امروزه، علاقه مندانِ به هر دانشی، مطالعه تاریخچه و بررسی مراحل پیشرفت و تکامل آن دانش را ضروری میدانند، زیرا این فراگیری، آگاهی به مسائل پیرامون آن و شناخت شرایط تکامل و پیشرفتِ آن علم را آسان میکند، پژوهشگر میتواند با توجه به شرایط و زمینههای گردآوری آن علم در گذر قرنها تلاش و تکاپوی علمی، آن را ارزش گذاری کند.
مهم ترین، ریشه دارترین و گسترده ترین مکتبهایفقه اسلامی، مکتبفقهی شیعیان دوازده امامی است که به دلیل داشتن دو ویژگی اساسی، با دیگر مذاهب تفاوت دارد: ۱. باز بودن باب اجتهاد از روز تأسیس تاکنون; از آنجا که باز نبودن باب اجتهاد در مذاهب دیگر، سبب شده است که آن مذاهب، در زمانی نه بسیار کوتاه، خسارتهای فراوانی را ببینند، فقیهان عامه نیز به ضرورت باز بودن باب اجتهاد پی بردهاند. ۲. ارتباط مستقیم با معصومان; ایشان در گذر سه قرن، در چارچوب روشی که قرآن کریم برای معرفت یابی عاقلان و خردمندان برشمرده، این مکتبفقهی را بی هیچ کاستی ای و با روشی استوار بنا نهادند، در حالی که دیگر مذاهب، به پشتوانه قیاس یا جمود بر ظواهر و محدود کردن خود در قالب الفاظ، از این چارچوب بیرون رفتهاند.
برخی از فقیهان، علم فقه را (شناخت احکام فرعی شریعت از راه دلیلهای تفصیلی) دانستهاند که چنین تعریفی دو نکته را دربردارد: ۱. فقه مصطلح یا فقه استدلالی، زمانی تصورشدنی خواهد بود که منابع استنباط فراهم باشد، بنابراین، عصر تشریع را که منابع فقهی در آن هنگام پدید آمده، نمی توان از مراحل تکامل فقهِ مصطلح شمرد; ۲. عصر امامان معصوم را نیز نمیتوان از ادوار علم فقه دانست، زیرا ایشان نیز همانند پیامبر، با تفسیر کلام وی و آیات قرآن ، منابع فقهی را برای فقیهان پدید میآوردند. بنابراین، فقه روایی (مأثور) را ـ که گردآوری اش از زمان امام باقر و امام صادق تا زمان غیبت به طول انجامید ـ نمیتوان فقه استدلالی و اصطلاحی شمرد، برخی از تاریخ فقه نویسان، پایانه عصر غیبت صغری را که فقیهان به استدلال روی آوردند، آغاز بنای فقه شیعی دانستهاند و زمانه فقه روایی را از ادوار علم فقه شیعه نشمردهاند.
با نگاه به آنچه یاد آوردیم، پس از عصر تشریع، فقه شیعه دارای دو دوره بوده است: ۱. دوره تفسیر و تدوین متون دینی که فقه مأثور را دربر میگیرد; ۲. دوره استدلال و استنباط یا فقه اجتهادی . گفتنی است: برای فقه اجتهادی که در گذر قرنهای چهارم تا پانزدهم بالید و به تکامل رسید، بخشها و مراحل چندگانهای میتوان برشمرد.
در این باره، فقیهاهل بیت ، سیدمحمود شاهرودی (دام ظله) روش ویژهای را پیش نهاده است، ایشان گذار فقه شیعه با توجه به ویژگیهای منابع فقهی موجود، از شش مرحله میداند: مرحله اوّل: تأسیس و پایه گذاری فقه استدلالی; مرحله دوم: جهش و شکوفایی; مرحله سوم: استقلال; مرحله چهارم: تقابل عقل گرایی و اخباری گری; مرحله پنجم: اعتدال و میانه روی; مرحله ششم: کمال و بالندگی. این نام گذاری، با نگاه به ویژگی برجسته هر دوران است و به دلیل پرداختن به خود منابع فقهی و ویژگیهایی، همانند: چگونگی استدلال، گستره موضوعات و مسائل فقهی، عمق و ژرف نگری، اعتدال و میانه روی در نظریهها، استقلال در گرایشها و شیوههای استدلال و آنچه که به ماهیّت علم فقه استدلالی ارتباط داشته باشد، از دیگر تقسیم بندیهای شمرده شده در منابع تاریخ فقه، متمایز شمرده میشود. این روش در دوره تربیت محققان مؤسسه (دایرةالمعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت)، در سال ۱۳۷۷هـ. ش تدریس شد و آنچه میآید برگرفته همان درسهاست که همراه با فهرستی تفصیلی از فقهاء و آثار فقهی هر مرحله تقدیم میگردد. بررسی دقیق و علمی مراحل تکامل فقه شیعه، به کاوشی فراگیر در همه منابع فقه شیعه نیاز دارد، امّا با وجود مهارت و تسلط محققان، همه یا بیشتر تلاشهای انجام شده، بر پایه حدس و تخمین استوار بوده است، نه نمونه خوانی کامل و آمارگیری دقیق. پژوهش در این زمینه و با این روش، هنوز در آغاز راه است، چنان که برخی از نوشتهها را بیش از چند فرضیه نیازمند به استدلال و تکمیل، نمی توان دانست، البته همواره انتظار میرود که نتایج جدید و نظریات نو در این عرصه، در پی پژوهشهای فراگیر و بر پایه استقراء تام، به دست آید.
۱. این تقسیم برای مراحل تاریخ فقه شیعه با دیگر تقسیم بندیها تعارضی ندارد. ۲. جداسازی بر پایه پدیدههای چشمگیر هر دوران میباشد. ۳. چه بسا با بررسی تمام منابع فقهی، برای شناخت عمیق همه تاریخ فقه شیعه، در این تقسیم بندی تغییری رخ دهد، زیرا که این تقسیم بندی بر پایه حدس و تخمین استوار بوده است. ۴. مجموعه نکتههایی که تاکنون مورخان تاریخ فقهتشیع مطرح نمودهاند در این نوشته گردآوری شده است، و جای بازگویی مجدد در این مطالب باز میباشد و امکان تجدیدنظر به جدّ مطرح میباشد. ۵. انگیزه اولیه در این نوشتار که تذکراتی ویژه پژوهشگران باشد، سبب شد که آن را خلاصه و فهرست وار بنویسیم. ۶. آشنایی با روشها و هدفها: در این نوشتار، افزون بر نتایج برگرفته شده از مطالعات درباره مراحل تکامل فقه شیعه، روش تحقیق و بررسی در این باره را نیز بر محققان و پژوهشگران برمی نماییم. ۷. بررسی هر دوران، نیازمند یادکرد از نکاتی است که حاجت به ابزار و منابع و روش پژوهش در آن هنگامه را برمی تابد; یادکرد از محدوده زمانی هر دوران و شخصیتهای علمی و کلیدی آن دوران، در کنار شناساندن منابع و چگونگی بهره برداری شایسته از آنها، برای آن است که پژوهشگر از نزدیک ترین راه به هدف پژوهش دست یابد و افزون بر آگاهی از روشها و نظریههای گوناگون، بهترین را برگزیند.
این دوره، از ابتدای قرن چهارم، با تلاشهای صدوق اوّل، علی بن حسین قمی (وفات:۳۲۹هـ. ق) آغاز شده و با کوششهایحمزة بن عبدالعزیز دیلمی، معروف به سلاّر (وفات: ۴۴۸ یا ۴۶۴هـ. ق) به پایان میرسد. برخی از تاریخ نویسان شیعه، تنها کسانی را یاد کردهاند که سرشناس هر دوره بودهاند و قابل توجه و آثاری در شمارگان فراوان و موضوعهای باارزش داشته اند، اما از آنجا که آگاهی از تمام فعالیتهایفقهی هر دوره ضروری است، در این نوشتار فهرستی آوردهایم از شخصیتهای هر دوره که در منابع تاریخی از آنان یاد شده و نوشتهای در فقه داشتهاند، هرچند این فهرست بی نقص نیست، ولی فعالیتهایفقهی هر دوره را برشمرده است.
الف. با گردآمدن دو مجموعه حدیثی، فقهی کافی از مرحوم کلینی (وفات: ۳۲۹هـ. ق) و من لایحضره الفقیه از مرحوم صدوق (وفات:۳۸۱هـ. ق)، مهم ترین ابزار استنباط برای فقیهان فراهم شد و حدیث و سنت به یادگار مانده از پیامبر اکرم و اهل بیت (ع)، از مهم ترین منابع فقهی برای اجتهاد گردید. ب. فقهشیعه دوازده امامی را فقه متون گویند، زیرا اجتهاد در این مذهب، بر پایه تلاش در فهم متون دینی و به کار بستن آن برای تشخیص مصادیق و موضوعهای احکام شرع است; برخلاف اجتهاد رأی و نظر که بر پایه ادله ای نهاده شده که فراتر از متن و مدلولهای آن بوده که در نتیجه به قیاس و استحسان و خروج از متون دینی کشیده میشود. فقیهان شیعه نیز فراتر از موضوعهایی که در متون دینی به آن اشاره شد، در پی موضوعها و موارد جدیدی برای تطبیق بر این متون برآمدند، چنان که فقیهان شیعه، فرایند تفریع یا بازگرداندن فروع و شاخهها را به اصول و ریشهها، براساس ضوابط علمی و اصول تفاهم عرفی و قوانین عقلی و منطقیِ به کار رفته در قانون گذاریها و تفسیر قوانین پی گرفتند. از رهگذر این دوره، دو گونه کتابهایفقهی را مییابیم: ۱. کتابهایفقه مأثور ; در آنها به ذکر احادیث فقهی در ابواب مختلف فقه بسنده شده است. ۲. کتابهایفقهی استدلالی; که در آنها افزون بر فقه مأثور، مسائل فقهی جدید که در متن احادیث نیامده، گنجانده شده است. ج. قوانین و ضوابطی که در هنگام استنباط و اجتهاد به کار میرفت، در دهههای آغازین قرن پنجم به تدریج از علم فقه رسمی آن روز گسست و به صورت یک علم جدید درآمد و مورد تدوین قرار گرفت، کتابهای زیر چنان نمونههایی را برمی نماید: ۱. التذکرة باصول الفقه، شیخ مفید (وفات:۴۱۳هـ. ق) ; ۲. الذریعة إلی اصول الشریعة، سید مرتضی (وفات:۴۳۶هـ. ق). د. در این دوره، فرایند اجتهاد و استنباط، بر پایه قوانین علمیِ شناخته شده، استوار گشت و فقیهان، افزون بر متون دینی، دلالتهای تضمنی و التزامی آنها را نیز بررسیدند. امّا با وجود این هنوز در تطبیق متون دینی با موضوعاتی که در عبارتها یافت نمیشد، آشکارا پرهیزکارانه برخورد میکردند. هـ. به رغم وابستگی علم فقه به روایات معصومین که سنت را برمی نماید، خبر واحد در نزد کسانی مانند سید مرتضی نامعتبر شمرده شد و از دیگر سوی، اجماع را پذیرفتند. و. در این دوره، نخستین گامها برای به کارگیری عقل، در استنباط فقهی (البته با احتیاط کاری و پرهیز بسیار) برداشته شد. خلاصة التذکرة باصول الفقه ، کهن ترین کتاب اصولی شیعه است که به ما رسیده و چارچوب و گستره به کارگیری عقل در استنباط را نشان میدهد. با وجود آنکه قرآن کریم، عقل و خردورزی را فراوان باارزش میشمرد، فرایند استنباط در فقه شیعه تا این زمان، در قانون گذاری و درک متون دینی و رسیدن به حکم مسائل جدید، از توجه به عقل دوری مینمود. ز. فقه مقارن، از آغاز قرن پنجم، همزمان با نوشته شدن برخی تألیفات، مانند: کتابهای شیخ مفید و سید مرتضی آغاز شد، سید مرتضی، دو کتابالانتصار و الناصریات و شیخ مفید، کتابالإعلام بما اتفقت علیه الإمامیة من الأحکام و همچنین المسائل العویصة را برای سنجش آرای فقهی مذهب تشیع با دیگر مذاهب اسلامی نگاشتند. ح. در این مرحله، علم فقه تشیع نیز مانند علم کلام آن، از هجوم و نقد دانشمندان مذهبهای دیگر در امان نماند و برای همین، بخشی از تلاشهای شیخ مفید و سید مرتضی در پاسخ گویی به شبهات دانشمندان اهل سنت گذشت.
ط. نظریه پردازیهایفقهی در این عصر، سه رویکرد داشت: ۱. رویکرد روایی و نقلی محض; ۲. رویکرد عقل گرایانه; ۳. رویکرد به عقل و نقل که هرکدام را در گستره و کاربرد تعیین شدهاش، معتبر میشمرد. شیخ مفید و سید مرتضی، از شخصیتهای برجسته رویکرد سومی هستند که تا به امروز ادامه یافته و اکنون پس از رشد و گسترش، مکتبفقهی تشیع را دربرگرفته است.
این دوران، از پایانه نیمه نخست قرن پنجم هجری و دو دهه پایانی زندگانی شیخ طوسی آغاز شد و به نیمه قرن هفتم و زمانه محقق حلّی انجامید، فقیهان این زمانه، در حوزههاینجف و حلب و حلّه به سر میبردند.
فقه استدلالی شیعه که در قرن چهارم پایه گذاری شده بود، در قرن پنجم پس از شیخ مفید و سید مرتضی رشد روزافزونی کرد. عقل و نقل گرایی این دو فقیه، با تلاشهایشیخ طوسی در شناخت ضعفها و دفاع او از حقانیت فقه شیعه در برابر تردیدها و شبهههای عقل گرایان و نقل گرایان و فقیهان عامه، شکوفا شد. شیخ طوسی، مکتبی را که میراث استادانش (شیخ مفید و سید مرتضی) بود، در ابعاد چندگانهای گستراند: الف. در پی تلاشهای شیخ مفید و پس از او سید مرتضی برای مستقل کردن علم اصول فقه از علم فقه، شیخ طوسی به قانون مند کردن فرایند استنباط، گردآوری قواعد علم اصول، بررسی و تعمیق آن پرداخت و کتابعدة الاصول را نوشت، این کتاب که از کتابهای اصولی پیش تر برتر مینمود، تا قرنهای پیشین کتاب درسی حوزههای علمیه بود ـ تا قرن دهم شرح و پاورقیهای بسیاری بر این کتاب نوشته شده که نشان از اهمیتش میدهد. ب. در تحقیقات فقهی، از عقل و نقل، به گونه ای یکسان بهره میبردند، چنان که شیخ مفیدکتاب و سنت را دلیل نقلی میدانست و برای به دست آوردن سنت از راه احادیث، بررسی و شناخت راویان احادیث گذشته از شناخت دلالتها و پیامهای آیههایکتاب الهی و متون سنّت معصومین را ضروری میشمرد، شیخ طوسی، بر قرار دادن معیارهایی برای سنجشِ قانون مندِ راویان حدیث در علم رجال، همت گمارد. در پی این تلاشها، فقه شیعه که تا زمان شیخ مفید و سیّد مرتضی (که به دلیل انکار حجیت خبر واحد بیشتر به اجماع و عقل میپرداخت)، به سمت خبر واحد گردشی آشکار کرد که استناد به ملاکهای جدید علم رجال را میپذیرفت. کوششهای شیخ طوسی در علم رجال را در دو مجموعه فقهی ـ حدیثی تهذیب و استبصار و کتابهای رجالی او مانند اختیار معرفةالرجال و الفهرست افزون بر فهرست نجاشی که از امتیازات این دوران است، میتوانیم به دست آوریم. این تلاشها، برای خبر واحد نقش مهمی در فقه به ارمغان آورد. ج. قانون مند کردن استنباط با تدوین مجدّد قواعد اصول فقه، در حقیقت آماده سازی ابزار کار است و برای استنباط احکام ـ که براساس اجتهاد و استدلال بر احکام شرعی استوار بوده ـ نیازمند روشن کردن روش به کارگیری این قوانینِ استنباط میباشد و شیخ طوسی این بخش مهم از اجتهاد را در کتاب تهذیب الاحکام (که شرحی استدلالی بر کتابالمقنعه شیخ مفید است) پی گرفته است. شیخ طوسی در کتاب تهذیب، استدلال نظریات فقهی مفید را آورده و افزون بر آن، آراء خود را با یادکرد دلیل خود، در مسائل مختلف بیان میکند، به همین دلیل، کتاب تهذیب را تنها کتاب حدیثی نمیتوان دانست، او در کتاب الاستبصار، مشکل اخبار متعارض را که مکتبفقهی اهل بیت (ع) به دلایل مختلفی دچار آن شده، میگشاید، به همین دلیل، کتاب استبصار، نمونه برجسته ای از فقه استدلالی با رویکرد روایی و در سطحی بالا از فقاهت شمرده میشود، این تلاشها گام بلند و بی پیشینهای در راه تکامل فقه استدلالی بود. د. به دلیل فضای پرهیزکارانه و بسیار با احتیاط که پیش از شیخ طوسی، فقیهان از استنباط جدّیِ احکام فرعیِ یاد نشده در متن روایات، پرهیز میکردند، البته تلاشهای شیخ طوسی در این زمینه نخستین تلاشها نیست، امّا میتوان آنها را برجسته ترین کوششهای این عصر دانست، در این باره، مکاتبفقهی دیگر به قیاس و استحسان روی آوردند و با وجود کمبود منابع روایی شان نسبت به احادیث فقهی شیعه، با این روش آثار فقهی خود را گستراندند و بر کمبود مسائل فقهی جدید در کتابهایفقه شیعه، خرده گرفتند، بنابر پندار طرفداران اجتهاد رأی، کمبود متون روایی ـ فقهی با جاودانگی دین اسلام در برابر دگرگونیها و پیشرفت زمان سازگار نیست و مجتهدان، در مبانی و دلیلهای شرعی جدید، مانند: قیاس، استحسان، مصالح مرسله، سنّت صحابی و… ناگزیر باید نوآوری کنند. بی گمان این گونه اندیشهها که بر فضای علمی آن روز گسترانیده شده بود، شیخ طوسی را به تلاش بر ضدّ آن برانگیخت، این تلاشها همزمان دو هدف را در پی میگرفت: ۱. اثبات همپایی و شکوفایی فقه شیعه همگام با پدید آمدن حوادث و موضوعهای جدید و پرهیز از رأی شخصی مجتهد از راه قیاس و استحسان; ۲. اثبات پیشی گرفتن فقه شیعه بر فقه دیگر مذهبها در گستره موضوعات جدید و تفریع احکام. از آنجا که تلاش شیخ طوسی در به کار بستن و تطبیق فقه شیعه با زمان، با فقه اهل سنت در رقابت بود، این تلاش در برخی موارد، از آفت تقلید از آنان در طرح مسائل و گرایش به برخی روشهایاهل سنت در تشقیق و تقسیم بندی ابواب و موضوعات در امان نماند، برای همین، برخی از بزرگان شیعه، برخی آثار فقهی شیعه را تأثیر گرفته از فقه اهل سنت میدانستند و فهم دقیق فقه تشیع را منهای فراگیری فقه اهل تسنن، ممکن نمیدانستند. در این زمان، فقه اهل تسنن، فقه رایج در جامعه و فقه عموم مردم و حکومت بود و چنین اثرپذیری امری طبیعی مینمود، پس فقیهان شیعه ناگزیر اصول و مبانی فقهی خویش را با مبانی فقهی حاکم و رایج، مقایسه میکردند تا در میدان رقابت کم نیاورند، فقیهان شیعه، برای مدتی ناگزیر پا به پای فقه اهل سنت حرکت میکردند تا بتوانند برتری و آن گاه استقلال فقه شیعه را اثبات کنند. فرایند انتقال از حالت تقلید و اثرپذیری به حالت استقلال، نزدیک دو قرن به طول انجامید، در این باره، پیشرفت و تمایز چشمگیر از نوشتههایمحقق حلّی و پیروان مکتبش را نسبت به کتابهای شیخ طوسی درمی یابیم. در هر حال، کتاب المبسوط شیخ طوسی که یک دوره کامل فقه شیعی میباشد، تلاشی پیش رو در گسترش شاخهها و فروع مسائل فقهی بوده; در سنجش این کتاب با المقنعه شیخ مفید یا نهایه خود شیخ طوسی، بیش از چهار برابر این دو کتاب میباشد. هـ. شیخ طوسی، بنیان گذار این دوره، برای اثبات برتری فقه شیعه، افزون بر گسترش فروع فقهی، مکتبفقهی شیعه را با دیگر مکاتب سنجید و کتاب خلاف را در همین باره نوشت. با وجود آنکه خلاف شیخ طوسی، گستردگی فقه تشیع و توانایی آن را در همراه شدن با زمان برنموده، نظریات اختصاصی فقه شیعه را با آرای مکاتب دیگر نیز نمایان کرده است، البته سید مرتضی و شیخ مفید نیز در آثارشان، به فقه مقارن ـ که در زمانه سیّد، رشد کمّی و کیفی بسیاری کرده بود ـ پرداختهاند، امّا شیخ طوسی برای نخستین بار فقه مقارن را در مجموعهای کامل و در تمامی ابواب فقه، به همراه بحثهای گستردهای در هر باب، پرداخته است. و. مکتبفقهی شیعه که افتخار پیروی از کتاب و عترت را دارد و این دو را جدا از هم نمیداند، ناگزیر باید قرآن کریم را منبع اساسی برای فقه و در کنار سنت پیامبر و اهل بیتش (ع) بپذیرد، برای همین، کتابهای شیخ طوسی، از قرآن کریم تأثیر پذیرفته است و التبیان شیخ طوسی در ده جلد نشانگر تلاش علمی قرآنی شیخ میباشد، چنان که تلاشهای شیخ طوسی و پیروان مکتبش در زمینه فقه القرآن، پس از گذر یک قرن، کتاب ممتاز و برجسته قطب الدین راوندی را برای فقه تشیع به ارمغان آورد، هرچند فقیهان بزرگ شیعه پس از وی آثاری گران بها به جا گذاشتهاند، این کتاب هنوز هم که ده قرن از آن میگذرد، از برجسته گی ویژهای برخوردار میباشد.
دوران سوم پیشرفت فقه اجتهادی که از نیمه قرن هفتم و با ظهور محقق حلّی (وفات: ۶۷۶هـ. ق) آغاز گردید، در گذر سه قرن، با کوشش چهرههای برجسته مکتب، مانند: شهیدین (۷۶۸ـ ۹۶۶هـ. ق) و کرکی (۹۴۰هـ. ق) تا نیمه دوم قرن دهم نهادینه شد. مراکز علمی این دوران، به ترتیب فعالیت عبارتاند از: حلّه، جبل عامل و اصفهان . این سه قرن تلاش فقیهان را دوران استقلال فقه شیعه گوییم.
پویندگی فقه شیعه در این دوران، چنان بود که در اندازه و چگونگیِ (کمّ و کیف) شکل و قالب، محتوا و نوع آثار فقهی و اصولی، پدیدار شد. البته نمودهای بیرونی این رشد و پویندگی، در زمینههای گوناگونی بود. در این دوران، فقهتشیع از مرحله تقلید و کشانده شدن به پیروی از سبک فقه حاکم در دوران پیشین، بیرون آمده و برای همین، این گاه را دوران استقلال نامیدیم.
نخست تأثیر در زمینه اصول فقه اجتهادی و ابزار لازم در تفقّه آن همچون رجال و درایه ، و همچنین: عرصههایفقه اجتهادی، پدیدههایی چند وجود دارد که قابل توجه بوده و شایسته مطالعه باشد که در دو عرصه مهم تبیین میگردد: عرصه نخست: عرصه ابزار و قواعد تفقّه در دین، که در چهار زمینه اشاره میشود الف. در زمینه اصول فقه: ۱. توجه بایسته به علم اصول فقه که به پیرایش و دوباره نگری مباحث و چینش درست آنها انجامید، سبب گسست جدّی این مباحث از مباحث اصولی اهل سنت شد. سنجش معارج الاصولمحقق حلّی و نهایة الوصول شاگردش علامه حلّی (که از بزرگان این عصر بود) با الذریعة و العدّه سید مرتضی و عدةالاصولشیخ طوسی (از بزرگان دوران قبل) ویژگی این مرحله را به خوبی برمی نماید. ۲. گسترش مباحث و مسائل علم اصول که برگرفته از توجه گسترده به آن بود، سبب به کارگیری علم اصول در مباحث فقهی شد، چنان که مباحث فقه تجارت در این مرحله، گسترش شایان و قابل توجه یافت. ۳. توجه ویژه به علم اصول فقه، سبب دگرگونی و تحولی چشمگیر در تدریس و تألیف در زمینه این علم شد; چنان که علامه حلّی دست کم سه کتاب را در موضوع اصول فقه برای سه سطح علمیِ ابتدایی، متوسط و عالی طلاب به رشته تحریر درآورد. ب. در زمینه علم درایه :همان گونه که در دوران گذشته پیش آن به خبر واحد دارای شرایط حجیت روی آورده شد، در این مرحله نیز این دیدگاه، با ویرایش و بازنگری مجدّد و طبقه بندی دقیق تر برای انواع خبر واحد تحوّلی جدید در استدلالهایفقهی به عمل آمد. با فزونی طرفداران حجیت خبر واحد ، بحثها و تحقیقات مرتبط با این اصل بسیار مهم نیز پیراسته و منظم شد; در پی تقسیم ثنایی (دوگانه) احادیث به معتبر و غیر معتبر، مکتب محقق و علامه، تربیع احادیث (تقسیم بندی چهارگانه روایات) را پدید آورد. این پدیده، نشان از پیشرفتی آشکار در ابزار و اصول به کار رفته در استنباط به شمار میرود، زیرا دقت نظر در گزینش احادیث را برمی نماید و این دقت در فرایند اجتهاد اثری ویژه داشت. ج. در زمینه علم رجال: در دوره گذشته، با اوّلین تلاشهای شیخ طوسی برای پایه گذاری علم رجال، مهم ترین ابزار شناخت احادیث صحیح و معتبر، آشنا شدیم. فقیهان پس از ایشان نیز استقراء و مطالعه حالات تمام راویان حدیث و جدا کردن افراد ثقه از غیر ثقه را ضروری دیدند، از سوی دیگر، وجود نامهای مشترک میان راویان، تلاش پی گیری را برای شناخت و جداسازی صاحبان این نامها را میطلبید که آثار رجالی علامه حلّی، مانند: ایضاح الاشتباه و خلاصة الاقوال به خوبی این تلاش وی را نشان میدهد. د. سایر ابزارها و دانشهای تأثیرگذار در اجتهاد: فقیهان این دوره، و پیشاپیش آنان خواجه نصیرالدین طوسی و شاگردش علامه حلّی از دیگر دانشهای کارا در فقه، مانند: حساب و ریاضی در مباحث ارث، خمس، زکات و معاملات و علم هیئت و نجوم در بحثهایقبله ، هلال، اوقات نماز و… بهره جستند; افزون بر آنکه منطق و کلام نیز هم در فقه و هم در اصول فقه کارایی دارند. عرصه دوم: عرصه فقاهت که در نکات ده گانه ذیل اشاره میگردد. دوری از روحیه تقلید و اثرپذیری از سایر مکتبهای فقهی مهم ترین پدیده فقهی این دوران است، علت پدید آمدن این روحیه، کوشش فقیهان در گستراندن فقه استدلالی و تفریعی، برای اثبات برتری فقه شیعه فقهاهل سنت بود. درآمد این کشاکش فقهی، به پدید آمدن عنوانهای جدید و فتویها و استدلالهای ویژه انجامید. الف. دیدگاههایفقهی مستقلّ شیعه، با بازنگری در اصول فقه و دیگر ابزار استنباط به تدریج به وجود آمد، و فراوردههایفقهی چه در قالب و چه در محتوا دگرگون شد، و تبویب جدید کتابهایفقهی شیعه نشانگر این تحوّل میباشد. ب. در این دوره، گروهی به پیرایش میراث فقهی و اصولی گذشتگان و بازنگری در روشها، و نوشتههایفقهی رسیده از آنان روی آوردند. برای پی بردن به این باره، بسنجید روش محقق حلّی را در شرایع و مختصر و نیز علامه را در تبصره و شهیدین را در لمعه و روضه با روش نهایه و مبسوط شیخ طوسی که در دوران پیشین نوشته شده است. ج. از پیامدهای این استقلال در دیدگاهها، پدید آمدن مجموعههایفقهی گوناگونی بود که چه از لحاظ سطح علمی، و چه از لحاظ گستره بحثها، تنوّع ابواب و فراگیری مسائل مختلف زندگی قابل توجه میباشد، در این مجموعهها، مباحث فقهی گذشتگان پیراسته و باز نگریسته شده است. د. در بُعد فقه مقارن، پس از گذر دوره نوآوریهای شیخ طوسی، مقایسههایفقهی آراء و مکاتب در ساختار و محتوا گسترده و عمیق تر شد، چنان که چندین اثر، تحقیقاتی مقایسه ای گرد آمد; از جمله کتابمختلف الشیعه، برای مقایسه نظریههایفقیهان شیعه است که آثار مثبتی را بر فقه شیعه گذاشت، و نیز میتوان یاد کرد از: کتابهایتذکرةالفقهاء و منتهی المطلب علامه حلّی، بویژه اگر سبک و محتوای آن دو را باهم بسنجیم یک تحوّل چشمگیر در این مرحله مشاهده میگردد که فقه مقارن برون مذهبی بشمار میرود. هـ. افزون بر چندگونگی اهداف و تلاشهایفقهی این عصر، نوشتههای تحوّل حاصل در تألیف کتابهایفقهی چه در کمّ و چه کیف چشمگیر شد; از تألیفات فقهی غیر استدلالی تا نوشتههایی با برترین استدلالهایفقهی. مانند: المختصر النافع و تبصرة المتعلمین به عنوان متن درسی، کوتاه و کاملی که دارا هستند، در کنار اللمعة الدمشقیه، که تاکنون محور تدریس و تحصیل در حوزههای علمی میباشد. از ویژگیهای مهم این دوره و ویژگی سطوح مختلف حوزه قابل استفاده میباشند، فقیهان شیعه توجه ویژهای به این متون داشته و با شرح و توضیح این متون درسی اهمیّت این متون را نشان دادهاند، که نشانه برگزیدن و تأیید آنها است. و. گردآوری قواعد فقهی که از لابلای مباحث فقهی بیرون کشیده شد، چنان که در کتابهای القواعد والفوائد، و نضد القواعد الفقهیه برتابیده، از پیشرفتهایفقهی این دوره است. ز. در این عصر، بحثهایفقه تجارت بلکه فقه معاملات گسترانده شد، زیرا افزون بر پیشرفت مباحث اصولی، قواعد فقهی نیز گرد آمده بود و تأثیر فراوانی بر روند استدلال و فقاهت بر جای گذاشت. ح. حکومت اسلامی و شیعی، در دهههای پایانی این دوران، پایه گذاری شد، از آنجا که این حکومت، بر پایه فقهاهل بیت و دنباله روی روش آنان در زندگی بود، نیاز به تدوین فقه حکومت داشت. افزون بر تلاشهایشهید اوّل در تدوین فقه حکومتی برای سربداران، پس از آنکه محقق کرکی، نظارت بر حکومت صفوی را پذیرفت، توجه فقها به مسائل دولت و احکام حکومتی برانگیخته شد. پی آمد این بررسیها، نظریه پردازان در فقه، مسئله ولایت فقیه و گستره اختیارات او را بررسی نموده و رسالههایی فقهی زمینه مسائل فقه حکومتی، مانند: خراج و نمازجمعه و… نوشتند. ط. محقق کرکی در این دوره، فقه استدلالی را با ژرف اندیشی و دقت کم نظیری و دوری از روش فقه اهل سنت، به خوبی پرداخت، و به رشته تحریر درآورد. یی. در این مرحله، فزونی آراء و نوآوریها در اصول و فقه، پیشرفت علمی فقه تشیع را پس از سه قرن تلاش پیاپی برنمایاند.
در این دوران، سه مرکز فقهی شیعی، با ویژگیهای جدا از هم، به شهرت رسیدند و جلودار حوزههای تشیع، در علم فقه شدند. این مراکز به ترتیب عبارتاند از: ۱. حوزه حلّه ; ۲. حوزه جبل عامل ; ۳. حوزه اصفهان . هرچند حوزه حلّه بازتاب و تداوم حوزههای بغداد و نجف شمرده میشود، ولی به دلیل استقلال آن حوزه، باید آن را حوزهای پیشرو دانست، البته چنانکه حوزه جبل عامل، قواعد فقهی را گرد آورد و در فقه معاملات بسیار کوشید، حوزه اصفهان در پرداخت تئوری و عملی فقه دولت برجسته بود، بدین گونه، فقه شیعه در دو بُعد نظری و تطبیقی استقلال کامل یافت و از فقه فردی (احوالات شخصیه) به فقه اجتماع و حکومت رسید ـ به رغم گذشت چندین قرن از آغاز غیبت کبری تلاش دشمنان برای نابود کردن مکتب اهل بیت و شیعیان.
برابر با پیدایی مکتبمحقق اردبیلی (وفات: ۹۹۳هــ. ق) در دهههای آخر قرن دهم هجری و پی گیری مکتب او توسط شاگردان مشهور او، مانند: صاحب معالم و صاحب مدارک ، این دوران نیز آغاز شد. برخورد سخت گیرانه این مکتب در پذیرش خبر واحد، به برانگیخته شدن مکتب اخباری گری انجامید، زیرا پی آمد این نگرش سخت گیرانه، به نامعتبر شدن اخبار بسیار زیادی میانجامید که گذشتگان آنها را گردآورده بودند و مورد استفاده پیشینیان قرار گرفته بود. وحید بهبهانی (وفات:۱۲۰۵هـ. ق) که از گسترش اخباری گری پیش گیری کرد، اصولیان را نیز به میانه گرایی بازگرداند و آن گاه به دور از هر گونه افراط و تفریطی، شیوهای را بر پایه اصول عقلی و نقلی بنا کرد. دهههای آخر قرن دوازدهم را پایان این دوره میتوان دانست. در این دوران که دو قرن به طول انجامید، روش فقهی دست کم هفت نسل از فقیهان شیعه، به رغم وابستگی شان به مکتباهل بیت (ع) دوسویه و جدا از هم بود.
نقد فراوان فتاوا و استدلالهای مشهور که دو اثر به کارگیری دقیق قواعد اصولی و رجالی جدید در دوران پیشین طراحی شده بود، پذیرفتن روایات بسیاری را سخت مینمود، اگرچه پیشینیان از فقیهان، اخبار را یا مقبول میدانستند و یا مردود، فقیهان این دوره اخبار و احادیث را به چهار دسته: صحیح، حسن، موثّق و ضعیف تقسیم کردند که پدید آمدن آراء جدیدی را در باره اعتبار خبر واحد نشان میدهد; خبر واحدی که بیشتر دلیلها و استدلالهایفقهی در احکام شرعی بر پایه آن است، فقیهانِ سختگیر در پذیرش شهادت گواهان بر عدالت راویان اخبار به ناچار نجموعه ای از احادیث را باید کنار میگذاشتند، و گام به گام از سنت دوری میگزیدند و بیشتر به دو منبع دیگر اجتهاد، یعنی: عقل و قرآن کریم باید رو میآوردند، پسینه سختگیری در سند، به سختگیری و نازک بینی در دلالت و پیام احادیث نیز انجامید. ژرف نگری عقلی محض در مفاهیم روایات و چگونگی استدلال به آنها، پدیده عقل گرایی را در فقه سبب شد، البته تلاشهای فلسفی مکتب اصفهان نیز تأثیرگذار بود، زیرا در این دوران، گروهی از فقیهان بزرگ، از فیلسوفانی نام آور شمرده میشدند. پیچیده کردن قوانین علم اصول و بازنگری در آنها افزون بر زیاده روی در عقل گرایی، رویکردی گسترده را به قرآن کریم سبب شد; پایههای اصلی قوانین اسلامی، بر عمومات و اطلاقات قرآن استوار است و نه همانند خبر واحد که استنادش به معصوم باید به اثبات برسد، این رویکرد را در سوگیری آثار فقهی محقق اردبیلی بویژه زبدةالبیان او، به آیات قرآن میتوان یافت. فقیهان به پشتوانه عمومات و اطلاقات قرآنی که قید یا استثناپذیری آنها با خبر واحد معتبر ثابت نشده، به نگرش جدیدی که دست یافتند که این دوره به وجود آمد نتیجهای جز اعتماد فراوان به اطلاقات و عمومات قرآنی و چشم پوشی از قیدهای روائی نداشته و میتوان آن را یک نوع از تساهل و تسامح پنداشت. چنین تساهلی، مقلدان را از تکالیفی که فقیهان پیشین ـ با توجه به قیدها و استثناهای برآمده از خبرهای واحد بر اطلاقات و عمومات آیات ـ بدان فتوی میدادند، بازمی داشت و روایتهای بسیاری را که مدرک و مستند احکام شرعی بودند، نامعتبر میکرد، درپی روند دشوارپذیری روایات معتبر، فرزند شهید ثانی با نوشتن منتقی الجمان، حتی احادیث صحیح را نیز در دو دسته آورد، روند دشوارپذیری وی، معیار فقیهان گذشته را در پذیرش حدیث صحیح نمیپذیرد و شرایط جدیدی را برای حدیث صحیح پیش مینهد، اصولیان پیش از او، گواهی یک فرد عادل را برای پی بردن به وثاقت راویان حدیث صحیح بسنده میدانستند، امّا او گواهی دو نفر عادل را برای پذیرش حدیثی صحیح شرط گذاشت که افراطی ترین نظریه در ارزش گذاری منابع قانون گذاری و اجتهاد بود، زیرا مجموعه بزرگی از روایات صحیح و حسن و موثق را از منبع اصلی اجتهاد برکنار میکرد، بسنده کردن به شمار اندکی از روایات که وثاقت راویانش را دو شاهد عادل گواهی دادهاند، ناگزیر کاهش منابع روایات را برای استنباط درپی دارد که به فزونی گراییدن به منابع دیگر، یعنی: کتاب و عقل میانجامد. آن گاه از آنجا که در آراء و مبانی اصولی پیشینیان بازنگری شده بود، نظریات و اجماعهای به دست آمده از آنان نیز به نقد و بررسی کشیده شد، این تندروی، نقش پذیری (ظن) را در اجتهاد پی آورد و رفته رفته مکتبفقهی تشیع را به مکاتب نکوهش شده بر پایه ( رأی ) و ( قیاس )، نزدیک کرد. این گذار را دوران تندروی نامیدیم، زیرا: از سویی، زیاده از اندازه در معتبر دانستن خبر واحد و منابع نقلی اجتهاد نازک بینی و سختگیری میشد و از سوی دیگر، یک نوع توجه افراطی به دلیلهای عقلی و دلیلهای نقلی قطعی یا شبه قطعی، میشد، بدین گونه، فقهشیعه که پیوسته از نظریه پردازیهای ناکارآمد پرهیز میکرد، آرام آرام به سوی نظریه پردازیهای عقلی و اجرا ناشدنی پیش رفت که برخلاف مبنای اصلی این مکتب، یعنی تسلیم بودن در برابر وحی و محور قرار دادن آن در زندگی انسان مینمود. این مکتب، چه در دوران زندگی پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ و چه پس از آن، همواره میکوشید تا از بشری سنجی در برابر وحی بپرهیزد، زیرا به کنار زدن روش جانشینان پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ و پذیرفتن اجتهاد ناصحیح گروهی از یاران پیامبر میانجامید. تندرو نامیدن گرایشهای این دوران، به معنای تندرو بودن همه فقیهان این زمانه را نمیباشد، بلکه تنها آن را بدان دلیل چنان نامند که نام بزرگانی بر تارک آن میدرخشد; بزرگانی مانند: مقدس اردبیلی (ره) و شاگردان مکتبش: صاحب معالم (ره) و صاحب مدارک (ره) که در نوشتههایفقهی معروف خویش راه محقق اردبیلی را پی گرفتند، چنان که میتوان گفت: صاحب معالم با دشوارپذیری شرایط قبول خبر واحد، بذر نظریه حجیت مطلق ظن را پاشید. با توجه به توضیحاتی که گذشت، ویژگیهای این دوره را میتوان در موارد زیر برشمرد: ۱. توجه ویژه به علم اصول فقه و زیاده ژرف نگری عقلی و بهره برداری از قواعد فلسفی در اثبات برخی قواعد اصولی; چنان که از مقدمه اصولی معالم الدینشیخ حسن بن زین الدین، و الوافیهفاضل تونی پیداست. ۲. محدود نمودن دایره حجیت خبر واحد ; ۳. تردید در اعتبار بسیاری از اجماعها و آرای فقیهان پیشین; ۴. به کارگیری فراوان قواعد فلسفی در جریان استنباط و اجتهاد در زمینه کشف قوانین الهی و استدلالهایفقهی; ۵. فراهم شدن بستر نظریه حجیت مطلق ظن، همراه با نامعتبر شدن خبرهای واحد کارا در اجتهاد; ۶. رویکرد جدّی به عمومات و اطلاقات قرآن کریم با توجه به محدود شدن روایات مخصّص عمومات یا مقیّد اطلاقات.
افراط برخی از فقیهان اصولی در عقل گرایی، به واکنش و افراط گروهی دیگر در پذیرش خبر واحد، تنگ کردن دایره عقل و یا در برخی موارد، بستن راه عقل در استنباط انجامید، از آن پس، ایشان با پدید آمدن اندک شبهه و ابهامی روایات را به دور نمیافکندند و در تشخیص وثاقت راویان احادیث و پذیرفتن روایات نابرابر با عقل متعارف، سهل انگاری میکردند، همچنین در گردآوری روایات مجموعههای حدیثی گوناگون بسیار کوشیدند و بر تقسیم بندی احادیث به قوی و ضعیف خرده گرفتند، چنان که برخی از فقیهان، اعتماد به همه احادیث کتب اربعه شیعه ( کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب و استبصار ) را ضروری شمردند، اینان چنان به قطعی بودن سند و روشن بودن محتوای روایتهایکتب اربعه اعتقاد داشتند که با وجود روایات صریح درباره آیهای از قرآن، هیچ گونه تفسیر و فهم عرفی از آن را نمیپذیرفتند و گاه برخی، منهای تفسیر اهل بیت (ع)، آیات را استنادپذیر نمیدانستند. بسنده کردن تندروان به متون روایی، ناکارایی اجتهاد را در قرآن کریم سبب شد. از این پس، دو گروه اخباری پدید آمد: گروهی نزدیک به میانه روی و گروهی افراط گرا در پذیرفتن احادیث و کم توجه به دلیل عقل و کتاب. اخباری گرانی چون: صاحب حدائق الناظره، فیض کاشانی و حرّ عاملی، افزون بر نقد برخی از مباحث اصول فقه، به مجموعهای از نظریات اصولی پذیرفته شده و کارا در اجتهاد، مانند: حجیت اجماع و حجیت قرآن خرده گرفتند. پیامدهای این افراط را میتوان چنین برشمرد: ۱. از میان بردن جایگاه عقل در استنباط و لغو شمردن حجیت دلیل عقل ; ۲. گسترش رویکرد به حجیت احادیث و گردآوری مجموعههای بزرگ حدیثی، چون: بحارالانوار از مجلسی، وسایل الشیعه از حر عاملی و الوافی از فیض کاشانی; ۳. نامعتبر دانستن اجماع ; ۴. نامعتبر دانستن ظواهر قرآن کریم ; ۵. سختگیری در تمام شبههها و اجرای اصل احتیاط در شکهای بدوی و جلوگیری از اجرای اصل برائت در آنها; ۶. نپذیرفتن تقلید از مجتهدان و گرایش دادن آنان به روایات اهل بیت (ع).
پنجمین دوران از دورانهای تحوّل اجتهاد در فقه شیعه، از نیمه دوم قرن دوازدهم هجری آغاز شد و با ظهور مکتبشیخ انصاری در نیمه دوم قرن سیزدهم به سرآمد، در این دوران، سه نسل از فقیهان اصولی و گروهی از فقیهان بزرگ اخباری، که رفته رفته از گرایشهای افراطی خود برگشتند و به نظریات و مبانی اصولیها نزدیک شدند.
با توجه به اینکه افراط و تفریط برای پسندیده نیست، زیرا خداوند سبحان، فطرتانسان را بر پایه اعتدال و میانه روی در فکر و روش زندگی بیافرید، چنان که در قرآن فرموده است: (ونفس وماسوّاها)
ای انسان! چه چیز غرور تو را به پروردگار بزرگوارت برانگیخته، همان کس که تو را آفرید و اندام تو را درست کرد و آن گاه تو را سامان بخشید و معتدل و میانه ساخت. سرشت فردی و اجتماعی انسان هیچ گونه تندروی را برنمی تابد، زیرا گرایش برخلاف طبیعت و سرشت انسان دوام ندارد. خداوند متعال، انسان را اندیشه ور و عقل گرای در عرصههای مختلف سرشته است. آیات و روایات فراوانی بر بلند بودن جایگاه عقل در داوریها و استدلالها، دلالت میکند که حجت میان خداوند و بندگان و رسول درونی، عقل است و فرمان برداری و پرستش انسان، باید عاقلانه باشد و…. هرچند افزون بر این، آیات و روایات فراوانی بر ضرورت انقیاد انسان در برابر احکام شرع و خضوع او در برابر منطق رسا و قوی عالم غیب و پذیرش آن دلالت میکند. نقش فطری عقل بنابر کتاب و سنت
فهم، و پذیرفتن و اجرای شریعت است که هیچ مکتب کلامی فلسفی، فقهی، تربیتی و اجتماعی را یارای سرپیچی از آن نیست. تندروی در مکتبفقهی شیعه نیز ناپایدار بود، زیرا این مکتب به پشتوانه پایههای استوار عقلانی اش، از دیگر مذهبهای اسلامی جدا مینماید، مکتبفقهی شیعه، پس از کشمکش دو گروه تندرو که نزدیک دو قرن به طول انجامید، به اعتدال و میانه روی خود بازگشت.
موارد برشمرده شده در زیر، از سببهای پایان دهنده این کشمکش است: ۱. خرده گرفتن گروهی از فقیهانپرهیزگار و آزاداندیش اخباری بر اخباری گری افراطی; اینان گروه اخباری گران میانه رو را گرد آوردند و پس از فرو رفتن حوزههای شیعه در موج اخباری گری افراطی، و نقدهای قوی و پیاپیاصولیان بر اخباریان و اخباری گری افراطی، حوزههای علمیه به سوی اعتدال و میانه روی حرکت کرد. ۲. خرده گرفتن اخباریان بر اصولیان; آن گاه اصولیان، با جدیت بسیار بدانان پاسخ گفتند و از بنیانها و قوانین اصولی دفاع کردند، نه تنها در این دوران پر التهاب، شعله تفکر اصولی خاموش نشد که با استدلالها و پذیرههای جدید مکتبوحید بهبهانی برافروخته تر شد. ۳. حضور دو سردمدار اخباری و اصولی در شهر کربلا ( محدّث بحرانی و وحید بهبهانی) ; گفت وگوها و مناظرههای پی گیر علمی و آزاداندیشانه این دو بزرگوار، تأثیر بسیاری در رسیدن به حقیقتهای علمی گذاشت، بویژه آنکه وحید بهبهانی در بیان، تنظیم و توضیح این حقایق علمی برای افکار عمومی فضلا و طلاب علوم دینی آن روز در حوزه علمیه بزرگ کربلا، بسیار توانا بود، این گونه اخباری گری، در اوج قدرت و در دومین دوره گسترش خود، یعنی دوران محدّث بحرانی (صاحب کتابالحدائق الناضره ) فروکش کرد. ۴. استمرار و پویایی مکتب وحید بهبهانی و تلاش بی وقفه و حساب شده علمی او; وی با تربیت و بهره گیری از کوشش فقیهانی سرآمد در علم و عمل و اخلاص، به خرده گیریهای اخباریان بر اصولیان پاسخ گفت. سرانجام همزمان با آغاز کوششهای علمی مکتب شیخ انصاری، گرایش به اخباری گری در همه حوزههای علمی شیعه به سر آمد. ۵. بنا بر گفته برخی از مورخان: تأثیر فلسفه در تفکر اصولی این برهه; و گرایش فوق العاده به اصول علی رغم قدرت فراوان اخباریان، اصول فقه را پایدار نگه داشته بلکه علم اصول به پویایی و نوآوری بیشتری رسید. خوانساری بزرگ و معاصرش، شیروانی و پسرش، جمال الدین و شاگرد جمال الدین، صدرالدین را میتوان از برانگیزندگان بالیدن تفکر اصولی دانست، زیرا با بحثها و تحقیقات خود زمینه ظهور مکتب محقق بهبهانی و دوران جدید فقه شیعه را آماده کردند.
۶. با گرد آمدن مجموعههای روایی بزرگ در دوره پیشین که فقیهان را بر استقراء تام و بازشماری کامل نصوص یاری میکرد، اصولیان قوانین اصولی را در جایگاه شایسته خود توانستند به کار برند، چنان که دست رنج کوشش اخباریان در گردآوری این مجموعهها، به سود اجتهاد پذیرفته شده اصولیان گردید. مجتهدان پس از برآورده شدن نیازشان به احادیث با به کارگیری عقل و تفکر، از این مجموعهها بهره گرفتند. تلاشهای وحید بهبهانی در پایانه قرن دوازدهم، مکتبفقهی جدیدی را در تشیع سبب شده که هم به عقل و هم نقل، بی هیچ گونه افراطی توجه میکرد، چنان که امارات کاشف از حکم شرعی و اصول عملیه، عقل قطعی و امارات ظنی و هرکدام از انواع اصول عملیه را در جایگاه مناسب خود قرار میداد. دوباره نگری اصولیان به مبانی و پایههای علم اصول، پی آمد شبهاتی مینمود که اخباریان بر ضدّ عقل و قوانین علم اصول پیش انداخته بودند. علم اصول، با آثار به جا مانده از بیش از پنجاه سال بالیدن مکتب وحید بهبهانی، دوباره متولد شد. نسل اوّل شاگردان مکتب وحید، گروهی از محققان بزرگ بودند، مانند: سید مهدی بحرالعلوم (وفات:۱۲۱۲هـ. ق)، شیخ جعفر کاشف الغطا (۱۲۲۷هـ. ق)، محقق قمی (۱۲۳۲هـ. ق)، صاحب ریاض (۱۲۳۱هـ. ق) و صاحب مقابس (۱۲۳۴هـ. ق). پرورش یافتگان و برخاستگان از پی این نسل را صاحب مناهل (۱۲۴۲هـ. ق)، ملا احمد نراقی (۱۲۴۵هـ. ق) و شریف العلماء (۱۲۴۵هـ. ق) و صاحب جواهر (۱۲۶۶هـ. ق) میتوان برشمرد و کتابهای اصولی بسیاری در این دوران نوشته شد: القوانین المحکمه در دو جلد بزرگ و الفصول الغرویه و الحاشیة علی معالم الاصول و بسیاری از آثار اصولی دیگر.
این دوران که تا به امروز (دهه سوم قرن پانزدهم) ادامه دارد، از نیمه دوم قرن سیزدهم هجری و پیش از مرجع شدن شیخ مرتضی انصاری (وفات: ۱۲۸۱هـ. ق) آغاز شد. آن چنان عظمت علمی شیخ انصاری آشکار شده بود که صاحب جواهر و شاگردان نزدیکش، او را به عنوان مرجع بی بدیل پس از صاحب جواهر برگزیدند. فقیهان شیعه تا امروز، در سایه مکتبفقهی شیخ انصاری تنفس کرده و زندگی میکنند و نتوانستهاند اصول جدیدی را به جای اصول فقه و روش علمی شیخ انصاری برگزینند; حقیقتی که همه تاریخ نگاران شیعه آن را پذیرفته اند. مورّخان فقه شیعه، دو نکته اساسی را در عصر شیخ انصاری برتابیده اند: نکته اوّل: برجستگی کتابهایفقهی شیخ انصاری، بویژه کتاب مکاسب که تا امروز متن برگزیده درسی است. افزون بر اینکه این کتاب در حال حاضر در مرحله سطح حوزهها تدریس میشود و در مرحله خارج نیز محور تحقیقات فقهی است، چنین ویژگی ای، آن را از دیگر کتابهایفقهی، استدلالی پیشینیان و پسینیان برتر مینمایاند. نکته دوم: برجسته بودن مکتبفقهی شیخ انصاری بدان دلیل است که ژرفای درون متنی مکاسب در پرداخت علمی و روش استنباط، برتر از کتابهای پیش تر نوشته شده، مانند جواهر مینماید، آن چنانکه شیخ انصاری را (شیخ اعظم) و (خاتم الفقهاء والمجتهدین) خواندهاند و دربارهاش گفتهاند: (گذشتگانش را از یادها برد و آیندگانش را به زحمت انداخت.) برای همین، نمی توان دوران شیخ انصاری را پیوست دوران پیشین دانست، زیرا همه عالمان پس از او، پیرو مکتب اویند. دلیل و علتهای این برجستگی چیست؟ آیا پیشرفت علم اصول فقه در مکتب او، به پیشرفتهایفقهی او برمی گردد؟ ویژگیهای ممتاز فقه شیخ اعظم چیست؟ پیش تر از او وحید بهبهانی، قوانین بنیانی اصول جدید را پایه گذاشت و فقه اجتهادی را از افراط و تفریط رهاند و به (استاد الکل) و (استاد اعظم) شناخته شد (چنان که در بیان مرحله گذشته شرح دادیم) و همچنین تربیت یافتگان مکتب وحید و نسل سوم پس از او در بالیدن آن مکتب کوشیدند، اما این مکتب با آمدن شیخ انصاری به کمال شایسته اش رسید، فقه شیعه در این دوران، به سوی کمال و نوآوری ره پیمود، چنان که آن را در سطوح چندگانهای میشود برشمرد که نسل به نسل پیش رفت و به امروز رسید، مکتب شیخ انصاری، هنوز هم به پاسخ گفتن نیازهای زمانه تواناست، هرچند که نزدیک به یک قرن و نیم از آغاز آن میگذرد.
الف. پس از آنکه گذشتگان این دوران، مکتباخباری گری را برافکندند و اصول جدیدی را پایه گذاشتند، شیخ انصاری مجال یافت، چارچوب و طرح گسترده این مکتب اصولی را پس از آن دوران التهاب، پیش بکشد. بر همین اساس، شیخ انصاری در توضیح و تبیین روش علمی اصول جدید که کوششهای علمی اخباریان را نیز برتابیده بود، کوشید; چنان که ایشان مباحث اصولی را با توجه به حالات مکلّف : قطع، ظنّ و شک بررسید که با چینش پذیرفته شده فقیهان در گذر قرون گذشته برابری میکرد بلکه پیشی گرفت، روش علمی اصول جدید شیخ، استقصا و سرشماری فرضها و صورتهای سه گانه قطع، ظن و شک است که در بحث ( تعارض ادله) این مبنا در تقسیم و ارزیابی ادله خود را به خوبی نمایاند، به گونهای که آوردهاند که ایشان خود را نوآور دو اصطلاح ( حکومت ) و ( ورود ) میداند، شیخ انصاری با همه توان علمی خویش، سبک اجتهادی را بازنگریست و فقیهان پس از وی نیز این روش را برگزیدند، ایشان در تحقیقات مختلف اصول فقه; چه در مباحث الفاظ و چه در مباحث حجت و مباحث اصول عملیه نوآور بوده به گونهای که هنوز روش علمی شیخ یگانه مینماید. ب. شیخ انصاری، پس از هماهنگ کردن مباحث علم اصول، به اجرای اصول در پژوهشهایفقهی خود پرداخت، در این باره گفتنی است که میتوان با غوطه ور شدن و تأمل در آثار شیخ به یکپارچگی و ژرف نگری آن آثار پی ببریم، هرچند گریزها و منحنیهایی وجود دارد که بر آموزنده دشوار مینماید. ج. افزون بر اینکه پژوهشهایفقهی شیخ انصاری همه آراء و نظریات فقهی گذشته را برمی تابد، دورنما و آینده مسائل فقهی و نظریات فقهی در هر مسئله را نیز برمی نماید، شیخ انصاری، در هر مسئلهای همه گونهها و صورتهای مفروض و احتمالات ممکن را برمی شمرد، به گفته برخی از استادان، هیچ نظریهای پس از شیخ پدید نیامد مگر آنکه از تحقیقات وی سرچشمه گرفته باشد. د. نظریهها و استدلالهای گذشتگان در مکتب شیخ انصاری از کارکردی شایسته برخوردار شد، زیرا شیخ به آثار گذشتگان بی توجهی نکرد و در تنگه آنان نیز نیفتاد، بلکه میراث فقهی گذشتگان را با نوآوریهایش درآمیخت; آن سان که تفسیر جدید وی از آرای گذشتگان، اوج نوآوری اش را در فهم و نزدیک کردن افکار و مبانی مینمایاند. هـ. بر گذشتگان خرده میگیرند که هنگام تحقیقات فقهی از آراء و مبانی اصولی خود غافل میشدند، امّا شیخ اعظم حتی در بزنگاههایفقهی یک اصولی توانا بود، زیرا مکتب اصولی او با تحقیقات فقهی اش بالیده است. و. آنچه سبب شد که فقهمکتب شیخ به عرصههای پژوهشی بین المللی پا گذارد، توجه بسیار شیخ به فقه معاملات بود، چنان که افزون بر مذاهب اسلامی، دیگر مکاتب نیز به بهره گیری از آن گراییدند. ز. پژوهشهای عقلی در مکتب اصولی و آن گاه فقهی شیخ انصاری جایگاه ویژه ای دارد، چنان که آثار شاگردان برجسته او، مانند: آخوند خراسانی (وفات: ۱۳۲۹هـ. ق) و شاگردان آخوند، مانند: محقق عراقی (وفات: ۱۳۶۱هـ. ق) و محقق اصفهانی (وفات: ۱۳۶۱هـ. ق)، این رویکرد عقلی و فلسفی را نشان میدهد. ح. شیخ در نوشتههایفقهی اش به مباحث رجالی بسیار نپرداخته، امّا تحقیقات اصولی وی درباره حجیت خبر واحد، راه پژوهشهای رجالی را برای آیندگان گشوده است، چنان که محقق و مرجع عالیقدر بروجردی بزرگ (وفات: ۱۳۸۰هـ. ق) در علم رجال درخشید و محقق خوئی (ره) (وفات: ۱۴۱۳هـ. ق) معجم رجال حدیث را نوشت. ط. پس از استوار شدن مکتبفقهی شیخ اعظم، پرورش یافتگان بزرگ این مکتب، مانند: میرزای شیرازی (وفات: ۱۳۱۳هـ. ق)، محقق نائینی (وفات: ۱۳۵۵هـ. ق)، امام خمینی (وفات: ۱۴۰۹هـ. ق) و شهید صدر (وفات: ۱۴۰۰هـ. ق) زمینه ورود فقه شیعه را به عرصه تحقیقات جدید در فقه سیاسی و نظریه پردازی درباره حکومت اسلامی گستراندند. یی. پژوهشهایفقهیشهید صدر، پیش از پدید آمدن حکومت اسلامی: از عرصه فقه فردی به عرصههای اجتماعی و نظریه پردازی درباره نظامهای مختلف اسلام پا گذاشت، ایشان افزون بر نوآوری در بیان نظامهای سیاسی و اقتصادی اسلام، با گستراندن آراء و افکار خود، زمینه پیدایی نظام اجتماعی اسلام را نیز آماده ساخت و مکتبفقهی تشیع را در این باره از دیگر مکاتبفقهی اسلام، پیش تر برد، و میتوانیم این مرحله را دورهای جدید برای فقه اجتهادی و استدلالی شیعه برشماریم بلکه با یک توجه عمیق تر در برابر تمام مراحل شش گانه این مرحله قرار میگیرد; زیرا که فقه شیعه را به سوی یک فقه اجتماعی جهان شمول و گسترده و همراه با یک تجربه موفّق در عرصه بین الملل سوق میدهد، و زمینه را برای دولت جهانی اسلام در عصر امام مهدی (ع) فراهم میسازد، و تحوّلات چشمگیر مبنایی و ساختاری را در پی خواهد داشت، و حوزههای علمیه شیعه در حال حاضر به ویژه حوزه قم که وارث تحوّلات فقهی تمام دورههای گذشته میباشد، در عرصههای علم و عمل در حال نظریه پردازی و نظام سازی میباشد و راه بزرگانی چون امام خمینی و علامه طباطبائی و شهید سید محمدباقر صدر و شهید مطهری را پی میگیرد تا بتواند به اوج شکوفایی مطلوب برسد.