اهل بیت و علوم قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علوم قرآن، مباحث کلی قرآنشناسانه مانند کیفیت
نزول، جمع و
کتابت قرآن،
اعجاز،
ناسخ و
منسوخ و
محکم و
متشابه است.
اهلبیت اصلیترین تأثیر را در طرح این مباحث داشتهاند.
اهلبیت پیامبر در
شناخت قرآن و
تبیین این موضوعات اشارتها و گاه بیانهای مبسوطی دارند. پیشگامی اهلبیت در طرح این عنوانها که از دهههای نخستین
صدر اسلام گزارش شده این
نظریه را تثبیت میکند که شکلگیری مباحث علوم قرآن مدیون سرمایههای نخستینی است که آنان در اختیار
شاگردان خود قرار دادهاند.
روایات اهلبیت در مباحث علوم قرآنی را میتوان در امور ذیل مورد توجه قرار داد:
در روایات اهلبیت، قرآن به دستههای مختلف مثل محکم و متشابه و
احکام و
فرائض وغیره تقسیمبندی شده است.
تقسیمبندی
معارف قرآن در روایات اهلبیت از اهمیت
موضوع و ضرورت اهتمام به آن دسته از موضوعات
خبر میدهد؛ مثلا در روایتی از
امام باقر (علیه السلام)آمده است که ۳۱ قرآن بیان سنتها و مَثَلهاست
و ۳۱ آن
تولّی و
تبرّی، یعنی
دوستی و
دشمنی با
دوستان و
دشمنان خدا که شامل دوستی و دشمنی با دوستان و دشمنان
اهلبیت(علیهم السلام) نیز میگردد، و۳۱ دیگر
فرایض و احکام است.
برخی تقسیمهای محتوایی ناظر به
غایتشناسی آنهاست؛ بدین معنا که برای
شناخت قرآن باید این سرفصلها را در
تفسیر ملاحظه کرد؛ مانند آنچه در تقسیم قرآن به لحاظ
تأویل، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و احکام
حلال و
حرام بیان کردهاند.
این
تقسیم بدین معناست که در تفسیر قرآن باید به ابعاد تفسیر و تأویل آن توجه کرد و از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن باخبر بود. در این دسته از روایات تقسیم آیات به فرایض و احکام،
سنن و
امثال،
کرایم و
اخلاقیات،
وصف دوستان و دشمنان،
اوامر و
نواهی و
قصص انبیا ملاحظه میگردد
این نخستین تقسیمبندی است که پس از
رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در معارف قرآن انجام گرفت و مایه پدیدار شدن عناوین و طرح مباحث نظری در حوزه
علوم قرآن شد.
این نکته در قرآن به صراحت بیان شده است که قرآن را
خداوند فروفرستاده و او خود نگهدار این
کتاب است: «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ واِنّا لَهُ لَحـفِظون».
اهلبیت همواره کوشیدهاند تا قرآن را به عنوان تراز و
منبع دائمی
معارف و احکام
دین مورد تأکید قرار دهند تا
نادانان در کیان این کتاب عزیز تردید نکنند و در
غوغای نزاعهای مذهبی، استواری آن را زیر
سؤال نبرند. در نگاه اهلبیت قرآن محفوظ و ثابت است و هیچگونه تصرفی در آن نشده است. آنان با هرگونه گزارشی که به ظاهر بر
تحریف قرآن دلالت دارد و در استواری آن تردید میافکند
مبارزه کردهاند.
این روایات که به صورت
مستفیض نقل شده چند دسته است:
روایاتی که
امت اسلامی را به قرآن
ارجاع میدهد و پیش از این به آن اشاره کردیم. اگر قرآن در
عصر ائمه(علیهم السلام)
تحریف شده بود یا امکان تحریف آن در آینده بود معنا نداشت که انسانها را در
فتنههایی که مانند پارههای
شب تاریک به آنان
هجوم میآورد به قرآن ارجاع دهند و بگویند: قرآن برطرف کننده
شبهات،
ملجأ و
پناهگاه،
داروی شفابخش
و آیات آن گنجینههاست.
روایاتی که اهلبیت را
همتای قرآن معرفی و از پیامبر نقل میکند که دو چیز
گرانسنگ در میان شما بر جای میگذارم:
کتاب خدا و
عترتم که اهلبیت من هستند. این روایاتْ پرشمار و از راههای گوناگون، از جمله از قول
امام صادق و دیگر
امامان(علیهم السلام) نقل شده و
صدوق در
کمال الدین آنها را گزارش کرده است.
همچنین روایاتی که
اهلبیت را با
قرآن میداند، چنانکه در روایتی آمده است: به درستی که خداوند تعالی ما را
پاک و
معصوم گرداند و ناظران بر آفریدههای خود و
حجت در روی
زمین قرار داد و قرآن را با ما و ما را با قرآن همراه کرد که نه قرآن از ما جدا گردد و نه ما از قرآن.
روایاتی که
معیار استواری
سنت و به طور
اخص روایات اهلبیت را هماهنگی با قرآن قرار میدهد و به وضوح بر
پیراستگی قرآن از تحریف دلالت دارد.
روایاتی که در آنها اهلبیت به قرآن
تمسک کرده و اعتبار سخن خود را با استناد به
کلام وحی نمایانده یا گفتهاند: سخنان ما مستند به قرآن است: «إذا حَدَّثتُکم بشیء فسألونی عنه مِن کتاب الله = وقتی درباره چیزی سخن گفتم از جایگاه آن در قرآن بپرسید»؛
همچنین آنگاه که در وصف قرآن سخن گفتهاند و آن را دارای
فصل و
وصل و
ظاهر و
باطن دانستهاند
به همین کتاب موجود اشاره و بر موجودیت و استواری آن تأکید داشتهاند.
روایاتی که
اصل قرآن را مسلّم گرفته؛ ولی درباره تفسیرهای نادرست و
تحریفهای معنوی آن هشدار دادهاند که نشان اهتمام ویژه به نگهداری محتوایی قرآن است.
دغدغه اهلبیت(علیهم السلام) بیش از حفظ
الفاظ و
کلمات قرآن، درباره
حفظ و
صیانت محتوایی آن بوده است، چنانکه در روایتی از
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: «أکثَرُ ما أخاف علی أمّتی من بعدی رجل یُناوِلُ القرآنَ یَضَعُهُ علی غیر مواضعه؛ بیشترین چیزی که از آن بر امت خود بیمناکم، این است که پس از من قرآن را در جایگاه واقعی و معنای درستش قرار ندهند».
یا نسبت به
تفسیر به رأی یا
بیتوجهی به
سیاق و
صدر و ذیل آیات هشدار داده شده است.
روایاتی که
مخاطبان را به قرائتی همگون با «
قرائت مردم» فرا میخواند
یا
توصیه میکند که قرآن را چنان که آموختهاید قرائت کنید: «إقرؤا کما عُلِّمتُم».
از این قبیل است روایاتی که در بیان
احکام و
مسائل اعتقادی و
اخلاقی به قرآن
استشهاد میکند و گویای
صیانت قرآن از تحریف است.
مطالبی که درباره
تاریخ قرآن و
سیر تدوین آن از اهلبیت رسیده بسیار فراوان و پایهگذار دانش و نگرش ویژهای در این شاخه
علوم قرآنی است؛
مثلا دستهای از روایات درباره
مدت نزول قرآن آمده است.
در همین روایات به تدریجی بودن
نزول و تناسب میان نزول و شرایط زمانی اشاره شده است.
امامصادق(علیه السلام) فرمود: «و کان لا یبلغه إلاّ فی وقت استحقاق الخطاب».
دستهای ازاینروایات نیز ناظر به
کیفیت نزول وحی و
شرایط و
حالات پیامبر است و مبادی تاریخ قرآن را روشن میسازد.
دستهای دیگر از روایات در کیفیت
جمع قرآن آمده، چنانکه میگوید: قرآن پس از پیامبر در میان دو
جلد قرار گرفت.
بسیاری از
منابع نیز این نکته را یادآور شدهاند که پس از
وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)
امیرمؤمنان،
امامعلی(علیه السلام)
سوگند یاد کرد که
عبا بر دوش نگیرد، مگر آنکه
قرآن را در
مصحفی گردآورد و چنین کرد.
ویژگی این مصحف آن بوده است که برگرفته از نوشتههای قرآن بود که با
اشراف پیامبر(صلی الله علیه وآله)نگارش شده بود و رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در هنگام
رحلت آنها را در اختیار امیرمؤمنان(علیه السلام)گذاشت و سفارش کرد از ضایع شدن آن جلوگیری کند و
علی(علیه السلام)آنها را مابین دو جلد گردآوری و منظّمکرد.ref>. تفسیر قمی، ج۲، ص۴۹۳؛ نورالثقلین، ج۵، ص۷۲۶.
یکی از عوامل مؤثر بر درستخوانی قرآن، نقطهگذاری
کلمات آن است که در
زبان عربی در آن زمان مرسوم نبود و برای نخستین بار به دست
ابوالاسود دوئلی (م. ۶۹ ق.)
که اصول
علم نحو را از امام علی(علیه السلام)آموخته بود انجام گرفت و حتی برپایه برخی روایات این کار به فرمان آن حضرت انجام شد.
یکی دیگر از تلاشهای نخستین و ضروری اهلبیت
کتابت قرآن بود. امام علی(علیه السلام) به
شهادت اسناد و
مدارک قرآنهایی را نوشت. در روایات بسیاری از اهلبیت و دیگران نقل شده است، که آن حضرت مصحفی را با دست خود نوشت.
بیتردید این مصحف تا سالها در اختیار
خاندان آن حضرت بوده است.
ابن ندیم میگوید: این مصحف نزد
آلجعفر بود و من آن را در زمان خودمان نزد
ابویعلی حمزه حسنی دیدم که برخی اوراق آن از بین رفته بود و به
خط امام بود.
افزون بر این هماکنون در
کتابخانهها و
موزهها مصحفهایی وجود دارد که گفته میشود به خط
امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)است؛ همچنین مصحفهایی منسوب به
امام حسن مجتبی و
امام رضا(علیهما السلام)وجود دارد.
زرقانی از مصحفی با خط امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)یاد میکند که به
خط کوفی نگاشته شده است.
بدون شک مصحفهای موجود با ویژگیهای مصحف امام سازگار نیست. از سوی دیگر امیرمؤمنان(علیه السلام) در خط کوفی از
خوشنویسان به شمار میرفته، بلکه او را در نگارش این نوع خط
بی
همتا دانستهاند.
به همین سبب آن حضرت در مدت ۲۵ سال خانهنشینی افزون بر
تألیف کتابها، به کتابت قرآن روی آوردهاند.
دانش اسباب نزول قرآن در
تفسیر،
فقه و
علوم حدیث جایگاهی دارد که اهلبیت نیز به آن نظر داشتهاند. برخی
آیات قرآن کریم سبب نزول خاصی ندارد؛ ولی برخی دیگر دارای سبب نزول خاصی است که در
روایات اهلبیت(علیهم السلام)از جهات گوناگون درباره آن بحث شده است.
این روایات چند دسته است:
روایاتی که به بیان اهمیت
اسباب نزول در
فهم آیه پرداخته است؛ مانند اینکه امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)میفرماید: «ما نَزَلَتْ آیة إلاّ و أنا عَلِمْتُ فیما نَزَلَتْ و أین نزلت و علی مَن نزلت؛ آیهای نازل نشده است، مگر اینکه میدانم که درباره چه چیزی و کجا و بر چه کسی نازل شده است».
یا
اخباری که یکی از ویژگیهای
مصحف امام علی(علیه السلام) را بیان
سبب نزول آیات دانسته است.
برخی روایات این مصحف را مشتمل بر بیان
زمان نزول آیات و ترتیب تاریخی آن دانستهاند.
روایاتی که میگوید سبب نزول
مخصص و محدود کننده
پیام آیه نیست، چنان که
امام باقر(علیه السلام)فرمودهاند: اگر آیهای که درباره
قومی نازل میشد فقط به آن قوم اختصاص داشت باید با مرگ آن قوم زمان آن آیه نیز سپری میشد و در این صورت چیزی از
قرآن نمیماند، در حالی که قرآن تا هنگامی که
زمین و
آسمان برقرار است جریان دارد و هر قومی آیهای دارد که آن را
تلاوت میکند.
در روایاتی دیگر قرآن به
خورشید و
ماه تشبیه شده و ناظر بودن به موارد خاص را محدود کننده پیام و
دلالت آیه ندانستهاند.
دستهای دیگر از روایات برای بیان
احکام فقهی به شرایط نزول آیه و مشکلات مخاطبان اشاره و
فضای نزول آیه را بیان کرده است؛ مانند روایتی که از
امام رضا(علیه السلام) در ذیل آیه «نِساؤُکُم حَرثٌ لَکُم»
درباره عمل
یهودیان (که مباشرت با
همسر را در بعضی حالات
جایز نمیدانستند) نقل شده است.
منشأ طرح این موضوع در کتابهای علوم قرآن روایاتی از
امامباقر(علیه السلام)و
امام کاظم(علیه السلام) بدین عبارتهاست: «مافی القرآن آیةٌ إلاّ و لها ظهرٌ و بطنٌ»، «إنالقرآن له ظهرٌ و بطنٌ».
نقل این روایات زمینهساز پرسشهای فراوانی در معنای این
احادیث، اعتبار
اسناد و
کاوش درباره
تفسیر باطنی شده است.
زرکشی یکی از فصول کتاب علوم قرآنی خود را به این بحث اختصاص داده
و
سیوطی نیز در
کتاب الاتقان آن را پی گرفته است.
طرح گسترده این روایات از سوی اهلبیت(علیهم السلام) زمینه تقسیمبندی
استنباط از آیات و توجه به لایههای گوناگون معنایی را از سوی
مفسران پیرو اهلبیت فراهم کرده است گروهی از
اسماعیلیه با استناد به این روایات تفسیر باطنی را پدید آورده و کتابهایی در این گرایش تألیف کردهاند که از آن جمله میتوان به
تأویل الدعائم قاضی نعمان تمیمی (م. ۳۶۳ ق.) اشاره کرد و در برابر، قرآنپژوهان بسیاری از
شیعه و
سنی این گرایش را سوء استفاده از
روایات بطون دانسته و روش
تفسیر بطنی را
نقد کردهاند.
از سوی دیگر به این بهانه که این روایات دستاویز باطنیان قرار گرفته نمیتوان بطون داشتن قرآن را منکر شد، ازاینرو کسانی با بهرهگیری از روایات اهلبیت(علیهم السلام)به قاعدهمند کردن آن پرداختهاند؛ مانند اینکه معنای بطنی باید
شاهد و
دلیلی از
قرآن داشته باشد، چنان که در
روایت امام باقر(علیه السلام) آمده است: «لیس معنی شیء مِن کتابِاللّهِ إلاّ علیه دلیلٌ ناطقٌ عن اللّهِ فی کتابه ممّا لایَعْلَمُهُ الناسُ... إنّ لِکتابِ اللّه ظاهراً و باطناً».
واژه اعجاز پس از
عصر اهلبیت پدید آمده و در روایات اهلبیت با
تعبیر آیت،
حجت و
بیّنه از آن یاد شده است. تنها در تفسیر منسوب به
امام حسن عسکری(علیه السلام) از قرآن به
معجزه نیز تعبیر شده است: «القرآنُ الّذی أَبانَ فیه نُبوَّتَه و أَظْهَرَ به آیَتَه و معجزتَه».
و مقصود از معجزه همان
معنای اصطلاحی آن است؛ لیکن
محققان انتساب این
تفسیر به اهلبیت را تأیید نکردهاند.
در برخی از روایات از دیگر
امامان اهلبیت(علیهم السلام) مانند
امام رضا(علیه السلام)از حجت آیت و معجزه بودن آن در نظم سخن رفته است: «فعَظَّمَ الحجةَ فیه والآیةَ المعجزةَ فی نَظْمِهِ»،
چنان که در
خطبه حضرت زهرا(علیها السلام)از قرآن تعبیر به بینه شده
و از
امام صادق(علیه السلام) نقل شده که گروهی از یهودیان از آن حضرت پرسیدند: أیّ معجز یدل علی نبوة محمد؟ و
امام(علیه السلام)فرمودند: «کِتابُه المُهَیْمِنُ الباهِرُ لِعقولِ النّاظرینَ».
به یقین اهلبیت(علیهم السلام) به قرآن به عنوان
دلیل و
شاهد نبوت پیامبر توجه ویژه داشته و در استدلالهای خود از
فصاحت و
بلاغت،
نظم معنایی،
اعجاز محتوایی و معرفی آن به عنوان
سند حقانیت پیامبر، یاد کرده و به آن استناد جستهاند.
نکاتی که درباره
اعجاز قرآن در سخنان
اهلبیت مطرح شده به شرح زیر است:
سبب انتخاب
کتاب و
سخن به عنوان معجزه و دلیل بر
رسالت، در برابر
معجزات دیگر پیامبران چون
عصا و
ید بیضای موسی،
بینا شدن و
شفا یافتن بیماران به دست
حضرت عیسی. برخلاف دیدگاه کسانی که پنداشتهاند نخستین بار
قاضی عبدالجبار اسدآبادی (م. ۴۱۵ ق.) این نکته مطرح کرده،
اولین بار در روایتی از
امام رضا(علیه السلام)آمده است.
نکته مهم در این روایت آن است که
حضرت رضا(علیه السلام)، بُعد معنایی و
شیوه استدلال قرآن را
ملاک اعجاز آن معرفی میکند؛ نه فصاحت و بلاغت آن و میفرماید: خداوند پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در زمانی فرستاد که
سخنوری زیاد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا
پندها و
حکمتهای شیوا آورد که
گفتار آنها را
باطل و حجّت را بر آنها تمامکرد.
بیان
فلسفه ادغام پیامهای هدایتی پیامبر در سند نبوت و حقانیت او، زیرا در میان پیامبران پیشین دستورالعملهای هدایتی از معجزات جدا بود؛ اما در مورد پیامبر اسلام کتاب الهی همان معجزه و سند رسالت او قرار گرفت، چنان که
امامصادق(علیه السلام)فرمود: خداوند آن را دلیل بر
صدق راستگویان و جدایی آنان از
دروغگویان قرار داد.
در روایتی دیگر منسوب به
امام عسکری(علیه السلام) آمده است که قرآن نبی بودن و آیت بودن را آشکار میسازد: «أبان فیه نبوَّتَه و أظْهَرَ آیَتَه و معجزتَه»،
ازاینرو در منظر اهلبیت قرآن بر اثر ابدی بودن آشکارتر از معجزات پیامبران پیشین معجزه و دلیل آشکار بر نبوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)میگردد.
یکی دیگر از ابعاد اعجاز قرآن ویژگی آورنده آن، یعنی
امّی بودن پیامبر است. اینکه پیامبر تا پیش از
بعثت نزد هیچ کس
درس نخوانده با این وجود
معارف بلند قرآنی را آورده هرچند در برخی
آیاتمطرح شده؛ اما در میان مسلمانان و در تقریر اعجاز و اثبات سندیت قرآن برای رسالت در روایات اهلبیت مطرح شده است: «رجل منکم لایَقرَأ و لا یَکتُب و لم یَدرُس کتاباً و لا اختلف إلی عالم و لا تَعَلَّم من أحد... ثم أوتی جوامعَ العلم، علم الأولین والآخرین».
این مقدمه در تقریر
استدلال، کمتر مورد توجه اعجاز پژوهان قرار گرفته، به ویژه کسانی که بر اعجاز بیانی و فصاحت و بلاغت تأکید میکنند، زیرا ممکن است انسانی درس ناخوانده در سخن گفتن
چیرهدست باشد؛ اما نمیتواند معارف بلند بیاورد و حکمتها و
تاریخ پیشینیان را بیان کند.
علامه مجلسی در این باره میگوید: ظهور
قرآن عظیم از کسی که از آغاز
تولد تا پایان
عمر هرگز نزد
انسانی تعلیم نگرفته و چشم به کتابی ندوخته از بزرگترین معجزات است.
هرچند برخی از روایات اهلبیت به نظم قرآن اشاره دارد؛
اما شماری ازاین روایات ضمن معرفی قرآن به عنوان
سند رسالت پیامبر بر اعجاز محتوایی تکیه
و ویژگیهای محتوایی قرآن مانند
جاذبه،
جاودانگی،
جامعیت، عمومیت، تأثیر شگرف اخلاقی و اجتماعی، پاسخگو بودن و جدید بودن
قرآن را مطرح میکند. طرح مسائل
عمیق توحید و
معاد و
اسرار خلقت در شکل استوار و متین آن توسط فردی امّی در
جزیرة العرب حقیقتاً از مسائلی بود که میبایست قرآنپژوهان، آن را مورد توجه قرار داده، به عنوان مهمترین وجه اعجاز قرآن مطرح سازند، به ویژه آنکه قرآن خود را بارها با
اوصاف هدایتگری،
شفاء،
نور، بصائر و... معرفی کرده است.
این اوصاف بیانگر ویژگیهای مربوط به
محتوا و معنای قرآن است؛ نه واژگان و عبارات و جنبههای ادبی و زبانی آن.
آیات تحدّی نیز اگر ناظر به خصوص اعجاز محتوایی نباشد، ناظر به اعجاز معینی نیز نیست. تکیه اهلبیت بر شناساندن
محتوای قرآن و ذکر عظمت
شأن آن بر محور معانی و معارف صحیح جریان متمایزی را در گرایش به
علوم قرآن نشانمیدهد.
در روایات اهلبیت(علیهم السلام)آگاهی از
محکم و متشابه قرآن ضرورتی گزیرناپذیر و مقدمه
فهم و
تفسیر قرآن شناخته شده است. قرآن دارای وجوه پنجگانه و یکی از وجوه آن، محکم و متشابه است و درباره آن گفته شده: به
محکمات عمل و
متشابهات را رها کنید
یا در روایتی در معنای
تشابه گفته شده: متشابه چیزی است که برخی از آن با برخی دیگر
شباهت دارد.
در روایتی دیگر همین تقسیم انجام گرفته، اما
حوزه آیات محکم عمل و اعتقاد و حوزه
آیات متشابه تنها
اعتقاد و
ایمان تعیین شده است
و چون آگاهی از
محکم و
متشابه ضروری و
معیار جواز تفسیر است، ضرورت فراگیری آن بازگو شده است، تا آنجا که
امیرمؤمنان،
علی(علیه السلام)آگاهی به
آیات متشابه قرآن را از امتیازات خود و از آموختههایش از
محضر پیامبر معرفی کرده است.
بخشی از روایات تفسیری اهلبیت به تفسیر آیات متشابه اختصاص دارد. آنان افزون بر یادآوری ضرورت توجه به این موضوع، برای
شبههزدایی، این دسته از آیات را تفسیر کردهاند، که نمونهای ازآنها در
رساله محکم و متشابه
سید مرتضی آمده است.
در
قرآن کریم آیاتی درباره
نسخ آمده و نخستین بار اهل بیت(علیهم السلام) به این موضوع و دستهبندی
آیات احکام به دو قسم
ناسخ و
منسوخ و ضرورت آگاهی از آن در
استنباط احکام پرداختهاند و پیش از ایشان کسی بدان توجه نکرده است و همه آثاری که درباره نسخ نگاشته شده پس از
قرن دوم است.
روایات اهل بیت در زمینه نسخ چند دسته است:
یک دسته در تعریف ناسخ و منسوخ است؛ مانند: «الناسخ الثابت و المنسوخ مامضی».
یا آمده است که ناسخ چیزی است که به آنها عمل میشود و منسوخ آن است که پیش از این به آن عمل میشده و آنگاه
حکمی آمده که آن را نسخ کرده است.
دستهای دیگر روایاتی است که اهل بیت
قضات و
مفتیان را به ضرورت آگاهی از آن توجه میدادهاند؛ مانند روایتی که
ابوعبدالرحمن سلمی نقل میکند که علی از قاضیای پرسید: «آیا ناسخ و منسوخ را میشناسی؟ او گفت: نه. حضرت به او فرمودند: هم خودت
هلاک شدی و هم دیگران را هلاک کردی.
دستهای دیگر روایاتی از امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) است که من
ناسخ و منسوخ قرآن را میشناسم،
و در روایتی آمده که آیهای بر پیامبر نازل نشده، مگر اینکه آن آیه را بر من
قرائت کرد و ناسخ و منسوخ آن را به من آموخت.
البته
اصطلاح نسخ در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به
معنای رایج آن در همان عصر است و موارد
تخصیص،
تفسیر،
استثنا و ترک عمل به حکم بر اثر تغییر شرایط و تبدیل موضوع را در بر میگیرد که از آن به«
نسخ در اصطلاح مفسران سلف» تعبیر شده است.
از دیگر محورهای
علوم قرآن و مقدمات تفسیر آن آشنایی با
عام و
خاص است که قرآنپژوهان از ابعاد گوناگون درباره آن سخن گفتهاند. روایات فراوانی از اهل بیت(علیهم السلام)در ضرورت توجه به انواع
خطابهای قرآن و از جمله عام و خاص آمده است.
به سبب اهمیت آشنایی با عام و خاص و نقش آن در
تفسیر و
فهم قرآن مفسران در
قواعد تفسیر و
اصولیان در
علم اصول به تفصیل از آن سخن گفتهاند؛ اما توجه اهل بیت به این موضوع پیش از دیگران بوده است، چنانکه در رساله محکم و متشابه از
امیرمؤمنان(علیه السلام)نقل شده که آن حضرت در ضمن بیان
تقسیمات قرآن به خاص و عام اشاره کردهاند. در آن عصر سخنی از
صحابه و
تابعین درباره آن مطرح نشده است.
در روایتی که
نعمانی از امیرمؤمنان(علیه السلام)نقل میکند، حضرت
عام و خاص در قرآن را بر چند دسته تقسیم میکند:
گروهی از
آیات لفظ آنها عام و معنای آنها خاص است
و گروهی لفظ آن خاص و معنای آن عام است،
در حالی که تعدادی دیگر از آیات به لفظ عام آمده؛ ولی مصداق واحدی دارد.
در روایات اهلبیت با تعبیرهایی گوناگون به
امثال قرآن اشاره شده است؛ به عنوان نمونه در روایتی آمده است: «إنالقرآن نزل علی خمسة وجوه... و أمثال و اعتبروا بالامثال».
در رساله محکم و متشابه منسوب به
سید مرتضی بحث مثلها آمده و معلوم نیست این بحث از خود سید است یا از اهلبیت؛
اما به هر حال اهلبیت(علیهم السلام)نخستین کسانیاند که به مجموعه امثال قرآن اشاره و آن را با اهمیت وصف کردهاند و به تفسیر و تطبیق آیات تمثیلی عنایت خاص داشتهاند، چنان که در روایتی از
امام صادق در تفسیر آیه «اِنَّ اللّهَ لایَستَحییِ اَن یَضرِبَ مَثَلاً ما بَعوضَةً»
(بقره/۲،۲۶)
به راز انتخاب
پشه در مَثَل اشاره شده و اینکه چرا خداوند
حشرهای بسیار خرد را برگزیده، آنگاه میان پشه و
فیل مقایسه و وجود ویژگیهای فیل در پشه یادآوری شده است
یا درباره تشبیه
منافقان به
چوب: «کَاَنَّهُم خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ»
(منافقون/۶۳،۴)
در روایتی از
امام باقر(علیه السلام)آمده است که این تشبیه ازاینروست که آنان نه میشنوند و نه در مییابند.
اهمیت بحث
قصص از آنروست که بخش گستردهای از
آیات قرآن را قصههای
اقوام پیشین و
زندگی پیامبران الهی تشکیل میدهد. در روایات اهلبیت(علیهم السلام) اهداف و فلسفه تکرارها،
توضیح و تفصیل داستانها و مرزبندی
اخبار صحیح از ناصحیح مطرح شده است.
آنان در موارد فراوانی ضمن تبیین
قصص قرآن به اهداف این قصص توجه کردهاند تا مخاطبان در پی آثار آن حرکت کنند.
قرآن میگوید: «نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَاَهُم بِالحَقِّ»،(کهف/۱۸،۱۳)
ازاینرو در
نهجالبلاغه بارها با اشاره به داستان انبیای پیشین و حتی
داستان ابلیس میگوید: پند بگیرید: «فاعتبروا»
و در جایی میگوید: داستان آنان برای کسانی که
عبرت بگیرند عبرت است.
اهلبیت برای توجه دیگران به هدف قصههای قرآنی آنها را توضیح و تفصیل میدهند تا صورت
قصه کامل و
هدف آن واضح گردد.
و این تفصیل برای آگاهی به جزئیات حال شخصیتهای داستان نیست، بلکه هدف از آن ترویج حق و اشاعه
اصول اعتقادی و آشکار کردن اعتقاد
باطل است.
روایات فراوانی در این بخش نقل شده و نشان میدهد که اهلبیت تا چه اندازه زمینه گسترش و تفصیل قصص قرآن را فراهم کردهاند.
در قرآن انواعی از قصص قرآنی است این تنوع از جهات مختلف قابل بررسی است و ازآنجاکه مهم بیان هدف است،
امام خمینی اصل بیان و خصوصیات قصههای قرآن را بر اساس هدف توضیح میدهد. اگر محتوا تعلیم و تربیتی است به یقین برای رسیدن به هدفی است، پس هدف هم تربیتی میشود همچنین تکرار قصهها، هدف تربیت، تعلیم واندرز یا بشارت انسانها است.
برخی قصص، گواه تواضع علمی و عشق به فراگیری و شوق به ترقی معرفتی است نظیر قصه موسی و حضرت خضر و نقل داستان
حضرت ابراهیم که به علم خاص انبیا (علیهمالسّلام) قناعت نکرد و عرض
(رَبِّ اَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی) و از ایمان قلبی خواست ترقی کند و مقام
اطمینان شهودی
و همچنین داستان محاجه حضرت ابراهیم با ستارهپرستان، فهم عرفانی و تلقی اهل معرفت را از داستان هویدا مینماید.
این دستورات کتاب الهی، این نقل قصههای انبیا، برای آن است که انسان از آنها تنبه حاصل کند و از خواب غفلت بیدار شود.
البته تفاوت بهره از قصص قرآنی به تفاوت مراتب معرفتی برمیگردد، ارباب معرفت و اصحاب
سلوک و
ریاضت از قصص قرآن حظی دارند و دیگران حظی دیگر.
از جمله نکات مهم موردتوجه امام خمینی درباره قصههای قرآن کریم است، قصههایی مثل قصه
آدم و
موسی و ابراهیم و دیگر انبیای الهی، که در قرآن مکرر ذکر شدهاند نه ازآنجهت است که قرآن کتاب قصه و تاریخ است؛ بلکه قرآن کریم سیر و سلوک الی الله و کتاب توحید و معارف و مواعظ است. به اعتقاد امام خمینی با اینکه قصههای قرآن چند بار تکرار میشوند لکن خستهکننده نیست و هر کدام در محل خود لذت خاص و نکات تربیتی خاصی دارد و هر دفعه تکرار و قرائت آن خصوصیات و نکات مهم عرفانی و اخلاقی در خود دارد.
بخشی ازاین روایات نیز ناظر به تصحیح داستانهاست که در فرهنگ عمومی جامعه به
اسرائیلیات آمیخته شده بود.
کتب روایی شیعه سرشار از
احادیثی است که به تصحیح قصهها و مخالفت جدی با
روایات جعلی و اسرائیلی و رواج بازار قصهسرایانی پرداخته که هدف آنها سرگرم کردن مردم به امور واهی برای
غفلت آنان از
فساد حاکمان جور بوده است؛
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در اشاره به قصهای ناسازگار با ساحت قدس
عصمت حضرت داود(علیه السلام)فرمود: اگر کسی را نزد من آورند که معتقد باشد حضرت داود پیامبر،
همسر اوریا را به همسری خود درآورده است وی را مستحق
حدّ میدانم.
امام باقر(علیه السلام)نیز
کعبالاحبار را که از راویان اسرائیلیات بود،
دروغگو معرفی فرمود
و در
مبارزه با قصهپردازان به
آیه «و اِذَا رَاَیتَ الَّذینَ یَخوضونَ فی ءَایـتِنا»
(انعام/۶،۶۸)
استناد و آنان را
مصداق ذیل آیه: «فَاَعرِض عَنهُم حَتّی یَخوضوا فی حَدیث غَیرِهِ»
شمرد. نمونه دیگر اینکه
امامرضا(علیه السلام) در برابر آنچه به
داود نسبت داده میشود، یعنی سستی در امر
نماز و نسبت
قتل و
زنا که هرگز با شأن پیامبران سازگاری ندارد، اظهار شگفتی میکند
و در روایتی میفرماید: «قصه گویانِ مخالف
فرهنگ اهلبیت از
سفیهاناند».
بخشی از روایات اهلبیت درباره
اهمیت قصص قرآن است و از نظر آنان قصص قرآن نافعترین داستانها و بهترین آنهاست.
از
روایات مهم اهلبیت(علیهم السلام) در بخش قصص، استناد به آیات برای امور عملی و به ویژه در بخش
احکام است؛ مانند استفاده از قصه
حضرت ابراهیم و داستان بنای
کعبه و
جانشینی وی، برای
نفی امامت و
رهبری هر
ستمگری تا
قیامت یا استناد به قصه
حضرت موسی(علیه السلام) برای اثبات اشتراط
وجوب امر به معروف و
نهی از منکر به
علم و
آگاهی و نمونهها در این باره فراوان است.
برخیروایات نیز به
تقسیمبندی قصّههای قرآن میپردازد
یا در
مباحث کلامی به آنها استناد میجوید،
یا قصههای قرآنی را به معنایی جز
معنای ظاهری آن
تأویل میکند.
اهلبیت(علیهم السلام) به درستخوانی و رعایت
ترتیل قرآن توصیه کردهاند؛ ولی به
اختلاف قرائات و
لهجهها نپرداختهاند.
علم قرائت به تدریج رواج یافت و گروهی به «
قاری» موسوم شدند؛ اما در میان مسلمانان قرائت رایج همان قرائت امیرمؤمنان(علیه السلام) و آن قرائت
عاصم به روایت
حفصبن سلیمان است.
پدید آمدن
قرائتهای هفتگانه نیز پس از عصر اهلبیت است و آنان تأکید داشتند که با قرائتی که مردم میخوانند بخوانید.
اهلبیت(علیهم السلام) به صراحت تأکید کردهاند که قرآن بر یک حرف نازل شده و پندار نزول قرآن بر ۷ حرف (به معنای ۷ قرائت) را تکذیب کردهاند.
در سخنان اهلبیت(علیهم السلام) دیده نشده که قرائت چندگانه را
توجیه یا
ترویج کرده باشند. البته برخی
روایات تفسیری شبهه تحریف را تأیید میکند که محققان قرآنی به آن
شبهات پاسخ دادهاند
برای آشنائی بیشتر به مقالات زیر مراجعه شود:
اهل بیت و قرآنقرآن از منظر اهل بیتنسبت اهل بیت و قرآنسیره اهل بیت در قرائتاوصاف مشترک اهل بیت و قرآن
•
دانشنامه موضوعی قرآن. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.