اسما و صفات انتزاعی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسما و صفات انتزاعی، اسما و صفات غير مصرّح هستند كه از افعال نسبت داده شده به خدا در
قرآن انتزاع مىشوند؛ مشروط به اينكه در بيان
معصوم (علیهالسلام) به آن
ها تصريح شده باشد يا در كتابهاى كلامى از آن
ها بحث شده باشد.
صفت بر معنايى كه در ذات وجود دارد، دلالت مىكند؛ خواه عين ذات باشد يا غير آن و
اسم بر ذات به همراه صفت و با لحاظ وصف دلالت مىكند؛ بنابراين «
حیات» و «
علم» دو صفت و «
حی» و «
عالم» دو اسماند.
در اين مدخل، درباره اسما و صفات انتزاعی بحث مىشود که
اسما و صفات غير مصرّح هستند كه از افعال نسبت داده شده به
خدا در
قرآن انتزاع مىشوند؛ مشروط به اينكه در بيان معصوم (عليهالسلام) به آن
ها تصريح شده باشد ـ يا در كتابهاى كلامى از آن
ها بحث شده باشد.
• «الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ ... ؛ فاسقان کسانى هستند که پيمان خدا را پس از محکم ساختن آن، ميشکنند؛ و پيوندهايى را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روى
زمین فساد مي کنند؛ اينها زيانکاراناند.
شک نیست که عهدالله (عهد الهى) معنى وسیعى دارد: هم شامل عهدهاى فطرى و پیمانهایى که خدا به مقتضاى
فطرت از انسان گرفته مىشود (همانند فطرت
توحید و
عشق به
حق و
عدالت و هم پیمانهاى عقلى یعنى آنچه را که انسان با نیروى
تفکر و اندیشه و
عقل از حقایق عالم هستى و مبدأ و معاد درک مىکند، هم پیمانهاى شرعى یعنى آنچه را که
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مؤمنان در رابطه با
اطاعت فرمانهاى خداوند و ترک
معصیت و
گناه پیمان گرفته همه را شامل مىگردد.
و طبیعى است که وفا به پیمانهایى که انسان با دیگر انسان
ها میبندد، نیز در این مجموعه وارد است؛ چراکه
خدا فرمان داده که این پیمانها نیز محترم شمرده شود، بلکه هم در پیمانهاى تشریعى داخل است و هم در پیمانهاى عقلى.
دومین ماده برنامه آنها، حفظ پیوندها و پاسدارى از آنهاست؛ چنانکه مىفرماید: (آنها کسانى هستند که پیوندهایى را که خداوند امر به حفظ آن کرده، برقرار مىدارند) (و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل).
تعبیرى از این وسیعتر در این زمینه نمىتوان پیدا کرد؛ چراکه
انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پیامبران و رهبران، ارتباطى با سایر انسان
ها اعم از دوست و همسایه و خویشاوند و برادران دینى و همنوعان دارد، و ارتباطى نیز با خودش، دستور فوق مىگوید باید همه این پیوندها را محترم شمرد، حق همه را ادا کرد، و کارى که منجر به قطع یکى از این پیوندها مىشود انجام نداد.
• «يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ
خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ؛ در آن روز که
آسمان را چون طومارى در هم مىپيچيم، (سپس) همانگونه که آفرينش را آغاز کرديم، آن را باز مىگردانيم؛ اين وعدهاى است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهيم داد».
• «مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ کيست که به خدا «قرض الحسنهاى» دهد، (و از اموالى که خدا به او بخشيده، انفاق کند،) تا آن را براى او، چندين برابر کند؟ و
خداوند است (که روزى بندگان را) محدود يا گسترده مىسازد؛ (و انفاق، هرگز باعث کمبود روزى آنها نمىشود). و به سوى او باز مىگرديد (و پاداش خود را خواهيد گرفت)».
• «يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ؛ (ما از آنها انتقام مىگيريم) در آن روز که آنها را با قدرت خواهيم گرفت؛ آرى ما
انتقام گيرندهايم»!
کلمه (بطش) به طورى که
راغب گفته - به معناى چیزى را با صولت گرفتن است؛ و منظور از (روزى که خدا
کفار به بطشى بزرگ بطش مىکند) بنابر
تفسیر اول آیه (یوم تاتى السماء بدخان مبین) روز جنگ بدر است، که خدا
کفار را هلاک کرد. و بنا بر تفسیر دوم،
روز قیامت است؛ و چه بسا توصیف (بطشه) با کلمه (کبرى) مؤید همین تفسیر دوم باشد، چون این توصیف، بطشه را بطشهاى معرفى مىکند که بزرگتر از آن تصور نمىشود، و چنین بطشهاى همان بطشه روز قیامت است که عذابش از هر عذابى سختتر است؛ همچنان که
قرآن کریم فرموده: (فیعذبه اللّه العذاب الاکبر کما) اینکه پاداش قیامت هم بزرگترین پاداش است، و در آن باره مىفرماید : (و لاجر الاخره اکبر).
• «فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ ... ؛ سپس خداوند زاغى را فرستاد که در زمين، جستوجو (و کندوکاو) مىکرد؛ تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند. او گفت: «واى بر من! آيا من نتوانستم مثل اين زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟!» و سرانجام (از ترس رسوايى، و بر اثر فشار وجدان، از کار خود) پشيمان شد».
• «وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ؛ و تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند»!
• «أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا ... ؛ آيا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کردهايم، و چگونه آن را (بهوسيله ستارگان)
زینت بخشيدهايم و هيچ شکاف و شکستى در آن نيست»؟!
• «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ و اسحاق و يعقوب را به او (= ابراهيم) بخشيديم؛ و هر دو را
هدایت کرديم؛ و نوح را (نيز) پيش از آن هدايت نموديم؛ و از فرزندان او،
داوود و
سلیمان و
ایوب و
یوسف و
موسی و
هارون را (هدايت کرديم)؛ اينگونه نيکوکاران را
پاداش مىدهيم»!
• «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ؛ پربرکت و زوالناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو»!
(تبارک) از ریشه ((برک) (بر وزن درک) به معنى سینه شتر است، و از آنجا که شتران هنگامى که در جایى مىخوابند و ثابت مىمانند سینه خود را به
زمین مىچسبانند این واژه به معنى ثابت ماندن و پایدار و با دوام بودن به کار رفته است، و نیز از آنجا که
سرمایه با دوام و زوالناپذیر فوائد زیاد دارد به موجود پرفایده (مبارک) گفته مىشود، و شایستهترین کسى که این عنوان براى او سزاوار است ذات پاک
خداوند است که سرچشمه همه خیرات و
برکات مىباشد.
این تعبیر به خاطر آن است که در این
سوره انواع نعمتهاى الهى، در زمین و
آسمان، در
خلقت بشر، و در
دنیا و
آخرت آمده است، و از آنجا که اینها همه از وجود پربرکت پروردگار افاضه مى شود، مناسبترین تعبیر همان است که در این آیه آمده است.
زیرا منظور از (اسم) در اینجا اوصاف پروردگار است، مخصوصا صفت رحمانیت که منشأ همه این برکات است ، و به تعبیر دیگر افعال خداوند از صفات او سرچشمه مىگیرد، اگر
عالم هستى را با نظام آفرید و در همه چیز میزان قرار داد (حکمت) او ایجاب مىکرد، و اگر قانون
عدالت را در همه چیز حکمفرما فرمود (
علم و
عدل) او ایجاب مىکند، و اگر مجرمان را در انواع مجازاتهایى که در این سوره اشاره شد گرفتار مىسازد (منتقم) بودنش اقتضا مىنماید، و اگر مؤ منان صالح را مشمول انواع مواهب معنوى و مادى در این
جهان و جهان دیگر قرار مىدهد (فضل و
رحمت) واسعه او ایجاب مىکند، بنابراین
اسم او اشاره به (صفات) اوست، و
صفات او هم عین ذات پاک اوست.
تعبیر به (ذى الجلال و الاکرام) اشارهاى است به تمام صفات جمال و جلال او (ذى الجلال اشاره به صفات سلبیه، و ذى الاکرام اشاره به صفات ثبوتیه است).
• «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا
وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى؛ و هر کس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت؛ و
روز قیامت، او را نابينا محشور مىکنيم»!
عهد به معناى میثاق بر
ربوبیت خدا، و
عبودیت آدم، مناسبتر است، تا آنکه با عهد به معناى
تحذیر و زنهار از
ابلیس تطبیق گردد.
چون بین
اعراض از
یاد خدا، و پیروى ابلیس از نظر مفهوم مناسبت زیادى نیست؛ بخلاف میثاق بر ربوبیت، که به آن مناسبتر است؛ چون میثاق بر ربوبیت باین معنا است، که آدمى فراموش نکند، که ربى ، یعنى مالکى
مدبر دارد، و یا بگو
انسان تا ابد، و در هیچ حالى فراموش نکند، که مملوک مطلق خداست، و خود مالک هیچ چیز براى خود نیست، نه نفعى، و نه ضررى، نه مرگى و نه حیاتى، و نه نشورى، و یا بگو: نه ذاتا مالک چیزى است، و نه وصفا، و نه فعلا.
و معلوم است آن خطیئهای که در مقابل این
میثاق قرار مىگیرد، این است که آدمى از مقام پروردگارش
غفلت بورزد، و با سرگرم شدن به خود، و یا هر چیزی که او را بخود سرگرم مىکند، از قبیل زخارف حیاة دنیاى فانى، و پوسنده، مقام پروردگارش را از یاد برد (دقت بفرمایید).
• «... فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ؛ يهوديان گفتند: «
مسیحیان هيچ موقعيتى (نزد خدا) ندارند»، و مسيحيان نيز گفتند: «
یهودیان هيچ موقعيتى ندارند (و بر باطلاند)»؛ در حالى که هر دو دسته، کتاب آسمانى را مىخوانند (و بايد از اينگونه
تعصبها برکنار باشند) افراد نادان (ديگر، همچون
مشرکان) نيز، سخنى همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز
قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داورى مىکند».
• «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ... ؛ خداوند هيچ کس را، جز به اندازه تواناييش،
تکلیف نمىکند. (انسان،) هر کار (نيکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر کار (بدى) کند، به زيان خود کرده است. (مؤمنان مىگويند:) پروردگارا! اگر ما فراموش يا خطا کرديم، ما را مؤاخذه مکن! پروردگارا!
تکلیف سنگينى بر ما قرار مده، آن چنانکه (به خاطر
گناه و طغيان،) بر کسانى که پيش از ما بودند، قرار دادى! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداريم، بر ما مقرر مدار! و آثار
گناه را از ما بشوى! ما را ببخش و در
رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مايى، پس ما را بر
جمعیت کافران، پيروز گردان!
• «وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا؛ و
رحمت و محبتى از ناحيه خود به او بخشيديم، و پاکى (دل و جان)! و او پرهيزکار بود»!
• «إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم ... ؛ اگر خداوند شما را يارى کند، هيچکس بر شما پيروز نخواهد شد! و اگر دست از يارى شما بردارد، کيست که بعد از او، شما را يارى کند؟! و
مؤمنان، تنها بر خداوند بايد
توکل کنند»!
• «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا؛ و زمين را بعد از آن گسترش داد».
• «وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ
يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ؛ و با
زنان مشرک و بتپرست، تا
ایمان نياوردهاند، ازدواج نکنيد! (اگر چه جز به
ازدواج با کنيزان، دسترسى نداشته باشيد؛ زيرا) کنيز باايمان، از
زن آزاد
بتپرست، بهتر است؛ هر چند (زيبايى، يا
ثروت، يا موقعيت او) شما را به شگفتى آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بتپرست، تا ايمان نياوردهاند، درنياوريد! (اگر چه ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان باايمان درآوريد؛ زيرا) يک غلام باايمان، از يک مرد آزاد بتپرست، بهتر است؛ هرچند (مال و موقعيت و
زیبایی او،) شما را به شگفتى آورد. آنها دعوت به سوى آتش مىکنند؛ و خدا دعوت به
بهشت و آمرزش به فرمان خود مىنمايد، و
آیات خويش را براى مردم روشن مىسازد؛ شايد متذکر شوند»!
• «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ؛ اى کسانى که
ایمان آوردهايد! آيا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از
عذاب دردناک رهايى مىبخشد»؟!
با اینکه (ایمان) و (
جهاد) از واجبات قطعیهاند؛ ولى در اینجا آن را نه به صورت امر، بلکه به صورت پیشنهاد
تجارت مطرح مىکند، آن هم آمیخته با تعبیراتى که از لطف بىپایان خدا حکایت دارد.
بدون شک نجات از (عذاب الیم)، از مهمترین خواستههاى هر انسانى است؛ و لذا این سؤال که آیا مىخواهید شما را به تجارتى رهنمون شوم که شما را از
عذاب الیم رهایى مىبخشد؟
• «وَجَعَلُواْ لِلّهِ مِمِّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيبًا ... ؛ آنها (= مشرکان) سهمى از آنچه خداوند از
زراعت و چهارپايان آفريده، براى او قرار دادند؛ (و سهمى براى بت
ها!) و بگمان خود گفتند: «اين مال خداست! و اين هم مال شرکاى ما (= يعنى بتها) است!» آنچه مال شرکاى آنها بود، به خدا نمىرسيد؛ ولى آنچه مال خدا بود، به شرکايشان مىرسيد! (آرى، اگر سهم بت
ها با کمبودى مواجه مىشد، مال خدا را به بت
ها مىدادند؛ اما عکس آن را مجاز نمىدانستند!) چه بد
حکم مىکنند (که علاوه بر
شرک، حتّى خدا را کمتر از بتها مىدانند)!
• «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ؛ پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم! و
شکر مرا گوييد و (در برابر نعمتهايم) کفران نکنيد»!
در این
آیه متفرع بر آن دو نعمت (
صراط مستقیم و قبله)، دعوتشان مىکند به اینکه به یاد او باشند و شکرش بگذارند، تا او هم در مقابل یاد بندگان به عبودیت و طاعت، ایشان را به دادن نعمت یاد کند و در پاداش شکرگزارى و
کفران نکردن، نعمتشان را بیشتر کند.
در جاى دیگر نیز فرموده: (و اذکر ربک اذا نسیت و قل عسى اءن یهدین ربى لا قرب من هذا رشدا)، (به یاد آر پروردگارت را هر وقت که فراموش کردى، و بگو امید است پروردگارم مرا به رشدى نزدیکتر از این
هدایت کند)، و نیز فرموده : (لئن شکرتم لازیدنکم)، (اگر شکر بگزارید زیادترتان مىدهم)، و این دو آیه هر دو قبل از آیات
قبله در
سوره بقره نازل شده است.
• «قَدْ
نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ؛ نگاههاى انتظارآميز تو را به سوى
آسمان (براى تعيين قبله نهايى) مىبينيم! اکنون تو را به سوى قبلهاى که از آن خشنود باشى، باز مىگردانيم. پس روى خود را به سوى
مسجدالحرام کن! و هر جا باشيد، روى خود را به سوى آن بگردانيد! و کسانى که کتاب آسمانى به آنها داده شده، بخوبى مىدانند اين فرمانِ حقى است که از ناحيه پروردگارشان صادر شده؛ (و در کتابهاى خود خواندهاند که پيغمبر
اسلام، به سوى دو قبله،
نماز مىخواند). و خداوند از
اعمال آنها (در مخفى داشتن اين آيات) غافل نيست»!
• «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ
سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛
مردان و
زنان باايمان، ولىّ (و يار و ياور) يکديگرند؛
امر به معروف، و
نهی از منکر مىکنند؛ نماز را برپا مىدارند؛ و
زکات را مىپردازند؛ و خدا و رسولش را
اطاعت مىکنند؛ بزودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مىدهد؛ خداوند توانا و حکيم است»!
• «وَكُلُواْ مِمَّا
رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِيَ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ؛ و از نعمتهاى حلال و پاکيزهاى که خداوند به شما روزى داده است، بخوريد! و از (مخالفت) خداوندى که به او
ایمان داريد، بپرهيزيد»!
• «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي
وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حيواناتى که به غير نام خدا
ذبح شوند، و حيوانات خفه شده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند، و آنها که به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده -مگر آنکه (بموقع به آن حيوان برسيد، و) آن را سر ببريد - و حيواناتى که روى بتها (يا در برابر آنها) ذبح مىشوند، (همه) بر شما حرام شده است؛ و (همچنين) قسمت کردن
گوشت حيوان به وسيله چوبههاى تير مخصوص بخت آزمايى؛ تمام اين اعمال،
فسق و گناه است - امروز، کافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند؛ بنابراين از آنها نترسيد! و از (مخالفت) من بترسيد! امروز، دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم- اما آنها که در حال گرسنگى، دستشان به غذاى ديگرى نرسد، و متمايل به
گناه نباشند، (مانعى ندارد که از گوشتهاى ممنوع بخورند؛) خداوند، آمرزنده و مهربان است.
• «تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ؛ که با سنگهاى کوچکى آنان را هدف قرار مىدادند»؛
• «تَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن
سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ؛ بسيارى از آنها را مىبينى که
کافران (و بتپرستان) را دوست مىدارند (و با آنها طرح
دوستی مىريزند)؛ نفس (سرکش) آنها، چه بد اعمالى از پيش براى (معاد) آنها فرستاد! که نتيجه آن، خشم خداوند بود؛ و در عذاب (الهى) جاودانه خواهند ماند.
• «وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ؛ و کسى که مرا غذا مىدهد و سيراب مىنمايد»!
این
تعبیر به منزله
کنایه است از همگى نعمتهاى مادى که خداى تعالى آنها را به منظور تتمیم نواقص و رفع
حوایج دنیایى به آن جناب داده و اگر از میان همه نعمت
ها تنها مسئله
طعام و
شراب و بهبودى از مرض را ذکر کرد، براى این بود که اینها مهمتر از سایر نعمتهاست.
و از همینجا معلوم مىشود که جمله و (چون مریض شوم) مقدمه است براى
ذکر شفا، و گرنه کافى بود بفرماید (طعام و شراب و شفایم مىدهد) به همین جهت مریض شدن را به خودش نسبت داد؛ چون اگر به خدا نسبت مىداد، با منظورش که ذکر نعمت
ها بوده نمىساخت؛ چون مریض کردن سلب نعمت است نه نعمت، و اما اینکه بعضى گفتهاند: (مرض را با اینکه آن هم از خداست به خودش نسبت داد تا رعایت ادب را کرده باشد) صحیح نیست.
• «وَآيَةٌ لَّهُمْ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ؛ شب (نيز) براى آنها نشانهاى است (از عظمت خدا)؛ ما روز را از آن برمىگيريم، ناگهان تاريکى آنان را فرا مىگيرد»!
• «لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ؛ خداوند، سخن آنها را که گفتند: «خدا
فقیر است، و ما بىنيازيم»، شنيد! به زودى آنچه را گفتند، خواهيم نوشت؛ و (همچنين) کشتن پيامبران را بناحق (مىنويسيم)؛ و به آنها مىگوييم: «بچشيد عذاب سوزان را (در برابر کارهايتان!)».
• «
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ؛ آيينى را براى شما
تشریع کرد که به
نوح توصيه کرده بود؛ و آنچه را بر تو
وحی فرستاديم و به
ابراهیم و موسى و عيسى سفارش کرديم اين بود که: دين را برپا داريد و در آن
تفرقه ايجاد نکنيد! و بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سويش دعوت مىکنيد! خداوند هر کس را بخواهد برمىگزيند، و کسى را که به سوى او بازگردد
هدایت مىکند».
• «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛ و هنگامى که بيمار شوم مرا
شفا مىدهد».
آرى من همه نعمت
ها را از او مىبینم ، پوست و گوشت من،
آب و غذاى من، همه از برکات اوست.
نهتنها در حالت صحتم مشمول نعمتهاى اویم، بلکه هنگامى که بیمار شوم اوست که مرا
شفا مىدهد.
با اینکه بیمارى نیز گاهى از ناحیه اوست، اما براى رعایت ادب در سخن آن را به خود نسبت مىدهد.
• «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا؛ سپس زمين را از هم شکافتيم».
• «وَإِذْ
صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ
الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ؛ (به ياد آور) هنگامى که گروهى از جنّ را به سوى تو متوجه ساختيم که
قرآن را بشنوند؛ وقتى حضور يافتند به يکديگر گفتند: «خاموش باشيد و بشنويد!» و هنگامى که پايان گرفت، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را بيم دادند»!
• «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ؛ آيا نديدى چگونه خداوند «کلمه طيبه» (و گفتار پاکيزه) را به درخت پاکيزهاى
تشبیه کرده که ريشه آن (در زمين) ثابت، و شاخه آن در
آسمان است»؟!
• «وَالْأَرْضِ وَمَا
طَحَاهَا؛ و به زمين و کسى که آن را گسترانيده».
(طحاها) از ماده طحو (بر وزن سهو) هم به معنى انبساط و گستردگى آمده است، و هم به معنى راندن و دور کردن و از میان بردن و در اینجا به معنى گستردن است؛ چراکه اولا زمین در آغاز در زیر آب غرق بود، تدریجاً آبها در گودالهاى زمین قرار گرفت و خشکی
ها سر برآورد و گسترده شد، و از آن تعبیر به (دحو الارض) نیز مىشود.
ثانیا زمین در آغاز به صورت پستی
ها و بلندی
ها با شیبهاى تند و غیر قابل سکونتى بود، بارانهاى سیلابى مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند، و در
دره
ها گستردند، و تدریجاً زمینهاى مسطح و قابل استفاده براى زندگى
انسان و کشت و زرع به وجود آمد.
بعضى از مفسران معتقدند که در این تعبیر یک اشاره اجمالى به حرکت زمین نیز وجود دارد؛ چراکه یکى از معانى (طحو) همان راندن است که مىتواند اشاره به حرکت انتقالى زمین به دور آفتاب، و یا حتى حرکت وضعى آن به دور خود، و یا هر دو باشد.
• «وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ؛ و اگر بخواهيم چشمانشان را محو کنيم؛ سپس براى عبور از راه، مىخواهند بر يکديگر پيشى بگيرند، اما چگونه مىتوانند ببينند»؟!
• «يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ
كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ
خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ؛ در آن روز که آسمان را چون طومارى در هم مىپيچيم، (سپس) همانگونه که آفرينش را آغاز کرديم، آن را باز مىگردانيم؛ اين وعدهاى است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهيم داد».
در
مفردات آمده: کلمه سجل به قول بعضى سنگى است که در قدیم بر آن مىنوشتند؛ ولى فعلا به هر چیزى که بشود روى آن نوشت، سجل گفته مىشود؛ همچنان که
خدای تعالی فرموده: (کطى السجل للکتب)؛ یعنى مثل پیچیدن چیزى که در آن چیزى نوشته شده باشد تا محفوظ بماند؛ و این روشنترین و سادهترین معنایى است که براى این کلمه گفته شده است.
و بنابراین معنا، لفظ (للکتب) مفعول کلمه ((طى) مىباشد، همچنانکه کلمه (سجل) فاعل آن است؛ و مراد این است که سجل - که همان
صحیفه نوشته شده است - وقتى که پیچیده مىشود نوشته هم پیچیده مىشود؛ یعنى
الفاظ و یا معانیى که خود نوعى تحقق و ثبوت دارد و به صورت خط و نقش در سجل نوشته شده ، پیچیده مىشود، و با پیچیده شدنش دیگر چیزى از آنها ظاهر نمى ماند، همچنین آسمان با قدرت الهى روزى پیچیده مىشود، همچنانکه فرموده: (و السموات مطویات بیمینه) در نتیجه، غایب گشته چیزى از آن ظاهر نمىماند، نه عینى، و نه اثرى. چیزى که هست از داناى به
غیب پنهان نمىشود؛ هرچند که از دیگران پنهان مىگردد؛ همچنانکه نوشته از سجل پنهان نیست؛ هرچند که از دیگران پنهان است.
پس طى و پیچیدن
آسمان بر این حساب به معناى برگشت آن به خزائن
غیب است بعد از آنکه از خزائن نازل، و اندازهگیرى شده بود.
• «عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ
عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا؛ اميد است پروردگارتان به شما
رحم کند! هرگاه برگرديد، ما هم باز مىگرديم؛ و
جهنم را براى کافران، زندان سختى قرار داديم».
• «الَّذِي
خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ؛ همان خدايى که تو را آفريد و سامان داد و منظّم ساخت».
در این آیات مراحل چهارگانه عظیم
خلقت را یعنى اصل آفرینش، و سپس تنظیم، و بعد از آن تعدیل، و سرانجام ترکیببندى را در عباراتى کوتاه و پر معنى بیان مىکند.
در مرحله اول اصل
آفرینش انسان قرار دارد که او را از نطفهاى ناچیز در ظلمتکده رحم آفرید.
و در مرحله بعد که مرحله (تسویه و تنظیم) است، هر عضوى از اعضای پیکر او را با نظمبندى عجیبى موزون ساخت،
چشم و گوش و
قلب و عروق و سایر اعضا را که اگر
انسان در ساختمان و نظام هر یک بهتنهایى بیندیشد، و الطاف و مواهب الهى را در هر یک از آنها بنگرد، دنیایى از
علم و قدرت و لطف و کرم را در برابر چشمان خود مجسم مىبیند.
سپس نوبت به موهبت سوم دیگرى مىرسد که ((تعدیل میان قوا و اعضاى پیکر و هماهنگى و رابطه آنها با یکدیگر است )).
بدن انسان عمدتا از دو بخش آفریده شده که قرینه یکدیگرند: دست
ها و پاها چشم
ها و گوش
ها و استخوانبندی
ها و عروق و اعصاب و عضلات در دو بخش بدن هماهنگ و مکمل یکدیگرند.
بهعلاوه اعضای مختلف نیز کار یکدیگر را تکمیل مىکنند، فىالمثل دستگاه تنفس به گردش خون کمک مىکند، و دستگاه گردش خون به تنفس، براى بلعیدن یک لقمه غذا، دندان
ها و
زبان، و غدههاى بزاقى، و عضلات اطراف دهان، و گلو، همه دست به دست هم مىدهند تا لقمهاى وارد دستگاه هاضمه شود، و از آن پس نیز هماهنگیهاى زیادى صورت مىگیرد تا غذا هضم و جذب بدن گردد، و نیروى لازم را براى تلاش و حرکت ایجاد کند اینها همه در جمله (فعدلک) جمع است.
بعضى این جمله را اشاره به راست قامت بودن انسان در میان انواع
حیوانات که فضیلت و مزیتى براى او محسوب مىشود دانستهاند، این معنى با مرحله بعد سازگارتر است؛ ولى معنى قبل جامعتر مىباشد.
و سرانجام مرحله (ترکیب) و (صورتبندى) او در مقایسه با موجودات دیگر فرا مىرسد، آرى
خداوند نوع انسان را در مقایسه با انواع حیوانات و جانوران صورتى موزون و زیبا و
بدیع داده است، همچنین سیرتى زیبا توأم با فطرتى بیدار، و ترکیبى که آماده پذیرش هرگونه
علم و آگاهى و
تعلیم و تربیت است.
• «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ
يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ اى
پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد؛ و خداوند، جمعيت کافران (لجوج) را
هدایت نمىکند.
• «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ؛ خداوند تو را بخشيد؛ چرا پيش از آنکه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود
صبر مىکردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!)».
• «وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا
وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا؛ و هرکس، فرد باايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازاتِ او
دوزخ است؛ در حالى که جاودانه در آن مىماند؛ و خداوند بر او
غضب مىکند؛ و او را از رحمتش دور مىسازد؛ و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است».
• «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا؛ ما براى تو پيروزى آشکارى فراهم ساختيم!...»
در نخستین آیه این
سوره بشارت عظیمى به
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) داده شده است ، بشارتى که طبق بعضى از
روایات نزد پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) محبوبتر از تمام جهان بود، مىفرماید: (ما براى تو فتح آشکار و نمایانى کردیم ) (انا فتحنا لک فتحا مبینا).
پیروزى چشمگیرى که آثار آن در کوتاهمدت و دراز مدت در پیشرفت
اسلام و زندگى مسلمانان
آشکار شده و مىشود، فتحى که در طول
تاریخ اسلام کم نظیر یا بىنظیر بود.
در اینجا گفتگو و بحث عظیمى در میان مفسران در گرفته است که منظور از این فتح کدام
فتح است؟! اکثر مفسران آن را اشاره به پیروزى عظیمى مىدانند که از (
صلح حدیبیه) نصیب مسلمانان شد.
جمعى نیز آن را اشاره به مسئله (فتح مکه) دانستهاند.
در حالى که بعضى نیز آن را ناظر به (فتح خیبر) مىدانند.
و بعضى اشاره به پیروزى
اسلام بر تمام دشمنان از طریق قدرت منطق و برترى دلائل و
معجزات آشکار دانستهاند.
و بالاخره بعضى آن را اشاره به گشودن
اسرار علوم براى
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) مىدانند.
ولى قرائن فراوانى در دست است که مسئله صلح حدیبیه را ترجیح مىدهد.
• «أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا
فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ؛ آيا کافران نديدند که آسمان
ها و زمين به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يکديگر باز کرديم؛ و هر چيز زندهاى را از
آب قرار داديم؟! آيا
ایمان نمىآورند؟!
• «
وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ؛ ما ذبح عظيمى را فداى او کرديم».
• «إِنَّ الَّذِي
فَرَضَ عَلَيْكَ
الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ؛ آن کس که
قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جايگاهت (= زادگاهت) باز مىگرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مىداند چه کسى (برنامه) هدايت آورده، و چه کسى در گمراهى
آشکار است!».
• «
وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً؛ و
قرآنى که آياتش را از هم جدا کرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى؛ و آن را بهتدريج نازل کرديم».
بدون شک براى افراد سطحى مخصوصا اگر بهانهجو باشند، این اشکال در کیفیت
نزول قرآن پیدا خواهد شد که چرا این کتاب آسمانى بزرگ که پایه و مایه
اسلام است، و رهنماى کل بشر، و محور همه قوانین حقوقى اجتماعى و سیاسى و عبادى مسلمانان محسوب میشود، به صورت کامل یکجا بر
پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نازل نگردید، تا مردم پیوسته آنرا از آغاز بخوانند و تا انجامش با خبر باشند؟!
ولى کمى دقت براى حل این ایراد کافى است زیرا:
اولا
قرآن گرچه نامش کتاب است؛ ولى همچون کتابهاى تألیفى انسان
ها نمىباشد که بنشینند و موضوعى را در نظر بگیرند، و فصول و ابوابش را تنظیم کنند، و برشته
تحریر درآورند، بلکه کتابى است که با حوادث عصر خود یعنى با بیست و سه سال دوران
نبوت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با رویدادهایش پیوند و ارتباط ناگسستنى دارد.
• «وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ '''فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً''؛ ما شب و روز را دو نشانه
توحید و عظمت خود قرار داديم؛ سپس نشانه شب را محو کرده، و نشانه روز را روشنىبخش ساختيم تا (در پرتو آن،)
فضل پروردگارتان را بطلبيد (و به تلاش زندگى برخيزيد)، و عدد سال
ها و حساب را بدانيد؛ و هر چيزى را بطور مشخص و آشکار، بيان کرديم».
• «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ
يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ؛ خداوند براى هيچ کس دو دل در درونش نيافريده؛ و هرگز همسرانتان را که مورد «ظهار» قرار مىدهيد مادران شما قرار نداده؛ و (نيز) فرزندخواندههاى شما را فرزند حقيقى شما قرار نداده است؛ اين سخن شماست که به دهان خود مىگوييد (سخنى
باطل و بىپايه)؛ اما خداوند
حق را مىگويد و او به راه راست هدايت مىکند».
• «مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللّهُ
يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ کيست که به خدا «
قرض الحسنهای» دهد، (و از اموالى که خدا به او بخشيده،
انفاق کند،) تا آن را براى او، چندين برابر کند؟ و خداوند است (که روزى بندگان را) محدود يا گسترده مىسازد؛ (و انفاق، هرگز باعث کمبود روزى آنها نمىشود). و به سوى او باز مىگرديد (و
پاداش خود را خواهيد گرفت)».
• «أَهُمْ
يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ
قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ؛ آيا آنان
رحمت پروردگارت را تقسيم مىکنند؟! ما معيشت آنها را در
حیات دنیا در ميانشان تقسيم کرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم تا يکديگر را مسخر کرده (و با هم
تعاون نمايند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآورى مىکنند، بهتر است»!
• «وَكَمْ
قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ؛ چه بسيار آباديهاى ستمگرى را درهم شکستيم؛ و بعد از آنها، قوم ديگرى روى کار آورديم!
با توجه به اینکه (قصم) به معنى شکستن توأم با شدت است و حتى گاهى به معنى خرد کردن آمده، و با توجه به اینکه تکیه روى
ظلم و ستمگرى این اقوام شده، نشان مىدهد که
خداوند شدیدترین
انتقام و
مجازات را در مورد
اقوام ظالم و ستمگر قائل است.
ضمنا اشاره به این مىکند که اگر
تاریخ گذشتگان را مورد بررسى قرار دهید، خواهید دانست که تهدیدهاى پیامبر
اسلام شوخى و بىحساب نیست، واقعیت تلخى است که باید دقیقا به آن بیندیشید.
• «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا
قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛ هستى بخش آسمان
ها و زمين اوست! و هنگامى که فرمان وجود چيزى را صادر کند، تنها مىگويد: «موجود باش!» و آن، فورى موجود مىشود».
• «فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا
وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَمَا كَانُواْ مُؤْمِنِينَ؛ سرانجام، او و کسانى را که با او بودند، به رحمت خود نجات بخشيديم؛ و ريشه کسانى که آيات ما را
تکذیب کردند و
ایمان نياوردند، قطع کرديم»!
• «
وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا
حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاء وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ؛ و براى ما، در اين دنيا و سراى ديگر، نيکى مقرر فرما؛ چه اينکه ما به سوى تو بازگشت کردهايم! «(
خداوند در برابر اين تقاضا، به
موسی) گفت:» مجازاتم را به هر کس بخواهم مىرسانم؛ و رحمتم همه چيز را فرا گرفته؛ و آن را براى آنها که
تقوا پيشه کنند، و زکات را بپردازند، و آنها که به آيات ما ايمان مىآورند، مقرر خواهم داشت»!
کلمه (هدنا) از ماده (هاد، یهود) است که به معناى بازگشتن است، و جمله (انا هدنا الیک) جملات قبل از خود را که فصلى از دعاهاى موسى است تعلیل مىکند، موسى نخست از درگاه پروردگار خود مسئلت مىنماید که در زندگى
دنیا یک نوع حسنه و در زندگى آخرتش حسنه دیگرى روزیش کند، آنگاه جمله مزبور را اضافه مى کند، و تعلیل بودن آن به این عنایت است که حسنه زندگى دنیا جز نیکویى عیش آن چیز دیگرى نمىتواند باشد، و رجوع به خدا که عبارت است از
سلوک طریقه و پیروى راه
فطرت او، آدمى را به نیکویى عیش و
حیات طیب در دنیا و
آخرت هدایت مىکند، و به عبارت دیگر حیات طیب از آثار بازگشت به سوى خداست، و با اینکه موسى از قول خود و دیگران مىگوید: (ما به سوى تو بازگشت کردیم) جاى آن هست که خداوند در آینده حیات طیب را روزیشان فرماید، مناسب با کلمه (واکتب) که به معناى قضا و
تقدیر است نیز همین روزى کردن در آینده است. و اما فصل اول از دعاى آنجناب یعنى جمله (فاغفر لنا و ارحمنا)، جملات سابق بر آن از قبیل (انت ولینا) و همچنین (وانت خیر الغافرین) کفایت تعلیل آن را مىکند، و ارتباطى با تعلیل (انا هدنا الیک) ندارد.
• «وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَكِن
كَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ؛ اگر آنها (راست مىگفتند، و) اراده داشتند که (بهسوى ميدان جهاد) خارج شوند، وسيلهاى براى آن فراهم مىساختند! ولى خدا از حرکت آنها کراهت داشت؛ از اين رو (توفيقش را از آنان سلب کرد؛ و) آنها را (از
جهاد) باز داشت؛ و به آنان گفته شد: «با «قاعدين» (= کودکان و پيران و بيماران) بنشينيد!».
• «أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِي هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ
نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ يا همانند کسى که از کنار يک آبادى (ويران شده) عبور کرد، در حالى که ديوارهاى آن، به روى سقف
ها فرو ريخته بود، (و اجساد و استخوانهاى اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود) گفت: «چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده مىکند؟!» (در اين هنگام،) خدا او را يکصد سال ميراند؛ سپس زنده کرد؛ و به او گفت: «چهقدر درنگ کردى؟» گفت: «يک روز؛ يا بخشى از يک روز.» فرمود: «نه، بلکه يکصد سال درنگ کردى! نگاه کن به غذا و نوشيدنى خود (که همراه داشتى، با گذشت سال
ها) هيچگونه تغيير نيافته است! (خدايى که يک چنين مواد فاسدشدنى را در طول اين مدت، حفظ کرده، بر همه چيز قادر است!) ولى به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشى شده! اين زنده شدن تو پس از
مرگ، هم براى اطمينان خاطر توست، و هم) براى اينکه تو را نشانهاى براى مردم (در مورد معاد) قرار دهيم. (اکنون) به استخوان
ها(ى مرکب سوارى خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مىدهيم، و گوشت بر آن مىپوشانيم!» هنگامى که (اين حقايق) بر او آشکار شد، گفت: «مىدانم خدا بر هر کارى توانا است».
• «وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ
فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً؛ ما شب و روز را دو نشانه توحيد و عظمت خود قرار داديم؛ سپس نشانه شب را محو کرده، و نشانه روز را روشنىبخش ساختيم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبيد (و به تلاش زندگى برخيزيد)، و عدد سال
ها و حساب را بدانيد؛ و هر چيزى را بهطور مشخص و آشکار، بيان کرديم».
• «وَهُوَ الَّذِي
مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ و او کسى است که زمين را گسترد؛ و در آن کوه
ها و نهرهايى قرار داد؛ و در آن از تمام ميوه
ها دو جفت آفريد؛ (پرده سياه) شب را بر روز مىپوشاند؛ در اينها آياتى است براى گروهى که
تفکر مىکنند»!
• «وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ
الْمَاهِدُونَ؛ و زمين را گسترديم، و چه خوب گسترانندهاى هستيم»!
در مورد
خلقت زمین و تعبیر به (ماهدون) تعبیر لطیفى است که نشان مىدهد خداوند زمین را با تمام وسائل استراحت براى زندگى انسان
ها ((مهد)) و آماده ساخته است؛ زیرا (ماهد) از ماده (مهد) به معنى گاهواره و یا هر محلى است که براى استراحت آماده مىکنند، چنین محلى باید آرام، مطمئن، محفوظ و گرم و نرم باشد و تمام این شرایط در
کره زمین حاصل است.
• «وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي
بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَآئِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ؛ و مشرق
ها و مغربهاى پر
برکت زمين را به آن قومِ به ضعف کشانده شده (زير زنجير
ظلم و ستم)، واگذار کرديم؛ و وعده نيک پروردگارت بر بنى اسرائيل، بخاطر
صبر و
استقامتی که به خرج دادند، تحقق يافت؛ و آنچه فرعون و فرعونيان (از کاخهاى مجلّل) مىساختند، و آنچه از باغهاى داربستدار فراهم ساخته بودند، در هم کوبيديم»!
• «إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ
يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا؛ مگر کسانى که
توبه کنند و ايمان آورند و
عمل صالح انجام دهند، که خداوند
گناهان آنان را به حسنات مبدّل مىکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است»!
• «أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ
يُبْدِئُ اللَّهُ
الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ؛ آيا آنان نديدند چگونه خداوند آفرينش را آغاز مىکند، سپس باز مىگرداند؟! اين کار براى خدا آسان است»!
• «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ؛ ما او (= ابراهيم) را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت داديم»!
یعنى پس ما او را
بشارت دادیم به اینکه به زودى فرزندى بردبار روزى او خواهیم کرد؛ و در این تعبیر اشاره به این است که آن فرزند، پسر خواهد بود، و به حد غلامان (جوانان) خواهد رسید. و اگر آن فرزند را توصیف کرد به (غلام) با اینکه
اسماعیل از حد
جوانی هم گذشت، و به حد بزرگسالان رسید، براى این است که خواست اشاره کند به آن حالتى که در آن حالت صفت
کمال و صفاى
ذات او و حلمش نمایان و شکفته مىشود و آن حد جوانى است، و براى همین بود که گفت: (یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاء اللّه من الصابرین).
و در
قرآن کریم هیچ یک از
انبیا به وصف حلم ستایش نشدهاند، به جز این پیغمبر بزرگوار در این آیه و نیز پدرش
ابراهیم (علیه السلام) که در آیه (ان ابراهیم لحلیم اواه منیب) او را حلیم خوانده.
• «لِيُحِقَّ الْحَقَّ
وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛ تا
حق را تثبيت کند، و
باطل را از ميان بردارد، هر چند مجرمان
کراهت داشته باشند».
• «كَذَلِكَ
يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما شرح مىدهد؛ شايد انديشه کنيد»!
• «أُوْلَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا
وَنَتَجاوَزُ عَن سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ؛ آنها کسانى هستند که ما بهترين اعمالشان را قبول مىکنيم و از گناهانشان مىگذريم و در ميان
بهشتیان جاى دارند؛ اين وعده راستى است که وعده داده مىشدند».
• «وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا
تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ؛ و هنگامى که موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد!» اما هنگامى که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان
خاک قرار داد؛ و موسى مدهوش به
زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهى تو (از اينکه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!».
• «
فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ
حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ خداوند، او (=
مریم) را به طرز نيکويى پذيرفت؛ و به طرز شايستهاى، (نهال وجود) او را رويانيد (و پرورش داد)؛ و کفالت او را به «زکريا» سپرد. هر زمان
زکریا وارد محراب او مىشد، غذاى مخصوصى در آن جا مىديد. از او پرسيد: «اى مريم! اين را از کجا آوردهاى؟!» گفت: «اين از سوى خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بى حساب روزى مىدهد.
مادر مریم باور نمیکرد او به عنوان خدمتگزار خانه خدا (بیت المقدس) پذیرفته شود. به همین دلیل آرزو داشت فرزندش پسر باشد؛ زیرا سابقه نداشت دخترى براى این کار، انتخاب گردد؛ ولى طبق آیه فوق خداوند این دختر پاک را براى نخستین بار جهت این خدمت روحانى و معنوى پذیرفت.
بعضى از مفسران گفتهاند: نشانه پذیرش او این بود که مریم بعد از
بلوغ در دوران خدمتگزارى
بیت المقدس هرگز
عادت ماهانه ندید تا مجبور نگردد
از این مرکز روحانى دور شود یا اینکه حضور غذاهاى بهشتى در برابر محراب او دلیلى بر این پذیرش بود.
این احتمال نیز وجود دارد که قبولى این
نذر و پذیرش مریم، به صورت الهام به مادرش اعلام شده باشد.
تعبیر به (انبتها) از ماده انبات به معنى رویانیدن در مورد پرورش
مریم اشاره به جنبههاى تکامل معنوى، روحانى و
اخلاقى مریم است.
ضمنا این جمله اشاره به نکته لطیفى دارد و آن اینکه کار خداوند، انبات و رویانیدن است؛ یعنى همانگونه که در درون بذر گل
ها و
گیاهان استعدادهایى نهفته است که زیر نظر باغبان پرورش مىیابد و آشکار مىشود، در درون وجود آدمى و اعماق
روح و
فطرت او نیز همهگونه استعدادهاى عالى نهفته شده است که اگر
انسان خود را تحت
تربیت مربیان الهى که باغبانهاى باغستان
جهان انسانیتاند قرار دهد، به سرعت پرورش مىیابد و آن استعدادهاى خدا داد آشکار مىشود، و انبات به معنى واقعى کلمه صورت مىگیرد.
• «وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي
أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ؛ کوه
ها را مىبينى، و آنها را ساکن و جامد مىپندارى، در حالى که مانند ابر در حرکتاند؛ اين صنع و آفرينش خداوندى است که همه چيز را متقن آفريده؛ او از کارهايى که شما انجام مىدهيد مسلّماً آگاه است»!
• «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن
كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ؛ بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ برخى از آنها، خدا با او سخن مىگفت؛ و بعضى را درجاتى برتر داد؛ و به
عیسی بن مریم، نشانههاى روشن داديم؛ و او را با «روح القدس» تأييد نموديم؛ (ولى فضيلت و مقام آن
پیامبران، مانع اختلاف امت
ها نشد.) و اگر خدا مىخواست، کسانى که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانههاى روشن که براى آنها آمد، جنگ و ستيز نمىکردند؛ (اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آنها را در پيمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛) ولى اين امت
ها بودند که با هم
اختلاف کردند؛ بعضى ايمان آوردند و بعضى کافر شدند؛ (و جنگ و خونريزى بروز کرد. و باز) اگر خدا مىخواست، با هم پيکار نمىکردند؛ ولى خداوند، آنچه را مىخواهد، (از روى
حکمت) انجام مىدهد (و هيچکس را به قبول چيزى مجبور نمىکند)».
• «إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ
يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ؛ ولى و سرپرست من، خدايى است که اين
کتاب را نازل کرده؛ و او همه
صالحان را سرپرستى مىکند».
• «يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ
وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ؛ خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مىکند؛ و «امّ الکتاب» (= لوح محفوظ) نزد اوست!
• «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ
وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ؛ و (ياد آوريد) هنگامى را که خواب سبکى که مايه آرامش از سوى خدا بود، شما را فراگرفت؛ و آبى از آسمان برايتان فرستاد، تا شما را با آن پاک کند؛ و پليدى
شیطان را از شما دور سازد؛ و دلهايتان را محکم، و گامها را با آن استوار دارد»!
• «
فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ؛ خداوند بخاطر اين سخن، به آنها باغهايى از
بهشت پاداش داد که از زير درختانش، نهرها جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است جزاى نيکوکاران»!
• «ذَلِكَ
جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ؛ اين کيفر را به خاطر کفرانشان به آنها داديم؛ و آيا جز کفران کننده را کيفر مىدهيم»؟!
کلمه ((ذلک) اشاره به مطلبى است که قبلا
ذکر کرد؛ یعنى فرستادن سیل و تبدیل دو
بهشت به دو سرزمین کذایى، و کلمه ((ذلک) در تقدیر و در محل نصب است، تا مفعول دوم ((جزیناهم) باشد، و تقدیر آن ((جزیناهم ذلک) است؛ و به طورى که گفتهاند -: فرق است بین جزاء، و
مجازات؛ چون مجازات تنها در
شر استعمال مىشود؛ ولى جزا در
خیر و شر هر دو استعمال مىشود.
و معناى آیه این است که ما به مردم سبا چون
کافر شدند، و از شکر ما
اعراض کردند، و یا در مقابل کفرشان این چنین جزا دادیم و ما جزاى بد نمىدهیم، مگر کسى را که بسیار کفران نعمتهاى ما کند.
• «يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ
يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ؛ درباره
قیامت از تو سؤال مىکنند، کى فرا مىرسد؟! بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هيچکس جز او (نمىتواند) وقت آن را آشکار سازد؛ (اما قيام قيامت، حتى) در آسمان
ها و زمين، سنگين (و بسيار پر اهميت) است؛ و جز بهطور ناگهانى، به سراغ شما نمىآيد!» (باز) از تو سؤال مىکنند؛ چنانکه گويى تو از زمان وقوع آن باخبرى! بگو: «علمش تنها نزد خداست؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند».
• «قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ
يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ بگو: «اگر مىدانيد، چه کسى
حکومت همه موجودات را در دست دارد، و به بى پناهان پناه مىدهد، و نياز به پناه دادن ندارد»؟!
• «لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ آنچه در آسمان
ها و زمين است، از آنِ خداست؛ و (ازاينرو) اگر آنچه را در دل داريد، آشکار سازيد يا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن،
محاسبه مىکند. سپس هر کس را بخواهد (و شايستگى داشته باشد)، مىبخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق باشد)، مجازات مىکند؛ و خداوند به همه چيز قدرت دارد».
• «وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ
يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ و در راهِ خدا،
انفاق کنيد! و (با ترک انفاق،) خود را به دست خود، به هلاکت نيفکنيد! و نيکى کنيد! که خداوند، نيکوکاران را دوست مىدارد».
این
آیه تکمیلى است بر آیات
جهاد که قبلا تفسیر آن گذشت؛ زیرا جهاد به همان اندازه که به مردان با
اخلاص و کار آزموده نیازمند است به
اموال و ثروت نیز احتیاج دارد، جهاد هم نفرات آماده از نظر روحى و جسمى لازم دارد، و هم انواع سلاح و تجهیزات جنگى، درست است که عامل تعیین کننده سرنوشت جنگ در درجه اول سربازاناند؛ ولى سرباز بدون وسایل و تجهیزات کافى (اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایى، وسایل درمانى) کارى از او ساخته نیست.
لذا در اسلام تأمین وسایل جهاد با دشمنان از
واجبات شمرده شده و از جمله در آیه مورد بحث با صراحت دستور مىدهد، و مىفرماید: در راه
خدا انفاق کنید و خود را به دست خویش به هلاکت نیفکنید (و انفقوا فى سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة).
• «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ
حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُوْلَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ و بدانيد رسول خدا در ميان شماست؛ هرگاه در بسيارى از کارها از شما
اطاعت کند، به مشقت خواهيد افتاد؛ ولى خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان
زینت بخشيده، و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است؛ کسانى که داراى اين صفاتاند هدايت يافتگاناند!
• «لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً
وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ؛ افراد باايمان نبايد به جاى
مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنين کند، هيچ رابطهاى با خدا ندارد (و پيوند او بهکلى از خدا گسسته مىشود)؛ مگر اينکه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهمترى
تقیه کنيد). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، برحذر مىدارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست».
• «قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَكُم مِّنْ إمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي
حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ بگو: «بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما
حرام کرده است برايتان بخوانم: اينکه چيزى را شريک خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادر نيکى کنيد! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشيد! ما شما و آنها را روزى مىدهيم؛ و نزديک کارهاى زشت نرويد، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانى را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر به
حق (و از روى
استحقاق)؛ اين چيزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شايد درک کنيد»!
• «الَّذِي
أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ
خَلَقَهُ وَبَدَأَ
خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ؛ او همان کسى است که هر چه را آفريد نيکو آفريد؛ و آفرينش
انسان را از گِل آغاز کرد».
این آیه اشارهاى به نظام احسن
آفرینش به طور عموم، و سرآغازى براى بیان
خلقت انسان و مراحل تکامل او به طور خصوص است و مىفرماید: (او همان کسى است که هر چه را آفرید نیکو آفرید) (الذى احسن کل شى ء
خلقه ).
و به هر چیز آنچه نیاز داشت داد، و به تعبیر دیگر بناى کاخ عظیم
خلقت را بر (نظام احسن) یعنى بر چنان نظمى استوار کرد که از آن کاملتر تصور نمىشد.
در میان همه موجودات پیوند و هماهنگى آفرید، و به هر کدام آنچه را با
زبان حال مىواستند عطا فرمود.
اگر به وجود یک
انسان نگاه کنیم و هر یک از دستگاههاى بدن او را در نظر بگیریم، مىبینیم از نظر ساختمان، حجم، وضع سلول
ها، طرز کار آنها، درست آنگونه آفریده شده است که بتواند وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد، و در عین حال آنچنان ارتباط در میان اعضا قرار داده که همه بدون استثنا روى یکدیگر تاثیر دارند، و از یکدیگر متاثر مىشوند.
• «وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا
أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا؛ و کتاب (= کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست) در آن جا گذارده مىشود، پس گنهکاران را مىبينى که از آنچه در آن است، ترسان و هراساناند؛ و مىگويند: «اى واى بر ما! اين چه کتابى است که هيچ
عمل کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته مگر اينکه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالى است که) همه
اعمال خود را حاضر مىبينند؛ و پروردگارت به هيچکس ستم نمىکند».
• «وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتِيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن
يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ؛ و (به ياد آريد) هنگامى را که خداوند به شما وعده داد که يکى از دو گروه (= کاروان تجارى قريش، يا لشکر مسلح آنها) نصيب شما خواهد بود؛ و شما دوست مىداشتيد که کاروان (غير مسلح) براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد)؛ ولى خداوند مىخواهد حق را با کلمات خود تقويت، و ريشه کافران را قطع کند؛ (از اين رو شما را بر خلاف ميلتان با لشکر قريش درگير ساخت، و آن پيروزى بزرگ نصيبتان شد.)».
• «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ
يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ هيچ پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم؛ مگر اينکه هرگاه آرزو مىکرد (و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مىريخت)،
شیطان القائاتى در آن مىکرد؛ اما خداوند القائات شيطان را از ميان مىبرد، سپس آيات خود را استحکام مىبخشيد؛ و خداوند
علیم و
حکیم است».
• «وَأَنَا
اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى؛ و من تو را (براى مقام رسالت) برگزيدم؛ اکنون به آنچه بر تو
وحی مىشود، گوش فراده!
کلمه (اخترتک) از مصدر اختیار است و اختیار از کلمه (خیر) گرفته شده، و
حقیقت اختیار این است که فاعلى مثلا در میان چند فعلى که باید حتما یکى از آنها را بر دیگر کارها
ترجیح داده و انجامش دهد مردد شود، آنگاه فاعل تمیز مىدهد به اینکه فلان کار خیر است، پس بنا مىگذارد بر اینکه این کار از دیگر کارها بهتر است؛ پس همان را انجام مىدهد و این بناگذارى، همان اختیار است؛ پس کلمه اختیار همواره باید توأم با غرضى باشد که فاعل از فعلش آن غرض را در نظر گرفته.
و
اختیار خدا
موسی را به تکلم، منظور و غرض الهى بوده ، و آن عبارت است از دادن
نبوت و رسالت، شاهد این معنا جمله (فاستمع لما یوحى) است که (فاء) تفریع نتیجه آن اختیار قلمداد شده، و فهمانده که مشیت الهى بدین تعلق گرفته که فردى از
انسان را وا بدارد، تا
مشقت حمل نبوت و رسالت را تحمل کند، و چون در
علم خدا موسى بهتر از دیگران بوده بدین جهت او را اختیار کرده است .
جمله (و انا اخترتک) به طورى که از سیاق استفاده مىشود از قبیل صدور امر به نبوت و رسالت است، و بنابراین انشاست نه اخبار؛ چون اگر اخبار بود مىفرمود: (و قد اخترتک) بلکه با عین این جمله اختیار
نبوت و رسالت را انشا کرده و آنگاه چون اختیار با انشا آن تحقق یافت، امر به گوش دادن به فرمان وحى را که متضمن رسالت و نبوت اوست بر آن متفرع نموده فرمود (پس به آنچه
وحی مىشود گوش فرا ده).
• «يُرِيدُ اللّهُ أَن
يُخَفِّفَ عَنكُمْ
وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا؛ خدا ميخواهد (با احکام مربوط به
ازدواج با کنيزان و مانند آن،) کار را بر شما سبک کند؛ و انسان، ضعيف آفريده شده؛ (و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او کم است)».
• «إِنَّا
أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ؛ ما آنها را با
خلوص ويژهاى خالص کرديم، و آن يادآورى سراى
آخرت بود»!
• «لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِكَ
يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ؛ براى آنان از بالاى سرشان سايبانهايى از
آتش، و در زير پايشان نيز سايبانهايى از آتش است؛ اين چيزى است که خداوند با آن بندگانش را مىترساند! اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهيزيد»!
• «إِنَّ اللَّهَ
يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ؛ خداوند از کسانى که ايمان آوردهاند
دفاع مىکند؛ خداوند هيچ
خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد»!
بگذار طوائف و قبائل
عرب و یهود و
نصارا و مشرکان شبه جزیره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به
گمان خود نابود کنند؛ ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى
اسلام تا دامنه
قیامت!.
این وعده الهى مخصوص
مؤمنان عصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در برابر مشرکان نبود، حکمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است که ما مصداق الذین آمنوا باشیم که دفاع الهى به دنبال آن حتمى است و تخلفناپذیر، آرى خدا از مؤمنان دفاع مىکند.
و در پایان آیه موضع مشرکان و هممسلکان آنها را در پیشگاه خدا با این عبارت روشن مىسازد (خداوند هیچ خیانتکار کفران کنندهاى را دوست ندارد))! (ان الله لا یحب کل خوان کفور).
همان
ها که براى
خدا شریک قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن لبیک تصریح به نام بت
ها نمودند، و به این ترتیب خیانتشان مسجل است ، همچنین با بردن نام بتها بر قربانی
ها و فراموش کردن نام خدا
کفران نعمتهای الهی نمودند با این حال چگونه ممکن است خداوند این خائنان کفرانکننده را دوست دارد؟.
• «إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ
يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛ پروردگار شما، خداوندى است که آسمان
ها و زمين را در شش روز (= شش دوران) آفريد؛ سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به
تدبیر کار (جهان) پرداخت؛ هيچ
شفاعتکنندهای، جز با
اذن او نيست؛ اين است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنيد! آيا متذکر نمىشويد»؟!
• «لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ
يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛ چشم
ها او را نمىبينند؛ ولى او همه چشم
ها را مىبيند؛ و او بخشنده (انواع نعمت
ها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است».
• «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ
فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا؛ و هنگامى که بخواهيم شهر و ديارى را هلاک کنيم، نخست اوامر خود را براى «مترفين» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان مىداريم، سپس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدت درهم مىکوبيم».
(دمرنا) و (تدمیر)) از ماده (دمار) به معنى هلاکت است.
آیه فوق، هشدارى است به همه مردم باایمان که مراقب باشند،
حکومت خویش را به دست مترفین و ثروتمندان مست
شهوت ندهند و از آنها دنبالهروى نکنند که جامعه آنان را سرانجام به هلاکت و نابودى مىکشانند.
• «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء
وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ بگو: «بارالها! مالک حکومت
ها تويى؛ به هر کس بخواهى، حکومت مىبخشى؛ و از هر کس بخواهى، حکومت را مىگيرى؛ هر کس را بخواهى،
عزت مىدهى؛ و هر که را بخواهى خوار مىکنى. تمام خوبي
ها به دست توست؛ تو بر هر چيزى قادرى».
• «
وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ؛ و آنها را رام ايشان ساختيم، هم مرکب آنان از آن است و هم از آن تغذيه مىکنند».
جمله (ذللناها لهم) اشاره به مسأله مهم رام شدن چهارپایان براى انسان است. این
حیوانات زورمند پرقدرت که گاه بهطور نادر، به فرمان خدا ذللناها را فراموش کرده، سر به عصیان و طغیان برمیدارند، چنان خطرناک میشوند که ده
ها نفر در مقابل آنان عاجز میشوند؛ ولى در حالت عادى گاهى یک قطار شتر را به ریسمانى بسته و به دست کودکى چند ساله مىسپارند و مىبرد هر جا که خاطر خواه اوست!.
به راستى عجیب است، انسان
ها نه قادرند مگسى را بى افرینند، و نه حتى مىتوانند مگسى را رام خویش کنند؛ اما خداوند قادر منان میلیون
ها میلیون چهار پایان مختلف را آفریده و رام انسان
ها ساخته است که دائما در خدمت آناناند.
جمله (فمنها رکوبهم و منها یاکلون) (با توجه به اینکه رکوب صفت مشبه است و به معنى مرکوب یعنى حیوانى که بر آن سوار مى شوند) اشاره به این است که انسانها پاره اى از چهار پایان را به عنوان مرکب انتخاب مىکنند و بعضى را براى تغذیه.
گرچه گوشت همه چهار پایان معمولى از نظر اسلام
حلال است؛ ولى عملا تنها بخشى از آنها براى تغذیه مورد استفاده قرار مىگیرد، فىالمثل گوشت الاغ جز در موارد ضرورت کسى از آن استفاده نمىکند.
البته این در صورتى است که (منها) را در هر دو جمله به معنى (تبعیض) در افراد بگیریم، اما اگر اولى
تبعیض افرادى و دومى تبعیض اجزایى بوده باشد مفهومش این میشود که بعضى از چهار پایان را مرکوب خویش مىسازید و از قسمتى از اجزاى تن آنها تغذیه مىکنند (چراکه استخوان و مانند آن قابل تغذیه نیست).
• «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران
جاهلیت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و
زکات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت کنيد؛ خداوند فقط مىخواهد پليدى و
گناه را از شما
اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».
• «يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ
ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ؛ او اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مىداند؛ و آنها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است
شفاعت نمىکنند؛ و از
ترس او بيمناکاند».
• «وَالْجِبَالَ
أَرْسَاهَا؛ و کوه
ها را ثابت و محکم نمود»!
• «فِي أَيِّ صُورَةٍ مَّا شَاء
رَكَّبَكَ؛ و در هر صورتى که خواست تو را ترکيب نمود».
• «فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ؛ و آنچه را مىخواهد انجام مىدهد»!
• «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ
يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً؛ آيا نديدى کسانى را که خودستايى مىکنند؟! (اين خود ستايي
ها، بىارزش است؛) بلکه خدا هر کس را بخواهد، ستايش مىکند؛ و کمترين ستمى به آنها نخواهد شد».
• «مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ؛ اين در حالى که بر تختهاى صفکشيده در کنار هم تکيه مىزنند، و «
حور العین» را به همسرى آنها درمىآوريم»!
• «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ
وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُوْلَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ و بدانيد رسول خدا در ميان شماست؛ هرگاه در بسيارى از کارها از شما اطاعت کند، به مشقت خواهيد افتاد؛ ولى خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و (به عکس)
کفر و
فسق و گناه را منفورتان قرار داده است؛ کسانى که داراى اين صفاتاند هدايت يافتگاناند»!
• «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ؛ آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمان
ها و زمين است مسخّر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است؟! ولى بعضى از مردم بدون هيچ
دانش و هدايت و کتاب روشنگرى درباره خدا مجادله مىکنند»!
• «
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ؛ خداوند، درخواست آنها را پذيرفت؛ (و فرمود:) من عمل هيچ عملکنندهاى از شما را،
زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم کرد؛ شما همنوعيد، و از جنس يکديگر! آنها که در راه خدا
هجرت کردند، و از خانههاى خود بيرون رانده شدند و در راه من آزار ديدند، و
جنگ کردند و کشته شدند، به يقين گناهانشان را مىبخشم؛ و آنها را در باغهاى بهشتى، که از زير درختانش نهرها جارى است، وارد مىکنم. اين پاداشى است از طرف خداوند؛ و بهترين پاداش
ها نزد پروردگار است».
• «ذَلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوا
وَّاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ؛ اين بهخاطر آن است که رسولان آنها (پيوسته) با دلايل روشن به سراغشان مىآمدند، ولى آنها (از روى
کبر و
غرور) گفتند: «آيا بشرهايى (مثل ما) مىخواهند ما را هدايت کنند؟!» از اين رو کافر شدند و روى برگرداندند؛ و خداوند (از ايمان و طاعتشان) بىنياز بود، و خدا غنى و شايسته ستايش است»!
• «الرَّحْمَنُ عَلَى
الْعَرْشِ اسْتَوَى؛ همان بخشندهاى که بر عرش مسلط است».
((عرش )) در لغت به چیزى مىگویند که داراى سقف است و گاهى به خود سقف و یا تختهاى پایه بلند مانند تختهاى سلاطین نیز عرش اطلاق مىشود. در
داستان (سلیمان)، مىخوانیم: ایکم یاتینى بعرشها: ((کدامیک از شما مىتوانید تخت او (
بلقیس) را براى من حاضر کنید) (نمل - ۳۸).
بدیهى است خداوند نه تختى دارد و نه حکومتى همانند حاکمان بشر، بلکه منظور از (عرش خدا) مجموعه جهان هستى است که تخت
حکومت او محسوب مىشود.
بنابراین (استوى على العرش)، کنایه از تسلط پروردگار و احاطه کامل او نسبت به جهان هستى و نفوذ امر و فرمان و تدبیرش در سراسر عالم است. اصولا کلمه ((عرش) در لغت عرب و ((تخت) در فارسى غالبا کنایه از قدرت مىباشد؛ مثلا مىگوییم فلانکس را از تخت فرو کشیدند؛ یعنى به قدرت و حکومتش پایان دادند، یا در عربى مىگوییم: مثل عرشه (تختش فرو ریخت).
• ««أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ
سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ؛ آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمان
ها و زمين است مسخّر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است؟! ولى بعضى از مردم بدون هيچ دانش و هدايت و
کتاب روشنگرى درباره خدا مجادله مىکنند»!
• «وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ
يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ و آنچه را خدا از آنان (= يهود) به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است که شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نکشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلّط مىسازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است»!
• «إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلاً وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَلَكِنَّ اللّهَ
سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ؛ در آن هنگام که خداوند تعداد آنها را در خواب به تو کم نشان داد؛ و اگر فراوان نشان مىداد، مسلّماً سست مىشديد؛ و (درباره شروع جنگ با آنها) کارتان به
اختلاف مىکشيد؛ ولى خداوند (شما را از شر اينها) سالم نگه داشت؛ خداوند به آنچه درون سينههاست، داناست».
• «وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ
يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ؛ و هرگز مردگان و زندگان يکسان نيستند! خداوند پيام خود را به گوش هر کس بخواهد مىرساند، و تو نمىتوانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفتهاند برسانى»!
• الَّذِي
خَلَقَ فَسَوَّى؛ همان خداوندى که آفريد و منظم کرد».
(سوى) از ماده تسویه به معنى نظام بخشیدن و مرتب نمودن است و مفهوم گستردهاى دارد که تمام نظامات
جهان را شامل مىشود، اعم از نظاماتى که بر منظومه
ها و کواکب
آسمان حاکم است، و یا آنچه بر
مخلوقات زمینى، مخصوصا
انسان از نظر جسم و جان، و اینکه بعضى از مفسران آن را تنها به نظام خاص دست و پا و چشمهاى انسان، و یا راست قامت بودن او تفسیر کردهاند در
حقیقت بیان مصداق محدودى از این مفهوم وسیع است.
• «هُوَ الَّذِي
يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ او کسى است که شما را در خشکى و
دریا سير مىدهد؛ زمانى که در کشتى قرار مىگيريد، و بادهاى موافق آنان را (بهسوى مقصد) حرکت ميدهد و خوشحال مىشوند، ناگهان طوفان شديدى مىوزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مىآيد؛ و گمان مىکنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى
اخلاص مىخوانند که: «اگر ما را از اين
گرفتاری نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود!».
• «إِنَّ اللّهَ
اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ
وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ خداوند از مؤمنان، جان
ها و اموالشان را خريدارى کرده، که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد؛ (به اينگونه که:) در راه خدا پيکار مىکنند، مىکشند و کشته مىشوند؛ اين وعده حقى است بر او، که در
تورات و
انجیل و
قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به دادوستدى که با خدا کردهايد؛ و اين است آن پيروزى بزرگ»!
• «وَلَقَدْ
صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا
الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا؛ ما در اين
قرآن، براى مردم از هر چيز نمونهاى آورديم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بيشتر مردم (در برابر آن، از هر کارى) جز انکار، ابا داشتند»!
(صرفنا) از ماده (تصریف) به معنى تغییر، یا تبدیل و از حالى به حالى کردن آمده است.
(کفور) به معنى انکار
حق است.
• «وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ
اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛ چز افراد
سفیه و نادان، چه کسى از آيين
ابراهیم، (با آن پاکى و درخشندگى،) روىگردان خواهد شد؟! ما او را در اين
جهان برگزيديم؛ و او در جهان ديگر، از صالحان است».
• «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى
وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ؛ ما هم دعاى او را پذيرفتيم، و يحيى را به او بخشيديم؛ و همسرش را (که نازا بود) برايش آماده (باردارى) کرديم؛ چراکه آنان (خاندانى بودند که) همواره در کارهاى خير بهسرعت اقدام مىکردند؛ و در حال بيم و
امید ما را مىخواندند؛ و پيوسته براى ما (خاضع و) خاشع بودند».
• «وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاء
نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ؛ و اينگونه ما به يوسف در سرزمين (
مصر) قدرت داديم، که هر جا مىخواست در آن منزل مىگزيد (و تصرف مىکرد)! ما رحمت خود را به هر کس بخواهيم (و شايسته بدانيم) ميبخشيم؛ و پاداش نيکوکاران را ضايع نمىکنيم»!
• «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن
يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ همان روزى که روى مىگردانيد و فرار مىکنيد؛ اما هيچ پناهگاهى در برابر عذاب خداوند براى شما نيست؛ و هر کس را خداوند (بهخاطر اعمالش) گمراه سازد، هدايتکنندهاى براى او نيست»!
• «قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَينَ؛ بگو: «آيا غير خدا را ولىّ خود انتخاب کنم؟! (خدايى) که آفريننده آسمان
ها و زمين است؛ اوست که روزى مىدهد، و از کسى روزى نمىگيرد.» بگو: «من مأمورم که نخستين مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!».
• «وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا؛ او کسى است که دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مکه کوتاه کرد، بعد از آنکه شما را بر آنها پيروز ساخت؛ و خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست!
• «
وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛ و ابر را بر شما سايبان قرار داديم؛ و «من» (= شيره مخصوص و لذيذ درختان) و «سلوى» (= مرغان مخصوص شبيه کبوتر) را بر شما فرستاديم؛ (و گفتيم:) «از نعمتهاى پاکيزهاى که به شما روزى دادهايم بخوريد!» (ولى شما کفران کرديد!) آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم مىنمودند».
• «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ
لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او کسى است که رسولش را با
هدایت و آيين
حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين
ها غالب گرداند، هرچند مشرکان
کراهت داشته باشند»!
• «
أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ خداوند براى آنها باغهايى از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند بود؛ و اين است رستگارى (و پيروزى) بزرگ»!
در آیه مورد بحث به قسمتى از پاداشهاى اخروى این گروه اشاره کرده، مىگوید:
خداوند باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارد (اعد الله لهم جنات تجرى من تحتها الانهار).
و تأکید مىکند: این نعمت و موهبت
عاریتی و فناپذیر نیست؛ بلکه جاودانه در آن مىمانند (خالدین فیها)؛ و این پیروزى بزرگى است (ذلک الفوز العظیم).
تعبیر به اعد الله لهم (خدا براى آنها آماده ساخته) نشانه اهمیت موضوع و احترامى است که خدا براى این گروه قائل است که از پیش این
مواهب را براى آنان آماده کرده است.
• «ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا
وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ؛ سپس خداوند «سکينه» خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل کرد؛ و لشکرهايى فرستاد که شما نمىديديد؛ و کافران را
مجازات کرد؛ و اين است جزاى کافران»!
• «وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ؛ و آنها را در بهشت (جاويدانش) که اوصاف آن را براى آنان بازگو کرده وارد مىکند».
• «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء
وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ بگو: «بارالها! مالک حکومت
ها تويى؛ به هر کس بخواهى، حکومت مىبخشى؛ و از هر کس بخواهى، حکومت را مىگيرى؛ هر کس را بخواهى، عزت مىدهى؛ و هر که را بخواهى خوار مىکنى. تمام خوبي
ها به دست توست؛ تو بر هر چيزى قادرى».
• «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ؛ ما به تو
کوثر (=
خیر و برکت فراوان) عطا کرديم»!
(کوثر) وصف است که از کثرت گرفته شده، و به معنى
خیر و برکت فراوان است، و به افراد سخاوتمند نیز کوثر گفته مىشود.
در اینکه منظور از
کوثر در اینجا چیست؟ در روایتى آمده است که وقتى این
سوره نازل شد، پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بر فراز منبر رفت و این سوره را
تلاوت فرمود، اصحاب عرض کردند: این چیست که خداوند به تو عطا فرموده؟ گفت: نهرى است در
بهشت، سفیدتر از شیر، و صافتر از قدح (بلور) در دو طرف آن قبههایى از در و یاقوت است ... .
در حدیث دیگرى از
امام صادق (علیه السلام) مىخوانیم که فرمود: کوثر نهرى است در بهشت که خداوند آن را به پیغمبرش در عوض فرزندش (عبدالله که در
حیات او از
دنیا رفت) به او عطا فرمود.
• «ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ
وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا؛ اين فرمان خداست که بر شما نازل کرده؛ و هر کس
تقوای الهی پيشه کند، خداوند گناهانش را مىبخشد و پاداش او را بزرگ مىدارد»!
• «وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌ مُّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ
تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا؛ اگر
فضل و
رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه کنند؛ اما جز خودشان را گمراه نمىکنند؛ و هيچگونه زيانى به تو نمىرسانند. و خداوند،
کتاب و
حکمت بر تو نازل کرد؛ و آنچه را نمىدانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است».
• «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا
نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى؛ ما شما را از آن (= زمين) آفريديم؛ و در آن باز مىگردانيم؛ و بار ديگر (در قيامت) شما را از آن بيرون مىآوريم»!
• «وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ
وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ؛ و (به خاطر بياوريد) هنگامى را که دريا را براى شما شکافتيم؛ و شما را نجات داديم؛ و فرعونيان را غرق ساختيم؛ در حالى که شما تماشا مىکرديد».
ماجراى غرق شدن فرعونیان در دریا و نجات بنىاسرائیل از چنگال آنها در سورههاى متعددى از
قرآن آمده است؛ از جمله
سوره اعراف آیه ۱۳۶ انفال آیه ۵۴ اسراء آیه ۱۰۳ شعراء آیه ۶۳ و ۶۶ زخرف آیه ۵۵ و دخان آیه ۱۷ به بعد.
در این سوره
ها تقریبا همه جزئیات این ماجرا شرح داده شده؛ ولى در
آیه مورد بحث تنها اشارهاى از نظر نعمت و
لطف خداوند به بنىاسرائیل شده، تا آنها را به پذیرش
اسلام، آیین نجات بخش جدید، تشویق کند.
موسى پس از
تبلیغ فراوان و دعوت
فرعون و فرعونیان و ارائه
معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها مأمور مىشود که نیمه شب با بنىاسرائیل از مصر کوچ کند، اما هنگامى که به نزدیک دریا (شط عظیم نیل) مىرسد ناگاه متوجه مىشوند که فرعون و لشگرش آنها را از پشت سر تعقیب مىکنند،
اضطراب و وحشت سراسر وجود بنىاسرائیل را فرا مىگیرد از پیش رو دریا و از پشت سر لشگر نیرومند فرعون که تاب مقاومت با آن را ندارند، در اینجا است که موسى (علیه السلام) مأموریت پیدا مىکند عصا را به
دریا بزند، راههاى متعددى از دل دریا گشوده مىشود، و
جمعیت بنىاسرائیل به
سلامت از دریا مىگذرند، از آن طرف لشگر مخالف که همچنان آنها را تعقیب مىکردند همه به وسط دریا مىرسند، آبها بهم مىپیوندند، و همگى هلاک مىشوند.
جسدهاى مرده لشکریان فرعون روى آبها قرار مىگیرند، و جمعیت بنىاسرائیل با چشم خویش مىبینند که دشمن به چه روزى افتاده است؟.
این حالت اضطراب و وحشت، و آن نجات، هر دو درخور دقت است، که آنها را با هم مقایسه کنند و خدا را شکر گویند.
• «إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ
يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ
الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ؛ پروردگار شما، خداوندى است که آسمان
ها و زمين را در شش روز (= شش دوران) آفريد؛ سپس به تدبير جهان هستى پرداخت؛ با (پرده تاريک)
شب، روز را مىپوشاند؛ و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است؛ و
خورشید و ماه و
ستارگان را آفريد، که مسخر فرمان او هستند. آگاه باشيد که آفرينش و
تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او)ست! پر
برکت (و زوالناپذير) است خداوندى که پروردگار جهانيان است»!
• «
وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا؛ و شبش را تاريک و روزش را
آشکار نمود»!
• «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ
يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ اى کسانى که ايمان آوردهايد! مشرکان ناپاکاند؛ پس نبايد بعد از امسال، نزديک
مسجدالحرام شوند! و اگر از فقر مىترسيد، خداوند هرگاه بخواهد، شما را به کرمش بىنياز مىسازد؛ (و از راه ديگر جبران مىکند؛) خداوند دانا و حکيم است».
• «
وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاء قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاء الَّلاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَن تَقُومُواْ لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا؛ از تو درباره حکم
زنان سؤال مىکنند؛ بگو: «خداوند درباره آنان به شما پاسخ مىدهد: آنچه در
قرآن درباره زنان يتيمى که حقوقشان را به آنها نمىدهيد، و مىخواهيد با آنها
ازدواج کنيد، و نيز آنچه درباره
کودکان [[]] صغير و ناتوان براى شما بيان شده است، (قسمتى از سفارشهاى خداوند در اين زمينه مىباشد؛ و نيز به شما سفارش مىکند که) با يتيمان به
عدالت رفتار کنيد! و آنچه از نيکي
ها انجام مىدهيد؛ خداوند از آن آگاه است (و به شما پاداش شايسته مىدهد)».
• «
وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاء عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ؛ و زمين را شکافتيم و چشمههاى زيادى بيرون فرستاديم؛ و اين دو
آب به اندازه مقدر با هم درآميختند (و درياى وحشتناکى شد)!
• «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا
خَلَقَ اللّهُ ذَلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ
يُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ او کسى است که خورشيد را روشنايى، و ماه را نور قرار داد؛ و براى آن منزلگاههايى مقدر کرد، تا عدد سال
ها و حساب (کارها) را بدانيد؛
خداوند اين را جز به حق نيافريده؛ او آيات (خود را) براى گروهى که اهل دانشاند، شرح مىدهد»!
نخستین آیه مورد بحث اشاره به قسمتهایى از
آیات عظمت خدا در جهان
آفرینش کرده مىگوید: ((او کسى است که خورشید را ضیاء و روشنى و قمر را نور قرار داد)) (هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر نورا).
خورشید با نور عالمگیرش نهتنها بستر موجودات را گرم و روشن مىسازد، بلکه در
تربیت گیاهان و پرورش
حیوانات سهم عمده و اساسى دارد، و اصولا هر حرکت و جنبشى در
کره زمین وجود دارد حتى حرکت بادها و امواج دریاها و جریان رودها و آبشارها - اگر درست دقت کنیم از
برکت نور آفتاب است ، و اگر روزى این اشعه حیاتبخش از کره خاکى ما قطع شود در فاصله کوتاهى تاریکى و
سکوت و
مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
ماه با
نور زیبایش چراغ شبهاى تار ماست، نهتنها شبروان را در بیابان
ها رهبری مىکند، بلکه روشنایى ملائمش براى همه ساکنان
زمین مایه آرامش و نشاط است.
سپس به یکى دیگر از آثار مفید وجود ماه اشاره کرده مى گوید: ((
خداوند براى آن منزلگاههایى مقدر کرد تا شماره سال
ها و حساب زندگى و کار خویش را بدانید)) (و قدره منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب ).
یعنى اگر مىبینید ماه از نخستین شب که هلال باریکى بیش نیست رو به افزایش مىرود تا حدود نیمه ماه و از آن پس تدریجا نقصان مىیابد تا یکى دو روز آخر ماه بعد در تاریکى محاق فرو مىرود و بار دیگر به شکل هلال ظاهر مىگردد، و همان منزلگاههاى پیشین را طى مىکند، این دگرگونى عبث و بیهوده نیست؛ بلکه یک تقویم بسیار دقیق و زنده طبیعى است که
عالم و جاهل مىتوانند آن را بخوانند و حساب
تاریخ کارها و امور زندگى خود را نگهدارند و این اضافه بر نورى است که ماه به ما مىبخشد.
سپس اضافه مىکند این آفرینش و این گردش مهر و ماه سرسرى و از بهر بازیگرى نیست (خداوند آن را نیافریده است مگر به
حق) (ما
خلق الله ذلک الا بالحق).
و در پایان آیه تأکید مىکند که (خدا آیات و نشانههاى خود را براى آنها که مىفهمند و درک مىکنند شرح مىدهد) (یفصل الایات لقوم یعلمون).
اما بیخبران بىبصر چه بسیار از کنار همه این آیات و نشانههاى پروردگار مىگذرند و کمترین چیزى از آن درک نمىکنند.
• «لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ
فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى
وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا؛ (هرگز) افراد باايمانى که بدون بيمارى و ناراحتى، از
جهاد باز نشستند، با مجاهدانى که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، يکسان نيستند! خداوند، مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان (= ترککنندگان جهاد) برترى مهمى بخشيده؛ و به هر يک از اين دو گروه (به نسبت اعمال نيکشان،) خداوند وعده پاداش نيک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظيمى برترى بخشيده است».
• «
فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ؛ ما (حکم واقعى) آن را به سليمان فهمانديم؛ و به هر يک از آنان (شايستگى) داورى، و
علم فراوانى داديم؛ و کوه
ها و پرندگان را با داوود مسخر ساختيم، که (همراه او)
تسبیح (خدا) مىگفتند؛ و ما اين کار را انجام داديم»!
(ففهمناها سلیمان) یعنى علم به حکم اللّه واقعى را به سلیمان هم آموختیم، و این تعبیر با حکم اجتهادى که ظنى بیش نیست، نمىسازد. به علاوه، با اینکه فرمود: ((و به هر یک
حکم و علم دادیم) نیز سازگار نیست؛ چون این تعبیر به ما مىفهماند که حکم داوود هم حکمى علمى بوده، نه حکمى ظنى؛ و اگر جمله مذکور شامل حکم داوود، در این واقعه نمىشد، جا نداشت این جمله را در اینجا ایراد فرماید.
(وَ سخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسبِّحْنَ وَ الطیرَ وَ کنَّا فَعِلِینَ)؛ کلمه ((تسخیر) به معناى رام کردن چیزى است. به طورى که آنچه مىکند، مطابق خواست مسخرکننده باشد. البته این معنا غیر
اجبار و
اکراه و قسر است، براى اینکه در فاعل اجبارى آنچه مىکند خارج از مقتضاى اختیار و طبع اوست، به خلاف
فاعل مسخر شده که آنچه مىکند به مقتضاى
طبع و اختیار خودش است؛ مانند هیزم و
آتش که مسخر آدمى است؛ ولى نمىتوان گفت آدمى هیزم را به سوختن مجبور و مکره ساخته است و همچنین
عمل اجیر و مزدور، که آنچه براى موجر مىکند به اختیار خود مىکند، چیزى که هست به خاطر عقد اجاره مسخر موجر شده است، نه مجبور است، و نه مکره .
از همینجا روشن مىشود که معناى تسخیر کوه
ها، و مرغان با داوود که با او
تسبیح مىکنند، این است که کوه
ها و مرغان که خود فى نفسه تسبیح دارند، تسبیحشان هماهنگ با تسبیح
داوود باشد.
• «ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ؛ بعد او را ميراند و در
قبر پنهان نمود».
• «وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى؛ و همان که اندازهگيرى کرد و
هدایت نمود».
منظور از (تقدیر) همان اندازهگیرى و تعیین برنامههاى حرکت به سوى اهدافى است که موجودات به خاطر آن آفریده شدهاند.
و منظور از (
هدایت) همان
هدایت تکوینی است که به صورت انگیزه
ها و قوانینى که به بر هر موجودى حاکم ساخته (اعم از انگیزههاى درونى و برونى مىباشد.
فىالمثل از یکسو پستان مادر و شیر آن را براى تغذیه طفل آفریده و به مادر
عاطفه شدید مادرى داده و از سوى دیگر در طفل انگیزهاى آفریده که او را به سوى پستان مادر مىکشاند، و این آمادگى و جاذبه دو جانبه در مسیر هدف، در همه موجودات دیده مىشود.
• «قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُم بِالْوَعِيدِ؛ (خداوند) مىگويد: «نزد من
جدال و مخاصمه نکنيد؛ من پيشتر به شما هشدار دادهام (و
اتمام حجت کردهام)»!
• «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ
مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ
مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ
وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ؛ اى مردم! اگر در
رستاخیز شک داريد، (به اين نکته توجه کنيد که:) ما شما را از خاک آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» (= چيزى شبيه گوشت جويده شده)، که بعضى داراى شکل و
خلقت است و بعضى بدون شکل؛ تا براى شما روشن سازيم (که بر هر چيز قادريم)! و جنينهايى را که بخواهيم تا مدت معينى در رحم (مادران) قرار مىدهيم؛ (و آنچه را بخواهيم ساقظ مىکنيم؛) بعد شما را بصورت طفل بيرون مىآوريم؛ سپس هدف اين است که به حد رشد و
بلوغ خويش برسيد. در اين ميان بعضى از شما مىميرند؛ و بعضى آن قدر عمر مىکنند که به بدترين مرحله زندگى (و پيرى) مىرسند؛ آنچنان که بعد از
علم و آگاهى، چيزى نمىدانند! (از سوى ديگر،) زمين را (در فصل زمستان) خشک و مرده مىبينى، اما هنگامى که
آب باران بر آن فرو مىفرستيم، به حرکت درمىآيد و مىرويد؛ و از هر نوع گياهان زيبا مىروياند!
• «وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ
وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا؛ ما او را از طرف راست (کوه) طور فراخوانديم؛ و نجواکنان او را (به خود) نزديک ساختيم».
این آیه اشاره به آغاز رسالت موسى کرده، مىگوید: (ما او را از طرف راست
کوه طور فرا خواندیم) (و نادیناه من جانب الطور الایمن).
در آن شب تاریک و پر وحشتى که با همسرش از بیابانهاى (مدین) گذشته و به سوى
مصر در حرکت بود، به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرماى شدیدى شد و به دنبال شعله آتشى در حرکت بود، ناگهان برقى از دور درخشید و ندایى برخاست و به
موسی (علیه السلام) فرمان رسالت داده شد، و این بزرگترین افتخار و شیرین ترین لحظه در
عمر او بود.
علاوه بر این (ما او را نزدیک ساختیم و با او سخن گفتیم) (و قربناه نجیا).
نداى الهى موهبتى بود و
تکلم با او موهبت دیگر.
• «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً
بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ خداوند، (با ايجادِ نظامِ واحدِ جهانِ هستى،) گواهى مىدهد که معبودى جز او نيست؛ و
فرشتگان و صاحبان
دانش، (هر کدام به گونهاى بر اين مطلب،) گواهى مىدهند؛ در حالى که (خداوند در تمام
عالم) قيام به
عدالت دارد؛ معبودى جز او نيست، که هم توانا و هم حکيم است».
• «
وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛ ما آنها را به دوازده گروه - که هر يک شاخهاى (از دودمان اسرائيل) بود - تقسيم کرديم. و هنگامى که قوم موسى (در بيابان) از او تقاضاى آب کردند، به او
وحی فرستاديم که: «عصاى خود را بر سنگ بزن!» ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون جست؛ آنچنان که هر گروه، چشمه و آبشخور خود را مىشناخت. و ابر را بر سر آنها سايبان ساختيم؛ و بر آنها «مَن» و «سَلوى» فرستاديم؛ (و به آنان گفتيم:) از روزيهاى پاکيزهاى که به شما دادهايم، بخوريد! (و شکر خدا را بجا آوريد! آنها نافرمانى و ستم کردند؛ ولى) به ما ستم نکردند، لکن به خودشان ستم مىنمودند».
• «
وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ؛ و ما دل
ها و چشمهاى آنها را واژگونه مىسازيم؛ (آرى آنها ايمان نمىآورند) همانگونه که در آغاز، به آن ايمان نياوردند! و آنان را در حال طغيان و سرکشى، به خود وامىگذاريم تا سرگردان شوند»!
• «وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى؛ و اينکه اوست که بىنياز کرد و سرمايه باقى بخشيد.
(اقنى) از ماده (قنیه) (بر وزن جزیه) به معنى
اموال و سرمایههایى است که
انسان ذخیره مىکند.
بنابراین (اغنى) به معنى رفع نیازمندیهاى فعلى است، (واقنى) به معنى اعطاى مواهب ذخیره است که در امور مادى همچون باغ و املاک و مانند آن است،
و در امور معنوى همچون
رضا و خشنودى خداست که بزرگترین سرمایه جاودانى محسوب مىشود.
در اینجا تفسیر دیگرى است که اقنى را نقطه مقابل اغنى قرار مىدهد؛ یعنى غنى و
فقر در دست قدرت اوست.
• «وَلاَ تَقْعُدُواْ بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُواْ إِذْ كُنتُمْ قَلِيلاً
فَكَثَّرَكُمْ وَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ؛ و بر سر هر راه ننشينيد که (مردم با ايمان را) تهديد کنيد و
مؤمنان را از راه خدا باز داريد، و با (القاى شبهات،) آن را کج و معوج نشان دهيد! و به خاطر بياوريد زمانى را که اندک بوديد، و او شما را فزونى داد! و بنگريد سرانجام مفسدان چگونه بود!
• «فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ
فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى
آزمایش، اکرام مىکند و نعمت مىبخشد (مغرور مىشود و) مىگويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است!».
• «قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي
كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إَلاَّ قَلِيلاً؛ (سپس) گفت: «به من بگو، اين کسى را که بر من برترى دادهاى (به چه دليل بوده است؟) اگر مرا تا
روز قیامت زنده بگذارى، همه فرزندانش را، جز عده کمى، گمراه و ريشهکن خواهم ساخت!».
کاف در کلمه (ارایتک) زائده است، و هیچ محلى از
اعراب ندارد، فقط معناى خطاب را مىرساند؛ چنانچه در اسمای اشاره این کار را مىکند، و مراد شیطان از اینکه گفت: (الّذى کرمت على)
آدم (علیه السلام) است، برترى دادن آدم بر
ابلیس همان است که خداى تعالى اورا وادار کرد که تا بر او سجده کند، وچون نکرد از درگاه خودش براند.
و از همینجا روشن مىشود که ابلیس از دستور
سجده کردن بر آدم همین تفضیل را فهمیده چنانچه از کلام
ملائکه در پاسخ خداى تعالى که گفتند: (آیا در زمین
خلقى قرار مىدهى که
فساد و خونریزى کنند (فهمید که
خلق آینده نیز
گناه مىتوانند بکنند، و لذا جرأت و جسارت به خرج داده، تصمیم گرفت ذریه آدم را اغوا کند، و در تفسیر آیه (اءتجعل من یفسد...) (
سوره بقره، آیه ۳۰) مطالبى که نافع باشد، گذشت.
• «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ
لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ؛ خداوند، درخواست آنها را پذيرفت؛ (و فرمود:) من عمل هيچ عملکنندهاى از شما را،
زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم کرد؛ شما همنوعيد، و از جنس يکديگر! آنها که در راه خدا
هجرت کردند، و از خانههاى خود بيرون رانده شدند و در راه من آزار ديدند، و
جنگ کردند و کشته شدند، بهيقين گناهانشان را مىبخشم؛ و آنها را در باغهاى بهشتى، که از زير درختانش نهرها جارى است، وارد مىکنم. اين پاداشى است از طرف خداوند؛ و بهترين پاداش
ها نزد پروردگار است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۳۴۱، برگرفته از مقاله «اسما و صفات انتزاعی».