علوم ضروری تفسیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برای فهم
قرآن علوم مختلفی مورد نیاز است، از جمله
لغت،
ادبیات عرب،
منطق،
فلسفه و.... که در ذیل به همه آنها اشاره است.
علومی در فهم
قرآن لازم هستند، و بدون آنها
قرآن فهمیده نمیشود.
مفسر قرآن برای
تدبر، نیازمند آگاهی وسیع و جزیی از جایگاه مباحث و موضوعات مطرح شده در
قرآن میباشد از این رو تشخیص
آیه از
روایت و آگاهی اجمالی بر جایگاه آن در
قرآن و حفظ قابل توجه بسیاری از
آیات ، علامت تسلط بر
قرآن میباشد که از
تلاوت و انس بسیار فراوان با
قرآن و ختمهای مکرر آن بدست میآید.
برای این تسلط «حفظ کل آیات» ضرورت ندارد لیکن فضیلتی مهم بشمار میرود.
احاطهی لازم بر روایات توضیح دهندهی آیات، امر مهم دیگری است که مفسر باید آن را دارا باشد؛ در این زمینه مرور اجمالی کتب تفسیر روایی و آگاهی کلی بر مباحث آنها، کفایت میکند.
این احاطهی بر
قرآن و روایات، در فهم دقیق واژهها و آیات، اختیار وجوه ترکیبی مناسب، کشف نکات بلاغی آیات و حل مشکلات تفسیری و رفع تعارضات میان آیات و روایات، نقشی بسیار حساس را ایفا میکند؛ از این رو، برای تدبر در سطح «اشارات
قرآن» اولین قدم میباشد.
کتب مهم در این زمینه تفسیر «
نورالثقلین،
البرهان و
صافی» از
شیعه و «
در المنثور» و «
تفسیر طبری» از
اهل سنت میباشد.
فهم معانی دقیق واژههای
قرآن، قدم دوم در تدبر میباشد چرا که واژهها، مجرای کاوش و تدبر، و دریچهی ورود به حوزهی ملکوتی
قرآن میباشند و پس از تسلط بر
قرآن و روایات از مهمترین کلیدها به شمار میآید.
برای کشف مراد
خداوند، نیازمند فهم ریشهی لغوی، معنی حقیقی واژه و موارد استعمال آن در صدر اسلامی میباشیم چرا که
زبان و
لغت پیوسته به مرور
زمان و به واسطهی آمیزش با زبان و فرهنگهای دیگر، دستخوش دگرگونی و تحول بوده، واژهها، معانی تازهای به خود میگیرند.
این معانی تازه، برای نسلهای دور از
صدر اسلام، حجابی برای فهم مقاصد
قرآن میگردد و طبعا امر تدبر را به
انحراف میکشاند، از این رو ضروری است که از فرهنگهای لغت هر چه نزدیکتر به عصر
قرآن بهره جوییم خصوصا، فرهنگهایی که در ارتباط با
قرآن فراهم گشتهاند.
دخالت رای و نظر محققین لغت، در معنی واژهها و خصوصیات آنها، ضرورت مراجعه به چند فرهنگ و دقت نظر اجتهادی را در فهم معنی دقیق، تاکید میکند.
عدم وجود مترادف در
قرآن ما را به سعی و تلاش و دقت بیشتری در کشف خصوصیات واژهها وادار نموده، از قناعت به معانی مشترک مطرح شده در فرهنگها، باز میدارد چرا که در
قرآن هر واژه در جایگاه خویش، نقش اساسی در
اعجاز بلاغی
قرآن ایفا میکند و جایگزینی واژههای مشابه به اعجاز
قرآن صدمه میزند چرا که فرو فرستندهی
قرآن،
حکیم بوده، هر نکته و تعبیر را در جایگاه مناسب خویش آورده است برخلاف ما که به واسطهی عدم احاطه بر لغت و عدم شناخت جایگاهها و عدم برخورداری از
حکمت، آنچنان که باید در کاربرد واژهها دقت لازم به کار نمیگیریم.
توجه به موارد استعمال واژه در
قرآن، نکتهی مهم دیگری است که ما را در بهرهجویی از معانی متعدد لغوی، و اختیار معنی مناسب با سیاق آیه، یاری میدهد؛ استفاده از نکته سنجیهای
مفسرین محقق در لغت و توجه به روایات ذیل آیات، این بهرهمندی را به کمال خود نزدیک میگرداند.
از فرهنگهای معتبر، «
العین»
خلیل بن احمد (۱۷۰ـ۱۰۰ق)، «
الجمهرة»
ابن درید (۲۲۳ـ۳۲۱ق)، «
التهذیب»
ازهری (۲۸۲ـ۳۷۰ق)، «
معجم مقاییس اللغة»
ابن فارس (م ـ ۳۹۵ق)، «
الصحاح»
جوهری (م ـ ۴۰۰ق)، کتاب برمکی (م ـ ۳۹۷ق)، «
المحکم»
ابن سیده (م ـ ۴۵۸ق)، «
اساس البلاغة»
زمخشری (۴۶۷-۵۳۸ق)، «
المفردات»
راغب اصفهانی (م ـ ۵۰۳ق)، «
النهایة»
ابن اثیر (۵۴۴ـ۶۰۶ق)، «
لسان العرب»
ابن منظور (م ـ ۷۱۱ق)، «
القاموس المحیط»
فیروز آبادی (م ـ ۸۱۶ ق)، «
تاج العروس»
زبیدی شرح قاموس (۱۱۴۵ـ۱۲۰۵ق) میباشد. (دقیقترین و عمیقترین آنها «المفردات» و جامعترین آنها «تاج العروس»، سپس «لسان العرب»، سپس «الصحاح» میباشد کتاب اخیر به نظر «
سیوطی» صحیحترین کتاب لغت میباشد؛ علاوه بر آنها در وجوه لغات
قرآن، مهمترین کتاب، «
الوجوه و النظائر»
ابن جوزی (م ـ ۵۹۷ق)، سپس «
وجوه القرآن»
تفلیسی (م ـ قرن ششم)، سپس «قاموس
القرآن»
دامغانی (م ـ
قرن هشتم) میباشد.)
آگاهی بر «
صرف و نحو، معانی،
بیان و بدیع» امری بسیار ضروری در کنار فهم معانی دقیق واژههای
قرآن میباشد و از یکدیگر جدایی نمیپذیرند.
«صرف» نظر به شناسنامهی کلمات و «نحو» نظر به جایگاه واژههای در جمله و نقش معنایی آنها دارد.
«معانی، بیان و بدیع»، جنبههای
فصاحت و
بلاغت آیات و زیباییهای هنری
قرآن را مورد توجه قرار میدهند.
«معانی» به فصاحت واژهها، بلاغت ترکیب آیات و کیفیت چینش واژهها و جملات نظر دارد و با توجه به اهداف آیات و مقاصد هدایت الهی، ما را به مقتضای حال مخاطب آیات و انگیزههای درونیاش آگاه مینماید.
«بیان» به اسلوبهای سخن در آیات میپردازد و علت اختیار آن شیوهی هنری را در ارتباط با اهداف آیات و مخاطب آن جستجو میکند؛ شیوههای مختلف مورد بحث در
علم بیان، برای ارائه یک معنی، «
حقیقت و
مجاز،
تشبیه و
استعاره و
کنایه» میباشد که هر یک، از زیبایی، ظرافت و تاثیر خاصی در شنونده، برخوردار میباشند.
«بدیع» نظر به زیباییهای لفظی و معنوی دارد که نقش اساسی در سخن ندارد، بلکه بر زیبایی سخن میافزاید برخلاف «معانی، بیان» که نقش مهمی را در پیام رسانی و تاثر و تحول روحی مخاطب، بازی میکند.
طهارت و لطافت روحی، ذوق سلیم به همراه انس با اسلوبها و شیوههای هنری
قرآن، ما را به حوزههای ناشناختهی اعجاز بلاغی
قرآن، رهنمون میشود.
یک مفسر، باید در علم صرف و نحو، صاحب نظر و در علم فصاحت و بلاغت (معانی، بیان و بدیع) از تشخیص و لطافت روحی و ذوق مناسبی، برخوردار باشد؛ از کتب معتبر «
دلائل الاعجاز» و «
اسرار البلاغة» شیخ
عبدالقاهر جرجانی، «
مطول» و «
مختصر المعانی»
تفتازانی میباشد؛ از جمله کتب در عصر حاضر، از «
جواهر البلاغة»
هاشمی، «
البلاغة الواضحه»
علی الجارم، میتوان نام برد از تفاسیر مناسب در بلاغت
قرآن «
تلخیص البیان فی مجازات القرآن»
شریف رضی (۴۰۶-۳۵۹ق)، «
درة التنزیل و غرة التاویل»
الخطیب الاسکافی (م ـ ۴۲۱ق)، «
الجمان فی تشبیهات القرآن»
ابن تاقیا بغدادی (۴۸۵-۱۰۰ق). «
الاشاره الی الایجاز فی بعضی انواع المجاز»
عزبن عبدالسلام (۶۶۰ـ۵۷۸ق)، «
بدیع القرآن»
ابن ابی الاصبع و «
کشاف»
زمخشری و تفسیر ابی السعود میباشد.
از کتب در زمینهی صرف و نحو
قرآن، «
املاء ما من به الرحمن»
ابوالبقاء عکبری (۶۱۶ـ۵۳۸ق)، «
البیان فی غریب اعراب القرآن»
ابن انباری (۵۷۷ـ۵۱۳ق) و تفاسیر «
مجمع البیان»
طبرسی، «
البحر المحیط»
ابوحیان، «
روح المعانی»
آلوسی میباشد.
منطق و روشهای تحقیق (در مبحث منطق،
کلام،
فلسفه،
عرفان،
فقه و
اصول فقه از کتاب «
آشنایی با علوم اسلامی»
شهید مطهری بسیار استفاده شده است.)
«منطق»
قانون تفکر صحیح است که از شرایط شیوهها و اقسام «تعریف و
استدلال صحیح» سخن میگوید و معیارهای تشخیص صحت و خطای «صورت تفکر» را مطرح مینماید، از این رو فراگیری آن در امر تدبر ضروری میباشد.
علاوه بر آن، آگاهی بر روشهای تحقیق در علوم، خصوصا در حوزهی
علوم انسانی، برای تدبر در مباحث متنوع
قرآن بسیار ضرورت دارد که به علم «
متدلوژی یا
روش شناسی» موسوم میباشد.
آگاهی بر منطق نوین خصوصا
منطق ریاضی نیز جهت
فهم و دفع شبهات فکری، بسیار مفید بلکه ضروری است.
منطق صوری صرفا به صورت و شکل فکری و استدلال میپردازد و کار به مواد و روشهای تفکر ندارد.
در
منطق جدید، ضرورت
آزادی محقق و متفکر از عوامل درونی و بیرونی مؤثر در نتایج تحقیق، مطرح میشود، چرا که به نقش حساس محیط روانی، تربیتی و اجتماعی محقق، در نتایج تحقیقاتش عنایت دارد، لیکن از چگونگی رهایی تفکر از تاثیرات
وراثت و محیط سخن به میان نمیآورد و از ارائه روش تربیتی آزادی تفکر و هدایت آن به سمت تفکر سالم
عاجز میباشد و در واقع این نقش اساسی
مذهب و رسولان الهی است که با تکیه بر «ادراکات بلاواسطه و حضوری» (مواد تفکر) و با روش «طرح سؤال از مسائل اساسی زندگی» (
انسان،
جهان،
خدا،
دنیا و
آخرت و روابط انسان با همهی اینها)
فکر را به جریان انداخته با
تزکیه،
تعلیم و تذکر، انسان را
تربیت کرده او را از
اسارت وراثت و محیط، نجات میبخشد و به آزادگی میرساند: «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا...؛
بگو فقط شما را به یک امر مهم
موعظه میکنم به اینکه دوتا دوتا یا تک تک، بخاطر خدا بپا خیزید سپس به تفکر بپردازید.»
اگر تفکر فردی یا جمعی، به انگیزهی حقیقت طلبی و بخاطر خدا (حقیقت مطلق) صورت نگیرد در دام گرایشهای خاص و امیال نفسانی فرد و جامعه، گرفتار میشود و به انحراف میگراید، در اینجا دیگر با وجود شکل صحیح استدلال و روش علمی مناسب، نتایج تحقیقات متاثر ازامیال نفسانی گشته، در مسیر تباهی به کار خواهد رفت.
از این روست که این مشکل جدی و اساسی تحقیق و تفکر سالم، جز به دست با کفایت
وحی الهی و رسولان خدا گشوده نخواهد گردید: «فبعث فیهم رسله... لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا فیهم دفائن العقول و یروهم آیات المقدرة...؛
... پس انبیایش را در میان
بشر، برانگیخت تا تحقق پیمان
فطرت الهی را از آنان (بشر) طلب نمایند، و نعمتهای فراموش شده او را مکررا به آنان یادآوری کنند و به واسطه پیام رسانی کامل، بر آنان اتمام حجت نمایند و در وجود آنها (بشر) عقول مدفون شده (یا گنجینههای مدفون عقول) را به قیام و تحول کشانند و به آنان نشانههای توان و
قدرت خدا را بنمایانند...»
«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین؛
اوست کسی که در میان امیها («امی» آنکه وحی الهی بگوش او نرسیده است: «منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی و ان هم الا یظنون».
رسولی از جنس آنان برانگیخت که بر آنان آیات او را پیوسته
تلاوت میکند و آنان را پیوسته پاک و تزکیه مینماید و به آنان کتاب و حکمت (
دانش عمیق و جامع) را میآموزاند و بی شک قبل از آن (
بشریت) در
گمراهی روشنگری به سر میبردند.»
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط...؛
(و
قسم به حقیقت که رسولانمان را با روشنگریها فرستادیم (بینش روشن نسبت به انسان، خدا و جهان و مقصد) و به همراه آنان کتاب (مجموعه قوانین مدون زندگی فردی و اجتماعی) و
میزان (معیارهای فکر و سنجش و احساس و عمل) را فرو فرستادیم برای اینکه مردم (با رسیدن به رشد و کمال فکری عقلی عملی) خود برابری را بپا دارند).»
زندگی هر کس مبتنی برنگرش و دیدگاه خاص او نسبت به خود و جهان و مبدا و مقصد هستی، استوار میباشد این مجموعه نگرش کلی و مرتبط به هم «فلسفهی زندگی» هر کسی را تشکیل میدهد و در واقع هر انسانی از نوعی اندیشهی فلسفی برخوردار است.
«فلسفه» دانشی عقلی است که در کاربرد عام، همهی دانشهای مبتنی بر
تعقل و
تجربه را در بر میگیرد (این اصطلاح شایع در میان
مسلمین بود.) که در برابر
علوم نقلی مطرح میشود از این رو قدما فلسفه را بر دو قسم «نظری و عملی» تقسیم مینمودند، «فلسفه نظری» در مورد حقیقت و واقعیت اشیاء بحث میکند و «فلسفه عملی» افعال انسان را آن چنان که باید و شایسته است مورد بررسی قرار میدهد.
«
فلسفه نظری» شامل سه بخش «الهیات» (
فلسفه علیا)، «
ریاضیات» (
فلسفه وسطا) و «
طبیعیات» (
فلسفه سفلا) میباشد «الهیات» خود مشتمل بر دو فن «امور عامه» و «الهیات به معنی اخص» میباشد، هریک از ریاضیات و طبیعیات نیز به اقسام زیادی تقسیم میشوند.
«
فلسفه عملی» نیز به سه بخش «
علم اخلاق»، «
علم تدبیر منزل» و «
علم سیاست مدن» تقسیم میشود.
«فلسفه» در کاربرد خاص، صرفا نظر به «الهیات» دارد که قدما آن را فلسفهی حقیقی و یا فلسفهی اولی و یا علم اعلی» مینامیدند که عنوان بحث ما نیز به همین کاربرد خاص نظر دارد؛ و آن علمی است که همهی هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار میدهد و دربارهی کلیترین مسائل آن بحث میکند؛ («فلسفه» در
فرهنگ غرب به معانی متعددی اخذ شده است که اغلب جز اشتراک لفظی وجه مشترک دیگری ندارد.)
این مسائل در دو بخش کلی قرار دارند:
بخش اول که از مسائل مطلق وجود (امور عامه) سخن میگوید.
بخش دوم که از وجود مطلق (خدا، مبدا هستی)، مراتب و عوالم جهان هستی (عقل، مثال، طبیعت) و مقصد جهان، بحث مینماید که به «الهیات به معنی اخص» موسوم میباشد.
از لحاظ روش در این حوزه دو نوع فلسفه پدید آمده است:
«روش تعقلی محض» که «
فلسفة مشاء»، مکتب «
ارسطو» ست؛ نمایندهی کامل این مکتب «
بوعلی سینا» میباشد.
«روش تعقلی همراه با سلوک قلبی و تزکیه نفس» که «
فلسفهی اشراق»، مکتب «
سهروردی» است.
مشابه روش فکری «فلسفهی اشراق»، «
حکمت متعالیه ملاصدرا» میباشد که از نظر اصول و نتایج با آن متفاوت است و حاصل چهار جریان فکری «فلسفه مشاء، اشراق و کلام و عرفان» میباشد که خود یک نظام خاص فلسفی به شمار میرود.
علاوه بر مکتبهای فکری ـ فلسفی، آگاهی بر مکتبهای فلسفی غرب، از ضروریات به شمار میآید چرا که یک مفسر برای فهم و تدبر در آیات اعتقادی و نظارت آن بر پاسخ گویی به شبهات، نیازمند درک صحیح شبهات میباشد و از طرفی دیگر این مکتبها، نقش مهمی را در تغذیهی فکری متفکرین در جهت دوری یا قرب به مکتب وحی الهی، بازی میکنند که هدایت بشری در گرو آشنایی با افکار آنان میباشد.
«کلام» علمی است که از عقاید و جهان بینی اسلامی بحث نموده، عهده دار شرح و بسط، استدلال و دفاع از آن است و عمده مباحث آن در سه حوزه
توحید،
نبوت و
معاد میباشد که به «
اصول دین» موسوم است.
علم کلام از مباحث
جبر و
اختیار و
قضاء و
قدر الهی آغاز گشت و در ادامهی مباحث، توحید و نبوت و معاد را در بر گرفت؛ بر اثر درگیری فکری میان مسلمین چهار مکتب کلامی جلوه گر شدند: «شیعه،
معتزله،
اشاعره و
مرجئه».
مروری گذرا بر تفاسیر
قرآن به روشنی، تاثیر شدید این مکاتب را در نوع برداشت از آیات نشان میدهد، اینکه یک مفسر چه دیدگاهی در اصول اعتقادات دارد نتایج بسیار متفاوتی را از دیدگاه دیگر در زمینهی فهم
قرآن پدید میآورد از این روست که باید به نگرش
اهل بیت (علیهمالسّلام) در تبیین مسائل اعتقادی، تکیه کرد تا با دیدن بی غرض و بدون جهت گیری فاسد، به غور و بررسی در آیات پرداخت، بدین منظور توجه به نگرش متکلمین شیعی، خصوصا بعد از «
خواجه نصیرالدین طوسی» که کلام را به روش عقلی محض نزدیک کرد ضروری میباشد چرا که این نگرش، به مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) که مفسران حقیقی
قرآن میباشند، نزدیک میباشد؛ لیکن همیشه باید مراقب بود که این نگرشها، حصار و حجاب در تدبر آزاد در آیات نگردد و صرفا زمینه و مقدمهای برای فهم و تدبر دقیقتر تلقی شود و همواره باید این نگرشها را با توجه به تدبر مستقیم در آیات و روایات مورد بررسی و ارزیابی مجدد قرار داد.
روش فکری اغلب متکلمان، جدلی است که براساس مشهورات در مسائل جهانی و کلی استدلال میکنند؛ برخلاف کلام شیعه که با الهام از اهل بیت (علیهمالسّلام) بتدریج اساس برهانی یافته، دفاع از
دین، وجههی همت
فیلسوفان شیعی گشته است؛ نمونهی برجسته این روش «حکمت متعالیه»
ملاصدرا میباشد.
علاوه بر کلام مسلمین، توجه به مباحث کلامی
یهود و
مسیحیت در گذشته و حال و توجه به رابطه
علم و دین از دیدگاه متکلمین غربی، بسیار ضروری میباشد که مباحثی جدید را در پیش روی مفسر
قرآن میگشاید و زمینهی مناسب تری را برای تدبر در
قرآن، پدید میآورد. (از جمله کتب معتبر و مناسب در این زمینه، «علم و دین» نوشته «ایان باربور» متکلم مسیحی میباشد که آقای
خرمشاهی به
فارسی ترجمه کرده است.)
باید توجه داشت، کلام از «عقل و وحی» هر دو سود میجوید؛ در بخش مسائل اساسی اعتقادات که تحقیقی است اساس استدلالات، عقلی محض میباشد و «وحی» صرفا بعنوان تایید مطرح میشود اما در مسائل جزئی و فرعی اعتقادات مانند مساله
امامت اهل بیت (علیهمالسّلام) و اکثر مسائل
معاد، استدلالات مبتنی بر وحی میباشد و «عقل» بقدر امکان مؤید «وحی» محسوب میشود؛ از این رو در حوزهی «فکر شیعی» روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) میتواند مستند باشد، و در بحث با «اهل سنت» صرفا
قرآن و
سنت پیامبر به همراه عقل مطرح خواهد شد و در برابر «گروههای غیراسلامی» صرفا باید بر عقل و منابع مقبول آنان و «معجزهی علمی بودن
قرآن» تکیه کرد. (حقانیت دین الهی نشانهاش
معجزه میباشد که در هر عصر و زمانی باید حضور داشته باشد تا هر کس مستقیما با تجربهی آن با
یقین و
اطمینان به آن
ایمان آورد؛ و جز
قرآن هیچ کتابی در عالم چنین خصوصیتی عینی را دارا نیست؛
قرآن با تاکید شدید بر خدایی بودنش خود را در معرض نقد و بررسی متفکران و اندیشمندان همه حوزههای علم خصوصا علوم انسانی قرار داده است.)
«
عرفان» کوششی، علمی ـ عملی است که از طریق
قلب، تا که انسان به معرفتی حضوری و شهودی، نسبت به حقیقت هستی نایل گشته در اثر تصفیه و تزکیهی نفس به وصال حقیقت مطلق رسد و همچون قطرهای به آن بپیوندد؛ و به تعبیر «
ابن سینا» «منصرف ساختن
ذهن است از سوی ما سوی الله و توجه کامل به ذات حق برای تابش نور حق بر قلب».
«عرفان» دستگاهی علمی ـ فرهنگی است که دارای دو بخش میباشد:
بخش عملی: روابط و وظائف انسان را با خود و جهان و خدا بیان میکند و به علم «
سیر و سلوک» موسوم میباشد.
بخش نظری: عهدهدار تفسیر خدا و جهان و انسان، همچون فلسفه میباشد لیکن در استدلالات، بجای تکیه بر مبادی و اصول عقلی، بر مبادی و اصول کشف و شهود، تکیه میکند و سپس آنها را با زبان عقل توضیح میدهد، «
محی الدین عربی» برای اولین بار، جهان بینی عرفانی را به شکل نظام فکری منسجم و هماهنگ عرضه مینماید.
بخش اول توضیح میدهد «سالک» برای اینکه به قله منیع انسانیت (توحید) برسد، باید از کجا آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی نماید و در منازل بین راه چه «احوالی» برای او رخ میدهد و چه «واراداتی» بر او وارد میشود.
این طی طریق باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته صورت گیرد که قبلا خود مسیر را طی کرده به راه و رسم و خطرات راه آگاه باشد؛ این سلوک از «اراده» و
عشق به خدا شروع گشته با تمرین و
ریاضت به خلسهها و جذبههای عرفانی، رسیده، پس از طی مراتبی چند به وصال و نظر به حق، منتهی میگردد.
بخش دوم، هستی را براساس کشف و شهودهای عرفا به زبان عقل تفسیر میکند؛ در این دیدگاه برخلاف فلسفه، فقط خدا اصالت دارد و همهی اشیاء صرفا اسماء و صفات و تجلیات خداوند میباشند؛ هدف از
عرفان نظری، نه معرفت به نظام هستی بلکه صرفا معرفت به خدا مورد نظر میباشد چرا که «غیری» وجود ندارد تا که مستقلا تحت معرفت قرار گیرد.
بینش عرفانی در فرهنگ اسلامی در بیانات
قرآن، روایات،
ادعیه و مناجاتهای فراوان اهل بیت (علیهمالسّلام) ریشه دارد، اما در آنچه از عرفای مسلمین مطرح گشته است رگهها و نشانههای فراوانی از عرفان نو افلاطونیان و مسیحیت و عرفان هندی را میتوان سراغ گرفت که با روح «سیر و سلوک» و «نگرش
قرآنی» به جهان هستی بیگانه بوده، بلکه با آن مغایرت دارد، (
زهد افراطی نسبت به
دنیا و نفی بهرهمندی از نعم دنیا، عزلت گزینی و دوری از صحنههای اجتماعی و اتخاذ سیر و سلوک بدون استناد از
قرآن و سیره معصوم (علیهالسّلام)، نمونههای بارز بیگانگی و مغایرت میباشد.) از این رو، نیازمند تجدیدنظر فراوان و پالایش گستردهای بر اساس فرهنگ اهل بیت (علیهمالسّلام) میباشد.
رسوخ و نفوذ کم و بیش فراوان افکار
عرفا در تفسیر و فهم
قرآن، مفسر را وا میدارد که با آراء و اندیشههای آنان در حوزهی معارف
قرآنی آشنا گشته، با زمینهی مساعدتری به تدبر در آیات و اخذ و یا رد برداشتهای عرفا در فهم
قرآن دست یازد؛ در زمینهی تفسیر
قرآن، کتب بسیاری از عرفا بجای مانده است که از «تفسیر
قرآن»
محی الدین بن عربی، «
لطائف البیان فی تفسیر القرآن»
روزبهان بقلی (م ـ ۶۰۶ق)، «تاویلات
القرآن»
عبدالرزاق کاشانی، «
کشف الاسرار» میبدی میتوان نام برد.
در زمینه عرفان نظری و عملی، کتابهای «
اللمع»
ابونصرسراج (م ـ ۳۸۷ق) و «
قوة القلوب»
ابوطالب مکی (م ـ ۳۸۶ق) از متون اصیل و قدیم عرفان و تصوف میباشد، از کتب معتبر دیگر «
فتوحات مکیه» و «
فصوص الحکم» محی الدین بن عربی (م ـ ۶۳۸ق)، «
مفتاح الغیب» و «
نصوص»
قونوی شارح افکار
ابن عربی (م ـ ۶۷۲ق)، «
مثنوی»
مولوی (م ـ ۶۷۲ق)، «
کشف المحجوب»
هجویری (م ـ ۴۷۰ق)، «
عوارف المعارف»
سهروردی زنجانی (م ـ ۶۳۲ق)، «
تاویلات»
عبدالرزاق کاشانی (م ـ ۷۳۵ق)، «
گلشن راز»
شبستری (م ـ ۷۲۰ق)، «
منطق الطیر»
عطار (قرن هفتم)، «
جامع الاسرار» و «
نص النصوص» سید
حیدر آملی (قرن هشتم)، «
تمهید القواعد»
صائن الدین علی ترکه اصفهانی (قرن نهم). «
مصباح الانس»
محمد بن حمزة فناری (قرن نهم)، «
منازل السائرین»
خواجه عبدالله انصاری (م ـ ۴۸۱ق) و «
احیاء علوم الدین»
غزالی (م ـ ۵۵۰ق) را میتوان نام برد. (ذکر منابع فراوان این طائفه، به جهت تاثیرات گسترده و پیدا و ناپیدای آنان در فرهنگ مسلمین میباشد.)
«
علم اخلاق» علمی است که از رفتارها، حالات و ملکات شایسته و ناشایست سخن میگوید؛ اینکه چه حرکت و حالت و خصلتی بد یا خوب، سزاوار یا ناسزا، شمرده میشود بستگی به نوع بینش و مبادی واصولی دارد که شخص بدان ملتزم میباشد. این اصول و مبادی در علم «
فلسفهی اخلاق» از آن سخن به میان میآید و جنبهی زیربنایی نسبت به علم اخلاق دارد؛ در فرهنگ وحی، مسائل اخلاقی، در ضمن دستورات دینی جلوه گر بوده، بلکه غیرقابل انفکاک از آن میباشد:
«بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». (برانگیخته شدم برای اینکه ارزشها و بزرگ منشیهای
اخلاق را به اتمام رسانم).
در میان فرهنگ مسلمین «علم اخلاق» جزء فلسفهی عملی محسوب میشود که بر اساس معیار اعتدال،
رذائل و فضائل مشخص میگردد این رویه متاثر از شیوهای است که «ارسطو» در کتاب اخلاقش «نیکو ماخوس» در پیش گرفته است و در ادامهی آن در حوزهی مسلمین «
تهذیب الاخلاق»
ابن مسکویه، «
اخلاق ناصری» خواجه نصیر الدین طوسی، «
کیمیای سعادت و احیاء علوم الدین» غزالی پدید آمده است. مهمترین منبع «تهذیب الاخلاق» میباشد که کتب دیگر در سطحی گسترده از آن متاثر میباشند در قرون معاصر «
محجة البیضاء»
فیض کاشانی شرح «
احیاء علوم الدین» غزالی، «
جامع السعادات»
ملا مهدی نراقی و «
معراج السعادة» پسرش،
ملا احمد نراقی پیروی از خط مشی «اخلاق ارسطو» میباشد.
مسائل اخلاقی و روشهای تغییر و تحول اخلاقی مذکور در این کتب براساس «فلسفهی اخلاق» است که هماهنگی آن با فرهنگ وحی بسیار قابل تامل است لیکن به جهت نفوذ فراوان این فکر اخلاقی در فهم و تدبر در آیات، آگاهی بر محتوایشان ضرورت دارد، تا که با توجه به بینش الهی، مورد نقد و بررسی واقع گشته، صحت و سقم مباحث، روشن شود.
آگاهی بر مباحث اخلاقی خصوصا «فلسفه اخلاق» در فرهنگ غربی به جهت تاثیر آن بر فرهنگ مسلمین، نیز باید مورد توجه واقع گردد؛ توجه به «فلسفه اخلاق» در میان مسلمین به تبع مطرح شدن آن در غرب، پدید آمده است.
اینکه «آیا اخلاق بدون اعتقاد به خدا امکان دارد یا نه؟ خوب و بد اخلاقی وجود دارد یا نه؟ بر فرض وجود، معیارهای آن کدام است؟ آیا «بایدهای اخلاقی از «هست»های فلسفی ناشی میشود یا نه؟ آیا اخلاق نسبی است یا مطلق؟»، از مسائل مهم «فلسفه اخلاق» است.
از جمله کتب در این زمینه، «فلسفه اخلاق» شهید مطهری، «فلسفه اخلاق» آقای
مصباح یزدی، «
کاوشهای عقل عملی» آقای
حائری یزدی، «فلسفه اخلاق در تفکر غرب» ترجمه آقای صانعی دره بیدی، «فلسفه اخلاق در قرن حاضر» تالیف ج. وارنوک، ترجمهی آقای لاریجانی، میباشد.
قرآن و
احادیث معصوم (علیهالسّلام) دو منبع اساسی در استنباط
عقاید و
احکام جمیع روابط انسانی میباشند که از دو جهت کلی «متن» و «سند» مورد بررسی واقع میشوند.
«سند
قرآن» قطعی و متواتر است از این رو نیازی به بحث اساسی ندارد جز آنکه «شبهه تحریف
قرآن» و «مساله اختلاف قرائتها» و بحث از «کیفیت جمع آوری
قرآن»، بحث مجدد آن را ضروری مینماید تا روشن گردد که این
شبهه، ربطی به سند
قرآن ندارد چرا که صرفا تحریف به کم شدن آیات، ادعا شده است نه افزایش آن؛ دیگر آنکه شبههای است باطل که در ذهن کج اندیشان
مسلمان و مستشرقین ناآگاه و اکثرا مغرض نقش بسته است.
«اختلاف قرائتها» کاری به قطعیت
قرآن ندارد و صرفا به اختلاف لهجه در قرائت مربوط میباشد و مسالة سوم نیز مشکلی نداشته خود به روشنی قطعیت سند را نشان میدهد.
قطعیت سند
قرآن به تناسب در علم «
تاریخ قرآن»، «
اصول استنباط» و «کلام» بحث میگردد.
سند احادیث، جز روایات اندکی قطعی نبوده، نیازمند تتبع و بررسی میباشد تا صحت انتساب
حدیث به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ائمه (علیهمالسّلام) روشن گردد؛ علمی که عهده دار این مساله میباشد علم «روایة الحدیث یا اصول الحدیث» (این علم به غلط «درایة الحدیث» نامیده شده است حال آنکه «
درایه» نظر به فهم محتوای حدیث دارد نه سند آن.) نامیده میشود.
این علم خود به دو شاخه تقسیم میگردد:
«
علم رجال» که صداقت و
عدالت ناقلین حدیث و طبقات آنان را مورد تحقیق قرار میدهد.
«
علم مصطلح الحدیث» که از «کیفیت نقل حدیث» از لحاظ
تواتر یا وحدت نقل، اتصال یا انقطاع سند، و «مراتب نقل حدیث» از لحاظ صحت نقل رجال حدیث و ضعف نقل، و اصطلاحات مربوط به این خصوصیات بحث مینماید.
معیارهای بررسی متن
قرآن و حدیث و میزان ارزش آن دو منبع اساسی در فهم دین و احکام شریعت
اسلام، در «علم اصول» مورد بحث و بررسی قرار میگیرد؛ در کنار این دو منبع، منابع مطرح شده دیگر همچون «عقل،
اجماع،
شهرت روایی و
فتوایی،
قیاس و
استحسان و غیره» مورد ارزیابی واقع گشته، اعتبار یا عدم اعتبار، میزان ارزش دلیلیت آنها و محدودهی بکارگیریشان، برای فهم دین و استخراج احکام اسلام، مشخص میگردد.
با این توجه، ضرورت آگاهی بر اصول استنباط و صاحب نظر بودن در آن، در امر تدبر در
قرآن و تفسیر آن، روشنتر از آن است که نیازمند دلیل باشد.
فقه احکام اسلامی، بخشی از «فقه دین» است که ضرورت آن در آیه «نفر» آمده است: «لیتفقهوا فی الدین...» .
با این وجود، اصطلاح «فقه و تفقه در دین» در لسان
فقهاء منحصرا در حوزه احکام عملی و
اجتهاد در آن، خلاصه میگردد.
«علم اصول» نیز به عنوان ابزار استنباط در این حوزه، مورد تحقیق و بررسی واقع گشته است، حال آنکه این حوزه صرفا هشت درصد آیات
قرآن را شامل میشود (حدود ۵۰۰ آیه)؛ و بقیه
قرآن که شامل معارف، عقاید، تربیت و اخلاق و غیره میباشد از حوزهی استنباط به دور مانده است، از این رو، تحقیق در ابزار خاص استنباط آنها، علاوه بر اصول ضروری معمول در حوزة احکام عملی، به
غفلت سپرده شده، کاری جدی در آنها صورت نگرفته است، در حالی که «فقه دین و فقه
قرآن و حدیث» به اصولی فراتر از اصول معهود، نیازمند میباشد، چنان که در بحث منطق گذشت، تدبر در «اصول اعتقادات» امری تعقلی بوده، خود این تعقل، به تفکر و به روشهای صحیح تفکر و تعقل نیازمند میباشد که در جریان دعوت
انبیاء به آنها اشاره شده است؛ آنان با تکیه بر حضوریات و فطریات مردم، با طرح سؤالهای اساسی زندگی، بر فضای غفلتزا و عقول راکدشان، هجوم آورده، آنان را به اندیشیدن در حقیقت خود و جهان، دنیا و آخرت، وادار مینمودند:
«ا تترکون فی ما هاهنا آمنین فی جنات و عیون و زروع و نخل طلعها هضیم و تنحتون من الجبال بیوتا فارهین؟؛
آیا در این دنیا در حال امنیت رها میشوید؟ در باغها و چشمه سارها و زراعتها و نخلی که شکوفهاش با لطافت است و از کوهها خانههایی به سرگرمی میتراشید؟»
«ا یحسب الانسان ان یترک سدی ا لم یک نطفة من منی یمنی ثم کان علقة فخلق فسوی فجعل منه الزوجین الذکر و الانثی الیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی؟؛
آیا انسان خیال میکند که بیهوده، رها میشود؟ مگر نطفهای نبود که از آب گندیدهای پدید آمد سپس علقهای شد پس خدا او را آفرید پس هماهنگ نمود پس از آن، دو
زوج،
زن و
مرد را پدید آورد؟، آیا چنان کسی توان آن را ندارد که مردگان را زنده کند؟»
رسالت «تفقه در دین» در وسعت حوزههای شناخت، معارف، عقاید و نظامات و احکام اسلامی، ضرورت ارائه طرحی کلی و جامع و مستند از اسلام را مطرح مینماید؛ طرحی که همهی حوزهها را در بر گیرد و ترتیب منطقی آنها و ارتباط منسجمشان را توضیح دهد و در پی آن سیر منطقی و مستند مباحث هر یک از حوزهها، از شروع تا ختم را ارئه نماید.
با توجه به این طرح کلی و تفصیلی است که باید قواعد و مبانی خاص استنباط در هر یک از حوزهها، علاوه بر اصول و مبانی استنباط عام، مشخص و منقح گردد و سیر منطقی و انسجام مباحث آنها تنظیم شود.
این طرح اساسی و گسترده در حوزهی فقه دین واصول استنباط آن، نه یک کار سطحی و ذوقی است که از عهدهی هر کسی برآید بلکه پشتوانهی نیرومندی از کلیدهای علمی و روحی را میطلبد، آنان که
فکر و روحشان با
قرآن تغذیه شده، در مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) پرورش یافتهاند و بر ضرورتها و اوضاع و شرایط فردی و اجتماعی زمان خود آگاهی داشته، خود در آن، حضور فعال علمی و عملی دارند.
«اصول فقه» همان اصول مصطلحی است که در حوزههای علمیه تدریس میشود و در خدمت همهی حوزهها، خصوصا فقه احکام قرار دارد که در ابتدای بحث قبل به آن اشاره شد.
به تعبیر
شهید صدر: «علم اصول فقه، علم به عناصر مشترکی است که برای استنباط جعل شرعی به کار میآید».
این علم از سه بخش کلی «دلیلیت و دلالت و نسب ادله»، و بخش فرعی اجتهاد و
تقلید بحث مینماید. (مباحث این علم در کتب مختلف اصول فقه، تقسیم بندی و سیری متفاوت را نشان میدهد نظری به کتابهای «
معالم الاصول»
فرزند شهید ثانی، «
قوانین الاصول»
میرزای قمی، «
کفایة الاصول»
آخوند خراسانی و «
حلقات الاصول» شهید صدر این مساله را به خوبی نشان میدهد. تقسیم فوق از یکی از اساتید، اخذ گردیده است.)
«دلیلیت» از ادله و حجتهای شرعی در زمینهی «
قطع،
ظن و
شک» بحث مینماید.
ادله در حوزهی قطع و ظن را «ادله اجتهادی» و در حوزهی شک (فقدان دلیل اجتهادی) را «ادله فقاهتی یا اصول عملیه» مینامند.
ادله اجتهادی، کتاب و سنت و عقل و اجماع میباشند که به همراه آن بحث شهرت روایی و فتوایی، قیاس و استحسان و غیره مطرح میشود و ارزش دلیلیت هر یک مورد بحث قرار میگیرد.
«
کتاب»، مهمترین منبع
استنباط است که سندش، قطعی و محتوایش، مصون از زیادت و نقصان میباشد و مرجعی عمده در حل و فصل و رفع تعارضات و اختلافهای میان ادلهی مستفاد از منابع دیگر، به حساب میآید.
ظواهر آیات قرآن، حجیت داشته بعد از توجه به «آیات دیگر، روایات معتبره و حکم قطعی عقل»، قطعیت مییابد؛ چرا که «عقل»، «
حجت باطنی» و «کتاب و سنت (وحی الهی)»، «
حجت ظاهری» هستند، که ناظر به هم و مؤید یکدیگر میباشند.
«سنت» قول و فعل و تقریر معصوم (علیهالسّلام) میباشد که از طریق نقل راویان احادیث به دستمان رسیده است که در واقع آنچه در دسترس ما قرار دارد احادیث حکایتگر سنت معصوم (علیهالسّلام) به ادعای راویان میباشد؛ پس صدور محتوایش قطعی نبوده و نیازمند تحقیق میباشد که متن و سند، هر دو را دربر میگیرد.
در احادیث
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) علاوه بر «احراز صدور»، «جهت صدور» را نیز باید مدنظر قرار داد تا معلوم گردد انگیزهی سخن، بیان حکم الهی بوده است یا اینکه به قصد فریب خبرچینان و دشمنان دین صادر شده است. («
تقیه» در بیان حقایق و احکام دینی در
قرآن و سنت پیامبر راه ندارد و فقط شامل سنت ائمه میباشد که به دلیل اختناق و یا عدم کشش عقلی مردم، در مواردی به ضرورت، از بیان حقایق خودداری مینمودند، شناسایی این دسته روایات نیازمند احاطه بر
قرآن و روایات و اصول استنباط و آگاهی بر تاریخ ائمه میباشد.)
نکتهی دیگر در احادیث، اجازه «نقل به معنا» میباشد که باعث میشود تکیه بر خصوصیات موجود در تعابیر احادیث را جهت استخراج حکم و دلیل، بسیار محدود گرداند مگر آنکه صدور عین الفاظ احراز شده باشد.
با این توجهات، هرگز نباید اخبار معتبر، ضد یا نقیض
قرآن باشند که در این صورت، زخرف و
باطل بوده، باید بر دیوارش کوبید چرا که هرگز بیان معصوم، ضد یا نقیض
قرآن نخواهد بود. (در
قرآن و خصوصا روایات، توجه به مقاصد سخن معصوم خصوصا در موارد اخبار به ظاهر متعارض، ما را به حقایق پنهان فراوانی در امر سنت معصوم و احکام صادره، هدایت میکند: «افقه الناس من عرف معانی کلامنا». معصوم (علیهالسّلام))
«سنت» همچون
قرآن «
محکم و [[متشابه]،
ناسخ و
منسوخ،
عام و خاص،
مطلق و مقید و
مجمل و مبین» را داراست که در بحث «نسب ادله» مورد بررسی قرار میگیرد.
«عقل» در اصول دین، مستقل بوده، در حوزهی احکام شرعی، میتواند لوازم احکام و حکم آنها را مشخص نماید؛ این استلزامات عقلی، مبحث «
مقدمهی واجب،
ضد،
اجتماع امر و نهی، دلالت
نهی بر
فساد و مبحث
اجزاء» را در بر میگیرد.
«اجماع» دلیل مستقلی نیست مگر آنجا که از طریق حس یا حدس و یا استقراء، کاشف از
قول معصوم (علیهالسّلام) باشد.
با این توجه «شهرت فتوایی» ارزش مستقلی نداشته، میتواند به عنوان مؤیدی بر دلیل حکم و مرجحی در هنگام تعارض ادله به حساب میآید.
«شهرت روایی» یکی از مرجحات منصوصه در روایات، هنگام تعارض اخبار میباشد.
«قیاس» دلیل عقلی ظنی است که جز در موارد تصریح به علت و فلسفهی حکم در روایات، ارزشی نداشته، در بیانات معصومین (علیهمالسّلام)، استفاده از آن، به شدت
نهی شده است.
«استحسان» در صورت تعارض علل استنباط شده، مطرح است که ضعیفتر از «قیاس» بوده ارزش شرعی ندارد؛ چرا که عقل را به درک علل احکام، راهی نیست تا که نوبت ترجیح علتی بر علت دیگر رسد.
ادله مطرح شده دیگر از جانب اهل سنت، بر فرض صحت، ادلهای جدا از مستقلات عقلی و مستلزمات آن و اجماع، نمیباشند.
در شرایط فقدان دلیل اجتهادی، اصول عملی مطرح میشود که «
برائت» و «
احتیاط» و «
تخییر» و «
استصحاب» را در بر میگیرد.
«برائت» در موارد شک در اصل
تکلیف بدون علم به حالت سابق، «احتیاط» در موارد شک در مورد تکلیف، «تخییر» در موارد دائر بودن امری بر وجود و
حرمت، و «استصحاب» در موارد شبهات حکمی و موضوعی دارای حالت سابقه، مطرح میشوند.
در بخش دوم، پس از فراغت از مبحث «دلیلیت» مقدار دلالت ادله و ظهورات آنها مورد بحث واقع میشود، در اینجا نه «دلالت وضعی تصوری» و نه «دلالت تصدیقی اولی»، بلکه «دلالت تصدیقی جدی» مورد نظر میباشد که از توجه به مجموعه قرائن حالی و مقالی بدست میآید؛ کشف این قرائن، نیازمند آشنایی و انس با اسلوب کلام و سبک گفتار
قرآن و معصوم (علیهالسّلام) و احاطه بر کتاب و سنت میباشد.
در بخش «نسب ادله» رابطة میان ادله مورد بررسی قرار میگیرد که «عام و خاص»، «مطلق و مقید» «مجمل و مبین»، «محکم و متشابه»، «ناسخ و منسوخ»، «
حاکم و محکوم» و «
وارد و مورود»، «
تزاحم» و «
تعارض» را در بر میگیرد و در پی آن، از معیارهای جمع میان ادله و معیارهای ترجیح یکی بر دیگری، سخن به میان میآید.
در پایان علم اصول، بحث اجتهاد و تقلید و شرایط آن دو مطرح میگردد.
«فقه احکام» بخشی از
قرآن و سنت است که گستردهترین تحقیقات فقهاء و علمای اسلام را از آغاز تاکنون بخود اختصاص داده است و در واقع عمیقترین تدبرها در پانصد
آیه از
قرآن و روایات ذیل آنها صورت گرفته است، از این رو آگاهی بر نظرات آنها و کیفیت استدلال و برداشت آنها از
قرآن زمینهی مساعدی را برای تدبر صحیح در
قرآن فراهم میآورد.
توانایی نقد و بررسی اقوال فقهاء شرط اساسی در صلاحیت تفسیر میباشد.
«فقه احکام» ابواب بسیار متنوعی را در بر گرفته است که شامل احکام عبادی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، قضایی و جزایی میباشد که احکام تکلیفی و وضعی، هر دو را دربر دارد.
«اسلام» دینی است جامع که همهی شئونات زندگی فردی و اجتماعی، اعم از معارف، عقاید، نظامات و احکام را دربر میگیرد («نظامات»، مقصود نظام تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی قضایی و جزایی، میباشد و مقصود از «احکام» دستورالعملها در همه این زمینهها، میباشد.) و هدفش دگرگونی اساسی در همهی حوزهها میباشد از این رو «اسلام» نه یک مکتب اعتقادی، که یک نهضت فراگیر است و «
قرآن»، کتاب این نهضت، بیانگر و توضیح دهندهی اهداف، مسائل و مراحل نهضت و پاسخگوی تمام نیازهای فکری ـ روحی و معرفتی عملی رهیافتگان، و هدایتگر بشریت گمراه و سرگشته به صراط آزادی از غیر و
بندگی خدا میباشد.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کنار شرح و بسط و تفسیر
قرآن، عالیترین نمونهی عینی انسان آرمانی این مکتب است که سیره و رفتارش در مراحل مختلف نهضت، الگوی عملی
قرآن به شمار میآید که سه سؤال اساسی؛ «به کجا باید رفت؟، از کجا باید آغاز کرد؟، و چه باید کرد؟» را در فرد و جامعه، پاسخ میدهد؛ از این رو آگاهی بر تاریخ بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا رحلت حضرت و اوضاع منطقهای و جهانی معاصر آن برای درک پیامها و اشارات
قرآن،
شان نزول آیات؛ و چگونگی تطبیق آیات بر مصادیق خارجی، بسیار ضروری میباشد.
در کنار تاریخ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آگاهی بر تاریخ ائمه معصومین (علیهمالسّلام) بسیار ضرورت دارد چرا که آنان جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مفسر مخصوص و چهرهی عملی
قرآن،
امام امت اسلامی و نشان دهندهی شان تاویل آیات (تطبیق
قرآن بر مصادیق جدید)، میباشند: «یا علی انا اقاتل الناس علی التنزیل و انت تقاتلهم علی التاویل». (ای علی، من با مردم بر سر تنزیل
قرآن میجنگم و تو با آنان بر سر
تاویل قرآن خواهی جنگید).
شرایط گوناگون و بسیار متنوع هر یک از ائمه با یکدیگر و با دوران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نمونههای بسیار متنوع و روشنگری از چگونگی تطبیق و پیاده کردن
قرآن را به ما نشان میدهد و این از برکات عظیم ائمه معصومین (علیهمالسّلام) میباشد که موضعگیری صحیح، در برابر شرایط گوناگون را به ما آموختهاند؛ از این رو، بیجهت نیست که یکی از فقهای بزرگ اهل سنت میگوید: «اگر سیرهی
علی (علیهالسّلام) نبود، ما چگونگی برخورد با گروههای منحرف مسلمان را نمیدانستیم و از احکام آن آگاه نمیشدیم»؛ («و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبلة و لا یحمل هذاالعلم الا اهل البصروالصبر و العلم بمواضع الحق...»)
(«ایها الناس فانی فقات عین الفتنة و لم یکن لیجترئ علیها احد غیری... ولو قد فقد تمونی و نزلت بکم کرائه الامور و حوازب الخطوب لاطرق کثیر من السائلین و فشل کثیر من المسؤولین».)
با کمال تاسف نه تنها اکثریت امت اسلامی، اهل سنت، از سیرهی ائمه معصومین در غفلت و بیخبری بسر میبرند، بلکه پیروان آن بزرگواران نیز، آن گونه که باید به مشی فکری ـ عملی آنان آگاهی ندارند.
«تاریخ
قرآن» جزیی از
تاریخ اسلام میباشد که در آن از جریان تاریخی نزول وحی و اقسام آن،
نزول تدریجی و
دفعی، ترتیب نزول آیات و سور، کتابت و حفظ و جمع آوری و ترتیب فعلی
قرآن و زمان اعراب و نقطه و شماره گذاری آیات و چگونگی پیدایش اختلاف قرائتها بحث مینماید، که آگاهی بر آن، بر مفسر
قرآن ضروری است.
«تاریخ حدیث» جزء لاینفکی از تاریخ زندگی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه معصومین (علیهمالسّلام) است، چرا که منعکس کنندهی
اندیشه و رفتار و عکس العمل آنان در برابر جامعهشان، و حلقهی واسط میان ما و شخصیت معصومین (علیهمالسّلام) میباشد.
«احادیث پیامبر» تاریخ بغرنج و دردآوری دارد؛ بعد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به فاصله کوتاهی نقل و کتابت حدیث در کمال شگفتی، به دستور
خلیفه دوم منع گردید و متخلفین تهدید به
مجازات شدند به این بهانه که: «
قوم یهود کتابی (از سنت
موسی (علیهالسّلام) ) نوشتند و به آن روی آوردند و کتاب خدا را واگذاشتند».
عجبا، با وجود بیان صریح
قرآن در ضرورت تفسیر
قرآن توسط سیره پیامبر، چگونه به این منطق روی آوردند «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون».
و اصحاب آن را پذیرفتند؛
خشونت خلیفه دوم چنان بود که جز علی (علیهالسّلام) و گروهی اندک، کمتر کسی جرات مخالفت با او را داشتند، از این رو، عدم کتابت حدیث در کنار نقل تردید آمیز حدیث، ادامه یافت تا به آنجا که در زمان
معاویه حدیثسازی به نفع خلافت و علیه اهل بیت (علیهمالسّلام) در سطح حیرت انگیزی گسترش یافت آن چنان که حقایق با اباطیل ممزوج و مشتبه گردید، مروری گذرا بر
صحاح ششگانه اهل سنت و احادیث متعارض و متناقض فراوان آنها، گوشهای از این جریان تاسف بار را منعکس میکند.
این جریان، تا زمان
عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت و برای اولین بار وی دستور کتابت و جمع آوری احادیث را صادر نمود و عملا تدوین منابع روایی اهل سنت از نیمه
قرن دوم هجری (سال ۱۴۳) آغاز گشت، برخلاف اهل بیت (علیهمالسّلام) که از زمان
امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، خصوصا از زمان
امام باقر (علیهالسّلام) (۵۷ـ۱۰۴) کار تدوین احادیث آغاز گشته بود.
در ادامه این جریان تدوین است که کتب صحاح اهل سنت، و اصول و جوامع و
کتب اربعه شیعه پدید آمد.
تدبر در
قرآن و تفسیر آن، ضرورت آگاهی بر تاریخ تفسیر را مطرح مینماید که در آن، آ غاز جریان تفسیر، سیر تحول و گوناگونی تفسیر، مراحل آن تاکنون، نگرشها و شیوهها و اهداف تفاسیر مورد بحث و بررسی قرار میگیرد؛ آگاهی بر اینکه، مکتب تفسیری اهل سنت، از کتب تفسیری ائمه معصومین (علیهمالسّلام) برکنار بوده، در آغاز از اقوال علمای یهودی و مسیحی تازه مسلمان همچون «
عبدالله بن سلام،
کعب الاحبار، ت
میم داری،
وهب بن منبه و
ابن جریج»، تغذیه گردید، (به اعتراف
ذهبی در «
التفسیر و المفسرون»، مواضع بسیاری از
صحیح مسلم، ابوداود،
ترمذی و
نسایی از سخنان کعب الاحبار آکنده است و تفسیر طبری مملو از سخنان
ابن جریج، مسیحی تازه مسلمان و تاریخ طبری سرشار از اقوال «عبدالله بن سلام» میباشد که بسیاری از مفسرین آنها را در کتب تفسیرشان آوردهاند.)
شگفتی انسان را برمی انگیزد و ریشههای
اسرائیلیات را در جریان تفسیر نشان میدهد.
این انحراف از مکتب تفسیر اهل بیت (علیهمالسّلام) ضایعات بسیار عظیمی را در فهم
قرآن پدید آورد که به این زودی قابل جبران نیست.
دفاع از این پایه گذاران تفسیر و گنهکار جلوه دادن مفسرین بعدی در نقل اسرائیلیات!، در عین تعجب چیزی از
گناه این انحراف بزرگ و شرمندگی آن نمیکاهد، (منطق «ذهبی» در کتابش بسیار عجیب و شنیدنی است و عجیب تر از آن، تحلیلش در علت انحراف جریان تفسیر میباشد، وی مدعی است شیعه و
خوارج از سال ۴۱ در برابر جمهور مسلمین، مبدا ظهور بدعتها و کذب و افترائها در حوزه حدیث و
قرآن گشتند!.)
جریانی که به قصد دور کردن مردم از اهل بیت (علیهمالسّلام) صورت پذیرفت و با
تبلیغ بیش از حد و مبالغه آمیز در شخصیت
ابن عباس و عمده کردن او در تفسیر
قرآن، شخصیت عظیم و غیر قابل انکار علی (علیهالسّلام)، استاد ابن عباس، را عملا به فراموشی انداختند، (ذهبی با وجود اعتراف به شان علی (علیهالسّلام) و عدم درک ابن عباس در
سن بلوغ، زمان پیامبر را (۱۳ ساله در زمان رحلت پیامبر)، وی را بعد از ابن عباس و
ابن مسعود معرفی مینماید به این عذر که شیعه از او
دروغ روایات زیادی نقل میکند و دیگر اینکه روایت صحیح از او بسیار کم است، چرا؟ چون شیعه مقصر است؟ عجبا! مگر او چهرهی شاخص اسلام و خلیفه چهارم نبود، پس چرا جمهور از او روایت صحیح نقل نکردند!.)
جریانی که هم اکنون نیز خوراک فکری آلودهای برای معاندین و مغرضینی همچون «
سلمان رشدی» فراهم میآورد. (
ابن کثیر در تفسیرش اعتراف میکند، خلیفه دوم مستمع سخنان کعب الاخبار و عامل نشرآنها در میان مردم بود!.)
دوری از فرهنگ اهل بیت (علیهمالسّلام) تا بدانجاست که «شیخ محمد عبده» اعتراف میکند در مسافرتی به
لبنان در هتلی برای اولین بار با کمال تعجب با کتابی بنام «
نهج البلاغه» سخنان علی (علیهالسّلام) آشنا میشود و از عظمت محتوایش در شگفتی فرو میرود! و سپس به شرح و نشر آن میپردازد.
بخش مهمی از
قرآن را «
قصص انبیاء» از
آدم (علیهالسّلام) تا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تشکیل میدهد، مطالعهی تاریخ زندگی بشر و تمدنها و خصوصا تاریخ ادیان الهی و ادیان منحرف، زمینهی بسیار مفیدی برای فهم و درک اشارات
قرآن پدید میآورد، چرا که
قرآن به دقت و لطافت و اختصار، سرگذشت و سرنوشت اقوام گذشته در برابر
انبیاء را، منعکس مینماید که کشف بعضی از آنها به آگاهی بر تاریخ، نیازمند است و دیگر اینکه در این میان یکی از چهرههای اعجاز
قرآن آشکار میشود و آن، چگونگی گزینش گری
قرآن از حوادث تاریخی و گزارش آن است که بطور کلی از جهت شیوهی خبرنگاری، محتوای گزارش و هدف از آن، با طبیعت گزارش دهندگی بشر، متفاوت، و از نقائض و ضعف آن برکنار میباشد. (تفاوت «قصص
قرآن»، با منابع مشابه بشری، بحث مفصلی را میطلبد که به امید خدا در رساله دیگری که در دست اقدام است، خواهد آمد.)
نکته دیگر در آگاهی بر تاریخ، کشف صدق گزارش
قرآن است که دلیلی دیگر بر حقانیت
قرآن به شمار میآید.
مطالعه تاریخ جهان و ادیان از
زمان ظهور اسلام تاکنون ما را به ریشهیابی جریانهای انحرافی و تفسیری رهنمون میشود؛ خصوصا جریانات انحرافی که بعد از
رنسانس و شروع هجوم استعمار غرب به ممالک اسلامی، در میان مسلمین، پدید آمد.
قرآن کریم خود در آیات بسیاری، تاکید بر سیر در
زمین جهت تحقیق و بررسی در چگونگی سرنوشت اقوام بشری دارد تا حقیقت دعوت
قرآن و بطلان عقاید و رفتار منکرین اسلام روشن گردد: «ا و لم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جاءتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون؛
و چرا در زمین سیر نکردند پس به دقت بنگرند، سرنوشت کسانی که قبل از آنها ـ مشرکین ـ بودند، چگونه شد؟ آنان از نظر قدرت از ایشان شدیدتر بودند و زمین را زیر و رو کردند و آن را آباد نمودند بیش از آنچه که ایشان آن را آباد کردند، و رسولان آنها روشنگریها را آوردند، پس هرگز خدا چنین نیست که به ایشان ستم نماید و لیکن آنان خود، به خود
ستم روا میداشتند.»
«علم تاریخ»، از روشها و معیارهای تحقیق و بررسی حوادث گذشته سخن میگوید و در پی آن به تحقیق و بررسی جهت کشف قوانین حاکم بر پیدایش و رشد و اعتلاء و انحطاط جوامع بشری میپردازد (این تعریف تلفیقی است از دو نظر که یکی به «روشهای تحقیق» نظر دارد و دیگری به «کشف قوانین»، تعریف دوم با «علم تاریخ» تناسب بیشتری دارد چرا که روشهای تحقیق در علوم، بطور کلی در «علم متدلوژی یا روش شناسی» بحث میگردد.) که به کمک آن میتوان، حوادث آیندهی جوامع بشری را با توجه به سیر حوادث در حال حاضر پیش بینی نمود و یا اینکه با توجه به قوانین اعتلاء و سقوط جوامع و عوامل پدید آورنده آن، مسیر حرکت جوامع بشری را به سمت اهداف مورد نظر کشاند.
«فلسفه تاریخ» به نگرش کلی جریان حوادث و سیر جوامع بشری و قوانین حاکم بر آن، توجه دارد و دیگر اینکه مراحل کلی سیر جوامع و سرنوشت نهایی جوامع بشری را توضیح میدهد و در واقع به نوعی پیش گویی میپردازد، (این تعریف تلفیقی از دونظر است که یکی «فلسفه تاریخ» را نوعی علم میشمارد که قدرت «کشف قوانین و پیش بینی آینده» را دارد و دیگری آن را به علت عدم تکرارپذیری کل جهان، خارج از علم و مبتنی بر نگرش فلسفی و اعتقادی میشمارد که اگر به
علم غیب مسلح باشد، میتواند حوادث و سرنوشت جهان را «پیش گویی» و نه «پیش بینی»، نماید و الا صرف یک عقیدهی شخصی یا گروهی بدون دلیل خواهد بود.)
که از نوع نگرش و
اعتقاد افراد و مکاتب ناشی میشود هم چنان که، حکومت جهانی
حضرت مهدی (علیهالسّلام) حکایتگر پیش بینی اسلام، نسبت به آینده میباشد.
قرآن کریم در بیان حوادث با شگفتی تمام، هم به گذشته میپردازد و هم حال و آینده را مطرح مینماید و به عبارت روشن تر هم به «گزارش حوادث» گذشته و حال و آینده میپردازد: «تاریخ نقلی»؛ و هم به تحلیل و بررسی حوادث اقدام مینماید: «تاریخ تحلیلی»؛ و هم از کلیدها و روشهای تحقیق در تاریخ سخن به میان میآورد: «روشهای تحقیق در تاریخ»؛ و هم از «سنتهای الهی» حاکم بر حوادث سخن میگوید: «
علم تاریخ»؛ و دست آخر به بیان سیر کلی جوامع و آینده بشریت میپردازد که «
فلسفه تاریخ» نام دارد.
با این توجه، ضرورت آگاهی از تاریخ نقلی و تحلیلی و هم چنین علم تاریخ و فلسفه آن، بستر مساعدی برای فهم و تدبر در آیات را پدید میآورد که به هیچ وجه مفسر از آن بینیاز نمیباشد.
در آیه گذشته «افلم یسیروا» به روش برخورد با حوادث تاریخی (فکری یا بصری)، «فی الارض» به وسعت سیر و مطالعه، «فانظروا» به روش تحقیق و کیفیت تحقیق، «کیف کان عاقبة الذین من قبلهم» به نتایج تحقیق و قوانین حاکم بر سرنوشت اقوام نظر دارد، که در آیات بیشماری این نکات را تکرار مینماید (این آیات
نوعی گله و شکایت در عدم تحقیق در تاریخ را با خود دارد. آیات دیگر:
آل عمران: ۱۳۷،
انعام: ۱۱،
نحل: ۳۶،
روم: ۴۲.
تشویق به تحقیق را به همراه دارد و آیه ۲۰
عنکبوت،
تحقیق در ابتدای
خلقت را تشویق مینماید.)
و در جریان بیان حوادث عملا آنها را به کار میگیرد. (سیری گذرا در قصص
قرآن این معنی را به خوبی نشان میدهد.)
اصطلاح «قصة» در فرهنگ
قرآن، «پی جویی و تحلیل و بررسی حوادث مهم تاریخ انبیاء براساس بینش الهی» میباشد که هدف از آن «عبرت و درس گرفتن از حوادث، برای زندگی جاری خود، و تذکر و بیداری، و تحول و تثبیت دل
مؤمنین میباشد».
جهت سرعت و دقت و صحت نتایج در مطالعات منابع تاریخی و حوادث اجتماعی به چند نکته از
قرآن باید توجه داشت:
«فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین».
«قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین».
تعبیر «سیروا:» پیوستگی مطالعه و توجه به جریان پیوسته یک حادثه از شروع تا ختم، نه بخشی از آن را مطرح مینماید.
«فانظروا:» دقت توجه و عمقنگری در حین مطالعه و سیر را میرساند که توجهی جزئی و تفصیلی میباشد، در آیه ۱۱ انعام تعبیر «ثم» به جای «فاء»، توجه اجمالی و کلی به کل یک جریان و یا مجموعه جریانات
شرک،
کفر،
تکذیب و
جرم در طول تاریخ میتواند داشته باشد.
«کیف کان:» توجه به کیفیت تحقق حادثه دارد تا رابطهی میان اعمال خاص و نتایج مشخص آن مکشوف گشته،
قانونمندی حوادث و عدم تبدیل و تحویل پذیری سنت الهی جلوه گر شود.
«عاقبة المکذبین، المجرمین:» توجه اساسی به نهایت حوادث نه اوایل و اواسط آن را میرسد و الا مطالعهی تاریخ بدون توجه به عاقبتها، نتایج غلطی را بدست میدهد، تعبیر «مکذبین و مجرمین» توجه به شخصیت درونی هلاک شدگان و شخصیت و عملکرد اجتماعی آنان دارد که تکذیب نظر به فکر و اعتقاد و «جرم» نظر به عمل دارد و اثر روانی و اجتماعی تکذیب میباشد. («جرم» به معنی قطع کردن میوهی در حال تکوین میباشد که از آثار فسق و کفر و تکذیب میباشد.)
تاریخ علوم، بطور کلی و علوم انسانی و علوم پایه آن بالخصوص (منطق و ریاضیات جزء علوم پایه و خادم علوم به شمار میآیند که در همهی علوم، کاربرد دارند.) چشم انداز روشنی از جریان سیر و تحول یک علم را در برابر محقق میگشاید و نکات پنهان بسیاری را در حوزهی آن علم، آشکار مینماید که در درک مسائل موجود علم و روابط میان آنها و اهداف و ریشههای مسائل و علل پیدایش آنها، بسیار مفید میباشد.
از این رو مطالعهی تاریخ فلسفه، کلام، عرفان، فقه و اصول، منطق و متدلوژی، روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و سیاست و حقوق و اخلاق»، ضرورت دارد که در واقع شناسنامه کلی آنها را برایمان روشن میگرداند.
در کنار علوم مذکور، آگاهی اجمالی بر تاریخ علوم تجربی در درک تاثیر و تاثرات میان علوم تجربی و انسانی بسیار ضروری است چرا که علوم تجربی و انسانی برای هم مساله سازی کرده زمینهی وسیعتری از مطالعه و تحقیق را در حوزهی یکدیگر فراهم میآورند.
قرآن خورشیدی است که ناظر بر مشکلات فردی و اجتماعی هر عصر و عهدهدار درمان آنها میباشد. («یجری کما تجری الشمس و القمر...» :
قرآن بر فراز قرون و اعصار همچون
خورشید و
ماه جاری است. امام باقر (علیهالسّلام))
از این رو برای درک صحیح پیام
قرآن، نسبت به عصر و زمان خود باید به مجموعه نیازها و اوضاع و شرایط اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و بین المللی زمان خود آگاهی داشته باشیم؛ این آگاهی، ضرورت حضور در اجتماعات و معاشرت با مردم کوچه و بازار را در پی دارد، عرضهی تجربه و آگاهی اجتماعی بر
قرآن، نکات ظریف آیات را در تحلیل و بررسی حوادث بر ما مکشوف میگرداند علاوه بر آنکه متدبر در
قرآن را در حرکتهای اجتماعی از لغزش و فرو غلطیدن در شبهات و جریانهای انحرافی و فهم غلط آیات مصون میدارد:
«العالم بزمانه لایهجم علیه اللوابس (الهواجس)».(بر
عالم به زمان خود، افکار آلوده و شبهات هجوم نخواهد آورد).
مراقبت در معاشرتها و رعایت موازین و احکام شرعی در ارتباطات، نور فهم
قرآن و فرقان تشخیص حق از باطل را به ما در صحنههای اجتماعی ـ سیاسی عطاء خواهد نمود: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذو الفضل العظیم؛
ای کسانی که ایمان آوردید اگر مستمرا تقوای از
خدا پیشه کنید او برای شما فرقانی قرار خواهد داد و آلودگیهایتان را از وجودتان پاک خواهد نمود و شما را خواهد آمرزید و خدا صاحب
فضل عظیم است.»
در بیان حضرت علی (علیهالسّلام) در اولین خطبه خلافتش، آگاهی بر نظام و
قانونمندی الهی جامعه و جهان و آگاهی بر عواقب درگیری با نظام وسنتهای الهی (آگاهی سیاسی ـ اجتماعی و تاریخی) موجب حصول
تقوا و موضعگیری صحیح در حرکتهای اجتماعی میباشد:
«ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات».
(به
یقین کسی که
عبرت از حوادث، پرده از نتایج عقوبتها را برای او به روشنی، برداشته است، تقوای الهی او را از سرعت و شتاب و هجوم و فرو غلطیدن در شبهات باز خواهد داشت).
و اساسا شان الهی عالم و خصوصا مفسر
قرآن، اقدام به درمان مشکلات فکری ـ روحی مردم میباشد که بدون معاشرت، امکان نخواهد داشت، همان شانی که رسول خدا دارا بود: «طبیب دوار بطبه».
این شان یکی از شروط اساسی در فهم و تدبر و تفسیر صحیح
قرآن میباشد که متاسفانه بسیاری از مفسرین از آن برکنار بودهاند و در نتیجه تفاسیر
قرآن، آثار و نتایج مورد انتظار را به بار نیاورده است.
تذکر: دوری و پرهیز از آلودگیها و افکار آلودهی مردم، در عین معاشرت با آنان، نکته مهمی است که باید به آن عنایت کرد: «کونوا مع الناس ولاتکونوا معهم».
و این ریاضتی است که اولیاء خدا در جهت هدایت و کفالت عیال الله (مردم) با آغوش باز، آن را به
جان خریدهاند؛ نکته دیگر، حفظ موازنه در پرداختن به سازندگی خود و معاشرت با دیگران است؛ همیشه باید
رزق فکری ـ روحی خلوت با خدا در شکلهای
نماز،
مناجات و
ترتیل قرآن و غیره، پشتوانه معاشرت با مردم و ورود در مباحث اجتماعی ـ سیاسی باشد.
قرآن در جریان هدایت و رهبری فرد و جامعه، حقایقی بیشمار از مسائل روانی و اجتماعی
انسان را مطرح مینماید که در حوزه
روانشناسی،
روانکاوی و
جامعه شناسی قرار دارد در کنار این مسائل، مباحث بسیاری از
سیاست و
حکومت و
اقتصاد و
حقوق و
قضاوت و
جزاء مطرح شده است که برای درک پیام
قرآن در ارائه خط مشی کلی و موضوعات و احکام آنها، و نقد و بررسی یافتههای علوم مذکور، باید به محتوایشان آگاهی داشت؛ خصوصا در بخشهایی از
قرآن، که محور مباحث، یکی از عناوین باشد تسلط بر مباحث آنها، ضرورت دارد؛ و آگاهی اجمالی و کلی کفایت نمیکند.
«روانشناسی» مطالعه علمی رفتارها و فرایندهای ذهنی فرد، میباشد که شامل مباحث «رشد، ادراک و شعور، یادگیری و یادآوری، انگیزش و هیجان، شخصیت و منش، تعارض و انطباق با محیط، بهداشت روانی و رفتار اجتماعی» میباشد که بر اساس پنج نگرش متفاوت، (مکتب «ساختمانگرایی» نگرش عصبی و
زیست شناسی به شعور و عناصر تشکیل دهنده آن، «کنش گرایی» توجه به یادگیری و سازگاری با محیط «سلوک و رفتار» نفی درون نگری و توجه به شرطی شدن، «روانکاوی» توجه به ضمیر ناخودآگاه، «گشتالت یا کل نگری» تکیه بر تجربههای ذهنی.)
مورد تحلیل و بررسی واقع میشود.
«جامعه شناسی»، به مطالعه علمی چگونگی تکوین اجتماعات و نهادهای اجتماعی و شکل گیری حکومتها میپردازد و از قوانین حاکم بر حرکتهای اجتماعی و علل پیدایش و رشد و اعتلاء و سقوط جوامع، بحث مینماید.
«
علم حقوق» به بررسی ضوابط و احکام مدنی و قضایی و کیفری میان افراد و جوامع بشری میپردازد؛ مبانی علم حقوق در بحث «فلسفه حقوق» مورد بررسی واقع میشود، مباحثی از قبیل «منشا حقوق فردی و اجتماعی چیست؟ آیا حقوق صرف قرار داد هستند یا اینکه از حقیقتی برخوردارند؟ منشا جرم وجنایتها چیست؟ آیا باید به تربیت مجرم پرداخت یا باید او را به تناسب جرم، مجازات کرد؟ و غیره»، در فلسفه حقوق مورد بحث واقع میشود.
«علم اقتصاد» از قوانین حاکم بر روابط اقتصادی و مسائل آن گفتگو مینماید و طرق بالا رفتن تولید و قدرت اقتصادی و رفاه مادی را مورد بررسی قرار میدهد؛ در کنار علم اقتصاد، مکتبهای اقتصادی مطرح میشوند که مبتنی بر نگرشهای فلسفی به انسان و جامعه و طبیعت و مساله مالکیت، نظام معیشتی و سیستم اقتصادی خاصی را پیشنهاد میکنند؛ سیاستگزاری اقتصادی هر نظام سیاسی از ضرورتهای اجتماعی ـ بین المللی و بینش فلسفی آن نظام، ناشی میشود.
قرآن در زمینه حقوق و فلسفهی آن، مالکیت و منشا آن، نظام اقتصادی سالم و عناصر آن، بحثهای فراوانی را مطرح مینماید (در بینش اسلامی خدا حق مطلق و مالک حقیقی است از این رو تمام حقوق از خدا ناشی شده و تمام مالکیتها و تصرفها به اذن الهی مشروعیت دارد، احکام مالکیتها و تصرفات مبتنی بر حقوق افراد، و حقوق افراد مبتنی بر حدود افراد، و حدود افراد از قدر و اندازهی انسانی شان ناشی میگردد که خدا آن را مشخص نموده است: «ان الحکم الا لله».
ولایت نبی و معصوم (علیهالسّلام) بر جان و
مال مؤمنین و در ادامهی آن
ولایت فقیه جامع الشرائط بر مردم و ولایت
پدر بر فرزند و
شوهر بر زن از خدا ناشی میشود و هر یک از آن در محدودهی خاصی با ضوابط شرعی خاص خود مطرح میباشند.) که برای درک عمیق آن، آگاهی بر علوم مذکور زمینهی مساعدی را فراهم خواهد آورد.
ملکه استنباط نورانیتی موهوبی ـ اکتسابی است که از چهار عامل «وراثت، عنایت خدا، تعلیم و تربیت صحیح و سعی و تلاش وافر» ناشی میشود.
«وراثت» نظر به طهارت مولد، تغذیه حلال و مناسب و استعدادهای موروثی و سهم عقلانی، دارد.
«تعلیم و تربیت صحیح» نظر به روشهای صحیح تفکر و تعقل دارد تا که فرد را منطقی بار آورد و برخورد صحیح با
وهم و
خیال و فکر و عقل و احساس و قلب را فرا گیرد.
«سعی و تلاش وافر» به
اجتهاد مستمر علمی نظر دارد که موجب باروری و رشد و نضج عقل فطری میگردد.
در کنار اجتهاد مستمر علمی، تجربهی عملی باعث فزونی عقل و قدرت سنجش و ارزیابی و تحقق ملکه استنباط میشود:
«العقل غریزة یزید بالعلم و التجارب».
(عقل غریزهای است که با علم و معرفت و تجربه فزونی میگیرد).
«دراسة العلم لقاح المعرفة و طول التجارب زیادة فی العقل».
(تحقیق و تحصیل علم مایه بارور شدن نطفهی معرفت و طول تجربه، فزونی در عقل میباشد).
«عنایت خدا» نظر به الطاف الهی دارد که به پاس ایمان و تقوای انسان به او عطاء میشود:
«اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله».
(از فراست و تیزهوشی
مؤمن پروا گیرید چرا که او با نور الهی مینگرد).
«یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا».
رابطه قرآن و تاریخ،
رابطه قرآن و حدیث،
رابطه قرآن و کلام،
رابطه قرآن و اخلاق،
فطرت قرآنی،
روانشناسی قرآنی.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «علوم مورد نیاز برای فهم و تفسیر قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۱۹