• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عام‌الفیل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عام الفیل نام سالی است که در این سال ابرهه، پادشاه یمن، با لشگری انبوه همراه با تعدادی فیل، برای تخریب کعبه به سمت مکه حرکت کرد.
علت لشگرکشی او این بود که وی پس از تسلط کامل بر یمن، به قصد جایگزینی کعبه کلیسایی در یمن به نام قلیس ساخت. مردی از قبیله بنی فقیم برای ابراز انزجار خود، کلیسای ابرهه را به نجاست آلوده کرد. ابرهه در پی این اقدام تحقیر آمیز، به قصد تخریب کعبه با لشگری انبوه و همراه با ۱۴ فیل به سمت مکه حرکت کرد. همین که لشگر ابرهه به سمت کعبه حرکت کرد خداوند دسته‌هایی از پرندگان آسمانی به نام ابابیل را مأمور کرد با سنگریزه‌هایی که به منقار داشتند به لشگر ابرهه هجوم ببرند و آنان را هلاک کنند.



داستان اصحاب فیل از جمله داستان‌های عبرت‌آموز تاریخ است که به بیدار ساختن گردن‌کشان مغرور و نشان دادن ضعف انسان در برابر قدرت خداوند، کمک می‌کند. این حادثه به‌اندازه‌ای تکان دهنده بود که عرب آن را مبدا تاریخ خود قرار داد و حوادث خود را با قبل و بعد از آن می‌سنجید.
این واقعه گرچه برای حفظ بیت‌الله بوده؛ اما پیامدهای این ماجرا که مقارن با میلاد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است، در حقیقت زمینه‌ساز ظهور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مکه گردید.


دیری نپایید که روزگار یمنیان در برابر لشکر حبشه به سر آمد و حبشیان بر یمن چیره گشتند. فرمانده این لشکر "اریاط بن اصمحه" از سوی نجاشی، امیر یمن گردید؛ اما "ابرهه" دیگر امیر لشکر حبشه، در امور حبشی‌ها با او به نزاع برخاست؛‌اندکی بعد اریاط به نیرنگ او گرفتار آمده، کشته شد. این عمل ابرهه، خشم نجاشی را برانگیخت؛ اما ابرهه توانست نظر نجاشی را جلب کرده، خشم او را فرو بنشاند و فرمانروای مطلق یمن گردد.
ابرهه در راه تبلیغ آیین مسیح سعی بسیار کرد و کنیسه‌های بسیاری را بنیان نهاد که در زیبایی و شرف و نقش‌های زرین و سیمین و شیشه‌ها و کاشی‌کاری‌ها و رنگ‌آمیزی‌ها و انواع گوهرها هیچ کس مانند آن را ندیده بود، سپس فرمان داد تا مردم در آنجا حج گزارده و حج مکه را رها کنند.


"طبری" با پنج طریق از "ابن‌عباس" و "عطاء بن یسار" و.. . نقل می‌کند که: «ابرهه هنگامی که بر یمن غالب شد. مشاهده کرد که در ایام موسم حج، مردم برای حج بیت‌الحرام آماده می‌شوند، سؤال کرد: که این مردم به کجا می‌روند؟ گفتند: برای حج بیت‌الحرام به مکه می‌روند. پرسید: جنس این خانه از چیست؟ گفتند از سنگ. سؤال کرد: پوشش و پرده‌اش چیست؟ گفتند: از همین پارچه‌هایی است که از اینجا می‌برند. پس گفت: «به مسیح قسم که من بهتر از آن را برایتان می‌سازم. » سپس دستور داد کلیسایی از سنگ‌های مرمر سیاه و سفید و زرد و سرخ ساختند و آن را با طلا و نقره تزئین کردند، همه جای آن را پر از جواهر نمودند و درهایی با ورقه‌های زر، برای آن ساختند و پرده‌های گران‌بهایی برای آن تهیه نمودند؛ دیوارهایش را با مشک می‌شستند و در آن صندل می‌سوزاندند. آنگاه دستور داد که مردم به سوی آن حج نمایند. »


ابرهه چهار سال به ساختن این کلیسا همت گماشت
[۹] بلعمی، محمد بن محمد، تاريخ‌نامه طبرى، تحقیق محمد روشن، تهران، سروش، ۱۳۷۸، چاپ دوم، ج۲، ص۷۱۱.
و در ساخت آن خفَت بسیاری بر مردم یمن وارد آورد؛ او سنگ این ساختمان را از فرسنگ‌ها راه و از بقایای قصر سبا به اینجا می‌آورد. او آن را به مانند کعبه، «قلیس»؛ یعنی ساختمان مرتفع نامید. سپس به نجاشی نوشت:
«من کلیسایی ساخته‌ام که مثل و مانندش را کسی ندیده و از این خدمت که به مسیحیت کرده‌ام، دست بر نمی‌دارم تا حاجیان عرب را بدین سو بکشانم که به جای کعبه کلیسای مرا زیارت کنند. »


این خبر بین تازیان پیچید، پس غیرت اعراب از اینکه حج جمله اعراب به آنجا شود برخاست و خواستند که استخفاف به این کلیسا وارد آورند.
[۱۴] قاضی ابوقوه، سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷، چاپ سوم، ج۱، ص۷۰.
فردی از «بنی‌فقیم» از قبیله «بنی‌کنانه» به خشم آمده برخاست و بدان کلیسا رفت و به قصد توهین آنجا را آلوده به نجاست نمود. صبحگاه ابرهه را از این امر مطلع کردند. پرسید: به چه کسی ظن چنین کاری می‌برید؟ گفتند: این کار مردی است از بستگان به خانه‌ای که در مکه زیارتگاه تازیان است؛ چون او شنیده که تو می‌خواهی حاجیان را از زیارت آن خانه بازداری و بدین کلیسا بکشانی چنین کاری کرده است.


ابرهه عصبانی شد و سوگند یاد کرد که به مکه لشکر بکشد و خانه کعبه را ویران کند. او لشکر حبشه را به همراه چند فیل به سوی مکه حرکت داد. اعراب که این خبر را شنیدند بر ایشان گران آمد که ابرهه برای ویران نمودن خانه خدا اقدام کند پس جهاد با او را بر خود، فرض و لازم دانستند. از این‌رو مردی از بزرگان و اشراف یمن به نام «ذو نفر» قیام کرد؛ اما شکست خورد و به اسارت درآمد. در مسیر حرکت حبشیان به مکه نیز، عده‌ای از اعراب میان راه، از جمله "نفیل بن حبیب خثعمی" به مقابله برخاستند؛ اما موفقیتی به دست نیاوردند. نفیل نیز به اسارت در آمده و در مقابل حفظ جانش، پذیرفت که راهنمای احابیش تا مکه باشد. با رسیدن قوای حبشی به «مغمس» در ۶ میلی مکه قریشیان که در خود توان مقاومت در برابر این لشکر عظیم را نمی‌دیدند به کوه‌ها گریختند، تنها عبدالمطلب در مکه مانده بود. او دست در حلقه در کعبه کرده، می‌گفت:
«لاهم ان المرء یمنع رحله فامنع رحالک لایغلبوا بصلیبهم ومحالهم عدواً محالک.. . . »
«خدایا هر مردی از بارگاهش نگهداری می‌کند، تو هم جلوی این لشکریان زیاد را بگیر تا مبادا با صلیب‌ها و زور و قدرتشان بر تو قدرت تو غلبه کنند.. . »


"شیخ مفید" در کتاب امالی‌اش با اسناد خود از امام صادق (علیه‌السّلام) و ایشان از پدرش از جدش نقل می‌کند که فرموده: «هنگامی که ابرهه بن صباح پادشاه یمن، اراده کرده بود که بیت‌الله را ویران کند و به این نیت حرکت کرد، عده‌ای از پیش قراولان لشکر حبشه، گله‌ای از شتران عبدالمطلب را به غارت بردند؛ عبدالمطلب به لشکرگاه آمد و اجازه خواست که پادشاه را ببیند؛ به وی اجازه داده شد؛ ابرهه در خیمه‌ای از دیبا و تختی از ابریشم نشسته بود که عبدالمطلب وارد شده، سلام کرد. ابرهه جواب او را داد و به جمال و هیبت زیبایش خیره ماند. سپس به عبدالمطلب گفت: برای چه آمده‌ای. گفتند: لشکریان تو گله‌ای از شتران مرا برده‌اند، شما دستور بفرمایید که آنها را به من بازگردانند. ابرهه از گفته او خشمگین شده و گفت: من آمده‌ام که شرف تو و قومت را ویران کنم، آنگاه تو شترانت را از من طلب می‌کنی؟ عبدالمطلب گفت: من فقط مسؤول شترانم هستم و کعبه نیز خدایی دارد که سزاوارتر و قوی‌تر از همه در حفظ و نگهداری آن است. ابرهه شتران عبدالمطلب را باز گرداند و او هم به مکه برگشت. »


سخنان هشدارگونه عبدالمطلب، ترس و اضطراب عجیبی را در لشکر حبشه حاکم کرد، آنان شب هولناکی را سپری کردند، به حدی که عده‌ای از اعراب که با او همراه شده و به مکه آمده بودند از کارشان بیزاری جسته، سلاح‌هایشان را شکستند و رفتند.


قوای حبشه در یکشنبه، هفدهم محرم وارد مکه شدند.
[۳۱] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۴، چاپ پنجم، ج۱، ص۴۴۲.
در این زمان خداوند پرندگانی شبیه پرستو را بر آنها فرستاد که از جانب دریا آمده بودند؛ پرندگانی که هر یک سه سنگ به همراه داشتند که با آن، لشکریان را مورد هدف قرار می‌دادند. این سنگ‌ها به هر جایی که برخورد می‌کرد آن را متلاشی می‌کرد و زخم و تاول شدیدی را در بدن ایجاد می‌کرد. در این حادثه، برای اولین بار، گیاهان و درختچه‌ها به وسیله سنگ‌ها متلاشی شدند. بعد از این واقعه، سیلی خروشان به راه افتاد که اجساد همه آنها را جمع کرده، به دریا ریخت.
[۳۵] بلعمی، تاریخچه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، سروش، ۱۳۷۸، چاپ دوم، ج۲، ص۷۲۲.
ابرهه نیز که به شدت زخمی شده بود، به یمن بازگشت و در آنجا در حالی که بند‌بند بدنش از هم گسیخته بود، درگذشت.
[۳۷] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۴، چاپ پنجم، ج۱، ص۴۴۲.



انتشار این خبر وحشت‌زا، رعب عجیبی در دل مخالفان کعبه افکند و مقام کعبه و قریش را در انظار عرب بالا برد. آنها می‌گفتند: «اینان (قریش) اهل الله هستند چه آنکه خداوند از ایشان دفاع نمود و دشمنانشان را نابود ساخت» و در این باره اشعار زیادی سروده شد؛ "ابن هشام" به تعدادی از این اشعار در کتاب خود «السیرة النبویه» اشاره کرده است. از این زمان به بعد مرزهای خیالی قریش آغاز شد. آنها برای خود یک نوع مصونیت خیالی تراشیده، خوشگذرانی و برنامه‌های عیش و طرب را آغاز کردند. کار به جایی رسید که حتی بساط میگساریشان را در اطراف کعبه نیز پهن می‌کردند. قریش، دیگر کوچک‌ترین احترامی برای ساکنان خارج از حرم قائل نبود و آنان را وادار می‌کردند که غذای خو د را وارد حرم نکنند، بلکه باید از غذای اهل حرم استفاده کنند؛ در موقع طواف باید از لباس‌های مردم مکه که لباس ملی و قومی بود، بهره بگیرند و اگر کسی توانایی خریدش را نداشت، باید برهنه طواف کند. کار به جایی رسیده بود که برخی از آداب حج را که باید در خارج از حرم انجام بگیرد (مثل وقوف در عرفه) را ترک گفتند، در صورتی که نیاکانشان وقوف در عرفه را از مراسم حج می‌دانستند.
[۴۱] ابن هشام، سیره ابن هشام، ترجمه‌هاشم رسولی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ج۱، ص۱۲۸.

خلاصه این پیروزی، سبب فسادها، آلودگی و تبعیض‌ها گشت و این فسادها باقی بود تا آفتاب درخشان اسلام طلوع کرد و همه آن خرافات را با اشعه خود سوزاند.
چون خداوند متعال، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به نبوت مبعوث فرمود، قصه اصحاب فیل را از جمله نعمت‌ها و فضل و کرم‌های خویش بر قریش، بر شمرده و در این باره سوره فیل (و قریش) را نازل فرمود؛ چرا که دوام زندگی مردم مکه بر تجارت استوار بود و این زندگی مستلزم امنیت است، امنیتی که با حمله ابرهه به مکه به خطر افتاده بود و خداوند با دفع و انهزام آنها این امنیت را تامین کرد.
[۴۲] ابن هشام، سیره ابن هشام، ترجمه‌هاشم رسولی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ج۱، ص۱۲۸



۱. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۰ق.، چاپ اول، ص۵۹.    
۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۹.    
۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۸۵.    
۴. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۲۲، ج۲، ص۱۲۱    
۵. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۸۶.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ج۲، ص۶۶۷.    
۷. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۲.    
۸. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۳.    
۹. بلعمی، محمد بن محمد، تاريخ‌نامه طبرى، تحقیق محمد روشن، تهران، سروش، ۱۳۷۸، چاپ دوم، ج۲، ص۷۱۱.
۱۰. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.، چاپ اول، ص۲۴۵.    
۱۱. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۲.    
۱۲. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۳.    
۱۳. طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۰.    
۱۴. قاضی ابوقوه، سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷، چاپ سوم، ج۱، ص۷۰.
۱۵. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۲.    
۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۰.    
۱۷. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۳.    
۱۸. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۵.    
۱۹. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۲.    
۲۰. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۵.    
۲۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۱.    
۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۱.    
۲۳. ابن اثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶م.، ج۲، ص۱۷۱.    
۲۴. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۰ق.، چاپ اول، ص۶۲.    
۲۵. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج۱، ص۲۵۳    
۲۶. بیهقی، دلائل النبوه، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۸۵م.، ج۱، ص۱۱۸    
۲۷. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد القادر عبد الطا، بیروت دارالکتب العلمیه، ط الاولی، ۱۴۱۲، ج۱، ص۱۲۱.    
۲۸. شیخ مفید، امالی، چاپ کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق.، ص۳۱۲.    
۲۹. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۰ق.، چاپ اول، ص۶۲.    
۳۰. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۰ق.، چاپ اول، ص۶۳.    
۳۱. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۴، چاپ پنجم، ج۱، ص۴۴۲.
۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۶.    
۳۳. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴.    
۳۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴.    
۳۵. بلعمی، تاریخچه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، سروش، ۱۳۷۸، چاپ دوم، ج۲، ص۷۲۲.
۳۶. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۰ق.، چاپ اول، ص۶۴.    
۳۷. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۴، چاپ پنجم، ج۱، ص۴۴۲.
۳۸. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۷.    
۳۹. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۷.    
۴۰. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۷.    
۴۱. ابن هشام، سیره ابن هشام، ترجمه‌هاشم رسولی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ج۱، ص۱۲۸.
۴۲. ابن هشام، سیره ابن هشام، ترجمه‌هاشم رسولی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ج۱، ص۱۲۸



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عام الفیل»، تاریخ بازیابی:۱۳۹۵/۷/۱۱    






جعبه ابزار