خباب بن ارت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خَبّاب بن اَرَتّ، از سابقان در
اسلام و
صحابی پیامبر اکرم (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) و
حضرت علی علیهالسلام و از و مجاهدان راستن در آغاز اسلام میباشد.
دربارۀ
نسب او
اختلاف است. کسانی که او را
عرب دانستهاند، اغلب وی را
تمیمی شمردهاند.
بر این اساس، وی را چنین خواندهاند: خبّاب بن
ارت بن
جَنْدَلة بن
سعد بن
خُزَیمة بن
کعب بن
سعد بن
زید منَاة بن
تمیم.
برخی نام
جد وی را، به جای
جندله،
خُوَیلِد ثبت کردهاند.
بعضی نیز او را خُزاعی یا همپیمانِ
بنیزهره دانستهاند.
گاه اصل خبّاب را از
سواد عراق و
ناحیه کَسْکَر گفتهاند.
از سویی گفته شده است که ارتّ (پدر خبّاب) از آنرو چنین نام گرفت که درست نمیتوانست به عربی سخن بگوید و هرگاه میخواست به این زبان حرف بزند،
رتّه (
لکنت زبان) پیدا میکرد.
لذا برخی او را یا از
نبطیها و
آرامیهای عراق یا از
ایرانیان ساکن
کسکر دانسته و مدعی شدهاند،
اولاد او برای اینکه پدرشان را
عرب خالص قلمداد کنند، او را از
قبیلۀ بنیسعد بن زید مناة بن تمیم خواندهاند.
در
روایتی از
حضرت علی علیهالسلام، خبّاب نخستین کسی از
نبطیان شمرده شده که اسلام آورد. امام علی ـ علیهالسّلام ـ در ضمن گفتاری فرمود:
پیشقدمان به اسلام پنج نفر هستند: ۱. من از پیش قدمهای
عرب هستم؛ ۲.
سلمان از پیش قدمان
فارس است؛ ۳.
صهیب از پیش قدمان
روم است؛ ۴. خباب از پیشقدمان نبط (
فلسطین ) است؛ ۵.
بلال از پیشقدمان
حبشه است.
بنابراین،
عراقی بودن خبّاب
ارجح از
حجازی بودن اوست.
کنیۀ خبّاب، بنابر
مشهور، ابوعبداللّه و به قولی ابومحمد یا ابویحیی بوده است،
اما باید گفت، کنیۀ ابویحیی که برخی منابع برای او برشمردهاند، درواقع کنیۀ
صحابی دیگری است با همین نام (خبّاب بن ارتّ)، که
غلام عُتبة بن غَزوان بود و در
سال ۱۹ در زمان
خلافت عمر (۱۳ـ۲۳) درگذشت.
اشتباه گرفتن این دو از
تصحیفات رایج
محدّثان است.
گفته شده است که
پیامبر اکرم پسر خبّاب را
عبداللّه نامید و خبّاب را ابوعبداللّه خواند.
از آنجا که اکثر منابع
وفات خبّاب را در سال ۳۷ و در ۷۳ سالگی
ثبت کردهاند، وی باید در سال هفدهم پس از
عامالفیل، و ۲۳ سال پیش از
مبعث به
دنیا آمده باشد.
خبّاب در یکی از جنگهای
دورۀ جاهلی (هنگامی که احتمالا
نوجوان یا
جوان بود)، به دست گروهی از
قبیله ربیعه اسیر گردید
و در
مکه فروخته شد.
امّاَنمار خُزاعی دختر (یا
مادر)
سباع خزاعی ــ که خاندانش همپیمان
بنیزهره بودند ــ خبّاب را خرید و آزاد کرد و او جزء
مَوالی یا
آزادشدگان شد.
از اینرو، خبّاب را با
انتساب ولاء، خزاعی خواندهاند.
از سوی دیگر گفته شده است که چون ارتّ با مادر سباع
ازدواج کرده بود و خبّاب
برادر ناتنی سباع بود، خبّاب به
آلسباع انضمام یافت و نیز جزو هم پیمانان بنیزهره شد.
به هر حال، وی پیش از
اسلام آزاد بود و با درآمد شخصی خود (از طریق
آهنگری) گذران
معیشت میکرد.
خبّاب بن ارتّ از جمله اولین افرادی بود که
دعوت پیامبر اکرم را پذیرفت و
اسلام آورد. بسیاری او را ششمین
مسلمان دانستهاند که پیش از ورود
حضرت رسول به
دارالارقم، مسلمان شد.
برخی هم وی را دهمین یا یازدهمین یا بیستمین مسلمان ذکر کردهاند.
او را در زمرۀ معدود مسلمانانی دانستهاند که اسلام خویش را ظاهر کرد و گاه حتی اولین ایشان به شمار آوردهاند.
خبّاب بن ارتّ قبل و بعد از
هجرت، در زمرۀ
مسلمانان فقیر بود. خود در جایی
تصریح کرده، هنگامی که به پیامبر اکرم
ایمان آورد،
درهمی پول نداشت.
در حالیکه، گاه
اشراف شرط اسلام آوردن خود را
طرد فقیرانی که از حیث اجتماعی جایگاهی نداشتند از اطراف رسول اکرم بیان میکردند و پس از آن
آیه ۵۲
سورۀ انعام نازل شد.
خبّاب به
عاص بن وائل سهمی، از
اشراف قریش،
شمشیرهایی فروخته بود. پس از مدتی که طلب خود را از عاص تقاضا کرد، عاص شرط پس دادن آن را دست برداشتن خبّاب از اسلام بیان نمود. خبّاب در
جواب گفت، از اسلام دست برنمیدارد تا عاص بمیرد و در روز
رستاخیز برانگیخته شود. عاص هم به
تمسخر گفت، طلبش را همان موقع خواهد داد. در پی آن،
آیات ۷۷ تا ۸۰
سوره مریم در
شأن وی نازل گردید؛
که لفظ قَیْنآ، (
آهنگر) به غنیّآ (
ثروتمند) تصحیف شده است.
او ششمین نفری بود که به اسلام گروید و با این که با شدت تحت شکنجههای گوناگون
مشرکان واقع میشد، چون کوهی استوار، استقامت میکرد و از
اسلام خارج نمیشد. چند بار سر او را با
آهن گداخته داغ کردند و... اما او به راه خود ادامه میداد.
در میان مسلمانانی که اسلام خویش را
اظهار نمودند، کسانی که حامی نداشتند همگی به طرز فجیعی
شکنجه میشدند و
پیامبر در برابر این رفتارهای غیرانسانی، ایشان را به
صبر و
تحمل دعوت میکرد.
خبّاب بن ارتّ را نیز که از مسلمانان
مستضعف بود، شکنجه میکردند تا از
اسلام برگردد.
آنان وی را بر
سنگهای تفتیده و
آتش خوابانیدند و
پشت او را
داغ کردند، چندان که
گوشت بدنش رفت و
بَرَص گرفت، اما به خواستۀ آنان تن نداد. آثار شکنجهها بر پشت خبّاب پس از گذشت بیش از دو
دهه، آشکار بود و باعث
تأثر و
تعجب خلیفه عمر شد.
سن او در این هنگام حدود ۲۳ تا ۲۵
سال بود.
در
تفسیر (
منسوب به)
امام حسن عسکری علیهالسلام،
کرامتی به خبّاب نسبت داده شده که وقتی
کفار وی را در
غل و
زنجیر کرده بودند، روی داد.
خبّاب بن ارتّ در
صدر اسلام به فعالیتهای تبلیغی برای گسترش
اسلام اهتمام میورزید. وی به
فاطمه بنت خَطّاب،
خواهر عمر، و
شوهر وی (
سعید بن زید)
قرآن تعلیم میداد و به کوشش او عمر
مسلمان شد.
خبّاب به
اختیار هجرت نمود
و در
مدینه نیز مانند
مکه در
فقر به سر میبرد.
گفتهاند وی بر
ذکر خدا مداومت داشت.
خبّاب پس از هجرت، در
منزل کُلثوم بن هَدْم و مدتی در
خانۀ سعد بن عباده سکونت داشت
و
رسول خدا میان او و
تمیم (غلام
خِراش بن صِمَّة) یا
جَبر بن عَتیک عقد اخوت بست.
عبداللّه، پسر خبّاب، اولین یا از نخستین
فرزندان متولد شده پس از هجرت بود،
پس
تولد او را باید در سال اول
هجری بدانیم. دختر خبّاب
زینب نام داشت.
وی تنها یک
روایت نقل کرده است.
احتمالا او از عبداللّه کوچکتر بوده، بنابراین
ازدواج خبّاب با همسرش،
ملیکه،
باید در اواخر دورۀ
مکه یا اوایل
هجرت رخ داده باشد.
او در جنگهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرکت فعال داشت و چون
سربازی جانباز، از حریم اسلام
دفاع میکرد. خبّاب بن ارتّ با آغاز
غزوات در همۀ آنها، از جمله
بدر و
احد و
خندق، شرکت کرد.
به
روایتی، رسول خدا وی را به نگهداری و تقسیم
غنایم بدر گمارد.
قبل از
مبعث، خبّاب
آهنگر و در
شمشیرسازی استاد بود. به حدی که
دقت و
توانایی او در ساخت و
تعمیر شمشیرها
ضربالمثل شده بود.
به این ترتیب پس از هجرت، باتوجه به اهتمام مسلمانان به
جهاد و نیاز آنان به
سلاح، به طور طبیعی باید محل کسب
درآمد خبّاب را از همین طریق بدانیم.
او همنشین
رسول خدا بود
و به شدت به آن حضرت
عشق میورزید.
دربارۀ اقدامات و فعالیتهای خبّاب پس از
پیامبر، گزارش خاصی در
منابع ذکر نشده است.
خباب، هنگام
وفات ثروتی هنگفت داشته است.
ظاهراً وی در دورۀ
خلیفه دوم، به واسطۀ سبقت در
اسلام و حضور در
فتوحات (به خصوص در منطقه
ایران)
مقرری زیادی دریافت میکرده است.
خبّاب در
کوفه سکنا گزید.
وی را از اولین کسانی دانستهاند که در این
شهر از
آجر برای ساختن
بنا استفاده کرد.
گفته میشود، خلیفه
عثمان،
قریه اسبینیا/
اسبینا از توابع کوفه، و به روایتی
صَعْنَبی، از دیگر قرای
سواد، را به خبّاب
اقطاع داد.
با این حال، وی هنگام
مرگ نگران بود که مبادا
اجر کار و
مجاهدت خویش را در
دنیا گرفته باشد.
خباب پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همواره با
علی (علیهالسّلام) بود و سرانجام در سال ۳۷ هجری در سن ۷۲ سالگی از دنیا رفت و طبق وصیتش در بیرون
کوفه ، به خاک سپرده شد.
خبّاب در اواخر عمرش مبتلا به
بیماری پوستی سخت و
مزمنی شد. او را به واسطۀ این بیماری از
بکّایین (بسیار گریهکنندگان) و
نوّاحین (بسیار نوحهکنندگان) خواندهاند.
ظاهرا، هفت موضع
شکمش دچار
سوختگی شده بود و در این مواضع
تاولهایی ناشی از آن یا علتی شبیه به آن دیده میشد. آنقدر از این
درد رنج میبرد که میگفت، اگر
نهی پیامبر نبود حتمآ
آرزوی مرگ میکردم.
خبّاب در این ایام، وقتی
کفنش را برای او آوردند، بیاختیار به یاد
شهادت حمزه سیدالشهداء (علیهالسلام) در
غزوۀ احد و کفن کوتاهش افتاد و گریست. سپس گفت، زمانی که با
رسول خدا بودم،
درهمی نداشتم و اکنون چهل هزار درهم در فلان کنج
خانه دارم.
بنابر آنچه در پارهای منابع آمده، خبّاب به علت
بیماری در
جنگ صفّین حضور نداشت.
در
سال ۳۷ پس از آنکه
امام علی علیهالسلام برای
جنگ از کوفه بیرون رفت، خبّاب درگذشت. چون امام به کوفه بازگشت، گور وی را دید و از
مرگ او مطّلع شد،
اما بنا به
روایت محمد بن عمر واقدی، خبّاب در سال ۳۷ هنگامی که
امام از
صفّین به کوفه بازگشت، درگذشت و امام بر او
نماز گزارد و وی را به
خاک سپرد.
روایتی نیز حاکی از آن است که خبّاب پس از آنکه با امام علی (علیهالسلام) در جنگهای صفّین و
نهروان حضور یافت و به کوفه بازگشت، در سال ۳۷ یا ۳۹ درگذشت،
اما این
روایت درست نیست زیرا میان او و فرزندش، عبداللّه،
خلط شده است. بنابراین،
قول قابل قبول همان سال ۳۷ است.
در منابع،
عمْر خبّاب بیشتر از ۷۳ سال گفته شده است،
لیکن گاه از ۶۳
سال و ۵۰ سال
نیز سخن به میان آمده است که هیچکدام را نمیتوان پذیرفت، زیرا اگر
سن او در هنگام وفات ۵۰ سال بوده باشد، مفهومش این است که او همزمان با
مبعث به
دنیا آمده است، حال آنکه او یکی از
اولین مسلمانان بوده است.
نیز اگر ۶۳ سال را بپذیریم، یعنی وی در هنگام مبعث ۱۳ ساله بوده و این در حالی است که هیچیک از منابع متذکر
نوجوانی او در هنگام اسلام آوردنش نشدهاند.
خبّاب نخستین کسی بود که بیرون کوفه، نزدیک
دروازه شهر، به خاک سپرده شد.
برخلاف
رسم معمول، که مردگان را در خانهها یا بر سر در ورودی منازلشان
دفن میکردند، خبّاب برای اولین بار
وصیت کرد او را در بیرون کوفه (
نجف کنونی) به خاک بسپارند.
امام علی (علیهالسّلام) چون بر
مزار خبّاب حضور یافت، از این یار باوفا چنین یاد کرد: «یرحم الله خباب بن الارت فلقد اسلم راغبا و هاجر طائعا، و قنع بالکفاف و رضی عن الله و عاش مجاهدا؛ خداوند خباب را
رحمت کند (که این پنج ویژگی را داشت) ۱. از روی میل و اشتیاق
اسلام آورد؛ ۲. بر اساس اطاعت از فرمان خدا
هجرت کرد؛ ۳. به زندگی ساده
قناعت نمود؛ ۴. از خدا خشنود بود؛ ۵. در همه دوران زندگی، مجاهد و تلاشگر خستگی ناپذیر بود».
خبّاب بن ارتّ چندین
فرزند داشت،
از جمله
عبداللّه، عامل علی (علیهالسلام) در
نهروان، که به دست
خوارج کشته شد.
نسل خبّاب تا زمان
ابن هشام (متوفی ۲۱۸) در کوفه باقی بود.
جالب این که پسر او عبدالله آن چنان در خط علی (علیهالسّلام)
ایستادگی کرد و با دشمنان علی (علیهالسّلام) ستیز نمود که
خوارج کوردل، او و همسر حامله اش را به
شهادت رساندند.
از خبّاب بن ارتّ ۳۲
حدیث نقل شده که وی از رسول خدا
روایت کرده است.
برخی از افرادی که از او
روایت کردهاند، عبارتاند از: فرزندش عبداللّه،
مسروق،
ابووائل،
ابومَعْمَر،
قیس بن ابیحازم،
علقمة بن قیس،
ابوامامه باهلی.
فقهای شیعه و
اهل سنت در پارهای
احکام فقهی به
روایات خبّاب بن ارتّ
استناد کردهاند.
از خبّاب بن ارتّ روایاتی در دست است حاکی از اینکه، علی علیهالسلام پیش از دیگران به
پیامبر ایمان آورد و به اسلام گروید، در حالی که
بالغ بود.
(۱) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۲) ابن ابیشیبه کوفی، المصنف، چاپ سعیدمحمد لحام، بیروت ۱۴۰۹.
(۳) ابن اثیر، اسدالغابة، تهران، اسماعیلیان، ۱۰۰۰ (بیتا).
(۴) ابن اثیر، الکامل، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶.
(۵) ابن بابویه، الخصال، چاپ علیاکبیر غفاری، قم، ۱۳۶۲ش.
(۶) عبدالرحمن ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، چاپ محمد بن عبدالرحمان عبداللّه، بیروت ۱۴۰۷.
(۷) عبدالرحمن ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ حمد و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲.
(۸) محمدابن حِبّان بُستی، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳.
(۹) محمدابن حِبّان بُستی، مشاهیر علماء الامصار، چاپ م فلایشهر، بیروت ۱۹۵۹.
(۱۰) محمد ابن حبیب بغدادی، المنمّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فاروق، بیروت ۱۹۸۵.
(۱۱) محمد ابن حبیب بغدادی، المحبّر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱.
(۱۲) ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی معرفة الصحابة، چاپ عادل احمد عبدالموجود، بیروت ۱۴۱۵.
(۱۳) احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارصادر.
(۱۴) ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت).
(۱۵) ابن شهر آشوب، المناقب، نجف ۱۳۷۶.
(۱۶) ابن هشام، سیرة ابن هشام، چاپ محمد محیالدین عبدالحمید، قاهره ۱۳۸۳.
(۱۷) ابونعیم احمد بن عبداللّه اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
(۱۸) امام حسن عسکری (ع)، التفسیر (منسوب)، قم ۱۴۰۹.
(۱۹) احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق ۱۹۹۷ـ۲۰۰۰.
(۲۰) احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ۱۳۷۹ (بیروت).
(۲۱) حسن بن یوسف (علامه) حلی، تذکرةالفقهاء، تهران، مکتبةالرضویه.
(۲۲) حسن بن یوسف (علامه) حلی، منتهی المطلب، مشهد ۱۴۱۵.
(۲۳) خطیب بغدادی، تاریخ مدینة السلام.
(۲۴) خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، چاپ سهیل زکّار، بیروت ۱۴۱۴.
(۲۵) ذهبی، تاریخ الاسلام.
(۲۶) محمدمرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، بیروت دارمکتبة الحیاة.
(۲۷) عباس زریاب، سیره رسول الله (ص) از آغاز تا هجرت، تهران ۱۳۷۶ش.
(۲۸) محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالواحد، بیروت ۱۴۱۴.
(۲۹) عبدالرزاق بن همام صنعانی، تفسیر القرآن، چاپ مصطفی مسلم محمد، ریاض ۱۴۱۰.
(۳۰) سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، قاهره مکتبة ابن تیمیة.
(۳۱) طبری، تاریخ (بیروت).
(۳۲) طبری، جامعالبیان عن تأویل آیالقرآن، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
(۳۳) محمد بن حسن طوسی، الخلاف، چاپ سیدعلی خراسانی، قم ۱۴۱۷.
(۳۴) حسن بن عبداللّه عسکری، تصحیفات المحدثین، چاپ محمود احمد میره، قاهره ۱۴۰۲.
(۳۵) علی بن ابیطالب امام اول (ع)، نهجالبلاغه، چاپ سیدجعفر شهیدی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۳۶) مجلسی، بحارالانوار.
(۳۷) شیخ مفید، الفصول المختارة، چاپ سیدعلی میرشریفی، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳، احمد بن شعیب نسائی، سنن النسائی، بیروت ۱۳۴۸ /۱۹۳۰.
(۳۸) نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲.
(۳۹) محیالدین بن نووی، المجموع فی شرح المهذّب، بیروت، دارالفکر.
(۴۰) نورالدین الهیثمی، مجمعالزوائد و منبع الفوائد، بیروت ۱۴۰۸.
(۴۱) یاقوت حموی، معجم البلدان.
(۴۲) یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خبات بن ارت»، شماره۵۹۳۷. سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «خباب بن ارت».