مکتب فقهی محقق اردبیلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شناخت و مطالعه زندگانى فرزانگان و ستارگان درخشان
آسمان دین و
دانش و عالمان با ارزش ، از جمله حاملان علوم و معارف اسلامى ، حافظان
شریعت و
مرزبانان اجتهاد و
فقاهت و فقيهان بيدار و با بصيرت و آشنايى با
آثار و آرا و انديشه هاى ناب اسلامى آنان كه آكنده از افتخار ها و آميخته با درس و عبرت هاى ، بسيار لازم ، سازنده و حركت آفرين است .
آنچه در ميان
مسلمانان، به ويژه
شیعه در باب شناسايى شخصيت هاى علمى رايج و معمول است، پرداختن به مسائل مربوط به
پیشینه خانوادگی،
تاریخ و محل
تولد، در گذشت ، شرائط و وضعيت تحصيلى و
اقتصادی، معرفى استادان و شاگردان ، يادكرد آثار و نوشته ها ، بويژه اشاره به ويژگى هاى
اخلاقی و كمال هاى
روحی آنان ... ياد كرد است و كتاب هاى زيادى در اين باره ، به عنوان كتاب هاى شرح حال ، به رشته
تحریر كشيده شده است كه اگر اين گونه نوشته ها از پاره اى مطالب
غلوآمیز كه بيشتر
طعن و
قدح بزرگان به شمار مى آيند و بلكه گاهي آثار و پيامدهاى بد
تربیتی دارند ، پالايش و پيراسته مى شدند در جهت
تربیت روحى و اخلاقى
جامعه مى توانستند بسيار سودمند باشند .
آنچه با اهميت تر و براى فرهيختگان جامعه و گروه هاى فكرى،
فرهنگی، سودمند تر و آموزنده تر است و در پيشرفت
علوم و دگرگونى هاى سازنده در انديشه هاى بشرى اثر گذار است ، بحث از انديشه ها و بررسى
مبانی و دقت در آرا و
نقد ديدگاه هاست كه همان
روش شناسی مى باشد .
و اين مهم است كه در بوته فراموشى گذارده شده و توجهى بدان نمى شود ، به ويژه در جامعه اسلامى و مراكز فكرى ، آن گونه كه بايد و شايد بدان نپرداخته اند .
آنچه در اين نوشتار ، به بوته بحث و تحقيق گذاشته شده ، بررسى انديشه ها و آراى فقهى و آشنايى با
سبک و روش
اجتهادی،
مولانا احمد بن محمد اردبیلی است كه يكى از
مفاخر بزرگ شيعه و از فقيهان سترگ اسلامى و از انگشت شمار انديشه وران نو انديش
دین است .
اين قلم مدعى است كه
فقیه جليل القدر و
محقق عالى مقام،
مقدس اردبیلی از جمله فقيهان نام آورى است كه در فقه ، صاحب سبك و بلكه داراى
مکتب فقهى است .
وى ، در فقه منشا اثر چشم گير و داراى
اندیشه ويژه و صاحب آراى جديدى است . همان گونه كه مى توان عصر فقه و انديشه فقهى او را نقطه عطف مهمى در تاريخ فقاهت دانست ، مطالعه و بررسى دقيق يك دوره
کتاب شريف : «
مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان » كه به راستى خود يك
دائرة المعارف فقه استدلالى است ، و بسنجيدن و برابر سازى آرا ديدگاه هاى فقهى اجتهادى مرحوم اردبيلى با كتاب هاى فقهى و آرا و افكار فقيهان پيشين و توجه به داورى پسينيان از او ، نشانگر اين واقعيت ترديد ناپذير است كه به راستى اردبيلى در فقه ، گشاينده و در اجتهاد صاحب امتياز هايى است كه بسيارى از اين افكار و آراى فقهى تا پيش ار محقق اردبيلى، ردپايى ندارند. در كلمات پسينيان، به ويژه
صاحب جواهر، به روشنى اشاره شده كه او در فقه صاحب سبك و داراى مكتب است، اگر چه بعضى بر راه و روش اجتهادى او خرده گرفته اند ، چنانكه خواهد آمد ولكن عدهاى نيز، از افكار و روش او به شدت اثر پذيرفته اند كه از اين گروه در كتاب هاى فقهى ، به عنوان پيرو مكتب فقهى محقق اردبيلى ياد شده است . او، چنانكه در كتاب ارزشمند فقهى
مجمع الفائده و نيز در اثر پربهاى ديگرش ، به نام: «
زبدة البیان فی احکام القرآن »
تجلی كرده و شخصيت علمى، فكرى، فقهى،
اصولی،
رجالی ،
تفسیری،
کلامی و اخلاقى خود را نمايانده، داراى ويژگى هاى فراوان است .
و آنچه در بعد علمى و فكرى او چشم گيرتر و برجسته تر است ، دقت نظر،
شجاعت علمى و آزاد بودن در
رای، و نو آورى و نو انديشى او است ؛ و از اين روى ، شايسته است وى را پيش از هر ويژگى ديگر ، در مقام علمى فقيهى گشاينده و مجتهدى
شجاع شناخت.
اينك آنچه را پس از مدت ها تحقيق و بررسى درباره انديشه ها و روش فقهى محقق اردبيلى با مطالعه يك دوره كتاب ۱۴ جلدى مجمع الفائده و
زبدة البیان و با دقت در آن دسته از مسائل و مباحث فقهى كه معركه آراء و مورد
نزاع فقيهان برجسته اسلامى است و با بررسى ديدگاه ها و داورى هاى ديگر فقيهان، به ويژه
استاد مجدد و اصولى مؤسس ، آقا
باقر وحید بهبهانی و فقيه سترگ،
صاحب جواهر، درباره شخصيت علمى و روش فقهى فقيه محقق ، مقدس اردبيلى يافته ايم ، در ضمن چند بخش به گونه فشرده و كوتاه ، به فقه اجتهادى ، گامى، هر چند كوچك ، در جهت رشد و شكوفايى و بالندگى هر چه بيشتر و بهتر فقه اسلامى و گشايش باب نو انديشى با نگهداشت دقيق قواعد و به كار گيرى موازين اجتهادى شناخته شده در تاريخ هزار ساله فقه شيعى ، برداشته باشيم .
شايسته مى بينم كه پيش از شروع اصل بحث ، به گونه بسيار فشرده و كوتاه به چهار مطلب كه در روشن تر شدن اصل بحث كارگرند ، اشاره كنيم :
الف .
قدس و
تقوای محقق اردبيلى .
ب . جايگاه علمى محقق اردبيلى .
ج . استادان محقق اردبيلى .
د . موقعيت
اجتماعی و
سیاسی محقق اردبيلى .
قدس و تقواى مقدس اردبيلى ، آنچنان روشن و همگان بر آن ايمان دارند كه از دوران وى تا به امروز ، همواره بر سر زبان ها بوده و هست و از او به عنوان نمونه عالى و الگوى پسنديده اخلاقى ياد مى شود . در اين باره شرح حال نگاران ، مطالبى بيان كرده اند كه اگر چه بعضى جاى درنگ دارند ، لكن آنچه قطعى است ، همگان او را الگوى اخلاق و قدس و تقوا معرفى كرده اند .
آنچه در اين بخش مورد نظر است ، اشاره به سه سخن از سه بزرگ است : صاحب جواهر، شيخ اعظم انصارى و
علامه مجلسی.
• صاحب جواهر در بحث از شرايط
امام جماعت و اعتبار
عدالت ، در رد ديدگاه كسانى كه در تعريف عدالت گفته اند : « هى عدم الميل الى المعصية » ، ابراز مى دارد :
«بل عليه لا يمكن الحكم بعدالة شخص ابدا الا فى مثل المقدس الاردبيلى و السيد هاشم على ما ينقل من احوالهما بل و لا فيهما فانه اى نفس تطمئن بانهما كان يعسر عليهما تحل معصية ظاهرة و باطنة».
اگر بنا باشد عدالت را چنين تعريف كنيم ، ديگر ، هيچ كس را جز افرادى مانند مقدس اردبيلى و
سید هاشم نمى توان
عادل شمرد ، بلكه در مورد آنان نيز، مشكل است اطمينان به عدالت حاصل شود . كدام انسان است كه اطمينان پيدا كند انجام
گناهی، چه ظاهرى و چه
باطنی، بر مقدس اردبيلى و سيد هاشم دشوار و در آنان گرايش به آن وجود ندارد ؟
آن گاه چنين مى نويسد :
«و كيف و قد سئل الاردبيلى على ما نقل . ما تقول لو جائت امراة لاسبة احسن الزينة متطيبة باحسن الطيب و كانت فى غاية الجمال و ارادت الامر القبيح منك ؟ فاستعاذ بالله من ان يبتلى بذلك و لم يستطع ان يزكى نفسه».
چگونه مى توان به وجود عدالت ، به معناى نبود
گرایش به گناه اطمينان پيدا كرد ، در حالى كه نقل شده از مقدس اردبيلى پرسيده شد اگر در شرايطى قرار گيريد كه
زنی بسيار زيبا و با آرايشى تمام ، خود را بر تو
عرضه كند ، چه خواهى كرد ؟ به
خدا پناه مى برد از اين كه به چنين
امتحانی و در چنين صحنه و شرايطى قرار گيرد و هيچ گاه ادعاى دورى از اين
عمل را نكرد.
•
شیخ انصاری، در رساله اى كه درباره عدالت نوشته ، ضمن اشاره به بيان حقيقت عدالت ابراز داشته و بعضى آن را
ملکه نفسانيه ايى ، كه سبب ترك گناه است معرفى كرده اند ، مى نويسد :
« و عليه يحمل ما حكى عن المقدس الاردبيلى من انه سئل عن نفسه اذا ابتليت بامراة مع استجماع جميع ماله دخل فى رغبة النفس الى الزنا به فلم يجب قدس سره بعدم الفعل بل قال : اسئل اللهه ان لا يبتلينى بذلك .
فان عدم الوثوق بالنفس فى مثل هذا الفرض الخارجة عن المتعارف لا يوجب عدم الملكة فيه».
حكايت شده است كه مقدس اردبيلى از خود پرسيد ، اگر در شرايطى قرار گرفتيد كه تمام اسباب انجام گناه فراهم بود چه مى كنى ؟ پاسخ نداد كه انجام نمى دهم ، بلكه از خدا خواست تا به چنين صحنه اى
آزمایش نشود .
اگر چه صاحب جواهر و شيخ انصارى ، اين موضوع را به گونه
مرسل و
حکایت نقل كرده اند ، ولى اين خود بيانگر اين است كه اين دو فقيه بزرگ ، مقدس اردبيلى را نمونه برجسته تقوا مى شناسند .
• علامه مجلسى نيز ، از محقق اردبيلى به بزرگى ياد مى كند و درباره تقوا و پروا پيشگى وى مى نويسد :
«و المحقق الاردبيلى فى الورع و التقوى و الزهد و الفضل بلغ الغاية القصوى . و لم استمع ، بمثله فى المتقدمين و المتاخرين جمع الله بينه و بين الائمة الطاهرين ».
محقق اردبيلى در پروا پيشگى پرهيزگارى و زهد و بى اعتنايى به
زخارف دنيوى و دانش و
فضیلت، به نهايت درجه
کمال رسيده بود . من در ميان پيشينيان و پسينيان كسى را به مانند او نشنيده ام . خداوند او را با پيشوايان پاك
محشور فرمايد .
مقام علمى و مرتبت بسيار بلند فقهى و رقت نظر و ژرف انديشى محقق اردبيلى ، همانند قدس و تقواى او زبان زد عالمان و مورد پذيرش بزرگان است .
توان فكرى و دقت نظر او به اندازه اى است كه فقيهان نام آور و مجتهدان بزرگى ، همانند استاد مجدد آقا
باقر وحید بهبهانی، شيخ كبير
کاشف الغطاء و صاحب جواهر شيخ انصارى و ... را سخت مشغول افكار و ديدگاه هاى خويش كرده و اين دسته از انديشه وران دانش فقه ، به نقل و نقد آراء او سخت اهتمام و اعتنا ورزيده اند و گروهى را نيز پيرو مكتب فقهى خويش كرده است كه از آنان در كتاب هاى فقهى به عنوان پيروان محقق اردبيلى ( اتباع الاردبيلى ) ياد مى شود از آن جمله اند :
صاحب مدارک،
صاحب معالم،
صاحب ذخیره فیض کاشانی،
علامه مجلسی و ... .
روشن است اين همه اهتمام و اعتنا و پيروى از آراى يك فقيه ، از جانب فقيهانى كه خود هر يك در عصر خويش ، از امامان فقه و اجتهاد ، به شمار مى آمده اند ، بهترين گواه بر انديشه تواناى اوست.
در اين باره ، سخن بسيار است كه به دو نمونه بسنده مى شود :
۱. علامه مجلس ، از وى آثارى كه به جاى نهاده چنين ياد مى كند :
« محقق اردبيلى ، در
ورع و تقوا و
زهد و دانش ، به نهايت درجه كمال دست يافته است . و من در ميان پيشينيان و پسينيان ، كسى را به مانند او نشنيده و نديده ام .
خداوند او را با
ائمه طاهرین محشور فرمايد .
و نوشته هاى وى ، در نهايت دقت و تحقيق است ».
روشن است سخن علامه مجلسى درباره آثار و كتاب هاى محقق اردبيلى ، كه مهم ترين آن ها،
مجمع الفائده و
زبدة البیان است ، نمى تواند گزاف و نسنجيده باشد .
۱. فقيه محقق ، شيخ
اسدالله تستری در مقدمه كتاب ارزشمند
مقابس، در وصف محقق اردبيلى چنين مى نويسد :
« الشيخ الاجل ... الفقيه المفسر المتكلم المتبحر ... الفاتح لابواب غوامض الافكار و دقائق الانظار التى لم يحوها قبله نطاق البيان ... احمد بن محمد الاردبيلى ... و هو صاحب مجمع البرهان فى شرح الارشاد».
شيخ بلند مرتبه ، فقيه
مفسر متكلم
متبحر، گشاينده باب ها و بحث هاى پيچيده انديشه ها و ديدگاه هاى دقيقى كه تا پيش از او ، كسى وارد در آن بحث هاى پيچيده و دقيق نشده بود ، يعنى
احمد بن محمد اردبیلی، صاحب مجمع البرهان فى شرح الارشاد .
سخن فقيهى بزرگ مانند شيخ
اسد الله دزفولی کاظمی كه مجتهد موسسى مانند شيخ انصارى را در فقه و اصول ، تحت تاثير ديدگاه هاى خود قرار داده ، درباره محقق اردبيلى ، بسيار اهميت دارد و در خور دقت است .
مقدس اردبيلى كه بيشتر دوران تحصيلات عاليه خود را در دو
حوزه:
نجف و
کربلا گذرانده است؛ اما استادانى كه در حضور آنان به فراگيرى دانش
دین پرداخته است ، چندان روشن نيست . آنچه از لا به لاى سخنان وى به دست مى آيد ، اين است كه يكى از استادان مورد علاقه و اراده وى ،
دائی اش بوده است كه در بحث قبله مجمع الفائده و زبدة البيان ، وى را چنين مى ستايد :
«و اهل هذا العلم فى هذا العصر قليل جدا ، و رايناه منحصرا فى خالى الذى ما سمح الزمان بمثله بعد نصير الملة و الدين رحمه الله من علماء هذا الفن و من حكماء المسلمين المتدينين وفقه الله لمرضاته و من علينا بوجوده ، و افاض علينا من علمه .
و من قلة التوفيق ان العبد بعد المفارقة عن خدمته قريبا من خمس و عشرين سنة و الطلب من الله الكريم ليلا و نهارا الوصول الى خدمته و صلت اليه فى الحضرة الشريفة الغروية على ساكنها الصلاة و التحية و كنت مريضا فى بعض تلك المدة ، و غافلا فى البعض غير شاكر لتلك النعمة حتى فارقنى ، و ارجو من الله الكريم ان لا يواخذنى . بل يمن على مرة اخرى بالتشرف الى صحبته و نيل اخذ الضرورى من هذا العلم و ساير العلوم الحقيقى الضرورى من جنابه بمحمد و آله ان الله ولى التوفيق و اهله فلعدم معرفة هذا العلم ، ما ذكرنا فى هذه المسائل غير هذا . لانه لا يستفاد من غيره . و لنذكر هنا ما استفدنا من خدمته».
و در بحث قبله زبدة البيان ، چنين مى نويسد :
«... على ما سمعت من بعض اهل هذا العلم الذى هو خالى الذى لا نظير له اليوم فى هذا العلم» .
از جمله امور بايسته توجه و درنگ در بررسى شخصيت علمى و انديشه هاى فكرى فقيهان ، دقت در اوضاع
سیاسی و جو حاكم بر فضاى فكرى ،
فرهنگی جامعه و شرائط اجتماعى ، بويژه چگونگى ارتباط با حاكمان وقت است .
محقق اردبيلى، در دوران
صفویان مى زيسته و موقعيت بالايى در نزد حاكمان داشته است .
«
روز جمعه،
شاه ( يعنى
شاه اسماعیل صفوی ) رفت به
مسجد جامع تبریز و فرمود مولانا احمد اردبيلى كه يكى از
اکابر شیعه بود ، بر سر
منبر رفت . »
يا در گاه ضرورت ، نامه اى به
شاه مى نگاشت ، شاه نامه وى را مى بوسيد و بر ديده مى نهاد .
با اين همه ، هيچ گاه ، به دستگاه
سلطنتی نزديك نشد و آزادگى و آقايى عالى علمى و انسانى خود را حفظ كرد . اين گونه ابراز علاقه هاى شاه ، كوچك ترين اثرى در بينش سياسى،
اجتماعی و انديشه هاى فقهى و اجتهادى وى به وجود نياورد و تحت تاثير شرايط و جو حاكم قرار نگرفت .
در دوران صفويه، مساله فقهى در ميان فقهاى درجه اول ، به گونه جدى مورد بحث واقع شد ، به نام مساله
خراج و
مقاسمه و
مالیات.
محقق کرکی درباره
حلال بودن خراج و مقاسمه رساله اى، نوشت كه در نتيجه، به سود دستگاه سلطنتى بود.
عالم هم روزگار وى براى،
فاضل قطیفی، كه از شاگردان كركى است، در رد رساله
خراجیه محقق كركى رساله اى نگاشت و محقق كركى سخت انتقاد كرد و بر وى
طعن بسيار زد .
در مقام داورى بين محقق كركى و فاضل قطيفى، بيشتر فقيهان، از ديدگاه هاى تند و گاه توهين آميز فاضل قطيفى ، انتقاد و اشكال كرده اند كه نبايستى نسبت به مقام علمى و دينى فقيهى چون مرحوم كركى چنين كم لطفى و بى مهرى مى شد. به طور طبيعى، اين برخورد هاى تند، مورد قبول مرحوم اردبيلى نيز نبود، لكن از محقق اردبيلى، از آن جا كه برابر معيار ها و دليل هاى فقهى، بر
مشروع نبودن خراج و مقاسمه در دوران
غیبت نظر دارد، با كمال شجاعت و با احترام به محقق كركى، دو رساله خراجيه در رد ديدگاه او و هماهنگ با ديدگاه فاضل قطيفى نوشت .
و بدين وسيله ، اثبات كرد كه در اظهار راى فقهى، اهل هيچ گونه ملاحظه كارى و حمايات سياسى نيست و اين نشانگر استقلال فكرى و حريت سياسى و شجاعت علمى اوست.
در مباحث فقهى و رويارويى با آراى مشهور فقها، اين ويژگى: شجاعت علمى در عين نگهداشت ادب علمى از برجسته ترين ويژگى هاى فقهى محقق اردبيلى است .
روش اجتهادى محقق اردبيلى ، نه از گونه
اخباری است و نه به شيوه
انسدادی . او ، نه منكر اصل
حجت بودن
خبر واحد است و نه مخالف
اجماع ها و شهرت هاى مطرح شده در فقه. نه نسبت به افكار و آراى پيشينيان بى اعتناست و نه
حرمت حريم بزرگان را نقض كند.
نه اهل
جمود به ظواهر است و نه اهل فتواهاى عقلانى و فلسفى.
در
استنباط و
اجتهاد، هيچ گاه مسائل عرفى فقهى را در بررسى
آیات و
روایات ، با مباحث دقيق فلسفى در هم نمى آميزد .
مطالعه دقيق آثار وى ، به ويژه سيرى در كتاب مجمع الفائده ، به خوبى نشانگر روش فقهى و
سبک اجتهادى اوست كه بر اساس معيار هاى استوار و قواعد محكم قانون هاى شناخته شده اصولى و اجتهادى بنا شده است و به همان شيوه رايج و معمول
هزار ساله تاريخ
فقاهت و اجتهاد است :
دقت در مباحث اصولى، رجالى و روايى، با به كار گرفتن راه هاى اطمينان به صدور و
جهت صدور ْ، اصل ظهور، حجت بودن
ظهور و طرح ناسازگارى و بر طرف كردن آن .
براين باور است كه در مقام استنباط و برداشت از آيات و روايات، ملاك، ظهور و درك و فهم عرف است .
(پرهيز از در هم آميختن مسائل عرفى فقهى ، با مباحث عقلى فلسفى )
وى ، ضمن نگهداشت اين معيار ها و تكيه بر درك و فهم عرف ، به بايستگى پرهيز از در هم آميختن مسائل عرفى فقهى، با مباحث دقيق عقلى و فلسفى، تذكر مى دهد .
مثلا ، در مساله مشهور و با اهميت
اجتماع امر و نهی و از جمله:
نماز گزاردن و
وضو گرفتن در مكان
غصبی كه اگر شخصى با آگاهى از غصبى بودن مكان و حكم آن، وضو بگيرد و نماز بگزارد، مرتكب
گناه شده، آيا نمازش هم
باطل است، يا خير ؟ در
استقرار كردن راى مشهور، كه به
فساد و باطل بودن چنين نمازى نظر دارد. و در رد ديدگاه كسانى كه به درستى آن باور دارند ، اظهار مى دارد:
«برابر فهم و
ارتکاز عرفى، در دو خطاب: صل، و لا تغصب، اگر شخصى، نماز را در مكان غصبى انجام داد و خطاب
منع و نهى از تصرف در مكان غصبى را ناديده گرفت، نماز مورد نظر و خواست مولى را انجام نداده است و افزون بر اين، با مخالفت خطاب لا تغصب، مرتكب گناه شده و خطاب صل را نيز پيروى نكرده و نمازش باطل است و بايد دوباره در مكان
مباح بخواند، يا به گونه
ادا و يا به گونه
قضاء . »
آن گاه مى نويسد :
« اما استدلال كسانى كه حكم به درستى چنين نمازى كردهاند، به خاطر اين كه هر يك از خطاب
وجوبی و
تحریمی، به طبيعت نماز و غصب تعلق گرفته اند و طبيعت مغير با افراد است و نسبت بين دو خطاب: صل و لا تغصب
عموم و خصوص من وجه است .
در حقيقت ، اجتماع امر و نهى در امر جزئى صورت نپذيرفته است، تا اشكال اجتماع امر و نهى يعنى
تکلیف به چيزى كه توانايى بر انجام آن نيست و ... مطرح شود، بلكه
تکلف با قدرت و اختيارش بين آن دو خطاب در يك مورد جمع كرده است . »
اين گونه بحث ها را
شیخ بهایی مطرح كرده و برخى از او پيروى كرده اند. اين ها، يك سلسله بحث هاى دقيق عقلى است كه خارج از شيوه رايج اجتهاد و بر خلاف معيار هاى فقاهت است .
اينك براى استفاده بيشتر بخشى از عبارت ايشان را مى آوريم :
« و يمكن ان يقال : لا شك انه مامور بالوضوء فى مكان المباح اذا الشارع لا يجوز الوضوء فى المكان الغصبى و المفهوم عرفا و لغة من مثل هذا الكلام عدم الرضا بالوضوء فى المكان الغصبى و بطلانه فيه و عدم قبوله منه فى ذلك المكان فتامل . و لانه لم يات بالمامور به عرفا و على حسب تعارف العامة كما هو الظاهر انه المعتبر فى خطاب الشرع لا الامور الدقيقة التى لا يدركها الا الحذاق مع اعمال الحذق التام و الفكر العميق».
صاحب
مفتاح الکرامة، پس از آن كه اشاره مى كند: نخستين كسى كه چنين مطلبى را بر اساس تحقيق و دقت عقلى پايه گذارى كرد و آن گاه افرادى، مانند :
فیض کاشانی، علامه مجلسى و
فاضل تونی از او پيروى كردند.
وى در تقويت ديدگاه مشهور و رد استدلال اين ديدگاه، به سخن محقق اردبيلى استدلال مى جويد و مى نويسد :
« لكنا نقول كما قال المقدس الاردبيلى : ان المفهوم المعروف من مثل هذين الخطابين : صل و لا تغصب ، عدم الرضا بالصلاة و عدم قبولها فى ذلك المكان . لانه لم يات بالمامور به على حسب متعارف الناس و هذا هو المعتبر فى خطاب الشرع لا الامور الدقيقة التى لا يدركها الا الحذاق مع اعمال الحذق التام و الفكر العميق» .
اما صاحب جواهر، اگر چه اشاره ايى به اين سخن محقق اردبيلى در ديدگاه كسانى كه به درستى وضو و نماز در مكان غصبى باور دارند، نكرده است، لكن او نيز همانند محقق اردبيلى و صاحب مفتاح الكرامة، به اين مطلب مى پردازد و در همان بحث نماز در مكان غصبى، چنين مى نويسد:
« و التدقيقات الحكمية التى هى عند التامل خيالات و همية بل شبيهة بانحرافات السوداوية لا يبنى عليها شيىء من الاحكام الشرعية . »
در اصل ، هيچ يك از استنباط هاى فقهى، و احكام شرعيه بر دقت هاى فلسفى، در حقيقت خيالى و پندارى بيش نيستند، بلكه
خرافاتی هستند، استوار پايه گذارى نمى شوند.
از بيان مفتاح الكرامة استفاده مى شود كه محقق اردبيلى، بنيان گذار رسمى اين روش اجتهادى و سبك فقاهى است كه نبايد در فقه و استنباط، دقت هاى عقلى و مباحث فلسفى دخالت داده شوند.
پس از اوست كه اين مطلب در استنباط ها، شكل رسمى به خود مى گيرد و به گونه رسمى مدار و ملاك در استنباط ها و برداشت هاى فقهى قرار مى گيرد با توجه به آنچه بيان شد كه محقق اردبيلى از مخالفان در هم آميختن مسائل فقهى عرفى با مباحث دقيق فلسفى است، روشن مى شود آنچه را كه در
روضات الجنات در ترجمه محقق اردبيلى از قول بعض نقل كرده شده كه او در فقه بر دقت هاى عقلى تكيه دارد و از راه و رسم فقها و روش رايج اجتهاد، خارج شده، مطلبى ناتمام و نسبتى است خلاف واقع.
يادآورى: اين گونه داورى ها نسبت به اشخاص و روش تفكر آنان و از اين نوع نسبت هاى نسنجيده و به دور از تحقيق كه باعث بد آموزى ها و آثار ناخوش آيند علمى بسيارى است، در نوشته ها و اظهار نظرها فراوان ديده مى شود .
بر اساس اين گونه داورى ها و نسبت هاى ناتمام و خلاف واقع و بدون مدرك است كه بزرگان سفارش مى كنند هر مطلبى كه نقل شد، بايد به بوته نقد و تحقيق گذاشته شود، تا درستى و نادرستى آن روشن شود و از جمله
فاضل هندی، در كتاب
کشف اللئام، در مقام سفارش به انديشه وران و محققان، بر اين مهم تاكيد مى ورزد:
« به مجر اين كه مطلبى و ديدگاهى، يا حتى روايتى و گرچه از كتاب هاى معتبر و اشخاص بزرگ نقل شد، نبايد مورد پذيرش قرار گيرد، بلكه بايد به
منبع و
ماخذ اصلى رجوع و درباره آن دقت و تحقيق شود، چه بسا در
مثل ها،
نسخه ها، برداشت ها اختلاف فراوان وجود دارد . »
اين كه نوشته شود: فقه محقق اردبيلى و روش اجتهادى او در كتاب مجمع الفائده، بر خلاف شيوه رايج و اجتهاد و بر خلاف راه و رسم فقيهان است و فقه و استدلال هاى اجتهادى او آميخته با دقت هاى فلسفى و مو شكافى هاى عقلى است، به طور قطع آثار زيانبخش در پى دارد، از جمله ان كه شنيدن و خواندن چنين سخنى، يك حس بدبينى نسبت به اين
تراث ارزشمند فقهى به وجود مى آورد و حوزه ها و محققان از بركات و انديشه هاى سازنده آن محروم مى مانند.
گفتنى است كه در ميان علما، مشهور شده كه محقق اردبيلى و دو
شاگرد وى، صاحب
معالم و صاحب
مدارک، هر خبر واحدى را حجت و معتبر نمى دانند، بلكه فقط به خبر صحيح اعلاى كه
راوی آن را دو
عادل، عادل شمرده اند، استناد و اعتماد مى كنند.
و با از كار انداختن خبر واحد و انكار حجت بودن و اعتبار آن، باعث بستن باب بخش مهمى از فقه شده اند؛ زيرا بيشتر، در استنباط و اجتهاد، مدرك و دليل اخبار آحاد
موثقه و
حسنة هستند.
خبر صحیح، آن هم صحيح اعلايى، بسيار اندك است. و اين روش اجتهادى، فقه دچار اختلال مى گردد. در هر حال، اين مطلبى است كه اسنادش به محقق اردبيلى مشهور و معروف است و ما با كند و كاو بسيار كه در مجمع الفائده و زبدة البيان به عمل آورديم، به چنين مطلبى برخورد نكرديم، بلكه خلاف آن استفاده مى شود كه به عنوان نمونه به مواردى ازسخنان محقق اردبيلى اشاره خواهيم كرد.
بله، آقا
باقر وحید بهبهانی، در رساله
استصحاب، پس از آن كه ابراز مىدارد خبر واحد
موثق و
حسن در نزد مشهور علما حجت و
معتبر است، مى نويسد:
« نعم مثل صاحب المدارك و من وافقه من المتاخرين عنه ربما غفلوا و اخذوا غير طريقتهم فسدوا باب ثبوت الفقه لان الخبر الصحيح قلما يتحقق سيما سيما فى المعاملات و بعد التحقيق لا يكاد يسلم عن
معارض و الاصل عند هولا فى غاية القوة بحيث لا يكاد يقاومه المرحجات الظنية و لذا قلما يعتبرونها فى مقام الترجيح او الجمع . و لذا قلما سلم حكم فقهى عن مناقشتهم .»
خبر واحد موثق و حسن، از نظر مشهور اصوليان حجت و معتبر است. بله، اشخاصى مانند: صاحب مدارك و همفكران و پيروان او از پسينيان، چه بسا از اين نكته غفلت ورزيده و در نتيجه، در روش مشهور، تخلف و
تخطی كرده اند و بدين وسيله، با انكار حجت بودن خبر غير صحيح، باب
ثبوت فقه را بسته اند؛ زيرا بيشتر احكام فقهى با استناد به اخبار موثقه و حسنه در خور اثباتند و اما خبر صحيح، به ويژه در باب
داد و ستد ها، بسيار اندك است و بر فرض اينكه خبر صحيحى وجود داشته باشد، با
معارض رو به روست و از اين روى اين گروه، با اين انديشه و روش اجتهادى كه غير خبر صحيح را حجت نمى دانند، مهم ترين تكيه گاهشان اصل است، چنان براى تمسك به اصل ( اصالة عدم ) قوت و اعتبار قائلند كه هيچ گمانى را اگر چه برترى هايى داشته باشد در خور
معارضه با اصل نمى دانند و بر همين اساس كه مستند بسيارى از احكام فقهى خبر واحد غير صحيح است، هيچ حكمى از نظر اينان، سالم از
مناقشه و اشكال و ترديد نيست در خور توجه است كه مرد مدققى مانند
وحید بهبهانی، ديدگاه حجت نبودن خبر واحد غير صحيح را به صاحب مدارك و همفكران او از پسينيان نسبت مى دهد، نه به محقق اردبيلى و با اين كه در بسيارى از مسائل، صاحب مدارك تحت تاثير افكار و روش اجتهادى
استاد خود، محقق اردبيلى است، از اين روى افرادى مانند وحيد بهبهانى، در موارد زيادى تصريح مى كنند كه او به پيروى از استادش چنين نظريه اى را برگزيده است، در اين مساله، به چنين مطلبى اشاره ايى ندارند.
بر فرض تمام بودن اين برداشت از صاحب مدارك، روشن است كه ديدگاه خاص به او و پذيرفته شده در ميان همفكران اوست.
در هر حال، وحيد بهبهانى و ديگران، اين ديدگاه را به محقق اردبيلى نسبت نداده اند.
آنچه در خور و شايان توجه است ، اين كه محقق اردبيلى، در استناد به اخبار آحاد، از زاويه هاى گوناگون:
اصل صدور،
جهت صدور،
ظهور،
فقه الحدیث، رو در رويى با خبر ناسازگار، و بر طرف كردن آن، كمال دقت را به كار مى بندد.
او، فقيهى است كه در
رجال حدیث ، بيش ار معمول، دقت و تحقيق مى كند و در اصل
انعقاد ظهور و فقه الحديث و گرفتار نبودن به خبر ناسازگار، سخت حساس است؛ از اين روى، اگر در هر يك از جهات ياد شده، اختلال و اشكالى وجود داشته باشد كه بر اساس معيار هاى رجالى و اصولى، نتواند بر طرف كند، به چنين حديثى استناد و استدلال نمى كند. در حقيقت، خود را بى دليل اجتهادى مى داند و از اين روى، به اصل فقاهى، يعنى
اصول علمیه، از جمله اصل واجب نبودن، اصل تكليف نداشتن اصل چيزى بر عهده نبودن تمسك مى جويد .
و در موارد بسيارى تصريح كرده :
« الاصل دليل قوى لا يخرح عنه الا بدليل قوى . »
بنابراين، او منكر حجت بودن خبر واحد نيست و اصل اعتبار خبر واحد را اگر چه صحيح نباشد، انكار نمى كند، بلكه اگر فرقى با ديگران داشته باشد در اين است كه اهل دقت در رجال حديث و تحقيق در دلالت آن است. او، اعتراف دارد كه بخش مهمى از فقه، بر گمان استوار است و مهم ترين مدرك احكام فقهى، اخبار و رواياتند و بيشتر روايات، خبر واحد غير صحيح هستند؛ از اين روى پذيرفته است كه انكار حجت بودن خبر واحد غير صحيح، بستن باب اجتهاد و از كار انداختن بخش مهمى از
احکام فقهی است .
در بحث قضاى نماز هاى فوت شده، درباره كسى كه چندين نماز از او فوت شده دقيقا و نمى داند، چند ركعت و چه نماز هائى است، مى نويسد آنقدر نماز بخواند كه گمان به انجام نماز هاى قضا شده، حاصل شود.
آن گاه به كبرى كلى و قاعده عمومى اشاره مى كند و مى نويسد :
« لان احكام الشرع اكثرا مبنية على الظن - و التكليف باليقين شاق منفى بالاصل»
در بحث
نماز جماعت، در صورتى كه براى
ماموم روشن شود كه امام جماعت،
فاسق يا
کافر و يا بى وضو و
غسل بوده است، آيا بايد ماموم نماز خود را دوباره بگزارد و
قضا كند، يا نه، در توضيح نظر علامه كه
فتوا به لازم نبودن درباره گزاردن داده است، مى نويسد:
« اعلم ان احكام الشرع اكثرها مبنية على الظن، خصوصا بالنسبة الى حقوق الله تعالى لتقدر العلم، او تعسره. المنفى بعدم ارادة الله تعالى اياه و الحرج و الضيق المنفيين عقلا و نقلا .
فلو ظن عدالة امامه على الوجه المعتبر و كذا طهارته - ولو بمجرد انه يصلى و الظاهر من حال المومن العدل انه لا يصلى الامع الطهارة و الاصل عدم النسيان .»
بسيارى از احكام شريعت، به ويژه احكام مربوط به
حقوق الهی، بر اساس
گمان معتبر استوارند؛ زيرا
علم به
احکام، غير ممكن و يا دشوار است و
خداوند متعال، از بندگانش حكم دشوار را نخواسته است و يا آن كه به دست آوردن علم، سبب فشار و سختى است كه به حكم
عقل و شريعت، سختى و تنگنايى از بندگان برداشته شده است. بر اين اساس، اگر شخصى گمان معتبر به
عدالت امام جماعت پيدا كرد و بر اين اساس، نماز گزارد و پس از نماز معلوم شد كه عادل و يا پاك نبوده، نمازش صحيح است و نياز به دوباره گزاردن ندارد.
شواهد و موارد زيادى در عبارات محقق اردبيلى وجود دارد كه به خوبى نشانگر فراگيرى انديشه تكيه بر گمان هاى معتبر است، چه در مقام فتوا و استنباط و چه در مقام عمل و پيروى؛ از اين روى، او، براى مرسل هاى كسانى مانند:
ابن ابی عمیر، و مضمر هاى اشخاص چون:
زرارة بن اعین در عين
ارسال و
اضمار، صحت و اعتبار قائل است و به اين گونه اخبار آحاد، در موارد زيادى استناد و استدلال مى جويد و دليل وى در اعتماد بر اين اخبار آحاد
مرسل و
مضمر اين است كه شخصى مانند
زراره، با آن جلالت قدر، جز از
امام چنين مطلب شرعى و حكم دين را نمى پرسد. بنابراين، اضمار در روايات اين دسته از رجال حديث، زيانى به حجت بودن و اعتبار آن نيست.
و از جمله در همين بحث مورد نظر، يعنى لازم نبودن دوباره گزاردن نماز، پس از روشن شدن
فسق يا
کفر امام جماعت، به روايت ابن ابى عمير تمسك مى جويد در جواب از اين كه اين روايت، مرسل است، مى نويسد :
« و هذه و ان كانت مرسلة الا انها مرسلة ان ابى عمير و هى فى حكم المسند .»
اين روايت، اگر چه به گونه مرسل نقل شده، لكن چون مرسل ابن ابى عمير است، از حيث اعتبار جهت بودن در حكم
حدیث مسند است .
در هر حال، نسبت قول حجت نبودن خبر واحد غير صحيح، به محقق اردبيلى نادرست است. چگونه اين نسبت پذيرفته باشد، در حالى كه نه تنها از سخنان او چنين استفاده ايى نمى شود، بلكه از پاره اى ديدگاه هاى او، به خوبى استناد مى شود كه در باب حجت بودن خبر واحد، با همه دقت هايى كه دارد داراى
مشربی گسترده و باز است، او جزء كسانى به شمار مى آيد كه خبر واحد وارد از طريق
اهل سنت را نيز، حجت مى داند. در اين باره، ضمن اشاره به جايز بودن
حفظ كتاب هاى ششگانه روايى اهل سنت، مى نويسد:
« ... فلا ينبغى
الاعراض عن الاخبار النبويه التى رواها العامة فانها ليست الا مثل ما ذكرناه. »
اما درباره خبر واحد غير صحيح مى نويسد:
و الظاهر ان لا كلام فى اعتبار الظن الشرعى، و لو كان عن غير عدل. لانه معتبر فى الجمله .»
برابر قواعد اصولى، هيچ جاى اشكال نيست كه
گمان شرعی حجت است ، اگر چه از غير عادل به دست آيد، چون گمان شرعى به دست آمده از قول غير عادل، حجت است .
محقق اردبيلى برابر اين عبارت، عدالت را شرط اعتبار خبر واحد نمى داند، تا چه رسد كه گفته شود: او، تنها خبر واحدى را كه راوى آن از سوى دو عادل، عادل شناخته شود، حجت مى داند.
بلكه معيار در حجت بودن، به نظر او نيز، همان ديدگاه اصوليان،
و ثاقت است . در بحث
نماز مسافر، پس از نقل يك سلسله اخبار آحاد، چنين نظر مى دهد :
« و بالجمه لا يمكن رد تلك الاخبار الكثيرة المعمولة المشهورة فى المذهب . و الا لم يبق اعتماد على خبر اصلا.»
بنابراين نسبت به حجت بودن خبر واحد روش اجتهادى او، همان شيوه رايج و مشهور اصوليان است كه خبر واحد را حجت مى داند و حتى مرسل ها و مضمر هاى از اخبار آحاد را، در صورتى كه روايان آن ها جليل القدر و ثقه باشند، بسان مشهور، حجت و معتبر مى داند.
آرى، تفاوتى كه با بعضى از فقها دارد كه همين جهت موجب شده است كه گمان رود او خبر واحد غير صحيح اعلايى را جهت نمى داند، اين است كه وى، در رجال حديث و در دلالت آن دقت و تحقيق بيشترى دارد و به هر خبر واحدى، به مجرد اين كه ادعاى عمل
شهرت، برابر آن شده باشد، عمل و اعتماد نمى كند و برابر آن فتوا نمى دهد و برابر اجتهادى كه كرده، خود را بدون دليل اجتهادى مى داند؛ از اين روى به اصل عملى بر عهده چيزى نبود (
برائت ) رجوع و تمسك مى كند و عمل به اصل را، با و يك سلسله مبانى، بسان اصل آسان بودن و آسان گيرى شريعت، تاييد و تقويت مى كند.
و صرف عمل مشهور و برابر يك روايت فتوا دادن را كافى بر جهت بودن آن روايت نمى داند و قانع نمى شود كه برابر آن، فتوا دهد .
از ويژگى هاى محقق اردبيلى در اجتهاد ، كه در سراسر مباحث فقهى او، به
چشم مى خورد، در هم آميختن، فقه و
اخلاق و در هم آميختن
تعلیم و تربیت است .
او، با برخوردارى از ذهنى
وقاد و روحى
نقاد و فكرى آزاد، تا آن جا كه در موارد بسيارى از باب هاى فقه، خيلى از احكام مسلم فقهى از نظر ديگر فقيهان را زير سوال مى برد و مسائل مورد پذيرش و اتفاق مشهور بين علما را به بوته نقد و سرانجام رد مى گذارد .
چنانكه در بخش مستقلى عنوان خواهيم كرد او، در اصل، يك جرات و شجاعت علمى و استقلال فكرى دارد كه با دقت هاى فنى و اصولى، در بسيارى از مسائل پذيرفته شده و مورد اتفاق پيشينيان تشكيك و ترديد مى كند و خود باب هاى جديدى در فقه مى گشايد و خيلى از آراء و افكار را مورد درنگ و
مناقشه استوار فقهى و عملى قرار مى دهد، ليكن هيچ گاه، به مقام علمى بزرگان بى احترامى و به آراى آن ها بى اعتنائى نورزيده است و هيچ گاه
حرمت حریم مقدس فقيهان پيشين را نشكسته است .
از جمله فقيهانى است كه باور دارد مخالف با مشهور كارى است دشوار همراهى و همگامى با آنان در راى و فتوا امرى است، دشوارتر :
« مخالفة المشهور مشكل و موافقتهم من غير دليل اشكل . »
اما با شيوه اى نو و بسيار استادانه، بين اين دو جهت جمع كرده و به گونه اى مشى علمى و اجتهاديش را سامان داده كه نه با مشهور به مخالفت برخاسته و نه بدون دليل با آنان همراه و همگام شده است ، از جمله :
در مقام اعتناى به آراى مشهور مى نويسد :
« ينبغى مما شاة العلماء المتقدمين، مع التفكر التام فى كلامهم و التاويل و التصرف مهما امكن و الانطباق على قوانين الشرع الشريف»
شايسته است همراهى با پيشينيان و مخالفت نكردن با آنان، با دقت و انديشه كامل، نسبت به سخنانشان و تاويل و توجيه كلماتشان در حد امكان و برابر سازى ديدگاه هاى آنان بر قانون هاى شريعت .
در مساله حد ترخص شرعى مشهور از فقهاى پسين بر اين نظرند كه حد ترخص، بستگى دارد بر پنهان شدن ديوار هاى شهر و آبادى و شنيده شدن اذان، ليكن مشهور فقهاى پيشين، بر اين نظرند كه هر يك از دو نشانه ( از ديد پنهان شدن ديوار هاى شهر، يا اذان ) تحقق پيدا كند، نماز مسافر شكسته مى شود آن گاه در مقام تقويت ديدگان فقهاى پيشين و برترى دادن نظر آنان به پسينيان، مى نويسد:
« لانهم اعرف بالاخبار لكونهم اقرب الى المآخذ »
پيشينيان فقها، نظرشان بر نظر پسينيان برترى دارد، زيرا آنان به خاطر نزديك بودن زمانشان به
عصر صدور روايات، به معانى و مفاهيم
اخبار آشناترند .
در رابطه با حكم دو
ظرف، يا دو
لباس يا دو مكانى كه يكى به طور قطع، پاك و ديگرى
نجس است، لكن نجس و پاك به هم
مشتبه شده اند، بر خلاف نظر مشهور فقها كه بر اين باورند: دوري از هر دو واجب است، برابر يك سلسله دليل ها معتقد به
جایز بودن استفاده از هر دو ظرف و لباس و مكان است. آن گاه در پايان، چنين ابراز مى دارد:
« الا ان العدول عن قول الاصحاب مع عدم الشريك يحتاج الى جراة تامة»
خارج شدن و برگشتن از راه و نظر مشهور علما، با توجه به اين كه كسى با ما هم
عقیده و هم فكر نيست، نيازمند جرات زيادى است.
در مورد حكم
نماز جمعه در زمان
غیبت ، مطالب بسيار در خور توجهى بيان كرده كه در جاى خود، به شرح نقل خواهيم كرد، از جمله مى نويسد:
« درباره حكم نماز جمعه، يا بايد بر واجب بودن عينى، بدون اعتبار
نائب و
ولی فقیه باور داشت و يا بايد به حرام بودن و باز داشتن از گزاردن آن شد. »
آن گاه درباره ديدگاه نخست مى نگارد :
« ولكنه قول مع عدم الرفيق ... و يحتاج خلاف ذلك الى جراة عظيمة »
از تنهايى در راى و مخالف با مشهور، احساس وحشت مى كند و نظر بر خلاف اصحاب را نيازمند به جرات زيادى مى داند.
از اين كه نظرى و راى ابراز كند كه در آن راى تنها باشد و هيچ همراهى نداشته باشد و از سوئى رو در روى مشهور قرار گيرد، سخت گريزان است .
و در مورد ديگر، ضمن ابراز اين مطلب كه در مساله مخالفى پيدا نشده، مى نويسد: بنابراين بايد آنچه را مشهور گفته اند، برگزيد.
« فكانها صارت المسالة غير معلوم المخالف فتعين عدم المصير الى المنع لعدم الرفيق»
اهتمام و اعتناى تام او نسبت به آرا و ديدگاه هاى مشهور و پرهيز از مخالف با اصحاب، به اندازه اى است كه حتى خورده گيران آراء و انديشه هاى فقهى او نيز، به اين روش، او، اعتراف كرده اند .
آقا باقر وحيد بهبهانى، پس از اشكال و ايراد بر محقق اردبيلى، درباره خرده گيرى ها و درنگ هاى وى در آراى مشهور، مى نويسد:
« و نعم، الطريقة طريقة الشارح، رحمه الله، فانه ايضا ما يحكم بخطئهم اصلا بل و يقول: انى ما افهم»
روش محقق اردبيلى، روش پسنديده اى است كه هيچ گاه حكم به خطا و اشتباه
اصحاب نمى كند، بلكه در فرض هماهنگ بودن با مشهور مى گويد: من آنچه را مشهور گفته اند، نمى فهمم، نه اينكه مشهور نفهميده اند و اشتباه كرده اند.
صاحب جواهر نيز، ضمن انتقاد شديد به او، درباره پاره اى تند روى ها در مخالفت با مشهور، اعتراف مى كند كه او، در صدد بى اعتنايى به آراى مشهور نيست:
« و لقد اجاد فيما حكى عنه من شدة التشنيع على خلاف المشهور»
براستى نيكو برخوردى كرده است نسبت به شدت سرزنش كسانى كه با آراء مشهور فقها ، به مخالفت برخاسته اند .
از علما به احترام ياد مى كند . درباره
علامه حلی مى نويسد :
« تفضل الله علينا ببركاته رشحة من بحر علم افاضه عليه.»
خداوند به بركت علامه حلى، يك نمى از يم دانش كه به او مرحمت كرده است، به ما نيز، مرحمت فرمايد.
مى نويسد:
« و كان كثرة التقوى و الاحتياط رعته الى ذلك ... افاض - الله - علينا من بعض فضله .»
در بزرگداشت مقام علمى
شیخ طوسی و
آثار ارزشمند وى مى نويسد:
« ذكره رئيس المجتهدين و المحدثين محى الدين فى مثل المصباح و التهذيب الذين عليهما مدار الدين»
[پيشوا|پيشواى]] مجتهدان و حديث شناسان، و احياء گر دين ( شيخ طوسى ) در دو كتاب
مصباح و
تهذیب كه مدار اجتهاد و استنباط احكام شرعى است ، اين
حدیث را آورده .
به هر صورت، اصل اعتنا به آراى فقيهان و اهتمام و احترام به مقام علمى بزرگان
دین و
دانش، آنچنان در آثار محقق اردبيلى روشن و آشكار است كه جاى كوچك ترين ترديدى در او نيست؛ از اين روى، او مخالفت با مشهور را امرى مشكل مى داند.
محقق اردبيلى، ضمن اعتقاد راسخ و اهتمام و اعتناى تمام به آرا و افكار و مقام علمى بزرگان فقه و استفاده از افكار آنان، اساس را فهم و فكر و اجتهاد و خود فقيه مى داند و معتقد است، ملاك در اظهار نظر و راى علمى، فهم و اجتهاد خود فقيه در باب دليل هاست و متن هاست و فهم و برداشت مشهور را در حق فقيه و مجتهد حجت نمى داند؛ زيرا حجت براى مجتهد، فهم او از دليل هاست؛ از اين روى همراهى و همگامى با مشهور را بدون دليل، كارى دشوار تر از مخالفت با آنان مى شمرد.
در بحث از چگونگى
سلام دادن
نماز گزار در حال فردى، مى نويسد:
« و اما المنفرد سلام تجاه القبلة و يؤمى بمؤخر عينيه فما رايت له دليلا»
اين كه اصحاب فتوا داده اند شخص نمازگزار در حال فردى، هنگام سلام دادن، با گوشه
چشمش به جانب
راست و
چپ اشاره كند، دليل و مدركى بر آن نيافتم.
آن گاه در مقام بيان قاعده كلى چنين مى نويسد:
« و اعلم انه لا ينبغى الاكتفاء فى الفتوى بمجرد ما ذكره بعض الاصحاب مثل الايماء بمؤخر العين ، لقوله فى النهاية مع تركه فى المبسوط . و جعل » من على اليسار اعم من الحائط لذكر ابن بابويه ذلك . للتساهل فى سنن المستحبات ، مع حسن الظن بانهم لا يقولون مثله عن راى .
لانه لابد من دليل ، و قد لا يكون ما اعتقدوه دليلا ، دليلا عند المفتى »
بايد توجه داشت كه در مقام فتوا، معيار، داشتن دليل است و به صرف اينكه بعض از فقها، چيزى گفته باشند كفايت نمى كند. اين كه شيخ طوسى در
نهایة نظر داده به اينكه نمازگزار به هنگام دادن سلام نماز،
مستحب است با گوشه چشمش به جانب راست و چپ اشاره كند، با اين كه چنين مطلبى را در كتاب
مبسوط بيان نكرده و اين كه
ابن بابویه قمی، نظرش اين است كه نماز گزار اگر در جانب چپش كسى باشد، مانند
انسان يا چيزى باشد، مانند
دیوار مستحب است به هنگام سلام نماز،
صورتش را به جانب راست و چپ برگرداند.
صرف راى و نظر اين بزرگان، نمى تواند مدرك و حجت فتوا باشد و نمى شود گفت به خاطر قاعده آسان گيرى در
سنن و به طور اين كه اين بزرگان، بيشتر، دون دليل نظر نمى دهند، مى توان بر اساس گفته اينان، فتوا داد؛ زيرا فتوا دادن، گر چه به امر مستحب، حجت و مدرك لازم دارد. و راى و نظر بزرگان، به صرف اين كه بيشتر آنان، بدون دليل راى نمى دهند، دليل و حجت شرعى، نمى شود.
با اين قاعده، اعتماد بر توفيق هاى عامه در
رجال و عمل به بعض از مرسل هاى
شیخ صدوق در
من لا یحضره الفقیه، به دليل اين كه بزرگان بدون حجت مطلبى نمى گفتند و يا مثلا، و تا شيخ صدوق يقين پيدا نكند كه حديث از
امام صادق است، نمى نويسد: قال الصادق و ... مورد اشكال است؛ زيرا يقين شيخ صدوق به صدور روايتى از امام صادق، همانند يقين او به رحمان روايتى بر يك مطلب، موجب يقين به صدور و پيشين به دلالت براى ديگران نمى شود. معيار ها در حجت بودن و احراز صدور و فهم و برداشت ها از روايات گونه گون است.
امكان دارد تمام روايات كافى و همه اخبار من لا يحضر، به نظر صاحبان آن كتاب ها معتبر و حجت باشند، ولى اين دليل نمى شود كه براى ديگران نيز حجت و معتبر باشند، بلكه هر
مجتهدی خود بايد اطمينان به صدور و
دلالت و مانند آن پيدا كند. روشن است اين بزرگان،
شهادت به صدور دلالت نمى دهند، بلكه گزارش از فهم و برداشت خودشان مى دهند و فهم و برداشت آنان براى ديگر مجتهدان، حجت نيست در هر حال، اين سخن از محقق اردبيلى در اين باب، در خور توجه و داراى اهميت است. در بحث از «
بیع عند النداء »
معامله به هنگام
اذان ظهر روز جمعه كه آيا افزون بر اين كه انجام
داد و ستد،
معصیت و
گناه است،
فاسد و
باطل نيز هست، يا نه؟
محقق اردبيلى، پس از بحث طولانى در اين باره، مى نويسد:
« و الحاصل ان هذا منوط بنظر المجتهد و المتامل فانه قد ينهم من كلام الشارع المنافات و عدم ترتب الاثر و قد لا يفهم ... »
خلاصه، ( آيا نهى در داد و ستدها دلالت بر فساد دارد، يا ندارد. ) اين، بستگى به نظر و تشخيص مجتهد دارد. مجتهد، بر اساس فهم و اجتهادش، گاهى از نهى در معامله برداشت مى كند فاسد و نداشتن اثر دادگاهى چنين چيزى را برداشت نمى كند.
پس از ادامه بحث، دوباره چنين جمع بندى مى كند:
« و قد اشرنا الى حقيقة الامر فان المدار على فهم المنافات و عدمه فلابد فى كل جزئى من معرفة الاصل و منع ما يدل على الفهم و ما يدل على حصول الاثر ، و ما يفهم من النهى الوارد فى تلك الصورة ، فتامل و الله المعين .»
از جمله آراى فقهى ويژه محقق اردبيلى ، كه با راى مشهور ، مخالفت دارد ، باور او به درستى
عقد و
ایقاع و داد و ستد ها و حجت بودن گزارش ها و كارهاى
خردسال اهل تمیز است و يك سلسله دليل ها نيز بر اين نظر اقامه كرده است ولكن با توجه به آن كه مشهور فقيهان، داد و ستدها و عبارت ها و كار هاى شخص
نابالغ را اگر چه
ممیز باشد، صحيح نمى دانند و دليل هاى مشهور از نظر محقق اردبيلى ناتمامند و خود دليل هايى بر خلاف اقامه مى كند چنين مى نويسد:
« و بالجملة ، ينبغى الاجتهاد عليه»
اين مباحث از ضروريات دين، به شمار نمى آيد، تا اجتهاد بردار نباشند، بلكه جزو مسائل نظريند. و هر كس برابر اجتهاد و فهمش عمل مى كند.
بنابراين، به نظر مرحوم اردبيلى، عظمت علمى و
جلالت قدر بزرگان فقه و لازم بودن احترام به مقام علمى و اعتناء و اهتمام تام و كامل به آرا و افكار آنان و پرهيز از مخالفت با ديدگاه هاى آنان، تا اندازه امكان، معنايش اين نيست كه از آنچه آنان گفته اند، به دليل اين كه آنان گفته اند، پيروى كرد و دربست تسليم آراى آنان شد؛ زيرا
تقلید مجتهدان صاحب نظر از ديگر مجتهدان نادرست است.
تقليد و قول بدون حجت و دليل معتبر شرعى، براى فقيه روا نيست. اگر چه بزرگان و مشهور، حديثى را ديده و به صدور آن اطمينان پيدا كرده و از آن فهم و برداشتى دارند، لكن ملاك ، فهم و درك و اجتهاد خود مجتهد است و اين سخنى است سخت استوار و مبين و از اين روى ، فتواى شرعى و راى فقهى، بايد مبتنى و متكى بر حجت باشد، حتى در مستحبات. مرحوم اردبيلى بر اين باور است كه بدون دليل معتبر شرعى، نمى توان فتوا داد. او، ضمن قبول قاعده آسان گيرى در سنن، مى گويد بر اساس اين قاعده، با داشتن روايت ضعيف، يا حتى نبود روايت و احتمال استحباب و
ثواب ، حمل جايز است و آن ها، فتوا به مستحب بودن عملى، بدون داشتن دليل معتبر شرعى، جايز نيست. محقق اردبيلى، ضمن اعتقاد راسخ و اهتمام و اعتناى تمام به آرا و افكار و مقام علمى بزرگان فقه و استفاده از افكار آنان، اساس را فهم و فكر و اجتهاد و خود فقيه مى داند و معتقد است، ملاك در اظهار نظر و راى علمى، فهم و اجتهاد خود فقيه در باب دليل هاست و متن هاست و فهم و برداشت مشهور را در حق فقيه و مجتهد حجت نمى داند؛ زيرا حجت براى مجتهد، فهم او از دليل هاست؛ از اين روى همراهى و همگامى با مشهور را بدون دليل، كارى دشوار تر از مخالفت با آنان مى شمرد.
از اين روى، پس از آن كه فتوا به مستحب بودن را بدون دليل شرعى، مردود مى داند و صرف حكم به استحباب را، در كلمات فقهاء، كافى نمى داند، مى نويسد:
« نعم لا يبعد العمل بالسنن المنقولة مع عدم صحة سندها للرواية المعتبرة المشهورة بين العامة و الخاصة و يمكن تعميمها مع عدم العم بالمستند و ظهور عدم الفتوى بغير الخبر فتامل .»
در موارد بسيارى ، ضمن اعتراف به بزرگى مقام علمى اصحاب و اظهار
خوف و ترس از مخالفت با مشهور، به مقتضاى تقواى علمى،
احتیاط مى كند و آنچه را فهميده هر چند مخالف با مشهور باشد، اظهار مى كند.
در بحث
غسل نسبت به نگهداشت ترتيب و لزوم رساندن آب به
پوست زير
موی سر و
صورت، مى نويسد:
« و فى الترتب فى الارتماس لبعض الاصحاب ابحاث كثيرة و انا ما افهمها بل اجد السكوت عنها اولى .
و اما لى فى وجوب التخليل بحيث يتحقق العلم بايصال الماء الى جميع البدن على مايدل عليه الكلام الاصحاب و بعض الاخبار ... تامل ما نشا مما يدل على اجزاء غرفتين على الراس او الثلثة.
فانى اظن ان هذا المقدار ما يصل تحت كل شعرة سيما اذا كان الشعر فى الراس كثيرا كما فى الاعراب و النساء او كانت اللحية كثيفة. فيمكن عفو ما تحت هذه الشعور و الاكتفاء بالظاهر. كما يدل عليه عدم وجوب حل الشعر على النساء. »
حكم به واجب بودن رساندن آب غسل به پوست زير موى سر و صورت ، چنانكه اصحاب گفته اند و بعضى از روايات نيز بر آن دلالت دارند ريختن دو و يا سه مشت
آب، براى غسل سر و صورت بسنده مى كند، به ويژه در فرضى كه موى سر و صورت بلند و پرپشت باشند، مانند موى سر
زنان و موى پرپشت صورت بعضى از مردان كه بى گمان اين مقدار آب، به تمام پوست سر و صورت نمى رسد.
از اين دسته روايات، به ضميمه آنچه بيان شد، معلوم مى شود علم به رسيدن آب غسل به تمام پوست بدن، واجب نيست، از اين روى، بر زنانى كه موى سر را بافته اند در موقع غسل واجب نيست كه گيسوانشان را باز كنند.
بنابراين، اگر اجماع بر واجب بودن رساندن آب غسل به تمام پوست زير موى نباشد، امكان دارد فتوا به بسنده بودن شستن ظاهر موى سر داده شود.
در پايانت اين بحث مى نويسد :
فلو لا الاجماع كان القول به ممكنا.
فالسكوت عنه اولى. الا ان النفس غير مطمئنة فيرشح عنها مثله مع عدم العلم بتوجه - احد الى مثله من المتقدمين و المتاخرين من فحول العلماء فليس لمثلى النظر فى مثله.
لكن النفس توسوس - تشوش - مالم تره دليلا تقنع به فتامل. »
سكوت كردن در رابطه با چنين مسائلى كه مشهور فقيهان نسبت به آن نظر داده اند، شايسته تر از اظهار نظر مخالف است، مگر اين كه
ذهن پر تكاپو، آرامش ندارد و در نتيجه چنين اظهار نظر هائى از او تراوش مى كند.
با توجه به اين كه هيچ يك از فقيهان پسين، به آنچه ما فهميده ايم نظر نداده اند، براى كسى چون من، اظهار نظر كردن در مساله اين چنين در برابر همه علماء و فقيهان پيشين و پسين، كار آسانى نيست ولكن چه كنم كه ذهنم دغدغه و تشويش دارد و مادامى كه به دليل قانع كننده اى نرسد، آرام نمى گيرد.
در حكم شرعى، دليل معتبر شرعى را فقط ملاك حكم قرار مى دهد و نه هيچ چيز ديگرى را. از جمله راجع به اين سخن معروف كه مورد استدلال قرار مى گيرد چنين مى نويسد:
« و زيادة الفرع على الاصل، كلام ظاهر خطابى يقال وجها و نكتة لبعض قواعد النحو و الصرف و لا يسمع فيما يثبت بالنص و الاجماع»
در مساله
قبله، پس از آنكه بيان مى كند براى شخص دور از
مکه، قبله، جهت كعبه است، و دقت هاى فنى و هيوى براى جهت يابى و
رزم نيست مى نويسد:
« فلو لا خوف المخالفة لا كتفيت بظاهر شطر المسجد الحرام فى الآية المتقدمة و السنة المطهرة سيما للعامى و جوزت له تقليد العارف الموثوق به و مع ذلك ظنى ذلك .»
اگر ترس از مخالفت با مشهور نبود، فتوى مى دادم كه براى شخصى دور از
کعبه و مكه، نماز خواندش به جانب
مسجد الحرام صحيح است و هيچ گونه دقتى در جهت يابى قبله و كعبه به ويژه براى
عوام مردم، لازم نيست و فتوا مى دادم كه براى افراد عامى در امر قبله،
تقلید از آشنايان به جهت قبله كه قول و گزارششان مورد اطمينان باشد، جايز است.
و با اين كه مشهور چنين نظرى ندارند و مخالفت با آنان كار دشوارى است، با اين حال، نظرم اين است كه امر قبله آسان است؛ زيرا اگر چه مخالفت با مشهور دشوار است، لكن موافقت با آنان، بدون دليل دشوارتر است.
اكنون كه معلوم شد با توجه به اعتناى محقق اردبيلى به آراى مشهور و اهتمام تمام به افكار فقيهان پيشين و احترام به مقام علمى بزرگان اين روانش، مخالفت با آراى آنان كار مشكلى است.
و با توجه او به بايستگى
آزادگی در
تفکر و استقلال در اجتهاد و ممنوع بودن تقليد براى مجتهد، هماهنگى با ديدگاه علما، بدون دليل معتبر، دشوار تر است.
محقق اردبيلى با شيوه اى نو و بسيار استادانه، به گونه اى مشى اجتهادى و روش فقهى خود را سامان داده است كه نه با مشهور مخالفت شود و نه در دايره تنگ تقليد از ديگران و راى بدون دليل گرفتار شود.
از اين روى بين احتياط علمى و عملى جمع كرده است. ضمن اظهار نظر برابر فهم و به اقتضاى اجتهاد خود، در پايان اظهار مى دارد:
« احتياط نيكوست و در هيچ حال، احتياط ترك نشود. »
مقصود وى
احتیاط عملی است .
در بحث از حكم گفتن
آمین پس از قراءت
حمد، در
نماز مى نويسد:
« و اما تحريم قول آمين وبطلان الصلوة بها فهو المشهور .»
حرام بودن گفتن آمين و باطل شدن نماز با گفتن آن، راى و نظر مشهور فقهاست.
آن گاه مى نويسد هيچ گونه دليل در خور اعتمادى بر اين ديدگاه مشهور وجود ندارد و دليل هاى مشهور را به نقد و بررسى مى كشد. وى، بر اين ديدگاه ها كه اصل نبود چيزى را به عهده (
براءت ) بى قيد و شرط بودن امرها، درستى نماز و حرام نبودن گفتن آمين را ثابت مى كند با اين حال، در پايان ابراز مى دارد:
« ولكن الاحتياط و الشهرة يقتضى الترك و عدم الفتوى بالتحريم ايضا»
شايسته احتياط عملى و
شهرت فتوایی اين است كه گفتن آمين در نماز ترك شود، همان گونه كه شايسته احتياط علمى آن است كه حكم به حرام بودن گفتن آمين نشود، چون حكم به حرام بودن آمين، حكم بدون دليل است.
محقق اردبيلى، در عين برخوردارى از شجاعت علمى و آزادگى فكرى تا مرز اظهار نظر مخالف، در برابر مشهور فقيهان، هيچ گاه در اين اظهار نظر ها و نقد و رد ها، از مرز
اعتدال خارج نشده و به بزرگان تندى نكرده است، بلكه همه جا، پس از بررسى و دقت و تحقيق هاى فنى و علمى و ثابت و باطل كردن ديدگاهى مى نويسد:
« آنچه را مشهور گفته، شايد من نفهميده باشم اين برابر
فهم و اجتهاد من است. »
شايد مشهور دليلى داشته اند يا از دليل موجود چيزى فهميده اند كه به فكر من نمى رسد. »
« اين برداشت و
عقیده من است. »
« اين چيزى است كه من به آن اطمينان و گمان پيدا كرده ام، برداشت و گمان من براى كسى سودمند نيست. »
« اميدوارم
خداوند من را بر آنچه فهميده ام بازخواست نكند » و ...
از باب نمونه، متن عبارات ايشان را يادآور مى شويم :
۱ . « لما يظهر من الاخبار على فهمى، اللهم لا تؤاخذنى بفهمى»
۲. « و ظنى لا يغنى من جوعى فكيف جوع غيرى.»
۳. « و بالجملة هذ الذى فهمته، اللهم لا تؤاخذنى بما فهمته و ان كنت مقصرا و كان باطلا فى الواقع. فان جودك و كرمك سيعنى و يحررنى»
۴ . « هذا ما فهمته فانا معذور»
۵ . « هذا ما وصل اليه نظرى القاصر.»
۶. « و اظن على ما فهمت من الادلة عدم نجاسة الجلود و اللحوم.»
۷ . « و هذا واضح مع الاحاطة بما ذكرناه فى تحقيقه، و لعل الاشتباه لى.»
۸. « فليس لمثلى النظر فى مثله لكن النفس توسوس - تشوش - مالم تر دليلا تقنع به»
۹ . « و لعل عندهم دليلا ما نعرفه من اجماع و نحوه ... و ما فهمنا نستفهم الله ان يفهمنا بفضله و لطفه»
۱۰ . « و بالجمله ما فهمت الاشكال و بعد ثبوته ما فهمت رفعه بما ذكره بل هو بعينه موجود. »
در موارد بسيارى، ضمن بحث و بررسى هاى دقيق، پس از آن كه با اخبار ناسازگار و آراى گوناگون ناسازوار رو به رو مى شود و تمام توانش را جهت حل ناسازوارى و جمع بين آرا، به كار مى گيرد، چون مساله را داراى پيچيدگى ويژه فقهى مى داند و به اطمينان نمى رسد، در حقيقت اقرار به ناتوانى مى كند در گشودن گره هاى پيچيده مساله، از اين روى از خداوند درخواست فهم مطالب دقيق را مى كند، از جمله:
۱ . « و المسالة مشكلة، و الدليل قاصر، و التقليد مشكل، و الاعتماد على ظنى اشكل و الى الله الشكوى من قلة الفهم، و نقص الآلة، و عدم المعلم فى العلوم الدينية
»
۲ . « و المسالة مشكلة جدا لبعض ما اشرناه، لا بمجرد تعيين المحل.
فتامل و الله الموفق للسواد و الصواب و هو المرجع و المآب »
۳ . « و بالجمله ما عرفت كمية الرطل و المد ... عن الدليل مع وجود الاضطراب فى كلام الاصحاب و الاختلاف فى الروايات
نرجو من الله التوفيق بمعرفتها و سائر المجهولات و المشتبهات»
۴ . « و قد علمت ترددى فى اكثر المسائل، الله الموفق للحق من دون الشبهة و مزيل الشكوك و الشبهة»
۵ . در يك بحث تحقيقى دراز دامنى درباره حكم نماز جمعه در دوران غيبت و نقل ديدگاه هاى فقيهان، در يك جمع بندى، مى نويسد:
« و بالجملة ينبغى اما القول بالوجوب العينى من غير شرط النائب ايضا ... ولكنه قول مع عدم الرفيق ... ولكن يحتاج خلاف ذلك الى جراة عظيمة. »
محقق اردبيلى، در عين برخوردارى از شجاعت علمى و آزادگى فكرى تا مرز اظهار نظر مخالف، در برابر مشهور فقيهان، هيچ گاه در اين اظهار نظر ها و نقد و رد ها، از مرز اعتدال خارج نشده و به بزرگان تندى نكرده است ، بلكه همه جا ، پس از بررسى و دقت و تحقيق هاى فنى و علمى و ثابت وباطل كردن ديدگاهى مى نويسد :
« آنچه را مشهور گفته، شايد من نفهميده باشم اين برابر فهم و اجتهاد من است. »
و اما القول بالمنع و التحريم و هو مذهب السيد و من تابعه ... ولكن بالنظر فى الادلة سيما الآية و الاخبار الكثيرة الصحيحة يحصل الخوف العظيم بتركها.
ولو جمع بينهما للاحتياط ، لا مكن كونه احوط . مع توجه احتمال التحريم بالتشريع ...
نتيجه تحقيق دقيق فقهى در مساله اين است كه: در زمان غيبت، يا بايد فتوا به واجب بودن عينى نماز جمعه داد و حتى وجود
نایب را نيز شرط واجب بودن ندانست. ولكن اين فتوايى است كه هيچ كسى موافق آن نيست و خلاف مشهور است و اختيار چنين ديدگاهى، جرات بزرگى مى خواهد.
و يا بايد دوران غيبت، به ممنوع بودن نماز جمعه نظر داد، همان گونه كه
سید مرتضی و پيروان وى، بر اين باورند. ولكن اين ديدگاه؛ يعنى ترك نماز جمعه، با توجه به آيه
قرآن و اخبار صحيح فراوان كه دلالت بر واجب بودن مى كنند وحشتناك است.
و اگر جمع بين
ظهر و
جمعه ممكن باشد، به احتياط نزديك تر است، در حالى كه در اين ديدگاه، سوم نيز، احتمال قانون گذاردن و حرام بودن داده مى شود.
بنابراين، گزيدن هر يك از اين راه ها، بى اشكال نيست، از اين روى مى نويسد:
« و بالجمله الخلاص من الشكوك و الشبهة للمومنين مما لا يمكن، الا بظهور ولى الامر، و الناطق بالحق اليقين، و اما من دونه فالامر صعب كثيرا، الله يفرج عنا الهموم، و دفع الشكوك و الغموم بحق مدينة العلوم و بابها المعصوم بظهور وارث الحكم و العلوم ...
و اظنها اعظم بالنسبة الى من القتل، فانى ما افهم مسالة خالية عنى شيئى من الشبهات الا قليلة من الكثيرات»
كوتاه سخن اين كه رهايى از شك و شبهه در مسائل علمى و احكام فقهى براى
اهل ایمان، جز با از پرده برون آمدن
ولی امر ، روحى فداه، ممكن نيست. بحق
شهر علم، يعنى
حضرت رسول و
باب معصوم آن شهر، يعنى
حضرت امیر (ع) بسبب
ظهور وارث علوم و
معارف، يعنى
حضرت حجت، صلوات الله عليهم، خداوند نارسائى هاى علمى و شك و غم ها را از دلهاى ما بزدايد.
با توجه به اين كه مخالفت با فهم و آراى مشهور جرات مى خواهد و كارى است دشوار و هماهنگى با آنان، بدون داشتن دليل معتبر، دشوار تر از آنجا كه فهم و برداشت از آيات و روايات، آميخته با شك و
شبهه و ترديد است و يقين و قطع به
احکام الهی پيدا كردن، بسيار اندك، راه نجات، تنها در نگهداشت دقيق احتياط است؛ و از اين روى، محقق، به احتياط بسيار سفارش مى كند.
۱ . « و اما الموصى به الذى اوصى به دائما فهو الاحتياط مهما امكن و عدم ترك قول ضعيف نادر و لا ترك رواية ضعيفة فى شيئى من الاعمال و الافعال فلاتنسى»
سفارش هميشگى من اين است كه تا جايى كه امكان دارد، به گونه كامل احتياط نگهداشته شود، و حتى
عمل به راى سست، و
روایت ضعیف نيز ترك نشود.
۲ . « و مع ذلك ينبغى الاحتياط التام فان الطريق صعب .
فكذا فى جميع الابواب مهما امكن سيما فى هذا الزمان»
با همه تحقيق و دقتى كه به عمل آمد، شايسته است به گونه كامل احتياط رعايت شود؛ زيرا راه رسيدن به حكم الهى دشوار است و همچنين در سراسر باب هاى فقه، تا، جايى كه امكان دارد، به ويژه اين زمان كه باب علم واقعى بسته است و
امام زمان (ع) از ديده ها نهان، احتياط به گونه كامل رعايت شود.
۳ . پس از آنكه بر خلاف نظر مشهور فقيهان، حكم به پاكى
خمر مى دهد و دليل هاى آن را بر مى شمرد، مى نويسد:
« فافهم و الاحتياط لا ينبغى تركه»
در آنچه بيان كرديم، درنگ و دقت شود و احتياط، تا جايى كه امكان دارد، ترك نشود.
۴ . « و احتط مهما امكن فان الامر صعب و لا يمكن القول بكلية شيئى»
تا جايى كه امكان دارد، احتياط شود؛ زيرا اظهار نظر قطعى، كار دشوارى است و به طور كلى و صد در صد فتوا به چيزى دادن امكان ندارد.
۶ . « و لابد من الاحتياط مهما امكن، فان الدهر خال عن العالم. و الاخذ من مرد الكتب، من غير سماء عن العلماء و العمل به مع قلة البضاعة و الاحتمال فى الكلام و سوء الفهم و العمل به خصوصا لغير الفاهم، مشكل.
و الله دليل للمتحيرين و قابل لعذر المضطرين و المعذورين»
بايستى تاجايى كه امكان دارد، احتياط شود؛ زيرا روزگار ( غيبت ) از وجود عالم به واقع احكام الهى، خالى است و استفاده از كتاب ها، بدون شنيدن از عالمان آشناى به دانش ها و
معارف و احكام الهى و عمل برابر برداشت ها، با اندك بودن سرمايه علمى و با احتمال خلاف واقع دادن و با احتمال برداشت اشتباه، به ويژه براى كسى كه داراى فهم درست نيست، كارى دشوار است.
خداوند راهنماى حيرت زدگان و پذيراى عذر گرفتاران و اشخاص داراى عذر است .
در سراسر كتاب مجمع الفائده، روش محقق اردبيلى اين است كه پس از دقت هاى كافى در مقام اجتهاد و بررسى و تحقيق هاى علمى، رجالى، حديثى، اصولى و فقهي، به ويژه در مواردى كه با نظر مشهور مخالف است، در پايان به احتياط، كه مراد احتياط عملى است، سفارش مى كند و اين بهترين روش و سالم ترين راه، براى به اشتباه نيفتادن و نگهداشتن خود از لغزش هاست.
۷ . « ولكن ظنى لا يغنى من العلم شيئا فعليك طلب الحق و الاحتياط ما استطعت»
آنچه بيان شد، نهايت درجه تلاش و برداشت من است و باور و برداشت من، كسى را از علم بى نياز نمى كند، بنابراين، بر شما باد به حق جويى و تفكر تمام و همه جانبه و احتياط در عمل، به هر اندازه اى كه توان داريد.
از امتياز هاى محقق اردبيلى هدايت كردن فقه بر مدار
روایات است. وى، يك دوره روايات مربوط به
فروع را در مجمع الفائده، در لابه لاى مباحث فقهى و اصولى پياده كرده است. استوارى فقه و اجتهاد بر اساس روايات، به روشى كه در مجمع الفائده تنظيم شده، به اين شكل و گسترش، شايد در تاريخ فقه بى سابقه باشد.
در كتاب هاى استدلالى فقه، از نزديك به عصر محقق اردبيلى تا به زمان هاى دور، در كتاب هاى فقهى مانند:
جامع المقاصد،
مسالک و
روض الجنان،
غایة المرام،
دروس،
تذکره، منتهى:
سرائر، و
مبسوط خلاف و ... از طرح و بررسى روايات به آن گونه محقق اردبيلى آورده كه در برگيرنده بررسى رجال حديث
فقه الحدیث، دلالت، ظهور،
تعارض و علاج و بر طرف آن، آن گونه كه در مجمع الفائده مطرح شد اثرى نيست.
هم روزگار او، انديشه ور مشهور،
شیخ بهائی در كتاب
حبل المتین، با روشى خاص، روايات مربوط به هر باب و فرع فقهى را مطرح و مورد استدلال و استفاده قرار داده است؛
اما تا پيش از روزگار محقق اردبيلى،
فقه روایی، به شيوه اى كه در مجمع الفائده، مطرح شد مطرح نبوده است.
طرح و بررسى روايات، در ضمن هر يك از باب ها و فرع هاى فقهى، با اين شكل گسترده و با اين روش نو، تا آن جا كه ما بررسى كرده ايم، از نو آورى هاى محقق اردبيلى است و او در اين جهت، بحق گشاينده و پيشتاز است.
پس از روزگار اردبيلى و پس از نگارش مجمع الفائده، استفاده از روايات و تكيه بر فقه به روش روايى در كتاب هاى فقهى و مباحث اجتهادى رواج پيدا كرده، يا به شيوه اجتهادى و اصولى، كه روش فقهى محقق اردبيلى است، همان گونه كه در جواهر، تا حدودى و مباحث
میرزای شیرازی و در مدارك و
معالم و رياض و مانند آن ها مطرح شده و يا به روش
اخباری كه
شیخ یوسف بحرانی در حدائق، پى گرفته است.
در هر حال، روايى كردن فقه و جريان يافتن روايات در مباحث فقهى و اجتهادى، خواه به سبك اصولى يا به سبك اخبارى، آن هم به گونه گسترده، آغاز گرش، محقق اردبيلى بوده و ديگران از وى پيروى كرده اند.
آثار و بركات فكرى، فقهى، رجالى، روايى، معنوى و
تربیتی اين روش فقهى، بر كسى پوشيده نيست.
خوشبختانه امروزه در بيشتر حوزه هاى فقهى ما، فقه و فتوا بر محور روايات با بحث و بررسى هاى دقيق و جدى، دور مى زند و استادان درحوزه
تدریس خارج فقه، براى ارائه مباحث استدلالى فقه، كتاب
وسائل الشیعه و ديگر كتاب هاى معتبر روايى را به همراه دارند و گويا متن و محور درس و بحث
حدیث و روايات است.
به اميد روزى كه
فقیه و
مجتهد توانائى، چونان محقق اردبيلى، بابى ديگر بر روى مباحث اجتهادى بگشايد و فصل جديد را در فقه به وجود آورد و جايگاه آن دسته از آيات قرآنى را كه تماس جدى با فقه دارند، در فقه تثبيت كند، تا همانند روايات، با دقت ها، فقه و بررسى ها و برخورد آرا، از روى حقايق
قرآن عزيز، هر چه بيشتر و بهتر پرده بردارى شود.
روش فقاهى و سبك اجتهادى محقق اردبيلى به خوبى نشان مى دهد كه او فقه را دانش
زندگی و تئورى زندگى انسان از
گهواره تا
گور مى داند. در مقام استنباط و
استظهار از
نصوص و
متون دينى، شيوه ايى بسيار متعادل و عرفى دارد كه هماهنگ با نياز هاى زندگى و سازگار با واقعيت هاست. چنان
دین را
تفسیر و احكام شريعت را شرح مى دهد كه هيچ گونه برخوردى با زندگى نداشته باشد. احكام شرعى را از عبادت ها تا داد و ستد ها و از سياست ها ، تا ... چنان معنى مى كند كه دست و پا گير و مزاحم فعاليت ها و پيشرفت هاى دنياى
بشر در زاويه هاى گوناگون، فكرى، فرهنگى، اجتماعى،
اقتصادی ، هنرى و ... نباشد.
با نظر به روح كلى دين ، به اجتهاد در جزئى ها مى پردازد .
در حقيقت ، او ، دين را در همه زاويه هاى آن مى بيند و روح دين را درك كرده و فقاهت و اجتهاد خود بر آن پايه استوار مى سازد . تنها فقه را در محور فرد و افراد نمى بيند . به فقه روح جمعى ، اجتماعى ، عملى و كلى مى دهد . در اين رابطه ، توجه فراگير او به اصل يا قاعده يا مبناى آسان گيرى شرعى و آسانى دينى و در خور اهميت است .
وى، بر اساس دليل هائي، چون:
« يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر »
ما جعل الله عليكم فى الدين من حرج . لا يكلف الله نفسا الا وسعها »
يا :
« بعثت بالشريعة السهلة السمعة »
باور دارد كه
اسلام، دين آسمانى، دين زندگى، دين اجتماعى است و دين پيشرفت و
سعادت است.
با چنگ زدن به اصل آسان گيرى شريعت و آسانى و روانى دين، بسيارى از احكام دشوار و آراى دست و پا گير را كه دليل قاطعى ندارند، بلكه تنها اجتهاد ها و استنباط هاى از روى گمان و احتياط هاى فقهى اند، به بوته
نقد و بررسى مى نهد.
۱. مرحوم اردبيلى بر خلاف مذهب مشهور فقها ، بر اين باور است كه اصل اولى در
گوشت و پوست هاى مورد شك كه روشن نيست آيا از
حیوان حلال گوشت تهيه شده اند، يا
حرام گوشت؟ آيا
ذبح شرعى شده اند يا ميته اند. حتى در صورتى كه هيچ گونه نشانه شرعى مانند
بازار مسلمانان و مانند آن نيز وجود نداشته باشد، پاك و حلالند و به دليل هاى مانند: (
اصالة الطهاره اصالة الاباحة اصالة الجواز،
اصالة البرائة ) و نيز آيه ها و روايت هايى كه دلالت بر پاكى و حلالى چيز ها مى كنند، تمسك جسته است. از جمله دليل هاى او بر حكم به واجب نبودن دورى گزيدن از چنين گوشت و پوست هائى، تمسك به آسان گيرى شرعى و آسان بودن دين است كه مى نويسد:
« و لو لا ذلك لا شكل الامر، اذ لم يعلم كون اكثر الثياب المعمولة و الفراء و السقرلاط و ما عمل لغمد السيف و السكين كذلك الا ان يكتفى بالظن ، و هو ايضا مشكل ، لعدم حصوله بالنسبة الى اكثير من الناس فينبغى الجواز ما لم يعلم او يظن ظنا غالبيا .»
اگر اصل اولى در گوشت و پوست هايى كه شك در پاكى، نجسى، حلالى و حرامى آن ها داريم، پاك و
حلال و جايز بودن استفاده نباشد، كار بر
مردم دشوار و زندگى دچار اشكال مى شود؛ زيرا بيشتر لباس هاى
پوستی و پوستين هايى كه دوخته مى شود و آنچه به عنوان
غلاف شمشیر و
چاقو ساخته مى شود و به بازار ها
عرضه مى شود، هيچ كدام از اينها معلوم نيست كه آيا از
پوست حيوان حلال گوشت ساخته شده يا حرام گوشت، آيا ذبح و
تذکیه شرعى انجام شده، يا انجام نشده است. اگر حكم به واجب بودن دورى گزيدن از اين گونه
لباس،
پوستین و لوازم زندگى بشود، مردم در زندگى دچار تنگنا خواهند شد.
و احتمال اين كه گمان و اطمينان به پاكى اينها پيدا مى شود، احتمال بسيار ضعيفى است و غير در خور پذيرش؛ زيرا روشن است كه بيشتر مردم مصرف كننده اين گونه كالاها، چنين اطمينانى به پاكى آن ها ندارند.
بنابراين، حكم شرعى اين است كه اين گونه كالا ها، محكوم به پاكى و جايز بودن استفاده باشند، مگر آن كه
علم و يا اطمينان به
نجس بودن به دست آيد.
مى بينيد كه چگونه در اين فتوا و نظر فقهى، به مساله زندگى توجه شده و روح جمعى و اجتماعى در فتوا، لحاظ شده است در حالى كه امكان دارد فقيهى اگر چنين بينش و گرايش اجتماعى نداشته باشد، بگويد: اگر دورى گزيدن از اين همه كالا هاى وارداتى، براى مردم دشوار است، مهم نيست بايد استفاده نكنند.
۲ . در بحث از
عدالت امام جمعه و جماعت، با اين كه عقيده اش اين است كه درباره شخص ناشناخته به استناد:
اصالة العدالة،
اصالة عدم الفسق، نمى شود حكم به عدالت كرد، زيرا عدالت، امر وجودى است و بستگى دارد به يك سلسله امور وجودى كه بايد
احراز شود، تا حكم به عدالت شود و به استناد ظاهر حال
مسلمان كه ان شاء الله
فسقی از او سر نزده و مانند آن، نمى شود حكم به عدالت كرد، زيرا با آنچه از بيشتر مسلمانان ديده مى شود، ديگر چنين ظهورى، بر ظهورش باقى نمى ماند، بنابراين، به استناد: اصالة العدالة، اصالة عدم الفسق، ظاهر حال مسلمان و ... نمى توان حكم به عدالت شخص ناشناخته كرد، بلكه بايد تحقيق و بررسى كرد و بر اثر رفت و آمد، نشست و برخاست، در
سفر و در غير سفر، يا پرسش از اشخاص آگاه، يقين به عدالت پيدا كرد و آن گاه آثار عدالت را بار كرد.
اما با توجه به اين كه اگر بنا باشد براى علم به عدالت اشخاص، تحقيق پرس و جو و كند و كاو انجام بگيرد، امكان دارد، مشكلاتى به بار آيد و دقت هاى بيش از حد دست و پاگير و سبب از هم گسستگى در كارهاى اجتماعى مردم باشد، مى نويسد: بايد توجه داشت در علم به عدالت، پرس و جو و بررسى و دقت هاى زياد كه سبب زحمت و اشكال است، خلاف آسان گيرى شرعى و آسانى دينى است لازم نيست:
« ولكن لا ينبغى التفتيش كثيرا و لا دقة ، بل الاكتفاء بما قلنا - من الاعتماد على من يوثق بدينه و امانته - لظهور الاكتفاء بمثله من عمل الطائفة و التداول بينهم ... فانه على ما يظهر لى ليس الامر صعبا . و الشريعة السهلة دالة عليه مع توقف الامور الكثيرة على العدالة و الثواب العظيم و قدمر ، فلا ينبغى حملها بحيث لا يوجد او يندر ، اوفوت هذه السعادة عن هذه الطائفة الناجية (۶۶) »
سزاوار نيست كه در امر عدالت بررسى و كند و كاو و دقت بيش از اندازه كرد، بلكه در علم به عدالت اطمينان به
دین داری و
امانتداری شخص بسنده مى كند، چنانكه روش عملى
شیعه هم در طول
تاریخ، اين گونه بوده است و به عقيده من، امر عدالت اين اندازه دشوار و پيچيده نيست و خواست شريعت آسان اسلام هم همين است. افزون بر اين كه خواست شريعت و سيره عملى شيعه آسان گيرى است. جريان بسيارى از امور در
جامعه، بستگى بر عدالت اشخاص است، مانند: داورى،
امامت، شهادت و ... اگر بنا باشد در حكم به عدالت چنان سخت گيرى شود كه افراد
عادل يا وجود نداشته باشند، يا اندك و نادر باشند، بسيارى از امور اجتماعى دچار از هم گسيختگى مى شود و ارزش هائى چون شركت در جمعه و جماعت از دست مردم گرفته مى شود.
بنابراين، بايد حكم به عدالت روى جريان عادى به گونه شناخته شده و ميانه باشد، تا هيچ گونه زحمت و دشوارى و از هم گسيختگى و اشكالى در زندگى پديد نيايد.
۳ . در مورد شخصى كه در
بیابانی واقع شده و
آب براى
وضوء در اختيار ندارد و واجب است به جست و جوى آب حركت كند، مى نويسد: از هيچ جاى قرآن و همچنين از هيچ جاى حديث، استفاده نمى شود كه در
زمین هموار، به اندازه پرتاب يك
تیر و در زمين
کوهستانی و با فراز و نشيب، به اندازه پرتاب دو تير، بايد در چهار سويى كه احتمال وجود آب داده مى شود، حركت كرد، تا بحث شود كه اندازه پرتاب يك تير چقدر است؟ با كدام
کمان و با كدام
تیر انداز و ... بلكه بجويد تا اطمينان عرفى برايش حاصل شود كه در اطرافش آبى وجود ندارد.
« و قد استدل بقولة تعالى : فلم تجدوا ماء على طلب الماء غلدة سهم فى الحزنة و غلوتين فى السهلة . و لالة عليه فيها و لا فى الخبر . و الاصل ينفيه . نعم ينبغى الطلب حتى يتحقق عدم الماء عنده عرفا مثل رحله و حواليه مع ان مع الاحتمال . فتامل . »
۳ . در مورد پاره اى از دقت هايى كه بعض از
دینداران و به تعبير خود محقق اردبيلى، بعضى از
طلبه ها در اعمال
حج، انجام مى دهند، بر اين نظر است كه اين ها خلاف احتياط و سبب سستى در
مذهب و دشوارى و زحمت بى فايده و به پيدايش بدعت هايى مى انجامد كه لازم است از اين روش دورى گزيد.
از جمله در مورد آغاز و پايان
طواف به
حجر الاسود مى نويسد:
« انه مع الضرر العظيم فى فعله و المشقة من المخالفين و ترك التقية - غير معقول بل يحتمل عدم الجواز و الصحة .»
اعمال اين وقت ها در طواف كه حتما از حجر الاسود برابر حقيقى او شروع شود و به همان نقطه حقيقى پايان پذيرد، افزون بر اين كه زيان آور است و از سوى مخالفان زحمت و رنج به وجود مى آيد و ناسازگار با
تقیه است، كار خردمندانه اى نيست، بلكه احتمال دارد چنين عملى، از نظر
حرام و اين گونه طواف
باطل باشد.
يادآورى: در مورد اين گونه دقت هاى خارج از اندازه معمول و شناخته شده، صاحب جواهر مى نويسد:
« بعض كارهايى در نماز انجام مى دهند و حركت هايى نشان مى دهند كه به حركت هاى يك
دیوانه بيشتر همانندى دارد، تا به انجام
عبادت از سوى انسانى خردمند »
يا مى نويسد :
« پاره اى از فتواها، سخت گيرانه است كه به بدترين
شکنجه ها هماننديشان بيشتر است، از يك برنامه
عبادی و تربيتى. »
امام خمینی، در چندين مورد از كتاب
مناسک حج مى نويسند:
« پاره اى از كارها كه بعضى از نادانان انجام مى دهند و سبب سستى مذهب و انگشت نما شدن شيعه است، نبايد انجام بگيرد. »
و احتمال دارد مراد محقق اردبيلى نيز از اين عبارت: « بل يحتمل عدم الجواز و الصحة » همين مسائل باشد .
در هر حال، آنچه را كه دست پاگير است، از اسلام و فقه نمى داند.
۴ . در مورد ديگرى مى نويسد:
« و اظن ان احداث مثل هذه الاحتمالات توجب الوسواس و تضيع الاوقات ... و راينا كثيرا من الطلبة يفعل ذلك للاحتياط للخروج عن هذا الاحتمال . و يمكن وقوع الناس فى البدعة»
پديد آوردن اين گونه احتمال ها در بحث هاى فقهى ، سبب گرفتارى مردم به وسواسى گرى و سبب تباه شدن عمر است و من ديده ام بسيارى از طلبه ها را كه چنين مى كنند ، تا به گمان خود ، احتياط را نگهداشته باشند ، لكن امكان دارد اين گونه احتياط ها سبب گرفتار كردن عامه مردم در بدعت ها باشد و در نتيجه چنين وسوسه ها و دغدغه هاى فقهى ، بدعت آفرين و ممنوع است .
۵ . « و لعل السكوت ، عن ابداء مثل هذه الوقايق و ترك كتابته فى الكتب اولى ، لانه ينجر للمبتدين الى الوسواس فيؤل الى ترك الالتزام و الاستلام المرغوبين للاخبار الكثيرة. »
كوتاه سخن، محقق اردبيلى تلاشش اين است كه فقه را در قالب در خور پذيرش اجرا و هماهنگ با واقعيت هاى خارجى و سازگار با زندگى و سازوار با
روح جمعی و به دور از فتاوا و آراى خشك، دست و پاگير و مزاحم زندگى ارائه دهد، تا فقه در عرصه زندگى در خور پياده شدن، كار آمد و پاسخ گو به نياز ها و كاربرى داشته باشد. روشن است كه اين روش، با به كار بردن دقت هاى اصولى و فنى و با نگهداشت دقيق معيار هاى اجتهادى و به كار گيرى معيار هاى اسلامى است، بدون اندكى برگشت از اصول و قاعده اين مبناى فكرى و پايه فقهى محقق اردبيلى است، كه توجه به اصل آسانى و آسان گيرى دينى است و سرچشمه گرفته از روح كلى گرايى و جامع نگرى او و فقه را
قانون زندگى دانستن است. اين نگرش، در بسيارى از فتاوا و انديشه هاى فقهى او، تاثير چشم گيرى گذاشته است، تا بدان جا كه تصريح مى كند: در
اصول دین نيز آن شناخت جامع و يقينى استدلالى شرط تحقق اسلام و صدق
ایمان نيست، اگر چه به عنوان ديگرى امكان دارد واجب باشد، ولى براى تحقق اسلام و ايمان واجب نيست، بلكه اعتقاد و يقين اجمالى، گرچه از راه
تقلید از
پدر و
مادر باشد، بسنده مى كند و در غير اين صورت، زندگى مردمان، دچار از هم گسيختگى و اشكال مى شود .
از ويژگى هاى محقق اردبيلى،
شبهه افكندن در بسيارى از مسائل فرع هاى فقهى است و حتى مباحث اساسى و كلى اجتهاد كه تا روزگار او مورد پذيرش فقيهان بوده است. پس از به كار بردن دقت هاى فراوان علمى و تحقيق و بررسى فراگير فقهى، اصولى و رجالى، براى نخستين بار، آنچه را كه مورد پذيرش پيشينيان بوده، مورداشكال و مناقشه قرار مى دهد و سرانجام نظر مى دهد اشكال و شبهه، حل ناشده و مانده و مساله از مسائل دشوار فن فقه است و بدون اظهار نظر قطعى، مساله را همراه با شك و شبهه مى گذارد و مى گذرد و باب بحث گفت و گو را هيچ نمى بندد و حرف آخر را نمى زند، تا ديگران درباره مساله به
اندیشه بنشينند، شايد انان به جائى برسند . از اين روى، بايد گفت: او، به راستى گشاينده باب اجتهاد و فقاهت در بسيارى از مسائل است و نه پايان دهنده آن همواره اين مطلب پرسش برايم مطرح بوده است كه چرا و چگونه، در ميان فقيهان پيشين، پاره اى از گفت و گو ها و مسائل، تنها به سه گونه مطرح مى شده اند: ثابت كردن، رد كردن و
توقف.
اما در ميان پسينيان، باب توقف بسته است و مسائل به دو گونه مطرح مى شوند: پذيرفتن و نپذيرفتن. گونه سوم ( توقف و لا ادرى ) ديگر مطرح نيست.
البته روشن است كه در مقام عمل و نيز فتوا، براى بر طرف كردن سرگردانى از مقلدان، در واقع ممكن است جايى براى توقف و لا ادرى نباشد، زيرا بر فرض تمام نبودن مساله از نظر دليل هاى اجتهادى به خاطر خدشه در اصل صدور، بسته شدن ظهور، يا ناسازگارى و بر طرف شدن آن، نوبت به دليل هاى فقهى و اصول عملى مى رسد و سرانجام، فقيه با تمسك به اصول عمليه، وظيفه خود و مقلدانش را در مقام عمل تعيين و در نتيجه، سرگردانى را بر طرف مى سازد.
ولكن سخن بر سر اين است كه از نظر مباحث نظرى و استدلالى در مقام استفاده از دليل هاى اجتهادى در ميان پيشينيان، بابى به نام توقف و لا ادرى باز و در نتيجه پاره اى از مسائل به سه گونه مطرح مى شدند، اما در روزگار ما و نزديك به
عصر ما، اين باب بسته و مسائل به دو گونه بيشتر مطرح نمى شوند: پذيرفتن و نپذيرفتن. در نوشته ها و حوزه هاى دروس عالى فقه و اصول، امروزه كم تر
استادی در
درس و بحثى است كه در مقام استدلال به دليل هاى اجتهادى، توقف كند و در نتيجه به شبهه و اشكال اعتراف كند و بگويد من در اين مساله متوقف در ترديدم.
اگر چه غرض بيان اختلاف روش ها و تفاوت سبك هاى اجتهادى است، نه اشكال به فقيهان و ...
ليكن نبايد ترديد ها و شبهه افكن ها و توقف هاى علمى و فقهى فقيهان بزرگ را ناشى از ضعف و كوتاه فكرى آنان دانست، بلكه اين گونه شبهه ها از سوى اين بزرگان در بر دارنده دقيقه هاى و توقف فقيه و مجتهد بزرگى چونان اردبيلى در يك مساله و بيان اين نكته كه اين مساله از مسائل پيچيده و دشوار فن فقه است، با همه آن دقت نظر ها، موجب كند و كاو و تلاش بيشتر اهل دقت و تحقيق، درباره آن مساله و حل آن دشوارى است. اينك براى نمونه به چند مورد اشاره مى شود كه در گذشته نيز، در ضمن بعضى از بحث ها نقل شد:
۱ . « و المساله مشكلة، و الدليل قاصى، و التقليد مشكل، و الاعتماد على ظنى اشكل، و الى الله الشكوى من قلة الفهم، و نقص الآلة، و عدم المعلم فى العلوم الدينية . »
۲ . پس از بحث و بررسى دراز دامنى درباره پاكى و نجسى آب به كار برده شده، مى نويسد:
« و الحاصل ان مسالة المستعمل و العصر من مشكلات السنن يفتح الله على حله »
۳ . پس از تحقيق دقيق درباره حكم داد و ستد، به هنگام
اذان ظهر روز جمعه: ( بيع عند النداء ) مى نويسد:
« فتامل فيه، فانك علمت ترددى فى اكثر المسائل، الله الموفق للحق من دون الشبهة و مزيل الشكوك و الشبهة »
در مطلب دقت بيشترى شود، زيرا مى دانى كه من در بيشتر مسائل دچار ترديد و شكم، خداوند توفيق دهنده براى رسيدن به حق ناب و بى آميخته از شبهه و اشكال و از بين برنده شك و شبهه است.
۴ . پس از ارائه يك بحث طولانى درباره معناى اين عبارت در كتاب
اقرار كه اگر كسى بگويد:
« له الف الا درهما »
مى نويسد :
« هذا غاية ما امكننى . نسال الله التوفيق على حل المشكلات و المشتبهات انه ولى التوفيق . »
اين، تمام تلاشى است كه براى روشن كردن اين عبارت، به كار گرفتم ( لكن، مطلب برايم روشن نشد ) از خداوند توفيق بر حل دشوارى ها و شبهه ها مى طلبم، همانا او ولى توفيق است .
در حقيقت، دعا مى كند و
کرنش و نياز به پيشگاه
پروردگار مى برد، تا خداوند، دشوارى هاى فكرى، علمى و فقهى را بر او بگشايد .
در موارد زيادى، پس از رو به رو شدن با اشكال علمى، از خداوند مى خواهد كه گره هاى فكريش را بگشايد. صاحب جواهر، در رابطه با اين اشكال مجمع الفائده، چنين اظهار نظر مى كند:
« و لقد اطنب الاردبيلى و تبعه بعض من تاخر عنه فى ايراد الاشكال المزبور على كلام الاصحاب و لم يطمئن بمخلص منه .»
اردبيلى و بعضى از پيروان او در رابطه با اشكال ياد شده بر كلام فقيهان، بحث را به درازا كشانده اند ولكن در پايان، اطمينان به حل اشكال پيدا نكرده اند.
آن گاه مى نويسد:
« ولكنه قد سال الله تعالى التوفيق لحل المشكلات وقداستجاب دعائه بما عرفت . بل من جميع ما ذكرنا تعرف الحال فى باقى ما اورده من الاشكالات على الاصحاب و الحمد لله الذى رزقا ما اطمانت به انفسنا و ان قصرت عنه ازهان جملة من المتفقهة و الله الهادى»
اگر چه اردبيلى، موفق به حل مشكل نشده، لكن از خداوند خواسته است، تا او را بر حل دشوارى ها توفيق دهد و بى گمان خداوند، دعاى او را بر آورد، به آنچه من بيان كردم.
از آنچه گفتيم، حال ديگر اشكال هاى او بر اصحاب نيز، روشن مى شود. سپاس خدايى را كه به توفيق او و به حل دشوارى ها اطمينان پيدا كرديم كه فهم ديگران از حل آن ها كوتاه است. خداوند هدايت گر است.
۵ . در پايان يك بحث استدلالى درباره حكم نماز جمعه در روزگار غيبت مى نويسد:
« و بالجمله، الخلاص من الشكوك و الشبهة للمومنين مما لا يمكن الا بظهور ولى الامر و الناطق بالحق اليقين و اما من دونه فالامر صعب كثيرا.
الله يفرج عنا الهموم و رفع الشكوك و الغموم بحث مدينة العلوم و بابها المعصوم بظهور وارث الحكم و العلوم ... و اظنهااعظم بالنسبة الى من القتل. فانى ما افهم مسالة خالية عن شيئى من الشبهات الا قليلة من الكثيرات»
ببين تفاوت ره از كجا تا به كجاست. صاحب جواهر با سرور و شادمانى عملى به
شکر و
ثنای خدا مى پردازد كه آنچه را ديگران فكر و فهمشان از دريافت آن ناتوان است او به آن اطمينان پيدا كرده است.
محقق اردبيلى اظهار مى كند:
« هيچ مساله اى را كه بى شك و شبهه باشد، نفهميدم مگر شمار بسيار اندكى از بسيار را . »
از ديگر ويژگى هاى محقق اردبيلى در مباحث استدلالى و اجتهادى آن است كه بسيارى از مطالب و مسائل مسلم و پذيرفته شده فقهى را پس از تحقيق و بررسى هاى دقيق و فنى بر اساس معيار ها و قواعد شناخته شده، اصولى و اجتهادى، مورد مناقشه و
درنگ ( تامل ) قرار مى دهد.
تا آن جا كه ما در اين باره كند و كاو كرده ايم، تا پيش از روزگار محقق اردبيلى، مناقشه و درنگى در مباحث و مسائل فقهى، به اين گستردگى رائج و معمول نبوده است.
و شايد براى نخستين بار به ويژه به گونه گسترده، محقق اردبيلى باب درنگ در فقه و مسائل فقهى را باز كرد و پس از عصر ايشان، باب درنگ ها در فقه باز شد، تا آن جا كه صاحب رياض، آن قدر درنگ هاى فقهى مطرح كرد كه بعضى از علما بر درنگ هاى رياض، شرح نوشتند و پس از رياض، در سراسر كتاب جواهر، در نقد و ايراد ها، فتامل، فتدبر، فافهم و مانند آن فراوان به چشم مى خورد و همچنين در دو اثر شيخ اعظم انصارى،
مکاسب و
رسائل، بسيارى از مطالب و
مبانی، مورد درنگ و مناقشه قرار گرفته و بعضى بر درنگ هاى شيخ انصارى در مكاسب، شرح نوشته اند.
درنگ ها، نشانگر دو جهت با اهميت هستند:
۱ . دغدغه و قرار نگرفتن
ذهن و پويايى و قدرت فكر را مى رساند. كسى كه فكر پويا و ذهن و قاد و فهم سرشار ندارد، زود آرام مى گيرد و مسائل را پس از اندكى بررسى، به طور مسلم مى پذيرد، اما كسى كه قدرت فكر و پويايى ذهن دارد، براى وى كم تر و دير تر قرار و آرام علمى مى گيرد.
كسى كه به سرعت به مطلبى مى رسد و زود اطمينان و بلكه قطع به مطلب مى يابد، داراى فكر و ذهنى محدود است.
۲ . باب بحث و گفت و گو باز باشد، تا ديگران بيشتر بينديشند و كار را تمام شده و بحث را پايان پذيرفته ندانند كه هيچ به فكر اشكال و ايراد نيفتند.
از اين جهت نيز، همانند جهت هاى ديگر، محقق اردبيلى، فقيه گشاينده اى است كه باب برخورد آرا و بحث و گفت و گو.ى علمى را بر روى افكار را گشوده است.
اگر چه از اين شيوه اجتهادى و روش فقهى محقق اردبيلى، برخى رنجيده اند و اظهار داشته اند: روش و اجتهاد او نارساست، يا اگر بنا باشد چنين در فقه درنگ و بگو مگوى علمى پرداخت، ديگر فقه باقى نمى ماند! در بخش مستقلى، از اين خرده گيرى ها، پاسخ داده ايم.
حق آن است كه اين فقيه بزرگ با اين گشايش گرى در باب هاى فقهى و با اين دقت هاى علمى در رشد و بالندگى و گسترش و شكوفائى فقه، خدمت بسيار بزرگى به فقه كرده است. فجزاه الله عن الفقه و الفقهاء خير الجزاء.
گشايش باب نو انديشى، دقت نظر در مسائل، ترديد و شبهه در مبانى، درنگ و بگو مگو در آرا ، نقد و رد انديشه ها و سر انجام آغاز يك حركت فقهى جديد ، با باز گشائى راه تحقيق و نقد و بررسى دقيق آراء و مبانى، از جمله ويژگى هاى برجسته فقيه گشايش گر و مجتهد دقيق انديش محقق اردبيلى است .
افزون بر اين كه مطالعه و بررسى انديشه هاى فقهى او، به ويژه مراجعه به مجمع الفائده و زبدة البيان، به روشنى نشانگر آغاز گرى و نو آورى هاى فقهى او در باب هاى گوناگون فقهى است.
فقيهان نام آور و مجتهدان زبردستى چونان استاد مجدد آقا باقر وحيد بهبهانى، صاحب مفتاح الكرامة و به ويژه صاحب جواهر و در مواردى نيز شيخ انصارى، به اين برجستگى محقق اردبيلى تصريح و اعتراف كرده اند.
اين بزرگان به گونه روشن، در آثارشان از محقق اردبيلى به عنوان فقيه گشاينده و آغاز گر يك
نهضت فقهى و صاحب
سبک در اجتهاد و سر انجام داراى مكتب فقهى، ياد كرده اند.
اينان، در ضمن اشاره به گشايش هاى فقهى محقق اردبيلى و نقل و نقد انديشه هاى او، بعضى از آراى دقيق او را ستوده و پذيرفته اند و بعضى را نيز نقد و رد كرده اند. و نسبت به نقد بعضى از آرا و انكار او، تا مرز
نیشخند و
نکوهش پيش رفته اند و حتى در اصل روش اجتهادى او، اشكال كرده اند. اكنون از باب نمونه، به پاره اى از سخنان اين بزرگان، درباره آراى محقق اردبيلى اشاره مى كنيم:
۱ . در بحث از چگونگى
تیمم بدل از وضوء و
غسل كه آيا يك بار دست زدن به خاك و مانند آن بسنده مى كند، يا بايد دو بار باشد؟ آن كه در بدل از وضو، يك بار و در بدل از غسل دو بار؟ پس از آن كه صاحب جواهر، به راى مشهور اشاره و آن را تقويت مى كند در رد بر مخالفت محقق اردبيلى با راى مشهور كه مى نويسد:
۱ . « بل لم يعرف مفت بغيره منهم فى سائر كتبهم الى زمان الاردبيلى و الكاشانى الذين هما اول من فتحا باب المناقشة للاصحاب .
و تبعهما بعض متاخرى المتاخرين كالمجلس فى بحاره و السيد فى مداركه و المحدث البحرانى فى حدائقه و الفاضل المعاصر فى رياضه فاجتزوا بالمرة فى الجميع »
هيچ يك از فقيهان، تا روزگار اردبيلى و كاشانى كه باب گفت و گو در آراى اصحاب را در فقه گشودند، فتوا به بسنده بودن يك بار زدن
دست بر
خاک و مانند آن نداده اند. ( اين دو ) و گروهى از پيروان آنان، مانند مجلسى صاحب بحار، صاحب مدارك، صاحب حدائق و صاحب رياض، فتوا به بسنده بودن يك بار داده اند.
اگر چه صاحب جواهر در اين عبارت ، بر آن بوده كه بر محقق
طعن بزند و اشكال كند، لكن به روشنى اعتراف دارد كه محقق اردبيلى، گشاينده باب مناقشه در سخنان اصحاب و گروهى را نيز به دنبال خويش كشيده است. و روشن است كه كاشانى نيز، از آراى اردبيلى اثر پذيرفته است. پس محقق اردبيلى، برابر اين عبارت جواهر، هم گشاينده است و هم داراى مكتب كه جمعى را به دنبال خود كشيده است.
در بحث از حكم
شبهه محصوره، مانند دو
ظرف آب يا دو لباس يا دو مكان كه يكى به طور قطع، نجس و غصبى و ديگرى پاك و
مباح است و اشتباه شود. مشهور فتوا به واجب بودن دورى از هر دو ظرف و لباس داده اند، اما محقق اردبيلى، قاعده مسلم واجب بودن دورى از
شبهه محصوره با به بوته نقد و بررسى گذاشته و بر آن اشكال وارد كرده است. صاحب جواهر مى نويسد:
۲ . « انا لم نسمع احدا تامل فى هذه القاعدة من اصحابنا ... الى ان ظهر مولانا المقدس الاردبيلى فاظهر الشك كما هى عادته فى كثير من المقامات و تبعه عليه بعض المتاخرين»
ما از هيچ يك از اصحاب نشنيده ايم كه در اين قاعده اشكال و درنگ كرده باشد تا آن گاه كه مولانا مقدس اردبيلى، پا به عرصه فقاهت گذاشت و اين قاعده را زير سوال برد و مورد اشكال قرار داد، چنانكه اشكال و درنگ در بسيارى از باب هاى فقه، روش و شيوه اجتهادى اوست و گروهى از فقهاى پسين نيز در اين روش، از او پيروى كرده اند.
اين سخنان صاحب جواهر در خور دقتند:
نخست آن كه: آغاز گرى يك شيوه خاص فقهى است كه همانا درنگ و گشودن باب گفت و گو در مسائل مسلم پيش فقيهان باشد.
دو آن كه: اين حركت فكرى را يك عادت، يعنى روش مى داند.
سه آن كه: در اين روش، گروهى از پسينيان، از او پيروى كرده اند.
درنگ و گفت و گو در بسيارى از باب هاى فقه و مسائل مورد پذيرش اصحاب در غير كلمات نيز، به محقق اردبيلى نسبت داده شده است، از جمله آقا باقر وحيد بهبهانى مى نويسد:
۳ . « فانه فى غالب المواضع نياقش و يقول كذلك ، فلو صح مناقشاته لم يبق للشرع و الفقه اثر اصلا و لم يوجد حكم شرعى الا فى غاية الندرة . و اين هذا من الدين و الشريعة»
روش ( محقق اردبيلى ) اين است كه در بيشتر باب ها و مسائل فقهى، چنين اشكال و ايراد مى گيرد : ( كه بر فتوا و راى مشهور دليلى نيافتم ) و اگر اين شيوه درست باشد، ديگر اثرى از فقه و شريعت باقى نمى ماند و هيچ حكم شرعى در خور اعتمادى يافت نمى شود، مگر بسيار اندك و اين روش فقهى، چه تناسبى با دين و شريعت دارد؟
در مواردى از
مفتاح الکرامة نيز تصريح شده كه محقق اردبيلى، در بسيارى از مسائل، نخستين فقيهى است كه به مخالفت با جمهور اصحاب و مشهور فقيهان بر خاسته است، از جمله در حكم كسى كه بدون اجتهاد و تقليد نماز بخواند، مى نويسد:
۴ . « ان صلوة المكلف بدون الدليل او التقليد ، باطلة و ان طابق اعتقاده و ايقاعه للواجب المندوب للمطلوب شرعا .
و هذا هو المعروف من مذهب الاماميه لا نعلم فيه مخالفا منهم قبل المولى الاردبيلى و تلميذه السيد المقدس و شذوذ ممن تاخر عنهم»
كسى كه بدون اجتهاد يا
تقلید، نماز بگذارد، نمازش باطل است، اگر چه برابر با واقع باشد، مثلا
نیت واجب كرده و در واقع نيز واجب بوده است. حكم به باطل بودن نماز چنين كسى، فتوا فقهاى شيعه است. تا پيش از مولى اردبيلى و شاگردش، صاحب مدارك و بعضى از پيروان او، هيچ كسى با اين فتوا مخالفت نكرده است.
اينك، بدون ترجمه و توضيح به نقل پاره اى از عبارت هاى جواهر كه دلالت بر اين دارند كه محقق اردبيلى در بسيارى از مباحث، براى نخستين بار اشكال و طرح گفت و گو كرده، باب اشكال بر فقيهان را در فقه گشوده، مى پردازيم.
« و لم تعرف المناقشة فى ذلك بينهم الى زمن الاردبيلى. »
« بل لا اجد فيه خلافا هنا سوى ما ينقل عن الاردبيلى. »
پس از آن كه مى نويسد نجس بودن خمر،
اجماعی شيعه سنى است، مى نويسد:
« فمن العجبى بعد ذلك كله و غير تشكيك الاردبيلى و تلميذه و الخوانسارى فى النجاسة»
در موارد ديگرى نيز تصريح كرده كه اين خرده گيرى ها، براى نخستين بار، در كلمات اردبيلى مطرح شده است:
« ... و لم تعرف المناقشة فى ذلك بينهم الى زمن الاردبيلى. »
« ... بل لا اجد فيه خلافا هنا سوى ما ينقل عن الاردبيلى. »
در مورد كسى كه نماز را با بدن يا در لباس نجس بگذارد، چه از روى فراموشى باشد يا نادانى مى نويسد: بايد نماز را دوباره بگزارد. آن گاه مى نويسد:
« فما اختلج المقدس الاردبيلى - من الشبهة فى المقام خصوصا بالنسبة الى التكليف بالقضاء خارج الوقت ... ليس فى محله »
نسبت به بى اعتنايى به مخالفت هاى صاحب معالم، صاحب مدارك و صاحب ذخيره اظهار مى دارد مخالفت اين گروه، زيانى به تحقق اجماع نمى رساند، زيرا روش اجتهادى اين گروه، به خاطر پيروى از اردبيلى، دچار از هم گسيختگى شده و بدين روى، فراوان با فتاواى مشهور به مخالفت بر مى خيزند.
در اين راستا مى نويسد:
« لا يعتد بخلاف صاحبى المعالم و المدارك و الذخيرة فى امكان تحصيل الاجماع فان عادتهم الخلاف لخلل الطريقة فانهم تبعا لتوقف الاردبيلى خالفوا المشهور »
« لكن لا يخفى عليك ان ذلك كله غير قادح فى تحصيل الاجماع بعد ان علم ان صدور ذلك منهم من اختلال الطريقة .»
« فمن الغريب بعد ذلك كله ميل المقدس الاردبيلى و غيره الى العمل بهما . نان الله ان لا يكون ذلك من اختلال الطريقة »
« و لعله لذلك كله تامل فى وجوب المولات الاردبيلى فيما حكى عنه و ربما تبعه بعض من تاخر عنه .
ولكن و مع ذلك فالخردج عما عليه الاصحاب و ارسلوه ارسال المسلمات بل ربما كان عند بعضهم من الواضحات .
ليس بمستحسن و الله العالم . »
« و ناقشهم الاردبيلى فيه هنا و تبعه جماعة ممن تاخر عنه »
« بل لم اجد من صرح بالفرق بينه و بين العلو بذلك قبل الاردبيلى و تبعه بعض من تاخر عنه . منهم الاستاذ فى كشفه»
و در مورد ديگرى مى نويسد :
« لم اعرف احدا صرح بالصحة - اى صحة الصلاة فيما اذا قدم السورة على الحمد عمدا - قبل الاردبيلى فيما حكى عن مجمعه و بعض اتباعه. »
« فمن العجبى بعد ذلك كله المناقشة من الاردبيلى و اتباعه ... اذهى تشهد على قصور الباع و قلة الاطلاع .»
« فوسوسة المقدس الاردبيلى ... فى غير محلها .»
« لا خلاف فى وجوب اسماع الرد - رد السلام - فى الصلاة . الذى لا اجد فيه خلافه الا من المقدس الاردبيلى . »
« فوسوسة الاردبيلى ... فى غير محلها .»
« و لقد اجاد الاردبيلى فيما حكى عنه من الاستدلال على جواز المفارقة - مفارقة الماموم الامام فى الجماعة - قبل التسليم ، بالاصل ، و كون الجماعة مندوبة ، و لا تجب المندوبة بالشروع عندهم الا الحج بالاجماع . »
« و لقد اجاد الاردبيلى فيما حكى عنه . من انى لا اجد وجها لتردد فى ذلك بعد اطلاق خبر ابى ولاد . »
فانى لم اجد من اثبت جميع احكام المطلق للمتجزى عدما يحكى عن الاردبيلى . »
« فمن الغريب ما عن المقدس الاردبيلى و ظاهر الخراسانى من ان الظاهر عموم ادلة تحريم الغيبة من الكتاب و السنة للمومنين و غيرهم ... و لعل صدور ذلك منه شدة تقدسه و ورعه . »
« فمن الغريب ما وقع للمقدس الاردبيلى و بعض من تاخر عنه من الاطناب فى تصحيح عقد الصبى »
« فما عن الاردبيلى من احتمال بطلان عقد الفضولى مع عدم اجازة امالك ... واضح الفساد بل كانه اجتهاد فى مقابلة النص و لم نعرفه لاحد من اصحابنا »
« فما عن الاردبيلى و تابعه المحدث البحرانى - من الوسوسة فى ذلك ... من الخرافات الخارجة عن مفروض المسالة »
« انا لم نجد من افتى بذلك عدا ما يحكى عن الاردبيلى ، من حرمته الابتاء »
« و من هنا وسوس فيه الاردبيلى بل جزم بعدم جواز بيعه - اى المسك - بعض اتباعه»
« لم نجد من تامل فى ذلك سوى المقدس الاردبيلى.»
و من الغريب ما فى مجمع البرهان . من الحكم باسلام غير المراهق .»
« الاصل فى عدم قبول الشهادة مع التهمة هو الاردبيلى و الرياض اتبعه فى ذلك»
« ما رايت احدا تنبه لما ذكرناه الا الاردبيلى فانه قد ذكر بعضا مه و قال: لا يجوز الشهادة بدون العلم حتى مع اجتماع الثلاثة »
با توجه به عبارت ها و داورى هاى صاحب جواهر درباره آرا و افكار اجتهادى محقق اردبيلى، به خوبى روشن مى شود كه او را صاحب سبك و داراى مكتب فقهى مى داند.
داورى درباره نكته نظر هاى صاحب جواهر، نسبت به روش و انديشه فقهى محقق اردبيلى و بررسى همه زواياى ديدگاه وى مجال ديگرى مى خواهد، اما به گونه فشرده و كوتاه در روش فقهي محقق اردبيلي مورد بحث قرار خواهد گرفت.
(۱) شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام ، دار احياء التراث العربى، بيروت.
(۲) شيخ انصارى، مكاسب، تبريز.
(۳) علامه مجلسى، بحار الانوار، موسسه الوفاء، بيروت.
(۴) مقدس اردبيلي، مجمع الفائده، انتشارات اسلامى، وابسته جامعه مدرسين، قم.
(۵) وحيد بهبهانى، حاشيه بر متاجر مجمع الفائده.
(۶) مقایس الانوار.
(۷) زبدة البیان.
(۸) تاریخ عالم آرای صفوی.
(۹) روضات الجنات.
(۱۰) رسائل الوحید.
(۱۱) حاشیه متاجر مجمع الفائده.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکزدائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «نگاهی به مکتب فقهی محقق اردبیلی»، ج۱، ص۲.