد؛ از شادی او شاد و از غمش غمگین می‌شود.

۸.۳ - همکاری در راه دین و معاش

اخوان بارها به همکاری در راه پیروزی دین و جست‌وجوی معاش دنیایی تأکید، و برادران را به از خودگذشتگی، فداکاری و حتى جانبازی تشویق می‌کنند. هیچ گروهی که برای همکاری در امور دنیا و آخرت گرد آیند، مانند اخوان‌الصفا یکدیگر را به همکاری نمی‌خوانند؛ زیرا علتی که ایشان را به هم گرد می‌آورد، این است که هریک از آنان می‌دانند که آنچه از صلاح معیشت دنیایی و نجات در آخرت می‌خواهد، جز با همکاری با دیگران دست نمی‌دهد، و آنچه ایشان را در این حال نگه می‌دارد، مهر، رحمت و شفقت از سوی هریک از ایشان در برابر دیگری است و برابری در آنچه می‌خواهد و دوست می‌دارد. یا آنچه برای خود نمی‌خواهد و از آن نفرت دارد. در اینجاست که گفته می‌شود: هرگاه که این شرایط در همه گرد آید، اخوان باید نیروهای جسمی و تدبیر روحیشان را یگانه کنند و «شهر آرمانی روحانی» خود را در کشور «صاحب ناموس اکبر» برپا سازند.

۸.۴ - تاکید بر مباحثات علمی

اخوان به برادران سفارش می‌کنند که در هر سرزمین و شهری که هستند، باید با هم نشست‌هایی ویژه داشته باشند؛ در اوقات معینی گرد هم آیند، دیگران را در آن مجالس راه ندهند؛ در آن نشست‌ها باید تنها دربارۀ روان‌شناسی، حس و محسوس، عقل و معقول، اسرار کتاب‌های الٰهی، گفته‌های پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و معانی نهفته در موضوعات شریعت، و نیز دربارۀ دانشهای چهارگانۀ ریاضی ــ یعنی حساب (عدد)، هندسه، نجوم و موسیقی ــ گفت‌وگو کنند، اما بیش از همه توجه و قصدشان بحث دربارۀ دانشهای الٰهی باشد که هدف نهایی همۀ دانش‌هاست.
[۹۸] الرسالة الجامعة، ص۵۳۸.


۸.۵ - عدم تعصب مذهبی

اخوان همچنین سفارش می‌کنند که برادران باید با هیچ دانشی ستیزه نکنند، کتابی را کنار ننهند و به هیچ مذهبی تعصب نورزند؛ زیرا عقیده و مذهب اخوان همۀ مذاهب و همۀ دانشها را در بر دارد و نگرشی در همۀ موجودات حسی و عقلی، ظاهری و باطنی، و آشکار و نهان است، چون همه از سرچشمه‌ای یگانه و علتی یگانه و جهانی یگانه برخاسته‌اند و همۀ جواهر، اجناس و انواع گوناگون و جزئیات ناهمگون را نیز در خود نهفته‌اند.

۸.۶ - منبع دانش‌های اخوان

سپس گفته می‌شود که دانش‌های اخوان از ۴ منبع گرفته شده است: نخست نوشته‌های حکیمان و فیلسوفان دربارۀ ریاضیات و طبیعیات؛ دوم کتابهایی که پیامبران آورده‌اند، مانند تورات، انجیل و قرآن و صحف دیگر پیامبران که معانی آنها از وحی فرشتگاه گرفته شده است و رازهایی نهفته در بر دارد؛ سوم کتابهایی دربارۀ طبیعت، یعنی صورتها و شکلهای موجودات، آنگونه که اکنون هستند، مانند ترکیب سپهرها، انواع بروج، حرکات ستارگان و مقدار اجرام آنها، دگرگونیهای عناصر و انواع کائنات، مانند معدن، جانور و گیاه و انواع ساخته‌های دست انسان. همۀ اینها صورتها و اشاره‌هایی است که بر معانی لطیف و اسرار دقیق دلالت دارد که انسانها ظاهر آنها را می‌بینند و از معانی باطن آنها آگاه نیستند؛ چهارم کتابهای الٰهی که در دست فرشتگانی است که کردار انسانها را می‌سنجند و جواهر نفوس و انواع و جزئیات آنها را در بر دارند که موجب دگرگونی و جنبش اجسام و ظهور آثار آنها، در طی زمان، در هنگام قرانات و ادوار می‌شوند و گاه سبب سقوط بعضی از آن نفوس در ژرفای اجسام و برخاستن بعضی از آن نفوس در ژرفای اجسام و برخاستن بعضی از تاریکیهای جسم و بیدار شدن آنها از خواب فراموشی و راه یافتن به بهشت، یا زندانی شدن در ژرفناهای دوزخ می‌شوند سرانجام اخوان سفارش می‌کنند که هریک از برادران بخواهد دوستی یا برادری بگزیند، باید از حالات او آگاه شود و اخلاق وی را بیازماید و از مذهب و اعتقادش جویا شود، تا بداند که آیا شایستۀ دوستی و صفای مودت و حقیقت برادری هست، یا نه.

۸.۷ - مذهب تشیع

اخوان بی‌شک شیعه مذهب بوده‌اند. ایشان تشیع خود را هرگز پنهان نمی‌دارند و بارها بر آن تأکید می‌کنند. در تفضیل خاندان پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)، ایشان را «گنجوران دانش خدا و وارثان دانش پیامبران» می‌شمارند. در جای دیگری می‌گویند آنچه ایشان و برادران دیگر را به هم پیوند می‌دهد، محبت به پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و اهل بیت او و نیز ولایت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بهترین وصیّان است. ولایت و خلافت بزرگ را شایستۀ پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و ولایت ویژه را شایستۀ اهل بیت (علیهم‌السّلام) می‌شمارند و ایشان را بر همگان برتری می‌دهند. اخوان در چندجا نیز به واقعۀ کربلا اشاره می‌کنند.

۸.۸ - انتقاد از خلفای اموی و عباسی

از سوی دیگر، اخوان از خلفای اموی و عباسی انتقاد کرده، می‌گویند: ایشان به نام خلافت، خودکامگی می‌کنند، مرتکب منکرات می‌شوند، اولیای خدا و فرزندان پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را می‌کشند و حقوقشان را غصب می‌کنند، شراب می‌نوشند، فسق و فجور می‌کنند، اموال انسانها را به غنیمت می‌گیرند، معاد را فراموش می‌کنند، دین را به دنیا، و زندگی آن جهانی را به این جهان می‌فروشند و بزهکاریهای دیگر می‌کنند. انگیزۀ همۀ این تبهکاریها، حرص در طلب دنیا و بی‌رغبتی به آخرت و یقین نداشتن به کیفر کارها در روز رستاخیز است.

۸.۹ - انتقاد از فرقه‌های ادیان

اخوان همچنین از فرقه‌های گوناگون دینهای دیگر و نیز فرقه‌های اسلامی و کارهایشان انتقاد می‌کنند؛ زیرا ایشان نیز یکدیگر را تکفیر و لعنت می‌کنند، یا می‌کشند؛ در این میان از فرقه‌های ادیان یهود، مسیحی و صائبان... و نیز مانویان، خرّمیان، مزدکیان، دیصانیان... و همچنین خارجیان، رافضیان، باطنیان، قدریان، جهمیان، معتزلیان، سنیّان و جبریان نام می‌برند.

۸.۱۰ - انتقاد از برخی شیعیان

اما از سوی دیگر، اخوان از انتقاد برخی از شیعیان نیز دریغ نمی‌ورزند؛ به گفتۀ ایشان گروهی از بدکاران تشیع را پرده‌ای برای پوشاندن زشتکاریهای خود می‌سازند؛ هر منکری را مرتکب می‌شوند، ولی همچنان اظهار تشیع می‌کنند و در علویت پناه می‌جویند. گروهی دیگر نیز هستند که جسمهایشان با ما خویشاوند است، اما روحهایشان از ما دور است؛ آنان خود را از علویان می‌دانند، آنان از ایشان نیستند؛ از قرآن جز نام آن، و از اسلام جزج رسم آن چیزی نمی‌دانند؛ نماز نمی‌گزارند و جهاد نمی‌کنند؛ از هیچ حرامی احتراز نمی‌ورزند؛ از زشتکاریهایشان توبه نمی‌کنند و در کنار اینهمه، با انسانها گستاخی و سرکشی می‌کنند و به ایشان کینه می‌ورزند؛ از پیروان اخوان بیزارند و بزرگ‌ترین دشمنان آنانند (در اینجا اخوان به احتمال زیاد به قرمطیان اشاره دارند که اظهار تشیع می‌کرده‌اند). گروهی نیز هستند، که تشیع را بهانۀ کسب معاش خود می‌کنند، مانند نوحه‌خوانان، افسانه‌سرایان که از تشیع جز تبرّی و دشنام و لعنت چیزی نمی‌دانند و در پی دانش و آموختن قرآن و فهمیدن دین نیستند و شعارشان رفتن به مشاهد و زیارت قبور است، مانند زنان کودک مرده‌ای بر فقدان پیکرهایمان می‌گریند، در حالی که گریستنشان بر خویشتن سزاوارتر است، گروهی نیز می‌گویند که امام منتظر از ترس مخالفان پنهان شده است؛ هرگز چنین نیست، بلکه او در میان ایشان است و ایشان منکر اویند.

۸.۱۱ - علت بروز اختلاف در میان مسلمانان

اخوان همچنین پس از اشاره به بروز اختلاف در میان مسلمانان پس از رحلت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)، انگیزۀ آن را ریاست و مقام‌طلبی می‌دانند (در اینجا اشاره به امویان است) که نتیجۀ آن هتک حرمت نبوت و کشتن اهل بیت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و رویداد کربلا و مانند آنها بوده که موجب کشتارهای فراوان میان مسلمانان شده است. از سوی دیگر، اخوان بارها در رسائل خود به علتهای اختلاف در میان پیروان دینها و مذهبها می‌پردازند و با این اختلافها، برخوردی عقلانی، یا بهتر بگوییم، به آنها رویکردی واقع‌بینانه و بی‌طرفانه دارند. گروهی از انسانها، برای نزدیک شدن به خدا، از پیامبران و فرستادگان او و نیز اوصیا و اولیای او پیروی می‌کنند؛ اما کسی که خدا را چنانکه شایسته است می‌شناسد، جز به خود او به هیچ‌کس متوسل نمی‌شود؛ این مرتبۀ «اهل معرفت» است که اولیای خدا نامیده می‌شوند. اما کسانی که به این پایه از معرفت نرسیده‌اند، راهی به سوی خدا جز در پیروی از پیامبران، امامان، خلفا و اوصیای ایشان، ندارند. کسانی که با پرستش چیزی به خدا تقرب می‌جویند، از بی‌دینان بهترند. بی‌دینان چون از اندکی فهم برخوردارند، با اینکه به مرتبۀ خواص نرسیده‌اند، خودشان را از گروه عوام جدا می‌کنند و چون اختلاف میان اهل دینها را می‌بینند که به دین یکدیگر عیب می‌گیرند و دینی یا مذهبی را بی‌عیب نمی‌یابند، یکباره دین را به کنار می‌نهند، در حالی که بی‌دینی برای انسان عاقل، زشت‌ترین و بدترین عیبهاست و اینان از بت‌پرستان نیز بدترند.

۸.۱۲ - فرق میان دین و شریعت

آنگاه اخوان با اشاره به این نکتۀ مهم که اختلاف سرشتها، اخلاق و خواست انسانها، سبب اختلاف میان شرایع است، می‌افزایند که قانونگذاران شریعتها، یعنی پیامبران، پزشکان و منجمان روحهای انسانهایند و هدف همۀ ایشان اکتساب سلامت و بهداشت روحهاست، هرچند مفروضات و سنتهای ایشان، هماهنگ با ویژگیهای هر امتی، مختلف است، همانگونه که پزشکان نیز، بیماریهای گوناگون را، در سرزمینهای گوناگون، به‌ویژه باتوجه به مزاجهای گوناگون انسانها، با داروهای گوناگون درمان می‌کنند. دین همۀ پیامبران یکی است، هرچند شریعتهایشان مختلف است؛ کسانی که نَسخ شریعتها را منکر می‌شوند، فرق میان دین و شریعت را نمی‌دانند. نتیجه‌گیری نهایی اخوان این است که دین پیامبران یک دین، و مسلک همۀ ایشان و مقصد و هدفشان یکی است، هرچند شریعتها و قانونهایشان مختلف است.

۸.۱۳ - عقل‌گرایی

از ویژگیهای چشمگیر دیگر اخوان، عقل‌گرایی ایشان و ستایش از «عقل» است. در یک‌جا گفته می‌شود هر گروهی که بخواهند بر کاری از امور دنیا با دین گرد آیند و کارها را به سامان کنند و به راه درست گام نهند، ناگزیرند که سروری، یا رئیسی داشته باشند تا ایشان را متحد کند و آن رئیس نیز باید کارش را بر اصلی بنا نهد و بدان‌وسیله بر آنان فرمان براند. بدین‌سان اخوان نیز خشنودند که عقل را رئیس و داور در میانشان قرار دهند، همان عقلی که خداوند آن را رئیس و داور در میانشان قرار دهند، همان عقلی که خداوند آن را رئیس برگزیدگان خلقش قرار داده است. هرکس به شرایط عقل و موجبات قضایای آن تن ندهد (شرایطی که اخوان آنها را توصیه کرده‌اند)، یا پس از پذیرش آنها، از آنها رویگردان شود، کیفرش این است که از دوستی اخوان بیرون می‌شود، ایشان از وی رویگردان می‌شوند و در کارها از او یاری نمی‌جویند، با وی همنشینی نمی‌کنند، از دانشهایشان با او سخن نمی‌گویند، رازهایشان را از وی پنهان می‌دارند و برادران را به دوری جستن از او سفارش می‌کنند.

۸.۱۴ - دلبستگی به فلسفه و حکمت

اخوان به فلسفه و حکمت نیز، دلبستگی بسیار نشان می‌دهند و چنانکه از متن رسائل پیداست، با چندین اثر اصیل، یا مجعول فیلسوفان یونان و دیگر دانشمندان جهان باستان آشنایی داشته‌اند و ــ چنانکه خواهد آمد ــ آن آثار در شکل دادن به جهان‌بینی اخوان، تأثیری عمیق داشته است. از سوی دیگر، چنانکه در گزارش ابوحیان توحیدی دربارۀ اخوان آمده است، به اعتقاد ایشان، اگر فلسفۀ یونانی و شریعت عربی با هم گرد ایند، کمال دست می‌دهد. اخوان خود نیز، پس از اشاره به اینکه واژۀ فیلسوف نزد یونانیان به معنای حکیم، و فلسفه همان حکمت است، می‌گویند حکیم کسی است که کارهایش محکم و هنرش استوار، گفتارش راست، اخلاقش پسندیده، اعتقاداتش درست، کردارش پاکیزه و دانشهایش حقیقی باشد؛ حکمت نیز شناخت حقایق چیزها، و کمیت اجناس آنها و انواع آن اجناس، یعنی پاسخ دادن به پرسشهایی از این دست: آیا هست، چه هست، چند است، چه چیزی است، چگونه هست، کجاست، در چه هنگام است، چرا بوده است و کیست؟

۸.۱۴.۱ - تعریف فلسفه

از سوی دیگر، اخوان تعریفی را که در محافل نوافلاطونی دوران هلنیسم از فلسفه و هدف آن شده بود، بارها در رسائل خود تکرار، و به آن استناد می‌کنند: فلسفه همانند شدن به خدا به اندازۀ توانایی (یا امکان) انسان است. اصل این اندیشه به افلاطون بازمی‌گردد.
[۱۱۶] .Plato، Politéia (Republic)، ۶۱۳B
[۱۱۷] .Plato، Theaitetos، ۱۷۶B
این گفته همچنین در «رسالة فی آراء الحکماء الیونانیین»، مجهول المؤلف، از افلاطون نقل شده است.
[۱۱۸] «رسالة فی آراءالحکماءالیونانیین»، افلاطون فی الاسلام، ص۳۲۶.
تعریف کامل فلسفه، به شکلی که نزد اخوان یافت می‌شود، نزد شارحان آثار ارسطو در دوران هلنیسم دیده می‌شود. این تعریف با اندکی تغییر، برای نخستین‌بار در نوشته‌های یعقوب بن اسحاق کندی (د ح ۲۵۹ق/ ۸۷۳م) و نیز محمدبن زکریای رازی (د ح ۳۲۰ق/ ۹۳۲م) یافت می‌شود.
[۱۱۹] کندی، یعقوب، رسائل، ص۱۷۲.
[۱۲۰] رازی، محمد بن زکریا، «السیرةالفلسفیة»، رسائل فلسفیة، ص۱۰۸.
تعریف فلسفه، به شکلی که نقل شد، بارها در رسائل آمده است.
[۱۲۹] الرسالة الجامعة، ص۷۱.
[۱۳۰] الرسالة الجامعة، ص۱۳۹.


۸.۱۴.۲ - انتقاد از متفلسف

اما اخوان، با وجود ستایش و ارزیابی مثبت از فلسفه و حکمت، از برخی گرایشهای فیلسوفان یا فلسفه‌پردازان انتقاد می‌کنند. در جایی، پس از اشاره به مسائل و حقایقی که در کتابهای آسمانی و آموزشهای ادیان آمده است، گفته می‌شود که در میان انسانها گروههایی خردمند و متفلسف یافت می‌شوند که چون به آنگونه مسائل و حقایق می‌اندیشند و آنها را به ترازوی عقل می‌سنجند، معانی حقیقی آنها را درنمی‌یابند؛ همچنین، چون آنها را به آنچه ظاهر الفاظ کتاب آسمانی دلالت دارد، حمل می‌کنند، عقلهایشان آنها را نمی‌پذیرد، و بدین‌سان دچار شک و حیرت می‌شوند و چون حیرتشان به درازا کشید، در دلهایشان منکر آنها می‌شوند، هرچند از ترس شمشیر آن را بر زبان نمی‌آورند.

۸.۱۴.۳ - خصلت‌های اصلی فیلسوف

در جای دیگری آمده است که حکیمان و فیلسوفان پیشین دربارۀ دانشهای گوناگون و ترکیب آسمان و ستارگان و طبایع موجودات در زیر سپهر ماه سخن گفته‌اند، اما گروهی از عالمان شریعت، به علت کوتاهی فهمشان، یا دقت نکردن در آن سخنان و اشتغال به دانش شریعت و احکام آن، یا ستیزه‌گری، بیشتر آنها را منکر می‌شوند؛ همچنین بیشتر کسانی از نوآموزان با متوسطان که به دانشهای فلسفی می‌نگرند، امر قانون و احکام شریعت را خوار می‌شمارند و اهل آن را تحقیر می‌کنند و از پیروی از آن احکام سرباز می‌زنند؛ اما هدف اخوان پرداختن به همۀ آن مسائل و کشف حقایق آن چیزهاست و ازین‌روست که رسائل را نوشته‌اند و در آنها به اختصار به همۀ آن مسائل پرداخته‌اند. اکنون باید این نکته دانسته شود که دانشهای فلسفی و شریعت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)، دو امر الٰهیند که هدف نهایی از فلسفه، چنانکه گفته‌اند: همانند شدن به خدا به اندازۀ توانایی انسان است و ستونهای آن ۴ خصلت است: ۱. شناخت حقایق موجودات، ۲. اعتقادهای درست، ۳. کسب اخلاق و صفات پسندیده، ۴. کرد و کار پاکیزه و نیک. هدف از این خصال نیز تهذیب نفس و ترقی از حال نقص به کمال، و بیرون شدن از مرز قوه و امکان و رسیدن به حد فعلیت و وجود است. هدف از پیامبری و قانون شریعت نیز همان تهذیب نفس انسان و اصلاح آن، و رهانیدن آن از دوزخ جهان پیدایش و تباهی، و رساندن آن به بهشت است.

۸.۱۵ - ظاهر و باطن شریعت

از نخستین سده‌های قمری، نزد برخی از گروههای اسلامی، مانند صوفیان و عارفان و به‌ویژه اندیشمندان اسماعیلی نظریۀ ظاهر و باطنِ قرآن و احکام شریعت پدید آمده، و پیروانی یافته بود. این گرایش که همان گرایش تأویلی است، به نحوی بارز نزد اخوان نیز دیده می‌شود. ایشان در یک‌جا، پس از برشمردن مراتب یا اصناف هشتگانۀ انسانها، مرتبۀ هشتم را به دانشوران «تأویل» مسائل و احکام نازل شده در قرآن و شریعت اختصاص می‌دهند و می‌نویسند که آنان استواران در علوم الٰهی و معارف ربانیند و از رازهای نهفته در قانون شریعت آگاهند؛ آنان همان امامان و خلفای راهنما و پیشوایانند. در جای دیگری گفته می‌شود که هریک از موجودات جهان دارای ظاهری و باطنی است؛ ظواهر امور پوست و استخوان و باطنهایشان لبّ و مغز است؛ قانون شریعت نیز چنین است و دارای احکام و حدود ظاهر و آشکار است که اهل شریعت و علمای احکام، از خاص و عام، آنها را می‌دانند؛ اما این احکام و حدود همچنین دارای اسرار و باطنهایی است که جز ویژگانی از انسانها و استواران در علم از آنها آگاه نیستند. همچنین گفته می‌شود که دانش دین و آداب آن و آنچه بدان تعلق دارد، بر دو گونه است: یکی ظاهر و آشکار و دیگری باطن و پنهان و برخی هم میان این دو است. گونۀ نخست برای عامه است، مانند علم نماز و روزه و زکات و...؛ ولی آنچه شایستۀ خواص و راه‌یافتگان به حکمت و استواران در دانش دین است، نگرشی در اسرار دین و باطنهای امور پنهان و رازهای نهفته و همچنین جست‌وجوی هدفهای صاحبان قانونهای شریعت، در رمزها و اشارات ایشان، و یافتن تأویل و حقیقت معانی موجود در کتابهای آسمانی است؛ اما علم تفسیر و توجه به محکمات و متشابهات قرآن و جست‌وجوی دلیل و برهان و دوری جستن از دین تقلیدی خاص کسانی است که میان این دو گروهند.

۸.۱۶ - عبادت شرعی و عبادت فلسفی

اخوان همچنین عبادات، مراسم قربانی جشنها و عیدهای ویژۀ خود را داشته‌اند. عبادت، از دیدگاه اخوان، نخست عبادت شرعی و پیروی احکام بنین‌گذار قانون شریعت و سنتهای پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و همانند شدن به او در کردار و رفتار و مانند اینهاست؛ دوم عبادت فلسفی الٰهی که همانا اقرار به توحید خداست.
[۱۳۸] الرسالة الجامعة، ص۲۴بب.
اخوان تأکید می‌کنند که در عبادت شرعی نباید کوتاهی کرد و تنها به عبادت فلسفی پرداخت، زیرا این کار مایۀ تباهی و گمراهی می‌شود، چون عمل به قانون شریعت و عبادت شرعی و عبادت فلسفی الٰهی، ایمان است. اما از سوی دیگر پیوند دادن عبادت شرعی با عبادت فلسفی، کاری بسیار دشوار است، زیرا انگیزۀ آن مرگ هرچه زودتر تن، بازداشتن نفس از همۀ چیزهای دلپسند، و خویشتن‌داری در همۀ چیزهای مربوط به آن، و رسیدن به ادراک حقایق همۀ موجودات است. اما عبادت فلسفی الٰهی، بنابر سنت فیلسوفان پیشین که آن را به فرزندان و شاگردانشان می‌آموخته‌اند، این است که در هریک از ماه‌های یونانی، ۳ روز را ــ یک روز در آغاز، یک روز در وسط، و یک روز در پایان ــ به آن اختصاص می‌دهند. سپس اخوان به شرح جزئیات اعمال لازم در این عبادات می‌پردازند و به دعای افلاطونی، توسل ادریسی و مناجات ارسطویی اشاره می‌کنند.

۸.۱۷ - عیدهای ویژه

اخوان همچنین از ۴ عید ویژۀ خود نام می‌برند: عید اول، هنگام نزول خورشید به برج حمل است که شب و روز به یک اندازه است و آغاز بهار، شکوفایی درختان، اعتدال هوا و... مزایای دیگر آن است. حکیمان در چنان روزی با فرزندان و شاگردان جوانشان گرد می‌آمدند؛ جامه‌هی برازنده و زیبا می‌پوشیدند و به پرستشگاههایشان می‌رفتند، قربانیهای شایسته می‌کردند، سفره‌ها می‌گستراندند و به آهنگها و ترانه‌های روح‌پرور گوش می‌دادند. عید دوم، هنگام نزول خورشید به برج سرطان، یعنی آغاز تابستان و فصل گرماست. در این روز، حکیمان در پرستشگاههایی که ویژۀ آن روز بنا شده بود، گرد می‌آمدند. عید سوم، آغاز برج میزان، یعنی پاییز و بار دیگر یک اندازه شدن شب و روز بوده است. در این روز نیز حکیمان به پرستشگاههای ویژۀ آن روز می‌رفتند و خوراکهای مناسب فصل می‌خوردند. عید چهارم، نزول خورشید به برج جدی است که آغاز زمستان، فصل برگریزان، خشکیدن گیاهان و مانند اینهاست. حکیمان در این روز اندوهگین می‌شدند، استغفار می‌کردند و روزه می‌گرفتند. آنگاه، اخوان می‌افزایند که اگر در اعیاد شریعت اسلامی دقت شود، مطابق آن اعیاد چهارگانه است: عید فطر، مانند عید آغاز بهار؛ عید قربان، چون عید دوم؛ عید غدیر خم، همچون عید سوم است؛ روز چهارم، روز سوگواری و اندوه است، یعنی روزی که پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) از جهان رفت.
همچنین گفته می‌شود که جماعت اخوان‌الصفا، برای عبادت شرعی و ادای فرایض آن و نیز برای عبادت فلسفی شایسته‌ترین کسانند و پس از این عبادات، سنت سومی ویژۀ خود دارند که تنها خودشان از آن آگاهند؛ نیز ۳ روز را عید می‌گیرند و برادران را به گرد آمدن در آن عیدها فرا می‌خوانند. اعیاد ایشان در حقیقت جز به مَثَل با اعیاد فلسفه و شریعت همانندی ندارد؛ زیرا اعیان اخوان ذاتی و قائم به خودشان و دارای اعمال ویژۀ ایشان، و نیز سه‌گانه است: اول، وسط و آخر، و چهارمین آنها دشوارترین است. این روزهای چهارگانه، برحسب حرکات سپهرها و انگیزه‌های احکام نجوم، همانند بهار، تابستان، پاییز و زمستان و در شریعت محمدی، همانند عید فطر، عید قربان، عید غدیر و روز مرگ پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) است؛ در شریعت فلسفی، نزول خورشید به برج حمل، سرطان، میزان و جدی است؛ در صورت انسانی نیز همانند دوران کودکی، جوانی، سالخوردگی و پایان عمر است. اعیاد اخوان اشخاص ناطق و نفوس فعالند که با اجازۀ خدا و آنچه بر ایشان وحی و الهام می‌شود، عمل و رفتار می‌کنند. روز نخست از اعیاد ایشان، روز بیرون آمدن قائم اول از ایشان، همزمان با نزول خورشید به برج حمل است؛ روز دوم، هنگام قیام قائم دوم، همزمان با نزول خورشید به برج سرطان است؛ روز سوم، روز قیام قائم دوم، همزمان با نزول خورشید با اول برج میزان است؛ روز چهارم، روز اندوه و سوگواری و بازگشت اخوان به غارشان یعنی غار تقیه و پنهان شدن، و آغاز دوران غربت اسلام است، چنانکه در حدیث پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) آمده است.

۸.۱۸ - قربانی شرعی و فلسفی

اخوان می‌گویند: قربانیها بر دو گونه تقسیم می‌شوند: شرعی و فلسفی، قربانیهای شرعی همان است که در مراسم حج صورت می‌پذیرد؛ قربانی فلسفی نیز مانند آن است، با این تفاوت که هدف از آن، نزدیک شدن به خدا، از راه بدن‌ها، یعنی تسلیم آنها به مرگ و رها شدن از ترس است، همانگونه که سقراط با نوشیدن جام زهر، انجام داد، یا مانند رفتار ارسطو، هنگام نزدیک شدن مرگش و گفته‌های وی به شاگردانش. بزرگ‌ترین قربانیها این است که نفس دوست داشتن دنیا را رها کند، در آن پارسایی پیشه کند و از مرگ کم بترسد، بلکه آن را آرزو کند. قربانی ویژۀ اخوان، دارای همۀ این خصال است، هم شرعی و هم فلسفی. در اینجا باید یادآور شویم که آنچه اخوان دربارۀ اعیاد و مراسم خود می‌گویند، قالبی مجازی، رمزی و نمادین است که در آن اندیشه‌های دیگری نهفته، و یادآور برخی سنتهای صائبان حران و به‌ویژه برخی از فرقه‌های گنوستیکی است.


از دیرباز بعضی از پژوهشگران و به‌ویژه محققان اسماعیلی، اخوان را از اسماعیلیان به‌شمار آورده‌اند و حتى بعضی از پیشینیان ایشان، تألیف رسائل را به امامان اسماعیلیه و شاگردان ایشان نسبت داده‌اند. اما بنابر تحقیقات تاریخی درست‌تر این است که گفته شود، محافل و مؤلفان اسماعیلی در سده‌های بعدی، از اخوان «چهره‌ای خودی» ساخته‌اند و ایشان را به فرقۀ خود منتسب کرده‌اند. این انتساب برای اسماعیلیان بعدی، مایۀ افتخار بوده است. مطالب الحاقی از سوی اسماعیلیان در رسائل نیز آشکار است.

۹.۱ - ایوانف

در میان پژوهشگران معاصر، ایوانف، با استناد به آنچه اسماعیلیان خود به وی گفته‌اند و نیز برپایۀ برخی متونی که در دست داشته است، رسائل اخوان را دارای جنبه‌های بینش و اندیشه‌های اسماعیلی می‌داند.
[۱۴۵] .Ivanow، W.، A Guide to Ismaili Literature، London، ۱۹۳۳، No۲
اما او در کتاب دیگری، با در نظر داشتن اینکه نویسندگان متقدم اسماعیلی و به‌ویژه حمیدالدین کرمانی اشاره‌ای به رسائل نمی‌کنند، نتیجه می‌گیرد که رسائل او دوران خلافت الحاکم بامرالله فاطمی (۳۸۶-۴۱۱ق/ ۹۹۶-۱۰۲۱م) از سوی اسماعیلیان پذیرفته شد.
[۱۴۶] .Ivanow، W.، The Alleged Founder of Ismailism، Bombay، ۱۹۴۰، p۱۴۷
چنانکه گذشت، نویسندۀ اسماعیلی نزاری، ابوالمعالی حاتم بن عمران بن زهره (د ۴۹۷ق/ ۱۱۰۳م) برای نخستین‌بار به رسائل و مؤلفان آن اشاره می‌کند. نویسندگان اسماعیلی در سده‌های بعد، و نیز محققان اسماعیلی متأخر و معاصر، همگی رسائل اخوان را در شمار نوشته‌های اسماعیلی، دست‌کم در نخستین مراحل گسترش مذهب اسماعیلیان، می‌آورند. پژوهشگران غربی نیز، بیشتر از همین فرضیه پیروی کرده‌اند.

۹.۲ - هانری کربن

هانری کربن در یک‌جا اخوان را گروهی دارای اندیشۀ اسماعیلی می‌شمارد
[۱۴۷] .Corbin، H.، Histoire de la philosophie islamique، Paris، ۱۹۶۴، p۱۹۰
و در جای دیگری، رسائل را «بنای یادبودی ماندگار از تفکر اسماعیلی» معرفی می‌کند.
[۱۴۸] .Corbin، H.، »Rituel sabéen et l’exégèse ismaīlienne du rituel»، Eranos Jahrbuch، Zürich، ۱۹۵۰، vol. XIX، p۱۸۷


۹.۳ - مارکه

پژوهشگر فرانسوی، مارکه نیز در چند نوشتۀ خود بر محتوای اسماعیلی رسائل تأکید می‌کند، و می‌کوشد ثابت کند که اخوان از اسماعیلیان بوده‌اند.
[۱۴۹] .Marquet، Y.، «Les Épîtrees des Ikhwān as-Safāʾ oeuvre ismaīlienne»، Studia Islamica، Paris، ۱۹۸۵، vol. LXI، p۵۷-۷۹
[۱۵۰] .Marquet، Y.، «Ihwān al-Safāʾ، Ismaīliens et Qarmaṭes»، Arabica، Leiden، ۱۹۷۷، vol. XXIV، p۲۳۳
[۱۵۱] .EI۲


۹.۴ - اشترن

اما از سوی دیگر، بعضی از پژوهشگران معاصر، دربارۀ اسماعیلی بودن اخوان و گرایش‌های اسماعیلی در رسائل ایشان با احتیاط داوری می‌کنند. اشترن، در مقاله‌ای که به آن اشاره شد، می‌گوید: آشکار است که مؤلفان رسائل اخوان‌الصفا هرچند با اسماعیلیان مرتبط بوده‌اند، اصول اعتقادی ویژه‌ای را ساخته و پرداخته بودند که به هیچ‌روی برای بخش عمدۀ آن نهضت، پذیرفتنی نبود، بدین‌سان درحالی‌که در سدۀ ۵ق، آموزه‌های رسائل تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر محافل فلسفی و علمی نامرتبط با اسماعیلیان داشته است، نشانه‌ای از تأثیر رسائل در میان مؤلفان اسماعیلی آن دوران یافت نمی‌شود.
[۱۵۲] اشترن، «اطلاع تازه‌ای دربارۀ مؤلفان رسائل اخوان‌الصفا»، ص۴۱۷.
وی در نوشتۀ دیگری، این دریافت خود را روشن‌تر بیان می‌کند و می‌گوید: با وجود این باید فهمیده شود ــ و این نکته‌ای است که غالباً فراموش شده است ــ با آنکه بی‌شک خاستگاه جماعت اخوان‌الصفا، مذهب اسماعیلیه بوده است، اما ایشان از آن بسی فراتر رفته‌اند، رسائل بیان‌کنندۀ نظریات یک گروه کوچک از فیلسوفان باطن‌گراست که درواقع اسماعیلی بودند، اما هرگز نمایندۀ مذهب رسمی اسماعیلیان نبودند و چرخش کاملاً نوینی به آن دادند. فلسفۀ انسانگرایانه و روشنگرانۀ ایشان، نکات مشترک زیادی با اعتقادات رسمی اسماعیلیه به معنای خاص آن ــ که «دعوت رسمی» به آن باور داشته است ــ ندارد.
[۱۵۳] اشترن، «تألیف رسائل اخوان‌ الصفا»، ص۸۶.


۹.۵ - نصر

نصر نیز، در یکی از نوشته‌های پیشین خود معتقد بوده است که می‌توان ارتباطی سست میان اخوان و اسماعیلیه، به‌ویژه با آنچه «گنوسیس اسماعیلی» نامیده می‌شود، یافت.
[۱۵۴] .Nasr، S. H.، An Introduction to Islamic Cosmological Doctrines، Cambridge، ۱۹۶۴، p۳۶
اما وی در نوشتۀ دیگری می‌گوید: این گروه مؤلفان که هویتشان هرگز کاملاً روشن نشده است، یقیناً ملهم از شیعه بوده‌اند، هرچند شاید اختصاصاً آنگونه که بعداً چنان فرض شده است، اسماعیلی نبوده باشند.
[۱۵۵] .Nasr، S. H.، «Philosophy and Cosmology»، The Cambridge History of Iran، Cambridge، ۱۹۷۵، vol. IV، p۴۲۸

از سوی دیگر اشترن می‌گوید: معمولاً فرض می‌شود که اخوان‌الصفا سازمان پنهانی ویژه‌ای را تشکیل می‌داده‌اند که به نحو وصف شده در رسائل تشکیل یافته است، اما به نظر وی، این جماعت که محققان جدید دربارۀ آن اندیشه پردازی می‌کنند، پنداری است. هنگامی که در رسائل از اخوان الصفا سخن گفته می‌شود، مقصود نهضت اسماعیلی است، اما نه چنانکه آن نهضت واقعاً بوده است، بلکه آنگونه که پدیدآورندگان رسائل می‌خواسته‌اند که چنان باشد، یعنی نهضتی آرمانی و ناکجاآباد اسماعیلی، آمیخته با اندیشۀ روشنگری فلسفی و جست‌وجوی رستگاری و رهایی روح‌ها از راه اعتقادات ویژه‌ای که در رسائل عرضه شده است.
[۱۵۶] اشترن، «اطلاع تازه‌ای دربارۀ مؤلفان رسائل اخوان‌الصفا»، ص۴۲۱.


۹.۶ - ناصرخسرو

با اینهمه، نظریۀ وابستگی اخوان به اسماعیلیان همچنان در میان پژوهشگران متأخر دارد. یکی از ایشان دربارۀ اخوان تا بدانجا می‌رود که آنان را نه تنها وابسته به اسماعیلیان، بلکه یک سازمان پنهان سیاسی آن دوران با تشکیلات یک حزب سیاسی جدید معرفی می‌کند.
[۱۵۷] سعید، خیرالله، النظام الداخلی لحرکة اخوان الصفا، ص۷۶-۸۰.
در عین حال می‌توان پرسید که چرا ناصرخسرو، اندیشه‌پرداز اسماعیلی (د پس از ۴۶۵ق/ ۱۰۷۳م) از اخوان و رسائل ایشان نامی نمی‌برد.

۹.۷ - رد تالیف امام احمد بن عبدالله

در اینجا نخست باید به این نکته اشاره شود که آنچه از سوی محافل اسماعیلی از سدۀ ۵ق به بعد دربارۀ اخوان و رسائل ایشان آمده است، دشواریها و تناقضهایی را در بر دارد و با شواهد تاریخی و نیز با شواهد درونی رسائل، هماهنگی ندارد. مثلاً ادعای بعضی از اسماعیلیان که امام احمد بن عبدالله در تألیف رسائل دست داشته است و اخوان نیز از پیروان او یا امامان دیگر بوده‌اند، با آنچه در منابع تاریخی دربارۀ اخوان دیده می‌شود، تناقض آشکاری دارد. چنانکه در منابع اسماعیلی آمده است، احمدبن عبدالله در ۲۱۲ق/ ۸۲۷م درگذشته است.
[۱۵۸] تامر، عارف، مقدمه بر جامعة الجامعة، ص۱۶.
درحالی‌که مؤلفان رسائل بنابر گزارش ابوحیان توحیدی می‌گیرد!

۹.۷.۱ - قاضی عبدالجبار

از سوی دیگر، چنانکه یاد شد، قاضی عبدالجبار گزارش می‌دهد که چند تن از کسانی که ابوحیان ایشان را در شمار نویسندگان رسائل آورده است، در ۳۸۵ق یعنی سال تألیف کتاب تثبیت دلائل النبوه هنوز در بصره و جاهای دیگر زنده بوده‌اند، یعنی ۱۷۳ سال پس از درگذشت احمدبن عبدالله!

۹.۸ - رد نظر مارکه

همچنین اینکه مارکه بر پایۀ اشاراتی در متن رسائل، استنباط و ادعا می‌کند که امامان در تألیف رسائل شرکت فعال داشته‌اند،
[۱۵۹] .Marquet، Y.، La Philosophie des Ihwān al-Safāʾ، Alger، ۱۹۷۵، p۸-۹
فرضیه‌ای است مشکوک و حتى پنداری است که هیچ دلیل تاریخی، جز ادعای مؤلفان بعدی اسماعیلی، برای آن نمی‌توان یافت. بر این نکات باید افزود که برخی از منابعی که اخوان در رسائل به آنها استناد می‌کنند، در زمان زندگی احمدبن عبدالله هنوز تألیف، یا ترجمه نشده بوده است؛ مثلاً متنبی شاعرِ زادۀ ۳۰۳ق که اخوان ــ چنانکه اشاره شد ــ شعری از او نقل می‌کنند، هنوز چشم به جهان نگشوده بوده است.

۹.۹ - انتقاد از مسبعه

به هر روی، بنابر شواهد تاریخی که تاکنون در دست است و نیز بنابر تحلیل شواهد درونی رسائل، می‌توان گفت که مؤلفان رسائل، هرچند احتمالاً با برخی محافل اسلامی آشنایی داشته‌اند و گاه نیز برخی از اصطلاحات و نظریات ویژۀ اسماعیلیان آغازین را به کار برده‌اند، خود از ایشان نبوده، و در سلسله مراتب اسماعیلیان، مرتبه و منصبی نداشته‌اند. همچنین باید یاداور شد که اخوان از «مُسَبَعه» در دو جا انتقاد می‌کنند و نظر آنان را جزئی و سخنانشان را غیرکلی می‌دانند و آن را مذهب اخوان نمی‌شمارند.

۹.۱۰ - انتساب توسط مؤلفان اسماعیلی

بدین‌سان درست‌تر این است که گفته شود، محافل و مؤلفان اسماعیلی در سده‌های بعدی، از اخوان «چهره‌ای خودی» ساخته‌اند و ایشان را به فرقۀ خود منتسب کرده‌اند. این انتساب برای اسماعیلیان بعدی، مایۀ افتخار بوده است. مطالب الحاقی از سوی اسماعیلیان در رسائل نیز آشکار است.

۹.۱۱ - نکته‌های پرسش‌انگیز

در این میان نکتۀ پرسش‌انگیز این است که همۀ گزارشهایی که در منابع دربارۀ انتساب اخوان به اسماعیلیان آمده است، در زمان‌هایی پس از برپا شدن خلافت فاطمیان (۲۹۷/ ۹۱۰م) و فتح مصر از سوی ایشان در ۳۵۸ق/ ۹۶۹م نوشته شده است. نکتۀ پرسش‌انگیزتر این است که چرا ابن‌ ندیم که الفهرست را در ۳۷۷ق تألیف کرده، و در آن گزارشی دربارۀ نهضت اسماعیلیان آورده است، از اخوان و رسائل ایشان نام نمی‌برد، درحالی‌که درست ۴ سال پیش از آن، ابوحیان توحیدی دربارۀ اخوان و رسائلشان گزارش می‌دهد. آیا ابن ندیم، از نوشته‌های چنان بااهمیتی، مانند رسائل اخوان آگاه نبوده است؟

۹.۱۲ - نتون

سرانجام، یکی از متأخریترین پژوهشگران معاصر نیز، بر اسماعیلی نبودن اخوان تأکید می‌کند. نتون می‌گوید: باتوجه به نقش اساسی امامت نزد اسماعیلیان و نقش اندکی که اخوان به امامت می‌دهند، می‌تواند نتیجه گرفت که اخوان اسماعیلی نبوده‌اند و عناصر اسماعیلی را که در رسائل یافت می‌شود، می‌توان تا حد پذیرش تأثیراتی کاهش داد و نباید آنها را همچون عوامل ذاتی در اعتقاد اخوان تلقی کرد.
[۱۶۳] .Netton، I. R.، Muslim Neoplatonists، London، ۱۹۸۲، p۱۰۳-۱۰۴



جهان‌بینی اخوان، یک جهان‌بینی تلفیقی است. اینگونه گرایش، در محافل فلسفی ـ دینی دوران هلنیسم، یعنی دوران نفوذ و گسترش فرهنگ یونانی، در نواحی بین‌النهرین و شمال آفریقا (مصر) از سدۀ ۳ق‌م تا سده‌های ۲ و ۳م رواج بسیار داشته است. اخوان نیز، در چارچوب کلی جهان‌بینی اسلامی ـ شیعی خود، از هر مکتب فلسفی و گرایش دینی عرفانی و از هر منبع یونانی و غیریونانی که در آن نکته‌ای موافق با بینش و اندیشۀ خود، با تأییدی بر آن یافته‌اند، بهره گرفته‌اند و گاه با استناد و بیشتر بی‌استناد به آن منابع، یک جهان‌بینی تلفیقی، اما دارای اصالت ویژۀ خود، پدید آورده‌اند. به دیگر سخن، اخوان در رسائل خود، عناصر گوناگون و گاه متضاد را، از اینجا و آنجا به عاریت گرفته، آنها را در یک برهم نهاده از آن خود کرده‌اند.

۱۰.۱ - عناصر بنیادی

در این میان برخی از این عناصر، در شکل بخشیدن به چهرۀ جهان‌بینی ایشان، تأثیر بیشتری داشته است، یعنی در این جهان‌بینی چندین عنصر بارز و مشخص یافت می‌شود: عناصر بنیادی فلسفۀ فیثاغورسیان، عناصر افلاطونی، ارسطویی، رواقی، نوافلاطونی، عناصر هرمسی و بیش از همۀ عناصر گنوستیکی.

۱۰.۲ - عرفان و معرفت

از میان عناصر یاد شده باید بیشتر بر عناصر اخیر تأکید شود، چنانکه با پیگیری اندیشه‌ها و نظریات بنیادی اخوان، می‌توان گفت که ایشان برجسته‌ترین پیروان «گنوسیس» (= عرفان، معرفت) و بدین‌سان برجسته‌ترین نمایندگان جهان‌بینی گنوستیکی نوینی در دوران خود بوده‌اند. اکنون این پرسش به میان می‌آید که اخوان عناصر اصلی بینش گنوستیکی ـ هرمسی خود را از چه منبع یا منابعی کسب کرده‌اند؟ این منابع از یک‌سو نوشته‌های اصیل یا مجعولی بوده است که در سده‌های ۳ و ۴ق از یونانی یا سریانی به عربی ترجمه شده بود و اخوان بی‌واسطه یا با واسطه از آنها آگاهی داشته‌اند و از سوی دیگر آگاهیهایی که اخوان از راه شنیده‌ها و در تماس با محافلی که از نمایندگان آن جهان‌بینی بوده‌اند، به دست آورده‌اند که آن محافل در آن دوران در میان صابئان حران یافت می‌شده‌اند.

۱۰.۳ - صابئان حران

در رسائل اشاره‌ها و نمونه‌های مشخصی یافت می‌شود که نشان‌دهندۀ ارتباط اخوان با محافل صابئان حران و تأثیر جهان‌بینی ایشان بر اخوان است. چنانکه یاد شد، اخوان نمونه‌هایی از مراسم و جشنهای صابئان را از آن خود کرده بودند و بنابر پژوهش تاردیو، محافلی از صابئان، بازماندگان گنوستیکها و هرمسیان دورانهای گذشته بوده‌اند.
[۱۶۴] تاردیو، ص۳۹بب.
اخوان در رسائل خود، در یک‌جا صراحتاً از «صابئون» و «حرانیون» و «حتوفون» نام می‌برند که نام اخیر احتمالاً تصحیف «حنیفیون» بوده است. این نیز تصادفی نیست، زیرا به دنبال آن از رئیسان نخستین ایشان نام برده می‌شود: آغادمایون (تحریف آگائودایمون)، هرمس، لومهرُس (تحریف همروس شاعر حماسه‌سرای مشهور یونانی) و اراطس. سپس افزوده می‌شود که بعدها اینان به چند گروه تقسیم شدند؛ فوثاغریه (فیثاغورسیان)، ارسطانونیه (ارسطوییان)، افلاطونیه و اقعوروسیه (تحریف افیقوریه، اپیکوریان). اخوان در دنبالۀ آن فصل به وصف عقاید صابئان حران دربارۀ جهان و انسان، و همچنین به آداب و رسوم مذهبی و اعتقاد ایشان به ستارگان و پرستشگاههایی که به نام آنان برپا کرده بودند، می‌پردازند.

۱۰.۴ - دانش سریانیان و مصریان

در همانجا گفته می‌شود که ایشان اصول دانشهایشان را از سریانیان و مصریان گرفته بوده‌اند. این نیز شگفت نمی‌نماید، زیرا می‌دانیم که در دوران باستان ــ و به‌ویژه در محافل هلنیستی و محافل فلسفی گنوستیکی ــ این نظریه رایج بوده است که یونانیان دانشهای خود را از مصریان و سریانیان دریافت کرده بوده‌اند. از سوی دیگر، هرچند اخوان هنگام وصف و شرح عقاید ایشان، از صابئان حران صریحاً نام نمی‌برند، اما در همانجا بخشی یافت می‌شود که بسیار توجه‌انگیز است و این نظر را تأیید می‌کند که آنچه اخوان نقل می‌کنند، عقاید صابئان حران است. در آنجا گفته می‌شود که ایشان «آروس» (تحریف اِرُس = رب‌ النوع عشق نزد یونانیان) و صنم آب را (در متن به غلط صَبّ‌الماء آمده است) بزرگ می‌دارند که در روزگار «اسطرونیقوس» از جایگاه خدایان سقوط کرد و به سوی سرزمین هند رفت؛ ایشان در جست‌وجویش برآمدند، او را یافتند و از او خواستند که به سوی ایشان بازگردد؛ اما او گفت که پس از آن به سرزمین حران بازنمی‌گردد، بلکه به «کاذی» می‌رود، که مکانی در شرق حران است و از آن دیدار خواهد کرد و ایشان تا به امروز نیز هر سال در روز ۲۰ ماه نیسان (مارس) از شهر بیرون می‌روند و انتظار آمدن بت را دارند و آن را عید کاذی می‌نامند.

۱۰.۴.۱ - گزارش در الفهرست

این گزارش در الفهرست ابن ندیم نیز به چشم می‌خورد. در متن الفهرست «اسطرونیقوس» به شکل «اسطة و طرینقوس» تحریف شده، و به جای کاذی «کاذا» آمده است. «اسطرونیقوس» در متن اخوان، تحریفی است از «آستروتورانیکوس» یونانی. (ستارۀ خودکامه،
[۱۶۹] .Dodge، B.، notes on The Fihrist of al-Nadim، New York/ London، ۱۹۷۰، II/P۷۶۷
) «ستارۀ خودکامه» اشاره به ثریاست که در میان ۱۵ تا ۲۰ مارس، کوته‌زمانی پس از اقتران آن با ماه، از چشم ناپدید می‌شود. در اینجا، این پرسش به میان می‌آید که آیا اخوان و ابن ندیم، در گزارش خود، هردو از یک منبع بهره گرفته‌اند، یا نه؟ ابن ندیم الفهرست را در ۳۷۷ق تألیف کرده است و رسائل اخوان چنانکه گذشت، بنابر گزارش ابوحیان توحیدی پیش از ۳۷۳ق ــ هرچند انتشار نداشته ــ در دسترس بوده است، در حالی‌که ابن ندیم، در نوشتۀ خود از رسائل و نویسندگان آنها نام نمی‌برد، به هر روی، این نیز می‌تواند دلیل دیگری باشد که اخوان رسائل را در نیمۀ دوم سدۀ ۴ق گرد آورده بودند.
[۱۷۰] Marquet، Y.، «Sabéens et Ihwān al-Safā»، Studia Islamica، ۱۹۶۶، vols. XXV/P۷۷-۱۰۹
[۱۷۱] Marquet، Y.، «Sabéens et Ihwān al-Safā»، Studia Islamica، ۱۹۶۶، vols. XXIV/P۳۵-۸۰
[۱۷۲] Hjärpe، J.، «The Holy Year of the Harranians»، Orientalia suecana، ۱۹۷۴-۱۹۷۵، vols. XXIII-XXIV، P۶۹-۸۳


۱۰.۵ - نظر شدر

نخستین پژوهشگری که مسألۀ پیوند میان جهان‌بینی اخوان و گنوستیکها را به میان آورد، خاورشناس بزرگ آلمانی شدر است. وی در مقالۀ مهمی به این نکته اشاره می‌کند که اندیشه‌پردازی اسلامی، در مرحله‌ای معین، همۀ میراث معنوی هلنیستی ـ شرقی را، در هماهنگی با اندیشه‌هایی دربارۀ خدا و وحی که از سوی اسلام بر آن افزوده شده بود، در قالب یک نظام به هم گرد آورد. گرایش به این نظام‌سازی، از آغاز می‌بایست بر پایۀ برداشتی «دائرةالمعارف» گونه استوار شود، یعنی از مجموع شناخت طبیعت، انسان و خدا، پاسخهایی برای واپسین پرسشها دربارۀ وجود خدا و پیوند او با جهان و و ضعیت انسان در جهان، به دست آورد. بدین‌سان آرمان معرفت گنوستیکی ــ که همچنین ویژۀ نوافلاطون‌گرایی (نئوپلاتونیسم) است ــ در اندیشه‌پردازی اسلامی جایگاه برتری یافت و یقین شناخت نظری، نه بر پایۀ مفاهیم تعریف شده، بلکه بر پایۀ بداهتی بی‌واسطه که همان الهام دینی است، استوار گردید. در اینجا نیز معرفت وسیلۀ رستگاری و نجات و بازیابی هستی نابی معنوی است. مهم‌ترین اثر برای داوری دربارۀ پذیرش تمامی میراث معرفت هلنیستی ـ شرقی به وسیلۀ تفکر اسلامی، دائرةالمعارف اخوان‌الصفا در سدۀ ۱۰م در بصره است؛ درست بدین علت که در آن مواد منقول از گذشته، تا اندازه‌ای در شکل خام آنها، گرد آمده، و هنوز ــ چنانکه پس از اندک زمانی روی داد ــ از سوی تفکر پرتوان نظام‌گونۀ ابن‌سینا، شکل نگرفته است. شدر به چگونگی تداوم آنچه وی آن را «گنوسیس اسلامی» می‌نامد، می‌پردازد و آن را به نظام ساز و مکمل گنوسیس اسلامی، یعنی ابن عربی، می‌رساند. وی می‌گوید که دو مشخصۀ اصلی دین گنوستیکی، یعنی دوگانه‌گرایی جهان شناختی ـ روان‌شناختی و بی‌ارزش ساختن هستی زمینی، در جهان‌بینی اسلامی کاملاً بیگانه بوده است و هرچند می‌توان آنها را در حالت روانی بسیاری از مسلمانان یافت، اما پیش از آن هرگز به شکل اصول و مبانی نظری درنیامده بود.
[۱۷۳] .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P۲۱۹-۲۲۰
[۱۷۴] .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P۲۲۱
[۱۷۵] .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P۲۲۵-۲۲۶
[۱۷۶] .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P۲۳۰


۱۰.۶ - تأکید بر خودشناسی

در رسائل اخوان رویکرد بنیادی گنوستیکی را به جهان و انسان می‌توان یافت، در حالی که جزئیات جهان‌شناسی و انسان‌شناسی ایشان آمیزه یا تلفیقی از بسیاری عناصر گوناگون و به عاریت گرفته شده است که خود اخوان نیز به آن اعتراف دارند. اخوان نیز مانند گنوستیکها پیش از هرچیز بر «خودشناسی» تأکید می‌کنند و آن را آغاز و گشایش همۀ دانشها می‌شمارند. هدف همۀ فیلسوفان و فرزانگان از پرداختن به دانشهای ریاضی راه یافتن به دانشهای طبیعی است؛ اما دانشهای الٰهی است که واپسین هدف حکیمان و پایان ارتقاء به شناختهای حقیقی است. اکنون نخستین مرتبۀ نگرش در دانشهای الٰهی، شناخت جوهر نفس و جست‌وجوی مبدأ آن است که پیش از پیوند با تن در کجا بوده است و نیز پس از جدایی از آن به کجا خواهد رفت. چون وظیفه‌ای که برعهدۀ انسان نهاده شده، شناخت خداست و راهی به سوی آن شناخت جز پس از خودشناسی نیست، بر هر مرد خردمندی است که در جست‌وجوی معرفت روح و شناخت جوهر آن و نیز تهذیب آن باشد.
از دیدگاه اخوان خودشناسی از چنان اهمیتی برخوردار است که ایشان بارها به مناسبتهای گوناگون به تعریف و وصف آن می‌پردازند. در یک‌جا گفته می‌شود که شایسته نیست ما مدعی شناخت حقایق چیزها باشیم، در حالی که خود را نمی‌شناسیم، زیرا کسی است که به دیگران خوراک می‌دهد و خود گرسنه است، یا به دیگران جامه می‌دهد و خود برهنه است، یا دیگران را درمان می‌کند و خود بیمار است، یا به دیگران راه می‌نماید و خود راه خانه‌اش را نمی‌داند.
در جای دیگری، با استناد به گفتۀ پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) که ««هر که خود را شناخت، خدا را شناخت»»، اخوان نظر محوری خود را دربارۀ خودشناسی بیان می‌کنند. بیشتر انسانها بدین علت از خودشناسی غافل مانده‌اند که به روان‌شناسی (علم‌النفس) نمی‌پردازند و در راه شناخت خود کمتر می‌کوشند و در جست‌وجوی رهایی از دریای ماده و مغاک پیکرها و نجات از اسارت طبیعت و بیرون شدن از تاریکی اجسامشان نیستند؛ سبب دیگر آن میل به جاودانگی در دنیا و غرقه شدن در شهوات جسمانی و فریفته شدن به لذتهای مادی و نیز کوشش در راه بهبود معیشت دنیایی است، چنانکه روحهایشان را بردگانِ تنهاشان ساخته‌اند و زندگانی این جهان را (ناسوت) بر جهان الٰهی (لاهوت) و تارکی را بر روشنایی چیره کرده‌اند.

۱۰.۷ - خداشناسی

هستۀ اندیشه‌های اخوان دربارۀ خداشناسی در این نکته نهفته است: نکوهش دنیا و جست‌وجوی رهایی از آن، چنین می‌نماید که اخوان از تکرار و تأکید بر این نکته خسته نمی‌شوند. رغبت به دنیا و جست‌وجوی آخرت به هم گرد نمی‌آید؛ دوری از آخرت، رغبت به دنیا، و دوری از دنیا، رغبت به آخرت است. علت اسارت انسان در این جهان، «جنایت» آدم (علیه‌السّلام) است. انسان باید بیشترین شوق خود را در راه رهایی از سرای دنیا و بیرون شدن از این زندان و رسیدن به خدا، به کار گیرد. هرگونه دانش و ادب باید وسیله‌ای برای جست‌وجوی آخرت، ترک دنیا و شهوتها و لذتهای آن باشد، وگرنه وبال صاحب آن است. هرچه بهرۀ انسان از نعمتهای دنیا بیشتر باشد، بهره‌اش از نعمتهای آخرت کمتر است؛ نباید فریفتۀ حال کسانی شد که در دنیا مرفهند و از آخرت رویگردانند.

۱۰.۸ - تن زندان روح

برای اخوان نیز مانند نوستیکها تن زندان روح است. روح در تن مانند یک زندانی در آبریز است؛ زیرا آبریز به راستی این تن است؛ این تن سرچشمۀ همه‌گونه قاذورات، پلشتیها و عفونتها و مانند اینهاست. آغاز آن نطفه‌ای پلید، و پایان آن مرداری گندیده است و در میان این دو حالت آکنده از غایط است. مثل نفس جزئی (یعنی فردی) با همۀ ارجمندی گوهر آن، و نیز غربت آن در این جهانِ کون و فساد، و گرفتاری آن به افات تن و فساد ماده، مثل مردی فرزانه و آگاه است که در غربت دچار عشق زنی رعنا و فاجره، نادان و بدخوی و بدسرشت شده بود و پیوسته برای آسایش او می‌کوشید، تا بدانجا که خود و صلاح خویش و سرزمینی را که از آن بیرون شده بود و نیز خویشاوندان و نعمتهای آنجا را فراموش کرده بود.

۱۰.۹ - نفس جوهری آسمانی

از سوی دیگر، اخوان تأکید می‌کنند که نفس جوهری آسمانی و جهان او جهانی روحانی است و تا هنگامی که در این تن است، دچار اندوهها، دشواریها و کارهایی است که برای نگهداشتن تن لازم است، و بدین‌سان تا هنگامی که نفس به تن پیوسته است، آرامش ندارد. بنابراین مرگ حکمت و رحمت برای نفوس نیکان پس از ویرانی تن است. از این‌رو، هنگامی که نفس جزئی از جهان روحانیش به علت «جنایت» در این جهان سقوط کرد و در دریای ماده غرقه شد دچار رس و هراس گردید، مانند گروهی که دچار دریای طوفانی و کشتی شکستگی شوند و هریک راه نجاتی می‌جویند. پس اگر نفس از خواب غفلت و نادانی بیدار شود، به خود بنگرد، جوهر خویش را بشناسد و غربت خود را در جهان اجسام و رنج و غرقه بودنش را در دریای ماده و اسارتش را در شهوات طبیعی احساس کند، جهان راستین خود را ببیند و مشتاق آن شود، مثل او مانند گروهی است که از زندان و سیاهچال، در روشنایی بامدادی بیرون می‌شوند و یکباره با جهان بیرونی روبه‌رو می‌گردند. مرگ تن زایش نفس است.

۱۰.۱۰ - نتیجه اعمال

اخوان بارها بر غربت نفس در این جهان جسمانی و اسارت آن در طبیعت و دریای ماده تأکید می‌ورزند و سخن منسوب به افلاطون را نقل می‌کنند که ما در اینجا بیگانگی در اسارت طبیعت و در جوار شیطانیم و از جهان خودمان به علت جنایت پدرمان آدم بیرون رانده شدیم. سرنوشت نفوس انسانهای دیندار و دانا و پارسایان در این جهان پس از مرگ و رهایی از پلیدی تن و نجات از دریای ماده و رهایی از اسارت طبیعت، راه یافتن به عالم سپهرها و پرواز در فضای آسمانهاست؛ نفوس چنان کسانی ــ که در گفتار، کردار و عقاید و دانسته‌هایشان همانند فرشتگانند ــ فرشتگان بالقوه‌اند که پس از جدایی از تنهایشان، فرشتگان بالفعل می‌شوند.
[۲۰۳] الرسالة الجامعة، ص۲۴۶-۲۴۷.
اما نفوس انسانهای کافر، بدکار، فاسق و فاجر، پس از جدایی از تنها و محروم شدن از ابزارهای حواس که ایشان را از رسیدن به شهواتشان و آنچه دوست می‌دارند، باز می‌دارد، همچنان بدون تن می‌مانند و در فضای زیر سپهرِ ماه سرگردان می‌شوند و امواج طبیعت آنها را در دریای ماده به هر گردابی می‌افکند، در آتش شهوتهایشان می‌سوزند و زیر بار گران کارهای بد و عادتهای زشتشان شکنجه می‌شوند.


چنانکه پیش از این اشاره شد، اخوان اطلاعات خود را دربارۀ دانش‌هایی که در رسائل به آنها پرداخته‌اند، از منایع گوناگون کسب کرده بوده‌اند. برخی از این منابع کتابهایی است که قبلاً به عربی ترجمه شده بود و برخی دیگر اطلاعاتی شفاهی است که ایشان از دیگران شنیده بوده‌اند. در این میان به احتمال زیاد منبع اینگونه اطلاعات صابئان حران بوده‌اند. اخوان خودشان نیز در جایی به این نکته اشاره می‌کنند که حکیمان دورانهای گذشته کتابهای فلسفی نوشته بوده‌اند که بعدها از زبانی به زبان دیگر ترجمه شده و مترجمان آنها کسانی بوده‌اند و بدین‌سان فهم آن معانی برای دیگران پیچیده و دشوار شده است؛ بنابراین، اخوان لب و مغز آن معانی و هدفهای نهایی مؤلفان را در ۵۲ رساله فشرده و خلاصه کرده‌اند.
در اینجا شایسته است که به مهم‌ترین شخصیتها و منابعی که اخوان از آنها نام می‌برد، یا به آنها استناد می‌کنند، اشاره شود:

۱۱.۱ - افلاطون

افلاطون و آثار او: کتاب فایدون ((فاذن)، (فاذون)، جمهوری (سیاست)، «داستان گوگُس» (جرجس)، افلاطونیه.

۱۱.۲ - سقراط

سقراط.

۱۱.۳ - ارسطو

ارسطو، رساله یا کتاب التفاحة، دیگر اثار ارسطو، اشاره‌های دیگر به ارسطو برگرفته از نوشته‌های هرمسی. نکتۀ توجه‌انگیزی است که اخوان دربارۀ ارسطو دو حدیث از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل می‌کنند که در یکی گفته می‌شود: اگر (ارسطو) زنده می‌بود تا آنچه من آورده‌ام بشناسد، از من در دینم پیروی می‌کرد و در دیگری آمده است: «من ارسطی این امتم».

۱۱.۴ - فیثاغورس

فیثاغورس، چنانکه خواهد آمد، عقاید و آموزه‌های این فیلسوف مهم‌ترین و مؤثرترین عامل در شکل بخشیدن به هستی‌شناسی و جهان‌شناسی اخوان بوده است، و آنان بارها از وی نام می‌برند؛ اما جای شگفتی است که گویا اخوان آگاهی دست اول دربارۀ این فیلسوف یونانی نداشته‌اند، چنانکه وی را حکیمی موحد از اهل حران می‌شناسند، در حالی که پیش از ایشان سرزمین و زادگاه این فیلسوف بارها در منابع ترجمه شده از یونانی به عربی آمده است، به‌ویژه در مهم‌ترین منبع آن دوران، یعنی رسالۀ «الآراءالطبیعیة»،
[۲۴۰] «الآراء الطبیعیة»، منسوب به فلوطرخس، ارسطوطالیس فی النفس، ص۹۹-۱۰۰.
منسوب به فیلسوف و نویسندۀ مشهور فلوطرخوس (پلوتارخس) (۴۶- ح ۱۲۰م۹) که قسطا بن لوقا (د ۳۰۰ق/ ۹۱۳م) آن را به عربی برگردانده، و در آنجا نام درست عربی شدۀ وی «بوثاغورس» (پوثاگوراس در یونانی) آمده است. این نیز می‌تواند دلیل دیگری بر این باشد که منبع آگاهی اخوان، صابئان حران بوده‌اند. به هر روی اخوان بارها از فیثاغورس نام می‌برند و ازجمله از «شعرهای زرین» با عنوان عربی الوصیة الذهبیه و الرسالة الذهبیه نقل می‌کنند.

۱۱.۵ - بطلمیوس

بطلمیوس و کتاب وی المجسطی.

۱۱.۶ - اقلیدس

اقلیدس.

۱۱.۷ - نیکوماخس

نیقوماخس جهراسینی (نیکوماخُس) (نیمۀ اول سدۀ ۲م) فیلسوف فیثاغورسی و نویسندۀ کتاب «الٰهیات علم حساب»، المدخل الى علم العدد و کتابی دربارۀ موسیقی.

۱۱.۸ - هرمس

در رسائل اخوان به آثار منسوب به هرمس نیز استناد می‌شود. چنانکه پیش از این گفته شد، اندیشه‌های هرمسی ــ که از راه صابئان حران به اخوان رسیده بوده ــ تأثیری ژرف بر اندیشه‌های اخوان نهاده است. در یک‌جا گفته می‌شود که هرمس (المثلث بالحکمة) که همان ادریس نبی (علیه‌السّلام) است، به سپهر زحل صعود کرد و ۳۰ سال همراه آن چرخید، همۀ احوال آن سپهر را مشاهده کرد، سپس به زمین بازگشت و انسان‌ها را از ستاره‌شناسی آگاه ساخت. که در اینجا «الثالث بالحکمة» نامیده می‌شود،
[۲۶۹] رسالة الجامعة، ص۵۱۷.
در جای دیگری گفته می‌شود که ادریس پیامبر (علیه‌السّلام) همان هرمس به زبان حکیمان است.

۱۱.۸.۱ - کراتر

اخوان به یکی از نوشته‌های هرمس (کتاب چهارم از صحف هرمس) نیز اشاره، و مضامینی از آن نقل می‌کنند؛ این نکته‌ای توجه‌انگیز است که منبع اخوان در اینجا چه بوده است؟ آیا از مجموعۀ آثار (صحف) هرمسی تا زمان اخوان چیزی به عربی ترجمه شده بوده است، یا نه. از سوی دیگر ابن عبری می‌گوید که خلاصه‌هایی از صحف هرمسی در ترجمۀ سریانی آنها نزد وی بوده است. نشانه‌ای در دست است که گویا این نوشته‌های هرمسی به عربی نیز ترجمه شده بوده است، زیرا از کندی، فیلسوف مشهور نقل می‌شود که وی مقالاتی از هرمس در توحید دیده که آنها را برای پسرش نوشته بوده است و صابئان حران به آنها اعتقاد داشته‌اند و کندی خواندن آن مقالات را برای هر فیلسوفی اجتناب‌ناپذیر دانسته است.
اکنون «کتاب چهارم» از صحف هرمس که اخوان بدان اشاره می‌کند، رسالۀ ۴ از مجموعۀ آثار هرمسی به نام «کراتر» است که در آن از آفرینش انسان سخن می‌رود و در آن مضامین مشترکی با آنچه اخوان نقل می‌کنند، یافت می‌شود.
[۲۷۴] .Hermès، «Kratèr»، Corpus Hermeticum، ed. A. D. Nock، Paris، ۱۹۸۳، vol. I، IV/p۴۹-۵۷
نوشتۀ هرمسی دیگری که اخوان از آن نام می‌برند کتاب استوطاس است و یگانه دست‌نوشتۀ آن در کتابخانۀ ملی پاریس موجود است. اخوان از این کتاب بهرۀ بسیار گرفته‌اند و حتى از متن عبارات آن نیز نقل می‌کنند. (دربارۀ منازل بیست و هشتگانۀ ماه، در اینجا نام کتاب اسطیطاس آمده است؛
[۲۷۷] استوطاس، ص۴۹-۶۹.
)

۱۱.۹ - اسطماخس

اخوان در رسائل از کتاب اسطُماخیس، یا اسطماخُس نیز نام می‌برند
[۲۷۸] ابن‌ ندیم، الفهرست، ص۳۵۳.
و به مطالب آن اشاره کرده، ( که نام کتاب اشتباهاً «ارسطماخس» آمده است؛
[۲۸۰] اسطماخس، ص۵۱.
[۲۸۱] اسطماخس، ص۷۶.
) عین عبارات استوطاس
[۲۸۲] اسطماخس، ص۵۱بب.
را نقل می‌کنند.
[۲۸۴] استوطاس، ص۴۷.
(دربارۀ استوطاس و اسطماخیس،
[۲۸۵] .Blochet، E.، «Études sur le gnosticisme musulman»، RSO، ۱۹۱۱-۱۹۱۲، vol. IV، p۶۲-۷۶
)

۱۱.۱۰ - سرالاسرار

اخوان همچنین به احتمال زیاد از کتاب دیگری به نام السیاسة فی تدبیر الرئاسه بهره گرفته‌اند. این کتاب معروف به سرالاسرار، و منسوب به ارسطو است که برای شاگردش اسکندر نوشته بوده است. اخوان تقریباً عین عبارات آن را نقل می‌کنند: یک‌جا در تقسیم‌بندی علم نجوم و جای دیگر دربارۀ سلسلۀ فیض یا صدور از خدا.
[۲۸۶] «السیاسة فی تدبیر الرئاسة»، الاصول الیونانیة للنظریات السیاسیة فی الاسلام، ص۸۶.
[۲۸۷] «السیاسة فی تدبیر الرئاسة»، الاصول الیونانیة للنظریات السیاسیة فی الاسلام، ص۱۲۹-۱۳۰.
(همچنین داستان یهودی و مجوسی،
[۲۹۱] «السیاسة فی تدبیر الرئاسة»، الاصول الیونانیة للنظریات السیاسیة فی الاسلام، ص۱۴۰-۱۴۲.
)

۱۱.۱۱ - الخواص

کتاب دیگری که اخوان به ان اشاره می‌کنند، کتاب الخواص است، ولی نامی از مؤلف آن نمی‌برند. در کتابخانۀ ملی پاریس، دست‌نوشته‌ای از آن موجود است، منسوب به حنین بن اسحاق، با عنوان کتاب خواص‌الاحجار، دربارۀ خواص سنگهای گرانبها در طلسمات.
[۲۹۴] .Blochet، E.، «Études sur le gnosticisme musulman»، RSO، ۱۹۱۱-۱۹۱۲، vol. IV، p۷۷
از سوی دیگر، قزوینی در کتاب عجائب‌ المخلوقات چندین‌بار از کتاب الخواص بلیناس دربارۀ سنگها نام می‌برد.
[۲۹۵] قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، ص۱۵۶.
[۲۹۶] قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، ص۱۶۰.
[۲۹۷] قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، ص۱۸۶، جم‌.
بلیناس یا بلینوس شکل عربی شدۀ «آپولونیوس» تیانایی، فیلسوف و عارف سدۀ ۱م است که در منابع عربی نوشته‌هایی منسوب به اوست. به احتمال زیاد کتاب الخواص همان کتابی است که اخوان در مورد تأثیر مغناطیس به آن اشاره می‌کنند. همچنین در جای دیگری، از کتاب دیگری از بلیناس (که در متن اشتباهاً «بانیاس» آمده است) نام می‌برند که در آن از ترکیب افلاک و طبقات آسمان سخن می‌رود. این کتاب باید همان سرالخلیفه منسوب به بلیناس حکیم باشد. نام این کتاب جز در فهرست ابن ندیم نیامده که در آنجا نیز نامی از مؤلف برده نشده است. در این منبع از کتاب السرب المظلم فی سرالخلیفه نام برده می‌شود؛
[۲۹۸] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۲۶۳.
این همان کتاب بلیناس است که زیر عنوان سرالخلیفه در زمان مأمون از سریانی یا یونانی ترجمه شده است، زیرا در متن کتاب، بلیناس، از نوشته‌ای نام می‌برد که آن را در «سرب‌ المظلم» (سرداب یا دالان تاریک) نزد هرمس یافته بوده است.
[۲۹۹] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۵۲۳.
[۳۰۰] .Hermès، «Kratèr»، Corpus Hermeticum، ed. A. D. Nock، Paris، ۱۹۸۳، vol. I، p۵-۷
اکنون آنچه اخوان در کتاب بلیناس به آن اشاره می‌کنند، در متن سرالخلیقه یافت می‌شود.
[۳۰۱] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۲۰۳-۲۰۴.


۱۱.۱۲ - اثولوجیا

کتاب مهم دیگری که اخوان از آن نقل می‌کنند، اثولوجیا است که آن را نوشتۀ ارسطو می‌شمارند. این کتاب یکی از منابع الهام بخش اندیشه‌های اخوان است که مضامین بسیاری را به‌ویژه دربارۀ روح (نفس)، خدا، عقل، انسان از آن گرفته‌اند، در حالی که فقط در یک‌جا، اخوان صریحاً از اثولوجیا نام می‌برند و کم‌وبیش عین عبارات آن را نقل می‌کنند.
[۳۰۴] «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۲۲.



بیش از دوسوم رسائل اخوان الصفا را می‌توان «دانش‌نامه» نامید. در این مقاله به عنوان نمونه به بعضی از دانش‌هایی که اخوان الصفا در رسائل به آن پرداختند، اشاره می‌شود. دانش‌های فلسفی ۴گونه است: ۱. ریاضیات، ۲. منطقیات، ۳. طبیعیات، ۴. الٰهیات. ریاضیات نیز خود ۴ مقوله دارد: ۱. علم حساب (ارثماطیقی)، ۲. هندسه (جومطریا)، ۳. ستاره‌شناسی (اسطرونومیا)، ۴. موسیقی. دانشهای الٰهی: اول، شناخت پروردگار؛ دوم، دانش روحانیات، سوم، علم نفسانیات؛ چهارم، دانش سیاست، وپنجم، علم معاد. دانش اعداد نزد اخوان دانشی است فراگیر، بدان‌سان که، در کل جهان‌بینی اخوان، عامل بسیار مهمی است. دانش دیگری که اخوان، در پیروی از سنت صابئان حران، به آن اهمیت بسیار می‌دهند، علم احکام نجوم است. ایشان قائلند که پس از اقرار به وجود خدا و تصدیق پیامبران و فرستادگان او، برای انسان هیچ فرضیه‌ای واجب‌تر، برتر، ارجمندتر و سودمندتر از دانش آموختن، جست‌وجو و آموزاندن نیست.

۱۲.۱ - تاکید بر علم‌آموزی

بستگی اخوان الصفا به دانش‌هایی که در آن دوران از راه ترجمه‌های آثار یونانی به عربی به ایشان رسیده بود، به راستی شگفت‌انگیز است. اخوان در سراسر رسائل بارها بر آموختن و آموزاندن دانش‌ها تأکید، و دیگران را به آن ترغیب می‌کنند. در جایی گفته می‌شود که پس از اقرار به وجود خدا و تصدیق پیامبران و فرستادگان او، برای انسان هیچ فرضیه‌ای واجب‌تر، برتر، ارجمندتر و سودمندتر از دانش آموختن، جست‌وجو و آموزاندن نیست و سپس در تأیید آن، حدیث مفصلی از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل می‌کنند و در پی این سخنان، خصال عالمان راستین و آفات ناشی از نداشتن اخلاق علمی را برمی‌شمارند.

۱۲.۲ - نتیجه علم‌آموزی

نفوس جزئی هرچه دانسته‌های بیشتر داشته باشند، به نفس (روح) کلی نزدیک‌تر، و به آن همانندترند، چنانکه در تعریف فلسفه گفته می‌شود که آن همانند شدن به خداست. همچنین گفته می‌شود که نفوس جزئی از راه دانشها گوهر خود را می‌شناسند و بر «حکمت سقراطی» و «تصوف و پارسایی مسیحی» و «تعلق» به دین حنیفی (اسلامی) و همانند شدن به جوهر کلی خود و پیوستن به علت نخستین و متحد شدن با هم‌جنسان خود در جهان روحانی و محل نورانی و سرای زندگانی حقیقی دست می‌یابند.

۱۲.۳ - موضوع رسائل

از سوی دیگر اخوان بر این نکته تأکید می‌کنند که ایشان در رسائل بیشتر به بحث دربارۀ کتاب‌های آسمانی و معانی و اسرار وحی پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) پرداخته‌اند و از اکثر رمزها و اشاره‌ها و موضوع‌های شریعت پرده برداشته‌اند، زیرا روی سخن ایشان با دانشوران و فاضلان است که پیرو شیوۀ اخوان صفا و استوار در دانشند و از راه ریاضت‌های فلسفی آمیخته با اسرار کتاب‌های الٰهی و اشاره‌های پیامبران ورزیده شده‌اند. سرانجام، اخوان یاران خود را به اموختن هرگونه دانشی، چه فلسفی، شرعی، چه ریاضی، طبیعی یا الٰهی تشویق می‌کنند و به خواندن رسائل که به زبانی آسان و فهمیدنی نوشته شده است، فرا می‌خوانند.
اخوان در چندین‌جا از رسائل به تقسیم‌بندی دانش‌های زمان خود می پردازند. در اینجا با رعایت اختصار به دو نمونه از آن اشاره می‌شود:

۱۲.۴ - دانش‌های فلسفی

دانش‌های فلسفی ۴گونه است: ۱. ریاضیات، ۲. منطقیات، ۳. طبیعیات، ۴. الٰهیات.
ریاضیات نیز خود ۴ مقوله دارد: ۱. علم حساب (ارثماطیقی)، ۲. هندسه (جومطریا)، ۳. ستاره‌شناسی (اسطرونومیا)، ۴. موسیقی.
نکتۀ توجه‌انگیز آن است که اخوان، دانشهای فلسفی را بیشتر با نام‌های یونانی آنها می‌آورند.

۱۲.۴.۱ - نوآوری اخوان

اخوان، در هیچ‌یک از زمینه‌های دانش‌ها، نوآوری یا نکاتی که پیش از آن ناگفته باشد، ندارند. نوآوری آنان در کلیت جهان‌بینی ایشان است. مزیت اخوان در این است که فشردۀ دانش‌های دورانشان را که از منابع ترجمه شده از یونانی، سریانی، یا زبانهای دیگر به دستشان رسیده بوده است. برای نخستین‌بار در حوزۀ فرهنگ اسلامی، گرد آورده، با زبانی روشن و بی‌پیرایه عرضه کرده‌اند، و این دستاوردی بزرگ است. دیگران، بعدها از این رسائل بسیار بهره گرفته‌اند، اما از منبع خود نام نبرده‌اند. اخوان در آغاز هر رساله‌ای دربارۀ هریک از دانشها می‌گویند که نوشتۀ ایشان «شبه مدخل و مقدمات» است، برای اینکه پیمودن راه را برای جویندگان حکمت (فلسفه)، آسان سازد و مبتدیان را در دسترسی به آن یاری کند.

۱۲.۴.۲ - برترین دانش‌ها

در اینجا باید یادآور شد که اخوان همواره بر این نکته تأکید دارند که هدف و غرض از آموختن دانشها، تزکیه نفس، تهذیب اخلاق و آماده شدن برای زندگانی در جهان دیگر است. از سوی دیگر، برخی از دانشها، ارجمندتر و برتر از دیگر دانشهاست. در این میان ارجمندترین دانشها و برترین شناختهایی که خردمندان مکلفند به آن دست یابند، شناخت خداست؛ سپس شناخت جوهرِ نفس و چگونگی تعلق آن به تن، و سامان دادن به کار تن و جدا شدن از تن و تنها شدن با خویش و پیوستن به جهان و عنصر و جوهر کلی آن است و سرانجام، شناخت رستاخیز و راه‌یابی به بهشت و زیستن در جوار خداست. اینگونه دانش لُبّ و مغز همۀ دانشهاست و ویژۀ صاحبان عقلهای برتر و حکمت فلسفی است، نه برای همۀ انسانها؛ زیرا اینگونه دانش و شناخت واپسین مرتبه‌ای است که انسان، پس از فرشتگان، به آن دست می‌یابد، اهل چنین هنر و دانایان اینگونه اسرار، همانا اخوان بزرگوارند.

۱۲.۵ - دانش‌های الهی

اخوان دانش‌های الٰهی را چنین تقسیم‌بندی می‌کنند:

۱۲.۵.۱ - شناخت پروردگار

نخست، شناخت پروردگار، که اخوان صفات وی را بر می‌شمارند.

۱۲.۵.۲ - دانش روحانیات

دوم، دانش روحانیات که شناخت جوهرهای بسیط عقلی، علاّم و فعّال، یعنی فرشتگان است که صورتهای مجرد از ماده‌اند و اجسام را به کار می‌گیرند و به آنها سامان می‌دهند و نیز شناخت پیوند آنها با یکدیگر و فیض آنها بر یکدیگر. اینان همان افلاک روحانیِ محیط بر سپهرهای جسمانیند.

۱۲.۵.۳ - علم نفسانیات

سوم، علم نفسانیات، یعنی شناخت نفوس و ارواحی که در اجسام فلکی و طبیعی ــ از سپهر محیط گرفته تا مرکز زمین ــ سریان دارند و اینکه چگونه سپهرها را به گردش و ستارگان را به جنبش می‌آورند و چگونه جانوران و گیاهان را پرورش می‌دهند و چگونه به پیکرهای جانوران داخل می‌شوند و نیز شناخت چگونگی رستاخیز آنها پس از مرگ.

۱۲.۵.۴ - دانش سیاست

چهارم، دانش سیاست که آن نیز بر ۵گونه است: ۱. سیاست پیامبری، ۲. سیاست شهریاری، ۳. سیاست همگانی، ۴. سیاست ویژگان، ۵. سیاست خویش.

۱۲.۵.۵ - علم معاد

پنجم، علم معاد، یعنی شناخت ماهیت زندگانی آن جهانی و چگونگی برخاستن روح‌ها از تاریکی تنها و بیداری نفوس از خواب دراز مرگ در روز رستاخیز.
از آنجا که در این مقاله غرض ارائه تصویری از کلیت جهان‌بینی اخوان است، با چشم‌پوشی از پرداختن به محتوای رسائل دربارۀ هریک از دانش‌ها، تنها به اهمیت دو رشته از دانشها، از دیدگاه اخوان، اشاره می‌شود:

۱۲.۶ - دانش اعداد

دانش اعداد نزد اخوان دانشی است فراگیر، بدان‌سان که خداشناسی، جهان‌شناسی و نیز انسان‌شناسی ایشان را دربرمی‌گیرد و بر روی هم در کل جهان‌بینی اخوان، عامل بسیار مهمی است. چنانکه دیدیم، اخوان به نظریات فیثاغورس و نوفیثاغورسیان اهمیت بسیار می‌دهند، هرچند آگاهی ایشان در این زمینه، از منابع دست اول نبوده، و به احتمال زیاد از محافل صابئان حران، گرفته شده است. اخوان مانند فیثاغورس و پیروان مکتب وی، اصل نخستین را «عدد» و طبیعت موجودات را به حسب طبیعت عدد می‌دانند و می‌گویند که هرکس عدد، احکام، طبیعت و انواع و خواص آن را بشناسد، می‌تواند به شناخت گونه‌های موجودات دست یابد. از این‌روست که اخوان دانش عدد را پادشاه دانشهای دیگر و پیشین‌تر از همه آنها می‌شمارند. بدین‌سان اخوان کل نظام هستی و جهان را بر پایۀ اعداد، مراتب و خواص آنها بنیاد می‌نهند. (دربارۀ فیثاغورس و فلسفۀ وی،
[۳۱۸] خراسانی، شرف‌الدین، نخستین فیلسوفان یونان، ص۱۷۳-۲۲۵.
دربارۀ عقاید فیثاغورسیان،
[۳۱۹] .Pauly، XXIV/P۲۴۲-۳۰۲
)

۱۲.۷ - علم احکام نجوم

دانش دیگری که اخوان، در پیروی از سنت صابئان حران، به آن اهمیت بسیار می‌دهند، علم احکام نجوم است. این دانش دربارۀ تأثیر سپهرها و ستارگان و به‌طورکلی اجرام آسمانی بر موجودات زیر سپهر ماه ــ و از آن میان تأثیر آنها بر زندگی و سرنوشت انسانها ــ سخن می‌گوید. این دانش در حوزۀ همۀ فرهنگهای باستانی جهان وجود داشته، از کلدانیان و مصریان به یونانیان رسیده، و سرانجام به حوزۀ فرهنگ اسلامی نیز راه یافته بود و مکتبهای هرمسی، گنوستیکی و صابئان از هواداران آن بوده‌اند. اخوان نیز رویکرد ویژۀ خود را به احکام نجوم دارند. ایشان منکران این دانش را گروهی از اهل جدل می‌دانند که از در نظر گرفتن احوال سپهرها، حرکتها و چرخشهای آنها روی گردانند و با کسانی که به آن باور دارند، دشمنی و کینه می‌ورزند؛ اما کسانی که آن را می‌پذیرند و به افعال و تأثیرهای آنها بر موجودات زیر سپهر ماه، باور دارند، به شناخت آن از راه دیگری غیر از پیروان احکام نجوم رسیده‌اند و آن روش فلسفۀ روحانی و دانشهای نفسانی و نیز از راه تأیید و عنایت الٰهی است.

۱۲.۷.۱ - خلیفگان خدا

ستارگان سپهرها، فرشتگان خدا و فرمانروایان آسمانهایند که جهان را برپا می‌دارند و موجودات را سامان می‌دهند و درواقع خلیفگان خدا در سپهرهایند. احکام این ستارگان بر موجودات زیر سپهر ماه، افعالی لطیف و تأثیرهایی نهانی دارد که شناخت کیفیات آن برای بیشتر مردمان ممکن نیست؛ اینگونه شناخت تنها برای استواران در دانش، یعنی حکیمان و فیلسوفان ممکن است که در دانشهای الٰهی بصیرت دارند و از سوی خدا تأیید و ملهم می‌شوند.

۱۲.۷.۲ - آگاهی از غیب

اما از سوی دیگر، اخوان برخلاف گمان بسیار کسان، علم احکام نجوم را از ادعای غیب‌گویی جدا می‌کنند، زیرا آگاهی از غیب، یعنی دانستن آنچه بدون استدلال و بدون علتها یا سببهای رویدادها باشد، برای هیچ آفریده‌ای ــ نه ستاره‌شناس، نه کاهن و نه حتى هیچ پیامبری یا فرشته‌ای ــ ممکن نیست؛ فقط خدا از غیب آگاه است. سپس اخوان راههای شناخت رویدادهای آینده و انواع هفتگانۀ آن را برمی‌شمارند، اما نتیجه‌ای که ار شناخت موجودات پیش از وجود آنها می‌گیرند ــ که معمولاً آگاهی از آنها موجب اندوه و ترس از مصائب است ــ این است که انسان عاقل بیدار دل، از نگرش به این دانش و راز آن و علل آن، از دنیادوستی رویگردان و از خواب غفلت و نادانی بیدار می‌شود، دیدۀ بصیرتش گشوده می‌گردد، حقایق موجودات را می‌شناسد و به چشم یقین جهان آخرت را می‌بیند، امر معاد بر وی آشکار می‌شود و شوق به آن در وی پدید می‌آید و از بودنِ در دنیا روی می‌گرداند و بدین‌سان مصائب جهان بر او آسان می‌شود و پس از آگاهی از موجبات احکام سپهر، دیگر دچار اندوه و ترس نمی‌شود. اخوان سپس دیگر مزایای علم احکام نجوم را برمی‌شمارند. (برای وصف تفصیلی تأثیر ستارگان بر موجودات روی زمین و به‌ویژه بر زندگی انسان، )
اخوان در جای دیگری تأکید می‌کنند که هر آنچه در جهان انسانی و خلق زمینی روی می‌دهد، نتیجۀ تدبیری فلکی و امری آسمانی است، زیرا جهان فرودین، در همۀ امور و احوالش به جهان فرازین وابسته است.

۱۲.۸ - سحر و جادو و طلسمات

باید اشاره کرد که مبحث سحر، جادو و طلسمات نیز ــ با تأثیر پذیرفتن از عقاید و نظریات هرمسی ــ از دیدگاه اخوان اهمیتی ویژه دارد و ایشان بخش عمدۀ یکی از رسائل را به شرح آن اختصاص داده‌اند.


اخوان الصفا برترین مرتبۀ شناخت خدا را نزد کسانی می‌یابند که معتقدند خدا نه شخص است، نه صورت، بلکه هویتی یگانه (وحدانی) است، دارای نیرویی یگانه، کارهای بسیار و ساخته‌های شگرف که هیچ‌کس نمی‌داند او چیست، کجاست و چگونه است؛ هستی موجودات همه از فیض اوست؛ اوست که صورت‌های موجودات را در ماده آشکار می‌سازد؛ مبدع همۀ کیفیات، بدون زمان و مکان است؛ او می‌گوید: باش (کُن) و همه‌چیز هست می‌شود؛ او در همه چیز هست، بی‌آنکه با آن آمیخته شود و با همه‌چیز هست، بی‌آنکه با آن درآمیزد، او مانند وجود واحد (یک) در همۀ اعداد است.

۱۳.۱ - برترین و ارجمندترین شناخت‌ها

شناخت خدا، نزد اخوان، درست همانگونه که گنوستیکها معتقدند، برترین و ارجمندترین شناختها و پایان و کمال هرگونه معرفتی است. اما نخستین چیزی که اخوان از آن برحذر می‌دارند، سخن گفتن درباره ذات خدا و صفات او به حدس و گمان است؛ در این‌باره، جز پس از «تصفیه نفس» نباید مجادله کرد، زیرا انگیزۀ شک، حیرت، سرگشتگی و گمراهی می‌شود. با وجود این، عالمان همچنان دربارۀ ماهیت ذات خدا سخن گفته، و در حقیقت صفات وی هیاهوی بسیار کرده‌اند، اما بیشتر ایشان در میان گرد و غبار گمراه شده، و به مقصد نرسیده‌اند و این نه از آن‌روست که خدا پنهان و پوشیده است، بلکه از شدت پیدایی و جلالت نور اوست. ایشان خدا را هم مانند چیزهای جزئی طلب می‌کنند و همانگونه وی را می‌جویند که دیگر موجدات کلی، ابداعی و اختراعیِ او را مانند جواهر و اعراضِ مشمول زمان و مکان جست‌وجو می‌کنند. دربارۀ خدا نباید پرسید که: او چیست، چگونه است، چند است، چه چیز است، در چه هنگام است و چرا هست؟ بلکه تنها شایسته است پرسیده شود که: آیا او هست و کیست؟
سپس اخوان به شرح برداشتها و نظریات گوناگون انسانها دربارۀ خدا می‌پردازند و برترین مرتبۀ شناخت خدا را نزد کسانی می‌یابند که معتقدند خدا نه شخص است، نه صورت، بلکه هویتی یگانه (وحدانی) است، دارای نیرویی یگانه، کارهای بسیار و ساخته‌های شگرف که هیچ‌کس نمی‌داند او چیست، کجاست و چگونه است؛ هستی موجودات همه از فیض اوست؛ اوست که صورتهای موجودات را در ماده آشکار می‌سازد؛ مبدع همۀ کیفیات، بدون زمان و مکان است؛ او می‌گوید: باش (کُن) و همه‌چیز هست می‌شود؛ او در همه چیز هست، بی‌آنکه با آن آمیخته شود و با همه‌چیز هست، بی‌آنکه با آن درآمیزد، او مانند وجود واحد (یک) در همۀ اعداد است.

۱۳.۱.۱ - واحد

چنانکه اشاره شد، «عدد» در جهان‌بینی اخوان جایگاهی بسیار مهم و نقشی بنیادی دارد. این نکته در خداشناسی ایشان نیز مشاهده می‌شود. در یک‌جا، دربارۀ ویژه‌ترین اوصاف خدا گفته می‌شود که وی «غیر از وجود» است، اصل موجودات و علت آنهاست، همانگونه که «واحد» اصل عدد و مبدأ و خاستگاه آن است. این مفهوم که خدا «غیر از وجود است»، مفهومی افلاطونی و فلوطینی است که خدا «فراسوی هستی است».
[۳۳۱] .p۵۰۹ff ،Plato، Politéia (Republic)
اگر خدا را ضدّی می‌بود، عدم می‌بود، اما عدم چیزی نیست، در حالی که خدا در همه‌چیز و با همه‌چیز است، همانگونه که واحد در هر عددی و معدودی هست؛ اگر واحد از میان برداشته شود، می‌توان پنداشت که کل عدد از میان برداشته شده است، اما اگر عدد از میان برداشته شود، واحد برداشته نمی‌شود؛ به همین‌سان، اگر خدا نمی‌بود، هیچ چیزی اصلاً موجود نمی‌بود، اما اگر چیزها از میان بروند، خدا از میان نمی‌رود.

۱۳.۱.۲ - ابداع

خدا به صفات روحانیان یا به صفت جسمانیان موصوف نیست، بلکه صفت او از لحاظ فهم ما این است که او قدیم ازلی است، علت سازِ علتهاست، فاعل غیرمنفعل، موجِد و مبدِع است. اخوان همچنین خدا را «نورالانوار و محضِ وجود» می‌نامند.
[۳۳۵] «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۱۹.
اخوان دربارۀ آفرینندگی خدا، غالباً واژۀ ابداع و اختراع را به کار می‌برند، اما میان خلق و ابداع فرق می‌نهند؛ خلق یعنی ایجاد چیزی از چیزی دیگر، اما ابداع، ایجاد چیزی از نه چیز (لاشیء) است. کلام خدا ابداع است؛ هنگامی که چیزی را اراده می‌کند، یعنی ابداع می‌کند، می‌گوید: باش یا هست شو، آن چیز هست می‌شود. اکنون اگر از هستی اشیا پیش از آنکه هست شوند، پرسیده شود، پاسخ اخوان این است که چیزها، اعیان یا صورتهای غیریانند که خدا آنها را افاضه و ابداع کرده است، همانگونه که اعداد، اعیان یا صورتهایی دیگر باشنده‌اند که در اندیشه، به وسیلۀ تکرار از واحد، پدید آمده‌اند. اشیا پیش از ابداع و اختراع آنها از سوی خدا، در علم او بوده‌اند، همانگونه که واحد، پیش از ظهور عدد از آن در اندیشه‌های انسانها، آنگونه که بوده است، تغییر نمی‌کند. در اینجا باید اشاره کرد که اخوان مفهوم ابداع و مبدع را از «اثولوجیا» گرفته‌اند.
[۳۳۹] «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۶.
[۳۴۰] «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۷۱.
[۳۴۱] «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۱۳.


۱۳.۱.۳ - واسطه در ابداع

اما از سوی دیگر، خدا اجسام را خود پدید نمی‌آورد، بلکه کار او تنها ابداع و اختراع است؛ تألیف، ترکیب، ساختنها و حرکات که به وسیلۀ افزارها و آلات، در زمان و مکان، روی می‌دهد، به فرمان خدا، از سوی فرشتگان مأمور او انجام می‌گیرد، مانند فرمان پادشاهان و رئیسان به بردگان، کارگزاران و سپاهیانشان. اخوان همچنین تأکید می‌کنند که هستی جهان از سوی خدا، مانند وجود خانه و معمار یا بنا نیست که پس از ساخته شدن، موجودی مستقل و از سازنده بی‌نیاز باشد؛ زیرا بنای خانه ترکیب و برهم نهادن چیزهایی است، مانند خاک، آب، سنگ و آجر، گچ، چوب و مانند اینها، در حالی که ابداع و اختراع، ترکیب و برهم نهادن نیست، بلکه احداث و اختراع از نیستی به هستی است؛ مثال آن، سخن گوینده و نوشتۀ نویسنده است، زیرا سخن گفتن مانند ابداع، و نوشتن مانند ترکیب است. از این‌روست که چون گوینده از سخن بازایستد، وجود سخن از میان می‌رود، اما اگر نویسنده از نوشتن باز ایستد، نوشته همچنان موجود است و باطل نمی‌شود؛ پس وجود جهان از خدا، مانند سخن از گوینده است که اگر سخن نگوید، سخن نابود می‌شود.

۱۳.۱.۴ - علم خدا

از سوی دیگر، دانسته‌های خدا، مانند صورتهای ساخته‌ها، در ذهن یا اندیشۀ سازندگان، پیش از بیرون کردن آنها در مواد صنایعشان، یا مانند صورت معقولات در ذهن و تصور عاقلان نیست، بلکه دانسته‌های خدا، مانند هستی عدد در واحد است. خدا مانند صنعتگران نیست که الگوهای از پیش ساخته به وسیلۀ استادانشان دارند، بلکه علم خدا از ذات اوست، همانگونه که عدد از ذات واحد است.
[۳۴۶] «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۶۲-۱۶۳.


۱۳.۲ - مراتب فیض و آفرینش جهان

پیش‌تر به این نکته اشاره شد که عناصر تفکر و جهان‌بینی نوافلاطونی در جهان‌بینی تلفیقی اخوان جای ویژه‌ای دارد. نظریه و مفهوم «فیض یا صدور» یکی از مشخصات خداشناسی و جهان‌شناسی نوافلاطونی است. هستی و جهان نزد اخوان، همانگونه که نزد فلوطین و نوافلاطونیان دیگر یافت می‌شود، دارای سلسله مراتب است، اما این سلسله مراتب نزد اخوان مفصل‌تر و پیچیده‌تر است. ویژگی نظریۀ فیض نزد اخوان در این است که ایشان بینش نوافلاطونی را با نظریات فیثاغورسیان دربارۀ اعداد به هم می‌آمیزند که سرچشمۀ آن را به احتمال زیاد باید نزد صابئان حران جست‌وجو کرد؛ زیرا نظریۀ فیض یا صدور در مکاتب گنوستیکی نیز ــ هرچند در قالبی اسطوره‌ای ــ یافت می‌شود.

۱۳.۳ - انگیزه آفرینش

دربارۀ انگیزه آفرینش، اخوان حدیثی را از یکی از پیامبران نقل می‌کنند که در مناجاتش با خدا از وی پرسید که چرا آفریدگان را آفریدی؟ خدا به گونه‌ای رمزآمیز پاسخ داد که من گنجی نهفته بودم، آکنده از خیرات و فضایل و شناخته شده نبودم، خواستم شناخته شوم. سپس اخوان این پاسخ را بدین‌گونه توضیح می‌دهند که اگر آفریدگان را نیافریده بودم، آن فضایل و خیرات که آنها را در شگرفیهای آفرینش و ساخته‌هایم آشکار کردم ــ و زبانها از رسیدن به کُنه صفات آنها فرومانده و عقلها از کنه معرفت بر حقایق آنها ناتوانند ــ پنهان می‌ماندند.
در جای دیگری گفته می‌شود که چون خدا هستی تام و دارای کمال فضایل است و نیز به موجودات، پیش از هستی آنها آگاه است و هرگاه بخواهد می‌تواند آنها را ایجاد کند، شایستۀ حکمت نبود که آن فضایل را در خودش زندانی کند و از بخشش و فیض آنها خودداری ورزد، پس بایستۀ حکمت بود که خدا افاضۀ جود و فضایل کند، همانگونه که خورشید افاضۀ نور و روشنایی می‌کند. بدین‌سان دوام فیض او متصل و متواتر و ناگسستنی است. نخستین فیض، عقل فعال نامیده می‌شود که جوهری است بسیط، روحانی، نور ناب و در غایت تمام و کمال و فضایل است و در آن صورتهای همۀ چیزها یافت می‌شود. از عقل فعال، فیض دیگری پدید آمد که در رتبۀ فروتر از او بود و عقب منفعل، یا نفس کلی نام دارد. این نیز جوهری است روحانی و بسیط و پذیرای صورتها و فضایل ــ به ترتیب و نظام ــ از عقل فعال، همانگونه که شاگرد از استادش پذیرای آموزش است. از نفس (کلی) نیز فیض دیگری پدید آمد، در رتبۀ فروتر از آن، به نام هیولای اولی (مادۀ نخستین) که جوهری بسیط و روحانی است، و در طی زمان، از نفس پذیرای صورتها و شکلها، یکی پس از دیگری است. نخستین صورتی که این ماده پذیرفت، درازا، پهنا و ژرفا بود و بین‌سان جسم مطلق شد که هیولای ثانی (مادۀ دومین) است. با پدید آمدن جسم، به علت نقصان رتبۀ آن از جوهرهای روحانی و غلظت آن و دوریش از علت نخستین، جوهر دیگری از آن پدید نیامد. (که در آنجا واژۀ انبجاس که تعبیری فلوطینی است، به کار می‌رود، )

۱۳.۴ - تطبیق اعداد بر مراتب فیض

از سوی دیگر، چنانکه اشاره شد، اخوان نظریۀ فیض را با نظریۀ خود دربارۀ اعداد به هم می‌آمیزند و می‌گویند: نخستین چیزی که خدا، از نور وحدانیت خود اختراع و ابداع کرد، جوهر بسیطی بود به نام عقل فعال، همانگونه که «دو» را از واحد، با تکرار آن، پدید آورد. آنگاه نفس کلی را از نور عقل پدید آورد، بدان‌سان که ۳ را با افزودن ۱ بر ۲ پدید آورد. پس از آن مادۀ نخستین را از حرکت نفس پدید آورد، به همان‌سان که ۴ را با افزودن ۱ بر ۳ پدید آورد؛ سپس دیگر موجودات را از ماده پدید آورد و با واسطۀ عقل و نفس مرتب ساخت، به همان شیوه که سایر اعداد را از ۴، با افزودن عدد پیش از ان به ان ایجاد کرد. آنگاه گفته می‌شود که اگر در ترکیب عدد از واحدِ پیش از ۲ و پیدایش آن از واحد تأمل شود. بهترین دلیل بر یکتایی خدا و چگونگی ابداع چیزها از سوی اوست، زیرا واحد پیش از ۲ ــ هرچند وجود اعداد و ترکیب آنها از آن تصور می‌شود ــ آنگونه که در خود بوده است، نه دگرگون می‌شود، نه تجزیه؛ به همین‌سان خدا که اشیا را از نور یکتایی خود اختراع و ابداع کرده و پدید آورده است و قوام، بقاء، تمام و کمال آنها از اوست، آنگونه که در یکتایی خود پیش از ابداع اشیا بوده است، دگرگون نشده است. بدین‌سان نسبت و پیوند خدا با موجودات، مانند نسبت واحد با عدد است، یعنی همانگونه که واحد، اصل عدد و خاستگاه و آغاز و پایان آن است، خدا نیز علت چیزها، آفرینندۀ آنها و آغاز و پایان آنهاست و نیز به همان‌سان که واحد جزء و همانندی در عدد ندارد، خدا را نیز در میان آفریدگانش همانند و شبیهی نیست و باز همانگونه که واحد فراگیر همۀ اعداد است، خدا هم آگاه به اشیا و ماهیات آنهاست.

۱۳.۵ - چهارگانه‌ها

از سوی دیگر، برای اخوان، مانند فیثاغورسیان، عدد ۴ اهمیتی ویژه دارد. ایشان برپایۀ این نظریه، همۀ موجودات را چهارگانه می‌شمارند، مانند طبایع چهارگانه (گرمی، سردی، تری، خشکی)؛ ارکان یا عناصر چهارگانه (آتش، هوا، آب، خاک)؛ اخلاط چهارگانه (خون، بلغم، صفرا، سودا)؛ زمانهای چهارگانه (بهار، تابستان، پاییز، زمستان) و نیز مکنونات چهارگانه (معدن، گیاه، جانور، انسان)؛ و بدین‌سان بیشتر امور طبیعی برای اینکه مطابق با امور روحانیِ برتر از امور طبیعی شوند، چهارگانه‌اند؛ زیرا چیزهای برتر از طبیعت نیز چهارگانه‌اند: خدا، عقل کلی فعال، نفس کلی و مادۀ نخستین. هیچ‌یک از اینها جسم نیست. اخوان همچنین آفرینش عقل فعال را ابداع اول و خلق اکمل، و آفرینش نفس کلی را ابداع دوم می‌نامند. دلبستگی اخوان به نظریۀ فیثاغورسیان دربارۀ اعداد به اندازه‌ای است که سراسر جهان را با پیوندهای عددی و ترکیبات آنها مرتبط می‌کنند. اخوان می‌گویند که حکیمان فیثاغورسی حق همه‌چیز را ادا کرده‌اند، با این نظریه که طبیعت موجودات، مطابق طبیعت عدد است، موجودات را بر پایۀ دوتایی و دوگانگی و سه‌تایی و به همین ترتیب، بنا می‌کنند و به شرح آنها می‌پردازند و نتیجه می‌گیرند که در جهان عددی یافت نمی‌شود، جز انکه خدا جنسی از موجودات را مطابق آن عدد آفریده است.

۱۳.۶ - شکل کروی اجسام

پس از اینکه عقل، نفس کلی و مادۀ نخستین ابداع یا آفریده شدند، سلسله موجودات بدین‌سان شکل گرفت: نفس به سوی جسم گرایید و در آن صورتها، شکلها و رنگهایی را پدید آورد، تا آن را با فضایل و نکوییهایی که جسم پذیرای آنها بود، کال کند. نخستین صورتی که نفس در جسم پدید آورد. شکل کروی بود که برترین همه شکلهاست و آن را به حرکت دوری درآورد که برترین شکلهای حرکت است و برخی از این شکلها را در درون برخی دیگر مرتب ساخت، از سپهر محیط گرفته تا منتهای مرکز زمین؛ اینها ۱۱ کره‌اند، و کل آنها جهانی یگانه با نظامی کلی پدید آورد؛ زمین به علت دوریش از سپهر محیط، غلیظ‌ترین و تاریک‌ترین اجسام شد و سپهر محیط، به علت نزدیکیش به مادۀ نخستین که جوهری است بسیط، لطیف‌ترین، روحانی‌ترین و درخشان‌ترین اجسام گردید. ماده نیز به علت دوریش از آفریننده، رتبه‌ای فروتر از عقل و نفس یافت، زیرا ماده (هیولى) گرچه جوهری است بسیط، روحانی و معقول، ولی علاّم و فعال نیست، بلکه پذیرای آثار نفس، در طی زمان، و بدین‌سان، منفعل است؛ اما نفس که آن نیز جوهری بسیط و روحانی است، علام بالقوه و فعال بالطبع است، و پذیرای فضایل عقل و بی‌نیاز از زمان، و با به جنبش درآوردن ماده، در طی زمان، فعال در آن است؛ عقل نیز که جوهری است بسیط و روحانی، بسیط‌تر از نفس و اشرف از آن است، و پذیرای تأیید الٰهی و علام بالفعل، و یاری‌کنندۀ نفس بدون زمان است.
ساختار جهان و افلاک نزد اخوان همان است که نزد بطلمیوس یافت می‌شود، آمیخته با عناصری از احکام نجوم، دربارۀ سعد و نحس کواکب سیار. از سوی دیگر، اخوان کل جسم جهان را همانند جسم یک انسان می‌دانند و همۀ سپهرها و طبقات آسمانها و ستارگان سپهرها، ارکانِ طبایع و مولدات را به منزلۀ اعضا و مفاصل پیکر انسانی می‌شمارند و به شرح آن می‌پردازند.
[۳۶۲] الرسالة الجامعة، ص۲۶۳بب.
همۀ جهان یک کُره است که هوا از هر سو آن را فرا گرفته است و خلأ وجود ندارد.

۱۳.۷ - تعریف طبیعت

اخوان در تعریف طبیعت، آن را یکی از نیروهای نفس کلی می‌دانند که در همۀ اجسام زیر سپهر ماه پراکنده، و در همۀ اجزاء آن ساری است، و در اصطلاح شرعی، فرشتگان موکل به نگهداشت جهان و سامان دادن آفریدگان، نامیده می‌شوند. موجودات زیر سپهر ماه، از دیدگاه اخوان، دارای سلسله مراتبند و و در زیر یکدیگر قرار دارند؛ پایان هریک به آغاز دیگری پیوسته است، مانند ترکیب اعداد و ترتیب سپهرها؛ آغاز معدن پیوسته بر خاک و پایان ان گیاه است؛ پایان معدن دنبلان زمینی و پنبه است؛ پایان گیاه نیز پیوسته به حیوان، پایان انسان پیوسته به فرستگان است که خودشان نیز مقامات و مراتبی دارند و پایانشان به آغازشان پیوسته است. نخستین مرتبۀ گیاه، پس از خاک، «خضراء دمن» و پایان آن نخل است؛ نخل واپسین مرتبۀ گیاهی پیش از مرتبۀ حیوانیت است؛ زیرا نخل گیاهی حیوانی است و هرچند جسم آن گیاهی است، اما دارای احوال و افعالی است غیر از احوال گیاه؛ نرینه‌های آن غیر از مادینه‌های آن است؛ اگر سرش بریده شود، خشک می‌شود؛ پس نخل از لحاظ جسم، گیاه و از لحاظ نفس، حیوان است. (در ستایش نخل و شگفتیهای آن، )

۱۳.۸ - نغمات افلاک و کواکب

اخوان همچنین در پیروی از نظریۀ فیثاغورس و نوفیثاغورسیان، معتقدند که سپهرها و ستارگان در جنبشها و چرخشهایشان، نغمه‌ها و آهنگهای دلپذیر دارند؛ همانگونه که نغمه‌های خنیاگران، روحهای افراد انسان را که در جهان پیدایش و تباهیند، به یاد جهان افلاک می‌اندازد، نغمه‌های جنبشهای سپهرها و ستارگان نیز، شادی عالم ارواح را به یاد روحها می‌آورد که در آنجایند. خردمندان می‌دانند که جنبشهای اجسام کیهانی و نغمه‌های آنها، برای ساکنان آنها لذت‌بخش و شادی‌آفرین است، چنانکه تارهی عود موجب لذت و شادی برای اهل این جهان می‌شود و بدین‌سان در روحهای اینان شوق صعود به آن سپهرها را پدید می‌آورد، همانگونه که روح «هرمس مثلث بالحکمة»، یعنی ادریس پیامبر (علیه‌السّلام)، پس از صفای روحش به آنها صعود کرد، و فیثاغورس پس از پالودگی از پلشتیهای شهوات جسمانی و لطیف شدن با اندیشه‌های پیوسته و ریاضتهای عددی، هندسی و موسیقایی، آن نغمه‌ها و آهنگها را می‌شنید.


نکتۀ توجه‌انگیز و مهم دیگر در جهان‌شناسی اخوان، این نظریه است که جهان یک انسان بزرگ است.

۱۴.۱ - عالم کبیر و عالم صغیر

اصل نظریۀ «جهان بزرگ» و «جهان کوچک» (عالم کبیر و عالم صغیر) به یونان بازمی‌گردد. ارسطو نخستین فیلسوفی است که انسان را جهان کوچک نامیده است.
[۳۷۵] .Aristotle، Physics، VIII/۲/p۲۵۲b
پس از وی، تفصیل این نظریه در مکتب رواقیان و به‌ویژه نزد پسایدنیوس (ح ۱۳۵-۵۱ق‌م) یافت می‌شود. پسایدنیوس صریحاً انسان را جهان کوچک می‌نامد؛ زیرا انسان نه تنها در برگیرندۀ عناصر چهارگانه است ــ چیزی که دربارۀ کوچک‌ترین موجود زنده نیز صدق می‌کند ــ بلکه تمامی نیروهای جهان را نیز در خود یگانه کرده است؛ در جهان بزرگ، خدایان، عناصر چهارگانه، جانوران و گیاهان وجود دارند؛ انسان همۀ این نیروها را در خویش دارد. نیروی الٰهی او قوه ناطقه یا عاقلۀ اوست.
[۳۷۶] .Pauly، XXII(۱)/p۱۶۶-۱۶۷
دو اصطلاح عالم کبیر و عالم صغیر، از راه ترجمه‌ها به حوزۀ تفکر اسلامی راه یافت. این نظریه به‌ویژه در نوشته‌های هرمسی ـ گنوستکی یافت می‌شود. در سر الخلیقه از عالم کبیر و عالم صغیر نام برده می‌شود.
[۳۷۷] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۱۱۴.
[۳۷۸] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۳۹۴.
[۳۷۹] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۴۳۲.
[۳۸۰] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۴۴۵.


۱۴.۱.۱ - تاریخچه نظریه

در آغاز کتاب هرمسی استوطاس گفته می‌شود که خدا آفرینش جهان بزرگ را پیش از جهان کوچک آغاز کرد.
[۳۸۱] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۲.
[۳۸۲] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۳.
[۳۸۳] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۶.
[۳۸۴] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۱۴.
[۳۸۵] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۱۷.
در منابع عربی اصطلاح انسان همچون جهان کوچک حتى به افلاطون نسبت داده می‌شود.
[۳۸۶] «رسالة فی آراءالحکماءالیونایین»، افلاطون فی الاسلام، ص۳۱۱.
این نظریه، در جهان‌بینی ایران باستان نیز ریشه دارد. در میان ۲۱ بخش یا «نسک» از اوستا یکی دامدات نسک نام داشته که دربارۀ آفرینش بوده است و اکنون در دست نیست، ولی محتوای آن در بخشهای مختلفی از ادبیات پهلوی، به‌ویژه در بندهش یافت می‌شود که عمدتاً خلاصه‌ای از آن نسک است. در فصل ۲۸ این کتاب از پیکر انسان همچون مقابل گیتی و نیز از همسانی آن دو به تفصیل سخن می‌رود.
[۳۸۷] بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، ص۱۲۳-۱۲۶.
[۳۸۸] .Widen-gren، G.، Iranische Geisteswelt، Baden-Baden، ۱۹۶۱، p۴۹-۵۵


۱۴.۱.۲ - نظریه نزد اخوان

اما این نظریه نزد اخوان چگونه است؟ در یک‌جا می گویند: جهان ــ یعنی همۀ طبقات آسمان و زمین و هرچه از آفریدگان در آن است ــ همچون انسان بزرگ است؛ زیرا می‌بینند که جهان با همۀ سپهرها و طبقات آسمان‌ها، و عناصر و مولدات آن یک جسم واحد است، و نیز یک نیروی روحی (نفسی) یگانه در همۀ اجزاء جسم آن، جریان دارد، درست مانند جریان روح یک انسان در همۀ اجزاء پیکر او.
در جای دیگری گفته می‌شود: هنگامی که حکیمان می‌گویند که جهان یک انسان بزرگ و انسان یک جهان کوچک است، بدین معناست که جهان، یعنی سپهر محیط و همۀ موجوداتی که در بر دارد ــ از جوهرها و عرض‌ها ــ دارای جسم و نفس است و حکم جسم جهان با همۀ اجزاء مرکب و بسیط و پدید آمده، مانند حکم جسم یک انسان یا یک حیوان با همۀ اعضا و شکلهای گوناگون پیکر آنهاست؛ حکم نفس جهان نیز، با همۀ نیروهای جاری در اجزاء جسم آن که جنبش بخش و سامان ده اجناس موجودات و انواع و اشخاص آنهاست، همچون حکم نفس یک انسان یا حیوان است که در همۀ اجزاء پیکر او جریان دارد و محرک و سامان ده هریک از اعضا و حواس تن اوست. مقصود ما از جسم کلی، همۀ پیکر جهان است و نفس کلی، یعنی نفس همۀ جهان؛ عقل کلی، یعنی نیروی الٰهی پشتیبان نیروبخش به نفس کلی؛ طبیعت کلی، یعنی نیروی نفس کلی جاری در همۀ اجسام؛ هیولى، یعنی جوهری دارای درازا، پهنا و ژرفا که بدین‌گونه جسم مطلق می‌شود؛ و نفوس جزئی متحرک، یعنی نیروهای نفوس حیوانی، گیاهی و معدنی که در اجسام جزئی جریان دارند و جنبش بخش و سامان ده آنهایند و به وسیلۀ آنها و از آنها، یکایک افعال اشخاص در زیر سپهر ماه، آشکار می‌شود. بدین‌سان روشن می‌شود که حکم جهان و امور آن ــ با همۀ اجسام موجود در آن و با همۀ اختلاف در صورتها و گوناگونی شکلها، و مغایرت اعراض آنها ــ در حکم جسم یک انسان یا یک حیوان است با همۀ اجزاء آن در صورتهای گوناگون؛ و حکم جریان نیروهای نفس جهان، در همۀ اجزاء جسم آن، همچون حکم جریان نیروهای نفس یک انسان در همۀ اجزاء پیکر و مفاصل تن اوست.

۱۴.۲ - صورت انسان

اخوان بر این نکته تأکید می‌کنند که صورت انسان، بزرگ‌ترزین دلیل و حجت خدا بر خلق اوست؛ زیرا صورت انسان کتابی است که خدا آن را به دست خود نوشته است. دربارۀ رساله جامعه گفته می‌شود که اکثر غرض و هدف اخوان از نوشتن آن، روشن کردن این نکته است که حکیمان گفته‌اند و دانشوران آن را از کتابهای فیلسوفان الٰهی پیشین ترجمه کرده‌اند که انسان جهان کوچک و کتابی است که خدا آن را به دست خویش نوشته است.
[۳۹۲] الرسالةالجامعة، ص۱۱۹.
انسان کتابی است آکنده از دانشها و راهی است مستقیم، کشیده شده میان بهشت و دوزخ. انسان کامل‌ترین موجودات و باشنده‌های زیر سپهر ماه است و پیکر او جزئی از اجزاء همۀ جهان است. آدم خاکی پدر انسانها، فرمانروای زمین و پروردگار همۀ چیزهایی است که در آن است.
دربارۀ ماهیت انسان و حقیقت معنای او، اخوان گفته‌های حکیمان و نظریات گوناگون ایشان را نقل می‌کنند: انسان مجموعه‌ای است ساخته شده از گوشت، خون و استخوان؛ با مجموعه‌ای از پیکر جسمانی و روح نفسانی یا روحانی است؛ انسان در حقیقت همان نفس ناطقه، و جسمش پیراهنی یا غلافی است که آن را پوشانده است.

۱۴.۳ - ماهیت نفس

در ماهیت نفس نیز حکیمان اختلاف نظر دارند: ۱. نفس جسمی است لطیف، نادیدنی و نامحسوس؛ ۲. جوهری است روحانی غیر از جسم، معقول است و محسوس نیست و پس از مرگ ماندگار است؛ ۳. نفس، عرضی است که از آمیزه‌های تن و اخلاط جسم پدید می‌آید و با مرگ تن از میان می‌رود و وجودی جز با جسم ندارد؛ این عقیدۀ «جسمیون» است که جز چیزهای محسوس را نمی‌شناسند.
اخوان خود بر این اعتقادند که پیکر انسان، جسمی است برهم نهاده از گوشت، خون، استخوان، رگ و عصب و مانند آنها؛ اما نفس، یعنی روح جوهری است آسمانی، نورانی و زنده؛ بالقوه دارای آگاهی و ادراک است، بالطبع فعال است و تا موجود است، لحظه‌ای آرام نمی‌گیرد.
از سوی دیگر، اخوان این نظریه را رد می‌کنند که روح زاییدۀ آمیزه‌ای از جسم است، زیرا جسم جز متحرک یا ساکن به تصور نمی‌آید، اگر از حیث جسم بودن، متحرک باشد. لازم است که هر جسمی جنبنده باشد و نیز اگر ساکن باشد، ناگزیر باید هر جسمی ساکن باشد، درحالی که چنین نیست؛ برخی اجسام همواره متحرکند، برخی گاه متحرکند و گاه ساکن، مانند هوا، آب، آتش، حیوان و گیاه؛ این نشانۀ آن است که چیزی آنها را می‌جنباند، یا ساکن می‌سازد. پس روح نه جسم است و نه عرضی از اعراض وابسته به جسم و زاییدۀ آن، زیرا عرض به خود ایستاده نیست و کنشی ندارد؛ زیرا کنش خود یکی از اعراض و قائم به کنندۀ آن است.
اخوان در رسائل فصلی را به آفرینش آدم اختصاص داده‌اند و منبع اطلاعشان را «برخی از کتابهای بنی‌اسرائیل» می‌شمارند. در این فصل، به تفصیل گفته می‌شود که خدا آدم را از ۴ چیز برهم نهاد و آفرید: تر، خشک، گرم و سرد؛ زیرا نخست او را از خاک و آب آفرید و سپس در او نَفَسی و روحی دمید، خشکی پیکر او از خاک، تری او از آب، گرمی او از نفس و سردی او از روح است؛ سپس به سرگذشت آدم و نسل او و خلقیات او پرداخته می‌شود. در اینجا باید اشاره کرد که بخش نخست این گزارش، تقریباً با عین عبارات آن، در عیون‌ الاخبار ابن قتیبه (د ۲۷۶ق/ ۸۸۹م) یافت می‌شود که منبع گزارش تورات معرفی شده است. (دربارۀ آفرینش و سرگذشت آدم، ) در رسائل نیز، آنچه در کتاب مقدس آمده که خدا انسان را به صورت و مثال خود آفریده است، دیده می‌شود.
[۴۰۳] سفر پیدایش، ج۱، ص۲۶-۲۷.


۱۴.۴ - انسان جزئی و مطلق

از سوی دیگر، اخوان در پیروی از نظریۀ گنوستیکی ـ هرمسی، انسان را در دو مقوله می‌گنجانند: انسان از یک سوی «انسان جزئی»، یعنی اشخاص انسان، و از سوی دیگر «انسان مطلق» است؛ همۀ انسانها اشخاصی از انسان مطلقند که اخوان او را خلیفۀ خدا در روی زمین، از روی آفرینش آدم تا روز رستاخیز بزرگ می‌شمارند و انسان مطلق را همان روح کلی انسان می‌دانند که در همۀ افراد انسان موجود است. این انسان مطلق، در سرشت خود شایستگی دارد که همۀ اخلاق بشری، همۀ دانشهای انسانی و هنرهای فلسفی را پذیرا باشد؛ آن انسان در همۀ زمانها و دورانها وجود دارد و همراه هر فردی از افراد انسانی است و کردارها، دانشها، اخلاق و هنرهای او در انسان آشکار می‌شود. اخوان به احتمال زیاد، اصل این تقسیم‌بندی را نیز ــ مانند بسیاری مطالب دیگر ــ از اثولوجیا گرفته‌اند که در آن، سخن از «انسان حسی» می‌رود که انگارۀ (صنم) «انسان اول» است، و سپس انسان دوم و سوم که در جهان جسمانی زیرینند؛
[۴۰۵] «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۴۴-۱۴۶.
سرچشمۀ این اندیشه‌ها، همان نظریۀ مشهور گنوستیکی دربارۀ «انسان نخستین» یا «انسان آغازین» است.
پیش‌تر گفته شد که اخوان، انسان را جهان کوچک می‌نامند، و چنانکه در رسالۀ جامعه گفته‌اند، هدف اصلی ایشان شناختن و شناساندن این جهان کوچک است و شناختن انسان را وسیله‌ای برای شناختن خدا می‌شمارند. اکنون اخوان می‌گویند: چون حکیمان پیشین به این گیتی جسمانی نگریستند و ظواهر امور آن را احساس کردند و به احوال آن اندیشیدند، به این نکته پی بردند که در میان همۀ اجزاء گیتی، هیچ جزئی با ساختاری تمام‌تر و صورتی کامل‌تر و در مجموع همانندتر به جهان بزرگ، جز انسان نیافتند؛ زیرا انسان گردآمده‌ای از پیکر جسمانی و نفس روحانی است و بدین‌سان در ساختار پیکر او نمونه‌ای از همۀ موجوداتی یافتند که در گیتی جسمانی از شگرفیهای ترکیب سپهرها، برجهای گوناگون آن، حرکتهای ستارگان، ترکیب عناصر و امهات، اختلاف گوهرهای معدنی و شکلهای گیاهان و جانوران یافت می‌شود؛ چون صورت انسان را بدین‌گونه یافتند، آن را جهان کوچک نامیدند. اخوان سپس به تفصیل و در چندجا همسانی و همانندی پیکر انسان را با ساختار جهان بزرگ، وصف می‌کنند. (نفس انسان در میان نفوس جزئی همانندترین به نفس کلی است که روح همۀ گیتی است، )
از سوی دیگر، انسان موجودی است دوگانه، برهم نهاده‌ای از پیکر جسمانی و نفس روحانی، و این دو جوهر دارای صفات متباین و احوال متضادند. انسان به سبب پیکرش خواستار بقای در دنیا و جاودانگی در آن است و به سبب نفس روحانیش طالب جهان آخرت و در آرزوی رسیدن به آن است، بدین‌سان بیشتر امور انسان و احوال او، دوگانه و متضاد است. (دربارۀ صفات ویژۀ جسم و روح انسان، )

۱۴.۵ - مراتب انسانیت

از دیدگاه اخوان، انسانیت دارای مراتبی است. نخستین مرتبۀ انسانیت که در پیِ مرتبۀ حیوانیت می‌آید، مرتبۀ کسانی است که چیزی جز محسوس نمی‌دانند و در دانشها جز امور جسمانی نمی‌شناسند و جز در تکاپوی بهبودِ پیکرهایشان نیستند؛ تنها به دنیا دلبسته‌اند و در آرزوی جاودانگی در آنند، با اینکه می‌دانند به این آرزو نمی‌رسند، به شیوۀ جانوران می‌زیند و در جمع مال و ذخایر دنیایی حریصند. اینان، هرچند پیکرهایشان صورت انسانی دارد، کارهای روحهایشان، حیوانی و نباتی است. اما ریشۀ انسانیتی که در پیِ مرتبۀ فرشتگان می‌آید، این است که انسان بکوشد تا هرگونه کردار و اخلاق نکوهیده را که از کودکی به آن خو گرفته است، کنار نهد و اضداد آنها را از اخلاق پسندیده به دست آورد، دانشهای حقیقی را بیاموزد، به عقاید درست باور داشته باشد، تا اینکه انسانی نیکوکردار و ارجمند شود و روحش فرشته‌ای بالقوه، و پس از جدایی از تن، فرشته‌ای بالفعل گردد و به ملکوت آسمان عروج کند و در زمرۀ فرشتگان درآید و با پروردگارش روبه‌رو شود. ( مراتب پنجگانۀ روحها)

۱۴.۶ - پرستاری نفس

چنانکه پیش از این اشاره شد، اخوان در پیروی از اعتقاد گنوستیکها، همواره بر «پرستاری نفس» تأکید می‌کنند و از نجات آن از اسارت طبیعت و ماده و بازگشت آن به خاستگاه آغازین روحانی آن در ملأ اعلى سخن می‌گویند. از دیدگاه اخوان نفس کلی نیز سرانجام به جهان روحانی و حالت نخستین خود، پیش از تعلق به جسم، بازمی‌گردد؛ اما این بازگشت، پس از سپری شدن دورانها و زمانهای دراز روی می‌دهد، یعنی هنگامی که جهان جسمانی، پس از جدا شدن نفس کلی از آن، ویران خواهد شد؛ سپهرها از حرکت و ستارگان از مسیر خود، و عناصر از درهم آمختن بازمی‌ایستند؛ گیاه و حیوان و معادن تباه می‌شوند؛ جسم صورتها و شکلهای خود را از دست می‌دهد؛ این هنگامی است که نفس جهانی از جسم آن رویگردان می‌شود و به جهان خویش روی می‌آورد و به علت نخستین خود می‌پیوندد و با او متحد می‌شود. از این‌روست که می‌توان گفت، فرا زیستن روح و جاودانگی آن، مهم‌ترین و بنیادی‌ترین مسأله در جهان‌بینی اخوان به‌شمار می‌رود و نیز از این‌جاست که ایشان به مسألۀ معاد و رستاخیز می‌پردازند و همچنین در این موضوع است که جنبه‌های مشخص تفکر گنوستیکی اخوان آشکار می‌شود.

۱۴.۷ - بعث و قیامت

اخوان رسالۀ ۳۸ را به مسألۀ «بعث و قیامت» اختصاص داده‌اند. ایشان مباحث مربوط به بعث و قیامت را دانشی غامض و سرّی لطیف می‌شمارند که مبتدیان ر علوم فلسفی، جز تسلیم و ایمان و تصدیقِ آنچه مُخبران صادق از سوی خدا، به وسیلۀ وحی و الهام دریافته‌اند، راهی به آن ندارند؛ اما کسانی که تنها به تسلیم و تصدیق بسنده نمی‌کنند و خواهان برهانهای عقلی و ادلۀ فلسفیند، ناگزیر باید دارای روحهایی پالوده، دلهایی صافی، گوشهایی شنوا و اخلاقی پاکیزه باشند و به عقاید و مذاهب گوناگون تعصب نورزند؛ با وجود این در دانشهای فلسفی مانند علم حساب، هندسه، منطق و طبیعیات ورزیده باشند و سپس در دانشهای الٰهی نظر کنند.
نخستین وسیلۀ شناخت قیامت و معاد، شناخت نفس و جوهر آن است. هر انسانی که نفس خود را نشناسد و فرق میان نفس و تن را نداند، تنها به کار بهبود تن همت می‌گمارد و امر معاد و حقیقت آخرت را از یاد می‌برد؛ اما اگر انسان نفس خود و حقیقت جوهر آن را بشناسد، همتش در بیشتر احوال، مصروف امر نفس می‌شود و بیشتر بر بهبود کار نفس و چگونگی حال آن پس از مرگ می‌اندیشد و به امر معاد یقین می‌کند. علم معاد مغز و جوهر همۀ دانشها و راز ویژۀ اولیای خداست. اخوان بدترین انسانها را کسی می‌دانند که دین ندارد و به روز حساب ناباور است. شناخت معاد واپسین مرتبه‌ای است که انسان در شناختها به آن می‌رسد و ویژۀ کسانی است که از عقلهای برتر و حکمت فلسفی برخوردارند، نه انسانهای دیگر. پس از شناخت خدا، هیچ چیزی ارجمندتر و سودمندتر از شناخت امر معاد و نشأت آخرت نیست و بهترین راه برای شناختن امر معاد این است که نفس خود را بشناسند و از جوهر آن و صفات شایستۀ آن آگاه شوند. واژۀ قیامت، مشتق از قیام است. یعنی برخاستن نفس از وقوعش در بلای خود، و بعث یعنی برانگیخته و بیدار شدن از خواب غفلت و نادانی است که در فارسی «رَست‌خیز» نامیده می‌شود.
از سوی دیگر، شرط فرزانگی نیست تا با کسانی که به برخاستن پیکرها یقین ندارند، از بعث نفوس گفت. زیرا بعث نفوس، دانش ویژگان است و جز ورزیدگان در علوم الٰهی و معارف ربانی، از تصور آن ناتوانند. از اینجاست که اخوان به یارانشان سفارش می‌کنند تا از کسانی نباشند که در انتظار بعث پیکرها و در آرزوی برخاستن بدنهایند، چون این ستمی است بزرگ به خویشتن، بلکه انسان باید در انتظار بعث نفوس و در آرزوی فرازیستن و رسیدن آنها به جهان روحانی و زندگی جاودانی باشد. بازگشت نفوس نجات یافته به پیکرهای پوسیده در خاک، مرگ آنها در نادانی و غرقه شدن در تاریکیهای پیکرها و زندانی شدن در اسارت طبیعت و فرو شدن در دریای ماده است، اما بعث نفوس و برخاستن روحها، همانا بیدار شدن از خواب غفلت و نادانی، زندگی با روح معرفتها، بیرون شدن از تاریکیهای جهان اجسام طبیعی، نجات از دریای ماده و اسارت طبیعت، فرا رفتن به مدارج جهان ارواح، و بازگشت به جهان روحانی و جایگاه نورانی و سرای زندگانی است.

۱۴.۸ - دلیل تعلق نفس به پیکر

در این رهگذر باید یادآور شد که اخوان با تناسخ روح‌ها سخت ستیزه، و آن را به سختی رد می‌کنند. برترین گروه در میان انسانها کسانیند که معتقدند هدف از بودن نفسها در این پیکرها برای مدتی در دنیا، این است که صورتهای آنها کامل شود و استعدادهایشان از حد امکان و کمون به مرحلۀ فعلیت و ظهور برسد، فضایل آنها با شناخت محسوسات و تصور معقولات، و آشنا شدن با دانشهای طبیعی و الٰهیات، کمال یابد، و این‌همه انگیزه باشد تا نفسها از خواب غفلت و نادانی بیدار، و به روح معرفتها زنده شوند، چشم بصیرتشان گشوده شود و جهان روحانی و سرای زندگانی را ببینند و برایشان روشن شود که در جهان غربت و جایگاه محنت و بلایند و بدانند که ما در دنیا عذاب می‌کشیم، هرچند به ظاهر در نعمتهاییم؛ مجبوریم و در ظاهر مختاریم؛ آزادگانیم در صورت بردگان که این فرمانروایان پنجگانه بر ما چیره‌اند: ۱. سپهر و ستارگان آن که ما در درون آن زندانی شده‌ایم؛ ۲. طبیعت و امور آن که با گرسنگی، تشنگی، شهوت، دردها، بیماریها و... در سرشت ما نهفته است؛ ۲. قانون (ناموس) با با احکام و حدود، اوامر و نواهی، و عید و تهدید آن و رنجهای دیگری که در رعایت آن احکام باید بر خود هموار کنیم؛ ۴. فرمانروایان مسلط ستمگر که با زور و غلبه ما را بردگان خود ساخته‌اند؛ ۵. نیازمندی شدید ما به موادی که تن ما جز به آنها استوار نیست، مانند خوردنیها، آشامیدنیها، پوشاک و مسکن، مرکب و اثاث که باید در راه به دست آوردن آنها، رنجها بکشیم، مال بیندازیم و آن را از دزدان و راهزنان و آفات بی‌شمار دیگر حفظ و حراست کنیم. اما کسانی که از چگونگی جهان دیگر و امر معاد آگاهند و برتری و ارجمندی و نعمتهای آن را می‌شناسند، جاودان بودن در دنیا و تحمل آفتها، بدیها، غمها و مصائب آن را آرزو نمی‌کنند.

۱۴.۹ - نفوس جزئی در آخرت

اخوان دربارۀ پیدایش نفوس جزئی می‌گویند که پیکرها برای نفسها، مانند زهدان برای جنینند که چون ساختار و صورتش در آن کامل شود، به جهان می‌آید؛ حال این نفسها در آخرت نیز چنین است، یعنی هنگامی که از راه کسب دانشها و شناختها از راه حواس و تکامل صورت آنها با کسب معقولات و تجربه‌ها، از قوه به فعل درآیند، پس از جدایی از پیکرهایشان، دیگر از بودن در پیکرها بیزار می‌شوند، از ماده جدا می‌گردند، تا ملأ اعلى بالا می‌روند و در شمار فرشتگان در می‌آیند و آن امور روحانی و صورتهای نورانی را که با حواس پنجگانه ادراک‌پذیر نیستند، مشاهده می‌کنند؛ اما نفوس جزئی که به شناخت حقایق اشیاء و اخلاق پسندیده آراسته نشوند، پس از جدایی از پیکرها، از جوهر خود سودی نمی‌برند، به ملأ اعلى و ملکوت آسمانها راه نمی‌یابند، بلکه مقید در هوا باقی می‌مانند و بازیچۀ شیطانهای شهوات جسمانی و عقاید فاسد می‌شوند و به قعر اجسام تیره و اسارت طبیعت جسمانی باز می‌گردند و در وحشت تاریکی و رنج و شکنجه به سر می‌برند تا روز رستاخیز بیاید.
آخرت، همان پیدایش دوبارۀ پس از مرگ است، و مرگ بقای روح پس از جدایی از تن؛ بهشت عالم ارواح، و دوزخ جهان اجسام است؛ بعث بیدارشدن روحها از خواب غفلت و نادانی است؛ رستاخیز برخاستن روح است از گورش، یعنی از پیکری که در آن بوده و از آن روی گردانده و دور شده است؛ حشر گرد آمدن نفوس جزئی به سوی نفس کلی و یگانه شدن برخی از آنها با برخی دیگر است؛ حساب، موافقت نفس کلی با نفوس جزئی است، در آنچه هنگام وجودشان با پیکرها کرده‌اند؛ صراط، راه راست با قصد رسیدن به خداست.

۱۴.۱۰ - نیروهای نفس

روان‌شناسی و نظریۀ شناخت نزد اخوان به هم پیوسته است. چنانکه دیدیم، نفس انسانی یکی از نیروهای نفس کلی (با روح جهانی) است. نفس دارای نیروهای بی‌شمار است که هریک از آنها، در هریک از اعضای پیکر انسان، کنشی دارد، غیر از کنش عضو دیگر. نخست انسان، دارای ۵ حس بیرونی است: بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و پساوایی. محسوسات چیزهایی هستند که این حواس آنها را ادراک می‌کنند، و این ادراک شده‌ها، اعراضی در درون جسم طبیعیند که در حواس تأثیر می‌کنند و کیفیت مزاج آنها را دگرگون می‌سازند. احساس، به معنی آگاهی نیروهای حساس از تغییرات چگونگی مزاجهای حواس است. اخوان کنش‌های این حواس را به خبرآورانی تشبیه می‌کنند که نفس، آنها را به ناحیه‌ای در کشورش می‌گمارد تا خبرهای آن را برایش بیاورند. اخوان رسالۀ ۲۴ را به «حاس و محسوس» اختصاص داده‌اند. اما نفس، در کنار نیروهای پنجگانۀ جسمانی، همچنین دارای ۵ نیروی روحانی است با کنشهای ویژۀ آنها: متخیّله، مفکّره، حافظه، ناطقه و صانعه. کار این نیروها، ادراک روحانی صورتهای معلومات، بدون مادۀ آنهاست. اما حواس بیرونی، محسوسات خود را در ماده ادراک می‌کنند؛ درحالی‌که هریک از حواس بیرونی مختص به ادراک تنها یک‌گونه از محسوسات است، چنانکه مثلاً بینایی آوازها، طعمها و بوها را ادراک نمی‌کند، ولی نیروهای پنجگانۀ روحانی، در ادراک تصاویر معلومات خود، با یکدیگر همکاری می‌کنند، مثلاً نیروی متخیله، هنگامی که تصاویر محسوسات را در خود می‌گیرد ــ همانگونه که موم نقش نگین را می‌پذیرد ــ همۀ آنها را به نیروی مفکره می‌دهد و چون محسوسات از مشاهدۀ حواس غایب شوند، آن صورتها، به گونۀ صورتهای روحانی در آن باقی می‌مانند، همانگونه که نقش نگین در موم به صورتی روحانی و جدا از ماده باقی می‌ماند. کار نیروی مفکره این است که به ذات خود می‌نگرد و آن را بررسی می‌کند و خواص، سودها و زیانهای آن را جست‌وجو می‌کند و سپس آنها را به نیروی حافظه می‌سپارد تا آنها را برای یادآوری نگه دارد. کار نیروی ناطقه ــ که افزار آن زبان است ــ این است که هرگاه بخواهد از آنها خبر دهد و از معانی آنها بیاگاهاند، واژه‌هایی را برمی‌گزیند و به گوش شنوندگان می‌رساند. سپس اخوان به ویژگیها و به تعبیر خودشان، به شگرفیهای هریک از نیروهای پنجگانۀ روحانی می‌پردازند.

۱۴.۱۱ - وسایل شناخت

وسایل یا راههای شناخت بر ۳ گونه است: ۱. حواس پنجگانه که انسانها در آن با جانوران مشترکند؛ ۲. عقل که ویژۀ انسان است؛ ۳. برهان که تنها ویژۀ گروهی از دانشوران است، چنین شناختی پس از آموختن ریاضیات، هندسه و منطق دست می‌دهد.

۱۴.۱۱.۱ - اهمیت و جایگاه عقل

عقل، نزد اخوان، اهمیت و جایگاهی ویژه دارد و دارای دو معناست: یکی آنچه فیلسوفان می‌گویند که نخستین موجودی است که خدا آن را اختراع کرده، و جوهری است بسیط روحانی که با احاطه‌ای روحانی، همۀ چیزها را فرا گرفته است؛ دیگری آنچه نزد همگان مشهور است، یعنی نیرویی از نیروهای نفس انسانی که کار آن اندیشیدن، پیش‌اندیشی، تمییز و ساختن و مانند اینهاست؛ این عقل یکی از نیروهای نفس کلی است.

۱۴.۱۱.۲ - عقل غریزی و عقل مکتسب

اما عقل انسانی دوگونه است: عقل غریزی و عقل مکتسب؛ عقل غریزی، پس از تأمل در محسوسات، برای انسان دست می‌دهد و هرکس در محسوسات بیشتر تأمل کند، عاقل‌تر است. با این عقل دانسته می‌شود که جهان مصنوع، و مرکب از ماده و صورت است؛ اما پیدایش ماده، نه از راه عقل غریزی، بلکه به وسیلۀ عقل مکتسب شناخته می‌شود؛ بیشترین اختلاف عالمان در احکام عقلِ مکتسب است و این نیز یا نتیجۀ تفاوت میان درجات عقلهای ایشان است، یا به سبب اختلاف قیاسها و روشهای کاربرد آن است. اخوان در پیروی از ارسطو
[۴۴۳] .Aristotle، Posterior Analytics، I/۱۰/P۷۶b
گونه‌ای از دانسته‌ها و شناختها را «اوایل عقول» می‌نامند ــ که همان آکسیوماتا نزد ارسطوست و نام دیگرش «علوم متعارفه» است ــ مانند این گفته که کل بیشتر از جزء است، یا اگر چیزهایی با یک چیز مساوی باشند، آنها نیز با هم مساویند و مانند اینها. این چیزها و همانندهای آنها، از آن رو «آغازینهای عقل» نامیده می‌شوند که همۀ عاقلان آن را می‌دانند و می‌پذیرند و اختلافشان در چیزهایی است که از راه استدلال و قیاس‌ها، دانسته می‌شوند. این آغازینهای عقل، از راه استقراء امور محسوس، و بررسی اندک‌اندک جزءجزء آنها حاصل می‌شوند.


اظهارات گوناگون و گاه ابهام‌آمیز اخوان دربارۀ امامت و خلافت، بعدها به شکلهای گوناگون تفسیر، و موجب اختلاف نظرها دربارۀ حقیقت برداشت ایشان، از امامت و نیز ماهیت خود ایشان و به‌ویژه انگیزۀ آن شده است که نویسندگان اسماعیلی بکوشند تا اخوان را به فرقۀ خود منتسب کنند. اکنون پیش از هر چیز باید یادآور شد که تشیع اخوان مهم‌ترین انگیزۀ بیرونی ایشان برای پرداختن به مسألۀ امامت را یکی از مهم‌ترین مسائل اختلاف‌انگیز در میان علما می‌دانند که همچنین انگیزۀ دشمنیها، جنگها و کشتارها در میان گروههای گوناگون مسلمان شده است؛ اما همۀ این گروهها، به‌رغم اختلاف نظرها و برداشتهایشان درباره امامت، در یک اصل متحد و هم‌آوازند که پس از درگذشت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)، ناگزیر بایستی امامی همچون خلیفه می‌بود که وظیفه‌اش پیش از هرچیز حفظ شریعت در میان امت و زنده نگهداشتن سنت‌های پیامبر بوده باشد. همچنین گروهی نیز بایستی، به نیابت از امام در سرزمینهای اسلامی به کارهای کشورداری و سامان دادن به امور دنیایی مسلمانان می‌پرداختند. خصلت دیگر امام این است که فقیهان و عالمان دین، هنگام برخورد با دشواریهایی در امر دین و مسائل اختلاف‌انگیز، به او روی می‌آورند و او باید در این‌باره رأی دهد و حکم کند. بدین‌سان همۀ گروهها دربارۀ نیاز به امام اتفاق‌نظر دارند، اما اختلاف نظر هنگامی به میان می‌آید که چه کسی شایستۀ امامت است و امام کیست؟ گروهی می‌گویند که امام باید افضل انسانها، پس از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و نزدیک‌ترین خویشاوند وی و نیز برگزیده و سفارش شدۀ پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) باشد. گروهی دیگر خلاف این را می‌گویند.

۱۵.۱ - خلافت

آنگاه، اخوان می‌افزایند که امامت همان خلافت است. خلافت نیز بر دوگونه است: خلافت نبوت و خلافت ملک (کشور‌داری)؛ هریک از این دو، دارای شرایط و خصایلی است که باید آنها را شناخت و هرگونه سخن دربارۀ خصال امامت، پیش از شناخت خصال پیامبری و کشورداری می‌پردازند و نتیجه می‌گیرند که اگر این خصال، در یک زمان، در یک انسان گرد آید، او هم پیامبر مبعوث، و هم کشوردار است؛ همچنین ممکن است که آن خصال در دو کس باشد، یکی پیامبر مبعوث بر آن امت و دیگری فرمانروای ایشان، اما این دو به یکدیگر وابسته‌اند، زیرا به گفتۀ اردشیر، شهریار ایرانیان، کشورداری و دین دو برادر همزادند، چون دین پایۀ کشورداری، و شهریاری نگهبان آن است. اخوان می‌گویند که خدا پیامبری و کشورداری، هر دو را، در پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) گرد آورده بود؛ در حالی که از سوی دیگر، اخلاق شهریاران با خصال پیامبری در تضاد است، زیرا کشورداری امری دنیایی، و پیامبری امری اخروی است و دنیا و آخرت ضد یکدیگرند. بیشتر شهریاران دنیادوست، و از آخرت روی گردانند، درحالی‌که از خصال پیامبران، دنیاگریزی و ترغیب به آخرت است.

۱۵.۲ - پیامبری

پیامبری دارای ۴۶ خصلت است که اخوان نخستین آن را «رؤیای صادقه» می‌دانند و بقیه را در جای دیگری شرح می‌دهند. اگر آن خصال، در یکی از ادوار قِرانات ستارگان، در یکی از زمانها، در یکی از انسانها، گرد آیند، آن شخص مبعوث، صاحب زمان و در دوران زندگیش امام مردم است. پس از مرگ او، اگر همۀ آن خصال، یا بیشتر آنها در یک نفر از امت وی، جمع شود، او شایستگی دارد که خلیفۀ پیامبر در امتش باشد. در اینجا اخوان نکتۀ مهم و ظریفی را یادآور می‌شوند که نمایانگر قصد اصلی ایشان است: اگر چنان اتفاق نیفتد که آن خصال در یک نفر گرد آید، بلکه در جماعتی پراکنده یافت شود، آن جماعت بر عقیده‌ای یگانه گرد می‌آیند، دلهایشان بستۀ مهر یکدیگر می‌شود و در راه پیروزی دین، حفظ شریعت و برپا داشتن سنت پیامبر، با یکدیگر همکاری می‌کنند، دولتشان در دنیا دوام می‌یابد و آخرتشان نیز تأمین می‌شود؛ اما اگر چنین نشود، آن امت، پس از مرگ پیامبرشان، پراکنده می‌شوند و کار دنیا و اخرتشان به تباهی می‌کشد. پس اگر کسی عزم اصلاح دین و دنیا دارد، باید به گروه اخوانِ فضلا بپیوندد و از سنت شریعت در صدق معاملت، محض نصیحت و صفای اخوت، پیروی کند. اخوان در اینجا می‌افزایند که هیچ جماعتی در کار دین و دنیا، معاضدت و همکاری اخوان صفا را ندارد؛ این برداشت نیز یک نوآوری از سوی اخوان نیست، بلکه عقیده‌ای کهن است که همۀ حکیمان و فیلسوفان بر آن بوده‌اند که همان شیوۀ خلفای پیامبران و امامان بوده است.

۱۵.۳ - ولایت

از سوی دیگر، اخوان «ولایت» را نیز دوگونه می‌دانند: ولایت و خلافت بزرگ ــ یعنی خلافت خدا ــ که در اسلام ویژۀ پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بوده است، دیگری ولایت ویژه (خاصه) که از انِ اهل بیت (علیهم‌السّلام) است. ایشان جز به خودشان، به مدبّری دیگر و عالمان دیگر، نیاز ندارند. مردم از اسرارشان آگاه نیستند، اخبارشان را نمی‌دانند، از زمان زایش و مرگشان خبر ندارند؛ دانشهایی دارند که ایشان را از جهانیان ممتاز و جدا می‌کند و اعمالی دارند که دیگران در آنها، شریک آنان نیستند و از این‌روست که ایشان شایستۀ ریاست و ویژۀ خلافتند؛ همۀ کارهایشان بنابر مشیت الٰهی و ارادۀ ربانی است، ایشان پزشکان جانها و درمانگران روحهایند.

۱۵.۴ - حجت خدا بر خلق

در جای دیگری گفته می‌شود که پیامبران، امامان و پیروان ایشان، خلیفگان خدایند، گاه آشکارند و دیده می‌شوند (در دورۀ کشف) و گاه چنین نیستند (در دورۀ سَتر)، اما در دوران پوشیدگی نیز، اولیای ایشان جاهایشان را می‌شناسند و می‌توانند با ایشان پیوند داشته باشند؛ زیرا اگر چنین نباشد، دوران از امام که حجت خدا بر خلق اوست، تهی می‌ماند، اما خدا هرگز حجت خود را از میان برنمی‌دارد و ریسمان کشیدۀ میان خود و بندگانش را نمی‌گسلد؛ زیرا ایشان «اوتاد» زمین و خلفای حقیقی در هر دو دورۀ کشف و سترند. در دورۀ کشف، فرمانرواییشان بر پیکرها و روحهاست و در دورۀ ستر فرمانشان بر جانها و عقلها جاری است؛ اما دارندگان مملکت زمینی و خلافت جسمانی، سر و کارشان با اجسام است، نه ارواح، مالک کشوری روحانی نیستند، از تأیید آسمانی محرومند و به کارهایی همانند کارهای جانوران و ددان مشغولند، و همتی جز گردآوری ذخایر دنیا و لذات آن ندارند. (دربارۀ خلفای شیاطین، )

۱۵.۵ - امام حاضر

چنانکه پیش از این اشاره شد، اخوان از معتقدان به امام غائب انتقاد می‌کنند و امام را حاضر در میان انسانها می‌دانند. اخوان در جای دیگری به همین کسان اشاره می‌کنند که می‌گویند امام منتظر هادی پنهان است و از ترس مخالفان آشکار نمی‌شود. آنگاه به انتقاد از آراء آنان می‌پردازند. در اینجا، اشاره به این نکته لازم است که در متن چاپی کنونی رساله جامعه در یک‌جا
[۴۵۳] الرسالة الجامعة، ص۵۲۶.
از «خروج مهدینا و قیام قائمنا» سخن می‌رود، درحالی‌که در متن دست‌نوشتۀ کهن این رساله
[۴۵۴] الرسالة الجامعة، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مرکز، گ۹۲.
«مهدی» و «قیام قائم» نیامده است؛ این نیز دلیل دیگری است بر اینکه، در زمانهای بعد، به احتمال زیاد نسخه‌برداران اسماعیلی، در متن رساله دستکاری کرده، و آنچه خواسته‌اند، بر آن افزوده‌اند.

۱۵.۶ - انسان‌های کامل

بر روی هم، می‌توان گفت که امامان از دیدگاه اخوان، همان انسان‌های کاملند، که در هر دورانی هستند، حتى اگر دیگران ایشان را نبینند و نشناسند؛ این انسانهای کامل، همچون ریسمانهایی هستند که خدا را با بندگانش پیوند می‌دهند و در هیچ زمانی، زمین از آنان تهی نیست، از دیدگاه اخوان، این انسانهای کامل پس از درگذشت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)، اهل بیت او و سپس اولیای گزیده و پیروان راستین ایشان بوده‌اند. اخوان خود را نیز در شمار همان انسانهای کامل می‌آورند. بدین‌سان جای شگفتی نیست که از «دولت اهل خیر و اهل شر» سخن می‌گویند و دورانهای تاریخ جهان انسانی را نیز در این دو مقوله قرار می‌دهند: گاه قدرت، دولت و ظهور اعمال، از آنِ اهل خیر است و گاه از آنِ اهل شر؛ توجه‌انگیز است که اخوان دوران خود را، زمان چیرگی و فرمانروایی اهل شر می‌دانند و نوید می‌دهند که قدرت آنان به پایان رسیده است و دچار انحطاط شده‌اند.

۱۵.۷ - مدینه فاضله

از سوی دیگر، دولت اهل خیر هنگامی آغاز می‌شود که گروههایی از انسانهای گزیده و بافضیلت، در شهری گرد آیند و بر عقیده، دین و مذهبی یگانه اتفاق کنند و پیمان ببندند که با یکدیگر همکاری کنند و از معاضدت با یکدیگر باز نایستند، در همۀ کارهایشان همچون یک تن، و در همۀ تدابیرشان همچون یک روح، در راه پیروزی دین و طلب جهان دیگر باشند. از این‌روست که اخوان یاران و پیروانشان را به برپا کردن «شهر روحانی» و «مدینه فاضله» خود فرا می‌خوانند و سپس در جای دیگری شرایط ورود به این شهر روحانی و مدینۀ فاضله را برمی‌شمارند. مدینۀ فاضلۀ اخوان در روی زمین یا بر آب، یا در هوا نیست. بنیاد چنین شهری باید بر تقوای خدا باشد تا بنای آن فرو نریزد و باید بر راستگویی و تصدیق دلها و ضمیرها، استوار باشد و برپایۀ وفا و امانت‌داری پی‌ریزی شود تا به واپسین هدف خود که جاودانگی در نعمتهای بهشت است، برسد. هنگامی که چنین شهری برپا شود، اخوان کشتی نجاتی می‌سازند که بار سنگین پیکرها را بکشد و شهرشان جایگاه روحها باشد. سپس اخوان به شرح و توضیح ساختار آن مدینۀ فاضله می‌پردازند.


پیشینیان به علت نقشی که ریاضیات در محاسبات عددی موسیقی و در مباحثی مانند ابعاد (فواصل) و ادوار (مقامات، گام‌ها) داشته است، موسیقی را جزو علوم ریاضی به‌شمار آورده‌اند. از این‌رو، در رسائل اخوان الصفا هم موسیقی کی از ۴ شاخۀ ریاضی محسوب می‌شده است.

۱۶.۱ - موسیقی روحانی

از بارزترین ویژگیهای رسالۀ موسیقی اخوان الصفا و شاید مهم‌ترین آنها، توجه به جنبۀ معنوی یا روحانی موسیقی است. اخوان به این نتیجه رسیده بوده‌اند که از همۀ هنرهای دستی، تنها موسیقی است که هیولى یا مادۀ آن جواهر روحانی (نفوس شنوندگان) است. آنان از تأثیر نغمات و اصوات در نفوس و ایجاد نشاط و تقویت اراده در کارهای دشوار و خستگی‌آور عضلانی، برانگیختن حس سلحشوری در جنگها، کاهش غضب و ناراحتی، یا تولید محبت و الفت و جز آنها نیز سخن گفته‌اند.

۱۶.۲ - قدرت تأثیر موسیقی

اخوان الصفا، برای نشان دادن قدرت تأثیر موسیقی، به داستان هنرمندی اشاره کرده‌اند که با نوازندگی خود توانست مجلسیان را نخست به خنده، و سپس به گریه وادارد و سرانجام به خواب فرو برد؛ یا هنرآفرین دیگری که موفق شد به کمک موسیقی، دو نفر را که از دیرباز اختلاف و کینه‌ای داشتند، آشتی دهد. داستان نخستین را ابن خلکان به فارابی در مجلس سیف‌الدولۀ حمدانی فرمانروای حلب (حک‌ ۳۳۳-۳۵۶ق) نسبت داده است.

۱۶.۳ - موسیقی مذهبی

اشاره به موسیقی مذهبی را در رسالۀ موسیقی اخوان الصفا می‌توان یکی از نکته‌های شایان توجه آن به شمار آورد، زیرا اخوان موسیقی را وسیله‌ای برای تنبه و روی آوردن به عالم معنی و «داربقا» و به‌طورکلی غفلت‌زدایی دانسته‌اند که اگر در بعضی از شرایع، موسیقی تحریم شده، بدین سبب بوده است که مردم برخلاف نظر حکما، آن را وسیلۀ شادخواری و خوشگذرانی قرار داده، و در لهو و لعب به کار برده‌اند.

۱۳.۸ - نغمات افلاک و کواکب

همان‌طور که اشاره شد، اخوان الصفا کمابیش با آراء فلاسفۀ مشهور یونان قدیم آشنایی داشته، و به احتمال قوی از راه ترجمه‌های سریانی و عربی از آنها استفاده کرده بوده‌اند، چنانکه در بحثی با عنوان «افلاک نغماتی همانند عودها دارند» در رسالۀ موسیقی می‌نویسند: افلاک درواقع «عالم ارواح» محسوب می‌شوند و افلاکیان که همان ملائکه، یا بندگان خاص خداوند متعالند، شب و روز به تسبیح و تهلیل می‌پردازند و تسبیحشان آوایی خوش‌تر از زبور خواندن داوود (علیه‌السّلام)، و نغماتی شیرین‌تر از صدای عود دارد. آنگاه می‌افزایند که از حرکات افلاک و کواکب نیز نغمات و الحانی خوش، لذت‌آفرین و شادی‌بخش ایجاد می‌شود. سپس می‌گوید: فیثاغورس به سبب صفای جوهر نفس، نغماتِ حرکات افلاک و کواکب را شنید و بنیان قواعد یا اصول موسیقی را استوار کرد. پس از او حکمای دیگری چون نیقوماخس (نیکوماخُس)، بطلمیوس و اقلیدس بدان پرداختند و آهنگهای دلاویز و غم‌انگیز را در معابد و نیایشگاهها به منظور ایجاد تأمل و تفکر و توجه دادن غافلان به عالم روحانی و نورانی رواج دادند.

۱۶.۵ - نسب فاضله

از آنجا که اخوان در پی پیوند دین با فلسفه بوده‌اند، در رسائل خود، از هر فرصتی برای رسیدن به این هدف استفاده کرده‌اند. از این‌رو، فصل «احکام الکلام» در رسالۀ موسیقی، اگرچه برحسب ظاهر ارتباط چندانی با موسیقی ندارد، ولی در راستای همان هدف کلی با بحث دامنه‌داری در ساختار حروف الفبا آغاز می‌شود و به کارآیی نسبت‌های افضل می‌رسد.
این نسبتها که اخوان از آنها به عنوان «نسب فاضله» یاد کرده‌اند، همان نسبتهایی هستند که در ابعاد یا فواصل موسیقایی نقش مؤثری داشته‌اند: مثل، یا هنگام در موسیقی؛ مثل و نصف (۲/ ۳ = ½ + ۱) ، یا الذی بالخمس یا پنجگان در موسیقی؛ مثل و مثلث (۳/۴ = ۳/ ۱ + ۱) ، یا الذی بالاربع یا چهارگان در موسیقی
[۴۷۱] مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۱۳۰.
و مانند آنها، جالب توجه این است که به نظر اخوان بین اعضای بدن انسان نیز چنین نسبتهای افضلی وجود دارد و این نسبتها با اصول موسیقی متناسب است.

۱۶.۶ - مربعات

در پی این بحث، فصلی است در «مربعات». موضوع مربعات از آنجا به موسیقی ارتباط پیدا می‌کند که در آن روزگار کامل‌ترین ساز، عود بوده است و عود در آن تاریخ فقط ۴ وتر (تار) داشته است: زیر، مَثْنى، مِثْلَث، بم. بنابراین اخوان تحت تأثیر فلسفۀ یونان قدیم وترهای چهارگانۀ عود را به ارکان و اخلاط و عناصر سازندۀ جهان نسبت داده‌اند:
۱. زیر چون آتش، و نغمه‌اش در گرمی و تندی همانند آن است و صفرا را تقویت می‌کند.
۲. مثنى چون هوا، و نغمه‌اش در رطوبت و نرمی همانند آن است و دم (خون) را تقویت می‌کند.
۳. مثلث چون آب، و نغمه‌اش در رطوبت و سردی همانند آن است و بلغم را تقویت می‌کند.
۴. بم چون زمین، و نغمه‌اش در ثقل و غلظت همانند آن است و سودا را تقویت می‌کند.
از این‌رو، هریک از این وترها به تناسب نهادی که برای آنها فرض می‌شده است، تأثیری داشته است و حتى همچون دارو در معالجۀ بیماری‌ها مؤثر تصور می‌شده است، بنابراین، اشاره‌ای که اخوان به کارآیی موسیقی در بیمارستان‌ها برای تخفیف اسقام و امراض کرده‌اند، مبتنی بر همین نظر بوده است.

۱۶.۷ - پیوند شعر و موسیقی

از دیگر موضوعهای جالب توجه در رسالۀ موسیقی، پیوند شعر و موسیقی است. این بحث در فصلی با عنوان: «اصول الالحان و قوانینها» مطرح شده است و مقدمۀ کوتاهی دارد در اینکه هر گروهی را الحانی است که همانند زبان، اخلاق و رنگ آنان متفاوت و گوناگون است، اما در هر حال لحن از نغمات ترکیب می‌شود که خود مرکب است از نَفَرات و ایقاعات (ریتم‌ها، وزن‌ها)، و مشتمل است بر حرکت و سکون. بنابراین، همانند شعر است که از مصراع ساخته شده، و مصراع از مفاعیل، و مفاعیل خود از سبب، وتد و فاصله تشکیل شده است که اصل آنها را حروف متحرک و ساکن می‌سازد. اخوان آنگاه به اینکه زبان و الحان عربی هر دو دارای ۸ قانونند، اشاره می‌کنند و ۸ گونه غناء عربی را بدین شرح می‌آورند: ثقیل اول، خفیف ثقیل اول، ثقیل ثانی، خفیف ثقیل ثانی، رَمَل، خفیف رمل، خفیف خفیف، هَزَج.

۱۶.۸ - دیدگاه فلسفی

چنانکه گذشت، غرض اخوان از تألیف این رساله، آموزش خوانندگی و هنر نوازندگی نبوده است، با اینهمه، در آن اشارات پراکنده‌ای به مسائل گوناگون از موسیقی نظری دیده می‌شود که می‌تواند در حد خود سودمند، یا روشنگر تاریخ و نظام علمی موسیقی دوران اسلامی، به‌ویژه در ایران باشد. به عنوان مثال آنجا که اخوان در فصلی، چگونگی شنیدن صداها را با رنگ فلسفی مورد بحث قرار داده‌اند، شایان توجه، و دارای اهمیت است.

۱۶.۹ - سازها

همچنین فصل مربوط به سازها که با همۀ اختصار، فهرستی از نام سازهای رایج در روزگاران گذشته را در بر دارد، از دیدگاه سازشناسی می‌تواند مغتنم باشد. از آنجا که در این فهرست جز در چند مورد محدود، نام سازها به صیغۀ جمع آمده است، می‌توان چنین نتیجه گرفت که انواع گوناگون و متداولی داشته است، همچنانکه بعضی از آنها با داشتن نامی ناآشنا ــ اگر بتوان به ضبط آنها در نسخه‌های رسائل اطمینان داشت ــ درخور تأمل و بحث‌انگیز خواهد بود: طبول (طبل‌ها)؛ دفوف (دف‌ها، دایره‌ها به‌ویژه دایره زنگی)؛ نایات (نای‌ها، نی‌ها)؛ صنوج (صنج‌ها، سنج‌ها)؛ مزامیر (مزمارها، نی‌های قمیش‌دار)؛ سرنایات (سرناها، سورناها)؛ صفّارات (جمع صفاره، ظاهراً معادل یراعه، یا شاید کاسه‌های رویین و نوعی از سازهای کوبشی)؛
[۴۸۳] .Farmer، H.، «The Science of Music in the Mafātīḥ al-ʿUlūm»، ibid، vol. I، p۴۵۵
سلباب که به صورتهای دیگری چون سلبان و سلباق، نیز ضبط شده، و ظاهراً یکی از سازهای رومی (بیزانسی) با ۲۴ وتر بوده است
[۴۸۴] .Farmer، H.، «Byzantine Musical Instruments in the Ninth Century»، Studies in Oriental Music، Frankfurt، ۱۹۸۶، vol. II، p۵۳۵-۵۳۶
شواشِل؛ عیدان (عودها)؛ طنابیر (طنبورها، تنبورها)؛ جُنُک (چنگ‌ها)؛ رباب؛ مَعازِف (جمع معزف یا معزفه، نوعی ساز کهن)؛ اراغن (ارغنون‌ها)؛ آرمونیقی.

۱۶.۹.۱ - عود

اینکه اخوان در میان تمام سازها به شرح عود پرداخته، و آن را کامل‌ترین و بهترین ساز دانسته‌اند، حکایت از ارزش این ساز نزد آنان و در روزگار ایشان دارد. بر همین مبنا چنین نقل کرده‌اند که بین ابعاد عود، یعنی طول، عرض، و عمق آن، نسبتهای «شریفه» بدین صورت برقرار است که طولش ۵/ ۱ برابر عرض، و عمقش نصف عرض، و عُنق (دستۀ) آن ¼ طول است. تارهای عود نیز نسبت مشخصی دارند و از ابریشم تابیده به گونه‌ای ساخته شده‌اند که هر وتری «مثل و ثلث» (۳/ ۴ = ۳/ ۱ + ۱) دیگری است، یعنی بم ۶۴، مثلث ۴۸، مثنی ۳۶ و زیر ۲۷ طاقه (لا) ابریشم دارد. این تارها بر وجه (روی) عود ــ که لایه‌ای چوبی نازک است ــ کشیده شده، و پایین آنها به مشط (سیم‌گیر)، و بالای آنها به ملاوی (گوشی‌ها) در بالای عنق (دستۀ) عود بسته شده است.
دساتین(پرده‌های) عود که بنابر روش انگشتی، یا نامیدن هر پرده به نام انگشتی که باید روی دستۀ ساز قرار داد، در رسالۀ موسیقی تنها به ۴ پردۀ اصلی منسوب به چهار انگشت دست ــ سببه، وسطى، بنصر و خنضر ــ منحصر شده است. ذکر نکردن پرده‌های دیگری نظیر مجنب، زاید، یا اقسام وسطى و نظایر آن، نشان می‌دهد که پرده‌بندی عود مراحل آغازین خود را می‌پیموده است، یا اینکه رساله‌پردازان به سبب اطلاع اندک و شاید رعایت اختصار بدین قدر بسنده کرده‌اند. مؤید این مطلب توضیح مربوط به محل پرده‌هاست که خنصر را در ¾ طول وتر از طرف دسته، سبابه را در ۹/ ۱ از همان طرف، بنصر را در ۹/ ۱ فاصلۀ بین سبابه تا مشط، و وسطى را در ۸/ ۱ فاصلۀ بین خنصر و مشط مشخص می‌کنند و ازاین‌رو نسبت به پرده‌بندیهایی مانند آنچه صفی‌الدین ارموی در کتاب الادوار،
[۴۹۰] صفی‌الدین ارموی، الادوار، ص۱۴.
و به پیروی از او عبدالقادر مراغی در شرح ادوار
[۴۹۱] مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۱۹۰.
آورده، ساده‌تر، و به تعبیری مقدماتی‌تر است.

۱۶.۱۰ - تأثیر فرهنگ و هنر ایران

از آنجا که در بین سران یا افراد سرشناس اخوان کسانی چون محمد بستی، معروف به مقدسی و علی زنجانی، ایرانی، یا دارای تبار ایرانی بوده‌اند،
[۴۹۲] .EI۱، III/p۴۵۹
می‌توان به این نتیجه رسید که رسالۀ موسیقی از تأثیر فرهنگ و هنر ایران بی‌نصیب نمانده است. از مظاهر بارز این تأثیر وجود اشعار فارسی، و نیز واژه‌های فارسی است، مانند دستان، زبر، بم؛ مارستانات؛ دستبند، نام نوعی رقص همراه با آواز که هنوز در بسیاری از نقاط ایران متداول است؛ فاختات، جمع فاخته.

۱۶.۱۰.۱ - لحن ماخوری

با آنکه اخوان، تنها به همانندی «لحن ماخوری» با آواز فاخنات، یعنی کُکوکوکُکُکوکو، بسنده کرده‌اند، ولی از آنچه صفی‌الدین ارموی در کتاب الادوار می‌گوید: عجم را ضربی است که آن را فاختی نامند و در آن کم تصنیف سازند
[۵۰۰] مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۲۶۴.
و نیز از توضیح عبدالقادر مراغی در شرح ادوار چنین برمی‌آید که آهنگی ایرانی بوده، و انواعی چون فاختی اصغر، فاختی صغیر، فاختی مضاعف، فاختی اضعاف داشته است و ظاهراً به دلیل قدیمی بودن کمتر در آن تصنیفی می‌ساخته‌اند.
[۵۰۱] مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۲۶۴-۲۶۵.

اخوان در شرح قوانین هشتگانۀ غنای عربی، ماخوری را همان خفیف ثقیل اول دانسته‌اند. ابن‌ سینا نیز در جوامع علم الموسیقی شفا از ماخوری یاد کرده، و به شرح خفیف ثقیل هم پرداخته است،
[۵۰۳] ابن‌ سینا، الشفاء، ریاضیات، جوامع علم‌الموسیقی، ص۱۱۹-۱۲۰.
اما ابن زیله شاگرد او، ماخوری را خفیف ثقیل ثانی دانسته است.
[۵۰۴] ابن زیله، حسین، الکافی فی الموسیقی، ص۵۰.

به احتمال زیاد همین واژۀ ماخوری، بعدها به ماهور تبدیل شده است. از این‌رو در آثار عبدالقادر مراغی همه‌جا ماهور را به جای ماخوری می‌بینیم.
[۵۰۵] مراغی، عبدالقادر، جامع‌الالحان، ص۳۸۲.
[۵۰۶] مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۴۵۳.



در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
(۱) «الآراء الطبیعیة»، منسوب به فلوطرخس، ارسطوطالیس فی النفس، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۵۲م.
(۲) ابن اثیر، الکامل.
(۳) ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان‌المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق.
(۴) ابن زهره، حاتم، «رسالةالاصول و الاحکام»، خمس رسائل اسماعیلیة، به کوشش عارف تامر، دمشق، ۱۹۵۶م.
(۵) ابن عبری، گریگوریوس، تاریخ مختصرالدول، به کوشش انطوان صالحانی، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۶) ابن قتیبه، عبدالله، عیون‌الاخبار، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۷) ابن‌ندیم، الفهرست، به کوشش فلوگل، هاله، ۱۸۷۲م.
(۸) ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسة، به کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، ۱۹۴۲م.
(۹) ابوسلیمان سجستانی، محمد، صوان‌الحکمة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۹۷۴م.
(۱۰) «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، به کوشش عبدالرحمان بدوی، کویت، ۱۹۷۷م.
(۱۱) اخبارالقرامطة، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۸۰م.
(۱۲) ادریس بن حسن، عمادالدین، زهرالمعانی، به کوشش مصطفى غالب، بیروت، ۱۹۹۱م.
(۱۳) ادریس بن حسن، عمادالدین، عیون‌الاخبار، به کوشش مصطفى غالب، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۱۴) استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، شم‌ ۲۵۷۷.
(۱۵) اسطماخس، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز.
(۱۶) افشار، ایرج، مقدمۀ مجمل الحکمة، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۱۷) بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، به کوشش اورزولا وایسر، حلب، ۱۹۷۹م.
(۱۸) بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۱۹) بیهقی، علی، تتمة صوان الحکمة، به کوشش محمد کردعلی، دمشق، ۱۳۶۵ق/ ۱۹۴۶م.
(۲۰) تامر، عارف، «حقیقة اخوان الصفاء و خلان الوفاء»، المشرق، ۱۹۵۷م، شم‌ ۵۱.
(۲۱) همو، مقدمه بر جامعةالجامعة، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۲۲) حاجی خلیفه، کشف الظنون.
(۲۳) حسین بن علی، «فصل من رسالة الوحیدة فی تثبیت ارکان العقیدة»، در «یک منبع متقدم فاطمی».
(۲۴) رازی، محمد بن زکریا، «السیرةالفلسفیة»، رسائل فلسفیة، بیروت، ۱۳۹۳ق/ ۱۹۷۳م.
(۲۵) الرسالةالجامعة، به کوشش مصطفى غالب، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۲۶) الرسالةالجامعة، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مرکز، شم‌ ۱۷۰۰.
(۲۷) «رسالة فی آراءالحکماءالیونایین»، افلاطون فی الاسلام، به کوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۳ش/ ۱۹۷۴م.
(۲۸) رسائل اخوان الصفا، بیروت، ۱۹۵۷م.
(۲۹) سعید، خیرالله، النظام الداخلی لحرکة اخوان الصفا، دمشق، ۱۹۹۲م.
(۳۰) «السیاسة فی تدبیر الرئاسة»، الاصول الیونانیة للنظریات السیاسیة فی الاسلام عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۵۴، ج۱.
(۳۱) خراسانی، شرف‌الدین (شرف)، نخستین فیلسوفان یونان، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۳۲) شهرزوری، محمد، نزهةالارواح، به کوشش عبدالکریم شویرب، طرابلس، ۱۹۸۸م.
(۳۳) شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۸م.
(۳۴) عوا، عادل، حقیقة اخوان الصفا، دمشق، ۱۹۹۳م.
(۳۵) غالب، مصطفى، مقدمه بر الرسالةالجامعة.
(۳۶) غزالی، محمد، المنقذ من الضلال، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
(۳۷) قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوة، به کوشش عبدالکریم عثمان، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۳۸) قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، بیروت، دارالتحریر للطبع والنشر.
(۳۹) قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکماء.
(۴۰) کندی، یعقوب، رسائل، به کوشش محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، ۱۳۶۹ق/ ۱۹۵۰م.
(۴۱) متنبی، احمد، دیوان، همراه با شرح عبدالرحمان برقوقی، بیروت، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۹م.
(۴۲) مجریطی، ابومسلمه، غایةالحکیم، قاهره، مکتبةالجمهوریةالعربیه.
(۴۳) مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش یوسف بقاعی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۴۴) .Aligarh، A. A.، «Zaid b. Rifāʿa and his Abridgment of Ibn as-Sikkīt’s Işāḥ al-Manṭiq»، ZDMG، ۱۹۳۶، vol. XC
(۴۵) .Aristotle، Physics
(۴۶) .Aristotle، Posterior Analytics
(۴۷) .Blochet، E.، «Études sur le gnosticisme musulman»، RSO، ۱۹۱۱-۱۹۱۲، vol. IV
(۴۸) .Casanova. P.، «Notice sur un manuscrit de la secte des Assassins»، JA، ۱۸۹۸، vol. XI
(۴۹) .Casanova. P.، «Une date astronomique dans les Épîtres des Ikhwân aŞ-Safâ»، JA، ۱۹۱۵، vol. V
(۵۰) .Corbin، H.، Histoire de la philosophie islamique، Paris، ۱۹۶۴
(۵۱) .Corbin، »Rituel sabéen et l’exégèse ismaīlienne du rituel»، Eranos Jahrbuch، Zürich، ۱۹۵۰، vol. XIX
(۵۲) .Dieterici، F.، Die Philosophie der Araber in Xen Jahrhundert N. C. aus den Schriften der Lauteren Bruder، Leipzig، ۱۸۵۸-۱۸۹۱
(۵۳) .Dodge، B.، notes on The Fihrist of al-Nadim، New York/ London، ۱۹۷۰
(۵۴) .EI۲
(۵۵) .Flügel، G.، introd. Al-Fehrest (vide: PB، Ebn-e Nadīm)
(۵۶) .Flügel، G.، «Über Inhalt und Verfasser der arabischen Encyclopädie...»، ZDMG، ۱۸۵۹، vol. XIII
(۵۷) .GAL، S
(۵۸) .Gayangos، P. D.، Muhammadan Dynasties in Spain، London، ۱۸۴۰-۱۸۴۶
(۵۹) .Goldziher، I.، «Über die Bennenug der Ichwān al-Safā»، Der Islam، ۱۹۱۰، vol. I
(۶۰) .Hamdani، A.، «Abū Ḥayyān al-Tawḥīdī and the Brethren of Purity»، International Journal of Middle East Studies، Cambridge، ۱۹۷۹، vol. IX، no. ۳
(۶۱) .Hamdani، A.، «An Early Fāŧimid Source on the Time and Authorship of the Rasāʾil Ihwān al-Safāʾ»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. ۱
(۶۲) .Hermès، «Kratèr»، Corpus Hermeticum، ed. A. D. Nock، Paris، ۱۹۸۳، vol. I
(۶۳) .Hjärpe، J.، «The Holy Year of the Harranians»، Orientalia suecana، ۱۹۷۴-۱۹۷۵، vols. XXIII-XXIV
(۶۴) .Ivanow، W.، The Alleged Founder of Ismailism، Bombay، ۱۹۴۰
(۶۵) .Ivanow، W.، A Guide to Ismaili Literature، London، ۱۹۳۳
(۶۶) .Marquet، Y.، «Les Épîtrees des Ikhwān as-Safāʾ oeuvre ismaīlienne»، Studia Islamica، Paris، ۱۹۸۵، vol. LXI
(۶۷) .Marquet، Y.، «Ihwān al-Safāʾ، Ismaīliens et Qarmaṭes»، Arabica، Leiden، ۱۹۷۷، vol. XXIV
(۶۸) .Marquet، Y.، La Philosophie des Ihwān al-Safāʾ، Alger، ۱۹۷۵
(۶۹) .Marquet، Y.، «Sabéens et Ihwān al-Safā»، Studia Islamica، ۱۹۶۶، vols. XXIV-XXV
(۷۰) .Nasr، S. H.، An Introduction to Islamic Cosmological Doctrines، Cambridge، ۱۹۶۴
(۷۱) .Nasr، S. H.، «Philosophy and Cosmology»، The Cambridge History of Iran، Cambridge، ۱۹۷۵، vol. IV
(۷۲) .Netton، I. R.، Muslim Neoplatonists، London، ۱۹۸۲
(۷۳) .Pauly
(۷۴) .Plato، Politéia (Republic)
(۷۵) .Plato، Theaitetos
(۷۶) .Qāḍī، W.، «Kitāb Siwan al-Ḥikma...»، Der Islam، ۱۹۸۱، vol. L. VIII، no. ۱
(۷۷) .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV
(۷۸) .Widen-gren، G.، Iranische Geisteswelt، Baden-Baden، ۱۹۶۱


۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱.    
۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۶.    
۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۹.    
۴. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۳.    
۵. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۷.    
۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۶۱.    
۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۷.    
۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۱-۴۱۲.    
۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۷.    
۱۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸.    
۱۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۹.    
۱۲. .Goldziher، I.، «Über die Bennenug der Ichwān al-Safā»، Der Islam، ۱۹۱۰، vol. I، p۲۲ff
۱۳. .Goldziher، I.، «Über die Bennenug der Ichwān al-Safā»، Der Islam، ۱۹۱۰، vol. I، p۲۵-۲۶
۱۴. الرسالة الجامعة، ص۳۳۱.
۱۵. .Flügel، G.، «Über Inhalt und Verfasser der arabischen Encyclopädie...»، ZDMG، ۱۸۵۹، vol. XIII، p۱-۴۳
۱۶. .Casanova، P.، «Notice sur un manuscrit de la secte des Assassins»، JA، ۱۸۹۸، vol. XI، p۱۵۱-۱۵۹
۱۷. .Casanova، P.، «Une date astronomique dans les Épîtres des Ikhwân aŞ-Safâ»، JA، ۱۹۱۵، vol. V، p۵-۱۷
۱۸. ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسة، ص۱۶۳-۱۶۸.    
۱۹. ابوسلیمان سجستانی، محمد، صوان‌ الحکمة، ص۳۶۱-۳۶۴.
۲۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۵۷-۵۸.    
۲۱. قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکماء، ص۸۲-۸۸.
۲۲. بیهقی، علی، تتمة صوان الحکمة، ص۳۵-۳۶.
۲۳. شهرزوری، محمد، نزهة الارواح، ص۳۰۳.
۲۴. ابن‌ندیم، الفهرست، ص۳۲۵.    
۲۵. .Flügel، G.، introd. Al-Fehrest (vide: PB، Ebn-e Nadīm)، p۱۲۱
۲۶. ابن عبری، گریگوریوس، تاریخ مختصرالدول، ص۱۷۷.
۲۷. مقری، احمد، نفح الطیب، ج۴، ص۱۷۸.    
۲۸. .Gayangos، P. D.، Muhammadan Dynasties in Spain، London، ۱۸۴۰-۱۸۴۶، I/p۴۲۷-۴۲۹
۲۹. حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۱، ص۹۰۲.    
۳۰. .Qāḍī، W.، «Kitāb Siwan al-Ḥikma...»، Der Islam، ۱۹۸۱، vol. L. VIII، no. ۱، p۸۷-۱۱۹
۳۱. .Hamdani، A.، «Abū Ḥayyān al-Tawḥīdī and the Brethren of Purity»، International Journal of Middle East Studies، Cambridge، ۱۹۷۹، vol. IX، no. ۳، p۳۵۲
۳۲. Hamdani، A.، «An Early Fāŧimid Source on the Time and Authorship of the Rasāʾil Ihwān al-Safāʾ»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. ۱، p۶۹
۳۳. عوا، عادل، حقیقة اخوان الصفا، ص۳۸۱.
۳۴. قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوة، ج۲، ص۶۱۱.    
۳۵. قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوة، ج۲، ص۳۵۵.    
۳۶. اخبار القرامطه، ص۱۷۹-۱۸۰.
۳۷. قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوة، ج۱، ص۴۲.    
۳۸. ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسة، ص۲۶۴.    
۳۹. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۰۸-۳۱۰.    
۴۰. ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان‌ المیزان، ج۲، ص۵۰۶.    
۴۱. .Aligarh، A. A.، «Zaid b. Rifāʿa and his Abridgment of Ibn as-Sikkīt’s Işāḥ al-Manṭiq»، ZDMG، ۱۹۳۶، vol. XC، p۲۰۱-۲۰۸
۴۲. ابن زهره، حاتم، «رسالة الاصول و الاحکام»، خمس رسائل اسماعیلیة، ص۱۲۱.
۴۳. تامر، عارف، «حقیقة اخوان الصفاء و خلان الوفاء»، ص۱۳۷-۱۳۸.
۴۴. حسین بن علی، «فصل من رسالة الوحیدة فی تثبیت ارکان العقیدة»، در «یک منبع متقدم فاطمی»، ص۷۴-۷۵.
۴۵. .Hamdani، A.، «An Early Fāŧimid Source on the Time and Authorship of the Rasāʾil Ihwān al-Safāʾ»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. ۱، p۷۳-۷۴
۴۶. ادریس بن حسن، عمادالدین، زهر المعانی، ص۲۱۱-۲۱۲.
۴۷. ادریس بن حسن، عمادالدین، عیون‌ الاخبار، ج۴، ص۳۶۷بب.
۴۸. .EI۲، IV/p۶۶۳
۴۹. ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۲بب.    
۵۰. شهرستانی، محمد، الملل و النحل، ج۳، ص۳.    
۵۱. .Hamdani، A.، «An Early Fāŧimid Source on the Time and Authorship of the Rasāʾil Ihwān al-Safāʾ»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. ۱، p۷۳-۷۴
۵۲. .Dieterici، F.، Die Philosophie der Araber in Xen Jahrhundert N. C. aus den Schriften der Lauteren Bruder، Leipzig، ۱۸۵۸-۱۸۹۱، p۱۴۲ff
۵۳. .EI۲، III/p۱۰۷۲
۵۴. .Marquet، Y.، La Philosophie des Ihwān al-Safāʾ، Alger، ۱۹۷۵، p۸
۵۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۸.    
۵۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۶.    
۵۷. ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسة، ص۱۶۸.    
۵۸. مجریطی، ابومسلمه، غایة الحکیم، ص۲.
۵۹. غزالی، محمد، المنقذ من الضلال، ص۱۵۴.    
۶۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۲۵۸.    
۶۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۲-۴۳.    
۶۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۶، جم‌.    
۶۳. غالب، مصطفى، مقدمه بر الرسالة الجامعة، ص۱۳-۱۴.
۶۴. الرسالة الجامعة، ص۶۵.
۶۵. الرسالة الجامعة، ص۹۱.
۶۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۷۴.    
۶۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۰۸.    
۶۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷۸.    
۶۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۵۰.    
۷۰. تامر، عارف، مقدمه بر جامعة الجامعة، ص۶۱.
۷۱. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۰۳-۳۷۷.    
۷۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۷۸بب.    
۷۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۸۳-۲۴۱.    
۷۴. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۷۶-۲۹۵.    
۷۵. .GAL، S، I/p۳۸۰
۷۶. افشار، ایرج، مقدمۀ مجمل الحکمة.
۷۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۰۸.    
۷۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۶.    
۷۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۸۴.    
۸۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۸۳.    
۸۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱.    
۸۲. .Marquet، Y.، «Les Épîtrees des Ikhwān as-Safāʾ oeuvre ismaīlienne»، Studia Islamica، Paris، ۱۹۸۵، vol. LXI، p۱۰-۱۶
۸۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱-۴۲.    
۸۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۴۲.    
۸۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۹۴.    
۸۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۹.    
۸۷. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۳۵.    
۸۸. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۹.    
۸۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۹۸.    
۹۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۹۷.    
۹۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۶۶.    
۹۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۹۰.    
۹۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۸-۴۹.    
۹۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۲-۲۳.    
۹۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷.    
۹۶. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۷۰-۱۷۱.    
۹۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱.    
۹۸. الرسالة الجامعة، ص۵۳۸.
۹۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱-۴۳.    
۱۰۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۶.    
۱۰۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۹۵.    
۱۰۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷۵-۳۷۶.    
۱۰۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۳.    
۱۰۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۷۵، جم‌.    
۱۰۵. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۳۶۱.    
۱۰۶. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۳۶۷.    
۱۰۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.    
۱۰۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۶۵.    
۱۰۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۸۳-۴۸۴.    
۱۱۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۸۴-۴۸۵.    
۱۱۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۸۷-۴۸۸.    
۱۱۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۰.    
۱۱۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۲۷-۱۲۸.    
۱۱۴. ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسة، ص۱۶۳.    
۱۱۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۴۵.    
۱۱۶. .Plato، Politéia (Republic)، ۶۱۳B
۱۱۷. .Plato، Theaitetos، ۱۷۶B
۱۱۸. «رسالة فی آراءالحکماءالیونانیین»، افلاطون فی الاسلام، ص۳۲۶.
۱۱۹. کندی، یعقوب، رسائل، ص۱۷۲.
۱۲۰. رازی، محمد بن زکریا، «السیرةالفلسفیة»، رسائل فلسفیة، ص۱۰۸.
۱۲۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۲۵.    
۱۲۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۹۸.    
۱۲۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۲۷.    
۱۲۴. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۰.    
۱۲۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰.    
۱۲۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۱.    
۱۲۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۷۱.    
۱۲۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۷.    
۱۲۹. الرسالة الجامعة، ص۷۱.
۱۳۰. الرسالة الجامعة، ص۱۳۹.
۱۳۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۰.    
۱۳۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۹-۳۰.    
۱۳۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۲۳.    
۱۳۴. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۲۸.    
۱۳۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۸۶.    
۱۳۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱۱-۵۱۲.    
۱۳۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۳۸.    
۱۳۸. الرسالة الجامعة، ص۲۴بب.
۱۳۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۱-۲۶۲.    
۱۴۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۲-۲۶۳.    
۱۴۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۳-۲۶۴.    
۱۴۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۵-۲۶۸.    
۱۴۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۸-۲۷۰.    
۱۴۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۷۰-۲۷۱.    
۱۴۵. .Ivanow، W.، A Guide to Ismaili Literature، London، ۱۹۳۳، No۲
۱۴۶. .Ivanow، W.، The Alleged Founder of Ismailism، Bombay، ۱۹۴۰، p۱۴۷
۱۴۷. .Corbin، H.، Histoire de la philosophie islamique، Paris، ۱۹۶۴، p۱۹۰
۱۴۸. .Corbin، H.، »Rituel sabéen et l’exégèse ismaīlienne du rituel»، Eranos Jahrbuch، Zürich، ۱۹۵۰، vol. XIX، p۱۸۷
۱۴۹. .Marquet، Y.، «Les Épîtrees des Ikhwān as-Safāʾ oeuvre ismaīlienne»، Studia Islamica، Paris، ۱۹۸۵، vol. LXI، p۵۷-۷۹
۱۵۰. .Marquet، Y.، «Ihwān al-Safāʾ، Ismaīliens et Qarmaṭes»، Arabica، Leiden، ۱۹۷۷، vol. XXIV، p۲۳۳
۱۵۱. .EI۲
۱۵۲. اشترن، «اطلاع تازه‌ای دربارۀ مؤلفان رسائل اخوان‌الصفا»، ص۴۱۷.
۱۵۳. اشترن، «تألیف رسائل اخوان‌ الصفا»، ص۸۶.
۱۵۴. .Nasr، S. H.، An Introduction to Islamic Cosmological Doctrines، Cambridge، ۱۹۶۴، p۳۶
۱۵۵. .Nasr، S. H.، «Philosophy and Cosmology»، The Cambridge History of Iran، Cambridge، ۱۹۷۵، vol. IV، p۴۲۸
۱۵۶. اشترن، «اطلاع تازه‌ای دربارۀ مؤلفان رسائل اخوان‌الصفا»، ص۴۲۱.
۱۵۷. سعید، خیرالله، النظام الداخلی لحرکة اخوان الصفا، ص۷۶-۸۰.
۱۵۸. تامر، عارف، مقدمه بر جامعة الجامعة، ص۱۶.
۱۵۹. .Marquet، Y.، La Philosophie des Ihwān al-Safāʾ، Alger، ۱۹۷۵، p۸-۹
۱۶۰. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱۷.    
۱۶۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۸۰.    
۱۶۲. ابن‌ ندیم، الفهرست، ص۱۸۶بب.    
۱۶۳. .Netton، I. R.، Muslim Neoplatonists، London، ۱۹۸۲، p۱۰۳-۱۰۴
۱۶۴. تاردیو، ص۳۹بب.
۱۶۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۹۵.    
۱۶۶. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۹۵-۳۰۶.    
۱۶۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۰۶.    
۱۶۸. ابن‌ ندیم، الفهرست، ص۳۹۶.    
۱۶۹. .Dodge، B.، notes on The Fihrist of al-Nadim، New York/ London، ۱۹۷۰، II/P۷۶۷
۱۷۰. Marquet، Y.، «Sabéens et Ihwān al-Safā»، Studia Islamica، ۱۹۶۶، vols. XXV/P۷۷-۱۰۹
۱۷۱. Marquet، Y.، «Sabéens et Ihwān al-Safā»، Studia Islamica، ۱۹۶۶، vols. XXIV/P۳۵-۸۰
۱۷۲. Hjärpe، J.، «The Holy Year of the Harranians»، Orientalia suecana، ۱۹۷۴-۱۹۷۵، vols. XXIII-XXIV، P۶۹-۸۳
۱۷۳. .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P۲۱۹-۲۲۰
۱۷۴. .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P۲۲۱
۱۷۵. .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P۲۲۵-۲۲۶
۱۷۶. .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen...»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P۲۳۰
۱۷۷. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۶۲.    
۱۷۸. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۷۵-۷۶.    
۱۷۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۴.    
۱۸۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۸۳.    
۱۸۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۶۹.    
۱۸۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۱۸۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۹۳-۱۹۴.    
۱۸۴. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۲.    
۱۸۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۷.    
۱۸۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۸۵-۳۸۶.    
۱۸۷. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۸۷.    
۱۸۸. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۰۰.    
۱۸۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۵۵.    
۱۹۰. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۴۹.    
۱۹۱. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳.    
۱۹۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۹.    
۱۹۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۰.    
۱۹۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۳-۱۸۴.    
۱۹۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱.    
۱۹۶. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۴-۱۸۵.    
۱۹۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۲.    
۱۹۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲.    
۱۹۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶.    
۲۰۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۵.    
۲۰۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۰۲.    
۲۰۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۰۸-۱۰۹.    
۲۰۳. الرسالة الجامعة، ص۲۴۶-۲۴۷.
۲۰۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۱۱.    
۲۰۵. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۷۷.    
۲۰۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲۴.    
۲۰۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۹.    
۲۰۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۵-۳۶، جم‌.    
۲۰۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۷۱.    
۲۱۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۰۴.    
۲۱۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۸۷.    
۲۱۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۸۷.    
۲۱۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۹۵.    
۲۱۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۴.    
۲۱۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۵.    
۲۱۶. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۵۸.    
۲۱۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۷۳.    
۲۱۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۷۵.    
۲۱۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۷۱.    
۲۲۰. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۸.    
۲۲۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۶۸، جم‌.    
۲۲۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۵.    
۲۲۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۷۱.    
۲۲۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۷۱.    
۲۲۵. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۰۴.    
۲۲۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۱۴.    
۲۲۷. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۲۰، جم‌.    
۲۲۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۳۶-۴۳۷.    
۲۲۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۷-۴۵۰.    
۲۳۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۷۹.    
۲۳۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۳.    
۲۳۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۹.    
۲۳۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۰۸.    
۲۳۴. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۲۶.    
۲۳۵. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۹۷.    
۲۳۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۹۴.    
۲۳۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۲۵.    
۲۳۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۷۸.    
۲۳۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۸۱.    
۲۴۰. «الآراء الطبیعیة»، منسوب به فلوطرخس، ارسطوطالیس فی النفس، ص۹۹-۱۰۰.
۲۴۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۸.    
۲۴۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۵-۳۶.    
۲۴۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۵۸.    
۲۴۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۷۵.    
۲۴۵. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۸.    
۲۴۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۰۸.    
۲۴۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۹۴.    
۲۴۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۸۵.    
۲۴۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۳۸.    
۲۵۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۶۰.    
۲۵۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۸۲.    
۲۵۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۹.    
۲۵۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۶۹.    
۲۵۴. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۳۷.    
۲۵۵. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۸.    
۲۵۶. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۳، جم‌.    
۲۵۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۰۹، جم‌.    
۲۵۸. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۹.    
۲۵۹. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۷۲، جم‌.    
۲۶۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۸۹.    
۲۶۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۹۴، جم‌.    
۲۶۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۹.    
۲۶۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۶۱.    
۲۶۴. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۰۸.    
۲۶۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۹۴.    
۲۶۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۸.    
۲۶۷. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۶.    
۲۶۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۴۵.    
۲۶۹. رسالة الجامعة، ص۵۱۷.
۲۷۰. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۳۱.    
۲۷۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۹۷.    
۲۷۲. ابن عبری، گریگوریوس، تاریخ مختصر الدول، ص۷.    
۲۷۳. ابن‌ ندیم، الفهرست، ص۳۹۰.    
۲۷۴. .Hermès، «Kratèr»، Corpus Hermeticum، ed. A. D. Nock، Paris، ۱۹۸۳، vol. I، IV/p۴۹-۵۷
۲۷۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۲۹-۴۴۲.    
۲۷۶. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۴۵.    
۲۷۷. استوطاس، ص۴۹-۶۹.
۲۷۸. ابن‌ ندیم، الفهرست، ص۳۵۳.
۲۷۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۲۹.    
۲۸۰. اسطماخس، ص۵۱.
۲۸۱. اسطماخس، ص۷۶.
۲۸۲. اسطماخس، ص۵۱بب.
۲۸۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۴۳.    
۲۸۴. استوطاس، ص۴۷.
۲۸۵. .Blochet، E.، «Études sur le gnosticisme musulman»، RSO، ۱۹۱۱-۱۹۱۲، vol. IV، p۶۲-۷۶
۲۸۶. «السیاسة فی تدبیر الرئاسة»، الاصول الیونانیة للنظریات السیاسیة فی الاسلام، ص۸۶.
۲۸۷. «السیاسة فی تدبیر الرئاسة»، الاصول الیونانیة للنظریات السیاسیة فی الاسلام، ص۱۲۹-۱۳۰.
۲۸۸. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۱۴-۱۱۵.    
۲۸۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۸۷.    
۲۹۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۹۶-۱۹۷.    
۲۹۱. «السیاسة فی تدبیر الرئاسة»، الاصول الیونانیة للنظریات السیاسیة فی الاسلام، ص۱۴۰-۱۴۲.
۲۹۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۰۸-۳۱۰.    
۲۹۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۹۸.    
۲۹۴. .Blochet، E.، «Études sur le gnosticisme musulman»، RSO، ۱۹۱۱-۱۹۱۲، vol. IV، p۷۷
۲۹۵. قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، ص۱۵۶.
۲۹۶. قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، ص۱۶۰.
۲۹۷. قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، ص۱۸۶، جم‌.
۲۹۸. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۲۶۳.
۲۹۹. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۵۲۳.
۳۰۰. .Hermès، «Kratèr»، Corpus Hermeticum، ed. A. D. Nock، Paris، ۱۹۸۳، vol. I، p۵-۷
۳۰۱. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۲۰۳-۲۰۴.
۳۰۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۷۱.    
۳۰۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۸.    
۳۰۴. «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۲۲.
۳۰۵. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۴۶بب.    
۳۰۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۹۹.    
۳۰۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۸.    
۳۰۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۷۸.    
۳۰۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۳۸.    
۳۱۰. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۸-۴۹.    
۳۱۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۶۶-۲۷۲.    
۳۱۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۰۸.    
۳۱۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۳، جم‌.    
۳۱۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۱-۳۰۲.    
۳۱۵. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۴.    
۳۱۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۷۸-۱۷۹.    
۳۱۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۰.    
۳۱۸. خراسانی، شرف‌الدین، نخستین فیلسوفان یونان، ص۱۷۳-۲۲۵.
۳۱۹. .Pauly، XXIV/P۲۴۲-۳۰۲
۳۲۰. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۴۴-۱۴۵.    
۳۲۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۵۳.    
۳۲۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵.    
۳۲۳. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۳۱-۴۳۲.    
۳۲۴. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۳۳-۴۵۰.    
۳۲۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۸۶.    
۳۲۶. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۸۳-۳۳۳.    
۳۲۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱۳.    
۳۲۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۹.    
۳۲۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱۳.    
۳۳۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱۴-۵۱۶.    
۳۳۱. .p۵۰۹ff ،Plato، Politéia (Republic)
۳۳۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۴۸-۳۴۹.    
۳۳۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۰۹.    
۳۳۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۴۲.    
۳۳۵. «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۱۹.
۳۳۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱۷.    
۳۳۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۴۸-۳۴۹.    
۳۳۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱۷-۵۱۸.    
۳۳۹. «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۶.
۳۴۰. «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۷۱.
۳۴۱. «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۱۳.
۳۴۲. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۸.    
۳۴۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۵۰-۳۵۱.    
۳۴۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۳۷.    
۳۴۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۴۹.    
۳۴۶. «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۶۲-۱۶۳.
۳۴۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۵۶.    
۳۴۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۹۶-۱۹۷.    
۳۴۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۸۷.    
۳۵۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۸۴.    
۳۵۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۶۵.    
۳۵۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۵۴-۵۵.    
۳۵۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۵۲-۵۳.    
۳۵۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۱۲.    
۳۵۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۹۹-۲۰۸.    
۳۵۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۸.    
۳۵۷. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۱۵بب.    
۳۵۸. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۲۴.    
۳۵۹. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۲۶-۱۳۶.    
۳۶۰. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۴۳-۱۴۴.    
۳۶۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۳۲-۲۳۷.    
۳۶۲. الرسالة الجامعة، ص۲۶۳بب.
۳۶۳. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۴۰.    
۳۶۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۷۳.    
۳۶۵. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۴۶.    
۳۶۶. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۶۳.    
۳۶۷. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۳۲-۱۳۳.    
۳۶۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۷۶-۲۷۸.    
۳۶۹. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۸.    
۳۷۰. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۷۲-۱۷۵.    
۳۷۱. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۳۰۱-۳۰۵.    
۳۷۲. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۰۷.    
۳۷۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۶.    
۳۷۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۹۰-۹۴.    
۳۷۵. .Aristotle، Physics، VIII/۲/p۲۵۲b
۳۷۶. .Pauly، XXII(۱)/p۱۶۶-۱۶۷
۳۷۷. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۱۱۴.
۳۷۸. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۳۹۴.
۳۷۹. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۴۳۲.
۳۸۰. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۴۴۵.
۳۸۱. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۲.
۳۸۲. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۳.
۳۸۳. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۶.
۳۸۴. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۱۴.
۳۸۵. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۱۷.
۳۸۶. «رسالة فی آراءالحکماءالیونایین»، افلاطون فی الاسلام، ص۳۱۱.
۳۸۷. بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، ص۱۲۳-۱۲۶.
۳۸۸. .Widen-gren، G.، Iranische Geisteswelt، Baden-Baden، ۱۹۶۱، p۴۹-۵۵
۳۸۹. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۴-۲۵.    
۳۹۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۱۲-۲۱۴.    
۳۹۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۲.    
۳۹۲. الرسالةالجامعة، ص۱۱۹.
۳۹۳. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۷۵.    
۳۹۴. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۷۶.    
۳۹۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲۷.    
۳۹۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۷۱-۳۷۲.    
۳۹۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۹۰.    
۳۹۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۷۳-۳۷۴.    
۳۹۹. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۲.    
۴۰۰. ابن قتیبه، عبدالله، عیون‌ الاخبار، ج۲، ص۷۳-۷۴.    
۴۰۱. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۲۸بب.    
۴۰۲. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۰۶.    
۴۰۳. سفر پیدایش، ج۱، ص۲۶-۲۷.
۴۰۴. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۰۶.    
۴۰۵. «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۴۴-۱۴۶.
۴۰۶. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۵۶-۴۶۰.    
۴۰۷. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۷۷.    
۴۰۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۱۳.    
۴۰۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۳۴-۲۳۵.    
۴۱۰. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۵۹.    
۴۱۱. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۶۰.    
۴۱۲. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۲.    
۴۱۳. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۱۱-۳۱۲.    
۴۱۴. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۴۹.    
۴۱۵. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۵۴.    
۴۱۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۵۴-۳۵۵.    
۴۱۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۹۱-۲۹۲.    
۴۱۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۸۸-۲۸۹.    
۴۱۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۸۸.    
۴۲۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۵۱.    
۴۲۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۲.    
۴۲۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۲۳.    
۴۲۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۹۲.    
۴۲۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۰-۳۰۱.    
۴۲۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۱.    
۴۲۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۳۰.    
۴۲۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۶۵.    
۴۲۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۷۰.    
۴۲۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۶-۳۰۹.    
۴۳۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵-۷.    
۴۳۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۹۷-۳۹۸.    
۴۳۲. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۰۱.    
۴۳۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۴۱.    
۴۳۴. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۶۸.    
۴۳۵. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۱۴.    
۴۳۶. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۷۱.    
۴۳۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۴۳.    
۴۳۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۱۶-۴۲۰.    
۴۳۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲۱-۴۲۳.    
۴۴۰. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۳۹۶-۳۹۷.    
۴۴۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۳۲.    
۴۴۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۶۶-۴۶۷.    
۴۴۳. .Aristotle، Posterior Analytics، I/۱۰/P۷۶b
۴۴۴. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۳۸-۴۳۹.    
۴۴۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲۴.    
۴۴۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۹۳-۴۹۵.    
۴۴۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۹۷.    
۴۴۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۲۵-۱۲۶.    
۴۴۹. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷۵-۳۷۶.    
۴۵۰. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷۹.    
۴۵۱. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۸۱.    
۴۵۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۲۳-۵۲۴.    
۴۵۳. الرسالة الجامعة، ص۵۲۶.
۴۵۴. الرسالة الجامعة، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مرکز، گ۹۲.
۴۵۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۷-۱۸۸.    
۴۵۶. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۳.    
۴۵۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۷۱-۱۷۴.    
۴۵۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۵۹.    
۴۵۹. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۸۳.    
۴۶۰. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۵.    
۴۶۱. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۸۵.    
۴۶۲. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۸۴.    
۴۶۳. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۵، ص۱۵۵-۱۵۶.    
۴۶۴. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۱۰.    
۴۶۵. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۶.    
۴۶۶. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۷.    
۴۶۷. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۸.    
۴۶۸. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۱۸-۲۲۳.    
۴۶۹. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۲۲.    
۴۷۰. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۲۲.    
۴۷۱. مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۱۳۰.
۴۷۲. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۵.    
۴۷۳. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۲.    
۴۷۴. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۲.    
۴۷۵. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۳.    
۴۷۶. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۱۳.    
۴۷۷. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۸۷.    
۴۷۸. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۹۶-۲۰۲.    
۴۷۹. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷.    
۴۸۰. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸.    
۴۸۱. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۸۳.    
۴۸۲. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۸۸-۱۹۴.    
۴۸۳. .Farmer، H.، «The Science of Music in the Mafātīḥ al-ʿUlūm»، ibid، vol. I، p۴۵۵
۴۸۴. .Farmer، H.، «Byzantine Musical Instruments in the Ninth Century»، Studies in Oriental Music، Frankfurt، ۱۹۸۶، vol. II، p۵۳۵-۵۳۶
۴۸۵. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۲.    
۴۸۶. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۲.    
۴۸۷. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۳.    
۴۸۸. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۳.    
۴۸۹. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴.    
۴۹۰. صفی‌الدین ارموی، الادوار، ص۱۴.
۴۹۱. مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۱۹۰.
۴۹۲. .EI۱، III/p۴۵۹
۴۹۳. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۹.    
۴۹۴. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۳۵.    
۴۹۵. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۰۳.    
۴۹۶. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۸۷.    
۴۹۷. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۳۴.    
۴۹۸. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۲۸.    
۴۹۹. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۲۸.    
۵۰۰. مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۲۶۴.
۵۰۱. مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۲۶۴-۲۶۵.
۵۰۲. رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸.    
۵۰۳. ابن‌ سینا، الشفاء، ریاضیات، جوامع علم‌الموسیقی، ص۱۱۹-۱۲۰.
۵۰۴. ابن زیله، حسین، الکافی فی الموسیقی، ص۵۰.
۵۰۵. مراغی، عبدالقادر، جامع‌الالحان، ص۳۸۲.
۵۰۶. مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ص۴۵۳.



شرف الدین خراسانی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اخوان الصفا».    






جعبه ابزار