سنت گرایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جریان سنّت گرایی را
رنه گنون (
عبد الواحد یحیی) - رنهگنون (Rene Guenon)، متفکر سنت گرای فرانسوی در سال ۱۸۸۶ در
فرانسه به دنیا آمد و ضمن
تحصیل ریاضی و
فلسفه با
تصوف و
عرفان اسلامی و آموزههای شرقی آشنا شد و در سال ۱۹۱۲
مسلمان گشت و در سال ۱۹۳۰ با نام عبدالواحد یحیی رهسپار
مصر شد. وی در سال ۱۹۵۱ میلادی در گذشت و در
قبرستان قاهره به
خاک سپرده شد. برخی از آثار وی عبارتند از:
شرق و
غرب،
بحران دنیای
متجدد، سیطره
کمیت و
علائم آخرالزمان و...-
فیلسوف فرانسوی (۱۹۵۱ـ ۱۸۸۶)
تأسیس کرد و توسط
آنانده کنتیشکوماراسوامی - آناندا کنتیش کوماراسوامی (Ananda K.Coomaraswamy) در ۱۸۷۷ در شهر
کولومبو پایتخت
سریلانکا به دنیا آمد ولی در
انگلستان تربیت یافت و در رشته
زمین شناسی تحصیل و
پژوهش کرد وی در سفری به
سیلان متوجه آسیب
فرهنگ سنتی کشورش شد. سیلان در اوایل صده نوزدهم از مستعمرات
بریتانیا به شمار می رفت. کومارا سوامی با آشنایی
آثار رابیندرانات تاگور (۱۸۶۱ـ ۱۹۴۱) شاعر هندی، انگیزه بیشتری برای
دفاع از ارزشهای شرقی پیدا کرد. آثار وی از سال ۱۹۳۲، وجهه دینی و مابعدالطبیعی بیشتری یافت. کتاب
استحاله طبیعت در
هنر یکی از نوشتههای کوماراسوامی است که در سال ۱۳۸۴شمسی توسط صالح طباطبایی
ترجمه و
منتشر گردید. وی در سال ۱۹۴۷ میلادی از
دنیا رفت- دانشمند سیلانی (۱۹۴۷ـ ۱۸۷۷) هویت نظامواری یافت و با مطالعات
فریتیوف شووان - فریتیوف شووان(Frithjof Schuon) در سال ۱۹۰۷ میلادی در
سوئیس به دنیا آمد و پس از تحصیل در بازل سوئیس و مولوز فرانسه به کشورهای
آفریقا ازجمله
الجزایر،
مراکش ونیز
ترکیه و قبائل سرخ پوستان آمریکایی
سفر کرد و در سال ۱۹۹۸ در خانهاش در
بلومینگتون در ایالت ایندیانای آمریکا با اعتقاد به
اسلام و نام
عیسی نورالدین احمد از دنیا رفت. و کتابهایی مانند: وحدت متعالی ادیان،
گوهر و
صدف تصوف،
مغز و
پوسته ادیان، اسلام و
حکمت خالده،
منطق و
تعالی و غیره را به نگارش درآورد-،
تیتوس بورکهارت،
مارکوپولیس،
مارتین لینگز،- مارتین لینگز(Martin Lings) در سال ۱۹۰۹ در
لنکستر انگلستان در خانواده پروتستانی به دنیا آمد پس از تحصیل در رشته
زبان و
ادبیات انگلیسی با
مطالعه آثار رنهگنون به اسلام گروید و نام ابوبکر سراجالدین را بر خود نهاد و با
تألیف آثاری چون
عرفان اسلامی چیست؟ (ترجمه فروزان راسخی، نشر دفترپژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۸۳)، عارفی از
الجزایر، ترجمه نصرالله پورجوادی، نشرهرمس۱۳۷۸؛ عارفی
قدیس در قرن بیستم،
شکسپیر در پرتو
هنر مقدس یا عرفانی،
ترجمه سودابه فضائلی، نشرنقره؛ راز شکسپیر، بر جریان سنتگرایی تأکید ورزید. وی در سهشنبه ۲۷ اردیبهشت۱۳۸۴ یعنی۲۰۰۵ میلادی درگذشت -
توسعه یافت و به گفتمان و جریان فکری خاصی
بدل شد. در حال حاضر
سید حسین نصر،- سیدحسین نصر یکی دیگر از منتقدان
تجدد است که در سال ۱۳۱۲ در
تهران به دنیا آمد، شیخ فضلالله نوری جد مادری او است و مادرش به گفته نصر در کتاب در جستجوی امر
قدسی، با کیانوری دبیر حزب
کمونیست در ایران، پسر و دختر عمو بودهاند. وی، تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند و با بیماری پدرش ولیالله توسط داییاش عمادکیا «سفیر ایران در نیویورک» به آمریکا رفت و در رشته
فلسفه و تاریخ
علوم از مؤسسه تکنولوژی ماساچوست دکترا گرفت و پس از سیزده سال در سال ۱۳۳۷ شمسی به ایران بازگشت و به تدریس تاریخ
علوم و فلسفه در دانشگاه
تهران و سپس ریاست دانشکده ادبیات و بعد ریاست دانشگاه صنعتی شریف(آریامهر)
منصوب شد و از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ به عنوان
سفیر سیار
ایران در امور فرهنگی و رئیس دفتر شهربانو، عضو شورای فرهنگ ملی ایران و دبیرکل انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران اشتغال داشت و دوباره با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به آمریکا رفته و در دانشگاه
جورج واشینگتن به
تدریس مشغول شد.
مطالعه آثار افرادی چون کوماراسومی، رنه گنون، شووان، بوکهارت و دیگران، نصر را به متافیزیک سنتی و حکمت خالده گرایش داد. نصر پس از گذراندن
علم تجربی و ریاضیات از دانشگاه ماساچوست دچار
بحران فکری میشود، زیرا نصر، رشته
فیزیک را برای شناخت سرشت
عالم و پدیدهها برگزیده بود ولی تأمل در مباحث فیزیکی به او نشان داد که مباحث بنیادین مابعدالطبیعی در فیزیک یافت نمیشود این تأمل با حضور در سخنرانی برتراندراسل ـ فیلسوف انگلیسی ـ
تقویت شد وقتی که از راسل شنیده بود که «ماهیت واقعیات خارجی، فی حد نفسه، موضوع و دلمشغولی
علم فیزیک نیست.» نصر، طی ملاقاتی با جورجیودی سانتی یانا( فیلسوف
علم ایتالیایی ) و نیز مطالعه آثار رنه گنون به تفکر سنتی و نقد فلسفه جدید غرب گرایش یافت. نصر از میان فلاسفه جدید غرب، تنها به
پاسکال و
لایب نیتس علاقه داشت، اما فلسفه وجود
ملاصدرا را ژرفتر از فلسفه
هایدگر میدانست. نصر پس از بازگشت به ایران و تدریس و پذیرش مدیریت در دانشگاه تهران به کلاسهای کاظم عصار و ذوالمجد طباطبایی میرود و از آن طریق با
علامه طباطبایی آشنا میشود و سپس حلقه بحث هفتگی با حضور ذوالمجد، مطهری، هانری کربن، سید جلالالدین آشتیانی و بعدها داریوش شایگان تشکیل میدهد. نصر به اعتراف خودش به تصوف فرقهای معتقد بوده و خود را عضو گروه صوفیانه معرفی میکند پدرش را هم از مشایخ صوفیه میداند که با
صفی علیشاه حشر و
نشر بسیاری داشت. نصر توانست با تألیفات متعددی مانند: در جستجوی امر
قدسی، دلباخته معنویت، نیاز به
علم قدسی، هنر و معنویت، نظر متفکران اسلامی در باره
طبیعت،
معرفت و امر
قدسی،
انسان و
طبیعت، بحرانهای معنوی انسان امروزی، آرمانها و واقعیات اسلام،
قلب اسلام،
دین و نظام طبیعت، جوان
مسلمان و دنیای متجدد،
صدرالمتألهین و
حکمت متعالیه، آموزههای صوفیان، از دیروز تا امروز، جاودان
خرد(مجموعه مقالات)، سنت عقلانی اسلامی در ایران(مجموعه مقالات)، تاریخ فلسفه اسلامی با همکاری الیور لیمن به نشر اندیشه سنتگرایی بپردازد و خود را نماینده فکری این جریان در دهه هفتاد و هشتاد سازد.(رک: در غربت غربی، زندگی نامه خود نوشت سید حسین نصر) - شاخص ترین چهره این جریان است. وی در
تبیین اصول سنت گرایی
متاثر از
گنون و شوان است.او در دوران اقامت خود در
آمریکا کتابهای گنون، شوان و
کوماراسوامی را مطالعه نموده و با شوان و
بورکهارت نیز ملاقات داشته است.سنت گرایی
واکنش خاصی به
مدرنیته است که خود دارای گرایش های متعددی است.سنّت گرایی اسلامی همانند سایر جنبشهای دینی چون سنّت گرایی
یهودیت،
کاتولیک،
پروتستان و دیگر واکنشهای اروپایی به
مدرنیسم است. این جنبشهای مذهبی در
حمایت از سنّتهای خاص خود و
مرجعیت رهبرانی چون
پاپ به
مخالفت آشکار با مدرنیسم پرداختند.
سنت در ماجرای سنّتگرایی به معنای
رسم و
عادت و
اسلوب نیست، بلکه مقصود
سنت الهی و
ازلی و
ابدی است که در تمامی وجود
ساری و
جاری است. سنّت به معنای
اصول و حقایقی است که
منشأ قدسی دارد و
تبلور، کاربرد و تجلیات خاص خود را در چارچوب هر
تمدن داراست.هر تمدّنی که با این اصول
پیوند دارد، تمدّن سنّتی نامیده میشود.
ایشان نیز مانند روشنفکران به رابطه
دین و مدرنتیه توجه داشته اما برخلاف ایشان به هماهنگ سازی دین با مدرنیته معتقد نیستند بلکه چاره را در بازگشت به
اصول سنتی میدانند.مطالعات ایشان در دین پژوهی بسیار گسترده است.از اینرو با یافتن اشتراکات ادیان آن را به عنوان داروی درمانگر مدرنیته معرفی می کنند.این جریان با
تأکید بر
عرفان اسلامی و آئینهای شرقی درصدد
حل معضل دنیای جدید غرب است.
اصطلاح
حکمت خالده یا
فلسفه جاودان را نخستین بار در
غرب،
آگوستینوس استویخوس برای عنوان کتابش در سال۱۵۴۰انتخاب کرد و سپس این واژه در نگاشتهای از
لایب نیتز در سال ۱۷۱۵شهرت یافت و در نهایت،
فریتیوف شووان با بهرهگیری از آثار
رنه گنون با معنای دیگری آن را دنبال کرد.سنّتگرایان به حکمت خالده و
خرد جاویدان معتقدند و ادیان بزرگ
جهان مانند:
اسلام و
مسیحیت و
یهود؛ آیینهای شرق
آسیا همچون
بودا،
جین،
شینتو و
تائو را از حقیقت مشترکی برخوردار میدانند.جریانهای مختلف
فلسفه اسلامی به ویژه
حکمت متعالیه از مصادیق آن به شمار میآیند؛ پیام اصلی این فلسفه، تمایز ظاهر و باطن
ادیان و کثرت ظاهری و وحدت باطنی آنهاست.
وحدت متعالی ادیان
:سنّت گرایان بر این باورند که اولاً همه ادیان بزرگ و ماندگار در جهان، سرچشمه الهی دارند.ثانیاً با وجود اختلافات ظاهری از
وحدت باطنی برخوردارند.ثالثاً
حکمت جاودان در همه آنها
محقق است.حکمت خالده در پرتو بینش سنّتی،
منشأ هزاران
دین مختلف را – که طی قرون و اعصار بر جوامع بشری حکمفرمایی کرده و موجب پیدایش تمدّنهای سنّتی با قوانین دینی، نهادهای اجتماعی،
هنر و
علوم خاص خودشان شدهاند-تنها در یک
حقیقت مطلق و
واحد میبیند، حقیقتی که در
اسلام با اصل
شهادت به
وحدانیت خداوند "لااله الاالله" در
اوپانیشاد ها با عنوان "نه این و نه آن" در
تائوئیسم با اصل"حقیقت بی نام"و در
انجیل با عنوان "من آنم که هستم" بیان شده است، البتّه به شرطی که حقیقت فوق در والاترین معنای خود
درک شود.
سنّت گرایی به جهت اعتقاد به
وحدت متعالی ادیان به
تبلیغ دین حق باور ندارند و دینداران را بر اعتقاد و پای بندی بر دین خود
توصیه میکنند.ادعایی که به طور کامل با
آیات مربوط به ضرورت
تبلیغ دینی
تعارض دارد.بر این مبنا، سنّت گرایان، آموزههای ادیان را به
گوهر و
صدف تقسیم می کنند و پیام های مشترک ادیان را گوهر تمام ادیان میدانند.در آن صورت،
فروع دین به
اهمیت بُعد عرفانی دین نمیرسد وخود همین ادعای وحدت متعالی ادیان به
کثرت گرایی دینی میانجامد؛ زیرا با تفکیک شریعت ظاهری و حقیقت باطنی، راههای مختلف رسیدن به حقیقت معنا پیدا میکند.
این نظریه را نخستین بار
شوان مطرح نمود و
سیدحسین نصر نیز سعی در تطبیق آن با متون دینی دارد.
یکی از لوازم غیر قابل
انکار نظریه
وحدت متعالیه ادیان، عبارت از پذیرش
پلورالیسم دینی است. البتّه تفاوت مبنایی میان
کثرت گرایی دینی جان هیک با کثرت گرایی دینی سنّت گرایی وجود دارد.سنّت گرایی با رویکرد
هستی شناختی و
حکمت خالده و با بهره گیری از
عرفان و
تصوف، تلاش میکند تا
کثرت ادیان شرقی و غربی را
تجلیات الهی بداند، در حالی که جان هیک با رویکرد
فلسفه انتقادی و
معرفت شناختی کانت، کثرت ادیان را دستاوردهای بشری معرفی میکند.
سنّت گرایی برای
تثبیت نظریه وحدت متعالی ادیان به
عرفان و
تصوف شرقی به ویژه ع
رفان نظری مکتب ابن عربی روی میآورد.این جریان بر این باور است که تمام ادیان بر اصل تمایز
حق و
خلق استوارند و راه وصول به حق، پیروی از دین و
فطرت الهی و ادا کردن حق
خلافت (خلافت الهی انسان)است و
شهود یا
بصیرت عقلی، نسبت به
عقل استدلالی، جنبه
مبدء و
مقصد بودن دارند.ایشان معتقدند تصوف، سنتی معنوی و حقیقتی است که مبدء آن خود خداوند بوده و با عبارات گوناگون از جمله «الطریق الی الله»و «
تصوف» خوانده می شود
.
رنه گنون از نخستین سنت گرایانی است که به تحلیل دنیای
متجدد پرداخته است. وی در کتاب خویش سه نقد اساسی بر مدرنیته را در سه فصل بیان کرده است
:
نقد نخست به دگرگونی
ماهیت علم و
معرفت مربوط می شود که چهره آسمانی و ملکوتی خویش را از دست داده است.نقد دوم به فردیت پرستی یا محور قرار گرفتن انسان یا
اومانیسم ناظر است و نقد سوم به هرج و مرج اجتماعی به معنای خاص مربوط است که در مدرنیته هیچکس خود را در مقامی که زیبنده اوست نمی بیند.
به اعتقاد سنت گرایان دوران مدرن دوران جاهلیت نوین است که بتهای مکاتب باطل در آن باید از بین بروند.
ایشان
انگیزه خود از مخالفت جدی با
تجدد را احساس تعهد ایشان به حقیقت سنتی و
ترحم و
خیرخواهی برای
انسان دانسته
و
نقد مدرنیته را بر اساس اصول مابعدالطبیعی و دینی می بینند.
برهمین اساس معتقدند نخستین
وظیفه تمام متفکران سنت های معنوی و دینی مانند اسلام نقد
مدرنیسم است.
اینکه بسیاری از کشورهای شرقی و به طور خاص اسلامی از سرنوشت
شوم غرب عبرت نگرفته و
اشتباه آن را
تکرار می کنند سنت گرایان را بسیار
نگران کرده است.چنانکه گذشت سنت گرایی به همین دلیل از جریان روشنفکری
بیزار و از عدم
نقد اساسی غرب توسط مسلمانان و سعی در
سازگار نشان دادن
اسلام و
غرب توسط برخی روشنفکران دینی سخت دلگیر است.
ایشان روشنفکران نیمه
متجدد مسلمان را فاقد
اصالت فکر و
تسلیم تفکر
دین زدایی غرب جدید می دانند.
طرفداران سنت با
تغییر و
تحول در شیوه زندگی فردی و اجتماعی مخالفتی ندارند.اما دغدغه اصلی آنها این است که این تغییرات باید بر اساس اصول سنتی انجام شود.«سوال مهم این است که اگر قرار است ما با زمانه
عوض شویم زمانه باید با چه چیزی عوض شود...تغییرات اجتماعی
مستقل از ما نیست که ما بخواهیم با آن عوض شویم بلکه انسان
آزاد است و
سرنوشت خود را عوض می کند.باید زمانه را با سنت های خود
سازگار کنیم نه برعکس...تغییرات امری طبیعی در
جامعه است ولی نباید مانند اسبی بی اراده دنبال این تغییرات و برمحور آن بدویم.»
دنیای مدرن گرفتار این
تناقض آشکار است که متفکران آن از سویی همواره دم از آزادی و
مردم سالاری می زنند و از سویی می گویند ما مجبوریم هر چیزی را بر اساس زمانه
تغییر دهیم.
معنای دقیق
مدرنیته در نظر سنت گرایان به درستی
تبیین نشده است.چرا که گاهی
تصریح می کنند
مقصود ایشان
مطلق نو شدن و
تحول نبوده و از اینرو با
علوم جدید نیز مخالفت کلی ندارند و گاهی کل جهان بینی و اصول مدرنیته را
کاذب دانسته و
رسالت خود را نه
اصلاح بلکه ریشه کن کردن آن می دانند و از سویی معتقدند تمام دستاوردهای مدرنیته
باطل نیست.
اما با توجه به اموری که به عنوان مولفه های مدرنیته ذکر می کنند می توان دریافت ایشان با روی گردانی
بشر از حقایق الهی و
اکتفا به جنبه های
مادی حیات مخالفند.
سنّتگرایان با
علم پرستی و
علم زدگی و
تبدیل علم به
جهان بینی مبتنی بر
عقل ابزاری و جزیی و
تجربهگرایی و مادی گروی و انسان محورانه هم
مخالفت می ورزند و بر
علم قدسی تأکید میورزند.
در این دیدگاه
علوم جدید، معرفتی دائماً تغییرپذیر و
نامقدس است.
علم جدید فقط به ظواهر می پردازد در حالیکه
علوم سنتی به دلیل ارتباط با
مابعدالطبیعه تغییر ناپذیر بوده و نظام هستی را
آیه و
مظهر خدا می داند، از اینرو بیشتر بر ابعاد باطنی می پردازد.
«در جهان
متجدد با
علمی سر وکار داریم که قطب عینیاش از ترکیب روانی ـ جسمی
جهان طبیعی محیط بر انسان، و
قطب ذهنیاش از
تعقل بشری که به نحوی صرفاً انسان گونه
تصور میشود و از
نور عقل کاملاً جدا شده است، فراتر نمیرود.»
البته جریان سنّتگرایی و
گفتمان فکری نصر را نباید به طورکلی
مخالف علم جدید دانست، بلکه ایشان بر این باورند که
علم جدید باید در جایگاه شایستهای که
مابعدالطبیعه و حکمت جاویدان مشخص ساخته، قرار بگیرد. یعنی خداوند، محوراصلی و
واقعیت ثابت تلقی شود و سایر هستی را مراتب آن
واقعیت دانست و این مطلب از دل
عرفان و
وحی الهی به دست میآید.
تفاوت اصلی میان
علوم سنّتی و
علوم جدید در این واقعیت نهفته است که در
علوم سنّتی، امر
نامقدس و صرفاً انسانی همیشه حاشیهای و امر
مقدس، کانونی میباشند در حالی که امر
نامقدس در
علم جدید، کانونی شده است.سنت گرایی با
علوم جدید مخالفت کلی نمیکند و معتقد است که
علم جدید را میتوان به عنوان راه و روش بایستهای برای
شناخت جنبههای معینی از جهان طبیعی پذیرفت، یعنی به عنوان
راه و روشی که برخی از ویژگیهای جهان طبیعی یا مادی، نه همه جهات و جنبههای آن را،
کشف می کند.
۱. در شرایطی که آوای
نجات بخشی
مدرنیته نه تنها در
جهان غرب بلکه در بسیاری از کشورهای شرقی و اسلامی
طنین دارد مخالفت با این جریان نیازمند شجاعتی ستودنی است.
اکتفا نکردن سنت گرایی به پیامدهای اجتماعی منفی
تجدد و پرداختن به
مبانی نظری آن از دیگر نقاط
مثبت آن است. لکن این به معنای
صحت تمام ابعاد آن و به طورخاص
انطباق آن با دیدگاه اسلامی نیست.
نفی مدرنیته تنها در
قالب سنت گرایی
محقق نمی شود.می توان بدون التزام به سنت گرایی و برخی لوازم باطل آن نیز انتقادات مهم بر مدرنیته و حتی راه حلی برای این
بحران ارائه نمود.
ضمن آنکه می بایست بین نتایج نظری باطل مدرنیته و برخی دستاوردهای
علمی و صنعتی
مطلوب آن
تمایز نهاد.
۲. برخی از اصول سنت گرایی بدون پشتوانه عقلی و
علمی و در حد پیشنهاد و نظریه است.این دیدگاه که سنّت، همان سنّت پیامبران است که هم در اسلام و هم در ادیان موجود
دنیا وجود دارد صرف ادعا و فاقد هر گونه استدلال است.چگونه می توان میان عرفان اصیل اسلامی و
شریعت محور با عرفانهای فاقد شریعت و معتقد به
تناسخ و دهها
گزاره دیگر
متعارض با
اسلام جمع کرد و
ریشه همه آنها را
حکمت خالده و
سنت دانست.سنّت گرایان به
تبیین اصول و مبانی حکمت خالده نیز نپرداختهاند و این مقدار که
حکمت متعالیه، یکی از آن
حکمت است؛ کافی نیست.
۳. نظریه
وحدت متعالی ادیان با
منطق عقلانی و با
آیات قرآن در
تعارض است؛ زیرا چگونه میتوان هم
معاد و
حیات پس از
مرگ در
جهان دیگری را
تجلی کلمه الله دانست و هم نظریه
حلول را
صحیح و تجلی الهی شمرد؟!چگونه میتوان هم جامعیت و جهان شمولی
هدایت اسلام را پذیرفت، و هم ادیان دیگر را
تجلیات الهی دانست؟
۴. نظریه حقانیت ادیان گوناگون و آیینهای شرقی و هندی و اصل محال بودن
اجتماع نقیضین غیرقابل
جمع است، زیرا بسیاری از آموزه-های ادیان با یکدیگر
متناقض است. چگونه ممکن است واقعه
تصلیب هم
رخ داده باشد، هم
تحقق نیافته باشد.از سوی دیگر جهانی بودن
دعوت اسلام و نظریه
منسوخ بودن ادیان دیگر با
کثرت گرایی دینی ناسازگار است. گرچه
ادیان ابراهیمی ـ نه
ادیان شرقی و هندی که دلیلی بر حقانیت آنها وجود ندارد ـ تجلیات خداوند
سبحان هستند، سنّتهای دینی آنها در طول تاریخ دست خوش تحریفات شده است و نباید تحریفات بشری را تجلیات الهی دانست.
قرآن، بر جهان شمول بودن دعوت
رسول اکرم ،
ترجیح اسلام بر سایر ادیان
و تحریفات عمدی در ادیان
تصریح می کند. حال با توجّه به این آیات قرآن نمی توان به حقانیت ادیان مختلف شرقی و غربی
تحریف شده
اعتراف کرد .مشکل دیگر به عبادات و مناسک مربوط است.به هر حال آیا
نماز و
روزه برای
رستگاری همه انسانها است یا فقط مسلمانان بدان مکلفند تا
رستگار شوند؟
۵. باید دغدغه
علم مقدس سنت گرایان را ستود ولی مشکل این دیدگاه، ابهام در ارایه راه کارهای مناسب و اجرایی است که بتواند به صورت عینی،
علوم غیر
مقدس را به
مقدس تبدیل کند.تنها نتیجه سخنان ایشان این است که
علم نباید بی هدف و در مسیر غیر الهی و انسانی حرکت کند و باید از مبانی متافیزیکی
مقدس برای تعیین هدف
علم بهره برد، ولی این مطالب به
تقدس مبانی و اهداف
علم مربوط ا ست نه خود
علم.
سایت پژوهه