• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سَلْم (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





سَلْم (به فتح سین و سکون لام) از واژگان قرآن کریم به معنای كنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. مشتقات سلم در آیات قرآن عباتند از: سَلام (به فتح سین) به معنای سلامتی و امنیت است. سِلْم (به کسر سین و سکون لام) به معنای صلح است همچنین سَلْم (به فتح سین و سکون لام) و سَلَم (به فتح سین و لام) نیز گاهی به معنای سِلْم آمده است. سَلَم (به فتح سین و لام) به معناى اطاعت و انقياد است‌. سَلْم (به فتح سین و سکون لام) به معنای مسالمت و صلح و سازش‌ است. سُلَّم (به ضم سین و تشديد لام) به معنای نردبان است. تَسليم (به فتح تاء) به معانی سلام كردن، سالم كردن و نگاه داشتن، دادن چيزى و معناى انقياد و طاعت به كار رفته است. إسلام (به کسر الف) به معنای انقياد و تسليم شدن است. سُلَيْمان‌ از انبياء معروف بنی‌اسرائیل، نام مباركش هفده بار در قرآن ذكر شده و پسر داود نبی است.

فهرست مندرجات

۱ - معنای سَلْم
۲ - کاربردها
       ۲.۱ - سلام
              ۲.۱.۱ - سلام بر انبیاء
              ۲.۱.۲ - سخن بهشتیان
              ۲.۱.۳ - سلام بودن شب قدر
              ۲.۱.۴ - سلام به اصحاب یمین
              ۲.۱.۵ - سلام از اسماءالله
       ۲.۲ - سِلْم
       ۲.۳ - سَلَم
       ۲.۴ - سَلْم
       ۲.۵ - سُلَّم
       ۲.۶ - تسلیم
              ۲.۶.۱ - مراتب تسليم‌
       ۲.۷ - اسلام
              ۲.۷.۱ - فرق اسلام و ايمان‌
       ۲.۸ - سُلَيْمان
              ۲.۸.۱ - ویژگی‌های سلیمان
              ۲.۸.۲ - قصص سليمان‌
              ۲.۸.۳ - قصه وادى نمل‌
              ۲.۸.۴ - قصه هدهد و سباء
              ۲.۸.۵ - قصه اسبان‌
              ۲.۸.۶ - قصه جسد
              ۲.۸.۷ - تسخير شياطين‌
              ۲.۸.۸ - تسخير باد
              ۲.۸.۹ - مرگ سليمان‌
۳ - پانویس
۴ - منبع


سَلْم (مثل فلس) و سلامت و سلام يعنى كنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. در اقرب آمده: «سَلِمَ‌ من العيوب و الآفات‌ سَلَاماً و سَلَامَةً» يعنى از بلايا و عيبها نجات يافت و كنار شد.
[۵] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.

مثل‌ (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ‌ سَلِيمٍ‌) (هنگامى كه با قلبى سليم به پيشگاه پروردگارش آمد.) كه در سلامت باطن است قلب سليم آن است كه از شک و حسد و کفر و غيره سالم و كنار باشد.
و مثل‌ (مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها ...) (از هر عيبى بركنار بوده، و رنگ ديگرى در آن نباشد....) از عيوب سلامت است و خالى در آن نيست كه مراد از آن سلامت ظاهرى است.


کاربردها و مشتقات سلم در آیات قرآن عبارتند از:

۲.۱ - سلام

يک دفعه سلام خارجى است به معنى سلامت مثل‌:
(ادْخُلُوها بِسَلامٍ‌ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ) «به سلامت وارد بهشت شويد. آن روز خلود است.»
و مثل‌ (يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهِيمَ) (سرانجام او را به آتش افكندند؛ ولى ما گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش.) سلام بودن آتش بى حرارت و بى سوزش بودن آن است نسبت به ابراهیم (علیه‌السّلام).
و ايضا (يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ‌ السَّلامِ‌ ...) (خداوند به بركت آن، كسانى را كه از رضاى او پيروى كنند، به راههاى سلامت و امنیت، هدایت مى‌كند....)
(لَهُمْ دارُ السَّلامِ‌ عِنْدَ رَبِّهِمْ ...) (براى آنها نزد پروردگارشان در بهشت سراى امن و آرامش خواهد بود....)
كه همه اينها به معنى سلامت و سلام خارجى است.
يكدفعه سلام قولى است مثل‌
(وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ‌ سَلامٌ‌ عَلَيْكُمْ ...) (هرگاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند، به آنها بگو: سلام بر شما!....)
(وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ‌ سَلامٌ‌ عَلَيْكُمْ ...) (و بهشتيان را صدا مى‌زنند كه: درود بر شما باد!....)
سلام قولى در اسلام همين است و آن دعا و خواستن سلامت از خداوند به شخص است‌. سَلامٌ عَلَيْكُمْ‌ يعنى «سلامت باد از خدا بر شما» و چون از جانب خداست لذا تحيّتى است از خدا و با برکت و پاک و دلچسب است‌.
(فَسَلِّمُوا عَلى‌ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً ...) (بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيّتى از سوى خداوند، سلامى پربركت و پاكيزه....)
(سَلامٌ‌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ) (سلام (و درود الهى بر آنها)، سخنى است از سوى پروردگارى مهربان.) اين سلام قولى از جانب خداوند است كه به اهل بهشت اعلام می‌شود و می‌دانند كه پيوسته در سلامت و امن خواهند بود ممكن است مراد از آن قول ملائکه باشد كه به اهل بهشت گويند (سَلامٌ‌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ) (و به آنان مى‌گويند: سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! چه نيكوست سرانجام سراى جاويدان!) چون سلام ملائكه با اجازه خداست لذا در سوره یس سلام خدا خوانده شده است و ممكن است بگوئيم: خداوند صدا خلق می‌كند و اهل بهشت می‌شنوند مثل وحی به موسی در طور سیناء.
(وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‌ إِلَيْكُمُ‌ السَّلامَ‌ لَسْتَ مُؤْمِناً ...) (به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى‌كند نگوييد: مسلمان نيستى...) ظاهرا مراد از آن سلام قولى است چنانكه در سبب نزول آيه نقل شده كه اسامة بن زید و يارانش مردى را كه اسلام آورده بود و به آنها سلام داد و شهادتین گفت كشتند و گوسفندانش را به غنیمت گرفتند. در نتيجه آيه فوق نازل شد.
(وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) (و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مى‌گويند (و با بزرگوارى مى‌گذرند)) ممكن است‌ «سَلاماً» مفعول فعل محذوف باشد يعنى «نطلب منكم‌ السَّلَامَةَ» و شايد صفت محذوف باشد يعنى «قالوا قولا سَلَاماً»

۲.۱.۱ - سلام بر انبیاء

(سَلامٌ‌ عَلى‌ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ‌) (سَلامٌ‌ عَلى‌ إِبْراهِيمَ‌) (سَلامٌ‌ عَلى‌ مُوسى‌ وَ هارُونَ‌) (سَلامٌ‌ عَلى‌ إِلْ‌ياسِينَ‌) (وَ سَلامٌ‌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ) اين آيات از آیه ۷۹ صافات تا آیه ۱۸۱ واقع‌اند. و در ما قبل هر دو آيه اول و آيه چهارم اين آيه هست‌ «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ» اينها سلام و تحيّت قولى است از جانب خدا و اثر واقعى و خارجى دارد آيه پنجم شامل تمام مرسلین است و آيه اول درباره نوح (علیه‌السّلام) از همه وسيع است كه در آن لفظ «فِي الْعالَمِينَ» هست. مراد از آن عالم بشر و يا عالم جن و انس و ملائکه است. و ظاهرا عالم بشر و ادوار بشرى مراد باشد.
به نظر می‌آيد «فِي الْعالَمِينَ» حال‌ باشد از سلام يعنى سلام بر نوح در حاليكه آن سلام پيوسته در ميان عالميان هست و خواهد بود. ظاهرا براى همين است كه المیزان گويد: اين سلام تحيّتى است براى نوح از خدا هديّه می‌شود بر او از جانب امّت‌هاى انسانيت مادامی كه چيزى از خيرات قولا و عملا در جوامع بشرى واقع شود. چون او (عليه‌السّلام) اول كسى است كه به دعوت توحید بر خاسته و شرک و اثر آن را كوبيده و در حدود هزار سال در اين راه رنج برده ... پس براى اوست نصيبى از هر خير تا روز قيامت و در تمام قرآن سلامى به اين وسعت جز درباره نوح يافته نيست.
راغب گويد: اين سلام‌ها روشن می‌كنند كه خدا خواسته بپيامبران ثنا و دعا شود.

۲.۱.۲ - سخن بهشتیان

(لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً • إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً) (در آنجا نه لغو و بيهوده‌اى مى‌شنوند نه سخنان گناه‌آلود؛ تنها سخنى كه مى‌شنوند سلام است سلام.) بهتر است بگوئيم مراد از سلام قولى و فعلى هر دو است يعنى «به هم‌ديگر سلام گويند و از هم‌ديگر در سلام باشند.» و شايد قولى مراد باشد يعنى «نطلب لكم سلاما».

۲.۱.۳ - سلام بودن شب قدر

(سَلامٌ‌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ) «هِيَ» راجع به لیله قدر است يعنى «آن شب تا طلوع فجر سلام و سلامت است.» درست فهميده نمی‌شود كه چگونه سلام است آيا براى همه يا براى افراد به خصوصى؟! از كلام امام سجاد (علیه‌السّلام) به دست می‌آيد كه براى عدّه به خصوصى است در دعای ۴۴ صحیفه چنين آمده‌
«سَمَّاهَا لَيْلَةَ الْقَدْرِ ... سَلَامٌ‌ دَائِمُ الْبَرَكَةِ إِلَى طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْكَمَ مِنْ قَضَائِهِ.» «و آن را شب قدر نامید ... و آن شب سلامتى و بركت پيوسته است تا سپيده دم بر هر كس از بندگانش كه بخواهد به جهت قضايش كه لازم‌الاجراء دانسته است.» در اين صورت براى كسانى سلامت است كه تقديرشان در آن شب به نحو احسن معين می‌گردد. مثل قرآن كه براى مؤمنان شفاست و کافران را جز خسارت نيافزايد. (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً) (و از قرآن، آنچه شفا و رحمت براى مؤمنان است، نازل مى‌كنيم؛ ولى ستمکاران را جز خسران و زيان نمى‌افزايد.)

۲.۱.۴ - سلام به اصحاب یمین

(وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ • فَسَلامٌ‌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ) (امّا اگر از اصحاب یمین باشد، به او گفته مى‌شود: سلام بر تو از سوى اصحاب يمين (كه از ياران تواند).)) ممكن است مراد از اين سلام همان باشد كه درباره اهل بهشت آمده‌ (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلَّا سَلاماً ...) (در آن جا هرگز گفتار لغو و بيهوده‌اى نمى‌شنوند....) ولى‌ «سَلاماً سَلاماً» در سوره واقعه راجع به مقربین است معنى آيه چنين می‌شود: «اما اگر شخص متوفى از اصحاب يمين باشد سلام آنها مخصوص تو است.» و شايد «لَكَ» خطاب به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده باشد.

۲.۱.۵ - سلام از اسماءالله

(هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ‌ السَّلامُ‌ ...) (او خداوند يگانه‌اى است كه معبودى جز او نيست، حاكم و مالک اوست، از هر عيب منزّه است، به كسى ستم نمى‌كند، امنيّت‌بخش است....) سلام از اسماء حسنی است. راغب گويد: گفته‌اند علّت توصيف خداوند به سلام آن است كه عيوب و آفات به حضرتش راه ندارد چنانكه به خلائق می‌رسد. در اين صورت سلام به معنى سالم است. طبرسی گويد: سلام يعنى آنكه بندگان از ظلمش سالم‌اند و گفته‌اند: آن به معنى سالم از هر نقص و عيب و آفت است. صدوق در توحيد آن را سلامت دهنده و سالم از هر عيب گفته است. ابن اثیر نيز مثل راغب گفته و بیضاوی آن را اختيار كرده است. در اقرب نيز چنين است.
[۱۴۲] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
در جوامع الجامع و کشّاف نيز سلامت‌دهنده يا سالم از هر عيب ذكر شده. المیزان آن را تقريبا بى آزار معنى كرده گويد: سلام كسى است كه با تو به سلامت و عافيت ملاقات كند بدون شرّ و ضرر.
خلاصه آنكه: معنى سلام يا سلامت‌دهنده و يا سالم از هر عيب است. و در صورت اول از صفات فعل و در صورت دوم از صفات جلال است و آن در اصل مصدر است و از باب مبالغه وصف حق تعالى آمده. اقرب الموارد عقيده دارد كه در اسماء الله جز سلام، مصدر نيامده است.
[۱۴۷] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.


۲.۲ - سِلْم

سلم (بر وزن علم) اخفش آن را صلح گفته است هكذا سلم (بر وزن فلس و فرس). ابو عبیده گويد: سلم و اسلام هر دو يكى است و سلم در جاى ديگر به معنى مسالمت و صلح است.
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي‌ السِّلْمِ‌ كَافَّةً ...) (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد؛ همگى در پرتو ايمان در صلح و آشتى درآييد!...) آن را در آيه به فتح‌ (سین) و كسر آن خوانده‌اند ولى در قرآن‌ها به كسر است. آيه ما قبل و ذيل آيه شاهد است كه آن به معنى تسليم شدن به فرمان حق و در اخبار شیعه به معنى ورود به ولايت اهل بیت (علیهم‌السلام) تفسير شده است.

۲.۳ - سَلَم

سلم (به فتح س، ل) به معنى اطاعت و انقياد است‌.
(وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ‌ ...) يعنى «آن روز به خدا تسليم و منقاد می‌شوند.»
آن چهار بار در قرآن آمده: نساء آیه ۹۰ و ۹۱ ، نحل آیه ۲۸ و ۸۷ .

۲.۴ - سَلْم

سلم (بر وزن عقل) به معنای مسالمت و صلح و سازش‌ است.
(وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ‌ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ...) «اگر كفار مايل به سازش و صلح شدند تو هم مايل باش و توکّل به خدا كن.» سخن ما را درباره اين آيه در «قتل» مطالعه كنيد.

۲.۵ - سُلَّم

سُلَّم (به ضم سین و تشديد لام) به معنای نردبان است. خواه از چوب باشد و يا از سنگ و غيره. علت اين تسميه آن است كه تو را به آنچه می‌خواهى تسلیم می‌كند و می‌رساند.
[۱۸۶] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.

(وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ ...) اعراض مشركان بر آن حضرت گران می‌آمد خدا در رفع آن فرمايد: «اگر اعراض آنها بر تو گران باشد اگر بتوانى منفذى در زمين بيابى يا نردبان و وسيله بالا رفتن به آسمان پيدا كنى و آيه‌اى براى آنها بياورى كه وادار به ايمانشان كند (نتوانى آورد چون خدا خواسته ايمان و كفر با اختيار باشد نه با اجبار.)»
سلّم دو بار در قرآن آمده: آیه ۳۵ انعام و آیه ۳۸ طور .

۲.۶ - تسلیم

تسليم، يكدفعه به معنى سلام كردن است مثل‌
(فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‌ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً ...) (و هنگامى كه داخل خانه‌اى شديد، بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيّتى از سوى خداوند، سلامى پربركت و پاكيزه....) يعنى به اهل خانه سلام كنيد كه مسلمانان به حكم يک جسداند.
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً) (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، بر او درود فرستيد و در برابر اوامر او كاملًا تسليم باشيد.)
و نيز به معنى سالم كردن و نگاه داشتن است مثل‌ وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ لكِنَّ اللَّهَ‌ سَلَّمَ‌ ... «اگر خدا دشمنان را به تو بسيارشان نشان داده بود دل به ترس می‌داديد و در كار جنگ منازعه می‌كردند ولى خدا از ترس و منازعه نگاه داشت و سلامت كرد.»
و ايضا به معنى دادن چيزى آمده نحو (فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ‌ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ ...) (گناهى بر شما نيست؛ به شرط اين‌كه حق مادران را به طور شايسته بپردازيد....)
و نيز در معناى انقياد و طاعت به كار رفته است نظير (ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً) يعنى «از حكم تو در دل خويش تنگى احساس نكنند و تسليم و منقاد محض شوند.»

۲.۶.۱ - مراتب تسليم‌

تسليم را به سه مرحله تقسيم كرده‌اند:
تسليم تن، تسليم عقل، تسليم قلب.
تسليم تن همان است كه آن را تسليم ظاهرى گفتيم. شخص خود را زبون و لا علاج ديده در مقابل حريف مغلوب و تسليم می‌شود و در اطاعت او در می‌آيد ولى فكر و عقلش تسليم نشده بلكه پيوسته در انتظار فرصت است تا بار ديگر به ستيز بر خيزد. و اين همان است كه در آيه‌ (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا ...) (اعراب بادیه‌نشین گفتند: ايمان آورده‌ايم. بگو: شما ايمان نياورده‌ايد، ولى بگوييد اسلام آورده‌ايم....) گفته شد.
تسليم عقل و فكر آن است كه شخص در مقابل دليل و منطق تسليم شود. در اين تسليم نمی‌شود شخص را با كتک زدن و شكنجه دادن تسليم كرد ولى هر گاه دليل كافى وجود داشت عقل تسليم می‌گردد.
بيشتر كفاری كه اهل عذاب‌اند و قرآن می‌گويد: دانسته از خدا و دستور او اعراض می‌كنند از اين قبيل‌اند، می‌دانند و يقين دارند ولى از روى حسد يا حرص و يا خودپسندی و خودبینی تن به حق در نمی‌دهند عقلشان تسليم است ولى قلبشان تسليم نيست چنانكه فرموده‌ (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا ...) (و آن را از روى ظلم و تکبر انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند....) يعنى آيات ما را انكار كردند و تسليم نشدند ولى ضمير شان‌ و عقلشان يقين كرد علت انكارشان ستم و برترى‌جوئى بود.
موسی در مقابل انكار فرعون می‌گويد : (لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً) «می‌دانى كه اين آيات را پروردگار آسمان‌ها و زمين نازل كرده، اى فرعون: من تو را هلاک شده می‌دانم.»
آرى فرعون می‌دانست كه موسى حق است عقلش تسليم شده بود از روى خودپسندى و جاه‌طلبى تسليم قلبى نداشت، می‌دانست ولى خاضع نبود مثل معاویه (علیه‌لعائن‌الله) كه امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه) را بيشتر از ديگران مى‌شناخت. ولى خاضع نبود. هم خود را بدبخت كرد و هم ديگران را.
درباره اختلاف اهل کتاب و قبول نكردن اسلام، مكرر در آيات می‌خوانيم كه می‌دانستند قرآن حق و اسلام همان دين موعود است ولى در اثر حسد حاضر به تسليم نشدند (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ...) (و كسانى كه کتاب آسمانی به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسدورزى....) و در جاى ديگر فرموده: آنها پيامبر اسلام را همانطور می‌شناسند كه پسران خود را و عدّه‌اى از آنها حق را می‌دانند و نهان می‌دارند. (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ) (كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده‌ايم، او -پيامبر- را همچون فرزندان خود مى‌شناسند؛ ولى جمعى از آنان، حق را در حالى كه از آن آگاهند كتمان مى‌كنند.) رجوع شود به «خلف» و بقيه مطلب در «كفر» خواهد آمد.
تسليم سوّم، تسليم قلب است و آن همان انقياد و مطيع بودن است كه توأم با ايمان و عمل است.
ناگفته نماند علت تسليم نشدن قلب پس از تسليم عقل، سه چيز است:
حرص، تكبر، حسد. لذا در روايات اسلامى نقل شده: گناهان اولى سه گناهند از آنها بپرهيزيد حرص همان است كه آدم را به خوردن شجره منهى وا داشت. شيطان از روى تكبر بر آدم سجده نكرد. پسر آدم از روى حسد برادر خويش را بكشت. اگر درباره گناهان مردم كه دانسته و از روى علم گناه می‌كنند دقّت كنيم خواهيم ديد علت ارتكاب گناه يكى از سه چيز فوق است.

۲.۷ - اسلام

اسلام به معنای انقياد و تسليم شدن است. در اقرب گويد: «أَسْلَمَ‌ الرَّجُلُ: انْقَادَ»
[۲۵۹] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.

(وَ لَهُ‌ أَسْلَمَ‌ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...) «آن كه در آسمان‌ها و زمين است به او منقاد و مطيع‌اند....»
(فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ) «چون هر دو به دستور خدا تسليم و منقاد شدند و او را به پیشانی در تل خوابانيد.»
(إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ‌ أَسْلِمْ‌ قالَ‌ أَسْلَمْتُ‌ لِرَبِّ الْعالَمِينَ) (و ياد آوريد هنگامى را كه پروردگارش به او فرمود: اسلام بياور و در برابر حق، تسليم باش. او فرمان پروردگار را از جان و دل‌پذيرفت؛ و گفت: در برابر پروردگار جهانيان، تسليم شدم.)
گاهى از اسلام، تسليم ظاهرى مراد است نه تسليم و انقيادی كه از علم و يقين ناشى می‌شود بلكه يكى از طرفين خود را زبون و فاقد قدرت ديده به ظاهر منقاد می‌شود و آن از نظر قرآن ارزشى ندارد نظير (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ ...) «اعراب باديه‌نشين می‌گفتند: ايمان آورديم آنچه می‌گوئيم در دل داريم و دلمان به آن مطمئن و آرام است. در جواب آمده: بگو ايمان نياورده‌ايد بلكه بگوئيد تسليم شده‌ايم يعنى اسلام را قوى ديده و با آن در حال جنگ نيستيم و تسليم هستيم.»
همچنين است‌ (بَلْ هُمُ الْيَوْمَ‌ مُسْتَسْلِمُونَ‌) (ولى آنان در آن روز در برابر قدرت خدا تسليمند.) و شايد استفهام براى زيادت تسليم بوده باشد.
(إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ‌ الْإِسْلامُ‌ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ...) (دين در نزد خدا، اسلام است. و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسدورزى....)
«اسلام» در آيات ديگر نيز آمده است نظير (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ‌ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ...) (و هر كس جز اسلام و تسليم در برابر فرمان حقّ، آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد....)
(وَ رَضِيتُ لَكُمُ‌ الْإِسْلامَ‌ دِيناً ...) (و اسلام را به عنوان آيين جاودان شما پذيرفتم....)
اسلام هر چند مخصوص شريعت حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله) شده ولى تمام اديان اسلام‌اند و پيامبران از مردم جز تسليم شدن به خدا و انقياد، چيزى نخواسته‌اند.
آيه اول اين حقيقت را روشن می‌كند: دين در نزد خدا فقط اسلام و انقياد به خداست. و اختلاف اهل كتاب از روى جهل و نادانى نيست بلكه دانسته و از روى حسد اختلاف كرده‌اند و گرنه می‌دانند كه دين خضوع به اراده حق و انقياد به آن است و می‌دانند كه اين دين حق است و جز تسليم شدن به خدا نيست آنها دانسته به آيات حق كافر می‌شوند. در سوره آل‌عمران از آیه ۸۱ ميثاق پيامبران در تصديق يكديگر و انقياد اهل آسمان‌ها و زمين، بيان شده و سپس فرموده: بگو به خدا و به آنچه بر ما و بر ابراهیم، اسمعیل، اسحق، یعقوب، اسباط، موسی، عیسی، و ساير پيامبران نازل شده ايمان آورديم و تسليم شديم و همه را پيامبر خدا می‌دانيم و آنگاه فرموده: (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ‌ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ....) (و هر كس جز اسلام و تسليم در برابر فرمان حقّ، آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد....)

۲.۷.۱ - فرق اسلام و ايمان‌

نظر به اصل لغت: اسلام ناشى از ايمان و نتيجه آن است كه ايمان از امن و آرامش قلب است، مؤمن كسى است كه عقايد حقه را تصديق كند و قلبش درباره آنها آرام و مطمئن و بى تشويش باشد. (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا ...) (مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده‌اند، سپس شک و ترديدى به خود راه نداده....) ريب چنانكه گفته‌ايم قلق و اضطراب و تشويش قلب است. چنين كسى قهرا به آنچه می‌داند تسليم و منقاد می‌شود. و انقياد در بيشتر موارد توأم با عمل و يا عين عمل است.
در آيه‌ (وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً) (و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود.) به هر دو از ايمان و اسلام توجّه شده است. یعنى: آن پيش آمد هم تصديق و اطمينان قلبى و هم انقيادشان را در مقابل فرمان حق افزود.
اگر گوئى: اكنون كه اسلام ناشى از ايمان است پس چرا در آيه‌ (إِنَ‌ الْمُسْلِمِينَ‌ وَ الْمُسْلِماتِ‌ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ‌ ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً) (به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، ... خداوند براى همه آنان آمرزش و پاداش عظيمى فراهم ساخته است.) و آيه‌ (عَسى‌ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَ‌ مُسْلِماتٍ‌، مُؤْمِناتٍ، قانِتاتٍ، تائِباتٍ، عابِداتٍ، سائِحاتٍ، ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً) (اى همسران پيامبر اگر او شما را طلاق دهد، اميد است پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه‌كننده، عبادت‌كار، هجرت‌كننده، زنانى غيرباكره و باکره.) مسلمات از مؤمنات پيش افتاده است و لازم بود كه مؤمنات پيش آيد كه ايمان نسبت به اسلام در حكم مقدمه است؟
گوئيم: به نظر می‌آيد كه اين از اهميت اسلام باشد چون ايمان بدون اسلام و انقياد فائده‌اى ندارد مگر در بعضى موارد كه به انقياد و عمل اصلا مجالى نباشد.
به نظر من در تمام آياتی كه‌ «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آمده، «آمَنُوا» مبيّن ايمان و تصديق قلبى و «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مبيّن اسلام و انقياد است كه انقياد را اگر عين عمل هم ندانيم از عمل قابل انفكاک نيست. و آنها همه در جاى «آمنوا و اسلموا» هستند و اين هر دو مقام عبودیّت و بندگى را مجسّم می‌كنند.
اين فرق كه درباره ايمان و اسلام گفته شد. راجع به اصل لغت و بعضى از موارد قرآن بود ولى در بسيارى از آيات ايمان به عنى اسلام و اسلام به معنى هر دو به كار رفته است. مثل‌ (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ) (آنها گفتند: آيا ما به دو بشر همانند خودمان ايمان بياوريم، درحالى كه قوم آنها ما را مى‌پرستند (و بردگان ما هستند)؟!) مراد از ايمان در آيه ظاهرا تسليم است يعنى آيا به دو نفر كه مثل ما بشراند تسليم و مطيع شويم حال آنكه قومشان نوكران مااند، و غرض آن نيست كه حاضر نيستيم درباره معجزات آن دو فكر كنيم تا ايمان بياوريم. همچنين است در آيات‌ (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ ...) (و هنگامى كه به آنان گفته شود: ايمان آوريد، همانگونه كه ساير مردم ايمان آورده‌اند!...) (وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ ...) (و بگو: به تمام كتاب‌هايى كه خدا نازل كرده ايمان آورده‌ام....) (أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ ...) (آيا به بعضى از دستورات كتاب خدا ايمان مى‌آوريد، و به بعضى كافر مى‌شويد؟!...) و بيشتر آيات ديگر.
و آياتی كه در آنها مسلمون، مسلمات، مسلم، اسلم، و اسلموا آمده ايمان در همه منظور است و همه با ايمان يكى‌اند جز در آياتی كه ايمان و اسلام هر دو ذكر شده است نحو
(آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‌) (به خدا ايمان آورديم؛ و تو نيز گواه باش كه ما اسلام آورده‌ايم.)
(وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً) (و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود.)
(إِنَ‌ الْمُسْلِمِينَ‌ وَ الْمُسْلِماتِ‌ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ...) (به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، ...)

۲.۸ - سُلَيْمان

سُلَيْمَان‌ از انبياء معروف بنی‌اسرائیل، نام مباركش هفده بار در قرآن ذكر شده و پسر داود نبی است حالات و قصه‌هايش در كلام اللّه مجيد بسيار است. ما ابتدا ثناء خداوند را نسبت به او و ايضا قصص او را در قرآن بررسى كرده سپس به افسانه‌هائی كه درباره آن حضرت آمده اشاره خواهيم كرد.

۲.۸.۱ - ویژگی‌های سلیمان

۱. به تصریح قرآن، او پيامبرى است صاحب وحی و در رديف سائر پيامبران گرچه شريعت مستقل نداشته و مروّج احكام تورات بود.
(وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى‌ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ‌ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً) (و نيز به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (پيامبران از فرزندان يعقوب‌) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سليمان وحى نموديم؛ و به داود زبور بخشيديم.)
۲. وى هدایت‌یافته خدا بود.
(وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ‌ ...) نوح را نيز پيش از آن (ها هدايت نموديم؛ و از فرزندان او، داود و سليمان (را هدايت كرديم)....)
۳. خداوند به وى علم و حکمت آموخته بود.
(فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ‌ وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً ...) (ما حكم واقعى آن را به سليمان فهمانديم؛ و به هر يک از آنان شايستگى داورى، و علم فراوانى داديم....)
۴. او زبان پرندگان را می‌دانست و از قضيه وادى نمل كه از سخن گفتن مورچه خبر داد به دست می‌آيد كه زبان حشرات را نيز می‌دانسته‌.
(وَ وَرِثَ‌ سُلَيْمانُ‌ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ ...) (و سليمان وارث داود شد، و گفت: اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده....)
۵. درباره اوست‌: (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ) (و براى او (سليمان‌) نزد ما مقامى والا و سرانجامى نيكوست.)
۶. وى به خداوند بنده نيكوئى بود و پيوسته با ذکر و استغفار و دعا به خدا رجوع می‌كرد.
(وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ‌ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ) (ما سليمان را به داود بخشيديم؛ چه بنده خوبى! زيرا او بسيار توبه‌کننده بود.)
۷. خداوند او و پدرش را بر بسيارى از بندگان مؤمن برترى داده بود.
(وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى‌ كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ) (و آنان گفتند: ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد.)
۸. در سوره انبیاء پس از ذكر احوال عدّه‌اى از پيامبران از جمله سليمان می‌فرمايد:
(إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ) (چرا كه آنان خاندانى بودند كه همواره در كارهاى خیر به سرعت اقدام مى‌كردند؛ و از روى بيم و اميد ما را مى‌خواندند؛ و پيوسته براى ما خاضع و خاشع بودند.)

۲.۸.۲ - قصص سليمان‌

بايد دانست سليمان با آن كه پيامبر خدا بود سلطنت وسيعى داشت و خود به خدا عرض كرد: «خدايا به من سلطنتى ده كه به كسى بعد از من ميّسر نباشد» آيات بعدى می‌گويد كه باد و شياطين را به او مسخر كرديم ... و قطع نظر از اين ها او را نزد ما تقرّبى است و باز گشت خوب. وسعت ملک او به واسطه تسخير باد و شياطين و دانستن زبان پرندگان و ... بوده است و اين منافى مقام پيامبر نيست كه از خدا چنان ملكى بخواهد كه بتواند هر چه بيشتر در هدايت و سعادت بندگان بكوشد. و شايد خدا خواسته بفهماند كه نبوّت با جهاندارى منافات ندارد.

۲.۸.۳ - قصه وادى نمل‌

(وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ‌ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ • حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‌ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ‌ سُلَيْمانُ‌ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ • فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‌ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ) (لشكريان سليمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او گردآورى شدند، آنها آن قدر زياد بودند كه بايد توقّف مى‌كردند تا به هم ملحق شوند. سپس حركت كردند تا به سرزمين مورچگان رسيدند؛ مورچه‌اى گفت: اى مورچگان! به لانه هاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمى‌فهمند. سليمان از سخن او تبسّمى كرد و خنديد و گفت: پروردگارا! شكر نعمتهايت را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‌اى به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحى كه موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا به رحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد كن.)
آيات بعدى صريح است در اينكه رسيدن سليمان به وادی نمل در لشكر كشى به سباء بود كه هدهد وضع آنها را به وى گزارش كرد. درباره وادى نمل گفته‌اند: محلى است در شام و به قولى در طائف و بعضى گفته در اواخر یمن است. ولى طائف درست نيست كه محل سليمان فلسطین بود و قوم سباء در يمن سکونت داشت على هذا آن در شام يا در يمن است. آقاى صدر بلاغی از یاقوت و ابن بطوطه نقل می‌كند كه آن: سرزمين عسقلان است. در اقرب الموارد گويد: عسقلان محلى است در شام.
[۴۳۵] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.

واقعه‌ای كه آنجا اتفاق افتاد سخن مورچه بود كه به مورچگان گفت: به لانه‌هاى خود داخل شويد تا سليمان و سپاهيانش بدون توجه شما را پايمال نسازند. اين سخن می‌رساند كه مورچگان سخن گفتن دارند. و مخابرات دارند كه در اندک زمانى فرمان حكمران به همه می‌رسد و شگفت‌تر از همه آن‌كه مورچگان مردم را با اسم و رسم مى‌شناسند كه گفت: تا سليمان و لشكريانش شما را پايمال نكنند.
سليمان از سخن مورچه تبسّم و تعجّب كرد و گفت: خدايا نصيبم كن شكر اين نعمت را كه به من و پدر و مادرم داده‌اى به جا آورم و كاری که مورد رضاى تو است انجام دهم و مرا در زمره بندگان نيكوكار خود در آور. نميدانيم سليمان سخن مورچه را چطور فهميد ولى آيه صريح است در اينكه متوجه فرمان او شد. جمله‌ «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» درباره لشكريان صحيح است ولى درباره سليمان صحيح نيست زيرا كه سليمان مورچگان را دانسته پايمال نمی‌كرد ممكن است آن از باب تغليب باشد و يا مورچه آن مقام را در سليمان نميدانسته است.
معنى آيات چنين است: «براى سليمان لشكريانش از جن و انس و پرندگان جمع شدند و آنها از پراكندگى منع می‌گرديدند. تا بر وادى نمل آمدند مورچه‌اى گفت: اى مورچگان بلانه‌هاى خود داخل شويد ...»

۲.۸.۴ - قصه هدهد و سباء

اين قصه دنباله جريان وادى نمل است كه در سوره نمل از آیه ۲۰ تا ۴۳ بيان شده است «سليمان جوياى مرغان شد و گفت: چرا شانه به سر را نمى‌بينم مگر او غائب است. وى را عذاب می‌كنم عذابى سخت، يا سرش را مى‌برم مگر آنكه دليل روشنى درباره غيبت خود بياورد. كمى بعد هدهد بيامد و گفت: چيزى ديده‌ام كه نديده‌اى و از قوم سباء برايت خبر درست آورده‌ام. زنى بديدم كه بر آنها سلطنت می‌كند. و همه چيز دارد و از جمله او را تخت بزرگى هست. او و قومش را ديدم كه سواى خدا به آفتاب‌ سجده می‌كردند، و شیطان اعمالشان را بر آنها آراسته و از راه حق منحرفشان كرده و هدايت نيافته‌اند. به همين جهت به خدائی كه در آسمان‌ها و زمین، نهان را آشكار می‌كند و آنچه پنهان می‌كنيد و آشكار مى‌نمائيد می‌داند، سجده نمی‌كنند. خدائی كه جز او معبودى نيست و پروردگار عرش عظيم است (اندازه فهم و شعور پرنده را به بينيد). سليمان فرمود: خواهيم ديد كه راست می‌گوئى يا از دروغ‌گويانى. اين نامه مرا ببر و نزد ايشان بيفكن سپس دور شو ببين چه می‌گويند. زن چون نامه سليمان را خواند گفت: اى بزرگان نامه گرامی‌ای به نزد من افكنده شده، آن از سليمان است بدين مضمون: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ كه بر من تفوق مجوئيد و تسليمانه پيش من آئيد.» و اضافه كرد: اى بزرگان مرا در كارم نظر دهيد كه من در كارى بى‌حضور شما تصميم نگرفته‌ام. در جواب گفتند: ما نيرومند و جنگاوران سر سخت‌ايم و كار به اراده توست ببين چه فرمان می‌دهى. زن گفت: پادشاهان وقتى به شهرى در آيند آنرا فاسد و تباه می‌كنند و عزيزانش را ذليل گردانند و كارشان چنين است. من هديّه‌اى سوى سليمان و لشگريانش می‌فرستم تا به بينم فرستادگان چه خبر می‌آورند. چون فرستاده ملكه نزد سليمان آمد. سليمان به تندى گفت: مرا با مال مدد می‌دهيد آنچه خدا به من داده بهتر از آن است كه به شما داده؟ نه بلكه شما به هديه خويش خوشدل می‌شويد. نزد ايشان باز گرد حتما سپاهيانى به سوى آنها آريم كه طاقت مقابله با آنها را نداشته باشند و از شهر، ذليل و حقير بيرونشان می‌كنيم. (فرستاده به طرف سباء به راه افتاد). سليمان به حاضران گفت: كدامتان تخت ملكه را پيش از آن كه مطيعانه پيش من آيند، برايم می‌آوريد؟ عفريتى از جنيان گفت: من پيش از اينكه از مجلس خويش بر خيزى تخت را سوى تو می‌آورم كه در مورد آن توانا و امينم. مردی كه دانشى از كتاب نزد وى بود. گفت: من آن را پيش از آنكه چشم به هم بزنى نزد تو می‌آورم. به دنبال اين سخن سليمان ديد تخت ملكه در پيش او حاضر است. گفت: اين از احسان پروردگار من است. می‌خواهد امتحانم كند آيا شكرگزارم يا كفران می‌كنم ... گفت تخت را بر ملكه پس از آمدن ناشناس كنيد و نگوئيد: اين تخت توست به بينيم آيا به شناختن آن راه مى‌برد يا از آنان می‌شود كه راه نمى‌برند. چون ملكه بيامد گفتند: آيا تخت تو چنين است؟ گفت: گوئى همين است. ما پيش از اين به قدرت سليمان واقف بوده و تسليم بوده‌ايم و همان تسليم به خدا او را از آنچه جز خداى مى‌پرستيد باز داشت كه وى از زمره قوم كافر بود و از آنها تبعيت ميكرد. به دو گفته شد: به قصر سليمان داخل شو چون آن را ديد پنداشت آب عميقى است. ساق‌هاى خويش را عريان كرد. سليمان گفت: اين قصرى است صاف از شیشه. زن چون اين قدرت و عظمت و آن قصه هدهد و آمدن تخت را بديد دانست كه او پيامبر و مؤيد من عندالله است لذا گفت: پروردگارا من بر خويش ستم كردم و اينک با سليمان تسليم و مطيع پروردگار جهانيان ميشوم.»
در اين قصه بايد به چند مطلب توجه كرد:
۱- مرغان نيز از جمله لشكريان سليمان بودند. سليمان زبان هدهد را می‌دانست و به وى مأموريت می‌داد و با آن گفتگو می‌كرد و او بود كه خبر قوم سباء را به سليمان گزارش كرد و نامه او را پيش آنان انداخت.
از اين جريان روشن می‌شود كه پرندگان و يا قسمتى از آنها اگر در فهم درک بالاتر از انسان نباشند كمتر نيستند كه هدهد حكومت آنها و اينكه آفتاب‌پرستند و ملكه آنها را دانست بالاتر از همه گفت: (أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‌ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...) (تا براى خداوندى سجده كنند كه آنچه را در آسمان‌ها و زمين پنهان است خارج و آشكار مى‌سازد، و آنچه را پنهان مى‌داريد يا آشكار مى‌كنيد مى‌داند؟! ) كه در «خب‌ء» گذشت.
۲- جريان آمدن تخت ملكه سباء از فاصله دور پيش سليمان. در «روح» زير عنوان «باد در طاعت سليمان بود» توضيحى درباره آن داده شد.
آن علم نكره و مرموز كه آصف وزير سليمان دارا بود دانسته نيست. ولى می‌توان گفت كه خدا به او چنان اراده قوى داده بود كه توانست با اراده خود كار خدائى كند البته با اراده و اذن خدا و در همان جا قضيه حضرت جواد (علیه‌السّلام) را نقل كرديم كه نظير كار آصف بن برخیا بود. و شايد در آينده بشر به نيروى علم، پرده از اسرار آن بر دارد.
در اصول کافی كتاب الحجة باب آنچه به ائمه از اسم اعظم داده شده سه روايت نقل شده از جمله جابر از امام باقر (علیه‌السّلام) نقل می‌كند: اسم اعظم خداوند بر هفتاد و سه حرف است. در نزد آصف فقط يكح رف بود آن را بر زبان آورد، زمين ما بين او و تخت بلقيس فرو رفت تا تخت را با دستش گرفت سپس زمين در كمتر از يک چشم به هم زدن به حالت اول بر گشت. و ما امامان هفتاد دو حرف از آن نزد ماست و يک حرف ديگر (كه كسى به آن راه ندارد) در نزد خداست و آن مخصوص خداوند است در علم غیب كه پيش اوست و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم.
از بعضى آيات و روايات روشن می‌شود كه در روز قیامت قسمتى يا همه افعال اهل بهشت با اراده خواهد بود نه با ابزار، شايد ان شاء اللّه اين مطلب را در «قيامة» توضيح بدهيم.
۳- سليمان كاخ آئينه‌بند داشته است‌ «قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ» (سليمان گفت: اين آب نيست، بلكه قصرى است از بلور شفاف.) و اگر جمله‌ «وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ‌» (و ما پيش از اين هم آگاه بوديم واسلام آورده بوديم.) كلام ملكه باشد به نظر می‌دهد كه او پيش از آن قضيه به قدرت و پيامبرى سليمان دانا بوده و اسلام آورده بود ولى در عبادت آفتاب از از قوم خود كنار نمی‌شد، لشكركشى سليمان براى وى توفيق جبرى شد و شايد مرادش از «ظَلَمْتُ نَفْسِي» (من به خود ستم كردم.) همان باشد كه دانسته از قوم خويش تبعيّت‌ می‌كرد.

۲.۸.۵ - قصه اسبان‌

(وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ‌ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ • إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ • فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ • رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ) (ما سليمان را به داود بخشيديم؛ چه بنده خوبى! زيرا او بسيار توبه‌كننده بود. به خاطر بياور هنگامى را كه عصرگاهان اسبان چابک تندرو را بر او عرضه داشتند، گفت: من اين اسبان را بخاطر پروردگارم دوست دارم و مى‌خواهم از آنها در جهاد استفاده كنم. او به آنها نگاه مى‌كرد تا از ديدگانش پنهان شدند. آنها به قدرى جالب بودند كه گفت: بار ديگر آنها را نزد من بازگردانيد. و دست به ساق‌ها و گردنهاى آنها كشيد (و آنها را نوازش داد).)
صافنه اسبى است كه بر سه پاى ايستد و گوشه پاى چهارم را به زمين گذارد جمع آن صافنات است. جياد جمع جيّد يا جواد است يعنى اسب اصيل و تندرو. در مجمع‌ «أَحْبَبْتُ» را اختيار كردن گفته است. على هذا «حُبَّ الْخَيْرِ» مفعول آن است يعنى دوست داشتن اسبان را اختيار كردم. به قولى «عن» به معنى «على» است يعنى محبّت اسبان را بر ذكر پروردگارم برگزيدم.
ولى به نظر من «عن» براى تعليل است. ابن هشام در معنى براى «عن» ده معنى ذكر كرده از جمله تعليل است و گويد: آن در آيه‌ (وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ) استغفار ابراهيم براى پدرش [ سرپرستش كه در آن زمان، عمويش آزر بود ] ، فقط به خاطر وعده‌اى بود كه به او داده بود.) و نيز در آيه‌ (وَ ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ) (و ما خدايان خود را به خاطر گفتار تو، رها نخواهيم كرد!) براى تعليل است.
قاموس و اقرب تعليل را يكى از معانى «عن» شمرده و آيه‌ «إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ» را شاهد آورده‌اند
[۴۸۵] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
در اين صورت هيچ مانعى ندارد كه «عن» در آيه‌ «عَنْ ذِكْرِ رَبِّي» براى تعليل باشد يعنى: «من محبت اسبان را براى ذكر پروردگارم كه آنها را براى جهاد در راه او آماده كرده‌ام بر گزيده‌ام» و شايد سان ديدن از اسبان براى آمادگى به جنگ بود كه آن را ياد خدا خواند. «تَوارَتْ بِالْحِجابِ» به قرينه «العشىّ» غروب شمس است كه عشىّ طرف آخر عصر می‌باشد يعنى آفتاب به پرده نهان شد. ضمير «رُدُّوها» راجع به «(صافنات)» است يعنى «آنها را نزد من بر گردانيد.» على هذا معنى آيات چنين است:
«به داود سليمان را بخشيديم او بنده خوب و رجوع‌كننده به حق است. آنگاه كه در آخر روز اسبان اصيل و تيز رو به او نشان داده شدند. گفت: من اسبان را دوست می‌دارم و آن براى ياد پروردگار است. (پيوسته به آن‌ها تماشا می‌كرد) تا آفتاب غروب كرد. گفت اسبان را پيش من برگردانيد و چون بر گرداندند شروع كرد به ساق و گردن‌هاى آن‌ها دست می‌كشيد.»
اينكه گفته شد كاملا طبيعى و قابل قبول است به قولى مراد از «عن» «على» و ذكر به معنى نماز است يعنى:
«من دوست داشتن اسبان را بر نماز ترجيح دادم.» و به قولى مراد از «رُدُّوها» برگرداندن آفتاب است يعنى به ملائکه دستور داد كه آفتاب را برگردانند تا نماز قضا شده را در وقت آن بخواند به روايتى در «فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ» سليمان و اصحابش به ساق‌ها و گردن‌هاى خود دست كشيدند و آن وضوى آنها بود تا نماز بخوانند و به قولى شروع كرد گردن‌ها و ساق‌هاى اسبان را با شمشیر می‌زد كه مانع نماز او شده بودند معلوم نيست آن زبان بسته‌ها چه تقصيرى داشته‌اند؟!! بعضى از بزرگان فرموده تماشاى اسبان و نماز هر دو عبادت بود و عبادتى او را از عبادت ديگر باز داشت ولى او نماز را ترجيج می‌داد. احتمالات غير از اينها نيز گفته‌اند ولى تنها آنچه گفته شد قابل قبول است.

۲.۸.۶ - قصه جسد

(وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ‌ وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ • قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ) (ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى افكنديم؛ سپس او به درگاه خداوند توبه كرد. گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد، كه تو بسيار بخشنده‌اى.)
در همين سوره آیه ۲۴ درباره امتحان داود است‌ (... وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ) (... داود دانست كه ما او را با اين ماجرا آزموده‌ايم، از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد.)
معنى آيه فوق چنين است: «سليمان را امتحان كرديم و پيكر بی‌جانى به تخت وى افكنديم سپس توبه آورد و گفت پروردگارا مرا بيامرز و مرا سلطنتى ده كه به هيچ كس از پس من ميسّر نباشد كه تو بسيار بخشنده‌اى.»
ظاهر آيه نشان می‌دهد كه جسدى به تخت سليمان انداخته شده و سليمان‌ از آن احساس امتحان كرده و به خدا انابه نموده است.
در المیزان فرموده: به قولى مراد از جسد خود سليمان بود خدا او را با مرضى امتحان كرد و تقدير كلام آن است: «او را بر تخت خودش كه از شدّت مرض مانند جسد بى روح بود افكنديم.» ولى حذف ضمير از «القيناه» و ايراد كلام به صورتی كه در آيه است مخلّ معنى مقصود می‌باشد و كلام افصح الهى بدان حمل نمی‌شود.
مفسّران ديگر را درباره مراد از آيه به پيروى از روايات مختلف، اقوال مختلفى است آنچه ميشود اجمالا از ميان آنها انتخاب كرد اين است كه:
آن جسد طفلى بود كه خدا او را كشت و بر تخت سليمان افكند و «ثُمَّ أَنابَ‌ وَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي» اشعار يا دلالت می‌كند كه سليمان (عليه‌السّلام) را درباره آن طفل اميد و آرزوئى بود. خدا او را گرفت و جسدش را به تخت سليمان افكند و فهماند كه كار خود را بر خدا تفويض كند.
به روايت ابو هریره: سليمان روزى در مجلس خود گفت: امشب با هفتاد نفر زن خود هم‌بستر خواهم شد از هر يک پسری كه در راه خدا شمشير زند متولّد می‌شود ولى ان شاء الله نگفت در نتيجه فقط يكى از زنانش حامله شد آن هم فرزندى آورد كه فقط نصف بدن داشت و آن همان است كه بر روى تخت سليمان افكنده شد. اين روايت فقط از ابو هريره برازنده است، احتمال دارد كه از کعب الاحبار رفيق دروغ پردازش گرفته، معركه‌گيرى ابو هريره روشن است.
به روايتى: براى سليمان فرزندى متولد شد، جنّ و شياطين گفتند: اگر اين فرزند باقى ماند در دست او مانند پدرش گرفتار خواهيم بود. سليمان از آنها ترسيد فرزند خود را ميان ابر دستور شير دادن داد. اتفاقا روزى جسد فرزند روى تختش افكنده شد يعنى حذر از قدر فائده ندارد، چون از جنّ ترسيد خدا عتابش كرد. در مجمع گويد: اين قول شعبى است. اين سخن را در برهان نيز از مجمع نقل كرده و ظاهرا روايت را نيافته است و گرنه به نقل مجمع اكتفا نمی‌كرد. در صافی نيز گفته: از امام صادق (علیه‌السّلام) چنين نقل شده. به نظر می‌آيد كه اين نسبت به امام صادق (عليه‌السّلام) صحّت نداشته باشد چون به جعل بيشتر شباهت دارد تا به روايت.
و در روايات اهل سنّت هست كه حكومت سليمان بسته به انگشترش بود يكى از شياطين آن را ربود و بر حكومت سليمان مسلّط شد سپس خداوند انگشترش را به وى باز گردانيد. حكومتش را باز يافت و مراد از جسد افكنده شده به تخت، همان جنّ است.
در الميزان فرموده: عدّه‌اى از اين روايات به ابن عباس می‌رسد و او در بعضى صريحا گفته كه از كعب الاحبار اخذ كرده است. سپس فرموده اين‌ها را اعتنا نيست و دست حديث‌سازان در آن كار كرده.
در مجمع پس از نقل صورت‌هائى از افسانه انگشتر، فرموده: بر اين چيزها اعتمادى نيست.

۲.۸.۷ - تسخير شياطين‌

قرآن مجيد صريح است در اينكه شياطين به حضرت سليمان مسخر بودند و براى او كار می‌كردند و عده‌اى در حبس او بودند اين مطلب مجملا در «جنّ» گذشت. آيات آن را در اينجا نقل می‌كنيم:
۱- (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ • يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ ...) (و گروهى از جنّ پيش روى او به فرمان پروردگارش كار مى‌كردند؛ و هر كدام از آنها كه از فرمان ما سرپيچى مى‌كرد، او را از عذاب آتش سوزان مى‌چشانديم! آنها هر چه سليمان مى‌خواست برايش مى‌ساختند: معبدها، تمثال‌ها، ظروف بزرگ غذا به اندازه حوض‌ها، و ديگ‌هاى ثابت كه از بزرگى قابل حمل و نقل نبود....) معلوم می‌شود كه جنّ در صورت عدم اطاعت مورد عذاب واقع می‌شدند «نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ» و شايد «مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ» كه خواهد آمد همان‌ها باشند. و نيز آيه صريح است در اينكه براى سليمان كاخ‌ها، مجسمه‌ها، كاسه‌هائى به بزرگى حوض و ديگ‌هاى ثابت مى‌ساختند. از امام صادق (عليه‌السّلام) نقل شده كه: «به خدا قسم مجسمه زنان و مردان نبود بلكه مجسمه درخت و نظير آن بود.»
۲- (وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ • وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ) (و هر بنا و غواصی از شياطين را مسخّر او كرديم. و گروه ديگرى از شياطين متمرد را در غل و زنجیر تحت سلطه او قرار داديم.) براى سليمان غوّاصى هم كرده و از درياى چيزهائى می‌آوردند و ديگران هم به زنجيرها بسته بودند گفتيم: شايد نافرمانان چنان بوده‌اند.
و از آيه‌ (وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ‌ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ) (لشكريان سليمان، از جنّ وانس و پرندگان، نزد او گردآورى شدند، آنها آن قدر زياد بودند كه بايد توقّف مى‌كردند تا به هم ملحق شوند.) روشن می‌شود كه جنّ جزء لشكريان سليمان هم بوده‌اند و جريان عفریت در لشكركشى سباء گذشت.
در «جنّ» در قسمت ۷ و ۱۲ مجسّم شدن شياطين توضيح داده شد به نظر می‌آيد كه آن‌ها در ملک سليمان مجسّم شده و به صورت كارگر كار می‌كرده‌اند آيه زير نيز در مضمون آيات سابق است‌.
(وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ) (و گروهى از شياطين را نيز مسخّرِ او قرار داديم، كه در دریا برايش غوّاصى مى‌كردند؛ و كارهايى جز اين نيز براى او انجام مى‌دادند؛ و ما آنها را از سركشى حفظ مى‌كرديم.)

۲.۸.۸ - تسخير باد

كيفيّت تسخير باد را نسبت به سليمان و نيز آيات آن را در «روح» آورده‌ايم. حاجتى به تكرار آن نيست و نيز قضاوت وى درباره گوسفندان در «داود» گذشت.

۲.۸.۹ - مرگ سليمان‌

(فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‌ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ) مراد از «دَابَّةُ الْأَرْض» موریانه و منسأة به معنى عصا است. يعنى: «چون حكم مرگ وى را كرديم، مردم را به مرگ وى آگاه نكرد مگر موريانه كه عصاى او را می‌خورد. چون سليمان به زمين افتاد. جنّيان دانستند كه اگر داناى غيب بودند در عذاب خوار كننده نمى‌ماندند.» از اين آيه روشن می‌شود كه سليمان در حال سر پا ايستاده فوت كرده و مدتى در همان حال مانده و كسى جرئت نكرده كه نزد او برود بالاخره موريانه (حشره چوب‌خوار) عصاى وى را خورده در اثر شكستن‌ عصا سليمان به زمين افتاده و مردم پى برده‌اند كه او از چندى پيش مرده است.
در تفسير برهان از امام باقر (عليه‌السّلام) نقل شده: «سليمان به جنّ دستور داد براى او قبّه‌اى از شيشه ساختند. او در قبّه به عصا تكيه كرد به كار جنّ تماشا می‌كرد و جنّيان نيز به او می‌نگريستند. ناگاه ديد كسى با او در قبّه است! گفت: تو كيستى؟! گفت: آن كسم كه رشوه قبول نكنم و از پادشاهان نترسم، من ملک موتم: آنگاه جان سليمان را ايستاده گرفت مردم به او نگاه می‌كردند. يك سال تمام به فرمان او كار می‌كردند تا خداوند موريانه را مأمور خوردن عصاى او كرد. «فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ ...» اين حديث در الميزان از علل الشرایع نقل شده برهان نيز از صدوق نقل كرده است. يك‌سال ايستاده ماندن پس از مرگ در تفسیر ابن کثیر و کشّاف و غيره نيز نقل شده و به قولى موريانه را در چوبى قرار دادند و يک روز آن را خورد آن را با عصاى سليمان مقياس كرده دانستند كه يك سال تمام از مرگ سليمان می‌گذرد.
چون در تمام اين مدّت جنيان مشغول كار بودند به گمان آن كه سليمان زنده است و به آن‌ها نگاه می‌كند، روشن گرديد ادعاى جنّ درباره استراق سمع و دانستن غيب بى‌جاست و گرنه در طول آن مدّت از مرگ سليمان بى‌خبر نمى‌ماندند ظاهرا اشخاصى كه با جنّ سر و كار داشتند و خود جنّ با راه‌هائى به مردم وا نمود می‌كردند كه غيب را می‌دانند.
اين مطلب كه سليمان يك سال همان طور بماند و كسى وارد آنجا نشود و بدنش متغير نشود بعيد به نظر می‌رسد و اللّه العالم ولى قرآن صريح است كه عصاى او را موريانه خورد و شايد خانواده او از مردنش باخبر شده ولى براى اينكه امر حكومت پاشيده نشود او را همچنان نگاه داشته بودند تا پوسيدن عصا مطلب را فاش ساخت و شايد مطالب ديگرى در بين بوده‌ كه بر ما پوشيده است تعيين يك سال فقط در روايات فريقين است و قرآن مدت مكث را معين نكرده است.
مخفى نماند در نظر بود مقدارى از افسانه‌ها كه درباره اين پيامبر عظيم- الشأن گفته‌اند نقل شود ولى مقام را نقل آنها مقتضى نشد و نبايد آنها را باور كرد در عين حال به بعضى اشاره گرديد. ارباب تحقيق خود می‌توانند در كتب مفصل آنها را ديده و ردّ كنند وَ السَّلامُ عَلى‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‌.


۱. قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۳، ص۲۹۶.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۴۲۱.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۶، ص۸۳.    
۴. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۴۲۱.    
۵. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۶. صافات/سوره۳۷، آیه۸۴.    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۴۹.    
۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۴۷.    
۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۲۳.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۰۱.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۱۱.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۷۱.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۰۲.    
۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۳۰۶.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۲۷۴.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۱۳.    
۱۸. ق/سوره۵۰، آیه۳۴.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۵۵.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۵۳۱.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۲۴.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۲۷۶.    
۲۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۶۹.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۷.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۰۳.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۲۷.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۸۷.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۴۱.    
۲۹. مائده/سوره۵، آیه۱۶.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۰.    
۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۲۴۴.    
۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۳۹۹.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۰.    
۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۵۴.    
۳۵. انعام/سوره۶، آیه۱۲۷.    
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۴۴.    
۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۴۵.    
۳۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۷۵.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۵۶۲.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۶۹.    
۴۱. انعام/سوره۶، آیه۵۴.    
۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳۴.    
۴۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۱۰۴.    
۴۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۱۴۸.    
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۷۶.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۱۰۸.    
۴۷. اعراف/سوره۷، آیه۴۶.    
۴۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۵۶.    
۴۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۱۲۹.    
۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۱۶۱.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۶۵۳.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۱۱۷.    
۵۳. نور/سوره۲۴، آیه۶۱.    
۵۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۵۸.    
۵۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۱۶۵.    
۵۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۲۲۹.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۲۴۶.    
۵۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۱۷۳.    
۵۹. یس/سوره۳۶، آیه۵۸.    
۶۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۴۴.    
۶۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۰۱.    
۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۱۵۱.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۷۱.    
۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۴۲۴.    
۶۵. رعد/سوره۱۳، آیه۲۴.    
۶۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۲.    
۶۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۴۷.    
۶۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۴۷۵.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۴۵.    
۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۵۶.    
۷۱. یس/سوره۳۶، آیه۵۸.    
۷۲. نساء/سوره۴، آیه۹۴.    
۷۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۳.    
۷۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۴۱.    
۷۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۶۳.    
۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۴۵.    
۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۳۰۸.    
۷۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۴۴.    
۷۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۶۸.    
۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۴۵.    
۸۱. فرقان/سوره۲۵، آیه۶۳.    
۸۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۶۵.    
۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۳۹.    
۸۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۳۱.    
۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۲۷۹.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۲۲۲.    
۸۷. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۴۲۲.    
۸۸. صافات/سوره۳۷، آیه۷۹.    
۸۹. صافات/سوره۳۷، آیه۱۰۹.    
۹۰. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۰.    
۹۱. صافات/سوره۳۷، آیه۱۳۰.    
۹۲. صافات/سوره۳۷، آیه۱۸۱.    
۹۳. صافات/سوره۳۷، آیه۷۹.    
۹۴. صافات/سوره۳۷، آیه۷۹.    
۹۵. صافات/سوره۳۷، آیه۷۸.    
۹۶. صافات/سوره۳۷، آیه۱۰۸.    
۹۷. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۹.    
۹۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۴۶.    
۹۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۲۱.    
۱۰۰. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۴۲۲.    
۱۰۱. واقعه/سوره۵۶، آیات۲۵ - ۲۶.    
۱۰۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۳۵.    
۱۰۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۲۳.    
۱۰۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۲۱۱.    
۱۰۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۲۸.    
۱۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۱۴۵.    
۱۰۷. قدر/سوره۹۷، آیه۵.    
۱۰۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۳۲.    
۱۰۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۵۶۴.    
۱۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۹۰.    
۱۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۲۰۵.    
۱۱۲. صحیفه سجادیه، ترجمه حسین انصاریان، دعای۴۴، ص۲۲۱.    
۱۱۳. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۲.    
۱۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۰.    
۱۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۸۲.    
۱۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۵۲.    
۱۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۳.    
۱۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۹۷.    
۱۱۹. واقعه/سوره۵۶، آیات۹۰ - ۹۱.    
۱۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۳۷.    
۱۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۳۹.    
۱۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۲۴۲.    
۱۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۴۴.    
۱۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۱۹۱.    
۱۲۵. مریم/سوره۱۹، آیه۶۲.    
۱۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۰۹.    
۱۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۷۹.    
۱۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۱۰۶.    
۱۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۸۰۴.    
۱۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۸۶.    
۱۳۱. واقعه/سوره۵۶، آیه۲۶.    
۱۳۲. حشر/سوره۵۹، آیه۲۳.    
۱۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۴۸.    
۱۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۲۲.    
۱۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۳۸۲.    
۱۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۴۰۰.    
۱۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۳۴۸.    
۱۳۸. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۴۲۲.    
۱۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۴۰۰.    
۱۴۰. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه، ج۲، ص۳۹۳.    
۱۴۱. بیضاوی، عبدالله بن عمر، تفسیر البیضاوی، ج۵، ص۲۰۲.    
۱۴۲. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۱۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج۳، ص۵۳۹.    
۱۴۴. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۵۰۹.    
۱۴۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۲۲.    
۱۴۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۳۸۲.    
۱۴۷. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۱۴۸. اخفش المتوسط، معانی القرآن، ج۱، ص۱۸۰.    
۱۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۵۳۶.    
۱۵۰. بقره/سوره۲، آیه۲۰۸.    
۱۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲.    
۱۵۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۰۱.    
۱۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۱۵۱.    
۱۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۵۳۶.    
۱۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۷۰.    
۱۵۶. نحل/سوره۱۶، آیه۸۷.    
۱۵۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۲۰.    
۱۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۶۲.    
۱۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۵.    
۱۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۳۳.    
۱۶۱. نساء/سوره۴، آیه۹۰.    
۱۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۳۱.    
۱۶۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۴۵.    
۱۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۳۶.    
۱۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۸۶.    
۱۶۶. نساء/سوره۴، آیه۹۱.    
۱۶۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۳۱.    
۱۶۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۴۶.    
۱۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۳۷.    
۱۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۹۰.    
۱۷۱. نحل/سوره۱۶، آیه۲۸.    
۱۷۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۲۳۴.    
۱۷۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۳۴۰.    
۱۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۵۰.    
۱۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۲۴۸.    
۱۷۶. نحل/سوره۱۶، آیه۸۷.    
۱۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۲۰.    
۱۷۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۶۲.    
۱۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۵.    
۱۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۳۳.    
۱۸۱. انفال/سوره۸، آیه۶۱.    
۱۸۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۱۷.    
۱۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۵۴.    
۱۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۸۵۳.    
۱۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۵۱.    
۱۸۶. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۱۸۷. انعام/سوره۶، آیه۳۵.    
۱۸۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۶۴.    
۱۸۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۹۰.    
۱۹۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۵۸.    
۱۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۷۳.    
۱۹۲. انعام/سوره۶، آیه۳۵.    
۱۹۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۶۴.    
۱۹۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۹۰.    
۱۹۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۵۸.    
۱۹۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۷۳.    
۱۹۷. طور/سوره۵۲، آیه۳۸.    
۱۹۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۱.    
۱۹۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۳۱.    
۲۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۵۵.    
۲۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۶۰.    
۲۰۲. نور/سوره۲۴، آیه۶۱.    
۲۰۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۵۸.    
۲۰۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۱۶۵.    
۲۰۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۲۹۹.    
۲۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۲۴۶.    
۲۰۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۱۷۳.    
۲۰۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۵۶.    
۲۰۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۶.    
۲۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۳۸.    
۲۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۰۷.    
۲۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۷۹.    
۲۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۶۹.    
۲۱۴. انفال/سوره۸، آیه۴۳.    
۲۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۹۳.    
۲۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۲۲.    
۲۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۱.    
۲۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۲۸.    
۲۱۹. بقره/سوره۲، آیه۲۳۳.    
۲۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷.    
۲۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۴۱.    
۲۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۳۶۲.    
۲۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۵۸۸.    
۲۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۳۵.    
۲۲۵. نساء/سوره۴، آیه۶۵.    
۲۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۴۰۵.    
۲۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۶۴۷.    
۲۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۷.    
۲۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۱۸.    
۲۳۰. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۴.    
۲۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۱۷.    
۲۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۲۸.    
۲۳۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۴۹۱.    
۲۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۷.    
۲۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۲۲۵.    
۲۳۶. نمل/سوره۲۷، آیه۱۴.    
۲۳۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۸.    
۲۳۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۴۶.    
۲۳۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۴۹۱.    
۲۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۳.    
۲۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۸۵.    
۲۴۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۲.    
۲۴۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۱۸.    
۲۴۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۰۳.    
۲۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۸۵.    
۲۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۲۲۲.    
۲۴۷. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۹.    
۲۴۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲.    
۲۴۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۲۱.    
۲۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۱۸۹.    
۲۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۷۱۸.    
۲۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۲۶۹.    
۲۵۳. بقره/سوره۲، آیه۱۴۶.    
۲۵۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۴۶.    
۲۵۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۰.    
۲۵۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۵۳.    
۲۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۲۳.    
۲۵۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۱۰۸.    
۲۵۹. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۲۶۰. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۳.    
۲۶۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۳۶.    
۲۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۵۱۹.    
۲۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۷۸۷.    
۲۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۴۹.    
۲۶۵. صافات/سوره۳۷، آیه۱۰۳.    
۲۶۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۵۲.    
۲۶۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۳۱.    
۲۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۰۷.    
۲۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۲۵.    
۲۷۰. بقره/سوره۲، آیه۱۳۱.    
۲۷۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۰.    
۲۷۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۳۰۰.    
۲۷۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۴۵۴.    
۲۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۹۸.    
۲۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۶۵.    
۲۷۶. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۴.    
۲۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۲۸.    
۲۷۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۴۹۱.    
۲۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۷.    
۲۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۲۲۵.    
۲۸۱. صافات/سوره۳۷، آیه۲۶.    
۲۸۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۴۷.    
۲۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۳۲.    
۲۸۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۰۰.    
۲۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۸۸.    
۲۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۴۷۲.    
۲۸۷. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۹.    
۲۸۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲.    
۲۸۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۲۱.    
۲۹۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۱۸۹.    
۲۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۷۱۸.    
۲۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۲۶۹.    
۲۹۳. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۵.    
۲۹۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۶۱.    
۲۹۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۳۷.    
۲۹۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۵۲۰.    
۲۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۷۷۸.    
۲۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۵۰.    
۲۹۹. مائده/سوره۵، آیه۳.    
۳۰۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۷.    
۳۰۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۷۹.    
۳۰۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۸۸.    
۳۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۴۶.    
۳۰۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۰۴.    
۳۰۵. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۱.    
۳۰۶. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۵.    
۳۰۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۶۱.    
۳۰۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۳۷.    
۳۰۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۵۲۰.    
۳۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۷۷۸.    
۳۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۵۰.    
۳۱۲. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۵.    
۳۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۱۷.    
۳۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۲۹.    
۳۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۴۹۲.    
۳۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۸.    
۳۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۲۲۹.    
۳۱۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۲.    
۳۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۰.    
۳۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۹۰.    
۳۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۳۴.    
۳۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۹.    
۳۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۷۲.    
۳۲۴. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۵.    
۳۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۲.    
۳۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳.    
۳۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۶۹.    
۳۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۶۱.    
۳۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۱۵.    
۳۳۰. تحریم/سوره۶۶، آیه۵.    
۳۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۶۰.    
۳۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۳۳.    
۳۳۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۵۵۸.    
۳۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۷۵.    
۳۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۱۴۰.    
۳۳۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۴۷.    
۳۳۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۴۵.    
۳۳۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۴.    
۳۳۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۴۶.    
۳۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۷۲.    
۳۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۵۳.    
۳۴۲. بقره/سوره۲، آیه۱۳.    
۳۴۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳.    
۳۴۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۵.    
۳۴۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۸۷.    
۳۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۳۹.    
۳۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۷۶.    
۳۴۸. شوری/سوره۴۲، آیه۱۵.    
۳۴۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۴.    
۳۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۳.    
۳۵۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۴۴.    
۳۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۸.    
۳۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۱۱۱.    
۳۵۴. بقره/سوره۲، آیه۸۵.    
۳۵۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳.    
۳۵۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۱۹.    
۳۵۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۳۳۰.    
۳۵۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۰۴.    
۳۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۴۶.    
۳۶۰. آل‌عمران/سوره۳، آیه۵۲.    
۳۶۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۶.    
۳۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۲۰۳.    
۳۶۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۳۱۹.    
۳۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۷۵۷.    
۳۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۸۸.    
۳۶۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۲.    
۳۶۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۰.    
۳۶۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۹۰.    
۳۶۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۳۴.    
۳۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۹.    
۳۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۷۲.    
۳۷۲. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۵.    
۳۷۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۲.    
۳۷۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳.    
۳۷۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۶۹.    
۳۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۶۱.    
۳۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۱۵.    
۳۷۸. نساء/سوره۴، آیه۱۶۳.    
۳۷۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۴.    
۳۸۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۴۰.    
۳۸۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۲۸.    
۳۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۱۶.    
۳۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۱۴۹.    
۳۸۴. انعام/سوره۶، آیه۸۴.    
۳۸۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳۸.    
۳۸۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۲۴۲.    
۳۸۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۳۳۷.    
۳۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۵۱۰.    
۳۸۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۱۷۰.    
۳۹۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۹.    
۳۹۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۸.    
۳۹۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۱۲.    
۳۹۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۴۱.    
۳۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۹۲.    
۳۹۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۴۹.    
۳۹۶. نمل/سوره۲۷، آیه۱۶.    
۳۹۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۸.    
۳۹۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۴۹.    
۳۹۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۴۹۶.    
۴۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۴.    
۴۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۸۸.    
۴۰۲. ص/سوره۳۸، آیه۴۰.    
۴۰۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۵۵.    
۴۰۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۹۴.    
۴۰۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۹۶.    
۴۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۴.    
۴۰۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۸۹.    
۴۰۸. ص/سوره۳۸، آیه۳۰.    
۴۰۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۵۵.    
۴۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۲.    
۴۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۰۷.    
۴۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۰.    
۴۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۹۹.    
۴۱۴. نمل/سوره۲۷، آیه۱۵.    
۴۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۸.    
۴۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۴۹.    
۴۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۴۹۶.    
۴۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۴.    
۴۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۸۷.    
۴۲۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۹۰.    
۴۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۹.    
۴۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۱۶.    
۴۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۴۶.    
۴۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۹۷.    
۴۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۵۹.    
۴۲۶. ص/سوره۳۸، آیه۳۵.    
۴۲۷. نمل/سوره۲۷، آیات۱۷- ۱۹.    
۴۲۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۸.    
۴۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۵۲.    
۴۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۰۰.    
۴۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۵.    
۴۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۹۰.    
۴۳۳. حموی، یاقوت بن عبدالله، مجمع البلدان، ج۵، ص۳۴۶.    
۴۳۴. ابن بطوطه، رحله ابن بطوطة، ج۱، ص۴۴.    
۴۳۵. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۴۳۶. نمل/سوره۲۷، آیه۲۰.    
۴۳۷. نمل/سوره۲۷، آیه۴۳.    
۴۳۸. نمل/سوره۲۷، آیه۲۵.    
۴۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۹.    
۴۴۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۵۶.    
۴۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۰۷.    
۴۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۱.    
۴۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۹۹.    
۴۴۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۳۰.    
۴۴۵. نمل/سوره۲۷، آیه۴۴.    
۴۴۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۰.    
۴۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۶۶.    
۴۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۲۲.    
۴۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۵۱.    
۴۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۱۸.    
۴۵۱. نمل/سوره۲۷، آیه۴۲.    
۴۵۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۰.    
۴۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۶۵.    
۴۵۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۲۱.    
۴۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۵۰.    
۴۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۱۷.    
۴۵۷. نمل/سوره۲۷، آیه۴۴.    
۴۵۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۰.    
۴۵۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۶۷.    
۴۶۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۲۳.    
۴۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۵۱.    
۴۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۱۸.    
۴۶۳. ص/سوره۳۸، آیات۳۰- ۳۳.    
۴۶۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۵۵.    
۴۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۲.    
۴۶۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۰۷.    
۴۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۰.    
۴۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۹۹.    
۴۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۳۹.    
۴۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۳۹.    
۴۷۱. ابن هشام انصاری، جمال الدین بن یوسف، مغنی اللبیب، ج۱، ص۱۴۷.    
۴۷۲. توبه/سوره۹، آیه۱۱۴.    
۴۷۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۰۵.    
۴۷۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۹۷.    
۴۷۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۴۱.    
۴۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۱۶.    
۴۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۲۱.    
۴۷۸. هود/سوره۱۱، آیه۵۳.    
۴۷۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۲۷.    
۴۸۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۳۰۰.    
۴۸۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۴۴۶.    
۴۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۵۸.    
۴۸۳. ابن هشام انصاری، جمال الدین بن یوسف، مغنی اللبیب، ج۱، ص۱۴۸.    
۴۸۴. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ص۱۲۱۷.    
۴۸۵. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۴۸۶. ص/سوره۳۸، آیه۳۲.    
۴۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۰.    
۴۸۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۳.    
۴۸۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۰۹.    
۴۹۰. ص/سوره۳۸، آیات۳۴-۳۵.    
۴۹۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۵۵.    
۴۹۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۴.    
۴۹۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۱۰.    
۴۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۱.    
۴۹۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۱۰۲.    
۴۹۶. ص/سوره۳۸، آیه۲۴.    
۴۹۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۵۴.    
۴۹۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۹۳.    
۴۹۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۹۳.    
۵۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۳۵.    
۵۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۸۸.    
۵۰۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۴.    
۵۰۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۱۰.    
۵۰۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۴.    
۵۰۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۱۰.    
۵۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۱.    
۵۰۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۲.    
۵۰۸. حسینی بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۵۴.    
۵۰۹. فیض کاشانی، محسن، الصافی، ج۴، ص۲۹۹.    
۵۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۷.    
۵۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۱۵.    
۵۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۷.    
۵۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۱۵.    
۵۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۳.    
۵۱۵. سباء/سوره۳۴، آیات۱۲- ۱۳.    
۵۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۹.    
۵۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۶۳.    
۵۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص.۵۴۷    
۵۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۹۸.    
۵۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۲۲۶.    
۵۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۰۰.    
۵۲۲. ص/سوره۳۸، آیات۳۷- ۳۸.    
۵۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۵۵.    
۵۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۵.    
۵۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۳۱۲.    
۵۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۴.    
۵۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۱۰۸.    
۵۲۸. نمل/سوره۲۷، آیه۱۷.    
۵۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۸.    
۵۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۵۲.    
۵۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۰۰.    
۵۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۵.    
۵۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۹۰.    
۵۳۴. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۲.    
۵۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۹.    
۵۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۱۳.    
۵۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۴۳.    
۵۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۹۴.    
۵۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۵۳.    
۵۴۰. سباء/سوره۳۴، آیه۱۴.    
۵۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۶۳.    
۵۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۴۸.    
۵۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۰۰.    
۵۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۲۳۳.    
۵۴۵. حسینی بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۱۱.    
۵۴۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۶۷.    
۵۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۵۴.    
۵۴۸. صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج۱، ص۷۴.    
۵۴۹. حسینی بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۱۱.    
۵۵۰. ابن کثیر، اسماعیل بن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۵۳۷.    
۵۵۱. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۳، ص۵۷۴.    



قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سلم»، ج۳، ص۲۹۶.    


رده‌های این صفحه : مفردات قرآن | واژه شناسی واژگان سوره احزاب | واژه شناسی واژگان سوره اسراء | واژه شناسی واژگان سوره اعراف | واژه شناسی واژگان سوره انبیاء | واژه شناسی واژگان سوره انعام | واژه شناسی واژگان سوره انفال | واژه شناسی واژگان سوره بقره | واژه شناسی واژگان سوره توبه | واژه شناسی واژگان سوره حجرات | واژه شناسی واژگان سوره حشر | واژه شناسی واژگان سوره رعد | واژه شناسی واژگان سوره سبا | واژه شناسی واژگان سوره شوری | واژه شناسی واژگان سوره ص | واژه شناسی واژگان سوره صافات | واژه شناسی واژگان سوره طور | واژه شناسی واژگان سوره فرقان | واژه شناسی واژگان سوره ق | واژه شناسی واژگان سوره قدر | واژه شناسی واژگان سوره مائده | واژه شناسی واژگان سوره مریم | واژه شناسی واژگان سوره مومنون | واژه شناسی واژگان سوره نحل | واژه شناسی واژگان سوره نساء | واژه شناسی واژگان سوره نمل | واژه شناسی واژگان سوره نور | واژه شناسی واژگان سوره واقعه | واژه شناسی واژگان سوره هود | واژه شناسی واژگان سوره یس




جعبه ابزار