تهذیب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسان سه ساحت وجودی دارد. هویت طبیعی و حیوانی، هویت عقلانی و انسانی و هویت الهی و عرفانی.
انسان ابتدا یک موجود طبیعی است و حیوانیت بالفعل دارد و باید برای رسیدن به
کمال خودسازی کند؛ یعنی از نفسانیت به سوی احیای
عقل و انسانیت و سپس تقویت بعد عرفانی و هویت الهی خویش مهاجرت نماید. بنابراین
خودسازی باعث میشود که انسان از حیوانیت خارج، و با
علم و
تفکر عقل خود را کامل و در یک مرحله بالاتر پس از تکمیل کمال انسانی و عقلانی به وادی
عشق و
عرفان قدم بگذارد و به کمال نهایی خود که هویت الهی است، برسد.
«
خودسازی» به معنای شناخت معارف، ایجاد ملکات و انجام افعالی است که کمالِ شناخته شده برای «خود» را پدید میآورند.
درک ما از خودسازی، وابستگی کامل به شناخت ما از
ماهیتِ «خود» و کمال مطلوب آن دارد؛ پس
خودشناسی مقدمه اجتنابناپذیر خودسازی است. «خود» آن چنان که با کمک درونبینی شناخته شد، موجودی است با مجموعهای از تواناییها و گرایشها که کمال آن
قرب خداوند است. این کمال از طریق اصلاح روابط مختلف
انسان به دست میآید. بنابراین، خودسازی مجموعه اعمالی است که برای اصلاح روابط خود انجام میدهیم تا به قرب خداوند نایل شویم. دستهای از این اعمال، کسب شناختهای ضروری برای تقرب به خداوند است و دستهای دیگر، عمل به وظایف اخلاقی و
تکالیف شرعی است. در این قسمت، مراحل و روشهای عام خودسازی را مطرح خواهیم کرد.
اهمیت خودسازی امری واضح است، زیرا
غایت خودسازی،
نجات از هلاکت و
توفیق به قرب خداوند است. هر انسان خردمندی که به خداوند و
جهان آخرت،
اعتقاد دارد و
رستگاری انسان را به درستی عقاید و نیکی اعمال و ملکات او میداند،
حکم میکند که تلاش برای رستگاری، یگانهکاری است که شایسته است همه زندگی
وقف آن شود. نجات از
عذاب آخرت، جز با خودسازی و تسلط بر خویشتن امکانپذیر نیست.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند: «من ملک نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتهی و اذا غضب حرّم الله جسده علی النار؛
کسی که چون نفسش روی میآورد و چون میگریزد و چون
شهوت مییابد و چون
خشم میگیرد مالک آن است، (و بر آن تسلط دارد) خداوند بدن او را بر
آتش،
حرام میکند.»
چیرگی بر نفس کار آسانی نیست. باید با نفس چون
دشمن مجاهده کرد: «و اجعَلْ نَفْسَکَ عَدُوّاً تُجاهِدُه؛
نفست را چون دشمنی شمار که با آن
جنگ میکنی.»
نفس، دشمنترین دشمنان است، پس باید هوشیار و آماده در برابرش ایستاد: «اَعْدی عَدُوِّّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْکَ»
نفس دشمن بزرگ انسان است، زیرا
فریب بزرگترین دشمن و زیرکترین دشمن را خورده است. او همنشین و عامل
شیطان و دشمن خانگی ماست:
«اُوصیکُم بِتَقْوَی اللهِ الَّذی اَعْذَر بما اَنْذَر وَ احْتَجَّ بِما نَهَجَ و حَذَّرَکُم عَدُوّاً نَفَذَ فی الصُّدُورِ خَفِیّاً و نَفَثَ فی الاذان نَجیّاً فَاَضَلّ و اَرْدی، وَ وَعَدَ فَمَنّی، وَ زَیَّنَ سَیِئاتِ الْجَرائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقاتِ الْعَظائِمِ، حَتّی اِذا اسْتَدْرَجَ قَرینَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهینَتَهُ اَنْکَرَ ما زَیَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ ما هَوَّنَ وَ حَذَّرَ ما امَّن؛
شما را به تقوای الهی توصیه میکنم، که با بیمهایی که داده جای عذری نگذارده و با راهی که پیش پا نهاده
حجت را تمام کرده و شما را از دشمنی بیم داد که پنهانی در سینهها راه یافته، و رازگویان در گوشها میدمد تا آدمی را
گمراه کند و تباه سازد و
وعده دهد و او را به دام
هوس اندازد. زشتی
گناهان را در دیده او بیاراید و گناهان بزرگ را کوچک نماید (نشان دهد)؛ هنگامی که همنشین خود را فریب داد (نفس انسان را فریب داد) و راه گریز را بر او بست، ناگاه آنچه را آراسته بود منکر شد و آنچه را کوچک نموده بود بزرگ داشت و از انجام آنچه ایمنی داده بود بر حذر داشت.»
بیجهت نیست که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
جهاد نفس را جهاد اکبر خوانده و فاتحان نبرد نظامی را به نبرد بزرگ با نفس فراخوانده است.
خودسازی به عنوان یک
فریضه عقلی در همه ادوار زندگی
واجب است و در هیچ لحظهای از عمر نباید آن را ترک گفت؛ زیرا
وعید پروردگار وحشتناک و وعدههای
نعیم او بسیار بزرگ است. سهولت خودسازی، در همه دورانهای زندگی به یکاندازه نیست. کسی که دوران جوانی را سپری کرده و در میانسالی به گناهِ
غفلت خو کرده، به دشواری میتواند کام خود را از لذات
حرام محروم سازد. دشوارتر اینکه، خروج او از غفلت کار آسانی نیست و چون غافل است درد خود را نمیداند تا به
درمان آن روی آورد. حتی اگر غفلت او را رها کند، توان او در ساختن حال و آینده اندک شده و نمیتواند به راحتی با گذشته خود
وداع نماید.
این دشواری را هم
عقل گواهی میدهد و هم تجارب مربیان
اخلاق و هادیان طریق
رستگاری آن را تایید میکند.
روایات نیز به ما
اطمینان میدهند که دوره
نوجوانی و
جوانی بهترین سالهای خودسازی است.
گواهی عقل به دشوار بودن خودسازی پس از دوره جوانی و سهل بودن آن در دوره نوجوانی و جوانی، از آنروست که خودسازی متوقف بر شناخت،
ایمان و عمل است. و آموختن در سنین پایین آسانتر است. همچنین ایمان در
قلب سالم وارد میشود و قلب نوجوان
سالمتر و آمادهتر است. عمل نیز نیازمند تکرار و تمرین برای پیدایش عادات صحیح است و یافتن مهارت عملی در دوران بعد از جوانی، به آسانی تحصیل نمیشود.
تجارب مربیان اخلاق و مهذّبان نفوس را از زبان نفس مهذّب و روح قدسی
امام خمینی ـ(قدسسرّه)ـ میشنویم:
شما تا جوان هستید میتوانید کاری انجام دهید، تا نیرو و
اراده جوانی دارید میتوانید هواهای نفسانی، مشتهیات دنیایی و خواستههای حیوانی را از خود دور سازید؛ ولی اگر در جوانی به فکر
اصلاح و ساختن خود نباشید دیگر در پیری کار از کار گذشته است. تا جوانید کاری کنید. نگذارید
پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و
ملکوتی است و انگیزههای فساد در آن ضعیف میباشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشه
گناه در قلب قویتر و محکمتر میگردد تا جایی که کندن آن از دل ممکن نیست.
از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است: «مَنْ تَعَلَّمَ فی شَبابِهِ کان بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فی الْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ کَبیرٌ کانَ بِمَنْزِلَةِ الکِتابِ علی وَجْهِ الْماءِ؛
کسی که در جوانی بیاموزد) علم او (همچون نقش زده بر سنگ) ماندگار (است و کسی که در حالی که پیر است بیاموزد) علم او (همچون نوشته بر
آب است.»
این
روایت بیان میکند که کسب
معارف در جوانی آسانتر و ماندگارتر است. از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) روایت شده است:
«اوصیکم بالشبان خیراً فانهم ارق افئدة ان الله بعثنی بشیراً و نذیراً فحالفنی الشبان و خالفنی الشیوخ. ثم قرا: «فَطالَ عَلَیْهِمُ الْاَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛
شما را به نیکی درباره جوانان سفارش میکنم، زیرا آنان قلب نرمتری دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را نوید و
انذار دهم پس جوانان با من
پیمان بستند، ولی پیران با من مخالفت کردند. سپس این
آیه را
قرائت فرمود: زمان طولانی بر آنها گذشت و دلهایشان سخت گردید.»
این روایت به نرمی دل جوانان تاکید میکند، هر چه قلب نرمتر باشد، پذیرش ایمان سهلتر است. از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است:
«مَنْ قَرَاَ الْقُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤْمِنٌ اِخْتَلَطَ الْقُرآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمهِ؛
کسی که
قرآن را در جوانی قرائت کند، قرآن با گوشت و
خون او آمیخته میشود.»
این تاثیر ناشی از آمادگی روحی و صفای دل جوان است.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) خطاب به
فرزند خود میفرمایند:
«و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لُبُّک؛
و دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن کشت کنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت سرگرم چیزهای دیگر شود.»
امام علی (علیه
السّلام) در این نامه پذیرندگی و صفای دل جوان و آمادگی عقل او را مورد توجه قرار داده و اقدام به
تربیت را در این سنین مؤثرتر دانسته است.
درباره مراحل خودسازی،
عارفان مسلمان منازلی را شناسایی و معرفی کردهاند. مراحل گوناگون خودسازی را عارفان «مراحل سلوک» مینامند و در آثار مختلف عرفانی از حدود سی تا صد مرحله را ذکر کردهاند و برخی از آنان این مراحل پرشمار را در چهار مرحله کلی تقسیم کردهاند:
نخست: پیراستن باطن از
رذایل نفسانی و خارج شدن از
اطاعت شهوت و
غضب؛ این مرحله را
تخلیه خواندهاند.
دوم: مطابق ساختن اعمال و ظواهر خود با
آداب شرعی، یعنی انجام دادن
واجبات و ترک
محرمات و عمل به
مستحبات و ترک
مکروهات؛ این مرحله را تجلیه (جلا دادن) نامیدهاند.
سوم: آراستن باطن به فضایل و کمالات معنوی و تخلق به اخلاق و صفات الهی؛ این مرحله را تحلیه (آراستن) میگویند.
چهارم: فانی شدن
روح از خودی در
شهود حق؛ این مرحله را فنا مینامند و آخرین منزل
سلوک است.
هر یک از این منازل چهارگانه، در درون خود مراحل و منازلی دارد که شرح آنها نیازمند مقدماتی درباره معانی مصطلحات عرفانی است و از حدود این نوشته خارج است.
برای پیمودن هر یک از مراحل خودسازی، پیش از هر چیز آگاهی و زایل شدن
غفلت لازم است.
انسان بیدار، میتواند در مبدا و
معاد خویش
اندیشه کند و نواقص عمل خویش را در مقایسه با مقصدش دریابد. پس هر کس بیاندیشد و اعمالی را که انجام داده با هدف خلقتش معارض یابد، باید
عزم کند سمت و سوی حرکتش را به سوی مقصد حقیقی متوجه سازد و سپس به اقدام روی آورد.
برای آنکه اقدام او نیز مؤثر باشد و با توفیق قرین گردد، نخست باید با خود
شرط کند اعمال نادرست گذشته را ترک کند و اعمال خود را با فرمان خداوند مطابق ساخته و بکوشد
نیت خود را خالص نماید. او باید این شرط را در یاد خود نگاه دارد و با هر عملی که در طی روز انجام میدهد، این شرط را در درون خود متذکر گردد و مراقب باشد از شرط خود تجاوز نکند. مراقبت او از وفاداری به شرط، از آن روست که خداوند را رقیب و
شاهد میداند و معتقد است خداوند
تجاوز از شرط را میبیند. برای آنکه از این رقیب همیشه حاضر
حیا کند و از شرط خود تخطی ننماید، همواره به یاد میآورد که خداوند منعم بزرگی است که همتای عظمت او در جهان نیست و او همه چیز را میبیند و اگر منعم بودن خداوند عظمت و حضور خدا را در دل و خاطر داشته باشد از
معصیت او حیا خواهد کرد. برای حفظ این یاد، او باید نعمتهای خدا را به یاد آورد و با خود زمزمه کند: «اَ لَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ اللَّهَ یَری»،
و «اِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً». .
او باید پس از مراقبت کافی، در پایان هر روز به محاسبه بپردازد و عمل خود را با شرطهایش مقایسه کند. محاسبه موجب شناخت کاستیهای گذشته میشود و چون با یادآوریِ محاسبه دقیق خداوند همراه شود، منشا تحکیم عزم و قرار دادن شروط تازه خواهد شد.
به هنگام محاسبه، باید بر هر توفیقی
شکرگزاری کرد و به خاطر هر خطایی
استغفار نمود و برای آنکه نتیجه محاسبه، دستاویز
شیطان برای فریفتن انسان نگردد، باید از
یاس و ناامیدی
پرهیز کرد و با محاسبه هر چه دقیقتر راه را بر
عجب و
غرور بست. محاسبه دقیق وقتی ممکن میشود که به یاد محاسبه دقیق
قیامت باشیم و این آیات الهی را در خاطر آوریم که:
«یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا احْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛.
روزی که خداوند همه آنان را بر میانگیزد و به آنچه کردهاند آگاهشان میگرداند. خدا (کارهایشان را) برشمرده است و حال آنکه آنها آن را فراموش کردهاند و خدا بر هر چیزی گواه است.»
«یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ اَشْتاتاً لِیُرَوْا اَعْمالَهُمْ ـفَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُـ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ .
آن روز مردم به صورت گروههای پراکنده (از قبرها) خارج میشوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود -پس هر کس هم وزن ذرهای نیکی کند (نتیجه) آن را خواهد دید- و هر که هم وزن ذرهای بدی کند (نتیجه) آن را خواهد دید.»
و به فرمان خداوند گوش دهیم که: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ؛.
ای کسانی که
ایمان آوردهاید از خدا پروا دارید و هر کسی باید بنگرد که برای فردا چه پیش فرستاده است.»
و این سفارش
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به یاد آوریم که: «عبادَ الله زنوا انفسکم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا و تنفَّسُوا قبل ضیق الخناق. و انقادوا قبلَ عنف السیاق و اعلموا انه من لم یعن علی نفسه حتی یکون له منها واعظ و زاجرٌ لم یکن له من غیرها زاجرٌ و لا واعظٌ؛
بندگان خدا! (کردار و گفتار) خود را بسنجید پیش از آنکه (کارهای) شما را بسنجند، و حساب نفس خود را برسید پیش از آنکه به حسابتان برسند. (فرصت را
غنیمت دانید) پیش از آنکه مرگ گلویتان را بگیرد و نفس کشیدن نتوانید، فرمانبردار شوید پیش از آنکه فرمانبرتان سازند و بدانید آنکه نتواند خود را پند دهد تا از
گناه بازدارد، دیگری پنددهنده و بازدارنده او از گناه نخواهد بود.»
محاسبه کارهای هر روز کارنامهای است که بنده را به وضعیت خود آگاه میسازد و تکالیف روز بعد را مشخص میکند. چنین شناختی از وضعیت، برای سالک هر طریقی لازم است. از همین روست که ائمه هدی که راهنمایان حقیقی طریق رستگاری هستند، بر این امر سفارش اکید دارند. امام کاظم (علیه
السّلام) میفرمایند:
«لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلُّ یَوْمٍ فَاِنْ عَمِلَ حَسَناً اِسْتَزادَ اللهَ تعالی وَ اِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اِسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَ تابَ اِلَیهِ؛
از ما نیست کسی که هر روز (اعمال) خود را محاسبه نکند، تا اگر عمل نیکی انجام داد از خداوند افزونی آن طلبد و چون گناهی کرد از خداوند
آمرزش خواهد و
توبه نماید.»
پس از محاسبه ممکن است معلوم گردد تخلف از
شرط به دو شکل صورت گرفته باشد: نخست انجام فعلی که ترک آن شرط شده بود و یا ترک فعلی که انجام آن شرط شده بود.
در صورت اول باید
نفس را
کیفر کرد و در کیفر نفس کوتاهی روا نیست؛ زیرا ممکن است
معصیت و بدکاری به تدریج عادی شود و نفس از آن پرهیز نکند. این کیفر باید مطابق دستورات
شرع باشد و با شرایط
انسان و ظرفیتهای جسمی و روحی فرد تناسب داشته باشد.
در صورت دوم، یعنی ترک چیزی که انجام آن شرط شده بود، باید اعمالی از
عبادات و طاعات را بر خود تحمیل کند، تا مانند جریمهای او را وادار نماید
پیمان و شرط خود را رعایت نماید. در هر صورت چون با تخلف از شرط روبرو شده است، باید نفس خود را ملامت کند و او را
توبیخ نماید. که شاید این ملامت در او کارگر باشد و او را به مراعات شرط وادارد و مقدمهای باشد که
نفس لوّامه را به
نفس مطمئنه بدل سازد. موعظه کردنِ خود کاری بسیار سودمند است، زیرا موعظهگر و موعظهشونده هیچ چیز پنهانی از هم ندارند؛ در موعظه کننده
شبهه ریا و بدخواهی نیست و موعظهشونده نیز گریزی از دل سپردن به سخن موعظهگر ندارد. هیچ یک از این دو نمیتوانند خود و یا طرف مقابل خود را
فریب دهند. بنابراین
موعظه خوب، مؤثرترین موعظه خواهد بود و در واقع شرط تاثیر هر موعظهکننده دیگری در ما، این است که خود، واعظ خویش باشیم.
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود:
«مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظاً فَاِنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَنْ تُغْنی عَنْهُ شَیئاً؛
کسی که خدا برایش پنددهندهای از خودش قرار ندهد پندهای مردم برایش ثمری ندارد.»
پیامبران چه میآموختند و بر چه معیارهایی تزکیه شدند و به تهذیب نفوس انسانی پرداختند؟
اصول
تعلیم و
تربیت پیامبران و اساس
تزکیه و
تهذیب در مکتب
انبیا، وحی است. این برنامه، دستورالعمل و خط مشی همه پیامبران و امتهای آنان است.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر پایه استوار
وحی و بر مبنای اوامر و نواهی
حق -تبارک و تعالیـ و در چهارچوب
شریعت ثابت
اسلام ، آموزش دید و خود را مهذب ساخت و به
کمال ممکن انسانی و صفات کریمه و اخلاق فاضله دست یافت و از سوی پروردگار جهانیان به خطاب والای «وانک لعلی خلق عظیم؛
قطعاً تو بر خلق و خوی عظیم هستی»، مشرف شد.
مورخان و سیرهنگاران، درباره خلق عظیم پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) و منشأ آن نوشتهاند که از برخی همسران آن حضرت سؤال شد. او در پاسخ گفت: «کان خلقه القرآن یرضی برضاه و یسخط بسخطه؛
یعنی خلق و خوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) قرآن بود، راضی به رضای او و ناخشنود به ناخشنودی او بود.»
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) در حدیثی که فریقین آن را
روایت کردهاند فرمود: «بعث لاتمم مکارم اخلاق؛
یعنی، من برای تکمیل اخلاق کریمه، برانگیخته شدهام.»
قریب به این مضمون را
شیخ طوسی از
علی (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: «سمعت النبی یقول: بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها».
رسول خدا در این روایت،
فلسفه بعثت و رمز
نبوت خود را تتمیم و تکمیل
مکارم اخلاق دانسته است و تردیدناپذیر است که مکارم اخلاق و معالی آداب، جز آنچه در شرع انور و
کلام خدا و یا در
سنت رسول الله که هر دو وحیاند، چیز دیگری نیست:
«وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا؛
یعنی: آنچه را رسول برای شما آورده بگیرید و از آنچه
نهی و منع کرده است، خودداری کنید».
واژه
تزکیه و مشتقات آن و موضوع تعلیم
کتاب و
حکمت، در آیههای فراوانی از
قرآن کریم ذکر شده و حدوداً بیست و هشت بار معنای اصطلاحی تزکیه مطرح شده است و با مراجعه محققانه به
تفاسیر آن سلسله
آیات، معلوم میشود که مراد از کتاب و حکمت چیست، و تزکیه و تهذیب بر چه اساس و با کدام برنامه، تحقق مییابد.
ما، نخست به ترتیب سورهها، آیههای مربوط را مطرح میکنیم و نمونهای از نظرات تفسیری مفسران و صاحبنظران را باز میگوییم و در نهایت با یک جمعبندی و استنتاج منطقی مقال را به پایان میبریم و از خداوند متعال،
توفیق رشاد و
سداد میطلبیم.
در اینجا چند آیه از قرآن را بیان میکنیم:
ـ «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِكَ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَیزَكِّیهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ؛
پروردگارا برانگیز در میان ایشان رسولی از خود ایشان که آیات تو را بر ایشان
تلاوت کند و کتاب و حکمت بیاموزدشان و تزکیهشان نماید که تو عزیز و حکیم هستی».
ـ «كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولا مِنْكُمْ یتْلُو عَلَیكُمْ آیاتِنَا وَیزَكِّیكُمْ وَیعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَیعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛
همچنان که در میان شما از خودتان رسولی فرستادیم که آیات ما را بر شما تلاوت میکند و تزکیهتان مینماید و کتاب و حکمت برایتان میآموزد. و دیگر چیزهایی که نمیتوانستید آنها را بدانید، به شما یاد میدهد».
ـ «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
البته
خداوند بر
مؤمنان احسان کرد و
منت نهاد آن هنگام که در میان ایشان، رسولی از خودشان برانگیخت که آیات الهی برایشان تلاوت میکند و تزکیهشان میفرماید و کتاب و حکمت میآموزدشان که قبلا در
گمراهی آشکار به سر میبرند».
ـ «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیینَ رَسُولا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
او، خدایی است که در میان امیان رسولی از خود ایشان برانگیخت که آیات الهی بر آنان میخواند و تزکیهشان میکند و کتاب و
حکمت میآموزد شأن که بیشتر در گمراهی آشکاری بودند».
این چهار آیه از سورههای مختلف، تقریباً مضمون واحدی دارند و اجمالاً رمز
بعثت را، تلاوت و
تعلیم کتاب و حکمت و
تزکیه نفوس انسانی میدانند.
اینک نظرات برخی مفسران را یادآور میشویم.
شیخ طبرسی مینویسد: آنچه بر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وحی میشود، آن را بر مردم میخواند و
کتاب یعنی
قرآن، و حکمت یعنی
شریعت و
احکام، به ایشان میآموزد و مردمان را از آلودگی و پلیدی
شرک، تزکیه و
تطهیر میکند.
این چهار آیه که متضمن
تلاوت آیات، تعلیم کتاب و قرآن و آموزش حکمت و
سنت و تزکیه بر آن اساس است، مشخص میکند که پایه تعلیم و تزکیه برای
رسول خدا و دیگر بندگان و افراد امت
مسلمان،
قرآن کریم و آموختههای آن است.
اکنون چند آیه از قرآن را بیان میکنیم:
ـ«أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِیةً بِغَیرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیئًا نُكْرًا»؛
«آیا نفس پاک و
انسان بیگناهی را بیآنکه او کسی را کشته باشد، کشتی، قطعاً کار ناشناخته و بدی کردی».
ـ «فَأَرَدْنَا أَنْ یبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا؛
ما میخواستیم، پروردگار ایشان، به جای آن پسر بچه، فرزندی بهتر، پاکتر، صالحتر و مهربانتر به آنان عوض دهد».
ـ «قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لأهَبَ لَكِ غُلامًا زَكِیا؛
گفت: من فرستاده پروردگار توام؛ (آمدهام) تا پسر پاکیزهاى به تو ببخشم!».
ـ «وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِیا؛
من، فرستاده پروردگار تو هستم تا
پسر بچهای پاک و پاکیزه به تو بخشم، و او (
یحیی) رحمتی بود از سوی ما و نمونهای از پاکی و رشد و بالندگی و انسانی پارسا بود».
این چهار آیه هم، مضمونی هماهنگ و واحد دارند و در زمینه پاکی وارستگی یحیی (علیه
السلام) و پاکی هر انسان در اصل، سخن میگویند.
طعام پاک و
حلال و ارتباط آن با نفس زکی و زاکی:
«فَلْینْظُرْ أَیهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْیأْتِكُمْ...»؛
«ببیند چه طعامی پاکیزهتر از آن بیاورد».
نظرات مفسران در
تفسیر این آیه نیز کاملاً مجسم و هماهنگ است:
طبرسی واژه «ازکی» را معنی میکند، به: پاکتر، حلالتر بیشتر و
ارزانتر و یا حلالتر از حیث
ذبح.
آلوسی مینویسد: ازکی از
زکات است و آن در اصل به معنای
رشد و نمو و زیادت و فزونی است و آن، گاهی معنوی اخروی است.
استاد طباطبایی مینویسد: زکات طعام،
طیب و پاک بودن آنست و برخی گفتهاند مراد حلال بودن آن است و به کارگیری افعل تفضیل، احتمال نخست را تقویت میکند.
با ملاحظه اینکه ازکی، افعال تفضیل از زکوة است و تأثیر طعام پاک و حلال برای آحاد بشر
آشکار است، همچنان طعام فراوان و
ارزان در
سلامت جامعه و رویش صالح آحاد بشر تأثیر مستقیم دارد، ارتباط این آیه، با دیگر آیات که در آنها از
تزکیه نفس و وارستگی
انسان،
محبت به میان آمده، روشن میشود و جای
تردید نیست که طعام
حرام، پلید و
مردار، کم و گران در مجموع، موجبات
انحطاط فرد و جامعه را فراهم میکند و مجتمع بشری را با مشکلات اخلاقی، تربیتی و غیر آن مواجه میسازد.
«اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى»؛
به سوی
فرعون برو که او طغیان و گردنکشی کرده است و بگو آیا میخواهی پاکیزه شوی و از
گناه استکبار و خودبرتربینی، پیراسته گردی و وارهی.
در این آیه، از تزکی و پاکی سخن به میان آمده، آن هم در رابطه با
طغیان و سرکشی نفس. بدیهی است که اگر طغیان نفس، نتیجه نبودن تزکیه باشد، پس در صورت تزکیه، نفس آرام خواهد بود و این نکتهای است، که در ارتباط با بحث کلی
تزکیه و
تعلیم و پاکی انسان از آلودگیهای
گناه و
کفر و
شرک در پرتو
علم و آگاهی میتواند مطرح باشد.
علامه طباطبایی میگوید:
مراد از تزکی، پاکی و دوری از آلودگی طغیان و سرکشی است.
طبرسی مینویسد: طغیان یعنی
علو و برتریجویی و
تجاوز از حد در تمرد و
فساد؛ و مقصود از تزکی در آیه، آن است که او با
توحید و
اقرار به
شهادت توحیدی،
مسلمان شود و
صالح و پاک گردد.
پس تزکی و پاکی که در آیه، مورد بحث است و انتظار
موسی از فرعون همان بوده است، چیزی است که اصولاً همه
پیامبران از جمله خاتم
انبیا نسبت به آحاد بشر و جوامع انسانی، هدف دارند و آن دوری از
گناه و وارستگی از همه آلودگیهای اخلاقی و رفتاری است.
ـ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى؛
رستگار شد آن که تزکیه کرد».
ـ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا؛
قطعا رستگار شد آن کس که
نفس خود را تزکیه کرد و زیان دید آن کس که نفس را آلوده ساخت».
به نظر برخی از مفسران میپردازیم:
امام فخر رازی تزکی را به معنای
طهارت و پاکی گرفته و یا آن را از زکاة به معنای رشد نمو دانسته است.
استاد
علامه طباطبایی مینویسد:
«التزکی هو التطهیر و المراد به التطهیر من الواث التعلقات الدنیویه الصارفة عن الاخرة بدلیل قوله تعالی: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا؛
«تزکی یعنی: پاکیزگی و وارستگی از آلودگی علایق دنیوی که انسان را از
آخرت و
حیات اصلی، باز میدارد و ما این معنی را از دنباله این
سوره که فرمود: بلکه شما حیات دنیوی را بر میگزینید، استفاده کردیم».
به گفته
راغب اصفهانی:
تقوا عبارت است از
حفظ و نگهبانی نفس از آنچه بیم خطر ازآن هست. و مراد از
الهام فجور و
تقوا،
عقل عملی است که از کمال نفس آدمی، نشات مییابد و مراد از زکات،
رشد و رویش صالح و شایسته و با
برکت است.
نفس آدمی ملهم و ممیز است برحسب
فطرت و
آفرینش. «فاقم وجهک للدین حنیفا»؛
«روی به
دین حنیف کن، و دین نزد
خداوند اسلام است و بس و تقوا پیشه کنید که بهترین
توشه، تقوا و پارسایی است».
تزکیه، فقط در پرتو
فضل خدا و
توفیق و رحمت الهی:
ـ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ وَمَنْ یتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ فَإِنَّهُ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ یزَكِّی مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛
«ای کسانی که
ایمان دارید، دنبال گامهای شیطان مباشید و هر کس پا جای
شیطان بگذارد، او پیروانش را به
فحشا و
منکر فرمان میدهد؛ و اگر فضل و رحمت خداوند هر که را بخواهد تزکیه میکند و او شنوای داناست».
در این
آیه سه نکته مورد تأکید است:
اول آنکه انجام فحشا و منکر، پیروی شیطان و مورد
نهی است؛
دوم اینکه بدون فضل و رحمت خداوند، احدی زاکی و پاک نمیشود؛
سوم اینکه، خداوند تزکیه میکند و بس.
بنابراین برای فهم همین دو نکته اخیر بهتر است نظرات مفسران را مورد توجه دهیم.
شیخ طوسی مینویسد: مراد از گامهای شیطان، تخطی از حلال به
حرام است و معنای آیه چنین است: احدی از شما کارهای نیک انجام نداد مگر به
لطف و فضل الهی و وعیدی که از سوی او به
عمل آمده است. آیه، دلالت دارد بر اینکه صالح و شایستگی در دین به لطف خدای عزوجل میسر است و این همه مکلفان را شامل میشود و معنای اینکه خداوند هر که را بخواهد تزکیه میکند این است که
انسان میداند که خداوند درباره او لطفی کرده تا بدان وسیله پاک و زاکی گردد.
ـ«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یزَكِّی مَنْ یشَاءُ وَلا یظْلَمُونَ فَتِیلا؛
آیا ندیدی کسانی را که خودستایی میکنند؛ بلکه خداست که هر کس را بخواهد تزکیه و
ستایش میکند و به اندازه بسیار اندک هم،
ستم نمیشوند».
ـ«فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى؛
خودستایی مکنید، او (خدا) کسی را که تقوا و پارسایی پیشه کرده است، بیشتر و بهتر میشناسد».
در این دو آیه، از تزکیه،
نهی و منع شده و همچنان که در ترجمه آیات آوردیم، تزکیه به خودستایی معنا شده است که همان، پاک انگاشتن خود است، بیآنکه حقیقتاً از خوبی و پاکی، خبری باشد.
استاد علامه طباطبایی مینویسد: خودستایی انسان دو نوع است اول، با فعل و عمل میباشد که آن ممدوح و پسندیده است. منظور از آیه «قد افلح من تزکی»؛
همین است. دوم، تزکیه قولی است در زمینه
عدالت و امثال آن و چنین چیزی درباره خود، مذموم است و خداوند از آن،
نهی و منع فرموده است. «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ»؛
و چنین نهی و منعی در
حقیقت تربیت انسان است که تعریف و
ستایش از خویشتن شرعاً و عقلاً زشت است.
زکات و
صدقه و ارتباط آن با تزکیه:
ـ «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا...؛
از داراییهای مردم صدقه دریافت کن و بدین وسیله ایشان را تطهیر و تزکیه بنما و برایشان
دعا کن که دعای تو برای ایشان
آرامش روانی است و خداوند شنوای داناست».
ـ «وَسَیجَنَّبُهَا الأتْقَى الَّذِی یؤْتِی مَالَهُ یتَزَكَّى»؛
«از آن
آتش دوزخ دور خواهد بود آدمی متقی و پارسا که مالش را در راه
خدا انفاق میکند و میخواهد زاکی و پاک باشد».
این دو
آیه، تزکیه و پاک شدن انسان را در رابطه با
انفاق و ادای حقوق مالی بیان میدارد؛ از جمله نقاط ضعف
انسان، بلکه از عمدهترین آنها وابستگی او به مال و دارایی است که تا حد
شرک به خدا پیش میرود؛ لذا گذشتن از مال و انفاق آن برای
تقرب به خدا، یکی از نشانهای
طهارت نفس، پاکی دل و تزکیه درون از ما سوی الله است.
علامه طباطبایی مینویسد:
تطهیر برطرف کردن اصلاحات و ازاله آلودگیها و پلیدیهاست تا وجودش، صاف و خالص گردد و برای رشدونمو تازه، آمادهتر شود و آثار و برکاتش
آشکار گردد؛ و تزکیه به معنای رویاندن و اعطای زمینه رشدونمو به هر چیز است با بروز خیرات و ظهور برکات؛ مانند درختی که شاخههای خشک و بیفایده آن قطع میشود تا زیباتر شود و فزونتر گردد و رویش تازه پیدا کند و
ثمره و میوهای نیکوتر بار دهد. پس جمع بین تطهیر تزکیه از تعابیر لطیف و زیباست و معنای کاملی را افاده میکند.
شیخ طوسی مینویسد:
اصل تطهیر، ازاله
نجاست است و مراد از نجاست در این آیه،
گناهان میباشد که هدف پردازنده زکات و
صدقه، پاکی و طهارت است و دو نظر در آیه وجود دارد. یکی اینکه صدقه، مردم را پاک میکند و دوم آنکه پیامبر مردم را با گرفتن صدقه پاک میکند.
و فرق این دو از حیث ادبی و معنا روشن است.
به نظر ما مفهوم آیه واضح است و آن لزوم رهایی انسان از قید و بند مال
دنیا و ضرورت پاکسازی درون از ما سوی میباشد.
ـ «... ذَلِكَ یوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛
وقتی
زنان را
طلاق دادید و عدة آنان منقضی شد و به پایان رسید مانع از آن نباشید که با همسرانشان (و یا دیگران) دوباره
ازدواج کنند. اگر به شیوه پسندیدهای اقدام کنند و
رضایت همدیگر را بجویند. اینگونه کسانی که به خدا و
روز جزا،
ایمان دارند، پند داده میشوند و آنچه گفته شد برای شما بهتر و پاکیزهتر است و آلودگی
گناه را برطرف سازنده میباشد؛ و خداوند
صلاح و شایستگیها را میداند و شما نمیدانید».
ـ «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یصْنَعُونَ؛
«به
مؤمنان بگو: از
نامحرم،
چشم بپوشند و فرج بپوشانند. اگر چنین کنند برایشان پاکیزهتر و سودمندتر است و خداوند از آنچه میسازید، آگاه میباشد.
این دو آیه که در آنها نیز از زکاء و طهارت، سخن به میان آمده، آن هم به صورت افعل تفضیل، روابط
زناشویی و نظام
خانواده را مطرح میکنند که به هر
تقدیر انسان دارای
غریزه،
شهوت است و در برابر واقعیت نیاز جنسی نمیتوان تعارف کرد و آن را بهکلی نادیده گرفت و از سویی گاهی پس از تشکیل خانواده مشکلاتی پیش میآید و احیاناً روابط، تیره میگردد. درست است که قانون، مشکلگشا و راه مناسبی است؛ ولیکن برای اجرای قانون شرعی و یا عرفی
سلامت نفس و
وجدان پاک لازم است و اگر انسان آلوده به
هوا و هوس و گرفتار
منیت و خودبینی باشد و جز خویشتن را نبیند و احدی را به حساب نیاورد، خود و جامعه را تباه کرده است. پس ببینیم مراد از واژه «ازکی» و «اطهر» در
آیات مزبور چیست؟ و رابطه آن با
تزکیه نفس کدام است؟
استاد طباطبایی مینویسد:
زکاة به معنای رشد ونمو شایسته و پاکیزه است. منظور آن است که مانع نشدن از رجوع بانوان مطلقه بر همسرانشان و یا خود رجوع به زندگی زناشویی پس از
طلاق، پاکتر و پاکیزهتر است. زیرا چنان کاری التیام پس از شکست و پیوند پس از جدایی است و این کار تقریب نفوس و
وحدت انسانها را تقویت میکند و از ناحیه دیگر
عفت و
حیا را در بانوان میپروراند و در نگهداری دلهای ایشان سودمندتر است تا به بیگانگان و
مردان اجنبی و نامحرم
چشم ندوزند که
اسلام دین پاکی،
رشد و
علم و دانش است و
خداوند میخواهد دلهای شما را پاکیزه گرداند.
مغنیه در تفسیر
آیه نور مینویسد:
چشمپوشی از
نامحرم برای نفس آدمی پاککنندهتر و به
تقوا و پارسایی نزدیکتر و از
گناهان و معاصی، دورتر میباشد.
تزکیه روح و روان و تربیت دینی و قرآنی زمینه به وجود آمدن
انسان کامل را فراهم میکند و به دنبال آن،
خانواده سالم و جامعه متکامل و انسانی، تحقق پیدا خواهد کرد و گرنه نفوس غیر مهذب و انسانهای فاقد تعلیم و تزکیه دینی و قرآنی هر چند به حسب ظاهر
مسلمان و با وجود سلسله قوانین فقهی و حقوقی و وضعی، از آشفتگیهای و اضطرابات و تشویشها به دور نخواهند ماند و بوی عفن
فاسد اخلاق و رفتار و سوء معاشرت در خانواده و جامعه، مشام همه را آزرده خواهد کرد و از طهارت و زکاء و پاکی خبری نخواهد بود.
«... وَإِنْ قِیلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ؛
... و اگر به شما گفته شد برگردید، آن، برای شما پاکیزهتر است و خداوند به عملکرد شما آگاه است.
طبرسی مینویسد:
چنان انصراف، برای شما در زمینه
دین و
دنیا، سودمند و برای دلهایتان پاکیزهتر و در امر تزکیه و پالایش روحتان مؤثرتر است.
سیدقطب مینویسد:
قابل توجه است که چهبسا سرزده،
شب یا
روز بدون اطلاع قبلی و کسب اجازه وارد بر خانه مردم شدن مشکلات اجتماعی و اخلاقی به دنبال داشته باشد.
«فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ»؛ اگر صاحب خانه در حال مساعد نبود و گفت آماده نیستم، نباید دلگیر شد و آن را از صاحب خانه برای خود
اهانت تلقی کرد.
ـ «إِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلا أُولَئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَلا یزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛
کسانی که عهد و پیمان الهی را به اندک بهای میفروشند، برایشان بهرهای در
آخرت نیست و خداوند با آنان سخن نخواهد گفت و
روز قیامت به ایشان نظر نخواهد کرد و تزکیهشان نخواهد فرمود و عذابی دردناک برای ایشان فراهم است».
ـ «إِنَّ الَّذِینَ یكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَیشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلا أُولَئِكَ مَا یأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلا النَّارَ وَلا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَلا یزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛
کسانی که کتاب نازل از سوی خداوند را
کتمان میکنند و آن را به بهایی اندک میفروشند، اینان، جز
آتش در شکمهایشان نمیریزند و خداوند در روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و تزکیهشان نخواهد فرمود و برای ایشان عذابی دردناک فراهم است».
مضمون این آیهها، قریب بهم است و در هر دو آیه، سخن از کتمان
حق و
حقیقت، و معامله و فروش آن به بهای اندک و نتیجه بیبهرهگی در
حیات اخروی و مورد قهر و خشم الهی قرار گرفتن و تزکیه نشدن و گرفتار
عذاب دردناک گشتن است.
ـ «وَمَنْ یأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَنْ تَزَكَّى»؛
«هر کس در حالی که
مؤمن است و کارهای شایسته کرده، نزد خدا آید، برای ایشان مرتبههای والایی وجود دارد. بهشتهایی اقامتکده که جویها در زیر درختان آن جاری است و ایشان در آن، جاویداناند و این،
پاداش کسی است که پاک و از
گناهان مبرا باشد».
ـ «إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا یتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»؛
«جز این نیست که تو کسانی را انذار میکنی که از پروردگارشان
خشیت دارند و
نماز به پا میدارند و هر که پاک گردد. برای خود و به
نفع خویشتن، پاک گشته است و شدنها به سوی خداست».
در این
آیات، به پاداش تزكیه و پاكی
اشاره شده؛ ضمن آنكه نتیجه و
ثمره چنان كاری به خود
انسان برمیگردد و ابداً
سود و زیانی از این
عمل، به خدا عاید نمیشود.
علامه طباطبایی میگوید:
«و ذلک جزاء من تزکی بالایمان و العمل الصالح»؛ یعنی این درجات علیه و باغهای بهشتی که جاودانه هم هستند، پاداش و نتیجه عمل کسانی است که در پرتو ایمان و
عمل صالح و شایسته زیستند و مردند.
درباره
آیه دوم مینویسند:
در بخش نخست سخن از این است که هیچکس بار دیگری را به دوش نمیگیرد، او هر که میخواهد باشد و هشدار
پیامبران برای کسانی مفید است که از ته دل نسبت به پروردگارشان خشیت دارند و نماز به پا میدارند؛ و در بخش دوم سخن از تزکی و وارستگی است و نتایج آن؛ و خلاصه مطلب آن ست که پاکی و پاکیزگی نتیجه
انذار پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و حصول خشیت الهی است و فایده و نتیجه آن، که کمال انسانی است به خود انسان عاید میشود و بس.
نتایجی که از این بحث گرفته میشود، بدین شرح است:
تمام ریاضتهای رسول خدا و همه سلوکها و رفتارهای فردی و جمعی او، در چهارچوب
آموزش و
تربیت قرآن بوده و شخصیت آن انسان بزرگ و اسوه بشر، بر پایه حقایق قرآنی تکون و شکل یافته است و این چنین خودسازی، وظیفه همگان است و در این باره، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) و امت او فرقی ندارند و هرچه مقام اجتماعی و خطیرتر، مسئولیت و وظیفه
تهذیب و تهذب، سنگینتر میباشد.
به اتفاق آرای مفسران شیعی و سنی، مراد از تعلم کتاب، آموزش قرآن است و مقصود از
حکمت، فی الجمله
سنت است.
اصل در انسان، پاکی و
طهارت است: «کل مولود یولد علی الفطرة»؛
هر نوزادی بر
فطرت توحید سرشت
سالم و پاکزاده میشود و سعادت و شقاوت هر فردی، هرچند معلول عوامل و معدات گوناگون ژنتیکی، تغذیهای، آموزشی، تربیتی، خانوادگی، محیطی و معاشرتی و غیر آنهاست، ولی آن عوامل فقط منشأ تفاوتهای فردیاند و انسان فقط درباره رفتار و عملکردش مورد بازخواست قرار میگیرد و صدور
عمل از انسان، معلول
اراده و
مشیت و خواست خود اوست.
اگر
شر و فجور به نفس آدمی، نسبت داده شده به همان میزان،
خیر و
تقوا به آن، منسوب گشته است و شر بالذات وجود ندارد.
روایات سرشت و طینت به عوامل و معدات خیر و
شر عنایت دارند که جملگی برای آحاد انسان مطرحاند، و نقش خود انسان در نیک و بد امور قابل
انکار نیست؛ بنابراین به اراده و مشیت الهی، تهذیبکننده و آلودهکننده نفس، خود آدمی است و این، به معنای نادیده گرفتن فاعلیت مطلق خداوند و مستقل انگاشتن انسان در خلق افعال نیست.
در مجموعه آیات مورد بحث، گاهی پیامبر مزکی شناخته شده و دیگر گاه، تزکیهکننده فقط
خدا دانسته شده و بار سوم امر تزکیه، کار خود انسان معرفی شده است و در آیهای امر به تزکیه شده و در دیگر آیهای از آن، منع و
نهی به عمل آمده است و همه آنها با ملاحظه معنی درست آنها و با در نظر گرفتن نظرات محققان در
تفسیر آن آیات، درست و معقول میباشد.
تعلیم،
تربیت،
تزکیه و
تهذیب، اصلیترین و یا یگانه برنامه انسانساز
ادیان و
پیامبران است و علاوه بر
آیات یادشده در این مقال، که به نوعی از تزکیه و زکاء آدمی در شئون زندگانی، سهم به میان آورده، آیات دیگری نیز با اشاره،
رشد و شایستگی و نیکویی و بالندگی را مطرح ساختهاند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «کتابشناسی قرآن و اهل بیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۹. سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تهذیب نفس»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۲۳.