• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

داود (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





داود از واژگان قرآن کریم و از انبياء بنی‌اسرائیل، پدر سليمان (علیه‌السلام) است.



داود (عليه‌السلام) از انبیاء بنی‌اسرائیل، پدر سلیمان است.


داود (علیه‌السلام) كتابى داشته به نام زبور. (وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً) (و به داود زبور بخشيديم.) (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ) (در زبور بعد از ذكر [تورات‌] نوشتيم: بندگان شايسته‌ام وارث حكومت زمین خواهند شد.) با ملاحظه اين دو آيه می‌دانيم كه زبور كتاب بوده است.
احوال او در قرآن مجيد به شرح زير است.
۱- او در جوانى از لشگريان طالوت بود و در ميدان جنگ فرمانده دشمن را كه جالوت نام داشت بكشت. خدا به او پادشاهى و حکمت داد و از آنچه می‌خواست به وى تعلیم كرد. (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ‌ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ) (آنگاه به خواست خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت وا داشتند؛ و داوود (نوجوان شجاعى كه در لشكر طالوت بود)، جالوت را كشت؛ و خداوند، حكومت و دانش را به او بخشيد؛ و از آنچه مى‌خواست به او تعليم داد.)
۲- به هنگام ذكر خدا كوه‌ها و پرندگان با او هم آواز می‌شدند كه در «اوب» گذشت و خدا آهن را بر او نرم كرد و دستور داد كه از آهن زره‌هاى وسيع بسازد و حلقه زره را با اندازه و يكک شكل گرداند و عمل صالح بكند كه خدا به عمل مردم آگاه است. (وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ • أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) (و ما به داود از سوى خود فضيلتى بزرگ بخشيديم؛ ما به كوه‌ها و پرندگان گفتيم: اى كوه‌ها و اى پرندگان! با او در تسبیح خدا هم آواز شويد. و آهن را براى او نرم كرديم. و به او گفتيم: زره‌هاى كامل و فراخ بساز، و حلقه‌ها را به اندازه و متناسب كن. و عمل صالح به جا آوريد كه من به آنچه انجام مى‌دهيد بينا هستم.)
۳- خدا او را در حکومت و قضاوت در زمين خلیفه و جانشين خويش كرد كه در «خلف» گذشت و دستور داد كه در ميان مردم به حق قضاوت كند و تابع هوای نفس نشود. (يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‌ ...) (اى داود! ما تو را خليفه و نماينده خود در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داورى كن، و از هواى نفس پيروى مكن...)
۴- او بنده خدا و در بندگی خدا و حكومت و علم و جنگ‌ نيرومند بود و به خدا بيشتر متوجّه می‌شد و به درگاهش مى‌ناليد، خدا كوهها و پرندگان را مسخّر كرد كه در تسبيح با او هم آواز شوند و پادشاهى او را محكم گردانيد و به او حكمت و فصل خطاب عطا نمود. (وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ • إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ • وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ • وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ) (در برابرآنچه مى گويند شكيبا باش، و به خاطر بياور بنده ما داود صاحب قدرت را، كه او بسيار توبه‌كننده بود. ما كوه‌ها را مسخّر او ساختيم كه هر شامگاه و صبحگاه با او تسبيح مى‌گفتند. پرندگان را نيز دسته جمعى مسخّر او كرديم (تا همراه او تسبيح خدا گويند)؛ و همگى بازگشت‌كننده به سوى او بودند. و حكومت او را استحكام بخشيديم؛ هم دانش به او داديم و هم داورى عادلانه.)
۵- خداوند كتابى به نام زبور باو داده بود كه در ابتدا نقل كرديم.
۶- كفّار بنی‌اسرائیل به زبان او و عیسی بن مریم لعنت شدند كه نافرمانى كرده و طغیان می‌ورزيدند. (لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‌ لِسانِ‌ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ)
۷- او از افضل انبياء بود و صاحب كتاب بود. (وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‌ بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً) (ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ و به داود، زبور بخشيديم.)
۸- دو واقعه در قرآن مجيد يكى در باره او و سليمان، ديگرى درباره خود او آمده كه ذيلا بررسى می‌كنيم.
واقعه اول
(وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ • فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ‌ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ • وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ) (و داود و سليمان را به خاطر بياور هنگامى كه درباره كشتزارى كه گوسفندانِ بى‌شبانِ مردم، شبانگاه در آن چريده و آن را تباه كرده بودند، داورى مى‌كردند؛ و ما گواه بر حكم آنان بوديم. ما حكم واقعى آن را به سليمان فهمانديم؛ و به هر يک از آنان شايستگى داورى، و علم فراوانى داديم؛ وكوه‌ها و پرندگان را مسخّر داود ساختيم، كه با او تسبيح خدا مى‌گفتند؛ و ما بر اين كار توانايى داشتيم. و ساختن زره را به خاطر شما به او آموختيم، تا شما را در جنگ‌هايتان از آسيب حفظ كند؛ آيا شما شكرگزار اين نعمت‌هاى خدا هستيد؟!)
نفش به قول طبرسی آن است كه گوسفند و شتر در شب وارد زرعى شوند و در آن بدون چوپان بچرند، كه گوسفندان گروهى شب هنگام در زرع ديگران چريدند.
از آيه شريفه به دست می‌آيد كه اين قضاوت در يک واقعه بوده و المیزان احتمال داده كه سليمان به حكم مشاور داود وارد قضاوت می‌شده‌ و گر نه حكم از آن داود بود و شايد مشاوره از آن جهت بود كه زمينه خلافت و جانشينى سليمان فراهم گردد و از فقیه از جمیل بن درّاج از زراره از حضرت باقر (علیه‌السلام) نقل كرده كه فرمود ...: هر دو حكم نكردند بلكه مناظره و تبادل نظر می‌كردند كه سليمان آن را فهميد.
در روايات شیعه و اهل سنت آمده كه داود حكم كرد گوسفندان از آن صاحب زرع باشد ولى سليمان حكم كرد كه خسارت در آن سال از شير و پشم و نتاج گوسفندان پرداخت گردد.
نگارنده فكر می‌كنم كه هر دو درباره حكم مشاوره می‌كرده و داود رأى داده كه گوسفندان يا بعضى از آنها در عوض خسارت داده شوند ولى سليمان رأى داده كه از منافع آنها مستهلک گردد و داود نيز رأى او را پسنديده و حكم كرده است. و صلاح در اين بوده كه حكم مطابق رأى سليمان باشد زيرا در آن صورت هم صاحب زرع خسارت خويش را می‌گرفت و هم گوسفندان در دست صاحبان خود مى‌ماندند.
در تفسیر صافی و الميزان از تفسیر قمی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده كه خلاصه آن چنين است حكم داود نيز مثل سليمان بود و فقط خواست به بنى‌اسرائيل بفهماند كه سليمان وصىّ و جانشين اوست و در حكم اختلاف نكردند و اگر اختلاف می‌كردند می‌فرمود: «وَ كُنَّا لِحُكْمِهِما شاهِدينَ.»
از روايت به دست می‌آيد كه معنى آيه آن است: داود و سليمان درباره حرث حكم می‌كردند و داود حكم را می‌دانست. خداوند آن را به سليمان نيز فهماند تا بنى‌اسرائيل بدانند كه او وصىّ داود است.
واقعه دوّم‌
(وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ • إِذْ دَخَلُوا عَلى‌ داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى‌ بَعْضُنا عَلى‌ بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‌ سَواءِ الصِّراطِ • إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ • قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى‌ نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَ‌ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ • فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ • يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ...) يعنى: «آيا خبر و داستان خصومت كه اهل دعوى بر غرفه داود بالا رفتند به تو رسيده است؟ چون بر داود وارد شدند از ايشان بترسيد، گفتند: مترس دو صاحب دعواست كه بعضى از ما بر بعضى تجاوز كرده ميان ما حكم كن و جور مكن و ما را به راه راست رهبرى كن. اين برادر من است نود و نه ميش دارد، من فقط يک ميش دارم می‌گويد، آن را به من ده و كفيلم گردان و در گفتار بر من غلبه كرده. داود گفت: حقّا كه در خواستن ميش تو كه بر ميش‌هاى خود ضميمه كند با تو ستم كرده است و بسيارى از شريكان به همديگر ستم می‌كنند مگر آنان كه ايمان آورده و اعمال صالحه انجام داده‌اند و آن‌ها كم‌اند، داود بدانست كه امتحانش كرده‌ايم، از پروردگار خويش آمرزش خواست. و به ركوع افتاد و بر گشت. اين حادثه را بر او بخشيديم و براى او نزد ما تقرّب و باز گشت خوبى هست. اى داود ما تو را در زمين جانشين كرديم ميان مردم به حق داورى كن....»
از اين آيات چند مطلب به دست می‌آيد.:
۱- اهل مخاصمه دو نفر بوده‌اند ولى چند نفر نيز با آنها آمده‌اند زيرا «تَسَوَّرُوا» و «دَخَلُوا» جمع‌اند و هيچ مانعى ندارد كه آنها چند نفر را همراه آورده باشند.
۲- اهل دعوى بر غرفه داود بالا رفته و از محل معمولى وارد نشده‌اند و داود از آن وضع به هراس‌ افتاده است. می‌شود گفت كه دربانان اجازه ورود نداده‌اند و يا موقع ورود ديگران به محضر او نبوده و در بسته بود و اهل دعوى چاره‌اى نداشته‌اند جز آن‌كه از ديوار بالا بروند و اگر محراب به معنى معبد باشد، اين احتمال قوى می‌شود كه وقت عبادت و مناجات داود بوده نه وقت پذيرائى.
در قصص قرآن نوشته محمد احمد جاد المولى ترجمه آقاى سيد محمد باقر موسوى در جمله‌ «تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ» دو احتمال داده يكى آنكه از ديوار بالا رفتند و ديگرى آنكه در اطرف داود چون ديوار حلقه زدند يعنى حلقه زدند گوئى در اطراف داود در محراب ديوارى تشكيل داده‌اند.
در اين صورت ترس داود ظاهرا از بى موقع وارد شدن آنهاست.
۳- ظاهر آن است كه اهل دعوى مردم عادى بوده‌اند نه ملک. يكى از بزرگان فرمايد: اكثر مفسّران به پيروى از روايات گفته‌اند اهل دعوى كه بر داود وارد شدند چند نفر ملک بوده‌اند خدا آنها را فرستاد و خواست داود را امتحان كند ...
بعد فرموده: خصوصيات قصّه مثل بالا رفتن بر ديوار و ورود غير عادى كه او را ترساندند، و كذا توجّه داود كه اين امتحان خدائى است نه قضيّه عادى و سپس فرمود:
ميان مردم به حق داورى كن و پيرو هوای نفس مباش و ظهورش در آن است كه خدا امتحانش كرده تا او را در خلافت و قضاوت محكم و متوجّه كند. همه اين‌ها مؤيّداند كه واردشدگان ملک بوده و به صورت بشر در آمده‌اند، على هذا قصّه تمثّل است كه چند نفر ملک در صورت اهل دعوى ممثّل شده و قضاوت خواسته‌اند و حكم داود كه گفت:
«لَقَدْ ظَلَمَكَ ...» اگر حكم منجز باشد حكمى است در ظرف تمثّل مثل آنكه آنها را در خواب ديده و آن حكم را كرده است و معلوم است كه در ظرف تمثّل تكليف نيست مانند عالم رؤیا، تكليف‌ فقط در عالم شهود و مادّه است و در عالم شهود واقعه‌اى اتفاق نيافتاده و نه در آن اهل خصومت و ميش و ميش‌ها بوده است. آنگاه خطاى داود را مثل خطاى آدم در بهشت قبل از آمدن زمان تكليف دانسته است.
ناگفته نماند در جواب اين مطلب می‌شود گفت: چرا ملک‌ها آن طور وارد شده و پيامبر خدا را ترسانده‌اند؟! و چرا قضيّه ميش و ميش‌ها را جعل كرده‌اند در حاليكه واقعيّت نداشته آيا آن يک دروغ حسابى نبود؟!! آيا خدا نمی‌توانست آن حضرت را با وضع ديگرى كه در نظر شنونده طبيعى باشد امتحان كند؟
اگر روايات متواتر و قطعى داشته باشيم كه اهل دعوى ملک بوده‌اند ناچار قبول می‌كنيم و گر نه حمل بر معناى عادى از هر چيز بهتر است و روايات متواتر از كجا می‌توان يافت در تفسیر برهان فقط دو روايت در اين باره آمده است آن هم لازم است در اسنادش دقّت و تحقيق شود. وانگهى مطلب را مثل قضيّه آدم دانستن و به خواب تشبيه كردن و نظير قضاوت در خواب دانستن و ... به نظر نگارنده بسيار ضعيف است و قضيّه را از مسير اصلى منحرف می‌كند. و ظاهر آيات با آن سازگار نيست و همان نيكوست كه آيات را در ظهور اوّلى بگذاريم كه قبلا گفته شد.
۴- اشكال مسئله در آن است كه حضرت داود بى آنكه به سخن مدّعى عليه گوش بدهد و از او توضيح بخواهد و يا از مدّعى شاهد بطلبد فورى قضاوت كرده و گفته‌ «لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى‌ نِعاجِهِ» و چون پيامبران معصوم‌اند چنين كارى از داود سر نمى‌زد پس آن‌ها ملک بوده و قضاوت امتحانى و در عالم تمثّل ملک بوده است.
ولى اينكه حضرت داود در سخن گفتن بدون تحقيق از مدّعى عليه و طلب شهود از مدّعى، عجله كرد حتمى است و بدنبال آن استغفار كرد و رکوع نمود و به خدا برگشت و دانست كه اين واقعه و سخن گفتن به صورت امتحان در آمد در اينها نيز نبايد ترديد كرد.
امّا آيات نمی‌گويد كه او قضاوت ناحق كرد و اهل دعوى پس از قضاوت او به راه خود رفتند بلكه فقط گفت: «برادرت با تو ستم كرده است.» و شايد بعد از گفتن اين سخن كه در حال تأثر گفته فورا متوجّه شده و استغفار كرده و آن وقت شروع به تحقيق نموده و قضاوت به حق كرده است. و دانسته كه آن عجله يک امتحانى بود كه پيش آمد و فورا آن را با استغفار جبران نموده است اين عجله در سخن گفتن چندان مهمّ نيست مخصوصا آنگاه كه امتحان خدائى در بين بوده باشد نظير اين كار را در حالات حضرت موسی (علیه‌السّلام) در قرآن كريم می‌خوانيم:
(وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‌ إِلى‌ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ • قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) (و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من، بد جانشينانى برايم بوديد (و آيين الهى را ضايع كرديد). آيا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمديد مدّت ميعاد او)، عجله نموديد (و زود قضاوت كرديد)؟! سپس الواح را افكند، و سر برادر خود را گرفت و با عصبانيّت به سوى خود كشيد؛ برادرش گفت: فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند؛ و نزديک بود مرا بكشند؛ پس كارى نكن كه دشمنان مرا سرزنش كنند. و مرا در زمره ستمکاران قرار مده. موسى گفت: پروردگارا! من و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمت خود وارد كن، و تو مهربانترين مهربانانى.)
آيه صريح است در اين‌كه موسى از موى سر برادرش گرفت و او را به سوى خود می‌كشيد به گمان اين‌كه در كار خويش كوتاهى كرده تا جريان گوساله پيش آمده است چنانكه در سوره طه آمده كه به هارون گفت: «چه چيز تو را مانع شد آنگاه كه ديدى گمراه شدند از من پيروى كنى آيا مخالفت فرمان من كردى؟ هارون گفت ... ترسيدم كه بگوئى ميان بنى‌اسرائيل اختلاف افكندى و قول مرا رعايت ننمودى» در آيه فوق نيز گفت: «پسر مادرم قوم مرا ضعيف كردند و نزديک بود بكشندم مرا در رديف ستمگران قرار مده.» موسى پس از شنيدن عذر هارون گفت: پروردگارا مرا و برادرم را ببخش و به رحمت خويش‌ داخل كن تو ارحم الراحمينى.
موضوع استغفار نشان می‌دهد كه عجله‌اى در كار بوده و موسى متوجّه شده كه نمى‌بايست عجله نمايد لذا آن را جبران كرده است در الميزان ذيل اين آيه فرموده: ظاهر سياق آيه و آنچه در سوره طه است نشان می‌دهد كه موسى بر هارون نيز خشم گرفته به گمان آنكه در جريان گوساله و منع بنى‌اسرائيل و در اين فكر كه مقاومت صلاح نيست كوتاهى كرده است. اين مقدار اختلاف سليقه و كار ميان دو پيغمبر معصوم دليلى بر منع آن نيست عصمت فقط در احكام خدائى است نه در سليقه‌ها و راه‌هاى زندگى.
هكذا گرفتن موسى موى سر هارون را ... تأديب در امر ارشادی است نه عقوبت در امر مولوی هر چند حق با هارون بود و لذا چون هارون مطلب را گفت موسى او را معذور داشت و گفت‌ «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي‌ الخ». نگارنده گويد: چه مانعى دارد جريان داود را نيز مانند جريان موسى بدانيم كه عجله در سخن گفتن كرد بعد استغفار نمود. بعيد نيست كه گفته شود عجله داود در اثر فزعى بود كه از ورود خصم پيش آمده و گر نه عجله نمی‌كرد و شايد در نقل‌ «فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ» خدا خواسته است علّت عجله داود را روشن فرمايد و اين‌گونه استغفارها در كلمات انبياء عظام يافت می‌شود در حالات حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) آمده‌ (وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ) (و كسى كه اميد دارم خطايم را در روز جزا بيامرزد.)
توجّه‌
طبرسى در مجمع می‌گويد: گفته‌اند داود بسيار نماز می‌خواند. گفت: خدايا ابراهيم را بر من فضيلت داده و او را خليل خويش گرفته‌اى هكذا موسى را كه با او سخن گفته‌اى، ندا آمد ما آن‌ها را امتحان كرده‌ايم به چيزی كه تو را امتحان ننموديم اگر بخواهى امتحانت كنم گفت امتحانم فرما. داود روزى‌ در محراب خود بود كه كبوترى در آن افتاد، داود خواست آن را بگيرد، پريد به روزنه محراب، داود در دنبال آن به روزنه رفت، از آنجا نگاه كرد ديد زن اوريا پسر حيّان غسل می‌كند به او عشق ورزيد خواست تزويجش كند، اوريا را به دنبال بعضى از لشگريان فرستاد و گفت كه در پيش تابوت سكينه باشد. اوريا كشته شد و چون عدّه وفات منقضى گرديد داود زن او را گرفت و با او هم بستر شد و از او سليمان به دنيا آمد.
داود روزى در محراب مشغول خواندن ذكر بود ديد دو نفر وارد شدند و طرح دعواى ميش و ميش‌ها را كردند داود گفت: او با تو ستم كرده است ...
يكى از آن دو به ديگرى نگاه كرد و خنديد داود بدانست كه آن دو ملک‌اند و خدا به شكل دو خصم فرستاده تا درباره گناهش مغلوبش كنند داود توبه كرد و آنقدر گريست كه از اشک چشمش علف روئيد. نگارنده گويد: به نظر می‌آيد منظور از اين جريان آن بود كه: داود تو با اين همه زنها كه دارى چرا زن اوريا را هم گرفتى و او را به كشتن دادى؟! ميش‌ها به جاى زنان داود و ميش به جاى زن اورياست.
طبرسى پس از نقل اين قضيّه فرموده: اين سخن بى شک فاسد و ناصحيح است اين عمل بر خلاف عدالت است. چطور رواست پيامبران خدا كه امناء وحی و سفراء خدا بين خلق و خدايند در صفت كسى باشند كه، شهادتش مورد قبول نيست و در وصفى باشند كه شنيدنش تنفر آور است. انبياء الله از آن پاک‌اند از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) روايت شده كه فرمود: اگر مردى پيش من آيد و بگويد: داود زن اوريا را به زنى گرفت. او را دو حدّ خواهم زد. يكى حدّ براى نبوّت كه به پيامبر خدا چنين نسبت داده و ديگرى حدّ براى اسلام.
ناگفته نماند اصل افسانه در تورات است و در كتاب دوّم‌ سموئيل باب يازدهم و دوازدهم اين افسانه به قدرى شرم آور نقل شده كه سبب حيرت هر بيننده است يا للعجب نويسنده تورات به پيامبران خدا با چه نظرى می‌نگريسته است.
آنچه در تورات آمده كار يک نفر ستمگر عيّاش است. نه كار يک پيغمبر، در بند ۴ و ۵ باب يازدهم آن كتاب می‌گويد: داود به محض ديدن زن اوريا كسانى فرستاد او را گرفته و آوردند، داود بلافاصله با او همبستر شد و زن حامله گرديد و حمل خود را به اطلاع داود رسانيد. (العياذ بالله)
هاكس امريكائى در قاموس خود ذيل كلمه داود می‌گويد: به گناهان قبيح افتاد مثل ديگران در آن زمان زنان متعدّد می‌داشت ... گناهان او در ماجراى اوريا و بت شبع بسيار قوى بود. رجوع شود بكلمه «تورات» در اين كتاب.
راستى اگر قرآن مجيد نبود قدس و پاكى پيامبران را از كجا به دست می‌آورديم. قرآن حامى پيامبران خدا و حافظ نام پاک و عمل پاك آنهاست اوّل اين فصل را مطالعه كنيد آنگاه فرق قرآن و تورات را به نظر آوريد گر چه اين مقايسه از ساحت قرآن به دور است ببين تفاوت ره ....
در صافى بعد از نقل حديث على (عليه‌السلام) در باره دو حدّ زدن می‌گويد: روايت شده كه آن حضرت فرمود: هر كه حديث داود را آن طور كه داستان‌سرايان می‌گويند، بگويد صد و شصت تازيانه به او خواهم زد.
مجلسی (رحمه‌الله) در بحار از زید شحّام از امام صادق (عليه‌السلام) نقل می‌كند كه فرمود: اگر كسى را بگيرم كه می‌گويد داود دست خود را بر آن زن نهاد، او را دو حدّ می‌زنم يكى براى تهمت به پيامبر خدا و ديگرى براى نسبتی كه به او داده. سپس فرموده اهل سنت نظير اين سخن را از امير المؤمنين عليه السلام نقل كرده‌اند. خدا و ديگرى براى نسبتی كه به او داده.


نام مبارک داود شانزده بار در كلام الله مجيد ذكر شده است.


۱. قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۳۶۷.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۳۲۱.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۴۵.    
۴. نساء/سوره۴، آیه۱۶۳.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۱۰۴.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۴۱.    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۲۹.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۱۷.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۵۷.    
۱۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۰۵.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۱۰۴.    
۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۲۹.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۶۵.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۰۵.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۷۱.    
۱۶. بقره/سوره۲، آیه۲۵۱.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۴۱.    
۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۹۳.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۴۴۴.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۶۲۰.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۹۵.    
۲۲. سباء/سوره ۳۴، آیات۱۰-۱۱.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۴۲۹.    
۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۶۲.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۴۵.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۹۷.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۲۲۳.    
۲۸. ص/سوره۳۸، آیه۲۶.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۴۵۴.    
۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۹۴.    
۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۹۶.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۳۷.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۹۴.    
۳۴. ص/سوره۳۸، آیات۱۷- ۲۰.    
۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۴۵۴.    
۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۸۹.    
۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۸۸.    
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۳۱.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۸۱.    
۴۰. مائده/سوره۵، آیه۷۸.    
۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۷۸.    
۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۶، ص۱۱۲.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۵۶.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۱۳۹.    
۴۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۵۵.    
۴۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۲۸۷.    
۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۴۱.    
۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۲۹.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۱۷.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۵۷.    
۵۱. انبیاء/سوره۲۱، آیات۷۸- ۸۰.    
۵۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۳۲۸.    
۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۱۰.    
۵۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۳۸.    
۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۹۱.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۴۸.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۹۰.    
۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۱۱.    
۵۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۳۸.    
۶۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۱۷.    
۶۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۴۷.    
۶۲. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۰۰.    
۶۳. فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، ج۳، ص۳۴۹.    
۶۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۱۸.    
۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۴۸.    
۶۶. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۷۳.    
۶۷. ص/سوره۳۸، آیات۲۱- ۲۶.    
۶۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۹۱.    
۶۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۹۰.    
۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۳۴.    
۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۸۶.    
۷۲. حسینی بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۴۶.    
۷۳. اعراف/سوره۷، آیات۱۵۰-۱۵۱.    
۷۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۱۶۹.    
۷۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۲۵۰.    
۷۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۲۱.    
۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۷۴۱.    
۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۶۲.    
۷۹. طه/سوره۲۰، آیه۹۴.    
۸۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۲۵۱.    
۸۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۲۳.    
۸۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۸۲.    
۸۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قران، ص۳۷۰.    
۸۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۸۴.    
۸۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۹۸.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۰۳.    
۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۳۱.    
۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۷۳۶.    
۸۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۷۳۶.    
۹۰. فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، ج۴، ص۲۹۶.    
۹۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۲۶.    
۹۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۲۶.    



قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «داود»، ج۲، ص۳۶۷.    






جعبه ابزار