ترجمه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَرْجُمه، گردانیدن گفتار یا نوشتاری از زبانی به زبان دیگر؛ یا تحویل و تبدیل بیانی به بیان دیگر برای روشنتر کردن مفهوم سخن است.
ریشۀ رباعی «ترجم» وامگرفته از زبان آرامی است؛ وجه وصفی آن «ترجمان»، نه تنها در ریشه، بلکه در ریخت نیز آرامی است و مستقیماً از آن
زبان گرفته شده است معنای کهنتر واژه در آرامی بلند
سخن گفتن است و چنین مینماید که در فرآیند نقل استلزامی، به معنای مفهوم سخن گفتن، و در فرآیند تضییق معنایی، به معنای مفهوم گفتن سخن نامفهوم، یا برگرداندن به زبانی دیگر به کار رفته است. مهمترین کاربرد تاریخی این ریشه در پیش از
اسلام، برای ترجمههای آرامی کتاب مقدس است که «تَرگوم» خوانده میشد.
کاربردهای مربوط به آغاز عصر اسلامی نشان میدهد که واژۀ ترجمان به معنای عام مترجم در میان
عرب معمول بوده، و نمونههایی از آن در
حدیث نبوی نشان داده شده است.
در یک فرآیند استعاری، از آن روی که گاه فهم
قرآن با دشواری رو به رو ست و نیاز به بیان کننده دارد، از همان عصر
صحابه، تعبیر ترجمان قرآن برای مفسر به کار رفته است، بدون اینکه انتقال از زبانی به زبانی ملحوظ باشد.
درک همین معنای تعمیم یافته «بیان کننده» از ترجمان است که در زبان عصر صحابه، امکان میداد تا اتباع
شیطان ترجمانهایی تلقی گردند که شیطان به زبان آنان سخن میگوید،
یا «فرستادۀ هر کس» ترجمان عقل او دانسته شود
ترجمان با این معنا، گاه برای بیان معانی دقیق فلسفی نیز به کار رفته است؛
(اجرای موسیقی)، ترجمان
موسیقی و معبِّر از آن است.
بدین ترتیب معنای ثانوی ترجمان، یعنی سخن گوینده از سوی کسی، یا بیان کنندۀ سخن کسی شکل گرفته است. نمونههای محدودی از کاربرد
مصدر ترجمه در این معنا را دست کم تا
سدۀ ۵ق میتوان سراغ گرفت، اما در دورههای بعد، به فراموشی سپرده شده است.
در عنوان کتابی تألیف ابوعدنان سلمی، با ضبط «غریب الحدیث و ترجمته»، از ترجمه تبیین و
تفسیر اراده شده است.
درگامی پسین، باید به ساخت معنای «بسط سخن» اشاره کرد که به نظر میرسد در عصر تدوین برپایۀ معنای ثانوی ترجمان ساخته شده است. ترجمه به معنای «بسط سخن» در نمونههایی از اوایل سدۀ ۳ق به بعد دیده میشود و در عموم آنها، ناظر به مبحثهای بسط داده شده در یک کتاب است. در این کاربرد ترجمه، تقریباً معنای فصل از یک کتاب را دارد.
در مواردی محدودتر کاربرد آن به معنای مبحثی و بابی از یک
دانش دیده میشود.
در مواردی نیز کاربرد آن به معنای جزء و کراسهای از کتاب قابل مشاهده است.
با ساخت یافتن اصطلاحاتی دیگر ناظر به اجزاء یک تدوین مانند کتاب، فصل و باب، کاربرد ترجمه در این معنا پس از سدۀ ۴ق، روی به ندرت نهاده است.
گاه تعبیر «ترجمة الباب» نیز به کار رفته است.
یکی از زمینهها برای ادامۀ کاربرد ترجمه به معنای مبحثی از یک کتاب، در آنجا ست که امکان به کارگیری اصطلاحاتی چون فصل و باب وجود نداشته است. شاخصترین مورد، دربارۀ کتب رجالی است که بخشی کوچک را به شرح حال هر فرد اختصاص دادهاند و میتوان در ارجاع به آن بخش، از تعبیر ترجمه بهره گرفت. در نوشتههای مربوط به سدۀ ۴ق، چنین ارجاعاتی آغاز شده،
و از سدۀ ۵ق، روی به کثرت نهاده است.
همین کاربرد، زمینۀ آن بوده است تا از همان سدۀ ۴ق، به تدریج ترجمه به معنای آنچه مربوط به یک فرد میشود، موضوعیت یابد. در سدۀ ۵ق، اصطلاح «ترتیب بر اساس تراجم» در مسندنویسی
اهل سنت به کار گرفته شد و مقصود از آن، شماری از مسانید بود که احادیث را نه تنها بر اساس صحابه، بلکه بر اساس راویان از صحابه، و با اختصاص دادن هر بخش به
روایت یک
تابعی از صحابی، طبقهبندی کرده بودند
و این سبک و این اصطلاح در سدههای بعد، همچنان در میان محدثان رواج محدود خود را حفظ کرد.
مسیر دیگر برای «آنچه مربوط به یک فرد میشود»، تخصیص معنایی ترجمه به «شرح حال» بود؛ این کاربرد از سدههای میانی چنان گسترش یافت که به رایجترین تعبیر برای شرح حال تبدیل شد و همواره یکی از شایعترین معانی تاریخی ترجمه بود.
در پایان باید به معنای کم شناختۀ دیگری از ترجمه اشاره کرد. از سدۀ ۳ق، ظاهراً با تعمیم رابطۀ دال و مدلولی ترجمه و «مترجَم»، ترجمه به معنای «عنوان» نیز به کار رفته، و بهطور خاص، برای عناوین کتب کاربرد یافته است.
تعبیر ترجمه به ندرت برای عنوان بابها نیز به کار رفته، و به همین معنا، دهلوی، بر «تراجم ابواب»
الصحیح بخاری شرح نوشته است.
در بازگشت به مأنوسترین معنای ترجمه، یعنی برگرداندن از زبانی به زبان دیگر، باید گفت پس از نهضت ترجمه و رونق گرفتن ترجمۀ متون در
جهان اسلام، در کنار تعبیر ترجمه که معنایی عام داشت، تعبیرهایی اخص به کار گرفته شد که ناظر به ترجمۀ متون بود.
البته تعبیر ترجمه که از پیشتر نیز بدین معنا به کار میرفت، در سایۀ اصطلاح نقل حتی در باب ترجمۀ متون، به حاشیه رانده نشد.
تعبیر تفسیر به معنای ترجمه را نیز میتوان در مواردی بازیافت و به خصوص نمونههای آن دربارۀ ترجمههای قرآن، دیده شده است.
از ترجمه به مناسبت در بابهای
طهارت،
صلات،
حج،
تجارت،
نکاح،
طلاق،
لعان،
قضاء و
حدود سخن گفته شده است.
مسّ حروف و کلمات
قرآن بدون طهارت (
وضو،
غسل یا
تیمم)
جایز نیست؛ لیکن مسّ ترجمه قرآن اشکال ندارد.
اذان،
اقامه،
تکبیرة الإحرام،
قرائت و دیگر ذکرهای
نماز باید به عربی صحیح خوانده شود و ترجمه آنها کفایت نمیکند مگر در صورت ناتوانی.
خواندن یا شنیدن ترجمه
آیات سجده موجب
سجده نمیگردد.
ترجمه
تلبیه در
احرام کفایت نمیکند؛ لیکن در صورت ناتوانی از ادای آن به عربی حتّی با
تلقین و یادگیری، در کفایت ترجمه یا
وجوب نایب گرفتن،
اختلاف است.
در اینکه ادای الفاظ
عقود و
ایقاعات به عربی برای کسی که عربی میداند و یا میتواند بدون مشقّت فراگیرد،
شرط است و یا ترجمه آنها کفایت میکند، اختلاف است.
البتّه عربی بودن
صیغه در
عقد نکاحو
طلاقبه قول مشهور شرط است، مگر برای کسی که عربی نمیداند و نمیتواند به راحتی فراگیرد. در
لعان نیز در صورتی که مُتلاعِنَیْن (
زن و
شوهر) عربی ندانند، ترجمه کافی است.
اگر
قاضی زبان دو طرف
دعوا را نداند و نیاز به مترجم داشته باشد باید دو مترجم
مرد بالغ و
عادل بگیرد؛ زیرا ترجمه در این مقام در
حکم شهادت است. در شرط بودن
حریت (
برده نبودن) آنان اختلاف است. البتّه در مواردی که ترجمه جنبه اِخباری دارد مانند نقل ترجمه فتوای
مجتهد برای مقلّدش، یک مترجم
ثقه و مورد اعتماد کافی است.
مترجمِ قاضی میتواند از
بیت المال ارتزاق کند.
در تحقّق
اسلام، گفتن ترجمه
شهادتین نیز کافی است.
•
ترجمه قرآن•
تاریخ ترجمه قرآن•
ترجمه قرآن به فارسی•
ترجمه قرآن به زبان لاتینی•
ترجمه قرآن به زبانهای آسیایی•
ترجمه قرآن به زبانهای آفریقایی•
ترجمه قرآن به زبانهای اروپایی•
ترجمه قرآن به زبانهای مختلف•
ترجمه تفسیر طبری
(۱) عبدالرحمان ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۲م.
(۲) عبدالله ابن ابی شیبه، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
(۳) محمد ابن جماعه، المنهل الروی، به کوشش محییالدین عبدالرحمان رمضان، دمشق، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۴) محمد ابن حبان، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۱۴ق.
(۵) احمد ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة، به کوشش عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م.
(۶) حسن ابن خلاد رامهرمزی، المحدث الفاصل، بهکوشش محمد عجاج خطیب، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۷) ابن خلدون، مقدمه، بیـروت، ۱۹۸۴م.
(۸) محمد ابن سعـد، الطبقات الکبـری، بیروت، دارصادر.
(۹) قاسم ابن قطلوبغا، تاج التراجم، بغداد، ۱۹۶۲م.
(۱۰) ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش شوقی ضیف، بیروت، ۱۴۰۳ق.
(۱۱) ابن ندیم، الفهرست.
(۱۲) احمد ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۳۲ م.
(۱۳) احمد ابونعیم اصفهانی، مسند ابیحنیفه، به کوشش نظر محمد فاریابی، ریاض، ۱۴۱۵ق.
(۱۴) احمد ابونعیم اصفهانی، المسند المستخرج علی صحیح مسلم، به کوشش محمد حسن شافعی، بیروت، ۱۹۹۶م.
(۱۵) محمد بخاری، الصحیح، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۱۶) احمد بیهقی، السنن الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۴م.
(۱۷) تمام دمشقی، مسند المقلین (المنتقی)، به کوشش مجدی فتحی سید، قاهره، ۱۹۸۹م.
(۱۸) عمرو جاحظ، البیان و التبیین، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، دارصعب، ۱۹۶۸م.
(۱۹) عمرو جاحظ، المحاسن و الاضداد، بیروت، مکتبة العرفان.
(۲۰) عبدالقاهر جرجانی، دلائل الاعجاز، به کوشش محمد تنجی، بیروت، ۱۹۹۵م.
(۲۱) محمد حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۰م.
(۲۲) احمد خطیب، بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۲۳) ولیالله دهلوی، شرح تراجم ابواب صحیح البخاری، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۸ق/ ۱۹۴۹م.
(۲۴) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵م.
(۲۵) رسائل اخوان الصفا، به کوشش خیرالدین زرکلی، قاهره، ۱۳۴۷ق/ ۱۹۲۸م.
(۲۶) محمد شافعی، الام، بیروت، دارالمعرفه.
(۲۷) محمد ضیاء مقدسی، الاحادیث المختارة، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، مکه، ۱۴۱۰ق.
(۲۸) سلیمان طبرانی، المعجم الاوسط، به کوشش طارق بن عوضالله بن محمد و عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، قاهره، ۱۴۱۵ق.
(۲۹) طبری، التفسیر، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۳۰) محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفه.
(۳۱) محمد مبرد، الکامل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره، دارنهضة.
(۳۲) علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م.
(۳۳) مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۳۴) احمد نجاشی، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
(۳۵) نهجالبلاغة.
فرهنگ فقه مطابق با سنت اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۴۴۴. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ترجمه»، ج۱۵، ص۵۸۶۹.