علم رجال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علم رجال، عنوانی برای یکی از شاخههای
علوم حدیث ناظر به بررسی احوال و اوصاف راویان حدیث و بیان اصول و قواعد آن است. از آغاز تدوین علوم اسلامی، ناقدان
حدیث همواره به بررسی احوال راویان مذکور در سلسله اسناد احادیث
پیامبر اکرم و
ائمه (علیهمالسّلام) اهتمام داشتهاند. همچنین علمای شیعه و سنّی آن را وسیلهای در خدمت علم حدیث و
فقه دانسته و در این باب آثار بسیار آفریدهاند.
به طور کلی، در میان
شیعه دست کم دو برداشت از علم رجال رایج است: یکی ناظر است به بیان نام و کنیه و موطن راویان و ارزیابی
وثاقت یا عدم وثاقت آنها (اسماء الرجال)، و دیگری ناظر است به قواعد و ضوابط کلیای که فقیهان و محققان به وسیله آنها احوال و اوصاف راویان را با جزئیات موجود در کتاب های رجالی تطبیق میدهند.
اهل سنّت نیز علم رجال را بر مجموعه آگاهیهایی چون معرفة الصحابه،
جرح و تعدیل، کتابهای تاریخ الرجال محلی و کتابهای اسماء الرجال اطلاق میکنند که به کار شناخت راویان میآید.
ترکیب اضافی «علم الرجال» که در زبان فارسی به صورت علم رجال به کار میرود و در دو سه قرن اخیر در زبان و آثار علمای شیعه تداول بیشتری یافته، متشکل است از دو واژه علم به معنی دانش و شناسایی، و رجال، جمع مکسر رجل، به معنای مرد، و در واقع صورت مختصر ترکیب سه جزئی «علم رجال الحدیث» است که در آن الحدیث حذف و «ال» در الرجال جایگزین آن شده و معنای آن شناسایی راویان حدیث است. در این ترکیب، ذکر رجال از باب غلبه است نه بیان جنسیت و بنابراین شامل زنان راوی نیز میشود.
در زبان و آثار علما در کنار ترکیب علم رجال از ترکیباتی نظیر فن الرجال
به وفور، و گاهی نیز از تعبیر علم رجال الحدیث
(
علی نمازی شاهرودی در عنوان کتاب خود:
مستدرک علم رجال الحدیث) استفاده شده است.
نخستین کاربردهای اصطلاح علم رجال را به ندرت در آثار قرن یازدهم مانند
مشرق الشمسین شیخ بهائی و
نقد الرجال تفرشی و
الوافیة فی اصول الفقه ملاعبداللّه تونی و به وفور در آثار قرن دوازدهم به بعد، یعنی عصر
آقامحمدباقر بهبهانی (متوفی ۱۲۰۵) میتوان یافت. با وجود قدمت این علم نزد اهل سنّت، تعبیر علم الرجال در کتابهای کهن رجالی آنها تا دوره معاصر تعبیری کمکاربرد است
و به نظر میرسد در قرن اخیر در بین ایشان رواج یافته است، و آنان در گذشته برای این علم از تعابیر دیگری مانند جرح و تعدیل، التاریخ، تاریخ رواةالحدیث، الطبقات، طبقات رواةالحدیث و طبقات المحدثین استفاده میکردهاند.
احتمالا تعبیر علم الرجال در دهههای اخیر از آثار شیعه به آثار اهل سنّت راه یافته است. مثلا در عنوان کتابهایی مانند علم الرجال: نشاته و تطوّره من القرن الاول الی نهایةالقرن التاسع (ریاض ۱۴۲۷) اثر
محمد بن مَطَر زَهرانی و علم الرجال: تعریفه و کتبه (دمشق ۱۴۲۷/ ۲۰۰۷) اثر
سید عبدالماجد غوری.
تا حدود دو سه قرن پیش یعنی پیش از قوّت گرفتن جریان اخباری در فقه، گسترش علم رجال آهنگی عادی داشت و به اقتضای تحول دیگر علوم اسلامی، خصوصآ فقه و حدیث، تحول مییافت؛ از اینرو، اصولیان و رجالیان لازم نمیدیدند که آن را علمی مستقل مانند دیگر علوم تلقی و حدود و ثغور آن را مشخص کنند. اما از زمان ظهور و گسترش
اخباریه و تبدیل آن به جریان بزرگ و مهم فقهی در عالم تشیع و مخصوصا تشکیکات منسوب به آنان در باب لزوم و مشروعیت علم رجال، منتقدان آنها و مشخصا اصولیان، یعنی وحید بهبهانی و شاگردان مکتب اصولی او، به دفاع از این علم برخاستند و برای اثبات مشروعیت و بیان اهمیت آن در استنباط احکام، درصدد تعریف و بیان موضوع و نسبت آن با علومی چون
درایة الحدیث و تفاوت آن با
علم تراجم و طبقات و نیز توضیح مبادی و مسائل آن برآمدند و کوشیدند به آن هویتی مستقل همانند دیگر علوم اسلامی ببخشند.
بدینسان گونهای دیگر از تالیفات رجالی پدید آمد که با تکیه بر میراث اصولی، به قاعدهمندکردن و کلیت بخشیدن و دادن هویت نظری به این علم میپرداخت.
در آثار رجالی پرشماری که تالیف آنها تا عصر ما ادامه یافته، سعی شده است ضمن تعریف جامع و مانع علم رجال، موضوع و مسائل و فایده و ضرورت آن بیان شود. اولین گام در این مسیر، تعریف علم رجال بوده و از قرن سیزدهم به بعد تعاریف متعددی برای آن عرضه شده است.
بر اساس یکی از نخستین تعریفها که در نیمه دوم این قرن،
محمدجعفر استرآبادی (متوفی ۱۲۶۳) در
لبّ اللباب فی علم الرجال مطرح کرده، علم رجال علمی است که با آن توانایی شناخت احوال
خبر واحد از جهت صحت و ضعف آن و آنچه در حکم این دو است حاصل میشود و این شناخت خود از رهگذر شناخت سند و اشخاص و اوصاف راویان متن از حیث مدح یا قدح شدن و آنچه در معنای این دو است به دست میآید. همو در کتاب رجالی دیگرش
الایجاز فی علمی الرجال و الدرایة تعریفی تا حدی متفاوت با تعریف پیشین آورده است که با تعریف رجالیان بعد از او مشابهت بسیار دارد و شاید به لحاظ تقدم وی، پایه و اساس تعاریف مؤلفان بعدی شده باشد. او در این اثر
علم رجال را علمی تعریف کرده است که به کمک آن قدرت شناخت احوال راویان، از حیث شخصیت و اوصاف آنان، از لحاظ
مدح و
ذم، حاصل میشود تا از این رهگذر، احوال خبر واحد از جهت صحت و ضعف و آنچه در حکم این دو است شناخته شود.
فاضل دربندی (متوفی ۱۲۸۵) تعریف تفصیلیتری از علم رجال عرضه کرده است. از نظر او
علم رجال علمی است که بهوسیله آن قدرت شناسایی احوال راویان از حیث اتصاف به
عدالت،
وثاقت و ممدوح بودن یا اتصاف به ضعف و مذموم بودن و امثال آنها و نیز توانایی شناخت اصول و ضوابط کلی برای تمیز مشترکات و خالی بودن اسناد از غلط و امثال آنها حاصل میآید.
کجوری شیرازی در تعریفی موجز، علم رجال را علمی دانسته است که به کمک آن شخصیت و اوصاف رجال واقع در
سند حدیث از حیث ممدوح یا مذموم بودن شناخته میشود. تعریف حاج
ملاعلی کنی بیش یا کم شبیه به تعریف کجوری شیرازی است.
رجالیان و اصولیان بعدی تعاریف یادشده را، که باید آنها را اولین گامها در زمینه هویت نظری بخشیدن به علم رجال محسوب کرد، تجمیع و تنقیح کردند. مثلا
علیاری تبریزی (متوفی ۱۳۲۷) در
بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال،
بارفروشی (متوفی ۱۳۴۵) در
نتیجة المقال و
مامقانی (متوفی ۱۳۵۱) در
الفوائد الرجالیة من تنقیح المقال به تفصیل، تعاریف عرضه شده از این علم تا زمان خود را نقل و بررسی کرده و از میان آنها تعریفی را برگزیده و صحیح دانستهاند.
در عصر ما نیز رجالیانی مانند
محسنی،
سبحانی،
فضلی و
سیفی تعریفهایی کمابیش شبیه به هم مطرح کردهاند که متکی به همان میراث دو سه قرن اخیر است.
براساس مجموع تعاریف پیشگفته میتوان علم رجال را علمی دانست که وثاقت، قدح یا ضعف راویان سلسله سند حدیث را از حیث دخالت آنها در اعتبار سند حدیث بررسی میکند.
از مجموع این تعاریف همچنین میتوان دریافت که این علم از دو جهت در پی بررسی احوال راویان است: یکی، برای تشخیص و تعیین هویت راوی، یعنی اسم و رسم و نسب و لقب او و امثال آنها؛ و دیگر، احراز اوصافی که در قبول یا رد خبر آنها تاثیر دارد، یعنی احراز عدالت و وثاقت، یا اثبات
فسق و ضعف و مهمل یا مجهول بودن.
گام دیگر در هویتِ نظری دادن به علم رجال، تعیین موضوع آن بود. رجالیان از موضوع این علم با تعابیر مختلف سخن گفتهاند، از جمله اینکه موضوع آن را راوی سلسله اخبار نقل شده از
پیامبر اکرم و
ائمه (علیهمالسلام) به اعتبار وثاقت، ضعف و امثال آنها دانستهاند.
تعیین و توضیح موضوع علم رجال به رجالیان مجالی داد برای مداقههای منطقی در جهتِ بخشیدن هویت علمی مستقل به آن
اما محققان معاصر که شاید چنین مداقههایی را ثمربخش نمیدانند، به ندرت وارد چنین بحثهایی شده و به موضوع این علم به اختصار اشاره کردهاند.
قدما در هویتبخشی به علم رجال به بیان مسائل آن توجه نداشتهاند، اما بعضی از رجالیان معاصر به آن پرداختهاند. مثلا سبحانی
و سیفی،
مسائل علم رجال را علم به احوال اشخاص از حیث وثاقت و نظایر آن دانستهاند.
یکی از بحثهایی که درباره علم رجال در تحقیقات رجالی متاخر آمده و در روشن شدن ماهیت آن بسیار راهگشا بوده بحث از تفاوت علم رجال با علومی است مانند
درایه و
تراجم و طبقات و اسماء الرجال. این مرزبندی، حاصل دقت در تعاریف این علم است. به عبارت دیگر، در تعریف علم رجال قیودی به کار رفته است که آن را از دیگر علوم مشابه متمایز میسازد. درباره تفاوت درایةالحدیث با علم رجال گفتهاند موضوع بحث در اولی متن و سند حدیث و در دومی، راوی حدیث است.
میان علم رجال و علم تراجم نیز از وجوهی تمایز نهاده شده است، از جمله اینکه هرچند موضوع این دو علم یکی است، هر یک از وجه خاصی از آن موضوع بحث میکند. در علم رجال درباره اشخاص از حیث وقوع در سند حدیث بحث میشود، اما در علم تراجم، اشخاص از حیث تاثیر در عالم
علم و
ادب و
هنر و
اجتماع و
سیاست بررسی میشوند. از سوی دیگر، این دو علم از جهت محمول هم با هم متفاوتاند.
محمول علم رجال در درجه اول، وثاقت و ضعف راوی است، و شناخت طبقه، مشایخ، شاگردان و شمار روایات وی بالعرض مطلوباند نه بالذات. اما مطلوب در علم تراجم، شناخت اشخاص از جهت جایگاهی است که در قلمرو علوم و فنون و جامعه و سیاست دارند. تفاوت دیگر این دو علم این است که علم رجال خاستگاهی کاملا اسلامی دارد که به انگیزه شناخت روایات رسول اکرم و ائمه (علیهمالسلام) از جهت جایگاهی که در اعتقادات و اعمال مسلمانان دارند به وجود آمده است. درحالیکه پیشینه علم تراجم بسیار بیشتر از علم رجال است و در بسیاری از فرهنگهای بشری وجود داشته است.
تفاوت علم رجال به عنوان اصول و قواعد توثیق و تضعیف با اسماء الرجال نیز در این دانسته شده است که اولی صبغهای کلی دارد یعنی مشتمل بر اصول و قواعدی کلی است که محقق یا فقیه آنها را با جزئیاتی که از کتب اسماء الرجال به دست میآید، تطبیق میدهد.
درباره اهمیت و نیاز به علم رجال در قرون اخیر میان عالمان اختلاف نظر هست. موافقان که بیشتر اصولیاناند با ادله مختلف نیاز به علم رجال را اثبات کرده و به ادله مخالفان که بیشترْ اخباریاناند، پاسخ داده و اهمیت این علم را برای استنباط احکام، مبرهن ساختهاند. در واقع، نیاز به علم رجال و شناخت راویان حدیث از لوازم استنباط احکام شرعی است، از آن رو که
حدیث، حاکی از
سنّت، و سنّت یکی از منابع احکام است. تا پیش از ظهور جریان
اخباریه، علمای امامی نیاز به علم رجال و بررسی رجال سند احادیث را مسلّم میدانستند. مثلا
علامه حلّی و
ابنداوود حلّی شناخت احوال راویان را از بنیانهای فقاهت و برای هر
مجتهد واجب میدانستند و ترک آن را جایز نمیشمردند، زیرا بیشتر احکام از احادیث پیامبر اکرم و
امامان معصوم (علیهمالسّلام) استنباط میشود و بنابراین مجتهد ناچار است طرق رسیدن به آنها را، که همان سلسله راویان است، بشناسد.
نیاز به علم رجال در نزد قدما چندان بدیهی بود که بسیاری از محدّثان متقدم مانند
احمد بن محمد برقی (متوفی ۲۷۴ یا ۲۸۰) و
محمد بن یعقوب کلینی (متوفی۳۲۹) آثاری در رجال نوشتند.
با ظهور جریان اخباریه و ادعای صحت احادیث
کتب اربعه و به تَبَع آن، عدم نیاز به علم رجال، در درجه اول اصولیان و مقدّم بر همه فاضل تونی (متوفی ۱۰۷۱) و سپس محمدباقر بهبهانی (متوفی ۱۲۰۵) در مقام پاسخگویی و رد تشکیکها و استدلالهای اخباریه برآمدند و بدینگونه مباحث نظری نیز به تدریج به علم رجال راه یافت.
فاضل تونی
در برشماری علوم مورد نیاز برای مجتهد، یکی از سه علم نقلی را آگاهی از احوال راویان از حیث جرح و تعدیل میداند و پس از بیان وجه نیاز به این علم، از مولی
محمدامین استرآبادی نقل میکند که نیازی به این آگاهی نیست.
استرآبادی و سایر اخباریان بر صحت ادعای خود ادلهای اقامه کردهاند. آنان صحت احادیث کتب اربعه شیعه را امری قطعی و یقینی میدانستند، و یکی از لوازم این اعتقاد بینیازی از علم رجال بود
محمدباقر مجلسی نیز که او را در عِداد اخباریان میانهرو نام بردهاند، بر آن بود که به همه احادیث موجود در کتب اربعه میتوان عمل کرد، اما باید به سند آنها مراجعه کرد، زیرا در هنگام تعارض احادیث، بررسی سند تعیین کننده خواهد بود.
در این میان، برخی از اخباریان ادعا کردهاند که همه روایات موجود در منابع شیعی، اعم از آنچه در کتب اربعه آمده است، یا قطعی الصدورند یا دست کم، اعتبار و
حجیت دارند.
در واقع، فایده اولی و مهم علم رجال تشخیص و تمیز راوی ثقه از غیر ثقه است تا براساس آن بتوان درباره حدیث داوری کرد؛ حال آنکه به عقیده اخباریان، مؤلفان کتب اربعه خود این کار را انجام دادهاند و در مقدمه کتابهایشان بر صحت روایات کتابشان شهادت داده و راویان اسناد احادیث کتاب خود را به اجمال توثیق کردهاند
بنابراین نیازی به بررسی مجدد رجال روایات نیست.
گذشته از این، گفتههای رجالیان درباره راویان، غالبا نظر اجتهادی خودشان است و برای دیگران حجیتی ندارد و در واقع نوعی شهادت است. برای مثال، وقتی
نجاشی یا
طوسی یکی از راویان را توثیق میکنند، در حقیقت، به وثاقت او شهادت میدهند، درحالی که شرایط اعتبار
شهادت در این شهادات موجود نیست، زیرا آن فرد را ندیده و باواسطه او را توثیق کردهاند، پس این شهادت حدسی است نه حسی. در ضمن در باب شهادت، شهادتِ کتبی کافی نیست، بلکه گفته شده است شهادت باید لفظی و تعداد شهود هم، در بیشتر موارد، باید دو تن باشد، حال آنکه مثلا نجاشی یک تن است و شهادتش هم لفظی نیست. حال اگر توثیقات رجالیان شهادت محسوب شود، چرا توثیقات صاحبان کتابهای معتبر حدیث درباره راویان به عنوان شهادت پذیرفته نشود.
به نظر برخی دیگر از دانشمندان، همین که مشهور فقها به روایتی عمل کرده باشند، آن روایت حجت است، خواه راوی آن ثقه باشد یا نباشد، و دیگر به بررسی رجال آن نیاز نیست و در صورتی که سند روایت ضعیف باشد،
شهرت، ضعف آن را جبران میکند
از دیگر دلایلی که در رد علم رجال از اخباریان نقل شده است دلایل اخلاقی است، با این بیان که چون کندوکاوهای رجالی مستلزم بیان عیوب مردم و
تجسس در احوال آنان است باید از آن اجتناب کرد.
حتی به عقیده
شیخ یوسف بحرانی که خود از اخباریان میانهرو است، جرح و تعدیل متوقف بر تجسس در اموری است که موجب جرح برخی از راویان میشود و
گناه است.
از دیدگاه اخباریان، علم به
عدالت راوی وقتی ارزش دارد که معلوم شود وی در وقت نقل روایت نیز عادل بوده است، اما رجالیان فقط حکم به عادل بودن یا نبودن راوی میکنند و نمیتوانند عادل بودن او را در هنگام نقل روایت اثبات کنند.
همچنین اختلاف نظرهایی که در معنای عدالت وجود دارد، موجب اعتمادنکردن به اقوال رجالیان در عادل یا ناعادل دانستن برخی از راویان میشود.
افزون بر این، به عقیده اخباریان اعتماد و استناد رجالیان به آرای برخی از رجالیان متقدم که بر
مذهب امامی نبودند، مانند
ابنعُقده (متوفی ۳۳۲ یا ۳۳۳) که زیدی جارودی بود، و
حسن بن علی بن فضال (متوفی ۲۲۴) که فَطَحی بود، درست نیست.
اشکال دیگری که بر علم رجال گرفتهاند این است که اگر غرض از تحقیق در احوال رجال، تحصیل مظنّه (حدس و گمان) است که از اول حاصل بوده و اگر مراد علم قطعی است که از این علم، جز شکوک و شبهات چیزی حاصل نمیشود.
در هر حال، اخباریان ذکر طرق و اسناد را در کتابهای معتبر حدیثی، از باب تبرک و تیمن و برای دفع ادعای مخالفان مبنی بر بیاساس بودن احادیث شیعه، درست دانستهاند
اصولیان و رجالیان امامی در مقابل، برای اثبات نیاز به دانش رجال دلایلی برشمردهاند که برخی از آنها در پاسخ به سخنان اخباریان و برخی دیگر بهطور مستقل از دلایل نیاز به این علم است. محمدباقر بهبهانی آغازگر این راه بود. او در فصل هشتم
رسالة الاجتهاد و الاخبار بابی را باعنوان «احتیاج المجتهد الی علم الرجال» گشود و در آن به تشکیکات و شبهات اخباریان، به ویژه محمدامین استرآبادی، در این زمینه پاسخ گفت
رجالیان بعدی بر مبنای این رساله، لزوم و اهمیت جایگاه علم رجال را در استنباط احکام بیان کردند.
اصولیان در مقام اثبات نیاز به علم رجال از جمله گفتهاند در میان احکام شرعی مواردی که بتوان حکم آن را به تنهایی از صریح کتاب یا سنّت قطعی یا
اجماع و
عقل استنباط کرد، در قیاس با مجموعه احکام بسیار اندک است. از سوی دیگر، عمل به
ظن در امر
دین بر طبق
آیات قرآن و ادله قطعی جایز نیست.
بنابراین، استنباط حکم شرعی، علیالاغلب از مراجعه به روایات ماثوره از
اهلبیت عصمت (علیهمالسّلام) حاصل میشود که خود متوقف بر اثباتِ حجیت آن روایات برای ما و نیز حجیت
خبر واحد است. زیرا در بین احادیث تعداد
خبر متواتر یا نزدیک به متواتر بسیار کم است و بنابراین رجوع به اخبار آحاد ضرورت مییابد. این در حالی است که همه اخبار آحاد حجیت ندارند و برای تشخیص صحت و ضعف اخبار به علم رجال نیاز هست
به ویژه، فتوادادن بدون رسیدن به حجت شرعی
حرام است و ادله فقط اثبات میکند که خبر ثقه شرعآ حجت است و میتوان بر مبنای آن فتوا داد. پس راهی جز رجوع به اخبار ثقات و راویان عادل نیست و احراز وثاقت هم منوط به بررسیهای رجالی است.
وجود اخبار و احادیث جعلی در میان انبوه روایات و نیز وجود جاعلان حدیث، بررسیهای رجالی برای احراز ضعف و وثاقت راویان را ضروری میکند.
دلیل عقلی مسئله این است که ما به وجود دروغگویان و واضعان حدیث و احادیث ساختگی،
علم اجمالی داریم و این علم ما را به ضرورت بررسی احوال راویان دلالت میکند.
دلیل نقلی مسئله هم وجود روایاتی است که از بودن این احادیث و راویان ــ هرچند ممکن است تعداد آنها زیاد نباشدــ خبر میدهد. مثلا از
امام صادق و
امام رضا (علیهمالسلام) نقل شده که
مغیرة بن سعید مطالبی برساخته را در کتابهای اصحاب
امام باقر (علیهالسّلام) وارد کرده است. حال برای شناخت این قبیل اشخاص باید در احوال راویان تحقیق کرد.
افزون بر این، در
اخبار عِلاجیه امامان (علیهمالسّلام) که عبارت است از راه و و روشهایی برای رفع تعارض در احادیث، بر صفات و ویژگیهای راویان تاکید شده است. برای نمونه در
مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق که هرچند درباره صفات قاضی (حاکم) نقل شده، چون در آن روزگار قاضیان راوی حدیث نیز بودند، حضرت به شناخت اوصاف راویان و عدالت، فقاهت، راستگویی و
ورع آنها توصیه کردهاند
که شناخت این اوصاف دقیقا موضوع علم رجال است.
یکی دیگر از دلایل موافقان علم رجال، وجود افراد غیر امامی در سلسله اسناد احادیث شیعه است. احتمال دارد گاهی امام معصوم در برابر چنین افرادی، از روی
تقیه، بر اساس مذهب آنها پاسخ داده باشد و راویان بدون اشاره به مذهب آن فرد، پرسش او و پاسخ امام را نقل کرده باشند که در این صورت، برای شناسایی احادیثی که از سر تقیه صادر شده است، بررسیهای رجالی لازم میآید.
دلیل دیگر بر لزوم علم رجال اجماع فریقین است. عالمان امامی از عصر حضور امامان تاکنون، و عالمان همه مذاهب اسلامی در روزگاران گذشته بر اهمیت این علم اجماع داشته و بر آن بودهاند که بدون شناخت رجال سند احادیث، استنباط احکام الهی ممکن نیست.
اصولیان در پاسخ به این استدلال که با اعتماد بر شهرت میتوان از علم رجال بینیاز شد و هر روایتی که مشهور به آن عمل کرده باشند، حجت است و دیگر نیازی به بررسی راویان آن نیست، گفتهاند که شناسایی فتوای مشهور در همه مسائل، دشوار است، زیرا برخی مسائل در کتابها مطرح نشدهاند. در برخی مسائل هم هیچیک از شقوق شهرت ندارد و در برخی دیگر نیز یک قول مشهور و قول دیگر مشهورتر است. افزون بر این، حجیت شهرت فتوایی برای اینکه معیار اعتماد به صدور روایات قرار گیرد، در
اصول فقه نقد شده است.
علم رجال و شناخت اسناد حدیث در نزد عالمان و محدّثان اهل سنّت چندان اهمیت داشت که شخصی مانند
ابنسیرین (متوفی ۱۱۰) در سخن مشهوری در این باب گفته است، این علم (حدیث) دین شماست، مراقب باشید آن را از چه کسی اخذ میکنید
و از
علی بن مَدینی (متوفی۲۳۴)، محدّث مشهور
اهل سنّت، نقل شده که تفقه در معانی حدیث، نیمی از علم و شناخت رجال، نیم دیگر آن است.
یزید بن زُرَیع نیز اصحاب اسانید را شهسواران
دین اسلام خوانده است.
همچنین
شعبة بن حجّاج با کنایه به کسانی که اظهار نظرهای رجالی را مصداق
غیبت میشمردند، گفته است بیایید برای خدا غیبت کنیم.
در میان اهل سنّت،
ابنابیحاتم درباره لزوم علم رجال و تشخیص ثقات از ضعفا چنین استدلال کرده است که چون کتاب و سنّت از طریق نقل و روایت به دست ما رسیدهاند و ما جز از این راه نمیتوانیم به شناخت دقیق معانی آنها دست یابیم، ناچاریم راویان ثقه و غیر ثقه را بشناسیم و کسانی را که اهل حفظ و ثبت و اتقان بودهاند از کسانی که اهل
غفلت، ضعف حافظه،
خطا،
دروغ یا
جعل حدیث بودهاند، تشخیص دهیم تا
عدالت آنها در نقل حدیث برای ما اثبات شود.
ابنحبّان نیز گفته است، شناخت سقیم از صحیح و استخراج دلیل از منابع جز با شناخت راویان ضعیف و ثقه ممکن نیست. گفتنی است، علم رجال در نزد اهل سنّت از ابتدا بیشتر با عنوان جرح و تعدیل مشهور شد و هدف از آن کنار گذاشتن راویان ضعیف و غیرمعتبر بود.
از وثاقت و عدم وثاقت راویان حدیث و معیارهای آن در علم جرح و تعدیل بحث میشود که از فروع علم رجال است و نسبت به دانش رجال از علوم متاخر به شمار میرود.
تکوین و تکامل علم رجال و قواعد آن در میان محدّثان و رجالیان متقدم اهل سنّت پیشینه کهنتری دارد. سابقه علم رجال را که به معنای جستجو در باب راویان و تشکیک در حدیث آنهاست، میتوان به دوران
صحابه بازگرداند.
در دوران
تابعین اسناد احادیث بیشتر مورد توجه و بررسی قرار گرفت. از محمد
بن سیرین نقل شده است که پیش از وقوع «
فتنه» (جنگ داخلی بعد از قتل خلیفه اموی
ولید بن یزید) از اِسناد حدیث سؤال نمیشد، اما از آن پس از راوی حدیث خواسته میشد که رجال سند خود را نام ببرد تا اگر از اهل سنّت بودند حدیثش پذیرفته، و اگر از اهل
بدعت بودند، از نقل حدیث او خودداری شود.
گولدتسیهر اعتقاد داشت که نقد و ارزیابی راویان در زمان
عبدالله بن عون (متوفی ۱۵۱)، شعبة
بن حجّاج (متوفی ۱۶۰)،
عبداللّه بن مبارک (متوفی ۱۸۱) و دیگر معاصران آنها، یعنی نیمه دوم قرن اول آغاز شده و متاثر از رواج روایات مجعول فرقهای بوده است، اما پذیرش این دیدگاه با این اشکال مواجه است که ابنسیرین در سال ۱۱۰ درگذشته و نمیتوان آغاز نقد سند را بعد از ابنسیرین، که خود گزارشکننده این واقعه است، دانست. به عقیده
شاخت منسوب کردن این سخن به ابنسیرین صحیح نیست. وی با اندکی تفاوت با گولدتسیهر، تاریخ وقوع فتنه را ۱۲۶، یعنی زمان قتل ولید
بن یزید اموی، دانسته است.
ظاهرا دیدگاه شاخت در این زمینه ماخوذ از
طبری است.
در باب دیدگاه دیگر خاورشناسان در باب آغاز شکلگیری اسناد.
عموم مؤلفان اهل سنّت منظور از فتنه را در این گزارش حوادث پس از قتل
عثمان (متوفی ۳۵) یا معارضه
معاویه با
امام علی (علیهالسّلام) دانسته و بر این اساس، نتیجه گرفتهاند که نقد سند و سؤال از راوی حدیث، در قرن اول پدید آمده است.
برای اثبات این نظر، به گزارشهایی، از جمله قول خود ابنسیرین استناد شده است؛ از جمله نقلی از وی که گفته است فتنه زمانی واقع شد که صحابه پیامبر ده هزار تن بودند.
روشن است که این تعداد صحابی، جز پیش از این تاریخ (سال ۳۵) زنده نبودهاند.
در هر حال، محدّثان با گذشت زمان و در پی گسترش دامنه تصرفات مسلمانان و پیدایش مذاهب عقیدتی و احزاب سیاسی، به ویژه آنجا که حدیث درباره مسائل فقهی و حلال و حرام بود، در اخذ و نقل حدیث دقت و مراقبت بسیاری ورزیدند و شروط زیادی برای راوی حدیث وضع کردند. مستند آنان در این کار، جز مشاهدات حسی و حکم عقل به جایزالخطا بودن انسانها، منقولات فراوان از
پیامبر اکرم بود که مسلمانان را در این زمینه به احتیاط فرا خوانده بود. مثلا براساس نقل
ابنعباس از پیامبر اکرم، آن حضرت روایت از راوی غیرعادل یا غیرثَبت را از عوامل نابودی امت دانسته است.
هرچند،
ابنعبدالبرّ سند این حدیث را ضعیف، اما معنای آن را صحیح دانسته است.
بر طبق حدیث دیگری از قول پیامبر اکرم، این علم (حدیث) دین است، پس باید در گرفتن آن احتیاط ورزید و از هرکسی نقل نکرد.
از عبداللّه
بن مبارک هم نقل شده است که میگفت مستند کردن حدیث بخشی از دین است و اگر اِسناد نبود، هرکسی هرچه میخواست میگفت.
اسماعیل بن علیّه در پاسخ کسی که سخن گفتن درباره ضعف یا وثاقت راویان را غیبت کردن میدانست، میگفت این کار غیبت نیست، بلکه حکم کردن بر وثاقت یا عدم وثاقت راوی است و از شعبة
بن حجاج نقل شده است که او این کار را غیبت در راه خدا میدانست.
برای بررسی قواعد و ضوابط پراکندهای که در قرون نخستین اسلامی در ارزیابی سخنان راویان به کار رفته است، باید به گفتههای رجالیان و محدّثان صاحب نظر و صاحب نفوذ آن زمان مراجعه کرد. در آغاز که علوم نقلی چندان از هم تفکیک نشده بود، احکام و ضوابط رجالی مانند دیگر علوم حدیثی، به صورت اظهارنظرهای پراکنده و نامنسجم و عمدتاً در حوزه علل الحدیث در حاشیه احادیث ابراز و گاه ثبت میشد، اما به تدریج این اظهارات از کتابهای حدیثی منفک شد و مثلا به صورت اقوال یا سؤالات فلانی در باب رجال درآمد.
قواعد و ضوابط رجالی در میان تابعین و محدّثان نیمه اول قرن دوم، ملموس و دور از قوانین فنی و پیچیده دورههای بعد بود. مثلا، نخستین اصلی که از تتبع در اقوال آنان به عنوان اصلی عقلایی و معیار به دست میآید این است که پذیرش حدیث راوی منوط است به میزان اطمینان و اعتماد به او، و این از رفتار اخلاقی و میزان پایبندی او به دین برداشت میشود.
به این ترتیب، بیشتر قواعد و ضوابط علم رجال درباره این اصل و میزان تطبیق آن بر مصادیق خارجی شکل گرفت. دروغگویی از مهمترین اسبابی بود که اطمینان به راوی و حدیث او را مخدوش میساخت و بسیاری از راویان بدین سبب جرح میشدند.
بر این اساس است که
شافعی میگفت ابنسیرین و
ابراهیم نخعی و بسیاری دیگر از تابعین، حدیث را جز از افراد معروف نقل نمیکردند و هیچیک از عالمان حدیث را ندیدم که با این روش مخالفت کند.
ابراهیم نخعی هم میگفت وقتی قصد داشتیم حدیث از شیخی نقل کنیم، از او درباره خوراک و پوشاک و خرج و دخل زندگیاش میپرسیدیم، اگر روشن و براساس راستی و درستی بود حدیثش را اخذ میکردیم و در غیر این صورت، نزد او نمیرفتیم.
ابوالعالیه هم گفته است وقتی میخواستیم از کسی حدیث نقل کنیم، به نماز خواندن او نگاه میکردیم، اگر
نماز را نیکو به جا میآورد از او نقل میکردیم، در غیر این صورت، حدیثش را روایت نمیکردیم.
شعبة
بن حجاج هم گفته است از فقرا چیزی ننویسید، زیرا برایتان دروغپردازی میکنند. راوی این روایت میافزاید که شعبه خود در آن زمان از فقیرترین مردم بود.
پایبند بودن یا پایبند نبودن به پارهای از اصول اعتقادی مورد اختلاف هم از جمله قواعد ابتدایی و ملموسی بود که برای جرح یا تعدیل یک راوی به کار میرفت. مثلا اعتقاد به
رجعت از اسباب جرح راوی نزد رجالیان متقدم اهل سنّت بود که درباره کسانی چون
جابر بن یزید جعفی و
مسلم بن نذیر سعدی به آن تصریح شده است.
یکی دیگر از اسباب نقل کردن حدیث از یک راوی،
سبّ صحابه بود؛ مثلا عبداللّه
بن مبارک گفته بود از
عمرو بن ثابت حدیث نقل نکنید زیرا او سلف را دشنام میداد.
از اواخر قرن دوم به تدریج قواعد و ضوابط علم رجال را محدّثان و رجالیانی همچون
مالک بن انس (متوفی ۱۷۹)، عبداللّه
بن مبارک،
عبدالرحمان بن مهدی (متوفی ۱۹۸)،
یحیی بن سعید قطّان (متوفی ۱۹۸) و
یحیی بن مَعین (متوفی ۲۳۳) سامان دادند. در گفتههای آنها، ضوابطی چون راستگویی، داشتن حافظه خوب، خطای اندک در دریافت و نقل، شهرت، ترک
بدعت و دوری از گناهان کبیره، از شرایط راوی دانسته شده است.
مثلا گفته میشد از راویانی با این اوصاف حدیث نوشته نشود: دروغگو؛ کسی که زیاد خطا میکند اما آن را اصلاح نمیکند؛ بدعتگذاری که دیگران را به بدعتش دعوت میکند؛ راویی که احادیث خود را از حفظ نیست و با اینحال از حافظه نقل میکند؛ و شیخی که حدیثشناس نیست، گرچه اهل فضل و عبادت باشد.
چون علم جرح و تعدیل هنوز مراحل تکوین و تکامل خود را میگذرانید، این ضوابط و قواعد یکدست نبود و در آنها اختلافاتی وجود داشت. مثلا یحیی
بن سعید قطان با ترک شنیدن حدیث از اهل بدعت موافق نبود و معتقد بود اگر احادیث این اشخاص ترک شود حدیثی باقی نمیماند
یا عبدالرحمان
بن مهدی عقیده داشت که حدیث راویی که گاه دچار خطا میشود، اما اغلب روایاتش صحیح است، درخور ترک نیست، زیرا اگر این نوع احادیث ترک شوند حدیثی باقی نخواهد ماند.
درباره نقل روایات از افراد صالح اما ناآشنا با حدیث، از مالک
بن انس نقل شده است که میگفت در
مدینه شیوخ بسیاری را دیدم که فاضل، صالح و عابد بودند، اما چون از شناخت حدیث بهرهای نداشتند هرگز از آنها حدیث نشنیدم
و یحیی
بن سعید قطان میگفت در حدیث، دروغگوتر از منتسبان به خیر و صلاح ندیدهام.
از نیمه قرن سوم، مباحث و قواعد رجالی به مباحث و ضوابط محدّثان و رجالیان نزدیکتر شد. مثلا
مسلم بن حجاج درباره اعتماد بر گفته راوی ثقه، به عنوان یک قاعده، گفته است که خبر واحدِ ثقه از
ثقه، حجت و عمل به آن لازم است. قاعده دیگری که مسلم
بن حجاج
مطرح کرد، نقل نکردن حدیث از راویانی است که نزد اهل حدیث یا نزد اکثر آنها به وضع و جعل متهماند. همچنین است نقل نکردن از کسانی که غالبآ
حدیث منکر یا
غلط نقل میکنند. از این زمان این بحث نیز مطرح شد که به سبب طولانی شدن اسناد حدیث، برای اطمینان یافتن از صحت حدیث، چیزهایی مانند صحت کتابها و نوشتهها معیار قرار گیرد. ازاینرو گفته شد که راوی حدیث به سه چیز نیاز دارد: حفظ، صداقت و صحت کتابهایش؛ هرچند اگر در یکی خطا کرد و دو شرط دیگر را داشت، زیانی نخواهد داشت.
مسئله دیگری که بهخصوص در مقایسه میان روش دو محدّث بزرگ این دوران،
محمد بن اسماعیل بخاری (متوفی ۲۵۶) و مسلم
بن حجاج نیشابوری (متوفی ۲۶۱)، مطرح بود این بود که همعصر بودن دو راوی و امکان شنیدن حدیث در صحت حدیث کافی است یا لازم است که ملاقات آنها اثبات شود. مسلم
بن حجاج
ملاقات دو راوی را لازم نمیدانست و معتقد بود نظر رایج در میان اهل حدیث از قدیم این بوده است که امکان دیدار و سماع دو راوی ثقه در صحت نقل کفایت میکند، هرچند دیدار و سماع آنها در هیچ خبری گزارش نشده باشد، مگر آنکه دلیل آشکاری بر ملاقات نکردن آنها با یکدیگر یا عدم سماع راوی وجود داشته باشد.
رجالیانی چون
ابنابیحاتم رازی (متوفی ۳۲۷)،
ابنحبّان بستی (متوفی ۳۵۴) و
ابنعدی (متوفی ۳۶۵) در قرن چهارم قواعد رجالی را سامان دادند و در چند دسته گنجاندند، اما تکمیل نهایی و ایجاد علمی به نام جرح و تعدیل در دورههای بعد انجام شد. مثلا ابنابیحاتم
راویان حدیث را با توجه به طبقه روایی آنها به چند دسته تقسیم کرده است. به عقیده او
خداوند از صحابه که شاهد
وحی و تنزیل قرآن بودهاند و با
تفسیر و
تاویل آن آشنا، شک و دروغ و خطا را دور کرده است پس در پذیرش روایات آنان جای بحث نیست. این ضابطه رجالی در واقع مسئلهای اعتقادی بود که به نظر میرسد در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری پدید آمده باشد.
(برای نقد ضابطه
عدالت صحابه برای نمونه
) ابنابیحاتم
افزوده است که حدیث تابعین نیز پذیرفته است و نیازی به تحقیق و بررسی درباره آنها نیست، مگر درباره کسی که از آنها نبوده و در فقه و دانش و حفظ و اتقان جایگاه تابعین را نداشته باشد. سپس طبقه اَتباع تابعین و راویان بعدی آغاز میشود که درجات متفاوتی دارند، هرچند برخی از آنها از ناقدان و محققان طراز اولاند و سرمشق دیگران به شمار میروند، از جمله این افراد در طبقه اول باید از مالک
بن انس و
سفیان بن عُیَینه در حجاز،
سفیان ثوری، شعبة
بن حجاج و
حمّاد بن زید در
عراق و
ابوعمرو اوزاعی در
شام نام برد.
ابنحبّان
این مبحث را در مورد راویان ضعیف بسط داده و به نقل از ابوحاتم رازی، راویان ضعیف را در بیست مورد جرح کرده است. مباحث طریق نقل نیز در همین زمان نظاممند شده است. برای مثال، ابنحبّان
پنج مورد را موجب اخلال در صحت طریق برشمرده است: ضعیف بودن راویِ بالاتر از راوی موردنظر، چنان که نتوان به حدیث او استناد کرد؛ ضعف راویِ بعد از راوی موردنظر؛ نقل روایت به شکل مُرسل؛ منقطع بودن روایت؛ و سرانجام، وجود راوی مُدلِّس در طریق نقل، زیرا ممکن است او از فرد ضعیفی حدیث شنیده باشد و تا وقتی که چگونگی سماع او روشن نشده باشد، نمیتوان حدیثش را حجت دانست.
در این دوره همچنین این مسئله مهم در مورد عدالت راوی مطرح شده است که آیا تایید عدالت (تعدیل) راوی از باب تایید عدالت شاهد است یا با آن فرق دارد.
در قرن سوم، مسلم
بن حجاج
گفت هرچند خبر در برخی وجوه متفاوت از شهادت است، هر دو در اغلب معانی با هم توافق دارند. در دورههای بعد این بحث کاملتر شد و کسانی که تعدیل راوی را از باب تعدیل شاهد میدانستند، به حدیثی منسوب به پیامبر اکرم استناد میکردند که بر اساس آن حدیث را باید از کسانی گرفت که شهادتشان روا شمرده میشود؛ هرچند این حدیث ضعیف شمرده شده است.
در میان گزارشهای قرن دوم و سوم از اقوال محدّثان و رجالیان این دوران، اصطلاحاتی همچون مُنکَرُالحدیث، متروکالحدیث و مانند آن به چشم میخورد.
این اصطلاحات اغلب مفهومی دوپهلو دارند و آنها را هم میتوان ناظر به سند حدیث دانست و هم به متن آن.
با این حال، در منابع اصطلاحاتی مانند
ثقه،
ثبت،
صدوق،
لیس به باس،
لیس بالقوی،
لیس بثقةٍ،
اُتُّهِمَّ بالکذب و
کذّاب نیز وجود دارد که دلالت آنها بر نقد سند و راویان حدیث روشنتر است
و گویای ضوابط ساده و ملموس و در عین حال شخصیای است که رجالیان نخستین برای رد یا قبول روایت افراد داشتند. بیشتر مصطلحات ناظر به جرح و تعدیل در این دوره از آن یحیی
بن معین است.
با توجه به اینکه نگارش حدیث در میان
شیعیان از عصر حضور ائمه (علیهمالسّلام) آغاز شد و اصحاب ایشان، به ویژه اصحاب امام صادق، به توصیه آن حضرت احادیثشان را در مکتوباتی با عنوان
اصل و کتاب و امثال آن تدوین میکردند (تدوین حدیث)، محور علوم حدیث و ارزیابی آنها در نزد علمای متقدم شیعه در وهله اول، همین مکتوبات حدیثی بود و در رتبه بعد، راویان آنها.
علما برای احراز صحت صدور حدیث از ائمه، به تدریج، ضوابطی تعیین کردند:
یک دسته، ضوابط ناظر به ارزیابی مکتوبات حدیثی است که تا مدتها ملاک اطمینان یافتن از صحت صدور احادیث بودهاند و در واقع نخستین قواعد رجالی شیعه نیز به حساب میآیند؛ و دسته دیگر، ضوابط ناظر به ارزیابی شخصیت راویان است.
در روایات ائمه هر دو گونه قواعد مذکور به چشم میخورد و روایات درخور توجهی از ایشان در دست است که در آنها پارهای از مکتوبات حدیثی متقدم ارزیابی و تایید شده است. مثلا بر اساس گزارشهایی از
حسن بن علی بن فضّال و
یونس بن عبدالرحمان و
حسن بن جهم، کتاب الدّیات بر
امام رضا (علیهالسّلام) عرضه شد و ایشان آن را تایید فرمودند؛
از جمله مکتوبات اصحاب ائمه که به تایید ایشان رسیده، اینهاست: عرضه کتاب
عبیداللّه بن علی حلبی و کتاب الصلاة
حریز بن عبداللّه سجستانی بر
امام صادق(علیهالسلام) و تایید آنها از سوی ایشان؛ عرضه کتاب یوم و لیلة اثر یونس
بن عبدالرحمان بر
امام جواد و
امام حسن عسکری (علیهماالسلام) و تایید آن از سوی ایشان
و تایید کتب بنوفضال از سوی امام حسن عسکری.
این شیوه ارزیابی حدیث پس از عصر ائمه نیز ادامه یافت. مثلا در دوره
غیبت صغرا،
حسین بن روح نوبختی نایب سوم
امام عصر (عجلاللّهفرجهالشریف)، کتاب التکلیف
شَلمَغانی (متوفی ۳۲۲)، را توثیق کرد، از آن رو که اعتبار کتاب پس از انحراف نویسندهاش، در جامعه شیعه محل تردید واقع شده بود.
او همچنین انتساب مکتوبی مشتمل بر پرسشهای مردم قم و پاسخهای آنها به
ناحیه مقدسه را تایید کرد که در انتسابش به شلمغانی یا ناحیه مقدسه تردید وجود داشت.
پس از عصر ائمه، این روش سنجش تا چند قرن در میان علمای شیعه رواج داشت و متون حدیثی بر حسب ملاکها و قواعدی سنجیده و ارزیابی و انتساب مندرجات آنها به معصوم تایید میشد؛ مثلا
طوسی در
عدّة الاصول یکی از این معیارها را نقل شدن حدیث در کتابی معروف و اصلی مشهور دانسته است. بنابراین، در این عصر شهرت کتاب یکی از ملاکهای اعتبار آن بود.
شیخ بهائی (متوفی ۱۰۳۰) در
مشرق الشمسین به نحو جامعتر و کاملتری به این قواعد، ملاکها و قراینِ اعتبار اشاره کرده است، برای نمونه، وجود حدیث در بیشتر
اصول اربعماة که مؤلفانشان سلسله سند آنها را از مشایخ خود با طرق متصل به ائمه (علیهمالسّلام) میرساندند، معیاری که در آن دوران نزد همه شناخته و مشهور بود؛ تکرار حدیث در یک یا دو اصل یا بیشتر به طریقهای گوناگون و اسانید فراوان و معتبر؛ وجود حدیث در اصلی که انتساب آن به یکی از افرادی که بر تصدیق ایشان اجماع هست، محرز باشد، افرادی مانند
زرارة بن اَعیَن،
محمد بن مسلم و
فُضیل بن یسار، یا انتساب آن به یکی از افرادی که بر صحت آنچه ایشان صحیح دانستهاند اجماع وجود دارد مانند
صفوان بن یحیی، یونس
بن عبدالرحمان،
احمد بن محمد بن ابینصر، یا انتساب آن به کسانی چون
عمار ساباطی که بر عمل به روایت آنها اجماع هست و دیگرانی که طوسی در عدة الاصول از آنها نام برده است؛ مندرج بودن حدیث در یکی از کتابهایی که بر ائمه (علیهمالسّلام) عرضه شده و ایشان مؤلف آن را ستودهاند مانند کتاب عبیداللّه
بن علی حلبی که بر امام صادق و کتابهای یونس
بن عبدالرحمان و
فضل بن شاذان که بر امام عسکری عرضه شدند؛ وجود حدیث در یکی از کتابهایی که سلف به آنها اعتماد داشتند، چه مؤلفان آنها از
شیعه امامیه بودند مانند کتاب الصلاة حریز
بن عبداللّه سجستانی و کتابهای
حسین بن سعید اهوازی و برادرش و
علی بن مهزیار و چه کتبی که مؤلفانشان غیرامامی بودند مانند کتاب
حفص بن غیاث و
حسین بن عبیداللّه سعدی و کتاب القبلة
علی بن حسن طاطَری.
از میان رفتن پارهای از کتابها و اصول حدیثی مورد اعتماد در طول زمان به سبب سلطه حکام جور و بیم از آشکارکردن و نسخهبرداری از آنها و درهمآمیختگی احادیثِ برگرفته از کتب و اصول معتبر و معتمَد با احادیثِ برگرفته از کتب و اصول نامعتبر و نامعتمَد موجب دست برداشتن علمای متاخر شیعه، در راس آنان
علامه حلّی، از قواعد در ارزیابی حدیث و سند آن گردید.
این همه موجب شد بسیاری از نشانهها و قراینی که نزد قدما مایه اعتماد به احادیث بود از بین برود. از این رو، علما ناگزیر از وضع قانون تازهای شدند تا براساس آن احادیث معتبر را از غیرمعتبر تشخیص دهند. بدین گونه اندک اندک قواعد و ضوابطی برای ارزیابی رجالی راویان پدید آمد. آن بخش از قواعد علم رجال که ناظر به ارزیابی راویان است، به طور کلی بر دو گونه است: قواعد ناظر به ارزیابی
وثاقت و عدم وثاقت راویان، و قواعد ناظر به ارزیابیهای متعارض درباره راویان.
قواعد ناظر به توثیق رجال و راویان حدیث نیز ریشه در روایات
اهل بیت (علیهمالسّلام) دارد. مثلا براساس حدیثی از
امام علی (علیهالسّلام) راویان چهار دستهاند:
منافق، متوهّم، غیرضابط و ثقه ضابط حافظ.
در
مقبوله عمر بن حنظله و
مرفوعه زرارة بن اَعْیَن از امام صادق (علیهالسّلام) که در رفع تعارض روایات ائمه بیان شده، نیز بر احراز اوصافی در راوی مانند عدالت و وثاقت و صدق تاکید شده که قواعدی کلی و از ارکان ارزیابی راویان است.
در این دوره همچنین به مواردی میتوان اشاره کرد که ائمه بعضی از اصحاب را بهطور خاص توثیق کردهاند، مانند تایید زرارة
بن اعین و
ابوبصیر و محمد
بن مسلم و
بُرَید بن معاویه عجلی از سوی امام صادق
و توثیق
زکریا بن آدم قمی از سوی امام رضا
این تاییدها مبنای توثیقات خاص در آثار رجالیان بعدی شد. از بررسی کتابهای رجالی اولیه، به ویژه
رجال کشّی، چنین برمیآید که در دوره غیبت امام عصر (علیهالسلام)، از آغاز تا هنگام تدوین کتابهای رجالی، توثیق و تضعیف راویان بر اساس دو قاعده صورت میگرفته است: یکی روایات معصومان و دیگری شهادت حسی یا قریب به حس افراد موثق.
توثیقات و تضعیفات ذکر شده در آثار رجالی قرن چهارم و پنجم، یعنی آثار
ابنغضائری و
کشّی و
نجاشی و طوسی در شکلگیری قواعد رجالی سهمی بسزا داشت.
مثلا بر مبنای سه گزارشی که کشّی
نقل کرده، بعدها قاعده و نظریه
اصحاب اجماع شکل گرفت؛ یا براساس مندرجات
رجال ابنعقده که مبنای رجال طوسی است، قاعده کلی «وثاقت هر کس که از امام صادق روایت کند» پدید آمد.
هرچند سرآغاز وضع قواعد رجالی را باید در آثار اصولی جستجو کرد،
همچون عدة الاصول
و
معارج الاصول اساس نظریهپردازی در علم رجال و تکوین قواعد عمومی آن در واقع از قرن هفتم به بعد و در مکتب حلّه و در آثار رجالی علامه حلّی و
ابنداوود حلّی بنیان نهاده شد.
به نوشته
نوری،
اولین کسی که باب نظرورزی در علم رجال و رفع تعارض میان گفتههای رجالیان را گشود
احمد بن موسی بن طاووس بود. ابنداوود حلّی هم در خاتمه قسم دوم رجال خود،
نکاتی کلی و قاعده مانند ذکر کرده است که بایست آنها را نخستین گامها در وضع قواعد رجالی به حساب آورد
مانند اينكه هر روايتى كه
محمد بن یعقوب کلینی و ابنبابويه از
جمیل بن درّاج يا
جمیل بن صالح يا
معاویة بن عمار نقل كنند، اگر راويان بعد از آنها مستقيم المذهب باشند، آن روايت صحيح است؛ اگر از جمیل یا معاویه بدون ذکر نام پدر نقل کنند، هم احتمال صحت روایت وجود دارد و هم کذب آن؛ اگر
معاویة بن وهْب روایتی را بیواسطه از امام صادق نقل کند، روایت صحیح است چون او همان معاویة
بن وهب بَجَلی و ثقه و صحیح است، اما اگر بین آنها شخص دیگری باشد تشخیص صحت و سقم حدیث مشکل است، چون معلوم نیست همان بجلی باشد.
در همین دوره، علامه حلّی با تالیف
خلاصة الاقوال، آرا و نظریاتی را مطرح کرد که پایههای کلیات و قواعد رجالی را تشکیل میدهند. او در توثیق و تضعیف هر یک از رجال عملا مبانی و قواعدی رجالی را پایهگذاری کرد؛ مثلا در شرح حال ابراهیم
بن سلیمان
بن عبداللّه
بن حیّان
در تعارض توثیق طوسی و نجاشی با تضعیف ابنغضائری، توثیق طوسی و نجاشی را مرجح دانست از آن رو که روایت از ضعفا یا ضعف مذهب با وثاقت ناسازگار نیست.
برخی از قواعد رجالی که علامه حلّی از آنها استفاده کرد بدین قرار است: توثیق ابنغضائری، توثیق ابنعُقده، داشتن وکالت از طرف امام، طلب رحمت کردن امام برای یک شخص، کثرت روایت مشایخ از یک فرد، اصالةالعدالة، ذکر روایتی ضعیف در مدح یک فرد که مشایخ نقل کرده باشند.
این روش را بعدها کسانی چون
حسن بن زینالدین صاحب معالم (متوفی ۱۰۱۱) ادامه دادند؛ او در مقدمه
منتقی الجمان پارهای از قواعد رجالی را آورد. با این حال، اولین واضع قواعد رجالی
شیخ بهائی دانسته شده است
و پس از وی فرزند صاحب معالم،
محمد بن حسن بن زینالدین (متوفی ۱۰۳۰) در
استقصاء الاعتبار که شرحی است بر
الاستبصار طوسی، در اثنای بررسی اِسناد بعضی از روایات، پارهای از قواعد رجالی را مطرح کرد
با پیدایی و رشد و رونق جریان
اخباریه در قرن یازدهم و دوازدهم سودمندی علم رجال و نیاز به آن، چندی در معرض تردید و نفی قرار گرفت. در چنین شرایطی بود که
محمدباقر بهبهانی (متوفی ۱۲۰۵) به دفاع از این علوم و بازسازی آنها برخاست. او در
رسالة فی الاجتهاد و الاخبار ادعای اخباریان را مبنی بر قطعیالصدور بودن همه اخبار کتابهای حدیثی، سست کرد؛ اما در مواجهه با مجموع احادیث دو راه بیشتر پیش روی خود نداشت: نخست منحصرکردن حجیت به اخبار متواتر و صرف نظرکردن از اخبار آحاد که نتیجه آن فرو نهادن عمده اخبار و احادیثی بود که فقه شیعه بر آن اتکا دارد؛ دوم، فراهم کردن راه و روشهای تازهای جهت توثیق که اعتماد فقها را به حجیت اخبار ظنی یا آحاد بازگرداند، بیآنکه ناگزیر باشد به راه و روش اخباریه تمسک جوید.
محمدباقر بهبهانی در تعلیقهاش بر
منهج المقال محمد بن علی استرآبادی (متوفی ۱۰۲۸) راه دوم را برگزید
و در فایده سوم تعلیقه مجموعا چهل و یک
اماره (قاعده) برای توثیق یا تضعیف راویان عرضه کرد که عمدتآ ابتکار شخص او است.
از جمله اماراتِ توثیق اینهاست: قرارداشتن در زمره مشایخ اجازه، داشتن وکالت از امام معصوم، کثرت روایت، وقوع در سندی که همه یا عمده علما بر صحت آن اتفاق دارند، کسی که جمعی از اصحاب از او یا کتابش روایت کردهاند، شخصی که ثقات از او روایت کردهاند، توثیق علامه حلّی و
سید بن طاووس و نظایر آنها، توثیقات ارشاد مفید؛
و از جمله قواعد و امارات ذم و تضعیف اینهاست: قدح ابنغضائری و مشایخ قم و امثال ایشان، روایت از ائمه (علیهمالسلام) با تعبیراتی که گویی از راویان عادی روایت میکند، و اینکه غالبآ رای یا روایت او موافق عامه (
اهل سنّت) باشد
کیفیت و کمیّت قواعد و طرق توثیقی که وحید بهبهانی وضع و عرضه کرد در تاریخ علم رجال شیعه بینظیر بود و از همین رو، مدار بحث و نقد و تحلیل رجالیان بعد از او تا عصر حاضر قرار گرفت.
روند گردآوری و تنقیح امارات و قواعد رجالی پس از محمدباقر بهبهانی و بر محور آثار و اندیشههای او ادامه یافت. مثلا
سیدمحسن اعرجی کاظمی، شاگرد برجسته او، کتاب مفصّلی با عنوان
عدة الرجال (قم ۱۴۱۵) نوشت و پارهای از این قواعد را، مخصوصآ در فایدههای ۴، ۵، ۷ و ۸ آن، بررسی کرد.
مامقانی هم در مقدمه تنقیح المقال فی علم الرجال
در فایدههای ۱۸، ۲۱، ۲۲ و مخصوصا فایده ۲۳، به تحقیق در قواعد رجالی پرداخت. در دورههای بعد، رجالیان بر محور تحقیقات محمدباقر بهبهانی قواعد توثیق را به دو دسته توثیقات خاص و توثیقات عام تقسیم کردند. مثلا
خویی از مجموع این قواعد و امارات برای تشخیص و اثبات وثاقت راوی، چهار مورد را به عنوان توثیق خاص معتبر شمرد که عبارتاند از:
نص معصوم، به دو شرط، اول آنکه راوی محضر امام معصوم را درک کرده باشد و دوم آنکه روایتِ متضمن وثاقت وی، ضعیف یا به نقل از خود راوی مورد نظر نباشد؛ تصریح یکی از بزرگان متقدم مانند
برقی،
ابنقولویه،
ابنبابویه،
مفید،
نجاشی و
طوسی زیرا سخن آنان به دلیل اعتبار گواهی و حجیت خبر ثقه پذیرفته است، به ویژه که توثیق آنان از روی حدس نبوده است؛ تصریح یکی از بزرگان متاخر به شرط اینکه توثیقکننده با راوی مورد نظر، معاصر یا نزدیک به روزگار او باشد، چه در غیر این صورت توثیق آنان مبتنی بر حدس و بنابراین نامعتبر است؛ ادعای
اجماع از سوی اقدمین (یعنی طبقه قبل از مشایخ کتب اربعه رجال و حدیث، مانند اصحاب ائمه، مؤلفان اصول متقدم و صاحبان نخستین جوامع حدیثی و فقهی) که هرچند از نوع اجماع منقول باشد، پذیرفتنی است.
خویی
از میان توثیقات عام هم توثیقات
علی بن ابراهیم قمی و ابنقولویه و نجاشی را پذیرفته و در باب یازده موردِ دیگر مناقشه کرده است.
سبحانی از این مجموعه درباره شش مورد به عنوان توثیق خاص
و درباره ده مورد به عنوان توثیقات عام
بحث کرده است. محسنی
ضمن برشمردن ۴۴ قاعده/ اماره توثیق و تقسیم آنها به سه دسته ضعیف، صحیح کمفایده و صحیح پرفایده، از میان آنها تنها دو قاعده را سودمند دانسته است: یکی نص امام معصوم بر وثاقت یا صداقت راوی و اثبات شدن آن با دلیل معتبر و، دیگری توثیق راوی از سوی خبرگانی مانند
کشّی، نجاشی، ابنبابویه و نظایر آنها که در میان همه آنها توثیق نجاشی و طوسی را مهمتر دانسته است
بخش دیگری از قواعد رجالی مربوط به وقتی است که دو توثیق یا جرح یا بیشتر، با هم در تعارض باشند، در این موارد نیز رجالیان قواعدی برای رفع تعارض به کار میبندند. شیخ
علی خاقانی (متوفی ۱۳۳۴) در فایده سوم رجال
و مامقانی (متوفی ۱۳۵۱) در
مقباس الهدایة به تفصیل این قواعد را بیان کردهاند.
علم رجال در نتیجه تحول در استفاده از اِسناد در نقل احادیث، رواج آن و کثرت پرس و جو درباره آن پدید آمد. پس از عصر
صحابه و
تابعین نیمه دوم قرن دوم تعداد وسائط نقل حدیث بیشتر شد و شناسایی احوال این واسطهها و تمیز آنها از یکدیگر، به ویژه پس از ظهور
بدعت، ضرورت یافت. پیش از این دوره، توثیق رجال بهصورت شفاهی انجام میگرفت.
از نظر رجالیان و محدّثان اهل سنّت، بررسی رجال حدیث و داوری در باب آنها در سنّت رسول خدا و اقوال صحابه ریشه دارد. مثلا
ابنحبّان (متوفی ۳۵۴) در مقدمه کتاب المجروحین
استحباب شناخت راویان ضعیف را از حدیثی نبوی به نقل از
عِرباض بن ساریه استنباط کرده و در آغاز کتاب الثقات
نیز حدیثی از
رسول خدا را مستند لزوم ضبط و ثبت اخبار روات حدیث قرار داده و از وجوب این کار برای همه محدّثان سخن گفته است. رجالیان اهل سنّت نمونههایی از پرس و جوی بعضی از صحابه و تابعین در احوال راویان و معرفی افراد کاذب و صادق را نیز نشان دادهاند؛ مثلا،
ابوبکر نخستین کسی دانسته شده است که در قبول اخبار احتیاط میکرد.
درباره
عمر بن خطّاب نیز گفتهاند راویان را به پرس و جوی احوال ناقلان حدیث تشویق میکرد،
و
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) برای احراز صداقت راویان آنها را سوگند میداد.
ابنحبّان
عمر
بن خطّاب و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را نخستین کسانی دانسته است که احوال رجال حدیث را بررسی میکردند. از کسانی دیگر از صحابه مانند
عبداللّه بن سلام،
عبداللّه بن عباس،
عبادة بن صامت و
انس بن مالک نیز سخنانی در این باب نقل شده است.
پس از صحابه، میراث نقد رجالی ایشان به تابعین رسید و در میان آنها شخصیتهای مهمی چون
سعید بن مسیّب،
قاسم بن محمد بن ابیبکر،
سالم بن عبداللّه بن عمر،
علی بن حسین بن علی (علیهمالسلام)،
سعید بن جُبَیر،
عطاء بن ابیرَباح،
محمد بن سیرین و
محمد بن مسلم زُهری به تحقیق در احوال راویان حدیث دست زدند.
نقد رجال حدیث در عصر صحابه بیشتر ناظر به ضبط بود، اما اوضاع اجتماعی و فکری عصر تابعین اقتضا میکرد که افزون بر ضبط، به عدالت راویان نیز توجه شود.
پس از تابعین، نوبت به اتباع آنان رسید، کسانی چون
شُعبة بن حَجّاج،
سُفیان بن عُیینه،
عبدالرحمان بن مهدی (متوفی ۱۹۸) که شکلگیری اولیه علم رجال در میان
اهل سنّت در واقع با ایشان آغاز شد و رجالشناسان بعدی آرای آنها در جرح و تعدیل راویان را اساس قرار دادند و پذیرفتند. در قرن دوم و سوم نیز محدّثانی چون
یحیی بن مَعین و
ابنمدینی که عمومآ خود شاگردان افراد پیش گفته بودند، در تدوین میراث رجالی پیش از خود سهمی بسزا داشتند و آرای آنها مبنایی برای کار رجالشناسان بعدی شد
در عصر تدوین احادیث، مجموعه اطلاعات و آرای رجالی پیشین در قالب آثار مختلفی دستهبندی و تدوین شد که بهطور کلی به سه قسم ثقات، ضعفا و جمع بین ثقات و ضعفا تقسیم میشود. این سه قسم تالیف رجالی تقریبا همزمان در نیمه اول قرن سوم پدیدار شدند و بیشتر عبارت بودند از صورت مکتوب اقوال و آرای شفاهی رجالیان پیشین. همچنین گفتنی است به اقتضای فضای فکری و فرهنگی و نیز ضرورت شناخت راویان ضعیف، تالیف درباره ضعفا و سپس جمع بین ثقات و ضعفا مقدّم بود بر تالیف در باب ثقات.
یحیی
بن مَعین اولین اثر در باب ضعفا و جمع بین ضعفا و ثقات را نوشت و
احمد بن عبداللّه عِجلی (متوفی ۲۶۱) نخستین مؤلف درباره ثقات بود.
نخستین تالیفات درباره راویان ضعیف که مشتمل بر احادیث راویان و بیان چگونگی ملاقات راوی و مرویٌ عنه بود، به لحاظ صوری و محتوایی خیلی زود در قرن چهارم به کمال رسید و هر شرح حال مشتمل شد بر جزئیاتی چون نام راوی، علت تضعیف او، آرای ائمه جرح و تعدیل درباره او، اخباری که نقل آنها مایه تضعیف او شده است و تصحیح آن اخبار اگر روایت صحیحی از آنها در دست بود.
کهنترین آثار در این زمینه که با عنوان «ضعفا» تالیف شدند، متعلقاند به کسانی چون یحیی
بن سعید قَطّان
علی
بن محمد مدائنی
و محمد
بن عبداللّه برقی زُهری.
برخی از مشهورترین آثار در باب ضعفاء عبارتاند از:
۱. الضعفاء الکبیر و تلخیص آن، الضعفاء الصغیر بخاری (متوفی ۲۵۶)؛
۲. الضعفاء و المتروکین نَسائی (متوفی ۳۰۳)؛
۳. کتاب الضعفاء و المتروکین علی
بن عمر دارْقُطنی (متوفی ۳۸۵)؛
۴. کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین ابنحِبّان؛
۵. کتاب الکامل فی ضعفاء الرجال نوشته ابواحمد عبداللّه
بن عَدی جرجانی (متوفی ۳۶۵)؛
۶. الضعفاء و الوضّاعون
ابوالفرج ابنجوزی (متوفی ۵۹۷)؛
۷. المغنی فی الضّعفاء و میزان الاعتدال فی نقد الرجال
شمسالدین ذهبی (متوفی ۷۴۸ یا ۷۵۳)؛
۸. لسان المیزان
ابنحجر عسقلانی.
برخی از مشهورترین آثار در باب ثقات عبارتاند از:
۱. کتاب الثقات و المثبتین از ابنمَدینی؛
۲. کتاب تاریخ الثقات یا معرفة الثقات من رجال اهل العلم و الحدیث و من الضعفاء و ذکر مذاهبهم و اخبارهم احمد
بن عبداللّه
بن صالح عِجلی؛
۳. الثقات از محمد
بن احمد تمیمی معروف به
ابوالعرب قیروانی؛
۴. کتاب الثقات ابنحبّان؛
۵. تاریخ اسماء الثقات ممّن نقل عنهم اهل العلم اثر
ابنشاهین (متوفی ۳۸۵)؛
۶. کتاب الثقات مِمَّن لم یقع فی الکتب الستة اثر ابنقُطلوبُغا (متوفی ۸۷۹).
دسته سوم از آثار رجالی که هم دربردارنده اطلاعات درباره راویان ضعیفاند و هم اطلاعات راجع به راویان ثقه، پرشمار و گوناگوناند، و مهمترین آنها به چند دسته تقسیم میشوند:
از کهنترین آثار این شاخه کتابهای یحیی
بن مَعین،
حسین بن علی کَرابیسی،
ابراهیم بن یعقوب سعدی جوزجانی و
احمد بن عبداللّه عجلی است.
از مشهورترین این آثار کتاب
الجرح و التعدیل ابنابیحاتم رازی (متوفی ۳۲۷) و
الارشاد فی معرفة علماء الحدیث از
ابویعلی خلیلی قزوینی (متوفی ۳۸۵) است. از این میان، کتاب ابنابیحاتم رازی که مقدمهای مفصّل با عنوان «تقدمة المعرفة لکتاب الجرح و التعدیل» دارد و در آن از مسائل نظری دانش جرح و تعدیل بحث کرده است، اهمیتی دوچندان یافته و بهویژه از آن رو که مؤلف بخش اعظمی از اقوال و آرای رجالشناسان پیش از خود را در کتاب گرد آورده، اثری درخور توجه است.
التاریخ و العلل یحیی
بن معین، التاریخ الکبیر و التاریخ الصغیر بخاری، التاریخ الکبیر مشهور به تاریخ ابنابیخَیثَمه تالیف
ابوبکر احمد بن ابیخیثمه (متوفی ۲۷۹)، التاریخ عثمان
بن سعید دارِمی (متوفی ۲۸۰)، و تاریخ وفاة الشیوخ الذین ادرکهم البغوی از
عبداللّه بن محمد بَغوی (متوفی ۳۱۷) از کهنترین کتابهای این دستهاند. تواریخ محلی مانند تاریخ الرَقّه از
محمد بن سعید قشیری (متوفی ۳۳۴)، تاریخ جرجان از
حمزة بن یوسف سهمی (متوفی ۴۲۷) و
تاریخ بغداد از
خطیب بغدادی (متوفی ۴۶۳) نیز در این گروه جای میگیرند.
این کتب مشتمل بر ذکر دوره به دوره و طبقه به طبقه اسامی و احوال و روایات راویان که خود اقسامی دارد. از مهمترین آنها این موارد را میتوان برشمرد: کتاب
الطبقات الکبری از
ابنسعد (متوفی ۲۳۰)، الطبقات از ابنخیاط عُصفری (متوفی ۲۴۰)، طبقات الاسماء المفردة من الصحابة و التابعین و اصحاب الحدیث از
احمد بن هارون بردیجی (متوفی ۳۰۱)، و الطبقات از
احمد بن شعیب نسائی.
کتب ناظر به رفع ابهامها، اشتراکات و خطاهای موجود در اسامی، کنیهها، القاب و نسبتهای راویان که انواع و اقسام فراوانی دارد. کثرت نامها و القاب و نسبتهای راویان و تشابهات و ابهامات موجود در اینباره، با توجه به پراکندگی راویان در گستره قلمرو اسلامی، به نگارش آثار مختلفی در این باب انجامیده است، مثلا، عبدالماجد غوری
چهارده گونه از این نوع تالیفات را برشمرده است که به مهمترین آنها اشاره میشود:
۱. رفع ابهام از هویت راویان سند یا متن حدیث. در این کتابها، به بررسی و مشخص کردن هویت راویانی پرداخته میشود که هویت آنها در سند یا متن بعضی احادیث، ناشناخته یا مبهم است، اما در احادیث دیگر به نام آنها تصریح شده است. ظاهرآ، الغوامض و المبهمات اثر عبدالغنی
بن سعید اَزْدی (متوفی ۴۰۹) کهنترین تالیف از این دست است؛ اما اثر بسیار مهم در معرفی مبهمات رجالی احادیث، کتاب الاسماء المبهمة فی الانباء المحکمة از خطیب بغدادی است که به ترتیب هجائی تنظیم شده است.
۲. مشخص کردن اسم راویانی که به کنیه شهرت دارند و کنیه افرادی که به اسم مشهورند. این کتابهای رجالی چندان اهمیت داشت که در این زمینه، و به ویژه درباره کنیه راویان، آثار فراوانی نگاشته شد؛ از کهنترین آنهاست: الکُنی از
هشام بن محمد کَلبی الاسامی و الکنی از
احمد بن حنبل (متوفی ۲۴۱)؛ الکنی از بخاری (متوفی ۲۵۶)؛ الکنی از نَسائی
الکنی و الاسماء از محمد
بن محمد
بن نیشابوری کرابیسی
و الالقاب و الکنی از احمد
بن عبدالرحمان شیرازی.
۳. القاب یا اوصافی که برای نشاندادن مقام رفیع یا نازل راوی به کار میرود، بیآنکه اسم مشهور یا عَلَم آن فرد شده باشد. این آثار، خود انواعی دارد که از کهنترین آنها موارد زیر را میتوان برشمرد: مَنْ عُرِفَ بِلَقَبِهِ از ابنمَدینی
فتح الباب فی الکنی و الالقاب از
ابنمنده اصفهانی (متوفی ۳۹۵)؛ مجمع الآداب فی معجم الاسماء و الالقاب از ابنفَرَضی
و الکنی و الالقاب از
حاکم نیشابوری.
یکی از بهترین و کاملترین کتابها در این زمینه کشف النقاب عن الاسماء و الالقاب اثر ابنجوزی (متوفی ۵۹۷) است.
۴. اَنساب (نسبتها) متضمن بیان مطالبی چون، قبیله، جد، شهر، حرفه و نظایر آنها که راویان به آنها منسوباند. از کهنترین این کتب اینهاست: الانساب از قاسم
بن اصبغ
بن محمد قُرطُبی
اقتباس الانوار و التماس الازهار فی انساب الصحابة و رواة الآثار از عبداللّه
بن علی
بن خلف رُشاطی.
۵. اسامی مشابه در نگارش و متفاوت در تلفظ (مؤتلَف و مختلَف). کهنترین اثر در این زمینه تصحیفات المحدثین
ابوهلال عسکری است.
۶. اسامی مشابه در نگارش و تلفظ که بر افراد مختلف اطلاق شدهاند (مُتَّفَق و مُفتَرَق) و خود اقسامی دارد. اثر بسیار مشهور در این موضوع، کتاب موضح اوهام الجمع و التفریق نوشته خطیب بغدادی است.
آثار ناظر به رفع عیب و علتی پنهان اغلب سندی و گاه متنی در حدیثی که ظاهر آن صحیح و سالم مینماید (علل الحدیث). از کهنترین آثار در این زمینه به کتابها یا رسالههایی با عنوان کلی «العلل» از
سفیان بن عُیَینه (متوفی ۱۹۸)؛
یحیی بن سعید قطّان (متوفی ۲۳۳)؛ یحیی
بن معین، و علل الحدیث و معرفة الرجال از ابنمدینی باید اشاره کرد.
به نظر میرسد، تدوین جوامع حدیثی رسمی و پذیرفتهشدن و رسمیتیافتن آنها در جامعه اهل سنّت بر چگونگی تدوین کتابهای رجالی تاثیر بسیار نهاده باشد.
در میان جوامع حدیثی، بیش از همه دو کتاب
صحیح محمد بن اسماعیل بخاری (متوفی ۲۵۶) و
صحیح مسلم بن حجّاج قشیری (متوفی ۲۶۱) اهمیت بیشتری در شکلدهی و جهتدهی به تدوین رجال الحدیث داشته و از همین رو آثار فراوانی در شناسایی رجال این دو کتاب تدوین شده است.
از آثاری که در آنها رجال صحیح بخاری بررسی شدهاند به کتاب اسامی مَن رَوی عنهم محمد
بن اسماعیل بخاری من مشایخه الذین ذکرهم فی جامعه الصحیح تالیف ابنعَدی، الهدایة و الارشاد فی معرفة اهل الثقة و السداد ابونصر کل اباذی (متوفی ۳۹۸) و کتاب التعدیل و التجریح لمن روی عنه البخاری فی الصحیح ابوالولید سلیمان
بن خلف باجی (متوفی ۴۷۴)؛ و از آثاری که رجال صحیح مسلم را بررسی میکنند نیز به کتاب رجال صحیح مسلم از ابنمَنْجُوْیَه اصفهانی (متوفی ۴۲۸) میتوان اشاره کرد.
برخی رجالنویسان بررسی دو صحیح مذکور را مبنای کار خود قرار دادهاند، مثلا حاکم نیشابوری در کتاب المدخل الی معرفة الصحیحین و
ابنقیسرانی در کتاب الجمع بین رجال الصحیحین به بررسی راویان آن دو اثر پرداختهاند. حاکم نیشابوری در این اثرش، موارد اشتراک صحیحین و موارد منحصر به فرد هر یک را بررسی کرده است.
برای معرفی رجال یادشده در دیگر جوامع معتبر حدیثی اهل سنّت چون سنن ابیداوود، جامع ترمذی و المُوَطَّا مالک
بن انس نیز آثاری نگاشته شده است. به عقیده بشار عوّاد معروف،
ابنعساکر (متوفی ۵۷۱) نخستین کسی بوده که در کتاب المعجم المشتمل علی ذکر اسماء شیوخ الائمة النَّبَل از شیوخ صاحبان صحاح سته در یکجا سخن گفته است. اما شاهکار رجالنگاری در این زمینه بیگمان،
تهذیب الکمال فی اسماء الرجال یوسف بن عبدالرحمان مزّی (متوفی ۷۴۲) است.
اهمیت رجالشناسان برجسته و لزوم گردآوری آرای آنها در قرون چهارم و پنجم به شکلگیری شیوه دیگری از رجالنویسی به نام «سؤالات» انجامید. در این آثار، فردی از استاد و شیخی برجسته در
حدیث و
جرح و تعدیل درباره راویان گذشته یا معاصر و
وثاقت و جایگاه رجالی آنها سؤالاتی میپرسد و استاد به کوتاهی به آنها پاسخ میدهد. این شیوه یکی از متداولترین اشکال تدوین اطلاعات رجالی در قرون سوم تا ششم هجری بوده و آثار چندی در این خصوص تالیف شده است.
از مشهورترین آنها کتاب سؤالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی فی الجرح و التعدیل است. شاید کتاب سؤالات ابنالمدینی لیحیی
بن سعید القطان
و سؤالات ابنالجنید لابی زکریا یحیی
بن معین نوشته ابراهیم
بن عبداللّه خُتَلی (متوفی ۲۶۰)، کهنترین نمونههای موجود از این دسته باشند.
این آثار در نگارش تالیفات رجالی پس از خود اهمیت خاصی داشتهاند و چون پرسشگر و پاسخ دهنده عمومآ از برجستهترین عالمان حدیث بودهاند، این آثار همواره از منابع مهم و پرمراجعه بودهاند و در کتابهای رجالی بعدی بدانها استناد شده است.
دانش رجال شیعه و تدوین آثار رجالی از آغاز تا دوره معاصر به پنج مرحله تقسیمپذیر است:
در این عصر به دانشی منقّح برای ارزیابی صدور احادیث نیاز چندانی احساس نمیشد. اما پدیدههایی چون وضع حدیث و تعارض در روایات سبب شد تا ائمه اطهار برای شیعیان مبانی و اصول دستیابی به حدیث صحیح را بیان کنند.
این تعالیم مقدمهای شد برای پدیدآمدن علم رجال در دورههای بعد. بنابراین، عصر حضور معصومان، یعنی از سال ۱۱ تا ۲۶۰، «عصر تکوین معارف رجالی» در شیعه بود.
براساس روایت
سُلَیم بن قیس از
امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، پیشینه ارزیابی صدور حدیث براساس نقد رجال به زمان حضرت علی میرسد. در آن روایت، امام علی راویان حدیث را به چهار دسته تقسیم کردهاند: راوی منافق (کذّاب و جاعل)، راوی کج فهم، راویای که ناسخ را از منسوخ باز نمیشناسد، و راوی ثقه و حافظ و ضابط.
بنابر گزارشهای باقیمانده از این دوره، دغدغه احراز صحت صدور حدیث از آغاز دوره حضور وجود داشته و همین موجب شده است اصحاب ائمه از ایشان رهنمود بخواهند و ایشان نیز ضمن برشمردن عوامل پیدایش تعارض در احادیث، روشها و معیارهای مناسب را برای شناخت سره از ناسره تعلیم دهند.
به نوشته
شیخ طوسی، جامعه شیعی از عصر حضور معصومان تا دوره خود او دچار تعارض در احادیث بوده است. سؤالات اصحاب درباره روایات متعارض و پاسخهای ائمه (علیهمالسّلام) شاهدی بر این مدعاست. در احادیث مشتمل بر معیارهای رفع تعارض، که به
اخبار علاجیه مشهورند، روشهای گوناگونی برای رفع تعارض میان احادیث بیان شده است. از جمله این روشها و مرجّحات، بررسی اوصافی است در راوی مانند
عدالت،
فقاهت و
صداقت.
این روش پیوندی تنگاتنگ با مسائل دانش رجال دارد و علمای شیعه از آن در تکوین علم رجال بهره بردهاند. یکی دیگر از روشهای ائمه تایید و توثیق افراد خاص بود؛ از جمله توثیقات خاص معصومان درباره راویانی مانند
یونس بن عبدالرحمان،
زکریا بن آدم،
زراره و
ابوبصیر لیث مرادی.
عرضه آثار اصحاب بر امامان برای کسب نظر و رهنمود را نیز میتوان در همین سیاق توضیح داد.
ظاهرا محدّثان شیعه در سده سوم، بررسیهای رجالی احوال راویان و نگارش کتابهای رجالی را ضروری یافتند،
و در این دوره، نخستین کتابهای رجالی شیعه نگارش یافت. درباره نخستین اثر مکتوب رجالی شیعه اختلاف نظر هست.
آقابزرگ طهرانی کتاب تسمیة مَن شهد مع امیرالمؤمنین الجَمَل و الصِفّین و النهروان مِن الصحابة از
عبیداللّه بن ابیرافع را نخستین تالیف رجالی شیعه دانسته است. با قبول این نظر، میتوان نتیجه گرفت که کتابهای رجالی از سالهای نخست عصر امامان معصوم تالیف میشده است؛ زیرا ابنابیرافع، از یاران و اصحاب امیرمؤمنان است. اما چون این کتاب بیشتر در عداد کتابهای تراجم و مشتمل بر نام آن گروه از اصحاب حضرت علی است که در جنگهای مهم ایشان شرکت داشتند،
آن را تالیف رجالی صرف نمیتوان شمرد.
به نظر میرسد، اولین تالیف مستقل رجالی در شیعه، کتاب الرجال عبداللّه
بن جبلة کِنانی
باشد. از این رو، تاریخ تالیفات رجالی شیعه را به اواخر دوره حضور معصومان میتوان رساند. بنابر بعضی گزارشها، علمای شیعه در فاصله میان قرن سوم تا نیمه اول قرن پنجم، یعنی عصر تدوین اصول رجالی، ۱۱۶ کتاب در دانش رجال شیعی تالیف کردهاند که از آن میان، ۲۴ اثر در قرن سوم، ۷۹ اثر در قرن چهارم و ۱۳ اثر در قرن پنجم نوشته شده است.
از آن آثار فقط اینها به دست ما رسیده یا به شیوههایی بازسازی شده است:
رجال، تالیف احمد
بن محمد
بن خالد برقی (متوفی ۲۷۴ یا ۲۸۰)، که کتاب الرجال
و کتاب طبقات الرجال
نیز نامیده شده و با عنوانهای کتاب الرجال، همراه
خلاصةالاقوال علامه حلّی (تهران ۱۳۴۲ش) و الطبقات (قم ۱۴۲۸/۱۳۸۶ش) چاپ شده است. این کتاب مشتمل است بر فهرستی از اسامی راویان معصومان که به ترتیب از
اصحاب پیامبر اکرم تا
اصحاب امام حسن عسکری تنظیم شده است.
شیخ طوسی در مقدمه کتاب الرجال خود
آورده که در بیان فهرست اسامی رجال حدیث، کتابی جامعتر از کتاب ابنعقده درباره رجال امام صادق نیافته است برای دیگر آثار رجالی ابنعقده
کتاب
ابوغالب احمد بن محمد زُراری (متوفی ۳۶۸)، که با عنوانهای رسالة ابیغالب الزُراری الی ابنابنه فی ذکر آل اعیَن (قم ۱۴۱۱/۱۳۶۹ش) و رسالة آل اعین (اصفهان ۱۳۹۹) چاپ شده است. چون در این کتاب مؤلف افزون بر معرفی راویان آل اعین، راویان مرتبط با خاندان اعین را نیز معرفی کرده و همچنین فهرستی از کتابهایی که اجازه نقل آنها را داشته با ذکر مؤلف آن کتابها معرفی کرده، یکی از منابع رجالی و فهرستی شمرده شده است
تکمله رساله ابوغالب زراری، اثر
ابوعبداللّه حسین بن عبیداللّه غضائری (متوفی ۴۱۱)، که همراه رسالة ابیغالب الزراری (قم ۱۴۱۱/۱۳۶۹ش) چاپ شده است.
درباره مؤلف کتاب الرجال (قم ۱۴۲۲/۱۳۸۰ش) که از آن با عنوان کتاب الضعفاء نیز یاد شده است،
اختلاف نظر هست؛ این کتاب هم به حسین
بن عبیداللّه غضائری و هم به فرزندش احمد منسوب است.
به نوشته آقابزرگ طهرانی
احمد بن طاووس حلّی (متوفی ۶۷۳) الفاظ این کتاب را بدون سندی که به مؤلف برسد در اختیار داشت و آنها را در جامع رجالی خود، حلّال اشکال فی معرفة الرجال، آورد. کتاب حلّال اشکال امروزه در دست نیست و فقط دو گزیده از آن موجود است.
حسن بن زینالدین عاملی (متوفی ۱۰۱۱) نسخهای از این کتاب را به خط مؤلف، که در اختیار پدرش
شهید ثانی بود
در اختیار داشت و براساس آن کتاب التحریر الطاووسی را تدوین کرد.
نسخه حلال اشکال پس از وی به دست
عبداللّه شوشتری (متوفی ۱۰۲۱) رسید. او نیز فقط عبارات کتاب منسوب به ابنغضائری را از آن استخراج و به ترتیب الفبایی مرتب و در اثری دیگر تدوین کرد. سپس، شاگردش عنایتاللّه قُهپائی (زنده در ۱۰۱۶) آنچه استادش از کتاب حلال اشکال استخراج کرده بود، در کتاب خود مجمع الرجال ــ مشتمل بر مطالب اصول پنجگانه رجالی متقدم شیعی ــ نقل کرد.
آنچه امروزه از رجال ابنغضائری در دسترس است، چکیده همه آثار برجای مانده از اقوال رجالی اوست درباره سیر تاریخی انتقال کتاب و اعتبار آن.
کتاب رجال
ابوعمرو محمد بن عمر کشّی (متوفی نیمه اول قرن چهارم) که از آن با عناوین مختلفی چون کتاب الرجال
و معرفة الرجال
یاد شده است. امروزه فقط تلخیص شیخ طوسی از این کتاب
با عنوان
اختیار معرفة الرجال (مشهد ۱۳۴۸ش) در دست است.
تدوین نخستین آثار رجالی شیعه ــبه معنای دقیق اصطلاحی آن ــ به قرنهای چهارم و پنجم برمیگردد و این مرحله از مهمترین ادوار در تاریخ دانش رجال شیعه است.
کتابهای این دوره بهسبب نزدیکی به عصر راویان ائمه (علیهمالسّلام) و اشتمال بر اطلاعات جامع و دقیق، منبع مطالعات رجالی شدند و به دلیل قدمت و اصالتشان اصول اولیه رجالی نام گرفتند.
این اصول عبارتاند از:
اختیار معرفةالرجال، کتاب الرجال و الفهرست هر سه تالیف محمد
بن حسن طوسی (متوفی ۴۶۰)، و
فهرست اسماء مصنّفی الشیعة مشهور به رجال النجاشی تالیف
ابوالعباس احمد بن علی نجاشی (متوفی ۴۵۰).
کتاب الرجال، اثر شیخ طوسی، که خود
از آن با عنوان کتاب الرجال، مَن روی عن النبی (صلّیاللّهعلیهوآله) و الائمة الاِثَنْی عشر (علیهمالسّلام) و من تاخّر عنهم یاد کرده،
مشتمل است بر معرفی اصحاب و راویان ائمه شیعه در سیزده باب. دوازده باب آن به اصحاب و راویان معصومان و یک باب آن به راویانی که به صورت مستقیم از معصوم روایت نکردهاند اختصاص یافته است. این کتاب براساس شیوه طبقاتنگاری تنظیم و نام راویان در هر باب به ترتیب الفبایی ذکر شده است و در مجموع ۶۴۲۹ راوی را در برمیگیرد.
دیگر اثر رجالی شیخ طوسی
الفهرست است. او خود این عنوان را در متن کتاب یاد کرده است. نجاشی
نام کامل آن را فهرست کتب الشیعة و اسماء المصنّفین آورده است. شیخ طوسی در این کتاب درباره بیش از ۹۱۲ مؤلف شیعی سخن گفته و ذیل هر عنوان اطلاعاتی درباره آن شخص و تالیفاتش گزارش کرده است. این اطلاعات مشتمل است بر اطلاعات شرح حالی، گزارش تالیفات، و طرق و اِسناد به صاحب تالیف.
دیگر اثر پراهمیت، رجال نجاشی است. مؤلف خود
آن را فهرست اسماء مصنّفی الشیعة نام نهاده است و چنانکه از مقدمه مؤلف
برمیآید، او این کتاب را در پاسخ کسانی نوشته است که بر
شیعه به بهانه نداشتن میراث و شخصیتهای علمی طعن میزدند. کتاب نجاشی مشتمل بر ۱۲۶۹ عنوان است و به ترتیب الفبایی تنظیم شده است.
پس از این دوره درخشان، تدوین اصول اولیه رجالی با دورهای از فترت مواجه شد که در آن نوآوری یا خیزش درخوری در تالیفات رجالی دیده نمیشود.
بیشتر آثار این دوره یا مستدرک و تکملهاند بر آثار پیشین، مانند فهرست اسماء علماء الشیعة و مُصَنِّفیهم اثر
منتجبالدین رازی (متوفی بعد از ۵۸۵) و
معالم العلماء ابنشهرآشوب مازندرانی (متوفی ۵۸۸)، یا تلخیص یا تجمیع آثار گذشته.
همچنین در این دوره، احمد
بن موسی طاووس حلی و
محقق حلّی (متوفی ۶۷۶) برخی تحلیلهای کتابشناختی را به تحلیل رجالی بدل کردند. ابنطاووس
حلال اشکال فی معرفة الرجال را نوشت که فقط دو بخش از آن یعنی رجال ابنغضائری و آنچه در التحریر الطاووسی آمده باقی مانده است. از مقدمه باقیمانده از اصل کتاب چنین بر میآید که مؤلف در آن پنج کتاب اختیار معرفة الرجال، الفهرست و رجال شیخ طوسی، الفهرست نجاشی و رجال ابنغضائری را یکجا گردآورده بوده است.
محقق حلّی هم با تالیف تلخیص الفهرست در واقع فهرست طوسی را که هدف آن معرفی کتابهای مصنفان شیعه بود به هیئت کتابی رجالی درآورد.
در پایان این دوره باید از یحیی
بن حسن
بن بِطریق حلّی، مشهور به
ابنبطریق (متوفی ۶۰۰)، یاد کرد که کتابی رجالی با عنوان رجال الشیعه نگاشت.
طلایهداران این دوره دو تن از شاگردان حوزه حلّه یعنی حسن
بن یوسف
بن مطهر حلّی، مشهور به
علامه حلّی (متوفی ۷۲۶)، و تقیالدین حسن
بن علی
بن داوود حلّی، مشهور به
ابنداوود حلّی (زنده تا ۷۰۷)، بودند. کتابهای رجالی این دو تن که مبتنی بر کتابهای رجالی پیشین تالیف شد به سبب داشتن سبکی نو و بعضی خصوصیات منحصر به فرد،
به
اصول ثانویه رجالی شهرت یافته است.
از ویژگیهای عمومی این دوره، رشد نقادیهای رجالیِ راویمحور، تکیه بر جرح و تعدیل راویان و تاثیر آن در درایة الحدیث شیعه، به ویژه تقسیمبندی چهارگانه حدیث، و پیریزی اولیه قواعد عام رجالی بود.
کتاب اول که اثر علامه حلّی است،
خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال نام دارد و مشتمل بر دو بخش و یک خاتمه است. بخش نخست شامل معرفی ۱۲۲۷ تن از راویان قابل اعتمادی است که قبول روایت آنان نزد مصنف رجحان داشته است.
بخش دوم مشتمل است بر نام ۵۱۰ راوی که روایت آنها از نظر علامه حلّی
مطرود و متروک است یا او در قبول روایتشان توقف کرده است. در خاتمه کتاب نیز فواید ده گانه رجالی آمده که متضمن مسائل متنوعی است؛ از قبیل بیان اسامی راویانی که به کُنیه شهرت دارند، توضیحاتی در باب راویانی که
شیخ طوسی آنها را در زمره مذمومین آورده است، بیان طریق شیخ طوسی در
تهذیب و
استبصار و
ابنبابویه در کتاب
من لایحضره الفقیه به یکایک راویان و ارزیابی آن، بیان طریق خود علامه حلّی به شیخ طوسی، ابنبابویه، کشّی و نجاشی.
دیگر اثر رجالی علامه حلّی
ایضاح الاشتباه فی اسماء الرواة است. در موضوع تعیین ضبط نامها علامه حلّی در این کتاب مجموعا به ضبط و تصحیح اسامی و کنیههای ۷۷۹ تن از راویان احادیث شیعه پرداخته که پارهای از آنها مکرر است. (برای مقایسه انتقادی مندرجات این کتاب با خلاصة الاقوال.
) علامه حلّی، بنا به گفته خودش،
اثر مفصّلتری در رجال با عنوان
کشف المقال فی معرفة الرجال نیز داشته که مشتمل بر اقوالی درباره راویان و مصنّفان متقدم بوده و احوال متاخران و معاصران مؤلف نیز در آن بحث شده است. از این کتاب امروزه اثری در دست نیست.
عنوان کتاب ابنداوود حلّی الرجال است. این کتاب دو بخش دارد: بخش اول، در بیان اسامی راویان ممدوح، موثق و مهمل و بخش دوم، در بیان اسامی راویان مجروح و مجهول.
مؤلف در پایان هر بخش همچنین فوایدی رجالی آورده و در قسمتی با عنوان «التنبیهات» نیز نُه تنبیه ذکر کرده است برای ویژگیهای محتوایی و ساختاری کتاب.
ابنداوود در این کتاب نام افراد و پدر و جدّ آنان را برحسب حروف الفبا تنظیم کرده که در آثار رجالی شیعه تا آن زمان بیسابقه بوده است
حواشی عالمان پس از ابنداوود بر رجال او
نشانه اهمیت این اثر در دورههای بعد است.
تألیفات متعدد رجالی این دوره مشتمل است بر نگارش حواشی و تعلیقات بر کتب رجالی پیشین و ترتیب و تنظیم و گزیدهنگاری و تلخیص آن کتابها. دو ویژگی منحصر به فرد این دوره بدین قرار است:
در این دوره به مشکلات مراجعه به منابع رجالی پیشین، به ویژه اصول اولیه و ثانویه رجالی، و نیز بازیابی اطلاعات توجه شد. در هر یک از کتابها و منابع پیشین، اطلاعات رجالی به شیوهای خاص عرضه شده و به معدودی از راویان پرداخته شده بود که استفاده از آنها را دشوار میساخت. کوشش برای رفع این دشواریها به تحولی اساسی در شیوه نگارش کتب رجالی انجامید و کتابهایی با عنوان جوامع رجالی ظهور یافت. جوامع رجالی کتابهایی است که اطلاعات در آنها صرفآ براساس ترتیب الفبایی نام راوی تنظیم شده بیآنکه اوصاف و ویژگیهای راویان از جمله طبقه راوی، داشتن کتاب، جرح و تعدیل و قیود دیگر لحاظ شود.
چنانکه پیشتر اشاره شد، سرچشمه این روش را در حلال اشکال ابنطاووس میتوان دید، اما اوج شکوفایی و نضج کامل تالیف جوامع به دوره بعد از نگارش اصول ثانویه رجالی برمیگردد. اهم این جوامع رجالی عبارتاند از:
مجمع الرجال فی علم الرجال زکیالدین عنایتاللّه قهپائی (قم ۱۳۶۴ش)؛
حاوی الاقوال فی معرفة الرجال شیخ عبدالنبی جزائری (متوفی ۱۰۲۱؛ قم ۱۴۱۸) نخستین کتاب رجالی شیعه که راویان به ترتیب تقسیم چهارگانه حدیث در آن ذکر شدهاند
منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال مشهور به
رجال کبیر اثر
محمد بن علی استرآبادی (متوفی ۱۰۲۸؛ تهران ۱۳۰۲)؛
نقد الرجال سید مصطفی تفرشی (قم ۱۴۱۸)؛
جامع الرواة محمد بن علی اردبیلی (متوفی ۱۱۰۱؛ تهران ۱۳۳۱ و قم ۱۴۳۳)؛ جامع المقال فی معرفة الرواة و الرجال و خلاصه آن با عنوان
ملخّص المقال فی احوال الرجال هر دو از
سید عبداللّه شُبَّر تنقیح المقال فی علم الرجال اثر
عبداللّه مامقانی (متوفی ۱۳۵۱؛ نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲)؛
ترتیب الاسانید از حاج آقا
حسین طباطبائی بروجردی (متوفی ۱۳۸۰؛ مشهد ۱۴۱۳ـ۱۴۱۴)، درباره
کتب اربعه و برخی آثار دیگر حدیثی؛
الجامع فی الرجال (قم ۱۳۹۴) اثر
موسی زنجانی؛
معجم رجال الحدیث سید ابوالقاسم خویی (متوفی ۱۴۱۳؛ نجف ۱۴۱۳)؛ و
قاموس الرجال محمدتقی شوشتری.
دیگر ویژگی تالیفات این دوره نگارش کتابهای رجالی تحقیقی است. در این آثار، مؤلفان اهدافی چون بیان نکاتی که در پژوهشهای رجالی خود به آن رسیدهاند، ذکر نکات کلی و عمومی که حکم قاعده و قانون را یافتهاند، بحث از اصطلاحات و الفاظ رجالیان و مسائل دیگر را دنبال کردهاند.
فوائد وحید بهبهانی (متوفی ۱۲۰۵؛ قم ۱۴۰۴)،
جامع المقال فیما یتعلّق باحوال الحدیث و الرجال فخرالدین طریحی (متوفی ۱۰۸۵)،
رسالة عدیمة النظیر فی احوال ابیبصیر از
مهدی بن حسن موسوی خوانساری (متوفی ۱۲۴۶)،
توضیح المقال فی علم الرجال ملاعلی کنی (متوفی ۱۳۰۶؛ قم ۱۴۲۱)،
هدایة المحدّثین الی طریقة المحمّدین مشهور به
المشترکات محمدامین کاظمی (زنده در ۱۱۱۸؛ قم ۱۴۰۵)،
الرسائل الرجالیة ابوالمعالی محمد بن محمدابراهیم کلباسی (متوفی ۱۳۱۵؛ قم ۱۴۲۲)،
سماء المقال فی علم الرجال ابوالهدی کلباسی (متوفی ۱۳۵۶؛ قم ۱۴۱۹) و
کلیات فی علم الرجال جعفر سبحانی (قم ۱۴۱۴) از مهمترین کتابهای رجالی تحقیقی است. بنابر یک پژوهش، شمار مجموع کتابهای رجالی شیعه از آغاز تا عصر حاضر ۶۸۸ اثر است
که به شیوههای مختلفی تالیف شدهاند.
در اینجا به بررسی شیوهها و سبکهای نگارش رجالی شیعیان میپردازیم:
نخستین و شاید قدیمترین شیوه نگارش آثار رجالی در نزد شیعیان، تالیف بر اساس طبقات بوده است. در این شیوه، راویان هر امام در فصلی جداگانه و گاهی با ترتیب الفبایی معرفی میشوند و نام کسانی که از هیچ امامی روایت نکردهاند، در بابی خاص درج میشود. هرچند، این شیوه طبقاتنگاری راویان به ترتیب اصحاب پیامبر و امامان مبتنی بر ملاک عمومیِ زمان است، با روش مشابه میان
اهل سنّت تفاوت دارد و منحصر به شیعه است. رجال برقی، رجال شیخ طوسی و ظاهرا اصل رجال کَشّی
به این شیوه نگاشته شدهاند.
در کتابهایی که در قرون متاخر نوشته شدهاند، طبقات راویان تا زمان مؤلفان این نوع کتابها ذکر شده است، از جمله در کتاب
طرائف المقال فی معرفة طبقات الرجال سیدعلی اصغر جاپلقی بروجردی.
در این شیوه کهن، نام مؤلفان کتب مبنای نگارش قرار میگیرد و مقصود نویسندگان این آثار عرضه فهرستی از نام صاحبان کتابها و راویان آنها و در مواردی، داوری رجالی درباره آنهاست. کتابهای فهرست با هدف شناسایی و شناساندن منابع حدیثی، بررسی و بیان حجیت آنها و معرفی نسخههایشان، در واقع مکمل کتابهای رجالی به شمار میروند. نگارش کتابهای «فهرست اصول و مصنّفات» در میان شیعه از اواخر سده سوم رونق داشته است.
براساس گزارشهای موجود، عالمانی همچون
حمید بن زیاد دهقان کوفی،
ابنبطّه قمی،
محمد بن حسن بن ولید،
شیخ صدوق،
حسین
بن حسن
بن بابویه
،
احمد بن حسین غضائری و احمد
بن عبدالواحد
بن عبدون بزّاز
صاحب کتاب فهرست بودهاند، اما امروزه هیچیک از آنها در دسترس نیستند. مهمترین فهرستهای موجود از آنِ نجاشی و شیخ طوسی است.
شیوه مرسوم دیگر در تدوین آثار رجالی شیعه تالیف براساس نام راویان است. در این شیوه، نامها به ترتیب حروف اول، دوم و سوم و گاهی تا آخرین حرف هر نام مرتب میشوند. گاهی این ترتیب در نام پدر و جدّ و نَسَب هم رعایت شدهاست. پس از نامها، در فصلهای جداگانه، کُنیهها (باب الکُنی) و پس از آن القاب و سپس راویان زن معرفی میشوند.
این ترتیب بیشتر در جوامع رجالی دیده میشود و برای نمونه به منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال میرزا محمد استرآبادی و نقد الرجال سیدمصطفی تفرشی و در دورههای معاصر به مستدرک علم رجال الحدیث علی نمازی شاهرودی (متوفی ۱۴۰۵؛ تهران ۱۴۱۲) و معجم رجال الحدیث سیدابوالقاسم خویی میتوان اشاره کرد. گاهی برخی مؤلفان به شیوههای خاص دیگری اعمال سلیقه کرده و این تنظیم و ترتیب را کمی تغییر دادهاند. برای نمونه، نام «احمد» را، به احترام نام
پیامبر (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم)، بر دیگر نامهای باب «همزه» مقدّم داشته و پس از آن «ابراهیم» و «اسماعیل» و سپس دیگر اسامی را ذکر کردهاند. همچنین برخی مؤلفان القاب و نام زنان را در اثنای دیگر نامها به ترتیب الفبایی آورده و فصلی جدا را به آنها اختصاص ندادهاند.
در این شیوه، جرح و تعدیل راویان اساس تالیف است. در این آثار راویان قابل اعتماد و کسانی که روایت آنها قابل اعتماد نیست، در دو بخش جداگانه ذکر میشوند.
خلاصة الاقوال علامه حلّی و
کتاب الرجال ابنداوود حلّی از برجستهترین نمونههای این سبک نگارشاند. این نوع از دشوارترین انواع تالیف رجالی است.
در دورههای متاخر، سبکی دیگر در نگارش آثار رجالی پدید آمده که بر نتایج حاصل از تحقیقات و پژوهشهای رجالی مبتنی است. در این نوع تالیفات قواعد، فوائد و ضوابط کلی دانش رجال بیان و نکات و مباحث رجالی حاصل از تحقیق و بررسیها مطرح میشود. این گروه مشتمل بر سه گونه است:
فوایدنگاری، مانند جامع المقال فیما یتعلّق باحوال الحدیث و الرجال فخرالدین طریحی، الفوائد الرجالیة وحید بهبهانی (قم ۱۴۱۰)، رجال
سیدمهدی بحرالعلوم (متوفی ۱۲۱۲) مشهور به
الفوائد الرجالیة (تهران ۱۳۶۳ش) و اثر فرزندش سیدرضا (متوفی ۱۲۵۳) با عنوان الفوائد الرجالیة،
عدّة الرجال سید محسن اعرجی (متوفی ۱۲۲۷؛ قم ۱۴۱۵)،
الفوائد الرجالیة مهدی کجوری شیرازی (متوفی ۱۲۹۳؛ قم ۱۴۲۳/۱۳۸۱ش)،
بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال اثر
علی علیاری تبریزی (متوفی ۱۳۲۷؛ قم ۱۳۲۷)؛
قواعدنگاری، مانند توضیح المقال فی علم الرجال از حاج ملاعلی کنی (قم ۱۴۲۱/۱۳۷۹ش)، نتیجة المقال فی علم الرجال اثر محمدحسن مازندرانی بارفروشی (متوفی ۱۳۴۵؛ قم ۱۴۳۲/۱۳۹۰ش)، الفوائد الرجالیة من تنقیح المقال عبداللّه مامقانی (قم۱۴۳۱/۱۳۸۹ش)، سماء المقال فی علم الرجال اثر ابوالهدی کلباسی (قم ۱۴۲۲)، لُبّ اللباب فی علم الرجال ملامحمدجعفر شریعتمدار استرآبادی (متوفی ۱۲۶۳؛ تهران ۱۳۸۸ش)،
بحوث فی فقه الرجال از
سید علی مکی عاملی تقریرات درس سیدعلی فانی (متوفی ۱۴۰۹؛ بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴)،
دروس تمهیدیة فی القواعد الرجالیة (قم ۱۴۲۸/۲۰۰۷) اثر
باقر ایروانی و
بحوث فی مبانی علم الرجال (قم ۱۴۲۶) تقریرات درس شیخ محمد سَنَد؛
تک نگاری، همانند
هدایة المحدثین الی طریقة المحمدین ملامحمدامین کاظمی (قم ۱۴۰۵)،
الرسائل الرجالیة سید محمدباقر موسوی شفتی (متوفی ۱۲۶۰؛ اصفهان ۱۴۱۷) مشتمل بر بیست رساله، و
الرسائل الرجالیة اثر
ابوالمعالی کلباسی (قم ۱۴۲۲) مشتمل بر چندین رساله.
شماری از رجالیان شیعی آثار خود را در قالب اُرجوزههایی تدوین کردهاند که برای به خاطر سپردن مناسب باشد. از جمله آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: ارجوزة فی الرجال سید احمد
بن محمد عطار بغدادی،
نخبة المقال فی علم الرجال یا زبدة المقال فی علم الرجال
سید حسین بروجردی (متوفی ۱۲۷۶) و تکمله آن با عنوان
منتهی الآمال فی تتمیم زبدة المقال از
علی بن عبداللّه علیاری،
منظومه رجالی عبدالرحیم
بن محمدعلی تستری (متوفی ۱۳۱۳) که در پایان منظومه اصول فقهیاش نتیجة الانظار جای گرفته،
ارجوزة عدّة الخلف فی عدة السلف از شیخ محمدعلی بروجردی،
منظومة فی الرجال
سیدعبدالحسین آل کمّونة و منظومه درباره
اصحاب اجماع و منظومة فی الرجال از
منیرالدین بروجردی.
در نیم قرن اخیر با راه یافتن علوم اسلامی به دانشگاهها و تاسیس دانشکدهها و مؤسساتی برای تدریس علوم اسلامی و همگام با تحولاتی که در نحوه آموزش در حوزههای علمیه به وجود آمده، در بیشتر رشتههای علوم اسلامی متون آموزشی متعددی تالیف شده است. این تحول از جمله در علم رجال که متون آموزشی آن بسیار کمتر از رشتههای دیگر بود درخور توجه است. در این زمینه کتابهای
اصول علم الرجال اثر
عبدالهادی فضلی (بیروت ۱۴۱۶)،
کلیات فی علم الرجال اثر جعفر سبحانی (قم ۱۴۱۰)،
دانش رجال الحدیث اثر
محمدحسن ربانی (مشهد ۱۳۶۲ش) و آشنایی با کتب رجالی شیعه اثر محمدکاظم رحمان ستایش (تهران ۱۳۸۵ش) درخور ذکرند.
(۱) استرآبادی، محمدجعفر
بن سیفالدین، الایجاز فی علمی الرجال و الدرایة، چاپ حمید احمدیجلفایی، در میراث حدیث شیعه، دفتر۱۵، به کوشش
مهدی مهریزی و علی صدرایی خویی، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۵ش.
(۲) استرآبادی، محمدجعفر
بن سیفالدین، لبّ اللباب فی علم الرجال، چاپ محمدحسین مولوی، در میراث حدیث شیعه، دفتر۲، ۱۳۷۸ش.
(۳) بارفروشی، محمدحسن، نتیجةالمقال فی علم الرجال، چاپ سنگی تهران، ۱۲۸۴.
(۴) بحرالعلوم، محمدمهدی
بن مرتضی، رجال السید بحرالعلوم، المعروف بالفوائد الرجالیة، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران ۱۳۶۳ش.
(۵) تفرشی، مصطفی
بن حسین، نقدالرجال، قم ۱۴۱۸.
(۶) فاضل تونی، عبداللّه
بن محمد، الوافیة فی اصول الفقه، چاپ محمدحسین رضوی کشمیری، قم ۱۴۱۵.
(۷) خزرجی، احمد
بن عبداللّه، خلاصة تذهیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، چاپ عبدالفتاح ابوغده، حلب ۱۴۱۱.
(۸) ربانی، محمدحسن، دانش رجال الحدیث، مشهد ۱۳۸۲ش.
(۹) ساعدی، حسین، نشاة علم الرجال و تطوره، الفکر الاسلامی، ش ۲۶، شوال ـ ذیحجه ۱۴۲۱.
(۱۰) سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، قم ۱۴۲۱.
(۱۱) سیفی، علیاکبر، مقیاس الرواة فی کلیات علم الرجال، قم ۱۴۲۲.
(۱۲) سیوطی، عبدالرحمان
بن ابیبکر، کتاب المحاضرات و المحاورات، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
(۱۳) شیخ بهائی، محمد
بن حسین، مشرق الشمسین و اکسیرالسعادتین، چاپ
مهدی رجایی، مشهد ۱۳۷۲ش.
(۱۴) غوری، عبدالماجد، علم الرجال: تعریفه و کتبه، دمشق ۱۴۲۸/۲۰۰۷.
(۱۵) علیاری تبریزی، علی
بن عبداللّه، بهجة الآمال فی شرح زبدةالمقال، ج۱، قم ۱۳۷۱ش.
(۱۶) فاضل دربندی، آقا
بن عابد، الفن الثانی من القوامیس، چاپ محمدکاظم رحمان ستایش، در رسائل فی درایة الحدیث، چاپ ابوالفضل حافظیان بابلی، ج۲، قم: دارالحدیث، ۱۳۸۳ش.
(۱۷) فضلی، عبدالهادی، اصول علم الرجال، بیروت ۱۴۲۰.
(۱۸) کجوری شیرازی،
مهدی، الفوائد الرجالیة، چاپ محمدکاظم رحمان ستایش، قم ۱۳۸۲ش.
(۱۹) کنی، علی
بن قربانعلی، توضیح المقال فی علم الرجال، چاپ محمدحسین مولوی، قم ۱۳۷۹ش.
(۲۰) مامقانی، عبداللّه، الفوائد الرجالیة من تنقیح المقال فی علم الرجال، چاپ محمدرضا مامقاتی، قم ۱۴۳۱.
(۲۱) مکی عاملی، علیحسین، بحوث فی فقه الرجال، محاضرات علی فانی اصفهانی، برج البراجنه، لبنان ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
(۲۲) نوری، حسین
بن محمدتقی، خاتمة مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰.
(۲۳) امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، دارالتعارف، ۱۴۲۱ ق.
(۲۴) ابراهیمی، ابوالقاسم، اجتهاد و تقلید، کرمان ۱۳۶۲.
(۲۵) رازی، ابنابیحاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت، بیتا.
(۲۶) صدوق، محمد
بن علی، من لایحضره الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
(۲۷) ابنحبّان، محمد، المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/۱۹۷۵ـ۱۹۷۶.
(۲۸) حلّی، ابنداوود، کتاب الرجال، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۲۹) انصاری، مرتضی
بن محمدامین، فرائدالاصول، قم ۱۴۱۹.
(۳۰) بحرانی، یوسف
بن احمد، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش.
(۳۱) بحرانی، یوسف
بن احمد، لؤلؤةالبحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم بیتا (.
(۳۲) بهبهانی، محمدباقر، الرسائل الاصولیة، قم ۱۴۱۶.
(۳۳) جزایری، نعمتاللّه
بن عبداللّه، منبع الحیاة، در محمد
بن شاه مرتضی فیض کاشانی، الشهاب الثاقب فی وجوب صلاةالجمعة العینی، چاپ رؤوف جمالالدین، قم ۱۴۰۱.
(۳۴) حرّ عاملی، محمد
بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، قم ۱۴۱۶.
(۳۵) حرّ عاملی، محمد
بن حسن،
هدایة الامة الی احکام الائمة (علیهمالسّلام)، مشهد ۱۴۱۲ـ۱۴۱۴.
(۳۶) خاقانی، علی
بن حسین، رجال الخاقانی، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۸/ ۱۹۶۸.
(۳۷) خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، مؤسسه خویی.
(۳۸) رامهرمزی، حسن
بن عبدالرحمان، المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی، چاپ محمد عجاج خطیب، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۳۹) صرّامی، سیفاللّه، مبانی حجیت آرای رجالی، قم ۱۳۹۱ش.
(۴۰) طوسی، محمد
بن حسن، تهذیب الاحکام، چاپ حسن
موسوی خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۴۱) عقیلی، محمد
بن عمرو، کتاب الضعفاء الکبیر، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۴۲) حلّی، حسن
بن یوسف، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۷.
(۴۳) فیض کاشانی، محمد
بن شاه مرتضی، کتاب الوافی، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانی، اصفهان ۱۳۶۵ـ۱۳۷۴ش.
(۴۴) کرکی، حسین
بن شهابالدین، کتاب هدایةالابرار الی طریق الائمةالاطهار (علیهالسّلام)، چاپ رؤوف جمالالدین، بغداد ۱۹۷۷.
(۴۵) کشّی، محمد
بن عمر، اختیار معرفة الرجال، تلخیص محمد
بن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش.
(۴۶) کنی، علی
بن قربانعلی، توضیح المقال فی علم الرجال، چاپ محمدحسین مولوی، قم ۱۳۷۹ش.
(۴۷) مجلسی، محمدباقر، مرآةالعقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۱، چاپهاشم رسولی محلاتی، تهران ۱۳۷۹ش.
(۴۸) مزّی، یوسف
بن عبدالرحمان، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۴۹) ابنابیشیبه، عبدالله
بن محمد، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۵۰) ابنحبّان، محمد، الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت.
(۵۱) ابنسعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبرى.
(۵۲) ابنعبدالبرّ نمری، یوسف
بن عبدالله، التمهید لما فی المُوَطَّا من المعانی و الاسانید، چاپ مصطفیبن احمد علوی و محمد عبدالکبیر بکری، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۵۳) جرجانی، ابنعدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، چاپ یحیی مختار غزّاوی، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۵۴) حنظلی مروزی، ابنمبارک، کتاب الجهاد، چاپ نزیه حماد، جده: دارالمطبوعات الحدیث.
(۵۵) ابولبابة، طاهر، الجرح و التعدیل، تونس ۱۴۳۱/۲۰۱۰.
(۵۶) شیبانی، احمد
بن حنبل، العلل ومعرفة الرجال، چاپ وصی اللّه عباس، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۵۷) اعظمی، محمد ضیاء الرحمان، معجم مصطلحات الحدیث و لطائف الاسانید، ریاض ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۵۸) بخاری، محمد
بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، دیاربکر: المکتبة الاسلامیة.
(۵۹) بخاری، محمد
بن اسماعیل، الضعفاء الصغیر، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۶۰) ترمذی، محمد
بن عیسی، سنن الترمذی، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۶۱) خطیب بغدادی، احمد
بن علی، الکفایة فی علم الروایة، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۶۲) دارمی، عبداللّه
بن عبدالرحمان، سنن الدارمی، دمشق ۱۳۴۹.
(۶۳) دارمی، عثمان
بن سعید، تاریخ عثمانبن سعید الدرامی، چاپ احمد محمد نورسیف، دمشق.
(۶۴) سباعی، مصطفی، السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۶۵) سلفی، محمد لقمان، اهتمام المحدثین بنقد الحدیث، سندآ ومتنآ و دحض مزاعم المستشرقین واتباعهم، ریاض ۱۴۲۰.
(۶۶) طبری، ابنجریر، تاریخ (لیدن).
(۶۷) عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، تهران ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۶۸) بهاءالدین، محمد، المستشرقون والحدیث النبوی، عَمّان ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۶۹) ابوریّه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیة، او، دفاع عن الحدیث، قاهره.
(۷۰) مرعشلی، یوسف، علم الجرح والتعدیل و اهمیته فی دراسة الاسانید و الحُکم علی الحدیث، بیروت ۱۴۳۰/۲۰۰۹.
(۷۱) نیشابوری، مسلم
بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت، دارالفکر.
(۷۲) نیشابوری، مسلم
بن حجاج، کتاب التمییز، در محمد مصطفی اعظمی، منهج النقد عند المحدثین: نشاته و تاریخه، ریاض ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۷۳) نفیسی، شادی، آغاز اِسناد از دیدگاه خاورشناسان، در شمع جمع: ارج نامه استاد محمدعلی
مهدوی راد، به کوشش علیراد، تهران: خانه کتاب، ۱۳۹۱ش.
(۷۴) نورسیف، احمد محمد، یحیی
بن معین و کتابه التاریخ، مکه ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۷۵) احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، چاپ مجتبی عراقی، قم ۱۴۰۳ـ۱۴۰۵/ ۱۹۸۳ـ۱۹۸۵.
(۷۶) بهبهانی، محمدباقر، فوائد الوحید البهبهانی، در علی
بن حسین خاقانی، رجالال خاقانی، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۸/ ۱۹۶۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۷۷) حرّ عاملی، محمدبن حسن، امل الآمل، چاپ احمد حسینی، بغداد ۱۳۸۵.
(۷۸) حلّی، حسن
بن یوسف، ایضاح الاشتباه، چاپ محمد حسّون، قم ۱۴۱۵.
(۷۹) دلبری، علی، آشنایی با اصول علم رجال، مشهد ۱۳۹۱ش.
(۸۰) رحمان ستایش، محمدکاظم، آشنایی با کتب رجالی شیعه، تهران ۱۳۸۵ش.
(۸۱) سمیّن، احمد، دروس تمهیدیّة فی تاریخ علم الرجال عند الامامیة، دارالفقه الاسلامی المعاصر، ۱۴۳۳/ ۲۰۱۲.
(۸۲) صاحب معالم، حسن
بن زین الدین، منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ـ۱۳۶۵ش.
(۸۳) طوسی، محمد
بن حسن، عدةالاصول، چاپ محمدمهدی نجف، قم ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۸۴) طوسی، محمد
بن حسن، فهرست کتب الشیعة و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائی، قم ۱۴۲۰.
(۸۵) طوسی، محمد
بن حسن، کتاب الغیبة، چاپ عباداللّه طهرانی و علی احمد ناصح، قم ۱۴۱۷.
(۸۶) کلینی، محمد
بن یعقوب، الکافی، چاپ بیروت.
(۸۷) محسنی، محمدآصف، بحوث فی علم الرجال، قم ۱۳۶۲ش.
(۸۸) محقق حلّی، جعفر
بن حسن، معارج الاصول، چاپ محمدحسین رضوی، قم ۱۴۰۳.
(۸۹) عاملی، محمد
بن حسن، استقصاء الاعتبار فی شرح الاستبصار، قم ۱۴۱۹ـ.
(۹۰) نجاشی، احمد
بن علی، رجال نجاشی، مرکز نشر اسلامی.
(۹۱) امداد الحق، اکرام اللّه، الامام علی
بن المدینی و منهجه فی نقد الرجال، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۹۲) بغدادی، اسماعیل،
هدیة العارفین.
(۹۳) حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، مكتبة المثنى، بغداد.
(۹۴) حاکم نیشابوری، محمد
بن عبداللّه، کتاب معرفة علوم الحدیث، چاپ سیدمعظم حسین، حیدرآباد، دکن ۱۹۳۷، چاپ افست مدینه ۱۳۹۷/ ۱۹۷۷.
(۹۵) دارقطنی، علی
بن عمر، المؤتلف و المختلف، چاپ موفقبن عبداللّه، بیروت۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۹۶) ذهبی، محمد
بن احمد، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸.
(۹۷) ذهبی، محمد
بن احمد، کتاب تذکرة الحفاظ، چاپ عبدالرحمان
بن یحیی معلمی، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/۱۹۵۶ـ۱۹۵۸.
(۹۸) رحیلی، عبداللّه، الامام ابوالحسن الدارقطنی و آثاره العلمیة، جده ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۹۹) زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت ۱۹۸۹.
(۱۰۰) زهرانی، محمد، علم الرجال: نشاته و تطوره من القرن الاول الی نهایة القرن التاسع، ریاض ۱۴۲۷.
(۱۰۱) علی نور، زهیر عثمان، ابنعدی و منهجه فی کتاب الکامل فی ضعفاء الرجال، ریاض ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۱۰۲) سخاوی، محمد
بن عبدالرحمان، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، چاپ فرانتس روزنتال، بغداد ۱۳۸۲/۱۹۶۳.
(۱۰۳) سخاوی، محمد
بن عبدالرحمان، فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقی، چاپ علیحسین علی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۱۰۴) اکرامی، محمد محمد شاذلی، الضعفاء بین العقیلی و ابنعدی من خلال کتابیهما الضعفاء الکبیر و الکامل فی ضعفاء الرجال: دراسة مقارنة، قاهره ۱۴۳۱/۲۰۱۰.
(۱۰۵) طبرانی، سلیمان
بن احمد، المعجم الاوسط، چاپ ابومعاذ طارق
بن عوضاللّه، قاهره۱۴۱۵ـ۱۴۱۶.
(۱۰۶) غوری، عبدالماجد، موسوعة علوم الحدیث و فنونه، بیروت ۱۴۲۸ب.
(۱۰۷) کتّانی، محمد
بن جعفر، الرسالة المستطرفة لبیان مشهور کتب السنة المشرفة، کراچی ۱۳۷۹/۱۹۶۰.
(۱۰۸) عبدالحی، محمد، فهرس الفهارس و الاثبات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۱۰۹) آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۱۰) آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، مصفّی المَقال فی مُصنّفی علم الرجال، چاپ احمد منزوی، تهران ۱۳۳۷ش.
(۱۱۱) صدوق، محمد
بن علی، الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
(۱۱۲) ابنشهرآشوب، محمد
بن علی مناقب آل ابیطالب، نجف ۱۹۵۶.
(۱۱۳) ابنغضائری، احمد
بن حسین الرجال لابنالغضائری، چاپ محمدرضا حسینی جلالی، قم ۱۴۲۲.
(۱۱۴) اعرجی، زهیر، تاریخ النظریة الرجالیة فی المدرسة الامامیة، تراثنا، سال ۲۳، ش۱ و۲، محرّم جمادی الآخره ۱۴۲۸.
(۱۱۵) جلالی،
مهدی، جستاری در باب نسبت کتاب الضعفاء به ابنغضائری، مطالعات اسلامی، ش ۶۸، تابستان ۱۳۸۴.
(۱۱۶) خامنهای، سیدعلی، چهار کتاب اصلی علم رجال، مجموعه مقالات تحقیقی، تهران: مؤسسه انجام کتاب، ۱۳۶۱ش.
(۱۱۷) راضی، عبدالحمید، من مراجع علم الرجال عند الامامیة: کتاب الرجال لابنداود، البلاغ، سال ۶، ش ۴، ۱۳۹۶.
(۱۱۸) ربانی، محمدحسن، سبکشناسی دانش رجال الحدیث، قم ۱۳۸۵ش.
(۱۱۹) سبحانی، جعفر، تحقیقی پیرامون رجال ابنغضائری، نور علم، دوره ۲، ش ۳، اردیبهشت ۱۳۶۵.
(۱۲۰) صاحب معالم، حسن
بن زینالدین، التحریر الطاووسی، چاپ فاضل جواهری، قم ۱۴۱۱.
(۱۲۱) طلائیان، رسول، ماخذشناسی رجال شیعه، قم ۱۳۸۱ش.
(۱۲۲) طوسی، محمد
بن حسن، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵.
(۱۲۳) طوسی، محمد
بن حسن، الفهرست، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۷.
(۱۲۴) Jonathan A C Brown، "How we know early had¦âth critics did Matn criticism and why it’s so hard to find"، Islamic law and society، vol ۱۵، no ۲ (۲۰۰۸).
(۱۲۵) EI۲، s v "Ri_ d_ j¦al" (by G H A Juynboll).
(۱۲۶) Ignaz Goldziher، Muslim studies، ed S M Stern، translated from the German by C R Barber and S M Stern، London ۱۹۶۷-۱۹۷۱.
(۱۲۷) Gatier H A Juynboll، Muslim tradition: studies in chronology، provenance and authorship of early h¤ ad¦ith، Cambridge ۱۹۸۳.
(۱۲۸) Joseph Schacht، The origins of Muhammadan jurisprudence، Oxford ۱۹۶۷.
•
بنیاد دائرة المعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از مقاله «علم رجال»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۱/۰۹.