• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زبان وحی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



زبان، آسان‌ترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنی در انسان به شمار می‌رود لذا قصد داریم در این مجال به مقوله زبان وحی آسمانی بپردازیم.



زبان ساده‌ترین ابزاری است که آدمی می‌تواند در حیات اجتماعی، معانی متصوره خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد. مساله خطیر تفهیم و تفهم که لازمه زندگی اجتماعی است تنها از همین راه است که سهل و ساده انجام می‌گیرد لذا خداوند پس از نعمت آفرینش، آن را از بزرگ‌ترین نعمت‌ها یاد کرده است: «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الإنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ»، پروردگاری که گستره رحمت او موجب گردید تا قرآن را به انسان بیاموزد، بزرگ‌ترین نعمتی را که پس از نعمت آفرینش به او ارزانی داشت، نعمت بیان بود.
شرایع الهی که برای انسان‌ها آمده و با آنان سخن گفته، از همین شیوه معمولی و متعارف بهره جسته است: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ؛ «و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که با زبان مردم خویش سخن گوید، تا (بتواند پیام الهی را) برای ًَآنان روشن سازد» از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون روی سخن با مردم است، باید با زبانی قابل فهم بر ایشان باشد.


امام‌ خمینی معتقد است نمی‌توان زبان قرآن را به‌ معنای ظاهری محدود ساخت و یا در رموز و اسرار و مفاهیم باطنی منحصر کرد و یا زبان قرآن را صرفاً تمثیلی دانست، بلکه ساختار زبان قرآن و هویت آن ساختار ترکیبی است. ایشان درباره گرایش و رویکرد زبان وحی و قرآن و خصوصیات آن، معتقد است زبان قرآن، زبان هدایت معنوی است و هدف آن، راهنمایی مردم به‌ صراط مستقیم و اخراج از مراتب ظلمات به عالم نور و هدایت به سیر و سلوک و توحید است.
اگر در قرآن کریم مطالبی درباره‌ آسمان و زمین و طبیعت یا قصه‌هایی از گذشتگان یا استدلال و برهان در آن ذکر شده‌ است، به این معنا نیست که زبان قرآن، زبان علمی، تاریخی، فلسفی یا منطقی است، بلکه هدف از آن در تمام بیانات، حتی در گزاره‌های علمی، هدایت به مقاصد عالیه باطنی و معنوی است.
امام‌ خمینی معتقد است قرآن کریم در برگیرنده سبک‌هایی همچون موعظه، حکمت، جدال احسن و مانند آن است و برای هدایت و تربیت نفوس انسان‌ها، با تکرار معارف، مواعظ و حکمت‌ها، قضایا به شکل جذاب بیان‌ شده است، تا تکرار آن کسالت‌آور نباشد و در نفوس مختلف تاثیرگذار باشد و هر آنچه را برای عموم مردم بیشتر فایده داشته، با صراحت لهجه و آنچه را برای طبقه خاصی مفید بوده‌ است، با رمز و اشاره ذکر کرده‌ است برای مثال، احوال معاد و براهین آن، کیفیت عذاب، جزا و ثواب در آخرت را که برای عموم مردم مفید است، با صراحت و مسئله‌ لقاءالله را که ویژه‌ افراد خاص است، با اشاره بیان کرده‌ است. به اعتقاد ایشان قرآن، مانند کتاب‌های دیگر مؤلفان نیست که مقدمات خود را در قالب مقدمات و فصول بیان کند، بلکه حق‌تعالی در القای غرض خود نیازمند این واسطه‌ها نیست و با عبارتی کوتاه، برهانی را که حکما با مقدمات متعددی می‌آورند، بیان می‌کند.
[۹] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربی رسا و آشکار بر آنان عرضه شده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ، ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم تا بتوانید (خطاب به عرب) آن را درک کنید»، «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم تا بتوانید (پیام) آن را دریافت دارید».
علاوه، خداوند زبان قرآن را زبان عربی آشکار معرفی کرده است: «وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» «مبین» به معنای آشکار است.
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ، روح الامین (جبرئیل) آن را بر دلت نازل کرد تا (در نافرمانی‌ها) از هشدار دهندگان باشی (و آن را) با زبان عربی آشکار (آورد)».
«وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ، و قرآن را برای پندآموزی سهل و آسان کرده‌ایم، پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟ »
«فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ، در حقیقت (قرآن) را بر زبان تو سهل و آسان گردانیدیم، امیدکه پند گیرند»
«قُرْآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ، قرآنی عربی بی هیچ پیچیدگی (رسا و روشن)، باشد که آنان راه تقوا پویند».


لذا باید گفت: زبان وحی یا زبان قرآن همان زبان عرف عام است که مورد خطاب قرار گرفته‌اند که سهل و آسان و بدون پیچیدگی در بیان بر آنان عرضه شده یعنی زبان متعارف که برای همگان قابل فهم باشد، با این تفاوت که اختلاف استعدادها در عمق درک مطالب مؤثر است.
البته هر یک بر وفق استعداد خود از آن بهره مند می‌شوند: «أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا؛ از آسمان، باران (رحمت) را فرو فرستاد و بستر رودها هر یک، به اندازه گنجایش خود روان شدند». خداوند این آیه را به عنوان «مثل» آورده است باران رحمت کنایه از قرآن و شریعت، و بستر رودها کنایه از استعدادهای متفاوت انسان‌ها است تا هر یک بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایی خود، از آن بهره گیرد لذا در پایان می‌گوید: «کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ، این گونه است که خداوند مثل‌ها می‌آورد»، یعنی با ضرب المثل (مثل زدن) واقعیت حال را روشن می‌سازد، زیرا گفته‌اند «المثال یوضح المقال، مثال آوردن گفتار را روشن می‌سازد».


آری قرآن، ظاهری دارد و باطنی، چنانچه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): فرموده: «للقرآن ظهر و بطن» و ظاهر آن برای همه آشکار است ولی عمق باطن آن به اندیشه و تدبر بیشتری نیاز دارد. در جای جای قرآن دستور تعمق و تدبر در آیات آن را داده است: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا، آیا درقرآن نمی‌اندیشند، یا (مگر) بر دل‌های شان قفل‌هایی نهاده شده است؟! »


هم چنین محکمی دارد و متشابهی؛ «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ».. محکم آن دلالتی رسا و متشابه آن پیچیده است و دانش و بینش بیشتری لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود ولی با این وصف هرگز راه رسیدن به حقایق نهفته و آشکار قرآن بر کسی بسته نیست و به ابزار فهم و وسایل ره یابی که در اختیار دارد بستگی دارد این که در حدیث آمده: «العبارة للعوام و الاشارة للخواص» به همین حقیقت اشارت دارد، یعنی مفهوم ظاهری آن برای همگان است که نگرشی سطحی دارند ولی عمق باطنی آن برای اهل تخصص است که با ابزار دانش و بینش، و اندیشیدن در نکته‌ها و ظرافت‌های قرآن، حقایق آن را به دست می‌آورند.


آن چه گفته شد، بر وفق مقتضای حکمت الهی است تا سخنی را که برای مردم گفته، بر ایشان قابل فهم باشد. علاوه، صفحه بلند تاریخ خود گواه است که مردم هر زمان، زبان پیام الهی را که بر دست پیامبرانشان بر آنان عرضه می‌شده فهمیده‌اند، و هیچ گاه در تاریخ ثبت نشده که پیروان پیامبری گفته باشند: زبان پیامی که آورده‌ای برای ما مفهوم نیست!.
ولی اخیرا شبهه‌ای مطرح شده که زبان وحی قابل فهم نیست، جز مفهوم ظاهری آن (در حد ترجمه) که راه رسیدن به حقیقت آن برای بشریت بسته و درک آن میسور نمی‌باشد.

۷.۱ - شبهه مفهوم وحی

می‌گویند: وحی چون پیام الهی و سخن از ماورای جهان طبیعت است، نمی‌تواند نمایانگر مفهوم حقیقی آن باشد زیرا واژه‌های به کار رفته در لسان شریعت، برای مفاهیمی وضع شده است که با جهان حس و عالم شهود سنخیت (هم گونی) دارد و با آن چه در پس پرده غیب وجود دارد سنخیتی ندارد و این ناهمگونی میان این دو گونه مفاهیم، دلالت الفاظ و عبارات به کار رفته در زبان وحی را از کار می‌اندازد.
می‌گویند: پر پیدا است که کاربرد این گونه واژه‌ها بر پایه استعاره و تشبیه امور نامحسوس به اشیاء محسوس نهاده شده است و هرگز نمی‌تواند لفظ مستعار نمایانگر کامل مفهوم مستعارٌ له باشد.
برخی زبان وحی را زبان رمز دانسته که کشف آن برای هر کس میسور نیست. برخی فراتر رفته زبان وحی را تمثیلی و تخیلی محض گرفته‌اند که اصلا از واقعیتی حکایت ندارد، جز ترسیم مجرد ذهنی همانند کتاب «کلیله و دمنه» که مطالب اخلاقی و تربیتی را در قالب تصویر ذهنی درآورده است، در نتیجه نمی‌توان از ظاهر تعابیر کتب آسمانی، به حقیقتی ثابت پی برد، و با این شیوه خواسته‌اند تا برخی ناهنجاری‌ها (خلاف واقعیت‌ها که احیانا در این کتب به چشم می‌خورد) توجیه کنند و برخی اشکالات وارد بر کتب عهدین را مرتفع سازند. دنباله‌رو ها گمان برده‌اند که می‌توان همین شیوه را در باره قرآن نیزبه کار برد! در جای خودمشروحا در این باره سخن خواهیم گفت
[۲۲] معرفت، محمد هادی، کتاب التمهید، ج۷.
در این جا بحث مختصری می‌آوریم:

۷.۲ - پاسخ شبهه

زبان وحی به ویژه قرآن کریم، بر حسب موضوع سخن، مختلف است که می‌توان آن را اجمالا به چهار بخش تقسیم کرد:

۷.۲.۱ - احکام و تکالیف

۱. احکام و تکالیف: که مرتبط به رفتار انسان‌ها و تنظیم حیات اجتماعی است. در این بخش کاملا صریح و رسا سخن گفته است، زیرا دستور العمل‌هایی است که باید انسان‌ها (مخاطبین اصلی کلام) به خوبی درک کنند تا بتوانند به درستی انجام دهند، مانند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » هرکه زبان عربی بداند، به خوبی می‌فهمد که روی سخن در این آیه، با همه مردم است تا تنها خدایی را پرستش کنند که آفریدگار جهانیان است، چه حال و چه گذشتگان باشد تا حالت تقوی (پروا) در آنان پدید آید زیرا هر که خدا را پروا داشته باشد، در زندگی پروا دارد و به درستی رفتار می‌کند.
فهم محتوایی این قبیل آیات، همانند آیه «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا» و غیره، برای عرب زبانان و عربی دانان کاملا سهل و ساده است و هرگز با دشواری مواجه نمی‌شوند، مگر برای شناخت کم و کیف انجام این گونه دستورات که با مراجعه به توضیحاتی که در سنت آمده است روشن می‌گردد.

۷.۲.۲ - امثال و حکم

۲. امثال و حکم: که به منظور پند و اندرز و بیدار شدن ضمیر انسان‌ها در قرآن آمده است. این بر دو گونه است: گاه از واقعیت‌های حیات بهره گرفته و به انسان‌ها هشدار می‌دهد تا از گذشته عبرت بگیرند زیبایی‌ها و زشتی‌های گذشته تاریخ انسان را، در جلوی چشم وی قرار می‌دهد تا از آن پند گیرد، خوبی‌ها را دنبال کند و ازبدی‌ها دوری جوید و گذشته ناگوار خود را تکرار ننماید. سرگذشت بنی اسرائیل و اقوام مشابه که در قرآن بسیار از آن یاد شده و نکوهش گردیده به همین منظور است. واقعیت‌هایی است که جوامع بشری باید از آن پند گیرند و دگر بار گذشته خود را تکرار ننمایند.
درباره اهل کتاب که گذشته رسوای خود را تکرار می‌کردند، می‌فرماید: «یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَی أَکْبَرَ مِنْ ذَلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً، اهل کتاب از تو می‌خواهند تا نوشته‌ای از آسمان بر آنان فرود آوری، البته از موسی درخواستی بزرگ تر نمودند و گفتند: خدا را آشکارا به ما بنمای!».
درباره اعراب مشرک می‌گوید: «وَقَالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْلا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ، افراد نادان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمی‌گوید؟ یا برای ما نشانه‌ای نمی‌آید؟ کسانی که پیش از اینان بودند (نیز) مانند همین گفته (بی جای) ایشان را می‌گفتند، (زیرا) دل‌ها (و اندیشه‌ها) شان به هم می‌ماند».
درباره ویرانه‌های باقی مانده از قوم لوط که در معرض دید مشرکان بوده هشدار می دهد: «وَإِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ وَبِاللَّیْلِ أَفَلا تَعْقِلُونَ، صبحگاهان و شامگاهان بر (آثار ویران شده) آنان می‌گذرید، آیا (عبرت نمی‌گیرید و) نمی‌اندیشید؟»
و درباره مقایسه مشرکان با آل فرعون که گمراهی را برای خویش انتخاب نمودند فرموده: «ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ، این (اشاره به کیفر الهی) دست آوردهای پیشین شماست، و (گرنه) خدا بر بندگان (خود) ستمکار نیست همانند رفتار پیروان فرعون و پیشینیان آنان، به آیات خدا کفر ورزیدند، پس خدا به (سزای) گناهانشان گرفتارشان کرد. خدا نیرومند و سخت کیفر است این (کیفر) بدان جهت است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند (یعنی تغییر حالت و تغییر جهت دهند) و خدا شنوای دانا است (رفتاری) چون رفتار فرعونیان و پیشینیان آنان که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند، پس ما آنان را به (سزای) گناهانشان هلاک کردیم».

۷.۲.۳ - مثل های قرآن

گونه دیگر «ضرب المثل، مثل زدن» است و عبارت است از ترسیم حالت و وضعیتی خاص که گوینده، آن را به تصویر می‌کشد و پیام خود را در قالب آن بیان می‌دارد. قرآن در توانایی ترسیم هنری و گویا نمودن ضرب المثل‌ها تا سرحد اعجاز پیش رفته است. ضرب المثل، گرچه جنبه تخیلی دارد، ولی خود یک نوع پیام رسانی است که در قالب هنر، این رسالت را ایفا می‌کند. در واقع ابزاری است که پیام رسان از آن استفاده می‌کند. قرآن به نحو احسن از این ابزار توانا بهره گرفته و در ترسیم حالات اشخاص یا گروه‌ها با بهترین وجهی هنر تصویر را به کار برده است.
[۲۹] سید قطب، التصویر الفنی فی القرآن.

قرآن در آیه‌های ۱۶ تا ۲۰ سوره بقره، به دو گونه حالت منافقین را به تصویرکشیده است: دو حالت درونی و برونی نگران کننده که منافق را فرا گرفته، با کیفیتی شیوا و رسا ترسیم شده است.
در سوره ابراهیم، بیهوده بودن کارهای کافران را با ضرب المثل، حالت تجسمی بخشیده «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَی شَیْءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ، مثل کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، کردارهای شان به خاکستری می‌ماند که بادی تند در روزی طوفانی برآن بوزد، از آن چه به دست آورده‌اند هیچ (بهره‌ای) نمی‌توانند. برد این است همان گمراهی دور و دراز» جالب آن که از همان نخست، اعمال آنان را به خاکستر تشبیه کرده است که حالت فنایی آتش سوخته را می‌رساند!
در سوره بقره، کمک رسانی به بینوایان را که توام با منت گذاری و آزردن خاطر آنان انجام گیرد، به بخشش‌های ریا کارانه (خودنمایی) تشبیه نموده، آن گاه در قالب هنری ترسیم، بیهوده بودن آن را تجسم بخشیده است: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لا یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ، پس مثل او همچون مثل سنگ خارایی است که بر روی آن، غبار خاکی (نشسته) است، و رگباری به آن رسیده و آن (سنگ) را شفاف و صاف بر جای گذارده است. آنان (ریاکاران) نیز از آنچه به دست آورده‌اند بهره‌ای نمی‌برند، و خداوند، کافران را هدایت نمی‌کند».
این گونه ضرب المثلهای ترسیمی در قرآن فراوان است: «وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» در جای دیگر می‌گوید: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ»، یعنی مثلهای گوناگونی آورده‌ایم، باشد تا ضمیر خفته انسان‌ها را بیدار سازیم.
این دو بخش از آیات قرآنی (بخش بیان احکام و تکالیف و بخش حکم و مواعظ) کاملا برای مردم آن روز که مخاطبین قرآن بودند و نیز برای همگان تا ابدیت روشن و آشکار است و آیه «بِلِسَانٍ عَرَبَیٍ مُبِین، به زبان عربی رسا و آشکار» برای همیشه جریان دارد.
این دو بخش از گفتار قرآن، اکثریت قاطع آیات قرآن را فرا می‌گیرد و هرگونه ابهام و دشواری در فهم آن برای هیچ کس وجود ندارد .تنها آشنایی با لغت عرب یا ترجمه قرآن به زبان خواننده، برای بهره مند شدن از آن، کافی است.

۷.۲.۴ - سخن از سرای غیب

می‌ماند دو بخش دیگر (بخش سخن از جهان غیب و بخش معارف) که بیش تراز ابزار استعاره و تشبیه و کنایه استفاده شده است ولی شیوه‌های به کار رفته همان شیوه‌های متعارف و شناخته شده نزد عرب بوده است که ظاهری آشکار و باطنی ژرف دارند، و هر کس به اندازه ظرفیت خود از آن بهره مند می‌گردد. در زیرنمونه‌هایی از آن را می‌آوریم:
۳. سخن از سرای غیب: قرآن و هر کتاب آسمانی چون از جهان غیب پیام آورده‌اند، ناگزیر از آن جهان شمه‌ای بازگو کرده‌اند. البته این واژه‌ها و الفاظی که برای توصیف جهان غیب به کار رفته، برای مفاهیمی وضع شده‌اند که متناسب با عالم حس و شهود است و نمی‌توانند کاملا بازگو کننده مفاهیمی باشند که در سرای غیب جریان دارد. علاوه، ابزار درک ساکنین این جهان، چه ظاهری (حواس خمس) و چه باطنی (عقل و اندیشه) برای درک و دریافت مفاهیم عالم شهود و متناسب با آن ساخته شده و از درک کامل مفاهیمی از سنخ دیگر ناتوانند، از این رو است که در گزاره‌های کتب آسمانی درباره مفاهیم غیبی، از استعاره و تشبیه و به کار بردن مجاز و کنایه استفاده شده تا به گونه‌ای تقریبی و از باب تشبیه نامحسوس به محسوس گزارش کنند. این شیوه متعارفی است که در این گونه تشبیه‌ها، به تقریب بسنده می‌شود و بیان یا درک تحقیقی با این وصف امکان پذیر نیست.
مثلا از مراتب و تنوع نیروهایی که در اختیار فرشتگان (که مدبرات امرند؛ «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا» یعنی نیروهای عاقل و فعال که تدبیر جهان هستی با دست آنان انجام می‌گیرد) قرار دارد به «اجنحه، بال‌ها» (جَاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنَی وَثُلاثَ وَرُبَاعَ) تعبیر شده است، زیرا بال وسیله پرواز است و کاربرد آن در نیروهایی که امکانات کار را فراهم می‌کنند، متعارف می‌باشد بال و بازو هر دو در این مفهوم کاربرد دارند و مفهوم حقیقی هیچ یک مقصود نیست.
هم چنین است موقعی که از حور و قصور و اشجار و انهار یا شعله‌های آتش دوزخ سخن به میان می‌آید نمی‌توان عینا همین مفاهیمی را که در این سرا جریان دارد داشته باشد، بلکه متناسب با سرای دیگر خواهد بود و اگر حقیقت آن برای ما آشکار نیست، این از کوتاهی فهم ما است، نه از قصور بیان قرآن. البته در این باره سخن بیشتری باید گفت تا برخی سوء تفاهم‌ها مرتفع گردد که با توفیق الهی در جای خود (جلد هفت کتاب «التمهید فی علوم القرآن» که مخصوص دفع شبهات است) می‌آوریم.
[۳۷] معرفت، محمد هادی، کتاب التمهید، ج۷.
علامه طباطبایی نیز در مقدمه تفسیرالمیزان به این جهت اشارتی دارد.
[۳۸] طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیرالمیزان، ج۱، ص۹-۶.


۷.۲.۵ - معارف و اصول شناخت

۴. معارف و اصول شناخت: قرآن در رابطه با معارف و اصول شناخت مسائلی مطرح کرده که فراتر از بینش بشریت تا آن روز بوده و تا کنون نیز اگر رهنمود وحی نبود، معلوم نبود که بینش بشری بدان راه می‌یافت و شاید برای همیشه چنین باشد.
کنه ذات احدیت هرگز قابل شناخت نیست جز از راه صفات جمال و جلال و جامعیت صفات کمال، که همگی توقیفی است و عقل با کمک وحی بدان راه یافته، به طوری که تا ۹۹ اسم برای پروردگار شناخته شده است
[۴۱] سبزواری، ملا هادی، شرح الاسماء الحسنی.
[۴۴] فخر رازی، شرح اسماء حسنی، ص۳۵۳-۱۵۲.

عمده صفات جمال در آخر سوره حشر آمده است: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، او خداوندی است که جز او خدایی نیست به آن چه پنهان و آشکار است آگاه می‌باشد رحمت او شامل و عنایت خاص او کامل است. او فرمانروا و صاحب اختیاری است که درگاه او تا سرحد قداست پاکیزه است. سلامت و امنیت را بر جهانیان برافراشته است. عزت و قدرت و جبروت و کبریایی او بر جهان سایه افکنده است. از آن چه مشرکان می‌پندارند به دور است. او است خدای آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات. تمامی نشانه‌های نیکی و نیک خواهی در او فراهم است. آنچه در آسمان‌ها و زمین است (جمله) تسبیح او می‌گویند (او را ستایش می‌کند) او (بر هرچه اراده کند) پیروز و حکمت اندیش است».
راز آفرینش را در آفرینش انسان می‌توان یافت. انسان آفریده‌ای است خدا گونه که مظهر تام صفات جمال و جلال الهی است: «جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً» ودایع الهی بدو سپرده شده است: «إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإنْسَانُ» انسان را تنها شایسته یافتیم تا ودایع خود را بدو بسپاریم لذا تعلیم «اسماء» (پی بردن به حقایق هستی) بدو اختصاص یافت. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا»، و خداوند او را گرامی داشت «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» و چون او را منتسب به خود دانست او را مسجود ملائک قرار داد «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» بدین سبب تمامی نیروهای جهان هستی، چه در بالا و چه در پایین، در اختیار کامل او قرار گرفت «وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ» از این رو تمامی اشیاء برای انسان آفریده شده است. یعنی در انسان نیرویی آفریده شده تا تمامی نیروها را دراختیار گیرد، تا وجود خویش را تجلیگاه حضرت حق قرار دهد و تمامی صفات جمال و جلال کبریایی حق در وجود او جلوه گر شود «خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی؛ همه چیز را برای تو (خطاب به انسان کامل) آفریدیم، و تو را برای خود»، زیرا آفریده‌ای که بتوان چنان جلوه گاه حضرت حق قرار گیرد، جز انسان این شایستگی را نداشت، لذا است که در آفرینش او به خود تبریک گفت: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».
انسان این چنین در قرآن توصیف شده که در جای دیگر چنین توصیفی از انسان ارائه نشده است و مسیر حرکت انسان در بستر تاریخ، خود نشان گر صحت و شاهد صدق همین حقیقت است که قرآن توصیف نموده.


برخی احتمال داده‌اند که الفاظ و تنظیم عبارات قرآن وحیانی نباشد، بلکه معانی آن بر قلب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) القاء شده و آن حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است!.
«هری اوسترین ولفسن» این احتمال را به معمر بن عباد سلمی (متوفای ۲۲۸) که از سران معتزله است، نسبت داده و به کتاب «مقالات الاسلامیین» ا بوالحسن اشعری استناد کرده است،
[۵۴] هری اوسترین ولفسن، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام.
که با رجوع به اصل مستند، روشن گردید برداشت «هری اوسترین» اشتباه بوده است، ولی همین امر سبب شده تا افرادی مانند «مقصود فراستخواه» آن را دست آویز قرار داده و به عنوان شبهه، امروزه مطرح سازند.
[۵۵] فراستخواه، مقصود، «زبان قرآن» ص۳۰۵.
[۵۶] مقاله مقصود فراستخواه در فصل نامه فرراه، شماره ۱، زمستان۷۷، ص۲۱.


۸.۱ - پاسخ شبهه

این احتمال از آن جا نشات گرفته که در تعبیر آیه «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ» و نیز آیه «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ عَلَی قَلْبِکَ» آمده که قرآن بر قلب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که جایگاه ادراک درونی است فرود آمده است. ولی این احتمال جایی ندارد و فاقد سند اعتبار است. علاوه، صراحت آیات قرآن آن را نفی می‌کند و تلقی مسلمانان از روز نخست تا کنون خلاف آن را می‌رساند و با مساله اعجاز و تحدی که بیشتر در جنبه لفظ و تنظیم عبارات متمرکز است منافات دارد، زیرا گستره تعجیز شامل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز می‌گردد. چنین برداشتی از دو آیه فوق کاملا سطحی می‌نماید، زیرا مقصود از قلب در این دو آیه، شخصیت درونی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که شخصیت حقیقی او را تشکیل می‌دهد، دریافت وحی نیز می‌بایست از همان راه صورت می‌گرفت، چون پیام وحیانی به گونه معمولی انجام نمی‌گیرد تا بتوان با حس ظاهری آن را دریافت، بلکه دستگاه و گیرنده مناسب خود را برای دریافت نیاز دارد، که همان جنبه روحانی و ملکوتی پیامبران (علیهم‌السلام) است که به سرحد کمال رسیده و شایستگی دریافت و بازگو کردن چنین پیامی را دارند.

۸.۲ - بیان پاسخ با مثال

اگر خواسته باشیم مثال تقریبی برای آن ارائه دهیم، می‌توان نحوه دریافت امواج رادیویی را شاهد بیاوریم، دستگاه مخصوصی نیاز است تا پیام رادیویی را دریافت دارد، و عین الفاظ و عبارات دریافتی را گزارش دهد. پیام رادیویی را با همان الفاظ و عبارات با حس معمولی نمی‌توان دریافت نمود، ولی با دستگاه مخصوص و متناسب با آن قابل دریافت و بازگو کردن می‌باشد. هرگز تصور نمی‌رود که دستگاه گیرنده تنها مفاهیم را دریافت می‌دارد، آن گاه خود در قالب الفاظ (ساخته خود) درمی آورد.
این یک مثال تقریبی است، و هرگز نخواسته‌ایم شباهتی میان آن و نحوه دریافت وحی ثابت کنیم جز آن که می‌توان تصور نمود دریافت به گونه‌ای است که قابل حس نباشد، ولی عین الفاظ و عبارات به گونه غیر محسوس، قابل دریافت و بازگو کردن باشد.

۸.۳ - تصریح قرآن

قرآن تصریح دارد که الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن، از آن خدا است و با دست وحی انجام گرفته است، زیرا واژه‌های قرائت، تلاوت و ترتیل را به کار برده، که از نظر وضع لغت عرب تنها بازگو کردن سروده دیگران را می‌رساند، که الفاظ و معانی هر دو از آن دیگری باشد، و بازگو کننده آن را صرفا تلاوت می‌کند و از خود چیزی مایه نمی‌رود.
قرائت از نظر لغت بازگو کردن عبارت و الفاظی است که دیگری تنظیم کرده باشد، و اگر الفاظ و عبارات از خود او باشد، واژه قرائت به کارنمی رود، همین گونه است تلاوت. لذا فقها گفته‌اند: قرائت، عبارت است از حکایت لفظ، در مقابل تکلم که عبارت است از حکایت معنا.
همان گونه که درباره شعر، اگر خود بسراید انشا گویند، و اگر شعری که سابق گفته یا از دیگری باشد، انشاد گویند، انشاد، حکایت شعری است که قبلا سروده شده، و انشا سرودن بالبداهه است. قرائت نیز حکایت نثری است که الفاظ و عبارات آن قبلا تنظیم شده است و تکلم، انشاء معنا است با الفاظ و عباراتی که خود تنظیم می‌کند.
با این توضیح روشن شد که قرآن نمی‌تواند الفاظ و عباراتش از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشد، زیرا پیامبر آن را قرائت یا تلاوت می‌فرمود، و هرگز در جایی نیامده که پیامبر به آن تکلم می‌نمود.
در قرآن کریم آمده: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» «وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا» «وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلا» «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَی» «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ» «وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ» «وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ» آیاتی که تلاوت قرآن را به پیامبر نسبت می‌دهند فراوان است.

۸.۴ - تصریح به کلام الله

علاوه، قرآن صریحا با عنوان «کلام الله» یاد شده: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ» «یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ» و در احادیث تفسیر به رای آمده: «ما آمن بی من فسر برایه کلامی»و در حدیث دیگر آمده: «و هو کلام الله، و تاویله لا یشبه کلام البشر».
اضافه برآن این که خداوند می‌فرماید: قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم، کاملا صراحت دارد که ساختار لفظی آن نیز با دست وحی انجام گرفته است در آیه سوره شعرا که مستشکل به آن تمسک جسته، صریحا به این جهت عنایت دارد: «وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ».
لذا جای تردید نیست که قرآن در دو جهت لفظ و معنا ساختار وحیانی دارد، و صرفا کلام خدا است. هرگز در توان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیست که چنین سخن معجزه آسایی که بیشتر در جهت لفظ و نظم عبارت متمرکز است از خود بسازد. گستره آیات تحدی و تعجیز، شامل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز می‌شود، چنانچه اشارت رفت.


۱. رحمن/سوره۵۵، آیه۴-۱.    
۲. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴.    
۳. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۱۸۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۴. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۲۰۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۵. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج۷، ص۲۸۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹.    
۶. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج۱۲، ص۵۱۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹.    
۷. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۱۸۷-۱۸۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۸. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج۱۵، ص۵۰۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹.    
۹. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۱۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۲.    
۱۱. زخرف/سوره۴۳، آیه۳.    
۱۲. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۳.    
۱۳. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۹۵-۱۹۳.    
۱۴. قمر/سوره۵۴، آیه۱۷و۲۲و۳۲و۴۰.    
۱۵. دخان/سوره۴۴، آیه۵۸.    
۱۶. زمر/سوره۳۹، آیه۲۸.    
۱۷. رعد/سوره۱۳، آیه۱۷.    
۱۸. محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۱.    
۱۹. محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.    
۲۰. آل عمران/سوره۳، آیه۷.    
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ بیروت، ج۷۵، ص۲۷۸.    
۲۲. معرفت، محمد هادی، کتاب التمهید، ج۷.
۲۳. بقره/سوره۲، آیه۲۱.    
۲۴. بقره/سوره۲، آیه۲۷۵.    
۲۵. نسا/سوره۴، آیه۱۵۳.    
۲۶. بقره/سوره۲، آیه۱۱۸.    
۲۷. صافات/سوره۳۷، آیه۱۳۸-۱۳۷.    
۲۸. انفال/سوره۸، آیه۵۴-۵۱.    
۲۹. سید قطب، التصویر الفنی فی القرآن.
۳۰. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۸.    
۳۱. بقره/سوره۲، آیه۲۶۴.    
۳۲. زمر/سوره۳۹، آیه۲۷.    
۳۳. اسرا/سوره۱۷، آیه۸۹.    
۳۴. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۹۵.    
۳۵. نازعات/سوره۷۹، آیه۵.    
۳۶. فاطر/سوره۳۵، آیه۱.    
۳۷. معرفت، محمد هادی، کتاب التمهید، ج۷.
۳۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیرالمیزان، ج۱، ص۹-۶.
۳۹. شیخ صدوق، کتاب التوحید ص ۲۲۰-۱۹۴، بیان مشروح اسماء حسنای الهی.    
۴۰. فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، علم الیقین، ج۱، ص۱۵۰-۹۷.    
۴۱. سبزواری، ملا هادی، شرح الاسماء الحسنی.
۴۲. کفعمی، ابراهیم بن علی، مصباح، ص۳۴۷-۳۱۲.    
۴۳. ابن فهد حلی، جمال الدین احمد، خاتمه کتاب عدة الداعی، ص۳۱۲-۲۹۸.    
۴۴. فخر رازی، شرح اسماء حسنی، ص۳۵۳-۱۵۲.
۴۵. حشر/سوره۵۹، آیه۲۴-۲۲.    
۴۶. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۴۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۷۲.    
۴۸. بقره/سوره۲، آیه۳۱.    
۴۹. اسرا/سوره۱۷، آیه۷۰.    
۵۰. حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.    
۵۱. جاثیه/سوره۴۵، آیه۱۳.    
۵۲. فیض کاشانی، علم الیقین، ج۱، ص۵۰۷، به نقل از مشارق انوار الیقین، ص۶۷.    
۵۳. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۴.    
۵۴. هری اوسترین ولفسن، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام.
۵۵. فراستخواه، مقصود، «زبان قرآن» ص۳۰۵.
۵۶. مقاله مقصود فراستخواه در فصل نامه فرراه، شماره ۱، زمستان۷۷، ص۲۱.
۵۷. بقره/سوره۲، آیه۹۷.    
۵۸. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۹۴-۱۹۳.    
۵۹. نحل/سوره۱۶، آیه۹۸.    
۶۰. اسرا/سوره۱۷، آیه۴۵.    
۶۱. اسرا/سوره۱۷، آیه۱۰۶.    
۶۲. اعلی/سوره۸۷، آیه۶.    
۶۳. جمعه/سوره۶۲، آیه۲.    
۶۴. نمل/سوره۲۷، آیه۹۲.    
۶۵. کهف/سوره۱۸، آیه۲۷.    
۶۶. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۶۷. فتح/سوره۴۸، آیه۱۵.    
۶۸. شیخ صدوق، الأمالی، ط نجف، ص۵۵، مجلس ۲.    
۶۹. شیخ صدوق، کتاب التوحید، ط بیروت، ص۲۶۴، باب ۳۶.    
۷۰. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۹۵-۱۹۲.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «زبان وحی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۶    
دانشنامه امام خمینی    ، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    ، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار